Monday 28 April 2014

رخدادِ بد فرجام هشتم ثور،خیانت به مبارزه ی آزادی بخشِ مردم افغانستان


انسان ها تاریخ خودشان رامی سازند،نه براساس آنچه خود انتخاب می کنند،بلکه بنابرشرایطی که درآن زیست می کنند وآنچه به آن هامنتقل شده است.
کارل مارکس
بی سوادان سده ی21،کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند وبنویسند،بلکه کسانی اندکه نمی توانند بیاموزند،آموخته های کهنه رادوربریزند،ودوباره بیاموزند.
آلوین تافلر
ابراهیم ورسجی
10-2-1392
درباره ی رخداد بدفرجام هشتم ثور،تصمیم نداشتم نوشته ی را خدمت خوانند گان وبلاک"اندیشه"وویب سایت"خورشید"پیش کش نمایم وعلت هم این بود که قلم زدن دررابطه به رخداد های بی نتیجه، کسالت باروفرسایش کننده می باشد.ازبد یاخوب رخ دادها،دوپرسمان زیرنویسنده راوادا شت که به نوشتن این مقاله بپردازد:نخست،رخداد هشتم ثوربه حیث یک نقطه ی سیاه وسرزنش کننده ی مبارزین مسلمان که من هم روزوروزگاری هم فکرشان بودم، می باشد.دوم،این پرسش پاپیش می گذارد که چرامذهبی های سیاست کاروتجارت پیشه همواره ازآموزه های دینی بهره برداری سیاسی- مالی می کنند وهرگزآماده نیستند ابرازپشیمانی کرده ازمردم، بویژه قربانی های دغل وفریب کاریی خود پوزش خواهی نمایند.درهردواصل یاد شده،این پرسمان به گونه ی فربه تری خود نمایی می کند که هم سیاست ازاخلاق بریده است وهم دین که مجموعه ی"عقاید، اخلاق وشریعت یا فقه"می باشد،باحذف عقاید واخلاق به فقه شاهان ستمگروشیخان فریب کاردیروز، واکنون به ابزاری بی خاصیت وروزمره دردست مجاهد نمایان شکم پرست ، طالبانِ نادانِ تروریست وآله ی دست پاکستان،وازهمه خنده دارتر،بازیچه ی دست شورای ملاهایی حکومت درمانده وفاسد کرزی، کاهش منزلت داده شده است.
روشن است که تحولات سیاسی- اجتماعی- فرهنگی- اقتصادیی دیروزهرکشوری،پیوند ناگسستنی باتحولات امروز آن داشته ودرمواردی بسیاری،تحولات پسین یا آینده راهم می تواند درچنبره ی خود داشته باشد.پرسمانی که افغانستان باتاریخ ناشاد ومملوارخراب کاری وویرانگری اش نمی تواند ازآن مستثنی باشد.ازاین رو،ناگزیریم برای فهم تحولات امروزافغانستان بصورت دلبخواه ونادلبخواه سری به تاریخ دورونزدیکش هم بزنیم.ازسوی دیگر،عنوان نوشته هم به گونه تعیین شده که رفتن به گذشته وتاثیرمنفی وناگوارآن بررخداد ناخوشایند هشتم ثورراحتمی می سازد.برای اینکه نوشته بد رازا نکشد،ازنگاهی به دموکراسی شاهانه ی ظاهرخانی خود داری کرده تنها ازاثرگذاریی هردوکودتای26سرطان52و7ثور57،بررخداد بد شگون هشتم ثور1371،پرده برداشته می شود.ناگفته نماند که دراین نوشته، اشاره های هم به گذشته ی پیشاسرطان52،هم خواهد شد.
دراین راستا،استاد خلیل الله خلیلی، شاعر،ادیب وسیاست مدارافغانستان درکتاب خود"عیاری ازخراسان"بانگاهی به پدر-برادر- کاکاکشی هاوبراندازی هایی درباری- کاخی امیران دربیشترازدوسده ی گذشته ی افغانستان ، می گوید:"این(یعنی کاخ ریاست وامارت) مرکزفرمان روای است یاقصاب خانه"! واقعیت تلخ درفرهنگ سیاسی- قبیلگی افغانستان این است که کاخ شاهی وپس ازکودتای26سرطان52،ریاست جمهوری،بیشترقصاب خانه بوده است تامرکزحکومت وسیاست کردن.درگذشته ی نه چندان دورکه درواقع آغازدورباطل درفرهنگ سیاسی- قبیلگی افغانستان به شمارمی آید،یعنی افتادن درقلمرونفوذهند بریتانیا وپس ازعقب نشینی انگلیس ازمنطقه درماه های اگست- سیپتامبر1947 ،به گردن انداختن حلقه ی غلامی شوروی توسط زمام داران،رواج تام داشت؛ ودراین دوگزینه،مرکزقدرت دربیرون"سمله" و"مسکو"پنداشته می شد، ودرداخل هم، ساختاراداری- سیاسی- قبیلگی کشوربه گونه ی سروسامان داده شده بود که دررده ی بالای سیاست وبروکراسی،محمد زای هاودررده ی بالای ارتش/ اردو،پکتیاوال هااجاره داری مطلق داشته باشند.دوپرسمانی که ازهمان آغاز، رفتن کشوربه سویی دولت- ملت مدرن رادچاردشواری ساخته بود.
پس ازآنکه محمد داودخان بتاریخ26سرطان52،به کمک منصب داران جوان وآموزش دیده دراتحاد شوروی دست به کودتازده نظام جمهوریی مطلق العنان ،بی منطق وآزادی ستیزخود رااعلام نمود،آگاهانِ سیاست زده ی گرفتارگرایش های گونه گون فکری، چه کمونیست وچه ملی گراوچه مذهبی افغانستان، دریافتند که مرکزقدرت دردرون کشور، ارتش / اردو می باشد وبهرصورت باید کوشید درآن رخنه نمود.به سخن دیگر،داودخان فتیله ی روشن شده رادرانبارتیل آماده ی مشتعل شدن انداخته آتشی راروشن نمود که تاکنون افغان هاکه خیر،قدرت های بزرگ هم توانمند به خاموش کردن آن نشده اند.درواقع،تمایل سیاست کاران وسازمان های ایدئولوژیک به رخنه ارتش / اردو،ازیک حقیقت تلخ پرده برداشت وآن اینکه هیچ گرایشی فکری- سیاسی ای درافغانستان مردم راداری قدرت واختیاردرسرنوشت شان نمی دانستند.پرسمانی که نشان داد دموکراسی وکسب مشروعیت ملی توسط سیاست کاران به فرداهای ناروشن انداخته شده است.
ازاین رو،این اصل به حیث یک واقعیت خود نمائی می کند که زمام داران کسب مشروعیت ازمردم نکنند.روشن است. درنبود مشروعیت مردمی، لازم است که متکی به بیگانگان درکمای نمودن قدرت ونگهداری آن باشند.اگرامیران وشاهان تاپایان جنگ جهانی دوم، نوکرانگلیس، وپس ازجنگ ،ازظاهرشاه تاداود ونجیب الله نوکرمسکوبودند،ومجاهدان توسط غرب علیه آن ها استعمال ورسواساخته شدند،ودرجایشان بخاطر بهره برداری دربرنامه ی اسلام هراسی ،طالبان ساخته شدند،وپاکستان توسط غرب ودلارهای نفتی عرب ها اجاره دارامارت آن هاواکنون مدیریت تروریسم آن هارابدوش دارد،همه ازاین حقیقت تلخ برمی خیزد که سیاست کاران بی دین ودین مدارافغانستان، هیچ کدام تمایل نداشتند ازاراده ی ملی کسب مشروعیت نمایند ودلیل شان هم این بود که مردم نافهم هستند؛ازاین رو،ایشان باید اختیاردارمطلق برسرنوشت آن هاباشند.ازهمه خنده دارتراینکه،داودخان، کسب مشروعیت دموراتیک ازمردم رابه توسعه ی اقتصادی منوط ساخته بود،توسعه ی که هرگزنصیب کشورمانشد وتنها به قیمت کمایی کردن کمک های مسکو،جاده صاف کن کودتای کمونیستی 7ثورثورشد وکمونیست هاهم کسب مشروعیت دموکراتیک راپدیده ی زاده سرمایداریی منحط می دانستند،ومجاهدان باجهاد وانقلاب اسلامی شان که نویسنده درکتاب"جهاد وجنگ سردقدرت های بزرگ،ج2"،تره کی وامین رابنیاد گذارانقلاب اسلامی بجای رهبران شان خوانده است،همان گونه که کمونیست هابرایشان راه راهموارکرده بودند،خود برای رسیدن طالبان به کابل راه سازی کردند.طرفه اینکه،کمونیست ها،خلق،خلق می گفتند وبدروغ ازتقسیم ثروت سخن می گفتند وبه تمرکزقدرت پامی فشردند.روشن است.درصورتیکه قدرت دردست چند نفریایک نفرمتمرکزشود،به گونه ی که اکنون دردست کرزی متمرکزشده است،همان دسته یانفرثروت راهم ازخود کرده مردم رابدترازسرمایداری خلع قدرت وثروت می کند.کمونیست هاکه باشعاردروغین خلق به سوارشدن خلق پرداخته بودند؛بدترازآن ها،جهادی هاوطالبان بودند ومی باشند که تنها دربرابرخدامسئولیت دارند نه مردم، ومردم باید ازآن ها به خاطری پیروی نمایند که شریعتِ بریده ازایمان واخلاق راباتفنگ وخرافه هاوستمگری وغارت سرمایه ی ملی تطبیق می نمایند.شریعتی که درکابل باویران کردنِ آن توسط جهادی ها؛وپس ازآن، درشمالی ودیگربخش های کشور،توسط طالبان وجهادی هاباویرانی هرچه بیشترکشور،تطبیق کرده شد.
بهرصورت،سازمان هاوسیاست کاران افغان که هرکدام ازطریق ارتش وکودتاهایی نظامی قبضه کردن قدرت را آسان ترین راه تحقق برنامه ی خام وآروزهای روبه بربادشدن خود می دانستند،ازاین حقیقت غفلت کرده بودند که گرفتن قدرت بدون پیش زمینه ی حمایت مردمی وفراهم کردن خدمت به ملت، نه آغازکار،بلکه آغازدشواری هایی می باشد که کمرهمه ی سیاست کاران بی تجربه وآسان پسند راشکسته ومی شکناند! بهرحال،هم کودتاچیان 26سرطان وهم کودتاچیان 7ثور،حمایت هایی مالی- نظامی- سیاسی مسکوراداشتند وهم ساختاربرحال دولتی رابه میراث گرفته بودند.برخلاف آن ها،سازمان های چند گانه ی مجاهدین نه یک ساختاردولتی،بلکه بی دولتی وآشوب رابه میراث برده بودند وازهمه مهمتراینکه،علیه شوروی تافروپاشی آن توسط امریکااستعمال شده بودند.امریکا که اصل رابربراندازی شوروی وحکومت دست نشانده اش درکابل نهاده بود نه دولت سازی پس ازآن هادرافغانستان،پس ازعقب نشینی شوروی منطقه راترک وپاکستان راجانشین خود ساخته بود، وپاکستان هم درافغانستان، درنمایش طرفدارحکومت گلبدین حکمتیار،ودرواقع، حکومت افسران وملیشه های مرزی خودرا درکابل،می خواست.
ازاین رو،زمانی که پس ازفروپاشی حکومت کمونیستی درهشتم ثور1371-27آوریل1992، جمعیت اسلامی به رهبریی استاد ربانی وفرماندهی احمدشاه مسعود،درکابل برآمد نمود،پاکستان برپایه ی نظریه ی اخترعبدالرحمن ،رئیس پیشترآی اِس آی که گفته بود:"کابل باید به آتش کشیده شود"کمربه نابودیی کابل بست تادرویرانه های آن حکومت دلخواه خود رامستقرنماید..بنابرآن،درحالت نبود حکومت مرکزی،افغانستان به میدان تاخت وتازدسته های مسلح افزون طلب بی مسئولیتِ درونی وپاکستان،عربستان وایران مبدل شد.میدانی که درآن مجاهدان دیروزِ راه خدا،به جهادعلیه یک دیگروبربادیی افغانستان پرداختند.جهادی که بجای تلاش درسمت دولت سازی ،حل دشواری های مردم ،بازسازی کشوروبازگردانیدن مهاجرین،به افزایش شمارآن هاوتباهی هرچه بیشترکشورانجامید.به سخن دیگر،مردم افغانستان که درگذشته نه درسیاست نقشی داشتند ونه هم نقش تاریخ سازیی خود رامی دانستند؛بخاطرتهاجم شوروی به افغانستان، هم به میدان سیاست کشانیده شدند وهم درجای قرارگرفتند که به گفته ی کارل مارکس باید تاریخ سازی می کردند! مارکس:" انسان ها تاریخ خود شان رامی سازند،نه براساس آنچه خود انتخاب می کنند،بلکه بنابرشرایطی که درآن زیست می کنند وآنچه به آن ها منتقل شده است."درواقع،مردم افغانستان ومجاهدانی که مورد تایید شان بودند به گونه ی ناسنجیده ی تاریخ سازی کردند.تاریخ سازیی که ویرانی کابل توسط مجاهدان وجاده هموارکردن آن هابرای طالبان وکمک هردوبه برآمدن حکومت فاسد وغارتگرکرزی وتروریسم برخاسته ازدامانش،یگانه دستاورد آن می باشد.دستاوردی که جزخیانت به مبارزه ی آزادی بخش مردم افغانستان،چیزی دیگری راتداعی کرده نمی تواند.
باتوجه به آنچه گفته شد،نویسنده برای مجاهدان آلوده نشده بویژه جوانان یانسل دوم جهادی ها توصیه می کند که سه کارزیررابد رستی روی دست بگیرند:نخست،رهبران مرده شان که خیر،رفته اند وخدابیامرزد شان! رهبران یارهبرچه های زنده ی خود را واداربه پوزش خواهی ازمردم افغانستان نمایند.دوم،اگرمی خواهند مبارزه کنند که می کنند، افراد ودسته های فاسدی بنام جهادی حتارهبران ورهبرچه های فاسد وتباه کارخود را ازصف های خود بیرون نمایند.سوم،بازنگریی فکری وسیاسی نموده مطابق گفته ی آلوین تافلر،خود رادرسده ی21،باسواد نمایند. تافلر:" بی سوادان سده ی21،کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند وبنویسند،بلکه کسانی اند که نمی توانند بیاموزند،آموخته های کهنه رادوربریزند،ودوباره بیاموزند."دراین صورت،هم باسواد می شوند وهم می توانند مصدر خدمت به مردم مسلمان کشورشوند.طوریکه تبصره های برخی باسوادان کشورماچه باپیشینه ی کمونیستی وچه باپیشینه ی جهادی درسالگشت هشتم ثورنشان داد،این امیدواری فربه ترشده است که بازنگری نسبت به غلطی های گذشته ودورشدن ازجزم اندیشی های ایدئولوژیک ممکن شده است.پرسمانی که برای مبارزه ی فردا ورفتن افغانستان به سوی یک دولت- ملت مدرن می تواند کارسازتمام شود.می دانم که تفسیرنادرست ازواژه ی جهاد،بسیاری دزدان وتباه کاران راهم دیروزوهم امروزمجاهد جازده است.ازاین رو،برای رهبرچه های باقی مانده ازدوره ی باصطلاح جهادعلیه شوروی ونیمه پیران وجوانانی که تاکنون درجزم اندیشی های کوربخاطرپس ماندگی ذهنی-فرهنگی باقی مانده اند،لازم است تعریف جهاد ازقلم پیشگامان نهضت های اسلامی سده ی بیستم ارایه شود "تاسیه روی شودهرکه دراوغش باشد"!
دراین راستا،تعریف جهاد را ازدیدگاه سیدابوالاعلی مودودی،بنیان گذار جماعت اسلامی پاکستان وحسن البناء بنیان گذار سازمان اخوان المسلمین / برادران مسلمان ،دوشخصیتی که نوشته هایشان الهام بخش مبارزان مسلمان افغانستان بود ومی باشد،بازتاب داده می شود.مودودی:جهاد کلمه ی جامعی است که انواع واقسام سعی وکوشش رادربرمی گیرد.بدین ترتیب،جای تعجب نیست اگربگوئیم:کمااینکه نابود ساختن رژیم های ستمگروپوسیده به کمک سلاح وتاسیس رژیم عادلانه ی نوین برپایه ی عدل وانصاف ،بذل اموال،تحمل سختی ها،برخورد آگاهانه وشجاعانه باتاکتیک های دشمن ،تسلیم نشدن به اووموضع گیریی قاطع دربرابرش ازبخش های مهم کتاب عظیم جهاد شمرده می شوند.تغییرجهت توجهات مردم به مسایل انسانی ،تبدیل خواسته هاوکشمکش های روانی آنان به سوی نیازمندی های مثبت ،ضروری وغیرتخدیری وبالآخره ایجاد انقلاب عقلی وفکری درجامعه به کمک قلم وبیان نیزنوعی ازانواع جهاد است.جهاد اسلامی، جهاد بی نتیجه، بی هدف، وبی روح نیست ،زیراکه شرط"درراه خدا" بودن هرگزازآن تفکیک پذیرنمی باشد وبه همین دلیل جهادهمیشه تجلی اراده ی الهی وتجسم قدرت اودرکسانی است که می خواهند جوامع بشری رادرمسیرتکامل راستین قراردهند.درحقیقت،اصطلاح "فی سبیل الله "بیانگرطرزفکروتوضیح تعالیم عالیه اسلام است.متاسفانه،...اکثریت مردم باتوجه به مفهوم ظاهری کلمه جهاد گمان کرده اند که :"مجبورساختن مردم به قبول اسلام ،جهاد درراه خدااست."این بدان جهت است که زاویه ی دیدشان بسیارکوچک ومیدان جولان نیروی تفکرشان بسیارتنگ است.این دومانع، سبب شده که آنها درآسمان محدود تروکم ارتفاع تر ازآسمان رفیع ووسیع استراتژی جهاد پروازکنند.زیرامعنی اصطلاح "درراه خدا"خیلی وسیع تروعالی ترودست آوردهای آن بسیارباشکوه تر ازآن است که آنان گمان می کنند.دراسلام، هرکاری که بخاطرمصالح عمومی انجام شده وهرقدمی که به سوی سعادت جامعه ی انسانی درچارچوب ایدئولوژی الهی به منظورکسب رضای خدابرداشته شود که درآن غنیمت مادی ومایحتاج زندگی گذراملحوظ نگردد،جهاد درراه خدانامیده می شود ونیزاگرمقداری ازسرمایه ی راکه بشماروزی کرده درخدمات اجتماعی مصرف کنید ونخواهید که اثرات آن بصورمختلف مادی ومعنوی دردنیابه شمابرگردد،شمادرراه خدانوعی جهاد کرده اید.
همین طور،اگردرراه خدادست مستمندی به منظورکمک بگیرید.خلاصه ،اصطلاح مزبوراعمالی راشامل است که درآن هاغیرازرضای خدا خواسته های پست دنیایی ،انگیزه ی شخصی نباشد وفردآن هارابخاطرآزاد وسعادتمند ساختن برادران وخواهران دینی وکسب رضای خدا انجام دهد.آنچه که اسلام می خواهد این است که وقتی مردی یامردانی وجماعتی ازمسلمانان تمام سعی وکوشش خودراوقف این راه کرده وبرای برانداختن سیستم های پوسیده وارتجاعی وبرپاساختن حکومت عادل ومترقی براساس ایئولوژی اسلامی کمرهمت بستند،بایدتصمیم شان ازغرض های شخصی ودنیایی عاری باشد.مسلمان باید ازحمت ها وآنچه ازنیروهای مالی وانسانی که درراه جهادمی نهد،مقصودی غیرازبرپاساختن نظام حق وعدل دربین مردم نداشته باشد.درخلال این مبارزه وجهاد دائمی،ازتمام امکانات ونیروهادرراه گسترش وبلندآوازه ساختن کلمه ی توحید استفاده کند وبه خیالش هم خطورنکند که خودوخانواده خویشاوندانش به مقامی رسیده وزمام اموررا ازطاغوت هاوزمام داران خودسرخارج کرده وبدست خواهد گرفت....پس ازبازتاب برداشت مودودی ازجهاد،به بازتاب دیدگاه حسن البناء پرداخته می شود.بناء:خداوند بزرگ جهاد را به منظورنابود ساختن ووسیله ی رسیدن به منافع مادی وشخصی واجب ننموده ،بلکه حمایت ازدعوت ،ادای رسالت آسمانی وحفظ صلح،دشواریی آن رابدوش گروند گان بارکرده است تادرپی آمد آن کلمه ی حق،وقانون عدل رادرجامعه جایگزین سازد.البته دراسلام همان طوریکه جهاد ومبارزه بعنوان یک اصل عملی واجب شده، ازصلح وهمزیستی مسالمت آمیزبادشمن نیزتحت شرایطی تمجید بعمل آمده وبه آن دستورداده شده است.بناء دررابطه به انتفاعی نبودن جهاد به حدیثی به روایت ابوهریره تاکید می ورزد که درآن آمده است:مردی خدمت رسول اکرم آمد وعرض کرد:ای فرستاده ی خدا! مردی بظاهردرراه خدا جهاد می کند ولی درعین حال رسیدن به متاع ومقام دنیارا درنظردارد.حضرت فرمود:درنزدخدا پاداشی ندارد،آن مرد سه مرتبه سخن خود راتکرارکرد،وهمان جواب راشنید...چون درجهاد اسلامی،هدف شریفترین وعالی ترین هدف هااست،ونیزوسیله ی رسیدن به آن بهترین وسیله هااست.وخداوند دشمنی بی حد بامخالفین را حرام نموده وفرموده است که:"تجاوزنکنید،همانا خدا تجاوزگران رادوست ندارد."به همین جهت به مسلمان ها دستورداده که دررفتارخصمانه نیزارمرزعدل نگذارند. (1)
بادرنظرداشت تعریفی که ازجهاد دربالا،وآن هم ازدیدگاه دوتن ازپیشگامان نهضت های دینی سده ی بیستم ارایه شد،این وظیفه ی افغان های متعهد به سازمان هایی بازمانده ازدوره ی جنگ علیه اتحاد شوروی که خود رامجاهد می نامند می باشد که بنگرند که کارهای رهبران شان وزیردستان تفنگ دار واغلب بی فرفنگ آن ها ازبیشترازسه دهه تاکنون که کشوررانابود وزمینه سازی به برآمدن طالبان وشرایطی غمبارکنونی کرده است جهادبوده است یاتلاش درجهت کمای کردن پول وقدرت سیاسی – مالی! پولی وقدرتی که شماری درحدود پنجصد نفررادارای همه چیزوتمام مردم رادرفقر،اعتیاد وبی ماری های بدنی – روانی فروبرده وشماربیشتراز4میلیون مهاجرافغانستانی رادرایران وپاکستان بی سرنوشت رها نموده است.اینجا است که پرسمان بازنگری برای کسانی که دغدغه ی مبارزاتی – جهادی- آزادی خواهانه- عدالتجویانه دارند،بیشترازپیش خود نمای می کند.زمانی که چنان بازنگریی باپوزش خواهی ازمردم بخاطرغلط کاری هاواشتباهات گذشته همراه شود،به یقین می توان باورنمود که افغان های مبارزمی توانند دوکارزیررابدرستی انجام دهند:نخست،صف مبارزانِ راستین را ازمبارزانِ اماتورودروغین جدانمایند.دوم، وضع ناهنجارکنونی راکه ناتوانی وفساد دارودسته ی کرزی به شانه ی مردم کشورمابارنموده است،دیگرگون کرده وارد عرصه ی دولت- ملت سازیی برخاسته ازاراده ورضایت مردم شوند.دراین صورت،بدون شک،می توان دردوپرسمان زیرکامیاب شد:نخست،لکه ی سیاهی راکه ویران کردن کابل ودیگربخش های کشوربرپیشانی جهادی هاثبت نموده است،شُست.دوم،باتفکر،برنامه وسیاست نوالبته آینده نگرانه به مبارزه درجهت آزادی،خودگردانی وخوشبختی مردم افغانستان پرداخت.درغیراین،احتمال بازی کردن نقش مثبت وسازنده درسیاست وجامعه ی افغانستان توسط جهادی هاحتاآلوده نشده های آن هانزدیک به صفرمی باشد.
پانویس:
1- فلسفه ی جهاد دراسلام،نویسندگان:سیدقطب،حسن البناء،ومودودی،ترجمه:احمدصادقی اردستانی
29-1-1358،قم ،صص27-28-29وصص115-116-119-120



0 comments:

Post a Comment