کرزی ادای مستقل بودن می کند؛ درحالیکه،دست نشانده ی ماست
رابرت گیتس
ابراهیم ورسجی
17-1-1393
روزپنجشنبه3آوریل-14حمل،مبارزه ی انتخاباتی ای کاندیدهای انتخاباتِ ریاست جمهوری به پایان رسیده بود؛ومردمی که توانستند یاخواستند کارت های رای دهی بدست بیاورند، روزشنبه5آوریل-16حمل، به سوی صندوق های رائی دهی شتافتند.درواقع،حضورکمرنگ یاپررنگ مردم چه زن وچه مرد درانتخاباتِ ریاست جمهوری، درروزشنبه5آویل-16حمل، نشان داد که آن هابااطمنان و دلگرمی درفرایند دمکراتیک سهم گرفته مشت محکمی دردهان تروریسم وطالبان زده اند.شایان توجه است که،نویسنده که می خواهد درزمینه سخن بگوید،دربیانیه ها یا باصطلاح برنامه های کاندیدها وتبلیغات خوب وخراب سخن گویانشان،چیزی شایانِ توجه ندیده است که به ستایش یانگوهش آن ها مبادرت ورزد.بهرحال،درجریان مبارزه ی انتخاباتی ای کاندیدها،رفت وآمدهایشان به ولایت ها وسهم گیریی مردم درانتخابات،سه پرسمان زیرراسود مند بحال امروزوفردای افغانستان دانسته به بحث درباره ی آن هامی پردازم:نخست،طالبان که ادعای برهم زدن فرایند مبارزه ی انتخاباتی ودرمجموع خودِ انتخابات راکرده بودند؛هم درجریانِ مبارزه ی انتخاباتی ای کاندیدهااز12ماه دلوتا14ماه حمل وهم درجریانِ انتخابات روزشنبه،جزچند مورد حمله ی تروریستی که بزودی مهارشد،اخلال وویرانگریی تشویش برانگیزی کرده نتوانستند که بیانگر شکستِ بی سابقه شان می باشد.دوم،مبارزه ی انتخاباتی ای کاندیدها باهمه کمبودی های که داشت،تحرکی کم سابقه درفرهنگ عامه ایجاد کرد که شایان ستایش می باشد.سوم،باپویائی هرچند محدود درفرهنگ عامه بویژه فرهنگ سیاسی افغانستان،این امید واری بوجود آمد که گام های کندی درجهت بیرون شدن ازموبوکراسی/حکومت ارذال اوباش،وحرکت به سوی دموکراسی/حکومت مردم، به نفع مردم، توسط نمایندگان مردم، برداشته می شود.پرسمانی که ازپویائی درفرهنگ سیاسی ای قبیله زده وتمرکزگرای افغانستان سخن می گوید.
دراین راستا، ازپیش روشن بود که طالبان به حیث شاخه ی ریشوی ارتش پاکستان،به تروریسم وتباه کاریی خود ادامه میدهند؛به گونه ی که تاکنون کرده اند وخاستگاه فرهنگی- قبیلگی- تاریخ زده شان هم چنین کاری سخیفی را ایجابی می کند.مگراین که،تهدید تروریسم طالبانِ ناخودی درپاکستان چنان بالابرود که باعث شود این کشورتروریست پروربرای نجات خود ازکشت زارهای طالب- تروریست پروری- صادراتی به افغانستان، دست بردارد.بهرصورت،پرسمان مرکزیی این نوشته فرایند کمرنگ دموکراتیک،انتقال آرام قدرت درفرهنگ عامه بویژه فرهنگ سیاسی افغانستان درراستائی دموکراتیزه کاریی هرچه بیشتر می باشد.روشن است.وقتیکه سخن ازفرهنگ که فرهنگ سیاسی برخاسته ازآن ویابخشی نخبه گرایانه اش می باشد؛به میان می آید،ناگزیریم که تعریفی ازخود فرهنگ ارایه وآنگاه به سراغ فرهنگ سیاسی ودیگردیسی های آن درجامعه ی افغانستان برویم.طوریکه درنوشته های متعدد یاد آورشده ام،فرهنگ تعریفی همه پذیردرسطح جهانی ندارد وتعریف های هم که ازآن تاکنون شده است،همه نسبی یاخاص گرایانه می باشند.
بنابراین،اگرکسی یاکسانی مایل به فهمیدن تعریف های گونه گون فرهنگ باشند،می توانند به نوشته های بنده درباره ی فرهنگ دربایگانی های وبلاک"اندیشه"،سایت های"خورشید"و"آریای " مراجعه نمایند.باوجود ارجاع به نوشته های قبلی درباره ی فرهنگ،تعریفی کوتاهی ازآن کرده نوشته راپی می گیرم.دراین راستا،لینتون ازفرهنگ چنین تعریف نموده است:"تمام گمان ها،پاسخ های عاطفی- شرطی،الگوهای عادیی رفتارکه باشندگان جامعه ازراه آموزش فرامی گیرند وکم یابیش درآن مشترکند،فرهنگ نامیده می شود." پس ازبازتاب تعریف لینتون ازفرهنگ،می توان گفت که فرهنگ افغانستان چیست ودرچه وضعی قراردارد؟ ازاینکه تعریف فرهنگ بطورعام صورت گرفته است،ایجاب می کند که ازفرهنگ سیاسی هم تعریفی داشته باشیم.درواقع،فرهنگ سیاسی طرزدید ونگاه مردمِ هرجامعه یاکشور درباره ی دولت،سیاست،شیوه ی زمام داری ورفتارزمام داران؛ ووارونه ی آن، یعنی طرزدید دولت،حکومت وزمام داران درباره ی مردم یاحکومت شوندگان می باشد.به سخن دیگر،نگرش وکنش وواکنش حکومت کننده ها وحکومت شونده هانسبت به یک دیگرواعتماد وبی اعتمادیی دوطرف نسبت باهم است که فرهنگ سیاسی نامیده می شود.
شایان توجه است که،خود فرهنگ سیاسی هم پدیده ی منسجم ویگانه ی نیست؛به این معناکه،دوگانگی پذیریادوقسمت شده به فرهنگ های سیاسی – دموکراتیک، و غیردموکراتیک می باشد.به سخن دیگر،مااکنون شاهد دوگونه فرهنگ سیاسی کثرت گرا- دموکراتیک وفرهنگ سیاسی تمرکزگرا- غیردموکراتیک درجهان می باشیم.فرهنگ سیاسی غیردموکراتیک هم بدترین نمادِ خود رابه گونه ی متمرکز- منجمد- خشن وسرکوبگردرافغانستان به نمایش گذاشته ومی گذارد.دراین شکی نیست که فرهنگ سیاسی افغانستان مانند فرهنگ سیاسی ای بسیاری کشورهای پس مانده حتابدترازآن هاتمرکزگرا-نفرت انگیزمی باشد؛امادریک مسئله ازبسیاری فرهنگ های تمرگزگرائی همانند خود پاازگلیم بیرون گذاشته است وآن اینکه،دراین فرهنگ،زمام داران کوشیده اند ادامه ی زمام داریی خود را با ایجاد بدبینی وکشمکش درمیان قبایل وقوم هاتضمین نمایند.تضمینی که هم ازبدمنشی- کنشی زمام داران وهم ازناآگاهی- بدگمانی وحکومت گریزی- حکومت ترسی ای مردم مایه می گیرد.بطورنمونه،روابطِ میان قبایلی- میان قومی ای قوم ها وقبایل افغانستان دوستانه نبود ونیست وهمچنان،بدگمانی درمناسبات آن هاباحکومت موج می زند.
ازاین رو،حکومت هابویژه حکومت کرزی کوشید ومی کوشد که ازبدگمانی وکشمکش های میان قبایلی- میان قومی ای قبایل وقوم هابهره برداری نموده موقعیت خود را استوارتربسازد که ناکام شد.درسوئی دیگرمعرکه،هرزمانی که حکومت مرکزی راناتوان دیدند،قبایل برآن شوریدند.ازاین سبب،حکومت های مرکزی هم به تفرقه های میان قبایلی- میان قومی دامن زده خود رانگهداری کرده اند وهم درموارد زیادی به سرکوب های قبایل وقوم ها پرداخته ودرجاهایی که لازم دانسته ازدشمنی یک قبیله علیه قبیله ی دیگروازقومی علیه قومی دیگربهره برداری نموده است.بنابرآن،پدیده ی را که مابنام فرهنگ سیاسی افغانستان می شناسیم،چیزی نیست جزدامن زدن به نفرت وانزجارمیان قبایلی- میان قومی توسط حکومت ها وخیزش هاوپرخاش گری های حکومت شوندگان علیه حکومت گران فاسد ونابکاروتمرکزگرائی ترسناکِ قدرت.درحالیکه،بد کنشتی- پلشتی ای حکومت کننده هاعلیه حکومت شونده ها درافغانستان بیشترازدیگرکشورهای پس مانده خود نمائی داشته ودارد؛اما دردیگرکشورهاکمترنمونه ی سراغ داریم که طبقه ی حکومت گرخود رابرحکومت شونده هابرتربشمارد.مثلن،گروه منحط محمد زائی که دردوسده به کمک انگلیس واتحادِ شوروی برشانه ی مردم افغانستان سوارشده بود،می کوشید دوکارزیررابه گونه ی بسیاربرجسته به نمایش بگذارد:نخست،برترانگاشتن خود برمردم ودربسیاری موارد تحقیرآن ها.دوم،ایجاد نظام اجتماعی- سیاسی ای سه طبقه ی درجامعه ی چند قومی.بطورنمونه،پشتوزبان های سدوزائی- محمدزائی به حیث طبقه ی اول ودارای پیشوند سردار؛درحالیکه،همه مزدورقدرت های استعماری وبهره ی ازمفهوم سرداربودن نداشتند.غلزائی هابه حیث طبقه ی دوم.تاجیک هابه حیث طبقه ی سوم.ازبک ها،هزاره ها و...به حیث طبقه ی چهارم اخدموقعیت کرده بودند.البته که،درمیان خرده قوم ها،نورستانی هاازاین سبب که محل زیست شان درنزدیکی پشتوزبان های غلزائی واقع وزبان پشتورا آموخته بودند،هم رتبه ی غلزائی هاشده بودند.دراین راستا،برای نمایش بهتربرتری خواهی طبقه ی حاکم محمدزائی،لازم است که نگاهی به پوشاک و برخورد های رایج آن هابامر دم افغانستان انداخته شود،تا روشن شود که آن ها خود راچه چه می پنداشتند ونسبت به مردم این کشورچگونه رفتارمی کردند.پس ازمطالعه ی برخورد مدیران سیاسی- اداری- انگلیسی ای هند بریتانیابامردم بومی،دریافتم که عین برخورد را محمدزائی ها بامردم افغانستان می کردند.
بطورنمونه،اکبرایس احمد،نویسنده ی پاکستانی واکنون رئیس صندلی ابن خلدون دردانشگاه واشنگتن دیسی درامریکا،چند سال قبل، فیلمی ساخته بود بنام"محمدعلی جناح".درآن فیلم که نمایشگرشخصیت محمدعلی جناح،قایداعظم پاکستان بود،برای من لباس ورفتارنایب الحکومت ها وکمیشنرها ومدیران بالای امپراتوریی هند بریتانیا باهندی های مستعمره بسیارجالب بود.وقتیکه لباس ،قیافه گیری ورفتار نایب السلطنته ها وکمیشنرهای انگریزیی هند را دربرخورد باهندی ها دیدم،بدون کم وکاست،لباس های محمد زائی های اشرافی،مغرور،پوک وتهی مغز بخاطرم آمد که مردم افغانستان رانوکرخود می شمردند.به سخن دیگر،همان لباسی راکه بادارانشان درهند می پوشیدند وهمان رفتاری را که آن هاباهندی ها می کردند،این نوکران زیب تن کرده وهمان گونه بامردم افغانستان رفتارمی کردند.رفتاریکه نمایش گرِمنشِ باداربانوکرودرمجموع ترسناک وتحقیرآمیزبود.مثلن،روزی کاربران مجله ی اردو،عکس خنده آلود محمد داودخان،رئیس جمهورکودتاچی- قلابی را درپشت مجله چاپ کرده به خانه ی برادرش نعیم خان بردند.نعیم خان که عکس خنده آلود برادرش را درپشت مجله دیده بود،بابسیارقهروغضب آورندگان مجله را ازخانه ی خود رانده بود.وقتیکه آن هابدفترمجله رسیده ازشیوه ی برخورد سردارنعیم یانوکربیرون مرزی وآقای درون مرزی حکایت کردند،شخصی محترمی که آنجابوده وازمنش اشرافی-انگلیسی نادرخانی ها آگاهی داشت؛ برای کاربران مجله گفته بود که فورن یک عکس خشم آلود داودخان راپیداکرده به پشت مجله پیوند زده برایش بدهید،خوشحال می شود.چون این سرداران درواقع بی سر،نمی خواهند بامردم افغانستان ازدرِ خنده وارد شوند! زمانیکه یک عکس میرغضبانه ازسرداربی سررا پیداکرده زِنت بخش پوشِ مجله کرده به خانه ی نعیم خان بردند،بی درنگ تمجید وازآن هاپذیرائی گرم کرده است.بنگرید! چگونه منشِ اشرافی- انگلیسی ای خود را دربرابرحکومت شوند گان به نمایش گذاشت؟ رفتارزشتِ حکومت گرانه - اشرافی ای که محمدزائی ها ازرفتارانگلیس هاباهندی ها درهند به ارث گرفته بودند،یک مسئله ازهمه درد تاک بود وآن اینکه،بادارشان درهند، درارتش از:جات ها،سیک ها،مرهته ها،پنجابی ها وپشتون ها درجهت سرکوب ومدیریت دیگرقوم هابهره برداری وخود شان درسرهرم قدرت اداری- سیاسی نشسته بودند.درواقع،عین سیاست رامحمد زای هابویژه نادرخانی ها این گونه درافغانستان تطبیق کردند که خود شان یااغلب قندهاری های زی پسوندی را درسرهرم شاهی- بروکراتیک وپکتایی های پشتوزبان را درسرفرماندهی ارتش نشاندند.ساختارارتجاعی- قبیله گرایانه- انحصارگرانه ی که تاکودتای خونین هفت ثور1357ادامه یافت.ازهمه جالب تراین که،چون ارتش به مصلحتِ قبیلگی- قومی، نه ملی ساخته شده واداره می شد،باپیاده شدن ارتش سرخ درافغانستان وبالاشدن جهادی هاازهمه قوم ها ومسایل قومی وناتوانی ای فرماندهی جنوبی ارتش دربرخورد باخیزش هائی مردمی درحالیکه قوم وقبیله ی فرماندهان ژنرال می شدند وسربازنمی شدند؛درپسین روزحکومت کمونیستی،همزمان بافروپاشی ای حکومتِ متکی براشغال،اردوهم متلاشی شد.
جالب این است که، دررده بندیی حضورقبایل وقوم ها درساختاربروکراتیک- نظامی کشور،شاخه ی چند زائی- قندهاری رتبه ی نخست،غلزائی ها رتبه ی دوم،تاجیک ها رتبه ی سوم وازبک ها،هزاره ها،پشه ی ها و...پس ازآن هاجای گرفته بودند.تاجیک هابه این خاطردررتبه ی سوم جای گرفته بودند که هم فرهنگ- زبانِ شهری- فراگیر داشتند وهم ازاداره آگاهی داشتند.ورنه،دررتبه ی سوم هم جای نمی گرفتند.درواقع،تجربه اداری- سیاسی فارسی زبان به زمان قبایل پشتون منوط نبوده،بلکه ریشه ی درازتاریخی دارد.بطورنمونه،حضوربرمکی ها ودیگرمدیران تجربه کارفارسی زبان دردوره ی عباسی ها،نظام الملک دردوره ی سلجوقی هاودهها نمونه ی دیگرنشان میدهد بیابان گردان ازبیابان گردان عرب گرفته تابیابان گردانِ مغل تاکنون، استعداد اداری نداشتند وندارند! اگرافغانستان،درسده ی بیستم که همه کشورهای پس مانده توانستند مدرنیسمی ازبالابزیرراپیاده وخود را با جهان نوتاحدی همخوان بسازند، نتوانست چنین نماید؛برمی گردد به اشرافی گری نادانِ قبیلگی- تفنگ دار- زورگو که افغانستان رافلج واکنون گریبان پشتون های آن سوی مرزراهم درقالب تروریسم قبیلگی- مذهبی گرفته است.ازبدِ رخدادها،حزب دموکراتیک خلق هم باوجود ایدئولوژی- کمونیستی- جهانی- خواهانه اش،نتوانست تغییربنیادی درساختارباقی مانده ازمحمدزائی ها ایجاد نماید.مثلن،گروه تره کی- امین بسیارپس مانده ترازمحمد زائی هاعمل کردند وگروه پرچم کارمل،شاخه ی هوشیارترحزب دموکراتیک/ وطن هم سرانجام ازکمونیسم به قبیله گرائی لغزیده پشتوزبان هایش، نخست، علیه کارمل؛ ودرگام دوم،حکومت نجیب الله قربانی پشتون گرائی کورِخود کردند که بازتولیدِ آن دربعدِ مذهبی- قبیلگی،طالبان می باشند.ازهمه خنده آورتر،کرزی می باشد که بعداز12سال وسه ماه حکومت دموکراسی مآب ودرواقع موبوکراسی/ حکومتِ ارذال – اوباش- غارتگر،باردیگرمسئله ی سدوزائی ودیگرزائی گری را دربرابراشرف غنی ازقبایلی غلزائی مطرح کرده نشان داد که افتضاح درفرهنگ سیاسی افغانستان دوام دارمی باشد.
اکنون که وضعِ فرهنگ سیاسی افغانستان دردهه ی دوم سده ی بیست ویکم این گونه خاروزارمی باشد،بنگریم که انقلاب رسانه ی زاده ی فن آریی جدید ومبارزه ی انتخاباتی ای کاندیدها ودرمجموع انتخاباتِ ریاست جمهوریی روزشنبه وتروریسم طالبانی، چه دیگردیسی ای را دراین فرهنگ سیاسی متحجر- قبیله زده- عصبانی می تواند بیاورد؟ فرهنگی که ازکله تاناخنِ پایش درعقده،تعصب،تاریک اندیشی ،انتقام گیری،واپس گرائی وبرتری جوئی های جاهلانه وعصبی غرق می باشد.درواقع، زمانیکه دردهه ی پسین سده ی بیستم،باصطلاح فرهنگی های پشتوزبان،دایرت المعارف بزرگ خود را زیرعنوان"دومه سقاوی دوره"، به بازارِبی فرهنگی ای خود عرضه کردند، دریافته بودم که وضع فرهنگ بویژه فرهنگ سیاسی افغانستان درآینده ی نزدیک ودورچگونه می باشد؟ ازبد یاخوب رخ دادها،همین "دومه سقاوی دوره "نویسان به تیم انتخاباتی- سیاسی ای اشرف غنی احمد زای پیوستند که نتیجه ی آن،واکنش برخی تاجیک هادرجریان مبارزه ی انتخابات ریاست جمهوریی کاندیدهای رقیب بود.درواقع،واکنش فرهنگی دربرابرکنش بی فرهنگانه درجریان مبارزات انتخاباتی کاندیدها،نشان داد که غلبه ی عنصرعصبانیت برفرهنگ سیاسی افغانستان مسئله ی نیست که بتوان ازکنارآن سرسری گذشت.
باوجود این که،کنش های نادرست وواکنش های نادرست درجریان مبارزه ی انتخاباتی ای کاندیدها ودسته های دورونزدیک شان وضع نابسامان فرهنگِ سیاسی افغانستان رابه نمایش گذاشت؛امانباید ازاین حقیقت انکارورزید که انقلاب رسانه ی زاده ی فن آوریی جدید که گردن سانسورگریی فرهنگی- خبری- سیاسی ای بازمانده ازدوره ی انحصارطلبی ای قبیلگی- قبلی راشکسته است.پرسمانی که چهارپی آمدِ ستایش برانگیزدارد:نخست،سهولت های رسانه ی- آگاهی بخش این امکان را دراختیارفرهنگیان،نویسند گان،خبرنگاران،روشنفکران وسیاست کاران خوشنام،بدنام ونیمه بدنام گذاشته است تا ازنگاه نوبرفرهنگ سیاسی- سنتی- تمرکزگرای افغانستان حمله وزمین را درزیرپای هوادارانِ آن گرم نمایند.دوم،ارزش های دموکراسی- حقوق بشر- حقوق زن خواهانه خود رابه گونه ی حضورفربه مردم درصندوق های رائی دهی به نمایش گذاشت.سوم،زنان وجوانان افغانستان ثابت کرده اند که ازپدرانشان وهمچنان ازسازمان های مافیائی بازمانده ازدوره ی کمونیسم،جهادِ نوکرمنشانه به قدرت های بیرونی وطالبانِ تروریستِ پاکستانی- عربستانی پیشی گرفته به فرهنگ عامه بویژه فرهنگ سیاسی تمرکزگرائی جاری درافغانستان تکان عصبی داده اند.تکانی که نشان می دهد،تلاش های دسته های عقب مانده ی که دنبال بازسازیی حکومت های ستمگرِعبدالرحمن خانی- نادرخانی- حفیظ الله امینی بودند،ره به ترکستان دارد!
ازاین رو، درپسین بخش نوشته، ازفرهنگیان، روشنفکران، سیاست کارانِ فاسد ناشده، هنرمندان،نویسندگان خبرنگاران و...جدی خواهش می نمایم که به پرسمان های زیردرجهت راه بندان کردن تلاش های طرفداران استبدادِ قبیلگی وتروریسم طالبانی ودیگرگروه های شبهه قومی- مذهبی که فاشیستی- استالینی می اندیشند،توجه جدی نمایند:نخست،سهم گیری چشم گیرمردم درانتخابات ریاست جمهوری نشان داد که فرهنگ سیاسی افغانستان روبه دموکراتیزه شدن دارد.پرسمانی که امیدبخش است.ازاین رو،فرهنگیان روشنفکران و...درجهت هرچه بیشترفربه نمودن آن کارنمایند.دوم،فرهنگیان پشتوزبان دقت نمایند که فریب خیزهای دروغین- قوم گرایانه ی کرزی رانخورند.دراین راستا،بسنده می کند که به این سخن رابرت گیتس، وزیرسابق دفاع امریکا دقت نمایند که گفته است:"کرزی ادای مستقل بودن می کند؛درحالیکه،دست نشانده ی ماست."وقتیکه توجه آن ها را دراین زمینه می خواهم،هدفم این است که دغلکاری درفرهنگ سیاسی روبه نوگرائی-دموکراتیزه شدن افغانستان دیگر نمی تواند جای برای خود پیدانماید.سوم،اگرفرهنگیان پشتوزبان ازمتعصبانی "دومه سقاوی دوره" نویس فاصله بگیرند،به نفع شان می باشد.همچنان،تاجیکان هم متوجه باشند که واکنش نادرست دربرابرکنش نادرست،به هدف نمی رسد.چهارم،کرزی بداند که چه انتخابات بدوردوم برود یانرود،بکوشد درشمارش آرای مردم تقلب نکند! اگربکند که ممکن است بکند،بزیان خودش وثبات نیم بندِ سیاسی کشورتمام می شود.پنجم،بقایای لومپنیزم جهادی وتروریسم طالبانی بدانند که بازی با ورق جهاد وشریعتِ تروریسم زده کهنه شده وفرهنگ افغانستان بویژه فرهنگ سیاسی آن روبه آینده دارد نه گذشته.ششم،همه مبارزانِ مسلمانِ دیروزوامروز باید بدانند که دردین اسلام،سه پرسمان زیرجوهری می باشد:نخست،احترام به کرامت انسان ولوپیرواسلام نباشد.دوم،تحقق عدالت.سوم،حل دشواری های جمعی مسلمان هاازطریق شورومشوره.سه ارزش بزرگی که حکومت ها وسازمان های بنیاد گرانسبت به آنها بی اعتنایادشمن ولومپنیزم جهادی- ملائی- طالبانی درافغانستان صد درصد علیه آن کارکردند می کنند.هفتم،مولوی های افغانستان چه سنی وچه شیعه بدانند که مستقل بودن فردی وگروهی شان دربرخورد باحکومت وسیاست های نامردمی،هم به نفع خودشان است وهم به نفع دین وادین داران.هشتم واخیری اینکه، زنان وجوانان باید ازهمه بیشتربکوشند ازشرایط نوومدرنیزه کردن فرهنگ عامه بویژه فرهنگ سیاسی افغانستان بهره برداری نمایند؛وتنهادراین صورت است که، می توانند جایگاه خود رادرافغانستان امروزوفردا تعیین وتثبیت نمایند.
0 comments:
Post a Comment