ابراهیم ورسجی
بخش دوم:
هژدهم سرطان 1395
دربخش نخست این نوشته ، به انتقاد سید جمال ازسرسید احمد خان ومارخانه نامیدن مدرسه های دینی توسط او رسیده بودم. دراین بخش ، با یادی از محمد عبده ، همرزم سید وجداشدن راه کارشان ، وارد نقش نوین اندیشه ورزان مسلمان با آغاز سده ی بیستم وزوال پذیرشدن ترکیه عثمانی ، انقلاب مشروطه ایران ونقش روحانیون نوگرا در آن ، جنگ جهانی اول وفروپاشی ترکیه عثمانی وتقسیم سرزمین های زیر فرما نش در خاورمیانه میان فرانسه وانگلیس وخلافت خواهی برخی مسلمان ها به خصوص مسلمان های هند وبرآمدن نهضت اخوان المسلمون / برا دران مسلمان درمصروتا ثیرش دراندیشه ورزیی سیاسی- حقوقی مسلمان ها می شوم.
دربحث درباره امپرا توری ، لازم است که کمی به عقب برگردم. روشن است که سده نزدهم ، امپراتوری عثمانی وبه باور سنت گرایان مسلمان ، خلافت عثمانی ، به حیث "مرد بیمار اروپا" معرفی شده بود. بیماریکه یا باید درمان ویا روانه دیار عدم می شد. ازنظرمن ، مرد بیمار اروپا ، دارای بیماریی پس ماندگی نسبت به رقیبان تازه برآمده اش ، یعنی برتانیه ، فرانسه ، آلمان وروسیه بود. شا یان ذکراست که ، دراین گونه بیماری ، امپراتوری عثمانی تنها نبود ، بلکه ایران قاجاری وهند مغلی هم همتا یا نش بودند. بله ، زوال پذیریی امپراتوریی عثمانی را نه تنها رقیبانش بلکه رهبران خود ش پذیرفته بودند.
ازنگاه من ، علت زوال پذیری وسرانجام زمین بوس شدن امپرتوریی عثمانی را نه دربیرون بلکه دردرونش باید جویا شد. ازاینکه امپراتوری عثمانی یا مرد بیمار اروپا توسط رقیبا نش ازشرق وغرب وجنوب محاصره شده بود، پیشتر از دشمنان ، برخی رهبرا نش متوجه پوسید گی درونی ای آن شدند وکوشش شروع کردند برای درمان بیماریی آن. بطورنمونه ، در قرن نزدهم ، سه اصلاحات بزرگ برای مدرن سازیی حکومت عثمانی وتبدیل اتباعش به شهروندان برخوردارازحقوق کامل تصویب شد:درسال 1839 تنظیمات براه انداخته شد. درسال 1856، فرمان اصلاحات وبرقراری نظام مشروطه صادر شد که بعد ازدوسال به تعلیق درآمد، در1876، شکست اصلاحات، درسال 1908، انقلاب ترک های جوان وتصمیم عثمانی به وارد شدن درجنگ اول جهانی درکنارآلمان درسال 1914، دلیل عمده فروپاشی خلافت نام نهاد عثمانی شد.
شا یان ذ کراست که ، فرود با صطلاح خلافت عثمانی ازاین نگاه برای نوشته من مهم است که عده مسلمان ها زنده نگهداشتن وادامه ی آن را ادامه دین سیاست زده ی خود می دانستند وعده ی هم مانند عرب ها مرگ آن را احیای خلافت عربی می دانستند ومن هم به این دلیل که بخشی ازآن دراروپا واقع شده بود، فرود ش را فرود سنت دربرابر مدرنیسم می دانم. مسئله ی که مستقیم وغیر مستقیم به نو اندیشی دینی ونقش آن در رشد علم های سیاست وحقوق پیوند می خورد. ازنظرفرهنگی- تاریخی ، روشن است که استانبول یامرکز خلافت عثمانی میراث بر تاریخ - تمدن وفرهنگ روم شرقی- مسیحی بود، نه میراث بر تمدن وفرهنگ مسلمان ها.ازاین رو، خلافت عثمانی دستاورد فرهنگی- تاریخی- سیاسی که برای نواندیشی دینی وغیردینی کمک نماید ، ندا شت.
بنابراین ،خلافت عثمانی بر پایه تفنگ وفقه ایستاد مانده بود نه برپایه ی عقل ومنطق ودانش. ازاین رو، درداخل ترکیه به نفع خشن ترین سکولاریسم دین ستیزنظا می افتاد وسرزمین های عربی اش را فرانسه وانگلیس براساس پیمان سا یک - پکو منعقده 16 ماه مه 1916 میان خود تقسیم کردند. پس ، بهتراست که ازنظرنو اندیشی وتا ثیرش به رشد علم های سیاست وحقوق ، به مصر وایران بروم که درخشان ترین میراث فرهنگی- تاریخی را داشتند ودارند. درکشورهای عربی مسئله جالب این است که درروشنفکری، عرب های مسیحی پیشگام بودند که دلیل آن تبعیض مضاعف مسیحی- عربی توسط ترک ها نسبت به آن ها بود وتماس شان با اروپای ها بخاطر مسیحی بودن شان. دراین راستا، پیشهاد من به خوانندگان این نوشته این است که "تاریخ مردمان عرب" از آلبرت هورا نی وشرق شناسی ادوارد سعید ، دومسیحی به ترتیب،لبنانی وفلسطینی را بخوانند. همچنان ، "روشنفکران عرب وغرب " از شرقاویی مسلمان و"تاریخ تمدن اسلام " از جوجی زیدان ، مسیحی - مصری راهم بخوانند تادریابند که نواندیشان عربی زیاد مخالف ترک ها وکمترمخالف استعمارغرب بود ند ومی باشند. اگرچه مرحوم محمد عبده به عرب ها هشدارداده بود که درزمینه متوجه شوند که به اشتباه می روند ، اما به هشداراوتوجه نه شد! نتیجه هم این شد که ازفروپاشی عثمانی ، استعمار های فرانسه وانگلیس وبه کمک آن ها یهودی ها درساخت کشور اسرائیل بهره برداری کردند.همچنان ، آل سعود هم به کمک انگلیس ها حکومت خود را درعربستان شکل داد که تاکنون به کمک امریکا ونفت زنده مانده است.
بهرحال، اگرکمی به عقب برگردم، روشن می شود که یازده سال پیش از وفات خلافت عثمانی وتقسیم منطقه خاورمیانه ی عربی میان فرانسه وانگلیس وزمینه سازی شان برای ساختن اسرائیل، ایران انقلاب مشروطه داشت. انقلابی که هدف آن محدود کردن قدرت شاه وفربه کردن قدرت ونقش مردم درسیاست وتعیین سرنوشت شان بدست خود شان بود.انقلابی که هم منجر به سقوط سلطنت قاجاری شد هم منجربه برآمدن پاد شاهی رضاشاه مدرنیست (1920-1941) شد ، نه شکل گرفتن حکومت مشروطه درایران. طرفه اینکه ، درانقلاب مشروطه ایران ، دوروحانی یعنی آیت الله نائینی وآخوند خراسانی ، بسیار خوب درخشیدند. به این خاطرکه ،اولی رساله " تنزیه امه وتنبیه ملت " را نوشت ؛ ودومی هم ، با رد حکومت روحانیون، بدفاع ازحکومت مشروطه برخاست. درواقع، هردو روحانی نو اندیش با تایید نواندیشی سکولار- دموکراسی خواه به رد نگاه آیت الله شیخ فضل الله نوری برخاستند که طرفدار حکومت مشروعه یا حکومت فقیهان بود که نیم قرن بعد توسط آیت الله خمینی بنام ولایت فقیه به میدان آمد که تاکنون زیر رهبریی آیت الله خامنه ی ادامه دارد.
برای درک بهترماهیت حکومت ولایت فقهی ایران ، بهتراست که کتاب "حکومت اسلامی یا ولایت فقیه"، نوشته آیت لله خمینی و"فقه حکومتی" نوشته آیت الله منتظری ، خوانده شوند! البته با این فرق که ، منتظری درآرا ئی قبلی خود درپیوند به ولایت فقیه بازنگری وازمردم ایران عذرخواهی کرد که گویا کمک به حکومت استبدادیی روحانیون کرده است ! جالب این است که ، قانون اساسی جمهوری اسلامی که منتظری یکی ازمعماران آن بود، متشکل ازعناصرفقهی واندیشه سیاسی- حقوقی- دموکراتیک مدرن است که اگربه آن درست عمل می شد، درواقع ، ازائتلاف وترکیب فقه با حقوق وسیاست مدرن ، کمک می شد به رونق دموکراسی اسلامی و بنیاد گرایی اسلامی تا دومی احمقا نه برخ بشریت شاخ ودندان نشان ندهد. به گونه ی که، توسط طالبان، القاعده ، داعش وبوکوحرام بروی بشریت شاخ ودندان نشان داده شد وجامعه ی بشری هم درحال فکردن درجهت شکستن شاخ ها ودندان های تیز وخون آلود آن ها می باشد.ادامه دارد.
0 comments:
Post a Comment