Sunday, 30 April 2017

نگاهی انتقادی به سخنرانی حکمتیار درلغمان

ابراهیم ورسجی
یازدهم ثور1396
می‌بخشیم ، اما فراموش نمی‌کنیم
نلسن ماندلا
هدف ماندلا ازبخشیدن وفراموش نکردن ؛ درواقع ،بخشیدن رهبران حکومت نژاد پرست - سفید پوست افریقای جنوبی بود وفراموش نکردن ، یعنی گرامی داشت تاریخ بود. به این معناکه ، تاریخ فراموش نمی‌شود. بلی، گناهان درصورت عذرخواهی بخشوده می‌شوند ، اما فراموش نمی شوند. تا حدی که من اطلاع دارم ،برخی رهبران سفید پوست - نژاد پرست افریقای جنوبی طلب بخشش ازسیاهان افریقای جنوبی کرده بودند. پاسخ ماندلاهم بخشیدن گناهان نژاد پرستان وفراموش نکردن جنایت های آن‌ها بود.برخلاف، حکمتیار درسخنرانی خود گفت که گذشته را باید فراموش کنیم. من به حکمتیارمی گویم که گذشته ممکن است با صبر ماندلای بخشیده شود ،اما فراموش نمی شود.
جناب حکمتیار بعد از بیست سال زندگی درنهانخانه شبکه‌های مذهبی - امنیتی پاکستان؛ باحضور درلغمان، در تاریخ نهم ماه ثور1396 بیانیه ایراد نمود. بیانیه ی که درمحیط ایراد آن‌ تنها میزخطابه حکمتیار قابل دید بود وشمار شنونده گان نشان داده نشد! من که بیانیه حکمتیاررا بزبان های پشتو وفارسی در صفحه یوتیوب شنیدم ؛مقاله مختصری درباره دموکرات شدن او بدون اینکه نامی ازدموکراسی برده باشد، نوشتم.. باتوجه به بیانیه ای حکمتیار درلغمان ، به این خاطراورا دموکرات نامیدم که ازدموکراسی یاد نکرد، اما از انتخاب شدن ومنتخب بودن مقام ها از ریاست جمهوری تا ریاست روستا یاد کرد. ازاینکه جوهر دموکراسی انتخابات ومنتخب بودن مقام های دولتی ازشهر تا روستا می باشد،حکمتیاررا دموکرات نامیدم. بعد ازآنکه واکنش خواننده‌های مقاله دموکرات شدن حکمتیاررا در صفحه فسبکم دیدم ، لازم دانستم که حسب وعده مقاله انتقادی ومفصل درباره سخنرانی حکمتیار بنویسم. واقعا،سخنرانی حکمتیار برایم ثابت کرد که او درفهم مسایل فرهنگی- اجتماعی- سیاسی- اقتصادی- جنگی وروانی جامعه جنگ وتروریسم زده افغانستان مشکل دارد.
دراین زمینه وزمینه های دیگر ،تنها حکمتیار مشکل ندارد، بلکه همه بنیاد گرایان مسلمان مشکل دارند؛ ومشکلات آن‌ها از فهم ناچیزشان ازمسایل اجتماعی وفرهنگی واقتصادی وسیاسی ودرمجموع پس مانده گی ای جامعه های مسلمان بر می خیزد. مسأله ی که وادارم کرد تا این مقاله انتقادی را نویشته حکمتیاررا متوجه نمایم که ازفهم درست تحولات اجتماعی- فرهنگی -سیاسی- ذهنی ای جامعه ی افغانستان بسیار پس مانده است. دراین رابطه ،پنج سال قبل نویشته تحقیقی یک پژوهش گر فرانسوی را درسایت یک ایران خوانده بودم ؛ وموضوع پژوهش او هم سازمان ها وافراد بنیاد گرا وکم اطلاعی شان دربخش علوم اجتماعی بود.دانشمند فرانسوی دربرسی خود که بنیاد گرایان شمال آفریقا را دربرمی گرفت ،این گونه نتیجه‌ گیری کرده بود که بنیاد گرایان اکثراً تحصیلات درعلم های مهند سی وپزشگی / طب دارند نه درعلوم اجتماعی. وسیاسی واقتصادی. ازاین رو، درفهم درست مسایل اجتماعی- سیاسی- اقتصادی درمانده می باشند!
جالب این است که ، درصف بنیاد گرایان ،حکمتیار تحصیلات مهند سی را هم تکمیل نکرده واز صنف دوم دانشکده مهند سی دانشگاه کابل اول به جرم قتل سیدا ل سخن دا ن ازجریان شعله جاوید، بزندان رفته ودوم بعد ازکودتای ماه سرطان 1352 ، به پاکستان مهاجرت کرده است. اگر به فهرست بنیاد گرایان وبخش تحصیلی شان بنگرم ،به شمول حکمتیار،بن لادن ، ایمان ظواهری و... تحصیل مهند سی وپزشکی داشتند ودارند.البته با این فرق که ، معلومات ظواهری که ازمصر است بیشتر از معلومات بن لادن وحکمتیار می باشد. به این خاطرکه ،ظواهری ازفرهنگ مصر وبن لادن وحکمتیار ازفرهنگ های قبایلی عربستان وافغانستان برخاسته اند. چون فرهنگ ایران ،پیشرفته تر ازفرهنگ مصر است،مهندس بازرگان رهبر نهضت آزادی ایران هم مهند س تحصیل کرده فرانسه هم عالم دین هم سیاست مدار دموکراسی خواه برآمد که من اورا درفهرست مهندسان بی‌خبر از علوم اجتماعی وسیاسی قرارنمی دهم.
درواقع ،اسلام شناس ودموکرات وآزادی خواه شدن روانشاد مهند س مهدی بازرگان وشکست مهند س نجم الدین اربکان ، رهبر حزب رفاه ترکیه درسال 1997 و ناتوانی مهند س محمد بدیع رهبر اخوان ومهند س محمد مرسی رئیس جمهور منتخب مصر در سیاست کردن ازماه جون 2012 تا ماه ژوئیه 2013 که به اعتراض مردمی وکودتای ژنرال فتاح السیسی منجر شد،نشان داد که بنیاد گرایان مهند س درفهم مسایل سیاسی - اجتماعی- اقتصادی- اداریی جامعه های مسلمان مشکل دارند.
ازشکست پوره مهند سان ترکی ومصری درسیاست کردن که بگذ رم ، بررسی شکست خوردن های قبلی حکمتیار نیمه مهند س و نگاهی انتقادی به بیانیه اش درلغمان که درآن اعتراف واضح به شکست های قبلی خود هم نکرد،برایم آسان ترمی شود.ازسخنرانی قابل نقد حکمتیار درلغمان آن هم بعد ازمعاهده اش با حکومت فاسد و لرزان غنی - عبدالله ، واقعاً دریافتم که گرفتار تناقضات درونی- ذهنی می‌باشد ؛ وهمین تناقضات باعث شده اند که بد ترین تصمیم یعنی پیوستن به حکومت کابل را دربد ترین شرایط اتخاذ نموده وضع خود را باحتمال زیاد به خطر هم بیندازد. بهر حال ،فهم خوب یا خراب ومیوه دادن آن به گونه ی تصمیم حکمتیاربا پیوستن به حکومت روبه مرگ کابل ، بهترین تمثیل کننده جامعه وسیاست ناشناسی اومی باشد.
دررابطه به مسایل اساسی مطرح شده در سخنرانی حکمتیار، این‌گونه ابراز نظرمی کنم که ازنظردینی تهی بود وازنظرسیاسی بی‌ربط با رویداد های جاری افغانستان.ازنظردینی به این خاطرتهی بود که همان سخن های را تکرار کرد که بار ها درپشاور گفته بود.سخن های که قبلادرکابل جان باخته بودند! اما ، ازنظرسیاسی به تقویت قدرت مرکزی تأکید کرده است که حکایت از نادانی سیاسی‌ وبی خبری اش ازدسته بندی های بیمار شریک قدرت در کابل وولایت ها وبازی های منطقه ی وجهانی منوط به آن می کند. معلوم است که حکمتیاررا نادان سیاسی گفتم ؛ به این خاطرکه ،درافغانستان حزب های سیاسی فراقومی- مذهبی وجود ندارند که کمک به حکومت قوی مرکزی کنند؛ ودسته های جهادی به شمول دسته ی حکمتیار به باند های معامله‌گر واغلب تباه کار تبدیل شده‌اند ودرکابل ومرکزهای ولایت ها شریک دستارخان حکومت زیر سایه ناتو هستند ودر تولید وقاچاق مواد مخدرهم سهم شیررا دارند. ودر درون وبیرون حکومت نابسامان کابل ، همین دسته های نادان - کته شکم جهادی زمینه سازی برای بازگشت طالبان کرده‌اند ؛ وطالبان هم ازهمان آخوری نان می‌خورند که دسته های جهادی قبلاً خورده بودند ؛ ودسته حکمتیار درکابل متهم به این است که هم ازآخور آمریکا درکابل هم ازآخور پاکستان وعربستان نان نوش جان می کند.
بهرحال ، درباره حکومت قوی مرکزی مورد نظر حکمتیار ، می‌خواهم بگویم که کوشش در جهت تحقق آن کوبیدن آب به آونگ می باشد.البته، بدو دلیل : نخست،جهاد وجنگ علیه ارتش سرخ وتروریسم قبیلگی طالبان زیر نظر ارتش پاکستان به شمول شعارهای خلق وخلق گفتن خلقی ها وپرچمی ها ، توده ها را به میدان سیاست آورده است.توده های که هوشمندان قومی شان از حکومت های مرکزی لندنی- مسکویی عبدالرحمن خانی- نادرخانی- داوود خانی- تره کی- امین - کارمل - نجیبی ، نفرت ژرف بدل دارند. دوم ، انفجار اطلاعاتی ورسانه های زاده آن ازنظر فکری وسیاسی افغانستان را تکان داده ومتوجه ساخته است که دموکراسی ،حقوق بشروحکومت قانون خوب ترمی توانند خواسته‌های آن‌ها را برآورده نمایند. البته نه دموکراسی ،حقوق بشروقانون جورج بوشی تونی بلیری وحکومت کنونی برخاسته ازآن زیر سایه ناتوکه حکمتیار بدون تأیید صریح اش درسخنرانی خود به آن پیوسته است! ازاین رو،مردم مدعی های حکومت قوی مرکزی را دشمنان خود می دانند. متاسفم که حکمتیار ازروی نادانی اجتماعی- سیاسی باسخنرانی خود دیوار ضخیم وبلند کانکریتی میان خود واکثریت مطلق جامعه افغانستان اعمار وبلند کرد! بلی ، حکمتیار، با ید توجه داشته باشید که مردم افغانستان با حکومت قانون مشکل ندارند اما با حکومت مرکزی - قبیلگی افغانی زیر سایه هند برتانیه – اتحاد شوروی- طالبان - القاعده- آی اِس آی وحکومت قبیلگی زیر سایه ناتو وآمریکا که او به آن می پیوندد مشکل دارند. اگر در16 سال گذشته ، کرزی وغنی درزیرسایه ناتو موفق نشدند حکومت قوی مرکزی که خیر حتا حکومت بسازند، نتیجه بی اعتمادی مردم درداخل وتروریسم پاکستان یا دوست حکمتیاروطالبان ازبیرون می باشد .
جالب این است که ،حکمتیاردرسخنزانی اش به پشتو بدون اینکه اعتراضی به پاکستان یا حامی اصلی خود بکند، ازایران انتقاد کرد که گویا درافغانستان هم مداخله می‌کند هم شیعه‌های آن را به جنگ به سوریه اعزام کرده است .با تائید حق انتقاد حکمتیار ازایران ، متأسفم که دشمنان ودوستان افغانستان را درجه‌ بندی کرده نمی‌تواند یا نمی‌خواهد درجه‌ بندی نماید! مثلا، اگر ایران وپاکستان را به حیث دشمنان افغانستان درجه‌ بندی کنم که ازنظرسیاست جهانی نادرست می‌باشد. زیراکه، کشورها دشمنان ودوستان دائمی ندارند بلکه منافع ملی دائمی دارند. بنابرآن، پاکستان درجه اول وایران به مشکل دردرجه دوم قرارمی گیرد.همان ایرانیکه حکومت کابل تلاش دارد ازطریق چا بهارش به خلیج فارس ودریای عرب وارد شده اززیرفشار محاط به خشکه بودن وبازی تباه کارانه پاکستان خارج شود. باوجود درجه اول ودرجه دوم شدن کشورهای یاد شده ،من آن هارا دشمن نمی‌دانم اما ازآن ها می‌خواهم بدانند وقبول کنند که سیاست‌های افغانی شان نادرست است. پس ، ازآن ها توقع می کنم که درجهان درحال دهکده شدن ، منافع افغانستان را محترم دارند تا این کشور منافع آن‌ها راگرامی دارد وهرسه کشور مسلمان وهمسایه درجهت مهارتروریسم وتند روی مذهبی عمل کرده درافغانستان ومنطقه صلح بیاورند تا هم تروریسم مهارشود هم ناتو رخت سفربربندد!
دررابطه به اعزام برخی هزاره های آواره افغانستان توسط ایران به جنگ درسوریه ،می خواهم دومسئله را به آگاهی حکمتیاربرسانم: نخست ، یک رخ سیکه را دیده است؛ دوم، ازغلطی ایران درسوریه سخن گفته وازتوحش عربستان دریمن وتوحش پاکستان درافغانستان سخن نه گفته است. دررابطه به اصل نخست،می خواهم حکمتیاربداند که درصف داعش ازپشتون های افغانستان وپاکستان وتند روان پنجابی- پاکستانی هم حضور دارند.همچنان که ، مسلمان‌های تند رو آسیای مرکزی وشمال قفقازهم حضور دارند. خوشبختانه که ، این روزها خبرهای را می‌شنوم که تاجیکستانی های پیوسته بداعش کوشش دارند که فرارنمایند وشماری ازآن ها ازراه ترکیه موفق به فرارهم شده اند.دررابطه به اصل دوم،ازحکمتیارمی خواهم که توجه نماید که درخاورمیانه رقابت سخت میان عربستان وایران ادامه دارد. رقابتی که عربستان درآن زمین بوس شده وکوشش دارد پای دیگرسنی ها به شمول افغان ها را به آن بکشاند.ازسخنان حکمتیارمعلوم می‌شود که حامی عربستان ومخالف ایران شده است. حامی شدنی که به نفع خود حکمتیارهم تمام نمی شود.
دررابطه به علت اصلی اعزام هزاره های افغانستان توسط ایران به جنگ در سوریه ،به عرض حکمتیار برسانم که اگرشما ،استاد ربانی ، استاد سیاف ، احمد شاه مسعود، مجددی ، پیرگیلانی ،مولوی نبی، مولوی خالص، آیت الله محسنی ، حجت الاسلام مزاری ، وژنرال دوستم با هم دوستانه سیاست می کردید، نه کابل ویران می‌شد ونه مهاجران افغان درایران وپاکستان باقی می ماندند ، تاهزاره های آن‌ها را ایران به سوریه اعزام دارد وپاکستان ازپشتو زبان‌های آن‌ها طالبان را ساخته علیه دولت مجاهد ین بنام دولت شر وفساد که شما نخست وزیرآن بودید استعمال وجاده سازی برای جنگ علیه تروریسم وتشریف آوری امریکا وانگلیستان و46 کشور دیگربه افغانستان نماید! ازاین رو، حکمتیار خفه نشوید که من شخصا شما ودو یارشهید تان واستاد سیاف را بیشترهم در پیدایش طالبان هم در اعزام هزاره ها توسط ایران به سوریه ،ملامت می دانم!
دراخیر، آقای حکمتیار توجه نما ئید که درآغازسخنرانی ات به فارسی دری تفرقه انگیزی قومی کر دید.بطورنمونه، سخنرانی ات را این‌گونه به فارسی آغازکردی که بزبان شما هم باید سخن بگویم.نمی دانم که آن‌ها چه نیاز به سخنرانی شما بزبان خود شان دارند؟ می‌دانید حکمتیارآقا که زبان فارسی، زبان مادری اکثریت مطلق مردم لغمان می باشد .ازاین رو، ندانستم که منظورتان از بزبان شما، لغمانی ها بودند یا بقایای جبهه متحد مخالف طالبان؟ بلی ، می‌دانم که منظورت همان مخالفان طالبان می‌باشند که بعد ازاحمدشاه مسعود ، شاخه نظامی اش زیر فرمان ملا فهیم نادان درمعامله دالری برای آوردن حکومت ننگین کرزی قرارگرفت وحتا علیه رهبر سیاسی شان یعنی استاد ربانی هم شورش کردند تا حکومت جورج بوشی- آی اِس آیی کرزی تشکیل وتثبیت شود که نشد. حکومتی که شما با آمدن تان عزم تثبیت آن را کرده‌اید اما موفق نمی شوید. زیراکه، باری را که آقا برده نتوانست ، نوکربرده نمی تواند.ازواژه آقا ونوکر به این خاطر یاد کردم که دربیا نیه خود زیاد شوروی متوفا را کوبیدید ونامی ازامریکاکه بدون اجازه اش طیاره شرکت آریانا هم درفضای افغانستان پروازکرده نمی تواند، نگرفتید. درحالیکه اکنون زمین وهوای افغانستان زیر کنترول آمریکا می باشد.ازاین معلوم می‌شود که همان‌گونه که دردوران جهاد علیه شوروی ، هم علیه آمریکا شعارهای دروغین دادی هم بیشترین دالرهای آن را ازطریق آی اِس آی گرفتی! اکنون، همان بازی غلط را تکرار می کنی. بازیی که منجر به شکست خودت وویرانی کابل وظهورطالبان به کمک ارتش پاکستان شد. ارتشی که با کمک آمریکا وانگلیس ودالر های عربستان هم موفق نشد احمدشاه مسعود را ازدو طرف هندوکش بیرون نماید!
آقای حکمتیار، اکنون که با حکومت لرزان - امریکایی غنی- عبدالله موافقه صلح امضا وبه کابل می رسید، می خواهم که غلطی های زیررا نکنید:نخست ، ابزار آی اِس آی درکنار ستون پنجم آن در کابل نشوید. دوم، دردرون حکومت کابل وولایت ها، کشمکش های شبه قومی- مذهبی استفاده جویانه وجود دارد، به نفعت می‌دانم که درآن درگیر نشوید یا تشدید ش نکنید. سوم،ازمردم افغانستان عذرخواهی بکنید! بلی، من این را ازاستاد ربانی هم خواسته بودم که نکرد.اگرازمردم افغانستان عذرخواهی کنید،درصورت سیاست کردن،برایت مفید تمام می شود. چهارم،حکومت غنی- عبدالله رو به فروپاشی دارد، درباره راه‌ های فرارخود ازافغانستان هم کمی فکرکنید! خداکند که حکومت نابکار- لرزان کنونی زمین بوس نشود! به این خااطرکه ، درحال حاضر ،بدیل مناسب برایش وجود ندارد. به سخن دیگر،حکومتی که با آن صلح می کنید، تنها ازبازگشت طالبان وتروریسم آن‌ها بهتراست! بهرحال، درزیرعنوان مقاله ، ازماندلای بزرگ آوردم که (می بخشیم ، اما فراموش نمی کنیم). معلوم است. سخن ماندلا را به این خاطر آوردم که اگرعذرخواهی ازمردم افغانستان نمائید،گناه شما را ممکن است ببخشند ، اما فراموش نمی کنند! بهرصورت ، اگرمی خواهید درجهت تأمین صلح کوشش نمائید،عذر خواهی ازمردم افغانستان به نفع شما حتا سیاست کردن تان می باشد.

Saturday, 29 April 2017

حکمتیار ؛ بدون نامبردن ازدموکراسی ، دموکرات شد

ابراهیم ورسجی
دهم ثور1396
یک ساعت پیش ، بیانیه حکمتیارراکه درلغمان ایراد نموده بود،خواندم. اگرچه درپیوند با بیانیه نامبرده ، مقاله طولانی ترالبته انتقادی درنظردارم بنویسم ، اما دراین نویشته ی کوتاه تنها به دموکرات شدن حکمتیار بدون یاد کردن او ازدموکراسی تمرکزمی کنم. دراین راستا،. شناختی که ازحکمتیار ودیگر رهبران بنیاد گرا دارم؛ به این نتیجه رسیده‌ام که دموکراسی برای آن‌ها قابل پذیرش نمی باشد. به این خاطرکه ، دموکراسی برای مردم حق انتخاب می‌دهد تا حاکمان وحکومت های خود را تابع اراده خود نمایند.به سخن دیگر،دموکراسی می‌شود تمثیل کننده حق حاکمیت مردم.
چون ، رهبران بنیاد گرا ازجمله حکمتیار خود را دربرابر خدا مسئول می‌دانند نه دربرابر مردم؛ ازاین رو، دموکراسی که جوهرآن حق انتخاب مردم است، برای آن‌ها قابل پذیرش نیست. البته ، این ذهنیت رهبران بنیاد گرا ازاین برداشت غلط ازمتون دینی برخاسته است که گویا دین برای حکومت کردن برمردم آمده است نه برای هدایت آن ها.معلوم است. وقتی که مردم رهبران خود را ازطریق انتخابات انتخاب کنند، ممثل اراده آن‌ها می‌شوند نه مجری فقه که غلط بنام شریعت جازده شده است! ازهمه انحرافی تراینکه، اجرای فقه سلطانی تمثیل اراده خدا هم معرفی شده است! برخلاف ، حکمتیار درسخنرای خود بعد ازغیبت 20 ساله ، حمایت از انتخاب رئیس جمهور کرده وازآن هم پا فراترگذا شته گفت که مسئولان دهات را هم باید مردم انتخاب نمایند .
با درنظرداشت حمایت حکمتیار ازمنتخب بودن رئیس جمهور تامنتخب بودن بزرگ روستا، می‌توانم بگویم که یا درطرزتفکر او تغییرآمده یا زیرفشارجودروغین رایج بنام دموکراسی وحقوق بشر، دموکرات شده وازحق انتخاب مردم حمایت کرده است. درحالیکه دموکرات شدن حکمتیاررا به فال نیک می گیرم، برایش پیشنهاد می‌کنم کوشش نماید که دموکرات بماند. همچنان، توجه داشته باشد که اسلام مشکلی بادموکراسی وحقوق بشر ندارد ؛ وبنده این اصل را درکتاب های:( اسلام، غرب ودموکراسی) و( اسلام ، غرب وحقوق بشر) بدرستی بیان کرده ام.
دراخیر ، می‌خواهم خدمت حکمتیار عرض نمایم که یک دموکراسی نداریم بلکه دموکراسی ها داریم ؛ واین تنوع درموجودیت دموکراسی ها ریشه درگونه گونی فرهنگ‌ها ودین ها وتاریخ ها وفرهنگ های جهانی ، ملی وبومی دارد. مثلا، دموکراسی آمریکا تا دموکراسی استرالیا ودموکراسی های فرانسه وانگلیس وآلمان یگانه نیستند.همچنان که دموکراسی های هند وپاکستان وترکیه یکسان نیستند. بلی، تنها درباره دموکراسی پاکستان می‌گویم که دموکراسی کنترول شده توسط نظامی ها می‌باشد. متأسفانه ، ترکیه درسمت بد ترازپاکستان روان شده است که برای مسلمان‌های حکومت گرآن کشور زیانبارتمام خواهدشد!

Wednesday, 26 April 2017

با ل وپرم را نشکن ! اولین سرود فارسی بود که درکاخ سفید نواخته شد

ابراهیم ورسجی
ششم ثور1396
لحظه قبل ، دریوتیوب، دیدم که که زیرعنوان» با ل وپرم را نشکن»، اولین سرود فارسی توسط خانم مژده و تیم هنری اش از افغانستان، درکاخ سفید البته دردوره ریاست جمهوری بارک حسین اوبا ما خوانده شد.درحالیکه، شنیدن سرود یاد شده به آواززیبای فارسی خانم مژده ازافغانستان برایم دلگرم کننده بود، اما عنوان سرود « با ل وپرم را نشکن» تکانم داد! به این خاطرکه ، وضع ناگوارزنان افغانستان را درکاخ سفید بازتاب می داد.آن هم دردوره ریاست جمهوری بارک حسین اوبامای مسلمان وافریقای که درد های زنان آفریقا را می‌داند ودرک می‌کند که درد های زنان افغانستان نماد دردهای زنان افریقا باشد.
آری ، سرود خوانی فارسی خانم مژده ؛ هم برایم خوشایند هم ناراحت‌ کننده بود. خوشایند به این خاطرکه ، یک زن فارسی زبان ازافغانستان با زبان زیبای فارسی اولین بار درکاخ سفید سرود خواند! وناراحت‌ کننده ازاین نگاه که، درد زنان افغانستان در خود افغانستان درمان وگوش شنوابرای درمان ندارد . متأسفانه ،این گوش ناشنوی ها سرخود را درزیر سایه دین پنهان کرده است! درحالیکه، به حیث یک نویسنده فارسی زبان ودارای معلومات ومطالعات درحوزه فرهنگ اسلامی،وضع زنان را درافغانستان دردناک می دانم؛ به این اصل نیز تأکید می‌ورزم که، اسلام هرگزچنین وضعی غم انگیزرا برای زنان روانداشته است.ازاین رو ،خدمات خانم فاطمه مرنسی ، دانشمند مراکشی ومدافع حقوق زنان بیادم آمد که درکتابش» تفسیر زن گرایانه ازقرآن» بسیارموفقانه ازحقوق زنان دفاع ومبارزه اش برای زنان وطنش میوه داده است. واقعیت این است که روانشاد مرنسی درکتابش تأکید ورزیده است که احادیث مربوط بزنان باید اززنان پیامبرص گرفته شود نه راویانی مانند ابوهریره / پدرپشک.خانم مرنسی درکتاب خود، یاد کرده است که « عایشه رض درکوچه های مدینه ابوهریره را می‌دواند که این همه حدیث های مخالف زنان را رسول ص چرابرای زنانش ازجمله من نه گفت که برای توگفت؟
جای تأسف این است که ، درزن ستیزی درجامعه های مسلمان ،تنها حدیث های مخالف قرآن نقش بازی نکرده اند،بلکه فقه هم بسیار زن ستیزانه علیه حقوق زنان سنگرگرفته است. فقهی که طالبان میوه تلخ سیاسی‌اش درافغانستان وپاکستان می باشند.وقتیکه زن ستیزی طالبان را با نظامی گری وملاگری درپاکستان وتروریسم وزن کشی شان درافغانستان جمع کنم که جمع هستند،زندان بزرگ بنام افغانستان برای زنان درست می شود.زندانی که خانم مژده یکی اززندانی هایش درکاخ سفید می سراید که" بال وپرم را نشکن»! من درحالیکه سرود خانم مژده واعضای تیمش ومشکل هم نوعانش را درافغانستان درک می کنم، برای ملایان وشورای صلح وکمیسیون حقوق بشر و4020 انجمن با صطلاح جامعه مدنی و106 حزبک های سیاسی وشبه دانشگاه‌ها یا پوهنتون های افغانستان می‌گویم که بشرمید! بلی، شرمیدن کافی نیست. پس،کمربسته کمک به بیهبود وضع زنان کنید. زنانیکه ناله شان با سرود "با ل وپرم را نشکن»، درکاخ سفید نواخته شد!

Tuesday, 25 April 2017

افغان خریده نمی شود؛ کرایه می شود

متل انگلیس
ابراهیم ورسجی
ششم ثور 1396
باتوجه به حضوربی شمار امیران افغان دریوزه گر دردربارهای شرکت هند شرقی ، بعدا هند برتانیه ؛ روسیه تزاری ودرادامه ی آن اتحاد شوروی، انگلیس های فرمان را برهند برتانیا، این متل خنده آوررا ساخته بودند که ( افغان خریده نمی‌شود بلکه کرایه می شود.) اگرافغانستان برای بیشتر ازدو ونیم سده ، گرفتار دوره باطل وابستگی به کهنه – سرخ استعمارگری ماند ودرادامه آن گرفتار جهاد وتروریسم زاده آن وتشریف آوری ناتو بنام مبارزه با تروریسم وحکومت مسخره کرزی وحکومت کنونی غرق دروابستگی به امریکا مانده است، علت آن را درموجودیت افغان های سیاست کار- کرایه ی باید جویاشد.
آری، این تبصره مختصر- دردناک را به این خاطرمی نویسم که لحظه ی قبل درسایت خبرگزاری روسیه بزبان فارسی دری،این گزارش را خواندم که کرزی به مسکو رفته وملاقات با لاوروف ،وزیرخارجه روسیه داشته است.اگرچه کرزی به حساب امروز، یک مهره سوخته است وبیهوده تلاش می‌کند بعد ازکرایه شدن به آمریکا وانگلیس، درکرایه روسیه درآید! اما ، برای من زمان سفرکرزی آماده کرایه شدن به مسکو مهم است. به این خاطرکه،سه روزقبل، جیمزماتیس، وزیردفاع آمریکا به افغانستان آمده بود وگفت که روسیه برای طالبان کمک می‌کند واخطارهم صادرکردتا مشوق غنی- عبدالله شود که صند لی های لرزان شان زمین بوس نمی شود.
اگرچه ، دریک تبصره کوتاه درخبرگزاری روسیه بخش فارسی دری، بعید دانستم که مسکو برای طالبان کمک نماید.همچنان، لاورف ، وزیرخارجه روسیه ادعای وزیردفاع آمریکا مبنی برکمک کشورش به طالبان را رد وبی ربط نامیده است. باوجود آن، رفتن کرزی به مسکو وستایش او ازموضع روسیه درباره اوضاع افغانستان هم خنده آورهم جالب است.خنده آور به این خاطرکه، کرزی زمان را عوضی گرفته است.ازاین لحاظ که، دوره کرایه شدن کرزی برای مسکو گذشته است، البته از دونگاه:نخست،درداخل افغانستان قوت های دیگری حضور دارند که توی دهن افغان های کرایه ی بخصوص کرزی می کوبند؛ دوم،افغان های کرایه شده ی دیگر هنوزهم درکابل دوره کرایه ی شان به امریکا تمام نشده است.جالب ازاین نگاه که، کرزی بسیارشتاب زده به‌ سوی کرایه گیر یا مسکورفت.درحالیکه، کرایه گیرتاکنون شتابی درزمینه ازخود بروزنداده است! ازسوی دیگر، امریکا برنامه بلند مدت درافغانستان دارد وبه مسکو اجازه نمی‌دهد که کرزی کرایه ی را ارگ نشین نماید.ازهمه مهم اینکه ، روسیه درموقعیتی نیست که کرزی را کرایه کرده ارگ نشین نماید. بلی،کوشش های روسیه وچین ودیگر بازی گران منطقه ی ازمجرای سازمان ملل درجهت مهارتروریسم درافغانستان عملی ودرست است، اما نه درسمت کرایه سازی افغان های کرایه شونده ازگونه ی کرزی. زیراکه، تاریخ کرایه شدن کرزی ها سپری شده است ؛ ومردم به میدان آمده‌اند ومبارزه می‌کنند تاموقعیت خود را تارسیدن به خود گردانی ومهرباطل زدن به دور باطل کرایه ی ها تثبیت کنند!

Monday, 24 April 2017

حمله فاجعه بارطالبان برقرارگاه سپاه شاهین؛دستاورد حکومت ننگین کرزی وضعف حکومت کنونی می باشد

ابراهیم ورسجی
پنجم ماه ثور1396
حمله تروریستی طالبان برقرارگاه سپاه شاهین درولایت بلخ ؛ ولایتی که بسیار با ثبات معلوم می شد، نشان داد که اوضاع سیاسی- اجتماعی- امنیتی- دفاعی افغانستان بسیارشکنندهشده است وامید واریی کمتری وجود دارد که بهبودی دراوضاع رونما شود.ازاین رو، دراین نویشته ، کوشش می‌کنم که به عامل های گستاخ ترشدن تروریستان ولرزان ترشدن حکومت وبحران اعتماد درمیان مردم نسبت به حکومت بپردازم. واقعیت این است که ، شکننده بودن اوضاع اجتماعی- امنیتی- سیاسی افغانستان ؛ عامل های دارد که پرداختن به آن‌ها ونشان دادن راه بیرون رفت ضروری به نظرمی رسد.
من ؛ به حیث نویسنده ، تحلیل گرسیاسی با پیشینه ی تحصیل درسیاست وتاریخ وشاهد تمام رویداد های دردناک افغانستان ازکودتای ماه سرطان 1352 تا کنون،می توانم عامل های بحران کنونی وگستاخ ترشدن تروریستان وحامی آن‌ها را این‌گونه ردیف بندی نمایم: نخست،دست های خرد وبزرگ پشت سرجهادی ها وطالبان وتبدیل اخیری به یک جریان تروریستی ونشاندن القاعده درکنارآن ها، پیش و بعد ازرویداد یازدهم سیپتامبر 2001 ، و درقرارداد ننگین بن بتاریخ پنجم ماه دیسامبر 2001 ،بدترین مهره هارا برای حکومت داریی پسا طالبانی درکابل بالا کشیدند؛ دوم، بنام جنگ علیه تروریسم ، بدون خون کردن بینی یک طالب واعضای القاعده ، آن‌ها را به مرکزشان، یعنی پاکستان اعزام کردند؛ سوم،باتوجه به بالاکشیدن مهره‌های دزد وراهزن ونابکار درسیاست واداره افغانستان، توجهی به دولت سازی کرده نشد ؛ چهارم،کرزی وبرادران وهمکارانش ازقبایلی ها، تفنگ داران بی‌فرهنگ جهادی- طالبانی وتکنوکرات های بی‌خبر ازاداره، کمک‌های 140 هزارمیلیون دالری آمریکا واروپا ودیگرکشورها را غارت کردند؛پنجم،غارت کمک‌های بیرونی توسط کرزی وسهم داران سفره حکومتش به شمول غارت منابع مالی درونی، مردم افغانستان را درفقربی سابقه فروبرده به نارضایتی نسبت به حکومت یا شبه حکومت دامن زد . درواقع ،ازهمان نارضایتی بود که ، طالبان وحامی شان کتابچه قطور سربازگیری را درجنوب ومانطق مشخصی دردیگربخش های افغانستان بازکردند؛ ششم،نوکریی کرزی وهمکارانش به پاکستان، به ارتش آن کشور موقع فراهم کرد تا طالبان والقاعده را بازسازی وبه افغانستان برگرداند.
اگرچه بحران سیاسی جاری وگسترش بی سابقه تروریسم درافغانستان ، عامل های دیگری هم دارد، اما برای طولانی نشدن نویشته ، ازآن ها صرف نظر کرده تنها به بررسی عامل های یاد شده به حیث عامل های مهم بحران وگسترش تروریسم پرداخته راه بیرون رفت مورد نظرخود را ارایه می کنم. ازنگاه من، شاهد همه رویداد های چهاردهه به‌خصوص 16 سال گذشته ،افغانستان پسا طالبانی به سیاست مداران ومدیران کارفهم ودرست کار نیازداشت نه دغل کاران تجمع کرده درحکومت بیمار- مسخره کرزی. حکومت مسخره ی که تالاب حفرکرده اش،حکومت کنونی راکه مهره‌های مهمش سهم دادستارخان ر آن بودند، ازکله تا ناخن پا غرق وبه تروریستان وحامی شان موقع داد تا شهروروستاکه خیر، حتا دربیمارستان چهارصد بسترارتش درکنارارگ وسفارت آمریکا درکابل ، وپایگاه لشکر شاهین دردهدادی درمزار، یا امن ترین شهر رخنه کرده به گونه ی بی سابقه سربازوافسرکشی کرده افغانستان را تکان دهند!
دراین راستا، سؤال این است که چگونه ده تروریست عضوطالبان با بهره برداری ازدوموتر امبولانس ارتش توانستند به مرکز لشکر شاهین رفته سربازان وافسران را بعد ازادای نمازجمعه ودروقت بیرون شدن ازمسجد شهید وزحمی نمایند؟ ازنگاه من، پیگیری کننده رویداد های افغانستان، حمله تروریستی یاد شده به دوعامل زیرپیوند پیدا می کند: نخست،خدمت کرزی به ارتش پاکستان درساختن ستون پنجم دردرون دستگاه دولت به‌خصوص نهادی های دفاعی- امنیتی افغانستان؛ دوم، ناتوانی رئیس غنی وغبد الله درپاکسازی ستون پنج ازنهاد های امنیتی- دفاعی. وقتیکه ناتوانی یاد شده را با نارضایتی مردم وچند دستگی درحکومت ودسته بندی های بیرون حکومتی وخوش خدمتی کرزی به برادران طالبش جمع کنم،تنها نتیجه ی که بدست می‌آید نابسامانی هرچه بیشتردرحکومت وگستاخ ترشدن تروریستان وحامی آن‌ها دررابطه به افغانستان می باشد.
جای تأسف این است که، درارگ وریاست اجرائیه ، برنامه وسیاست سنجیده ی برای مبارزه با گستاخ ترشدن تروریستان وحامی آن‌هاد یده نمی شود. زیراکه ، گزینش مهره‌ها درهردو اداره نه براساس فهم وتجربه ودرست کاری افراد بلکه بر اساس باند بازی ، واسطه گری ، دلالی وداد وبستان های پشت پرده می باشد. معلوم است.اگرچنان شیوه در گزینش مهره های مهم حکومتی وکمک اعضای فاسد پارلمان درکارنبود،نابکاران ونوکران دشمن وزیر،وکیل،دبیر،منصب دارو...نمی شدند ومردمهم شاهد کشتارفرزندان شان درلشکرشاهین نمی بودند.اگرچه وزیردفاع وفرمانده ارتش ازجمله نالایقان گزینش شده زیر فشار افکارعامه یا فشاررئیس جمهورغنی استعفی کرده اند، اما این کافی نیست. به این خاطرکه، شماری زیادی ازجمله رئیس امنیت ومشاور امنیتی ریس غنی ورئیس اجرائیه ووزیرداخله و...هم همزمان با استعفی دومقام یاد شده با ید مستعفی می شدند.ازاینکه مستعفی نشدند، معلوم می‌شود که بزرگان حکومت درمانده ازترس ستون های پنجم به‌خصوص ستون پنجم پاکستان که اکثراعضای ستون پنجمش به سمت خاص تعلق دارند، فشاربر دیگر سزاواران استعفی وارد نکرده اند.
با درنظرداشت مسایل یا شده ،به صراحت وقاطعیت می‌توانم بگوبم که هم دشواری هاعام فهم شده اند هم نیاز به فهم برنامه وسیاست مهارکردن دشواری ها.دشواریهای که برخی ازآن ها به حیث عامل های بحران وگسترش تروریسم ردیف بدی ودرباره شان به گونه مختصر سخن هم گفته شد.دراین زمینه ، درسیاست وامنیت، قاعدده براین است که ضعف‌های درونی شناسای ودرجهت مهارشان کوشش می شود.متاسفانه، نه درجهت شناسای دشواری ها درحکومت افغانستان کارکرده می شود ونه درسمت مهارآن هاگامی برداشته می شود؛.وعلت این نابکاری وبی خاصیتی هم ضعف تیم های متمرکز درارگ وکاخ سفیداروکمبود فهم شان دربرنامه ریزی وتطبیق برنامه هامی باشد.
ازاین رو ، درجهت بیرون رفت ازبحران مدیریت ومدیریت بحران ومهارکردن تروریسم ؛ به انجام کارهای زیر توسط مسئولان تأکید می کنم: نخست، هم رئیس جمهور هم رئیس اجرائیه توجه کنند که تیم هایشان بجای کمک درمهاربحران وتروریسم، با گروه گرای وسمت گرای بحران زایی می کنند؛ دوم، بی لیاقتی هردو تیم ورقابت های نادرست شان نهاد لرزان دولت را نابسامان و لرزان ترکرده است. نابسامانی قابل مهارکه مشوق تروریستان وحامی آن‌ها، یعنی پاکستان شده است تابه گونه ی گسترده‌تر ترورافزای کند. اگرچه ،در روزهای اخیر، مقام های امریکای هم متوجه لرزان ترشدن حکومت کابل وخطر فروپاشی آن شده وبه رفت وآمد های خود به افغانستان افزوده اند، اما نگاه آن‌ها به بحران وتروریسم درافغانستان نگاه بیرونی می باشد.یعنی نگاه بیرونی کمترموفق دردرک ژرف بحران وفشار تروریسم برحکومت لرزان کابل می شود..
بهرحال ،درحالیکه حساسیت بیشترمقام های امریکای کمک موقت درتضعیف روحیه تروریستان وحامی شان می کند،اما این‌گونه کمک سرسری وناپایداربوده ومی باشد. بنابرآن،به نفع مسئولان حکومتی می‌باشد که درکنار تشویق های امریکا، به تصفیه کاری درتیم های نادان شان درسمت آوردن اصلاحات وکارآمد سازی نهاد دولت به‌خصوص نهاد های دفاعی وامنیتی بپردازند. زیراکه ، تنها دراصلاح وکارآمد سازی نهادهای دولتی است که پاکستان وادار به بازنگری درسیاست حمایت گری اش ازتروریستان می شود.همچنان، مسئولان حکومت افغانستان بدانند که هیچ گونه سیاست خارجی ندارند، و ازفقدان سیاست خارجی آن هاست که پاکستان استفاده کرده حتامشوق مسکو وتهران درحمایت ازطالبان شده است.

Sunday, 23 April 2017

درافغانستان ، نبود یک یا دوحزب سیاسی فراقومی، برای مهاربحران وتروریسم مشهود می باشد

ابراهیم ورسجی
درفرهنگ سیاسی وحقوق سیاسی ، وظیفه ومسئولیت حزب سیاسی قرارزیرمی باشد: نخست،آموزش وپرورش سیاسی- حقوقی مردم تا هم دموکراسی را نهادینه کنند هم مشوق حکومت درانجام مسئولیت های قانونی اش شوند؛ دوم، حزب سیاسی دراصل دولت درسایه می باشد. به این معناکه ، درحالت ها وشرایط بحرانی جانشین حکومت ناموفق درمهاربحران شده با مهاربحران صلح وامنیت را درکشوری بحران - تروریسم زده ی مانند افغانستان تامین می کند.
متاسفانه ، در16 سال گذشته ، برای مردم افغانستان ، هم بنام دموکراسی حکومت غیردموکراتیک ساخته شد هم برخلاف دموکراسی که دنبال عدم تمرکز قدرت می گردد، برای ما قانون اساسی تمرکزگراساختند هم بیشترازصد حزب سیاسی و4020 گروهک بنام انجمن های جامعه ی مدنی ساختند؛ ونتیجه یا دستاوردآن ها رادیدم که گسترش تروریسم، بی حکومتی ، تلف شدن 140 هزارمیلیون دالر کمک های امریکا واروپا برای باز سازی صورت نگرفته درافغانستان می باشد.
ازاین رو، با این نویشته کوتاه ، تصمیم دارم که باب یک بحث تازه سیاسی را بازکنم تا توجه آگاهان افغانستان را به سوی دموکراسی اصلی ودموکراسی جعلی رایج وتحمیلی بر افغانستان جلب نمایم. دموکراسی جعلی که درنبود حزب سیاسی فراقومی کمک به غارت کمک های خارجی ومنابع درونی وبحران اداره واداره بحران کرده است.واقعیت این است که ، نبود حزب سیاسی هم کمک به ادامه حکومت داری فاسد- نابکارهم کمک به معرفی شدن باند های تباه کار شبه سیاسی-مذهبی بنام حزب های سیاسی کرده است. باند های که در 16 سال گذشته ازحکومت مسخره کرزی وحکومت نابسامان غنی- عبدالله به حیث یک شرکت سهامی بهره برداری وافغانستان به بحران ژرف وتروریسم روبه گسترش گرفتارکرده اند.
طوریکه گفته شد،اکنون ، با این نویشته تحلیلی - کوتاه ، می خواهم باب بحث درباره دموکراسی وحکومت قانون را بازکنم تا ازاین طریق آگاهان به خصوص نسل نو را متوجه نمایم که بنام های حکومت قانونی ، حزبک های بی شماربنام سیاسی ودسته های تباه کار باصطلاح جهادی ، کمیسیون مسخره حقوق بشر ونهادک های جامعه مدنی نما،نهادک های دزد غیردولتی، سرمردم وکشورما کلاه کشاد گذاشته شده است.ازاین رو، بهتراست که با استفاده ازانفجار اطلاعاتی که فن آوری آگاهی- رهای بخش فراچنگ مان کرده است، دوکارزیررا بکنیم: نخست،ماهیت حزب سیاسی، جامعه مدنی ومسئولیت آن ها درنهادینه کردن دموکراسی وحکومت قانون را به گونه درست تشریح ومردم را متوجه اهمیت وارزش آن ها نمائیم؛ دوم،برای مردم وتحصیل کرده ها روشن نمائیم که تروریسم وگسترش فقر زاده حکومت داریی بد وباند بازی های شبه سیاسی می باشد. بدون شک، اگرما این گونه روشنگری را دوام دارکنیم،هم گام موثر درسمت ایجاد حکومت خوب برمی داریم هم تروریسم را مهارمی کنیم. زیراکه، تنها باحکومت داری خوب وتامین امنیت وتحقق عدالت است که مردم به حکومت اعتماد وآن را درجهت مهارتروریسم کمک می نمایند. درغیرآن،تروریسم وبحران وحکومت داری بد ادامه وکشوررا به سمت فاجعه می راند. فاجعه ی که یک نماد آن رخنه تروریستان در مسجد ونان خانه سپاه شاهین وشهادت وزخمی کردن صدها سربازوافسر ارتش می باشد! ادامه دارد.

Saturday, 22 April 2017

کرزی که ژنرال داود را ترورکرد؛ درواقع، کمک به گسترش تروریسم درشمال نمود

ابراهیم ورسجی
دوم ثور1396
من که رویداد های افغانستان را منظم پیگیری می کنم؛ بیاد دارم که کرزی که عضو طالبان ونوکرآی اِس بود،همراه تیم خود فروخته اش اول کمک به ارتش پاکستان درجهت بازگشت طالبان به جنوب کرد ودوم آن ها را به شمال انتقال داد. درشمال، ژنرال داود ، درحال ریشه کن کردن طالبان بود که توسط کرزی،ترورشد ؛ وازچگونگی تروراو همه تخاری ها به شمول آقای تقوی والی وقت تخار وازتیم کرزی اطلاع دقیق دارند.مثلا،افراد عادی درشهرتالقان،ژنرال ویسا، نفرخاص کرزی را مجری برنامه ترورژنرال داودمی دانند!
معلوم است که ، ترور ژنرال داود داود بخاطرگسترش تروریسم درشمال واقع شده بود.ازاین رو، طالبان درادامه تروریزه کردن شهرهای کندز وبغلان ، درمسجد داخل قول اردوی شاهین به ترور 140 سرباز وزخمی کردن 160 سربازدیگر دست زدند. بلی، طالبان درلباس سربازان ونظامی ها ونمره موتراردو وارد ساحه حساس شده وبه تروردست زدند. واقعیت این است که بدون کمک درون سیستمی ها؛ هرگزطالبان موفق به چنان تروری نمی شدند. ازاین رو، غنی که به محل واقعه رفته است، بهتراست که قومندان قول اردوی شاهین را مرخص وبه داد ستانی معرفی نماید.
همچنان ، ازقومندان عطا والی بلخ پرسان می کنم که چه شد آن همه بوق وکرناکه درباره نظم وامنیت ولایت بلخ زیرفرمان شمابلند کرده شده بود؟ بلی، عطا صاحب، شمارا ملامت نمی کنم. به این خاطرکه، شما رئیس اجرائیه جمعیت اسلامی هستید که درانتخابات ریاست جمهوری سال 1393،رئیس میراثی جمعیت وشما درکنارعبدالله، احمد ضیا معاون جمعیت درکنار غنی واسماعیل خان رهبر دیگرجمعیت درزیرریش استاد سیاف ایستاده بود. پس، گروهی به این پیمانه نابسامان حق دارد که درولایت زیرفرمان رئیس اجرائیه اش طالبان درمسجد اردو شماری زیادی سربازان را شهید وزخمی نمایند!
بهرحال، آقای والی بلخ ، شما دررسوای ناشی ازحمله طالبان به سربازان درمسجد قول اردوی شاهین تنها نیستید، بلکه رئیس جمهور غنی هم که به مزاررفته ولحظه قبل عکسش رادرکنارشما درمزاردیدم، بیشترازشما دررسوای یاد شده شریک می باشد. افزون بر رئیس جمهور ووالی اش دربلخ، اعضای پارلمان هم قابل سرزنش می باشند ! به این خاطرکه ، به وزیران نالایق دفاع، داخله ورئیس امنیت ملی بعد ازرویداد بیمارستان اردو، رای ادامه کارداده اند! بنابرآن، ازرئیس جمهورغنی می خواهم که کارهای زیررا بکند:نخست، کرزی را به دادستانی معرفی نماید تا دوسیه اش را تکمیل وروانه محکمه نمایدش ؛ دوم، پارلمان وقت تیرشده را مرخص نماید؛ سوم، وزیران داخله، دفاع و رئیس امنیت ملی را برکنارودرجاهایشان افراد شایسته راتعیین نماید.همچنان ، ازقومندان عطا، می خواهم که خودش از مقام ولایت بلخ استعفی ودرجهت سازمان دهی جمعیت فعالیت سیاسی نماید.

Friday, 21 April 2017

طالبان ؛ باحمله به سربازان درمسجد، نامسلمانی وتوحش خود را به نمایش گذاشتند

ابراهیم ورسجی
دوم ماه ثور1396
تاریخ آئینه ی می باشد که خوبان وبدان را خوب ترتبارزمی دهد. به این خاطرکه، درنبود تاریخ وادامه استبداد وسانسور، بسیاری حقیقت سوزی ها وبربریت ها پنهان می ماند. خوب است که هم تاریخ به حیث بیانگر حقیقت های تلخ حضوردارد هم انفجاراطلاعاتی زاده فن آوری مدرن - آگاهی بخش،با به میدان پیکارآوردن توده ها، استبداد وریاکاری های قومی- ایدئولوژیک - مذهبی را فاش و زمین بوس کرده ومی کند.
افزون برتاریخ وفن آوری مدرن - آگاهی- رهای بخش، دردین اسلام هم معیارهای داریم که چهره ناپاک ریاکاران وستمگران شبه مذهبی را فاش ورسوا می نماید. مثلا،پیامبرص وخلیفه ها وقتیکه دسته های را به ماموریت های رزمی اعزام می کردند، به آن ها به خصوص سردسته هایشان فرمان می دادند که به معبد نشینان معابد دین ها ، کودکان، زنان ومردان کهنه سال تجاوزنکنند! مثلا،دریک مورد،خالد ابن ولید، رئیس یک قبیله را که ایمان آورده بود؛ بخاطرگرفتن ن زیبایش کشت. وقتیکه موضوع را مبارزان به رسول ص گفتند، به خالد گفت که "چرا این گونه عمل کردی"؟ خالد گفت که اسلام نیاورده بود ومنافقت می کرد! رسول ص فرمود! آیا قلب اورا شق کرده بودی که اسلام نیاورده بود؟ بعدا، پیامبرص روبه آسمان کرده گفت: خدایا ازآنچه که خا لد کرده است، بتو پناه می جویم"! این است که کارکرد انسانی آن بزرگ مرد تاریخ بشر!
برخلاف آنچه که گفته شد، طالبان وحشی ودرواقع مدعی های دروغین اجرای دین والای آن سردسته اشرف مخلوقات؛ با حمله به سربازان درحال ادای نمازجمعه درمسجد درولایت بلخ ، نشان دادند که رابطه میان اسلام وآن ها وجود ندارد! ازاین رو،به نفع اسلام و مردم افغانستان می دانم که به این گروه جاهل وقاتل ودشمن اسلام وانسانیت نفرین نثارکنند! همچنان ، ازسران حکومت درمانده ونابکارافغانستان می خواهم که دوکارزیررا انجام دهند:نخست، ستون پنجم پاکستان دردستگاه لرزان دولتی راپاکسازی کنند؛ دوم،با راه اندازی یک دیپلماسی هوشمند درسطح منطقه وجهان شروع بکارکرده طالبان وحامی شان را خوب ترمعرفی نمایند. درغیرآن ،شاهد آدم کشی های بیشترطالبان مدرسه نادیده درمسجد ها ومجتمع های مسکونی خواهیم بود!

اقبال غزل خوان را کافرنتوان گفتن / عشق برسرش افتاد ، ازمدرسه برون به

ابراهیم ورسجی
امروز21 ماه آوریل ،برابر به اول ماه ثور، 79 مین سال درگذ شت اقبال ، فیلسوف، شاعرفرهیخته درزبان های فارسی واردو، نو اندیش مسلمان ومبارز راه آزادی هند ازاستعمارانگلیستان بود. شخصیت دینی- فرهنگی- فلسفی- سیاسی که درهزارسال اخیرتاریخ مسلمان ها بی مانند می باشد. اقبال، که اشعارحماسی - انقلابی- فلسفی- عارفانه اش دردوزبان فارسی واردو پخش شده است. افزون بر گنجینه های شعری،کتاب های بنام خطبات مدراس واحیای فکری دینی دراسلام راهم نویشته وتز دکترایش درباره سیرفلسفه درایران می باشد. من که دروقت دانشجوی دربخش علوم سیاسی دردانشگاه پنجاب درلاهوربودم؛ بارهابه مرکزاقبال شناسی درلاهور می رفتم، دیدم که درباره هیچ شخصیت درتاریخ اندیشه، فلسفه وفرهنگ اسلامی مانند اقبال کارنشده است. تاحد ی که بیاد دارم، بیشتراز500 عنوان کتاب درباره این بزرگ مرد اندیشه وتفکراسلامی توسط مسلمان ها ونامسلمان ها نویشته شده است. اگرمقالات نویشته شده درباره این شخصیت بزرگ را جمع کتاب های نویشته شده درباره شخصیت وافکارش نمایم، بدون شک، گفته می توانم که یکی ازچهره های دوران سازوبی همتای تاریخ دانش ومعرفت اسلامی - انسانی می باشد.
بیاد دارم، وقتیکه دردوره لیسه درشهر تالقان متعلم بودم، تقریبا 90 درصد شعرهای فارسی این این چهره بی مانند ادبیات وتاریخ اندیشه ونوگرای اسلامی را بیاد داشتم. درادامه آن ، وقتیکه دراول حمل 1357 به حیث دانشجو وارد دانشگاه کابل شدم و37 روزبعد ازآن کودتای ننگین ثوررویداد وبه پشاورمهاجرت کردم ،علاقمندی به اقبال باعث شد که زبان اردورا یاد بگیرم. درواقع، با فهم زبان اردو، متوجه شدم که این ابرمرد اندیشه وحماسه سرای فارسی درزبان اردو هم بی مانند است. با وقوع انقلاب ایران، به ایران رفتم وتمام نویشته های اندیشه ورزان ایرانی درباره اقبال را خواندم. درمیان نویشته های ایرانی ها،ما واقبال ازعلی شریعتی بیشتربرایم جاذبه داشت. همچنان،ترجمه فارسی احیای فکردینی دراسلام اززبان عربی به فارسی را هم خواندم. همین که که احیای فکردینی اقبال را عباس محمود العقاد ازانگلیسی به عربی ترجمه کرده بود واحمد آرام آن را ازعربی به فارسی ترجمه کرده بود، دریافتم که مترجمان عربی وفارسی احیای فکردینی اقبال مهم هستند واقبال هم ارجمند نزد آن ها. درچنان شرایطی، عزم کرده بودم که دردانشگاه تهران دانشجوشوم، اما دانشگاه بنام انقلاب فرهنگی بسته شد وبرگشته به پشاور وشروع به تقویت زبان انگلیسی کردم وبعدا دانشجوشدم دردانشگاه پنجاب درلاهور.درلاهورهم ،هفته یکبار یا دوباردردرب ورودی مسجد شاهی ، بزیارت این حماسه سرای زبان فارسی می رفتم.
آری، درنویشته های اقبال ، دومسئله برایم مهم می باشند:نخست، اهمیت فزاینده ی که او به فارسی زبان ها وزبان فارسی قایل بود.ازاین رو،تزدکترای خود را سیر فلسفه درایران برگزید ونویشت وازیکی ازدانشگاه های انگلیستان دکترای ممتازگرفت.درباره عشق وعلاقمندی اقبال به زبان فارسی وفارسی زبان های جهان همین بس است که گفته است:می رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند/ دیده ام ازروزن دیوارزندان شما/ این جوانان عجم جان من وجان شما/ پاره لعلی که دارم ازبدخشان شما. دوم، انتقاد اقبال ازتمدن مادی غرب، توجهم را جلب کرد.اما اکنون که غرب را خوب شناختم ،براقبال صدآفرین گفتم! اگرچه آل احمد، شریعتی ، سید قطب ، ابوالاعلی مودودی وشماری دیگرازاندیشه ورزان مسلمان منتقد غرب بودند؛ امادراین میان، اقبال جای خاص خودش را درذهن وکله من دارد و زبان اردورا بخاطر اقبال یاد گرفتم. بهرحال، برمی گردم به انتقاد این فرهیخته ازغرب.مثلا، اقبال درباره غرب گفته است: فریاد زافرنگ ودل آویزی افرنگ / فریاد زشیرینی وپرویزیی افرنگ / عالم همه ویران زچنگیزیی افرنگ /ازخوب گران، خواب گران ، خواب گران خیز/ ای غنچه خوابیده چونرگس نگران خیز / کاشانه مارفت به تاراج غمان خیز/ ازناله مرغ چمن ازبانگ اذان خیز/ ازگرمی هنگامه آتش نفسان خیز/ ازخواب گران، خواب گران،خواب گران خیز.ازخواب گران خیز.روشن است که منظوراقبال ازافرنگ ،غرب وتمدن غربی می باشد.

Saturday, 15 April 2017

تند روی مذهبی به قتل وتروریسم می انجا مد

ابراهیم ورسجی
بیست وششم حمل 1396
مردم افغانستان به خصوص آگاهان آن می دانند که دوگانه بازی کردن ارتشی ها وملاهای پاکستانی درپیوند با مذهب وسیاست ، درافغانستان به کشتار، ویرانی وتروریسم منجرشده است. خوشبختانه، این بازیی چتل سیاسی که به مذهب به حیث ابزار سیاست می نگرد،این روزها دامن خود پاکستان را هم گرفته است. اگرچه پاکستان به تروریسم مذهبی به حیث منبع دالرگیری ازامریکا ،انگلیستان وعربستان می نگریست ،اما این بازی دوگانه کمتریا بیشتر ازافغانستان ،میوه تلخ خود را به کام پاکستان هم واریزکرده است.
مثلا، من که رویداد های خوب وخراب پاکستان را به حیث منبع تباه کاری وویران گری درافغانستان می نگرم وپیگیری می کنم؛ اکنون ،شاهد دستاوردهای بدی برای خود پاکستان می باشم. رویداد های که برخورد تند روان مذهبی با صوفی ها وبرخورد دانشجویان در دانشگاه ها به حیث متعهد ونامتعهد به مذهب سیاست زده نمونه بارریزآن هامی باشد. درپیوند به زیر فشار گرفته شدن صوفی ها وتخریب زیارتگاه های آن ها درپاکستان، معلوم است که ذهنیت سلفی - وهابی گری ناشی از انتقال وهابیت دالری ازعربستان به پاکستان ،سرچشمه ی آن می باشد. سرچشمه ی که ائتلاف نظامی ها وملا ها متوجه تولیدات مرگبارآن نیست ، یا برآن چشم بسته اند.
چون ، وهابیت اغلبا بریده ازعقل ومنطق است وبه چیزی بنام گفت وگو وتعامل وتبلیغ حکیمانه وتزکیه نفس مطابق دستورقرآن باورندارد؛ازاین رو، زود به خشونت وتکفیر متوسل می شود. افزون برآن ، وهابی گری که سرخود را درزیر سا یه سلفی گری / گذ شته گرای ومتوسل شدن به سنت پیامبرص پنهان کرده است، تکفیر صوفی ها وتشویق به ویران کردن زیارت های آن ها را کارمعمولی یا توحیدی خود می داند. کاری که درتناقض آشکارباتوحید ویکتاپرستی قراردارد.
آری، وهابی گری باید چنان برخوردی با صوفی ها نماید. به این خاطرکه ، صوفی ها وعارفان بزرگ کوشش کردند ومی کنند همه بند گان خدا را با مذهب های مختلف رفیق ویارخود نمایند ومطابق فهم وعمل خود آن ها را به فکرواندیشه خود جذب کنند. به سخن دیگر، تحمل، برد باری وکثرت گرای دراندیشه ورفتار عارفان وصوفی ها برجسته وفقدان آن دررفتاروگفتاروهابی ها برجسته بود ومی باشد. معلوم است که ، این گونه ذهنیت ورفتار بنام مذهب آن هم درجامعه های چند مذهبی می تواند غمبارتمام شود؛ به گونه ی که درپاکستان تمام شده است.
جالب این است که ، نخبه گان سیاسی - نظامی پاکستان که درهمه مسایل ذهنیت انگیسی دارند؛ برخلاف، درباره مسایل مذهبی وبرخورد های نادرست ناشی ازآن بی توجهی نسبت به تجربه هند برتانیه می کنند. بطورنمونه، درسال 1862 ترسای، یا زمان فرمان روائی ملکه ویکتوریا، قانونی بنام قانون توهین درهند ساخته شد ومورد تطبیق قرارگرفت. بلی،آن قانون در هند دارای مذاهب متعدد هندو، مسلمان، سیک ، مسیحی، زرتشتی و...برای مانع شدن ازتوهین تند روان مذاهب به مذاهب رقیب تد وین واجراشده بود.
براساس قانون نامبرده ، اگر پیرویک مذهب به مذهب یا عبادتگاه مذاهب دیگر بی حرمتی می کرد، داد گاهی و ازشش ماه تا سه سال باید درزندان زند گی می کرد.افسوس که اکنون همان قانون درپاکستان به وسیله کشتاربی گناهان توسط افراد غیر مسئول وباند های آدم کش- ریاکار تبدیل شده است. مزید برآن، بی حرمتی به صوفی ها وتخریب زیارتگاه هایشان هم گسترش یافته است. معلوم است که این گونه کارکرد های قاتلانه کمی درافغانستان وزیاد درپاکستان گسترش یافته است؛ وریشه آن هم برمی گردد به جهل ونادانی وتعصب مذهبی بنام دفاع ازاسلام.
بطورنمونه ، درپسین روزسال 1394 ، دسته اوباشان باصطلاح مذهبی ، فرخنده دخترمسلمان وباحجاب را در مسجد شاه دوشمشیره به تحریک یک تعویذ نویس جاهل که گویا بی حرمتی به قرآن کرده است ؛اول برهنه وبعد شهید کردند. متاسفانه،حکومت کابل هم عدالت لازم را دربرخورد با قاتلان فرخنده نشان نداد. چون ،این گونه توحش ها بنام دین درافغانستان ریشه درپاکستان دارد ؛ وستون پنجم پاکستان درحکومت وملاهای طرفدارش درشورای ملاها وشورای صلح حضور دارد،داد گاه حکومت کابل جرئت نکرد تند روان جاهل - مذهبی ای قاتل فرخنده را محاکمه عادلانه نماید. ازاین رو، نهاد های حقوقی وعفو بین الملل حکومت افغانستان را قانون گریزترین حکومت درجهان معرفی کردند.
ازاینکه ، گفتم که تند روی جاهل - مذهبی درافغانستان ریشه درپاکستان دارند؛ پس ، بهتراست که به بحث درباره سرچشمه پرداخته نویشته را پایان دهم. درافغانستان ، همه می دانند که پاکستان بنام جهاد وشریعت دروغین طالبان بسیاراستفاده ها وتباه کاری ها درکشورشان کرد وباید می کرد. به این خاطرکه، پاکستان بنام اسلام علیه اسلام ساخته شده بود. مثلا، شمارمسلمان های هند ازشمارمسلمان های پاکستان وبنگله دیش زیاد است ومصرف تولید علمی- فرهنگی- دینی آن ها درهردوکشورجداشده ازهند دست بالادارد.ازاین رو، تحریک قومی مهاجران هندی درپاکستان که ازهند درزمان جدای به پاکستان آمده اند وشمارشان به بیشتراز20 میلیون درولایت های سند وپنجاب می رسد، می گوید که آمدن شان به پاکستان اشتباه بزرگ بود!
آری ،این تنها تحریک قومی مهاجران نیست که ازهجرت خود به پاکستان پشیمان شده است؛ بسیاری افغان ها ی مهاجربه پاکستان و جهادی های آن ها هم درک کرده اند که هجرت وجهاد شان جیب نظامی ها وملاهای پاکستانی را پرکرده وجیب مردم افغانستان را خالی کرده است.افسوس که با ابرازافسوس اشتباهات گذ شته جبیره نمی شوند وتروریسم طالبان زیر اداره پاکستان هم موقع نمی دهد که بسیاری ملاها وطالبان متوجه غلطی های خود درباره دین ووطن وصوفی ها و...شوند.
دراین باره ، این شعرفارسی را داریم: تاکه ابله درجهان باقیست / مفلس درنمی ماند! درواقع، مطابق مفهوم همین مصرع شعر، مفلسان بسیارخوب ابلهان را درپاکستان وافغانستان استعمال کردند ومیلیاردر شده اند. جالب این است که ، مفلس ها خوب موضوع به ابلهان می دهند. مثلا،ابلهان در16 فوریه برابر به 28 ماه دلو سال 95 خورشیدی ، زیارت لعل شهباز قلند ررا درولایت سند بم گذاری 50 نفررا شهید وده ها نفررا زخمی کردند ودر جون سال گذشته، طالبان امجد صابری خواننده پاکستانی را کشتند ودر روز دوم اپریل برابر به 13 حمل سال جاری ، مردان مسلح با چاقووچماق بزیارت محمدعلی در پنجاب حمله کرده عده راکشتند وعده ی رازخمی کردند. درسال های قبل، طالبان بزیارت پیر بابا درمنطقه قبایلی وزیا رت رحمن با با دربیرون شهرپشاورحمله کرده قبرآن دوصوفی را محاکمه واعدام کردند.
درواقع، تند روان مذهبی تنها به قبرصوفی ها بی حرمتی نکرد ند بلکه مشوق جوانان به برخورد وکشتاریک دیگرهم شدند. بطورنمونه، دوماه قبل، بخاطرانجام مراسم قومی ، جوانان پشتون دردانشگاه پنجاب درلاهور، مورد حمله جمعیت طلبه ، شاخه ی جماعت اسلامی قرارگرفته عده ی شان زخمی شدند. درادامه آن تند رویی خشن مذهبی، روز پنجشنبه 13 اپریل برابربه 24 حمل، جوانان تند رومذهبی در پوهنتون ولی خان درشهرمردان دربیرون پشاوربنام کفرگوی بدوجوان دانشجو حمله کرده یکی را زخمی ودیگری راشهید کردند. درحقیقت ،حمله تند روان مذهبی بزیارت های صوفی ها وحمله جوانان دانشجو به هم صنفی های خود دردانشگاه های پنجاب وولی خان؛ نشان می دهد که استفاده ابزاری ازدین وجوانان ساده اندیش توسط ائتلاف نظامی ها وملاها درپاکستان ، هم تروریسم را تقویت کرده هم پاکستان رادرمنطقه وجهان به حیث حامی تند روی وتروریسم مذهبی بدنام ومنزوی کرده است.

Friday, 14 April 2017

استعمال مادربمب هاعلیه داعش درافغانستان ؛یک نمایش سیاسی است ، نه ریشه کن کردن تروریسم

ابراهیم ورسجی
بیست پنجم حمل 1396
ازتاریخ هفتم اکتوبر2001 تا سیزهم اپریل 2017 ، روزاستعمال مادربمب ها دراچین، افغانستان شاهد بمب های گونه گون امریکای علیه تروریستان وبمبارد های پهباد ها به خاک پاکستان می باشد. بمب پرانی ها ونمایش های بی دستاوردی که بجای براندازی تروریسم ، تثبیت حکومت کابل وسرعقل آوردن پاکستان ، تروریستان را قوی تروحکومت مرکزی وحکومت های ولایتی افغانستان را نابسامان تر ومردم راعصبانی ترساخته است.ازاین رو، بهتراست درباره بی اثرتمام شدن بم ها وهواپیماهای امریکا وناتودرمهارتروریسم تبصره ارایه نمایم.
دراین راستان، مشکل امریکا این است که ، اولویت هایش با اولویت های مردم افغانستان سازگاری ندارند. مثلا، مردم افغانستان امنیت ، نان ، مهارتروریسم وحکومت خوب می خواهند وامریکا درظاهربراندازی تروریسم را دنبال می گند. افزون برآن ، منافع استراتژیک امریکا درافغانستان متناقض بامنافع استراتژیک قدرت های منطقه ی وروسیه قرارگرفته است. درواقع، دوتناقض بزرگ جمع نابکاری وفساد پیشگی حکومت دست نشانده امریکا درافغانستان ، کمک کرده اند به شکست جنگ امریکاعلیه تروریسم.
آری، باتوجه به تناقضات یاد شده ،لازم است به عامل های استفاده ازمادربمب ها ، زمان آن وتاثیرش بر مهارتروریسم وتثبیت حکومت لرزان غنی- عبدالله بپردازم. معلوم است که حکومت غنی- عبدالله هم بخاطر ناتوانی اداری- سیاسی هردو آقا هم بخاطرفساد گسترده ی باقی مانده ازدوره ی کرزی، ازناخن پا تا فرق سرغرق درفساد شده است. درزمینه ، مشکل امریکای زیرفرمان اوبا ما وترامپ این بود ومی باشد که به حکومت داری خوب درافغانستان وتروریست پروری علیه آن درپاکستان توجه جدی نکرده ونمی کند.
درواقع، توجه نکردن درهردو زمینه ،حکومت کابل را فاسد تر وپاکستان را درتقویت تروریستان گستاخ ترکرده است. افزوبر آن ، روسیه اول به سوریه ودوم به افغانستان برگشت وپاکستان هم به پرسه زدن درمسکو روی آورده است. درچنین شرایطی، این گونه تبصره هاهم دررسانه ها فزونی گرفت که امریکا برای انتقام گیری ازروسیه درسوریه ، به کمک مالی عربستان ودیگرشیخ های کته شکم - تهی مغز- نفتی عرب، عزم انتقال داعش ازسوریه به افغانستان وآسیای مرکزی را دارد.
برخلاف ،ایران وروسیه برای مهارداعش خیالی درافغانستان ، تماس با طالبان برقرارکرده اند.اگرچه مقام های هردوکشورتماس را تایید وکمک رسانی به طالبان رارد کرده اند، اما واقعیت های میدانی خلاف گفته ها می باشد. بطورنمونه، گردهمای صلح برای افغانستان درمسکو درماه دیسامبر سال 2016 بدون شرکت حکومت کابل وشرکت پاکستان وگوشه نرم طالبان نسبت به آن وگردهمای امروز 14 آوریل درمسکو به شرکت حکومت افغانستان بدون شرکت امریکا،ناسازگاری منافع قدرت های منطقه ی با منافع امریکا را برملاکرد.
درپیوند باهردوگردهمای قبلی وکنونی درمسکو وعدم حضورامریکا وحضورپاکستان ومزید برآن ، دیدار یک مقام دفاعی روسیه درماه گذشته ازوزیرستان شمالی وجنوبی درخاک پاکستان ، درواقع دومنطقه ی که پایگاه تروریستان علیه افغانستان می باشند، بیانگراین است که تحولات منطقه ی بزیان حکومت کابل وامریکا درچرخش می باشد. اینجاست که کاربرد مادربمب ها درولسوالی اچین ننگرهار یک روزقبل ازشروع کنفرانس مسکو ویک هفته بعد ازحمله امریکا به میدان هوای الشعیرات درسوریه وسفرکم دستاورد تلرسن وزیرخارجه امریکا به مسکو، معناپیدا می کند.
با درنظرداشت گفته های بالا، می توانم بگویم که رئیس جمهورترامپ با استعمال مادربمب ها دراچین ننگرهار، درنزدیک مرزپاکستان، به حکومت لرزان کابل نمایش داد که نمی گذارد زیرپای تروریستان تکه - پاره شود! همچنان ،با استعمال بمب تاکنون استعمال نشده ، به پاکستان نشان داد که افغانستان برای حکومت رئیس جمهورترامپ مهمترمی باشد ومتوجه کارخانه های تروریست پروری خود وصادرکردن تولیدات آن به افغانستان باشد. همچنان، برای امریکا، چرخش پاکستان تروریست پروربه سوی مسکو وشرکت آن درگردهمای های پکن ومسکو، درجهت با صطلاح تامین صلح درافغانستان، زیرمراقبت ریزپنتاگون وکاخ سفید می باشد. درباره اهمیت مجدد افغانستان برای روسیه ، معلوم است که امریکا خرسند نمی باشد. یعنی کمک به بی ثباتی موقعیت استرتژیک واشنگتن می کند. بلی، روسیه دید که امریکا دراوکراین شاخ ودم نشان داد وناتوهم درمرزهای آن خود نمای می کند، به حیث واکنش اول کریمیه را ازاوکراین گرفت ودوم به سوریه وافغانستان برگشت. ازاین رو، افغانستان هم دارای حکومت فاسد- نابکاراست هم باتروریستان زیرحمایت پاکستان درگیراست هم میدان خیز روسیه وامریکا شده است.

Thursday, 13 April 2017

نگاهی به بود ونبود ملت افغان

ابراهیم ورسجی
بیست وچهارم حمل 1396
امروزمی خواستم درادامه مقاله " چرا افغانستان ازدورباطل وابستگی به قدرت های خارجی بیرون نشد"، قلم بزنم. ازاینکه ، دریکی ازشبکه های تلویزیونی کابل ، دیدم که درباره ملت بودن ونبودن افغانستان یا بود ونبود ملت افغان با چند نفر غیرمتخصص درعلوم تاریخی- اجتماعی- سیاسی - قانون بین الملل بحث می شد وآن ها هم حسب دانش کم وناچیزخود یا وه سرای می کردند؛ ازاین رو، لازم دانستم درباره بود ونبود ملت افغانستان این مقاله را بنویسم. بلی، دوستان پشتو زبان ما که مصروف خود فریبی وعوام فریبی وبازی های شعاری بودند ومی باشند، همواره ملت بودند ومی باشند؛ بدون اینکه ، تعریفی ازملت عرضه کنند یا کرده بتوانند.
واقعیت این است که پشتو زبان های دوسوی مرزدیورند تاکنون ازحالت قبیله بودن به حالت قوم ترقی نکرده اند. معلوم است که قبیله ها درمسیرتکامل، اول با ید قوم شوند.افسوس که پشتو زبان ها دردهه دوم سده ی بیست ویکم هم دردوسوی مرزدیورند خود را بنام 126 قبیله یاد می کنند نه قوم پشتون. بهرحال، ازروی بی اطلاعی یا ترس دیگرقوم ها، میراث خواران حکومت های تحمیلی برافغانستان دردونیم سده گذشته همواره بر وجود ملت افغان تاکید کرده اند.وجود پر آشوب وبدبختی که تروریسم طالبان ووابستگی کنونی به امریکا میوه آن می باشد.
بهرصورت ، من درحالیکه خوش می شوم اگر پشتو زبان ها ازحالت قبیلگی بیرون وبه سطح قوم می رسیدند! افسوس که چنین نشد! بهرحال، درباره بود ونبود ملت افغان می خواهم این گونه ابرازنظرنمایم که اول، ملت درجهان وجود ندارد. وقتیکه ملت درجهان وجود ندارد، مشکل است در افغانستان که دونیم سده است که حکومت های مزدورداشته ودارد، سخن ازملت افغان به میان آورد . بلی، می دانم که واژه ملت ازشکم انقلاب کبیرفرانسه بیرون شده است وبرای مردمانی بکاربرده شد که حاکم بر سرنوشت خود شان باشند.
ازاین نگاه که ، افغانستان به گونه ی که درمقاله" چرا افغانستان ازدور باطل وابستگی به کهنه- سرخ ونو استعمارگری بیرون نشد" ؟ وازشکم آن ، پاکستان تروریسم مذهبی - قبیله زده ی طالبان را بیرون کرد! پس، بحث ازوجود ملت افغان همان گونه بیهوده می باشد که ادامه جنگ وشورای صلح حکومت های کرزی وغنی بیهوده می باشند.افزون برآن ، مخالفت افراد قدرت مند دیگرقوم ها با ذکر نام افغان درتذکره شان ، نشان داد که وجود ملت افغان پدیده خیالی است نه واقعی. پس ، پیشنهاد من به دوستان پشتوزبانم این است که درباره تبدیل کردن قبیله های پشتون به قوم پشتون کوشش کنند نه اینکه خود را بنام ملت افغان درافغانستان ساخت هند برتانیه وروسیه مصروف کنند. مصروفیتکه تاکنون بی نتیجه ثابت شده است!
وقتیکه می گویم درجهان ملت وجود ندارد، هد فم این است که پشتو زبان های وطن ما درک کنند که آب به آونگ می کویند! طرف اینکه ، غیر پشتون ها هم گه گاهی خود را درواکنش به بیهوده گوی های آن ها مصروف می کنند! درباره نبود ملت درجهان، قابل ذکراین است که آلمان وفرانسه جنایت های زیادی بنام ملت سازی علیه بزرگ - خرده قوم ها درخاک خود مرتکب شده اند؛ وانگلیستان که جنایت دردرون خاک خود نکرد ومصروف غارت وجنایت درجهان شد، امروز با سکاتلندی ها وایرلندی های خود مشکل دارد! درامریکا هم که مهد آزادی نامیده می شود، مبارزه میان سیاهان وسفیدان، سفیدان ولاتینی ها وتازه مبارزه با مسلمان هاهم شروع شده است. ازاین رو، حق با نوام چامسکی است که دریک کتاب زیرعنوان" 502 سال، فتوحات ادامه دارد"؛ درواقع، وضع جاری ادامه همان فتوحات اروپای ها درقاره امریکا می باشد.ازاین رو، وجود ملت درامریکا هم زیرسوال رفته است.
آری، بحث درباره نبود ملت درامریکا را به پایان برده به خاورمیانه اشاره می کنم.درخاورمیانه، می بینیم که ترکیه با کردها، عراق وسوریه باکردها مسئله دارند. وتازه که مسعود بارزانی ، رئیس جمهور کردستان درشمال عراق ، تصمیم به همه پرسی درجهت اعلام خود گردانی گرفته است، جمهوری اسلامی ایران، سرهنگ قاسم سلیمانی ، فرمانده سپاه پاسداران خود را که مسئولیت مبارزه علیه داعش درعراق ودفاع ازحکومت فرقه علوی در سوریه را بدوش دارد، به کردستان عراق اعزام کرده است تا مانع برگزاری همه پرسی درآن منطقه شود. اینکه جمهوری اسلامی ایران فرمانده سلیمانی را به کردستان عراق فرستاده است تا مسعود بارزانی را تشویق نماید که همه پرسی برای اعلام جمهوری کردستان نکند، برمی گردد به نگرانی جمهوری اسلامی ازآینده کرد های خود.
خوشبختانه ، درخاورمیانه ، تنها مصر فراعنه است که گروه تجزیه طالب ندارد.اسرائیل هم که با فلسطینی ها درگیراست ویمن بیماری شمال وجنوب دارد وعربستان هم جنگ علیه آن را شدت بخشیده است، آن هم بنام مبارزه علیه نفوذ ایران. درحالیکه زیدی های یمن سنی هستند نه شیعه که ایران شیعه به کمک آن ها ازنظرمذهبی بپردازد. برخلاف، من باری ازقول آقای خامنه ی ، رهبرایران شنیدم که گفت: " هم ازحزب الله لبنان حمایت می کنم هم ازحماس فلسطینی"! اعلام حمایت آقای خامنه ی ، رهبر ایران ازحزب الله شیعه وحماس سنی درواقع به این معنامی باشد که دین مطرح است نه مذهب. وجامعه های مسلمان همه ملت به معنای دینی می توانند باشند ، اما ملت به معنای قومی مانند ملت افغان هرگز شده نمی توانند!
درنزدیکی افغانستان ، یعنی پاکستان هم دیده شد که پاکستان شرقی را بنگله دیشی ها به بنگله دیش تبدیل کردند.درپاکستان کنونی هم، بلوچ ها دریک جنگ جدای طلبانه با ژنرال های پنجابی به سرمی برند. افزون برآن ، مهاجرین هندی بنام " حرکت قوم مهاجر" درولایت های سند وپنجاب ازحکومت پاکستان ناراض هستند وسندی هاهم دل خوشی ازپنجابی های های حاکم ندارند وتنها رهبران سیاسی پشتون که معامله گرمی باشند؛ به گونه ی خفیف ادعای پشتونستان خواهی می کنند تا دوستان پشتون خود را درکابل برای سهم درآوردن مصروف کنند. سهم درآوردن های که مردم افغانستان را گرفتاروضع فاجعه کنونی کرده است.
با درنظرداشت گفته های بالا، به مدعی های موجودیت ملت افغان درافغانستان می گویم که به سه مسئله توجه جدی کنند: نخست، آن گونه که ادعامی کنند که احمد شاه ابدالی موسس افغانستان بود ، بهتراست که تجدید نظرکنند. به این خاطرکه ،احمد شاه ابدالی ازبلخ تا لود یا نه در درپنجاب هند حکومت داشت. دوم، افغانستان کنونی را هند برتانیه وروسیه تزاری درپایان بازی بزرگ درسال 1880 ترسای، ، برخلاف رضایت باشند گانش به حیث منطقه حایل میان مستعمرات خود درآسیای مرکزی وجنوب آسیا ساخته ونام گذاری کرده اند. سوم، واژه افغان درزبان فارسی به معنای آه وفغان ورنج است! بلی، به معنای سومی ، همه مردم افغانستان، افغان می باشند! اگر بازهم دوستان پشتو زبان ما اصراربرموجودیت ملت افغان دارند، ازآن ها می خواهم که به توزیع تذکره تن داده پس ازآن بروند به سوی همه پرسی درباره گزینش نام های: افغانستان، خراسان وآریا نا. روشن است که اکثریت مطلق که خیرمیسرنمی شود؛ اگر 51 درصد مردم نام افغانستان را پذیرفتند، به آن ها می گویم که ملت افغان وجود دارد. درغیرآن ، کمرخود را درکناردیگرقوم ها علیه تروریسم طالبان بسته کنند که همین افغانستان را تباه وآن ها را روانه پاکستان ، امریکا ، وانگلیستان می کنند!

Tuesday, 11 April 2017

چرا افغانستان ازدایره دورباطل بیرون وبه خود گردانی نرسید؟

ابراهیم ورسجی
بیست ودوم حمل1396
درجغرافیای سیاسی جهان، اکنون، 1992 کشور ثبت نام وبه عضویت سازمان ملل رسیده اند. دراین شمار کشورها درجهان ، من کشوری مانند افغانستان پیداکرده نتوانستم که درجهان نو ازدورباطل ، یعنی اززیر سلطه کهنه ونو استعمارگری بیرون نشده باشد. یعنی همه کشورهای عضوسازمان ملل تا اندازه ی زیادی ازدایره سیاه ، سرخ ونو استعمارگری بیرون ودارای تعیین سرنوشت خود شده اند. اگردرخاورمیانه ازلیبیا تا عراق ویمن ودرافریقا، سومالی ونیجریه فروپاشید گی های رونماشده است ، به عامل های مذهبی، قبیلگی ، مصنوعی بودن دولت ها ورقابت های بازی گران منطقه ی وفرامنطقه ی منوط می شود نه حالت زارافغانستان که دراصل مصنوعی بودن دولت همسان آن هامی باشد.
آری، وقتیکه ازادامه ی دایره دور باطل درافغانستان سخن می گویم ووضع آن را با برخی کشورهای بحران زده ی خاورمیانه وافریقا همسان نمی دانم، دلیل های دارم که باید درباره آن ها ابرازنظرنمایم. بطورنمونه، دردونیم سده گذشته ، حکومت های افغانستان اول نوکرهند برتانیه بودند، دوم، بعد ازنابودی هند برتانیه وظهور هند وپاکستان ، افغانستان بجای رسیدن به خود گردانی، نوکر اتحاد شوروی وکشمکش مرزی با پاکستان شد ؛ سوم،با فروپاشی اتحاد شوروی وزمین بوس شدن حکومت دست نشانده اش درکابل، افغانستان گرفتارآشوب ها وجنگ های گروهی- مذهبی ای جهادی ها زیراثرپاکستان با دالرهای نفتی شیخ های انگلیسی- امریکای عرب شد؛ وبعدازآن ، ازشکم همان جنگ ها، پاکستان بادالرهای نفتی همان شیخ ها مطابق تد بیرکهنه برتانیه واشاره امریکا، طالبان والقاعده راتولید وجاده سازی برای امریکا وانگلیس کرد تامستقیم به میدان بازی بیایند.
طرفه اینکه ، امریکا وانگلیس هم در16 سال گذشته موفق درمهارتروریسم تشویق شده توسط خود شان ازطریق پاکستان وسامان دادن اوضاع سیاسی- اداری- اقتصادی- اجتماعی- امنیتی افغانستان نشدند. درحالیکه ،سرمایه های زیادی مالی وانسانی را بی نتیجه دراین کشوردارای فرهنگ سیاسی چتل وتاریخ سیاسی ناشاد وغمبارهزینه کردند ومی کنند! اینکه امریکا وانگلیس در16 سال گذ شته موفق درسازمان دادن افغانستان نشدند،به سه عامل زیربرمی گردد:نخست،کهنه اندیشی سیاست کاران ناعاقبت اندیش افغانستان که خود تربیت کرده بودند؛ دوم،آمدن توده ها به خصوص گروه های نژادی ومذهبی باوابستگی های گونه گون بیرونی ودرونی به میدان سیاست؛ سوم،سوء استفاده ازدین درسیاست توسط پاکستان یا منافق اعظم که درشعار مسلمان ودرعمل ازابولهب هم به اسلام دشمن ترمی باشد.
با درنظرداشت گفته های بالا ، افغانستان وارد برهه ی ازتاریخ ناشاد خود شده است که درآن رهبران خود فروخته اش که خیر ،حتا امریکا یا بزرگترین قدرت اقتصادی- سیاسی- نظامی- اطلاعاتی- علمی- فن آوری جهان هم درسازمان بخشی ای امورآن درمانده است. جالب این است که ، نابسامانی های اداری- سیاسی- امنیتی افغانستان درزیرسایه امریکا وانگلیستان وده هاکشوردورونزدیک نمایان گررفتن آن درسمت بیرون شدن ازدورباطل سنتی ورسیدن به خود گردانی نیست ، بلکه بیانگر فاجعه وتروریسم بیشتر بنام دین ومذهب وقومیت و...می باشد.ادامه دارد.

Wednesday, 5 April 2017

نگاهی انتقادی به سخنان جان ساپکو،بررسی کننده کمک های بی نتیجه امریکا برای بازسازی افغانستان

ابراهیم ورسجی
هفدهم حمل 1396
روزچهارشنبه شانزدهم حمل ازیک تا دونیم بعد ازچاشت به وقت آتوا، جان ساپکو، بررسی کننده کمک های امریکا برای بازسازی افغانستان ؛ بازسازیی که هرگزصورت نگرفت، دردانشگاه آتوا / پایتخت کانادا ، سخنرانی درباره بازسازی پرهزینه وناموفق درافغانستان داشت. من که ازسال 2012 ، زمان ایجاد سیگار / بررسی کننده کمک های امریکا برای بازسازی افغانستان را دنبال می کنم، درنشست سخنرانی جان ساپکو حضورداشتم. بلی ، درنشست سخنرانی آقای ساپکو ، شماری ازنهاد کاران غارت گر باصطلاح غیردولتی هم حضورداشتند.
من که چند دقیقه نا وقت رسیده بودم ؛ به سخنرانی آقای ساپکو گوش دادم. درسخنرانی نامبرده ، بحث از تلف شدن کمک ها ووعده های غنی وعبدالله برای اصلاحات وکاربرد درست کمک ها، پیشروی های طالبان ، فروش سلاح های اردو وپولیس که امریکا به آن ها داده است ؛ توسط برخی افسران وسربازان به طالبان،حضوربیشترازهزارژنرال درافغانستان درحالیکه امریکا به این شمارژنرال ندارد، ضعف اداره وفرماندهی نهادهای دفاعی- امنیتی ، وعده های خانم غنی برای بیهبود بخشیدن به وضع زنان درافغانستان ( درحالیکه ازنگاه من ، خانم غنی نه مسلمان است ونه زبان های فارسی وپشتورا می داند که بازنان درکشورما تماس برقرارنماید)، گسترش مواد بی مهارمخدرباوجود کمک های زیاد امریکا به وزارت مبارزه با مواد مخدر ومسایل دیگردرمیان بود. بلی ، درپایان سخنرانی ، اقای ساپکو وخانم گرداننده نشست از شرکت کننده ها خواستند که اگر پرسشی داشته باشند ، پاسخ به آن ها داده می شود.
درمیان پرسان کننده ها که عده آن ها درافغانستان نهاد کاریی بی حاصل غیردولتی / ان جی اوئی کرده بودند ، پرسان های خود را عرضه کردند وپاسخ های خود را گرفتند. وقتیکه نوبت به من رسید، گفتم که من هم پرسان دارم هم تبصره می کنم. ازاینکه گفتم شهردارکابل بودم ، تحلیل گرسیاسی دارای تحصیلات سیاسی ونوسنده دنیای مجازی هم هستم ،ذهنیت شرکت کننده به شمول آقای ساپکوپ، تکان خورد. من هم بعد ازمعرفی خود ، پرسان همراه با انتقاد را این گونه پیش کش آقای ساپکو وشرکت کننده های گردهمای کردم:
آقای ساپکو، شما ازپیشروی طالبان وضعف حکومت غنی وعبدالله درمهارکردن آن ها سخن گفتید،اما ازپاکستان یا بانی وکمک کننده طالبان یادی نکردید! ازاین رو، بیاد تان بدهم که طالبان بدون پاکستان یعنی صفر! واقعا، انتقاد من ساپکو وهمه شنونده ها را تکان داد! بعد ازانتقاد یاد شده ، به ساپکو وشنونده ها گفتم که کمک ها برای بازسازی افغانستان غارت شده است وبه علت ها وعاملان غارت کمک ها هم اشاره کرده تذ کردادم که من از کودتای ماه ثور1357 - ماه آوریل 1978 تا کنون ، شاهد تمام اشتباهات امریکا درافغانستان که جای بحث همه ی آن ها نیست ، می باشم.
درباره اشتباهات امریکا درافغانستان به گونه ی کوتاه به آقای ساپکو/ بررسی کننده کمک های غارت شده گفتم که ، امریکا ، جهادی ها را دربرابر کمونیست ها استعمال کرد وطالبان را دربرابر جهادی ها وبعدا طالبان را بنام تروریسم به پاکستان راند ویک عضو طالبان بنام کرزی را رئیس جمهورافغانستان ساخت ؛ واوهم کمک به بازگشت طالبان هم کمک به غارت کمک های های امریکا برای بازسازی افغانستان کرد. درباره وعده های غنی وعبدالله درآوردن اصلاحات وحکومت داری خوب وکاربرد درست کمک ها، برای آقای ساپکو وشرکت کننده های نشست گفتم که من تیم های غنی وعبدالله را می شناسم وباوردارم که جزءی ترین کاری درجهت آوردن اصلاحات کرده نمی توانند.
همچنان ، برای ساپکو وشرکت کننده های نشست سخنرانی اش گفتم که ، من سال 2015 ، افغانستان رفته بودم وبا افرادی از حکومتی ها وبیرون حکومتی ها دیدار کردم ودرباره وعده های اصلاح آوری غنی وعبدالله برای کمک کننده ها درسمت گرفتن دالرازآن ها نظرخواهی کردم؛ همه آن ها برایم گفتند که همه وعده ها درجهت ایجاد حکومت داری خوب وآوردن اصلاحات ومبارزه با فساد پیشه ها برای گرفتن دالر است وکاری برای بهبود اوضاع نمی کنند وکردن هم نمی توانند. افزون برآن ، برای ساپکو وشنونده ها گفتم که نیروهای درکابل وبیرون آن غیرازطالبان هستند که خواسته باشند دریک ساعت کارغنی وعبدالله را تمام می کنند. دروقت ایراد سخنانم که گه گاهی نگاه به چهره ساپکو می کردم، می دید م که حواسش پرت شده است. بلی، وقتیکه گفتم پاکستان بازی دوگانه می کند؛ وروسیه هم وارد میدان بازی شده وسیاست افغانی امریکا شکست خورده است، بیشترازپیش پریشان شد. دراخیربخش نخست سخنانم، گفتم که آقای ساپکو، امریکا تنها دو اختیار درافغانستان دارد: نخست، ازغنی وعبدالله درجهت آوردن اصلاحات وحکومت داری خوب کاری ساخته نیست. پس،به نفع امریکا می باشد که با تغییر مهره ها کمک به ایجاد حکومت داری خوب کند؛ دوم، افغانستان را ترک کرده برود تا مردم آن سیاست واداره کشورخود را بدست گرفته با تروریستان خود پنجه نرم نمایند!
آری، این اخیربخش نخست سخنان من به آقای ساپکو بود وسکوت کردم تا او سخن بگوید وبعد وارد مرحله دوم سخنانم شوم. آقای ساپکو، دررابطه به انتقاد من نسبت به رابطه طالبان وپاکستان وتاکید من که طالبان منفی پاکستان یعی صفروسکوت امریکا درزمینه،به سخنرانی وپرداخت وبراین سخن من مکث کرد که گقته بودم ، هزینه های جنگی ومالی طالبان از کمک های امریکا توسط ارتش پاکستان پرداخت شده است. با تایید سخنان من ، همین قدر گفت که فرد پالیسی نیست وتنها یک پروسه را یعنی تلف شدن کمک ها برای بازسازیی افغانستان را پیگیری می کند. من درحال شروع کردن بخش دوم سخنرانی ام بودم که یک زن نهاد کار غیردولتی افغانی الاصل کانادای،کمک به نهاد غیردولتی خود خواست تا درجهت برابری زنان ومردان درافغانستان کارکند.اما آقای ساپکو زیاد بکار نهاد کاران غیردولتی درباره بهبود وضع زنان تمایل نشان داد ونباید هم نشان می داد. زیراکه ، دربخش سخنرانی اش ازکمک به جاممه ی مدنی وبی تاثیربودن آن سخن گفته بود.
درواقع ، فعالیت آن زن درجهت برابری زنان ومردان درافغانستان ،برای من موضوع تازه داد تا موضع خود ر ادربخش دوم سخنرامی سخت ترنمایم. دراین راستا ، گفتم که درافغانستان ، 250 هزار ملا و190 هزارمسجد وجود دارد. معلوم است که 60 هزارملا بیکارهستند وبسیاری شان هرلحظه آماده کمک به طالبان می باشند. دررابطه به مسجد ها وملاها ونگاه آن ها درباره زنان گفتم که ، سال 2015، درچندین مسجد درکابل وبیرون آن رفتم ونظر ملاها را درباره برابری زنان ومردان که حکومت ووزارت امورزنانش مدعی کار درزمینه می باشند ، جویا شدم. بلی، نگاه ملاها درزمینه این بود که هرکسی که زن ومرد را برابر می داند، کافروازدین بی خبر است. ازاین رو، برای بهیود وضع زنان درافغانستان، ما به یک نهضت فرهنگی بلند مدت نیازداریم تا ملاهای تند رو را میانه رو بسازد. درغیرآن ، نه ازنهاد کاران غیردولتی مدافع حقوق زنان ، نه ازغنی وعبدالله ، ونه ازخانم غنی درزمینه کاری ساخته است.
درحالیکه این بخش ازسخنرانی من ازیک واقعیت تالخ درباره زندگی ناگوارزنان پرده برداشته بود، دیدم که زنان حاضردرنشست تعجب کرده بودند که این قدر ملا درافغانستان آن هم مخالف حقوق زنان! آقای ساپکو با تایید سخنان من درباره وضع زنان ، فاش کرد که کمک های تاکنونی امریکا برای بهبود وضع زنان به جیب چند زن نخبه ریخته شده است. بلی، من به گفته ساپکو سرشورداده درباره زنان نخبه تبصره نکردم. به این خاطرکه ، ما درحکومت افغانستان وکناره های آن مردان وزنان نخبه نداریم. اگرمردان وزنان نخبه می داشتیم ، تروریسم زنده نمی شد و115 پانزده هزاردالرکمک های امریکا برای بازسازی هم غارت نمی شد. دراخیر، آقای ساپکو، سه جلد کتاب که درآن ها ازسال 2012 تاکنون کمک ها وتلف شدن کمک ها وپروژه های بی حاصل و... را برررسی کرده بود، برایم هد یه کرد وکارتش راهم برایم داد وگفت که منتظر تحلیل ها ونظریات وپیشنهادات شما هستم، ومن هم با خدا حافظی نشست را ترک کردم.

Monday, 3 April 2017

نگاهی به نزاع با پاکستان درباره خط دیورند وفایده وزیانش برای مردم افغانستان

ابراهیم ورسجی
پانزدهم حمل 1396
درروزهای پسین ، برسمیت شناختن ونه شناختن مرز دیورند دررسانه های مجازی وواقعی افغانستان داغ وعده ی فهمیده ونافهمیده خود را مصروف ساخته اند. ازاین رو، لحظه پیش دوستی ازمن خواهش کرد که درزمینه مقاله ی بنوسم. پس ، لازم دانستم که مقاله کنونی را ارایه نمایم. مسئله ی که ایجاب رفتن به تاریخ سیاسی ناشاد واغلب دروغین ورسمی افغانستان را می کند.
دراین راستا ، واقعیت این بود که سیاست جهان تا پسین روزجنگ جهانی دوم اروپا محور وبعد ازآن امریکا وشوروی محور شد؛ وازفروپاشی شوروی تا کنون، امریکا محور شده است.البته که درسال های پسین ، ظهورمجدد روسیه درسیاست جهان، یکه تازی امریکا را به چالش گرفته است. یعنی جهان به سوی چند قطبی شدن روان است ؛ وچین هم دراین راستا ، همکار روسیه می باشد.
بلی ، درجهان اروپا محور، برتانیه ،روسیه، فرانسه،اسپانیه ، هالند ، ایتالیا وپرتگال ، گردن کلفت بودند ، ودرخاورمیانه تنها ترکیه عثمانی دربرابر آن ها ایستادگی می کرد. جالب این است که ، دراروپا، آلمان قدرت بزرگ ودربیرون آن سرزمین های مستعمراتی نداشت وعلت مستعمرات نداشتن آن هم پراکند گی درریاست های پروس بود.آری، در سال 1870 ترسای، ایالت های پروس را ژنرال بسمارک زیرنام امپراتوری آلمان منظم وبه رقابت علیه فرانسه، انگلیستان وروسیه برخاست. روشن است که رقابت یاد شده درباره سهم خواهی درمستعمرات استعمارگران اروپای درآسیا وافریقا بود.
ازاین رو، روسیه وانگلیس که درمرکز وجنوب آسیا سلطه داشتند، ازترس آلمان بسمارک ، درآسیا تفاهم کرده درسال 1893 ، سیزدهمین سال امارت عبدالرحمن خان ،مرکزخراسان بزرگ را به حیث منطقه حایل میان خود بنام افغانستان نام گذاری ومرزکشی کرده پذیرفتند که آن طرف آمودریا ازروسیه ودرپاکستان کنونی یا شمال غرب هند، برتانیه قوت داشته باشد. درجریان مرزکشی دوطرفه ، دیورند ، نماینده هند برتانیه شرکت داشت. بنابرآن ، مرز افغانستان با هند برتانیه بنام دیورند نام گذاری شد. درواقع، مرزهای چهارطرفه افغانستان حایل ترسیم وهردو قدرت بزرگ زمان پذیرفتند که درقلمرو یک دیگر دست اندازی نکنند ؛ وافغانستان حایل به اجاه هند برتانیه با روسیه تزاری ، حسب ضرورت رابطه بر قرار کرده می توانست.
بعد ازعبدالرحمن خان، پسرش امیرحبیب الله خان وبعد ازکسب استقلال پوشالی، امان الله خان هم مرزدیورند را برسمیت شناخت. وقتیکه ، درسال 1929 ، نادرخان با 35 لک دالر کلدار هند برتانیه ، ایستادگی امیرحبیب الله کلکانی را با کمک طالبان وزیرستانی وتد بیر هند برتانوی درهم شکست وامیر افغانستان شد، درسال 1933 ، مرز دیورند را برسمیت شناخت. وقتیکه ، درسال 1941 ،گاندی ونهرو نهضت ازهندوستان برورا علیه انگلیستان براه انداختند، لندن بخاطر گرفتاری درجنگ با هتلر ترسیده هیاتی به هند نزد هردو رهبر حزب کنگره فرستاده وعده به آن هاداد که نهضت تان را پایان دهید، بعد ازجنگ جهانی دوم، هندوستان را برسمیت می شناسیم. بلی ، وقتیکه درسال 1944 ، روشن شد که هتلر شکست می خورد، لندن درهمان سال، هیاتی را به هند فرستاد تا درباره رسمیت دادن به اسقلال هند مذاکره نماید. درهمان وقت ، هاشم خان صدراعمظم دست نشانده انگلیس در کابل ، نامه ی به بادار خود به لندن فرستاده خواست که مناطق قبایلی شرق خط دیورند به افغانستان داده شود. فکرمیکنم که بزرگان لندن حتما به نامه نوکرخود خندیده بود ند! ازسوی دیگر، درجریان نهضت گاندی - نهرو علیه انگلیستان، محمد علی جناح ، رهبر مسلم لیگ خاموشی اختیارکرده بود.ازاین رو، طارق علی نوسنده انگلیسی - پاکستانی تبار، پاکستان را تحفه ی می داند که لندن به جناح دربدل سکوتش درزمان اعتراض گاندی- نهرو هدیه کرد.
بلی ، مطالعاتی که من درزمینه کرده ام ودرجلد اول " جهاد وجنک سرد قدرت های بزرگ" درمقاله پشتونستان ارایه کرده ام ؛ برایم روشن شده است که محمد علی جناح واقعا سیاست مدار وحقوق دان بزرگ بود.ازاین رو ،درمناطق پشتون نشین شمال غرب پاکستان همه پرسی برگزار کرد. نتیجه همه پرسی نشان داد که اکثریت مطلق پشتون ها وفاداری خود را به پاکستان اعلام کردند. درحقیقت ، همه پرسی جناح ووفاداری پشتون های شرق خط دیورند به پاکستان، مشت محکمی بدهن حکومت خاندانی ای کابل بود. برخلاف، حکومت کابل به پشتونستان خواهی خود ادامه داد وپاکستان هم برخورد مسخره با محمد زای بی پایه ی مردمی درکابل کرد.
بطورنمونه، ایس ایم برک نوسنده امریکای درکتاب" سیاست خارجی پاکستان ، نگاه متمرکزبه هند" نوشت که " حکومت افغانستان درسال 1950، پشتونستان خواهی را داغ کرد وپاکستان 50 میلیون کلدار برای سران قبایل تقسیم کرد. به گفته برک،در آن وقت، بودجه حکومت افغانستان 50 میلیون کلدارنبود." اما با نخست وزیرشدن محمد داوودخان درسال 1953 ترسای، نزاع درباره خط دیورند داغترشد وباعث گردید که شاه ونخست وزیرش طی یک لویه جرگه نمایشی درسال 1954، رسمیت خط دیورند توسط امیران قبلی را ملغی اعلام نمایند.
باوجود الغای خط دیورند، درسال 1956 ، سکندر میرزا رئیس جمهور پاکستان به کابل آمده شاه وداود را فهماند که ازخط کشی هایتان خود داری نمایید تا امتیازات تجارتی برایتان دهیم. درغیرآن ، بدامن شوروی رانده می شوید! شاه وداود پیشنهاد سکندرمیرزا نه پذیرفتند. وقتیکه درسال 1958 ، فیدل مارشال ایوب خان کودتا کرد ورئیس جمهور شد، به کابل آمده در دانشکده پولیس درکابل سخنرانی وهشدارها ونصیحت های خود را کرد ورفت. اینکه درگفت وگو های پشت درهای بسته به شاه وداود چه گفته بود، ممکن سخت تربوده باشد.
بلی، با بازگشت ازکابل، ایوب خان مرزتورخم وسفید بولدک را بست وفشار برااقتصاد افغانستان را افزایش داد. داودخان که زیر فشارقرارگرفته بود، نعیم خان وزیرخارجه را به اسلام آباد فرستاد. ایوب خان به فضل قادرچودهری وزیرخارجه خود گفت که به پشتو با او سخن بگو. وقتیکه با نعیم خان به پشتو سخن گفت واین آقاپشتونمی فهمید،احساس توهین کرده به کابل برگشته گزارش داد که پاکستان مذاکره نمی کند.ازاین رو، محمد ظاهرشاه ، داود خان را مرخص ودکتریوسف خان را نخست وزیر ساخت واو هم مناسبات با پاکستان را عادی ساخت.
درزمینه ، محمد اصغرخان ، وزیروعدلیه ظاهر شاه به نوسنده گفت که همراه ظاهرشاه به کراچی به ملاقات ایوب خان رفیتم وفردای آن روز، ایوب خا ن درچرخبال شاه را به حیدر آباد برای شکارمی برد ودر داخل چرخبال با شاه به پشتو سخن را شروع کرد ومن ترجمه برایش می کردم. ایوب خان گفت که خوب است که پشتونستان ساختته شود! چون پشتون های افغانستان کم وپشتون های پاکستان زیاد هستند. پس ، بهتر است که کم به زیاد به پیوندد! درحقیقت ، ظاهرشاه که فهمیده بود ازنمد پشتونستان ونزاع دیورند چیزی نصیب حکومتش نمی شود، دوستی با پاکستان را تقویت کرد.همین که موسی شفیق گفته بود که افغانستان را فدای پشتونستان نمی کنم، خواست ظاهرشاه را بیان کرده بود.
بدبختانه ، درشروع دهه هفتاد میلادی، گریز ازشوروی درآسیا وافریقا شروع ومسکو نگران دور شدن افغانستان شد. همچنان، سربلند کردن جریان های اسلامی درافغانستان، مسکو را نگران رخنه اسلام درآسیای مرکزی کرد.افزون برآن ، موسی شفیق درمرکز تربیت رهبرسازی امریکابرای جهان سوم دردانشگاه هاروارد کورس گرفته بود، حکومتش شک آفرینی برای چپ های طرفدار مسکو کرد. بنابرآن ، کودتای ماه سرطان 1352 توسط افسران خلقی وپرچمی ورئیس جمهور شدن داود خان ، باردیگر نزاع دیورند ومسئله پشتونستان را داغ کرد. درپاکستان که شرقش را ازدست داده بود ودرغربش ذوالفقارعلی بوتو رئیس جمهور شده بود،تمایل به مسکو غلبه داشت. مثلا،بوتو درسال 1972 ، نخستین سفرش به خارج را به مسکو کرد ودرگفت وگودوطرفه به برژنیف رهبرشوروی گفته بود که پاکستان بزرگ را تجزیه کردی، برایم بفرما که به پاکستان کنونی چه اند شه داری؟ برژنیف برایش اطمنان داد که برنامه ی نیست ومتوجه سیاست خارجی تان باشید. بوتوگفته بود که ماکه از سنتو وسیتو ، پیمان های دفاعی - امریکای بیرون شده ایم. اما نظر رهبر شوروی اشاره به رابطه پاکستان با چین راداشت.
بهرحال ، داود خان گمان کرده بود که اتحاد شوروی دربرابر حکومت بوتواز موضع پشتونستان خواهی او حمایت می کند. واقعیت این است که قدرت های بزرگ برای بازسازی اقتصادی کشورهای کوچک کمک اما ازبلند پروازی های قومی وملی آن ها حمایت نمی کنند.همچنان که اکنون امریکا هم به حکومت کابل کمک می کند هم خط دیو رند را مرزمشترک افغانستان وپاکستان می داند.ازاین رو،به صراحت می گویم که پشتونستان خواهی برخی افغان های سیاست زده ونادان لقمه گرفتن کلان ازدهان شان می باشد. لقمه که دهن داود خان، تره کی - امین وکارمل را را پاره کرد، جهادی ها را مصرف وکابل را ویران وطالبان رادرجهت منافع پاکستان تروریست ساخت وجاده سازی برای پیاده شدن ناتو وشکست دولت سازی وشکست جنگ علیه تروریسم کرد.بلی ، بهائی پشتونستان خواهی سیاسی های نادان را مردم افغاستان پرداختند ومی پردازند.ازاین که گوش شنوای درغنی ودسته اش وجود ندارد،درباره رسمیت دهی به مرز دیورند پیشنهاد نمی دهم ؛ اما ادامه سیاست شکست خورده را مصیبت برای مردم دانسته به خیر سیاسی های کم قدرت وکشاده دهن وپرخور ووابسته به امریکا می دانم که قدرت کم وخواست زیاد روانه گورستان شان می نماید.

Sunday, 2 April 2017

نیت های خوب اکثرا به نتیجه های خوب نمی انجامند

ابراهیم ورسجی
سیزدهم حمل 1396
به حیث یک نوسنده ، فعال فرهنگی وفردی که همواره درزند گی کوشش کرده ام کتاب خانه داشته باشم ودوام دار مطالعه کنم وسرگرمی های هم ازگونه نوشتن کتاب های: " جهاد افغانستان وجنگ سرد قدرت های بزرگ" دردوجلد و" اسلام وسکولاریسم" و" اسلام ، غرب ودموکراسی" و" اسلام ، غرب وحقوق بشر" ومقاله نویسی در وبلاک های اندیشه وانسان گرایی، وصفحه فسبک و وبازتاب دادن افکار واندیشه ها درآن ها خوشم می آید واین روز هانگاهی بتاریخ جنبش ها وانقلاب های گونه گون می اندازم ووعده ها وشعارهای آن ها را متناقض با کارکردها ودستاورد هایشان می خوانم ومی بینم؛ به این نتیجه رسیده ام که نیت های خوب به کارهای خوب ودستاوردهای خوب نمی انجامند ؛ وبخش عمده مشکلات کشورهای پیشرفته وپسمانده به خصوص افغانستان هم درهمین تناقض گفتار وکردارمبارزان وشبه مبارزان نهفته است.
بطورنمونه ، بلشویک ها به مردم روسیه که بعدا به شوروی تغییرنام یافت، این گونه وعده داده بود ند: زمین ازدهقان ، کارخانه ازکارگر وحکومت ازشوراها. نتیجه هم حکومت فردی وخود کامه استالین بود که با دستاورد کم ترین صنعتی سازی میلیون ها شهروند اتحاد شوروی را کشت. در هند بزرگ، مسلمان تحریک پاکستان برای جدای ازهند را براه انداختند که دستاورد آن در ماه اگست 1947 همان پاکستان شد. بلی ، پاکستان با شعار "پاکستان کا مطلب کیا لا اله الاالله " به میان آمد ونتیجه این شد که نظامی ها برای منافع امریکا درسال 1958 کود تا واستبداد نظامی را برقرار کردند واز 25 مارس 1971 تا 16 دیسامبر همان سال ، سه ونیم میلیون مسلمان معترض پاکستان شرقی را که حزب شان " عوامی لیگ" به رهبری شیخ مجیب الرحمن انتخابات 1970 را برده بود ، کشتند وسطح توحش را چنان بالابردند که خانم اند یرا گاندی ، نخست وزیر هند مداخله کرده 100 هزارسرباز وافسر جنایت کار پاکستان غربی را اسیرواز پاکستان شرقی بیرون شد تا کشور بنگله دیش بریاست شیخ مجیب الرحمن ساخته شود که شد. پاکستان غربی یا کنونی را هم می بینیم که دست به تروریست پروری زده هم افغانستان را ویران کرده هم اسلام را بد نام نموده است.
درادامه برآمدن پاکستان بد فرجام ،درسال 1954 ، مردم الجزایر دست خیزش خود گردانی خواهانه علیه استعمارفرانسه زد ند که ادامه یافت ودرسال 1962 به رهبری احمد بن بلا به استقلال رسید. بلی ، استقلال پایه نگرفته بود که درسال 1965 ، ژنرال حواری بومدین دست به کودتا زده استبداد نظامی را به میان آورد. استبدادی که درسال 1991 خیزش دموکراتیک مردم را سرکوب وباعث قتل دوصد هزارنفرشد. درواقع ، توحش وستم گری وآزادی ستیزی نظامی ها الجزایری به حدی گسترده بود که سه سال قبل یک نوسنده الجزایری در سایت الجزیره نوشت که " استقلال مان را ازفرانسه گرفتیم اما آزادی مان را ازدست دادیم. یعنی مردم الجزایر درزیر سایه استعمارفرانسه، آزاد تر ازحکومت نظامی با صطلاح الجزایر خود گردان بود ند! واقعیت این است که ، رویداد های الجزایر با رویداد های دیگر کشورهای عربی فرقی ندارد.به این معنا که ، درهمه کشورهای عربی حکومت ها مستبد به کهنه - نو وسرخ استعمارگری وابسته بودند ومی باشند. حکومت های که واکنش دربرابر شان بهارعربی درعصرفن آوری اطلاعاتی بود که استبداد را لرزاند اما ریشه کن کرده نتوانست. دلیل ریشه کن نشدن استبداد این بود که عربستان وشیخ های نفتی واسرائیل که ازدموکراسی درجهان عرب می ترسند، کمربستند به شکست بهارعربی وسرنگونی نخستین رئیس جمهور منتخب مصردرسال 2013. اگرچه بهارعربی با خالی شدن بانک های نفتی وکمک اسرائیل وامریکا ناکام شد،اماغلطی غرب درلیبیا وسوریه وعراق ویمن وحماقت عربستان ، بحرانی را درمنطقه ایجاد کرده است که امریکا ومتحدانش درمهارآن شکست خورده وکمک کرده اند به رشد تروریسم وبازگشت روسیه مانند اتحاد شوروی به منطقه. این که ، دربرهه دوم بهار عربی ، چه برسر حکومت های خود سروحامی های فرامنطقه ی شان می آید، با ید کمی منتظرماند!
روشن است که ، قبل از بهارعربی وخالی شدن بانک های نفت داران عرب برای خنثی کردن آن به تشوبق غرب وکمک اسرائیل، که نتیجه آن وضع فاجعه بارکنونی خاورمیانه می باشد. مردم افغانستان به خیزش علیه حکومت وابسته به شوروی وارتش سرخ آن دست زده بود ند. بلی ، خیزش مردم افغانستان علیه نفوذ وحضورنظامی شوروی از 1978 تا 1992 با وجود نیت های خوب به نتیجه مطلوب نرسید ؛ وعلت بی نتیجه شدن آن هم سه مسئله بود:نخست ، مرکز فرماندهی خیزش درپاکستان بود. نوکر کهنه وونو استعمارگری که ازخیانت نظامی هایش به اسلام ومسلمان های منطقه قبلا یاد آوری کردم. دوم ، نگاه ابزاری امریکا وانگلیس به خیزش مردم افغانستان علیه شوروی؛ سوم، تعدد گروهی جهادی ها با دست کاری پاکستان وعدم ظهور رهبری سیاسی ونظامی واحد درمیان آن ها.
بنابرآن ، منافقت پاکستان وفقدان رهبری سیاسی در میان جهادی ها، تحول بسیاریی جهادی ها به دسته های مسلح غارت گر وخوش باوری بخشی ازمردم نسبت به آن ها منجربه ویرانی کابل ومسخره شدن خیزش استقلال خواهانه در میان مردم افغانستان شد. چون، امریکا وانگلیس ونوکرشان ، یعنی پاکستان ، نگاه ابزاری به جهاد یا خیزش ضد کمونیستی یا جهادی های افغانستان داشتند! دراین راستا،اول جهادی ها را علیه کمونیست ها ودوم طالبان را علیه جهادی ها سا ختند واستعمال کردند ؛ وسوم ، خود امریکا وانگلیس بنام جنگ علیه تروریسم یا طالبان والقاعده دست ساخت پاکستان باکمک مالی عربستان وتد بیر یا اشاره خود شان ، وارد افغانستان شده دولت سازی نکردند یا نوکرشان ، پاکستان با بازسازی القاعده وطالبان نگذاشت که با داردربرنامه خود موفق شود. بهرحال ، خارجی ها منافع خود را دارند وافغانستان منافع خود را دارد که میان هردومنافع فاصله آسمان وزمین قراردارد. بنابرآن ،ازخارجی ها چه دور وچه نزدیک نباید توقع نیک داشت. متاسفانه ، اکثربزرگان جهادی باوجود خوش نیتی قبلی بد کاره شده جاده سازی برای طالبان کردند ؛ وطالبان هم تروریست شده جاده سازی برای جنگ امریکا علیه تروریسم کرد ند ؛ وبهائی این بازی بزرگ وتباه کارانه را مردم افغانستان پرداختند ومی پردازند.

Saturday, 1 April 2017

نگاهی به رابطه میان دین وخشونت

ابراهیم ورسجی
دوازدهم حمل 1396
ظهوروگسترش جنگ وخشونت بنام جهاد علیه کمونیسم شوروی وتروریسم طالبان- القاعده علیه جهادی ها درپاکستان وانتقال آن به افغانستان وازآنجا به عراق وسوریه تا لیبیا ویمن ؛ باعث شده است که بسیاری غربی ها حتا برخی شرقی ها اسلام را مشوق خشونت وتروریسم تعریف نمایند.ازاین رو، درادامه تعریف ازخشونت وفرهنگ وخشونت وتروریسم ،لازم دانستم که بحثی درباره دین وخشونت نمایم. پیش از پرداختن به متن بحث ،بهتراست که میان دو پدیده فرق گذاری نمایم : نخست ، دین ؛ دوم ، فقه یا فقه های مذاهب اسلامی. بلی ، دراصل دین ، تزکیه نفس ، ایمان وعمل صالح ، تحقق عدالت ومجادله احسن یاگفت وگوی عقلی- نیکو با نامسلمان ها درمیان است ؛ ودرفقه وعقاید به خصوص فقه حنبلی وتفسیر نو آن یعنی وهابی گری وتکفیرگری آن است که تروریسم وخشونت فربه شده ومی شود!
معلوم است که فقه ها وفقیهان واهل کلام یا عقاید برای تفسیر متون دینی (قرآن وحدیث) وپاسخ دادن به سولات تازه نسبت به دین عرض اندام کردند ، اما حتمی نیست که گفته های آن ها را مطلق یا بیانگر صد درصدی دین اسلام بدا نیم. مسئله ی که شرح آن ایجاب رفتن به تاریخ به خصوص کارهای که بنام دین دربرهه اول شده است را لازم می سازد. مثلا، قرآن دوگونه آیت ها دارد: آیت های مکی وآیت های مدنی. درآیت های مکی ، بیشتربحث درباره توحید ، اخلاق وپایه گذاری فکری جامعه دینی درنظراست ؛ درحالیکه ، درآیت های مدنی، مسایل جنگ ودفاع ازجامعه دینی دربرا بر دشمنان آن وگسترش دین ازطریق دعوت وتبلیغ وتزکیه ودفاع درمیان است.افزون برآن ، قرارداد مدینه که پیامبر ص با سران قبایل ومسیحی ها ویهودی هابست ، نشان داد که کثرت گرای وبرد باری اهمیت زیادی درمنش وکنش اسلامی دارد.
برخلاف ، عدم اجماع وشورا درتعیین خلیفه درثقیفه که نزاع بعدی شیعه وسنی زاده آن است وگسترش دین بدون تبلیغ وبراساس جنگ یا فتوحات بعد ازپیامبرص عمده شد وکمک کرد به شرق شناسان وبرخی خودی ها تا گره بزنند میان دین وخشونت. بطورنمونه ، قرآن در23 سال درمکه ومد ینه نازل شد وپیامبرص دستورداد که ترتیب وتنظم مکی ومدنی شود که شد ، اما تازمان خلیفه سوم به شکل کتاب که ما اکنون دراختیارداریم جمع ودراختیارمسلمان ها قرارنگرفت.ازسوی دیگر،درشروع کارخلیفه اول گروه ارتداد یارده بوجود آمد که خلیفه علیه آن ها رزمید. یعنی بغاوت عقیدتی درونی. بعدازآن ، تا جمع شدن قرآن به حیث کتاب دردوره خلیفه سوم، فتوحات رونماشد ، البته توسط بسیاری کسانی که انگیزه غنیمت گیری بیشتر ودین داری آگاهانه کمترداشتند. ازاین رو، وقتیکه درقرن های 19 و20 که جامعه شناسی به حیث علم نو ظهوروگسترش پیدا کرد وجامعه شناسان ازجمله مارکس، اگست کنت ، دورکیم وماکس وبر، درباره ادیان یهودی، مسیحی واسلام نوشته ها بیرون دادند. کنت حکومت های دینی را نظامی - الهی نامید، ماکس وبر بزرگ ترین جامعه شناس آلمانی وفات درسال 1920 ، درباره اسلام نوشت که : غیر ازجنگ برای غنیمت وعرفان دنیاگریز چیزی دیگری ندارد. مارکس وانگلس هم ظهورمحمد ص را یک انقلاب یا تکان اجتماعی قوی گرفتند،اما گفتند : ازاین که اسلام دریک جامعه قبیلگی ظهورکرده بود، زود به تحجرگرائید. بلی، تحجر دربساری موارد باخشونت همراه بود. مثلا، خلیفه سوم با خشونت خودی کشته شد .خشونتی که کمک به قوی شدن تحجرفکری- تکفیری هم کرد. درواقع ، همان تحجر باعث شد که خلیفه چهارم قربانی تحجر وتکفیرخوارج وبغاوت ونیرنگ معاویه وعمر ابن عاص وساده گی ابوموسی اشعری شود. ازبد رخ دادها،مقدس سازی صحابی ها وتقدیس حکومت توسط معاویه وایجاد گروهی بنام عالمان حکومتی یا ائتلاف شاه وشیخ توسط اموی ها وتقویت آن توسط عباسی ها، قرآن به خصوص فقه را ابزارحکومت ها ومسلمان ها را برده آن ها ساخت. جالب این است که ، برده سازیی مسلمان ها در90 سال دوره سیاه اموی ها ودردوره پنج قرنه ی عباسی ها ادامه یافت ؛ وعباسی ها را مغل ها در 1258 ترسای زباله کردند وکسی هم درغم آن ها اشک نریخت! ادامه دارد.