Friday, 20 September 2013

نگاهی به وضع زبان دری دررسانه های افغانستان


ابراهیم ورسجی
29-6-1392
چند روزپیش،دومقاله زیرعنوان های"نگاهی به وضع تفکرسیاسی"و"تفکردینی دررسانه ی افغانستان"نوشته بودم که توسط وبلاک اندیشه وفسبک وسایت های خورشید وآریایی درخدمت خوانند گان قرارگرفت.ازپیش،برای نویسنده آشکارشده بود که نوشته های یاد شده بدون نوشته ی کنونی که بحث درباره ی ارزشمندیی زبان ادبی که به گونه ی بهتری درتعامل / داد وگرفت میان اندیشه های دیروزوامروزیا نووکهنه می باشد ونوشته های دیگری که پسان ترزیرعنوان های تفکردینی وسیاسی درآموزش وپرورش، به محیط فکری- فرهنگی پیش کش خواهندشد،نیم کاره می باشند.ازاین رو،به ترتیب،درزمینه سخن خواهم گفت.علت بحث وسخن سرایی درهرسه پرسمان یاد شده این است که، افغانستان نیازمبرم دارد که بانقد گذشته ی ناشاد تاریخی- اجتماعی- فرهنگی- سیاسی خود، به سوی آینده ی بهترگام بردارد؛ وگام برداشتن درسمت آینده ی روشن هم، به نگرش نوین دینی – سیاسی وادبیات نووزبان پویا وآماده ی پذیرش وبیان پرسمان های نونیازمبرم دارد.کاری که باید آن را اکا دمی نام نهاد علوم که بدبختانه برخلاف جوهرکارنامه اش، به خانه ی امن متعصبان وفاشیستان واپس گرا- قبیلگی تبدیل شده است ، می کرد.چون، اکا دمی با صطلاح علوم، درکله ی پوسیده وپوک گردانندگانش تقویه ی زبان پشتوراکه درزادگاهش پاکستان روبمرگ دارد،دربهای زبان وفرهنگ فارسی دنبال می کند،نباید ازآن توقع داشت که درزمینه، مصدری کاری نیکی شود. بنابراین، مدت ها بود که می خواستم دراین راستا قلم فرسایی نمایم که بخاطرگرفتاری ها ودشواری های شخصی نتوانستم کاری درخورشرایط کنونی نمایم.
بهرصورت، با وجود گرفتاری ها ودشواری هابی شمار که لازمه ی زندگی هرکنشگرعرصه ی فکری- فرهنگی- ادبی- زبانی درجامعه ی جنگ- ستم- فقرزده ی دارای کمترین کتاب خوان وکتاب خانه دارِافغانستان می باشد،کامیاب شدم که درادامه ی پخش کتاب دوجلدیی "جهاد وجنگ سردِ قدرت های بزرگ"،کتاب های:"اسلام وسکولاریسم"،"اسلام،غرب ودموکراسی"و"اسلام،غرب وحقوق بشر"را نوشته ،پخش نمایم که گامی آغازین درعرصه ی فکرواندیشه ی نودرافغانستان می باشد.همچنان،امیدوارهستم که درآینده ی نزدیک بتوانم کتاب های:"اسلام وغرب"و"زبان وجهانی شدن"را خدمت خوانند گان عزیزپیش کش نمایم.دراین نوشته که جوهرش وضع زبان دری یا فارسی دررسانه هایی رسمی وغیررسمی ای افغانستان می باشد،بیشترازهمه،نویسنده بدومسئله ی زیرمی پردازد:نخست،دربرخی رسانه های افغانی که ازشمارهواخواهانشان آگاهی ندارم،سخن گفتن اززبان دری به بازتاب شعرهای عاشقانه وافسانه وقصه سرای های وقت تلف کن منحصرشده است که میانه ی باشرایط کنونی وادبیات مدرن فارسی ندارد.دوم،کیفیت زبان وادب وگویندگان آن دررسانه ها بسیاراُفت کرده است.بطورنمونه،سه هفته پیش،زمانی که درتلویزیون طلوع،خبربرآمد کردن یک اتحادیه ی انتخاباتی پخش می شد؛بی درنگ،سخنِ یک سخن گوی مخالف آن اتحادیه هم که آن را سمتی خوانده بود،ازنهایت بی سوادی، نطاق تلویزیون،واژه ی سمتی را،سُمتی خواند که هم خندیدم وهم لحظه ی پسانتراشک ازچشمانم جاری شد که گزارش خوان های رادیوی- تلویزیونی افغانستان، دربخش زبان تاچه اندازه کم دانش می باشند.بدبختانه،سخن سرایی دررا دیو وتلویزیون نام نها ملی هم بی شباهت به تلویزیون طلوع نمی باشد؛حتا دربرخی موارد،پس مانده ترازآن می باشد.
پیشترازاین،سال گذشته، دریک مرکزپخش ونشرکتاب،مجله ها ونشرات که اکنون به شمارشان بی رویه درکابل افزوده شده است،درزیرمیزمدیرآن،نگاهم به روزنامه ی انیس افتاده بود.پس ازآن،آن رابرداشته بخوانش گرفتم.پرسمان خنده داررا درصفحه ی نخست روزنامه یافته بودم که درآن ازگفته ی وزیراطلاعات وفرهنگ:"جامعه ی مدنی جوانان افغانستان" ،آن هم بازبان بسیارغیردستوری آمده بود که هم خندیدم وهم اشک ریختم که چه کسانی برفرهنگ وزبان عامه ورسمی ای کشوربد بخت ما فرمان می رانند.همین که وزیرفرهنگ ازتعریف جامعه ی مدنی ناتوان است،می توان داوری کرد که وضع زبان درکشورچگونه می باشد؟ پس ازآن،دوستی، بیانیه ی45ماده ی کرزی راکه درپارلمان هم به خوانش گرفته شده بود وباصطلاح ازراه اندازیی اصلاحات ومبارزه بافساد زیرفشارکمک کننده ها حکایت می کرد،برایم داد.دربیانیه ی کرزی هم چیزی که بسیارمتعجبم ساخت،ادبیات وزبان نگارش آن بود که ازوضع زبان فارسی درآغازعصرصفوی حکایت می کرد.واقعیت این است که، درآن وقت ،ترکیه ی عثمانی به حیث بزرگترین قدرت شرقی که سربازا نش تا دروازه های ویانا رسیده بودند وتهدیدی بزرگی را متوجه قدرت های تازه پای اروپای ساخته بودند.ازاین رو،قدرت های تازه پای اروپایی بخاطردفع تهدیدعثمانی ها،کمک به قدرت گرفتن صوفی های منحط،متعصب وتفنگ بدست صفوی کردند تادرکنارعثمانی ها دردی سری برای آن هاساخته باشند.صفوی هاهم که به کمک رقیبان اروپایی عثمانی، درفارس / ایران کنونی بقدرت رسیده بودند،دست بدوکارزیرزدند:نخست،شیعه ساختن اجباریی پارس سنی که باکشتارنیم میلیون سنی مذهب همراه بود.دوم،آغازجنگ ودرگیری باعثمانی ها تا ازفشارآن ها براروپای ها کاسته شود.
ازپیش روشن بود ومی باشد که، گروه های ملایی درجهت خواست حکومت گران ، درمدیریت عوام مذهبی وتغییروتحریف مذهبشان ازطریق مسجد ومنبرنقش مهم دارند؛ وهمه ی دستگاه ملایی فارس یا ایران پیشاصفوی، سنی ای اغلب حنفی ،مذهب حاکم برعثمانی بود.ازاین رو،صفوی ها درجهت پیشبرد برنامه ی خود که همسازبامنافع قدرت های تازه پای اروپایی بود، دست بدوکارزیرزدند:نخست،دربخش نظامی،لشکرمتعصب وسنی ستیزقزلباش/ سرسرخ راساختند که نیم میلیون مسلمان حنفی مذهب را درجهت تبدیل کردن ایران سنی به دولت متعصب شیعه، کشت.دوم،برای پُرکردن خالیگاه ملا های سنی- حنفی ،یک لشکرمنحط وعقب مانده از ملاهایی شیعه ی جنوب لبنان را وارد قلمروفارس یا ایران کنونی کردند تابه کمک مالی وسیاسی دولت های اروپای، درعرصه ی مذهبی، سنی کشی وشیعه سازی ودرعرصه ی سیاسی،دردی سری برای ترک های عثمانی که تا دروازه های ویانا رسیده واروپای ها راتهدید می کردند،بسازند.پس ازآن است که جنگ میان ایران صفوی وترکیه ی عثمانی برای سلطه برعراق که دارای بیشترین زیارت خانه های شیعی می باشد،آغازشد که اخیرین آن درسال1624صورت گرفت وصفوی ها را عثمانی ها برای همیش ازعراق بیرون راندند.اگرامروز،حکومت آخوندیی ایران درمسایل لبنان وسوریه بیشترازافغانستانِ فارسی زبان درگیرمی باشد،بی رابطه به ریشه ی لبنانی ای آخوندیسم شیعه ی ایرانی نمی باشد.
درعرصه ی زبان که موضوع ویژه ی این نوشته می باشد، شاه اسماعیل صفوی برای سلطان عثمانی به ترکی نامه فرستاده بود وسلطان، پاسخ او رابه فارسی داده بود.هدف سلطان این بود که، به شاه منحط صفوی بفهماند که مدارا وکثرت گرایی قومی- زبانی – مذهبی، شیوه ی حکومت داریی من است.شیوه ی که صفوی های منحط وستمگردشمن آن بودند.برای فهم بهترموضوع، درعرصه ی مذهبی،توصیه می کنم که هرخواننده ی، کتاب"تشیع علوی وتشیع صفوی"، اززنده یاعلی شریعتی رابخواند تابرایش روشن شود که صفوی ها تاچه اندازه بنام مذهب شیعه، جنایت ودشمنی میان شیعه- سنی را دامن زدند که دستاورد غمبارآن درشرایط کنونی فتنه گری های ایران آخوندی وعربستان وهابی درویرانی ای عراق،افغانستان،سوریه و...می باشد.درعرصه ی زیان رسانی ای صفوی ها به فرهنگ وتاریخ ایران، زنده یاد دکترداریوش همایون می گوید که:"آنقدرخیانتی که صفوی هابه تاریخ وفرهنگ ایران کردند،افغان ها نکرده اند."درمورد افغان ها،منظورهمایون،هجوم افغان های هوتکی به اصفهان وپایان دادن به عمرسیاه حکومت صفوی هامی باشد که باقتل وغارت وتباه کاری همراه بود ودرتاریخ ایران کنونی زیرنام:"فتنه ی افاغنه "تدریس می شود.تدریس درتاریخ، زیراین نام،بدون درنظرداشت این واقعیت تاریخی صورت می گیرد که درآن زمان،جنوب غرب افغانستان کنونی یاسرزمین پدریی هوتکی ها،بخشی ازخاک ایران بود.به سخن دیگر،هوتکی های سنی علیه دولت متعصب ونابرد بارشیعه ی خود شوریده بودند.بهرصورت،ازنظرتاریخی،نتیجه ی خیانت صفوی ها را به گونه ی تقسیم جهان فارسی زبان به کشورهای مصنوعی- کوچک درجهت منافع استعمارکهنه ونوغربی دیدیم ومی بینیم که شرایط کنونی دستاورد آن می باشد.
درباره ی زبان ادبی فارسی یادری واثرات ویرانگرانه وناگوارحکومت ننگین صفوی ها برآن،به صراحت می توان گفت که تا اندازه ی بسیاری فرهنگ فارسی را ناتوان وزبان فارسی رانیمه عربی ساخته بودند.ازاین رو،نیاز مبرم احساس می شود که به ریشه ی موضوع پرداخته شود.واقعیت این است که؛ پس ازبازسازیی زبان دری یا فارسی دردوره ی صفاری واوج گیریی آن دردوره ی سامانی که این زبان را مانند دوره ی ساسانی دفتری وعلمی ساخت،واژه های عربی ازطریق چند حرف عربی درالفبای دری،وارد زبان ماشد که صدای آن ها را دستورزبان دری به گونه ی مصادره کرده است که درواقع فارسی شده اند تا این که عربی مانده باشند.وقتی که صفوی ها برای شیعه سازیی زورمدارانه ی فارس دیروزوایران امروز، ازجنوب لبنان،برای پُرکردن خالیگاه ملاهای سنی- حنفی، ملاهای شیعه وارد کردند،ازاین طریق،زیان های تباه کارانه ی را بزبان فارسی وارد کردند که نماد آن بیشترازپیش عربی زده شدن این زبان بود.ازبد رخ دادها، فارسی ای عربی زده ی صفوی ها تاپایان دوره ی قاجارهاباهمان ملاهای وارداتی- جنوب لبنانی هم ادامه یافت. خوشبختانه، درپایان دوره ی قاجار، اندیشه های نوین وارد ایران شد که نتیجه ی آن دوتحول زیربود:نخست،انقلاب مشروطه.دوم،برآمدن فارسی نوکه می کوشید ومی کوشدخود را اززیرسلطه ی دستورِزبان گریزواژه های عربی نجات بدهد.
زمانی که انقلاب مشروطه بخاطرکشمکش مشروطه طلبان ومشروعه خواهان که حکومت آخوندیی کنونی بازتولید دومی می باشد ،دسیسه گری های دربارقاجاری به کمک روس هاوآماده نبودن جامعه ازنظرذهنی – روانی برای پذیرش افکارنو؛ناکام شد، رضاشاه پهلوی، مردی نظامی ای نوگرابرآمد کرد.شخصیتی که بافرهنگ سراسازی متشکل ازفارسی شناسان ایرانی وغیرایرانی ای زیر:بهار،دهخدا،فروغی،نفیسی،سیدنصرالله تقوی،رضازاده شفق،فروزانفر،حکمت،قریب،حسین گل گلاب،یاسمی،ادیب السلطنه سمیعی،صدیق اعلم،قاسم غنی،ابراهیم پورداود،عباس اقبال آشتیانی،محمدقزوینی،محمدتدین،مسعودکیهان،جلال همای،علی اکبرسیاسی،جمالزاده،اقبال لاهوری ونکلسن،به نوسازیی فارسی دست زد.حیفاودریغاکه درمیان این نام ها،شخصی ازافغانستان،تاجیکستان وازبکستان که زبان دری، پس ازفارسی ستیزیی امویان ،توسط صفاری ها وسامانی ها درسرزمین های یادشده بازسازی وراه اندازی شده بود،دیده نمی شود! علت این نبودهم، این است که، درآسیای میانه، روس ها،بویژه بلشویک های استالینی ،زبان فارسی را ازنفس انداخته بودند؛ودرافغانستان هم، جنگ های دوام دارقبیلگی ودست اندازی های هند بریتانیا وروسیه ی تزاری- بلشویکی، وبرآمدن قبایلِ فرهنگ گریزدرسیاست،مانع ازاین شد که زبان فارسی اهمیت دوره ی سامانی-غزنوی ی خود را دوباره بدست بیاورد.ازاین رو،به صراحت گفته می توانم بگویم که رضاشاه درادامه ی خدمات صفاری ها وسامانی ها بزبان فارسی،بیشترین خدمت رادرجهت به روزکردن این زبان انجام داد. زمانی که ازبه روزکردن زبان فارسی توسط رضاشاه پهلوی نام می برم،منظورم دوپرسمان زیرمی باشد:نخست،به نقد کشیدن زبان فارسی ای عربی زده ی بازمانده ازدوره های صفوی وقاجاری.دوم،درروشنای دانش ورزی نووبهره برداری ازتجربه ی زبان شناسانه ی کشورهای مدرن اروپایی، پی ریزی کردن زبان کنونی فارسی توسط فرهنگ سراکه تاکنون کارش ادامه دارد.درواقع،کارشایسته ی که فرهنگ سرای رضاشاهی به کمک فارسی شناسان نامبرده انجام داد؛سبب شد که، ماامروزمیوه ی گهربارآن رابه گونه ی زبان فارسی کنونی بچینیم.
درحالیکه،فرهنگ سرای رضاشاهی ،فارسی ای نورا درایران رقم می زد، درافغانستان، پیشتروهمزمان باآ ن،وضع زبان دری یا فارسی به گونه ی وارونه سمت دهی می شد.البته به سه گونه ی زیر:نخست،درتمام قرن19،امیران مزدورمانع راه اندازیی مدرسه های نوشدند تابرای ادامه ی حکومت داریی نادانی پرورشان،دانایی نوینی زبانی- فرهنگی- اجتماعی- سیاسی درکشورما رخنه نکند.بدبختانه، این سیاست قبیلگی ای نگهداریی مردم درنادانی تانیمه ی نخست سده ی بیستم ادامه یافت؛تا این که،رخنه ی شوروی درافغانستان، برخی نهادها ازجمله آموزش وپرورش را نسبت به گذشته دیگرگون ساخت؛اما،سیاست زبانی – فرهنگی ای حکومت های قبیلگی ای گذشته دست نخورده ادامه یافت.دوم،افزون برسیاست نادان سازیی مردم توسط امیران قبلی که بافارسی ستیزی همراه نبود،نادرخان وهاشم خان ودیگرافراد پس مانده ی خانواده ی آن ها،اول فارسی ستیزی کردند؛ ودوم،قتی که زبان ستیزی شان درنتیجه ی ایستادگی دری زبان ها ناکام شد، دست به سه کارزیرزدند:نخست،به جداسازیی حوزه ی فرهنگی ای ایران وافغانستان دست زدند تا رابطه ی فرهنگی فارسی زبانان راقطع نمایند ویااین که، ماننداستالین که زبان دری را دربخش جنوب ازبکستان کنونی نابود کرده بود،عین کاررا درسرزمین مابکنند.دوم،ازروی ناچاری که زاده ی درماندگی زبان پشتودربیرون خاستگاهش یعنی خراسان / افغانستان کنونی می باشد،زبان دری رابه گونه ی عربی زده ی دوره ی صفوی- قاجاری اش که دریی غیرفارسی می نامیدند، تشویق کردند.سوم،یک گام درجهت مسخ زبان فارسی، پیشترگذاشته،واژه های زبان پشتورا بزوربرآن بارکردند.ازاین رو،ما درافغانستان، اکنون دارای فارسی ای رسمی ای می باشیم که به مراتب پس مانده ترازفارسی ای دوره های صفوی وقاجاری می باشد.
بنابرآن،وقتی که نویسنده ازوضع زبان دری یا فارسی دررسانه های افغانستان سخن می گوید،منظورش همان فارسی ای عربی زده ی دیروز و زیربار پشتوبرده ی زورمدارانه ی رسمی ای امروزمی باشد که تنها بدرد سیاست کاران نا فرهیخته ومتعصبان باصطلاح فرهنگی- قبیلگی می خورد که گمان می کنند بدین وسیله بزبان پشتوکه درزاد گاهش پاکستان، نفس های اخیری اش را می کشد، خدمت می کنند،می باشد،نه فارسی مدرن وبه روزشده که بدرد ادبیات فرهیختگان فارسی زبان وملی گرائی زبانی- فرهنگی شان می خورد.خوشبختانه،باگسترش فن آوریی آگاهی بخش ورسانه های آزاد وکوشش های خستگی ناپذیرفرهیختگان فارسی زبان، چه تاجیک وچه هزاره که دومی هم ازنظرزبانی- فرهنگی تاجیک می باشد، زبان مدرن فارسی به گونه فرهنگ سرای رضاشاهی نه فرهنگ سرای آخوندی که ادامه ی فارسی صفویه وقاجاریه می باشد، جایگاه ویژه ی خود را درافغانستان پیدا کرده است.ازاین رو،می خواهم دوپرسمان زیررا به پشتوگرایانی که ترقی زبان پشتورا درمسخ زبان دری پی گیری می نمایند ودری زبانانی که درتکاپوی پیشرفت وامروزین کردن زبان خود می باشند،پیش کش نمایم:نخست اینکه، زبان ها با روندعادی واژه های بیگانه راحسب نیازخود البته درسازگاری بادستورزبانی ای خود می گیرند وواژه های که بیرون ازاین مسیربریک زبان بارکرده می شوند؛مانند واژه های پشتوی بارکرده شده به زبان دریی رسمی – حکومتی ای ما،به مهمانانی همانندی دارند که شبی دریک کاروان سرا اتراق می کنند وفردا می روند.اگرمخالف خواست مدیرکاروان سراعمل کنند،بزوربه بیرون رانده می شوند.دوم این که،گویش گران زبان های دری وپشتو درافغانستان،بکوشند ازدامن زدن به نفرت علیه یک دیگرخود داری نمایند.زیراکه، زبان وسیله ی گفت وگو،یک دیگرفهمی وکمک به رشد وترقی ازطریق جذب وخود مانی کردن مفاهیم واندیشه های نومی باشد نه وسیله ی دیگرستیزی.
باتوجه به گفته های بالا،ایجاب می کند که این اصل شناخته وپذیرفته شود که زبان جدا ازدستورش که ازالفبایش برمی خیزد، هیچ واژه ی را از زبان های دیگرنمی گیرد، بویژه واژه های را که خود دا را می باشد.مانند واژه های دانشگاه،دانشجو،دانشکده ،بازرس کل و...که پشتون های سیاست زده ومتعصب، می کوشند بزوربرابرهای پشتوی آنها راکه ازخود فارسی ای زاده ی برابرسازیی فرهنگ سرای رضاشاهی گرفته شده است،به زبان فارسی بارنمایند! ازسوی دیگر،فاشیست های زبانی ای پشتون به این نکته نیزدقت نمایند که بارکردن زورکی واژه های پشتوبه زبان دری، چه نقشی می تواند درپیشرفت زبان پشتوداشته باشد؟ اگربه این اصل دقت نمی نمایند،سری بتاریخ بزنند که دری زبا نها چگونه زبان عربی را با وجود بار دینی اش ازخراسان بزرگ بیرون کردند وباقی مانده ی واژه های عربی دردری را ازنظرصدا چنان مصادره کردند که هرگزبه عربی نمی مانند.ازهمه مهم تراین که، فارسی ای دری وفرهنگ وهنربرخاسته ازآن ، چنان سخت جان ورزمنده می باشد که درهزارسال حکومت ترک تباران غزنوی،سلجوقی،مغلی وتموری،به آن ها اجازه داده نه شد که زبان خود را جایگزین زبان فارسی نمایند.بطورنمونه،روزی ملک شاه سلجوقی به خواجه نظام الملک،نخست وزیرفارسی زبان خود گفت که "دیواتت رابرمی دارم"،خواجه دربرابرش گفت که"اگراین دیوات را برداری،تاجت را برمی دارند"! به سخن دیگر،متوجه باش که سیاست وزورمداریی بیابان گردانه هم بخاطر ادامه ی خود، تابع وضع زبانی- فرهنگی- هنریی جامعه می باشد، نه وارونه ی آن! به سخن دیگر،دستاورد حکومت مداریی زورمدارانه وبیابان گردانه هیچ ومرگش حتمی می باشد.همچنان،تاریخ نشان داده است که زورمدارانِ بیابان گرد آمدند ورفتند وفایده ی مادی وفرهنگی ای درخورتوجهی را به مردم زیرفرمان تحمیلی ای خود رسانیده نتوانستند.
بادرنظرداشت گفته های بالا،اگرپشتوزبان های سیاسی دردوصد سال واندی حکومت گریی بدوی وبدون دستاورد حتابرای قبایل خود،کمی دقت نمایند، بدرستی درک می کنند که زوروبیابان گردی، زبان وفرهنگ ساخته نمی تواند.اگرمی توانست، زبان مغلی باید اکنون زبان جهانی می بود! زیراکه، هم دربیابان گردی یکه تازبودند وهم توسط فتوحات بیابان گردانه ی خود،بخش بزرگ جهان آن دوره را بزیرسلطه ی خود درآورده بودند.بابیابان گردیی مغلی، نه تنها مغل ها زبان وفرهنگ ساخته نتوانستند،بلکه باعث پس ماندگی سرزمین های مفتوحه ی خودهم شدند.ازاین رو،بسیاری کارشناسان امورروسیه، زمانی که این کشوراروپای شرقی راباهمتایان اروپای غربی اش مقایسه می کنند،به این باورمی رسند که پس ماندگی این کشوراروپایی درمقایسه بابخش غربی ای قاره،تا اندازه بسیاری به هجوم وتباه کاریی بیابان گردانه ی مغل ها،ارتباط تنگاتنگ دارد.دراین مقایسه ی واقع بینانه،روسیه تنها پرونده ی پیش رویی نویسنده نیست،بلکه خراسان بزرگ هم منطقه ی باپیشینه ی تمدنی- فرهنگی ای پیشرفته می باشد که قربانی ای تهاجم بیابان گردانه ی مغل هاشده است.درواقع،می توان چنین ابرازنظرنمود که تهاجم بیابان گردانه ی مغل ریشه ی بسیارماجراجوی های بیابان گردان پسینی شد که پس ماندگی منطقه درمقایسه باغرب اروپاکه خیر،حتاروسیه نماد آن می باشد.
اگراین گونه پس ماندگی را به زبان وزبان سازی های ناشیانه که درافغانستان، برخی لایه های سیاسی با ذهن پس مانده ی قبیلگی دنبال می کنند،ارتباط بدهم، روشن می شود که، خود زبان وفرهنگی که آن زبان آن را بیان می نماید،درموقع دادن وراه بازکردن بروی اندیشه های نو،نقش مهمی بازی می کند.نه تنهانقش مهم بازی می کند،بلکه ضعف وناتوانی خود را دربرابرزبان ها وفرهنگ های پیشرفترازخود درک کرده به رفع کمبودی ها می پردازد.چون ، پس ازجنگ جهانی دوم، بویژه بامیوه دادن نهضت استعمارزدای،دومسئله ی زیربدرستی درک شد:نخست،اهمیت زبان وفرهنگ درخود بنیادیی فرهنگی- زبای بود ومی باشد که رهبران تازه پای دولت های ملی ای تازه وارد به عرصه ی سیاسی جهان، به ارزشمندیی آن پافشردند.دوم،ناتوانی ی زبان وفرهنگ ملی ای تازه واردهاهم درمقایسه بازبان وفرهنگ باداران عصراستعماری تا اندازه ی بسیاری درک وشناسایی شد.ازاین رو،بسیاری کشورهای مستعمره زبان با داران قبلی رامانند گذشته نگهداری کردند.اینکه درهند،پاکستان،بنگله دیش،مالیزی،نیجریا و...زبان انگلیسی، درالجزایر،تونس،مراکش، زبان فرانسوی،دراندونیزی،زبان هلندی،دربرازیل،زبان پرتگالی ودر دیگربخش های امریکای لاتین، زبان اسپانوی نگهداری شدند، دال براین است که، ازدیدگاه زبان سازی، آن زبانی که مفاهیم علمی را خوب تربگیرد وخوب تر بیان نماید،جایگاه ویژه ی درروند توسعه وپیشرفت اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی وسیاسی ای کشورها دارامی باشد.کاری درافغانستان،تنهااززبان دری ساخته می باشد.
ازسوی دیگر،افغانستان که مستعمره ی مستقیم استعمارانگلیس نشد تازبان انگلیسی را مانندهند وپاکستان بیاموزد وازآن برای توسعه ی علمی- اقتصادیی خود بهره برداری نماید.ازجانب دیگر، درسده ی بیستم، بویژه نیمه ی پسین آن،مسئله ی زبان ملی زیرتاثیرسیاست یکسان سازی وکرد ستیزانه ی اتاترک وسیاست زبانی ای فرهنگ سرای رضاشاه پهلوی ،اهمیت فزاینده ی پیدا نمود.البته،ازدونگاه:نخست این که،دسته ی حاکمِ بازمانده ازدوره ی استعمارغیرمستقیم انگلیس،حضورتاریخی ای زبان دری را که درکشورما فراگیریی مطلق داشت ودارد وسرزمین طبیعی اش هم می باشد،برنتافت.دوم این که، زبان پشتو، زبان قومی ای حاکمان تحمیلی، هم درهند برآمد کرده بود وهم مدعی های زبان سازی، خود به آن سخن گفته نمی توانستند.طرفه این که، زبان پشتو در بخش جنوب افغانستان، تنهاکاربرد گوفتاری داشت تانوشتاری.وازهمه خنده داراین که،گروه حاکم که خودش به پشتوسخن گفته نمی توانست وقبایلی هم که خودش را به آن ها پیوند می کرد،اکثراً نه مالیه می پرداخت می کردند ونه خدمت سربازی می رفتند.دو ویژگی ای وفاداری به کشور- ملت که افغانستان زیرفرمان آن هامدعی آن بو د ومی باشد وتاکنون درجهت رسیدن به آن توفیق نیافته است.درچنان فضای جهت گیرانه ومتعصبانه ی قبیلگی- قومی بود که جناح حکومت گرازجیب دیگرقوم ها مالیه می گرفت تا زبان پشتورا باکمرنگ یا نابود کردن زبان آن ها، بویژه زبان دری، ترقی بدهد.سیاستی عصبانی ونازائی که تاکنون ادامه یافته وجزدودستاورد منفی ای زیر،دستاوردی دیگری نداشته است: نخست،ناتوان ومسخ کردن زبان فارسی .دوم،دامن زدن به چند دستگی ای قومی.آری،دو دستاورد غم اگیزدیگرهم داشت:نخست این که،پشتوکه توان ترقی درافغانستان بازیرساخت فرهنگی- زبانی- فارسی- خراسانی را نداشت وندارد،امازبان دری راچنان ازرمق انداخت که نتواند کمکی شایسته ی درعصرجهانی سازی برای مردم این کشوربکند .دوم این که،بخاطرنازاسازیی زبان وفرهنگ فارسی وناتوانی ای فرهنگ وزبان پشتودرگیرش اندیشه های نو،طالب،تروریسم وتریاک را نصیب مردم افغانستان ساخت که ثمره ی آن ناتوانی ناتودراستوارسازیی حکومت مرکزی درکابل ودوباره فربه شدن تند روی وتروریسم می باشد.
اکنون که زبان انگلیسی باپیشرفت های چشم خیره کن خود درعرصه های علمی- فنی موقعیت جهانی پیداکرده وبه حیث زبانِ جهانی سازی، زبان های بزرگی مانند:فارسی،عربی،اردو،ترکی و...را زیرفشارگرفته است.معلوم نیست که زبان پشتوکه ازپیش زیرفشارفارسی واردو بود ومی باشد،بتواند ازگزند خزنده ی آن بدوربماند.بهرصورت،افغانسان که بخاطرحکومت های نامردمی،متعصب وواپس گرای خود،نتوانست واردعصرکشور- ملت شود.اماجبرزمان، واردعصرجهانی سازی یاجهانی شدنش کرده است که اثرات سازنده وناسازنده ی آن؛ بیشترازدیگربخش های زندگی،دربخش فرهنگ وزبان قابل چشم دید می باشد.شایان توجه است که جهانی سازی همراه با عزم شکستن مرزهای جغرافیایی دولت های ملی درراستای بازاریابی برای فروش کالاوکمای کردن مواد خام ارزان قیمت،درادامه ی مدرنیته / نواندیشی،بردواصل دیگرنیزتاکید می نماید:نخست،کثرت گرایی فکری- سیاسی- قومی ومذهبی.دوم،بازخوانی وجولان بخشی ای هویت های سرکوب شده توسط دولت های فاشیستی ای یکسان ساز.خوش بختانه، بخاطرفن آوریی آگاهی بخش وگسترش رسانه های آزاد،حکومت های یکسان ساززیرفشارقرارگرفته وهویت های انکارشده موقع یافته اند خود را دوباره به نمایش بگذارند.دراین راستا،برای افغانستان که ازگونه گونی ای قومی ومذهبی بهره مند می باشد،چه درعرصه ی فرهنگ وزبان وچه درعرصه ی مذهب وسیاست،بهترین گزینه ی راهگشا واتحاد بخش،پذیرش کثرت گرایی،مدارا واحترام متقابل می باشد؛واثرسازنده ی احترام متقابل هم ، درگام نخست،باید خود را دربخش زبان فرهنگ نشان بدهد.پرسمانی که بخاطرفاشیسم زبانی ای پشتوزبان های پس مانده وسیاست زده بیشترین اثرمنفی را برزبان دری گذاشته است.اگرکسی باکمی دانش زبانی- فرهنگی به زبان دریی را یج دررسانه های رسمی ای افغانستان که دراین نوشته به تفصیل درباره ی آن بحث شد،بیندازد،برایش روشن می شود که فاشیسم زبانی ای متعصبانِ وا پس گرا چه تاثیرناگواری را برزبا دری گذاشته است.ازاین رو، نویسنده ازفاشیست های زبانی می خواهد که دست ازسرمسخ کاریی زبان دری بردارند،وازفرهنگیان فارسی زبان نیزمی خواهد که تلاش نمایند تاحد توان زبان دری را ازواژه های بیگانه وخلاف دستورزبان پاک نمایند.

0 comments:

Post a Comment