Wednesday 12 September 2012

افغانستان ازیازدهم سیپتامبر2001تاکنون دستاوردی ناچیزی دارد


ابراهیم ورسجی
22-6-1391
دیروز، سه شنبه21سنبله1391-11سیپتامبر2012برابراست بایازدهمین سالگرد رخ داد یازدهم سیپتامبر2001، رخ دادی تکان دهنده ی که باعث ماجراجویی هایی بزرگ توسط بنیاد گرایان مسیحی- یهودی به رهبریی جورج بوش وتونی بلیر، رئیس جمهوروقتِ امریکا ونخست وزیرانگلیس به بهانه ی براندازیی تروریسم یابنیادگرایی اسلامی درافغانستان،عراق،صومالی ودیگربخش هایی جهان اسلام گردید.برای اینکه ازدرازشدن مطلب جلوگیری کرده شود، دراین نوشته تنها به ماجراجویی بنیاد گرایان مسیحی- یهودی- مسلمان درافغانستان ودستاوردهایی مثبت ومنفی آن ها ومردم کشورما دریازده سال گذشته پرداخته می شود.
برهمه ی مردم افغانستان بویژه آگاهانِ آن روشن است که چگونه شکستِ رسواخیزِسیاست مدارانِ کشورمازمینه سازی کرد به اینکه دست هایی ناپاک قد رت هایی منطقه ی وفرامنطقه ی درجهت دست اندازی درامورکشورِشوربخت وپس مانده نگهداشته شده ی مابازگردد؟ازآنجا که ذهنیت پس مانده ی قبیلگی برسیاست کشورماغلبه یافته، وذهنیت نامبرده سبب برآمدن تفکراسطوره ی گردیده است؛ ذهنیتی که کمک کرد تاواقع بینی ازسیاست وفرهنگ کشورمارخت بربسته ومانع ازتفکرواقع بینی ونقد ازخود هم درجامعه ، هم درسیاست وهم درتاریخ شود.اگردرتاریخ وسیاست سرزمین ماهرروزبیشترازروزگذشته به شمارنام بابه هاوقهرمان هایی دروغین افزوده می شود، دلیل آن را باید درغلبه ی ذهنیت وفرهنگِ ذهنی- خیالی- اسطوره ی برذهنیت وفرهنگِ واقع بینی جویاشد.
بادرنظرداشت آنچه گفته شد، به صراحت می توان گفت که ذهنیت وفرهنگ اسطوره ی- خیالی درکشورما سبب شده است تا تاریخ ،سیاست ووضعیت اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی روزانه ی خود راواقع بینانه به ارزیابی گرفته نتوانیم؛ و ناتوانی دربررسی وارزیابی ای درست وواقع بینانه ی اوضاع وشرایط دیروز(تاریخ)وامروز(سیاست)کشورسبب شده است تاشناخت دوست ودشمن ورقیب درسطح محلی، ملی، منطقه ی وجهانی دربازارتاریک وآشفته ی سیاسی برای افغان هاحتاباسوادان ، سیاست گران و فرهنگیان آن هامیسرنشود.
روشن است.درکشوری که شناختِ درست وواقع بینانه از دوست ودشمن درعرصه ی ملی، منطقه ی وجهانی وجود نداشته باشد، وگرایش به سویی دوستانِ نوودوری ازدوستان دیروزوتبدیل کردن آن ها به دشمنان نوبه آسانی صورت گرفته وباتغییرآسانِ وفاداری ها، چه ایدئولوژیک ، چه اقتصادی- سیاسی وچه فرهنگی به آسانی دشمنان تازه نفس ساخته می شوند.سیاستِ نابخردانه ی که ازدوسده ی گذ شته تاکنون افغانستان بزرگترین آزمونگاه آن شده وشرایط ناگوارکنونی رارقم زده است.اگردرتاریخ پُرغم وبی شاد افغانستان، ناتوانی ای مردم درتعیین زمام داران ورسیدن به خود گردانی ومانع شدن ازتکراربیش ازاندازه ی دورِباطل درنوکریی سیاست کاران ازهند بریتانیابه شوروی وازشوروی به پاکستان، عربستان وایران به وسیله ی دسته هایی جهادی- طالبی نمای آن ها دردوره ی پساجنگ سرد، وانتقال ازآن به دموکراسی ای قلابی- کنونی باحضورنظامی ی هزاران سربازکشورهای بیرونی بیداد می کند، برمی گردد به ذهنیت سیاسی- قبیلگی ای اسطوره سازکه همه چیزاین کشوربدبخت راتاکنون به مسخره گی گرفته است.
باتوجه به سخنان بالا،این پرسش پا پیش می گذارد که چگونه می توان بدورِ باطلی نیست کننده ی تاریخی- سیاسی که شرایط کنونی رادرافغانستان ببارآورده است،پایان داد؟وهمچنان،این پرسش نیزپاسخ طلب می باشد که دریا زده سال گذشته همه بلند پروازی هایی که کشورهای غربی وحکومت دست نشانده شان درکابل بنام هایی بازگردانی صلح، براندازیی تروریسم،تشکیل دولت مدرن، تحقق دموکراسی،حقوق بشر، بویژه حقوق زنان، نیروبخشی به جامعه ی مدنی، آزادیی رسانه ها،فربه کردن کثرت گرایی سیاسی- فکری وبازسازیی اقتصاد ویران شده ی کشورما کرده اند؛ ودرهیچ زمینه ی کامیابی ای قابل ملاحظه ی نداشته اند، واگرداشتند،بسیارکمرنگ می باشد. ازاین رو،چه دستاوردهایی مهم وچشمگیری را برای مردم افغانستان ارایه کرده اند؟اگردستاوردی درمیان است،چراتروریسم، فقرتکان دهنده ی همگانی ، فساد مالی- اداریی گسترده ی مقام هایی بالای دولتی وبحران سیاسی درکشور روبه گسترش می باشد،ودیگرگونی ای مثبت وسازنده ی هم دربخش هایی سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی ای زند گی ای مردم افغانستان مشاهده نمی شود؟
ازآنجا که اصل نخست به مردم افغانستان ، سیاست مدارانِ رسوا، احزاب سیاسی بی خون ، نوکرمنش ، فاقد ایدئولوژی ، بی برنامه و شعاری- نمایشی درکابل نه ولایت ها ارتباط می گیرد تابیرونی ها، ودیگرگون کردن هدفمندانه ی آن ها هم زمان گیر می باشد، سخن وبحث درباره ی آن رابه نوشته ی دیگری می گذارم.اما، بحث درباره ی دستاوردهایی افغانستان ازرخ داد یازدهم سیپتامبر2001تاکنون، ازچندین نگاه دارای اهمیت می باشد:نخست اینکه،غربی هابویژه امریکا پس ازآن رخ داد نامیمون وجانکاه وعده هایی بی شماری درجهت براندازیی تروریسم، بازگردانی صلح،حکومت سازی، بازسازیی اقتصادی وپایان بخشیدن به بی ثباتی ی سیاسی- اجتماعی به مردم افغانستان کردند.دوم، باتشکیل حکومت درمانده وناکارآمدِ کنونی متشکل ازافرادی فاسد،نابکاروتباه کارکه غارتگری وویرانکاریی آن هازبانزدعام وخاص بودومی باشد،تاکیدهایی زیادی به تحقق دموکراسی،رعایت حقوق بشربویژه حقوق زنان نمودند.سوم،بنام دموکراسی یک قانونی اساسی ای رابه مردم افغانستان به ارمغان آوردند که درآن برخلاف دموکراسی که قدرت رابه مردم می سپارد، قدرت راکاملاًدراختیارنفراول سپرده اند ؛ قانون اساسی که ازتدوین وتصویبش تاکنون بجای تحقق دموکراسی کمک های فراوانی به برتری جویی قبیلگی ، گسترش مواد مخدر، اعتیاد، جنگ سالاری ، گسترش فقرهمگانی ، تروریسم، تندرویی مذهبی و... نموده است.
دراین راستا، امریکاومتحدانِ غربی اش حکومت دست نشانده ی متشکل ازافراد آواره و بدون پایگاه مرد می را که اغلب شان درغرب هتل چی بودند، وجنگ سالاران نادان وغارتگر درکابل شکل دادند،حکومتی که تمام نهادهای اقتصادیی کشوررا بنام خصوصی سازی به زورمندان به فروش رسانده ،فساد، بی بندوباری ، تروریسم پروری ، ذهنیت قبیلگی و پس مانده راچنان فربه کرده است که روی همه قبیله گرایان را درتاریخ تلخکام افغانستان سفید نموده است.سیاست افغانی امریکاومتحدان غربی اش ازاین رودرافغانستان به نتیجه نه رسید که دردوپرسمان زیربی توجهی کرد: نخست،تمایلی جدیی به دولت سازی نشان نداد .دوم، نکوشید که به شناخت درست بازیی دوگانه ی پاکستان که هم متحد کمپ مبارزه باتروریسم می باشد وهم به تروریستان کمک وبه بی ثباتی درافغانستان دامن می زند،برسد.پرسمانی که شکست غربی هارادرافغانستانِ پس ازیازدهم سیپتامبرحتمی ساخته است.بااینکه پاکستان درسرزمین به تروریستان پناه وپایگاه داده ودرافغانستان بازیی دوگانه می کند وبجای کمک به براندازیی تروریسم به فربه کردن آن می پردازد که دست گیری وکشته شدن بن لادن سردسته ی تروریستان درخانه ی امنِ ارتش پاکستان درشهرایبت آباد، جای شک وتردیدی درزمینه باقی نگذاشته است؛ بازهم امریکا به آن کشورکمک هایی کلان مالی می کند تاهرچه بیشتربه بی ثباتی وتروریزه کردن افغانستان ادامه بدهد.
باوجود بازیی شیروکفتارمیان امریکا وپاکستان درافغانستان که دورنمای بازگردانی صلح وثبات را تاریک ساخته وفرایند بازسازیی این کشور رامختل نموده است،زمانیکه درافغانستان سخن ازسیاست هایی غرب ودستاوردهایی آن به میان می آید،بی درنگ غربی ها ازرفتن دختران وپسران افغانی به مکتب ها ، تهیه ی زیرساخت هایی اقتصادی ، ایجاد حکومت وپارلمان کنونی وعرضه ی خد ماتِ پزشکی- شهری و...به مردم یاد آوری می نمایند.یاد آوری ازدستاوردهایی ناچیزی که دربسیاری حلقه هایی افغانی وغیرافغانی ازدو دید گاه به آن نگریسته می شود:نخست،دید گاه خوش بینانه.دوم،دید گاه بدبینانه.دید گاه نخست، دید گاهی امریکایی- اروپایی وحکومت کابل رانمایند گی می کند که درآن مبالغه آرائی بیشترازواقع بینی می باشد.دید گاه دوم، دید گاه مخالفان ومنتقدان اوضاع کنونی رابازتاب می دهد که ترکیبی ازواقع بینی ومنفی انگاری راپیش کش می نماید.
دررابطه بادید گاه نخست، باید ابرازکرد که کارهای زیرصورت گرفته است که بسیارشکننده می باشند:نخست، غربی ها درگردآوری وآتش زنی پول بی پشتوانه ی افغانی که اززمان فروپاشی اقتصاد شوروی وکاهش کمک هایی آن کشوربه حکومت کمونیستی افغانستان، چاپ آن آغاز وتاسرنگونی حکومت طالبان،حتا دردوره ی اداره ی انتقالی نیزبه چاپ می رسید ، کمک وپول نورا جایگزین آن کردند که کاری سترگی به شمارمی آید.دراین کمک هم طوری که به مشاهده رسید، مدیران بی عرضه ی وذلیلی وارد کرده شده توسط غرب بارهاپول های بی پشتوانه رابدرون وبیرون بانک برده بهره برداری هایی ناروایی کردند که ازهرنگاه قابل سرزنش می باشد.درواقع، باچنان کاری بنیاد خیانت،رشوت ستانی وزراندوزی راپی ریختند که تاکنون ادامه دارد.دوم،درگسترش آموزش وپررشِ افغانستان ،بازسازیی ساختمان هایی مکتب هاو تهیه ی مواد درسی ای ناکارآمد وپرداخت تنخواهِ استادان، کارمندان وآموزگارانِ وزارتِ آموزش وپرورش ووزارت آموزش عالی کارهایی صورت گرفته است که بخاطرنبود مفردات به روزدرسی،استادانِ متخصص وآموزگاران مسلکی ، مدیرانِ درست وشیوه ی درسی امروزین، نتیجه ی آن کمرنگ می باشد.ازاین رو،می توان گفت که اکنون افغانستان دارایی بدترین نظام آموزشی- پرورشی می باشد که تنهابودش ازنبودش بهترمی باشد.به سخن دیگر، آموزش وپرورش درهمه سطح ها بدون پیش لازمه ها گسترش داده شده است که جزافزودن به شمار بی سوادانِ دارایی شهادت نامه چیزی دیگری رابازگوکرده نمی تواند.
درعرصه ی صحت عامه ، زراعت وخد مات شهری، افغانستان وضع غمباری دارد که رفتن بیماران برای تشخیص وتداویی بیماری هایی ساده به پشاور،هوای آلوده وکشنده ی شهرهابویژه شهرکابل وفراوانی دواهایی وقت سپری شده ی پاکستان درافغانستان، بازسازی نشدن سیلویی مرکزی وکاخ ویرانِ دارالامان درکابل نماد بهترآن می باشد.دررابطه باهوای آلوده درافغانستان، درگزارش سالانه ی ملل متحد درماه فوریه- دلوآمده بود که اگرمردم افغانستان بویژه کابل راجنگ نابود نکند، هوای ناپاک نابود خواهد کرد.دربخش فراهم کردن انرژی، بدون سرمایه گذاری برمنابع آبی افغانستان، ازکشورهای آسیای مرکزی برق وارد کرده شده است که کار پسندیده می باشد،اماهزینه ی بی مورد وشکننده. ودربخش زیرساختی که ستون فقرات بازسازیی اقتصادی کشورمی باشد، سخن هابسیاروکارهاکمترصورت گرفته است.برای کم کاری درزمینه، بهترین نمونه وضع غمبارشاهراه سالنگ می باشد که ازآن همگان شکایت دارند.ازنابسامانی شاه راسالنگ که بگذریم، سرک هایی میان ولایتی دیگری که پخته کاری شده اند، ازکیفیت لازم بدوروبسیارآسیب پذیرمی باشند.سرک های که همین اکنون درزیرتایرهایی کامیون هایی بارکش دوستان بیرونی ومغرضان منطقه ی درحال ناکاره شدن می باشند.دربخش شهرسازی وخانه، غصب ملیون هاهکتارزمین توسط زورمندانِ مسلط برارگان هایی دولتی،بازارسیاه شدن زمین وبالارفتن بیش ازاندازه ی جای وقیمت خانه حتادرشهرهایی کوچک وروستاها،افتادن شهرسازی بد ست باندهای تباه کارکه وزارت شهرسازی وشهرداری هابویژه شهرداریی کابل را ازمیدان بیرون ساخته اند، وجود فاجعه بارشش ملیون مهاجرافغانی درایران وپاکستان که ازبیکاری ونبود خانه تاکنون آواره مانده اند،ونبود آب آشامیدنی صاف حتابرایی20درصد مردم افغانستان ، حکایت ازنابسا مانی ای فزاینده می کند.
بنابرآن، به قاطعیت می توان گفت که عامل تعیین کننده ی همه نابسامانی ها وبد بختی ها ی یادشده ، حکومت فاسد، درمانده، ناتوان ، بحران زده وقبیله گرای کنونی وحمایت گران غربی اش می باشند، نه تروریستان وآدم کشان بی هدف وجنایت کاربومی وغیربومی.چون درکشورهای پس مانده نظریه ی توطئه بسیاررایج وحاکم می باشد، درروشنایی آن ، حکومت گران همواره می کوشند که ناتوانی،درماند گی وفساد خود را بابزرگ جلوه دادن دست اندازی هایی نیروهایی توطئه گری بیرونی ونوکران فرضی ی بومی آن ها ارتباط بدهند تاازپذیرش مسئولیت فرارنمایند.درافغانستان که ازپس مانده ترین حکومت هایی جهان سوم می باشد وسایه ی شوم جنگ بیشترازسه دهه برسیاست وفرهنگ آن گسترانده شده است،داغترو بیشترازدیگرکشورهای پس مانده تئوریی توطئه درآن فربه وچاق می باشد.وحکومت هایی دیروزوامروزافغانستان بسیارخوشحال بودند ومی باشند که بافربه کردن وگسترش تئوریی توطئه ، ازپذیرش مسئولیت فرارنمایند.با اینکه تئوریی توطئه درگذشته ی افغانستان بسیارتنومند بود،اماهیچ زمانی به اندازه ی امروزتنومند ترساخته نشده است، وبهانه هم این است که تروریسم نمی گذارد که حکومت کارنماید وبرنامه های بازسازی رابه پیش براند.
درواقع، می توان گفت که این فساد ودرماند گی، قبیله گرایی ، سمت پرستی وغارت کمک هایی جامعه ی جهانی توسط مقام های حکومتی است که مانع بازسازی شده است تا تروریسم.ازهمه مهمتراینکه، تروریستان رابرخی مقام های حکومتی بخاطروابستگی هایی قومی اززندان هارها ودوباره به دوام تباه کاری وکشتارمرد م بی گناه تشویق وآماده می سازند.اخبارموثقی وجود دارد که دربخش جنوب کشورکه پشتوزبان هازند گی می کنند ومرکزتجربه ی تروریسم پاکستانی می باشد، بسیاری مقام هایی حکومتی درکابل که به آن بخش تعلق دارند ازرویی ناتوانی دررفتن به میان مردم وگسترش پایگاه مرمی خودوکمک به ناتوان سازیی تروریسم، می کوشند که بجایی مهارکردن تروریسم درجنوب آن رابدیگربخش های کشورگسترش بدهند. نیت وکوشش دشمنانه ی که خیانت به افغانستان و جامعه ی جهانی به شمارمی آید.
اکنون که ازکمک هایی جامعه ی جهانی وکاربرد درست ونادرست آن بانتیجه ی کمرنگ درجامعه ی افغانستان، وکمک برخی مقام هایی دولتی به تروریسم نام برده شد؛ کمک هایی فراوانی که نتوانستند در بازگشت صلح وثبات به کشورما موثرواقع شوند.ازاین رو، لازم است که سخن هایی هم درباره ی بیرون رفت ازوضع غمبارکنونی گفته شود.طوری که یادآوری شد، ریشه ی تمام ناکا می ها، ادامه ی بحران ، گسترش تروریسم وبی ثباتی ی سیاسی- اجتماعی درافغانستان نه کمک کننده های بیرون ونه صادرکنند گان تروریسم، بلکه تمرکزقدرت مطابق قانون اساسی موجود، ناتوانی، فساد ، بی لیاقتی وغارتگریی مقام های حکومتِ متمرکز درکابل می باشد.تمرکزی که درچند ماه پسین پرده ازچهره ی ناپاک آن توسط برخی مقام های حکومتی بویژه والیان چندولایت بابیان این اصل که آن هایک خردضابط راهم برکنارواداره کرده نمی توانند،برداشته شد.طرفه اینکه، قدرت بدست کسی متمرکزشده است که کمترین آگاهی ازاداره، اقتصاد، سیاست ملی وجهانی ندارد.ازاین رو،لازم است که هم جامعه ی جهانی وهم مردم افغانستان بویژه آگاهان آن درزمینه تدبیراندیشی کرده نگذارند بیشترازاین بحران ادامه یابد.وبرای مهاربحران سیاسی رایج درکشور، بهترین گزینه بازنگری درقانون اساسی ودولت سازی باکنارگذاشتن مهره های درمانده،نالایق وفاسدی می باشد که هم مانع دولت سازی وبازسازیی اقتصادی کشورشده اند وهمچنان کمک هایی جامعه ی جهانی رابه غارت برده اند.پس ازبازنگری درقانون اساسی و دولت سازی است که می توان حمایت مردم افغانستان رابه حکومت جلب وکشوررابه سوی خود گردانی ،بازسازیی اقتصادی ، مهارتروریسم ، غلبه به دشواریی بی امنیتی ، بی ثباتی ، بازگردانی ملیون هامهاجربه خانه وکاشانه ی پدری شان، وحل مشکل فزاینده ی خانواده هایی شهیدان ومعلولین رهبری کرد.دراین صورت، بدون شک، مرکزهایی منطقه ی صادرکردن تروریسم سرعقل آمده حاکمیت ملی افغانستان رابرسمیت می شناسند.

0 comments:

Post a Comment