Friday 19 July 2013

برآمدنِ طبقه ی جدیدِ بی فرهنگ درافغانستان


تاکه ابله درجهان باقیست / مفلس درنمی ماند
شعرنغزفارسی
چه خوش گفتی توای فردوسی توسی / که مرگ خربود سگ راعروسی
ابراهیم ورسجی
29-4-1392
افغانستان؛ کشورعزیزمن! چه سرزمینِ بد قسمت با تاریخ ناشاد می باشی که مردم ستمزده ات بخاطردغلکاری – غارتگری- خود فروشی- وطن فروشی وخوش گذ رانی ای سیاست کارانشان نتوانستند درتاریخ معاصرخویش جایگاه شایسته ی خود را درجامعه ی جهانی پیدانمایند.روشن است.مردمی که حافظه ی تاریخی نداشته باشند یا حافظه ی تاریخی خود را به کنارگذاشته باشند؛ نمی توانند ازتاریکی های گذشته بیرون شده به سوی آینده ی روشن گام بردارند.ازهمه مهم تراین که، نبود حافظه ی تاریخی ،کمرنگ شدن یابهره برداریی درست نکردن ازآن سبب می شود که مردم همواره ازحکومت ها یاسیاست کارانِ دغل کاروزراندوزخود به ستوه آمده پیش از اندیشیدن درباره ی جانشین آن ازهردارودسته ی بد سرشت وجنایت کاری توقع می کنند که ازشربد کاریی آن ها نجات شان بدهد وپس ازمدت زمانی کوتاهی ازسیاست کاران بدسرشت وفریب کارنوخسته شده باردیگرامید می کنند که بد سرشتان دیگری جای سلف بد کارخود راپرنمایند.آزمون تلخ وفرساینده ی که دردوسده ی پسین تاریخ بد شگون افغانستان بارها خود رابه نمایش گذاشته و اکنون ازهرنگاه حتا بد ترازگذشته های دورونزدیک مردم ستمکش این مرزوبوم را شکنجه میدهد.
درواقع،بی حا فظگی یا فراموش کاریی تاریخی ای مردمان این سرزمین همواره بدورخ داد زیرموقع تبارزداده است:نخست،برآمدن سیاست کاران غرض ورزوفاسد به میدان سیاست که ازسیاست کردن جززراندوزی وچاپیدن سرمایه ی ملی وخیانت به مردم وخدمت به بیگانگان برداشت وخواستی دیگری ندارند.دوم،این گونه سیاست کاران مزدوروخاین همواره برای جاویدانه ساختن حکومت درمانده وفاسد خود کوشیده اند مردم را ازسیاست دوریا آن ها راسیاست زدایی نمایند.دوعاملی رنج دهنده ی که درتاریخ ناشاد سیاسی معاصرافغانستان سبب برآمدن خواص خاین درسیاست و جاهل ماندن عوام درعرصه هایی سیاسی- اجتماعی- فرهنگی شده است.به سخن دیگر،اوضاع ناگوارکنونی افغانستان نتیجه ی کارکرد خائنانه- وطن فروشانه – خود پسدانه ی خواص سیاسی- خیانت کار و نادانی وپس ماندگی سیاسی- فرهنگی عوام می باشد.
برای این که، به گونه ی صد درصدی گناه ماندن دوام دارخواص خاین درقدرت بدوش عوام نادانِ غیرسیاسی ساخته شده نه افتد واصل عدالت پسندی هم این را تایید می کند؛لازم است دربازیی ناپاکِ خواصِ خاین که مواد سوختِ تنورسیاست بازیی آنها، نادانی - بی خبری ودوریی عوام ازعرصه ی سیاست می باشد،تا اندازه ی بسیاری فرهنگیان وروشنفکران هم مسئول پنداشته شوند.درواقع،اگرروشنفکران وفرهنگیان مسئولیت تاریخی- اجتماعی خود را انجام می دادند؛نه عوام، نادان می ماند ونه هم خواصِ خاین درادامه ی فرمان روایی وبهره کشی خود ازآن ها کامروا می شدند.ازسوی دیگر،نا دانی عوام ودوری گزینی ای ناخواسته ی آن ها ازسیاست ونشستن روشنفکران دربرج عاج، سبب شد که خواص خاین ازخود وچانته بردارانش طبقه بسازد وبه قبیله ی روشنفکران را هم به پشیزی ارج نگذارد.بنابراین،دوریی عوام ازعرصه ی سیاست ونشستن روشنفکران دربرج عاج خود ساخته شان،سبب فربه شدن وادامه ی قدرت خواص خاین و برآمدن طبقه ی جدید سنتی باکم ترین فرهنگ درسده های میانه وطبقه ی جدید بی فرهنگ درشرایط کنونی افغانستان می باشد.
ازبرآمدنِ طبقه ی جدید سنتی- قبیلگی باکمترین فرهنگ دردوره ی میانه وطبقه ی جدید بی فرهنگ درشرایط کنونی افغانستان ازاین نگاه نام برده شد که منظورازدوره ی میانه وطبقه ی سنتی- قبیلگی اش ازاروپا تا آسیا فرق می کند.بطورنمونه،دراروپا،طبقه ی حاکم، مثلثِ شاه- شیخ وفئودال / بزرگ مالک بود.درحالیکه، درجامعه ی مسلمان،درهمان آغاز دوره ی میانه،بویژه پس ازدوره ی خلیفه ها،پادشاه چنان براوضاع حاکم شد که دین واقتصاد وسیاست ودرواقع همه جنبه های زندگی مسلمان ها را بزورتفنگ وتفرقه اندازی درقبضه ی خود گرفته برای ادامه ی ستمگریی خود برتوده ها وبستن فضای فکری ، شیخ وبزرگ مالک ازگونه ی خود راساخت.رخ داد ناخوشایندی که وضع پس مانده واستبدادیی کنونی ای حاکم برمسلمان ها زاده ی آن می باشد.با این که، همه ی مسلمان ها ازسامانه ی ستمگرانه ی شاه- شیخ وتا اندازه ی فئودال- بزرگ مالک ازگونه ی آسیایی یاشرقی ای آن رنج برده اند؛اما،رنج مردم افغانستان ازسده ی نزدهم تاکنون؛ بخاطرکشمکش های قبیلگی زمام داران نادان یاخواص خاینِ- نوکر وجاده هموارکن استعمارگران کهنه ونوکه عامل عمده ی ادامه ی دورباطلِ فرورفتن کشوربدامن هند بریتانیا،اتحاد شوروی؛پس ازآن ،شورش های درونی ای برخاسته ازشکم پرستی ای جهادی نماهایی مورد حمایت پاکستان وکمک آن ها به برآمدن طالبان- القاعده زیرسرپرستی ای آن کشورومتحدانِ اغلب امروزمخالفش وهمکاریی همه شان درایجاد وضع رقت بارکنونی، بیشترازهمه می باشد.
باوجود این که،سلطه ی مستبدانه- غارتگرانه ی مثلثِ امیر-شیخ- رئیس قبیله یابزرگ مالک تادوره ی جمهوریت مطلقه(1357 / 1978)، بلای جان افغان هابود؛اما،برآمدن کمونیسم – قبیلگی واسلام جهادی- طالبی- خرد- اخلاق گریز- قبیلگی، باعث برآمدن نوع جدیدی ازطبقه شد که ازهرنگاه درمقایسه باطبقه ی جدید شاهی-شیخی-قبیلگی ای پیشترازخود وحشت باربود. البته با این فرق که ،طبقه ی جدید کمونیستی درمقایسه بارقیب جهادی- طالبی ای پول پرست وتروریستش لاغرتربود وعلت لاغرماندن طبقه ی نامبرده این بود که موقعیت برتربرا دربزرگ خود یا طبقه ی جدید فرمان روابراتحاد شوروی را پیداکرده نتوانست.بهرصورت،جریان هایی جهادی- طالبی و اقتصاد بازاریی کنونی بویژه اخیری،بد ترین طبقه ی غارتگرومفت خوار را درتاریخ سیاسی- اقتصادیی جهان پس مانده بویژه جامعه ی فقیروجنگ زده ی افغانستان رقم زد که به هیچ صورت ازفرهنگ کمینه ی مانند: طبقه ی سنتی- سده های میانه ی هم برخوردارنمی باشد.
تاجائی که، به تفاوت سویه ی اقتصادی میان طبقه ی جدید کمونیستی وطبقه ی جدید جهادی- طالبی- اقتصاد بازاری-مواد مخد ریی کنونی پیوند پیدامی کند؛ بدون ژرف انگاری، باید گفت که دراولی،تا اندازه ی تعهد ایدئولوژیکی دیده می شد؛درحالیکه درسه طبقه ی دیگر، بویژه پسینی که ترکیب جهادی- طالبی- اقتصاد بازاری دارد،تعهد ایدئولوژیکی واخلاق دینی- انسانی- سیاسی بذ ره بین هم یافت نمی شود.ازاین رو،این طبقه ی جدید رابهتراست که طبقه ی جدید بی فرهنگ بنامیم.اکنون که دلیل های بی فرهنگ بودن طبقه ی جدید کنونی ای فرمان روازیرسایه ی ناتوبرافغانستان بازتاب داده شد،لازم است که ازمنابع مالی آن هم یاد کرده شود تاهم به ژرفنای فاجعه ی که برای کشورما ایجاد کرده ست پی برده شود وهم دانسته شود که به مراتب نسبت به طبقه ی جدید دیروزمسخره وضد کرامت انسانی می باشد.روشن است که منابع مالی طبقه ی سنتی دیروز، زمین داریی بزگ،باحمایت درباریا به سخن کارل مارکس:"استبداد آسیایی بود".درحالی که، منابع مالی این طبقه ی جدید بی فرهنگ،غصب زمین های دولتی وشخصی،غارت منابع روی زمینی وزیرزمینی کشور،چپاول کمک هایی جامعه ی جهانی برای اداره سازی وبازسازیی اقتصاد افغانستان ،جاسوسی،وطن فروشی،تجارت مرگ یا مواد مخدر ورسیدن به قدرت وثروت باد آورده در زیرسایه ی جنگ علیه تروریسم می باشد. جنگی که به شکست انجامیده و کمرتروریسم رابسته است.
درواقع،می توان گفت که به سخن شاعر:تاکه ابله درجهان باقیست / مفلس درنمی ماند، یاچه خوش گفتی توای فردوسی طوسی / که مرگ خربود سگ راعروسی.تهاجم اتحاد شوروی به افغانستان وجنگ سرد برخاسته ازآن میان شرق وغرب دیروزودرادامه ی آن جنگ هاوشورش های درونی وجنگ نام نهاد علیه تروریسم درکشورفلاکت زده ی ما، شرایطی را رقم زدند که مفهوم هردوشعریاد شده جامه ی کاری به تن کند.به سخن دیگر،بازیی قدرتِ بازی گران جهانی- منطقه ی هم درجنگ کمونیسم- اسلام وسرمایداری وهم درجنگ های درمیانی جهادی هاوطالبان وجنگ سرمایداری علیه تروریسم ،به ابله گریی منجرشد که توت رابه مراد مفلسانِ کله خُردِ شکم کته پخت وهمچنان وضع غمباربرخاسته ازآن درافغانستان؛ مرگ خر، عروسی سگان شد که یگانه دستاورد آن برآمدن طبقه ی جدید بی فرهنگِ فرمان روای کنونی برسرنوشت کشورما البته زیرسایه ی حضورپُررنگ نظامی"ناتو"وفربه شدن بیش ازپیش تروریسم وتاریک اندیشی مذهبی- قبیلگی می باشد.
طرفه این که،دراین بازیی ناکام،ارزش های مادی ومعنوی زیرقربانی شده اند:نخست،منافع ملی مردم افغانستان.دوم،ارزش های جهان شمولی مانند:دموکراسی،حقوق بشر،بویژه حقوق زنان،حکومت قانون،آزادی بیان ورسانه ها. به سخن دیگر،جنگ ناکام علیه تروریسم بزیان منافع ملی افغانستان و برآمدن طبقه ی جدید بی فرهنگ وفربه شدن بیش ازاندازه ی تروریسم وواپس گرایی انجامیده است.ازاین رو،برای مردم افغانستان، بویژه مبارزان،فرهنگان ، روشنفکران وسیاست کاران البته فاسد وفروخته نشدگان آن ها است که بدوکارزیردست بزنند:نخست،نگذارند درانتخاباتِ سال آینده طبقه ی جدید بی فرهنگِ حاکم برارگان های حکومتی دست کاری وتقلب نموده سلطه ی غارتگرانه ی خود برسیاست واقتصاد کشورما راتمدید نماید.دوم،به غربی ها بفهمانند که ادامه ی سلطه ی غارتگرانه ی طبقه ی بی فرهنگ کنونی برسیاست واقتصاد افغانستان، هم به مسخره نمودن هرچه بیشترارزش های یاد شده می انجامد که آن هابراست یا دروغ ادعای پاسداریی آن ها رامی کنند وهم کمرتروریسم رابیشترازپیش بسته نموده زمین را درزیرپای طبقه ی بدنام وبی فرهنگ وحامی هایی بیرون اش داغترمی نماید. رخ داد قابل پیش بینی و ناخواسته ی که نتیجه ی آن جزفروپاشی دستگاهِ فاسد ونابکارِ زیرسرپرستی طبقه ی بی فرهنگ جدید وفرارحامی هایش،چیزی دیگری نخواهد بود.

0 comments:

Post a Comment