Thursday 15 September 2011

نگاهی به سیاست کادری- امنیتی دولت و انفجارهایی اخیر درکابل


ابراهیم ورسجی
24-6-1390
چندین سال است که حکومت ناکارآمد،فاسد ودرمانده ی کابل،طی سیمینارهاوگردهمایی هایی بی هدف وناسنجیده،ازگفت وگوهایی صلح باطالبان سخن می گوید؛بدون اینکه،نرمش وانعطافی ازطرف طالبان ودیگرشاخه های ریزودرشت آشوب گران وشورشیان مسلح نشات داده شود.دولت منحط ودرمانده ی کابل،نه تنها به برگزاریی سیمینارهاوکنفرانس هایی باصطلاح صلح جویانه وسازش کارانه بسنده نکرده،بلکه درزمینه به راه اندازیی کمیسیون ها وکمیته هایی بی شمارباهزینه ی پول هایی مردم نیزدست زده است.دراین گونه گفت وگوهاوکمیته سازی هاکه ازویژه گی هایی حکومت های ناکارآمدمی باشد،پرسمانیکه بسیارویرانگرمی نماید،این است که به بهانه ی مهارکردن طالبان که ازطالب چیزی جزنام آن رادارانمی باشد،به خریدوفروش ملاهاومولوی هایی افغانستان،هم توسط حکومت؛ وهمچنان،توسطِ نهادهایی بیرونی چه دولتی وچه غیردولتی پرداخته شده است.موضوعی که درماههاوسال های آینده بیشترین زیان وبدنامی رابرنهادهایی مذهبی ازجمله:مسجدها،مدرسه ها،مولوی ها،وملاهاکه همواره پرورش دهنده ی طالبان واقعی نه تفنگ بدست کنونی که بارداران منافع پاکستان ی باشند، واردخواهدکرد.ازاین رو،ازمولوی هاوملاهای واقعی ودلسوزبه دین ووطن تمنامی شودکه مطابق آیه ی قرآن"ولاتشتروآیاتی ثمناً قلیلاً"/آیات خدارابه قیمت ارزان نفروشید!ازدین فروشی پرهیزورزند.چراکه دین ودین داران بیشترین زیان راازهمین راه متقبل شده اند!دولت ناکارآمدکابل هم بداندکه ازتطمیع ملاهاومولوی هاچیزی ساخته نمی شود؛واگرمی شد،دولت داکترنجیب الله باپرداخت تنخواه ماهواربه24هزارملاومولوی بقایی خودتضمین می کرد.
تاجائیکه به نتایج این گونه سیاست ها،کنش هاواکنش های آن هاارتباط می گیرد،به سختی می توان ازدستاوردی حتی ناچیزسخن گفت.علت هایی که باعث شدندتاچنان گردهمایی هاوکمیته هایی به ثمرنرسند،به سه عامل زیرپیوستگی دارند:نخست،نبودسیاست کادریی کارآمدوسنجیده شده دردولت یاحکومت.دوم،اثرگذاریی پاکستانی هادرگزینش مهره هایی امنیتی دربالاترین سطح درحکومت کابل که یکی دیگری رافربه ترمی نماید.به سخن دیگر،این دواصل بدون شک پیوستگی تام باهم دارندکه بحث درباره ی یکی دیگری هم زیرپوشش می گیرد.سوم،سیاست هایی تعصبی- قبیلگی حاکمان کابل که ریشه درگرایشات سمتی ناکام گذشته ی همه ی حاکمان تباری دیروزوامروزکشوردارد وسبب شده است تامردمان گونه گون افغانستان به ملی گرایی سرزمینی نایل نشود.
درارتباط بااصل هایی اول ودوم، بایدگفت که سیاست نادرست کادری- استخدامی دولت کابل ازپرسمان هایی ریشه ی و ژرف  دربحران کنونی کشور به شمارمی آید.موضوعی که سبب شده است هم نهادهایی دولتی- امنیتی سروسامان نیابند؛وهمچنان،پاکستانی هابوسیله مزدوران شان بتوانند درموقع های حساس قدرت نمایی کرده، خودی هاوناخودی های راکه درافغانستان درست کارانه یانادرست کارانه درصدد سروسامان دادن نظم وثبات لشکری وکشوری می باشند،به شک وتردیدوادارند.افزایش دادن این گونه شک وتردیدها،زمانی بالاگرفت وگسترش داده شد که؛ پس ازبرافتادن اداره ی منفورپاکستانی- القاعده ی- طالبانی،ماننددیگرگونی که درسیاست افغانستان پس ازفروپاشی رژیم کمونیستی پیشتررونماشده بود،بازهم گزینش یازیروزبرشدن مهره هاحسب دلخواه پاکستان نباشد؛وپاکستانی هاازهمان آغاز،سرمایه گذاری رویی مهره هادرحکومت های بعدیی افغانستان راروی دست گرفته بودند.
بطورنمونه،نگاهی به گذشته روشن می سازدکه درفردایی فروپاشی رژیم کمونیستی کابل،درماه ثور1371خورشیدی که مهره هایی موردنظر پاکستان بقدرت نرسیده بودند،سران سیاسی- نظامی آن کشور،بویژه سران نظامی آن که درامورسیاسی- نظامی- اقتصادیی آن کشور همه کاره می باشند،بدوسیاست زیر دست زدند:نخست،وانمودسازیی ریاکارانه که درافغانستان ازگروه خاصی حمایت نمی کنندوطرفداربازگشت صلح وثبات درکابل می باشند.دوم،باطرح پرسمان های قومی مبنی براینکه پشتون ها، ازاریکه ی رهبریی افغانستان به زیرکشیده شده اند؛وآن ها،یعنی پاکستانی ها،طرفداربازگشت قدرت پشتون هامی باشند؛عناصرخودفروخته ی افغان، چه مذهبی ،چه کمونیستِ خلقی وچه افغان ملتی رااستخدام کردندتااجازه ندهند دراین کشور،یک نظام سیاسی باثبات ونماینده ی مردم،سروسامان پیدانماید.
ازپیش روشن بودکه، این گونه سیاست هایی تفرقه اندازانه دریک جامعه ی چندقومی،پی آمدهایی منفی درازمدت داشته و برای مدت های طولانی،اجازه نمی دهدکه اوضاع سیاسی- اجتماعی واقتصادی، ثبات وحالت قانونمندبه خودبگیرد.پاکستانی ها،ازاین گونه سیاست های"تفرقه بیندازوحکومت کن"که به دوران سلطه ی بریتانیادرهند ومنطقه برمی گردد،چندین هدف رادنبال می کردندومی کنندوبدبختانه زمینه هایی درونی هم، برایی آن هامساعدشده بود:نخست اینکه،بخاطرمصروفیت رژیم آخوندیی ایران درجنگ باعراق دردهه ی1989میلادی که همزمان باماجراجویی شوروی وامریکادرافغانستان بود،پاکستانی هاوقت کافی یافته بودندتا بابهره برداری ازکمک هایی مالی- سیاسی ونظامی امریکاوعربستان سعودی، و... دراین کشور مزدورگیری نمایند.دوم،بابهره برداری ازرخنه ی خوددرافغانستان،کوشیدند که نظام سیاسی آینده ی کشورما راطوردلخواه خودسروسامان بدهند.سوم،دراین بازیی ناپاک، دین ومسایل قومی رادرافغانستان به گونه ی ابزاری مورداستفاده قراردادند.زمانیکه خمینی،درسال1988، طرح آتش بس باعراق راپذیرفت وبه  جنگ کورو بی هدفی که منابع سرشارانسانی و مادیی هردوکشور رابه هدرداده بود،پایان بخشید.پاکستانی هادریافتندکه دیگردرافغانستان دست انحصارگرانه درنفوذیابی ندارند.
باوجوداین که زمان یکه تازی هاپایان یافته بود،پاکستانی ها درافغانستان این گونه برآوردکردندکه پشتون هاازنظرتاریخی- زبانی- فرهنگی درحوزه ی نفوذپاکستان وغیرپشتون هادرحوزه ی نفوذایران قراردارندوحلقه ی ویژه ی راهم بخاطرپیگیریی موضوع درآی اِس آی/شبکه ی جاسوسی خودایجاکردند.سیاستی که درفردایی فروپاشی رژیم کمونیستی درکابل،پایه واساس استراتیژیی پاکستان درافغانستان قرارگرفته،سبب ویرانی کشورماودوام بحران کنونی گردید.درادامه ی همین سیاست خائنانه،نخست،ازپشتون هایی جهادی دربرابرفارسی زبان های جهادی کارگرفته شد.دوم،ازمرده ریگ نظام قبیلگی درزیرپوشش برداشت قبیلگی ازمذهب،طالبان راساخت.ایران آخوندی هم که ازپایه گرفتن یک رژیم مذهبی- سنی توسط مسلمان هایی میانه روجهادی درافغانستان احساس خطرمی کرد،به کمک پاکستان شتافت.عربستان که درطول دوره ی مقاومت ضد کمونیستی،ازکانال پاکستان، دلارهایی فراوانی غرض مزدورگیری درافغانستان ریخته بود؛درتعقیب سیاست تفرقه افگنانه و نژاد مدارانه ی پاکستان درکشورما؛بازهم، احمقانه به واریز کردن پول های فراوان اقدام کرد.سیاست هاوهزینه هایی که افغانستان رابه شرایط ناگوارکنونی کشانید.
بهرصورت،این یک حقیقت آشکاراست که نظامی های پاکستانی،درجهت تامین منافع ناپاک خود،زمام داران ایران وعربستان رادرافغانستان استعمال کردند.اگرامروز،رژیم آخوندیی ایران به بهانه ی زیان رسانی به امریکادرافغانستان به جیب کشادوسوراخ طالبان،پول هایی بادآورده ی نفتی- گازیی ایرانی های راکه 50درصدآن ها به زیرخط فقررفته اند؛سرازیرمی کند،ازادامه ی سیاست هایی ناکارآمدآخوندی درافغانستان ازدهه1980میلادی تاکنون حکایت می کند.همان گونه که رژیم آخوندیی ایران درطول دهه1980میلادی، باادامه ی جنگ باعراق وکاهش ارزش نفت،منافع امریکارادرمنطقه تامین کرد،امروزهم باواریزکردن پول به جیب نوکران عربستان وپاکستان درافغانستان،تنهابدوپرسمان زیرکمک می رساند:نخست،به رسمی- قانونی سازیی پایگاه نظامی امریکادرافغانستان که خواست واشنگتن می باشد.دوم،به نیرومندسازیی تاریک اندیشی مذهبی  درافغانستان کمک می کندکه تنهاموقعیت پاکستان وعربستان رادرکشورمافربه ترمی سازد.دراین صورت،رژیم آخوندیی ایران باری رامی بردکه سال هااست آن راعربستان وپاکستان برده اندومی برند.
بهرحال،آنچه که ازاین گونه سیاست ها ازدوره ی مقاومت/جهاد ضدکمونیستی درافغانستان که بازی گران خودغرض بومی آن به تشویق باداران خود درفردایی فروپاشی کمونیسم افغانی، باویران کردن پایتخت افغانستان موفقانه ازدین ووطن ماانتقام گرفتند؛ تابرآمدن طالبانِ مزدورِبی خبرازقرآن،مسجد،مدرسه،ایمان،اخلاق وخداکه قرآن رابه یک کتابچه ی قانون توحش، زن ستیزی،معرفت سوزی، براندازیی آزادی وویرانگری کاهش منزلت داده اند، برمی آید.این است که ملت مسلمان افغانستان رادربُعدِ درونی،قربانی ته مانده ی نظام قبیلگی، ودربُعدبیرونی دربزنگاه سیاست هایی طمع کارانه ی قدرت های منطقه ی وفرامنطقه ی گرفتارکرده اند.گرفتاریی که بهترین نمادآن،رخنه ی تباه کارانه ی سازمان هایی جاسوسی پاکستان،ایران وعربستان و...بویژه پاکستان زیرنام دین،شریعت،ملاوطالب درساختارنیمه جان دولت ونهادهای امنیتی کابل می باشد.وپاکستان بانفوذیابی روزافزون درنهادهایی دولتی- امنیتی  افغانستان که ریشه درناتوانی سران حکومت کابل دارد، مانع ازآن شده است که ساختاردولتی- امنیتی بازسازی وازافزایش رونق بازارتروریست پروریی آن کشور، جلوگیری نماید.
برای شناخت عمق/ژرفنای رخنه گریی پاکستان درنهادهای دولتی- امنیتی افغانستان که ازنبودمرگبارسیاست کادری حکایت می کند،به شرح رخ دادهای زیرین بسنده می شود:نخست،پس ازبرآمدن بارک حسین اوبامادرکاخ سفیدکه درظاهریادرواقع،دوری ازسیاست هایی اسلام هراسی وزباله کردن بازمانده هایی دوره ی جورج بوش را پیشه کرده است،وفشاربرپاکستان بویژه ارتش وسازمان جاسوسی آن کشور/آی اِس آی رافزونی بخشیده است.وفشارها بیشتردراطراف پایان دادن به حمایت هایی پاکستان از تروریسم/هراس افگنی می چرخد.ازاین رو، برای کاستن فشارهابویژه دربخش اقتصادی که ازکاهش یاحذف کمک های واشنگتن به اسلام آبادسخن به میان می آورد، چندین باررهران نظامی وسیاسی پاکستان به کابل سفرنموده اند.اطلاعات فاش شده پس ازهرسفرمقام های پاکستانی به کابل؛ حکایت ازاین دارد که،برحکومت کابل فشارآورده اندکه درنهادهای امنیتی افغانستان برای جابجایی مهره هایاپیداکردن جاهایی مناسب برایی جاسوسان افغانی پاکستان بخاطر ویرانگری هایی بعدی درافغانستان، مهره هایی وابسته به مخالفان پاکستان درکابل که اکثرشان به قوم تاجیک تعلق دارند، به سودمهره های مزدورآن کشورکنارگذاشته شوند.این گونه کنارگذاری هاتنهابه نهادهای امنیتی منحصرنمانده،بلکه وزارت هایی دفاع وداخله راهم باید دربربگیرد.
طوریکه رخ دادهایی پس ازهرسفرپاکستانی هابه کابل نشان دادند،یک مهره یامهره هایی وابسته به مجاهدین پیشین بویژه مهره های فارسی زبان، برایی جاسازیی مهره هایی پشتوزبانِ درخورمنافع پاکستان درافغانستان کنارگذاشته شدند.جابجایی مهره هادرساختارامنیت ودستگاه ریاست جمهوری ووزارت دفاع،حکایت ازاین داشت که پاکستانی هاوعده های چرب وگرم راجع بدورشدن ازطالبان؛ وتشویق آن هابه پیوستن به فرایندگفت گوهایی صلح، به حکومت ناکارآمدکرزی داده اند.امتیازبخشی هایی بیش ازاندازه ی اداره ی ناکارآمدودرمانده ی کابل به پاکستانی هاوافزایش بم گذاری هاوخراب کاری هایی طالبان وگروه باصطلاح حقانی که پرده ازچهره ی نفاق وریاکاریی پاکستانی هاراپایین می کشید؛نشان دادند که اداره ی بی سیاست وبی تدبیرکرزی ازنداشتن سیاست کادری رنج می بردوآب به آونگ می کوبد.ازسوی دیگر،پاکستانی هابرایی مسخره کردن سیاست صلح جویانه ی کرزی که بی مانندبه سیاست کادریی آن نیست.ازیک طرف،به فرستادن گفت وگوکننده هایی دروغین که نمونه ی برجسته ی آن ملامنصورمی باشدکه پس ازاخذپول غائب شد؛وازطرف دیگر،اعزام بم گذاراران،برایی بم گذاری درسفارت هندو...،گروگان گیریی کارگران بازسازیی سرک ها،هدف قراردادن پروژه های بازسازیی مربوط به هند درجنوب افغانستان و...راافزایش دادکه حکایت ازدرماندگی حکومت کابل بویژه دستگاه امینی آن که درآن جابجایی هایی فراوان به سودنوکران بومی پاکستان صورت گرفته بود،می کند.
 درماندگی نهادامنیتی حکومت کرزی زمانی به انتهارسید که،باوجودنصب شماری ازمهره هایی بومی طرفدارپاکستان، ناتوانی خودرادرمهارکردن ویرانگریی هایی عمال آن کشور،به نمایش گذاشت.بطورنمونه،بتاریخ8حمل1390خورشیدی،طوریکه خبرگزاریی روترگزارش داد،درآغازروز، اداره ی امنیت ملی ادعاکردکه 99درصد درکارهایی خود موفق می باشد؛اما،درشامگاه همان روز،درولسوالی/مردم داریی برمل ولایت پکتیکا،انفجاری کشنده ی رخ دادکه به زخمی شدن50نفرانجامیدوطالبان مسئولیت آن رابدوش گرفتند.یک ماه ازانفجاردرمردم داریی برمل نگذشته بودکه، بتاریخ5ثور1390خورشیدی،باکندن کاری ازراه دورکه به زیرزمین زندان بزرگ قندهارپیوست،طالبان درحدود500زندانی وابسته به خودراموفقانه فراری دادند.ازبم گذاری درمرکزفرهنگی انگلیس درکابل درماه اسدکه بگذریم،چراکه مالک مرکزفرهنگی بیشترازهرکشورومنبع دیگری به خاصیت های طالبان وشبکه ی پاکستانی پشت سرآن هاآگاهی دارد.بدون شک،سنگرگیریی طالبان درروزسه شنبه22سنبله ی1390خورشیدی دریک ساختمان نیمه ساخت چندطبقه ی  درمرکزشهرکابل وشلیک ازآن به سویی مرکزفرماندهی"ناتو"/پیمان نظامی اتلانتیک شمالی وسفارت امریکاکه 20ساعت ادامه یافت؛ ودرآن، غیرازشش نفرتروریست وچندافغان شهری،هیچ شخصی بیرونی زخم بینی هم برنداشتند،بزرگترین عملیات قدرت نمایانه ی طالبان وپاکستانی هاوبازگوکننده ی بیش ازاندازه ی ناتوانی دستگاه امنیتی کابل،به شمارمی آید.عملیاتی که برنامه ریزی،جابجایی تروریستان درساختمان وچگونگی راه اندازیی آن رابایدازمالک ساختمان واداره ی امنیت ملی حکومت پرسان کرد.
طرفه اینکه،چگونه طالبان وحامی شان ازیک ساختمان زیرتعمیربهره گرفتند؟بهره برداری ازچنان ساختمان هایی درکابل وپیرامون،برای پاکستانی هاکارسختی نیست،چراکه باجاسازیی مهره های خود دردستگاه دولت بوِیژه سازمان امنیت که باکنارگذاشتن مهره های مخالف پاکستان همراه بود،وازپیش صدهاپاکستانی جاسوس وخراب کارکه درلباس کارگروپشتون قبیلگی طرفدارداعیه ی دروغین پشتونستان درافغانستان جاسازی شده بودندومی شوند،تمهیدات چنان ماجراجویی فراهم شده بود.دررابطه بارخنه کردن پاکستانی هاونوکران شان درنهادهایی دولتی،ازهمه خندآورتراین است که زمانیکه درماه هایی سرطان واسد درکابل بودم، وپیشترازآن،شخصی باپوشش نظامی ونمادارتش/اردو،تازیرریش وزیردفاع هم رسیده وانفجاراندکی راهم مرتکب شده بود.انفجارهایی آن چنانی چیزی نیستند،مگرنمایش قدرت ورخنه گریی اطلاعاتی.دراین رابطه که، انفجاردروزارت دفاع کمترزیان آوربود؛درکابل،ازدهن شایعه پردازان طالبان، این گونه سخن هازمزمه می شدکه گویاطالبان وحامی شان دروزارت دفاع وسازنان امنیت دست بهرکاری زده می توانند،امانمی خواهندچنان اقدامی نمایند،چراکه امکان تلفات مهره های خودشان درمیان است.به سخن واضح تر،پاکستانی هادرهردونهادامنیتی ودفاعی کشور،چنان رخنه کرده اندکه صلاح نمی بینندکه به بم گذاری درآن هادست بزنند!
دراین گونه بازی هایی ناپاک وسودآوربرای پاکستان وایران وزیان آوربرای افغانستان که درظاهرطالبان و... علیه غرب وبنام مبارزه برای آزادی  صورت می دهند،باین جنبه ی تاریک بازی پرداخته نشده است که غربی هابویژه امریکایی ها؛تنها،درصورتی افغانستان راترک می نمایندکه دوکارزیرراافغان هاوخودآن ها به پایان رسانیده باشند:نخست،افغان هادرنظروکارکردخود چنان پخته ویک سوشوندکه به امریکاودیگرکشورهایی غربی بباورانند که خودمی توانندکشورخودرابدون اینکه دیگرتوسط پاکستانی ها،به پایگاهی برای هراس افگنان مبدل شود،اداره کنند.دوم،امریکایی هازیرتاثیرهمسویی افغان هابه نقش آن هااهمیت گذاشته به اداره سازی وبازسازیی اقتصادی افغانستان کمک وزمینه سازی می نمایند برای عقب گشت محترمانه ی خود.
تاجائیکه به شکست دادن امریکایی هایاغربی هادرافغانستان ارتباط می گیرد،به صراحت می توان گفت که هیچ ملت یامردم گرفتارچند دستگی قومی- مذهبی وفرهنگی وازهمه شوربخت ترافغانستان که بخش اعظم نفوس آن قرن هاازتعصب ایلی- قبیلگی رنج کشیده است،نه تنهادربرابرامریکاوغرب مسلط براوضاع،بلکه دربرابریک استعمارنیمه جان هم غلبه پیداکرده نمی تواند.ازاین رو،هم دربخش دولتی ها؛وهچنان،دربخش مخالفان راستین ودروغین چه سیاسی وچه نظامی، ایجاب می کندکه هوشمندی وعقلانی گری براحساسات وعواطف برتری یافته وسبب گرددکه بجایی تفکرشکست دادن این وآن کشور،به برنامه های همگرایی مردمی وبرنامه های همگانی ورهای بخش ملی ازجهل،فقر،مرض،پس ماندگی سنجش گری شود.بدون شک،دراین صورت می توان باورمندشدکه افغانستان درآینده یی نزدیک هم بازسازی؛ وهچنان، خودمختارمی شود.درغیرآن،اگرامریکاهمین امروزعقب نشینی نماید،رخ دادهایی سال های1992میلادی-1371خورشیدی رابایدانتظارکشید.البته باتفاوت هاوبازی گران درونی وبیرونی دیگرکه بمراتب ازبازی گران پیشین تباه کارترخواهندبود.
تااینجا،به اصل نخست ودوم که نبودسیاست کادری دردولت کابل وکمک آگاهانه وناآگاهانه ی آن به دست اندازی هایی اطلاعاتی پاکستان درامورداخلی افغانستان می باشد،بطورکوتاه پرداخته شد.اکنون،دربخش پایانی این نوشته،به اصل سوم که سیاست های قبیلگی- تباریی حکومت های دیروزوامروزافغانستان دریک جامعه ی چندقومی که سبب شدند ناسیونالیسم/ملی گرایی سرزمینی عرض اندام نه نماید،پرداخته می شود.وهمین نه برآمدن ملی گرایی سرزمینی است که باعث شده است تاتعصب هاوگرایش های قبیلگی- قومی اجازه ندهندکه کشورماسیاست کادری؛ ودرنتیجه، بروکراسی واداره ی عامه ی کارآمدپیدانموده ودربرابررخنه گریی دیگران، بیایستد.امروزنبود تفکرملی درافغانستان بیدادمی کند.نبودیکه درذات خود،ریشه ی تمام مصیبت ها،خویش خوری ها،مزدوری ها،وطن فروشی هاودرحال حاضرنبودسیاست کادریی درست وتجربی می باشد.درگذشته،آل یحی،برای نیم قرن کشورراچاپید وپیشترازآن،دیگرآل هاچنان کرده بودندومانع رسیدن کشورمابه جهان نو،حتی درسطح پاکستان شدند.اکنون،مدیران سطح بالای حکومت کابل که زاده ی نبودسیاست کادری می باشند،ناکارآمدی،فساداداری ومزدوری رادرکشورماباندازه ی گسترش داده اندکه مردم به سران ووزیران همان حکومت هایی ناکارآمدوبی دستاوردگذشته هم درودمی فرستندوبایدبفرستند.چراکه افرادرده هایی بالای این حکومت که ازبیرون واردکرده شده اند؛افزون براینکه عقب مانده،متعصب وتاریخ زده می باشند،توان وجرئت رفتن به خانه های خودراهم ندارند.
نبودملی گرایی سرزمینی درافغانستان که زاده ی تفکرپس مانده ی قبیلگی وحکومت هایی گذشته وکنونی برخاسته ازآن می باشد؛تنهابه قبیله گرایان عصرپیشاایدئولوژیک منحصرنمانده،بلکه دامن گیرحکومت هایی ایدئولوژیک- سیاسی- دینی هم شد.بطورنمونه، زمانیکه پس ازجنگ جهانی دوم،دوران ایدئولوژی هاوسرایت آن هابه کشورمافرارسید،بازهم دیدیم که گرایش های ایدئولوژیک برگرایش هایی آلی- ایلی برتری نیافتند ودوباره کشوررابه سویی خط ایلی- ماقبل ایدئولوژیک سوق دادند.رخ دادنامیمونی که نه تنهاایدئولوژی هایی چپ وراست،بلکه دین داریی امت مآبانه ی جهادی هاوشریعت مداریی طالبان راهم درخودفروپیچیده،فربه شدن تمایلات انحصارگرایانه ی قدرت درآن ها،جنگ های گروهی وجاده صافی برای وضعیت کنونی رارقم زدند.برای اینکه کشورافغانستان،ازوضعیت تحت الحمایگی برادران پاکستانی- عربستانی وایرانی خودوتحت الحمایگی دوستان دموکرات غربی رهایی یابند،ایجاب می کندکه همه گرایش هاچه مذهبی وچه قومی وچه دموکرات،اگردموکراتی درکشورماوجوداشته باشد،بالای یک اصل یااصول دربرگیرنده ی منافع همه گانی درجهت بازتاب ترکیب اجتماعی درساختارسیاسی کنارهم آمده؛نخست،به گونه ی یک صدابه حکومت ناکارآمدکنونی هشداربدهندو باپناه جستن به یک سیاست کادریی متکی براهلیت،تجربه وتخصص که کنارگذاریی آشغالی هاومتعصبان کنونی رادربرمی گیرد،به بازارناکارآمدی،مزدوری وفسادپیشگی دولت داریی کنونی پایان بدهند.ازآنجاکه میدانیم، حکومت کنونی،درتاریخ مزدوری گریی فرمان داران دیروز،مزدورترین وناکارآمدترین می باشد،بایدبه حامیان بیرونی آن فهمانیدکه بی نظامی،بی قانونیت ولاابالی گری درسیاست که نوکران کنونی شان درافغانستان بارآورده اند،بس است،وجامعه ی افغانستان، ازنبودحکومت قانون وفساد دست اندرکاران حکومت ناکارآمدِکنونی به ستوه آمده اند.اگردیگرگونی واقعی دروضعیت صورت داده نشود،نتیجه،چیزی نیست مگرفربه ترشدن تندروی،تروریسم وخشونت.ازسویی دیگر،نبودحکومت کارآمدومردمی درافغانستان، نه تنهابه زیان افغان ها،بلکه به زیان ایجادکنندگان وحامیان حکومت درمانده وفاسدتاکنونی هم تمام می شود.اگرآن ها،نیازتشکیل حکومت درست کارونماینده ی واقعی مردم افغانستان رابرایی بیرون رفت ازوضعیت ناگوارکنونی درک نکنند،هم به مردم خود؛وهمچنان، به مردم افغانستان خیانت می کنند!حکومت کارآمد،درست کارومردمی درافغانستان، ازیک سیاست کادریی درست وواقع بینانه برمی خیزد؛نه سیاست کادری- مصلحتی- گزینشی مهره هایی بدردناخورکنونی که به هزینه هایی بی شمارمادی وانسانی بی نتیجه؛ هم برای افغان هاوهمچنان، برایی بیرونی هامنجرشده است.

0 comments:

Post a Comment