Thursday 1 September 2011

مانع هایی بازسازیی نهادهای دولتی درافغانستان

ابراهیم ورسجی
بخش سوم
10-6-1390
دربخش دوم این نوشته،ازتقلیدوبکاراندازیی نظریه ی دولت- ملت مدرن غربی سخن گفته شد.بحثی که ازهرنگاه درسرزمین های اسلامی که می خواهنددرجهان نوزندگی نمایندودارای دولت- ملت کارآمدشوند،مفیدبه نظرمی رسد.ازآنجاکه مسلمان هاازنبوددولت- ملت مدرن یاتوفیق نیافتن به تشکیل آن رنج می برند،واینکه تمام کشورهای عربی درزمان نوشتن این مقاله بادولت های ناکارآمد،خودسروبی منطق درنبردمی باشند،ازپابرجاماندن استبدادشرقی- آسیایی ونه رسیدن به دولت- ملت مدرن که پیش خیمه ی جهان نومی باشد،حکایت می کند.
زمانیکه ازوضعیت ناگوارکنونی عرب هاوپیوندآن بااستبدادشرقی- آسیایی وفقدان دولت- ملت جدیدسخن به میان می آید،وضعیت افغانستان به حیث عضوی ازخانواده ی اسلامی ازهمه پریشان ترونابسامان ترمی نماید.افغانستان ازاین رو،به شرایط ناگواروشوربخت کنونی گرفتارشدکه نتوانست بدلیل تعصب های کورفرهنگی- زبانی- سیاسی وتاریخی به نقدتاریخ وفرهنگ،دین داریی ایلی ووضعیت اجتماعی خودبپردازد.واضح است هرتغییرودیگرگونی چه سیاسی وچه اجتماعی- فرهنگی ازتغییردربینش تاریخی وگذشتن ازسدهاوبندهای قبیلگی ونژادی می گذرد.
دررابطه باایجادتغییرودیگرگونی،ازاین نگاه به ضرورت دیگرگونی دربینش تاریخی تاکیدبعمل می آیدکه بدون آن،هرگونه دیگردیسی اجتماعی- فکری- فرهنگی میسرنمی شود.ازسوی دیگر،تغییردربینش تاریخی ازآگاهی تاریخی- اجتماعی برمی خیزدودرنبودچنان آگاهی ی درس عبرت گرفتن ازتاریخ ناممکن می شود.ازهمه مهم تراینکه،ملت های که توان درس آموختن ازتاریخ راندارندیاتاریخ تحریریی مناسب ندارند،همواره مجبورهستندکه غلطی های تاریخ شان راتکرارنمایند.نگاهی بتاریخ سه سده ی گذشته ی سرزمینی که امروزافغانستان نامیده می شود،روشن می سازدکه بیشترازهربخش های دیگرمنطقه،تاریخ ناشاددراین کشور تکرارشده است.دلیل تکراربیش ازاندازه ی تاریخ درافغانستان این است که تاریخ ازروایت رسمی بیرون نشده ودرروایت رسمی هم اسطوره سازی های دروغین، ازمردم این سرزمین،مردم مرده پرست ساخته است.به سخن دیگر،زنده هامنفوراندومرده هامقدس وقهرمان!مرده های که تجربه ی زمام داری شان چیزی آموزنده ی درجهت آینده ی بهتربدست نمی دهد.
بهرصورت،تاجائیکه به کاربردتجربه ی گذشته درآینده ی افغانستان ارتباط می گیرد،آینده ی که عامل ها وبازی گران منطقه ی وفرامنطقه ی بی شماری درآن، واردبازیی سیاسی- نظامی می باشند،ناکارآمدیی خودرابطورگسترده ی به نمایش می گذارد.ازآنجاکه درافغانستان پرسمان دولت سازی بامانع های بی شماروبحران های ژرفی روبرو است،ایجاب می کندکه درجهت رفع بحران ومهارکردن آن، بانهادهای دولتی کارآمدپاپیش گذاشته شود؛ورنه، بحران ژرف تروکارنهادسازیی دولتی راه بدهی نمی برد.درکشورجنگ زده ی افغانستان،ازدیرزمانی است که بازی گران بومی کارشان دررفع بحران هاونهادسازی هاتعطیل شده است؛تعطیلی که درآن،عامل هایی گونه گونی نقش بازی می کنند.ازجمله عامل های که موقع نمی دهندبازی گران بومی درنهادسازی وحرکت به سویی رفع بحران کارآمدی نشان بدهند،این است که نخست،باذهنیت کهنه وفرسوده یانمونه برداریی ایلی- قبیلگی واردعرصه ی دولت سازی درعصرنومی شوند.دوم،همان ذهنیت کهنه وقبیلگی به آن هااجازه نمی دهدکه به سوی بازتاب ترکیب اجتماعی- فرهنگی کشوردرساختارسیاسی گام بردارند.سوم،دربیشترازسه دهه ی گذشته،بخاطرپول هاوامکانات بادآورده ی جهادنام نهادوکشمکش بازی گران منطقه ی وفرامنطقه ی،باندهایی بی شماری بنام فرمانده هان جهادی،طالبی،ملیشه یی روزمزدوخادی،مافیای موادمخدرو...درجامعه عرض اندام کرده اندکه هرنوع برقراریی نظم وقانون وشیوه ی دولت مداری رابرابربانابودیی خوددانسته ومی کوشندکه باحرکت به سویی نهادسازی وقانونمندیی جامعه مبارزه نمایند.چهارم،تناقض درسیاست های افغانی بازی گران فرامنطقه ی وتضادمنافع آن هابابازی گران منطقه ی مانع دیگری می باشدکه پرسمان نهادسازی درکشورمارادچارمشکل ساخته است.پنجم وازهمه مهم تر،ناتوانی،فسادوتعصب ذهنی وصنفی مسئولان رده های بالای حکومت ناکارآمدکنونی به همراه ذهنیت تاریخ زده وعشیره ی آن ها، امردولت- ملت ونهادسازیی مربوط به آن رابیشترازدیگرعامل هادچارمشکل ساخته است.ششم،ویرانی مادی،علمی وفرهنگی ناشی ازجنگ وتوقعات بالاازحکومت دربرآوردن آن هابه ژرفنای مشکلات وبحران افزوده است.هفتم،همسویی عربستان وپاکستان دررقابت باایران ورقابت های هندوپاکستان درجهت نفوذیابی درافغانستان،هم به تقویت تندرویی تاریک اندیش مذهبی درسطح منطقه کمک وهمچنان،شورشی های طالبی- پاکستانی- القاعده ی رادرافغانستان فربه ونهادسازی رادرتنگناقرارداده است.
باتوجه به جمع بندیی عامل هاومانع های بازی گردرفرایندنهادسازی ودولت سازی که دربالاصورت گرفت،به صراحت بایدابرازکردکه برنامه ریزان وپروژه سازان نهادسازی درافغانستان بایدهمه ی عامل هایی نامبرده رادرنظرگرفته؛ پس ازآن، درزمینه تدبیراندیشند.درغیرآن،سخن هاوبحث هادراین رابطه،بدورازاثرگذاری مانده وضعیت راطوری رقم می زندکه حتی پس ازبیرون رفتن نیروهای بیرونی، نهادهای بیمارکنونی دریک ساعت فروپاشندوکشوررادرشرایطی آغازدهه ی نودسده ی گذشته بازگشت بدهند.
ازاین رو،ایجاب می کندکه درزمینه باریزبینی ودقت اندیشیده شودوباملاحظه کاری های ژرف پاپیش گذاشته شود.دراین زمینه،نخستین کاری که بایدبشوداین است مفاهیم ناکارآمدذهنی- تاریخی- سیاسی که ازآبشخورفکری-هنگی وابسته به نهادهای قبیلگی دیروزسیراب می گردد،بطورکامل کنارگذاشته شوند.چراکه بدون کنارگذاریی آن ها،نهادسازیی دولتی وراه بازکردن به سویی جهان مدرن خواب وخیالی بیش نیست!دررابطه باناکارآمدیی ذهنیت وفرهنگ وباورهایی سیاسی- فرهنگی ودینی قبیله سالار،همین بس است که اعتنابه آن هادر سده ی بیستم،از نوآوری هایی هرچندکمرنگ که تمام کشورهای پیرامونی تمدن غربی به شمول همسایگان مارامتحول ساخت؛اما،افغانستان راازرسیدن به هرگونه نوخواهی محروم وبه برآمدن طالبان،این پس مانده ترین پدیده ی که تنهاازبیمارگونه گی مذهبی- قبیلگی وفرهنگی بخشی ازجامعه ی مانمایندگی می کند،خوراک فراهم کرد.
پس ازخداحافظی باذهنیت دیروزی وقبیله سالارکه باعث بدبختی های کنونی شده است،پرسمانیکه درراستای نهادسازی ودولت سازی مهم می نماید،این است که درمتن جامعه به تقویت میل باهم زیستی آگاهانه پرداخته شودودرکنارآن،ازتاریک فکری وتعصب ناشی ازذهنیت خان خانی- قبیلگی پرهیزوکوشش بعمل آیدتانهادهاوساختارهای هرچندناتمام یاروبه تکمیل دولتی بازتاب دهنده ی ترکیب اجتماعی کشورگردد.چراکه تنهاازهمین زاویه است که بارهاکشور،هم دربخش نهادسازی وهم دربخش ملت سازی که اکنون درگهواره بسرمی برد،زیان دیده است.
زمانیکه چنان ذهنیتی پاک سازی شد،مرحله ی  دوم درنهادسازی آغازمی شود.مرحله ی که درآن،باید مدیران رده های بالای دولتی درصورتیکه خودآلوده نباشند،بابدوراندازیی افرادفاسد،ناکارآمدودرخدمت منافع دیگران،نهادهای حکومتی راازوجودآن ها پاک سازی وبه نفع بالاآمدن مدیران صادق ومومن به کشورومنافع ملی زمینه سازی نمایند.شایداین کاردرآغازامرمشکل سازباشدکه هست؛اما،منافع ملت- دولت وامرنهادسازی ودولت سازی ایجاب می کندکه چنان کاری بشود.چراکه درغیرآن، امیدبه نهادسازی ورسیدن به عصردولت- ملت که ویژه ی دوران جدیدمی باشد،به خواب وخیال مبدل شده،هم منافع قدرت های بیرونی راکه درکشورماازدولت سازی سخن می گویند؛وهمچنان، منافع مردم مارابه نابودی می کشاند.
بااینکه کنارگذاشتن مدیران نادان وتکنوکرات نمایی واردشده توسط سازمان ملل وبرخی کشورهای بیرونی امرضروری به نظرمی رسد،ازاین امرنیزنبایدانکارورزیدکه درفراینداداره سازیی ناکام که تاکنون شاهدآن می باشیم،تنهامدیران وارداتی نبودندکه مانع واقع شدند،بلکه شورش هایی خشن وویران گرانه ی طالبان درجهت تامین منافع پاکستان وزدوبندهای سیاسی- مالی وغارت گرانه ی تفنگ بدستان شکم پرستِ باصطلاح جهادی یاجهادی نماهم که غیرازدزدی وچپاول کاری دیگری ازدست شان ساخته نیست؛درزمینه،نقش نهایت منفی بازی کرده اند.ازاین رو،کنارگذاریی آن ها،همزمان باپاکسازیی مدیران نادان وارداتی،حتمی به نظرمی رسد؛تنهابااین تفاوت که،عناصرکارآمدودرست کارهردوطیف رانبایدفراموش کرد.
درحالیکه،تباه کاریی شکم پرستان تفنگ بدستِ جهادی نما،ملیشه های بازمانده ازخاد/خدمات امنیت دولتی رژیم کمونیستی وشورشگریی طالبان خودفروخته ودیگرعمال پاکستانی چه دردرون وچه دربیرون ارگان هایی دولتی افغانستان؛بخاطرنبودنظم وسازماندهی کارآمد،نقش بسزایی درشکل نگرفتن نهادهای دولتی وفراینددولت سازی بازی کرده اند.ازاین واقعیت تلخ نیزنبایدانکارورزیدکه، دوعامل دیگر،یعنی فسادوناتوانی اداره ی کرزی ومدیران وارداتی اش وناهماهنگی سیاست های افغانی دوستان بیرونی آن وتضادمنافع آن هابامنافع کشورهای منطقه ووعده های توخالی هردوطرف برای بازسازیی اقتصادیی افغانستان،بیشتر ازهمه عامل هادردوام آشوب وسربازگیریی مخالفان به سودشورشگری وقوام ناپذیریی نهادهای دولتی، کمک رسانده است.
ازهمه مهم تراینکه،ناهماهنگی درسیاست های افغانی کشورهای غربی بویژه سیاست های امریکاازهمان آغازبازیی بزرگ نو ودست اندازی درعراق پیش ازبازسازیی نهادهای دولتی درافغانستان،دوکارزیررابدرستی به انجام داد:نخست،زمین افغانستان رابدست اوباشان مسلح وتباه کاروفضای آن راباختیارنیروی هوایی آن کشورسپرد.دوم،پاکستان راباین دلیل تشویق به بازسازیی طالبان ودست اندازی درامورافغانستان کردکه امریکادربازسازیی نهادهای دولتی،تامین ثبات وباز سازیی اقتصادیی افغانستان جدی نیست!زمانیکه فسادوناکارآمدیی دولت زاده ی سیاست غرب درافغانستان باتباه کاری های اوباشان جهادی-ملیشگی وطالبی- آی اِس آیی همراه شد،وضعیت کنونی رارقم زدکه درآن،افغانستان برای چندین سال دیگرازدولت وحکومت کارآمدبی بهره باشد.
برای اینکه بربحران ناشی ازسیاست های ناکارآمدگذشته که کشورماراازنبودنهادهایی کارآمد دولتی وبه سخن دیگر، نبوددولت- ملت به معنای سیاسی- حقوقی آن رنج می دهد،غلبه بدست آید،ایجاب می کندکه باقدامات زیرتوسل جسته شود:نخست،دیگرگونی بنیادی درسیاست هاوشیوه های کاری توسط حامیان اداره ی ناکارآمد کرزی آورده شود.دوم،خودداری ازواردکردن مهره های مدیر/تکنوکرات نماازبیرون؛ودرعوض،بکارگیریی شخصیت های بومی بدون درنظرداشت پیشینه ی اطلاع رسانی آن هابه شبکه های اطلاع رسانی وکاربردیک سیاست کادریی سنجیده ودرست.سوم،اولویت دادن به بازسازیی اقتصادی ازطریق برنامه ریزیی دقیق وکاربردی.چهارم،شفاف سازیی هزینه ی کمک هایی که جامعه ی جهانی برای بازسازیی افغانستان به بانک جهانی سپرده است؛ وکاربردآن به گونه ی عادلانه ونه قبیله مدارانه که اداره ی ناکارآمدوتعصبی کرزی تاکنون بخش اعظم آن هارابدلایل قومی درولایت های هم مرزپاکستان بکارانداخته است؛ ونتیجه رادیدیم که بازسازیی صورت گرفته، باشاره ی پاکستانی هاتوسط طالبان ویران کرده شد.اگرکمک هابه گونه ی شفاف وغیرجناحی- نژادی درهمه ولایت هاهزینه می شد،امروز،هم وضعیت کشوردیگرگون شده بود؛وهمچنان،پایگاه مردمی دولت ناکارآمدکابل بیهبودیافته بود.پنجم،نگرش جدیدبه پدیده ی بنام طالبان شود.چراکه سیاست های آشتی جویانه ی اداره ی کابل وجرگه های نام نهادصلح برای بازگردانی طالبان به میزگفت وگوهای سیاسی  بی نتیجه مانده ویگانه دستاوردی که تاکنون داشته است،این است طالبان راگستاخ تروموضع حکومت رالرزان وفاقداعتبارنموده است.بازنگری درباره ی طالبان ازاین نگاه ارزشمندبه نظرمی رسدکه این گروه ازدوویژگی برخوردارست که پرسمان شرکت آن رادرگفت وگوهای صلح ناممکن می سازد:نخست اینکه،طالبان خصلت وتوان سیاسی وبازی گریی سیاسی درسرمیزبازی های سیاسی رادارانمی باشند.دوم اینکه،طالبان باندازه ی بی اختیاروتابع سیاست افغانی پاکستان می باشندکه بدون دیگرگونی درسیاست افغانی آن کشور،کشانیدن طالبان به فرایندصلح کاری است بی دستاورد.ششم،ازدونگاه حکومت ناکارآمدوفاسدکرزی وغربی هابویژه امریکای هانیازدارندکه درباره ی سیاست افغانی پاکستان،عربستان،هندوایران نگرش جدی وتازه نمایند.چراکه سیاست ونگرش قبلی،به ناکامی منجرشده است.ناکامی که بیشترازگذشته؛ سیاست کاران واطلاعاتی های آن هارادررابطه با افغانستان، گستاخ ترکرده است.هدف ازنگرش نواین است که امریکابه پاکستان بفهماندکه مانند،دهه ی هشتادسده ی بیستم که افغانستان بخاطرتجاوزشوروی،تخته ی خیزاسلام آبادشده بود،دیگرآن گونه نیست؛وهمچنان،تلاش در تشویق یک هم گرایی منطقه ی وفرامنطقه ی نماید که درآن،ایران،عربستان،پاکستان،کشورهای آسیای میانه،چین وروسیه زیرنظرسازمان ملل و سازمان کنفرانس اسلامی به شمول کشورهای غربی کنارهم آمده،راه بردجدیدصلح وعدم مداخله درامورداخلی افغانستان توسط بیرونی های دورونزدیک راپی گیری نمایند.پی گیریی بایدهمراه باتعهدات وسخت گیری هاوسرزنش های جامعه ی جهانی باشد.
اگراین گونه عمل نمی کندیانمی خواهدبکند،همان گونه که بوش وبلیر،سوریه راازلبنان بیرون کردند،بارک اوباماودیویدکامرون،بایدپاکستان راازدست اندازی درامورافغانستان منصرف نمایند.این گونه اقدامات توسط امریکاوانگلیس،اگربااقدامات زیرتوسط حومت کرزی همراه شود،سودمندتمام خواهدشد:نخست،حکومت کرزی،کنسولگری های پاکستان راازمزارشرف وهرات وکنسولگری های ایران راازمزارشریف وجلال آبادوکنسولگری های هندراازقندهاروجلال آبادمرخص نماید؛واین کاربویژه دررابطه باکنسولگری های هندبسیارسازنده خواهدبود.چراکه پاکستانی ها تبلیغات می نمایندکه هندازطریق قندهاروجلال آباد،دربلوچستان ومنطقه ی قبیلگی استان/ولایت خیبرپشتونخواه مداخله می نماید.دوم،قبیله گرایان پشتون که دراطراف کرزی گِردآمده اند،بدانندکه پرسمان پشتونستان یک پرسمان شکست خورده ی قومی- قبیلگی درافغانستان است،نه یک پرسمان ملی.ازسوی دیگر،پشتون های پاکستان چه درگذشته وچه اکنون به پشتونستان خواهی برادران پشتون افغانستانی خود علاقمندی نشان نداده اندو نمی دهند.تنهاشماری کمی ازپشتون های پاکستانی که درگذشته، درکابل، ازسفارت های هندومسکوپول دریافت می کردند،باآغازفرودابرقدرتی شوروی،دردوره ی پساجنگ سردِ ریگانی- گورباچوفی که در1985شروع شده بود،بائتلاف بامسلم لیگ حزب بانی پاکستان دست زدندوبرنظریه پشتونستان طلبی حکومت های قبیله سالار- ملی نما- کمونیستی کابل خط بطلان ودرسال2010پذیرفتندکه ولایت سرحد،خیبرپشتون خواه نام گذاشته شودکه شد؛وبااین کارخود،به وفاداریی دوباره ی خود به پاکستان، مهرتاییدگذاشتند.به سخن دیگر،پشتون های پاکستان بداعیه ی پشتونستان خواهی برادران بخش غربی مرزدیورند،نقطه ی پایان گذاشتند.ازاین رو،حکومت کرزی همراه بابدست آوردن برخی امتیازات تجاری، خط دیورندرابرسمیت بشناسد،واین رسمیت شناسی، درزمانیکه دولت پاکستان" اِف سی آر"/قانون انگلیسی حاکم برمنطقه ی قبایلی راتعدیل کرده وآن رابخشی ازولایت خیبرپشتونخواه اعلام کرده است،می تواندآغازگرتعامل مفیدِ دوجانبه میان افغانستان وپاکستان گردیده وپشتون های مظلوم بخش شرقی خط دیورندومردم افغانستان راازشرسیاست های تروریست پرور ومذهبی نمای ژنرال های پاکستانی نجات دهد.دراین صورت،دومسئله جامه ی عمل به تن خواهدکرد:نخست،دیگرگونی مثبت وسازنده ی درزندگی مردم بخش قبایلی خط دیورندصورت می گیرد.دوم،بسیاری ازمانع هایی نهادسازی درافغانستان که ریشه درسیاست های افغانی پاکستان دارد،وبه سیاست پشتونستان خواهی اداره هایی پرحرف وبی عمل کابل برمی گردد،برطرف خواهندشد.
اگرچه عمل به بسیاری ازپرسمان های یادشده زمان گیرمی باشد،بازهم توجه جدی وکاربه آن هامی تواند درامربازسازیی نهادهای دولتی،بازگشت صلح و ثبات،بازسازیی اقتصادی وافزودن به مشروعیت حکومت ناکارآمدوفاسد کابل؛ درصورتیکه باراه اندازیی سیاست کادریی نووتعویض چهره های بدنام به نیک نام اگرخوشنامی درمیان آن هایافت شود،می افزاید.اینجانب،ازاخیرماه جوزاتااخیرماه اسد درافغانستان بودم.درروزهای اقامت خود درکابل،سه موضوع رابسیارهراسناک یافتم:نخست،محیط فاسدوکشنده ی زیست که ازنبودنهادی بنام شهرداری/شاروالی حکایت می کند.دوم،سطح بالایی ناکارآمدی،فساداداری ومالی درهمه بخش هایی حکومت.سوم،تفاوت بیش ازاندازه میان معاش هایی کارمندان دولتی.یک کارمنددولتی به نویسنده یادآورشدکه خودش نه هزارافغانی ورئیسش که یک زن جوانِ نادان وبی سوادمی باشد،ماهانه سه صدهزارافغانی تنخواه می گیرد.روشن است. درحکومتی که معاون اداره نه هزارورئیس نادان وهیچ کاره اش سه صدهزارافغانی تنخواه داشته باشد،ازپیش جنازه ی چنان حکومت ودولتی برداشته شده است؛ودرسفرسراشیبانه ی چنان حکومتی،نیازباین نیست که طالبان،القاعده یاهراس افگن وتباه کاردیگری درکارباشد،خودنارضایتی کارمندان وعقده های روزتاروزافزون شونده ی آن ها،چنان اداره ی رابنابودی می کشاند.درجریان نهادسازی که اکنون به یک نیازمبرم کشورمبدل شده است، اگربرنامه ی روی دست حکومت کرزی وحامیانش باشدکه من درداشتنِ آن شک دارم،بایددرنظرداشت که این گونه تفاوت هابیشترازدست اندازی هایی همسایگان،چه پاکستانی وچه ایرانی که اخیری، بانمایش دوستی بادزدوصاحب خانه دست می اندازد،واولی، برای مزدگیریی بیشترازبادارش، افغانستان راتخته ی خیزسیاست های منافقانه وویران گرانه ی خودساخته است،زیان آورمی باشد.

0 comments:

Post a Comment