Monday, 21 April 2014

درجهان اسلام،آینده ازآن نواندیشی دینی است


1-2-1393
ابراهیم ورسجی
این نوشته درنقدِ مقاله ی ف م سخن زیرعنوان "رسوایی اسلام حکومتی وخنثی شدن اسلام روشنفکری"،پخش شده درسایت خبرنامه گویا،دوشنبه،اول اردبهشت / ثور ارائه شده است:روشن است که، درجامعه ی اسلامی ازقاهره تاداکه وازاسلام آباد تاجاکارتا،پرسمان بسیارمهم بحث درباره ی رابطه میان دین،دولت وفرهنگ می باشد.بحثی که می تواند باعث درد سروناراحتی های فراوان برای بحث کننده یابحث کننده هاشود.بطورنمونه،درمیان مااهل سنت / سنی ها،برای پیامبرخدا،خلیفه / جانشین ساخته شد که خلاف اصل ختم النبوت رسول می باشد، ودرمیان شیعه هاهم، امام های مکان وزمان ساخته شد که همه دلالت بررد ختم النبوت دارند.اگرچه درآغازخلیفه گری،روزی عمرسخنی گفت واصحاب پیامبراین گونه برداشت کردند که خود را خلیفه یا ادامه ی نبوت جا زده است.ازاین که همه عربی می دانستند،عمرگفت که پس ازاین،مرا امیرمومنان بگوئید که تصمیم خوبی بود وعلی،امام اول شیعه ها هم شد امیرمومنان.بدبختانه،باختم دوره ی امیرهای مومنان،دوره ی اموی ها فرارسید که معاویه خود راملک وجانشین خدا اعلام کرد.پس ازمعاویه،یزید پسران پیامبررا درکربلاکشت وپایه گذارنخستین حکومت مستبدِ شبهه دینی درجهان اسلام شد.حکومتی که بنام خلافت،امامت،سلطنت و...تاکنون ادامه یافته است؛البته،بازورگوئی شاه وتوجیه دینی ای شیخ!
خوشبختانه،بابرآمدن مدرنیته / نواندیشی وفرزند آن یعنی جهان نو،اول،مرجعیت پاپ وسلطان دراروپا زیرسوال رفت؛ ودوم،باعث پایه گیریی دولت- ملت مدرنِ سکولار / این جهانی اندیش گردید.بااینکه مدرنیته سلطه ی پاپ وسلطان رادرغرب بزیرکشید،اما راه بازنکردنِ درست آن درجهان اسلام،باعث ادامه ی مرجعیت شاه وشیخ شد.بهرحال،انقلاب اطلاعاتی وگسترش رسانه های آزاد،باعث شده است که اندیشه ی نودرجهان اسلام راه بازکند.واضح است که راه بازکردن اندیشه ی نو؛ درگام نخست،استبداد راهدف گیری می کند.استبدادی که هم دین را ابزارکرده وهم مانع دیگرگونی ای ساختاراجتماعی- اداری- نظامی- اقتصادی- فرهنگی درراستای منافع مردم می شود.درواقع،برخورد حکومت های ایران،عربستان،نظامی های مصری ونظامی های پاکستانی به کمک ملاها، با افکارنو وبنام دفاع ازفرهنگ اسلامی،چیزی نیست جزتلاش های مسخره برای حفظ وضع موجود ومانع شدن ازتغییرات ژرف درساختارهای پوسیده- تاریخ زده ی قرون وسطائی.
اما درباره ی فرهنگ، وضع به همان اندازه پیچیده است که درباره ی پیوند دین وحکومت پیچیده می باشد.با این که، وضع درباره ی فرهنگ مانند دین ودولت وپیوند باهمی شان پیچیده است؛ا ما این قدرتفاوت هست که دراین عرصه ی کابرد تکفیردرباره ی سکولارها / جدائی انگاران دین ودولت درمیان نیست.چون،شاه وشیخ ونوه های شان،بنیاد گرائی اسلامی درمحیط فرهنگی ای بسته است که سرمایه گذاری می کنند؛پس کاردراین عرصه هم گرفتار سانسورمی شود.به گونه ی که کلنل دولت آبادی درایران اجازه ی نشرپیدا نمی کند.وقتیکه استبداد چه لایت فقهی وچه استبداد قبیلگی- شیخی عربستان وچه نظامی های سرکوبگرمصری،پاکستانی و...نمی گذارند اندیشه های نو هم درباره ی رابطه ی دین ودولت وهم درعرصه ی فرهنگ جابازنمایند،بهترین راه کاربرای دیگراندیشان وآزادی خواهانِ مسلمان این است که دوکارزیررابکنند:نخست،ازخلیج میان نواندیشان دینی وسکولاربکاهند.دوم،مشترکاً به گونه ی برنامه ریزی ومبارزه نمایند که باتحمل فکریک دیگر،به نفع استبداد کارنکنند.بطورنمونه،اخوان مصر،مانند شریعتی،بازرگان،حاج سید جوادی،آیت الله طالقانی و..نواندیش نبودند،امابسیاری سنجه های دموکراسی وحقوق بشرراقبول داشتند.متاسفانه،لبرال های غیردموکرات ودموکرات های غیرلیبرال مصری دربرابرآن ها،ازکودتای نظامی حمایت کردند.نتیجه راهم دیدیم که خفقان بیشترازدوره ی مبارک برمصرحاکم شده است که ازمرسی چهره ی مظلوم وازسکولار- لیبرال ها چهره ی سیاه ترسیم کرده است.پیش ازرخداد دردآورمصر،درسال های اول انقلاب ایران شاهدبودم که خمینی،توده ی ها،فدائیان خلق،مجاهدین خلق و...جمهوری دموکراتیک اسلامی مطرح شده توسط مهندس بازرگان رابه مسخرگی گرفته به تثبیت ولایت فقیه کمک کردند.این راهم شاهد بودم که آیت الله طالقانی درنمازجمعه ی تهران استبداد دینی را بدترین نوع استبداد اعلام کرد.استبداد دینی ای که مخالفان جمهوریی دموکراتیک اسلامی بازرگان رازندانی یابه تبعید وادارکرد! بنابرآن، درجامعه ی اسلامی،آینده ازآن روشنفکریی دینی است وازاسلام حکومتی،ملی گرائی وسکولاریسم دین ستیزکاری جزاستبداد ساخته نیست.ازنظرکارکردی هم ،تجربه ی ترکیه/ نواندیشی دینی آینده دارد،نه آخوندیسم ایران وسکولاریسم وحشی سوریه ی زیراثرش،یاطالبیسم پاکستان وافغانستان زیراثرنظامی گری وملائیزم پاکستان ونظامی گریی مصری که به شمارتروریستان می افزایند.تجربه ی ترکیه هم درصورتی موفق می شود که یک بارسکولاریسم،سلطه ی فقه شاهی- شیخی رابراندازد.روشن است.وقتیکه فقه شاهی- شیخی برانداخته شد،محیط فرهنگی بازمی شود؛ودرچنان محیطی فرهنگی است که، نواندیشی دینی وسکولاریسم انسانی جولان پیدامی کنند.

0 comments:

Post a Comment