به آن دین وبه آن دانش چه نازی به کف ناداده نان جان ازبدن برد
اقبال
ابراهیم ورسجی
18-6-1391
نگاهی به رابطه میان دین،سیاست وقدرت
این نوشته درچهاربخش تنظیم شده است:نخست،نگاهی به رابطه میان دین،سیاست وقدرت.دوم،نگاهی به تجربه هایی ناکام مسلمان هاوبرآمدن بنیاد گرایی.سوم،دشواریی دین درشرایط کنونی.چهارم،مبارزات اسلامی افغانستان رابنیاد گرایی،تفنگ سالاری وتروریسم تفاله کردند.یکی ازپرسمان های مبرم وبنیادیی زمان ما،رابطه میان دین،قدرت وسیاست می باشد.رابطه ی بسیارپیچیده وچندپهلویی هرسه پدیده ی نامبرده وبهره برداریی نادرست قدرت وسیاست ازدین، ودین کاران ریاکارازقدرت وسیاست، سبب شد تادید گاه های چند گانه و گاهی ضد ونقیض درزمینه ابرازکرده شود.دراین رابطه،سه گرایش فکری پابه میدان گذاشتند که گرایش نخست، زیرتاثیررخ دادهای اروپاوامریکادرچهارقرن گذشته باین نظررسید که آنچه برسرد ین،مدرنیته/نواندیشی وروشنگری درغرب آورده است؛باید درشرق برسر اسلام نیزآورده شود.گرایش دوم، باین باوراست که میان دین مسیحی ودین اسلام تفاوت های بنیادی وجود دارد،ویکی ازفرق هااین است که درغرب، دین مسیح دربرابرعلم ایستاده بود؛ازاین رو،علم پیروزودین به کنج کلیسا رانده شد.ازنگاه این گروه،اسلام دشمنی باعلم ندارد،ازاین سبب می تواند باکاروان علم،تمدن ومدرنیته همراه شود.طرفداران این طرزفکرکه بنام نواندیشان دینی شناخته می شوند،باوردارند که دین اسلام بافراورده های مدرنیته وروشنگری مانند:د موکراسی،کثرت گرای،جامعه ی باز،حکومت قانون،حقوق بشر،برابری حقوقی زنان ومردان،گزینش وبرکناری رهبران باکاربردانتخابات سازگاراست.ازاین رو،می توان هم مسلمان ماند وهم مدرن شد.گرایش سوم که بنیاد گرانامیده می شود،به باورخود اسلام رادین کامل می داند وباکامل خواندن اسلام ونظام اسلامی وتاکید برگذشته گرایی، می کوشد که نظام شرعی صدراسلام راآن گونه که خودش درک کرده است،درجامعه ی مسلمان هاجامه ی کاری بپوشاند.
ازاین که دوگرایش نخست درجای دیگری به بررسی گرفته شده است،نویسنده می کوشد که دراین نوشته به تفصیل درباره ی گرایش سوم یابنیاد گرایانه بپردازد.دشواریی این گرایش باذهنیت دین مدارانه اش این است که با اسطوره سازی ازگذشته درزمان کنونی،ازتاریخ،اجتهاد وحتا آموزه های قرآنی انکارمی کند یاآن هارادانسته وندانسته نادیده می انگارد.بطورنمونه،درسوره ی زمرآیت های16و17،تاکید برپرهیزازپرستش طاغوت وبازگشت به سوی خداشده است،وخداوندبه رسول خودامرکرده است که مژده بده به آن بند گان که گفته هارامی شنوند وازبهترین آن ها پیروی می کنند.این گونه بند گان هدایت شده ودارای مغزوخرد می معرفی شده اند.ازدیدآیه های نامبرده،بهره برداری ازدستاوردهای علمی- انسانی بشربدون درنظرداشت باورهای دینی،اصل پسندیده می باشد.برخلاف این نوع نگاه،بنیاد گرایان بهره برداریی آن چنانی راستیزه باد ین می پندارند.واین گونه برداشت وذهنیت ازد ین سبب شده است تاعده ی تاریک اندیش،تنگ نظروپس مانده مانند سلفی های عرب،ملاهای اخباری ایران وپاکستان وطالبان وبخشی ازملاهای افغانستان به بازسازی استبداد قرون وسطایی پرداخته باارزش های والاوجوهریی دین وجهان نومانند:آزادی،حقوق بشر،دموکراسی،کثرت گرایی وحقوق زنان به مبارزه برخیزند.بازسازی نظری- عملی استبداد وقربانی کردن دین،اخلاق،آزادی،عدالت،شورا،بیعت ونیکوکاری راکه همگی حکایت ازشناخت ودرک رسمی وحاکمانه وزورگویانه ازدین دارند؛درجهان معاصرازپرسمان های حیاتی ومبرم مردم مسلمان به شمارمی آیند.
بدبختانه،برخوردغرض ورزانه ی غرب با اسلام درد وران جنگ سرد، ورویارویی اسلام باکمونیسم شوروی درافغانستان، واوج گیریی فزاینده ی این غرض ورزی درد وره ی پساجنگ سرد،بویژه دردوره ی حکومت هشت ساله ی جورج بوش، باعث شد تاچهره ی خرد ورزانه ی اسلام زیرسایه ی چهره ی خشن،خردستیزانه ومخالف حقوق بشروزن ستیزانه ی گرایش های ویژه مذهبی یامذهبی نما درجهان اسلامی قراربگیرد.ودراین راستا،گروه های مانند:القاعده ،طالبان ،گروه مسلح الجزایروگروه بوکوحرام درنیجریاکه همه ارزش های جهان شمول غربی انکارمی وزرد، زیرنگرانی سازمان های جاسوسی سربرافراشتند؛گروه هایی که بجای فایده رسانی به اسلام،موادسوخت رسانه ی وتبلیغاتی برای سیاست بازان غربی، ومستبد ین مسلمانِ وابسته به غرب درکشورهای مسلمان فراهم کردند.دشواریی اسلام القاعده- طالبان ازعربستان تاپاکستان وافغانستان،وجاهای دیگراین است که به باورخود"شریعت"رااجرامی کند وآیت های هم درقرآن وجود دارند که برداشت سرسری وبدون پیوند دادن آن هابادیگرآیت ها درقرآن، سبب تشویق این گونه شریعت خواهی می شود.بطورنمونه،درقرآن سه آیت درسوره ی مائده:"کسانیکه مطابق آنچه که خدانازل کرده حکم نمی کنند،کافران،ظالمان وفاسقان هستند،"آمده است.وقتیکه این آیت هابدون ریشه یابی لغوی ورابطه باآیت های دیگرقرآن مطالعه شوند،درواقع،باکتاب خدابرخورد گزینشی شده وهرکس وناکسی چه فردی وچه گروهی بنام شریعت به تطبیق شریعت باباورهایی نادرست خود دست زده،بنام خداودین، به مردم جنایت ونسل نورابه سوی دین گریزی وادارمی کند.آن گونه که مجاهدین وطالبان وملاهای پاکستانی وایرانی تاکنون کرده اند.ازنظرلغوی،بنیاد گرایان "حکم"رابه معنای حکومت کردن می گیرند،درحالیکه حکم به معنای قضاوت وداوری می باشد،نه تعریفی که آن ها آن ها از آن ارائه می کنند.
درواقع،این گونه برداشت قشری وسرسری ازکتاب مقدس پیامدی که تاکنون داشته این است که ملاها درخد مت قدرت وحکومت درآمده،ازهرحکومت ظالم وفاسدی بخواهند که شریعت رااجراکند.ودرافغانستان ،عربستان وبخش های قبایلی پاکستان این کارراکرده اند،وبه فقرومصیبت مردم وبدنامی اسلام افزوده اند.فرق این دارودسته ی بنام مذهبی بانوگرایان وجنبش های اسلامی،مانند:اخوان مصروجماعت اسلامی درهندوپاکستان وبنگله دیش،حزب عدالت وتوسعه درترکیه ،نهضت اسلامی درتونس،کنگره ی ملی درسودان،نهضت علمادراندونیزی وحزب اسلامی درمالیزی،این است که احزاب نامبرده برای تطبیق ارزش های دینی، اول، می خواهند یک نسل ازمسلمانان راپرورش بدهند وپس ازآن قدرت رابدست گرفته کشوررابه سوی دنیای مدرن رهبری کنند،دیگرگونی که امروزدرترکیه جریان دارد، ودردو دهه ی پسین قرن بیستم داکترمهاتیرمحمد درمالیزی درمینه کارمهمی کرد وآن کشورراازیک کشور دهقانی وپس مانده به یک کشورمدرن مسلمان مبدل کرد.تاکیدناآگاهانه وریاکارانه ی برخی ملاهاوهمه ی طالب هابه اجرای شریعت توسط نظام های استبدادی،مزدورووابسته به استعمار نو تنهابه راندن آگاهان مسلمان به سوی کمپ سوسیالیسم درگذشته ودموکراسی بظاهرلیبرال امروزی منجرنشده است،بلکه مردم رابادین بدون عدالت واخلاق وشوراکه درواقع تهی کردن دین ازجوهرآن می باشد،بارنج های فراوان مادی وروانی روبروساخته است.
نگاهی به سیاست های مذهبی عربستان سعودی، روشن می سازد که چه فاجعه ی رابه دین، درخاورمیانه،پاکستان وافغانستان نازل کرده است.درواقع، تنهادر کشورهای نامبرده مصیبت نیافریده است،بلکه وضعیت درونی خودش هم مملوازچپاولگری وبهره کشی می باشد.بطورنمونه،...شش هزارخانم وشهزاده های خانواده ی سعود،ماهانه 30هزاردلارازبودجه ی دولت به جیب خود می زنند؛واین مبلغ افزون برآن می باشد که پول معاش وخوراک می گیرند وتجارتی غیرازاین هم دارند.یک شهزاده ی معمولی سعودی بادوزن وده فرزند درحدود260هزاردلاردرماه می گیرد.درسال1994،یک اقتصاد دان سعودی تخمین کرده است که خانواده ی شاهی درسال دستکم چهارملیارد دلارمصرف می کند.(1)این حکومت خانواد گی که ازسرتاناخن درفسادغرق است وسالهااست که ثروت نفتی کشوررادرتبانی باشرکت های نفتی سرمایداری بغارت می برد؛درعین زمان،به اجرای"قانون شریعت"آن گونه که خودش وعالمان رسمی اش دریافته اند،خودرامتعهد می داند وسالانه ده هانفرازدزدان نان رامطابق دریافت مفتی های رسمی ازدین، به بریدن دست محکوم می کند؛وباین هم بسنده نکرده به مرکزهای مذهبی درپاکستان که خرافات وتوحش می پراگنند وطالبان افغان- پاکستانی که بنام دین سرمی برند،ترورمی کنند،ودربرابرعلم ودانش تاسرحدمرگ می جنگند،کمک مالی وتبلیغاتی میکند.طالبان،برخی مجاهدان دیروزوملاهای مزدوروریاکارپاکستانی افزون براینکه به نفع برداشت دینی به گونه ی سعودی تبلیغات می کنند ومی رقصند؛درهردوکشورپاکستان وافغانستان وتااندازه ی هند،بنام اسلام وجهاد، کارهای کردند ومی کنند که اسلام ومسلمان ها ازشنیدن داستان آن هااحساس شرمساری می کنند.درزمینه،دشواری ازآنجابرخاست که نظام اسلامی اولیه وتاریخ اسلام بدآموزی شد وهرمستبد وسلطان خودسرکه چندنفرتفنگ دارگردآورده توانست ازملاهای ساختگی فتواگرفته خودراامیرمومنان جازده دین راوسیله ی استوارسازیی پایه های حکومت های ستمگردینی نماساختند.
پس ازدوره ی خلیفه های راشدین که مسلمان هاازاصل شورا،بیعت،عدالت وبرادری اسلامی محروم ورسیدن به قدرت بزوروتطمیع رایج شد،درسرزمین های اسلامی وضعیتی بوجودآمد که دارند گان قدرت سیاسی ونظامی برای عوام فریبی، عالمان توجیه گرسلطه رابوجودآوردند وبه آن هاوظیفه سپردند که درمیان توده های مسلمان،حکومت آن هاراخلافت وپیروراه پیامبرخداوخلیفه های راشدین معرفی کنند.ازآن پس،فقه واندیشه ی سیاسی وجامعه ی که درزیرسایه ی آن نضج گرفت؛درظاهراسلامی ودرعمل رابطه ی جوهری باد ین نداشت.دراین راستا،دینِ ابزارقدرت شده،زمینه های سیاسی- فرهنگی- اجتماعی رابه گونه ی شکل داد که اندیشه هایی سیاسی- حقوقی درجامعه ی مسلمان رشد نکنند.روشن است.زمانیکه علم های سیاست وحقوق جولان نیابند،آگاهان یاگوشه گیری می کنند(صوفیه)یادرباری وجانب دارحکومت می شوند(قاضی ها،محتسب هاومفتی های رسمی ازگذشته های دورتاکنون)یااینکه به خشونت رومی آورند(خوارج واسماعلیه دیروزوالقاعده ی امروز)،وشماری هم راه بیرون رفت رادراندیشه های بیرون دینی جویامی شوند که پیروان فلسفه ی افلاطون درسده های میانه ی اسلام وکمونست- سکولارهای مسلمان درحال حاضر نمونه ی خوبی می باشند.ازآنجاکه جامعه دینی بودوعالمان اغلب درباری،بیشترین دانشمندان به اندیشه ی یونانی یاپوشش اسلامی بخشیدند ویااینکه هردوراچنان خلط کردند که مردم نمی توانستندازآن سردرآورده،برای آینده ی دین وسیاست خودبهره برداری نمایند.بطورنمونه،اززمان فارابی که برداشت هایش مستقیم برتجربه ی سیاسی وتعلیمات افلاطون پایه گذاری شده بود،فلسفه ی اسلامی چنین می آموخت که اقدام به ایجادیک تحول کلی درجامعه ی نضج گرفته زیراشراف زوروتزویرشاه وشیخ، بنام جامعه ی اسلامی،به منظورپدیدآوردن بهترین یاکامل ترین جامعه ی که منظورعقل می باشد،کاری بهوده است....جامعه ی اسلامی که ابن خلدون درآن زند گی می کرد،چنین ترکیبی بود.شریعت اسلام بامختصرتعدیلی هماننداجتماعی وسطای بود که افلاطون درکتاب قوانین توصیف کرده بود.نه تنهااسلام یگانه ی شالوده ی جامعه ی اسلامی درزمان ابن خلدون نبود،ابن خلدون این اندیشه ی زمانه ی خودراپذیرفته بود که باروی کارآمدن بنی امیه(60-61هجری)،حکومت مطلقه ی شرع ازمیان رفت وازآن به بعد،فرمان روایان اسلامی سیاست خودرابرای کسب وحفظ قدرت برممزوجی ازشریعت ومقتضیات حوایج طبیعی یعنی حوایج ابتدای وعموماضروری پایه گذاری کردند.(2)
اگرچه سیاست شاه وشیخ(ممزوجی ازقدرت ودین)طبق دید گاه ابن خلدون، باقتضای احتیاجات مردم ترتیب وتنظیم شده بود،امادستاوردآن به گونه ی نبود که حتامطابق تعریف ابن خلدون ازسیاست،نیازهای مردم راتامین کرده بتواند.ازدیدگاه ابن خلدون که،...سیاست اخلاق واقتصادرانیزشامل می گردد،ازنظرارسطووحکمای اسلامی برترین علم شناخته می شد،این علم بویژه باتدبیرمنزل وشهر(باصطلاح امروزدولت)سروکاردارد.ابن خلدون توجه خودراروی این هدف نخستین متمرکزکرده،سیاست رابدین گونه تعریف می کند:"سیاست تدبیرمنزل یاشهربه آیین اخلاق وخرداست،تاجمهورمردم رابراهی سوق بدهد که به حفظ وبقای نوع منتهی شود."(3)تعریف ابن خلدون ازسیاست یعنی سامان بخشیدن شهریاکشوربه آیین خردواخلاق،کمتردرجامعه ی اسلامی پیش وپس ازاوجامه ی کاری پوشیده توانست.خرد که ازآن ابن خلدون درتعریف سیاست نامبرده است،درعصرروشنگری، دنیای غرب باتاکیدبرآن وکاربردآن به حیث یگانه معیارسنجش پدیده ها،درواقع،جهان نوراپدیدآورد.درجهان اسلام،پس ازضربه ی که غزالی ومکتب اشعری بعد ازکسب بالادستی برمکتب وشیوه ی اعتزال برعقل وخردوارد کردند؛درواقع،به غلبه ی نقل برعقل(علوم نقلی برعلوم عقلی)وبی خردی براندیشه ورزی انجامیده وضعیت فکری وعقلی ی راپد یدآورد که پس ماند گی اسلام رادرمقایسه باغرب رقم زد.پانه گرفتن اندیشه واندیشه ورزی درحوزه های فکری- فرهنگی- حقوقی وسیاسی که جامعه رابه سوی فضای بازفکری- سیاسی سوق میدهد؛سبب شد که استبداد حاکم دروازه ی اجتهاد رابسته،دین درخدمت دولت وحکومت قرارگرفته وجامعه ی اسلامی گله واراداره شود.دریک جامعه که معیاروسنجه ی رسیدن به قدرت ورانده شدن ازآن،قدرت وزورگوی باشد،اخلاق به معنای درست اندیشی ودرست گوی تهی ازمعناشده،درفرجام به تزویر،ریا،فریب کاری وچاپلوسی بزورمندان جاخالی می کند.
تجربه درتاریخ سیاسی مسلمان ها ثابت می کند که بزرگترین دشواریی د ین همواره قدرت بوده ومی باشد.باین معناکه تازمانیکه دین درخد مت زوروتوجیه گرسیاست زورمندان باشد؛وظیفه ی اصلی خودراکه هدایت ورشد مادی ومعنوی جامعه درسمت وسوی کمال می باشد،ازدست میدهد.ازاین رو،آنچه که امروزبنام دین درجامعه ی اسلامی داریم؛بجای هدایت گری وتلطیف اخلاق وکمک به همسوی وهمگرای مسلمان هادرمسیرسعادت وپیشرفت،به ابزاری بدل شده دردست غرض ورزان،زورمندان وشکم پرستان که بابهره برداری ازآن، جدایی درمیان مسلمان هاایجاد وصرف برای مردم سواری،دین داری می کنند.این گونه رویکردبهره کشانه ازدین آن هم بوسیله ی ایجادعالم وفقه درباری سبب شده است که دوگونه واکنش نسبت به د ین ودین داری خودنمایی کند:1- سودجویی وزراندوزی عالمان بی عمل ازراه دین باهمراهی حکومت های فاسد وسرکوبگر،قدرت وارزش عالمان پاک ودرست کاردینی رابه صفرضرب زده وهمین کارکردسبب شده که درضدیت بادولت های طاغی وفاسد،افراطی هابه تفسیروتحلیل غیرکارشناسانه ازدین پرداخته وتااندازه ی دین رابه نفع خود، مصادره نمایند.2- نسل نوکه درمرکزهای علمی نوچه درغرب وچه دردانشگاه های کشورهای اسلامی آموزش دیده است؛بانگاه سرسری به دین باین باورشود که دین بدردنیانمی خورد وباید به کنج مسجد منحصروازدست اندازی دراموردنیارانده شود. پیشرفت شتابان غرب وپس ماند گی وحشتناک مسلمان هاباین اصل دامن زده است که برای پیشرفت اجتماعی،فرهنگی،سیاسی واقتصادی باید راه غرب مدرن رارفت، ورفتن راه غرب ایجاب می کند که همان طوری که پابپای مدرن شدن غرب،مسیحیت مدرنیزه وایدئولوژیک شد؛اسلام نیزباید مدرنیزه یااینکه موضع همانند کاتولیک هاوپروتستان هادرغرب رادرجامعه ی اسلامی درپیش بگیرد.
باتوجه به دید گاه نامبرده،باید دین اسلام برای پیشرفت مسلمان هامسیری راطی کند که پروتستان های غربی طی کرده اند،ودین مسیح وکلیسای کاتولیک رادرمرحله ی نخست، پارچه ودرمرحله ی دوم، اززند گی عمومی بیرون کردند.آموزه،کارکرد ومعنای پروتستانتیسم مذهبی، دربرگیرنده ی سه حالت اصلی می باشد:1- ایفای نقش روحانی به حیث رابطه میان خدا وبنده.2- دنیاگرایادنیایی ساختن دین.3- جداکردن دین ازدولت وحکومت وایجادحکومت دنیایی یاگیتیانه که می تواند بدوشیوه ی سکولار،مانندآلمان وانگلیس ویابه شکل لائیسیته مانند فرانسه جامه ی کاری به تن کند.سکولاریسم به گفته ی ماکس وبر،جامعه شناس آلمانی مهم ترین پدیده ی مدرنیته می باشد.پس از دنیای شدن جامعه،مذهب وانسان اروپایی است که دیگرگونی دردین نمودارواروپای نو به حیث بزرگترین قدرت مدرن واردعرصه ی کارزارزند گی بشری گردید.مشکل این گونه برداشت ازاروپای مدرن ومسیحی گریی دنیای شده، واصراربرتکرارآن درجامعه های مسلمان، این است که درجهان پیشامدرن،مسیحی گری به نفع دنیاگریزی وآخرت گرایی کاروتبلیغ می کردودرکنارتاکیدبردنیاگریزی ووعده ی زند گی بهتردرآسمان، باعلم ودانش نیزدرافتاد؛درافتادنی که درفرجام دین راخلع سلاح وعلم ستایی راجایگزین دین ستایی ودین باوری ساخت.برخلاف مسیحی گری،دراسلام هردوآموزه ی دنیاگرای وآخرت گرای باهم درآمیخته اند.اسلام درعین اینکه انسان رابرای فردای خوب درجهان برین تشویق می کند،به بهره گیری ازنعمت وابزارطبیعت درجهت یک زند گی آرام ومرفه نیزتشویق می کند.دردینی که آموزه های آن ترکیبی آن جهانی واین جهانی رادارامی باشد؛به گونه ی مطلق دنیاگراسازی همراه باحذف آخرت گرایی، مشکل سازتمام می شود.باوجوداین،به صراحت باید گفت که غلبه ی ذهنیت آخرت گرابرذهنیت دنیاگرادراسلام وبه خدمت قدرت های فاسدسیاسی درآمدن دین، وضعیت ناهنجاری بوجودآورده است که برای بیرون رفت ازآن، ایجاب می کند که درگام نخست، دین ازحالت ابزارقدرت بیرون، ودرگام دوم، باتفسیرعصری واصلاح گرایانه ازآن، بایدبه مصاف دین آلوده به قدرت وریاکاریی عالم نماهای درباری وهمچنان به پیکاری کژاندیشی های رفت که مدرنیته،جهانی شدن وتفکربنیاد گرایانه و خشن فراراه دین قرارداده اند.
نگاهی به تجربه های ناکام مسلمان هاوبرآمدن بنیادگرایی
پیش ازآنکه مدرنیته وجهانی سازیی برخاسته ازآن،اسلام ومسلمان ها رابه چالش بکشند،درفرهنگ اسلامی به مسلمان هاآموخته بودند که نخستین ومبرم ترین نیازهرقوم وملت سه چیزمی باشد:امنیت،عدالت وفراوانی ابزارزند گی.شوربختانه،آنچه که قدرت حاکم ودین توجیه گرآن تحویل جامعه ی اسلامی داده بود وهنوزهم میدهد،تحمیل استبداد وسرکوب آزادی بنام امنیت،گسترش فقر،مرض،جهل، وپس ماند گی مادی وفرهنگی بجای عدالت وفراوانی می باشد.واقعیت این است که....برای مرد می که درگذرسده هابه استبداد(چه استبدادسیاسی وچه استبداد مذهبی)خوگرفته باشند،ایدئولوژیی که وعده های حقوق وفرصت های برابربه بی نوایان وثروت مندان میدهد،حتی به قیمت انقیادبه فرمان روای استبدادی،خیلی فراترازآزادی فردی می رود که ثروت مندشدن اقلیتی رابه زیان اکثریت اجازه میدهد.(4)دراین راستا،نخبگان سیاسی مسلمان درسرزمین های اسلامی ایدئولوژی های گونه گون رابه آزمون گرفتند.بطورنمونه،رژیم پادشاهی عربستان تحقق شریعت راوظیفه ی اصلی خود ساخت،جمال ناصردرمصرسوسیالیسم رابه نام سوسیالیسم عربی بجای کمونیسم روسی پیشه کرد که قذافی در لیبی باکتاب سبزخودبه کاربردبهترازآن مدعی شد.سوسیالیسم عربی الجزایر،ناسیونال سوسیالیسم عربی- بعثی درعراق وسوریه،رژیم لائیکِ دین ستیزدرتیونس،کمونیسم روسی،اسلام جهادی وشریعت پاکستانی طالبان درافغانستان،جمهور اسلامی منافقانه ی پاکستان که سه ملیون مسلمان رادرسال1971دربنگال کشت وزمینه سازِبرآمدن بنگله دیش شد.درهمین کشوردورویه،ذوالفقارعلی بوتوسوسیالیسم اسلامی راپس ازجداشدن بنگله دیش درپیش گرفت که نتیجه ی اقتصادیی برای مردم دربرنداشت،وعلت هم این بودکه فئودالزاده ی بزرگی نمایش سوسیالیسم کرده بود.چون سوسیالیسم اسلامی ناکام شد،نظامی هازیرفرماندهی ضیاءالحق به اسلامِ شعاری ودروغین دست زدند که نتیجه ی آن ویرانی افغانستان وبرآمدن خشونت وبنیادگرایی درهردوکشورهمسایه می باشد.دربنگله دیش که پس ازجدایی ازمنافقت پاکستان وشکل دهی جمهوریی تااندازه ی دموکراتیک،وضعیت بهتری نسبت به وضعیت قبلی اش دارد،نمونه ی ازسوسیالیسم وسکولاریسم بدون منافقت ودین نمایی راه اندازی شد که وضع بهترازپاکستان دارد.این بهتری بخاطری ممکن شد که نقش نظامی هادرسیاست مهارشد.درترکیه اول لائیسیسم دین ستیز،بعداازجنگ جهانی دوم،سکولاریسم دین ناستیزراه اندازی شد که راه رابه اسلام مدرنیزه شده ی کنونی بازکرد.درایران مدرنیسم اقتدارگراوخشن محمد رضاشاه جمهوری اسلامی راتولید کرد،جمهوریی که بتاریک اندیشی وخشونت گراییده ودستاوردی ندارد.برخلاف آن،درمالیزی،اسلام همسوبامدرنیته موفق ثابت شد. دراندونیزی، سکولاریسم ومدرنیسم اقتدارگراکارنامه ی بهترازایران داشت که به برآمدن دین اندیشی غیربنیادگراکمک کرد.درسودان،تجربه ی ناکام مصربراه اندا خته شد که دستاوردآن حکومت نظامی عمربشیرباشعاراسلامی وجدایی بخش جنوب فراورده ی آن می باشد.درنیجریاکه بزرگترین جمعیت مسلمان افریقارادارامی باشد،تشدید دشمنی میان اسلام ومسیحیت وبرآمدن گروه "بوکوحرام/طالبان آن کشوردربخش شمال وطالبان مسیحی دربخش جنوب راببارآورد.
نگاهی هرچند گذرابه دستاورد رژیم های نامبرده،نشان میدهد که جزترکیه ومالیزی وتااندازه ی اندونیزی،دیگران به دلیل های که جای بحث آن هانیست،همه ناکام و جززیان، سودی به مسلمان هارسانده نتوانسته اند.اوضاع غمبارسیاسی- اقتصادی- اجتماعی وفرهنگی مسلمان هاراکه نوعی بدبختی درکشورهای آن ها متفاوت می باشد؛باید درفهم ودرک شان ازسیاست ودین وکاربردآن درمیدان عمل جستجوکرد.به گفته ی ماکس وبر:"سیاست عبارت است ازتعیین فرمان روا،نحوه ی انتخاب فرمان روا،طرزاعمال قدرت ونوع مناسبات رضایت آمیزیاعصیان آمیزمیان فرمان روایان وفرمان بران.(5)سیاست باتعریفی که ازآن دربالاآمد،هنوزجای پای درکشورهای مسلمان بازنکرده است، وآنچه راکه مسلمان هابنام سیاست می شناسند وبه آن آشنای دارند،جززورگویی وکنترول خشونت باروبهره کشانه ی مردم درراستای منافع گروهی وصنفی فرمان روایان وحاشیه نشینانشان نمی باشد،وتازمانیکه تعریف رایج سیاست درمیان مسلمان هاباتعریف وبری سیاست تعویض نگردد،فکرنمی کنم که آن هاگامی به سوی دنیای نوبرداشته بتوانند.تعریف مسلط سیاست وکاربردآن درکشورهای اسلامی وفرق آن باتعریف سیاست به معنای واقعی ورایج آن درجهان پیشرفته،غلطی،بدآموزی وغرض ورزی راتنهابه سیاست منحصرنمی سازد،بلکه بسیاری پدیده های دیگرازجمله د ین وایدئولوژی هم به همان مسیردروغین گام برداشته اند که سیاست رفته است.اگربه ایدئولوژی بنگریم،نتیجه همان است که درسیاست مشاهده کردیم.مارکس ایدئولوژی راآگاهی کاذب نامیده بود....معمولامقصود مارکس ازایدئولوژی، آگاهی کاذب یاتصوردروغین یک طبقه ی اجتماعی ازوضعیت خودش وازکل جامعه است.(6)
اگرایدئولوژی راشناخت دشواری هاوراه حل ها،برنامه ریزی برای بیرون رفت ازدشواری هاوکاردرراستای توسعه وپیشرفت انسانی بدانیم،وضعیت مسلمان هاوراه اندازیی ایدئولوژی هادرسرزمین های اسلامی،چه ایدئولوژی های مذهبی وچه ایدئولوژی های غیرمذهبی یااین جهانی؛درواقع،به تعریف مارکس ازایدئولوژی وکاربردآن درزند گی فردی واجتماعی مسلمان هامهرتایید می گذارد.دشواریی مسلمان ها،چه مسلمان های افغانستان وچه مسلمان های دیگراین است که هرچیزرا وارونه گرفته اند.مدرنیته/نواندیشی،دموکراسی،ایدئولوژی،قانون اساسی،جامعه مدنی وحتادین خودرا!واین وارونه انگاری،زمانی خودرابه گونه ی فاجعه بارنشان میدهد که زند گی مسلمان هابادنیای مدرن وبصورت شتابان دیگرگون شونده،همسوی وهمسری کرده نتواند.ارسطودرکتاب سیاست خودبارهاتاکید می کند که:شهروندان باید باروح شرایطی تربیت شوند که درآن زند گی می کنند.(7)آموزش وپرورش درهمه کشورهای مسلمان،بویژه افغانستان،هیچ وقت هماهنگ وهمسوباروح وشرایط ذهنی وعینی زمان نبوده ونیست.آنچه بنام سامان آموزشی- پرورشی درمیان مسلمان هارایج بود ومی باشد؛سامانه ی ازمودافتاده ی می باشد که بجای اینکه باعث پیشرفت وترقی شود،سبب پس ماند گی ورفتن به گذشته ی دورمی شود.
درشیوه ی آموزشی- پرورشی مسلمان ها،شیوه ی آموزشی وپرورشی فرانسه درشمال افریقا،شیوه ی انگلیسی درآسیای جنوبی،شیوه ی هلندی- انگلیسی دراندونیزی ومالیزی،انگلیسی- فرانسوی دربخش های ازخاورمیانه،شیوه ی روسی درآسیای میانه وافغانستان،راه بازکرده بودند.شوربختانه،این راه بازکردن هابه گونه ی نبود که به گام برداشتن مسلمان هابه سوی مدرنیته/نواندیشی کمک نماید.دراین میان،تنهاترکیه ومالیزی استثناشده می توانند،چراکه این دوکشور،آموزش غربی راگرفتند وباتوسعه ی دولت دموکراتیک مدرن تا اندازه ی خودراباجهان نوهمسوساختند.باوجودهویت باختگی دوره ی نخست درترکیه که نادیده گرفتن ارزش های دینی عامل آن شده بود،وپسانتربرای دین درآموزش وپرورش دینی به گونه ی نوراه بازکرد ووضعیت کنونی راسبب شد؛درواقع،این کشوردرمقایسه با دیگرکشورهای مسلمان هزاران گام به پیش برداشته است.دردیگربخش های جهان اسلام،دشواری ازآنجاآغازشد که درمیان مسلمان ها،نه نظام آموزشی- پرورشی غربی به صورت درست جابازکرد،ونه نظام آموزشی اسلامی نوسازی شد تا بازمان همسووهمگام شود.نتیجه، یک نظام چندپهلوی بی کیفیت بود که هم به شرقی وهم به غربی پهلومی زد که درایران پس ازانقلاب اسلامی به سامانه ی نه شرقی ونه غربی نوگراستیزراه بازکرد،وترکیه بامدرنیزه کردن اندیشه ی اسلامی وبه روزکردن آن، ازهمه بویژه ایران درتجربه ی مدرنیزه کاری دین وهمراه سازی آن بادموکراسی وحقوق بشرپیشی گرفته است.اگرترکیه همین گونه که آغازکرده است،به پیش برود،نمونه ی خوبی برای مسلمان هاخواهدشد.
درمصرکه افغانستان درآموزش علوم مذهبی درسطح حکومت،درپیوستگی با آن قرارداشت ودارد،شیوه ی آموزشی- پرورشی- دینی راکه استاد محمدعبده یکی ازپیشگامان نواندیشی دینی درجهان اسلام پیش کش کرده بود،زیرفشارمحافظه کاریی دینی- حکومتی ازگردش انداخته شد.عبده باتاویلی که از"مصلحت"ارائه کرده بود؛بهترین گزینه ی راتقدیم کرده بود که می توانست هم دین رابادنیاهمسو،وهم آموزش غربی رادرسرزمین های اسلامی بکاراندازد.دراین صورت،ازیک سو،تفسیرنواز دین ومصلحت مسلمان ها،دین رابادیگرگونی های عصرهمگام می کرد؛وازسوی دیگر،آموزش غربی به گونه ی درست آن نیازمندی بیش ازاندازه ی مسلمان هادرفن آوری یاتکنالوژی نورابرطرف؛ وازهمه مهمتراینکه، ازوابستگی مرگبارکنونی مسلمان هابه غرب درفن آوری نظامی- صنعتی می کاست.به روزنه شدن اندیشه ی اسلامی به گونه ی که محمدعبده پیش کش کرده بود،وناکام شدن فراینداستعمارزدایی وبالاآمدن رژیم های فاسد- سکولار- مستبد وغرب زده درفردای استعمارزدایی صوری که زاده ی آموزش وپرورش نیمه کاره ونسخه برداری شده ی نادرست ازسامانه ی فرهنگی- آموزشی غربی بود،بنیاد گرایی خرد گریزراتحویل جامعه ی اسلامی داد که بدترین نمونه ی آن رادرپاکستان ،افغانستان،صومالی،شمال نیجریاوبخش های ازخاورمیانه شاهد می باشیم.
پیش ازعبده،این بنیاد گرایی خردستیزدرعربستان،خود رابنام "وهابیت"باترکیب کردن فرهنگ قبیله بادین،تثبیت کرده بود.امروزهمان وهابیتِ تاریک اندیش وخردستیزباپشتوانه ی دلارهای نفتی عربستان وبرنامه ریزیی نظامی های پاکستانی،حوزه های مذهبی پاکستان راخشونتزا،تروریزه وفرزندان نامشروع خودرا زیرنام سپاه صحابه،سپاه محمد،لشکرجنگوی،طالبان پاکستانی- افغانی و...تولید وبه حیث ابزاردردست ارتش پاکستان به افغانستان وکشمیرهند صادرمی شود،ومی کوشدبه آسیای میانه هم راه بازنماید. پیامداین گونه طرزفکردرگام نخست،بصورت منفی به خوداسلام هم درسطح جهان وهم درسطح منطقه برمی گردد.بطورنمونه،درسطح منطقه یاجهان اسلام بطورکل،افراط گرایی غیرعقلانی رادامن می زند که برای پیشبرداهداف خود،خشونت،ترور،زن ستیزی ومخالفت باحقوق بشرودیگرارزش های جهان نورادرپیش گرفته است.زمانیکه این گونه کرداروگفتارغیردینی درزیرسایه ی دین ودین داری براه انداخته شود،برای دشمنان اسلام بهانه ی خوبی میدهد تا بابهره برداری ازرسانه های جهان به مسخ چهره ی اسلام بپردازند؛ ودرسطح جهان اسلام، بنام مبارزه باتروریسم وافراط گرایی به حمایت ازاستبداد وسرکوب اندیشه ورزی اقدام کنند؛آن هم بنام مبارزه باترور،کاریکه بوش وبلیرومستبدان مسلمان درهشت سال گذشته کردند وفاجعه ی فراوانی راهم به اسلام هم به جامعه ی بشری؛ وهمچنان، به ارزش های پذیرفته شده ی جهانی، مانند:حقوق بشر،دموکراسی،جامعه ی مدنی،آزادی بیان وحکومت قانون نازل کرده اند که نتیجه ی آن نه ناتوان ساختن تروریسم،بلکه فربه کردن آن می باشد.
تاجای که به خود مسلمان ها ارتباط می گیرد، طرزفکربنیاد گرایانه که بذات خود بیماری ذهنی- روانی بیش نیست،زیان های فراوان مادی ومعنوی رابه مسلمان هابارکرده است.بطورنمونه،...درگذشته اسلام روبنای رابوجودآورد که درآن همه وفاداری های قومی یافرهنگی ازمیان رفتند،واسلام اساس وپایه ی وحد ت قرارگرفت.(8)همچنان که تعالیم وحد ت گرایانه ای قرآن،عرب هارا ازقبیله پرستی رهانیده بود،انتظارمی رفت که تجدد خواهی اسلامی بندهای فرقه بازی رابگسلد،نبرد باسلطه ی غرب(وپسانترباسلطه ی کمونیسم شوروی)نیزمستلزم وحدت کلمه ی همه ی مسلمان هاصرف نظرازعقایدجنبی شان بود.(9)برخلاف،چنان نه شد وبنیاد گرای رافربه ترکرد،بنیاد گرایی که تعصب مذهبی وقوم گرای های کوررادامن می زند.طوریکه یادآوری شد،آموزش ونسخه برداری ناسنجیده ونیمه کاره ازاندیشه وعلوم غربی وخرد گریزی دراندیشه ی سنتی اسلام که باقدغن کردن اجتهاد یاکاربردآزادانه ی عقل وخردبرمسلمان ها توسط حاکمان وعالمان درباری بارشده بود؛دستاورد خود رابدوگونه ی سکولاریسم آزادی ستیزودین گریزوبنیاد گرایی خرد سوزوزن ستیز تحویل جامعه ی مسلمان هاکرد.این دوگرایش فکری که اولی باحمایت غرب به صندلی های حکومت برمسلمان هاتکیه زده وسرمایه های مادی ملت های خود رابه غارت می برد وآزادی هارامی کوبد؛درواقع،باعملکرد خود که باروشن اندیشی می رزمد،جاده رابرای برادرهمزادش یعنی بنیاد گرای بازمی کند.ودومی یعنی بنیاد گرایی به گونه ی متفاوت به اولی فایده می رساند وبه مسلمان هازیان می بارد.باین معناکه به خشونت دست می زند وبجای عمل شعارمیدهد وتااندازه ی که بتواندبه هراس افگنی وکشتارهم دست می زند،آن هم کشتارمسلمان ها.این رفتاراحمقانه باعث شده که غرب برای تامین منافع خوداز حکومت های سرکوبگرحمایت کند؛طوریکه درپاکستان،عربستان،مصر،الجزایر،تونس وجاهای دیگرکرده ومی کند.خوشبختانه،آن حمایت هاهم نتوانست ادامه ی خود کامگی راتامین کند.بطورنمونه، باخیزش های عربی دردوسال پسین، برخی مستبدان نابود،وبرخی دیگرهم فرسوده وغرب هم درسردوراهی قرارگرفته است.دوراهی که حمایت بی ثمرازبازماند گان همان مستبدان یاسازمان های اسلامی پسین ایستگاه آن خواهد بود.
طرفه اینکه،خشونت ،بی منطقی وخون ریزیی بنیاد گرای اسلامی که درواقع،ساخته وپرداخته ی سازمان های جاسوسی همان دولت های مستبد سکولارمانند پاکستان و...می باشد؛ سبب شد که بارک اوبامارئیس جمهورامریکادرسخن رانی7حمل-27مارس2009خود که پالیسی کشورش را راجع به پاکستان وافغانستان اعلام می کرد،بگوید:"القاعده ومتحدانش یعنی طالبان بیشترازدیگران،مسلمان هاراکشتند."این یک واقعیت است که کشتارمسلمان هادرافغانستان وپاکستان وعراق توسط مجاهد نماها،طالبان،القاعده وشیعه هاوسنی های افراطی به مراتب بیشترازآن است که فکرمی شد.طوریکه تجربه درکشورهای اسلامی نشان میدهد،بنیاد گرای اسلامی وسکولاریسم درظاهرملی گراومدرنیست دوروی یک سیکه رابه نمایش گذاشته اند.سکولاریسم ستمگرحاکم برکشورهای اسلامی بدوعمل زشت وناورادست زد:نخست،احزاب سیاسی مخالف رابرنتافت.دوم،برای کسب مشروعیت ازدین بهره برداری نارواکرد.زمانیکه احزاب سیاسی مخالف رابرنتافت،فضای سیاسی بسته شد وجامعه ی مدنی وفرهنگ سیاسی لازمه ی آن شکل گرفته نتوانست.افزون براین،بهره برداریی نا درست حکومت ها ازدین،عالمان رابدودسته بخش کرد:نخست،عالم های درباری حکومت ها.دوم،عالمان مبارزومخالف حکومت ها.جدا ازاین دوطیف عالمان،درکشورهای مسلمان،درادامه ی کارسیدجمال وعبده،خرد ورزان واندیش مندانی بودند که برای حل دشواری های جدید مسلمان ها،راه حل هارادردین جستجومی کردند.جستجوی راه حل دشواری هاازدین وشیوه ی برخورد باتجدد واستعمارنوغربی واستبدادسکولاربومی وابسته به آن،نهضت اصول گرایی وروشنفکری واصلاح طلبی دینی رابمیدان آورد که اخوان مصر،جماعت اسلامی پاکستان- بنگله دیش،نهضت گرایش اسلامی درتونس،جبهه ی نجات اسلامی درالجزایر،نهضت العلماوجمعیت العلمای اندونیزی،حزب اسلامی مالیزی،حزب رفاه واکنون عدالت وتوسعه، حزب حاکم کنونی درترکیه،کنگره ی ملی درسودان،نهضت آزادی ومجاهد ین خلق وجنبش مسلمانان مبارزدرایران،ازآن جمله می باشند.
دولت های سکولار- ستمگربومی درکشورهای اسلامی که خودرامدرنیست وطرفدارنوآوری درسرزمین های مسلمان برای غرب جازده بودند؛باهردوگونه مخالفین سیاسی خود،یعنی مسلمان های مدرنیست واصلاح طلب وسکولارهای دموکراسی خواه رزمیدند.باسکولارهای دموکراسی خواه بومی براین اساس رزمیدند که ممکن است روزی غرب ازآن هابه حیث نیروی جایگزین طبقه ی حاکمه حمایت نماید؛وبامسلمان های مدرنیست باین اندیشه رزمیدند که توان جمع آوریی توده هاوهمسوسازی آن هاباجهان مدرن رادارند.این سیاست شیادانه که تاکنون ادامه دارد،چه زیان های مادی وفرهنگی نیست که برمسلمان هاواردنکرده است.ازیک طرف، درعرصه ی اندیشه ورزی،اندیشه ی نوراچه دینی وچه غیردینی فلج کرده است؛وازطرف دیگر،بابهره برداری نارواازدین،رهبران عوام فریب دردین ایجاد کرده اند.نسل نومسلمان زمانی که می بیند حکومت هافاسد ورهبران توجیه گرمذهبی دروغ می گویند ونان می خورند،چاره ی جزگرفتارامواج غربی شدن ندارد.ازهمه مهمتراینکه، وضعیت عوام فریبی بوسیله ی دین،زمینه سازی می کندتاعوام فریبان دیگری بنام نظام عدل شرعی پاپیش گذاشته، به ژرفنای فاجعه بیافزایند.طوریکه ملاهای قبایلی درپاکستان وطالبان وبخشی ازمجاهدان افغانستان درگذشته کردندواکنون هم مصروف اندتاازاین طریق به بد نامی اسلام وبد بختی مسلمان ها بیافزایند.دررابطه بابرآمدن جریان های مذهبی درمیدان سیاست،این حقیقت راتجربه ثابت کرده است که....یک حزب مذهبی هنگامی اعلام موجودیت می کند ودرراه اشاعه وپیشبرد باورهای خود به مبارزه می پردازد که احساس نمایدارزش هاوبرنامه های نظام سیاسی واقتصادی موجود باارزش هاومعتقدات مذهبی پیروان آن متضاداست.(10) این درست است که سیاست های حکومت های فرمان روابرمسلمان ها دربسیاری بخش هابالگد مال کردن برخی ارزش های دینی همراه بوده؛ودربساموارد،عالمان ودین کارانی هم بودند که به توجیه وتفسیروارونه ازدین پرداختند تابرحقایق تلخ دینی وسیاسی رایج زمانه پرده پوشی کرده باشند.اماسیاست های ناسنجیده یاغرض آلود حکومت های فاسد ودست نشانده نباید دستاویز قرارگیرد که عده ی بنام دفاع ازدین، ریشه ی دین رابراندازند.طوریکه مااکنون درعمل این سیاست تخریب کارانه وبراندازنده ی دینی راکه زیراثرنظامی های پاکستانی باراه اندازیی طالبان ودیگرتندروان وتروریستان صورت می گیرد،درپاکستان وافغانستان ومنطقه، مشاهده می نمائیم.
وضعیت غمبارکنونی افغانستان وبی ثباتی مزمن درپاکستان؛ازاین رو،رخ داد که فرماندهان منافق وریاکارارتشی درپاکستان بی حیای وبهره برداری نارواازدین راازحد گذشتاندند،وزمام داران قبیلگی افغانستان بافرهنگ قبیلگی وپس مانده وواپس گرایانه ی خود،ناسیونالیسم،مارکسیسم ودین رامسخره کردند.مسخره کردن هرسه پدیده ی نامبرده بویژه هردویی اولی که درجهان نومایه ی ازمدرنیت وروشنگری راباخود داشتند؛به گونه ی واکنش واپس گرایانه،درکمونیسم افغانی، تره کی،امین ،کارمل ونجیب الله راکه ازکمونیسم تنهاخشونت وآدم کشی راآموخته بودند، ودراسلام که برشورا،بیعت،اخلاق وعدالت تاکید دارد،سیاف،حکمتیار،ملانبی،ملاخالص ،استادربانی،طالبان وافغان ملتی های مزدورومتعصب راتحویل جامعه ی افغانستان داد که فراورده ی آن ها درعرصه ی سیاست،حکومت مزدور،ناکارآمد وفاسدِ تفنگ سالارِدزد زده ی کنونی درزیرسایه ی ناتو،وتروریسم کورطالبی- پاکستانی می باشد.درواقع،وضعیت غمبارکنونی افغانستان نشان میدهدکه تفنگ سالاران جنایت کار،بنیادگرایانِ خرد گریز- اخلاق ستیزوتروریسم کورومزدورمبارزات اسلامی کشورماراتفاله کرده اند!
دشواری دین درشرایط کنونی
دررابطه بادین،دشواری ازآنجاسربرافراشت که برای پرسش های غلط ،پاسخ های غلط آن هم پیش ازشناخت دشواری ها،وراه بیرون رفت ازآن هاجستجوگردید.مشکل فقر،تبعیض های قومی- مذهبی- طبقاتی- فاصله ی حکومت گروحکومت شونده رامذهبی هادرراه اندازی شیوه ی زند گی مسلمان های صدراسلام جستجو،وکمونیست هارسیدن به حکومت وجامعه ی سوسیالیستی، وملی گراهاباصطلاح خودتحکیم وبازتولیدجامعه وحکومت تک صدای- نژادی رادرعصرمدرن پیشه کردند.طوریکه دیدیم،مارکسیسم درگذشت، وملی گرایی قبیله گراهم درزیرفشاراندیشه ی جهانی سازی که به سوی جامعه وحکومت های چند صدای سیرمی کند،خرد وخمیرخواهد شد.امامشکل دین ودین داری درجامعه های مانند: افغانستان وپاکستان باین زودی حل شدنی به نظرنمی رسد.دلیل روشن است.دین باوران درهرعصروزمان اندیشه ی دینی خودراباتحول وتکامل وسویه ی زند گی اجتماعی-اقتصادی وفرهنگی جامعه ومحیط منطقه ی وجهانی همسووهماهنگ می نمایند.زمانیکه دین داری ودین باوری ودین کاری پابه پای نوسازی های عصروزمان همگام وهمسو نشوند،هرگونه حکومتی که درقدرت باشد،چه حکومت مذهبی(ایران وعربستان)، وچه حکومتی که منافقانه دین نمایی می کند(پاکستان)،حرف هاوسخن های شان برای مردم کهنه، یاتمام می شود.دراین صورت،برای کنترول مردم ومخالفان زورمی گویند وزورگفتن سبب می شود که زیرفشارجهانی سازی وانقلاب رسانه ی، نسل نوزاده ی همان حکومت هااز(سنت،دین،اخلاق،وایدئولوژی رسمی)ودرنهایت، آنچه ازپدران وبزرگ سالان شان به میراث مانده است،دوری گزینند.
دراین بازی سیاسی که حکومت هابراه انداخته اند وادامه میدهند،نسل جوان یک سویه عمل کرده نمی تواند.چراکه نبرداندیشه هابکارخود ادامه میدهد ودراین نبرد درجامعه های مسلمان بویژه افغانستان یک طرف قدرتمند دین می باشد وعوام فریبان شریعت مداردربخش های روستایی جامعه اثرگذارمی مانند،به گونه ی که دردوطرف خط دیورند،مرزمشترک پاکستان وافغانستان نظاره گرآن می باشیم.فقراقتصادی وفرهنگی دوام دار،فسادسیاسی- مالی واداری حکومت گران،کسب مشروعیت ازدین برای مردم سواری توسط حکومت های درمانده وفاسد،خفقان فکری- سیاسی حاکم برجامعه آن هم درعصری که انقلاب رسانه ی رفت وآمداطلاعات گونه گون رابسیارآسان کرده است؛وازسوی دیگر،ماواردعصری شده ایم که سیاست حتاوظیفه ی پاسخ به پرسش های دینی،اجتماعی،فرهنگی وفلسفی ودرمجموع کیان وموجودیت ما رانیزبدوش گرفته است.پافشاری به شیوه های حکومت گریی مستبدانه چه ازگونه ی سیاسی وچه ازگونه ی مذهبی، پیامدی جزپس ماند گی سیاسی- فرهنگی- اجتماعی- اقتصادی و...نمی تواند داشته باشد.تجربه نشان داده است که هرجاکه فضای سیاسی بازشده وصداقت ودرست کاری درحاکمان رواج پیداکرده است،فاصله میان حاکمان وحکومت شوند گان کاهش یافته وسیاست به روال عادی برگشته وگرایش به سویی گروه های خشن وهراس افگن چه مذهبی وچه ایدئولوژیک ازگونه ی فاشیستی،نژادی،جدای طلبی و...کاهش یافته است.
اگرامروز، مادرافغانستان وپاکستان وجاهای دیگرشاهد برآمدن گروه های افراطی ،خشن وبی منطق هستیم،برای به پیرامون راندن آن ها،درگام نخست، بایدحکومت راخدمت گزار،راست کارومردمی ساخت، وسیاست کاران باید شیوه ی رابکارگیرند که بجای زورنشان دادن به مردم،خودرادرمیان آن هامحترم ودوست داشتنی نمایند.این راهم به صراحت باید گفت که درجامعه های که حکومت هاازنظرمشروعیت ومرد می بودن استوارنیستند،پولیس بجای تامین امنیت به نیروی نگهدارنده ی حکومت و ابزارسرکوب مردم تبدیل می شود.امروزدربسیاری جامعه های مسلمان،پولیس آن قدرکه بدنبال کردن اندیشه ورزان وناراضیان ازحکومت می گردد؛بدنبال سرکوب ودستگیری ناقضان قانون ،دزدان ،قاچاقبران وآدم کشان نمی گردد.نظام های باچنان ساختارپولیسی درجامعه های مسلمان،بزرگترین گهواره ی پرورش هراس افگنی،خشونت وجنایت های ضد بشری می باشند. دربرابر ما، بازهم نمونه ی برجسته پاکستان می باشد که پولیس ودربسامواردارتش آن کشوردرخد مت نظام سیاسی- ارتشی مردم ستیز قراردارند.نقش ضد مرد می ارتش وپولیس درنگهداری ازحکومت طرفدارزمین دارانِ بزرگ وطبقه ی تجارت پیشه ی شهری سبب شده است تادین بدامن افراطی هاسقوط کند،وجامعه ی مدنی،حقوق دانان،روزنامه نگاران وطبقه ی درمیانی- شهری که فربه کننده ی دموکراسی وحکومت قانون می باشد،لاغروکم خون باقی بماند.دراین صورت،دین دردست تندروان هم به دشواری خود می افزاید وهم مانع تحقق دموکراسی وحکومت قانون می شود.وضعیتی که اکنون بسیاری مسلمان هابا آن دست وپنجه نرم می نمایند.
اگرچه حکومت های افغانستان همواره فاسد ونالایق بودند ومی باشند،امافساد وبی بند وباری درجامعه ی افغانستان هرگزبه اندازه ی پاکستان نبوده است.رخ دادهای نزدیک به چهاردهه ی گذشته که تاکنون ادامه دارند؛همگی زاده ی حماقت هاوسیاست های ناسنجیده ی حکومت هایی افغانستان بودند و می باشند،سبب شدند که کشورنخست،زیراشغال شوروی، پس ازآن زیرسایه ی دسته های ارتجاعی و سیاه کارپاکستانی، واکنون به بهانه ی مبارزه باتروریسم زیرچکمه ی نیروهای ناتو زیرپوشش بازسازیی اقتصادی و دموکراسی خواهی وحقوق بشرطلبی قراربگیرد.دررابطه به همه ی این رخ دادها،به روشنی می توان ابرازکرد که پاکستان بااغفال عربستان درجهت تمویل طالبان وکمک برخی مجاهدان پول پرست وفاسد دیروز،به حیث جاده صاف کن غالبان کنونی عمل کرده است.سازمان های بی هدف مجاهدین وخلقی های پس مانده ی افغانستان که ازگریبان شاخه ی جنوبی آن هاطالبان بیرون شدند،وخود طالبان، ازاین سبب عقیم ونازاشدند که ازنظرسیاسی ومالی وابسته به بیرون وازنظرفکری به محافل محافظه کارعربستان وپاکستان پیوند داشتند.آنچه که ماامروزدرپاکستان بنام جمعیت العلمای اسلام ودرافغانستان بنام طالبان ودرکنارحکومت کرزی بنام شورای علماداریم،ازنظراندیشه ،خرد وطرزفکربه گونه ی کمرنگی به جنبش های اسلامی پیش ازسیدجمال وعبده گره خورده اند ودرمواردی هم، مزدوران بیرونی چه کمونیست های دیروزوملی گرایان امرزباگذاشتن ریش های ساختگی به بدنامی آن هاکوشیدندومی کوشند.
چون ازپیوند ورابطه ی بسیاری جمعیت های سنتی- مذهبی به جنبش های پیش ازسید جمال وعبده نام برده شد،باید نوشت که....جنبش های اصلاحی پیش ازسیدجمال واپس گراودورازخواست های تجدد طلبانه بودند.مبلغان اصلاحی، انحطاط مسلمان هارابراهمال آن هابرای عمل کردن به شریعت اسلام اسلام نسبت می دادند ودورشدن ازساد گی نخستین راعلت اصلی به شمارمی آوردند.لیکن کارشگفت سیدجمال این بود که روشنفکران مسلمان رابه توجه کردن به خود ونگریستن درخود فراخواند.(11)آنچه که سیدجمال نگاه وتوجه کردن به خود میدانست،بیانگراین اصل است که مسلمان هاباید به عامل های پس ماند گی خود نگریسته وآن هاراواقع بینانه ارزیابی و جویای راه بیرون رفت شوند.دراین راستا، شناخت مسایل درونی جامعه های مسلمان که شوربختی کنونی شان رارقم زده است،ازدوزاویه ی روشن اندیشی اسلامی وسنت گرایی وبنیاد گرای اسلامی به بررسی گرفته شده است.روشن اندیشان واصلاح طلبان که آغازگراندیشه وراهنمای عمل شان سیدجمال وعبده بودند؛به نوخوانی متن های دینی،اصلاح فکردرگام نخست، وبهره برداریی هوشمندانه ازتمدن وپیشرفت های غرب درگام دوم، تاکید کردند.سنت گرایان وبنیاد گرایان که دربسیاری موضع هاومسئله هایکسووگاهی ازهم جدامی شوند؛بدون پیراستن اندیشه وآموزش وپرورش درست مسلمان ها،خواستاراجرای شریعت می شوند،وهرکس وناکسی بدون درک وشناخت ازمتون دینی وشرعی به اجرای شریعت می پردازد؛به گونه ی که تاکنون طالبان نادان وبریده از اخلاق درمناطق قبایلی پاکستان وافغانستان شریعت راعلیه دین اسلام ومردم مسلمان اجراوباعث بدنامی دین ودین داران شده اند.این گونه تطبیق جاهلانه وبی اخلاقانه ی شریعت، بدوکارزیردامن زده است:نخست،نسل نورانسبت به دین کم باورکرده است.دوم،به منابع غرض ورزغربی فرصت فراهم کرده است تادین اسلام رابه حیث دین خشونت زاوضدحقوق بشر،بویژه حقوق زنان مورد حمله قراربدهند.
شایان دقت است که آنچه توسط گرایش های ویژه ی درعربستان،پاکستان،افغانستان،ایران،صومالی و نیجریا،بنام شریعت اسلامی به اجرادرآورده می شود،بجای اینکه رابطه ی بادین ویاجریان نواندیشی واصلاح طلبی دینی که سیدجمال وعبده درمصر،نائینی وآخوندخراسانی درایران ،اقبال درهند،کاشف الغطادرعراق،آغازکرده بودند،ودرایران آیت الله طالقانی ازعالمان حوزه ی،بازرگان وشریعتی وبنی صدرازدانشمندان غیرحوزه ی آن رادنبال کردند؛داشته باشد،الهام گیرنده ازشیوه وطرزفکری می باشد که سلفی هادرعربستان وپاکستان وهم فکران شان زیرنام"انجمن حجتیه"درایران،آغازکرده بودند.درافغانستان پیش ازاشغال شوروی،هیچ گروه وسازمانی چه ملای وچه غیرملای یافت نمی شد که پیرواسلام خشونت باروتنگ نظرانه ی سلفی هابوده باشد.نسل کهنه سال مولوی های افغانستان که تا پیش ازبرآمدن پاکستان؛همگی تعلیم یافته ی هند واشخاص بسیارشریف،آگاه ومومنی بودند،شیوه ی تبلیغاتی ی را بکارمی بردند که بربنیادآموزه های قرآن "برپند،موعظه وحکمت بناداشت."بدبختانه،زمانیکه پای ملاهایی تعلیم یافته درپاکستان درافغانستان به میدان آمد،همراه باخود،خشونت،تعصب،خیره سری،تکفیرگری وتکفیرگرایی راآورد. دراین راستا،آی اِس آی آخرین آموزه های اندیشه های مذهبی- پاکستانی رازیرنام"طالبان"متشکل ازافرادقبیلگی متاثرازانگیزه ی قومی باشریعت ظاهریی ودرآمیخته با تعصب قبیلگی،نژادی وآماده ی هراس افگنی وکشتاربی گناهان، تحویل افغانستان داد.
طرفه اینکه درنزداین گونه افراد ودسته های شریعت مدار،اسلام وشریعت ابزاری شده است که برای ویرانگری،زن ستیزی،مبارزه با ارزش های والای دینی وکرامت انسانی بکارگرفته می شود.اکنون که ازخیره سران خشن ودرنمایش شریعت مدارسخن گفته شد،بنگریم که موعظه گران وپیشگامان نواندیشی واصلاح طلبی دینی راجع به دین واین گونه افراد ودسته هاچه گفته اند:شیخ درویش،عارف وارسته وخویشاوندعبده وپیروطریقه ی سنوسی مانندعبده،این نظرراتبلیغ می کرد که راه رستگاری مسلمان هابازگشت به اسلام روزگاران پیامبروصحابه وتقلیدازساد گی دردین داری وپارسای وپیراستن عقاید کنونی مردم ازبدعت های گذشته گان است....شیخ می گفت:بزرگترین ارزش زند گی انسان درست کاری است ونباید دین اسلام راسرپوش تباه کاری های خود کرد،زیرااسلام دین عقیده وعمل است نه مجموعه ی ازالفاظ میان تهی وبی بنیاد که وظیفه ی مسلمان به مجرد برزبان آورد ن آن الفاظ پایان یابد.مسلمانان مانند دیگرمرد مان،مسئول کارهای خویشند،وچه بسیارمسلمانانی که این نام رابناحق برخود نهاده اند.اسلام هرگزبدآموزی نکرده واساس آن وبلکه اساس هرگونه عقیده ی درست،قرآن وتنها قرآن است.بهترین عبادت هانیزکوشش برای فهم معانی(وعمل به) قرآن است.(12)
باتوجه به سخان شیخ درویش،به صراحت می توان گفت که شماری بسیاری ازافراد ودسته های های مسلمان درافغانستان،پاکستان،عراق وافغانستان و...دین اسلام راپوششی برای تباه کاری وآدم کشی ساخته اند وهمین دسته هاهستند که به گفته ی شیخ درویش،دین راسرپوش جنایت های خود کرده اند.بطورنمونه،درافغانستان بخشی ازجهادی هاواکثریت طالبان،درپاکستان، طالبان،سپاه صحابه سپاه وسپاه محمد که اولی سنی ودومی شیعه می باشد،بایک دیگردرجنگ می باشند،وگروه های همانند شان درعراق که، سپاه بدروابسته به عزیزحکیم، وسپاه مهدی وابسته بامقتداصدرومخالفان سنی شان که درالقاعده ودسته های دیگری گردآمده اند،آنقدرمسلمان کشتند که روی حکومت کمونیستی رادرافغانستان وحکومت بعثی صدام رادرعراق سفید کرده اند.درپاکستان که سپاه محمدباسپاه صحابه (یعنی طرفداران پیامبرباطرفداران یارانش درجنگ)می باشد،نمازگزاران نشسته درمسجدهاومسلمان های مصروف کفن ود فن مرد گان راهم به رگباربسته اند.کارکرداین گروه هانشان داد که رفتارضداسلامی وضد کرامت انسانی شان آنقدربه دین اسلام ومسلمان هازیان رسانده است که رفتاروکارکردرهبران ستمگرِ سکولار-لائیک نرسانده است.ازاین رو،امروزدرعراق باوجودسی سال حکومت سرکوبگرش، ازصدام حسین بخوبی یادمی شود،ودرافغانستان نیزازرهبران حکومت های پیشترکه سیاست های نامردمی آن هازمینه سازوضع غمبارکنونی کشورشده است،درمقایسه باجهادی هاوطالبان به نیکی یاد می شود.
مبارزات اسلامی افغانستان رابنیادگرایی،تفنگ سالاریی غارتگروتروریسم تفاله کرد!
دراین بخش ازنوشته،لازم می دانم به مرزکشی میان بنیاد گرایی ونهضت اصلاحی و اصول گرایی اسلامی توجه کرده،مقاله رابه پایان برسانم.نهضت اصلاحی- دینی،پیش ازبرقراریی نظام اسلامی که همان جمهوری اسلامی ودرآن نقش جمهورمرد م درسرنوشت شان برجسته می باشد،به آموزش وپرورش مسلمان هامی پردازد تاآن هاآماده کرده شوندبه پذیرش حاکمیت عملی ارزش های دینی.برعکس،بنیاد گرایان دینی بدون آموزش وپرورش مسلمان هاوحل دشواری های مادی وفرهنگی ی زند گی شان، مطابق درک وفهم خود ازدین به اجرای شریعت می پردازند.نهضت اصلاحی- دینی ازجمهوری اسلامی ودرواقع اصل انتخاب مردم وشوراومسئولیت زمام داردربرابرمردم حمایت می کند؛درحالیکه بنیاد گرایان بنام حکومت شرع،خودردربرابرخدامسئول شمرده ازپذیرش مسئولیت دربرابرمردم خود داری می کنند.نهضت نوگرایی واصلاحی- دینی شیوه های خشن وهراس افگنانه رابرای رسیدن به قدرت نمی پسندد،امابنیاد گرایان برای رسیدن به قدرت به هرشیوه ی دست می زنند؛طوریکه درافغانستان دست زدند ودرمرحله ی اول کابل راویران کردند،ودرمرحله ی دوم، همه ی کشوررابه عصرسنگ بردند.نهضت اصلاحی- دینی درمیدان مبارزه وسیاست، مخالفان سیاسی وفکری رابرمی تابد وبا آن ها برای گرداندن اموردست به ائتلاف می زند،آن گونه که حزب رفاه درترکیه زیررهبری اربکان، بالائیک ها،ائتلاف کرد.بنیاد گرایان نه تنهامخالفان فکری که مخالفان سیاسی ی هم عقیده راهم نمی پذیرند،برخوردی که رژیم ملایی ایران بانهضت آزادی به رهبری مهندس بازرگان وآیت الله منتظری کرد.درتونس حزب"النهضه"،به ائتلاف باسکولارهادست زد،ودرنتیجه ی چنان ائتلافی، اکنون یک سکولارتونسی رئیس جمهورآن کشورمی باشد.ازنظرنوسازی ونوگرایی،نهضت اصلاحی- دینی، زمانی که به قدرت برسد،همان می کند که داکترمهاتیرمحمد درمالیزی کرد،ورجب طیب اردوگان درترکیه میکند.ازاین سبب،این دوکشور،اکنون درجهان اسلام یک نمونه برای همه سازمان های مذهبی میانه روشده اند.درمصرهم پس ازسرنگونی حکومت مستبد وضد ملی حسنی مبارک،اخوان المسلمین به شاخه نواندیش ومدرنیست خوداجازه داده است که"حزب آزادی وعدالت "رابسازند.اکنون که این گروه دردوردوم انتخابات ریاست جمهوریی مصردرماه جون 2012-جوزای1391خورشیدی کامیاب شده است،باکمی تفاوت درحال تحقق تجربه ی ترکیه وتونس می باشد.اجازه دادن اخوان به نوگرایانش که حزب "آزادی وعدالت" رابسازند،نشان میدهد که این جمعیت کهنه سال واصول گرای دینی ازفاصله میان خود وجنبش های اصلاحی- دینی می کاهد.
برخلاف نمونه ی ترکیه وتونس،بنیاد گرایان افراد ودسته های می باشند که به خوداجازه میدهند بدون درنظرداشت خواست مردم، وباانکارحق قانونی واراده ی آزادشهروندان مسلمان وبدون کسب موافقه ی آنان،طرزفکر،نمونه ی رفتاری،اخلاقی واعتقادی خودرابزوربرآن هابارکنند ودرصورت اعتراض وسرپیچی،دربرابرمخالفان خود ازحربه های تکفیرواعدام نیزبهره برداری نمایند.همین شیوه،طرزفکرورفتاراست که درادبیات سیاسی دنیای نوسزاوارنام بنیاد گرامی باشد.آنچه که درافغانستان پیش ازطالبان،دردوره ی طالبان وپس ازآن آن هاصورت گرفت ومی گیرد،چیزی نیست، مگرتلاش خستگی ناپذیر وویرانگرانه ی دارودسته ی بنیاد گرا،قبیلگی ،پس مانده وتاریخ زده درراستای تشکیل یک حکوت سرکوبگر،تمرکزگرا،غیرمسئول ودشمن مردم افغانستان!ونمونه ی حکومتی آقایان هم بنام اسلام درظاهرازعربستان سعودی نسخه برداری شده بود،نه ایران که برای نام پارلمان واحزاب سیاسی دارد.اما،درصورت موفقیت، به استبداد و فاشیسم قبیلگی- دینی می انجامد.تجربه های تاریخی وسیاسی نشان میدهند که ....سرنگون کردن استبدادسیاسی آسان ترازاستبدادمذهبی است.زیراکه استبداد دینی بیشتربرپایه ی خرافات وجاه طلبی هاوعوام فریبی گروه خواص است که درقداست دین مردم واعتمادوایمان مردم سوء استفاده می کنند.ولترمی گوید:هرگاه ملتی راببینید که شوربخت اندوبه استبداد دلداده می شوند ودم برمی آورند،بدانید که درآنجاکلیساودولت هم دست شده اند.(13)نمونه ی که ایران وعربستان بدرستی می توانندازآن نمایند گی کنند.
درشرایط کنونی،دشواریی عمده ی مسلمان هااین است که استبدادحاکم ازدین بهره برداری ناروامی کند وعالمان دینی هم سیاست های فاسد،دین سوزومردم براندازآن راتوجیه می کنند.تجربه ی دردناکی که غرب باجداسازی کلیساازدولت، آن راپشت سرگذاشت.غرب ازنظرشیوه وکارکرد،درگام نخست،علم راازشرکلیسارهانید،ودرگام دوم،میان حکومت وکلیساجدای آورده دنیای جدیدرابوجودآورد.درغرب، پیش ازاین که امپراتورِرورم مسیحی شود،مسیحیت دردلهای مردم جای داشت وبه حیث یک نهضت رهای بخشِ مرد می می رزمید.زمانیکه امپراتورمسیحی شد،به سخن دیگر،دین تابع اراده وبوالهوسی های امپراتورگردید؛ودین رهای بخش به ابزارسرکوب مبدل وتاسرحدمرگ علیه بشریت جنگید.امروزدرجهان اسلام،روزسیاهی راکه استبدادوعالمان مفت خواروتوجیه گربراسلام آورده اند،همانندی های بسیاری بافاجعه ی نشان میدهد که پیش ازاین بردین مسیح تحمیل شده بود.ازبزرگترین ثمره ی تلخ سوءاستفاده ی استبدادازدین، ایجادقیدوبست به اندیشه وتفکرمی باشد.چیزی که درغرب شکسته شد ونوزایی بدنبال آن دنیای مدرن رابمیدان آورد.شوربختانه،مسلمان هانتوانستند زندان سیاهی راکه استبدادسیاسی وشریعت مداربرای تفکرواندیشه ی بازآفریده است،فروبپاشانند،وسبب دوام زندان ذلت آفرین واندیشه سوزهم حکومت های استبدادی،عالمان طرفدار استبدادوبرابرساختن دین بافقه می باشد.فقه، آن بخش ازدانش دینی می باشدکه جنبه ی غیرعبادیی آن تنهابدرد مردم سواریی مستبدین وتوجیه گران آن هامی خورد،نه بدرد دین وامت وجامعه ی شوربخت وپس مانده ی مسلمان.
طوریکه گفته شد،تجربه ی اروپا،خلع دین کردن استبدادسیاه وبه پیروی ازآن جداکردن دولت ازکلیساوملی کردن قدرت باراه اندازی حکومت قانون ودموکراسی بود.ملی کردن قدرت،آزادی اندیشه اززندان کلیساوبازکردن فضای فکری وتحقیقی درجامعه،اروپارابه سوی عصرجدید ورهبریت جهان سوق داد.درجهان اسلام ماشاهد هستیم که استبدادعوام فریب مجهزبه دین داری ظاهری تمام دروازه هارابه روی مسایل جوهری دین وپیشرفت علمی وپژوهشی بسته است.اینکه درکشورهای اسلامی انقلاب صنعتی وجهش علمی راه نمی یابد،علت دراین است که می بینیم....حاکم مستبدازعلوم ادب،لغت ونیزعلوم دینی وابسته به معادترسی بدل راه نمی دهد،بلکه علمای این علوم رااستخدام می کند.اماقلب اوازفلسفه ی عقلی،تعلیم وتعلم حقوقی امت،علوم سیاسی واجتماعی وتاریخ تحلیلی وقدرت یافتن درسخن وری سیاسی می لرزد.(14) اینکه چرااستبدادازعلوم عقلی وتحلیلی می هراسد،واضح است که این علوم توده هارابه خردورزی وتعقل وآگاهی می رسانند.زمانیکه توده هاآگاه شدند،روشن است که استبدادوستون پایه هایش می افتد.وستون پایه های آن هم دین پروریی صوری وفریب کارانه وگسترش خرافه هامی باشد.اینجااست که مرزکشی میان وظیفه دانشوروسیاست مدارریاکاروعوام فریب صورت می گیرد،واین حقیقت بیشتروروشنترخودرامی نمایاند که....وظیفه ی دانشورکشتن اوهام وخرافات است ووظیفه ی سیاست مدار(دریک جامعه ی سنتی)بهره گیری ازآن است.(15)اینکه در گذشته واکنون، استبدادحاکم برجامعه ی اسلامی، هم ازجنبش روشن اندیش وآگاهانه ی اسلامی وهم ازطرفداران آزادی ودموکراسی هراس داشت ودارد؛راز آن دراین حقیقت نهفته است که، آزادی خواهی وروشن اندیشی دینی هردوبااستبدادوخرافه سازی ودین کاری ریاکارانه ی آن درنبرد می باشند.
باتوجه به دید گاه ورویکردیادشده،می بینیم که مستبدان حاکم ازالجزایرتاپاکستان، می کوشندسازمان های قشری،متعصب،خردستیز،وبی منطق راکه باتعریف غرب ازبنیادگرای همسویی دارند؛برای کوبیدن اسلام آزادی بخش وطرفداردموکراسی وحقوق بشرکمک وفربه تربسازند.درالجزایرجبهه ی نجات اسلامی دریک فرایند دموکراتیک درسال1991به پیروزی رسید،اماحکومت فاسدوبیداد گرآن کشورباچراغ سبزامریکاوکمک مالی وامنیتی فرانسه نتیجه ی انتخابات راباطل وبرای بدنام کردن جنبش دموکراتیک وروشن اندیش اسلامی یک گروه جنایت کاررابنام "گروه مسلح اسلامی"ایجاد کرد وبوسیله ی همین گروه آنقدرجنایت کرد که درتاریخ مسلمان های شمال افریقاپیشینه نداشت.بنگرید!استبدادبومی باکمک قدرت های بیرونی چه جنایتی نیست که علیه مردم زیرفرمان خودمی کند وهدف آن این است که چگونه برای بقاودوام سلطه ی بیداد گرانه ی خود،اسلام ومسلمان هارابدنام کند.زمانیکه این گونه سیاست ضدانسانی براه افتاد،روشن است که بنیاد گرایی به گونه ی که استعمارواستبدادبومی تمنادارند،بوجودمی آیدوکارهای می کند که هم بد وام استبدادتوجیه پیدامی کندوهم راه رابمداخله ی بظاهرپذیرفتنی بیرونی هاهموارمی کند.درپاکستان وافغانستان،30سال است که این حقه بازی وعوام فریبی بنام دین ودرواقع دین کشی وسفله پروری وخشونت آفرینی ادامه دارد.
امروز، تمام باندهاوگروه های افراطی،آدم کشِ درظاهرشریعت مدار،دشمن حقوق بشربویژه حقوق زنان ،دموکراسی وآزادی، به حیث شاخه ی ارتش پاکستان درافغانستان وکشمیرهند،عملیات تروریستی انجام میدهند.اگرچه بخشی ازاین باندهای تباه کاربخاطردرگیری درمسجدسرخ درماه ژوئیه سال2007،که درآن، مشرف صدهانفررادرداخل واطراف مسجدبرای کسب حمایت بوش ودوام قدرت خود کشت،ودرواقع،همان کشتارسبب شد که افزون بربم گذاری های آی اِس آی درپاکستان درجهت سرپوش گذاری برصادرکردن تروریسم به افغانستان،برخی باندهای زیرسرپرستی ارتش هم اقدام به بم گذاری کنند.بااین وجود،اصل بازی ناپاک درکشمیروافغانستان دورمی زند،وتباه کاری های مهارشده درداخل پاکستان باین خاطرصورت می گیردتاخود مجرم هم مظلوم نمایی کرده بتواند.برای من جالب وخنده آوراین است که پاکستان بنام اسلام بوجودآمده است،امانتوانسته است ده درصد قوانین هندبریتانیارابه سود قوانین اسلامی مصادره نماید.درکشوری که نام اسلامی داردوقانون آن انگلیسی می باشدوسیاست مداران ونظامیانش آبشخورانگلیسی ومزدوریی درازمدت دارند،رهبران آن درحالیکه خودغرق درفساد می باشند،تروریسم رادرپوشش اسلام به افغانستان صادرمی کنند.ازهمه جالبتراینکه ،مشرف درکتاب خود"درخط آتش"ملاعمروبن لادن رااززشت ترین آدم هابه شمارمی آورد،امااعتراف نمی کند که بن لادن راکی ازصومالی درسال1996به منطقه آوردوتاسال2011درایبت آبادنگهداشت، وملاعمرواداره ی طالبانی اورابیشترازپنج سال کدام کشوربرمردم افغانستان بارکردواکنون ازتروریسم افسارگسیخته ی طالبان سرپرستی می نماید؟
درجفنگیات نویسی، مشرف تنهانیست،بی نظیربوتوهم چیزی ازاوکمترنداشت.خانم بوتوکه اکنون ازاین جهان رخت سفربسته است،کتابی نوشته بود بنام"آشتی میان میان اسلام وغرب"ودرآن کتاب به شدت گروه های تندروراسرزنش کرده است.امادرکتاب نامبرده ازخوش خدمتی خودوزیرش نصیرالله بابردرایجاد طالبان سخنی نگفته است.این یک حقیقت است که بی نظیربوتوووزیرداخله اش نصیرالله خان بابر،طالبان رابوجودآوردندوهمان طالبان بودند که درهشت سال دربخش بزرگ افغانستان زنان راازتعلیم وکارمحروم کردندواکنون دردوطرف مرزدیورند طالبان بی نظیرووزیرش به سیاست های حقوق بشرو زن ستیزانه ادامه میدهند.اینکه دست پرورده های آی اِس آی وبی نظیرووزیرش دربخش غربی وشرقی مرزدیورندچه می کنند،موضوع اصلی این مقاله نیست.وموضوع اصلی این نوشته بنیاد گرایان تاریک اندیش مذهبی یامذهبی نمای افغانی می باشند که آگاهانه وناآگاهانه درخدمت سیاست نظامی های پاکستانی قرارگرفته اند.من بااین افراد وگروه هاکه بسیاری شان بخاطرمسئولیت گریزی درفردا،نام های ساختگی اختیارکرده اند ،دوستانه پیشنهادمی نمایم که به گونه ی که آقایان اسلام رادرک کرده اندونظام اسلامی می خواهند؛بدون شک،بجای رسیدن به مکه،به ترکستان می رسند.درواقع، تنهااین آقایان نیستند که به ترکستان می رسند،بسیاری هاپیش ازایشان هم به ترکستان رسیده بودند.درانقلاب ایران هم که نمایند گان آن درپاریس چهره ی بسیارروشن وانسانی ازخودبه جهان نشان داده بودند وتاکید داشتند که بنیاد گرای نابردبارومخالف ستیزنیستند،امادرکمترازیک سال، برخلاف گفته های خود،بکارآغازیدند.اول طالقانی وبازرگان، پس ازآن ها،بنی صدروهشت سال بعدآیت الله منتظری نخواستند که بجای مکه به ترکستان برسند،وازآن موج خوشنمای اولی وزشت پسینی دوری گزیدند.درخودپاکستان هم مولاناشبیراحمدعثمانی ومودودی وچندین عالم دیگردرجریان تدوین قانون اساسی آن کشور به اسلامی کردن آن کوشیدند؛طوریکه دیده شد،درکشوری که بنام اسلام ازهندجدا شده بود،زمام داران نوکیسه وریاکارآن آماده نشدند که درقانون اساسی برای دین جایگاهی قایل شوند؛وازاین سبب، تانه سال آن کشورنتوانست قانون اساسی خودراتصویب نماید،ووالی انگلیس برآن فرمان می راند،تااینکه درسال1956،تنهابنام جمهوری اسلامی بسنده شد!اکنون همین کشور،پرچم داراسلام نظامی گرانه شده ودرمنطقه بازارجنایت،تروریسم،آدم کشی وواپس گرایی راگرم ترکرده است.
بادرنظرداشت موقعیت بی رنگ دین درقانون اساسی پاکستان،افغان های بنیاد گرابدانند که پاکستان همان مسجد ضراری می باشد که پس ازهجرت پیامبرخدابه مدینه توسط مشرکان ومنافقان ساخته شدوپامبرآن راویران کرد.شوربختانه،بجای اینکه این مسجد ضرارویران کرده شود،بانیان آن می کوشند مسجد نبوی رایران نمایند.همین پاکستانی هابودند که کابل راویران،مجاهدین را پراکنده وبجان هم انداختند.مابه آن هامی گوئیم که اگرواقعابه اسلام دلسوزی دارید،چراآن رادرخودپاکستان اجرانمی کنید ودرافغانستان باویران کردن پل هاومدرسه ها،مانع دختران وپسران ازآموزش وپرورش،کشتن مولوی ها،تروراشخاص بی گناه وبرهم زدن زیرساخت های نیمه کاره ی اقتصادی این کشورجنگ زده شده،منافقانه اسلام شعاری وشریعت خواهی می کنید؟مابه این برادران بنیادگرای افغان که ابزارسیاست منافقانه وتروریستی پاکستان شده اند،تاکید می کنیم که بیائید برای یک آینده ی بهتردرافغانستان، نماد قدرت رااززوروخشونت به عقل وخردومنطق، ونماد کاربرد قدرت راازفردوگروه به جمع ومردم منتقل نمائیم.به شمابازهم تاکید می ورزم که ازبنیاد گرایی بی منطق وزورگویانه ی خدمت کارپاکستان که مبارزات اسلامی کشورماراتفاله وچندتفنگ داروقاچاقبررادربهای فقرمادی وفرهنگی افغان هاسرمایدارساخته است،دست برداشته، به اصول گرایی خردورزانه واخلاق مدارانه ی دینی بازگشت نمائید.ازدید گاه عقل،منطق،عقیده واخلاق، مسلمان اصول گراکسی می باشد که بخاطرافکاروعقاید ومنافع مردمش ابزارقدرت سیاسی دیگران نشودواصول رافدای پول ومصلحت ننماید.دراین زمینه،اخوان المسلمون/برادران مسلمان مصری نمونه شده می توانند.رهبرشان درسال1949توسط دستگاه سلطنتی مصرشهید کرده شدواز1952تا2011زیرشدیدترین فشارحکومت هایی ستمگرازجمال ناصر تاحسنی مبارک قرارگرفتند.ازاینکه براصول خودایسادگی کردند،اکنون قدرت بزرگ مذهبی- سیاسی درمصرشمرده می شوند،ومصری هاوجهان بالاشان حساب بازمی کنند.
برخلاف آن ها،سازمان های جهادی وطالبی افغانستان که اخیری به هیچ صورت سازمان مذهبی شمرده نمی شود،بخاطربی اصولی ونوکری به دستگاه منافق وتروریست پرورحکومت پاکستان،کشورخودراویران کردندومی کنند.درشرایطی که کشوردربحران عمیق فرورفته وحضورهزاران سربازخارجی برشانه مردمش سنگینی می کند،منافع افغانستان رابنیادگرایان قبیلگی قربانی منافع پاکستان می کنند.اگرهدف بیرون کردن بیرونی هاورسیدن به خودگردانی وحکومت اسلامی باشد،این خواست، بجای تکیه برتروریسم،ازطریق همسویی مرد می ودورشدن ازسیاست های پاکستان بخوبی صورت گرفته می تواند.ازاین رو،می توان گفت که زمانیکه بنیادگرایی افغانی به خردومنطق تن بدهدومنافع ملی رابرمنافع پاکستان بالاتربداند،آن زمان درک خواهد کرد که عملکردآن تاکنون به اسلام ومردم افغانستان زیان های رسانده است که کمونیست هاوزمام داران پیش ازآن هانرسانیده بودند.ازسوی دیگر،آن های که به مبارزه ی خودعلیه شوروی می نازیدند،وآن هایی که اکنون به مبارزه ی خودعلیه غرب می نازند،بایدبدانند که باویران کردن کشوروزمینه سازی برای دوام حضورنظامی بیگانگان،مدت هااست که مبارزه ی اسلامی افغانستان راتفاله کرده اند.
بادرنظرداشت گفته های بالا،می توان این گونه ابرازنظرکرد که مجاهد دیروزو طالب امروزدیگرسخنی قابل گفتن برای مردم افغانستان ندارند.بدودلیل:اکثرمجاهدین دیروزازطریق تفنگ سالاری وشکم پرستی، معنویت وارزشی راکه نزد مردم کمایی کرده بودندازدست دادند،وطالب امروزبابروزشیوه های بنیادگرایانه،خشونتزاوتروریستی وازهمه برجسته تربه ابزاربی خاصیت تبدیل شدن دردست ارتش پاکستان، خصلت دینی وافغانی خودراباخته است.طالبان اگرنوشته های احمدرشید،نویسنده ی پاکستانی به خصوص کتاب "پاکستان درلب پرتگاه"اوراکه اخیراًبه نشررسیده ونکات مهم آن رانویسنده زیرعنوان:"احمدرشیدازبحران هویتی- سیاسی پاکستان سخن می گوید"پیشتربازتاب داده است،خوانده باشند که درآن آمده است:پاکستان به هیچ صورت به طالبان اجازه نمی دهد که به فرایندصلح درافغانستان بپیوندند،مگراینکه همه خواسته هایش برآورده شود.واضح است.اگرخواسته های پاکستان توسط امریکا،چه درکشمیروچه درافغانستان تامین شود که دورازامکان به نظرمی رسد،آن زمان،دیگر طالب وتروریستی درمنطقه وجود نخواهد داشت!به سخن دیگر،همان گونه که حکومت مشرفِ طالب نوازبسیاری اعضای طالبان والقاعده رادربدل پول به امریکافروخت تامهمان زندان گوانتاناموشوند،باردیگرهمان حکومت چنان خواهد کرد!وزمانیکه ازاندیشه ی طالبی وبنیادگرایانه ی قبیلگی درافغانستان که به گورستان مبارزه ی اسلامی مبدل شده است ،سخن به میان می آید، چهره های زیرنیزدرذهن هرافغانی خودرانمایش میدهند:ربانی،سیاف وحکمتیار.استادربانی که قربانی تروریسم پاکستانی شده است،امادوچهره ی نامبرده مانده اند که یکی درکابل ودومی درمهمان خانه ی آی اِس آ ی تشریف داردوگه گاهی بخاطرنداشتن برنامه وافراد دیگریابحران اعتماد،دامادش رابرای مذاکره به کابل اعزام می داردتاتنگ دستی خودرادرسیاست واندیشه نمایش داده باشد.تنگ دستی که خودویارغارش یعنی سیاف ازآن رنج های فراوان می کشند.
برای توجه این دوآقاباید گفت که سیاست کردن بهترین ابزارش کسب احترام درمیان مردم است نه ابزارکردن دین واحساسات دینی آن ها!دررابطه باکمای کردن احترام مردم،فکرمی کنم که دیگرزمان هم ازدست طالبان وهم حزب اسلامی وهم اتحاداسلامی و...رفته است؛ ودین هم، چنان دردست آن هابه فریادرسیده است که آه وافغانش راخدابشنود!بهرصورت،ازاین که ازاحمدرشید وسخنانش درباره ی طلبان ودست نگری شان به پاکستان سخن گفته شد،خالی ازفایده نخواهدبوداگرازنظراحمدرشید درباره ی سیاف هم سخنی به میان آورده شود.احمدرشید درباره ی این بنیاد گرای فرصت طلب می نویسد:سیاف که می تواند به عربی وانگلیسی سخن بگوید،همواره مردم رامی ترساند.اودرپغمان،دربیرون کابل زند گی می کند،جای که ملیشه های اورژیم شرعی خاص خودراتطبیق می کنندومرتب درغرب کابل ظاهرشده به غارت گری،چپاول خانه های مردم وتجاوزجنسی به زنان دست می زنند.اونخستین جنگ سالاراتحادشمال است که درردیف معاش بگیران سیا/سازمان اطلاعات مرکزی امریکاقرارگرفت.بربنیاد گفته ی گاری شرون(مسئول سیادرافغانستان)،اوپس ازیازدهم سیپتامبر، صدهزاردلاربه سیاف داده است.پس ازجنگ،سیاف خودرابه خلیلزاد وصل کرد....اونفوذبسیاری دردیوان عالی- قضایی افغانستان دارد....سفیران اتحادیه ی اروپابمن(احمدرشید)خصوصی گفتند که خلیلزاد درجریان تدوین وتصویب قانون اساسی، باسیاف براین اساس معامله کرد که اوپسانترقاضی های دیوان عالی راتعیین کرده می تواند،اگراکنون وبعدهاامتیازات موردنظرامریکارابدهد یامطابق دستورامریکادردیگرجبهه هاکارنماید!سیاف درشورای بزرگ/لویه جرگه بسیارقوی برآمد کرد،وبرای امریکای هااوبنیاد گرا،اماازخودآن هابود!(16)
دررابطه باپول گرفتن ازسازمان جاسوسی امریکایادیگرشبکه های پنهانی،این تنهاسیاف نیست که برای خودجایگاهی پیداکرده است.صدهابالارتبه وزیررتبه ی دیگری هم درافغانستان هستند که سال هااست که به گفته عبدالکریم سروش اندیشمندایرانی"سهم آخرت شان رادردنیامی خورند"!وبایدهم بخورند،چراکه متاعی دیگری دربازارمعامله نداشتند وتنهادین رابه گونه ی کالای تجارتی به بازار آوردند ومی آورند.مابااین طیف ازبنیادگراهاچه آن های که درافغانستان می باشندوچه آن های که درپناه گاه آی اِس آی زند گی می نمایند می گوئیم که دین اسلام دین جهانی است،امامسلمان هابه دولت های چند گانه بخش شده اند وهرکشورمنافع ملی دارد ومنافع کشورهای گونه گون،گونه گون واغلب درتضاد قراردارند.افغانستان هم به حیث یک کشورمنافع ملی دارد،ومسلمان های افغانستان چه مبارز،چه روشنفکر،چه مذهبی ،چه ملی گراوچه قبایلی بایدبرای آینده ی فرزندان خودباین منافع احترام بگذارند وبه آن متعهدشوند.دردین اسلام،تعهد به منافع یک کشورمسلمان ردنشده است.همین پاکستان که بنیاد گراهای خود وافغانستان راقربانی منافع رهبران نظامی اش کرده است؛دردرجه ی دوم،منافع کشورراهم تااندازه ی رعایت می نماید.بنیاد گراهاباید بدانند که رهبران پاکستان، هم به کشورخود،هم به اسلام وهم به افغانستان دشمنی دارند،وامروزیافردا درصورتیکه مصلحت آن ها ایجاب کند،بنیاد گراهای افغانی وابسته به منافع خودرابه قربانگاه می فرستند.ازسوی دیگر،پاکستان ازنظراخلاقی وانسانی درموقعیتی قرارندارد که درایدئولوژی جهان وطنی اسلام یا امت نمونه قراربگیرد.
بنابراین،به گونه تاکیدی وتکراری به بنیاد گرایان افغان چه آن هایی که درداخل حضوردارند،وچه آن هایی که درپاکستان زند گی می نمایند،می گویم که بجای نگاه به زمام داران ریاکارپاکستان وشبکه های تباه کارضدانسانی وضدافغانی آنها،به حیث اسوه یاالگودرجهان نو،به سوی ترکیه یامالیزی نگاه کنند!نگاه به ترکیه ودوری ازپاکستان؛ افزون براینکه، شمارامتوجه دین ومردم افغانستان می سازد،این حقیقت رانیزبه شماروشن می نماید که....اگراکثریت افراد جامعه طرح های راکه براساس ارزش های دینی تنظیم شده اند،بپذیرند وبه اجرابگذارند؛آن جامعه به لحاظ شکل حکومت دموکراسی وبه لحاظ محتوی دینی است.(17)اربکان،اردوان ومهاتیرمحمد درترکیه ومالیزی سال هااست که درجهت کسب حمایت مردم برای طرح مرد می- دینی خود کارکرده اند وبافداکاری وعرضه ی خد مات بمردم خود،هم حمایت مرد می کمای کردند وهمچنان اندیشه ی روشنگرانه واصلاحی- دینی رابدرون توده هابرده آن هاراآماده ی این اصل کردند که می توان مسلمان ماندونظام همسوبااسلام ازنظرجوهری وموردپذیرش جامعه ی جهانی ساخت.پاکستان که رهبران آن بیشتراز60سال بنام دین به مردم خود دروغ گفتند،امروزبرای پرده پوشی بدروغ های گفته شده، افراطی ،بنیادگراوتروریست تربیت وبه افغانستان صادرکرده، اسلام ومسلمان هارادرجهان، وحشی،تروریست وضد مدنیت معرفی می کنند.بنیاد گراهاچه پاکستانی وچه افغانی بایدبدانند که ....ادامه ی حیات دین ونهادهای مذهبی بستگی به شایستگی وتوانایی آن هادرحل مسایل جدیدجامعه به سوی رشد،آزادی وعدالت دارد.بنابراین، بجای دغدغه ی(کسب و)حفظ قدرت وانحصارآن وحذف رقیبان ویانابودی دشمنان، بهتراست به چگونگی ادامه ی موجودیت موثرعقاید وآموزه های دینی درعصرحاضرودرمیان نسل های جدید بیند یشند.اگردین می تواند روشنگرراه زند گی انسان هادرهمه عرصه های زند گی فردی ،اجتماعی ،سیاسی ،مادی ومعنوی باشد،بایداین صلاحیت رابامنطق واستدلال،تجربه ی اجتماعی وعملی درمیان مردم ودرعرصه ی عمومی ثابت کرد(طوریکه درترکیه،مالیزی،تونس واندونیزی جریان دارد).وقتیکه مومنین به ارزش های دینی، سرنوشت خودرابدست گرفتند وحکومت برخاسته ازاراده ی مردم بود،طبیعی است که همان ارزش هارادرسیاست گذاری واداره ی جامعه(پایه) قرارخواهند داد.(18)درغیرآن،قدرت طلبان،مجاهدنماهاوطالب نماهای بی سواد،بنام دین آن می کنند که درافغانستان کردند.به گفته ی اقبال شاعرفارسی زبان هند،دین این گونه گروه هابجای اینکه به مسلمان ها،نان بدهد،جان شان می گیرد،وبنام سعادت وخوشبختی مسلمان ها،بد بختی،بداخلاقی وتوحش رابه ارمغان می آورد.
پانویس ها:
1- Fury for God
The Islamists Attack on America,byMalise Ruthven,first published in Great Britain by Granto books2002p.151
- 2- فلسفه تاریخ ابن خلدون، نویسنده:مهدی محسن،ترجمه،مجیدمسعودی ص ص61-62
- 3- همان ص203
- 4- گرایش های سیاسی درجهان عرب، نویسنده:مجیدخدوری،ترجمه:عبدالرحمن عالم ص61
- 5- مراحل اساسی اندیشه درجامعه شناسی، نویسنده:ریمون آرون،ترجمه:باقرپرهام ص ص211-212
- 6- همان ص212
- 7- گرایش های سیاسی درجهان عرب ص275
- 8- همان ص276
- 9- تفکرنوین سیاسی دراسلام معاصر،نویسنده:حمیدعنایت،ترجمه:بهاءالدین خرمشاهی ص81
- 10- احزاب سیاسی، نویسنده:داکترحسن محمدی نژاد چاپ اول2535ص165
- 11- نهضت هاص289
- 12- زعمای اصلاح فی عصرحدیث،ص116سیری دراندیشه ی سیاسی عرب، ازحمیدعنایت
- 13- تاریخ نهضت های دینی، ازاحمدچلبی ص307
- 14- تاریخ نهضت هاص186
- 15- تاریخ نهضت هاص187
- 16- Descent in to Chaos by AhmedRashid,pp.214-216
- 17-جریان های سیاسی درایران ص413
- 18-همان ص409