اگراین مکتب است واین ملا / وضع طفلان خراب می بینم
مولانا
ابراهیم ورسجی
12-6-1392
هدف ازنوشتن این مقاله، دوپرسمانِ زیرمی باشد:نخست،بررسی ای کارنامه ی سیاه وسفید دیروزوامروزِ بازی گران گروهی وائتلاف های فرصت طلبانه وناپایدار درجهت بهره برداریی مالی وسیاسی درانتخابات ریاست جمهوری آینده می باشد که این روزها بانزدیک شدن زمانِ دست چین کردن کاندیدای مورد نظر، بازارگرمی پیدا کرده است تا مردم، بویژه آگاهان،فرهنگیان وروشنفکران افغانستان متوجه شوند که آیا می خواهند وضع نامطلوب کنونی را بزیان مردم ادامه بدهند یا این که می کوشند ازآن به سوی وضع مطلوب گام بردارند؟ اگرمردم،بویژه بویژه آگاهان جامعه می خواهند ازشرکت درانتخابات ومبارزه ی انتخاباتی، حرکت به سوی وضع مطلوب را انتظارداشته باشند، دقت نمایند که مهره های معامله گروسوخته را که هم درانتخاب های گذشته بازیی پول- چوکی درآوردی کرده اند وهم درتمام فساد پیشگی ای حکومت کرزی شریک می باشند؛ پشت سربگذارند، نه این که برای آن هامشروعیتِ فساد ورزیی بیشتری درمرکزیا کناره ی حکومتِ برآمده ازشکمِ انتخابات سال آینده بدهند.دوم ، باتوجه به مرزمغشوش میانِ جامعه ی سیاسی وجامعه ی مدنی درفرهنگ سیاسی بیمارِ رایج در افغانستان،می خواهم به گونه ی میان هردوجامعه مرزکشی نمایم تا برای کنشگران سیاسی وجامعه ی مدنی که از11سیپتامبر2001،بدین سو، بسیاری افراد ودسته ها درزمینه نا آگاهانه کارهای بی نتیجه یاتجارت گونه کرده اند،کمکی کرده بتوانم.
شایان توجه است که درشرایط کنونی،مردم افغانستان شاهد دوتحول پیوسته باهم می باشند:نخست،آغازمبارزه ی انتخاباتِ ریاست جمهوری وشوراهای ولایتی.دوم،نزدیک شدن زمانِ عقب نشینی نیروهای نظامی "ناتو"و"آیساف"ازافغانستان.دورخ دادی مهمی که درصورتِ پایان پذیرفتنِ خوب یابد،می توانند هم دورنمای روشن وهم تا ریک را برای کشورما رقم بزنند.ازدورنمای تاریک وروشن درکنارهم به این خاطرسخن به میان آمد که با دو واقعیت تلخ روبرومی باشیم:نخست،درمیدان بازیی انتخاباتی، گرفتاریک جامعه ی سیاسی ای فاسد متشکل ازحکومت واحزاب وائتلاف های سیاسی نمای درمانده؛ ودرصف مخالف هم ، طالبان را داریم که بجای زبان سیاست اززبان تروروعملیات خود کشانه سخن می گوید.دوم،حکومت فاسد ،نابکاروتعصب آلودِ کرزی وکوتوله حزبک ها وجبهه های سیاسی نما ودرواقع مافیایی- فرصت طلب را درمیدان بازیی انتخاباتی داریم که بدون کم وکاست درفساد گسترده ی مالی- سیاسی- اداریی دسته ی مسلط برکاخ ریاست جمهوری وازهمه اند وهناکتر،درتجارت مواد مخدروبازارسیاه کردن زمین وبه لیلام گذاشتن منابع زیرزمینی ای کشور باهم شریک می باشند.ازسوی دیگر،فسادِ مسلط بر جامعه ی سیاسی ،قانون اساسی مستبد ساز،قبیله سالاریی نوکرمنش وفرصت طلب،جنگ سالاریی بی غیرت ومافیای مواد مخدروزمین، شرایطی سازنده برای رشد ونموی حزب سیاسی وجامعه ی مدنی را که درفضای فراخ میان حکومتِ لاغروملتِ فربه سربلند می کنند،ازمردم گرفته است. بنابراین،اگر فساد پیشگی ای جامعه ی نا بکارسیاسی ودست اندازی های بی شمارآن درانتخاب های پیشین را با نبود شناسنامه / تذکره ونشستن کارت انتخاباتی درجای آن که هم ساختن آن دردست زورمندان وهم عامل بسیارآسانِ تقلب وخرید وفروشِ رائی های مردم می باشد؛ افزون نمایم،هشدارِ این شعرِ نغزفارسی خود نمایی می کند که:"اگراین مکتب است واین ملا / وضع طفلان خراب می بینم"! به سخن دیگر،دروجود چنان حکومتی فاسد وکمیسیون بی اختیارانتخاباتی ای آن، انتخاباتِ آینده بهترازانتخابات گذشته نمی تواند باشد؛آن هم درشرایطی که کرزی درقانون جدید انتخابات نقش ناظرانِ بین المللی را بخاطرراه بازکردن درجهتی دست اندازی های نادرست درانتخاباتِ پیشِ رُو به صفرضرب زده است.بنابراین، دورنمای تاریکِ انتخابات ریاست جمهوری که خیر،ازهمین اکنون،نتیجه ی نا امید وارکننده خود را به نمایش می گذارد.
باتوجه به آنچه گفته شد،این واقعیت بیشترازپیش برجسته می شود که نبود احزاب سیاسی وجامعه ی مدنی درکشورِفسادِ اداری- مالی- سیاسی- جنگ – تریاک- تروروطالب زده ی افغانستان که تاکنون چندین انتخابات ریاست جمهوری،شوراهای ملی وولایتی زا ده ی تقلب وعوام فریبی را پشت پشت سرگذاشته است،بسیاربرجسته می نماید.اگرامروز،پس از12سال حکومتِ باصطلاح منتخب ودرمیدان کارکرد بسیاردرمانده وفاسد آن هم درزیراثرِ قوت های نظامی "ناتو"وآیساف / نیروهای کمک به امنیت درافغانستان،نه امنیت دیده می شود ونه نمونه ی ریزی ازحکومت داریی خوب؛همچنان،تروریسم وعملیات خود کشانه هم بیداد می کنند،دال براین است که افغان ها وجامعه ی جهانی ازروی سهویا برداشت های نادرست ازاوضاع جاریی افغانستان ، خود را فریب داده اند ویا این که، برواقعیت های تلخ جامعه ی ماچشم بسته اند.چشم بستنی که درصورت ادامه؛ دستاوردی می تواند داشته بشد،مگرقوت گرفتن بیش ازپیشِ تروریسم وفروپاشی حکومت فاسد وواپس گرای زاده ی سیاست افغانی جامعه ی جهانی،بویژه امریکا.
بهرصورت، روشن است که ادامه ی حمایت از چنان حکومتی وزهرپاشی هایش درانتخاباتِ سال آینده،تنها دستاوردی که جامعه ی جهانی می تواند درافغانستان داشته باشد؛فروپاشی حکومت کابل وفربه شدن بیش ازپیش تروریسم می باشد.بنابراین،اگرجامعه ی جهانی نمی خواهد که نظام بپاشد،آشوب وتروریسم برگردد،بهتراست که درسیاست افغانی ای خود بازنگری نماید وبازنگری هم ایجاب می کند که دست اندرکارانِ سیاست افغانی تن بدهند به این که سیاست آن ها شکست خورده است . اگر پذیرش آشکارِشکست زیان آورتمام می شود، هنوزهم وقت است که غربی ها به سه کارزیردست زده ازآبروریزیی بیشترجلوگیری نمایند:نخست، در انتخابات ریاست جمهوریی پیشِ رو،جامعه ی جهانی به گونه ی عمل کند که دررقابتِ بدترین وبدتر،دومی دست بالاپیدا نماید.دوم،هنوزهم بهاء بدهد به کمک به برآمدن حزب های سیاسی وجامعه ی مدنی.دراین صورت،حکومتِ متشکل ازبدترها می تواند به سوی بد وازبد به سوی خوب گام بردارد؛ وروندِ کندی پیش رویی جامعه ی افغانستان ازحالت بدترین حکومت به سوی حکومت بدتروازآن به سوی حکومتِ بد ودرنهایت به سوی حکومت داریی خوب، نیازامروزوفردای مردم ما می باشد.و روندِ کندِ حرکت ازبد تربه بد وازبد به خوب بدین لحاظ مورد تاکید واقع شد که حکومت کرزی وجنگ سالاران،متعصبان ومافیای همکارش،چنان فساد گستری کرده اند که سخن گفتن ازنبرد میان خوب وبد درمبارزه ی انتخاباتی پیش ازوقت می نماید.سوم،دریک سازوکارنوینی منطقه ی وجهانی،جامعه ی جهانی باید مرکزهای تروریست پروری برای افغانستان درپاکستان وایران، بویژه دومی را مهار مهارنماید.درغیرآن،یقین باید کرد که ازمبارزه ی انتخابات ریاست جمهوری که داغ شده است و معامله گران وتاجران مالی- سیاسی را درجهت پل درآوردن به تکاپو انداخته است،نمی توان ازبدترین حکومت داریی کنونی به سوی حکومت داریی بد ترکه گام نخست درجهت حکومت داریی بد وازحکومت داریی بد به حکومت داریی خوب می باشد،پاپی گذاشت.
با وجود همه نابسامانی های سیاسی- اداری- مالی ومافیاگریی که حکومت کرزی ایجاد نموده است، نمی توان نسبت به ارزشِ انتخابات وفرایندِ دموکراتیک وآینده ی روشنِ آن برای مردم افغانستان که همه مشکلات شان ریشه دراستبداد سیاسی- نظامی- قبیلگی دارد،بی تفاوت گذرکرد.دراین زمینه،دشواری ازآنجا آغازشد که محاسبه ی نادرستِ غربی ها درباره ی تکنوکرات های حتا ناآگاه ازبروکراسی، آن ها را درکلافه ی سردرگمی درجامعه ی افغانی ای سرگردان میان قبیله گری وقومیت فروبرد.درواقع،تکنوکرات های بی خبرازتکنوکراسی ، برخلافِ شیوه ی مدیریت تکنوکراتیک که سپردن کاربه اهل آن درنظام سیاسی ای تخصصی شده می باشد،هم بخاطرتعصب قبیلگی کارها رابه نااهلان سپردند وهم به غربی ها این گونه وانمود کردند که ازشکم نظام فروپاشیده ی قبیلگی ای پدرانشان می توان دموکراسی ای افغانی درآورد.ازاین سبب،درجهت برآمد نکردن احزاب سیاسی وجامعه ی مدنی چنان برخورد نمودند که گویا دامن زدن به اهمیتِ حزب سیاسی ورسمیت دادن به آن به تقویت سازمان های جهادیی دیروزوطالبی ای امروزمی انجامد. وبرخی نادان های این قشرباصطلاح تکنوکراتِ واپس گرای قبیله سالار کوشش کردند نهاد قبیلگی پیشین درافغاانستان را شبیه نهادهای جامعه ی مدنی وانمود کنند.شبیه سازیی که تنها به همانند وانمود کردن نازیسم هتلربادموکراسی کنونی ای آلمان،سرمی زند.
بادرنظرداشتِ چنان همانند سازی های، پس از 12سال، بدترینِ حکومت داریی کرزی که کشوررا به سوی فاجعه رانده ونتوانسته است حتانظام خان خانی ای پیشینِ راهم بازسازی نماید وازهمه بارز تراین که، تمام زمینه های برآمدن احزاب سیاسی وجامعه ی مدنی را درجهت بازگردانی اداره ی تاریخ زده ی طالبان مساعد نموده است؛ پرسش بنیادی این است که چه باید کرد تا ازشکم انتخابات ریاست جمهوریی آینده،حکومت بد که خیربخاطربه فساد کشانیده شدن همه افراد ودسته های سیاسی توسط حکومت داریی کرزی برآمد کرده نمی تواند،اما حکومت بدتر به حیث جایگزینِ بد ترین حکومت که حکومت کنونی می باشد،برآمد نماید.روشن است که درهرمبارزه ی انتخاباتی؛ بازی گر اصلی، احزاب سیاسی می باشند.پدیده تازه ونوی که دارای سه ویژگی می باشد:نخست،حتا درساخت جهانِ سومی اش هم ویژگی ی سنتی ای کمرنگی دارد. دوم، ازنظرکارکردی، به حیث دولت سایه عمل می کند.سوم، درروزهای بحرانی، ازطریق دموکراتیک درجای حکومتِ بحران زده نشسته رفع بحران می کند.
بدبختانه،درافغانستان، در12سال گذشته،آگاهانه وناآگاهانه تمام زمینه های اجتماعی- سیاسی- فرهنگی وذهنی برآمدن حزب سیاسی به معنای تازه وعصری اش به نابودی کشانیده شده است.این که چراحکومت درمانده ی پساطالبی در رابطه به برآمدنِ حزب سیاسی،طالبی کارکرد؛به دوواقعیت زیربرمی گردد:نخست،تکنوکرات های نادان که ازبرهه ی نخست تکنوکراسی، یعنی بروکراسی هم آگاهی نداشتند؛ این گونه برآورد ازحزب سیاسی داشتند ودارند که مانع بازسازیی نظام سیاسی مستبد قبیلگی می شود.دوم،کمک به تقویت سازمان های جهادی می کند.برخلافِ برداشت باصطلاح تکنوکرات های نادان ودو دوزه باز، درنبود حزب سیاسی ای نو،دسته های فاسدِ پیشترِ وابسته به سازمان های جهادی ثروتمند تروطالبان هم فربه ترشدند که نتیجه ی آن، ادامه ی بی ثباتی وبحران وفروپاشی ارزش های سنتی وبدنام شدن ارزش های نو،مانند:دموکراسی،حکومت قانون،آزادی بیان ورسانه ها وبرابری انگاریی زنان ومردان می باشد.درواقع،تنها این گونه واپس گرایی تنومند نشد،بلکه یک طبقه ی جدید اقتصادیی بی فرهنگ برآمد کرد که هم کمک های جامعه ی جهانی وهم منابع مالی درونی ای افغانستان رابه گونه ی سیری ناپذیری حیف ومیل کرد. طبقه ی بی منطق وشکم پرست وافسارگسیخته ی که غیرازپول پرستی وتباه کاری کاری دیگری ازدستش ساخته نیست.
درحقیقت، پس ازدرک عمقِ فساد وبی بند وباریی که جامعه ی سیاسی(حکومت وحزب ها- جبهه های سیاسی) درجامعه ی افغانستان راه انداخته ووضع اندوهبارکنونی رارقم زده اند؛اهمیت وارزش حزب سیاسی وجامعه ی مدنی ونقش سازنده ی آن ها درفرایند دولت- ملت سازی وبیرون نمودن کشورازبحران، به گونه ی برجسته ی خود نمایی می کند.درجامعه شناسی سیاسی وحقوق سیاسی مدرن،حزب سیاسی تعریف ووظیفه ی تعیین شده دارد.اگرکمی پیشترازبروزجامعه شناسی وحقوق مدرن برویم،این واقعیت به گونه ی برجسته ی تبارزمی کند که درجامعه های که انقلاب بورژوازی-صنعتی راپشت سرگذاشته اند،درآن ها فکرواندیشه ی مخالف پذیرفته شده است.تحولی که دستاورد آن برآمدن پارلمان های متشکل ازحزب حاکم وحزب های مخالف درکشورهای سرمایداری می باشد که نماد آن درجهان انگلوساکسون ، حزب های جمهوری خواه ودموکرات درامریکا وهمتایان شان حزب های محافظه کاروکارگرانگلیستان می باشند.درکشورهای غیرانگلوساکسونی هم ، حزب هاباکمی تفاوت همین گونه می باشند.اگرفرق حزب ها را درانگلوساکسون ها وغیرآن ها درنظربگیریم،تنها تفاوت های کاتولیکی- پروتستانی به نظرمی رسد که دراولی حزب هاکمی لرزان ودردومی نیرومند می باشند.در کشورهای کاتولیکی ،تنها وجود حزب های دموکرات مسیحی دیده می شود که درگذشته درکشورهای پروتستان کمرنگ بودند.اما،بابرآمدن بنیاد گرایی مذهبی درکشورامریکا که حزب جمهوری خواه ر ا تا اندازه ی زیادی درچنبره ی خود گرفته است،چنان تحولی رونماشده است که تفاوت جهان پروتستان وجهان کاتولیک را درقلمروحزب های سیاسی باپسوند- پیشوند مسیحی کمرنگ نموده است.
بااین که، با برآمدن بنیاد گرایی مسیحی،ایدئولوژیی سیاسی احزاب سیاسی غیرمذهبی / سکولارزیرفشارقرارگرفته است،امافرقی بنیادی درخصلت احزاب سیاسی که بازی دموکراتیک وپذیرش شکست وتمکین نمودن برای حزب مخالف می باشد،دیگرگونی ژرف رخ نداده است.به سخن دیگر،وظیفه ی حزب سیاسی درهردوگونه کشورها، پرورش سیاسی مردم وبازی کردن نقش حکومت سایه یاحزب مخالف وپرنمودن خالیگاه قدرت درصورت بروزبحران بکارخود ادامه میدهد.این تحول بزرگ برمی گردد به کشورهای که درآن ها انقلاب صنعتی- بورژوای درونزامی باشد؛برخلاف،درکشورهای که انقلاب صنعتی درونزانمی باشد،مانند روسیه وچین و...تفکرمخالف جای پذیرش ندارد.ازاین رو،نظام سیاسی، یانظامی- بروکراتیک می باشد یایک حزبی.بنابراین،درآن ها توقع برآمدن دموکراسی چند حزبی پیش ازوقت می باشد.بهرحال،دراین باره که درنظام یک حزبی می توان دموکراسی داشت،وحدت نظرمیان نظریه پردازان سیاسی وجود ندارد. زمانی که مسئله ی کمونیسم وتحقق عدالت را با بیرونزابودن انقلاب صنعتی افزون نمائیم،برتری بخشیدنِ عدالت برآزادی وبرعکس، مسئله ی تحقق دموکراسی چند حزبی را پیچیده ترمی نماید.اگراین پیچیدگی رابه کشورهای پس مانده ازجمله کشورهای مسلمان تطبیق بدهیم،بازهم مسئله ی سامانه ی چندحزبی بغرنج ترمی شود.زیراکه،بنیاد گرای اسلامی بسیارخشن ونابرد بارترازبنیاد گرای مسیحی عمل می کند.
بنابراین،تفاوت حزب های سیاسی دردوجهان کثرت گراپذیرومخالف آن قدعلم می کند.پس،به صراحت می توان گفت که حزب سیاسی ودموکراسی را باید دربسترفرهنگ ها ونظام های اجتماعی پس مانده وپیشرفته مطالعه نمود که دراولی نابرد بارودردومی برد بارمی باشد.درواقع،اصل برد باری ومخالف پذیری است که عمق وسطح دموکراسی وچگونگی کارکرد احزاب را درجامعه ی دموکراتیک وغیردموکراتیک رقم می زند.وقتی که این فورمول رادرافغانستان که به مرحله ی دولت-ملت نرسیده است،تطبیق نمائیم،ازدونگاه وضع بسیارپیچیده می شود:نخست،جنگ اسلام وکمونیسم ودست اندازی های سرمایداری بافت سنتی-قبیلگی آن را فروپاشانیده است.دوم،برآمدن بنیاد گرایی قبیلگی وحکومت فاسد زاده ی دست اندازی های سرمایداری وواکنش قبیله گرایی پس مانده ومزدورپاکستان بیشترازپیش زمینه های کاریی حزب های سیاسی را کمرنگ نموده است.ازاین رو،حکومت فاسد وسازمان های جهادی-کمونیستی ای ایدئولوژی زده فضای فکری-فرهنگی-سیاسی-اجتماعی افغانستان رابرای تحقق دموکراسی حزبی وجامعه ی مدنی ای همکارآن تیره وتارساخته است.
حال که غربی ها بنام دموکراسی یک حکومت فاسد را برای افغان ها تحویل داده اند وسازمان های کمونیستی نیمه جان ونیمه سازمان های اسلامی فاسد شده وقبیله زده درقالب جهادی-طالبی که دومی به کمک پاکستان وایران وعربستان تروریست شده است،جامعه ی ما رادربرآمدن حزب های سیاسی وجامعه مدنی کمک نمی کند،پرسش بنیادی این است که چه باید کرد تا بدموکراسی حزبی وجامعه ی مدنی رسید تا دولت-ملت رارقم بزنند یاحداقل نظام سیاسی-بروکراتیک- نظامی را درجهت تامین امنیت گورستانی دیروزوحداقل توسعه ی اجتماعی-اقتصادی را فراچنگ کرده بتوانیم؟ازسوی دیگر،چنان وضعیتی دلیل این نمی شود که ما ازارزش حزب های سیاسی رقیب وجامعه ی مدنی درجهت تحقق دموکراسی ونفی زمینه های استبداد، چه قبیلگی وچه نظامی وچه مذهبی انکارنمائیم.
بادرنظرداشت آنچه که گفته شد،اهمیت حزب های سیاسی وجامعه ی مدنی برای ما درهرزمینه ی سیاسی- اجتماعی باقی می ماند.زیراکه، درنبود آن، همواره درزیرسیطره ی استبداد باقی خواهیم ماند.بنابراین،برای این که ازاستبداد نظامی-مذهبی بیرون شویم وبه تامین حقوق اقتصادی-اجتماعی-سیاسی مردم برسیم،ایجاب می کند که بدوپرسمان زیرنهایت توجه را نمائیم:نخست،حزب سیاسی را اززیرغبارتاریک استالین - هتلرزدگی-مذهب های تکفیری- قبیلگی- تروریستی ونابرد باری بیرون نمائیم.دوم،میان حزب سیاسی وجامعه ی مدنی مرزکشی نمائیم تازیراین نام ها درجامعه ی جنگ زده مان تجارت نشود؛به گونه ی که بنام های مذهب-جهاد-شریعت و...تاکنون تجارت صورت گرفته است.ازاین نگاه که، حزب سیاسی مردم را پرورش سیاسی- سازمانی میدهد ونقش خود سرانه ی دولت را که ملت را ناتوان می کند می کاهد،باید به تمام معناکوشید که حزب سیاسی واقعی برآمد نماید نه حزب سیاسی ای مصنوعی که فراوان داریم.وقتی که چنان شد،میان جامعه ی سیاسی(حکومت وحزب های سیاسی)تفرقه ایجاد می شود،تفرقه ی که ملت را فربه وحکومت را لاغرمی کند.درواقع،درفضای بازمیان دولت وحزب سیاسی است که جامعه ی مدنی که مجموعه ی نهادهای صنفی-غیرسیاسی می باشد عرض اندام می کند.اینجا است که حزب سیاسی وجامعه ی مدنی به سیطره ی مطلق دولت برجامعه واقتصاد ضربه زده عنصرملت مدرن را ایجاد می نمایند.
اگرمی بینیم که درجامعه های که حزب سیاسی وجامعه ی مدنی کمرنگ می باشند،حکومت قوی، ملت ناتوان وفرایند ملت سازی بسیارکند به پیش می رود،باید به نقش بی مهاردولت به حیث عامل بازدارنده انگشت گذاشت.دربالا یاد آوری شد که ،کثرت گرایی حزبی – سیاسی ازویژگی های جامعه ی صنعتی ومخالفت با آن، ازویژگی های جامعه ی غیرصنعتی می باشد.فورمولی که اگرآن را ارج گذاری نمائیم،رسیدن به حزب های سیاسی کثرت گرا پذیروجامعه ی مدنی درخورآن ها را درجامعه ی پس مانده منتفی می نماید.درواقع،هردوگونه جامعه به گونه های متفاوت به سخت افزارونرم افزارمدرنیته / نواندیشی رسیده اند.پدیده ی که ما را کمک می نماید که به ارزش حزب سیاسی وجامعه ی مدنی حتا درپس مانده ترین جامعه ی مانندِ افغانستان تاکید نمائیم واین تاکید به زیان های برمی گردد که حکومت های خود سرِمخالف ناپذیربرما بارنموده اند.چون ،انقلاب تکنولوژیکی رسانه ها را فراوان وسانسورفکری- فرهنگی- خبری ودرواقع ستون پایه های استبداد را لرزان کرده است؛بنابراین، برآمدن حزب سیاسی ،تفکرکثرت گرا وجامعه ی مدنی بلامانع می شوند.ازاین لحاظ، وقتی که حزب سیاسی را به حیث دولت سایه ومهارکننده ی خود کامگی ای حکومت های خود سربگیریم،فهم وتحقق ظیفه ی آن که پرورش سیاسی- سازمانی-اجتماعی ای مردم می باشد وجامعه ی مدنی هم مجموعه ی نهادهای صنفی- حرفوی باخاصیت اقتصادی- اجتماعی که ازطریق احزاب سیاسی مطالبات صنفی-اقتصادی-اجتماعی خود را به دستگاه قدرت می رساند،اهمیت روزافزون خود را پیدا می کنند.به سخن دیگر،همکاریی حزب سیاسی وجامعه ی مدنی، دوکارزیررا بخوبی انجام می دهد:نخست،ملت رابالامی کشد.دوم،مانع برآمدن استبداد درقالب جدید، چه مذهبی ،چه کمونیستی وچه قومی- قبیلگی می شود.بنا براین،درافغانستانی که نظام های شاهی- شیخی- قبیلگی- جمهوری- قبیلگی-کمونیستی- قبیلگی-جهادی-طالبی- قبیلگی واکنون دموکراسی مآب- قبیلگی دم ازدمارمردم درآورده اند،کوشش درجهت برآمدن حزب های سیاسی ای حقوق مداروجامعه ی مدنی کمک کننده به ساخت ملت واقتصاد ملی بسیارارزشمند ودرواقع کمک کننده به اتحاد ملی ورسیدن به دولت- ملت می باشد که نابود کننده ی قبیله سالاری وعامل رسیدن به جهان مدرن به شمارمی آید.
0 comments:
Post a Comment