Wednesday 21 September 2011

تروراستادربانی،پاسخ آی اِس آی به گفت وگوهایی صلح باطالبان


ابراهیم ورسجی
30-6-1390
ازچندی باین سو،سخن ازجرگه ی بزرگ،کمیسیون عالی صلح ،کمیته سازی وکمیسون بازی برای جرگه وراه اندازیی گفت گوهای صلح باطالبان درکابل واسلام آبادورفت وآمدهامیان دوطرف  بیش ازاندازه شتاب گرفته بود.دراین گونه کمیسیون سازی هاوشورانمودن ها،بیشترازهرکارکردوزدوبندی پنهان وآشکار دیگری که حکومت کابل تاکنون کرده است،گذاشتن نام جرگه یاشورای عالی صلح، برگردهمایی های مبنی بر سازش باگروه طالبان،عجیب به نظرمی آید.باین لحاظ که، درتاریخ سیاسی پُرازدروغ وتهی ازراستی افغانستان،واژه هایی جرگه وشورای عالی بااینکه هرگزدرگذشته کاربرد درستی نداشته اند،دستکم درتبلیغ برای هدف های بالاتری موردبهربرداری قرار گرفته بودند.
ازآنجاکه دردوره ی حکومت ناکارآمدوبی هدف کنونی، ازهرپدیده ی خوب وناخوبی برای هرمنظوری کارگرفته می شود،بهره برداری ازجرگه وشورای صلح وکمیسیون سازی برای کاربردی کردن آنها،یک موضوع بازاری به نظرمی رسدوبایدهم برسد.چراکه دارودسته ی مسلط وفرمان روابرصندلی های حکومتی در کابل که برای هرکاری درست می باشند؛غیرازوظیفه های که اکنون  دارند.ازاین رو،برایی آن هاراه اندازیی جرگه،شورای عالی صلح وکمیسیون سازی و...امرعادی باید تلقی شود.ازفرمان روایی آن هابرصندلی هایی حکومتی درکابل، باین منظوریادآوری شدکه دربیرون دفترهایی خوداثرگذاریی ندارند.اگرمیداشتند،کشورباین روزسیاه نمی افتیدوپاکستانی هاسرزمین مارابه تخته ی خیزخود بدل نمی کردند.
درکمیسیون سازی برای تدویرجرگه ی سازش باطالبان که دیروز29سنبله1390خورشیدی،استادربانی،رئیس جمهورپیشین ورئیس شورای عالی صلح باشماری ازهمراهانش شهید شدند،ازدوپرسمان بنیادیی زیر سرسری گذرصورت گرفته است:نخست،اهمیت وارزش جرگه وشورادرفرهنگ سیاسی افغانستان پامال شده است.دوم،شناخت ماهیت طالبان ووابستگی عمیق/ژرف آن هابه پاکستان موردارزیابی درست قرارنگرفته است.تاجائیکه به کاربردجرگه وشورای عالی درسازش باگروه تروریستی طالبان توسط حکومت کابل ارتباط می گیرد،باقاطعیت بایدابرازکرد که هم به واژه هایی جرگه وشورای عالی آن هم زیرنام صلح؛همچنان،به پدیده ی سیاسی- حقوقی بنام حکومت ودولت توهین صورت گرفته است.به جرگه وشورای عالی باین خاطرکه ازآن هامطابق تبلیغات حکومت کنونی وحکومت های پیشتر،درتعیین زمام داران وتدوین وتصویب قانون اساسی وموردهایی بزرگتردیگری بهره برداری می شد.ازاینکه حکومت درمانده ی کنونی،ازاین گونه غلطی هابسیارکرده است،حق داردکه بازهم غلطی کندو غلطی هارابه فرهنگ سیاسی مبدل نماید.اما،راجع به توهین به حکومت ودولت بایدچنین ابرازکرد که حکومت یادولت بایدکارخودرابه حیث دولت به پیش ببرد.زمانیکه حکومت،وظیفه ی اصلی خودرابدرستی انجام دهد،مخالفین، چه سیاسی – نظامی وچه تروریست- آشوب گربه قانون وحکومت گردن می نهندیامحاکمه می شوند.ازاین لحاظ که حکومت کنونی،به حیث حکومت عمل کرده نمی تواند،تروریستان حق دارند که رئیس شورای عالی صلح آن راترورکنند.
امادررابطه بااصل دوم یاشناخت ماهیت طالبان ووابستگی آن هابه پاکستان،بایدعرض کردکه به سه دلیل،هرگونه گفت گوی برای رسیدن به صلح باآن هادشواربه نظرمی رسد:نخست اینکه،طالبان یک گروه سیاسی باعقل وخردورزی وآینده نگریی سیاسی نیستند؛اگرمی بودند،دست به تروروتباه کاری ومعرفت کشی نمی زدند.دوم،طالبان چنان به پاکستان وابستگی دارندکه بدون برآورده شدن منافع آن کشوردرافغانستان،کشانیدن آن هابر سرمیزگفت گوهای صلح، وقت گذرانی بیش نیست.سوم،ماهیت رابطه میان امریکاوپاکستان.
دررابطه بااصل نخست، بایدگفت که طالبان باچه تجربه،منطق وفرهنگ سیاسی می توانند درگفت وگوهای صلح شرکت نمایند.ازپیش روشن است که نشستن برسرمیزگفت گوهایی صلح،به خصلت سیاسی طرفین وهدفی راکه گفت گوهادنبال می نماید،مربوط می شود.ازپیش هم واضح است که هدف سیاسی وسازش وتفاهم می باشد،نه نیرنگ وچانه زنی وتروروکشتارطرف مخالف.ازسیاست هم که بگذریم،همین که طالبان درکشورویران شده ،بویژه دربخش های نزدیک به مرزپاکستان مانع آموزش وپرورش،سرک سازی وکارهای عام المنفعه برای مردم می شوند،نشان میدهد که آن ها نه یک گروه سیاسی،بلکه یک گروه تباه کارمی باشند.چراکه گسترش دانش ومعرفت،سرک سازی وپروژه های سودآوربرای همه،درتمام کشورهاحتی کشورهای که مانندکشورماباگره ی کوری مانند طالبان روبرومی باشند،ازهرطرفی وبیشترازطرف آشوب گران برای اینکه پایگاه مردمی خودرازیان نرسانند،تشویق می شود.
درحالیکه،ممکن است طالبان ترورافغان هایی شناخته شده ی مانندربانی واخلال دربرنامه های کمرنگ بازسازیی اقتصاد کشوررابخشی ازبرنامه ی موفق خودارزیابی نمایند،اما دوموضوع زیرراباید بدقت درنظرداشته باشند:نخست اینکه،فاسد ترین وناکارآمد ترین حکومت ها،حتی ناکارآمد ترازحکومت کنونی کابل هم بابم گذاری وتروراین یاآن شخصیت فرونمی پاشد.افزون براینکه فرونمی پاشد،ازناتوانی ودرماند گی بم گذاران وتروریستان نیز پرده برمی دارد.ازآنجاکه طالبان میدانند که غیرازبخشی کوچکی ازمردم نزدیک نوارمرزیی کشورباپاکستان که قرن هااست ازدرماند گی فرهنگی مانندخودطالبان رنج می برندوطالبان هم برخاسته ازچنان درماندگی فرهنگی- روانی می باشند،دربخش اعظم کشور،مردم ازآن هاوبادار شان نفرت دارند.بنابراین،مطابق ماهیت طالبان است که برخلاف یاموافق توقع دروغین حلقه های درمانده ی قبیلگی اندیش درکاخ ریاست جمهوری ودیگرارگان های دولتی درکابل،به بهانه ی گفت وگوهای صلح به خانه ی رئیس شورای صلح رفته،دست به تروررئیس شورای صلح ودستیارانش زده،چهره ی اصلی خودراتبارزبدهندوثابت نمایندکه غیرسیاسی می باشند؛وغیرسیاسی بودن آن هابهترازهروسیله ی دیگری،منافع پاکستان رابرآورده می سازد،تافایده رسانی به بازگشت صلح،آزادی وخودمختاریی افغانستان.
فکرمی کنم  برای شناخت ماهیت پس مانده ووحشتبارطالبان؛ ترور،ویرانگری وتباه کاری درکشورکه تروراستاد ربانی ودستیارانش با آمدن طالب هراس افگن به خانه ی شخصی او،به بهانه ی راه اندازیی گفت وگوهای صلح،وکارکردآن ها دردوره ی زمام داری شان درکابل، بسنده کندباینکه آن هانه تنهاسیاسی نیستند،بلکه وحشی،تاریخ زده ومهره ی سوخته ی می باشند که پاکستانی هاهم به تیرشدن تاریخ مصرف آن هاآگاه می باشند.بااینکه پاکستانی ها،ازمهره ی سوخته شدن طالبان بیشترازهرافغان آگاه وبیرونی هامطلع هستند؛ اما،بخاطراینکه دربیشترازسه دهه ی گذشته،سرمایه گذاریی بیرونی ها در پروژه ی جهادی علیه کمونیسم ،پروژه ی طالبی علیه اسلام ومردم افغانستان؛ واکنون، پروژه ی ترورپروری برای اخذ پول ازغرب ومنابع آشکاروپنهان دیگر، به حیث منابع سودآورمالی برای پاکستانی هانقش بازی می کردومی کند،می توانندازطالبان تاریخ تیرشده هم تازمانیکه امریکایی هابگویند که بس است،بهره برداری  کنند.
این موضوع برهمگان روشن است که طالبان، هم پس مانده هستند؛وهمچنان، مزدوروخدمت گارمنافع پاکستان.پاکستان هم که میداند کشتی لرزانش ازنظراقتصادی درحال غرق شدن است،تاحدامکان می کوشد ازطالبان تاریخ سپری شده هم بهره برداریی اعظمی نماید.مشکل پاکستان دربهره برداری ازطالبان این است که، استراتیژیی خودرابسیارکلان طرح ریزی کرده است.بطورنمونه،هدف پاکستان ازراه اندازی وادامه ی حمایت ازپروژه ی تروریستی- طالبانی- القاعده ی ودیگرباندهای تندروبی منطق درسرزمین خود،افغانستان ومنطقه، این است که، سه کارزیررابه پیش ببرد:نخست، برنامه ثبات وصلح آوری رادرافغانستان مختل نماید.دوم،ازاینکه چندباردرجنگ ازارتش هند شکست خورده است،ازرودررویی مستقیم باآن کشورخود داری و ازتندروان مذهبی یامذهبی نمابه حیث یک ارتش تروریست ومزدورکم مزدعلیه آن کشوربهره برداری می نماید تادهلی نورا به امتیازدهی درکشمیروادارکند.سوم،باراه اندازیی ترور وبالابردن سطح آشوب درافغانستان،اهمیت خودرادرنظرامریکاوانگلیس بالابرده، این طوروانمودکند که جاده ی صلح درافغانستان ازاسلام آبادمی گذرد،همان گونه کاروان جنگ علیه کمونیسم ازهمین گذرگاه عبورکرده بود.ازنظرنظامی های پاکستانی،روشن است که طالبان به حیث یک پروژه بازدارنده ی صلح وبازسازی درافغانستان دیرپامانده نمی تواند.اما،به حیث یک ابزارفشاربرامریکا،می تواندمورد بهره برداری قرارگرفته سبب شودکه آن کشوردرجهت ایجاد یک راه حل درقضیه ی کشمیر،هندراتشویق کند.
دررابطه بابهره برداریی پاکستان ازطالبان درافغانستان،برهرافغان آگاهی واضح است که آن کشوردرافغانستان چه می خواهدوچه می گویدوچه می کند؟پاکستان که درافغانستان هدف های بلندپروازانه وغیرعملی داردو کارشناسان پاکستانی هم ازآن هامطلع می باشند.اما،ازاینکه نظامی های پاکستانی درکشورخودفضای ترورووحشت ایجاکرده اند،کسی جرئت سخن گفتن درزمینه رانمی کند.اگرآگاهان پاکستانی امکان بلندکردن آوازاعتراض علیه نظامیان وحشی خودراندارند،برافغان های آگاه است که فعال شده باهمسویی بساط فتنه گری وتروری راکه نظامی های پاکستانی درافغانستان پهن کرده اند،برچینند.وبهترین کاری که کرده می توانندانجام بدهنداین است که به حکومت درمانده ی کابل بگویندکه آی اِس آی باتروراستادربانی رئیس شورای عالی صلح ودستیارانش پاسخ گفت وگوهای صلح باطالبان راداده است؛بنابراین،ازگفت وگووصلح بازی باطالبان دست برداشته بجای آن، به دولت سازی ونیروبخشیدن به نهادهای حکومتی توجه نماید؛وتنهادراین صورت است که، صلح درافغانستان تامین وپاکستانی هاازسنگرویرانگرانه ی خودعلیه افغانستان عقب نشینی می نمایند.
دراخیر،قابل یادآوری می دانم که افغان های آگاه تنهابه پایان دادن شورا بازی هاازنوع شورای عالی صلح توسط حکومت درمانده ی کابل که سازش باطالبان رادنبال می کند،بسنده نکرده، به امریکای هابگویندکه ازجنگ ناکام علیه تروریسم،نهادسازی درافغانستان بیشتردارای اهمیت می باشدوتحقق دولت سازی درافغانستان است که به تروریسم ومداخله گریی پاکستان نقطه ی پایان می گذارد،وراه بیرون رفت شمارنیزهموارمی سازد.ازهمه مهم تراینکه، امردولت سازی  درافغانستان،بادارودسته ی شرکت نفتی- یونیکالی که ازده سال بدین سوباعث ضیاع بزرگ مالی وجانی برای افغان هاوبیرونی هاشده اند،ممکن نیست.بنابراین،ازامریکایی بخواهندکه پروژه ی مبارزه باتروریسم راکه به خاطراسلام هراسی آلوده وناکام شده است،به پروژه ی دولت سازی درافغانستان توسط خودافغان ها،نه شرکت نفتی یونیکال ومعاش بگیرانش بدل کرده، بیشترازاین،باعث رشدتروریسم پاکستانی درکشورمانشوند.
زمانیکه ازگفت وگوی افغان هاباامریکایی سخن می گویم،هدفم دوچیزمی باشد:نخست اینکه،این امریکایی هابودندکه نفوذپاکستان رادرافغانستان فربه کردند.ازاین رو،درهرویرانگریی پاکستان درافغانستان می کند،امریکای هاشریک ومسئول می باشند.به سخن دیگر،رابطه ی شیر- کفتاری میان امریکاوپاکستان، افغانستان رابه بزشکارآن کشورمبدل کرده است.کسانیکه درشبکه ی تلویزیونی"ناسیونال- جئوگرافی"نظرکرده باشند،بدرستی میدانندکه کفتار،گه گاهی چه فتنه گری های علیه شیربراه می اندازد.فتنه گری های که اکنون درافغانستان،پاکستانی هاعلیه آن کشوروافغان هابراه انداخته اند.برهمه گان روشن است که جورج بوش منفورترین رئیس جمهورامریکاوبدنام ترین سیاست مداردرتاریخ معاصرجهان می باشد.اما،همان منفور،یک کاربسیارجالب کردوآن اینکه بساط ترورووحشتی راکه رژیم جنایت کارسوریه درلبنان گسترانیده بود،جمع کرد!بساطی خون ووحشتی که اکنون،همان رژیم علیه مردم خودش گسترانیده است.دوم اینکه،طالبان بدانندکه چیزی بیشترازابزاربی شعوردردست سازمان جاسوسی پاکستان نیستند.اگرامروز،امریکایی هادرکشمیرراه حلی هرچند بسیارکم ارزش میان دهلی نوواسلام آباد جویاشوند،وضع شما بدترازمجاهدین دیروزاست که شمابرای خلع سلاح آن هاساخته شدیدوعمل کردید.باین تفاوت که ازمجاهدین دربرابرشماوبادارتان بسیاری کشورهاحمایت کردندتانگذارندشریعت بدوی- پاکستانی تان راآرام به اجرادرآورید.اما،پس ازآنکه بادارتان شماراتفاله نماید،درروی زمین کسی نخواهدبودکه نام شمارابدون پسوندمنفوریادنماید.وبرای امریکایی هالازم است که بخاطراعاده ی صلح وثبات درافغانستان، دست کفتارپرورده ی خودراقطع نمایند،همان گونه که بوش دست سوریه راازلبنان برید.
دررابطه باتروراستادربانی وچندمسلمان بی گناهی دیگری که مستقیم به اشاره ی آی اِس آی کردید،به شمامی گویم که بدانیدکه فرماندهان تروریسم تاچه اندازه نامردوترسومی باشند!برای نشان دادن نامردی وخباثت آن ها،یک نمونه ارائه می نمایم:سال1360بود،وروزی ازشهرک صدرپشاورمی گذشتم.درحین گذارم،متوجه شدم که دریک بخش سرک،پولیس بدنام ومسخره ی پشاورجیب های افغان هاراخالی می کند.دروقت جیب خالی کردن پولیس که اکنون هم مصروف چنان کاری می باشد،یک کامیون نظامی ایست کردوچندنفرسربازپیاده شدندونخست به پولیس هاگفتندکه می دانیدکه این هاکی هاهستندکه خلع پول شان می کنید؟این هاکسانی هستندکه اگردرافغانستان جنگ نکنند،روس هاشمارابدریامی ریزند!دوم،باادای احترام به افغان های خلع پول شده،پولیس هارابرداشته بردند!درهمان زمان،استادربانی که اکنون شما ترورش کردید،چنان نزدفرماندهان ترورخود محترم بودکه شماامروزنیستید!به سخن دیگر،اگرامروزبه شمافرمان تروراستادربانی راداده اندواوخانه  ونام ونشانی هم درافغانستان دارد؛اما،شما،بدون نام ونشان، همان گونه که بودیدوهستید،جزروسیاهی به خود،زیان به کشورومسخ کردن چهره ی دین مقدس اسلام که به مذهب ترورمبدلش کرده ایدوبه عمامه ملاوافغان هم که باپیچانیدن بم به آن بی احترامی می کنید،دستاوردی ندارید.ازسوی دیگر،پاکستانی هاکه به شمافرمان ترورراداده اند،واجراکردید.پس ازاجرایی ترور،آن هاهم ترورانجام شده توسط شمارامحکوم کردند.یعنی آن هاهم شمارامحکوم کردند!من، درحالیکه به خانواده ی استادربانی ودیگرخانواده های ماتم دیده ابرازهم دردی وتسلیت می کنم،تروروتوحش چه توسط شماوچه توسط فرماندهان تان رانیزبه شدت تقبیح وبه شماوحکومت درمانده ی کابل می گویم راهی نداریدمگراینکه منافع ملی افغانستان محترم شمارید،ورنه مردم به شماوحامیان تان نفرین نثارخواهند کرد.

0 comments:

Post a Comment