نامه ای از دمشق
آیندۀ سوریه دست دیگران است ... ما چه کاره ایم؟؟؟
ترجمۀ حماد شیبانی
سه شنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۴ - ۱۳ اکتبر ۲۰۱۵
name-az-damaskus.jpg
وقتی در محلات مختلف دمشق از این پست بازرسی به آن یکی گذر می کنی و لهجه های مختلف سربازان بیگانه را می شنوی حس می کنی یادآوری هدفهای اولیۀ انقلاب نوعی ساده لوحی است. بویژه وقتی حجم بالای دخالت خارجی و تأثیر شوم آن بر سرنوشت واقعی کشور توی سرت می کوبد. وقتی نتایج هولناک جنگ رصد می شود، هر بیننده ای احساس می کند جائی برای ارادۀ سوریه ایها وجود ندارد. بنظر می رسد یأس و ناامیدی به شکل روزافزونی همۀ مردم سوریه را در خود فرو برده است. این مسئله تنها مخالفان رژیم را شامل نمی شود. طرفداران رژیم هم چنین احساسی دارند.
انقلابیون و طرفداران آن با نگرانی و وحشت بسیار شاهد حجم بالای حضور ایرانیها و روسها و ابعاد گستردۀ حضور میلیشیای قبیله ای و دینی هستند که با قصد و هدف بقای رژیم و بر خلاف اراده و خواست اکثریت جامعۀ سوریه در این کشور مستقر شده اند. هر ناظری متوجه می شود که آن انقلابی که مردم بخاطرش روزی به خیابانها آمدند تا مملکت را از دست دیکتاتور نجات دهند، هر روز از هدفهایش دورتر و دورتر می شود. طرفداران رژیم هم گرفتار حس و حالت مشابهی هستند، هرچند عجیب بنظر می آید. آنها وقتی می بینند یا می شنوند که هزاران اجنبی در صفوف داعش یا سایر سازمانهای اسلامی دارند می جنگند و در حال ساختن "دولت"ی هستند که هر روز بخشی از سوریه را می بلعد، به این نتیجه می رسند که رؤیای تثبیت سلطۀ اسد، که به امید واهی استقرار امنیت و آرامش به دامش گرفتار شده اند، هر روز بیشتر از هم می پاشد و دود می شود. متأسفانه در هر دو طرف هنوز کسان زیادی در آرزوی تحقق رؤیاهای انتقامجویانه و نفی طرف دیگر و مخالف خویشند. حتی اگر یک مخالف نظری باشد. حتی اگر تنها "گناهش" زاده شدن در خانواده و قبیله یا جامعۀ مذهبی دیگری باشد.
اما وقتی داخل خانۀ مردم می شوی، پشت دیوارها و درهای بسته، در حرفهای آدمهایی که به یکدیگر اعتماد دارند، چیزهائی می بینی و می شنوی که می توانی آنها را نظریات یا حتی آرزوهائی راستین بنامی. چیزهائی که در خیابانها و اماکنی که با وجود پلیس و سلطۀ امنیتی از دروغ اشباع شده، نمی بینی و نمی شنوی. همین کمی امیدوارت می کند. با اینحال این چیزها هنوز آنچنانکه باید به وجدان عمومی و عمیق سوریه ایها وارد نشده است. راستی چرا؟ شاید بخاطر این که این حرفها، به زبان ساده، خواستها و مطالبات طبیعی تاریخ هستند که بوقتش باید بروز کند.
دیکتاتورها هرگز نتوانسته اند عمر جاودان برای خود دست و پا کنند و هرگز نخواهند توانست اندیشه های خلاف مسیر تکاملی تاریخ را پا بر جا نگه دارند. در برخورد با مردم و صحبتهای روزمره و سادۀ آنها ـ حتی طرفداران حکومت ـ نظریات و نکات انسانی و تاریخی و علمی بسیاری یافت می شود که بشارت دهنده است. این حتمی است که به کوری چشم آنها که این همه مانع ایجاد می کنند، آزادی به این کشور روی خواهد آورد و ناهنجاریهائی که این روزها (در سایۀ مصلحتهای ناپایدار و حقیر) جامعه را به تسخیر درآورده نیز روزی زائل خواهد شد. منافع نهائی و واقعی مردم سوریه آن است که با هم در کشوری زندگی کنند یکپارچه، که سقفش قانونی باشد حامی همۀ شهروندان، بدون وجود دیکتاتوری که جرأت کند کشور را فقط بخاطر حفظ سلطۀ خویش به آتش بکشد. کشوری که به گردن مردمانش طناب نینداخته اند تا به بهشتشان ببرند و یا شمشیر آهیخته ای بالای سرشان باشد تا مدام در خوف و ترس به سر برند.
مردم در گفتگوها و پچ پچهای روزمرۀ خود از نیروی تاریخ و کارکرد آن می پرسند. خوب، تاریخ همینست. آیا چیزی می آموزیم؟؟؟ زیر آوار همۀ گرد و خاکها و توفانها و گردبادهای سیاسی و نظامی، حقایق ساده ای نهفته است که سوریها دارند لمسش می کنند. حتی طرفداران رژیم، البته بجز آن دسته ای که منافعشان در استمرار این سونامی مرگ است. جوهر این حقایق آن است که سوریها باید غبار از روی هدف های اولیه انقلابشان ( طرفداران رژیم این تسمیه را نمی پذیرند) بزدایند. و دوباره گرد آن هدفها جمع شوند. وبا گفتمان های سیاسی (یا حتی نظامی) شامل و درستی واقعیت تازه ای را به کرسی بنشانند که آماجش رسیدن به یک جامعه طبیعی و کشوری با شرایط متعارف باشد. سرزمین تجلی گاه آرزوهای جهان شمول بشری برای زندگی انسانهای طبیعی.
به نقل از: zamanalwsl.net/news/64528.html
0 comments:
Post a Comment