Tuesday, 30 July 2013

قبیله گرایی حاکم برکاخ ریاست جمهوری، کشوررابه سوی فروپاشی می کشاند


ابراهیم ورسجی
8-5-1392
بحث ها وسخن سرای ها درباره ی گزینش اعضای کمیسیون انتخاباتِ افغانستان هفته ها ادامه داشت؛ واین گونه سخن ها وگمانه زنی ها ازاین نگاه مهم می نمود که با وجود حضورنظامی وکمک های سیاسی- مالی- بی شمار امریکا ودیگرکشورهای غربی وهند،حکومت درمانده وفاسد کرزی نه توانست دوکارزیررا بدرستی که خیر،درپایین ترین سطح هم انجام بدهد:نخست،نتوانست نهادهای دولتی را پایه گذاری واستوارسازد.دوم، دردنیای ازنابسامانی ودموکراسی مآبی وکمیسیون انتخاباتی- گزینشی- نمایشی زیرفرمانش،نتوانست دربرگزاریی انتخابات گذشته ای ریاست جمهوری اعتماد مردم وجامعه ی جهانی را کمایی نماید.درواقع،چنان ناتوانی ای سبب شد که همه ی انتخاب های پیشتربا بیشترین سطح بد کاری وتقلب همرا شود.واین واقعیتِ تلخ که سازمان ملل وکشورهای کمک کننده به برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری 2009-1388خورشیدی،و شفافیت ودرستی ای آن ابرازشک وترید نمودند وگفتند که بسیاربادستکاری وبد کاری همراه بود ونتوانست مشروعیت مورد نظررا به رئیس جمهورونظام سیاسی لرزان زیررهبریی او به میدان بیاورد؛حکایت ازاین داشت ودارد که افغانستان درجهتِ رسیدن به دموکراسی ای راستین نه دروغین، مانند دموکراسی کنونی،حکومت قانون و حکومت داریی خوب بادشواریی بیش ازاندازه روبرومی باشد.دشواریی که ازغرض ورزی- نابکاریی سیاست کاران بالارتبه وفساد گسترده دردستگاه دولت مایه می گیرد.درحالی که دست اند رکاران امور باهمه ترفندها وتطمیع کاری های پُرسروصدا درانتخابات ریاست جمهوری 1388،نتوانسته بودند25درصد رای دهند گان رابه پای صندوق های رای بیاورند وازهمان روزآغازین بخاطرتقلب گسترده وآشکار،طشت رسوایی انتخابات ازبام بزیرافتاده بود وباید بدوردوم می رفت. ازبدیاخوب رخ دادها، زمانی که پیش از رفتن بدوردوم، رقیب اماتورش به نفع کرزی ازمیدان رقابت که معامله گریی پولی را دربر داشت بیرون وباعث شد که رئیس حکومتی ای کمیسیون انتخابات، کرزی رابرنده ی بازیی نادرست وپُردغل اعلام نماید.باوجود به تاریخ پیوستن آن انتخاباتِ نا درست،همه توجهات به انتخابات ریاست جمهوری سال آینده واحتمال تکرارِتقلب های پیشین درآن، متمرکزشده است.
ازآنجا که، درانتخاباتِ پیشترِریاست جمهوری،حضوردید بانان بیرونی- انتخاباتی زیرنظارت سازمان ملل درچگونگی برگزاریی انتخابات درمیان بود وتا اندازه ی می توانست هم تقلب زدایی وهم قناعت مردم بویژه آگاهان وسیاست کاران بویژه کاندیدان را فراهم نماید.بدبختانه،بودنِ دید بانان بیرونی ناظربرانتخابات ریاست جمهوری بخاطراصراربی مورد کرزی پشت معرکه انداخته شد.پرسمانی که بانزدیک شدن زمان برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری به شک ها وگمانه زنی های بی شمارازاین گونه دامن زده است حکومتِ زاده ی تقلب انتخاباتی پیشترچه برسرانتخابات پسانترخواهد آورد؟باتوجه به تقلب کاری ها ودست اندازی های نا روای حکومتی ها درفرایند انتخابات گذشته آن هم دربودن دید بان های بیرونی ونبود چنان دید با نانی درانتخابات پیشِ رو،سبب شده است که گمانه زنی ها درباره ی درستی ونا درستی شیوه وگونه ی برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری زیرنظرحکومت کنونی ، برسرزبان ها بیفتد.بنابراین، بادرس گیری ازتقلب درانتخابات گذشته ی ریاست جمهوری ،سیاست کاران بیرون حکومتی به همراه دست اندرکارانِ رسانه های آزاد ونهادهای کم خون جامعه ی مدنی وتا اندازه ی منابع بیرونی کمک کننده به افغانستان فشارآوردند تا درقانون انتخابات بازنگری شود.چون درقانون نوینِ انتخابات آمده بود که، مسئولان چند نهاد حکومتی به شمول سازمان های سیاسی ونهادهای جامعه ی مدنی درتعیین اعضای کمیسیون انتخابات سهم داشته باشند.ازاین رو، روزیکشنبه 6سرطان،مسئولان آن نهاد ها البته غیرازنماینده ی نهادهای کم خون جامعه ی مدنی که بخاطرنابسامانی ازسهم گیری دردسته تعیین کننده نتوانستند حضورداشته باشند،27نفررا با سنجه های من درآوردی نشانی شد وبه دستگاه ریاست جمهوری فرستادند ورئیس جمهورهم روزدوشنبه 7ماه اسد ازمیان آن27نفر،9نفررابه حیث اعضای کمیسیون انتخابات برگزید.
درگزینش 9نفرازمیان27نفرتوسط رئیس جمهورکه، رسانه های دولتی درآن ازرعایت وضعیت قومی ای کشورنامبردند.ازدید گاه نویسنده ، بازتاب هویت قومی افراد بسیارخنده آورمی باشد ورسانه های دولتی ومبصران رسمی ای آن هاهم ابرازخوشحالی کردند که ترکیب قومی کشوردرآن بازتاب داده شده است.اکنون که ازبازتاب ترکیب قومی ای9نفرسخن گفته شد،لازم است که ازنمایند گی قومی یا نام قوم های 9نفرهم یاد آوری شود:3نفرپشتون،یکنفرتاجیک،یکنفرایماق،یک نفرسید،یکنفرازبک،یک نفرهزاره ویک نفرنورستانی به حیث اعضای کمیسیون انتخابات گزینش شدند.نگاهی به پیوستگی قو می هر9نفرنشان میدهد که عنصرفاشیزم دردستگاه ریاست جمهوری تاچه اندازه حضوردارد وتاچه اندازه بی منطق وعصبانی می باشد! بطورنمونه، مادرافغانستان قومی بنام سید وایماق نداریم ودرناسیونالیسم / ملی گرایی، پرسمان بسیارمهم وسازنده زبان وفرهنگ می باشد نه غیرازآنها.واین گونه تدبیرهای کورفاشیسم قبیلگی تنها به این خاطرصورت می گیرد تاشمارمردم دری زبان / تاجیکان را به باورگندیده ی خود کم نشان داده باشد! بدبختانه،همین دشمنی درسرود ملی هم که 70درصد مردم افغانستان معنای آن رانمی دانند،بازتاب داده شده وازنام چندین قوم خیالی بخاطرکاهش غرض ورزانه ی شمارنفوس تاجیکان نام برده شده است.جالب این است که،این حماقت وعصبانیت درزمانی صورت می گیرد که این گونه کورمغزان قبیله گرابه حذف قومیتِ باشند گان افغانستان یاافغانستانی ها درشناسنامه / تذکره که این لغت عربی دراین زمینه هیچ معنای ندارد ونام آوری ازآن ها به حیث افغان اصرارکرده اند ومی کنند.چون تاجیکان درجامعه ی چند قومی افغانستان تنها قومی می باشند که هویت نژادی شان درهویت زبانی- فرهنگی شان گم شده است،به آسانی فاشیست های قبیلگی به باورخود می توانند باقوم سازی های ساختگی- پلاستیکی شمارآن هارا کم جلوه بدهند.نا آ گاه ازاین که گم شدگی هویت نژادی تاجیکان درهویت فرهنگی-زبانی شان نشانه ی نیرومندی است تانشانه ی ناتوانی!
درسوی دیگرِ ماجرا،یعنی پشتوزبان ها. واقعیت تلخ این است که پشتون ها دردوطرف مرزمشترک افغانستان وپاکستان به126قبیله بخش شده اند وچنان پس مانده اند که نتوانستند ازحالت قبیله به حالت پیشرفته ی قوم که گام نخست درجهت رسیدن به سامانه ی کشور- ملت می باشد،پاپیش بگذارند.ازهمه مهم تراین که، درا دامه ی وضعیت قبیلگی پشتو زبان ها واستحاله نشد نشان درقومیت ویک هویت فرهنگی،درکنارقانون گریزی ونظم ناپذیری، نقش ویران گرانه را پشتونستان خواهان افغانستانی وحکومت های پاکستان پس ازجدایی این کشورازهند بزرگ بازی کرده اند ومی کنند.وضعیتی ناگواری که سبب شد تا نظامی های پاکستانی به گونه ی واکنشی دربرابرپشتونستان خواهی قبیله گرایان حاکم برکابل،ازپشتوزبان های قبیله زده ی دوسوی مرزمشترک طالب سازی کرده شرایط غمبارکنونی افغانستان رابباربیاورند.اگرافغانستان درآستانه ی سده ی 21،مردم شماری سنجیده ودقیق ندارد وازنظرتوسعه ی اجتمای-اقتصادی- سیاسی درمیان192عضوسازمان ملل متحد به سویه ی مغلستان،بوتان،صومالی وسودان جنوبی قراردارد،به این اصل برمی گردد که قبیله گی های حاکم برکابل هم به کمک هند بریتانیا،اتحاد شوروی،پاکستان وامریکادرقدرت نصب ونگاه کرده شده وشوند وهم نکوشیدند ونمی کوشند واقعیت های درونی جامعه را بازتاب ودراکثرموارد بویژه درباره ی ترکیب قومی نفوس به کشوروجامعه ی جهانی فراوان دروغ گفتند! دروغ های شاخداری که تاکنون ادامه دارد.
ازآنجا که درتعیین نقش مردم وتوسعه ی کشورحتا نگهداریی همسویی درونی وهمسازیی آن ها باجامعه ی جهانی، سهم بسیارمهم وسا زنده را زبان وفرهنگ بدوش دارد،بنابراین،هرگونه بزرگ نمایی وکوچک سازیی قومی درجامعه ی چند قومی ای افغانستان بدلایل سیاسی- اجتماعی وفرهنگی محکوم به شکست می باشد.دررابطه با کمیت نفوس قومی- قوم های کشورما،بهترین سند،مردم شماریی دوره ی شاه امان الله می باشد که نفوس پشوزبان ها را32درصد برآورد کرده بود.ازدوره ی نا درغدارتاکنون که این قوم به 60درصد یابالاترازآن نمایش داده شده ومی شود،برمی گردد به این که قبیله سالاریی سیاسی می خواست خود رانماینده ی اراده ی عامه جلوه دهد وهمچان نمی خواست که پشتوزبان های این سوی مرزدیورند را ازحالت قبیلگی بیرون ودریک قوم واحد منسجم نماید.چون دامن زدن به نزاع های قبیلگی درگذشته به سود حاکمان بود،نخواستند که قبیله ها درقوم سامان پذیرند.سیاست نارواومنافقانه ی که هم بزیان پشتوزبان ها وهم بزیان تاجیکان ودیگرقوم های افغانستان تمام شده ونمی گذارد که این کشوربدبخت بارسیدن به سامانه ی کشور-ملت، هم به ترقی وپیشرفت دست یابد وهم جایگاه شایسته ی خود را درجامعه ی جهانی بدست بیا ورد.
دربالاگفته شد که هم درکمیت شمارقوم ها وهم درشیوه وگونه ی رسیدن به کشور-ملت وهم دررسیدن به ترقی وپیشرفت،سخن نخست رازبان وفرهنگی می زند که مفاهیم نورا بدرستی ازخود کرده بتواند ودرعرصه ی درونی بیشترین سخن گویان وهمه فهمی راداشته باشد.پرسمانی که تنها درزبان وفرهنگ دری نهفته است.اینجا است که پرسمانِ واقعیتِ شماردقیق مردم یا شمارکمتروبیشترقوم ها درافغانستان خود رابه نمایش می گذارد.برپایه ی برآوردهایی دروغینِ فاشیست های قبیلگی ای دیروزوامروزِافغانستان،تاجیکان اقلیت می باشند.اقلیتی که زبان وفرهنگش درکشورحاکم است.به سخن دیگر،سلام براقلیتی که زبان وفرهنگش درهمه بخش های کشورفرمان می راند! افسوس برقومی که اکثریت است وزبان وفرهنگش موقعیت محلی نه فراگردارد! ازاین رو،به صراحت وروشنی می توانم بگویم که حضورتاجیکان درافغانستان برابربه حضورزبان وفرهنگ فارسی- دری می باشد ووارونه ی آن،حضورپشتوزبان ها برابربا حضورورواج زبان وفرهنگ پشتودرافغانستان می باشد.اگراین واقعیتِ بزرگ نمی بود، دربیشترازدوسده ی گذشته، حاکمانِ قبیله سالار،مزدورودست نشانده ی بیگانگان کاراین قومِ بافرهنگ را تمام کرده بودند.ازهمه خنده آورتراین که،حکومت های قبیلگی همیشه کوشیدند حضورتاجیکان رابه کابل،شمالی،شمال وهرات کرانمند نموده ازحضورنیرومند آن ها درجنوب وجنوب شرق کشورانکارنمایند.واقعیت این است که درجنوب وشرق افغانستان، درمرکزهای ولایت هاکه خیر،علاقه داری /بخش داری،مردم داری / ولسوالی ای نیست که درآن تاجیکان حضورپُررنگ نداشته باشند.ازترکیب مردمی-قومی ولایت ها/ استان های لوگرولغمان بااکثریت قاطع تاجیک همه می دانند ودرولایت ها/استان های ننگرهار،کنرها،پکتیا،پکتیکا،تاجیکان جمعیتِ میان40تا50درصد دارند.درغزنی وضع آن گونه است که یاد کرده شد.اگرازغزنی تافراه نگاه کنیم،درهمین ارزگانی که پشتوگرایی به هزاره وغیرهزاره تقسیمش نمود که اکنون ارزگان ودایکندی راداریم،دربخش غیرهزاره اش شماری بسیاری تاجیک حضوردارد.فراه که درآن پشتوزبان ها حضور ناچیزناقلی دارند ودراصل خانه ی تاجیکان می باشد،اززابل تانیمروزهم حضورتاجیکان چشم گیراست.
باتوجه به آنچه که گفته شد،نویسنده به فاشیست های قبیله زده توصیه می کند که ازناکامی فرایند کشور- ملت شدن افغانستان تاکنون درس عبرت گرفته آینده ی کشورما راتیره وتارنسازند.همچنان،بدانند که بانوشته های دروغین رسمی وچرندیات پخش شده توسط اکادمی علوم ودرواقع اکادمی پشتوکه مبنی برآن شمارپشتون ها زیاد جلوه داده شدند ومی شوند؛درحالی که اکثریت پشتون هامالیه نمی دهند وبخشی ازآن هاپذیرای خدمت سربازی درنیروی دفاعی کشورکه پایه ی وفاداری به کشور- ملت می باشد،نیستند.نمی توان شمارپشتوزبان ها را افزایش وشمارتاجیکان ودیگرقوم ها بویژه دومی را کاهش ومانع روند دولت- ملت سازی شد.یک علت عمده ی ناکام شدن قبیله گرایی واقعی وملی گرایی دروغین شما وپدران تان این بود که می کوشیدند دربسترزبانی-فرهنگی- تاریخی دری زبان ها ودرواقع بادرست کردن گورستان برای آن ها، شوینیزم / قبیله گرایی تند روانه وزورگویانه ی خود رابسازند.اگر،امروز، درهرگوشه وکنارافغانستان، بویژه درجنوب وشرق،پاکستان هسته های تروریستی- طالبی پایه گذاری کرده ونمی گذارد که کشورما سرپای خود ایستاده وبه حضورنظامی های غربی درخاک خود پایان بخشد،برمی گردد به وضعیت قبیلگی دوطرف مرزمشترک با پاکستان وپس ماندگی فرهنگی- اجتماعی-اقتصادی- سیاسی مردم منطقه! پاکستانی که سرود ملی اش به فارسی می باشد ونوکران افغانش راتحریک می کند تابا فارسی زبان ها وزبان وفرهنگ وهویت شان مبارزه نمایند.مبارزه ی شرمسارانه ی که نماد برجسته ی آن تقسیم فارسی زبان ها به قومیت های می باشد که درافغانستان وجودی غیرتاجیکی- زبانی ندارند.
درپسین بخش این نوشته،بدودسته ی زیرتوصیه می نمایم که جایگاه وموقعیت خود را پیدا نموده بیشترازاین فضولی نه نمایند:نخست،به تاجیک های شکم پرست،فاسد وسازش کاردرهرموقعیتِ حکومتی ای که قراردارند توصیه می کنم که قوم تاجیک بیشترازاین نمی خواهد شاهد خود فروشی وخوشخد متی آن ها به فاشیست های قبیلگی باشد! همچنان،این دسته ی رذیل واوباش باید بداند که کارکردن دردولت وظیفه ی هرباشنده ی این سرزمین ازهرقوم ونژادی می باشد.اما،کمک به متعصبان وپس ماندگانی که درتاریخ آزمونی سیاهی داده اند؛بجای خدمت به وطن، خیانت به آن می باشد.دوم،به فاشیست ها می گویم که بدونکته ی زیرتوجه نمایند:نخست،درموجی ویرانگرانه ی که درجهت ویرانی افغانستان ودامن زدن به جدایی نژادی زیرپوشش طالبان توسط پاکستان راه اندازی شد وشمالی-مرکز ،شمال وغرب کشورراویران نمود وشمابنام حمایت ازبازگردانی حکومت پشتوزبان ها توسط پاکستان درافغانستان،بسازآن کشوربسیارخود فروشانه رقصیدید؛نتیجه ی که برای قوم پشتون داشت، چه بود؟ شنیدید که دوهفته پیش، ملالی یوسفزی، دخترخرد سال وپشتوزبان پاکستانی درسازمان ملل گفت که:"طالبان پشتون ها واسلام رابد نام کرده اند"! پس، اجازه بدهید برایتان بگویم که شناخت آن دخترخرد سال ازشناخت شما که درآغازپروژه ی طالبان رقصیدید،بیشتراست! اکنون که،آن موج ویران گرانه ازشمال ومرکزوغرب کشوربه جنوب وشرق رخ نموده وبرا دران هم وطن ما را درجنوب وشرق هدف گرفته است وازمارجه درهلمند تاکنرها ونورستان درافغانستان ودرآنسوی مرز،تاوادیی سوات، پشتوزبان ها راکه ملالی یوسفزی یکی ازآن ها می باشد،رنج میدهد؛باید درک نمائید که دشمن پشتوزبان هاکیست؟ تاجیک های افغانستانی یانظامی های پاکستانی که زبان پشتورا درجای پیدایشش کشته اند یادستکم نیمه جانش کرده اند! ازاین رو،لازم است که ازفاشیسم قبیلگی دست برداشته باکمک همه قوم های کشور،مصیبت وارد شده برمردم خود را اگرآن ها را ازخودمی دانید وآن هم شما رازخود می دانند؛ دفع نمائید، وخوب هم بدانید که بدون کمک دیگران، منظورم دیگرقوم ها، درزمینه، ازشماکاری ساخته نیست مگرتسلیم شدن کامل به نظامی های پاکستانی که برای شما وما زیرشعاراسلام وشریعت، طالب- تروریست ساختند وزحمت نکشیدند که قانون سیاه ،جنایت کارانه و پشتون ستیزانه ی انگلیسی، اِف سی آر/ مقررات کیفری- مرزی علیه پشتون ها در7ایجنسی ای درنمایش نیمه خود مختاررا تاکنون لغواعلام نمایند! دوم، بدانید که جهانِ کهنه ی یکه تازی تان پایان پذیرفته وجهان کنونی جهان کثرت گرا واحترام به حقوق همه بدون تبعیضِ رنگ،نژاد،زبان ومذهب است.جهانی خوشایندی که فاشیسم وجوجه فاشیست های مانند شما ناتوان اززندگی درآن می باشند.همچنان،این راهم بدانید که دین اسلام وزبان وفرهنگ دری-فارسی عامل های مهمِ اتحاد بخش مردم افغانستان می باشند.عامل های که درآن ها نقش تاجیکان بسیاربرجسته وجای برای فاشیست ها ومتعصبان زبانی- مذهبی نیست. ازاین رو،ازشما جداً می خواهم که ازقوم سازی های دروغین مانند:ایماق،سادات،قزلباش،پامیری و...درجهت کاهش شمارتاجیکان که درسرود ملی وترکیب اعضای کمیسیون انتخابات بازتاب داده اید خود داری وبدین طریق به همسویی شکننده ی مردم افغانستان کمک نمائید؛درغیرآن،بدانید که باچنان قوم سازی های بی سروته کشوررابه سوی قهقرا وفروپاشی می رانید! پرسمانی که خواستِ دیرینِ دشمنانِ افغانستان می باشد!

Saturday, 27 July 2013

پس از12 سال دولت داریی فاسد، کرزی متوجه اقتصاد افغانستان شده است


ابراهیم ورسجی
6-5-1392
چند روزپیش،باتوجه به نزدیک شدنِ زمان عقب نشینی نیروهای خارجی ازافغانستان،کرزی به وزارت های اموراقتصادی درکابینه ی خود دستورداد که درجهت کارایی اقتصادی پس از2014،فکروبرنامه ریزی نمایند.پرسمانی که مشوق نویسنده درنوشتن این نوشته شده است.با درنظرداشتِ دشواری های فراوانِ اقتصادیی که اداره کرزی بخاطرسوء استفاده ی مقام ها ی بالای خود وکاربستِ نا درست وپیش ازوقتِ بازارآزاد براقتصاد جنگ زده ومافیا زده ی کشوربا رکرده است،لازم است برای روشنی اندازی هرچه بیشتربه موضوع، نگاهی به عقب انداخته شود.درروزِنخستِ سال2002که، برپایه ی گزینشِ سازمان اطلاعاتِ مرکزیی امریکا / سیا،البته با خوشخد متی زلمی خلیلزاد وژنرال پرویزمشرف،فرمانده ارتش پاکستان،جورج دبلیوبوش ودارودسته ی نا آگاهش نسبت به واقعیت های درونی جامعه ی افغانستان،کرزی گمنام را براریکه ی قدرت درکابل نصب کردند؛نویسنده مصروف نوشتن پیش نویسِ کتاب دوجلد یی "جهاد افغانستان وجنگ سردِ قدرت های بزرگ بود.پس ازنصب کرزی به قد رت توسط دستگاه رهبریی امریکا درکابل،نویسنده دومطلب تازه ، یعنی متن قرارداد" بن" و"اداره ی کرزی،موانع،توقعات ومشکلات"را در پسین بخشِ جلدِ دوم کتاب، افزون نمود.درآن بخش،نویسنده یاد آورشده بود که:دولت سازی،تامین امنیت،بازسازی اقتصادی؛ البته، درگام نخست،زیرساخت های آن، برطرف نمودن مشکلِ کمبود خانه وبازگردانی آواره گانِ چندین میلیونی افغانستانی ازبیرون، بویژه پاکستان وایران،ازدشوارترین مسئولیت های حکومتِ امریکایی کرزی می باشد.ازپیش روشن بود که، پرسمانِ ماندن دوام دارِ آواره گان افغانی درپاکستان وایران؛ باتوجه به ناسا زوارگی ای اولویت های سیاست افغانی امریکا با اولویت های مردم افغانستان،برخورد منافع امریکا وکشورهای منطقه ونا آگاهی کرزی ودارودسته اش درامردولت داری وازهمه مهمتر،فقدان پایگاه مردمی شان، رفته رفته به یک سوژه ی امنیتی برای کشورما وابزارنیرومندی دردست هردوکشورمنطقه، بویژه پاکستان مبدل می شود که بابهره برداری ازآن می توانند پرسمان های دولت سازی،بازگردانی امنیت وبازسازیی اقتصاد جنگ زده وفروپاشیده ی افغانستان را با دشواری روبرونمایند.
باتوجه به ناتوانی دارودسته ی کرزی درامرحکومت داری،ناسازوارگی اولویت های امریکا(جنگ علیه هراس افگنی)وافغانستان(اداره سازی، بازگردانی امنیت وبازسازیی اقتصادی)؛ وهمچنان، هراس پاکستان وایران ازحضورپُرنگ ودوامدارناتو درکشورما،ازپیش قابل پیش بینی بود که افغانستانی ها راه دشواری پیشِ رودارند.زمانیکه،پیش ازاداره سازی درافغانستان،جورج بوش درماه آوریل2003به اشغال عراق دست زد، دوپرسمان زیربه گونه ی هرچه نیرومند تردرافغانستان ومنطقه خود نمایی کرد:نخست،نظامی های پاکستانی این گونه برداشت کردند که امریکا درامردولت سازی وبازگردانی ثبات وامنیت درافغانستان، جدی نیست. ازاین رو، طالبان افغانی را بازسازی وبه ایجاد طالبان پاکستانی به حیث نیروی پشت سنگرآن ها دست زدند وحضور مهاجرین افغانی درپاکستان هم مواد خامِ ارزان قیمتی برایشان فراهم کرد.دوم،درافغانستان،منطقه وکشورهای اسلامی،تند رویی مذهبی وتروریسم بامرکزیت وتشویق پاکستان بیش ازپیش جان گرفتند.به سخن روشن تر،هردوپرسمان یاد شده درواقع ریشه ی بسیاری بلایای شد که درکنا رنا توانی دارودسته ی کرزی درامر اداره سازی وبازسازیی اقتصادی، دورنمای تاریک کنونی را برای کشورما رقم زد.
طرفه اینکه، درکناردشواری های یاد شده، بزرگ نمایش دادن کمک ها البته به گونه ی شعاری و یک بارمصرف، توقعات دروغین درمیان مردم آفرید که گویا افغانستان بزودی دارای حکومت قانون شده و اقتصاد ویرانش نیزبازسازی می شود.درواقع،سخن های بهوده بسیارگفته شدند،وعده ها وشعا رهای بی شماری هم زمزمه شدند وکمک هاهم نه آن گونه گفته شده بود، صورت گرفت وتوسط خود کمک کننده ها ودست نشاند گانِ افغانشان خورد وبرد شد،بدون این که سبب دیگرگونی سازنده درزندگی افغان ها شود. پرسمان های که پسانتربه ضد خود شان تبدیل وبحران اعتماد میان مردم وحکومت کابل را دامن زدند.همزمان با گسترش بحران اعتماد درمناسبات حکومت ومردم،بطوربسیاراحمقانه، اقتصاد بازاردرافغانستانی که هم نهادهایی دولتی اش فروپاشیده بود وهم به جزاقتصاد برنامه ی- دولتی به گونه ی کمونیستی، تجربه ودانشی دیگری درامراقتصاد نداشت،توسط کسانی که الفبای سیاست واقتصاد را نمی دانستند، راه اندازی شد.درواقع، سیاست وبرنامه ی ناسنجیده وافغان ستیزانه ی بود که مردم را درفقربی بی سابقه وبی پایان فروبرد وتنها نتیجه ی که دربرداشت،این است که کمکِ فراوان به برآمدن طبقه ی جدید بی فرهنگِ مسلط برارگان های دولتی درکابل وولایت ها کرد. طبقه ی که کمک های جامعه ی جهانی ومنابع روی زمینی وزیرزمینی افغانستان را درهمکاری بابیرونی های مغرض ومافیای مواد مخد ردرونی،بلعید ومی بلعد وشکمِ کشاد وکته اش پُرهم نمی شود.
دراین راستا،پرسمانی که بسیاردارای اهمیت می باشد این است که حکومت درمانده،نابکاروفاسد کرزی در12سال گذشته درعرصه ی اقتصاد چه کرده است که درشش ماه دیگرکه به پایان عمرننگینش باقی مانده است، بکند؟ بهرصورت،این حکومت درجریان بحث ها مبنی براین که، هم، زمانِ بیرون رفتن نیروهای نظامی غربی ازافغانستان نزدیک شده است وهم ، زمانِ برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری فرامی رسد وداردسته ی چپاولگرِمستقردردستگاه ریاست جمهوری به تلاش های وقیحانه برای ماندن درقدرت افزوده است که درصورت ناممکن شدنِ ماندن درقدرت باید برای زنده ماندن به گونه ی فیزیکی البته برای خوردن غارت هایش بکوشد. درهردوصورت، ژست وخیزهای اقتصادی حکومتی های فاسد درظاهربرای تد بیراندیشی برای دوره ی پس از2014لازم وتوجیه پذیربه نظرمی رسد. ازاین رو،سخن گفتن درباره ی دوموضوع زیرمهم می نماید:نخست این که ، بررسی ای کارنامه ی سیاه وننگین اقتصادیی 12ساله ی حکومت فاسد کرزی یک نیازمبرم می باشد.دوم،بررسی ای تلاش های بهوده ی این دارودسته درباره ی اقتصاد برای برهه ی پس از2014نیزدارای اهمیت فزاینده برای خود شان می باشد نه چاره اندیشی درجهت رفع یاکاهش دشواری های بی شمارمردم بدبختِ افغانستان.دررابطه به اصل نخست،باید یا دآورشد که درنتیجه ی کارکرد مافیایی باند مستقردردستگاه دولت، تمام کمک های بیرونی ومنابع زیرزمینی وروی زمینی افغانستان به زیان مردم وفایده ی خود شان بکاربرده شده است.به سخن دیگر،تهاجمی که به حقوق اقتصادی- اجتماعی مردم افغانستان در12سال گذشته صورت گرفته است؛اززمان حمله ی چنگیزتا اداره ی طالبان، صورت نگرفته بود! اگرکسانی به این دیدگاه موافق نباشند،بسنده می شود به غصب بیشتراز میلیون ها جریب زمین های دولتی وشخصی توسط زورگویان حکومتی درمرکزوولایت ها،بالارفتن قیمت غم انگیزیک نمره زمین برای خانه سازی دردورترین نقطه ی کابل به65هزاردلارآن هم دربازارسیا،وضع کشنده ی محیط زیست درپایتخت ومرکزهای ولایت ها، تفاوتِ آسمان وزمین میان تنخواه مقام های بالای دولتی ووکیلان پارلمان وکارمندان عادی دولتی،بیشتربودن بودجه ی دستگاه ریاست جمهوری ازبودجه های دستگاه عدلی وپارلمان،وضع فاجعه بارمالی وحقوقی بازماندگان شهداومعلولین و...
باتوجه به گفته های بالا، به صراحت می توان گفت که هم کارنامه ی اقتصادی حکومت فاسد کرزی وهم یاوه سرایی آن درباره ی راه کاراقتصا دیی افغانستان برای پس از2014،بدون ارزش می نماید.بدودلیل:نخست این که، درگذشته چه کرده است که درآینده بکند؟ دوم این که،فهم ودانش اقتصادیی کارگزاران آن هم درمیدان نظری وهم درمیدان کارکردی،آزمونِ بدی داده است.ازهمه مهم تراین که،کارکرد چپاولگرانه ی مافیای حاکم دربخش اقتصاد تاکنون نشان داده است که درقاموس آن ها منافع ملی وفایده برای مردم قابل تصورنیست! اینجا است که دوپرسمان زیربرجستگی بیش ازاندازه پیدا می نماید:نخست این که، درضمیرووجدان این دارودسته ازتعهد ملی ودانش اقتصادی وتوان کاری خبری نیست.دوم این که، آن ها بنام اقتصاد بازارآزاد در12سال گذشته، تمام نهادهای اقتصادی- دولتی را به نفع خود وبارکردن زیان های فراوان اقتصادی به مردم وهمچنان خدمت به تولید کنند گان کالای کم ارزشی چینی،پاکستانی وایرانی، مصا دره وشکم سیرمنابع مالی- خودی وکمک های جامعه ی جهانی برای بازسازیی کشوررا بلعیده اند.درواقع،با این کارحریصانه ی خود شماربیکاران را درجامعه بالابرده به گسترش فقر،بیکاری،بیماری،آواره گی،اعتیاد وفحشاکمک های فراوانی نموده اند! کاری که حکایت ازبداخلاقی وبی خبریی بیش ازاندازه ی آن ها درفهم مسایل پیچیده ی اجتماعی واقتصادیی کشورمی کند. برای نمایشِ فقرِدانش اقتصا دیی گردانند گان اموراقتصادی حکومت کرزی، شبانگاه سه شنبه، اول ماه اسد،یک اماتورهمه کاره درنمایش های روزانه ی تلویزیونی ای کابل،گفتگوی داشت با وزیرمالیه ویکی ازکارگزاران حکومت دربرنامه ریزیی اقتصادی برای پس از2014که نویسنده آن راشنفت.واقعاً،هم گفت وگوکننده وهم وزیر،دراموراقتصادی بی سوادیی خود رابه نمایش گذاشتند! پس ازپایان آن نمایش خنده آور،نا امیدانه گفتم که خدا برهمه ی ما وکشورمان رحم نماید!
بنابراین، با فرستا دن نفرینِ فراوان بردست اندازی های بی شمارو غارتگرانه ی دارودسته ی مافیای حاکم به منابع اقتصا دیی درونی- وکمک های بیرونی به کشور،نادانی آن ها درمسایل اقتصادی وسرزنش بی پایانِ آن ها، این نوشته پی گرفته می شود.دراین راستا،هم ازدید کارشناسان اقتصادی وهم ازدید مدیران وبرنامه ریزان که وزارت برنامه ریزی هم به یک ارگانِ بی اثردر یکی ازوزارت خانه های بنام اقتصادی زیراداره ی بی سوا دان درعلم اقتصاد وبرنامه ریزی مبدل شد. روشن است که افغانستان دارای یک اقتصادی زراعتی بود ومی باشد که به خاطرتهاجم بیرونی ها وجنگ های درونی ای زیرهدایت آن ها، زیان های کمرشکنی دیده است. زیان های که با وعده های کشورهای درگیرپس ازسرنگونی اداره ی طالبان؛ فکرمی شد که بایک حکومت داریی خوب، جبیره شوند.بدبختانه،تحمیل حکومت فاسد ودرمانده ی کنونی توسط بیرونی ها برشانه ی مردم افغانستان، همه آرزوهای مردم را به زمین زد.حکومتی تحمیلی ای که ترکیب نا جورتفنگ دارانِ غارتگر ،قاچاق بران مواد مخد روجا سوسان بی هویت در آن،ازهمان آغاز روشن ساخته بود که جزفاجعه درهمه بخش ها، بویژه دربخشی اقتصادی، نمی تواند دستاوردی دیگری برای کشورما داشته باشد.اکنون که، همه امیدهای ازاین گونه که افغانستان، هم دارای حکومت خوب می شود وهم به بازسازی اقتصادی دستکم به اندازه ی دوباره روی کارآوردن همان اقتصاد زراعتی ای خود دست میابد، به نا امیدی وورشکست رسواخیزی انجامیده ودرکنارآن تروریسم هم بیش ازپیش شاخ وپنجه دوانده است. پرسش بنیادی این است که، نگاه نا وقت واماتورگونه / ناکارشناسانه ی حکومت فاسد کرزی به اقتصاد افغانستان؛آن هم بخاطرنزدیک شدنِ زمانِ رختِ سفربربستن بیرونی های کمک کننده اش درجهت بیرون شدن ، چه اثراتی براقتصاد مافیایی- کنونی افغانستان پس از2014می تواند داشته باشد؟
پُرواضح است که اقتصاد زراعتی ای مانند اقتصاد افغانستان برروی زمین وآب وفناوریی ناچیزِدرنوسان میان گاو- آهن وگونه ی ابتدایی ماشین می چرخد واصل نخست آن، یعنی زمین هم بخاطرجنگ ها وناکارآمدیی حکومتِ درمانده وفاسد کنونی،یک بخشِ آن با وجود برنامه های کلان وپرسروصدای دروغینِ پاکسازی ازماین ها ومواد منفجره ی کارگذاشته شده توسط بیرونی ها ودرونی های تاریخ زده وخاین قابل بهره برداری نیست وبخش بزرگی دورمانده اش ازماین هاهم زیرکشت تریاک وچرس برده شده است که درآمد آن به جیب تروریست ها ومافیای حکومتی وقاچاق بران مواد مخد ر واریزمی شود.درواقع،پدیده ی غم انگیزی که با دامن زدن به اعتیاد روزافزون، بخش بزرگی نیروی کارگرجامعه را ازگردونه بیرون نموده است.همچنان، کمک کرده است تاحکومتی های فاسد وقاچاق بران مواد مخد روکالابیشترین سود رابردارند ومردم موفق به پیداکردن نان نیمه شکم سیرِشبانه روزی شان هم نشوند.افزون برزراعتی بودن اقتصاد افغانستان که مالداری،باغداری وجنگلداری بخش عمده ی آن می باشد وازسرنوشت غمبارکارکرد آن نامبرده شد،صنایع دستی و قالین بافی، معادن وسنگ های قیمتی مانند:زمرد ویاقوت نیزنقش عمده ی دراقتصاد کشورما بازی می کرد ومی کند که اولی بخاطرخشک سالی درازمدت وناکاره گی وزارت زراعت تااندازه ی زیادی فلج شده است ودردومی،یعنی وزارت معادن وصنایع ،بخاطرجنگ های قبلی وناتوانی دستگاه وزارت ،قالین بافان به پاکستان فرارو درشبکه ی قالین بافی ای آن کشورجذب شده اند که باعث کمرنگ شدن صنعت قالین شده است.ازجانب دیگر،وضع وزارت معا دن وصنایع بد ترازوزارت های زراعت ،شهرسازی وشهرداری ها می باشد که دراولی تیره وتارشدن سرنوشت دهقانان،جنگل بانان ومالداران به نمایش گذاشته شده ، دردومی وسومی وضع شهرسازی زیراثرمافیا وبازارسیاه زمین وخانه وکشندگی محیط زیست تبلوریافته ودرخود وزارت معادن وصنایع هم مافیا که پیشتربه سراغ معدن لاجورد دربدخشان رفته بود ،اکنون ذخیره های زمرد ویاقوت را به سرنوشت لاجورد دچارنموده است.همچنان،ازرقابت ها وقراردادهای مافیایی کشورهای بیرونی بالای مِس عینک وگازشبرغان ودیگرمنابع زیرزمینی کشورهمه آگاهی دارند وصنایع دستی کشورهم بخاطرورود بی رویه ی پیداوارصنعتی ای چین نابود شده اند.مسئله ی کارایی وزارت تجارت رابه نمایش می گذارد.پس اززراعت ومالداری وصنایع دستی،دستگاه های تکه بافی کشورهم نابود شد وبقیه، ازجمله: دستگاه سیمینت غوری، دستگاه قند بغلان و... بنام بازارآزاد ازدست دولت بیرون وبدست مافیای حکومتی سپرده شد.سیاست نا درست وخاینانه ی که هم شمارودرصدیی بیکاران را به بالاتراز60درصد رساند وهم بازارخرید وفروش کالاوخوراک را درافغانستان ، بطورهمه گانی بدامان تکه جات وتولیدات پنبه ی- کم ارزش وخوراکه باب پاکستانی انداخت.ازاین رو،می توان گفت که بدابحال کشوری که پنبه دارد وپارچه ی پوشاکی مورد نیازش را ازبیرون وارد می کند! دربخش ترمیوه وخشک میوه هم،ناتوانی وزارت های مربوطه دربازسازیی دستگاه کشمش پاکی وبازاریابی باعث شد که دولت و تاجران ملی زیانمند شده وبجای کشمش خودی دستارخوان های مردم مزین باکشمش وپسته ی ایرانی شود.
پس اززراعت ،مالداری،جنگل داری،باغداری،معدنیات ،صنایع محلی،ترمیوه وخشک میوه،مهم ترین منبع درآمد افغانستان، گمرک هامی باشد.ازسوی دیگر،پس ازخصوصی سازی ودرواقع مخصوص سازی وراه اندازیی سیاست اقتصادی- احمقانه ی بازارآزاد که همه داروندارکشوررا ازآن گرفته است؛اهمیتِ گمرک ها به حیث بزرگترین منبع درآمد دولتی دوچندان شده است.بدبختانه،آگاهی ای که نویسنده ازوضع کنونی کارکردِ گمرک ها دارد؛ نشان میدهد که بخاطرمدیریت نادرست و بهره جویانه ی نا روای مدیرانِ درشت وریز،این بخش مهم درآمدیی کشور از100درصدِ درآمد، موفق به جمع آوریی 20درصدِ آن هم نیست.ازاندازه ی کارکردِ درآمدیی کم یا بسیارگمرک ها که خیر،همه گان آگاه می باشند ونیازبه توضیح بیشتری هم ندارد. با این هم،جنبه ی بسیارنا کام وغمبارکارکرد آن این است که دربند رهای کشوریی هم مرزبا پاکستان وایران، نمی تواند مانع ورود کامیون های باریی 60تنی پاکستانی وایرانی که برپایه ی معاهدات گمرکی- طرفین، تنها حقِ رفت وآمدِ کامیون های باربریی 30تنی بار،نه بیشترازآن را دا را می باشند،شود ، یا وزارت مالیه وچرخانند گان امورگمرکی زیرفرمانش با کارگزاران مغرض آن ها معامله کرده وبدین طریق کمک به ویران کردن زیرساخت های کم کیفیتِ ساخته شده با کمک هایی جامعه ی جهانی کرده ومی کند که ازهرنگاه شایان مذمت وسرزنش می باشد.اکنون که جهانی شدنِ سرمایه وبازاروبا زاریابی ای تجارت محوردربخش اقتصاد، سخن نخست رامی گوید، توجه به بازارومدیریت بهترآن وتوازن میان واردات وصادرات وهمچنان فربه نمودن صنایع ملی دربرابرصنایع بیرونی ومانع شدن ازورود کالاهای بیرونی ای بیرون ازنیا زفوریی مردم ازطریق راه اندازیی راه کارها ومقررات ی گمرکی ای نووبهتر،ارزشمندیی ویژه ی خود راپیدا نموده است که غفلت ورزیدن از آن می تواند بسیارزیانباربه پیداواردرونی تمام شود.روشن است که ناکارآمدیی حکومت کابل درمیدان اقتصا د وتجارت وزدوبندهای نا روا درگمرک های آن سبب شده است که واردات افغانستان 100درصد وصا درات آن 5 درصد شود! ازاین رو،اگردرافغانستان،ازکالای درونی خبری نیست وبازارکالای کم کیفیت بیرونی ازجمله:چینی وپاکستانی وایرانی بسیارگرم شده است،حکایت ازاین می کند که مردم کشورما درچنگال چه حکومتی فاسد ودرمانده ی گرفتارشده اند.حکومتی که کارگزارانِ درشتِ آن نان ازجیب مردم می خورند وکا ربرای بیگا نگان می کنند.

Tuesday, 23 July 2013

دموکراسی کرزی وپارلمان دراستضاح وزیرداخله نماد پیداکرد


ابراهیم ورسجی
1-5-1392
روزدوشنبه31سرطان1392،پارلمان افغانستان مجتبی پتنگ وزیرداخله را استضاح کرد.روند استضاح وزیر،تصمیم اعضای پارلمان درجهت برکناریی او، رد تصمیم پارلمان وسپردن مسئله به دستگاه عدلی توسط کرزی، ازچند نگاه برای نویسنده مهم به نظرمی رسد:نخست،آشوب ونابسامانی ای که درجریان استضاح درپارلمان حکم فرمابود.دوم ،دموکراسی از دیدگاه کرزی وپارلمان چه معنای دارد؟ سوم،اعتراف وزیربه حضورگرگ ها ومافیا دردولت وخواهش او ازاعضای پارلمان که درجهت مبارزه علیه آن ها با اوهمکاری نمایند.همچنان، وزیرداخله درجریان پاسخ به پرسش های اعضای پارلمان گفت که دزدی ، راه گیری وبی امنیتی درمسیرمیدان شهر- قندهارکه بخشی از آژندای زیربحث پارلمان بود،نه توسط طالبان،بلکه توسط افراد وابسته به شرکت های امنیتی متلاشی شده توسط دولت براه اندا خته شده است.شایان یاد آوری است که، وزیرگفت که بخشی ازدرآمد شرکت های امنیتی ای قدغن شده به حساب طالبان واریزمی شد.پرسمان های که بررسی بنیادی وریزبینی درباره ی آن ها درشرایط کنونی کشورودموکراسی مآبی پارلمان- کرزی وبازیی نادرست هردوطرف ازهرنگاه دارای اهمیت می باشد؛ ونویسنده می کوشد تا اندازه ی ممکن درزمینه روشنی اندازی نماید، تا "سیه روی شود هرکه دراوغش باشد"!
دراین باره که استضاح وزیر، برپایه ی قانون اساسی ای تمرکزگرا دردست رئیس جمهوری که نه توان عقلانی دارد ونه تجربه ی کاری ونه هم دلسوزی به مردم ووطن؛حق پارلمان می باشد،شک وتردیدی نیست.اما،پرسش بنیادی این است که حق قانونی این یا آن نهاد دولتی ونمونه ی جامه ی کاری پوشاندن به آن چگونه باید بکاربرده شود،دشواری ها وپرس وجوهای بسیاری را می تواند باخود به همراه داشته باشد؟ بهرصورت،چون بحث درباره ی کارکرد پارلمان درزیرسایه ی یک قانون اساسی تمرکزگرا ومسخ شده درجهت برآوردنِ خواسته های شخصی- قبیلگی ودموکراسی نمایی ای اعضای پارلمان ورئیس جمهورخود سروسخن ناشنو حتا ازوزیرانش درمیان می باشد؛ناگزیرباید درزمینه به توضیحات پرداخت.جالب این است که،هم درآموزه های دینی وهم درتجربه ی دموکراسی،این پرسمان بسیاردارای اهمیت می باشد که کنشگران دینی ودموکرات ها درگام نخست؛ خود،باید آن آموزه ها را درزند گی ورفتارخود بکاربندند.درغیرآن،پرسمان نفاق / ناهمسازی میان گفتاروکردارپا به میدان می گذارد که هم دردین وهم درعرف / سکولاریسم شایسته سرزنش می باشد.بدبختانه،این ناهمسازی، بیماریی واگیری می باشد که ازناخنِ پا تا تارک سرِجامعه وسیاست کشورما رافراگرفته است.
ازاین رو،هم برای پارلمان ،هم برای رئیس جمهوروهم برای دستگاه عدلی یاهرسه نهاد فاسد وبیکاری- کمکاری زده ی افغانستان، لازم است که بکوشند ازدوری میان کرداروگفتاربکاهند تا به اندازه ی کمینه ی هم دوباره احترام واعتماد مردم وجامعه ی جهانی به شماره شان واریزشود.زمانی که ازبازگشت احترام مردم وبیرونی ها به نهادهای دولتی ای فاسد ودرمانده ی افغانستان سخن به میان می آید،ازاین واقعیت تلخ نیزباید سخن گفت که کارگزاران هرسه نهادِ دولتی ما بویژه دستگاه اجرایی فرصت سوزی نموده کسب دوباره ی احترام را ناممکن ساخته اند.بهرحال،توبه دردین ودرست نمودن نادرستی ها درامر دنیا،بویژه درسیاست، حتا درکوتاه ترین زمانِ باقی مانده هم به توبه کاران وتلافی کنند گان غلطی ها ثمربخش تمام می شود.با این همه،ناگفته نباید گذاشت که توبه ودرست کاری اگربانظم وسامان شایسته صورت بگیرد،نتیجه ها ودستاوردهای بی شماری می تواند داشته باشد.اینجا است که پرسمان نابسامانی درپارلمان درجریان استضاح وزیر،اعتراف های وزیربه حضورنیرومند گرگ ها ومافیا دردولت وتصمیم دموکراسی ستیزانه ی رئیس جمهوربانه پذیرفتن اصل برکناریی وزیرتوسط پارلمان وسپردن آن به مناقشه دردستگاه عد لی، جایگاه ویژه ی خود را دراین نوشته پیدامی نماید.
برای نویسنده،درحالی که اصل استضاح / پرسش گری وپاسخ گیری ازوزیر درپارلمان،یک اصل دموکراتیک وشایان پذیرش می باشد.اما،ازاین واقعیت نباید غافل ماند که پیشترازپرسش ازوزیر،نظم وسامان حاکم برروند کارهای پارلمانی، ازجمله استضاح وزیر،نهایت ارزشمندی را دا رامی باشد.اصلی که؛ بد بختانه، درجریان پرسش وپاسخ اوناپدید به نظرمی رسید.روشن است. زمانی که خود پرسش گران به سامان ومرتب نباشند، نتیجه آن گونه که توقع برده می شود، بد ست آمدنی نیست.ازاین رو،نویسنده که ازآغازتاانجام ؛ فرایند پرسش ها ازوزیروپاسخ های او را درپارلمان پی گیری می نمود،نابسامانی ای خود پارلمان وسروصداهای بی رویه ی پارلمانی ها برابربارد تصمیم آن ها درسلب اعتمادِ وزیرتوسط کرزی غم انگیزودموکراسی ستیزانه می باشد.بهرحال،آشوب درپارلمان ونافرمانی وبی اعتنایی اعضابه گفته ها وخواسته های رئیس شان نشان داد که نا آگاهی ازقانون ونبود اخلاق سیاسی- حقوقی درمیان کارگزاران دستگاه قانون گذاریی افغانستان بیداد می کند! با وجود این،خود داریی کرزی ازپذیرش سلب صلاحیت وزیروسپردن آن بدستگاه عدلی که چند روزپیش داستان فساد گسترده درآن را سازمان شفافیت / درستکاریی بین المللی به آسمان بلند کرده بود،کوس رسوای هرسه قوه ی دولتی افغانستان را نواخت.
بهرصورت،پارلمان باوجود همه نابسامانی های فرمانروا برروند کاری اش،کارخود راکرد ورئیس جمهورهم شتاب زده موضع گرفته خلاف آن اقدام نمود.اکنون که دو دستگاه قانون گذاری ومجری قانون مسئولیت خود رابرخلاف سنجه های دموکراسی وحکومت قانون انجام داده علیه یک دیگرایستاده اند،دیده شود که دستگاه فاسد قضایی چه می کند؟ باتوجه به کارکردهای پیشینه ی آن، ازپیش نمایان است که همان می کند که درگذ شته کرده ونشان داده است که ازدید کارکردی چیزی جزیک شاخه ی زیرین دستگاه ریاست جمهوری نیست! باتوجه به کارنامه هایی نامردمی دستگاه های قانون گذاری وریاست جمهوری وسه قلوی نابکارودرمانده شان،یعنی دستگاه قضای،نباید انتظاربیشتری ازهریکِ آن ها داشت.بنابرآن،پس ازتماشای فرایند پرسش وپاسخ وزیردرپارلمان وواکنش شتاب زده ی کرزی وکارآفرینی ای اوبرای دستگاه عدلی،چیزی که برای نویسنده مهم است،نه سلب اعتماد وزیرتوسط پارلمان ورد آن توسط رئیس جمهور،بلکه چیزی که بسیاردارای اهمیت می باشد؛اعتراف وزیربه حضورنیرومند گرگ ها ومافیا دردولت وتمنای اوازپارلمان درجهت همسازی درمبارزه علیه آن ها وهمچنان دشواری آ فرینی کارگزاران شرکت های امنیتی ای متلاشی شده درمسیرمیدان-قندهار،کمک مالی آن ها به طالبان ومسخره نمودن دموکراسی توسط نهادهای دولتِ کنونی می باشد.
ازتاکید وزیرداخله برحضورگرگ ها ومافیابه گونه ی نیرومند دردولت وخواهش ازپارلمان که درمبارزه علیه آن ها کمک نماید،این گونه می توان برداشت کرد که بجای اعتراف به حضورگرگ ها ومافیا دربد نه ی دولت که کم کاری وزیروهمتایانش به آن ها زمینه سازی نموده است. درواقع، باتماشای سریال"وادی گرگ ها"که این روزها درتلویزیون های کابل بیننده های بسیاری دارد ونویسنده هم شماری ازبینند گان را دیده است که همه اعتراف می کردند که سریال نامبرده بهترین نمایانگر کارکرد گرگ ها ومافیای کنشگردر دولت شان می باشد،وزیر،زیرتاثیرکارکرد گرگ های سریالی قرارگرفته چنان اعتراف وتمنای کرده است.بهرحال،برداشت ونتیجه هرچه باشد،این واقعیت برای مردم افغانستان روشن شده است که دولت ودموکراسی ادعایی اش باکمترین اندازه هم کارکرده نمی توانند یا یک دولت حقه بازوفاسد با دموکراسی وقانون مآبی، مصروف زیان رسانی ای مادی وضیاع وقت شان شده ومی شود! ازسوی دیگر،اعتراف وزیرمبنی براینکه افراد بیکارشده پس ازقدغن شدن شرکت های امنیتی ؛مسئول نابسامانی درمسرمیدان- قندهارمی باشند تاطالبان،چراغی سبزی برای طالبان می باشد که منتظرباشند که همکارانشان درکنارگرگ ها ومافیا دردولت،بزودی برایشان جاده سازی خواهند کرد.پرسمانی که ازویژگی های سیاست کاران قبیله زده - ملت-حکومت- قانون گریزمی باشد.
بهرصورت،هرنیت واندیشه ی خوب وبدی که وزیردرافشاگریی آنچنانی ای خود داشته باشد؛ این یک واقعیت تلخ است که مردم افغانستان بیشترازتروریسم طالبانی باتشویق پاکستان،ازنا کارآمدی وفساد گسترده درحکومت شان ودستانِ بالای گرگ ها ومافیا در آن، رنج می کشند.حکومتی درمانده وفاسدی که آبروی کشورودموکراسی وقانون مداری وحکومت داریی خوب را که به غربی های کمک دهنده درجهت بقایش وعده کرده بود، ریختانده است! به سخن دیگر،نمایش نامه ی خنده آورِاستضاح وسلب اعتمادِ وزیر درپارلمان ورد آن توسط کرزی وفرستادن آن بد ستگاه فاسدعد لی،ازفرارِهردوجانب ازدوپرسمان باهم پیوسته وتکان دهنده ی زیرحکایت می کند:نخست،پارلمانی ها ورئیس جمهور بجای تلاش درجهت انجام وظیفه وتحقق قانون، به فرارازتحقق دموکراسی وقانون پرداخته کشمکشِ بی نتیجه میان خود براه انداخته اند.کشمکشی که بدرستی سبب می شود که ازسخن وبرخورد درباره ی نقش گرگ ها ومافیای حکومتی جلوگیری کرده شود.دوم،ازاینکه،پیشترازاستضاح درپارلمان،وزیرابرازنموده بود که بیشتراز15هزارنامه ی سفارشی ناسازبا قانون ازاعضای پارلمان دریافت کرده بود وهمچنان درجریان پاسخ به پرسش های وکیلان به صراحت گفت که درحکومت، یک وزارت پارلمانی کارمی کند و ریاست های پارلمانی هم درهمه وزارت ها ازجمله وزارت داخله مصروف کارمی باشند. پس،چراوکیلان ازطریق ریاست مربوطه دروزارت داخله وارد نمی شوند تاکارهایشان طبق مقررات پیش برده شود که خود براه راست می خواهند باشخص وزیرملاقات واجرای کارنمایند؟ همچنان،وزیرداخله گفت که اگربرای امضای هریک از 15هزارنامه وسفارش، یک دقیقه کارنماید، دیگروقتی برای انجام وظیفه برایش باقی نمی ماند! ازاین رو،روشن می شود که وکیلان به بهانه ی استضاح،ازوزیرانتقام گرفته اند وکرزی هم ازآن ها انتقام می گیرد! کشمکشی که خلاف قانون،دموکراسی ومنافع کشورمی باشد.
اکنون که سرنوشت قانون وحکومتِ کشور زیرنام دموکراسی وحکومت نماینده ی مردم،بدست افراد ودستگاه آنچنانی افتاده وسرتا پای جامعه وحکومت را فساد وتروریسم فرا گرفته ووزیرداخله ی سلب اعتماد شده توسط پارلمان هم ازخطرگرگ ها ومافیای حا کم براداره های دولتی سخن گفته است.پرسش بنیادی این است که مسئولیت مردم بویژه آگاهان،فرهنگیان،روشنفکران، واین همه حزب ها وجبهه های سیاسی وانجمن های بی شمارجامعه ی مدنی که شماربیشتر شان تجارت پیشه گان وهم دستان حکومت درفساد می باشند،چیست؟ روشن است.درسیاست وجامعه،نهادها، چه سیاسی،چه مدنی و...مدعی انجام وظیفه ی مردم گرایانه می باشند که درصورت انجام ندادن چنان وظیفه ی موجودیت آن ها بهوده می شود؛ به گونه ی که موجودیت چنان نهادهای درافغانستان امروز بهوده شده است.اینجا است که مسئولیت آن شمارنهادهای که نمی خواهند بهوده شوند، دوچندان می شود! بنابراین، ازمردم وچنان نهاد های می خواهم که نگذارند بیشترازاین،سیاست،جامعه واقتصاد افغانستان میدان تاخت وتازگرگ ها،مافیا،کفتارها وکرگس هابماند. ومبارزه هم دراین راستا،ازدومسیرمی گذرد:نخست،مسیرحکومتی که دربرخورد وکیلان وکرزی با دموکراسی وحکومت قانون در مسئله ی سلب اعتماد وزیرداخله، دیده شد.مسیر ی که به هیچ صورت مورد تایید مردم نیست.افزون براین که نیست،کشوررابه سوی غلبه ی تروریسم وفروپاشی می راند.دوم،مسیری مردمی وقانونی که ازعهده ی حکومتی ها بیرون است وتنها وطن دوستان وفساد ستیزان می باشند که می توانند چنان کنند.اکنون که تجربه ی بد فرجام حکومت کرزی،در12سال بازدهی خود را به گونه ی وضع غمبارکنونی تحویل داده است،منتظرماندن که شیطان فرشته شود،خیالی بیش نمی باشد! پس یک راه برای مردم وآگاهان وسیاست کاران فاسد نا شده وانجمن های راستین جامعه ی مدنی وکارکنان رسانه های متعهد وآزاد باقی می ماند وآن این که،کمربسته وسازمان یافته مبارزه ی حقوقی- قانونی- سیاسی نمایند ونگذارند که درانتخابات پیشِ روکه به زمان برگزاریی آن نزدیک می شویم، دستگاه گرگی- مافیایی- کنونی بد رازایی عمرسیاه وننگین خود بیفزاید. دراین صورت،دونتیجه قابل پیش بینی می باشد:نخست،یک بخش عمده ی فساد پیشه ها کنارمی روند که خواست مردم وجامعه ی جهانی می باشد.دوم،ازاین نگاه که فساد پیشه های کنونی سیاست وجامعه ی ما را بسیارآلوده نموده اند،فضا هم برای مبارزه وپاک سازیی کشورازبازمانده هایی فساد رنج آورازدوره ی فاسدان بازمی شود وهم آهسته آهسته شرایط آما ده می شود که کشور ازحکومت داریی بدترین کنونی به حکومت داریی بدتربعدی ودرادامه، ازحکومت بد به سوی حکومت خوب حرکت نماید.

Sunday, 21 July 2013

درپارلمان افغانستان،دری ستیزی به قرآن ستیزی انجامید


ابراهیم ورسجی
30-4-1392
روزپنجشنبه،20ماه سرطان،بحث درباره ی واژه های دری وکاربرد زورمدارانه- تحمیلی واژه های پشتودرزبان دری،درپارلمان افغانستان وضعیتِ خشونت باری ایجاد نمود که درآن یک وکیل پشتوزبان درنهایت عصبانیت وبی خِردی باقرآن به آقای سیدانورسادات،وکیل دری زبان ازولایت سرپل که اززبان ما دریی خود دفاع می کرد،حمله نمود.درادبیات سیاسی آمده است که هرزمان که منطق شکست خورد،جنگ آغازمی شود.چون، منطق وکیل پشتوزبان شکست خورده بود،لازم می نمود که نظربه پس ماندگی فرهنگی اش جنگ را آغازنماید که کرد.باتوجه به درماندگی فرهنگی وکیل پشتوزبان وهمپالکی هایش،نیازمبرم می باشد که به اووهمکارانش فهمانیده شود عرصه ی زبان وفرهنگ،عرصه ی تفکر،عقل،منطق وپذیرش چند گانگی است نه زورگویی،بی منطقی وتاخت وتازفیزیکی به رقیب آن هم باقرآن،کتاب مقدس مسلمان ها! ازاین رو، نویسنده می کوشد دراین نوشته به همه ی فاشیست های قبیلگی- زبانی بفهماند که همان گونه که دری ستیزیی پدرانشان به پشتوفایده ی نرساند،دری ستیزیی خود شان هم بجای زیان رسانی به دری،زیان های فراوانی را به زبان پشتوبارمی کند.می دانم.کسی که به قرآن کتاب مقدس مسلمان ها بی حرمتی می کند،هرگزبه پشتووپشتوزبان های مسلمان هم حرمت قایل نخواهد شد! اکنون که آن وکیل نادان که نامش رانمی دانم وبه قرآن هم توهین کرده است،توهینی که دیگروکیلان پشتوزبان ازکنارآن سرسری گذشته اند که ازهرنگاه قابل سرزنش می باشد.پیوسته به آن،می خواهم به پشتوزبان های متعصب بی خبرازدانش زبان شناسی بگویم که بجای دست زدن به خشونت که نهایت بی فرهنگی شان رانمایش داد ومیدهد،بهتراست بدوکارزیردست بزنند:نخست،ارزشمند یی هرزبانی درادبیات آن است واگرادبیات این یا آن زبان خد شه دارشود،دیگربرای آن زبان چیزی باقی نمی ماند.بنابراین،اگرزبان ادبی خود رادوست دارند این حق را برای دری زبان هاهم بپذیرند ودری زبان هاهم به آن هاحق نمی دهند که زبان شان رامسخ نمایند.دوم،بکوشند باترجمه ی کتاب های علمی، زبان پشتوراغنی بسازند، نه با بارکردن چند واژه ی پشتوکه ازفارسی برگردان کرده اند واکنون می کوشند آن ها را بزوربد ری بارنمایند.برای آگاهی هرچه بیشتراین گونه فاشیست های زبانی- قومی ونمایشِ چگونگی وضعیت سیاسی- تاریخی- زبانی وپشتودانی ای سیاست کاران خوب وبدشان،ناگزیرم ازتاریخ بیاغازم.
درتاریخ سیاسی،هرچه به عقب برویم،حضورسیاسی پشتوزبان ها به صفرنزدیک می شود؛ باوجود این،دردهه ی سوم سده ی18میلادی،بافروپاشی دولت صفوی است که نخست سران قبیله ی هوتکی وپس ازآن ها ابدالیان پشتون درتاریخ سروکله نشان داده اند وسروکله نشان دادن شان هم به گونه ی بود که بزبان پشتوسخن گفته نمی توانستند وعلت این ناتوانی هم این بود که سرزمینی که دردهه ی پسین قرن نزدهم پس ازهمسازیی روسیه ی تزاری وهند بریتانیا دراین بخش ازآسیا،افغانستان نامیده شد؛باوجود زبان وزیرساخت فرهنگی- ادبی فارسی- دری،درجغرافیایی سیاسی منطقه دارای بخش بندیی زیرین بود:ازقندهارتا بادغیس پیوسته به دولت صفویی ایران،ازفاریاب تا بدخشان پیوسته به بخا را وازغزنی تاشمالی ونورستان پیوسته بدولت مغلی هند بود.باوجود سه پارچگی ای یاد شده،حکومت های هرسه بخش به دری یافارسی سخن می گفتند یازبان رایج علمی-اداریی هرسه دولت، فارسی ای دری بود.زمانی که در1730،هوتکی های پشتون به حیث اتباع سنی مذهب دربخشی شرقی دولت شیعی- صفوی شورش وآن دولت متعصب،فاسد وروبزوال را برانداختند،موضوعی که درتاریخ کنونی ایران بنام"فتنه"ی افاغنه تدریس می شود.دورخ داد تاریخی خود نمایی کرد که به اوضاع کنونی منجرشد:نخست،نادرافشار،سرلشکرسنی مذهب دولت متلاشی شده ی صفوی، هوتکیان پشتون تبار را ازایران پاکسازی ودر پیشروی به سوی شرق،تمام سرزمین های افغانستان کنونی را ازشمال تاجنوب به شمول ایران کنونی درزیراداره ی حکومت خود درآورده درواقع ایران بزرگ یا آریانای کهن عصرکورش ،داریوش وجمشید / یما را بازسازی نمود.
ازآنجا که همه ی فاتحان نوپا برای استوارسازیی سرزمین های مفتوحه ی خود به پول ونان نیازدارند،نادرافشارِ فاتح هم برای رفع نیازخود، به سوی هند،بانک پول ونان ارزان قیمت همه ی فاتحان دیروزیاسلف خود شتافت.ازبد یاخوب رخ دادها،پس ازغارت بانک وذخیره ی مواد خوراکی ای پاد شاه فارسی زبان هند،نادرافشاردرمسیربازگشت ازهند به ایران، کشته شد.احمدخان ابدالی که یک افسرنا درافشاروهمکارش درغارت هند بود،بارسیدن به قندهاراعلام پادشاهی کرد وایران افشاری پس ازمرگ بنیان گذارش؛ نخست، درآشوب فروفت، ودرگام دوم، بابرآمد کردن کریم خان زند،نظم نسبی خود رابازیافت،امادرموقعیتی نبود که مزاحم احمدخان ابدالی شود.درمسئله ی زبانی،پرسمان مورد بحث این نوشته،بدودلیل، هم هوتکی ها وهم ابدالی ها درموقعیتی قرارنداشتند که درباره ی زبان پشتوفکرنمایند:نخست این که،زبان پشتودرحد یک زبان گویشی نه نوشتاری درکناره ی جنوبی خراسان بزرگ با اغلب واژگان عربی- فارسی رواج داشت که نمی توانست دربرابرزبان فراگیرفارسی بابسترتاریخی-ادبی-فرهنگی-هنری-علمی و...خود نمایی کند.دوم این که،احمدشاه ابدالی هم بخاطرزندگی طولانی درایران توان سخن گفتن بزبان پشتورانداشت.ازاین رو،ازاحمد شاه ابدالی تامحمد داودخان،هیچ کدام اززمام دارانِ خراسان- افغانستان کنونی به پشتوسخن گفته نمی توانستند ومحمودافشارنویسنده ی ایرانی ای کتاب افغان نامه هم آن ها را(پشتون تبا ران)فارسی زبان قید نموده است.فارسی زبانانی که ازنگاه علمی- ادبی- فرهنگی،نه بدرد فارسی خورد ند ونه به رشد پشتوکمک نمودند.بلی دوکارزیرراکردند وآن اینکه: احمدخان بارسیدن به قدرت، شهرکهنه ی قندهارراکه باشند گان آن تاجیک هابودند،ویران کرد تا پراکنده شوند؛ ومحمد داودهم، اول، درادامه ی دری ستیزیی هاشم خانِ کاکایش البته نرم ترازاو، دری ستیزی کرد ودوم با پشتون گری وپشتونستان خواهی احمقانه ی خود برای شوروی راه سازی وبه پاکستان بهانه داد تا برای افغانستان طالب سازی کرده شرایطی غمبارکنونی رابه مردم آن بارنماید.
بهرحال،زمام داران خراسان- افغانستان کنونی( که نام پسینی پس ازمرزبند یی استعماریی کشور درسال1893)؛بدون پرسش ازمردم به آن ها بارکرده شد،از1747تا1901 ،پایان دوره ی عبدالرحمن خان ،هیچ گاه مسئله ی زبانی را داغ نکردند وتوان وسوادی هم نداشتند که درزمینه اندیشه نمایند.اما،با آغازدوره ی امیرحبیب اله خان،محمود بک طرزی ازترکیه به افغانستان آمده با استوارسازیی پیوند خویشاوندی باپسران امیر،ازجمله امان اله خان وپخش نشریه ی"سراج الاخبار"،هم روشنفکر مآبی کرد وهم مسئله ی زبان پشتورا درزمانی داغ کرد که خودش به آن سخن گفته نمی توانست.طرفه این که،طرزی پشتوبازی یاکارزورمدارانه، آن هم حکومتی، درجهت پیشرفت زبان پشتو، درجای غیرپیدایشش رابه پیروی ازپان ترکیست ها که پس ازفروپاشی دولت عثمانی برآمد کردند ومسئله ی دیگرزبان ستیزی را اززبان ستیزیی فرانسوی ها وجرمن ها درآغازشکل گیری دولت-ملت مدرن آموخته بودند،تقلید می کرد.درواقع،پشتوبازیی طرزی درافغانستان ازدونگاه بی نتیجه بود:نخست،کسی یاکسانی که خود بزبان پشتوسخن گفته نمی توانستند به پیشرفت آن هم کمکی ازآن ها ساخته نبود.دوم،جای پیدایش زبان پشتوهند دیروزوپاکستان کنونی می باشد، نه خراسان یا افغانستان کنونی؛ ودرپاکستان هم، این زبان درسطح زبان گویشی نه نوشتاری کاربرد دارد.بطورنمونه، درزمان زندگی درپشاورباپشتوزبان های بسیاری درتماس بودم وازآن ها پرسان می کردم که به پشتونوشته می توانید؟درپاسخ می گفتند که نه! وروزی ازیک جوان پشتوزبان که دوستم شده بود خواستم که پشتونوشتن را آغازنماید،برایم گفت که زبان پشتوبرایم نان نمی آورد ومجبورم که برای کاریابی به لاهور-کراچی وجاهای دیگری بروم که زبان پشتوبرایم کارنمی آید.به سخن دیگر،زبان پشتودرپاکستان زبان شهر،دانش،کاروصنعت نیست.ازاین رو،برای کاریابی باید به سراغ انگلیسی یااردو رفت.این موقعیت زبان پشتودرپاکستان،جای پیدایشش بود ومی باشد.
دراین راستا، دشواریی پشتوگرایی طرزی وشاگردانش این بود ومی باشد که درسرزمینی باریشه های گسترده وژرف فرهنگ وزبان دری، بازورحکومتی، زبان سازی وزبان ستیزیی زورمدارانه کردند ومی کنند.سرزمینی که ازخاوربه باختر،سمنگان دردامن همالیا ، بخشی ازچین کنونی که اکنون هم مردمش فارسی سخن می گویند تابحرین که ازنگاه تاریخی، بخشی ازایران بود ودرسال1970،استعمارانگلیس سرنوشت آن رابه شیخ های ایلی عرب داد وآریا مهرپاد شاه وقت ایران هم سکوت پیشه کرد؛وازشمال به جنون،ازخجند درشمال تاجیکستان تاگردیزدرجنوب افغانستان،قلمروطبیعی- پیدایشی ای زبان وفرهنگ دری-فارسی می باشد.قلمروی که درکناره های آن زبان های گفتاری-نوشتاری کوچک ازجمله زبان پشتو تنها می توانند درزیرسایه ی زبان دری زندگی نمایند نه غیرازآن.اما،زبان سازی های زورمدارانه ومسخ کردن زبان ادبی ای دری تنها بدرد سیاست کاران درمانده ،متعصب وبی فرهنگ ازگونه ی کنونی افغانستان می خورد تا بدرد زبان پشتو.اگرزبان های عربی وترکی باوجود عرب- ترک بودن زمام داران درمدت بیشترازهزارسال درخراسان بزرگ، نتوانستند خود را به حیث زبان های علمی-اداری- فرهنگی-ادبی جابزنند،برمی گردد به بسترتاریخی- طبیعی ای زبان وفرهنگ دری، نه عامل های دیگر.ازهمه مهم تراین که،کاری را که عربی بازبان دینی بودنش نتوانست بکند،هرگزاز پشتو با ذخیره علمی- فرهنگی- ادبی- هنریی کمینه یا نزدیک به صفرش ساخته نیست!
ازآنجاکه درافغانستان، زوروسیاستِ وابسته به آن تاکنون سخنِ نخست راگفته است وزورمداران هم فکرکردند ومی کنند که فرهنگ وزبان هم ساخته می توانند؛ازاین رو،فرهنگ وزبان سازیی تحمیلی سیکه ی روزشد که تاکنون ادامه دارد.آزمون شکست خورده ی که بارهاتکرارشده ودیوانگان سیاسی آماده نیستند که ازآن درس عبرت گرفته دست ازسرِ زبان سازی وزبان ستیزیی حکومتی- فاشیستی بردارند.اگرازتاریخ درس گرفته می شد،اکنون ما درموقعیتی بهتری قرارداشتیم.وچنان نکردن، سبب شد که درادامه ی تلاش های بی فرجام پشتوسازیی بی نتیجه ی محمود بک طرزی،نادرخان وهاشم خان هم با پیروی ازفارسی ستیزیی استالین دریک مرکزمهم زبان وفرهنگ فارسی، یعنی جمهوریی ازبکستان کنونی،درجهت فارسی زدایی درافغانستان کمربسته نمایند؛سیاست زبان- فرهنگ سوزانه ی که بخاطرایستا دگی ای قهرمانانه ی دری زبان ها ناکام شد.پس ازناکامی سیاست دری ستیزیی نادر-هاشم خان،ترفند دیگری توسط پسروبرا درزاده های حکومتی شان وفاشیست های فرهنگی- زبانی ای زیرفرمان آن ها براه انداخته شد که بارکردن بزورکی واژه های پشتوبه زبان دری-فارسی، نمونه ی بارزِآن می باشد.ازهمه خنده دارتراین که، این سیاست فرهنگ- زبان ستیزانه زیرعنوان جدای انگاری میان حوزه ی فرهنگی ایران وافغانستان براه انداخته شد.به باوراین گونه متعصبان، بهتراست میان حوزه ی فرهنگی- زبانی امریکا وانگلیستان هم جدای انداخته شود تاجهل بردانش برتری یابد! درحقیقت،این گونه جدای انگاری میان حوزه های فرهنگی- زبانی وزبان سازیی دروغین وزبان ستیزیی نفرت انگیز،ازدوپرسمان زیرمایه می گیرد:نخست این که، زبان سازان وزبان دری ستیزان درافغانستان دریافتند که ازفرهنگ وزبان ناتوانی برخوردارمی باشند.دوم این که،آنچه که بنام زبان وفرهنگ دارند،توان چالش وکمرنگ کردن زبان وفرهنگ دری- فارسی را ندارد؛بنابراین،باید کوشید تا زبان ادبی دری – فارسی رامسخ کرد.روشن است که زبان را ادبیات معیاریی آن زنده نگاه میدارد.اگرزبان ادبی کم توان یا زیرپرسش برده شود،هستی و کیان زبان مورد تهدید یا نابودی قرارمی گیرد.پرسمانی که اکنون، نابخردانه وخیره سرانه درافغانستان سربلند کرده است.
باتوجه به آنچه گفته شد،دوپرسمانِ زیررابه پشتوزبان ها ودری زبان های افغانستان پیشنهاد می نمایم:نخست،پشتوزبان ها باید بدانند که زبان شان توان وذخیره ی علمی مانند زبان دری ندارد ویکساعت افزودن درساعت های درسی به آن هم دردی را دوا کرده نمی تواند،کاری وزارت معارف خیره سرانه اکنون کرده است.ازهمه مهم تراین که،زبان پشتو توان واژگانی ای گرفتن وبیان مفاهیم نوازدیگرزبان ها وفرهنگ ها راهم دارا نمی باشد.ازاین رو،بجای دری ستیزی ومسخ این زبان که هم وسیله ی گفت وشنود میان تمام قومیت های افغانستان می باشد وهم توان واژگانی گرفتن وبیان مفاهیم جهان نورا دارا می باشد،ازراه های علمی – فنی- هنری نه سیاسی- حکومتی به فربه نمودن زبان پشتوبپردازند؛ البته نه به گونه ی که، واژگان عربی وفارسی را ازآن بیرون وترکیب های بی معنای مانند:ولس مشرراجانشین جمهوررئیس نمایند.دراین صورت،هم پشتو بهبود پیدا می کند وهم مزاحم ادبیات دری نمی شود.اگرچنین نکنند، که اغلب توان واخلاق این گونه کاری سترگی را هم ندارند.زیرا،اگرتوان آن رامی داشتند، شماری ازجوانان راروزشنبه29سرطان درجلال آباد به تظاهرات با شعارها وخواسته های غیرمنطقی علیه سیدانورسادات،نماینده ی معترض به زبان ستیزان درپارلمان، تشویق نمی کردند.درضمن،این راهم بدانند که وارد کردن واژه های من درآوردی ازسانسکریت بجای واژه های عربی- فارسی به پشتو،زمینه ی را ایجاد کرده ومی کند که فهم ویاد گیریی زبان پشتورانه تنها برای غیرپشتوزبان های افغانستان،بلکه برای خود پشتوزبان ها دشوار می سازد.نویسنده پشتوزبان های زیادی رامی شناسد وازبرخی ازآن ها که پرسیده است که پشتونوشته وخوانده می توانید؟درهردومورد،پاسخ منفی بود.ازسوی دیگر،شماری ازپشتوزبان ها گمان می کنند که به فارسی سخن می گویند وگه گاهی به این گونه زبان فهمی خود فخرهم می ورزند! واقعیت این است. وقتی که این شمارافراد درگردهمای های بزرگ وکوچک به دری سخن می گویند،ازشکست وریخت گفتارشان ازنظر دستوری رنج می برم.درست است که یاد گیریی زبان دری درقیاس بایاد گیریی زبان پشتوآسان می باشد،اماسخن گفتن به زبان ادبی دری دشوارترازآن است که هم وطنان پشتوزبان نویسنده فکرمی کنند.همچنان،ازفارسی زبان ها البته آن عده فارسی زبان های که به باورخود دنبال فارسی سره می گردند،می خواهم که بسیارمحتاط عمل کنند که سره کاری زبانی شان بجای فایده زبان ما رازیانمند نسازد؛به گونه ی سره سازیی زبان پشتوکه تنها به دری-عربی زدایی درپشتورادامن زده وچنان پشتوی بوجود آورده است که تنها بدرد سره سازان می خورد تا بد ردهمه ی باشند گان کشورما، بویژه غیرپشتوزبان ها.
دراخیر،هم ازپشتوزبان ها وهم ازدری زبان ها می خواهم که با زبان سیاست بازی نکنند.به این خاطرکه،ابزارسیاست کردن زبان، هم بزیان سیاست است وهم بزیان زبان.چرا؟به این لحاظ که سیاست در بازیی خود ازقاعده ی وزبان ازقاعده ی دیگر پیروی می کند.بطورنمونه،قواعد بازی درسیاست ازقدرت الهام می گیرد وقواعد بازی در زبان اززبان شناسی والفبای زبان الهام می گیرد.دربازیی سیاست هم طوریکه درافغانستان روبراه بود ومی باشد،سیاست کاران به پول وقدرت دیگران علیه منافع مردم بازی کردند ومی کنند.بازیی ناپاکی که وضع ناهنجارکنونی ودر192عضوسازمان ملل،قرارگرفتن افغانستان درقطارمغلستان،بوتان،سومالی وجنوب سودان،دستاورد آن می باشد.برپایه ی قاعده ی بازی درزبان که ازالفبای آن برمی خیزد،دومسئله بسیارمهم می باشد:نخست،زبان واژه های راکه ازخود دارد اززبان دیگرنمی گیرد.مانند واژه دانشگاه که ازدانش برخاسته وفارسی زبان ها نمی خواهند آن راقربانی "پوه وپوهنتون" نمایند.دوم،الفبا دروازه ی ورود واژه های بیرونی به زبان خود را بسته می کند.اگرخلاف سنجه ی نامبرده،واژه های بزبان وارد یابارکرده شوند،هم زبان آن را ازخود نمی کند وهم آن را تغییرمیدهد که نمونه تغییریافته ی آن ازنگاه دستوری درهردوزبان بی معنامی شود.دراین زمینه،یادآوری ازدونمونه بهترما رایاری می کند:نخست،سارنوال / بازرس را درنظرمی گیرم که الفبای فارسی تغییرش داده است ودرهردوزبان فاقد معنا شده است.دوم،مانند آن،واژه ی پوهنزی را می آورم که الفبای فارسی یوغ دستورخود رابرگردن آن سوارکرده وبحالتی درآورده اش که معنای اولیه اش رابجا آورده نمی تواند.این گونه دیگردیسی؛ازاین واقعیت تلخ حکایت می کند که عنصرزورچگونه درمحیط زبان وفرهنگ فضولی کرده است وفاشیست های پشتون سالها است که بی خردانه زورگفته اند ومی گویند.زورگویی که نه فایده بزبان رسانده ونه به کشور.اگرامریکا زبان رسمی ندارد وسرود ملی پاکستان فارسی وقابل فهم برای همه است ودرسرود ملی افغانستان که قابل فهم برای همه نیست وهمچنان درآن نام همه ی قوم های موجود وقوم های خیالی برای کاهش شماردری زبان ها درج کرده شده است تاخیال فاشیست ها را بخاطرکاهش دروغین شمارتاجیکان آرام نماید،حاکی ازاین است که گستره ی سرزمینی وتوان علمی- فرهنگی- هنری وپیام رسانی زبان مهم است تاسیاست های فرهنگی ای فرهنگ سوزانه ی سیاست کاران مزدوروپس مانده که بیشترازدیگران بلای قوم وزبان خود می باشند! سیاست فرهنگی ای که سالها است درافغانستان کاربردارد وبه پس ماندگی علمی-فرهنگی- فنی ودرمجموع به پیشرفت اقتصادی-اجتماعی وسیاسی کشورمامزاحمت کرده است.طرفه این که،اکثر دری ستیزان نشسته درپارلمان واداره های حکومتی درکابل اگربخواهند به جای پیدایش یاولایت وشهرخود درجنوب بروند نیازدارند که ازآی اِس آی / دستگاه امنیتی پاکستان مجوزبگیرند؛درغیرآن،طالبان به حساب شان رسید گی می کنند. به سخن دیگر،کاری راکه به نفع قوم وکشورشان می باشد کرده نمی توانند وازنهایت ناتوانی ودرماند گی درکابل، دل فرهنگ دری زبان ها علیه زبان آن ها مبارزه می کند تا بخوبی به زیان همسازیی شکننده ی مردم کارکرده باشند.

Friday, 19 July 2013

برآمدنِ طبقه ی جدیدِ بی فرهنگ درافغانستان


تاکه ابله درجهان باقیست / مفلس درنمی ماند
شعرنغزفارسی
چه خوش گفتی توای فردوسی توسی / که مرگ خربود سگ راعروسی
ابراهیم ورسجی
29-4-1392
افغانستان؛ کشورعزیزمن! چه سرزمینِ بد قسمت با تاریخ ناشاد می باشی که مردم ستمزده ات بخاطردغلکاری – غارتگری- خود فروشی- وطن فروشی وخوش گذ رانی ای سیاست کارانشان نتوانستند درتاریخ معاصرخویش جایگاه شایسته ی خود را درجامعه ی جهانی پیدانمایند.روشن است.مردمی که حافظه ی تاریخی نداشته باشند یا حافظه ی تاریخی خود را به کنارگذاشته باشند؛ نمی توانند ازتاریکی های گذشته بیرون شده به سوی آینده ی روشن گام بردارند.ازهمه مهم تراین که، نبود حافظه ی تاریخی ،کمرنگ شدن یابهره برداریی درست نکردن ازآن سبب می شود که مردم همواره ازحکومت ها یاسیاست کارانِ دغل کاروزراندوزخود به ستوه آمده پیش از اندیشیدن درباره ی جانشین آن ازهردارودسته ی بد سرشت وجنایت کاری توقع می کنند که ازشربد کاریی آن ها نجات شان بدهد وپس ازمدت زمانی کوتاهی ازسیاست کاران بدسرشت وفریب کارنوخسته شده باردیگرامید می کنند که بد سرشتان دیگری جای سلف بد کارخود راپرنمایند.آزمون تلخ وفرساینده ی که دردوسده ی پسین تاریخ بد شگون افغانستان بارها خود رابه نمایش گذاشته و اکنون ازهرنگاه حتا بد ترازگذشته های دورونزدیک مردم ستمکش این مرزوبوم را شکنجه میدهد.
درواقع،بی حا فظگی یا فراموش کاریی تاریخی ای مردمان این سرزمین همواره بدورخ داد زیرموقع تبارزداده است:نخست،برآمدن سیاست کاران غرض ورزوفاسد به میدان سیاست که ازسیاست کردن جززراندوزی وچاپیدن سرمایه ی ملی وخیانت به مردم وخدمت به بیگانگان برداشت وخواستی دیگری ندارند.دوم،این گونه سیاست کاران مزدوروخاین همواره برای جاویدانه ساختن حکومت درمانده وفاسد خود کوشیده اند مردم را ازسیاست دوریا آن ها راسیاست زدایی نمایند.دوعاملی رنج دهنده ی که درتاریخ ناشاد سیاسی معاصرافغانستان سبب برآمدن خواص خاین درسیاست و جاهل ماندن عوام درعرصه هایی سیاسی- اجتماعی- فرهنگی شده است.به سخن دیگر،اوضاع ناگوارکنونی افغانستان نتیجه ی کارکرد خائنانه- وطن فروشانه – خود پسدانه ی خواص سیاسی- خیانت کار و نادانی وپس ماندگی سیاسی- فرهنگی عوام می باشد.
برای این که، به گونه ی صد درصدی گناه ماندن دوام دارخواص خاین درقدرت بدوش عوام نادانِ غیرسیاسی ساخته شده نه افتد واصل عدالت پسندی هم این را تایید می کند؛لازم است دربازیی ناپاکِ خواصِ خاین که مواد سوختِ تنورسیاست بازیی آنها، نادانی - بی خبری ودوریی عوام ازعرصه ی سیاست می باشد،تا اندازه ی بسیاری فرهنگیان وروشنفکران هم مسئول پنداشته شوند.درواقع،اگرروشنفکران وفرهنگیان مسئولیت تاریخی- اجتماعی خود را انجام می دادند؛نه عوام، نادان می ماند ونه هم خواصِ خاین درادامه ی فرمان روایی وبهره کشی خود ازآن ها کامروا می شدند.ازسوی دیگر،نا دانی عوام ودوری گزینی ای ناخواسته ی آن ها ازسیاست ونشستن روشنفکران دربرج عاج، سبب شد که خواص خاین ازخود وچانته بردارانش طبقه بسازد وبه قبیله ی روشنفکران را هم به پشیزی ارج نگذارد.بنابراین،دوریی عوام ازعرصه ی سیاست ونشستن روشنفکران دربرج عاج خود ساخته شان،سبب فربه شدن وادامه ی قدرت خواص خاین و برآمدن طبقه ی جدید سنتی باکم ترین فرهنگ درسده های میانه وطبقه ی جدید بی فرهنگ درشرایط کنونی افغانستان می باشد.
ازبرآمدنِ طبقه ی جدید سنتی- قبیلگی باکمترین فرهنگ دردوره ی میانه وطبقه ی جدید بی فرهنگ درشرایط کنونی افغانستان ازاین نگاه نام برده شد که منظورازدوره ی میانه وطبقه ی سنتی- قبیلگی اش ازاروپا تا آسیا فرق می کند.بطورنمونه،دراروپا،طبقه ی حاکم، مثلثِ شاه- شیخ وفئودال / بزرگ مالک بود.درحالیکه، درجامعه ی مسلمان،درهمان آغاز دوره ی میانه،بویژه پس ازدوره ی خلیفه ها،پادشاه چنان براوضاع حاکم شد که دین واقتصاد وسیاست ودرواقع همه جنبه های زندگی مسلمان ها را بزورتفنگ وتفرقه اندازی درقبضه ی خود گرفته برای ادامه ی ستمگریی خود برتوده ها وبستن فضای فکری ، شیخ وبزرگ مالک ازگونه ی خود راساخت.رخ داد ناخوشایندی که وضع پس مانده واستبدادیی کنونی ای حاکم برمسلمان ها زاده ی آن می باشد.با این که، همه ی مسلمان ها ازسامانه ی ستمگرانه ی شاه- شیخ وتا اندازه ی فئودال- بزرگ مالک ازگونه ی آسیایی یاشرقی ای آن رنج برده اند؛اما،رنج مردم افغانستان ازسده ی نزدهم تاکنون؛ بخاطرکشمکش های قبیلگی زمام داران نادان یاخواص خاینِ- نوکر وجاده هموارکن استعمارگران کهنه ونوکه عامل عمده ی ادامه ی دورباطلِ فرورفتن کشوربدامن هند بریتانیا،اتحاد شوروی؛پس ازآن ،شورش های درونی ای برخاسته ازشکم پرستی ای جهادی نماهایی مورد حمایت پاکستان وکمک آن ها به برآمدن طالبان- القاعده زیرسرپرستی ای آن کشورومتحدانِ اغلب امروزمخالفش وهمکاریی همه شان درایجاد وضع رقت بارکنونی، بیشترازهمه می باشد.
باوجود این که،سلطه ی مستبدانه- غارتگرانه ی مثلثِ امیر-شیخ- رئیس قبیله یابزرگ مالک تادوره ی جمهوریت مطلقه(1357 / 1978)، بلای جان افغان هابود؛اما،برآمدن کمونیسم – قبیلگی واسلام جهادی- طالبی- خرد- اخلاق گریز- قبیلگی، باعث برآمدن نوع جدیدی ازطبقه شد که ازهرنگاه درمقایسه باطبقه ی جدید شاهی-شیخی-قبیلگی ای پیشترازخود وحشت باربود. البته با این فرق که ،طبقه ی جدید کمونیستی درمقایسه بارقیب جهادی- طالبی ای پول پرست وتروریستش لاغرتربود وعلت لاغرماندن طبقه ی نامبرده این بود که موقعیت برتربرا دربزرگ خود یا طبقه ی جدید فرمان روابراتحاد شوروی را پیداکرده نتوانست.بهرصورت،جریان هایی جهادی- طالبی و اقتصاد بازاریی کنونی بویژه اخیری،بد ترین طبقه ی غارتگرومفت خوار را درتاریخ سیاسی- اقتصادیی جهان پس مانده بویژه جامعه ی فقیروجنگ زده ی افغانستان رقم زد که به هیچ صورت ازفرهنگ کمینه ی مانند: طبقه ی سنتی- سده های میانه ی هم برخوردارنمی باشد.
تاجائی که، به تفاوت سویه ی اقتصادی میان طبقه ی جدید کمونیستی وطبقه ی جدید جهادی- طالبی- اقتصاد بازاری-مواد مخد ریی کنونی پیوند پیدامی کند؛ بدون ژرف انگاری، باید گفت که دراولی،تا اندازه ی تعهد ایدئولوژیکی دیده می شد؛درحالیکه درسه طبقه ی دیگر، بویژه پسینی که ترکیب جهادی- طالبی- اقتصاد بازاری دارد،تعهد ایدئولوژیکی واخلاق دینی- انسانی- سیاسی بذ ره بین هم یافت نمی شود.ازاین رو،این طبقه ی جدید رابهتراست که طبقه ی جدید بی فرهنگ بنامیم.اکنون که دلیل های بی فرهنگ بودن طبقه ی جدید کنونی ای فرمان روازیرسایه ی ناتوبرافغانستان بازتاب داده شد،لازم است که ازمنابع مالی آن هم یاد کرده شود تاهم به ژرفنای فاجعه ی که برای کشورما ایجاد کرده ست پی برده شود وهم دانسته شود که به مراتب نسبت به طبقه ی جدید دیروزمسخره وضد کرامت انسانی می باشد.روشن است که منابع مالی طبقه ی سنتی دیروز، زمین داریی بزگ،باحمایت درباریا به سخن کارل مارکس:"استبداد آسیایی بود".درحالی که، منابع مالی این طبقه ی جدید بی فرهنگ،غصب زمین های دولتی وشخصی،غارت منابع روی زمینی وزیرزمینی کشور،چپاول کمک هایی جامعه ی جهانی برای اداره سازی وبازسازیی اقتصاد افغانستان ،جاسوسی،وطن فروشی،تجارت مرگ یا مواد مخدر ورسیدن به قدرت وثروت باد آورده در زیرسایه ی جنگ علیه تروریسم می باشد. جنگی که به شکست انجامیده و کمرتروریسم رابسته است.
درواقع،می توان گفت که به سخن شاعر:تاکه ابله درجهان باقیست / مفلس درنمی ماند، یاچه خوش گفتی توای فردوسی طوسی / که مرگ خربود سگ راعروسی.تهاجم اتحاد شوروی به افغانستان وجنگ سرد برخاسته ازآن میان شرق وغرب دیروزودرادامه ی آن جنگ هاوشورش های درونی وجنگ نام نهاد علیه تروریسم درکشورفلاکت زده ی ما، شرایطی را رقم زدند که مفهوم هردوشعریاد شده جامه ی کاری به تن کند.به سخن دیگر،بازیی قدرتِ بازی گران جهانی- منطقه ی هم درجنگ کمونیسم- اسلام وسرمایداری وهم درجنگ های درمیانی جهادی هاوطالبان وجنگ سرمایداری علیه تروریسم ،به ابله گریی منجرشد که توت رابه مراد مفلسانِ کله خُردِ شکم کته پخت وهمچنان وضع غمباربرخاسته ازآن درافغانستان؛ مرگ خر، عروسی سگان شد که یگانه دستاورد آن برآمدن طبقه ی جدید بی فرهنگِ فرمان روای کنونی برسرنوشت کشورما البته زیرسایه ی حضورپُررنگ نظامی"ناتو"وفربه شدن بیش ازپیش تروریسم وتاریک اندیشی مذهبی- قبیلگی می باشد.
طرفه این که،دراین بازیی ناکام،ارزش های مادی ومعنوی زیرقربانی شده اند:نخست،منافع ملی مردم افغانستان.دوم،ارزش های جهان شمولی مانند:دموکراسی،حقوق بشر،بویژه حقوق زنان،حکومت قانون،آزادی بیان ورسانه ها. به سخن دیگر،جنگ ناکام علیه تروریسم بزیان منافع ملی افغانستان و برآمدن طبقه ی جدید بی فرهنگ وفربه شدن بیش ازاندازه ی تروریسم وواپس گرایی انجامیده است.ازاین رو،برای مردم افغانستان، بویژه مبارزان،فرهنگان ، روشنفکران وسیاست کاران البته فاسد وفروخته نشدگان آن ها است که بدوکارزیردست بزنند:نخست،نگذارند درانتخاباتِ سال آینده طبقه ی جدید بی فرهنگِ حاکم برارگان های حکومتی دست کاری وتقلب نموده سلطه ی غارتگرانه ی خود برسیاست واقتصاد کشورما راتمدید نماید.دوم،به غربی ها بفهمانند که ادامه ی سلطه ی غارتگرانه ی طبقه ی بی فرهنگ کنونی برسیاست واقتصاد افغانستان، هم به مسخره نمودن هرچه بیشترارزش های یاد شده می انجامد که آن هابراست یا دروغ ادعای پاسداریی آن ها رامی کنند وهم کمرتروریسم رابیشترازپیش بسته نموده زمین را درزیرپای طبقه ی بدنام وبی فرهنگ وحامی هایی بیرون اش داغترمی نماید. رخ داد قابل پیش بینی و ناخواسته ی که نتیجه ی آن جزفروپاشی دستگاهِ فاسد ونابکارِ زیرسرپرستی طبقه ی بی فرهنگ جدید وفرارحامی هایش،چیزی دیگری نخواهد بود.

Sunday, 14 July 2013

دستگاه قضایی افغانستان می کوشد ازپذیرش فساد گسترده درخود فرارنماید


ابراهیم ورسجی
24-4-1392
روزسه شنبه18ماه سرطان،شفافیت بین المللی،نهادی که همه ساله ازروی جنایت ها ورشوه خواری های گسترده ی رایج دردولت های ناکام،فاسد ودرمانده پرده برمی دارد،دستگاه قضایی افغانستان را فاسد ترین نهاد دراین کشورفقر،جنگ وتروریسم زده اعلام کرد.ازروز اعلام شدن دستگاه نامبرده به حیث فاسد ترین نهادِ دولت افغانستان،گفت وگوهای رسانه هابویژه رادیوی بی بی سی فارسی با افغان های که تاکنون به قاضی ها وپولیس افغانستان رشوه پرداخته اند،برسرزبان ها افتاده است.بیاد دارم،پس از افشاگریی شفافیت بین المللی،مردی درگفت وگوبابی بی سی فارسی گفت که:" دوسیه ی زمین دارد وتاکنون 90لک افغانی پرداخته وگره ی ازدشواری های کارش هم بازنشده است." تنهامردی که 90لک افغانی رشوه پرداخته نیست که ازدستگاه قضایی وپولیس شکوه دارد،بلکه درنظرسنجی های پخش شده توسط بی بی سی، ده هانفرازهمه بخش ها وقشرهای کشوربانهایت دلسردی وغمگینی گفتند که بی شماربه قاضی ها وپولیس ها رشوه پرداخته اند! پیشترازافشاگریی تازه ی شفافیت بین المللی،سازمان ملل درگزارش سالانه ی خود یاد آورشده بود که:"مردم افغانستان در سال2012،3میلیاردو9صدمیلیون دلاریابیشترازنیمی درآمد ناویژه ی کشورخود به حکومتی ها رشوه پرداخته اند!
باتوجه به ادامه ی شکوه ها واعتراض های چندین روزه ی رشوه پرداخته هابه دستگاه قضای وپولیس در افغانستان وبازتاب آن ها توسط بخش دریی رادیوبی بی سی،خاموشی گزیدن هردونهاد بویژه نهاد قضایی که به پایگاه افراد متعصب ونادان ازتنظیم ملاعبدالرسول سیاف تبدیل شده است،برای نویسنده جالب به نظرمی رسید.ازپیش آشکاربود که دستگاه فاسد قضای حکومت کرزی نباید دربرابرشکوه ها وابرازنارضایتی گستره ی مردم درسطح رسانه های جهانی ازجمله:بی بی سی خاموشی گزیند که نه گزید.بدبختانه یاخوشبختانه،به خواننده ها پیوستگی دارد که کدام یک رامی پذیرند؛ در صبحگاه روزیکشنبه23سرطان،مصروف گوش دادن به خبرهای دری رادیوبی بی سی بودم که دستگاه قضایی به نظرخودش متهم شده وبه نظرنویسنده وبسیاریی افغان ها فاسد،بدفاع ازخود پرداخت.پهلوی جالب دفاعیه ی سخن گوی دستگاه قضای،وابسته وانمود کردن شفافیت بین المللی به سیاست های کشورهای غربی ومتهم نمودن غربی هابه بدنام کردن نهادعدلی افغانستان بود.غربی هایی که این حکومت فاسد ودستگاه عدلی آنچنانی اش رابرشانه ی مردم جفاکشیده ی افغانستان بارنموده اند وبدون کمک آن ها این حکومت برای یکساعت هم نمی تواند درصندلی لرزان خود بماند!
ازدید نویسنده،این تنها شفافیت بین المللی نیست که پرچسب یا پسوند وپیشوند غربی راتوسط سخن گوی دستگاه فاسدعدلی ماکمایی می کند،بلکه حقوق بشر،آزادی بیان ورسانه ها، دموکراسی وچندتای دیگرهم سزاوارچنان پسوندی می باشند وبارها سرزنش هم شده اند وبسیارهم باید سرزنش شوند! به این خاطرکه، استبداد مادرفساد می باشد وارزش هایی انسانی وجهان شمول نامبرده براندازنده ی آن. باتوجه به عادت های کورمامسلمان ها که بجای دست زدن به رقابت درعرصه ی اندیشه ها وارزش ها،به اندیشه وارزش ستیزی دست می زنیم وازنهایت درماندگی، باغربی خواندن هراندیشه وارزشی جهان شمولی بشری آن هم درجهت ریاکاری وپرده پوشی برکمبودی ها وناتوانی های فکری-اخلاقی- ارزشی خود بدیگران تاخت وتازمی نمائیم وازاین گونه تاخت وتازهای کورخرسندهم هستیم که گویا برشاخ فیل نیزه زده ایم.
بهرصورت،نویسنده مایل است که این نوشته رابا حمایت ازبیانیه ی شفافیت بین المللی دررابطه به فساد گسترده دردستگاه عدلی کشورخود پی گیری نماید.ازآنجاکه درجامعه ی مسلمان، ازنظرفقهی- سیاسی رسم براین بود ومی باشد که درجهت تداوم بیداد گریی نظامی- مذهبی، تنها دوپدیده ی نظم وآشوب درمیان باشد تانظم-آشوب وآزادی.سرهم بندیی ناروای که ازهمان آغازتاریخ سیاسی اسلام، مسلمان هارابزیرسایه ی ستمگریی شاهی- شیخی برد واکنون مسلمان ها بویژه عرب ها را درآتش سیری ناپذیرخود فروبرده است.ازاین رو،حق با گزینش انگاران مسلمان بویژه سپاسگزاران ستمگری وفساد وارتشامی باشد که بکوشند به هرارزش ونهاد ارزشی سربرافراشته درغرب پسوند وپیشوند سیاسی- غربی- غیراسلامی بزنند.به گونه ی که رسم شده ومسلمان ها را ازعزت نفس،آزادی وکرامت انسانی بدورساخته است.جالب این است که، چنان برچسپ های راهمواره حکومت های وارد نموده اند ومی نمایند که ازناخن پا تافرق سردربلعیدن ماده گرایی ووابستگی سیاسی واقتصادی به غربی هاغرق می باشند وازاین هم مسخره تراین که مخالفان خود راغرب گرا خوانده به فساد وستمگریی خود ادامه داده ومی دهند! ناآگاه ازاین که بلعیدن دستاورد مادیی تمدن غربی وانکارازارزش های مانند:آزادی،دموکراسی،حقوق بشرو...آن، نتیجه ی جزتباهی وتروریسم وبنیادگرایی تاریک اندیش مذهبی ندارد.پدیده های ناگواری که کیان جامعه ی مسلمان را ازبن تهدید می کنند.
برخلافِ جامعه ی اسیروستمکش مسلمان که درتاریخ سیاه فقهی- سیاسی اش تنها دواختیارپذیرشِ آشوب ونظم را داشت ودارد ونظم دلخواهش راهم بدست آورده نتوانست،جامعه های غربی ازسال های پسین سده های میانه که درآن برهه حکومت هاشان مانند حکومت هایی کنونی:عربستان،ایران واداره ی پیشین طالبان بودند؛درواقع، بارد آن وپذیرش سه اختیارِنظم،آشوب وآزادی وبدنبال آن دست زدن به رنسانس / نوزای واصلاح مذهبی که هردوبه بدولت- ملت مدرنِ همراه باجدایی دین ازدولت / سکولاریسم / این جهانی انگاری انجامید،واردعصرنوشدند؛عصری که درآن، میان جامعه ی سیاسی یعنی دولت وحزب های سیاسی وجامعه ی مدنی یاهمه نهادهای مردمی غیرسیاسی که درسیاست تنهاکرانمند ساختن حکومت به قانون رادرجهت احترام به آزادی فردی وحرمت زندگی خصوصی هدف گیری کرده اند ومی کنند ازیک دیگرجداشدند.همین جداسازیی جامعه ی سیاسی وجامعه ی مدنی که فراورده ی آن حکومت قانون آن هم برخاسته ازاراده ومصلحت مردم بود که سبب شد ملت ها به سرنوشت خود حاکم شده نگذارند حکومت های فاسد به سرنوشت شان فرمان برانند.
برعکس،مسلمان ها که در دواختیارپذیرش نظم وآشوب گرفتارمانده بودند واکنون هم گرفتارمی باشند،نتوانستند ازجهان کهنه واستبداد زده ی خود بیرون شوند.ازاین رو،برای تداوم استبدادِ فساد آفرین که سرخود را درزیرسایه ی ترس از آشوب ودفاع دروغین ازدین پنهان کرده بود ومی کند،نهاد آزاد عدل گستردرفرهنگ اسلامی اسیرحاکمان ستمگرشده و بجای انجام وظیفه ی خود دروغ می گوید واتهام می سراید.اتهام زنی و یاوه سرایی که پرده کشی سخن گویی دستگاه فاسدعدلی افغانستان دررابطه به اعلامیه ی شفافیت بین المللی بخشی کوچکی ازآن به شمارمی آید.ازهمه مهمتراین که،دستگاه بدنام قضایی افغانستان هراندازه که یاوه سرایی نماید وبا وجود فساد پیشگی ورشوت گیریی بی کران چهره ی ناپاک خود رابپوشاند؛خوشبختانه،گسترش رسانه های آزاد وبلند رفتن سطح آگاهی ونفرت مردم از فساد پیشگی حکومتی ها بویژه دستگاه عدلی، نمی گذارد که حقیقت پنهان بماند یاقاضی های فاسد که اغلب شان به تنظیم فاسد وغارتگرملارسول سیاف پیوند دارند،خود راتبرئه نمایند.اگرتلاش های مذبوحانه درجهت پنهان نمودن رشوت ومعامله گریی دستگاه فاسد قضایی باغاصبان وزورگویان درجهت پاک نشان دادن این نهاد بدنام ادامه یابد به گونه ی که اکنون درزمینه کارمی شود؛اما ،واقعیت های تلخ، مانند:شانه خالی کردن ازغصب زمین های دولتی وشخصی توسط زورگویان،تهیه کردن قباله های جعلی برای خانه ها وزمین های غصبی،زورگویی های بی شمارزورمداران حکومتی وچانته بردارانشان علیه مردم که حمایت ازحقوق آن ها وظیفه ی دستگاه عدلی می باشد،اقتصاد مافیایی ومعامله ی زمین دربازارسیاه بجای شهرداری ها و...خلاف آن ها رابه مردم وجامعه ی جهانی به نمایش می گذارد.
بهرصورت،دراخیر،نویسنده به دستگاه قضایی وسخن گویانش پیشنهاد می نماید که سنگرگرفتن پشت سراین شعارِ بی شعورکه"غربی ها دامان پاک قوه ی قضائیه را آلوده نه نمایند"،دردی ازدرد های مردم جفا کشیده ی افغانستان راتداوی کرده نمی تواند؛آن هم درشرایطی که بقاودوام حکومت فاسد کنونی ودستگاه عدلی اش به حضورنظامی وکمک های مالی- سیاسی همین غربی ها وابسته می باشد.به سخن دیگر،درخواست نوکرازبا دارکه مرافاسد مکن،جزشرمساری وسرافگندگی دستاورد دیگری نمی تواند داشته باشد! ازاین رو،ازدستگاه فاسدعدلی می خواهم که بجای متهم کردن شفافیت بین المللی وخواستن ازغربی ها که دامان پاک ما راآلوده نه نماید. دامنی که بیش ازاندازه چرکین شده است.باکنارگذاشتن قاضی های رشوت خوار،درخود اصلاحات بیا ورد واصلاحات هم بدون پرهیزازگروه گرایی درگزینش قاضی ها میسرشده نمی تواند.گروه گرایی که خود عامل مهم ناشایسته سالاری وگسترش فساد دردستگاه عدلی کشورمابه شمارمی آید. ازهمه مهمتراین که،دوره ی کاریی افراد رده ی بالای دستگاه قضایی چند سال پیش به پایان رسیده است وبه اندازه ی بسیاری سرمایه ذخیره کرده اند ومی توانند زندگی خوبی دربازنشستگی داشته باشند.بنابراین،بازنشسته شده جای خود رابرای ازخود بهتران خالی نمایند.ازسوی دیگر،می دانم که ازآن ها بهتران بدشواری دردستگاه نامبرده پیدامی شوند؛با این وجود،رفتن شماری ازنابکاران وفاسدان بهترازماندن شان دردستگاه عدلی بی سروسامان وفساد زده ی افغانستان می باشد.

Friday, 12 July 2013

افغانستان؛بخاطرحکومت فاسدش، حمایت جامعه ی جهانی را ازدست میدهد


ابراهیم ورسجی
22-4-1392
همزمان بانزدیک شدن زمانِ بیرون رفتِ نیرهای نظامی کشورهای عضوناتوازافغانستان،نیروهای که باشمار150هزارسرباز و هزینه های فراونِ جانی ومالی در12سال گذشته نتوانستند زمین رادرزیرپای حکومت درمانده وفاسد کرزی آرام نمایند.وشکست نیروهای نامبرده درجهت استوارسازیی حکومت فاسد ونامردمی ای کرزی ونزدیک شدن زمان عقب نشینی شان، سبب شده است که شک وتردیدها درباره ی تعهد کشورهای عضوناتوبه ادامه ی کمک هاپس از2014، به کشورمابالابرود.روشن است که شک وتردیدها درباره ی ادامه ی تعهدات کشورهای غربی بویژه امریکا در افغانستانِ پسا2014،به عامل های زیرین پیوند پیدامی کند:نخست،ناتوانی حکومت لرزان وبی اندازه فاسد کرزی درانجام وعده هایش درشکل دهی و راه اندازیی حکومت خوب.دوم،بالاگرفتن عصبانیت ونارضایتی درمیان ملت های غربی بخاطرهزینه ی هنگفت مالی وجانی برخاسته ازحضورنظامی آن ها درطولانی ترین جنگ بی دستاورد شان درافغانستان.سوم،ناتوانی سیاست افغانی غربی ها بویژه امریکا درهمسازی باسیاست افغانی کشورهای منطقه وازهمه دردناکترمهارکردنِ سیاست تروریست پروریی پاکستان درافغانستان.سه عاملی که باعث شده است هم افغان ها،هم کشورهای منطقه وهم کشورهای غربی به بن بستی درافغانستان برسندکه دستاوردآن سرخوردگی همه طرف هاوفروپاشی پرشتاب حکومت درمانده ی کابل بدوراززیرسایه ی روبه عقب نشینی ناتو وفربه شدن تروریستان وناامیدیی مردم افغانستان می باشد.
اکنون که پس از12سال کمک های مالی ،جانی وسیاسی بی شمار،غربی هانتوانستند صندلی ریاست جمهوری را درزیرپای کرزی استوارنمایند؛افزون برآن،نارضایتی مردم ازحکومت گسترش یافته، طالبان وتروریستان دوباره جان گرفته اند.پرسش بنیادی این است که دراین بازیی بزرگ و پُرهزینه،کوتاهی بدوش کیست؟حکومت ناکارآمد وغارتگرکرزی ودسته ی پُراشتها،شکم کته،متعصب وپس مانده اش یاکشورهای عضوناتوویاکشورهای منطقه، بویژه پاکستان؟ روشن است.زمانی که پروژه ی بزرگی مانند جنگ علیه تروریسم ودولت سازی درافغانستان که باید سبب ایجاد آرامش وثبات دراین سرزمین جنگ وتروریسم زده می شد،شکست خورده است. درواقع،شکست یادشده زمینه وذهنیتی رادرافغانستان بوجود آورده است که درآن سردرگمی وناامیدیی مردم،امتیازطلبی های بی مورد پاکستان بخاطرکشانیدن طالبان درفرایند گفت وگوهای نام نهاد صلح ازامریکا وحکومت لرزان وفاسد کرزی؛ وازهمه مهمتر،تعویض یک حکومت نابکار،درمانده وفاسد که این روزها باج خواهی هم می کند؛ به یک حکومت خوب،ناگزیربه نظرمی رسد.درغیرآن،شکست رسواخیز،سرنوشت همه طرف ها،بویژه دستگاه منحط ونامردمی کرزی می باشد.باتوجه به حتمی شدن چنان شکستی،بازهم پرسش اصلی این است که بزقربانی شکست نامبرده کی باید باشد؟سیاست افغانی امریکا ومتحدانش یاحکومتِ فاسد ودرمانده ی که برشانه ی مردم افغانستان تحمیل کرده اند.حکومتی که به جزغارت کمک های جامعه ی جهانی ومنابع زیرزمینی وروی زمینی افغانستان دستاوردِ دیگری ندارد.روشن است. درصورت چرخش وارونه یاقطع کمک ها بویژه تخلیه ی نظامی پیش ازسازوکارهای جهانی- منطقه ی درسمت صلح وآرامش درافغانستان،بزقربانی حکومت کرزی وبرنده ی اصلی پاکستان وتروریستانِ زیرفرمانش خواهند بود.
بهرصورت،هرگونه تحلیل ودریافتی که ازشکستِ بزرگ غرب وحکومت دست نشانده اش درافغانستان وعامل هایی درونی وبیرونی آن داشته باشیم؛ این واقعیت تلخ برای همه ی افغان هابویژه آگاهان ،فرهنگیان،روشنفکران وجوانان آن روشن شده است که بدشواری می توان توازنی میان منافع واولیت های کشورهای درگیردربحران افغانستان چه منطقه ی وچه فرامنطقه ی وخواسته هاونیازهایی فوریی کشورمابرقرارکرد.بی موازنگی که هم عامل بزرگ شکستِ غربی هاوحکومت کرزی وهم سرخوردگی وناامیدیی مردم افغانستان به شمارمی آید.دراین بی موازنگی هم،بزرگترین عامل، وقت کشی ،بهره برداریی ناروا ازکمک های جامعه ی جهانی ومنابع روی زمینی وزیرزمینی افغانستان ،ناتوانی وفساد پیشگی و دشواری آفرینی حکومت کرزی می باشد.درکناردشواری های برخاسته ازشکست غرب بویژه امریکا واداره ی کرزی درجنگ علیه تروریسم،این روزها دوپرسمان ازهمه برجسته ترخود نمایی می کند:نخست،انتقادات درشت برخی کشورهای غربی ازناکام شدن حکومت کرزی درحکومت داریی خوب ولجبازی وی درامضای معاهده ی مربوط به ماندن شماری ازسربازان امریکای پس از2014درافغانستان.پرسمانی که سبب شده است امریکا ازاختیارصفری سخن به میان آورده درفکربیرون نمودن همه ی سربازانش ازافغانستان درپسین ماه سال2014شود.دوم،بالاگرفتن بی اعتمادی مردم افغانستان نسبت به ادامه ی حکومت درمانده وفاسد کنونی وهرحکومتی که ازشکم انتخابات2014-1393بیرون کرده شود؛ البته،درنبود پایگاه های نظامی ای امریکاومتحدانش.درهردوصورتِ اختیارصفری یاماندن ونماندن 9یا15هزارسربازامریکایی به بهانه ی مبارزه علیه تروریسم وآموزش نیروهای دفاعی- امنیتی ای افغانستان،پاسخ این پرسش دشواربه نظرمی رسد که غربی های که نتوانستندبا150هزارنیروی جنگی حکومت کرزی رامستقرنمایندآیامی توانند این کار رابا10یا15هزارسربازبکنند؟این هم درشرایطی که دیگرمردم به حکومت دست نشانده ی بیرونی ها باوری ندارند وطالبان یاتروریستان هم دربخش های مرزیی جنون غربی وجنوب شرقی کشوردرپیداکردن پایگاه مردمی روبه گسترش دارند وبه کارنامه ی خود عملیات انتحاری / خود کشانه راهم افزوده اند!
روشن است که درهردوصورتِ ماندن ونماندن نیروهای نظامی امریکا ومتحدانش درافغانستان و ادامه ی کمک های اقتصادی- سیاسی آن هابه حکومت کرزی وهرکسی که پس اوبه قدرت نصب کرده می شود؛ پیوند نزدیک بایک سری معاهده های دوجانبه ودادن پایگاه های نظامی به ایشان دارد؛پرسمانی که دشواری های ویژه ی خود رادرعرصه ی ملی ومنطقه ی برای کشورما دارامی باشد.دشواری های که برتری یافتن برآن هابه سیاست ها وکارهای زیرمی تواند بستگی بنیادی داشته باشد:نخست،انتخابات پیشروبه گونه ی درست وبدون دست اندازیی حکومت کرزی برگزارشود تاحکومت بعدی تمام افراد فاسد رده ی بالای آن رابرکنارکرده بتواند.درغیرآن،ادامه ی وضع کنونی غمبارخواهد بود.دوم،حکومت کرزی وامریکابه این خاطرناکام شدند که نتوانستند دزدان،آدم کشان،قاچاقبران مواد مخدروکالا،غاصبان زمین هاوخانه های دولتی وشخصی و...رامحاکمه نمایند.افزون براینکه چنان نکردند،درواقع، همان دسته های بدنام وتباهکاررابه مقام های بالای دولتی بالاکشیدند.کارنامه ی که سبب شد که صلح برابربه تحقق عدالت که خیرحتاصلح برابربه نبود جنگ هم درافغانستان ریشه گرفته نتواند.درواقع،ناکامی غرب درتحقق صلح برابربه نبود جنگ که آسان ترین کاردر جامعه ی جنگ زده وگرفتارتروریسمی مانندافغانستان می باشد؛ وبرخلاف آن،شکل گرفتن حکومت درمانده وفاسدکرزی ودوام 12ساله ی آن باهزینه های بیش ازاندازه وتکراربازی های سیاسی بی نتیجه ی اودرشرایط کنونی سبب شده است که کشورناروی بخاطرشکل نگرفتن حکومت خوب ونقض بی پایان حقوق بشر، ازکاهش کمک هایش سخن بگوید وامریکاپرسمان بیرون راندن همه ی سربازانش راپس از2014،ازافغانستان،روی دست بگیرد.پرسمانی که خواست همیشگی پاکستان درجهت ببارنشاندن سیاست ضدافغانی اش می باشد.سوم،درسمت گذارموفقانه ازحکومت کرزی که دیگرازآن کاری به نفع افغانستان ساخته نیست وتاریخ هزینه اش هم گذشته است،به حکومتی که ازشکم انتخابات سال2014بیرون می شود؛چنان کمک کرده شود که درهردوامربرقراری صلح برابربه نبودجنگ وصلح برابربه تحقق عدالت تااندازه ی موفق شود.چهارم،هرسه اموریاد شده زمانی جامه ی کاری به تن کرده می توانند که دوکارزیربدرستی انجام داده شود:نخست،بیرونی هابویژه امریکابکوشد براندازیی تروریسم رابااحترام به منافع افغانستان وتحقق صلح وآرامش دراین کشور پی گیری نماید.دوم،بایک سازکارنوازطریق سازمان ملل ودیگرنهادهای جهانی مرکزهای تروریسم دربیرون افغانستان بویژه پاکستان هدف گیری شوند.دراین صورت،هم افغانستان به امنیت وصلح دست میابد وهم دست های پشت سرتروریسم ازصادرات کالای تروریستی دست برداشته بجای کمک به آن به صلح وثبات درافغانستان ومنطقه بهامیدهند.
باتوجه به گفته های بالا،به صراحت باید گفت که سه پرسمان زیردرآینده می توانند نقش بسیارسازنده بازی نمایند:نخست،ادامه ی کمک جامعه ی جهانی به افغان هادرجهت شکل دهی حکومت خوب نه کنارگذاشتن آن هاتابه دهه ی1990-1370برگردند.دهه ی ناخوشایندی که نه افغان هاونه جهانیان ازآن خاطره ی خوشی دارند! دوم،راه کارنودربرگزاریی انتخابات سال آینده درجهت ایجاد حکومت مردمی تابتواند دربرابرتروریسم ازخودش البته بدون حضورسربازان بیرونی دفاع کند.سوم،سازوکارنوین درجهت ریشه ی کنی تروریسم درسطح منطقه.دراین صورت،هم افغانستان هم کشورهای منطقه وهم جامعه ی جهانی بدون لشکرکشی وزیان های مالی وجانی فراوان، می توانند تروریسم رابراندازند.شایان یادآوری است که، این کارباید مدت هاپیش می شد وعامل نشدنش هم اشتباه غربی هابویژه امریکا دربالاکشیدن کرزی به قدرت،فردی که هرگزتوان این کاررانداشت ونگهداریی او واداره ی نابکارش براریکه ی قدرت می باشد.اداره ی مسخره و بدنامی که توسط همه نهادهای جهانی به حیث فاسد ترین اداره درجهان شناخته شده است.طرفه این که،همین اداره ی فاسد ونابکارزمان وامکانات بی ازاندازه ی افغانی وجامعه ی جهانی رابه هدرداده وهنوزهم می کوشد که به سود تروریستان ،زیان افغان هاوجامعه ی جهانی تنش آفرینی نماید.
اکنون که،اداره ی درمانده ،نابکاروفاسد کرزی زمان وامکانات بیش ازاندازه ی ملی وفراملی رابهوده هزینه کرده وکمرتروریسم راهم دانسته ونادانسته بسته وباعث کاهش کمک های جامعه ی جهانی به افغانستان می شود وبه باورخود به این طریق می کوشد به عمرحکومت نابکاروفاسد ش پس از2014هم بیفزاید،پرسش بنیادی این است که خود افغان هابویژه آگاهان ومبا رزان آن ها چه باید بکنند تاهم پس ازکرزی درکشورشان دولت سازی وبازسازیی اقتصادی شود وهم کمک های جامعه ی جهانی برای آن هامانند گذشته ادامه داشته باشد؟ روشن است که دراین مسیردشواروپُرخم وپیچ؛افغان ها،تنهادوکارزیررامی توانند انجام بدهند:نخست،حالت کرخت وانفعالی به خود گرفته به ادامه ی حکومت کرزی یاهمانند آن تن میدهند.دراین صورت،کرزی به حیث جاده صاف کن طالبان عمل کرده دوباره کشوررابه چنگال نظامی های پاکستانی می اندازد.دوم،افغان ها می توانند ازکرختی بیرون شده درروند سیاسی کشور خود نقش سازنده وتاریخی بازی کنند واین نقش رابدوگونه ی کوتاه مدت ودرازمدت می توانند بازی نمایند:نخست،درکوتاه مد ت مبارزه نمایند تایک حکومت بهترازحکومت کرزی ازشکم انتخابات سال آینده بیرون شود.دوم،دربلندمدت بکوشند که یک یاچند حزب سیاسی فراقومی- مذهبی- جناحی شکل بدهند.حزبی که درزمان بحران وآرامش نقش دولت سایه رابازی کرده می تواند خالیگاه قدرت وبحران رهبری رابرطرف نماید.پدیده ی که اکنون نبود آن ازهرنگاه درجامعه ی سیاسی افغانستان قابل فهم می باشد.درادامه ی نقش سازنده ی افغان ها،جامعه ی جهانی می تواند به کمک شان بشتابد.کمکی که بیشترازافغان ها به نفع صلح وپیشرفت درسطح منطقه وجهان می باشد.

Tuesday, 9 July 2013

درمصر، نظامی هاولیبرال- سکولارها دموکراسی نوپا را ناکام کردند


ابراهیم ورسجی
18-4-1392
درنتیجه ی خیزش مردم مصردر25ژانویه2011-5دلو1389خورشیدی،بتاریخ11فوریه21ماه دلو1389خورشیدی،حکومت نظامی30ساله ی حسنی مبارک جای خود رابجای رئیس شورای ملی برپایه ی قانون اساسی به شورای عالی نظامی متشکل ازنظامیان سالخورده وتاریخ زده سپرد.مبارک ازسپردن قدرت به نظامی های همکارش این هدف راپی گیری می کرد که هم ازداد گاهی شدن خود وخانواده اش بخاطرخشونت هابرمخالفان وغارتگری سرمایه های ملی مصریان جلوگیری نماید که نظامی ها ازترس مردم ازآن پرهیزکردند وهم نگذارد که انقلاب 25ژانویه به دیگرگونی ساختاری یاانقلاب همه جانبه منجرشود.دراین جهت،هم مبارک ،هم ارتش مصر،هم امریکاوهم اسرائیل متوجه بودند که دیگرگونی ساختاری درمصر،آمدن مردم به صحنه وباختن منافع خود، بویژه بی اثرشدن قرارداد صلح کمپ دیوید، امضاشده درسال1979میان قاهره- تل آویورا می تواند دربرداشته باشد.ازاین رو،ازهمان آغازخیزش مردمی درمیدان تحریرکه بهارعربی نام گرفت،دورنگه بازی کردن نظامی هاراتشویق ورهبری کردند وفرماندهان ارتش بویژه مارشال طنطاوی86ساله وازهمد ستان مبارک اعلام کرد که ارتش درکشمکش میان مردم وحکومت مبارک،درکنارمردم می ماند ومبارزان هم بدون ریزبینی ازرفتاردوگانه ی ارتش به گرمی ازآن پذیرایی کردند.
دراین راستا،سران مفتخوارارتش که جزحمایت ازقرارداد کمپ دیوید میان قاهره وتل اویو وخیانت به فلسطینی هاوبریدن ازجامعه ی عرب دستاوردی نداشتند و سالانه یک میلیارد وسه صد میلیون دلارازامریکا دریافت می کنند وهمچنان ازدرآمد مصربهره برداریی مهارناشده می نمایند، مبارزانِ میدان تحریرراچند دسته ، بدون برنامه ورهبریی همه پذیرمی دانستند؛وپیشترازخیزش میدان تحریر،مبارک،نظامی هاواطلاعاتی هایش به غربی هابویژه امریکا گزارش داده بودند که آن هاتنها دربرابردوگزینه:حکومت مبارک واخوان المسلمون / جمعیت برادران مسلمان قراردارند.درواقع،بدین طریق می خواستند متحدان غربی خود را ازقدرت گرفتن اخوان ترسانده به عمرحکومت ستمگرخود بیفزایند.زمانی که خیزش گران میدان تحریرودیگرشهرهای مصرحکومت مبارک را بزیرکشیدند،نظامی هامتوجه شدند که تهدید خیزش گرانِ چند دسته به دیگرگونی ساختاری نمی انجامد وتنها تهدیدی که متوجه ساختارِبازمانده ازحکومت ستمگرپیشین می باشد،ازسازمان نیرومند ومردمی برادران مسلمان می باشد.ازاین رو،ازهمان آغازخیزشِ میدان تحریر،درپشت میدان وروی میدان، نظامی هاواخوان باهم شاخ باخ شده بودند.بنابراین،نظامی هادرگام نخست،بالای اختلاف نظروایدئولوژی میان اخوان ودیگرسازمان هاوجوانان میدان تحریرشماره بازکردند؛ودرگام دوم،سیاستِ بالاکشیدن یکی ازچهره های کمتربد نام حکومت مبارک به مقام ریاست جمهوری راراه اندازی کردند که احمد شفیق بود ودرانتخابات ماه جون 2012ازمحمدمرسی شکست خورد.
باتوجه به نگرانی های نظامی ها وبازمانده های حزب باصطلاح دموکراتیک ملی حسنی مبارک ازمنجرشدن خیزش به دیگرگونی ساختاری که ویژه ی همه خیزش ها وانقلاب هامی باشد،شورای عالی نظامی جانشین مبارک، هم بالای تفاوت های فکری- سلیقه ی خیزش گران میدان تحریروفقدان رهبریی یگانه ی سیاسی شان وهم اختلاف شان بااخوان سرمایه گذاری کرد.ازپیش آشکاربود که اخوان سازمان یافته ترین حزب سیاسی- مذهبی درمصروتنهانیروی می باشد که توان مهارنظامی هارادارامی باشد.به سخن دیگر،درمصرپسامبارک شاخ بشاخ شدن نظامی ها واخوان حتمی می باشد.نظامی های خود سری که در60سال گذشته برمصرحکومت،اخوان راسرکوب وبه داعیه ی فلسطینی هاخیانت کرده بودند.درواقع،نظامی های حکومت گرمصری پیش ازتن دادن به قرارداد کمپ دیوید، درسال1967ازاسرائیل شکست رسواخیزخورده ملی گرایی عرب راکه به آن دستک می کشیدند به گورستان فرستادند.درواقع،گورستانی شدن آن ملی گرایی مسخره یگانه دستاوردی که داشت این بود که حکومت مصرونظامی های زیرفرمانش ازداعیه ی فلسطین به نفع اسرائیل پاپس کشیده مردم، بویژه جوانان مصری را به سوی سازمان های مذهبی بویژه اخوان راندند.
زمانی که سادات درسال1978بدون دعوت رسمی حتاغیررسمی به اسرائیل رفت وبدنبال آن درسال1979معاهده ی صلح کمپ دیوید را باتل اویوامضاکرد،هم مصررادرجامعه ی عرب منزوی کرد وهم داعیه ی نیروهای مذهبی رادرپرسمان فلسطین فربه ترساخت.پرسمانی که به مرگ سادات انجامید.سادات درماه اکتوبر1981توسط خالداسلام بولی،یک افسرنظامی جوان کشته شد وجایش رامبارک، معاونش ویکی ازافسران هوای ارتش گرفت.سادات تنهامسئولیت شرم آورامضای معاهده ی کمپ دیوید وفراموش کردن فلسطینی هارا بدوش نداشت،بلکه باکمای کردن پول های کلان ازعربستان، فربه نمودن سلفی های درازریشِ بی مغزوخشکه مقدس راهم درکارنامه ی سیاه وننگین خود داشت! ازهمه مهمتر، مرگ سادات وبدنبال آن بالاکشیده شدن مبارک، تنهافربه شدن خود کامگی نظامی وتند روی مذهبی درداخل وتسلیم شدن قطعی مصربه اسرائیل وامریکادرعرصه ی بیرونی بود.دوپرسمانی که جذب لیبرال – ملی گرایانِ سکولاردرساختاربیداد گرانه ی حکومت وبرداشتن کم دوام برخی بندش ها ازکنشگران اخوان وفربه شدن تند روانِ متمایل به تروریسم وسلفی هاباکمک دلارهای نفتی عربستان ودیگرامارت های نفتی جنوب خلیج فارس رادرپی داشت.
ازپیش روشن بود که حکومت نظامی- سکولارِمصروهمترازان شیخی- سنتی ی عربش به شمول دیگرمستبدان سکولارِعرب، هم به توسعه ی اقتصادی- اجتماعی دست نمی یابند وهم مطابق برداشت شان که توسعه ی اقتصادی پیش خیمه ی توسعه ی سیاسی می باشد به هیچ گونه توسعه ی چه اقتصادی وچه سیاسی موفق نشده تنهابه عمرحکومت های خود سرانه و نامردمی شان می افزایند.ازاین رو،لازم است که نگاهی به نرخ رشداقتصادی کشورهای عربی درچهار دهه ی گذشته انداخته شود: سمیر امین اقتصاد دان مصری در زمینه می‌گوید: «در آغاز لازم است بدانیم که براساس آماری که بانک جهانی منتشر کرده رشد درآمد واقعی سرانه در منطقه‌ی عربی در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ صفر بود، در حالی که در قیاس با آن رشد در شرق آسیا هفت درصد، در جنوب آسیا پنج درصد و در امریکای جنوبی ۵/۳ درصد بود.» تنها افریقای جنوب صحرا طی این دوره هیچ رشدی نداشت.
«رشد درآمد سرانه‌ی واقعی در منطقه‌ی عربی در دهه‌ی ۹۰ و طی ۱۰ سال گذشته تاکنون همچنان پایین‌ترین سطح در جهان بوده و این رشد شامل عملکرد اقتصاد کشورهای ثروتمند نفتی مانند عراق، الجزایر، لیبی و هفت کشور خلیج فارس مانند عربستان سعودی و امارات هم می‌شود.» در حقیقت، طی این دوره رتبه‌ی منطقه پایین‌تر از افریقای جنوب صحرا بود.(1)درواقع،سطح صفریی پیشرفت اقتصادی کشورهای عربی نفت خیزوبی نفت حکایت ازاین می کند که عرب هااز پس مانده ترین کشورهای جهان به شمارمی آیند وعلت بنیادیی این پس ماندگی هم چیزی نیست مگرحکومت های مستبد سکولار-نظامی وریاکار-شریعت مدارِشیخی- قبیلگی که هم سرمایه ی ملی مردم خود رابه غارت برده اند وهم برای عوام فریبی پرده ی دین ومذهب رابه چهره ی تاریک ومردم دشمنانه ی خود کشیده اند.طرفه اینکه،دربهره برداریی ناروا ازدین درجهت عوام فریبی نه تنهانفت خواران شیخی- قبیلگی،بلکه نظامی های سکولار- بی منطق- مستبدهم بی نصیب نمانده اند که اسلام شعاری ناصردرمصروصدام حسین درعراق نمونه ی خوبی بود.
بهرحال،درادامه ی تباه کاریی اقتصادیی حکومت های نظامی- سکولاروشیخی- ریاکار- مذهب مداردرزندگی اقتصادی- اجتماعی مردمان عرب،دوتحول درآوردن توده های عرب به میدان سیاست وگرم نمودن زمین در زیرپای مستبدانِ حاکم نقش بازی نمود:نخست،گسترش فن آوریی اطلاعاتی- آگاهی بخش نشان داد که دیگرحاکمان سانسورگر سخن گویی یگانه نیستند.دوم،جنگ علیه هراس افگنی اسلامی که ازگذاشتن اسلامیزم درجای کمونیزم توسط امریکا،انگلیس واسرائیل پس ازفروپاشی امپراتوریی شوروی حکایت می کرد که فراورده ی آن پیاده شدن ناتودرافغانستان درجهت براندازیی القاعده وحامی اش طالبان وبدنبال آن اشغال عراق می باشد.دورخ دادی که به شکست امریکاوفربه شدن تروریسم انجامیده است.درحقیقت،رایج شدن اسلامیزم وتروریسم پس ازرخداد یازدهم سیپتامبردررسانه ی جهان وعزم جورج بوش،آن بنیادگرای خشن مسیحی دربراندازیی آن ها،نعمتی خدا دادی بود که برای مستبدان نظامی- سکولاروشیخی- ریاکار- مذهب مدارعرب فرودآمد وآن هادرکناراسلام هراسی درغرب کوشیدند که باداران غربی شان رااین گونه تطمیع یابترسانند که درجامعه ی اسلامی تنها دواختیارپیشرودارند:نخست،بافربه کردن دموکراسی خواهی برای بنیادگرایی اسلامی جاده سازی نمایند.دوم،وضع موجود رانگهداری نمایند که ادامه ی حکومت های مستبد بانرخ رشداقتصادی- صفری می باشد.دراین راستا،زمانی که نرخ پیشرفت اقتصادی- صفری باشرایط ناگواربانک جهانی همراه شد،به نارضایتی بی سابقه را درمیان مردمان عرب دامن زد که خیزش های بی نتیجه وکم نتیجه درمنطقه زاده ی آن می باشد.
ازآنجاکه هم حکومت های مستبد نظامی- سکولاروهم حکومت های مستبد شیخی- اسلام مدارعرب همکاردرمبارزه علیه تروریسم اسلامی شده بودند،امریکا ومتحدانش دموکراسی- حقوق بشر وآزادی خواهی ملت های منطقه راقربانی مبارزه علیه تروریسم نمودند.درچنان شرایطی،دورخداد خود نمای کرد که کشورهای غربی بویژه امریکا را نگران ساخت:نخست،درجنگ علیه هراس افگنی اسلامی همان حکومت های شیخی عرب منبع تهیه ی کمک های مالی طالبان وتروریستان درافغانستان ازطریق نظامی های پاکستانی شدند.دوم،بتاریخ17دیسامبر2010،محمدبوعزیزی،جوان دانشگاه خوانده ی تونسی ازدرماندگی برخاسته ازبیکاری وستمگریی پولیس درشهرسیدی بوزید درکشورتونس خود را آتش زد.رخ داد جانکاهی که به فروپاشی حکومت سکولار- مستبد بن علی حاکم مادام العمرآن کشورمنجروبهارعربی نام گرفته انگیزه دهنده ی خیزش گران میدان تحریردرقاهره شده بتاریخ11فوریه2011حکومت سکولار- مستبد مبارک رادچارسرنوشت تلخ همتایش بن علی ساخت.حکومت های شیخی- مستبد- مذهب مدار- نفت دارعرب که ازبهارعربی ترسیده بودند،دست بدوکارزیرزدند:نخست،باتوزیع پول های گزاف به ملاها وسران قبایل خواستند بخش دانشگاهی ونوخواه جامعه رامنزوی یاازدست زدن به بهارعربی بترسانند.دوم،هم علیه بهارعربی وهم علیه حکومت های مستبد- سکولاردرلیبی وسوریه به فربه کردن تند روان سلفی وتروریستان اسلامی پرداختند تا ازاین طریق بایک تیردوفاخته راشکارنمایند.به این معناکه هم مستبدان سکولارِ رقیب خود رابکوبند وهم تند روان وسلفی های خشکه مقدس وخشن رادربرابرجریان های اسلامی میانه روی که میان اسلام ودموکراسی وحقوق بشرسازگاری قایل می باشند،فربه ترنمایند.
ازآنجاکه کشورمصرهم نقش بزرگ درجهان عرب دارد وهم جمعیت اخوان المسلمین / برادران مسلمان بزرگترین سازمان اسلامی باشاخه های گسترده درجهان اسلام واثرگذاربردیگرگونی های آن کشورمی باشد وهمچنان گرایش به این دارد که اسلام می تواند بادموکراسی وحقوق بشروآزادی های مدنی سازگاری نماید،دردسرهای فراوانی برای حکومت های شاهی-شیخی- نفت خیزعرب که ازنرخ رشداقتصادی-صفری شان نامبرده شد،فراهم کرد.دراین راستا،زمانی که در30جون2012،محمدمرسی ازجمعیت اخوان رئیس جمهورمنتخب مصربرگزیده شد،نخستین واکنش را امارات متحده ی عربی بازندانی نمودن مخالفان مذهبی خود بنام اعضای اخوان آغازنمود وزمانی که اردوان نخست وزیرترکیه ومرسی رئیس جمهورمصردرکنگره ی حزب عدالت وتوسعه درانقره خود نمای کردند،هم رژیم آخوندی ایران وهم رژیم های شاهی-شیخی- نفت خوارعرب نگران شدند که اسلام دموکراتیک ومتمایل به مدرنیته / نواندیشی- کثرت گراپذیر پایه های حکومت های ستمگرانه شان رامی لرزاند؛ازاین رو،توطئه گری علیه رئیس جمهورمنتخب مصررا راه اندازی کردند.
چون، درمصر،به گفته ی سامرامین، روشنفکرواقتصاد دانِ مصری انقلاب مردم راتغییروساختارراتغییرنداده است وبزرگترین پاسدارساختارکهنه هم ارتش وبروکراسی بازمانده ازدوره ی حسنی مبارک می باشد.ارتشی که بالای اختلافات خیزش گران میدان تحریرشماره ی بانکی بازکرده بود.به سخن دیگر،ارتش مصربالای تفاوت ایدئولوژیک انقلابیون سرمایه گذاری کرد.وبیرونی هاازجمله:غربی های دموکرات که دموکراسی را بی شماردربزنگاه منافع اقتصادی- سیاسی خود کشته اند وحکومت های شیخی –نفت دارعرب بالای ارتش ومعترضان باصطلاح لیبرال- سکولار بخاطرآشوبگری علیه حکومت مرسی شماره بازکردند تا درموقع مناسب رئیس جمهورمنتخب رابه بهانه ی اعتراضات خیابانی ونابسامانی های برخاسته ازآن بزیربکشند.دراین بازیی ناپاک،ازهمه خنده دارتر،دموکرات مآبی سازمان های لیبرال- سکولارمصری می باشد که بجای پذیرفتن قاعده ی بازی دموکراتیک که بزیرکشیدن رقیب درصندوق های رائی گیری می باشد،به آشوب گری وتظاهرات خشن خیابانی دست زدند تاجاده رادرجهت کودتای نظامی هموارنمایند.
طوری که ازپیش قابل پیش بینی وبرنامه ریزی هم شده بود،درروز30جون-9سرطان،سالگرد ریاست جمهوریی محمدمرسی،مخالفان لیبرال- سکولار- آشوبگرکه به باورشان رئیس جمهورمصروف اسلامی کردن مصرمی باشد ودرحل دشواری های اقتصادی- اجتماعی مردم ناکام شده است،دست به تظاهرات خیابانی زده خواستارکناررفتن اوازقدرت وبرگزاری انتخابات زودرس شدند.همزمان باراه اندازیی تظاهراتِ مخالفان،فرماندهی ارتش ازرئیس جمهورومخالفانش خواست که درمدت48ساعت تفاهم کنند درغیرآن ارتش واردمیدان می شود.رئیس جمهورمرسی هم خواست ارتش راکودتا نامیده به آن مخالفت کرد وهم ازمخالفان خواست که ازخشونت دست برداشته راه های مسالمت آمیزحل دشواری هارادرپیش گیرند.ازپیش آشکاربود که دشواری های اقتصادیی بازمانده از60سال حکومت نظامی هاوشورای عالی نظامی18ماهه ی طنطناوی وآشوب های پس ازآن، در48ساعت قابل حل نمی باشد.ازاین رو،ارتش برپایه ی برنامه ی قبلی، درشامگاه روزچهارشنبه3جولای-12سرطان، دست به کودتازده حکومت نظامی فریب کارانه راجایگزین حکومت منتخب مردم نمود.دراین بازیی ناپاکِ فرمانده ارتش علیه دموکراسی وحکومت منتخب مصر،دوپرسمان ازهمه خنده دارتربه می رسد:نخست،حضورشیخِ منحط وتوجیه پیشیه ازهریا پالشگرهمیشگی بوت های نظامی ها ومستبدان درتاریخ مصر،رئیس کلیسای قبطی ها ومحمدالبرادعی، آماتورسیاسی ویکی ازسردسته های مخالفان درکنارعبدالفتاح السیسی،وزیردفاع وسردسته ی کودتاچیان درزمان سخنرانی اوپس ازبرکناری رئیس جمهورمرسی درتلویزیون مصرمی باشد.ازاین هم شرم آورتر،گفت وگوی حسنین هیکل،سخن گوی جمال ناصر پس ازکودتاباشبکه ی تلویزیونی سی بی سی می باشد که درآن باخوشحالی یاد آورشده بود که:"مصردوباره جایگاه خود رادرجامعه ی جهانی بدست آورد"! اینکه پس ازکودتا،اتحادیه ی افریقا عضویت مصررا به تعلیق انداخت،نشان داد که هیکل درست می گوید یااتحادیه ی نامبرده!
بهرصورت،پس ازکودتای نظامی علیه حکومت مرسی،سازمان اخوان المسلمون / برادران مسلمان که رئیس جمهوربه آن هاپیوند حزبی دارد،کود تاراسرزنش وخواستاربازگشت مرسی به قدرت شد ومرسی هم مانند گذشته خود رارئیس جمهورنامیده عمل نظامی هاراکودتاعلیه دموکراسی وحکومت منتخب مردم اعلام کرد.دوم وازهمه جالبتراین که،لیبرال- سکولارهای مخالف که اخوان یاحزب مرسی رامخالف دموکراسی وطرفدارایجاد دیکتاتوریی مذهبی جازده بودند؛بی درنگ، ازکودتا استقبال کرده آن را دفاع ازدموکراسی اعلام کردند.به نفع دموکراسی وانمود کردن کودتا،اختراعی مسخره ی می باشد که مخالفان لیبرال- سکولارِجمعیتِ براد ران مسلمان به آن دست یافته اند! ازاین رو،دراین بخش ازنوشته،بدومسئله اشاره وپرسمان های جاری درمصرپی گرفته می شوند:نخست،اسلامیزه سازیی مصرتوسط مرسی بجای دموکراتیزه کاریی آن.دوم،ناکامی مرسی درکنارزدن دشواری های اقتصادی مصری ها.دررابطه به اصل نخست،بتاریخ30جون،محمدالمصری،استاد بخش ژورنالیزمِ دانشگاه امریکای قاهره مقاله ی زیرعنوان"دشمنی بادموکراسی:پاسخ به البرادعی"نوشت که بتاریخ 30جون،روزسالگرد ریاست جمهوریی مرسی وتظاهرات مخالفان علیه حکومت اودرویب سایت"الجزیره"پخش شد.المصری درمقاله ی خود یاد آوری کرد که:" 35درصد وزیران واستان داران مصربه جمعیت اخوان تعلق دارند و65درصد دیگرغیراخوانی می باشند. واز100عضومجمع قانون،32نفراخوانی وباقی ازاحزاب دیگربودند.اگرالبرادعی به ائتلاف می پیوست،این شمارکمترهم می شد. ودرآغازسال2012،زمانی که دادگاه فاسد قانون اساسی پارلمان منتخب رابرکنارنمود،البرادعی ازآن اقدام حمایت کرد."ازهمه خنده دارتراین که،همان برادعی درروزکودتا علیه رئیس جمهورمنتخب درکنارالسیسی فرمانده کودتاایستاده بود ومی خواست که درزیرسایه ی نظامی هانخست وزیرهم شودکه بامخالفت حزب سلفی نورنامش ازفهرست پاک گردید.دررابطه به اصل دوم یارفع دشواری های اقتصادیی مردم،باید گفت که بازسازیی اقتصادی مصرکه ازحکومت ستمگروفاسد مبارک وحکومت 18ماهه ی شورای عالی نظامی زیرفرماندهی مارشال طنطاوی به میراث مانده است؛ درمدت یکسال آن هم باتظاهرات پی هم وشبانه روزی مخالفانی مانندبرادعی، ازتوان حکومت ومخالفانش بیرون بود.
زمانی که ازبحران اقتصادی مصرکه برخاسته ازحکومت مستبد 30ساله وچندماهه ی مبارک وتنش های قانون گریزانه ی بعدازآن می باشد، سخن به میان می آید،لازم است که ازذخیره ی ارزی او درپسین روزهای حکومتش وهزینه ی شورای عالی نظامی درمدت18ماه هم نام برده شود.درزمینه،استادالمصری می گوید:"مصردرروزهای پسین حکومت مبارک36میلیارد دلارذخیره ی ارزی- دالری داشت که درمدت 18ماه، مارشال طنطاوی وشورای عالی نظامی اش 22میلیاردهزینه نموده آن رابه14میلیارد کاهش دادند.اما،حکومت مرسی آن را از14به16میلیارد دلارافزایش داد.روشن است که حکومت کودتایی ژنرال فتاح السیسی 16میلیاردلارذخیره ی باقی مانده ازدوره ی یکساله ی مرسی رابه صفرکاهش خواهد داد؛مگراین که، کشورهای نفت دارعرب درمنطقه به کمکش بشتابند.اما،اوضاع مصرپس ازکودتابه گونه ی انکشاف نموده است نظامی ها وحامی های بیرونی- درونی شان تنها درانتظارسه سناریو / نمایش نامه می توانند باشند:نخست،بازگشت مرسی به وظیفه اش وتکمیل بازی دموکراتیک تاسال2016.دوم،انتخابات زودهنگام البته باکسب موافقت مرسی وحزبش.سوم،حکومت ائتلافی درزیرسایه ی ارتش متشکل ازحزب دموکراتیک ملی ی مبارک ومخالفان لیبرال – سکولاردیروز وهمکاران کنونی حزبش،حزبی که اعضایش درساختارارتش وبروکراسی بویژه دستگاه عدلی علیه اخوان ودموکراسی سنگرگرفته بودند وبراندازیی دموکراسی تنهادستاوردشان می باشد.ازهمه ترسناکتراین که ،حکومت ائتلافی مورد نظرنظامی ها وبادارانشان بدون رضایت یاسرکوب وحشیانه ی اخوان / حزب مرسی میسرشده نمی تواند وسرکوب وحشیانه ی اخوان هم می تواند سوریه ساختن مصررادرپی داشته باشد.پرسمانی خواست اسرائیل می باشد ونظامی های مصری ولیبرال – سکولارها مجریی آن.
اگرکودتاچی ها به حمایتِ باصطلاح لیبرال- سکولارهای تظاهرکننده به سرکوب خشن اخوان دست بزنند،دو دستاورد زیررامی توان انتظارکشید:نخست،سرکوب اخوان که ازمیانه روی دینی حمایت می کند وموضع ایدئولوژیکش درپرسمان های مهم وامروزین جامعه ی مصرمانند:نسبت اسلام ودموکراسی،بحث اقلیت های مذهبی وعرف گرای / سکولاریسم نرمش نشان داده ومی خواهد که درقالب اصلاح طلبی گام بردارد،میانه روی واصلاح طلبی راکمرنگ وسازمان های مذهبی مخالف دموکراسی وتروریستان رافربه ترمی نماید.دوم،سرکوب اخوان سبب می شود که تندرویی مذهبی زبانه کشیده مصررابه سوریه ولیبی ی دیگری درخاورمدیترانه تبدیل نماید.طرفه این که،ایستادگی اخوان وموضع سرسختانه اش مبنی براین که مرسی به قدرت برگردد وگردن کلفتی کودتاچیان،حکایت ازاین دارد که مصرآینده ی تاریکی درپیش دارد.اخوان هم از روزپس ازکودتا سرسختی وایستادگی خود رادرگفتاروکرداربه نمایش گذاشته درروزجمعه5ژولای دست به بسیج مردمی زده خاطره ی کودتاچی هاولیبرال های دروغین راتلخ و تمام نهادهای پلیسی ونظامی- امنیتی زیرفرمان آن ها را پریشان ساخته است.ازهمه تکان دهنده تراین که،وقتی که روزدوشنبه8ژولای-17سرطان،برپایه ی گزارش وزارت بهداشتِ مصر ،نظامی هاوپولیس زیرفرمانشان 53نفراعضای اخوان را دراطرف گارد ریاست جمهوری،جای که محمدمرسی درآن نگهداری می شود کشتند و435نفردیگرآن ها رازخمی کردند،مصری هاوجامعه ی جهانی پیام سوریه شدن مصررادریافت کردند.وواکنش مردم پس ازکشتاروزخمی شدن اعضای اخوان توسط نظامی هابه اندازه ی تکان دهنده بود که باعث شد حزب سلفی نورکه می خواست باکودتاچیان درساخت حکومت ائتلافی کمک نماید ازآن دست برداشته حتاربه سرزنش آن پرداخت ومنصورعدلی،قاضی سرسپرده ی دستگاه مبارک هم که توسط نظامی ها رئیس موقت دولت معرفی شده است ازآن انتقاد ووعده داد که درزمینه بررسی نماید.پس ازکشتاراعضایش توسط کودتاچیان،جمعیت اخوان ازمردم خواست که روزچهارشنبه به میدان آمده بیشترازپیش کودتاچیان رابه چالش بکشند.
درپسین بخش نوشته،می خواهم به صراحت بگویم که هم دستی نظامی هاولیبرال- سکولارهاعلیه حکومت منتخب مصروبراندازیی آن به بهانه های واهی وبیهوده نشان داد که دموکراسی وحقوق بشرودیگرارزش های جهانشمول باچه دشواری های توسط موافقان دروغین ومخالفان سرسختش درجامعه ی مسلمان روبرومی باشد؛وغربی های دموکرات هم درزمینه تاچه اندازه دو دوزه بازمی باشند! ازبازی دوگانه ی غربی هابه حیث عامل بیرون منطقه ی که بگذریم،آنچه که بسیاردارای اهمیت می باشد این است که حکوت های شاهی- شیخی عرب ولیبرال- سکولارهای دموکراسی ستیزمصری نشان دادند که بیشترازمذهبی های تندروبادموکراسی دشمنی دارند واگرنمی داشتند اوضاع فاجعه بارکنونی مصررارقم نمی زدند.بهرصورت،خیزش لیبرال- سکولارهاعلیه حکومت منتخب محمدمرسی که برای کودتای نظامی راه راهموارکرد، نشان داد که درهرجامعه ی مسلمان بیشترازسازمان های مذهبی،سازمان های غیرمذهبی زیرنام های لیبرال- سکولاربادموکراسی دشمنی می ورزند.دشمنی که ازناتوانی شان درتماس بامردم وپیدانمودن پایگاه اجتماعی درمیان آن هاحکایت می کند.وضع دموکراسی ستیزانه ی لیبرال- سکولارهای مصری که بنام دموکراسی برای کودتاچیان جاده صافی نمودند؛نویسنده رامتوجه سخنان نصرحامد ابوزید، دانشمند نواندیش مصری که زیرفشارمذهبی های تاریخ زده وقرون وسطای قرارگرفت وتوسط شماری ازقاضی های حکومت مبارک تکفیرهم شد و ازترس پناهنده ی هالندشد،ساخت.ابوزید که درسال2010درگذشت،پیش ازمرگش گفته بود که سکولار-لیبرال هادرمصرهیچ کاری کرده نمی توانند وآینده ازآن اخوان می باشد.برآمدن اخوان پس ازمبارک وماجراجویی جاده سازانه ی سکولار- لیبرال هادرجهت براندازی حکومت منتخب مرسی توسط کودتای نظامی وهوراکشیدن آن ها برای آن،هم درستی سخن ابوزید را نشان داد هم ثابت نمود که نظامی ها به ناتوانی خود درفهم منطق سیاست وبازی سیاسی درجهان نوپی نبرده اند ولیبرال- سکولارهاهم توان این راندارند که وضعیت پیچیده ی جامعه ی اسلامی وتحول پذیریی کند آن رادرک نمایند.ازهمه برجسته تراین که،همین لیبرال- سکولارهابودند که سالها به غربی هاگفتند که مذهبی هاونظامی ها دموکراسی را برنمی تابند وشانه به شانه ی هم علیه آن می رزمند.برخلاف گفته هاوشعارهایی پیشینه ی خود،درنخستین دموکراسی کثرت گرای مصردوش بدوش نظامی هافعالیت کردند تاکود تاگرانِ نظامی نخستین رئیس جمهورمنتخب مردم ازمذهبی ها رابراندازد وشرمسارانه برای آن کف بزنند وهورابکشند! اکنون که لیبرال- سکولارهاونظامی هانخستین دموکراسی کثرت گرای مصررابرانداختند،برمذهبی هابویژه جمعیت برادران مسلمان می باشد که ازعقل وخردکارگرفته بدوکارزیردست بزنند:نخست،مبارزه ی خشونت پرهیزنمایند وبدین طریق نظامی ها-لیبرال- سکولارهارابه پذیرش دموکراسی وادارنمایند.دوم،نگذارند که تند روان وتروریستان دین اسلام را درکشتارگاه خشونت وتروریسم سرببرند!
پانویس:
1- دیروزوفردای مصر،سمیرامین،ترجمه:ازپرویزصداقت. منتشرشده درویب سایت نقد اقتصاد سیاسی.گزارش ترجمه ی است ازگفت وگوی سلماشیخا باسمیرامین برای روزنامه ی الاهرام.
www.hafteh.de/?=p=45438


Thursday, 4 July 2013

بحران افغانستان وراه بیرون رفتِ آن


ابراهیم ورسجی
14-4-1392
وقتی که ازبحرانِ افغانستان وراه بیرون رفتِ آن سخن به میان می آید،بی درنگ دومسئله به گونه ی برجسته خود نمایی می نماید:نخست، تعریف ما ازبحران چیست؟دوم،زمانی که تعریف درست ازبحران وشناخت ریشه های آن ارائه کردیم،بدون شک، درجهت بیرون رفتِ آن گام برداشته می توانیم.درغیرآن،ادامه ی بحران ،تروریسم،عملیات خودکشانه وتباه کاری حتمی می باشد.خوشبختانه، برای افغان ها،به خصوص روشنفکران،فرهنگیان ،سیاست کاران ومدیران فاسد نشده ی آن ها روشن شده است که نظام سیاسی کشورشان بوظیفه ی خود عمل کرده نمی تواند و کارنکردن آن تنها دونتیجه می تواند دربرداشته باشد:نخست،دامن زدن به بحران سیاسی- اجتماعی فربه کننده ی تروریسم.دوم،درصورت عقب نشینی نیروهای ناتو،فروپاشی وهموارکردن راه برای آشوب،تروریسم وکشمکش های درونی موردپسند بیرونی های غرض ورز.
ازاینکه سخن ازبحران وراه بیرون رفتِ آن درمیان است،ناگزیریم که باتعریف بحران، راهِ بیرون رفتِ آن راپی گیری نمائیم.روشن است که هرنظام سیاسی بادشواری های برخاسته ازمحیط های درونی وبیرونی روبرومی شود.دشواری هایی که درافغانستان،درقالب یک حکومت ناکارآمد ،فاسد،رقیبان ومخالفان سیاسی دروغین وراستین ودشمنان تروریست- تباهکار زیرسرپرستی بیرونی قدبرافراشته است.واضح است.درمبارزه باچنان دشمنان ومخالفانی، نظام سیاسی تنها با حمایت های مردمی ونیروهای مدافع درونی می تواند رزم آرایی وبحران فرسایشی رامهار کند.همچنان،این یک واقعیت است که نظام سیاسی به حیث ممثل خواست واراده ی ملت و مسئول دفاع از کشوروبیهبود زندگی مردم،برای ادامه ی حیات خود بیشترازحمایت های بیرونی به حمایت های مردمی نیازدارد.درغیرآن،دربرابر هجوم های مخالفان ودشمنان درون مرزی وبیرون مرزی که به گونه های رقیبان وچالشگران سیاسی دغلکارودرست کار،تباه کاران،تروریستان وقاچاقچیان موادمخدرظاهر شده اند،نمی تواند ازخود دفاع نماید.دراین صورت،گسترش بحران مهارناپذیر موجودیت نظام سیاسی رازیرپرسش می برد.شرایطی ناگواری که درافغانستان هرچه نیرومند تر خود نمایی کرده است.
بهرحال،مهاربحران به تشخیص کارشناسان وکارکرد موفقانه ی دست اندرکاران امورکشوری ولشکریی نظام وابستگی دارد.اگرکارشناسان، بحران رابدرستی کالبد شکافی وبرنامه ریزی نمایند ودست اندرکاران بخوبی به اجرای آن بپردازند،بدون شک،بحران مهارو جامعه به نظم سیاسی- حقوقی شایسته وبایسته دست یافته زندگی آرام خود را ازسرمی گیرد.برخلاف،اگرکارشناسان بحران راواقع بینانه بررسی وراه های بیرون رفتِ آن را ارائه نکنند ودست اندرکاران ازکنارچنان کمبودیی کمرشکنی سطحی بگذرند،بحران ونابسامانی فربه ترشده حکومت رافرومی پاشاند.بدبختانه،درکشورمابحران به گونه ی که لازم است بررسی وریشه یابی نشده ودربسیاری موارد زیرسایه ی بیانیه ها واعلامیه های فرصت طلبانه ی یک بارمصرف گم شده است.بطورنمونه، حکومت کنونی می کوشد به بحران ریشه ی بیرونی بدهد، نه درونی. دربیرون هم، سیاست افغانی یک بام ودوهوای پاکستان بهانه ی عوام پذیری دراختیارسیاست گران بحران زای کنونی کشورما گذاشته است تا ازپذیرش ناتوانی درانجام مسئولیت های خود فرارنمایند. طرفه اینکه، بیرونی جلوه دادن بحران هم بیشتربخاطرسرپوش گذاشتن بر ناتوانی وفساد حکومت صورت می گیرد تا بازتاب واقعیت ها. حکومت نابکاری که خود عامل عمده ی بحران است ودستاوردش ادامه ی وابستگی به دیگران وایجاد وضع بحرانی- کنونی کشورمی باشد که همه چیزمردم راقربانی ودست مایه ی نالایقان ،تباه کاران وتروریستان نموده است.
باتوجه به آنچه گفته شد،به صراحت می توان گفت که جامعه وسیاست ما دچاربحران عمیق درونی است و بحران هم وضعیتی خطرناک وتنش آفرینِ سیاسی – اجتماعی- اقتصادی- اداریی روبه وخامت می باشد که ازناتوانی مسئولان درانجام مسئولیت وبهره برداری ناروا ازمقام ومنصب شان مایه گرفته وشرایطی غمباری را ایجاد نموده است که درصورت مهارنشدن آن، ساختار سیاسی لرزان موجود که درانجام مسئولیت هایش که سامان بخشی ای اموراجتماعی- سیاسی- اقتصادی- اداری- فرهنگی کشورمی باشد، ناکام وتشت رسوای آن ازبام به زیرافتیده است،فرومی پاشد.شرایطی ناگواری که ازبد رخ دادها حکومت کنونی کشورما ازناخن پا تاکله درآن فرورفته است.افزون براینکه،حکومت کنونی بحران زده ودرمواردی بسیاری بحرانزاوغرق درفساد اداری- مالی می باشد،به فساد سیاسی،قانون گریزی وچپاول دارای های عامه وکمک های هنگفت جامعه ی جهانی که برای بازسازیی کشورما داده شده است، پرداخته ومی پردازد.زمانی که ازبحران درونی ،ناکامی وفساد حکومت کنونی سخن به میان می آید،نباید ازدومسئله غفلت کرد:نخست، بیرونی های پشتیبان آن بانادیده گرفتن توانمندی ها واستعدادهای کارآمد کشورما، بنام بروکرات ها یامدیران وجنگ سالاران دوست ،کسانی رابرشانه ی مردم ماسوارنمودند که غارت کمک های آن ها ومنابع روی زمینی وزیرزمینی کشورما،فقربی سابقه ی مردم،تفاوت جانکاه سویه ی زندگی اقتصادی میان بالادستان وزیردستان،گسترش تروریسم وبحران عمیق کنونی، دست آورد آن هامی باشد.دوم ،زمانی که مدیران نادان وپودرفروش وجنگ سالاران قاچاقچی وفرارکرده ازجنگ، بجای نظام سازی وبازسازیی اقتصادی به عمق بحران وبی نظامی درکشورافزودند وشکستِ رسواخیزشان درسطح ملی وجهانی رسانه ی وباعث اعتراض هاوانتقادهای درشتِ حتاحامیان شان گردید ،به وقت کشی ،فرارازمسئولیت وسیاست های نادرست آن هم به گونه ی کمیسیون سازی های بی شماروبی فایده زیرنام های:کمیسیون های عدلی-قضای- مبارزه بافساد – اصلاحات اداری- شورای عالی صلح و...دست زدند که نتیجه ی آن براندازی آنچه که ازساختارنیمه جان اداریی کشورباقی مانده بود وگسترش بحران اعتماد میان دولت ومردم وتنش های میان قومی می باشد که هرروزبیشترازپیش به گستره ی بحران وبی ثباتی سیاسی- اجتماعی به نفع خودشان وتروریستان می افزاید.
شایان توجه است که، درکنارتاکید بر درونی بودن بحران،نمی توان عامل بیرونی فربه کننده ی آن رانیز فراموش کرد.البته،دقت باید کرد. تازمانی که عامل درونی بحران یا فساد،نابکاری وسیاست های غیرملی حکومت کنونی درمیان نباشد،ازعامل بیرونی کاری ساخته نیست.بنابرآن،نخست،باید به خشکانیدن سرچشمه ی درونی بحران پرداخت وانجامِ چنان کاری سترگی هم به ایجاد حکومت خوب وکسب حمایت های مردمی برای آن وابسته می باشد.زمانی که چنین شد،بی درنگ،عامل های بیرونی تشویق کنده ی بحران بویژه پاکستان منافع خود رابجای صادرنمودن تروریسم ، درهمسایگی خوب باکشورمادیده به عامل کمک کننده به روند صلح وسازش دیگرگونی موضع می دهد.ازسوی دیگر،هماهنگی اولویت های امریکاوافغانستان که این روزهانشانه های آن دیده می شود،سیاست افغانی پاکستان رازیرفشارمی گذارد تا بجای فربه نمودن تروریسم به فرایند بازگردانی صلح وثبات درافغانستان کمک نماید.به سخن دیگر، تاکید انحصاریی امریکا برجنگ علیه تروریسم ونابکاری حکومت کرزی دررفع نیازمندی های فوری افغان ها یعنی دولت سازی ،بازسازیی اقتصادی ،بازگردانی مهاجرین وکاهش کمبود خانه نه تنها کمکی به کمرنگ شدن تروریسم نکرد،بلکه پاکستان راتشوی نمود تابافربه نمودن دهشت گردی وافزایش عملیات خودکشانه بیشترازپیش دشواری آفرینی نماید.ازاین رو،به صراحت می توان گفت که بازنگریی امریکا درجنگ علیه تروریسم وهمسوی آن باکابل دراداره سازی وبازسازی اقتصادی می تواند که تروریسم را هم درپرورشگاهش وهم درافغانستان نابود نماید.بنابراین،برای افغان هابویژه آگاهان ومبارزان ، نه سیاست کاران فاسد آن ها که باگروه بندی های مسخره چند دستگی به سود حکومت ودشمنان کشورایجاد نموده اند،لازم است که تمام توان وتوجه خود رابه بحران زدایی دردرون متمرکزنمایند وبخش بسیارسازنده وتعیین کننده ی کاربحران زدایی هم مبارزه باحکومت درمانده وفاسد کنونی وگام برداشتن درجهت فراهم نمودن بدیل آن، یعنی حکومت خوب وپیرواراده ومصلحت عامه می باشد.
زمانی که ازبحران زدایی ومبارزه درجهت اصلاح حکومت فاسد کنونی یا ایجاد بدیل آن یعنی حکومت خوب سخن به میان می آید،بی درنگ این اصل خود نمای می کند که حکومت درمانده ی کنونی وطالبان دو روی یک سیکه می باشند.به این معناکه،این حکومت درجهت بقای طالبان وطالبان برای ادامه ی عمر آن کمک می نمایند.به سخن دیگر،ناتوانی ، فساد وخویش خوریی بالادستانِ حکومت کمرطالبان وتروریسم رابسته ومردم رابه بن بست وناامیدی کشانده است! بطورنمونه، درجنوب غرب وجنوب شرق کشورکه دررسانه های منطقه ی وغربی پایگاه مردمی طالبان جازده شده ومی شود،بدومسئله باید دقت نمود:نخست،آن گونه که رسانه های غرض ورزسخن سرایی می کنند،طالبان پشتیبانی مردمی ندارند.دوم ،توانی مردمی کمرنگی هم که طالبان درمنطقه کمایی کرده اند نه از احترام مردم به آن ها،بلکه به ناتوانی وفساد حکومت درمانده ی کرزی گره می خورد.به سخن دیگر،اگرکرزی وزیرانی را ازمنطقه وارد کابینه می کرد که درمیان مردم خود رفت وآمد کرده می توانستند،اکنون ماوضعیت بهتری داشتیم.بدبختانه،کرزی افرادی را ازمنطقه به گونه ی وزیربالاکشید که در12سال گذشته نتوانستند حتابه جای تولد خود بروند چه ماند به اینکه بامردم درتماس وسری به ارگان های ولایتی زیراثروزارت خود بزنند.درواقع،چنان وزیرانی بسیارخوب به برآمدن دوباره ی طالبان دربخش های ازجنوب کشورکمک نموده اند! ازهمه مهمتراین که،نباید این گونه فکرکرد که دیگرگون کردن وضع نامطلوب کنونی وایجاد وضع مطلوب جایگزین آن، کارساده وآسان می باشد.روشن است. به گفته ی بهار:به هوس جورنیاید،به تمنانشود / اندرین راه، بسی خون جیگرباید خورد! ازاین رو،برای همه ی افغان ها لازم است که مبارزه ی جانکاه وشبانه روزی نمایند تاکشورخود را ازچنگال غارتگران وغاصبانی که سالها است مصروف چاپیدن هستی مادی ومعنوی شان می باشند،نجات بدهند.ونجات هم دردوعامل زیرنهفته است:نخست،بسیج مردم وبالابردن سویه ی فرهنگی-اجتماعی- سیاسی- حقوقی شان تادرتصمیم گیری ها وگزینش های پیشِ رو ازسطح قریه تاشهر،ولایت تامرکزبه نفع خود وزیان تباه کارانِ نقاب داروبی نقاب گزینش نمایند.روشن است.زمانی که مردم چنان کردند،دیگربه رئیس جمهور،وزیران ونماینده های پارلمانی-ولایتی ی روبرونمی شوند که برای خود تنخواه چند صدهزارافغانی،خانه ها وموترهایی قمیتی،تجارت وسرمایه ی کلانِ باد آورده وبرای آن ها فقر،بیماری،پس ماندگی وتفرقه بخواهند! دوم،بکوشند که انتخابات ریاست جمهوری سال آینده بدون اثرگذاریی مافیای سیاسی- نظامی- زمینی- مواد مخدریی کنونی برگزارشود.دراین صورت،هم ساختاردولتی دربخش های اجرایی، قضایی و قانون گزاری بازسازی وامروزین می شود وهم تروریسم وتندروی کمرنگ یا پایان می پذیرد.درواقع،شرایطی بوجود می آید که کشورازوابستگی به خود گردانی رسیده آینده ی خود رابدون سرپرستی دیگران، تعیین نماید.
درپسین بخش نوشته،می خواهم به اداره ی کرزی وغربی هابگویم که کمک نکردن شان به برگزاری یک انتخابات درست ومردم گرا چیزی نخواهد بود مگرتکرارانتخابات تقلبی1388-2009ودرنتیجه نگهداریی حکومت درمانده وفاسد کنونی یابخش های ازآن درحکومت بعدی آن هم درزمانی که باحضور150هزارنیروی نظامی نتوانستند اداره ی نابکاروغارتگرزاده ی انتخابات تقلبی نامبرده رااستواربسازند واستوارنشدن چنان اداره ی هم بیشتربه فساد مالی وغارتگری های دست اندرکارانش درشت وریزش برمی گردد تاکارهای پراکنده ی طالبان وتروریستان.زمانی که حکومت زاده ی آن انتخاباتِ رسوانتوانست درزیرسایه ی نیروهای خارجی زمین رادرزیرصندی ریاست خود آرام نماید،دقت نمایند که تکرارتجربه ی ناکام یاد شده چندین برابرویرانگریی طالبان وتروریستان به منافع سنجیده وناسنجیده شان درافغانستان زیان بخش می باشد.ازسوی دیگر،کرزی این روزهاپرسمان امضای معاهده با امریکابه مناسبت ادامه ی حضوربخش های ازنظامی های آن کشوروبرخی کشورهای غربی زیرنام مبارزه باتروریسم وآموزش نیروهای نظامی،پولیس وامنیتی های افغانستان پس از2014رادچاربهانه تراشی هاازجمله برگزاریی جرگه ی بزرگ نموده وازبهانه تراشی هاهم نه کسب حمایت مردم که درجرگه های پیشتربه نمایش گذاشته است،بلکه این هدف رادنبال می نماید که ضمانتی درجهت ماندن خودش درقدرت یاروی کاری آوردن دسته ی مورد نظرش درانتخابات ماه آوریل2014- ماه حمل 1393،به دست باورد.اگرچه ازدست وپازدن اداره ی درمانده ونامردمی کرزی بخاطردست کاری درانتخابات2014وپیامدهای بحران زاویرانگرآن همگان بویژه کشورهای غربی پیش بین به نظرمی رسنند،اماتاکید نویسنده متکی براین اصل است که کاسه ی صبرافغان هاازکارکرد این اداره لبریزشده است.پرسمانی که ازهرنگاه دقت خودافغان هاوکمک کننده های بیرونی رامی طلبد.اگرچنان دقتی نشود،آن هم درشرایطی که نارضایتی هاروبه اوج گرفتن دارند،تنهادونتیجه ی زیرراباید پیش بین شد:نخست،گسترش بی سابقه ی بحران وماندن بخش های بیشتری نیروهای غربی بخاطرنپذیرفتن شکست که چیزی جزادامه ی وضع غیرقابل پذیرش کنونی بوده نمی تواند.دوم،فروپاشی حکومت فاسدکنونی وبازگشت کشوربه دهه ی1990سده ی گذشته.پرسمانی که ازهرنگاه برای افغان هاوجامعه ی جهانی زیان بخش وبه نفع دسته های تروریستی،جنگ سالاران شکم پرست ومافیای موادمخدر می باشد.ازاین رو،هم کرزی، هم غربی ها،هم افغان هاوهم پاکستانی هابدانندکه برگزاریی یک انتخابات همه پذیروبیرون کشیدن یک حکومت خوب ازشکم آن به نفع زدایش بحران وگام سنجیده درجهت بازگردانی صلح وثبات درافغانستان ومنطقه می باشد.درغیرآن،رفتن شرمسارانه ی نیروهای غربی وحکومت کرزی ورقابت های داغ قدرت های منطقه ی وبازی گران آماده ی جنگ نیابتی شان درافغانستان، قابل پیش بینی به نظرمی می رسد.