بسی رنج بردم دراین سال سی / عجم زنده کردن بدین پارسی
بناهای آباد گردد خراب / زبا ران وزتابش آفتاب
پی افگندم ازنظم کاخ بلند / که ازباد وباران نیابد گزند
فردوسی
گرچه اردو درعذوبت شکراست / طرزگفتاردری شیرین تراست
اقبال
مسعود که یافت عزوجاه ازلاهور / تابید چونورصبحگاه ازلاهور
سالارسخن وران به تازی ودری است / خواه ازهمدان باشد و خواه ازلاهور
رهی معیری
ابراهیم ورسجی
7-2-1393
هدفم ازبازتاب شعرهای گهربارازشاعران بلند آوازه ی زبان فارسی درزیرعنوان نوشته این است که نشان دهم زبان،ادبیات وفرهنگ فارسی یکسان وتجزیه ناپذیرند.ازاین رو،ازقلم بدستان فارسی نویس ازهرتباری که هستند،می خواهم که درنوشته های خود دردنیای مجازی، هم به زبان ادبی ارج بگذارند وهم ازجدائی انگاری زیرنام حوزه های فرهنگی ایران وافغانستان خود داری نماید!
هانس گئورک گادامر،متفکری آلمانی که درسال1960باپخش مهم ترین اثرش"حقیقت وروش"شهرت جهانی یافت.کتابی که درآن، پرسیدن،پاسخ دادن،گفت وشنود وفهم متقابل، درشمارمسائلی است که گادامربه آن ها پرداخته وبه این نتیجه رسیده است که:" زبان بهترین روشی است که با آن می توان به معنای حیات وکنه کائنات پی برد.اوزبان را اساس شناختِ ناشناخته هامی داند.گادامرمعتقداست که زبان آخرین افق هستی شناسی هرمنوتیک برای فهم جهان است.معنای هرمنوتیک،دراساس چیزی نیست جز"فهمیدن".آنکه قصد فهم دیگران رادارد،باید قابلیت وهنرآن راداشته باشد که نخست، پیش پنداشته های خود راحداقل درهنگام گفت وگوبه کناربگذارد وبتواند به سخن مخاطب خود گوش دهد.اوبراین باوراست که هدف ازگفت وگونمی تواند صرف شرکت درجدل برای پیروزی درآن چیزی باشد که به سود ما است،بلکه قصد مایاری رساندن به یک دیگربرای نزدیک شدن هرچه بیشتربه حقیقت است.طرف های گفت وگو، درجست وجوی حقیقتی اند که هرکدام به تنهای قادربه دسترسی به آن نیستند." هدف نویسنده ازآوردن دیدگاه گادامردرآغازنوشته درواقع تاکید براهمیت وارزش زبان است.ارزشی که متاسفانه دردنیای مجازیی ما البته ، منظورم ازما،بیشتر،آن قلم بدستان فسبکی افغانستان می باشد که درسرخیال مکه دارند ودرعمل به سوی ترکستان می روند؛می باشد،نه همه ی کابرانِ زبان دردنیای مجازی.ازاین رو، این نوشته دردوبخش تهیه شده است:نخست،کاربردِ زبان وادبیات فارسی بطورهمگانی که دربرگیرنده ی کارکرد همه ی فارسی زبان ها دردنیای مجازی می شود.دوم،کاربردِ زبان وادبیات فارسی توسط باشند گان افغانستان چه آن های که زبان مادری شان فارسی است وچه آن های که زبان مادری شان فارسی نمی باشد.هدف نویسنده هم ازاین نوشته بیشتربیان دشواری های می باشد که جهانی سازی وزبانش، یعنی انگلیسی ودیگرزبان های پیشرفته بخاطرپیشرفت های علمی،فنی و...درگستره ی سرزمینی شان وهمچنان مهاجرت فارسی زبان هابه برون برسرزبان وادبیات فارسی آورده است. واقعیت تلخ یاشیرین این است که تبدیل شدن جهان به دهکده ی باهم پیوسته ی معلوماتی- آگاهی بخش،بیشترین فشارودگرگونی را برزبان،ادبیات وفرهنگ بویژه اولی آورده است.دگرگونی ای که دردنیای مجازی، درنوارهای یوتیوب،نوشته ها درانترنت،فسبک،تویترو...قابل دید ونمایش می باشد.
درحالیکه کاربرد زبان وادبیات فارسی دردنیای مجازی، دربرون افغانستان باوجود سرازیرشدن بی رویه ی واژه های علمی- فنی تازه اززبان انگلیسی به گونه های امید بخش ودرمواردی کمی نا امید کننده به پیش می رود.بدبختانه،کاربردِ زبا وادبیان فارسی درمحیط مجازی افغانستان وضع دلگرم کننده ی ندارد؛ وعلت این وضع ناامید کننده، این گونه شایسته ی بازتاب می باشد:نخست،اثرمنفی وکشنده ی سیاست وژورنالیسم مبتذلِ نان کمائی گر،نه آگاهانه وهدفمند درافغانستان برزبان ادبی.دوم،خود نمائی قلم بدستانی که جای خود راعوضی گرفته درمحیط زبانی- ادبی- فرهنگی،می خواهند کاری کنند که توان انجام آن راندارند.ازاین رو،اگربگویم،"ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه ی توست"،شاید عصبانی شوند! سوم، تعصبات نژادی- سیاسی- گروهی وقهرمان سازی های دروغین؛البته قهرمان های که، برای عده ی قهرمان وبرای عده ی بی شمارخائن ، وطن فروش وتباه کارمی باشند. وقتیکه این گونه قهرمان سازی های دروغین راضمیمه ی تعصبات قومی- زبانی- فرهنگی- سمتی نمائیم، حضوردیوانه های بی سواد یانیمه باسوادِ بی شماری را دردنیای مجازی رایج درافغانستان بدست می دهد که دستاورد شان چیزی نیست جزمسخره کردن زبان وادبیات وآلوده کردن محیط های فرهنگی- ادبی وسیاسی.
پس ازاین پیش نویس که لازمه ی هرنوشته چه کوتاه، چه درمیانی وچه درازمی باشد،به بحث درباره ی وضع زبان وادبیات فارسی درمحیط زبانی- ادبی فراکشوری دردنیای مجازی می پردازم. روشن است که دردنیای مجازی،پس اززبان های چینی،انگلیسی،اسپانوی، زبان فارسی رتبه ی چهارم را دا رامی باشد.جالب این است که دردنیای مجازی فراکشوری یادربرگیرنده ی فارسی زبان های چندین کشور،رخنه ی واژگان بیگانه درزبان فارسی به گونه ی نزدیکی جغرافیائی یا رخنه استعماری وازهمه مهم ترجهانی سازی،پیشرفت های علمی- فنی- تجارتی که بیشتردرجهان انگلیسی زبان صورت گرفته ومی گیرد،درمیان است.بطورنمونه،فارسی زبان های آسیای میانه بویژه درتاجیکستان وازبکستان، درفارسی شان بازمانده های زبان روسی ازدوره ی کمونیسم یا اتحادشوروی رونق دارد؛ ودرزبان کاربردی- ژورنالیستیک- ادبی فارسی زبان های برون مرزی بویژه درامریکا واروپا، بیشترواژه های انگلیسی وتا اندازه ی فرانسوی،آلمانی واسپانوی نمایش دارند.درحالیکه، فارسی دوره ی پیش ازاسلام، درمیان زرتشتی های هندی باشنده ی شهربمبه ی باهمان دبیره ی دوره ی ساسانی اصالت خود رانگهداشته است؛ امادرمیان فارسی زبان های پاکستان،فارسی ای بوستان وگلستان سعدی فربه ترمی باشد.بنده که این گونه حضورفارسی را درمیان جمعیت یک بخش ازشهرپشاورودرسخن رانی های علمای دینی اردوزبان درمسجدهای لاهوروراولپندی دیده واقعن دلشاد ومتاثرشدم.دلشاد به این خاطرکه، زمانی، زبان فارسی درهمه ی هند چه درمحیط اداری- سیاسی وچه درمحیط دانش ورزی فرمان می راند؛ ومتاثرازاین نگاه که کاربردِ زبان فارسی درچه پیمانه ی به تفنن وعرفان بازی مبدل شده است.
ازجانب دیگر، درایران،مرکزکنونی زبان، ادب وفرهنگ فارسی؛ بخاطرغارت انقلاب توسط ملایان درحالیکه درآن نقشی ناچیزی داشتند؛ زبان فارسی به سوی دوره ی صفوی- قاجاری که برآن واژه های بی شمارعربی بی رویه فرمان روائی داشت،برگشت داده شده است.به سخن دیگر، رضاشاه پهلوی(1920-1941)وفرهنگ سرایش،پس ازدوره ی سامانیان،زبان فارسی را واقعن فارسی واززیرسایه ی کاربرد بی رویه ی واژه های عربی که دردوره های صفوی- قاجاری بسیاربرآن بارشده بود، رهانده بود.بدبختانه،ملایانی دارای ریشه ی جنوب لبنانی ودراصل غیرایرانی که توسط صوفیان منحط صفوی برایران بارکرده شده بودند؛هم خرافات رابرای عوام سواری درایران حاکم ساختند وهم زبان فارسی را بسیارعربی زده کردند.بطورنمونه،شماسخن رانی های این ملایان تاریخ زده را درنمازجمعه های تهران وشهرستان ها وتکیه خانه ها-حسینیه هایشان درایران ببینید، درمیابید که چهارواژه ازفارسی وچهل واژه ازعربی بخورد مردم می دهند.افزون برآن،فارسی زبا ها را به گریه واشک ریزی های احمقانه هم به بهانه های عزای داری وماتم داری برای هیچ وادار می کنند! ازاین رو،ما امروزدرایران دارای دوگونه فارسی پیشرفته وپس مانده می باشیم:نخست،فارسی که ازفرهنگ سرای رضاشاه پهلوی برخاسته است.دوم،فارسی عربی زده ی که آخوندیسم صفوی- قاجاری- لاتی تبلیغ می نماید.دراین راستا،ازهمه غمبارتر، زمانی که با آغازسال تازه ی آموزشی ای ایران که که درماه مهر/میزان آغازمی شود،شنیدم که پنج صدهزارملا وارد دبیرستان های ایران می شوند،هم ازخنده روده درد شدم وهم ازاین که آخوندها،ایران را ازنظرزبانی- هنری- فرهنگی- سیاسی دردوره ی ساونارولا،درفلورانسِ ایتالیا دردهه ی1490میلادی نگهداری می کنند یابرده اند،بسیارغم گین شدم.
درباره ی ساونارولا،به همین اندازه آگاهی دادن به خواننده ی این نوشته بسنده می نمایم که درسال1492،فرانسه علیه حکومت فلورانس دریک بخش ایتالیا حمله کرده آن راسرنگون کرد.این زمانی است که نیکولاماکیاولی،دیپلمات رانده شده ازدستگاه حکومتِ فلورانس درهمان شهرزندگی می کرد.درواقع،درزیراداره ی فرانسوی ها،یک ملای تند رومسیحی بنام ساونارولاکه دارای همانندی های فراوانی باخامنه ی، ولی فقیه ایران؛ وملاعمرآخوند،امیرمومنان قبلی افغانستان بود،حکومت امیرمومنانی- مسیحی ای خودش را اعلام کرد.ازاین که، درآغاز،شعارهای تندی علیه فساد الیکساندرششم،پاپ کلیسای کاتولیک رومی ودستگاه فاسد زیرفرمانش سرداده بود،عده ی که ازفساد دستگاه کلیسا ناراض بودند،خوشحال شدند که ازخود ملایان،کسی پیداشده که است علیه فساد دستگاه ملائی کلیسا سخن می گوید.اما،پس ازآنکه، ریش،بروت وقیافه ی مردم را اندازه کرده برای مردان وزنان پوشاک وخوراک تعیین وعلیه هنروموسیقی و...جهاد سختی را براه انداخت،مردم فلورانس دریافتند که امیرمومنان وشریعتش تنها بدرخودش می خورد.ازاین که بسیارمنفورشده بود، پس ازعقب نشینی نظامی های فرانسوی،پاپ الیکساندرششم درسال1498،امیرمومنان رابه همراه چند نفرازدوستان وفادارش درآتش انداخت تا دوزخ آن جهانی مذهب را درهمین جهان به آغوش بگیرد.درواقع،امیرمومنان ها وولی فقیهان و...پس ازرسیدن به قدرت،بیشترین زیان رابه زبان،هنر،موسیقی ،فرهنک وادبیات رسانیده اند.اگرکسی دراین پرسمان گمان دارد، بهتراست به سخن رانی های امامان جماعت درایران وافغانستان توجه نماید که چه درفشانی هامی کنند؟
بهرحال، برپایه ی این سخن نغزفارسی که "جنگل هیچ وقت بی شیرنمی ماند یابی شیرنمی باشد"،دوست داران زبان سره وادبیات گهربارفارسی هم درفرهنگ سرای عربی زدا ی بازمانده ازدوره ی رضاشاه پهلوی وهم فرهنگی ها وزبان دانان ونویسندگان ایرانی برون مرزی یامهاجران ایرانی که اغلب شان درکانون نویسندگان ایران در برون مرز جمع شده اند،بدفاع اززبان وادبیات فارسی برخاستند.خوشبختانه که همین ها ودیگرفرهیختگان ایرانی وغیرایرانی دردنیای مجازی بیشترین کمک وخدمت را دررشد وگسترش زبان فارسی سره کرده اند که راه وکارشان درخشان وثمربخش باد! وقتیکه روزانه یاهفته وارسایت های فارسی چه ایرانی وچه غیرایرانی راکه درباره ی زبان،ادبیات،فرهنگ،فلسفه،اقتصاد،علوم دینی،تاریخ،جغرافیا،علوم سیاسی- اجتماعی ،روان شناسی و...می نویسند، بازکرده به زبان وشیوه ی نگارش فارسی درآن هامی نگرم،واقعن می بالم.وقتیکه می گویم می بالم،به این معنانیست که بدورازکمبودی می باشند،بلکه می خواهم بگویم که بهره برداری ازامکانات دنیای مجازی درعرصه ی زبان ،ادبیات وفرهنگ فارسی درحدِ قابل ستایشی بالارفته است.دراین راستا،اگرازدوکمبودی جلوگیری شود،کارکرد وکاربردِ زبان فارسی دردنیای مجازی ستایش برانگیزمی شود:نخست،عده ی ازفارسی زبان هابویژه ایرانی درفسبک ووب سایت ها ازفارسی بسیارعامیانه- کوچه بازاری کارمی گیرند که البته درفارسی کوچه وبازارتاحدی موجه امادرفارسی ادبی تارنماها، فسبک، تیوترو...درست نمی باشد.دوم،کاربرد واژه های بیگانه بویژه انگلیسی تاحدامکان یامهارویاهدایت شود.البته نه به معنای دموکراسی هدایت شده ی مستبدان جهان پس مانده که بنام دموکراسی هدایت شده موفقانه علیه دموکراسی،آزادی بیان وحقوق بشرجنگید ودرجهان اسلام بنیاد گرائی مذهبی -تعصبات قومی- قبیلگی – تروریسم وجنگ های قومی را به میراث گذاشتند!
درافغانستان،کسانی که دردنیای مجازی قلم می زنند؛وضع زبان وادبیات فارسی شان رضایت بخش نیست!
ممکن است من منکرچیزی باشم؛ ولی لزومی نمی بینم که آن رابه لجن بکشم، یاحق اعتقاد به آن را ازدیگران سلب کم.
آلبرکامو
ادب پیرا یه ی نا دان ودا ناست / خوش آنکه با ادب خود را بیاراست
بیاد دارم که دردانشگاه کابل، دانشکده ی ادبیات را دانشکده ی گل وبلبل یاد می کردند ودلیل این گونه پسوند- پیشوند گذاریی نادرست- توهین آمیز هم این بود که درادبیات کلاسیک/ کهنه ی فارسی بویژه درنظم آن بسیارازگل وبلبل ستایش شده است.ازسوی دیگر،طبقه ی قبیلگی حاکم که پشتون بودند وبزبان پشتو سخن گفته نمی توانستند وفارسی شان ازعهد بوق سخن می گفت،تمایلی به رشد ونوسازیی زبان دری که خیر،دوست داشتند که زیرنام جدائی انگاریی حوزه ی فرهنگی ایران وافغانستان،فارسی راکمزوروبرای رشد زبان پشتوراه بازنمایند که نه این شد ونه آن.وعلت ناکامی سیاست تضعیف زبان فارسی درافغانستان دوچیززیربود ومی باشد:نخست، زبان پشتوخاستگاهش پاکستان می باشد که درآنجامرده است یاروبه مرگ دارد.دوم،خراسان یاافغانستان امروزی گهواره وخاستگاه زبان فارسی می باشد که برون کردن آن ازاین خاستگاه نه عملی است ونه هوشمندانه.ازسوی دیگر،ازهوتکی های افغان که خود ایرانی بودند ودراخیردوره ی صفوی به ایران حمله وتومارحکومت منحط صفوی رابستند، تامحمد داودخان،نخستین رئیس جمهورافغانستان،هیچ سندی نیست که زمام داران پشتونوشته یاسخن گفته باشند.همین که تمام بایگانی ملی افغانستان بزبان فارسی است؛اگرپشتوزبان ها دبرابرزبان فارسی غلطی نمایند،تمام دوره ی دونیم قرنه ی حکومتی- سیاسی شان نابود می شود.
ازاین رو، برای شهروند افغانستان بهرقوم ونژادی که تعلق دارند لازم است که اهمیت زبان فارسی رابدانند.این اهمیت اکنون دوچندان وسه چندان به این خاطرشده است که وارد عصرجهانی شدن شده ایم وآموختن زبان انگلیسی،زبان جهانی سازی هم به این زودی های میسرنیست.ازاین سبب،پاسداری وتقویه ی زبان فارسی به حیث تنهازبانی فراگیردرافغانستان که هم غنای فرهنگی،علمی- واژگانی دارد وهم گستره ی سرزمینی وهم قابل فهم برای همه،به نفع همگان می باشد.وازاین امرگریزی هم نیست ،زیراکه هیچ یک اززبان های رایج درافغانستان که زبان های مادریی برخی هم وطنان مامی باشند،نه به اندازه ی زبان فارسی توان نوشدن وسازگارشدن باجهان امروز را دارا می باشند ونه رواج وفراگیریی فارسی را دارند.ازهمه بارزتراین که، زبان فارسی برگنج شایگان هنروادبیاتی بزرگ وحیرت برانگیزی تکیه زده است که سزاوارفخرهمه می باشد.دراین بخش،شایان یاد آوری می باشد که باید میان سیاست، زبان وادبیات مرزکشیده شود.اگرچنان نشود، روشن است که جامعه ی روبه برون شدن ما ازسنت وقبیله گرائی وبسیارکند پوینده به سوی جهان نو،درگذشته باقی مانده ونمی تواند راه به سوی آینده بازنماید.شاید کسی پرسانی درذهنش پیدا شود که چه پیوندی میان زبان فارسی وبرون شدن افغانستان ازجهان سنتی اش وجود دارد؟ برای این گونه ذهن پرسش گرمی گویم که مابه یک زبانی نیازمبرم داریم هم توان واژگانی برای بیان مطالب جهان نوداشته باشد وهم توان گیرندگی مفاهیم را اززبان ها وفرهنگ های نیرومند بویژه زبان انگلیسی. واین زبان درافغانستان امروز وفردا زبان فارسی می باشد.حیف که درجامعه ی سیاست زده ی که بخشی ازباسوادان آن را تحقیربرخاسته ازپس ماندگی تاریخی- فرهنگی- زبانی واداشته است که اهداف بلند مدت کشورراقربانی تعصباتی نمایند که افغانستان رابه وضع رنج بارکنونی اش رسانیده است!
درواقع،تعصبی ازگونه ی یاد شده درکناراین خوش فهمی که فارسی زبان مادری ماست یافارسی زبان آسان است ومی توانیم آن رابه آسانی یاد گرفته وحسب دلخواه درجهان مجازی بکاراندازیم؛باعث بسیاری بدنویسی های شده است که این نوشته می خواهد ازآن هانقاب کشائی نماید.بطورنمونه،برادران پشتوزبان ماگمان می کنند که زبانی فارسی رامی دانند؛ وشماری ازجوانان تاجیک هم گمان کرده اند که فارسی زبان مادری شان می باشد ومی توانند بنام آن درفسبک چرندیات بنویسند! دراین رابطه،درگام نخست روشنی اندازی درباره ی دوپرسمان ضروری به نظرمی رسد:نخست،پس ازاسلام،دبیره ی عربی برای فارسی برگزیده شد که دوپیآمد برای این زبان داشت:نخست، واژه های عربی رابسیاربی رویه براین زبان بارکرد.دوم،حرف های زیر:ع،ث،ح،ص،ض،ط،ظ به الفبای فارسی اضافه شدند.ازاین رو،هرواژه ی که با این حرف ها آغازشود،عربی می باشد.مثلن،ص می شود صادق،ث می شودثالث،ض می شود ضاله یاگمراه،ع می شودعادل،ط می شود طلحه، ظ می شودظالم،ع می شود علم،ح می شود حلوا.جالب این است که این حروف عربی وواژه های برخاسته ازآن هم عربی است؛امازبان فارسی دستورخود رابرگردن آن هاسوارکرده وآوازآن ها رامصا دره کرده است.به این معناکه واژه های آن چنانی صدای عربی شان راندارند.
بطورنمونه،ص وث ازنظرصداشده س،ع شده الف،ط شده ت،ظ وض شده ز وح هم شده ه یاحلواشده هلوا.من این تفاوت صوتی را دراینجایعنی کانادا درقرائت قرآن دیدم.مثلن،من اینجایک دوست فارسی زبان ازکابل داشتیم که بسیارعلاقمند بود درنمازهای پنجگانه پیش شده امامت نماید وحرف های یادشده ی عربی را بدون تجوید می خواند وعرب ها راسرگیجه می کرد! من باری برایش گفتم که درجامعه های مسلمان غیرعرب مانند جامعه ی خودمان،درمدرسه،ملاهاتجوید می خوانند وتدریس می کنند که همین حروف را به گونه ی عربی نه مصادره ی شده ی فارسی اش خوانده بتوانند.چون کله شق بود،ادامه داد ودیگرمن هم مزاحمش نشدم تاکه به دیارباقی رفت وعرب های نمازگزارازقرآن خوانی اش رهاشدند.ازبد رخ دادها،همان مشکل معلم ملاامام شده ی مادردنیای مجازی به گونه ی دیگری خود نمائی کرده است.مثلن،درفسبک،فارسی نویسانی داریم که درنوشته هایشان فرقی میان حروف آغازشده باص وس وث وحروف آغازشده باذ وظ وض وزراکرده نمی توانند وبسیاروقت شده ومی شود که حلوارامانندهلوا و...می نویسند.دراین غلط کاری ،واقعن سویه ی یایین هم درتاجیک ها وهم درپشتوزبان های فارسی نویس دیده می شود.پرسمانی که درواقع ازعدم درک درست ارزش زبان وادبیان برمی خیزد ودرمواردی هم ازتعصبات کورقومی .دراین زمینه،نه تنها تازه کاران نویسندگی- فسبکی افغانستان خود مان،بلکه درمیان ایرانی های سرگرم درجهان مجازی هم این گونه افراد یافت می شوند.
دراین راستا،نویسنده برای برادران پشتوزبان خود دوپیشنهاد می نماید:نخست،بکوشند به زبان پشتوبنویسند، تافارسی؛وازاین طریق، به زبان پشتوخدمت هم می نمایند.دوم،اگردلچسپی به فارسی نویسی دارند ویاپشتونویشته نمی توانند،بهتراست زحمت کشیده کمبودی های زبانی- ادبی خود را درزبان فارسی رفع نمایند.خوشبختانه،به گونه ی که دربازارکتاب فروشی ای کابل دیدم،نوشته های خوبی توسط ایرانی ها ونویسندگان فارسی زبان خود مان نوشته وعرضه شده است که خواندن آن ها بسیارسازنده می باشد.همچنان،اگرازهردو گروه، یعنی تاجیک ها وپشتوزبان ها آشنائی بزبان انگلیسی پیدانموده اند؛می توانند مشکل نویسنده شدن خود را ازاین طریق هم حل نمایند.درغیرآن،آب به آونگ می کوبند.بهرحال،برای تاجیک های خود مان پیشنهاد من این است که این خیال را ازسرخود برون نمایند که فارسی زبان مادری شان می باشد ومی توانند نویسنده شوند وهرچه دلشان می خواهد بنویسند! اگربودن فارسی به حیث زبان مادری آدم ر انویسنده می کرد،ما اکنون بی شمارنویسنده،شاعر وادیب داشتیم.اگرتاجیکان وپشتوزبان های واردشده درفضای مجازی- فسبکی، توجه به این کمبودی ها نکنند، به این معناست که تاکنون ارزش زبان وادبیات رانه فهمیده اند ونه می خواهند که بفهمند!
ازاین رو،لازم است کمی درباره ی ادبیات وشعروفرق هردو بحث کرده باتاکید بررعایت زبان ادبی درجهان مجازی توسط هم وطنان تازه کارم نوشته رابه پایان برسانم.ازسوی دیگر،هرکسی که دست به قلم می برد؛چه درجهان مجازی وچه درجهان واقعی،باید بداند که کمرنگ کردن زبان ادبی یانادیده گرفتن آن،نابود کردن یاخراب کرد زبان می باشد.بطورنمونه،علیزاده ی طوسی می نویسد:"زبان راکه خراب کنیم،ادبیات ازبین می رود.ادبیات که نداشته باشیم،زبان فقیروبی نوامی شود! وزبان وادبیات که ازارزش واعتباربیفتند،قومیت وتاریخ وفرهنگ ماهم دیگرقدرت وغیرت وهمتی نخواهند داشت که بتوانند خودشان راتوی این دنیای ازاسب واصل هردوافتاده، زنده وپیشرووسربلند نگهدارد! فرانسوی ها زبان شان راکتابی می نویسند ولی محاوره ی یاعامیانه می خوانند.وای به روزی که ماهمه مان بخواهیم هم محاوره ی بنویسیم،هم محاوره ی بخوانیم.هرکسی هرجوری که خواست! هرج ومرج مطلق"! وضعی ناگواری که اکنون درزبان فارسی درافغانستان توسط بهره برداری کنندگان آسانی های دنیای مجازی به وفرت دیده می شود وهرج ومرج مطلق درعرصه ی زبانی – ادبی رابه نمایش می گذارد!
ازجانب دیگر،میان شعرونثردرجهت راه اندازیی مبارزه فرقی هست که رعایت آن مانند رعایت زبان ادبی درجهان مجازی دارای اهمیت فزاینده می باشد.دررابطه به اهمیت ادبیات، ژان پل سارترمی نویسد:اگرهنروادبیات نباشد،وجود جهان باطل وعبث است...ازنظرسارتر،غرض ازادبیات تلاش ومبارزه است:تلاش ومبارزه برای نیل به آگاهی،برای تحری/جستجوی حقیقت،برای آزادی انسان.وازاین رواست که نویسنده درمقابلی عملی که انجام می دهد مسئول است:برای چه می نویسد؟دست به چه اقدامی زده است وچرا این اقدام مستلزم توسل به نگارش بوده است؟ زیراکه ، سخن گفتن درحکم عمل کردن است....قرن ما قرن سوال وشک وخود آگاهی است.ادبیات هم ازاین جبرزمان برکنار نمانده است.ازاین رواست که دربیست سال اخیر،شاید بیش ازتمام ادوارگذشته ،اندیشیده وسخن گفته وماهیت آن رامورد سوال وشک قرارداده اند تابه آگاهی متقن تری ازآن نایل آیند....امادرباره ی شعرونثر،...شعردراصل اسطوره ی انسان رامی سازد وحال آنکه نثرنویس چهره ی اورا می کشد.اعمال آدمی که درعالم واقع وابسته ی حوایج اووموقوف به سودی است که ازآن هابرمی آید،ازلحاظی درحکم وسیله است.ازهمین رواست که خودعمل ناچیزمی شود ونتیجه ی عمل اهمیت می یابد:هنگامی که من دستم را درازمی کنم تاقلم رابردارم ازاین عمل خود جزاحساسی لغزان ومبهم آگاهی دیگری ندارم، زیراکه من فقط قلم رامی بینم وازهرچه جزآن غافلم.بدین گونه،انسان به مناسبت هدف های که دارد باهستی خود بیگانه می شود.
شعراین نسبت رامعکوس می کند.یعنی جهان واشیاء اهمیت خود را ازدست می دهند وفقط بهانه ی عمل قرارمی گیرند وعمل، خود غایت وهدف خود می شود.جام روی میزاست.برای اینکه دخترجوان باحرکت ظریف دستش درآن آب بریزد، ونه آنکه حرکت دست اووسیله ی ریختن آب درجام باشد.جنگ"تروا"برای آن رخ داد که هکتوروآشیل بتوانند بایک دیگرنبرد دلیران کنند.اینجاست که عمل ازهدف خود دورمی افتد،هدف محوومبهم می شود،وعمل به صورت دلاوری یارقص درمی آید.با این حال،هرچندشاعرنسبت به توفیق دراقدام ونیل به هدف بی اعتناست،لیکن تاپیش ازقرن نوزدهم باجامعه ی که درآن زیست می کند مجموعاًهم رائی وهم داستان است.البته زبان رابرای منظوریکه نثردارد بکارنمی برد،امابه زبان به همان اعتماد واتکای نثرنویس را دارد.پس ازآنکه جامعه ی بورژوازی برسرکارمی آید،،شاعربانثرنویس هم سنگروهم رزم می شود تا دربرابرآن جبهه بگیرد واعلام کند که درچنان جامعه ی نمی توان زیست.البته کاراوهمچنان ساختن اسطوره ی آدمی است،اما ازجادوی سفید اینک به جادوی سیاه می پردازد.انسان همچنان به عنوان غایت مطلق عرضه می شود،امابه سبب توفیق دراقدام،هرروزدراجتماعی که پایه اش برسرسود مندی است، فروترمی رود.لکن آنچه زیربنای اعمال اوست وپرداختن اورابه اسطوره میسرمی دارد دیگرکامیاب نیست،بلکه شکست است.تنهاشکست است که،گوئی با ایجاد حایل دربرابررشته ی بی پایان طرح هایش،اورابه خود وبه صفای نخستینش بازمی گرداند.جهان بی اهمیت می شود:وجودش اینک درحکم بهانه ی است برای شکست.اشیاء دارای غایت ومقصودی می شوند:غایت شان دراین است که راه برانسان ببندند واورابه خودش بازگردانند.البته غرض شاعرآن نیست که شکست وتباهی راخود سرانه وارد سیرجهان جهان کند.حقیقت این است که چشم اوفقط شکست وتباهی رامی بیند.(1)
اگردیدگاه سارتر درباره ی نظم ونثرپیشا قرن هجده ی اروپا را پایه قرارداده به داوری درباره ی نظم ونثرفارسی بپردازم، روشن می شود که همسانی های کمی میان نظم ونثرپیش مدرن اروپائی ونظم ونثرفارسی سده های میانه وسده ی بیستم جهان فارسی زبان بدست می آید.البته، ازدونگاه:نخست،درفارسی نظم برنثرمی چربد.دوم،نظم ونثرپارسی افشاگردغلکاری های می باشد که شاه وشیخ برمسلمان ها بارکرده اند.بطورنمونه،نخستین دانشمند فارسی زبانی که"کلیله دمنه"را ازپهلوی به عربی ترجمه کرد؛ درواقع،گام نخست رادرجهت افشای چهره ی مزورانه ی شاه وشیخ که چپن خلیفه ومفتی به تن کرده بودند،برداشت.پس ازآن،عبید زاکانی،خیام،مولانا،حافظ،جامی و...واخیرین شان اقبال بود که با این شعرخود:چهارمرگ اندرپی این دیرمیر / سود خوارو والی و ملاوپیر،نقاب ازچهره ی ناپاک دغلکاران وعوام فریبان بزیرکشید! به سخن دیگر،شعرونثرفارسی درکنارتاکید برعرفان واخلاق،نعت وحمد،هم ازانسان محوری حمایت وهم دغلکاری فقیهان وملایان شهررابرملاکرد.درباره ی دفاع ازانسان محوری،این شعرسعدی:بنی آدم اعضای یک دیگرند / که درآفرینش زیک گوهرند / چوعضوی بدرد آورد روزگار / دیگرعضورها رانماند قرار، یا این شعرحافظ که:می بخور،مصحف بسوزوآتش اندرکعبه زن / ساکن بت خانه باش ومردم آزاری مکن،چیزی کمی ازهومانیسم / انسان باوری اروپائی ندارند. درواقع،شعرهای یاد شده وصدها شعردیگر،نشان می دهند که نظم فارسی همواره مبارزبوده است.البته که درمیان شاعرانِ ،مداحان وچاپلوسان هم کم نبوده اند.چنانکه درمیان فقیهان هم مبارزودولتی می توان یافت که حتی میان شاگرد واستاد مرزکشی کرد.مثلن،ازابوحنیفه،خلیفه ی وقت خواست که قاصی قضات شود؛برایش گفت که نمی توانم.خلیفه گفت که دروغ می گوئی.ابوحنیفه گفت:خوب فیصله کردی! بازخلیفه گفت که چطور؟ ابوحنیفه گفت که مرا دروغ گوگفتی؛ دروغ گوی نمی تواند قاضی قضات خلافت شود.خلیفه که شکست خورده بود، اورا روانه ی زندان وشاگردش ابویوسف راقاضی قضات تعیین کرد.ازنمونه های نظم فارسی وابوحنیفه ی فارسی زبان به این خاطریاد کردم که ماغنای زبانی- فرهنگی داریم که نثرنویسان وشاعران مان باید بابهره برداری ازآن ها دردنیای مجازی کارهای بزرگی کنند نه اینکه آگاهانه ونا آگاهانه بزوال زبان وادب فارسی بکوشند.ازجانب دیگر،پیشگامان نهضت مشروطه ی ایران که همه تحصیلات دردانشگاه های مدرن غربی داشتند،برپایه ی دانش وادبیات وزبان شناسی مدرن اروپائی، زبان وادبیات فارسی رانوسازی کردند که ما اثرگهرکارآن ها رادرعرصه ی زبان وادبیات فارسی کنونی می بینیم.ازاین رو،ازهمه فارسی نویسانِ هم وطنم که دردنیای مجازی وارد شده اند، می خواهم که بابهربرداری ازادبیات قدیم وجدید فارسی،فضای دنیای مجازی راهرچه بیشتررونق بخشند!
پانویس:
1- ژان پل سارتر
ادبیات چیست؟ ترجمه:ابوالحسن نجفی- مصطفی رحیمی، چاپ پنجم2536،چاپ رشیدیه ص ص سی وپنج،سی وشش وص ص30-32