یازدهم ثور1396
میبخشیم ، اما فراموش نمیکنیم
نلسن ماندلا
هدف ماندلا ازبخشیدن وفراموش نکردن ؛ درواقع ،بخشیدن رهبران حکومت نژاد پرست - سفید پوست افریقای جنوبی بود وفراموش نکردن ، یعنی گرامی داشت تاریخ بود. به این معناکه ، تاریخ فراموش نمیشود. بلی، گناهان درصورت عذرخواهی بخشوده میشوند ، اما فراموش نمی شوند. تا حدی که من اطلاع دارم ،برخی رهبران سفید پوست - نژاد پرست افریقای جنوبی طلب بخشش ازسیاهان افریقای جنوبی کرده بودند. پاسخ ماندلاهم بخشیدن گناهان نژاد پرستان وفراموش نکردن جنایت های آنها بود.برخلاف، حکمتیار درسخنرانی خود گفت که گذشته را باید فراموش کنیم. من به حکمتیارمی گویم که گذشته ممکن است با صبر ماندلای بخشیده شود ،اما فراموش نمی شود.
جناب حکمتیار بعد از بیست سال زندگی درنهانخانه شبکههای مذهبی - امنیتی پاکستان؛ باحضور درلغمان، در تاریخ نهم ماه ثور1396 بیانیه ایراد نمود. بیانیه ی که درمحیط ایراد آن تنها میزخطابه حکمتیار قابل دید بود وشمار شنونده گان نشان داده نشد! من که بیانیه حکمتیاررا بزبان های پشتو وفارسی در صفحه یوتیوب شنیدم ؛مقاله مختصری درباره دموکرات شدن او بدون اینکه نامی ازدموکراسی برده باشد، نوشتم.. باتوجه به بیانیه ای حکمتیار درلغمان ، به این خاطراورا دموکرات نامیدم که ازدموکراسی یاد نکرد، اما از انتخاب شدن ومنتخب بودن مقام ها از ریاست جمهوری تا ریاست روستا یاد کرد. ازاینکه جوهر دموکراسی انتخابات ومنتخب بودن مقام های دولتی ازشهر تا روستا می باشد،حکمتیاررا دموکرات نامیدم. بعد ازآنکه واکنش خوانندههای مقاله دموکرات شدن حکمتیاررا در صفحه فسبکم دیدم ، لازم دانستم که حسب وعده مقاله انتقادی ومفصل درباره سخنرانی حکمتیار بنویسم. واقعا،سخنرانی حکمتیار برایم ثابت کرد که او درفهم مسایل فرهنگی- اجتماعی- سیاسی- اقتصادی- جنگی وروانی جامعه جنگ وتروریسم زده افغانستان مشکل دارد.
دراین زمینه وزمینه های دیگر ،تنها حکمتیار مشکل ندارد، بلکه همه بنیاد گرایان مسلمان مشکل دارند؛ ومشکلات آنها از فهم ناچیزشان ازمسایل اجتماعی وفرهنگی واقتصادی وسیاسی ودرمجموع پس مانده گی ای جامعه های مسلمان بر می خیزد. مسأله ی که وادارم کرد تا این مقاله انتقادی را نویشته حکمتیاررا متوجه نمایم که ازفهم درست تحولات اجتماعی- فرهنگی -سیاسی- ذهنی ای جامعه ی افغانستان بسیار پس مانده است. دراین رابطه ،پنج سال قبل نویشته تحقیقی یک پژوهش گر فرانسوی را درسایت یک ایران خوانده بودم ؛ وموضوع پژوهش او هم سازمان ها وافراد بنیاد گرا وکم اطلاعی شان دربخش علوم اجتماعی بود.دانشمند فرانسوی دربرسی خود که بنیاد گرایان شمال آفریقا را دربرمی گرفت ،این گونه نتیجه گیری کرده بود که بنیاد گرایان اکثراً تحصیلات درعلم های مهند سی وپزشگی / طب دارند نه درعلوم اجتماعی. وسیاسی واقتصادی. ازاین رو، درفهم درست مسایل اجتماعی- سیاسی- اقتصادی درمانده می باشند!
جالب این است که ، درصف بنیاد گرایان ،حکمتیار تحصیلات مهند سی را هم تکمیل نکرده واز صنف دوم دانشکده مهند سی دانشگاه کابل اول به جرم قتل سیدا ل سخن دا ن ازجریان شعله جاوید، بزندان رفته ودوم بعد ازکودتای ماه سرطان 1352 ، به پاکستان مهاجرت کرده است. اگر به فهرست بنیاد گرایان وبخش تحصیلی شان بنگرم ،به شمول حکمتیار،بن لادن ، ایمان ظواهری و... تحصیل مهند سی وپزشکی داشتند ودارند.البته با این فرق که ، معلومات ظواهری که ازمصر است بیشتر از معلومات بن لادن وحکمتیار می باشد. به این خاطرکه ،ظواهری ازفرهنگ مصر وبن لادن وحکمتیار ازفرهنگ های قبایلی عربستان وافغانستان برخاسته اند. چون فرهنگ ایران ،پیشرفته تر ازفرهنگ مصر است،مهندس بازرگان رهبر نهضت آزادی ایران هم مهند س تحصیل کرده فرانسه هم عالم دین هم سیاست مدار دموکراسی خواه برآمد که من اورا درفهرست مهندسان بیخبر از علوم اجتماعی وسیاسی قرارنمی دهم.
درواقع ،اسلام شناس ودموکرات وآزادی خواه شدن روانشاد مهند س مهدی بازرگان وشکست مهند س نجم الدین اربکان ، رهبر حزب رفاه ترکیه درسال 1997 و ناتوانی مهند س محمد بدیع رهبر اخوان ومهند س محمد مرسی رئیس جمهور منتخب مصر در سیاست کردن ازماه جون 2012 تا ماه ژوئیه 2013 که به اعتراض مردمی وکودتای ژنرال فتاح السیسی منجر شد،نشان داد که بنیاد گرایان مهند س درفهم مسایل سیاسی - اجتماعی- اقتصادی- اداریی جامعه های مسلمان مشکل دارند.
ازشکست پوره مهند سان ترکی ومصری درسیاست کردن که بگذ رم ، بررسی شکست خوردن های قبلی حکمتیار نیمه مهند س و نگاهی انتقادی به بیانیه اش درلغمان که درآن اعتراف واضح به شکست های قبلی خود هم نکرد،برایم آسان ترمی شود.ازسخنرانی قابل نقد حکمتیار درلغمان آن هم بعد ازمعاهده اش با حکومت فاسد و لرزان غنی - عبدالله ، واقعاً دریافتم که گرفتار تناقضات درونی- ذهنی میباشد ؛ وهمین تناقضات باعث شده اند که بد ترین تصمیم یعنی پیوستن به حکومت کابل را دربد ترین شرایط اتخاذ نموده وضع خود را باحتمال زیاد به خطر هم بیندازد. بهر حال ،فهم خوب یا خراب ومیوه دادن آن به گونه ی تصمیم حکمتیاربا پیوستن به حکومت روبه مرگ کابل ، بهترین تمثیل کننده جامعه وسیاست ناشناسی اومی باشد.
دررابطه به مسایل اساسی مطرح شده در سخنرانی حکمتیار، اینگونه ابراز نظرمی کنم که ازنظردینی تهی بود وازنظرسیاسی بیربط با رویداد های جاری افغانستان.ازنظردینی به این خاطرتهی بود که همان سخن های را تکرار کرد که بار ها درپشاور گفته بود.سخن های که قبلادرکابل جان باخته بودند! اما ، ازنظرسیاسی به تقویت قدرت مرکزی تأکید کرده است که حکایت از نادانی سیاسی وبی خبری اش ازدسته بندی های بیمار شریک قدرت در کابل وولایت ها وبازی های منطقه ی وجهانی منوط به آن می کند. معلوم است که حکمتیاررا نادان سیاسی گفتم ؛ به این خاطرکه ،درافغانستان حزب های سیاسی فراقومی- مذهبی وجود ندارند که کمک به حکومت قوی مرکزی کنند؛ ودسته های جهادی به شمول دسته ی حکمتیار به باند های معاملهگر واغلب تباه کار تبدیل شدهاند ودرکابل ومرکزهای ولایت ها شریک دستارخان حکومت زیر سایه ناتو هستند ودر تولید وقاچاق مواد مخدرهم سهم شیررا دارند. ودر درون وبیرون حکومت نابسامان کابل ، همین دسته های نادان - کته شکم جهادی زمینه سازی برای بازگشت طالبان کردهاند ؛ وطالبان هم ازهمان آخوری نان میخورند که دسته های جهادی قبلاً خورده بودند ؛ ودسته حکمتیار درکابل متهم به این است که هم ازآخور آمریکا درکابل هم ازآخور پاکستان وعربستان نان نوش جان می کند.
بهرحال ، درباره حکومت قوی مرکزی مورد نظر حکمتیار ، میخواهم بگویم که کوشش در جهت تحقق آن کوبیدن آب به آونگ می باشد.البته، بدو دلیل : نخست،جهاد وجنگ علیه ارتش سرخ وتروریسم قبیلگی طالبان زیر نظر ارتش پاکستان به شمول شعارهای خلق وخلق گفتن خلقی ها وپرچمی ها ، توده ها را به میدان سیاست آورده است.توده های که هوشمندان قومی شان از حکومت های مرکزی لندنی- مسکویی عبدالرحمن خانی- نادرخانی- داوود خانی- تره کی- امین - کارمل - نجیبی ، نفرت ژرف بدل دارند. دوم ، انفجار اطلاعاتی ورسانه های زاده آن ازنظر فکری وسیاسی افغانستان را تکان داده ومتوجه ساخته است که دموکراسی ،حقوق بشروحکومت قانون خوب ترمی توانند خواستههای آنها را برآورده نمایند. البته نه دموکراسی ،حقوق بشروقانون جورج بوشی تونی بلیری وحکومت کنونی برخاسته ازآن زیر سایه ناتوکه حکمتیار بدون تأیید صریح اش درسخنرانی خود به آن پیوسته است! ازاین رو،مردم مدعی های حکومت قوی مرکزی را دشمنان خود می دانند. متاسفم که حکمتیار ازروی نادانی اجتماعی- سیاسی باسخنرانی خود دیوار ضخیم وبلند کانکریتی میان خود واکثریت مطلق جامعه افغانستان اعمار وبلند کرد! بلی ، حکمتیار، با ید توجه داشته باشید که مردم افغانستان با حکومت قانون مشکل ندارند اما با حکومت مرکزی - قبیلگی افغانی زیر سایه هند برتانیه – اتحاد شوروی- طالبان - القاعده- آی اِس آی وحکومت قبیلگی زیر سایه ناتو وآمریکا که او به آن می پیوندد مشکل دارند. اگر در16 سال گذشته ، کرزی وغنی درزیرسایه ناتو موفق نشدند حکومت قوی مرکزی که خیر حتا حکومت بسازند، نتیجه بی اعتمادی مردم درداخل وتروریسم پاکستان یا دوست حکمتیاروطالبان ازبیرون می باشد .
جالب این است که ،حکمتیاردرسخنزانی اش به پشتو بدون اینکه اعتراضی به پاکستان یا حامی اصلی خود بکند، ازایران انتقاد کرد که گویا درافغانستان هم مداخله میکند هم شیعههای آن را به جنگ به سوریه اعزام کرده است .با تائید حق انتقاد حکمتیار ازایران ، متأسفم که دشمنان ودوستان افغانستان را درجه بندی کرده نمیتواند یا نمیخواهد درجه بندی نماید! مثلا، اگر ایران وپاکستان را به حیث دشمنان افغانستان درجه بندی کنم که ازنظرسیاست جهانی نادرست میباشد. زیراکه، کشورها دشمنان ودوستان دائمی ندارند بلکه منافع ملی دائمی دارند. بنابرآن، پاکستان درجه اول وایران به مشکل دردرجه دوم قرارمی گیرد.همان ایرانیکه حکومت کابل تلاش دارد ازطریق چا بهارش به خلیج فارس ودریای عرب وارد شده اززیرفشار محاط به خشکه بودن وبازی تباه کارانه پاکستان خارج شود. باوجود درجه اول ودرجه دوم شدن کشورهای یاد شده ،من آن هارا دشمن نمیدانم اما ازآن ها میخواهم بدانند وقبول کنند که سیاستهای افغانی شان نادرست است. پس ، ازآن ها توقع می کنم که درجهان درحال دهکده شدن ، منافع افغانستان را محترم دارند تا این کشور منافع آنها راگرامی دارد وهرسه کشور مسلمان وهمسایه درجهت مهارتروریسم وتند روی مذهبی عمل کرده درافغانستان ومنطقه صلح بیاورند تا هم تروریسم مهارشود هم ناتو رخت سفربربندد!
دررابطه به اعزام برخی هزاره های آواره افغانستان توسط ایران به جنگ درسوریه ،می خواهم دومسئله را به آگاهی حکمتیاربرسانم: نخست ، یک رخ سیکه را دیده است؛ دوم، ازغلطی ایران درسوریه سخن گفته وازتوحش عربستان دریمن وتوحش پاکستان درافغانستان سخن نه گفته است. دررابطه به اصل نخست،می خواهم حکمتیاربداند که درصف داعش ازپشتون های افغانستان وپاکستان وتند روان پنجابی- پاکستانی هم حضور دارند.همچنان که ، مسلمانهای تند رو آسیای مرکزی وشمال قفقازهم حضور دارند. خوشبختانه که ، این روزها خبرهای را میشنوم که تاجیکستانی های پیوسته بداعش کوشش دارند که فرارنمایند وشماری ازآن ها ازراه ترکیه موفق به فرارهم شده اند.دررابطه به اصل دوم،ازحکمتیارمی خواهم که توجه نماید که درخاورمیانه رقابت سخت میان عربستان وایران ادامه دارد. رقابتی که عربستان درآن زمین بوس شده وکوشش دارد پای دیگرسنی ها به شمول افغان ها را به آن بکشاند.ازسخنان حکمتیارمعلوم میشود که حامی عربستان ومخالف ایران شده است. حامی شدنی که به نفع خود حکمتیارهم تمام نمی شود.
دررابطه به علت اصلی اعزام هزاره های افغانستان توسط ایران به جنگ در سوریه ،به عرض حکمتیار برسانم که اگرشما ،استاد ربانی ، استاد سیاف ، احمد شاه مسعود، مجددی ، پیرگیلانی ،مولوی نبی، مولوی خالص، آیت الله محسنی ، حجت الاسلام مزاری ، وژنرال دوستم با هم دوستانه سیاست می کردید، نه کابل ویران میشد ونه مهاجران افغان درایران وپاکستان باقی می ماندند ، تاهزاره های آنها را ایران به سوریه اعزام دارد وپاکستان ازپشتو زبانهای آنها طالبان را ساخته علیه دولت مجاهد ین بنام دولت شر وفساد که شما نخست وزیرآن بودید استعمال وجاده سازی برای جنگ علیه تروریسم وتشریف آوری امریکا وانگلیستان و46 کشور دیگربه افغانستان نماید! ازاین رو، حکمتیار خفه نشوید که من شخصا شما ودو یارشهید تان واستاد سیاف را بیشترهم در پیدایش طالبان هم در اعزام هزاره ها توسط ایران به سوریه ،ملامت می دانم!
دراخیر، آقای حکمتیار توجه نما ئید که درآغازسخنرانی ات به فارسی دری تفرقه انگیزی قومی کر دید.بطورنمونه، سخنرانی ات را اینگونه به فارسی آغازکردی که بزبان شما هم باید سخن بگویم.نمی دانم که آنها چه نیاز به سخنرانی شما بزبان خود شان دارند؟ میدانید حکمتیارآقا که زبان فارسی، زبان مادری اکثریت مطلق مردم لغمان می باشد .ازاین رو، ندانستم که منظورتان از بزبان شما، لغمانی ها بودند یا بقایای جبهه متحد مخالف طالبان؟ بلی ، میدانم که منظورت همان مخالفان طالبان میباشند که بعد ازاحمدشاه مسعود ، شاخه نظامی اش زیر فرمان ملا فهیم نادان درمعامله دالری برای آوردن حکومت ننگین کرزی قرارگرفت وحتا علیه رهبر سیاسی شان یعنی استاد ربانی هم شورش کردند تا حکومت جورج بوشی- آی اِس آیی کرزی تشکیل وتثبیت شود که نشد. حکومتی که شما با آمدن تان عزم تثبیت آن را کردهاید اما موفق نمی شوید. زیراکه، باری را که آقا برده نتوانست ، نوکربرده نمی تواند.ازواژه آقا ونوکر به این خاطر یاد کردم که دربیا نیه خود زیاد شوروی متوفا را کوبیدید ونامی ازامریکاکه بدون اجازه اش طیاره شرکت آریانا هم درفضای افغانستان پروازکرده نمی تواند، نگرفتید. درحالیکه اکنون زمین وهوای افغانستان زیر کنترول آمریکا می باشد.ازاین معلوم میشود که همانگونه که دردوران جهاد علیه شوروی ، هم علیه آمریکا شعارهای دروغین دادی هم بیشترین دالرهای آن را ازطریق آی اِس آی گرفتی! اکنون، همان بازی غلط را تکرار می کنی. بازیی که منجر به شکست خودت وویرانی کابل وظهورطالبان به کمک ارتش پاکستان شد. ارتشی که با کمک آمریکا وانگلیس ودالر های عربستان هم موفق نشد احمدشاه مسعود را ازدو طرف هندوکش بیرون نماید!
آقای حکمتیار، اکنون که با حکومت لرزان - امریکایی غنی- عبدالله موافقه صلح امضا وبه کابل می رسید، می خواهم که غلطی های زیررا نکنید:نخست ، ابزار آی اِس آی درکنار ستون پنجم آن در کابل نشوید. دوم، دردرون حکومت کابل وولایت ها، کشمکش های شبه قومی- مذهبی استفاده جویانه وجود دارد، به نفعت میدانم که درآن درگیر نشوید یا تشدید ش نکنید. سوم،ازمردم افغانستان عذرخواهی بکنید! بلی، من این را ازاستاد ربانی هم خواسته بودم که نکرد.اگرازمردم افغانستان عذرخواهی کنید،درصورت سیاست کردن،برایت مفید تمام می شود. چهارم،حکومت غنی- عبدالله رو به فروپاشی دارد، درباره راه های فرارخود ازافغانستان هم کمی فکرکنید! خداکند که حکومت نابکار- لرزان کنونی زمین بوس نشود! به این خااطرکه ، درحال حاضر ،بدیل مناسب برایش وجود ندارد. به سخن دیگر،حکومتی که با آن صلح می کنید، تنها ازبازگشت طالبان وتروریسم آنها بهتراست! بهرحال، درزیرعنوان مقاله ، ازماندلای بزرگ آوردم که (می بخشیم ، اما فراموش نمی کنیم). معلوم است. سخن ماندلا را به این خاطر آوردم که اگرعذرخواهی ازمردم افغانستان نمائید،گناه شما را ممکن است ببخشند ، اما فراموش نمی کنند! بهرصورت ، اگرمی خواهید درجهت تأمین صلح کوشش نمائید،عذر خواهی ازمردم افغانستان به نفع شما حتا سیاست کردن تان می باشد.