Sunday, 29 September 2013

گفت وگوهای نخست وزیران هندوپاکستان درنیویارک؛بدون نتیجه پایان یافت


ابراهیم ورسجی
7-7-1392
ازروزسه شنبه24سیپتامبرکه گردهمایی سالانه ی سران کشورهای عضوسازمان ملل، آغازبکارنموده است،سخن رانی ها وگفت وگوهای نخست وزیران هند وپاکستان،بیشترازهمه برای نویسنده جالب به نظرمی رسد.البته،بدودلیل:نخست این که،67سال می شود که پاکستان بدون این که گامی سود مندی درجهت رفاه اجتماعی- اقتصادی- بهداشتی ای مردم خود برداشته باشد وبخش شرقی خود را هم درسال1971ازدست داد،مصروف بحث وماجراجوی درباره ی کشمیرباهند می باشد.پرسمانی بی نتیجه ی که باهزینه ی میلیاردها دلار، زیان های بی شماری را درفرایند توسعه ی اجتماعی-اقتصادی- فرهنگی- سیاسی ای هردوکشور،بویژه پاکستان وارد نموده است.دوم،پاکستان که نظامی هایش در چندجنگ بخاطرکشمیر،دربرابرهند، شکست خورده اند،تغییرموضع داده ازرویاروی ارتش هابه صا درنمودن تروریستان مذهبی به بخش کشمیرهند، دست زده است. صادراتی ویرانگرانه ی که بیشترازهند،افغانستان واکنون خود پاکستان را رنج میدهد!بطورنمونه،امروزیکشنبه29سیپتامبر-7میزان،تروریستان درقصه خوانی،بخش بسیارشلوغ پشاور،بم گذاری کرده39نفرراکشتند و81نفررازخمی کردند.
دراین راستا،باآغازگردهمای های سالانه ی مجمع عمومی سازمان ملل که درآن، هم نخست وزیرهند وهم همتای پاکستانی اش، سخن رانی وموضع های کشورهای خود را بیان نمودند؛ واقعیت تلخ این است که، پاکستان بخاطرصادرات تروریستی به افغانستان که حکومتش زیرسایه ی امریکازندگی می نماید،ازنظراخلاقی- سیاسی،بسیار زیانمند شده است.به سه دلیل:نخست این که،درافغانستان، دربرابرجامعه ی جهانی، بویژه امریکا، قرارگرفته است که فربه شدن موضع هند درواشنگتن راسبب شده است که امضای معاهده ی فن آوریی اتومی- غیرنظامی میان واشنگتن ودهلی پس ازگفت گوهای دوطرفه، دال براین گفته می باشد.دوم این که،درپرسمانِ کشمیریا پرسمانی پافشاری می کند که جامعه ی جهانی درتایید یارد آن، فایده ی رابرای خود نمی بیند.سوم این که،هند،کشمیررا بخشی جدای ناپذیری خاک خود دانسته درباره ی آن درسازمان ملل ونهادهای منطقه ی باپاکستان گفت وگونمی نماید.
ازجانب دیگر،زمانی که پاکستان ازپرسمان کشمیرسخن می گوید،هند تنها به این اصل تاکید می کند که درباره ی دوپرسمان زیرگفت وگومی نمائیم:نخست،آرامش درخط مرزیی مشترک میان هردوکشمیر.دوم،پایان دادنِ پاکستان به کالای تروریستی- صادراتی اش به هند.ازاین رو،من موهان سینگ،نخست زیرهند، درگفت وگوی روزجمعه ی خود،بااوباما،رئیس جمهورامریکا،به اوگفت که"پاکستان گهواره ی تروریسم می باشد"وهند،ازاین ناحیه نگرانی دارد وعین پرسمان راروزشنبه، بازدرسخن رانی خود درمجمع عمومی سازمان ملل تکراروازپاکستان خواست که به نقض آتش بس درخط کنترول توجه وبه صادرکردن تروریستان ازآن طرف به این طرف، پایان بدهد.جالب این است که روزجمعه،شریف،نخست وزیرپاکستان،درسخن رانی خود کوشیده بود که کشورش رایکی ازمبارزانی سرسخت علیه تروریسم جابزند وهمچنان ازتمایل خود به گفت وگوهای دوستانه باهند درباره ی کشمیرسخن گفته بود.ازهمه خنده دارتراین که،روزپنجشنبه25سیپتامبر،یک روزپیشترازسخن رانی شریف درسازمان ملل،تروریستانی واردشده ازکشمیرپاکستان به کشمیرهند،به عملیات تروریستی دست زده بودند که درنتیجه ی آن،13نفرکشته وشماری هم زخمی شدند.کارِتروریستی ای که هم خلاف گفته های شریف بود وهم موضع هند را درسازمان ملل تقویت می کرد.سینگ که ازبازیی دوگانه ی پاکستان آگاه می باشد ،درسخن رانی روزشنبه ی خود،سخن گفتن باپاکستان درباره ی کشمیر را دورازامکان،اماازسخن گفتن درباره ی امن وآرامش درخط کنترول وپایان دادن به پایگاه های آموزشی- تروریستی درپاکستان وصادرنمودن تروریستان به هند وعده داده بود.
ازاین رو،روزیکشنبه29سیپتامبر-7میزان،سینگ وشریف،نخست وزیرانِ هند وپاکستان،دریک هتل،درکنارمقرسازمان ملل،درنیویارک، گفت وگونمودند.نویسنده که درسایت اندیا پریس،دربخش هندوستان تایم وسایت روزنامه ی دان / بامداد،چاپ پاکستان،گزارش خبریی گفت وگوهای هردونخست وزیررا خواند.برایش روشن شد که گفت وگوی هردونخست وزیر،نتیجه ی دیدنی ای دربرنداشته است.شانکرمیمن،مشاورامنیتی نخست وزیرهند،پس ازگفت وگوهای نخست وزیران، گفت که، جانب هندی بدوموضوع انگشت گذاشته است:نخست،پایان دادن به خلاف ورزی های پاکستان درشکستن آتش بس درخط کنترول مرزی.دوم،پایان دادن پایگاه های آموزش وصادرات تروریسم ازپاکستان به هند.همچنان،دادگاهی کردن عاملان تروردرهتل مومبه ی درسال2008که166کشته برجای گذاشته بود.وقتی که درسایت دان/بامداد،گزارشِ خبری درباره ی گفت وگوهای هردونخست وزیرراخواندم،این نکته برایم جالب بود که نخست وزیرپاکستان ازدست اندازیی هند دربلوچستان شکوه نموده است که درپاسخ او،همتای هندی اش گفته است که کشورش نقشی درکشمکش های بلوچستان ندارد.
واقعیت این است که،وقتی که نخست وزیرپاکستان ازنقش هند درآشوب دربلوچستان سخن می گوید،منظورش این است که هند ازطریق قندهاردربلوچستانِ پاکستان دست اندازی می کند.پرسمانی که بارهاپاکستانی ها درزمینه سخن هاگفته اند،وطرف های کابل ودهلی به رد آن پرداخته اند.دراخیر،نویسنده به این باوراست که،اختلافات هند وپاکستان موضوع درمیانی ای خودشان می باشد که پیوستگی ای به افغانستان ندارد.ازاین رو،کشانیدن افغانستان به عرصه ی رقابت های دهلی واسلام آباد،فایده ی به هیچ طریف ندارد.نه تنهافایده ندارد،بلکه هم برای آن ها وهم برای افغان ها زیان هم می رساند.بنابراین،نویسنده ازکرزی ونزدیکانش درامرسیاست بیرونی با این که اکثریت شان الفباخوان سیاست هم نیستند،می خواهد که نهایتِ کوشش را بنمایند تا کشورما میدانِ بازی های رقابت آلودِ هند وپاکستان نشود.همچنان،ازهند وپاکستان می خواهم که ازپرداخت پول به افغان های مزدورکه پول گیری وجنگ درجهت منافع دیگران پیشه شان شده است،خود داری نمایند.

Saturday, 28 September 2013

درگردهمای امسال سران عضوسازمانِ ملل،رهبران کشورهای مسلمان،جزابرازشرمساری،چیزی دیگری برای گفتن دارند


ابراهیم ورسجی
6-7-1392
روزسه شنبه24ماه سیپتامبر- 2 ماه میزان،68مین گردهمایی سران کشورهای عضوسازمان ملل متحد،درنیویارک آغازبکارکرد.ازآغازبکارسازمان ملل پس ازجنگ دوم جهانی تاکنون، روال براین می باشد که، همه ساله گردهمایی درهفته ی چهارم ماه سیپتامبر،بکارآغازوتاپسین روزسال،یعنی روزپسین دیسامبرادامه نماید.درواقع،ازروزآغازگردهمایی تا روزپسین،نمایند گان کشورهای عضو، راجع به مسایل واوضاع وکارکرد خود ونقش کشورشان دراین سازمان وجهان وهمچنان اوضاع سیاسی- اجتماعی- اقتصادی- علمی- فنی ای جهان وتاثیرآن ها برکشورهای خود وبرعکس، ابرازنظر نمایند.برپایه ی مقررات رایج درسازمان ملل متحد،همیشه نشست آغازین سران عضو،باسخن رانی ای آغازگرانه ی دبیرعمومی سازمان ملل آغازوپس ازآن،رئیس جمهورامریکا،بدودلیل،سخن رانی نخستین را ایراد می نماید:نخست این که،مقرسازمان ملل درنیویارک،قلمروامریکا، قراردارد.دوم این که، یکی ازبزرگترین پایه گذاران سازمان ملل متحد وبه گفته ی برخی مبصران سیاسی، کمک کننده ی بزرگ هم به این نهاد جهانی می باشد.
برپایه ی برنامه ریزیی ازپیش آماده شده،درگردهمایی امسال،اول،دبیرعمومی سازمان ملل،آقای بان کی مون ابرازسخن نمود وپس ازاو،بارک حسین اوباما،رئیس جمهورولایت های متحده ی امریکا،سخن رانی کرد.ازاین که،پرسمان اصلی ای نوشته، موقعیت مسلمان ها ورهبران آن ها درسطح جهانی وکارکردشان درسطح درونی ای کشورهای اسلامی ودست خالی بودن شان درمقایسه با دیگرکشورها،یابه گفته ی بنیاد گرایان،جهان کفری می باشد؛ایجاب می کند که درنوشته، درگام نخست،توجه بیشتربه اوضاع جهان اسلام وموقعیت ناتوان رهبران آن کرده شود؛ودرگام دوم،نظروموقعیت دیگرکشورها بویژه امریکاورقیبان خردوبزرگترش درباره ی جهان اسلام، به بررسی گرفته شود.شایان یادآوری می باشد که، نگاه نخست به درون جهان اسلام وموقعیت رهبران مسلمان ها درسازمان ملل؛ازدوپرسمان زیرریشه می گیرد:نخست این که،برپایه ی فرموده ی قرآن که برای هرانسانی نتیجه ی همان تلاشش می باشد.دوم این که،چرامسلمان ها درمقایسه با دیگران، ازنظرکوشش ودانش ورزی،چنان ناکام مانده اند ودچاربحران شده اند که ازسال های بدین سو،بیشترین بحث ها ومناقشه ها درگردهمای های سالانه وعادیی سازمان ملل، درباره ی پرسمان های بیشترخراب وکمترخوب رونما شده درجامعه های مسلمان،صورت می گیرد.
ازاین رو،بحث را درباره ی پرسمان های بیشترخراب وکمترخوبی جهان اسلام که موقعیت مسلمان ها ورهبران شان را درجهان بویژه درسازمان ملل، بسیارکمرنگ کرده است،می آغازم.دررابطه به پس ماندگی جهان اسلام،این نظرازنیمه ی پسینِ سده ی نزدهم تانیمه ی نخست سده ی بیستم توسط نواندیشان مسلمان ازجمله سیدجمال الدین،محمدعبده، سرسیداحمدخان،نامق کمال ،محمداقبال وچندتای دیگرابرازشده بود که دشواری وپس ماندگی ای مسلمان ها درمقایسه باکشورهای غربی،ریشه درتحجر / سنگ انگاری فکری واستبدادسیاسی دارد.پرسمانی که بافروپاشی ای امپراتوریی عثمانی وتکه پارچه شدن سرزمین های اسلامی ای خاورمیانه توسط قدرت های اروپایی، ازاندیشیدن نوگرایانه به اندیشیدن جهادی- بنیادگرایانه تغییرجهت یافته سبب تصلب فکری وبرآمدن سازمان های اسلامی ای شد که کمترمی اندیشیدند وآن هم درباره ی جنگ اسلام وغرب ونه غورکردن درباره ی عامل های پیشرفت غرب وپس رفت مسلمان ها.ازهمه بدتراین که،پس ازاشغال سرزمین های اسلامی درآسیای میانه توسط کمونیست ها وریشه ی الحادیی آن ها،سازمان های اسلامی وحکومت های سنتی- قبیلگی ای مسلمان،توجه به تهدید کمونیسم را،هم ترازتهدید استعمارغربی کرده ایدئلوژیک انگاری رابرفلسفی- علمی- فرهنگی- عقلی اندیشیدن برتری دادند که نتیجه ی آن ادامه ی استبداد، چه سکولاروچه سنت گرا- قبیلگی می باشد.استبدادی که گه کاسه لیسی ای قطب سرمایداری وگه نوکری به قطب مخالف آن،یعنی کمونیسم راکه اکنون درگذشته است پیشه کرده باکسب حمایت آن هاازپذیرش حقوق سیاسی-اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی جامعه های مسلمان فرارنمودند.
پس ازآنکه قطب کمونیستی درآغازدهه ی پسین سده ی بیستم فروپاشید وامریکا درسرقطب سرمایداری بی رقیب پرچم نظم نوین جهانی را برافراشت،مستبدان راست وسنتی- قبیلگی که خیر، پیشترکاسه لیس کشورهای سرمایداری بودند،چپ گرایان، چه کمونیست وچه ملی گراهم، پرچم سازش باغرب راکه پیشتربنام استعمارگرکهنه ونوآن راسرزنش می کردند،بلندکردند.جالب این است که این همه لغزش ها وکرنش ها دربرابرقدرت های غربی- شرقی صورت می گرفت،امامستبدان لحظه ی آماده نشدند ونمی شوند که به حقوق اجتماعی- اقتصادی- سیاسی- مدنی ای ملت های زیرفرمان خود تسلیم شوند.ناتسلیمی ای که دستاورد آن درعصرانقلاب رسانه ی، خیزش های مردمی وفروپاشی ای حکومتِ برخی مستبدان ولرزان شدن بیش ازپیش پایه های حکومت های خود سرانه ی همکاران برسرکارمانده شان می باشد.
دراین راستا،نگاهی بوضع سیاسی اجتماعی- اقتصادی- فکریی کشورهای اسلامی روشن می سازد که واقعااستبداد سیاسی- نظامی- قبیلگی به گونه های زیرمیوه ی تلخ خود راپخته ودرجهت تلخ کامی ای مسلمان هاپیش کش نموده است:نخست،دیرپایی حکومت های خود کامه که جزپس ماندگی ای مادی- فرهنگی- علمی- فنی، دستاوردی به مردمان خود پیش کش کرده نتوانست.دوم،دوپارچه کردن دین به دین های حکومتی ودین سازمان های اسلامی که تند روان آن ها سرازگریبان بنیاد گرایی- طالبان- القاعده برآورده اند.سوم،نسل نومسلمان که زیرتاثیرفن آوریی نووابزارهای رسانه ی آن دست وپامی زند که یابه غرب برود ویا دردرون جامعه ی مسلمان، درتغییروضع سیاسی درجهت وضع بهترسهم بگیرد.سهم گریی که چندین مستبد خود سرعرب را روانه ی بایگانی ای تاریخ نموده است.بنگرید که کشورهای مسلمان باچنان کارکرد ودستاوردی درعصرجهانی سازی، باچه دشواری های روبرومی باشند.
روشن است که ماندن درچنین وضعی به هیچ صورت مورد تایید گرایش های گونه گون جهان اسلام حتازمام داران سنت و مستبد وسکولارهای ستمگروعوام زیرچکمه های حکومت شان هم نیست.ازاین رو، سه گرایش درجهان اسلام، می کوشد که وضع نامطلوب کنونی را نگهداری یا درجهت وضع بهتردیگرگون نماید:نخست،حکومت های نامردمی که ازبی سخنی شان درسازمان ملل نام برده شد،می کوشند وضع کنونی را نگهداری نمایند.دوم،بنیاد گرا یان مسلمان که درگرایش های سنتی ای خشونت گریزوبنیاد گرایی خشونت گراتقسیم شده اند،می کوشند گذشته رابرای آینده ی بهتربه باورخود شان زنده نمایند.سوم،نواندیشان دینی که می کوشند تفسیرنوی ازمتن های دینی ارائه نمایند تا کمک به عصری شدن مسلمان ها ورسیدن آن ها به سویی توسعه ی مادی- فرهنگی نمایند.درزیرسایه ی هرسه گرایش بالا،یک گرایش نوگرا- سکولارهم درجامعه ی اسلامی وجود دارد که ازکم خونی توان پویایی ندارد؛ازاین رو،درحدی نیست که گرایشی رقیب برای سه گرایش یاد شده پنداشته شود.ازنظرکارکردی،خیزش هواخواهان این نیمه گرایش دربرابرحکومت مستبد مبارک وپسانترخیزش شان دربرابرحکومت منتخب مصرودعوت شان ازارتش برای کودتا،نشان داد که چیزی جزجاده صاف کن استبداد نظامی- سکولارنمی تواند باشد.
ازاین سبب،لازم است تاکید نمایم که درکشورهای مسلمان،سکولارها بخاطرنداشتن پایگاه مردمی، احساس تنهایی نموده همواره درکنارحکومت های مستبد ونظامی های کودتاچی وحکومت های زیرسایه ی آن ها مجبوربه زندگی می باشند.به سخن دیگر،لیبرال- سکولار- ملی گرایاهای بی پایه ی مردمی، بخشی ازساختارنظامی- بروکراتیک عمل کرده باتایید خود کامگی درسیاست به نفع حکومت های خود سر- واپس گرا وسنت گرا- بنیاد گرایان، واخیراً تروریستان مسلمان عمل می نمایند.پس، لازم است یاد آورشوم که درنبود یک جریان سکولار- نوگرا- دموکراتیک،آینده راسنت گرایان،بنیاد گرایان ونوگرایان ملی- مذهبی ای مسلمان تعیین می کنند.شایان یادآوری می باشد که،نویسنده بحیث مسلمان،ازجریان پسینی حمایت می کند.
باتوجه به صف بندیی یادشده،باید گفت که، مسلمان ها،چه سیاسی وچه روشنفکرو...باچه سرنوشت دشواری درجامعه ی مسلمان ونامسلمان،روبرمی باشند.دشواریی که بیشترازدیگرگرایش ها،سران دولت ها ونخست وزیران مسلمان،باید با آن دست وپنجه نرم نمایند.ازاین رو،وقتی که در گردهمایی سران کشورهای عضوسازمان ملل،سران ونخست وزیران کشورهای مسلمان،جزشرمساری،چیزی دیگری برای گفتن ندارند،برمی گردد به وضعیت دشواری که خود ایجاد نموده اند.بطورنمونه،ازدشواری های ایجاد شده توسط حکومت گران سیاسی وخود سریی نظامی ها درچندین کشورمسلمان، نام می برم تاشاهد خوبی مدعاباشد.درواقع،دشواری های مهارناشدنی که افغانستان،لیبی،یمن،بحرین،سوریه،مصر،سودان،پاکستان،عراق،سومالی،مالی،بنگله دیش،نیجریا و...دارند،همگی برخاسته ازناتوانی،فساد پیشگی ای سیاست مداران وبی منطقی وخشونت گرایی نظامی هاالهام می گیرد.سیاسی هاونظامی های که درجهت استثمارجامعه های مسلمان به یک دیگرقدرت راپاس می دهند تاخود درتنعم وحکومت شوندگان درفقر،نادانی،تفرقه،پس ماندگی،بیماری وستم پذیری دست وپابزنند.
پس ازیاد آوری ازبرخی کشورهای مسلمانِ زیان دیده ازشرارت سیاسی ها ونظامی ها، راجع به برخی ازآن ها توضیح رالازم می دانم وازبنگله دیش وپاکستان می آغازم.همه می دانند که بدبختی های رایج دراین دوکشورپرنفوس مسلمان که42سال پیش، کشوریگانه باجغرافیای عجیب بودند،ریشه درخود سری وخود کامگی ای سیاسی ها ونظامی ها دارد.درپاکستان که نظامی- سیاسی های آن، نمره ی نخست را درفساد وبهره کشی ازسرمایه ی ملی برده اند.آن ها باغفلت ازدشواری های اجتماعی- اقتصادیی مردم،اول درجریان تجزیه ی کشورتوحش کردند؛ودوم،بابهره کشی از افراد وسازمان های ملای-مذهبی ای نادان، دست به تولید وصادرکردن تروریسم درمنطه زدند که بحران افغانستان وپرخاشگریی تندروان مذهبی که تروریست هم شده اند وپاکستانی های شیعه-مسیحی ودربرخی موارد سنی های این کشورراهم می کشند،دستاورد آن می باشد.ازاین سبب،برای پاکستان،هیچ چیزی دردناکترازاین نیست که هم نام تروریست راکمای کرده وهم درروز27سیپامبر،روزسخن رانی ای نوازشریف،نخست وزیرآن کشوردرسازمان ملل،تروریست های طالبی ای دست ساخت ارتش،بابم گذاری دریک بس پرازکارمندان دولت،20نفررا کشتند و42نفررا زخمی کردند. وپنج روزپیشترازآن،تروریست هاباحمله بریک کلیسا درپشاور،84نفرراکشته وده هاتنی دیگررازخمی کرده بودند.ازاین سبب،درروزجمعه27سیپتامبر-5میزان که نوازشریف درمجمع عمومی سازمان ملل سخن رانی می کرد،من موهان سینگ، نخست وزیرهند،درگفت وگوی خود بااوباما ،رئیس جمهورامریکا،پاکستان راگهواره ی تروریسم اعلام کرد.
ازسوی دیگر،درآن سوی هند،یعنی بنگله دیش،حکومت بیوه شیخ حسینه واجد،چنان نابکاروفاسداست که درماه فوریه، جای فروپاشی ای یک ساختمان کهنه ی نساجی راکه درآن1150نفرکارگرارزان قمیت به نفع یک شرکت انگلیسی جان باختند،در17روز، نتواست بدن های مردگان را اززیرآواربیرون نماید.جالب این است که همین حکومت ناتوان وفاسد، بجای بالابردن سطح توانایی وکارآمدی ودرست کاریی خود،یک پرونده ی راکه بدوران جنگ پاکستان غربی درپاکستان شرقی، میان 25ماه مارس-16ماه دیسامبر1971مربوط بود زنده کرده به محاکمه ی اعضای فرتوت جماعت اسلامی که مخالف تجزیه بودند، دست زد که نتیجه ی آن؛ بخاطرتظاهرات سازمان های اسلامی که مخالف چنان محاکمه ی می باشند ودست به تظاهرات واعتصاب ها زدند،کشته شدن50نفروزخمی شدن صدهانفروفلج شدن بازارونهادهای دولتی برای چندین روزمی باشد.دراین زمینه،پرسمان شک برانگیزاین است که چرامجرمان درجوانی شان محاکمه نشدند واکنون که عمرشان بالاتراز80و90سال بالارفته است،دادگاهی وحکم اعدام گرفته اند! واقعیت این است که حکومت فاسد بیوه شیخ حسینه، بجای توجه بدشواری های کنونی مردم کشور،ازترس نفوذ روزافزون جماعت اسلامی وسازمان هایی همفکرش درسیاست،محاکمه ی رهبران مفلوک آن رابراه انداخته است تاهم توجه مردم را ازناتوانی وفساد حکومت دورنماید وهم یک نیروی مذهبی ای مخالف میانه رورا به یک نیرویی مخالف مذهبی تند روتبدیل وکمک به برآمدن تروریسم طالبانی دربنگله دیش نماید.
دربخش دیگرِ منطقه، یعنی افغانستان، می بینیم که حکومت درمانده وفاسد کرزی با وجود کمک های بی شمارغربی ها وحمایت افغان های خسته ورنج دیده ازتروریسم وجنگ داخلی، نتوانست زمین را درزیرپای خود آرام نماید .افزون براین که،چنان آرامشی را بوجود نیاورده است،باعث سربرافراشتن دوباره ی طالبان وتروریستان هم شده است.اگرخانم شیخ حسینه واجد،برای فرارازمسئولیت حکومت داریی فاسد خود،به محاکمه ی پیرمردان پرداخته تاجوانمردان را تروریست بسازد،کرزی دست به تشکیل شورای عالی صلح وجمعیت ملاها زده است تابرای عده ی نان وبرای به کژراهه بردن ذهنیت مردم ،صلح بازی نماید.صلح بازیی که به مسخره گی درکوچه- بازارکابل،تبدیل شده است.درعراق هم می بینیم که حکومت متعصب شیعه ی زاده ی حماقت جورج بوش،بنام سرکوب بعثی ها، مدت ها است که به سرکوب سنی های عرب می پردازد تابرای عربستان بهانه بدهد که تندروان وهابی را به سراغ تند روان شیعه اعزام ومردم این کشوررا بیشترازپیش،داغان نماید.درواقع،اکنون تند وران شیعه وسنی زیرهدایت ایران وعربستان، همه روزه درعراق تروروکشتارمی کنند وازدست حکومت بغدادهم درجهت اعاده ی ثبات وآرامش، کاری ساخته نیست.ازهمه خنده دارتراین که،ایران شیعه هم نوکران خود را بنام مبارزه بابعثی هادرعراق، به کشتارسنی ها تشویق می کند ودرسوریه، درجهت نگهداشتن بعثی های علوی درقدرت و مبارزه با خیزش مردم 70درصد سنی-حنفی ای آن کشورمی پردازد.جالب این است که ایران وسوریه ی بعثی-علوی وحزب الله لبنان،افتخارشان این بود که علیه اسرائیل مبارزه می کنند!اینکه بعثی های علوی در44سال دوران حکمرانی شان نه تنهابلندی های جولان را ازاسرائیل آزاد کرده نتوانستند،بلکه بینی ای یک سربازاسرائیلی راهم خونین نکرده وبرخلاف،اسد پدر42هزارنفررا درسال1982درشهرحماکشت وبرپایه ی گزارش سازمان ملل،اسد پسر،به کمک ایران وروسیه،110هزارسوری را درخیزش های دوسال پسین کشته است.ازهمه غمبارتراین که،به کشتارهای نامبرده بسنده نکرده بتاریخ8سیپتامبر،دست به حمله ی کیمیای زده1429نفرزن،مرد وطفل رابی رحمانه کشت.پس ازکشتارنامبرده، بخاطرتهدید امریکا به حمله وسرسختی ای روسیه،به تن دهی به نابود کردن ذخیره ی سلاح کیمیای ای خود وا دار شده است.
درهمسایگی سوریه،نظامی های مصری، پس ازبازگردانیدن حکومت سرنگون شده ی مبارک،اعلام کردند که نهضت اخوان/برادران،دارای سه میلیون عضومی باشد که بایدهمه شان کشته شوند وبه اعلام این جنایت بسنده نکرده باتنگ ترکردن محاصره ی غزه بخاطرگرایشی اخوانی حماس،مردم بی چاره ی آن بخش ازفلسطینِ محکوم راهم درمحاصره ی بی پیشینه گرفته به سوی مرگ کشانیده اند.ازجنایت وبی ادبی ای قذافی که مردم لیبی راموش وسوسک خواند وخودش موش گونه ازسوراخ بیرون کرده وکشته شد،همه گان اطلاع دارند.درالجزایرهم ، حکومتی مانند حکومت وحشی ای قذافی به پیش می رود.دراین راستا،سه روزپیش،درسایت الجزیره،نوشته ی یک الجزایری راخواندم که گفته بود"کشوررا آزاد کردیم ومردم رانه"! نتیجه ی چنان آزاد کردنی هم حکومت ستمگری می باشد که سبب شده است که مردم به حکومت داریی فرانسه،استعمارگرقبلی درود بفریستند!به گونه ی که اکنون افغان هابه خاطرجنایت جهادی ها، طالبان ونابکاری وفساد حکومت کرزی، به کمونیست ها واتحاد شوری ابرازعلاقمندی می کنند! این یک واقعیت است که همه دشواری های یاد شده زاده ی نابکاریی سیاست مداران وخود سریی نظامی هامی باشد.نظامی های که حکومت قانون ودموکراسی وآزادی را دشمن می پندارند وفضای اجتماعی را امنیتی وفضای سیاسی - فرهنگی رابستند تابی واهمه حکومت نمایند.شیوه ی حکومت داریی که سومالی،افغانستان ،عراق را فروپاشاند،سودان راتجزیه،مالی را دوباره زیرنفوذ فرانسه برد،ویمن رابه به پذیرش راستین یادروغین نظم فدرالی با آینده ی تاریک، مجبورساخت.واین که بحرین باکشمکش دیرین شیعه- سنی اش مانند یمن به سویی نظم فد رالی می رود یافرومی پاشد،باید انتظارکشید.
باتوجه به گفته های بالا،باید به صراحت ابرازنمود که رهبران کشورهای مسلمان،جزشرمساری،چیزی دیگری برای گوفتن درمجع عمومی سازمان ملل ندارند! البته درمیان آن ها استثناهای هم مانند ترکیه ،مالیزی واندونیزی دیده می شوند که به سخن مشهور"بایک گل بهارنمی شود." ازاین رو،سیاسی – نظامی،فرهنگی- روشنفکر،ملاوعوام،همه درجامعه ی اسلامی بایداعتراف نمائیم که خود موقع دادیم که استبداد سیاسی- نظامی- قبیلگی وسنگ اندیشی ای زیراثرآن،مسلمان ها رابه سوی وضعیت غمبارکنونی براند.بهرحال،برای بلندمت، راه حل پایداراین است که دانشمندان مسلمان ازتجربه ی نوزای،اصلاح مذهبی ونهضت روشنگریی اروپایی که درقلمرواندیشه،آزادیی عقل وفلسفه اززیراثرکلیسا؛ودرجامعه ی مسلمان، درآغازین برهه باید آزادی فلسفه،عقل وادبیات اززیراثرفقه،شیخ وشاه می باشد،بهره برداری نمایند.وبرای کوتاه مدت، راه حل بازکننده ی راه بروی راه اول، این است که استبداد درهمه شکل هایش چه به نمونه ی عربستان وایران وچه به نمونه ی سکولار- فرقه گرا- وحشت بارش، مانند سوریه وچه نمونه ی نظامی گرانه ی دربیرون مرزدشمن تراش وتروریست سازش، مانندپاکستان، وکودتایی، جنایت کارش، مانندمصر،محکوم شود؛ وملت های مسلمان چنان دربرابرآن هابسیج وحساس ساخته شوند که دیگرتفنگ داران وخود کامگان،جرئت نکنند دست به ماجراجوی های ضد ملی بزنند.
ازسوی دیگر،نباید شرایط بین المللی وبازی گران عرصه ی جهانی را درپرسمان های خوب وخراب کشورهای مسلمان بی نقش انگاشت.بطورنمونه،استعمال سلاح های کیمیای توسط حکومت وحشی وروبزوال اسد درسوریه ودروغ گویی رئیس جمهورروسیه درجهت پنهان کردن آن به این دلیل که مخالفان اسد،سلاح کیمیاوی را استعمال کرده اند.مخالفانی که ازسلاح های کارآمد درجنگ های چریکی محروم اند چه ماند به این که، سلاح کیمیاوی داشته باشند. وآماده شدن امریکابه حمله ی نظامی بر دمشق که تن دهی ای حکومت جنایت کاربشاراسد برای نابود کردن ذخایرسلاح کشتارجمعی اش فراورده ی آن می باشد؛وخدمات بهوده ی ایران برای ماندن حکومت جنایت کاراسد درقدرت و...پرسمان های می باشند که ایجاب غوربیشتری را می کنند.دراین گونه بازی های خوب وبد،بررسی ای نقش سه نیروی بومی وغیربومی بسیارمهم می باشد:نخست،رقابت های کشورهای منطقه، چه کوچک وچه متوسط، مانند:ترکیه،ایران،مصر،عربستان،پاکستان،اردن وامارت های جنوب خلیج فارس، درسوریه وافغانستان وجاهای دیگر، ووابستگی ای حکومت های مستبد به قدرت های بزرگ جهانی ودست اندازیی آن ها درامورکشورهای مسلمان.دوم،کمک تند روان مذهبی به مستبدان بومی وبا دارانشان تا دست اندازی های ناروای خود درامورکشورهای مسلمان را پنهان یا توجیه نمایند.بطورنمونه،تروریسم طالبان- القاعده ودیگرشاخه های آن ها درافغانستان ومنطقه، ابزارسیاست پاکستان وچند کشوردیگردرمنطقه ی جنوب وآسیای مرکزی شده است تاهرگونه دست اندازی درحقوق سیاسی-اجتماعی- اقتصادی- مدنی- فرهنگی ای مسلمان ها وادامه ی دیکتاتوری توجیه پیدا نماید وکشورهای دموکرات غربی هم براین پرسمان چشمان خود را بسته نمایند.سوم،خطرتند رویی مذهبی بویژه طالبان،القاعده،بوکوحرام،الشباب/ جوانان و...سبب شده است که قدرت های بزرگ وکشورهای درمیانی وکوچک ،هم درمحیط ملی وهم درمحیط بین المللی، بهرکارضد دموکراسی وآزادی بویژه درجامعه های مسلمان دست بزنند.باتوجه به گفته های بالا،لازم است که آگاهان ومبارزان مسلمان ازگرایش های گونه گون فکری- ایدئولژیک دست بدست هم داده درگام نخست،به حیات ننگین استبداد سیاسی- مذهبی پایان بدهند.دراین صورت،دروازه ی تفکروفرهنگ بروی اندیشه های نوکشوده می شود.دوم،بانقد ازگذشته ی خود ونگرش انتقادی به فرهنگ غربی،مسیرآینده ی جامعه ی مسلمان راتعیین،جهت ورهبری نمایند.دراین صورت،نه حکومت های استبداد می ماند ونه تروریسم وتندرویی مذهبی که باعث شرمساریی مسلمان ها درجامعه ی جهانی شده اند.

Friday, 20 September 2013

نگاهی به وضع زبان دری دررسانه های افغانستان


ابراهیم ورسجی
29-6-1392
چند روزپیش،دومقاله زیرعنوان های"نگاهی به وضع تفکرسیاسی"و"تفکردینی دررسانه ی افغانستان"نوشته بودم که توسط وبلاک اندیشه وفسبک وسایت های خورشید وآریایی درخدمت خوانند گان قرارگرفت.ازپیش،برای نویسنده آشکارشده بود که نوشته های یاد شده بدون نوشته ی کنونی که بحث درباره ی ارزشمندیی زبان ادبی که به گونه ی بهتری درتعامل / داد وگرفت میان اندیشه های دیروزوامروزیا نووکهنه می باشد ونوشته های دیگری که پسان ترزیرعنوان های تفکردینی وسیاسی درآموزش وپرورش، به محیط فکری- فرهنگی پیش کش خواهندشد،نیم کاره می باشند.ازاین رو،به ترتیب،درزمینه سخن خواهم گفت.علت بحث وسخن سرایی درهرسه پرسمان یاد شده این است که، افغانستان نیازمبرم دارد که بانقد گذشته ی ناشاد تاریخی- اجتماعی- فرهنگی- سیاسی خود، به سوی آینده ی بهترگام بردارد؛ وگام برداشتن درسمت آینده ی روشن هم، به نگرش نوین دینی – سیاسی وادبیات نووزبان پویا وآماده ی پذیرش وبیان پرسمان های نونیازمبرم دارد.کاری که باید آن را اکا دمی نام نهاد علوم که بدبختانه برخلاف جوهرکارنامه اش، به خانه ی امن متعصبان وفاشیستان واپس گرا- قبیلگی تبدیل شده است ، می کرد.چون، اکا دمی با صطلاح علوم، درکله ی پوسیده وپوک گردانندگانش تقویه ی زبان پشتوراکه درزادگاهش پاکستان روبمرگ دارد،دربهای زبان وفرهنگ فارسی دنبال می کند،نباید ازآن توقع داشت که درزمینه، مصدری کاری نیکی شود. بنابراین، مدت ها بود که می خواستم دراین راستا قلم فرسایی نمایم که بخاطرگرفتاری ها ودشواری های شخصی نتوانستم کاری درخورشرایط کنونی نمایم.
بهرصورت، با وجود گرفتاری ها ودشواری هابی شمار که لازمه ی زندگی هرکنشگرعرصه ی فکری- فرهنگی- ادبی- زبانی درجامعه ی جنگ- ستم- فقرزده ی دارای کمترین کتاب خوان وکتاب خانه دارِافغانستان می باشد،کامیاب شدم که درادامه ی پخش کتاب دوجلدیی "جهاد وجنگ سردِ قدرت های بزرگ"،کتاب های:"اسلام وسکولاریسم"،"اسلام،غرب ودموکراسی"و"اسلام،غرب وحقوق بشر"را نوشته ،پخش نمایم که گامی آغازین درعرصه ی فکرواندیشه ی نودرافغانستان می باشد.همچنان،امیدوارهستم که درآینده ی نزدیک بتوانم کتاب های:"اسلام وغرب"و"زبان وجهانی شدن"را خدمت خوانند گان عزیزپیش کش نمایم.دراین نوشته که جوهرش وضع زبان دری یا فارسی دررسانه هایی رسمی وغیررسمی ای افغانستان می باشد،بیشترازهمه،نویسنده بدومسئله ی زیرمی پردازد:نخست،دربرخی رسانه های افغانی که ازشمارهواخواهانشان آگاهی ندارم،سخن گفتن اززبان دری به بازتاب شعرهای عاشقانه وافسانه وقصه سرای های وقت تلف کن منحصرشده است که میانه ی باشرایط کنونی وادبیات مدرن فارسی ندارد.دوم،کیفیت زبان وادب وگویندگان آن دررسانه ها بسیاراُفت کرده است.بطورنمونه،سه هفته پیش،زمانی که درتلویزیون طلوع،خبربرآمد کردن یک اتحادیه ی انتخاباتی پخش می شد؛بی درنگ،سخنِ یک سخن گوی مخالف آن اتحادیه هم که آن را سمتی خوانده بود،ازنهایت بی سوادی، نطاق تلویزیون،واژه ی سمتی را،سُمتی خواند که هم خندیدم وهم لحظه ی پسانتراشک ازچشمانم جاری شد که گزارش خوان های رادیوی- تلویزیونی افغانستان، دربخش زبان تاچه اندازه کم دانش می باشند.بدبختانه،سخن سرایی دررا دیو وتلویزیون نام نها ملی هم بی شباهت به تلویزیون طلوع نمی باشد؛حتا دربرخی موارد،پس مانده ترازآن می باشد.
پیشترازاین،سال گذشته، دریک مرکزپخش ونشرکتاب،مجله ها ونشرات که اکنون به شمارشان بی رویه درکابل افزوده شده است،درزیرمیزمدیرآن،نگاهم به روزنامه ی انیس افتاده بود.پس ازآن،آن رابرداشته بخوانش گرفتم.پرسمان خنده داررا درصفحه ی نخست روزنامه یافته بودم که درآن ازگفته ی وزیراطلاعات وفرهنگ:"جامعه ی مدنی جوانان افغانستان" ،آن هم بازبان بسیارغیردستوری آمده بود که هم خندیدم وهم اشک ریختم که چه کسانی برفرهنگ وزبان عامه ورسمی ای کشوربد بخت ما فرمان می رانند.همین که وزیرفرهنگ ازتعریف جامعه ی مدنی ناتوان است،می توان داوری کرد که وضع زبان درکشورچگونه می باشد؟ پس ازآن،دوستی، بیانیه ی45ماده ی کرزی راکه درپارلمان هم به خوانش گرفته شده بود وباصطلاح ازراه اندازیی اصلاحات ومبارزه بافساد زیرفشارکمک کننده ها حکایت می کرد،برایم داد.دربیانیه ی کرزی هم چیزی که بسیارمتعجبم ساخت،ادبیات وزبان نگارش آن بود که ازوضع زبان فارسی درآغازعصرصفوی حکایت می کرد.واقعیت این است که، درآن وقت ،ترکیه ی عثمانی به حیث بزرگترین قدرت شرقی که سربازا نش تا دروازه های ویانا رسیده بودند وتهدیدی بزرگی را متوجه قدرت های تازه پای اروپای ساخته بودند.ازاین رو،قدرت های تازه پای اروپایی بخاطردفع تهدیدعثمانی ها،کمک به قدرت گرفتن صوفی های منحط،متعصب وتفنگ بدست صفوی کردند تادرکنارعثمانی ها دردی سری برای آن هاساخته باشند.صفوی هاهم که به کمک رقیبان اروپایی عثمانی، درفارس / ایران کنونی بقدرت رسیده بودند،دست بدوکارزیرزدند:نخست،شیعه ساختن اجباریی پارس سنی که باکشتارنیم میلیون سنی مذهب همراه بود.دوم،آغازجنگ ودرگیری باعثمانی ها تا ازفشارآن ها براروپای ها کاسته شود.
ازپیش روشن بود ومی باشد که، گروه های ملایی درجهت خواست حکومت گران ، درمدیریت عوام مذهبی وتغییروتحریف مذهبشان ازطریق مسجد ومنبرنقش مهم دارند؛ وهمه ی دستگاه ملایی فارس یا ایران پیشاصفوی، سنی ای اغلب حنفی ،مذهب حاکم برعثمانی بود.ازاین رو،صفوی ها درجهت پیشبرد برنامه ی خود که همسازبامنافع قدرت های تازه پای اروپایی بود، دست بدوکارزیرزدند:نخست،دربخش نظامی،لشکرمتعصب وسنی ستیزقزلباش/ سرسرخ راساختند که نیم میلیون مسلمان حنفی مذهب را درجهت تبدیل کردن ایران سنی به دولت متعصب شیعه، کشت.دوم،برای پُرکردن خالیگاه ملا های سنی- حنفی ،یک لشکرمنحط وعقب مانده از ملاهایی شیعه ی جنوب لبنان را وارد قلمروفارس یا ایران کنونی کردند تابه کمک مالی وسیاسی دولت های اروپای، درعرصه ی مذهبی، سنی کشی وشیعه سازی ودرعرصه ی سیاسی،دردی سری برای ترک های عثمانی که تا دروازه های ویانا رسیده واروپای ها راتهدید می کردند،بسازند.پس ازآن است که جنگ میان ایران صفوی وترکیه ی عثمانی برای سلطه برعراق که دارای بیشترین زیارت خانه های شیعی می باشد،آغازشد که اخیرین آن درسال1624صورت گرفت وصفوی ها را عثمانی ها برای همیش ازعراق بیرون راندند.اگرامروز،حکومت آخوندیی ایران درمسایل لبنان وسوریه بیشترازافغانستانِ فارسی زبان درگیرمی باشد،بی رابطه به ریشه ی لبنانی ای آخوندیسم شیعه ی ایرانی نمی باشد.
درعرصه ی زبان که موضوع ویژه ی این نوشته می باشد، شاه اسماعیل صفوی برای سلطان عثمانی به ترکی نامه فرستاده بود وسلطان، پاسخ او رابه فارسی داده بود.هدف سلطان این بود که، به شاه منحط صفوی بفهماند که مدارا وکثرت گرایی قومی- زبانی – مذهبی، شیوه ی حکومت داریی من است.شیوه ی که صفوی های منحط وستمگردشمن آن بودند.برای فهم بهترموضوع، درعرصه ی مذهبی،توصیه می کنم که هرخواننده ی، کتاب"تشیع علوی وتشیع صفوی"، اززنده یاعلی شریعتی رابخواند تابرایش روشن شود که صفوی ها تاچه اندازه بنام مذهب شیعه، جنایت ودشمنی میان شیعه- سنی را دامن زدند که دستاورد غمبارآن درشرایط کنونی فتنه گری های ایران آخوندی وعربستان وهابی درویرانی ای عراق،افغانستان،سوریه و...می باشد.درعرصه ی زیان رسانی ای صفوی ها به فرهنگ وتاریخ ایران، زنده یاد دکترداریوش همایون می گوید که:"آنقدرخیانتی که صفوی هابه تاریخ وفرهنگ ایران کردند،افغان ها نکرده اند."درمورد افغان ها،منظورهمایون،هجوم افغان های هوتکی به اصفهان وپایان دادن به عمرسیاه حکومت صفوی هامی باشد که باقتل وغارت وتباه کاری همراه بود ودرتاریخ ایران کنونی زیرنام:"فتنه ی افاغنه "تدریس می شود.تدریس درتاریخ، زیراین نام،بدون درنظرداشت این واقعیت تاریخی صورت می گیرد که درآن زمان،جنوب غرب افغانستان کنونی یاسرزمین پدریی هوتکی ها،بخشی ازخاک ایران بود.به سخن دیگر،هوتکی های سنی علیه دولت متعصب ونابرد بارشیعه ی خود شوریده بودند.بهرصورت،ازنظرتاریخی،نتیجه ی خیانت صفوی ها را به گونه ی تقسیم جهان فارسی زبان به کشورهای مصنوعی- کوچک درجهت منافع استعمارکهنه ونوغربی دیدیم ومی بینیم که شرایط کنونی دستاورد آن می باشد.
درباره ی زبان ادبی فارسی یادری واثرات ویرانگرانه وناگوارحکومت ننگین صفوی ها برآن،به صراحت می توان گفت که تا اندازه ی بسیاری فرهنگ فارسی را ناتوان وزبان فارسی رانیمه عربی ساخته بودند.ازاین رو،نیاز مبرم احساس می شود که به ریشه ی موضوع پرداخته شود.واقعیت این است که؛ پس ازبازسازیی زبان دری یا فارسی دردوره ی صفاری واوج گیریی آن دردوره ی سامانی که این زبان را مانند دوره ی ساسانی دفتری وعلمی ساخت،واژه های عربی ازطریق چند حرف عربی درالفبای دری،وارد زبان ماشد که صدای آن ها را دستورزبان دری به گونه ی مصادره کرده است که درواقع فارسی شده اند تا این که عربی مانده باشند.وقتی که صفوی ها برای شیعه سازیی زورمدارانه ی فارس دیروزوایران امروز، ازجنوب لبنان،برای پُرکردن خالیگاه ملاهای سنی- حنفی، ملاهای شیعه وارد کردند،ازاین طریق،زیان های تباه کارانه ی را بزبان فارسی وارد کردند که نماد آن بیشترازپیش عربی زده شدن این زبان بود.ازبد رخ دادها، فارسی ای عربی زده ی صفوی ها تاپایان دوره ی قاجارهاباهمان ملاهای وارداتی- جنوب لبنانی هم ادامه یافت. خوشبختانه، درپایان دوره ی قاجار، اندیشه های نوین وارد ایران شد که نتیجه ی آن دوتحول زیربود:نخست،انقلاب مشروطه.دوم،برآمدن فارسی نوکه می کوشید ومی کوشدخود را اززیرسلطه ی دستورِزبان گریزواژه های عربی نجات بدهد.
زمانی که انقلاب مشروطه بخاطرکشمکش مشروطه طلبان ومشروعه خواهان که حکومت آخوندیی کنونی بازتولید دومی می باشد ،دسیسه گری های دربارقاجاری به کمک روس هاوآماده نبودن جامعه ازنظرذهنی – روانی برای پذیرش افکارنو؛ناکام شد، رضاشاه پهلوی، مردی نظامی ای نوگرابرآمد کرد.شخصیتی که بافرهنگ سراسازی متشکل ازفارسی شناسان ایرانی وغیرایرانی ای زیر:بهار،دهخدا،فروغی،نفیسی،سیدنصرالله تقوی،رضازاده شفق،فروزانفر،حکمت،قریب،حسین گل گلاب،یاسمی،ادیب السلطنه سمیعی،صدیق اعلم،قاسم غنی،ابراهیم پورداود،عباس اقبال آشتیانی،محمدقزوینی،محمدتدین،مسعودکیهان،جلال همای،علی اکبرسیاسی،جمالزاده،اقبال لاهوری ونکلسن،به نوسازیی فارسی دست زد.حیفاودریغاکه درمیان این نام ها،شخصی ازافغانستان،تاجیکستان وازبکستان که زبان دری، پس ازفارسی ستیزیی امویان ،توسط صفاری ها وسامانی ها درسرزمین های یادشده بازسازی وراه اندازی شده بود،دیده نمی شود! علت این نبودهم، این است که، درآسیای میانه، روس ها،بویژه بلشویک های استالینی ،زبان فارسی را ازنفس انداخته بودند؛ودرافغانستان هم، جنگ های دوام دارقبیلگی ودست اندازی های هند بریتانیا وروسیه ی تزاری- بلشویکی، وبرآمدن قبایلِ فرهنگ گریزدرسیاست،مانع ازاین شد که زبان فارسی اهمیت دوره ی سامانی-غزنوی ی خود را دوباره بدست بیاورد.ازاین رو،به صراحت گفته می توانم بگویم که رضاشاه درادامه ی خدمات صفاری ها وسامانی ها بزبان فارسی،بیشترین خدمت رادرجهت به روزکردن این زبان انجام داد. زمانی که ازبه روزکردن زبان فارسی توسط رضاشاه پهلوی نام می برم،منظورم دوپرسمان زیرمی باشد:نخست،به نقد کشیدن زبان فارسی ای عربی زده ی بازمانده ازدوره های صفوی وقاجاری.دوم،درروشنای دانش ورزی نووبهره برداری ازتجربه ی زبان شناسانه ی کشورهای مدرن اروپایی، پی ریزی کردن زبان کنونی فارسی توسط فرهنگ سراکه تاکنون کارش ادامه دارد.درواقع،کارشایسته ی که فرهنگ سرای رضاشاهی به کمک فارسی شناسان نامبرده انجام داد؛سبب شد که، ماامروزمیوه ی گهربارآن رابه گونه ی زبان فارسی کنونی بچینیم.
درحالیکه،فرهنگ سرای رضاشاهی ،فارسی ای نورا درایران رقم می زد، درافغانستان، پیشتروهمزمان باآ ن،وضع زبان دری یا فارسی به گونه ی وارونه سمت دهی می شد.البته به سه گونه ی زیر:نخست،درتمام قرن19،امیران مزدورمانع راه اندازیی مدرسه های نوشدند تابرای ادامه ی حکومت داریی نادانی پرورشان،دانایی نوینی زبانی- فرهنگی- اجتماعی- سیاسی درکشورما رخنه نکند.بدبختانه، این سیاست قبیلگی ای نگهداریی مردم درنادانی تانیمه ی نخست سده ی بیستم ادامه یافت؛تا این که،رخنه ی شوروی درافغانستان، برخی نهادها ازجمله آموزش وپرورش را نسبت به گذشته دیگرگون ساخت؛اما،سیاست زبانی – فرهنگی ای حکومت های قبیلگی ای گذشته دست نخورده ادامه یافت.دوم،افزون برسیاست نادان سازیی مردم توسط امیران قبلی که بافارسی ستیزی همراه نبود،نادرخان وهاشم خان ودیگرافراد پس مانده ی خانواده ی آن ها،اول فارسی ستیزی کردند؛ ودوم،قتی که زبان ستیزی شان درنتیجه ی ایستادگی دری زبان ها ناکام شد، دست به سه کارزیرزدند:نخست،به جداسازیی حوزه ی فرهنگی ای ایران وافغانستان دست زدند تا رابطه ی فرهنگی فارسی زبانان راقطع نمایند ویااین که، ماننداستالین که زبان دری را دربخش جنوب ازبکستان کنونی نابود کرده بود،عین کاررا درسرزمین مابکنند.دوم،ازروی ناچاری که زاده ی درماندگی زبان پشتودربیرون خاستگاهش یعنی خراسان / افغانستان کنونی می باشد،زبان دری رابه گونه ی عربی زده ی دوره ی صفوی- قاجاری اش که دریی غیرفارسی می نامیدند، تشویق کردند.سوم،یک گام درجهت مسخ زبان فارسی، پیشترگذاشته،واژه های زبان پشتورا بزوربرآن بارکردند.ازاین رو،ما درافغانستان، اکنون دارای فارسی ای رسمی ای می باشیم که به مراتب پس مانده ترازفارسی ای دوره های صفوی وقاجاری می باشد.
بنابرآن،وقتی که نویسنده ازوضع زبان دری یا فارسی دررسانه های افغانستان سخن می گوید،منظورش همان فارسی ای عربی زده ی دیروز و زیربار پشتوبرده ی زورمدارانه ی رسمی ای امروزمی باشد که تنها بدرد سیاست کاران نا فرهیخته ومتعصبان باصطلاح فرهنگی- قبیلگی می خورد که گمان می کنند بدین وسیله بزبان پشتوکه درزاد گاهش پاکستان، نفس های اخیری اش را می کشد، خدمت می کنند،می باشد،نه فارسی مدرن وبه روزشده که بدرد ادبیات فرهیختگان فارسی زبان وملی گرائی زبانی- فرهنگی شان می خورد.خوشبختانه،باگسترش فن آوریی آگاهی بخش ورسانه های آزاد وکوشش های خستگی ناپذیرفرهیختگان فارسی زبان، چه تاجیک وچه هزاره که دومی هم ازنظرزبانی- فرهنگی تاجیک می باشد، زبان مدرن فارسی به گونه فرهنگ سرای رضاشاهی نه فرهنگ سرای آخوندی که ادامه ی فارسی صفویه وقاجاریه می باشد، جایگاه ویژه ی خود را درافغانستان پیدا کرده است.ازاین رو،می خواهم دوپرسمان زیررا به پشتوگرایانی که ترقی زبان پشتورا درمسخ زبان دری پی گیری می نمایند ودری زبانانی که درتکاپوی پیشرفت وامروزین کردن زبان خود می باشند،پیش کش نمایم:نخست اینکه، زبان ها با روندعادی واژه های بیگانه راحسب نیازخود البته درسازگاری بادستورزبانی ای خود می گیرند وواژه های که بیرون ازاین مسیربریک زبان بارکرده می شوند؛مانند واژه های پشتوی بارکرده شده به زبان دریی رسمی – حکومتی ای ما،به مهمانانی همانندی دارند که شبی دریک کاروان سرا اتراق می کنند وفردا می روند.اگرمخالف خواست مدیرکاروان سراعمل کنند،بزوربه بیرون رانده می شوند.دوم این که،گویش گران زبان های دری وپشتو درافغانستان،بکوشند ازدامن زدن به نفرت علیه یک دیگرخود داری نمایند.زیراکه، زبان وسیله ی گفت وگو،یک دیگرفهمی وکمک به رشد وترقی ازطریق جذب وخود مانی کردن مفاهیم واندیشه های نومی باشد نه وسیله ی دیگرستیزی.
باتوجه به گفته های بالا،ایجاب می کند که این اصل شناخته وپذیرفته شود که زبان جدا ازدستورش که ازالفبایش برمی خیزد، هیچ واژه ی را از زبان های دیگرنمی گیرد، بویژه واژه های را که خود دا را می باشد.مانند واژه های دانشگاه،دانشجو،دانشکده ،بازرس کل و...که پشتون های سیاست زده ومتعصب، می کوشند بزوربرابرهای پشتوی آنها راکه ازخود فارسی ای زاده ی برابرسازیی فرهنگ سرای رضاشاهی گرفته شده است،به زبان فارسی بارنمایند! ازسوی دیگر،فاشیست های زبانی ای پشتون به این نکته نیزدقت نمایند که بارکردن زورکی واژه های پشتوبه زبان دری، چه نقشی می تواند درپیشرفت زبان پشتوداشته باشد؟ اگربه این اصل دقت نمی نمایند،سری بتاریخ بزنند که دری زبا نها چگونه زبان عربی را با وجود بار دینی اش ازخراسان بزرگ بیرون کردند وباقی مانده ی واژه های عربی دردری را ازنظرصدا چنان مصادره کردند که هرگزبه عربی نمی مانند.ازهمه مهم تراین که، فارسی ای دری وفرهنگ وهنربرخاسته ازآن ، چنان سخت جان ورزمنده می باشد که درهزارسال حکومت ترک تباران غزنوی،سلجوقی،مغلی وتموری،به آن ها اجازه داده نه شد که زبان خود را جایگزین زبان فارسی نمایند.بطورنمونه،روزی ملک شاه سلجوقی به خواجه نظام الملک،نخست وزیرفارسی زبان خود گفت که "دیواتت رابرمی دارم"،خواجه دربرابرش گفت که"اگراین دیوات را برداری،تاجت را برمی دارند"! به سخن دیگر،متوجه باش که سیاست وزورمداریی بیابان گردانه هم بخاطر ادامه ی خود، تابع وضع زبانی- فرهنگی- هنریی جامعه می باشد، نه وارونه ی آن! به سخن دیگر،دستاورد حکومت مداریی زورمدارانه وبیابان گردانه هیچ ومرگش حتمی می باشد.همچنان،تاریخ نشان داده است که زورمدارانِ بیابان گرد آمدند ورفتند وفایده ی مادی وفرهنگی ای درخورتوجهی را به مردم زیرفرمان تحمیلی ای خود رسانیده نتوانستند.
بادرنظرداشت گفته های بالا،اگرپشتوزبان های سیاسی دردوصد سال واندی حکومت گریی بدوی وبدون دستاورد حتابرای قبایل خود،کمی دقت نمایند، بدرستی درک می کنند که زوروبیابان گردی، زبان وفرهنگ ساخته نمی تواند.اگرمی توانست، زبان مغلی باید اکنون زبان جهانی می بود! زیراکه، هم دربیابان گردی یکه تازبودند وهم توسط فتوحات بیابان گردانه ی خود،بخش بزرگ جهان آن دوره را بزیرسلطه ی خود درآورده بودند.بابیابان گردیی مغلی، نه تنها مغل ها زبان وفرهنگ ساخته نتوانستند،بلکه باعث پس ماندگی سرزمین های مفتوحه ی خودهم شدند.ازاین رو،بسیاری کارشناسان امورروسیه، زمانی که این کشوراروپای شرقی راباهمتایان اروپای غربی اش مقایسه می کنند،به این باورمی رسند که پس ماندگی این کشوراروپایی درمقایسه بابخش غربی ای قاره،تا اندازه بسیاری به هجوم وتباه کاریی بیابان گردانه ی مغل ها،ارتباط تنگاتنگ دارد.دراین مقایسه ی واقع بینانه،روسیه تنها پرونده ی پیش رویی نویسنده نیست،بلکه خراسان بزرگ هم منطقه ی باپیشینه ی تمدنی- فرهنگی ای پیشرفته می باشد که قربانی ای تهاجم بیابان گردانه ی مغل هاشده است.درواقع،می توان چنین ابرازنظرنمود که تهاجم بیابان گردانه ی مغل ریشه ی بسیارماجراجوی های بیابان گردان پسینی شد که پس ماندگی منطقه درمقایسه باغرب اروپاکه خیر،حتاروسیه نماد آن می باشد.
اگراین گونه پس ماندگی را به زبان وزبان سازی های ناشیانه که درافغانستان، برخی لایه های سیاسی با ذهن پس مانده ی قبیلگی دنبال می کنند،ارتباط بدهم، روشن می شود که، خود زبان وفرهنگی که آن زبان آن را بیان می نماید،درموقع دادن وراه بازکردن بروی اندیشه های نو،نقش مهمی بازی می کند.نه تنهانقش مهم بازی می کند،بلکه ضعف وناتوانی خود را دربرابرزبان ها وفرهنگ های پیشرفترازخود درک کرده به رفع کمبودی ها می پردازد.چون ، پس ازجنگ جهانی دوم، بویژه بامیوه دادن نهضت استعمارزدای،دومسئله ی زیربدرستی درک شد:نخست،اهمیت زبان وفرهنگ درخود بنیادیی فرهنگی- زبای بود ومی باشد که رهبران تازه پای دولت های ملی ای تازه وارد به عرصه ی سیاسی جهان، به ارزشمندیی آن پافشردند.دوم،ناتوانی ی زبان وفرهنگ ملی ای تازه واردهاهم درمقایسه بازبان وفرهنگ باداران عصراستعماری تا اندازه ی بسیاری درک وشناسایی شد.ازاین رو،بسیاری کشورهای مستعمره زبان با داران قبلی رامانند گذشته نگهداری کردند.اینکه درهند،پاکستان،بنگله دیش،مالیزی،نیجریا و...زبان انگلیسی، درالجزایر،تونس،مراکش، زبان فرانسوی،دراندونیزی،زبان هلندی،دربرازیل،زبان پرتگالی ودر دیگربخش های امریکای لاتین، زبان اسپانوی نگهداری شدند، دال براین است که، ازدیدگاه زبان سازی، آن زبانی که مفاهیم علمی را خوب تربگیرد وخوب تر بیان نماید،جایگاه ویژه ی درروند توسعه وپیشرفت اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی وسیاسی ای کشورها دارامی باشد.کاری درافغانستان،تنهااززبان دری ساخته می باشد.
ازسوی دیگر،افغانستان که مستعمره ی مستقیم استعمارانگلیس نشد تازبان انگلیسی را مانندهند وپاکستان بیاموزد وازآن برای توسعه ی علمی- اقتصادیی خود بهره برداری نماید.ازجانب دیگر، درسده ی بیستم، بویژه نیمه ی پسین آن،مسئله ی زبان ملی زیرتاثیرسیاست یکسان سازی وکرد ستیزانه ی اتاترک وسیاست زبانی ای فرهنگ سرای رضاشاه پهلوی ،اهمیت فزاینده ی پیدا نمود.البته،ازدونگاه:نخست این که،دسته ی حاکمِ بازمانده ازدوره ی استعمارغیرمستقیم انگلیس،حضورتاریخی ای زبان دری را که درکشورما فراگیریی مطلق داشت ودارد وسرزمین طبیعی اش هم می باشد،برنتافت.دوم این که، زبان پشتو، زبان قومی ای حاکمان تحمیلی، هم درهند برآمد کرده بود وهم مدعی های زبان سازی، خود به آن سخن گفته نمی توانستند.طرفه این که، زبان پشتو در بخش جنوب افغانستان، تنهاکاربرد گوفتاری داشت تانوشتاری.وازهمه خنده داراین که،گروه حاکم که خودش به پشتوسخن گفته نمی توانست وقبایلی هم که خودش را به آن ها پیوند می کرد،اکثراً نه مالیه می پرداخت می کردند ونه خدمت سربازی می رفتند.دو ویژگی ای وفاداری به کشور- ملت که افغانستان زیرفرمان آن هامدعی آن بو د ومی باشد وتاکنون درجهت رسیدن به آن توفیق نیافته است.درچنان فضای جهت گیرانه ومتعصبانه ی قبیلگی- قومی بود که جناح حکومت گرازجیب دیگرقوم ها مالیه می گرفت تا زبان پشتورا باکمرنگ یا نابود کردن زبان آن ها، بویژه زبان دری، ترقی بدهد.سیاستی عصبانی ونازائی که تاکنون ادامه یافته وجزدودستاورد منفی ای زیر،دستاوردی دیگری نداشته است: نخست،ناتوان ومسخ کردن زبان فارسی .دوم،دامن زدن به چند دستگی ای قومی.آری،دو دستاورد غم اگیزدیگرهم داشت:نخست این که،پشتوکه توان ترقی درافغانستان بازیرساخت فرهنگی- زبانی- فارسی- خراسانی را نداشت وندارد،امازبان دری راچنان ازرمق انداخت که نتواند کمکی شایسته ی درعصرجهانی سازی برای مردم این کشوربکند .دوم این که،بخاطرنازاسازیی زبان وفرهنگ فارسی وناتوانی ای فرهنگ وزبان پشتودرگیرش اندیشه های نو،طالب،تروریسم وتریاک را نصیب مردم افغانستان ساخت که ثمره ی آن ناتوانی ناتودراستوارسازیی حکومت مرکزی درکابل ودوباره فربه شدن تند روی وتروریسم می باشد.
اکنون که زبان انگلیسی باپیشرفت های چشم خیره کن خود درعرصه های علمی- فنی موقعیت جهانی پیداکرده وبه حیث زبانِ جهانی سازی، زبان های بزرگی مانند:فارسی،عربی،اردو،ترکی و...را زیرفشارگرفته است.معلوم نیست که زبان پشتوکه ازپیش زیرفشارفارسی واردو بود ومی باشد،بتواند ازگزند خزنده ی آن بدوربماند.بهرصورت،افغانسان که بخاطرحکومت های نامردمی،متعصب وواپس گرای خود،نتوانست واردعصرکشور- ملت شود.اماجبرزمان، واردعصرجهانی سازی یاجهانی شدنش کرده است که اثرات سازنده وناسازنده ی آن؛ بیشترازدیگربخش های زندگی،دربخش فرهنگ وزبان قابل چشم دید می باشد.شایان توجه است که جهانی سازی همراه با عزم شکستن مرزهای جغرافیایی دولت های ملی درراستای بازاریابی برای فروش کالاوکمای کردن مواد خام ارزان قیمت،درادامه ی مدرنیته / نواندیشی،بردواصل دیگرنیزتاکید می نماید:نخست،کثرت گرایی فکری- سیاسی- قومی ومذهبی.دوم،بازخوانی وجولان بخشی ای هویت های سرکوب شده توسط دولت های فاشیستی ای یکسان ساز.خوش بختانه، بخاطرفن آوریی آگاهی بخش وگسترش رسانه های آزاد،حکومت های یکسان ساززیرفشارقرارگرفته وهویت های انکارشده موقع یافته اند خود را دوباره به نمایش بگذارند.دراین راستا،برای افغانستان که ازگونه گونی ای قومی ومذهبی بهره مند می باشد،چه درعرصه ی فرهنگ وزبان وچه درعرصه ی مذهب وسیاست،بهترین گزینه ی راهگشا واتحاد بخش،پذیرش کثرت گرایی،مدارا واحترام متقابل می باشد؛واثرسازنده ی احترام متقابل هم ، درگام نخست،باید خود را دربخش زبان فرهنگ نشان بدهد.پرسمانی که بخاطرفاشیسم زبانی ای پشتوزبان های پس مانده وسیاست زده بیشترین اثرمنفی را برزبان دری گذاشته است.اگرکسی باکمی دانش زبانی- فرهنگی به زبان دریی را یج دررسانه های رسمی ای افغانستان که دراین نوشته به تفصیل درباره ی آن بحث شد،بیندازد،برایش روشن می شود که فاشیسم زبانی ای متعصبانِ وا پس گرا چه تاثیرناگواری را برزبا دری گذاشته است.ازاین رو، نویسنده ازفاشیست های زبانی می خواهد که دست ازسرمسخ کاریی زبان دری بردارند،وازفرهنگیان فارسی زبان نیزمی خواهد که تلاش نمایند تاحد توان زبان دری را ازواژه های بیگانه وخلاف دستورزبان پاک نمایند.

Monday, 16 September 2013

سرنوشت تنها جمهوری مذهبی در اروپا


رسول پدرام

• کسانی که کتاب تاریخ انکیزیسیون (دادگاه های تفتیش عقاید) اسپانیا، تألیف مرا مطالعه کرده باشند، متوجه شده اند که من در مقدمه ی کتاب مزبور نوشته ام که روحانیان، نه سی سال، بلکه بیش از سیصد سال در اسپانیا، حاکم بر جان و مال مردم بوده اند و در زندگی خصوصی و اجتماعی، طرز غذا خوردن، لباس پوشیدن و حتی روابط زناشویی آنان فضولی کرده اند. ...

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
شنبه ۲٣ مهر ۱٣۹۰ - ۱۵ اکتبر ۲۰۱۱

کسانی که کتاب تاریخ انکیزیسیون (دادگاه های تفتیش عقاید) اسپانیا، تألیف مرا مطالعه کرده باشند، متوجه شده اند که من در مقدمه ی کتاب مزبور نوشته ام که روحانیان، نه سی سال، بلکه بیش از سیصد سال در اسپانیا، حاکم بر جان و مال مردم بوده اند و در زندگی خصوصی و اجتماعی، طرز غذا خوردن، لباس پوشیدن و حتی روابط زناشویی آنان فضولی کرده اند.

روحانیان گردن کلفت و مفتخور که خود را به عنوان وکیل مدافع خدا و دین او بر توده ی عوام قبولانده بودند، در طول سیصد سال حکومت خوف و وحشت، سالوس بازی، خرافات، جاسوسی و سخن چینی علیه یکدیگر، در طول سال های سلطه ی خود بر جامعه ی اسپانیا، هزاران نفر را زنده در آتش سوزاندند. جوانان را در ملاء عام شلاق زدند. به پسر بچه ها، زن ها و دختر ها در زندان ها تجاوز کردند. اموال صد ها هزار نفر را به جرم بی دینی و بی اعتقادی مصادره کردند و آن ها را به روز سیاه نشاندند. کتاب ها را سانسور و روشنفکران و کسانی را که چون آنان نمی اندیشیدند به بند کشیدند و در سیاه چال های خود در زیر شکنجه هلاک کردند.


ساوونارولا، بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، شروع به سرکوب بی رحمانه ی مخالفان و دگراندیشان کرد. در طول چهار سال حکومت جمهوری این روحانی، و به دستور مستقیم او، آلات موسیقی را شکستند، روی شاهکار‌های نقاشان بزرگ ایتالیایی را با گچ پوشاندند، کتاب‌ها، لباس، لوازم آرایش و هر چیزی که نشانی از زیبایی داشت و از نظر او مظهر فساد و انحراف اخلاقی تشخیص داده می‌شد طعمه ی آتش شد.




کتاب مزبور که بر اساس اسناد معتبر و پرونده های موجود در بایگانی راکد دادگستری اسپانیا به رشته ی تحریر در آمده است، برای نخستین بار به زبان فارسی منتشر شد. البته قبلاً کتاب هایی (معمولاً به صورت داستان و رمان) در باره ی دستگاه انکیزیسیون اروپا چاپ و منتشر شده بود. ولی این کتاب، تنها کتابی است که فقط و فقط به بحث پیرامون تاریخ انکیزیسیون در اسپانیا، اختصاص دارد. من این کتاب را ده و یا پانزده سال پیش نوشته ام و مطالب آن ربطی به اوضاع و احوال کنونی ایران و یا هیچ کشور دیگری در خاورمیانه ندارد و اگر مشابهت هایی میان مطالب کتاب و وقایع جاری در ایران دیده می شود به این علت است که ددمنشی نظام های مبتنی بر ایدئولوژی در طول تاریخ، همیشه دور و تسلسل داشته است و اکنون حوادثی که در زمان سلطه ی انکیزیسیون در اسپانیا اتفاق افتاده است؛ پس از پانصد سال، دارد در ایران امروز تکرار می شود.

پس از انتشار کتاب مزبور، کسانی؛ چه با ایمیل و یا حضوری از من پرسیده اند که بگویم در طول بیش از سیصد سال سلطه ی روحانیان بر جامعه ی اسپانیا، آنان (کشیش ها، اسقف ها، سر اسقف ها و کاردینال ها) چه پست هایی را در دستگاه حاکمه ی این کشور عهده دار بوده اند و کدام یک از وزارتخانه ها را اداره می کردند؟!

در پاسخ به پرسش بالا، باید قاطعانه بگویم: هیچ کدام. گذاشتن مقامی مذهبی در رأس یک وزارت خانه و یا سپردن اداره ی یک سازمان دولتی به دست چنین افرادی، بیشتر جنبه ی طنز و نمایش کمدی پیدا می کند تا شبهت داشتن به سیستم اداری و حکومتی یک کشور. غیر از اداره ی سازمان ها و تشکیلاتی که در حیطه ی تخصص آنهاست مانند اوقاف و موسسات کفن و دفن اموات و مانند آن.

حتی در حال حاضر، که طبق قانون اساسی کنونی، دینی به عنوان دین رسمی کشور، در اسپانیا وجود ندارد و محدودیتی هم از نظر فعالیت پیروان ادیان دیگر در کار نیست، من در عرض این سی و دو سال اقامتم در خاک این کشور، در هیچ یک از مجالس مقننه (اعم از مجلس شورای ملی در مادرید – با ٣٥٠ نماینده و یا مجالس ایالتی)، و چه در صحن عمومی و چه در کمیسیون ها؛ کسی را ندیده ام که با قبا و ردای کشیشی، عبا و عمامه آخوندی، کلاه لبه دار خاخامی و یا چارقد و مقنعه ی راهبه گری در جلسات حضور داشته باشد. غیر از بیمارستان ها، که راهبه ها در آن جا به عنوان دستیار پرستاران و کشیش ها هم برای خواندن دعا و انجام فرائض مذهبی و یا تدهین بیماران مشرف به موت انجام وظیفه می کنند. تدهین یعنی مالیدن روغن به پا های کسی که نفس آخر را می کشد. و آخرین مراسم مذهبی پیش از خاکسپاری شخص متوفی است.



ساوونارولا که معتقد بود نه تنها میتوان فلورانس، بلکه سراسر جهان را با قوانین ١٥٠٠ سال پیش از خود او و مثل زمان حضرت مسیح اداره کرد، در اندک مدتی جامعه را با مشکلاتی جدی و بی سابقه دست به گریبان ساخت. وقتی مردم فشار نا بسامانی‌های اقتصادی و اجتماعی را بر روی دوش های خود احساس کردند، رفته، رفته از او رو گردان شدند. تا جایی که محبوبیت او در میان مردم به نفرت مبدل شد و همان مردمی که روزی او را به قدرت رسانده بودند، وی را همراه با دو تن از یاران نزدیکش دستگیر کردند.



رئیس جمهور مذهبی بر سر دار


در اروپا هرگز حکومتی دینی در هیچ کشوری از کشور های این قاره بر سر کار نیامده است، غیر از جمهوری کاتولیک فلورانس در ایتالیا به ریاست ساوونارولا و همچنین اسقف ماکاریوس که چند سالی ریاست جمهوری قبرس را عهده دار بود.

ساوونارولا بنیان گذار جمهوری کاتولیک فلورانس، روحانی متعصبی بود که خود را کاتولیک تر از پاپ می دانست و سرانجام به جرم «جسارت به مقام معظم رهبری» در همان شهر فلورانس، در آتش سوزانده شد. اتهام ساوونارولا این بود که در نامه ‌ای به پاپ الکساندر ششم، پاپ اعظم را «فروشنده ی لقب های مذهبی، التقاطی (پرت و پلا گو) و حتی بی دین» خوانده بود.

به خاطر همین جسارت، پاپ نه فقط او را تکفیر، بلکه فتوای قتل اش را هم صادر کرد. این هم از شگفتی ‌های تاریخ است که ساوونارولا و دو تن از سران وفادار حکومت اش درست در همان میدانی یعنی پیاتزا دلا سینیوریا در شهر فلورانس سوزانده شدند، که خود آنان تا چند سال پیش از مرگ در همان محل کتاب ‌ها، آلات موسیقی، اشیا زینتی و آثار روشنفکران و هنرمندان را طعمه ی حریق می ساختند.



آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی/ یک شکم بر آدمی نگذاشتی



زندگی و مرگ ساوونارولا داستانی شنیدنی و در عین حال، عبرت انگیز دارد. این روحانی کاتولیک اهل فلورانس با برخورداری از پشتیبانی وسیع و بی دریغ مردم ایثارگر، در سال ١٤٩٤ میلادی یک حکومت جمهوری مذهبی در شهر فلورانس بنیاد نهاد. او خود را نجات دهنده ی راستین جهان مسیحیت به شمار می آورد، و در دنیای مسیحیت برتر و دانا تر از همه می‌ پنداشت، حتی پاپ را هم - که عالی ترین مقام مذهبی در کلیسای کاتولیک است - به مسیحی بودن قبول نداشت. پیروان ساوونارولا، او را یگانه رهبر خود در جهان می‌دانستند و برایش جایگاهی نیمه خدایی قایل بودند. تا جایی که روزی یکی از پیروانش اعلام کرد که برای اثبات میزان فداکاری خود نسبت به ساوونارولا، حاضر است به خاطر او، درون کوره ‌ای از آتش فروزان برود و زنده از آن بیرون بیاید. ولی در آخرین لحظه و درست موقعی که قرار بود حرف خود را از قوه به فعل در آورد و به وعده ای که داده بود عمل کند، و درون آتش برود، از انجام این عمل سر باز زد.

ساوونارولا عقیده داشت که فلورانس می ‌تواند به جای دربار پاپ «مرجع مقدس» همه ی مسیحیان جهان باشد (در ضمن، این نکته را هم اضافه کنم که در آن موقع دولت واتیکان وجود نداشت. البته شهر واتیکان همیشه به عنوان بخشی از شهر رم وجود داشته است ولی دولتی به نام دولت واتیکان، هم زمان با آغاز جنگ جهانی دوم موجودیت یافت. در طول تاریخ، از مقر پاپ؛ پیوسته با عنوان «مرجع مقدس» یاد شده است. مسلمان ها مرکز خلافت اسلامی در قسطنطنیه (استانبول کنونی) را «مرجع مقدس» خود به شمار می آوردند و به دربار سلطان عثمانی که در ضمن خلیفه ی مسلمین هم محسوب می شد و در قسطنطنیه واقع بود، «باب عالی» می گفتند).

روزی ساوونارولا در یکی از خطبه‌ های خود هنگام برگزاری مراسم عشاء ربانی، ضمن مخاطب قرار دادن پاپ الکساندر ششم، فریاد می زند: «در صدر مسیحیت، تندیس‌های مسیح مصلوب (به صلیب کشیده) از طلا، و در عوض جام‌ های شراب مقدس از چوب بود؛ ولی حالا؛ در این عصر و زمانه و در روزگار ما، کلیسا دارای جام‌ هایی از زر و تندیس ‌های مسیح از چوب و تخته است». وی پس از بر زبان آوردن این سخنان، دستور داد که تمامی ظروف و اشیا زینتی کلیسا‌ها را نابود کنند. او که عقیده داشت نه تنها میتوان فلورانس، بلکه جهان را با قوانین ١٥٠٠ سال پیش از خود و مثل زمان حضرت مسیح اداره کرد، در اندک مدتی جامعه را با مشکلات جدی دست به گریبان ساخت. وقتی مردم فشار نا بسامانی‌های اقتصادی و اجتماعی را بر روی دوش های خود احساس کردند، رفته، رفته از او رو گردان شدند. تا جایی که محبوبیت او در میان مردم به نفرت مبدل شد و خود همان مردمی که روزی او را سر کار آورده بودند، وی را همراه با دو تن از یاران نزدیکش دستگیر کردند.

ساوونارولا،در طول سال‌های عمر جمهوری خود، راه انداختن دسته‌های عزاداری مذهبی را تشویق می ‌کرد و دستور داده بود که مردم نیمی از روز‌های سال را روزه بگیرند.

«روزه» در آیین کاتولیک با مفهومی که در میان مسلمانان و یهودیان دارد، فرق می کند. بهتر است در این جا به جای «روزه» از کلمه ی «پرهیز» و یا «ایام توبه از گناهان» استفاده کرد. طبق اصول آیین کاتولیک که از طرف پاپ، تنظیم و جهت اجرا به کشیش ها و کلیسا ها ابلاغ می شود، همه ی کاتولیک های بین ١٨ تا ٥٩ سال مکلف به رعایت ایام پرهیز (روزه) هستند. به استثنای موارد خاصی مانند آبستنی، بیماری و چند مورد دیگر. اولین اصلی که یک کاتولیک مومن می باید رعایت کند (مخصوصاً در طول مدت چهل روز ایام پرهیز در عید پاک و روز های جمعه) نخوردن گوشت است. ولی اگر کسی در ملاء عام این اصول را رعایت نکرد، کسی حق اعتراض به او را ندارد. هر چند در سال های سیاه قرون وسطی و سلطه ی کلیسا، همسایه ها ( آن هم به تحریک کشیش ها) موظف بودند که علیه همدیگر جاسوسی کنند و شخص روزه خوار (شخصی که در روز های جمعه و چهل روزه ی پرهیز ایام عید پاک گوشت می خورد) را برای مجازات به کلیسا معرفی کنند.

هنوز هم، در روزگار ما، در نواحی مرکزی اسپانیا، قصابی ها و مغازه های گوشت فروشی روز های جمعه، محل کسب خود را باز نمی کنند.

ولی گوش ساوونارولا – مقام ریاست جمهوری کاتولیک فلورانس – به اوامر صادره و فتوا های شرعی مقام معظم رهبری (پاپ اعظم) بدهکار نبود و راه خودش را می رفت. او برای نشان دادن قدرت خود و برای اینکه مردم را به رعایت هر چه بیشتر اصول مذهبی تعیین شده توسط خودش مجبور سازد، دستور داده بود که ساکنان جمهوری فلورانس نصف سال را از لب زدن به گوشت خود داری کنند. که همین موضوع اعتراض شدید قصاب ها و گوشت فروشان را در پی آورد و آن ها در مخالفت با مقامات جمهوری مذهبی، علیه آن ها، علم طغیان بر افراشتند.




تپیدن های دل ها ناله شد آهسته، آهسته ...


مدت درازی طول نکشید که صاحبان مشاغل و اصناف دیگر هم در مخالفت با رژیم روحانیان حاکم بر فلورانس با صنف قصاب هم صدا شدند. نویسندگان و هنرمندان و پیشه ورانی که عمری را صرف خلق آثار خود کرده بودند، وقتی که می دیدند که به جای قدردانی، حاصل سال ها رنج و کوشش آن ها را روحانیان بی ذوق و تیره درون یا در آتش می سوزاندند یا طعمه ی امواج رودخانه آرنو می ساختند، صدای اعتراض خود را بلند کردند. و به قول فرخی یزدی خودمان: " تپیدن های دل ها ناله شد آهسته، آهسته/ رساتر گر شود این ناله ها فریاد می گردد ". سرانجام هم آن تپیدن ها، ناله و ناله ها فریاد و فریاد ها به اشک و آه مبدل شد. همچنانکه همان فرخی یزدی می گوید: " ز اشک و آه مردم بوی خون آید که آهن را / دهی گر آب و آتش دشنه ی فولاد میگردد ". و دشنه ها فرو رفت در قلب مأموران همان رژیمی که مردم بی گناه را در سیاه چال ها شکنجه می کردند.

آنگاه نوبت به خود آقا رسید؛ نخست خود او را که دستور شکنجه ی انسان‌های بی گناه زیادی را داده بود، زیر شکنجه وادار به اظهار ندامت ساختند و سپس همراه دو تن دیگر از یاران نزدیکش در همان میدانی که در بالا نام برده شد، به دار آویختند و روز ٢٣ ماه مه ١٤٩٨ (برابر با روز شنبه دوم خرداد ماه ٨٧٧ هجری خورشیدی) جنازه اش را سوزاندند و خاکسترش را به امواج رودخانه ی آرنو سپردند. این همان میدانی است که ساوونارولا چند سال پیش از مرگش کتاب ها، آلات موسیقی و آثار هنری را در آن جا به آتش می کشید.

بهتر است که این گفتار را با بیتی دیگر از فرخی یزدی به پایان ببریم که می گوید: " به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن زان رو / که بنیان جفا و جور بی بنیاد میگردد ".

Friday, 13 September 2013

افغانستان؛ احزاب قبیلگی،اتحادیه های فرصت طلبانه وانتخاباتِ ریاست جمهوری


ابراهیم ورسجی
22-6-1392
درشرایطِ کنونی،افغانستان در حال وارد شدن به برهه ی نه چندان دارای دورنمای روشن می باشد.برهه ی که پایان دوره ی بدترین حکومت داریی12ساله ی کرزی راکه باهزینه ی بیشترین امکاناتِ مالی- جانی ای درونی وبیرونی،کمترین دستاورد را دارامی باشد رقم زده وجای خود را برای دوره ی نه چندان دارای دورنمای روشنی دیگری می سپارد.زمانی که ازکم دستاوردیی حکومت فاسدِ قبیله- جنگ سالار- قاچاقبر- مافیای زمین زده ی کرزی سخن به میان آورده می شود،شاید کسی یاکسانی باورمند بدستاورد آن، مخالف این سخن باشند.بهرحال،درافغانستان غرق شده درفساد که حکومت کرزی دراین غرق سازی سهم شیررا دارد؛ وازسوی دیگر،دموکراسی ای دروغینِ همراه بابدترین حکومت داری سیکه ی رایجِ روز می باشد،حق باکسانی است که خیال می کنند این دوره ی تاریکِ روبه پایان، دارای دستاوردهم می باشد.آری،ساختنِ چند کیلومترسرکِ اسفالت شده ی بی کیفیت که دوستان بیرونی برای رفع نیازمندی های خود وکاهش رنج افغان ها ساخته اند،همزمان با بازگشت سربازانشان به سرزمین مادری،بزودی به ویرانه مبدل می شود وبزرگ کردن نمایشی ای آموزش وپرورش که بی شمارفارغان بی سواد تحویل داده است،چیزی جزبیانگردستاورد ناچیز نمی تواند باشد .افزون بردستاورد ناچیز،بدترین حکومت داریی کرزی،چنان چند دستگی قومی- گروهی - تروریسم وتاریک اندیشی ای واپس گرا- خشونت بارمذهبی- قبیلگی را تنومند ساخته است که بدون احتیاط، نباید ازآینده ی بهتری سخن گفته شود.
دلیل این که، نباید راجع به آینده ی روشنترسخن گفته شود؛این است که باشعار دموکراسی ومبارزه باتروریسم، بدترین قانون اساسی ای تمرکزگرا وبدترین حکومت داری را برکشورما بارکردند ونامش راگذاشتند قانونیت.طرفه این که، درزیرسایه ی چنان حکومتی، کمیسیون تاجرپیشه ی حقوق بشرهم ساخته شد تا ازتحقق حقوق بشر،بویژه حقوق زنان هم سخن های عمل گریزبگویند وشماری ازسطحی نگرانِ میدان سیاست- جامعه- فرهنگ- اداره واقتصاد هم بی درنگ زیرتاثیر آن رفته امید به تحقق قانون، آزادی بیان وحقوق بشربستند.واقعیت این است که؛ ترکیب حکومت12ساله ی کرزی که ازهمان آغاز،مردم را ازناخنِ پا تاتارک سر،به چنگال بی رحم تفنگ سالاریی دزد وتباه کار،تکنوکرات های نادانی حتابی خبرازاداره وبروکراسی سده های میانه،مافیای زمین ومواد مخدر ونهاد کاران شکم پرست غیردولتی انداخته بود،حکایت ازاین می کرد که افغانستان درسمت بیرون شدن ازوضع نامطلوب ورسیدن به وضع مطلوب، راه دشوارگذاری را پیش رودارد.
بهرصورت،افغانستان درحال پشت سرگذاشتن سیاه ترین برهه درتاریخ ناشاد خود می باشد.برهه ی 12ساله ی رنج آوروپُرازچپاولگری که ازهجوم چنگیزبه خراسان بزرگ که افغانستان کنونی مرکزآن می باشد تا اداره ی زمین سوخته ی طالبان، به اندازه ی همین دوره ی رسوا،به حقوق اجتماعی واقتصادی مردم تجاوزصورت نگرفته بود.بهرحال،این دوره ی ذلت بارکه باجنگ علیه تروریسم آغازوبافربه کردن تروریسم پایان می پذیرد؛پایان آن،دارای نیک شگونی ای هرچند کمرنگ می باشد وآن این که، باید بابرگزاریی انتخابات ریاست جمهوریی سال آینده پایان پذیرد.انتخاباتی که درصورت درست برگزارشدن، یک گام مثبت به پیش البته ازنقطه ی صفری می باشد.هدف نویسنده ازیاد آوری ازنقطه ی صفری این است که دستاورد بدترین حکومت زیرریاست کرزی چنان شکننده می باشد که حرکت ازآن درسمت وضع مطلوب یابهتر، تعریفی جزخیزبرداشتن ازصفربه سوی یک ،یا بالاترازآن، نمی تواند داشته باشد.
درواقع،تعریف وضع شکننده ی کنونی که به نقطه ی صفری یا اُفت وخیزبه سوی آشوب وسامان پذیری رسیده است وخیزبرداشتن ازآن به سوی وضع مطلوب مورد نظرازطریق انتخابات ریاست جمهوری، حکایت ازاین می کند که افغانستان درکجای فرایند دموکراتیک که مدعی است12سال پیش آغازکرده است، قراردارد؟ اینجا است که هم فرایند دمکراتیک باید تعریف شود وهم لازمه های آن که یکی ازآن ها حزب های سیاسی ومبارزه ی رقابتی- آشتی جویانه ی آن ها باحکومت درجهت جابجای وخون تازه بخشیدن به آن وتوسعه وپیشرفت سیاسی می باشد.چون درپروسه یافرایند دموکراتیک ، درستکاری درسیاست وارزش دهی به اهلیت وکارشناسی وتغییرچهره ها ازطریق انتخابات آزاد ودرست نیازمبرم می باشد.لازمه های که استبداد انباشت شده درفرهنگ قبایلی- سیاسی وذهنیت کمونیستی- نظامی- بنیاد گرایانه که اولی مرده امامرده ریگ آن هنوزهم درقلب ها وذهن های قبیلگی زنده است؛ ودومی، ازنهایت درماندگی به تروریسم پناه برده است،نمی گذارد جایگاه ویژه ی خود را درفرهنگ عمومی کشورما،بویژه شاخه ی سیاسی آن پیدا نماید.ازاین رو، دیدیم که عامل های یاد شده چگونه برارزش های نواثرمنفی گذاشته سبب شدند که تاجران ودلالان تفنگ داروبی تفنگ دوباره درنمایش دموکراتیک، هم جیب جامعه ی جهانی را خالی کنند وهم بادامن زدن به گرایش های قبیلگی،تروریستی،کشوررابه نقطه ی برسانند که دردهه ی دوم سده ی21، مجبوربه تکراردورباطلِ افتیدن بدامن این وآن قدرت بیرنی شود.
روشن است. افراد ودسته های سبب تکراردورباطل درتاریخ سرزمین ماشدند ومی شوند که، مانند پدران شان نمی توانستند بدون کمک بیرونی ها قدرت رابا دورنگهداشتن مردم ازسیاست قبضه نمایند.بنابراین،هم هزینه ی کمک های بی شمارجامعه ی جهانی وهم هزینه ی منابع پُربهای درونی نه تنها نتوانست دموکراسی وحکومت قانون را استواری بخشد،بلکه حتا نتوانست اداره سازی به گونه ی سنتی وصلح برابربا نبود جنگ راهم به کشورجنگ زده ی ما به ارمغان بیاورد.اکنون که ، دوره ی12ساله ی حکومت نام نهاد زاده ی مبارزه باتروریسم با به میراث گذاشتن تروریست های روحیه گرفته وپرخاشگروغارتگریی تفنگ داران ومافیای مواد مخدر روبه پایان است؛ وائتلاف سازی های سازمانی وجبهه ی درجهت پُرکردن جایگاه روبه خالی شدن آن اوج گرفته است،پرسش بنیادی این است که آیا فرایند نیم کاره یا دروغینِ دموکراتیک توان این را دارد که برحکومت فاسد ومافیایی کرزی فشاربیاورد تا انتخاباتِ ریاست جمهوری باحد اقلی درستکاری برگزارشود؟ پاسخ این پرسش درصورتی آسان ودشوارمی شود که نگاهی خوش بینانه وبدبینانه به اعضای کمیسیون انتخابات وشیوه ی گزینش آن ها داشته باشیم.این یک واقعیت است که، درفرایند دموکراتیک، رئیس جمهورازصندوق های رائی دهی بیرون می شود ودرفرایند دروغین دموکراتیک، رئیس جمهورازاداره ی ارتش وپولیس بیرون می شود.به سخن دیگر،اداره ی ارتش وپولیس رای شماری کرده رئیس جمهورمورد پسند خود را برخلاف آرائی مردم بیرون میدهند تاحسب دلخواه به غارت سرمایه ی ملی بپردازند. انتخاب های که مبارک وبن علی بارها درتونس ومصربرگزارکردند ونتوانستند کرسی خود رانگهداری نمایند.
باتوجه به سخنان بالا، درافغانستان که نه ارتشی حرفوی ایجاد شده ونه پولیس آنچنانی عرض اندام کرده است که حکومت فاسد کنونی توسط آن ها رای شماری نماید؛اما بجای آن ها،این کمیسیون انتخابات با اعضای دست چین شده اش توسط حکومت می باشد که درزمینه تصمیم گرفته رئیس جمهورمی سازد.طوریکه،درسال2009ساخت وسند حکومت کردن رابرای کرزی درجهت پیش برد اموربدترین حکومت که وضع کنونی دستاورد آن می باشد،بخشید.چون سازمان های نام نهاد سیاسی وجبهه های انتخاباتی ای ساخته شده ودرحال ساخته شدن،همه درفساد12ساله ی حکومت پوره یانیمه شریک می باشند،ازاین رو،توان وعزم اصلاحات یا ایجاد تغییرات بنیادی درآن را نداشته درواقع نمی توانند حامل پیامی مثبت برای مردم ، چه آنهای که رای میدهند وچه آن های که ازروی نامیدی یا ازترس طالبان به سوی صندوق های رائی دهی نمی روند،باشند.ازاین سبب،به صراحت می توان گفت که جای احزاب سیاسی واقعی درمبارزه ی انتخاباتِ ریاست جمهوریی پیش روخالی می باشد.
ازاین نگاه که جای احزاب سیاسی- حقیقی خالی می باشد، ودرعین حال،106حزب سیاسی- قبیلگی دروزارت عدلیه ثبت نام شده است،ایجاب می کند که هم تعریف درست ازحزب سیاسی وکارکرد آن ارائه شود وهم پیامدهای ناگوارنبود آن درانتخابات ریاست جمهوری وپس ازآن بررسی کرده شود.ازآنجاکه احزاب سیاسی پدیده ی مدرن باتمایلات ملی گرایانه- ترقی خواهانه وطرفدارتغییروضع سنتی موجود وایجاد وضع نووامروزین می باشند،بدودلیل نتوانستند درکشورما برآمد وپایه بگیرند:نخست،فرهنگ سیاسی وسنت محافظه کارانه ی قبیلگی همسازبا استبداد شرقی یا آسیایی مانع ازآن شد که حزب های سیاسی نوخواهاهانه برآمد نمایند.دوم،تمایلات الحادی- دین ستیزانه ی خلقی ها وپرچمی های افغانی متمایل به اتحاد شوروی، هم باعث خیزش های مذهبی علیه آن ها گردید، وهم باعث شد که شبهه سازمان های مذهبی یاحزب های شخصی- قبیلگی – مذهبی نما برآمد کرده هم مانع اصلاح گری درتفکرمذهبی درجهت مدرنیسم / نوسازی شوند وهم جایگاه حزب های سیاسی را به گونه ی دروغین پُرنمایند.زمانی که حکومت کرزی وحامیانش ازترس فربه شدن هرچه بیشتراحزاب مذهبی نما،به تولید حزب های سیاسی- قبیلگی ای بی شمارکمک کردند،نتیجه همین شد که دارای 106حزب سیاسی- قبیلگی شده وهیچ حزب سیاسی ای واقعی نداشته باشیم.مانع های واقعی وساختگی دربرابربرآمدن حزب سیاسی نه تنهاباعث قدافرازیی حزب های بی شمارقبایلی شده است،بلکه کمک نموده است تا تشکیل اتحادیه های فرصت طلبانه ی انتخاباتی هم مُد روزشود.
دراین راستا،برای تمیزگذاری میان حزب سیاسی وحزب سیاسی نما- قبیلگی،لازم است که ازحزب سیاسی تعریف درست ارائه شود.درواقع،ارائه ی تعریف درست ازحزب سیاسی می تواند به ماکمک نماید تا ازبرگزاری انتخابات وفردای آن پیش بینی روشنتری داشته باشیم.دررابطه به حزب سیاسی،...شماری ازاندیشمندان علم سیاست باوردارند که که واژه ی(حزب سیاسی) را تنها درمورد گروهی می توان بکاربرد که هم معتقد به اصول ومبانی مردم سالاری باشد وهم درتشکیلات وساخت خود ازاین اصول ومبانی پیروی نماید.آنها معتقدند،گروه های راکه ازنظام مردم سالاری حمایت نکنند ویا درتشکیلات داخلی خود رعایت اصول مردم سالاری را نه نمایند،ولوآنکه عنوان(حزب)برخود گذاشته باشند،نمی توان حزب سیاسی نامید.ادموند برک حزب راگروهی ازافرد می داند که بایک دیگرمتحد شده وبرمبنای اصول خاصی که مورد قبول همه ی آنها است برای حفظ وتوسعه ی منافع ملی می کوشند.لینن درکتاب چه باید کرد؟یک گروه کوچک ازافراد قابل اعتماد،باتجربه ومعتقد به اصول انقلاب را که دارای نمایند گان مسئول ووظیفه شناس درنواحی مهم کشوربوده وروابط مخفیانه با آن ها وبایک دیگرداشته باشند واقدامات انقلابی راحرفه ی اصلی خود قراربدهند(حزب می نامد)....همچنان،...حزب رامی توان گروهی ازافراد جامعه دانست که بااعتقاد وایمان به برخی اصول وداشتن هدف های مشترک درسازمانی به عنوان حزب متشکل شده وازطریق شعبه ها وقسمت های مختلف بایک دیگرارتباط متقابل ومستمردارند ومی کوشند تابرای رسیدن به هدف ها واجرای اصول مورد نظر،حکومت رامستقیماً دردست گیرند.(1)
درافغانستان،هم جالب وهم خنده داراین ست که نه برپایه ی سخن ادموند برک، حزب سیاسی داریم ونه برپایه ی تعریف لینن، حزب انقلابی- پنهان کاروفداکارداریم.به سخن دیگر،سازمان های اسلامی نما که خیر،لینن ستیزبودند،کمونیست های افغانی هم قبیلگی- غیرلیننی ازآب درآمدند. درواقع،درهردوتعریف ادموند برکی ولیننی،پرسمان دارای اهمیت، مردم سالاری،سامان پذیری وپایداری درجهت تحقق اصول ومرام حزبی نهفته می باشد.پرسمان های که هیچ کدام آن ها درحزب های دیروزوامروزافغانستان دیده نشده ونمی شوند.افزون برتعریف حزب که ازنگاه برک ولینن بازتاب داده شد،حزب سیاسی ویژگی های هم دارد که برخی ازآن ها رامی توان این گونه ردیف بندی نمود:1- سازمانی بامرکزیت پایداروشناخته شده درمرکز.2- دارای شاخه های گونه گون درولایت هاوشهرستان هاکه همه درپیوستگی باهم کارکنند وازیک مرکزیت رهبری شوند.3- داشتن پشتیبانی مردمی ومبارزه ی آشکاروقانونمند درجهت بدست آوردن قدرت.4- کوشش برای کسب قدرت یاشرکت درآن ازطریق صلحجویانه که این اخیری همانندی با اتحادیه های انتخاباتی ای کنونی افغانستان دارد.شایان توجه است که تعریف وویژگی های یاد شده درحزب های سیاسی ای یافت می شوند که حکومت ها درقانون های اساسی وجود حزب سیاسی را پذیرفته باشند.پذیرشی که درذات خود برخاسته ازانقلاب بورژوازی- صنعتی وفرهنگ زاده ی آن می باشد که درآن فکروحزب مخالف درقانون وفرهنگ عامه بویژه فرهنگ سیاسی پذیرفته شده است.
اگرپذیرش فکروحزب سیاسی ای مخالف درقانون را پیوسته به جامعه ی صنعتی بدانیم،پس تکلیف حزب سیاسی درجامعه ی پیشاصنعتی که افغانستان پس مانده ترین آن می باشد،چیست؟ روشن است که درهردوگونه جامعه ی صنعتی وپیشاصنعتی،اکنون حزب های سیاسی به گونه های پُررنگ وکمرنگ کنشگری دارند.کنشگریی که بادموکراسی پخته وخام روبرومی باشد.به سخن دیگر،دموکراسی درهمه جامعه ها وفرهنگ هاچه صنعتی وچه غیرصنعتی دارای جاذبه ی همگانی می باشد،جاذبه ی که باعث شده که مستبدان تاریخ زده هم به ارزشمندیی آن تن داده دموکرات مآبی نمایند.بطورنمونه، پرویزمشرف،فرمانده ارتش پاکستان در12اکتوبر1999علیه یک حکومت منتخب دست به کودتا زده تاکید ورزید که درجهت نجات دموکراسی اقدام کرده است وعبدالفتاح سیسی،وزیردفاع مصر،در3ژوئیه سال جاری، یک حکومت منتخب را سرنگون کرده گفت که درجهت خواست مردم ودموکراسی عمل کرده است! ازهمه خنده داراین که،کشورهای دموکرات غربی هم آماده نشدند که آن رابنام کودتا ومخالفت بادموکراسی سرزنش نمایند.هردونمونه نشان میدهد که دموکراسی درهردوجامعه پیشاصنعتی وصنعتی بادشواری های ازگونه ی ویژه ی خود روبرومی باشد.
اکنون که ازتعریف وویژگی های حزب سیاسی وپذیرش وناپذیرش آن درجامعه های صنعتی وپیشاصنعتی نام برده شد،لازم است که درافغانستان پیشاصنعتی- جنگ زده- گرفتارتروریسم وبنیاد گرایی دیگراندیش ناپذیرمذهبی- قبیلگی ودارای بدترین حکومت، آن هم بنام دموکراسی، دیده شود که حزب های سیاسی چه کرده وچه می توانند بکنند؟ازاین که حزب های سیاسی درجامعه های هم که انقلاب صنعتی راپشت سرنگذاشته اند پذیرش عام پیداکرده ویگانه مجرای مشارکت مردم درحکومت ومهارخود کامگی ای سیاسی- نظامی- مذهبی شناخته شده اند،چاره ی دیگری برای استبداد سنتی باقی نمانده است که با آن ها کنارنیاید.بهرصورت،درافغانستان چه جوجه مستبدانِ مزدورملی گرانما ودراصل قبیله سالاروچه جوجه امیرمومنان های خود ساخته که هردوشان به سوی گذشته می بینند تاآینده، بخواهند یانخواهد،دیگرجامعه راجنگ،مهاجرت وفن آوری آگاهی بخش ازبن دیگرگون کرده است.دیگرگونی ای که باهرچیزممکن است بسازد مگرحکومت های خود سرقومی- قبیلگی وستمگرکه وضع فلاکت بارکنونی کشورزاده ی کارکرد آن هامی باشد.
پس ازاین که،تاکید شد که دیگرافغانستان به گذشته برنمی گردد واکنونِ خوبی هم ندارد،پرسش بنیادی این است که چگونه باید وضع کنونی را دست کاری نمود تابه سوی آینده بهتری به پیش برود؟ اگرحزب های سیاسی نوگراوامروزین می داشتیم،کارِگذارازکهنه به نویا ازگذشته به سوی آینده، بخوبی صورت می گرفت.اکنون که چنان نیست و بابدترین حکومت داری روبرهستیم و انتخابات ریاست جمهوری راهم پیش روداریم که باید ازبدترین حکومت داری به سوی حکومت داریی بدتروبه ترتیب، به سوی حکومت داری بد ودرفرجام حکومت داریی خوب گام برداریم.شایان توجه است که دراین مسیرپُرخم وپیچ،حزب های بی شمارقبیلگی واتحادیه های فرصت طلبانه ی انتخاباتی را داریم که تاکنون امتحان بدی داده اند.بطورنمونه،برای حزب های سیاسی- قبیلگی همین قدرشرمساری بس است که درپارلمانی پُرازجنگ سالاروپودرفروشی رائی خرورائی فروش، اصلایک عضوهم ندارند.اما،درباره ی ائتلاف هاهم بایدگفت که،اگرمی خواهند مورداعتمادمردم واقع شوند،بهتراست به سه کارزیردست بزنند:نخست،بسیاربکوشند دست اندازی های حکومت دردست کاریی انتخابات راناچیزبسازند.قابل تاکید است که ، این کاررابه اندازه ی مهم بدانند که برابربه سرنوشت انتخابات باید برآوردشود.بطورنمونه،درهفته های اول ودوم ماه سنبله که گردهمای ها درجهت اتحادیه های انتخاباتی آغازوداغترهم شده بود،درپس یک گردهمای،این خبرازدستگاه ریاست جمهوری به بیرون درزکرده بود که کرزی برای یک نفرازشرکت کننده ها دریک گردهمای، چندین موترقیمتی ومقدارزیادی پول داده است تا درسمت مورد نظرحکومت کاربکند.دوم،ازمهره های یک بار- دوبار- چند بارهزینه شده درصف خود پرهیزنمایند.سوم،بکوشند حد اقل60درصد عناصری فاسدِ سهیم درفسادِ حکومت کنونی را درحکومت پساانتخاباتی بدوربریزند.البته،این پرسمان را ازهمین اکنون که مبارزه ی انتخاباتی واتحادیه هابرای آن آغازشده است بیان کنند؛درغیرآن،کمک به ادامه ی وضع غمبارکنونی کرده درجهت غلبه ی آشوب وتروریسم برکشورکمک می نمایند.
پانویس:
1- احزاب سیاسی، نوشته داکترحسن محمدی نژاد، چاپ اول2535،ص ص34-36وص41


Tuesday, 10 September 2013

افغان ها؛بخاطر نوکرمنشی رهبران سیاسی شان، دردرون وبیرون افغانستان، توهین می شوند


ابراهیم ورسجی
19-6-1392
ازسال1390تاکنون،چند مرتبه ازدوبی به کابل وبرعکس وازکابل به دهلی سفرداشتم که اخیرینِ آن روزیکشنبه8سیپتامبر-16ماه سنبله، باخط هوایی هند ازطریق دهلی تا فرانکفورت بود.درسفربه هردومسیر،نه تنها نویسنده،بلکه هرافغانی که درمسیرهای نامبرده مسافرت نموده باشد،متوجه می شود که چگونه افغان ها توسط اماراتی ها درمیدان هوای دوبی وهند وها درمیدان هوای کابل، توهین می شوند؟ دردوبی،چندین مرتبه مشاهده کردم که کارمندان میدان هوای نامبرده با افغان ها هم نزاع می کنند وهم درانتقال بکس های سفری شان ازیک دروازه بدروازه ی دیگرِ میدان هوای، پول درآوردی می کنند.درسال های90و91و92،وقتی که باکارمندانِ میدان هوای دوبی گفت وگوویاد آورشدم که چرا درانتقال یک بکس ازیک دروازه ی بیرون رفت بدروازه ی دیگر،مبلغ100تا84دالرازافغان ها طلب می کنید؟ درپاسخ،برایم گفتند که،چون باخط های هوای افغانستان قراردادِ دوطرفه نداریم؛ازاین رو،حق داریم که چنین پول درآوردی نمائیم.بنگرید! دراین گونه موارد وموردهای دیگری حقوق افغان ها نه تنها توسط بیرونی ها،بلکه توسط حکومت خود شان لگدمال کرده می شود.به سخن دیگر،اگرماحکومت مسئول می داشتیم وشرکت های هوانوردی مان چه دولتی وچه خصوصی باشرکت های همانند معاهده می داشتند،هرگزدچاردشواری وزیان مالی نمی شدیم.
باتوجه به رفتارسود جویانه و توهین آمیزی که کارمندانِ میدان هوای دوبی با افغان هامی کنند، پرسش بنیادی این است که شرکتِ هواپیمای- دولتی ای آریانا که خیر،مدت ها است که مرده است وتنها ازنبود گورکن ها ،کفن دوزها و پارچه برای کفن، جنازه ی مرحومش خاک سپاری نشده است.اما،این همه خط هوای غیردولتی- افغانی که زیرنام اقتصاد بازارآزاد قد برافراشتند و جیب های مردم افغانستان را بی رحمانه تهی می کنند،چرا باخط هوای اماراتِ متحده ،خط ومیدانی که مقام های قاچاقبردولتی وتاجران واقعی ومافیای برآمد کرده ی وطن ماهمه روزه درآن گشت وگذاردارمی کنند، معاهده امضا نمی کنند،تا دشواریی افغان ها را درآن کشورقبیلگی که شخصیتش برابربانفتش می باشد نه فرهنگ ، تمدن وتاریخش،رفع نمایند؟ درواقع، خط های هوای- غیردولتی ای غارت گرِافغانستان؛تنهاکاری که انجام داده اند این است که باخریداریی چند هوا پیمای کهنه وبکاراندازی آن ها درجهت پول کمای کردن وباکمترین عرضه ی خدمات،گمان کرده اند ومی کنند که مسئولیت خود را انجام داده اند ومردم هم خوشحال باشند که شرکت های هوانوردی- خصوصی- غیردولتی دارند .
واقعیت تلخ وجانکاه این است که؛ هرکس وناکسی گمان کرده است که اقتصاد بازارآزاد برابربه غارتِ ثروتِ مردم ودولت است. ازاین رو، می توان با بهره برداری ازنبود حکومت یاسیکه ی رایج بد ترین حکومت که اداره ی فاسد کرزی نماد آن می باشد،غار تگری نمود وهیچ مسئولیتی راهم درپیشگاه خداومردم پذیرا نشد! آری، درکشورجنگ- تریاک- طالب-ترور- مافیازده ی ما که درآن همه چیز،حتانماز،عبادت ها ورفتن به مکه بخاطر ادای فریضه ی حج هم مافیای- ریاکارانه شده است،می توان درپیشگاه خدا وبندگانش غیرمسئول بود وازخدمت به مردم هم سخن های بی پایه فراوان گفت! ازسوی دیگر،ارزشمندیی اهمیتِ فن آوریی نو درجهت آگاهی بخشی ای مردم را نادیده گرفته گمان کرد که مانند گذشته می توان بهرکاری دست زد ودربرابرمنتقدان گفت که اصل کاربرداقتصاد بازارآزاد،چنان کارهای های انسان ستیزانه ی را توجیه می نماید.البته که گذشته،گذشته است وآینده هم درحال ساخته شدن می باشد، آن هم درزیرفشارجهانی شدن وارج گذاری به دموکراسی،آزادی بیان،رعایت حقوق بشرو...که سرسری گذشتن ازکنارآن ها چیزی غیرازخود کشی سیاسی نمی تواند تعبیرشود.
بنابراین،نویسنده ازدسیسه گریی مافیای سیاسی – مالی یاد آوری ونوشته راپیگیری می نماید.برای همه ی آگاهان جامعه ی ماروشن شده است که مافیای مالی،سیاسی ونظامی ،ازسرتاناخنِ حکومت کرزی را فراگرفته وتمام زمینه های اصلاح کردن آن را نابود کرده است.درحالی که،دشواریی افغان ها دردوبی،ازامضانکردن معاهده ی دوطرفه باخط هوای امارات متحده برمی خیزد،اما،توهین کردن افغان ها درمیدان هوای کابل توسط هندوها،کاملاً درکمین انگاریی هندوهانسبت به افغان ها ونوکرمنشی وبی شخصیتی سیاست کارانِ بالاکشیده شده توسط بیگانگان برنهادهای بالای دولتی افغانستان،ریشه دارد.اینجا است که بحث وسخن گفتن درباره ی گونه وشیوه ی توهین افغان ها توسط هندوها آن هم درمیدان هوای کابل، یا درزیرریش حکومت گران فاسد ونالایق افغان، اهمیت فزاینده پیدامی کند" تاسیه روی شودهرکه دراوغش باشد"! دراین راستا،زمانی که پس ازظهرروزیکشنبه8ماه سیپتامبر-16ماه سنبله، درمیدان هوای کابل،پابه هواپیمای هند گذاشتم،دیدم که دردروازه ی ورودیی هواپیما،هندی ها افغان ها را تلاشی می نمایند.بادیدن این وضعیت تحقیرآمیز،لب به اعتراض کشوده به تلاشی گرانِ هند وگفتم که اکنون، میدان های کابل با ابزارِ مدرن مجهزشده است؛ازاین رو،تلاشی کردن افغان هاتوسط شماهم بهوده است وهم دشنام وتوهین برای افغان ها.درپاسخ به پرسشِ من،یک تلاشی کننده ی هندی گفت که واقعاً تحقیرآمیزمی باشد!
پس ازمشاهده ی تلاشی ای توهین آمیزافغان ها توسط هندو ها دردروا زه ی ورودیی هواپیمای هندی درمیدان هوای کابل،منطقه ی حاکمیت ملی افغانستان،بطرف هندی یاد آورشدم که ازاین تلاشی ای تحقیرآمیزوشخصیت سوز خود داری نمائید؛ زیراکه، به نفع مناسبات دوستانه ی هردوطرف که خواهانِ آن می باشند،نمی باشد.به سخن دیگر،هم خواستاردوستی باحکومت کابل می باشید وهم حاکمیت ملی ای آن را لگد مال می کنید.یکی ازتلاشی گران برایم گفت که" حق باشما است." بلی،"حق با ما است" ! اما،حقی که بخاطربد ترین حکومت داریی مان همواره ازآن بی بهره بودیم وتازمانی که درجهت احقاق آن مبارزه ی سرسختانه نه کنیم،ازدسترسی به آن مانند دیروز،امروزوفرداهم دورخواهیم ماند. نویسنده درحالی که می داند که هندوها،هم مدعی نزدیک ترین دوستی باحکومت کابل می باشند؛ البته، درجهت مهارسیاست افغان دشمنانه ی پاکستان،وهمراه با آن، درقلروسرزمینی افغانستان، به توهینِ افغان ها می پردازند.ازسوی دیگر،همه ی آگاهانِ افغانستان می دانند که کرسی نشینان حکومتِ کابل درمرکزوکناره های کشور ، درکشت تریاک،تولیدهرویین وتجارت مرگباردرونی وبیرونی ای آن دستِ دارند، وهندهم، مانند:تاجیکستان وایران، یکی ازمسیر های آسانِ بیرون داد این موادِ نیست کننده می باشد وهم چنان، دارای گسترده ترین بازاردرونی ای هزینه کننده ی هیرئین هم هست.ازاین رو، تازمانی که کرسی نشانِ بالارتبه ی حکومتِ کابل درموقعیت کنونی شان باشند،هم تلاشی کردن افغان ها توسط هندوها ادامه می یابد وهم مردمِ افغانستان نمی توانند ازآبرو وعزت خود وکشورشان دفاع کنند.

Saturday, 7 September 2013

دانشگاه الازهرملاهای افغانستان را باپول امارات متحده آموزش میدهد


ابراهیم ورسجی
17-6-1392
روزشنبه7سیپتامبر-16سنبله،رویترز / خبرگزاری انگلیس درخبرهای بامدادی خود که دربخش خبرهای فارسی هم پخش شد؛گزارش دادکه دانشگاه الازهرِمصر،ملاهای افغانستان را باکمک مالی امارات متحده ی عربی آموزش دینی میدهد.پس ازشنودِ گزارش یادشده،این پرسش درذهن نویسنده برجسته شد که ازهری ها ازده هاسال تدریس به دانشجویان افغانی دردانشگاه ازهروشاخه ی بومی آن، یعنی دانشکده ی شرعیاتِ دانشگاه کابل،چه بدست آورده اند که اکنون ازتدریس به ملاهای کشورمابدست بیاورند.دررابطه به دستاورد دانش واخلاق دینی ازهری ها درافغانستان،به صراحت می توان گفت : همان گونه که فارغان ریش تراش- کوت وشلوارپوش آن درکشورما بی نتیجه ازآب درآمدند،ملاهای مندیل / عمامه به سرشان هم که قراراست آموزش داده شوند،تهی دست وتهی ذهن به بازارعرضه خواهندشد.اگرهدف ازهرودست های پنهانِ پشت سرِ آن درآموزش ملاهای افغانستان،کمک به بازگردانیدن صلح ،مهارتروریسم وتندروی سبک مغزمذهبی- طالبانی آن هم به کمک امارات متحده،متحدپیشین گروه نامبرده می باشد،باقاطعیت برای برنامه ریزان چنان برنامه ی می گویم که آب به آونگ می کوبند.
ازدیدگاه نویسنده،منظورازآب به آونگ کوبیدن ازهروکمک مالی کنندگانش درآموزش ملاهای افغان این است که، ازآموزش شرعیاتی های افغانی چه بدست آورده اند که ازآموزش ملاهای آن فراچنگ نمایند.ازاین رو،ایجاب می کند که با اشاره بدست آورد علمی- اخلاقی ازهردرآموزش شرعیاتی ها ونماد های آن درافغانستان،نوشته پی گرفته شود.دررابطه بدستاورد ازهردرآموزش دانشجویانِ دانشکده ی شرعیاتِ دانشگاه کابل،ازبررسی ای گذشته ی دورترآن خود داری نموده به یاد آوری ازکارنامه ی نمایندگانش دردولت فاسد کنونی بسنده می شود.شیخ ازهر،امارات متحده ودیگردست های پشت صحنه ی نمایشنامه ی آموزش ملاهاکه قراراست درآینده ی نزدیک درکابل روی دست گرفته شود،شاید به عزم ونیت کمک به مردم افغانستان باشد که امرپسندیده می باشد.اما،نخبگان افغانستان گاهی دارند که حکومت کنونی شان ازفاسد ترینِ حکومت های جهان می باشد.جالب این است که،درهمین فاسد ترین حکومتِ جهان،سه چهره ی آموزش دیده درازهر،یعنی عبدالرسول سیاف / شمشیرزن که شمشیرش هرگزعلیه اتحاد شوروی ازنیام بیرون نشد،اما به بریدن گردن هزاران مسلمان افغان وغیرافغان فرازوفرود آمد،عبدالسلام عظیمی،رئیس دیوان عالی که برپایه ی برآورد شفافیت بین المللی،نهاد زیرفرمانش که همه اعضایش ازهری- شرعیاتی می باشند، فاسد ترین نهاد دردولتِ فاسدِ افغانستان شناخته شده است، ونعمت الله شهرانی، معاون قبلی ومشاورکنونی کرزی که نه دست سیاف را ازپشت بسته توانسته است ونه هم کاری خیری به نفع دین ودنیای مسلمان هاکرده است،دیده می شوند.افزون براین ها،پیداوارکمونیستی دانشکده ی شرعیات وفساد پیشگی بسیاریی فارغان آن درجهاد افغانستان وناتوانی آن ها دردرک وانتقال اندیشه ی اسلامی ازمصربه افغانستان،بزرگترین خدمت رابه برآمدن طالبان نمود.
اکنون که ازناکارآمدیی شاگردان افغانِ ازهردرپیش کش نمودن اندیشه وپرورش دینی به گونه کوتاه یادآوری شد،به بررسی ای آموزش وپرورش ملاهاتوسط آن پرداخته می شود.دراین زمینه،نویسنده به این باوراست که، اگرهدف برنامه ریزان ،تمویل کنندگان وپیش برندگانِ برنامه ی آموزش ملاها،مهارتندروی مذهبی وتروریسم طالبانی باشد که غیرازاین چیزی دیگری نمی تواندباشد.باید خدمت شان عرض کرد که هم ناوقت شده است وهم دچارمانع هاوچالش های بی شمارخواهند شد.همچنان،تمویل آن توسط امارات متحده ی عربی ،درواقع، کشوری صورت می گیرد که خود یکی ازتمویل کنندگان طالبان ورسمیت بخشیدن به حکومتِ دوزخی ای آن هابود.بهرحال،همین که این کشورشیخی- نفتی ازکمک به طالبان دست برداشته وبه آموزش ملاهاکمک می نماید، تادرجهت مهارطالبان وتروریسم واردمیدان کارزارشوند،کاریست پسندیده.
دررابطه به مانع هاوچالش های که برنامه ی آموزش ملاهاتوسط ازهردرافغانستان،باید با آن ها دست وپنجه نرم نماید.قابل یاد آوری می باشد که، پاکستان وایران، بویژه اولی آنقدرتروریست درپوشش لنگی / عمامه ی طالبان پرورش وبه افغانستان صادرکرده ومی کند که مهارآن ها به این سادگی آن هم با آموزش ملاهای افغان بوسیله ی ازهری هاکه زمان گیرمی باشد،ممکن به نظرنمی رسد.ازسوی دیگر،حمایت رئیس دانشگاه ازهرازکودتای نظامی هاعلیه حکومت مرسی،وابسته به جنبش اخوان / برادران درمصر؛تمام سازمان های اسلامی رانسبت به این نهاد مذهبی بد گمان ساخته است.ازاین رو،هواداران اخوان درافغانستان وحمایت مولوی های پاکستانی ازطالبان،مانع بزرگ درسرراه اثرگذاریی بهتربرنامه ی آموزش ملاهای افغان توسط ازهرمی باشد.شایان یادآوری می باشد که مولوی های پاکستانی،تاثیرمهمی برمولوی های گردآمده درشورای مولوی ها وشورای عالی صلحِ حکومت کرزی دارند.درواقع،نفوذملاهای پاکستانی برملاهای افغان،جمع نفوذ آی اِس آی برطالبان وهردو،نمی گذارد که تدریس ملاها درجهت مبارزه باتند روی مذهبی وطالبان، درافغانستان سود مند تمام شود.
باتوجه به مانع ها وچالش های یادشده، بامهم ارزیابی کردن آموزش دینی ای ملاهای افغانستان توسط ازهرکه دربلند مدت می تواند ضربه ی نیست کننده ی برپیگربلند وبالای خرافات که بسیاریی ملاهای افغان درجهت عوام سواری وشکم پرستی مبلغ آن می باشند،وارد نماید.بابراین، نویسنده باین باوراست که، درکنارارج گذاریی برنامه ی تاکنون مبهمِ تدریس ملاهاتوسط ازهر،تاکید بیشتری برحکومت داریی خوب درافغانستان کرده شود.زیراکه،حکومت داریی بد ودرواقع بدترین که حکومت کرزی نماد آن می باشد،بیشترازکمک های پاکستان به طالبان،به فربه شدن آن ها ودیگرتروریستان وتندرویی تاریک اندیش مذهبی- قبیلگی کمک نموده است.ازاین رو،می توان چنین نتیجه گیری کرد که، تازمانی که، بدترین حکومت داری سیکه ی پُرچلش روزدرکابل باشد،توقع داشتن ازازهرکه باتدریس ملاهای افغان،کمک به فروکش کردن طالبان وتروریسم نماید،خیال پردازیی بیش نمی تواند باشد.همچنان،بطورکوتاه وموجز،می توان تاکید نمود که درفرجام،این حکومت داریی خوب وفضای بازسیاسی- فکری- فرهنگی- حقوق مداری وآزادیی بیان ورسانه های برخاسته ازآن است که طالبان،تروریسم وتاریک اندیشی ای مذهبی- تندرو- خشن را نابود می نماید، نه تدریس ملاهاتوسط ازهرکه شاگردان شرعیاتی اش تا اندازه ی زیادی باعث برآمدن طالبان ، تندرویی تاریک اندیش مذهبی وتروریسم شدند.


Friday, 6 September 2013

درافغانستان،پدیده ی بنام حزب سیاسی یاجبهه ی مخالفِ حکومت وجود ندارد


ابراهیم ورسجی
16-6-1392
اکنون که زمان برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری نزدیک شده است، مبارزه درقالب حزب های سیاسی وجبهه های ائتلافی- مخالف وموافق درجهت گزینشی افرادی احتمالی که باید رئیس جمهورمنتخب بعدی شوند؛بالاگرفته است.دراین راستا، اتحادیه های نام نهاد حزبی وائتلاف های فرصت طلبانه ی سیاسی- جبهه ی که حضورشان پیشتردرجامعه چشم دید نبود،خود نمایی کرده ومی کنند.ازدیدگاه نویسنده،درحالیکه برآمدن حزب ها وجبهه های سیاسی- ائتلافی که سنگ دموکراسی راباهدف وبی هدف بهرسوپرتاب می کنند،درجامعه ی تکه پاره ی افغانستان یک پرسمان نیک وستودنی می باشد،اماکارکرد سازش کارانه ومعامله گرانه ی بسیاری رهبرانِ یارهبرنمایانِ حزب ها وجبهه های نام نهاد سیاسی- گروهی ای چپ- راست- سبز- سیاهِ دیروزکه؛ اکنون شماری ازآن هابسیارزشتی- پلشتی کرده اند،شرایطی سیاسی-اجتماعی- ذهنی وفرهنگی ویژه ی درکشورما ایجاد نموده است که نمی گذارد نسبت به آن ها وکارکرد شان درامروزوفردا خوش بین باشیم.اما،اگرسیاست را بدورازحوزه ی اخلاق بدانیم،بانرمش درباره ی این گونه افراد وشبهه سازمان- جبهه ها،می توان این گونه داوری کرد :نخست،برنامه وپیامی روشن ومردم گرایانه ی دراختیارندارند.دوم ،همه یااکثرحزب ها وجبهه های نام نهاد، دوکمبودی دارند:نخست،درتمام کم کاری ها وبدکاری های حکومت فاسد کرزی سهیم می باشند.دوم،ازنداشتن خصلت سیاسی ورهبریی نسبی همه پذیر رنج می برند.پرسمانی که نبود آن درحکومت کرزی ،حضورنظامی غرب درکشورما را دوام دار،مردم را ناراض وبرای تروریسمِ طالبان، مواد خام فراهم نمود.
بهرصورت،ازاینکه مادرافغانستان زندگی می نمائیم.جامعه ی تکه پاره ی که، هم ازجنگ ها ودرگیری های درازمدت فرسوده شده وهم دارایی بدترین طرزوشیوه ی حکومت داری زیرنام جمهوری اسلامی می باشد وتجربه ی حزب وجبهه سازیی شکست خورده وناامیدکننده ی راتاکنون داشته است.بنابراین،ساخت وبافت چنان اتحادیه های حزبی وائتلاف های انتخاباتی،یک پرسمان روزمره، آن هم زیرنام مبارزه ی انتخابات ریاست جمهوری می باشد.زمانی که ازروزمره گی درسیاست افغانستان یاد می کنم،هدفم این است که کشوری داریم ازنظراجتماعی- اقتصادی- فرهنگی پس مانده وبافرهنگ قبیلگی- سیاسی ای مستبد سازکه نشان داده است که بسیارخوب می تواند گورستان ارزش های دینی وانسانی شود.اگرکسی یاکسانی درزمینه شک وگمانه زنی دارند،نگاه ژرف بیندازند که درهمین جامعه،چه بلای برسر:شاهی مشروطه،جمهوریت،جمهوریی دموکراتیک،دولت اسلامی،امارت اسلامی آورده شد واکنون چه فاجعه ی بنام جمهوریی اسلامی،دموکراسی،حکومت قانون،حقوق بشر،و...به سرمردم آورده می شود؟ نتیجه هم بدوگونه ی زیر،یعنی برآمدن یک طبقه ی جدید بی فرهنگ وتروریسم که هستی مادی ومعنوی کشوررابه یغماوچپاول برده ومی برد،خود نمایی کرده است.طبقه ی که ازهروسیله ی دینی- قومی- زبانی وقبیلگی برای ماندن درقدرت بهره برداری می کند،حتا فروش قوم-قبیله وخاک بدشمنان دورونزدیک آن.
ازاین رو،لازم است که درجهت بیرون شدن از وضعیت اندوه بارکنونی،بدوکارزیردست بزنیم:نخست،فرایند دموکراتیک دروغین کنونی که به بدترین گونه ی حکومت داری انجامیده است را هوشمندانه چنان تغییربدهیم که روندحرکت ازبدترین حکومت داریی کنونی به سوی حکومت داریی بدتروبدین ترتیب گام برداری به سوی حکومت داریی بد وخیزبرداشتن به سوی حکومت داریی خوب راممکن نماید.دوم،دقت نمائیم که ادامه ی مهره های سوخته ی حکومت کنونی دربرهه ی پساانتخاباتی،جزفاجعه ،فروپاشی ،بازگشت آشوب وتروریسم،نمی تواند دستاوردی دیگری داشته باشد.ودیدگاه منفی نویسنده درباره ی بسیاری مهره ها ویگان های انتخاباتی ای باصطلاح رئیس جمهورآینده سازکه تاکنون به گونه ی ناپایدارخود نمایی نموده است،بکارکرد دیروزوامروز آن ها برمی گردد، تا جهت گیریی منفی ومثبت نسبت به این وآن دسته ی مزدوروتباه کارکه برپایه ی نیازمندی های روزمره چپن وقیافه عوض می نمایند.واقعیت تلخ این است که اگربه برآمد کردن حزب سیاسی درشرایطی پساطالبی موقع داده می شد،اکنون مادارای حکومت بهتروحزب سیاسی مخالف آن می بودیم.وعلت برآمد نکردن حزب سیاسی هم دوعامل زیرمی باشد:نخست،بقایای چپ ها،جهادی ها وطالبان درسیاست وحکومت کنونی وجمع تعصبات گروهی- قبیلگی که نماد آن رده ی بالای حکومت کرزی می باشد؛ بجای تنش زدایی وکمک به تامین صلح ازطریق سیاسی که حزب های سیاسی کانال مردمی ای آن می باشند،تفرقه انگیزی وتنش زایی فراوان کرده است.دوم،کشورهای بیرونی که حکومت درمانده ی کنونی را ایجاد کرده اند ازخصلت ملی گرایانه حزب سیاسی ترسیده کمک نمودند به حکومت کرزی تامانع برآمدن حزب یا حزب های سیاسی شود.طرفه این که نه تنها نگذاشتند حزب سیاسی برآمد نماید،بلکه به شمار106حزب سیاسی نما و12صدانجمن نام نهاد جامعه ی مدنی ایجاد کرده جامعه ی سیاسی ای بیرون حکومتی افغانستان ونهاد های صنفی آن راکه سازندگان جامعه ی مدنی می باشند، بی اعتبار نموده اند. با وجود دغلکاری های فراوان،ادعاهای بسیاردهن پُرکُن وگوش خراش هم می کنند که اسپ ،اُلاغ وقاطرکم خون وخوراک وکندروِ دموکراسی را قمچین زده اند تا کوه پایه های سخت گذرافغانستان راپشت سرگذاشته واردِ زمینِ هموارآن شوند.
دراین راستا،تاجای که به فرایندِ راست ودروغِ دموکراتیک که دومینِ آن درجامعه ی فلاکت زده ی ماحالت روزمره گی پیداکرده است ارتباط پیدامی گیرد،می خواهم به صراحت بگویم که نظام سیاسی ای هرجامعه ی بازتاب وضع اجتماعی آن می باشد؛پرسمانی که درافغانستان وضع بسیاررنج آوری بخود گرفته است.ازسوی دیگر،درجهان کنونی ،نظام سیاسی است که جامعه ی واپس گراوبدبخت را به سوی آینده روشن سوق میدهد.بهرحال،برپایه ی این سخن نغزفارسی که"درکاسه همان می آید که دردیگ پخته شده است."افغان ها؛درحالیکه سزاوارحکومت داریی خوبی بودند،اما،غفلت ،غرض ورزی ،زرپرستی ، باند بازی وقبیله گرایی سیاست کاران بی عرضه وخود فروخته ی آن ها سبب شد که به همین جابرسند که رسیده اند! اکنون که، سخن ها وجبهه سازی ها دررابطه به انتخابات ریاست جمهوری درمیان است وممکن است داغترهم شوند،بهترین گزینه برای جامعه ی ما این است که بکوشد امتحان داده های صفرگرفته را امتحان نکند.زیرا که، "آزموده را آزمودن خطا است"!
زمانی که تاکید براین می کنم که آزموده را آزمودن خطاودرسیاست مرگبارترمی باشد،پس چاره چیست؟ اگربه طبعیت وسرشت سیاست وخطاها وخوبی های سیاست کاران خودی وغیرخودی نگاه کنیم، نشان میدهد که درشرایطی ناگواری که قرارداریم چگونه تصمیم گیری نمائیم تا ازحالت نامطلوب به سوی حالت مطلوب گام برداشته بتوانیم.درصورت کنشگریی موفقانه ی حزب های سیاسی،بیرون شدن ازوضع نامطلوب که زاده ی کارکرد نادرست حکومت گرانِ دیروزوامروز می باشد،آسان ترمی شد.اکنون که حزب سیاسی به معنای جهانی سومی اش راهم نداریم وحزب ها وجبهه های نام نهادی که داریم،یاشریک حکومت درفساد پراکنی می باشند، یاتوسط کسانی ساخته شده اند که تنهاجیب خود را باخالی کردن جیب مردم پُرمی کنند.به سخن روشن تر،حزب های سیاسی نما وجبهه- ائتلاف های انتخاباتی ای فرصت طلب وساخته شده ودرحال ساخته شدن،جزادامه ی راه کاروشیوه ی حکومت مداریی درمانده ونابکارکنونی، کاری دیگری ازآن ها ساخته نیست.افزون براین که،ازدست آن هاکاری درجهت بیرون کردن جامعه ازوضع نامطلوب کنونی وگام برداشتن درسمت وضع مطلوب ساخته نیست؛اماتفرقه اندازی وویرانگری را فراوان کرده می توانند.
بطورنمونه،درهفته ی گذشته یک اتحادیه ی انتخاباتی توسط شماری ازشخص ها وگروه ها که درمیان آن عطامحمدنور،والی بلخ،ازجمعیت اسلامی،محمدمحقق،رئیس یک شاخه ی حزب وحدت اسلامی وعبدالرشید دوستم،رئیس جنبش ملی-اسلامی حضورداشتند،اعلام شد.چون دراین اتحادیه،نقش غیرپشتون ها برجسته بود،بی درنگ،علی احمدجلالی،افغانِ امریکایی، اتحادیه ی یادشده راسمتی معرفی نمود.جلالی درحالی این گونه سخن می گوید که بولایت خود، غزنی، رفته نمی تواند.زمانی که دیگرچهره های هم فکرجلالی راکه برخی ازآن هاهم افغان- امریکایی می باشند؛ دررسانه های دیداری دیدم،وضع شان را ازنظرتماس بامردم وداشتن پایگاه درمیان آن ها ، همسان با او یافتم. ازاین رو،ازشخص ها وسازمان ها وجبهه های نام نهادِ انتخاباتی- زود گذر که فصلی می آیند وباکمک فرصت طلبان درونی اتحادیه ی انتخاباتی ساخته مبلغ های کلانی را به جیب زده به محیط آرام غربی برمی گردند،یاچوکی مناسبی برای خود دردرون وبیرون کشورکمای می کنند،می خواهم که بهرسازمان وجبهه ی برچسپ سمتی- قومی نزنند.بهتراست بجای برچسپ زدن به دیگران که کم یازیاد رائی مردم را درچانته دارند،رائی های که خود آن ها ازداشتن آن بی بهره می باشند،به سه کارزیردست بزنند:نخست،خودشان اتحادیه ی فراقومی- سمتی بسازند تاکمبود حزب های سیاسی درفرایند انتخابات ریاست جمهوری رارفع کرده بتواند.دوم، درگزینش فردِ مناسب برای ریاست جمهوریی آینده ریزبینی وتعصب گریزی نمایند.سوم،به پایگاه مردمی خود فزونی بخشیده مردم را چنان آگاه وبسیج نمایند که بتوانند حق انتخاب خود را دررای دهی به رئیس جمهورآینده به گونه ی درست بکاربرند.دراین صورت،هم گام بلند به سوی دموکراسی بر می دارند وهم کمک به اتحاد شکننده ی ملی می نمایند.

Tuesday, 3 September 2013

گردهمای های گروهی درجهت تعویق انتخابات، به نفع کشورنیست


ابراهیم ورسجی
13-6-1392
طوریکه شبکه های خبری گزارش دادند،روزسه شنبه12ماه سنبله-3سیپتامبر،شماری ازافراد که چند عضوپارلمان هم درمیان آن ها دیده می شدند،دریک گردهمای درکابل، آشکارنمودند که بخاطربی امنیتی دربرخی ولایت های کشور، برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری ممکن نیست.ازاین رو،لازم است که انتخابات ریاست جمهوری تاسال2018به تعویق انداخته شود.پس اندازیی زما انتخابات آن هم تا سال2018،نه زود ترازآن،نشان میدهد که برگزارکنند گان گردهمایی نام نهاد اشتهای سیری ناپذیری درخورد ونوش ازحکومتِ فاسدِ کرزی دارند.درظاهر،شرکت کنندگان درگردهمایی هدف خود ازتعویق انتخابات را جنگ وبی نظمی وانمود کردند که می تواند بخشی ازواقعیت اجتماعی- سیاسی جامعه ی متشنج وگرفتارحکومت داریی فاسد وتروریسم برخاسته ازآن باشد.بهرصورت،هرنیت واندیشه ی خوب وبدی که پشت سرمخالفت با برگزاریی انتخابات یا پس اندازیی زمان آن تاسال2018بوده باشد؛واقعیت این است که، عامل های بسیاری باعث چنان گردهمایی واعلامیه ی پخش شده توسط آن شده است که نویسنده می کوشد درزمینه ابرازنظرنماید.
دراین راستا،اگر به نظریه ی توطئه درسیاست افغانستان تکیه کرده شود؛ نظریه ی که درا زنا وفراخنای جامعه وسیاست این کشورجفا کشیده را فرا گرفته است.ناگزیر عامل های بسیاری را باید درپشت سرگردهمایی مخالفِ برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری درسال2014وتعیین وقت برای آن درسال2018سراغ نمود.اگربه نظریه ی توطئه استناد نکرده واقعیت های رنج آور اجتماعی- سیاسی- اداریی موجود ، بویژه جنگ وتروریسم جاری درکشور را پا یه ی بررسی ای خود قراربدهم،می توان چنین ابرازنظرنمود که نزد طرفداران ومخالفانِ برگزاریی انتخابات دلیل های بی شماری دربرگزاری ونابرگزاریی آن وجود دارد.دلیل های که ایجاب می کند واقع بینانه به بررسی گرفته شوند.
ازاین رو،لازم است که به پس وپیش جریان ها وکارکردهای حکومت ومخالفانش پرداخته نتیجه گیریی لازم ازاوضاع جاری، بویژه برگزاری ونا برگزاریی انتخابات ودستاورد آن ها کرده شود.برای آگاهانِ افغان روشن است که ماه ها است این خبریاشایعه ازدستگاه ریاست جمهوری به بیرون درزنموده است که، کرزی می خواهد باتغییرقانون اساسی ازریاستی به پارلمانی، مانند ولادی میرپوتین،رئیس جمهورروسیه، نخست وزیر،ودربرهه ی پسین، باردیگر رئیس جمهورشود تاتجربه ی تلخ ریاست جمهوری- کنونی خود را تکرارنماید.افزون براین،این خبرهم ماه ها است که درکابل گشت وگذارمی کند که شرایطی کشوربرای برگزاریی انتخابات مساعد نیست.بنابراین،به تعویق انداختن آن کارشایسته وارجح می باشد.افزون برهردوپرسمانِ یادشده،این سخن هم ورد زبان شده است که، کرزی درسفراخیرخود به پاکستان که بیستمین سفرِبی نتیجه ی اوبه آن کشور می باشد وپس ازهرسفری به شماروحجم تروریسم وبم گذاری وعملیات خود کشانه درافغانستان افزوده شده است،پشت پرده، بانظامی های پاکستانی سازش نموده است تا انتخابات برگزارنشود؛ وهمچنان،برخی مهره های ریزودرشت درجهت تامین منافع پاکستان درساختاردولت بزیروبالاکشیده شوند.فرازوفرود کشیدنی که با بالاکشیده شدنِ عمرداود زی،سفیرِکابل دراسلام آباد، به حیث وزیرداخله وچند مهره ی دیگرخود نمایی کرد.
درحالی که با برگزاریی گردهمایی درجهت به تعویق انداختن انتخاباتِ ریاست جمهوری،بالاکشیده شدن داود زی به وزارت داخله وسفرهفته ی گذشته ی کرزی به اسلام آباد، کرزی ونوازشریف،واردِ پسین بخشِ بازیی شطرنج خود درافغانستان شده اند؛بازیی که درآن آشکاراست که کدام طرف برنده وکدام طرف بازنده ی اصلی می باشد.ازپیش آشکارمی باشد که،دراین گونه بازی ها،همواره طرف افغانی بازنده بوده است! دراین راستا،گردهمای شماری کمی ازافراد درروزسه شنبه که حق شان است درسامانه ی دموکراتیک،حتا دموکراسی ای مسخره ی افغانی، هرچه می خواهند بگویند وبکنند.امایک کارراکرده نمی توانند وآن این که، خلاف منافع مردم کارکردن نه تنها دموکراسی سوزی،بلکه دشمنی باکشورمی باشد.بهرحال،بهرانگیزه ونیتی که کارگزارانِ گردهمایی پس اندازیی انتخابات، آن هم تاسال2018، نه یکسال یادوسال بعد، دست به چنان خواستی نادرستی زده اند،واقعیت این است که خلاف مصلحت مردم وجامعه ی جهانی عمل کرده اند.زیراکه،بخشیدن مشروعیت انتخاباتی به حکومت بویژه رئیس آن،به نفع افغانستان وجامعه ی جهانی وبزیان پاکستان وتروریسم طالبانی اش می باشد.ازاین رو،پاکستان نهایت تلاش رامی کند تاچنان مشروعیتی برای حکومتِ افغانستان زیرهبریی کرزی یاهرشخص دیگری میسرنشود.
بنابراین،باید به ریشه ی موضوع وهدفی که پشت سرآن درمقطع حساس کنونی نهفته است پی برده شود.همین که دردوروزِحضور رسمی ای کرزی دراسلام آباد،به عملیاتِ بم گذاری درگوشه وکنارافغانستان، گستره ی بی پیشینه بخشیده شد وازآن زمان تاکنون چندین برابرافزایش پیداکرده ومردم شاهد قربانیان بی شمارهم می باشند،ایجاب می کند که باجمع نظریه ی توطئه وواقع بینی ای سیاسی، به موضوع نگریسته شود.ونگرش توطئه گرانه وواقع بینانه به موضوع، ایجاب این را می کند که بررسی شود که دربه تعویق انداختن انتخابات آن هم تاسال2018؛ دستگاه لرزانِ کرزی وپاکستانی هاچه هدفی را می توانند فراچنگ نمایند؟ درظاهر،برای کرزی یاهرزمام دارتحمیلی ومنتخب درافغانستان وهرگوشه ی دیگری ازجهان،ماندن درقدرت ورهانکردن چوکی ریاست جمهوری به هرطریق وشیوه ی کارمعمولی وهمه جای می باشد. بطورویژه، کرزی بخاطرناروای های بی سابقه ی که در12سالِ دوره ی زمام داری اش علیه منافع مردم افغانستان صورت گرفته است،احساس بی امنیتی کرده حق دارد که چنان کند.اما، دراین باره که آیا قانون،جامعه ی جهانی،مردم ومخالفانش این حق را به اومیدهند یانه، پرسشی می باشد که پاسخ دادن به آن بسیاردشوارمی باشد؟
برای کرزی آشکاراست که ازبه تعویق انداختن زمان برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری آن هم تاسال2018،تنها ماندن درقدرت وادامه ی وضع دوزخی ای کنونی درمیان است.اما، برای پاکستان،میزبانِ اخیرکرزی که بیستمین بارمی شود که چنان میزبانی ای را کرده است ودرپس هرمیزبانی ای به حجم تروریسم افزوده است،سخن ها وهدف های دیگری درمیان است که بررسی ودقت درباره ی آن ها هدف وکارنامه ی هرافغانی هوشمندی می باشد.آری،درتعویق انتخابات، کرزی یک هدف را دنبال می کند که ادامه ی وضع ناهنجارکنونی ، تعمیق بحران وفربه کردن تروریسم می باشد.برخلاف، پاکستانی ها، ازتعویق انتخابات، هدف های بیشتری درآستین دارند که مهم ترین آن ها ازنظرنویسنده این ها می باشند:نخست،مشروعیت زدایی هرچه بیشترازحکومت کرزی وحکومت جایگزینش.دوم،کمک به شانه خالی کردنِ حکومتِ کابل ازامضای معاهده ی استراتژیک با امریکا وبدین طریق درتنگنا قراردادن غربی ها، بویژه امریکا تا بدون چنان معاهده ی، مجبورشوند خاک افغانستان راترک نمایند.سوم،افزایش عملیات تروریستی توسط طالبان تابه مسئله ی تعویق انتخابات بهانه ی بیشتری داده باشد.چهارم وازهمه مهمتر، زمینه سازی برای فروپاشی حکومت کرزی درجهت بازگردانی اداره ی طالبان وبیرون کردن هند ازمیدان بازیی افغانستان تاعمق استراتژیک برای اسلام آباد میسرشود.
بادرنظرداشت گفته های بالا،مسئولیت کشورهای غربی که بخاطرهزینه های بی شمارجانی ومالی وتهدیدی برخاسته ازفربه شدنِ دوباره ی تروریسم نمی خواهند شاهد فروپاشی حکومت کابل وتحمل شکستِ سیاستِ مبارزه ی خود باتروریستان باشند، دوچندان می شود.نخست، آن هاسرخود را درزیرسایه ی شعارِحمایت ازدموکراسی وحکومت قانون درافغانستان پنهان نموده اند که کارشکنی درمسیرانتخابات توسط کرزی ،دشمنی با آن می باشد.دوم،زمانی که با به تعویق انداختن زمان برگزاریی انتخابات،کرزی ازحکومتِ خودش وحضورغربی ها مشروعیت زدای می کند،درواقع،برای بازگشتِ طالبان وشکست غربی هاجاده سازی می نماید.دومسئله ی حساسی که برای غربی ها وافغان هاقابل پذیرش نمی تواند باشد.درزمینه،تنهاغربی هانیستند که باید متشنج شوند،بلکه اتحادیه های افغانی- انتخاباتی ای روبه افزایش که دربرگزاریی انتخاباتِ ریاست جمهوری هم هدفی پول- چوکی درآوردن دارند وهم می ترسند که ازمیدان سیاست حذف نشوند،تبانی کرزی واسلام آباد را باید آژیرخطربرای خود برآورد نمایند.آری،به تعویق انداختنِ زمان انتخابات وسیاست های چند پهلوی همراه با آن، بیشتراز دیگرجناح ها،مخالفان دیروزطالبان راهدف گیری می کند که ازنگاه پاکستانی ها به سوی هند میلان دارند.به سخن دیگر،هدف گیریی سیاست افغانی هند توسط پاکستان با ابزارجنگ نیابتی ای ارزان قیمتی مانندِ طالبان،بازمانده های جبهه ی مخالف طالبان را بیشتر ازپیش درتنگنا قرارمیدهد.
ازاین رو،هم برای کشورهای غربی که برای مبارزه باتروریسم درافغانستان سرمایه گذاری کرده اند وهم برای مخالفان طالبان وپاکستان وهم برای طرفداران برگزاریی انتخابات، متشکل ازتکنوکرات های نادانِ پایه گذاروضع فلاکت زده ی کنونی، لازم است که به کارهای زیردست بزنند تامانع فروپاشی ای حکومت کابل وپیروزیی پاکستان شوند:نخست، نگذارند که کرزی وپاکستانی ها وضع امنیتی را برای مانع تراشی درمسیرِ برگزارنکردن انتخابات بیشترازاین خراب ترنمایند.دوم،به ادامه ی فرایند دموکراتیک، بکوشند که انتخاباتِ ریاست جمهوری برگزارشود.سوم،اتحادیه های انتخاباتی-افغانی متشکل ازجهادی نمایان – طالبان دیروز وتکنوکرات های نادان که تکنوکرات بودن خود را دراداره سازی در12سال گذشته موفقانه نشان دادند که حکومت کرزی دستاورد شان می باشد،بدانند که می خواهند آینده را به نفع پاکستان رقم بزنند یابه نفع افغانستان! حساب کرزی روشن است.چرا که تاکنون به تقویت طالبان کارکرده واخیرین کاری که باید بکند هموارکردن راه برای بازگشت طالبان وتامین عمق استراتژیکِ پاکستان درافغانستان می باشد.بنابراین،مسئولیتِ هرافغانی آگاه ووطن دوست است که مبارزه نماید تا انتخابات ریاست جمهوری برگزاروازشکم آن حکومت داریی بدتربیرون وجای بدترین حکومت داریی کرزی را بگیرد.دراین صورت،هم راه درجهت حرکت افغان ها،به ترتیب: ازبد ترین شیوه ی حکومت داری که حکومت کرزی نماد آن می باشد،به سوی حکومت داریی بد تروازآن به سوی حکومت داریی بد وسرانجام ،به سوی حکومت داریی خوب بازمی شود.همچنان،راه هموارمی شود به این که، بابکاراندازیی توانای های درونی،تروریسم مهار، نیروهای بیرونی مرخص وکشوربه سوی خود گردانی به پیش برود.

Monday, 2 September 2013

جامعه ی سیاسی فاسد ودورنمای تاریکِ انتخاباتِ ریاست جمهوری


اگراین مکتب است واین ملا / وضع طفلان خراب می بینم
مولانا
ابراهیم ورسجی
12-6-1392
هدف ازنوشتن این مقاله، دوپرسمانِ زیرمی باشد:نخست،بررسی ای کارنامه ی سیاه وسفید دیروزوامروزِ بازی گران گروهی وائتلاف های فرصت طلبانه وناپایدار درجهت بهره برداریی مالی وسیاسی درانتخابات ریاست جمهوری آینده می باشد که این روزها بانزدیک شدن زمانِ دست چین کردن کاندیدای مورد نظر، بازارگرمی پیدا کرده است تا مردم، بویژه آگاهان،فرهنگیان وروشنفکران افغانستان متوجه شوند که آیا می خواهند وضع نامطلوب کنونی را بزیان مردم ادامه بدهند یا این که می کوشند ازآن به سوی وضع مطلوب گام بردارند؟ اگرمردم،بویژه بویژه آگاهان جامعه می خواهند ازشرکت درانتخابات ومبارزه ی انتخاباتی، حرکت به سوی وضع مطلوب را انتظارداشته باشند، دقت نمایند که مهره های معامله گروسوخته را که هم درانتخاب های گذشته بازیی پول- چوکی درآوردی کرده اند وهم درتمام فساد پیشگی ای حکومت کرزی شریک می باشند؛ پشت سربگذارند، نه این که برای آن هامشروعیتِ فساد ورزیی بیشتری درمرکزیا کناره ی حکومتِ برآمده ازشکمِ انتخابات سال آینده بدهند.دوم ، باتوجه به مرزمغشوش میانِ جامعه ی سیاسی وجامعه ی مدنی درفرهنگ سیاسی بیمارِ رایج در افغانستان،می خواهم به گونه ی میان هردوجامعه مرزکشی نمایم تا برای کنشگران سیاسی وجامعه ی مدنی که از11سیپتامبر2001،بدین سو، بسیاری افراد ودسته ها درزمینه نا آگاهانه کارهای بی نتیجه یاتجارت گونه کرده اند،کمکی کرده بتوانم.
شایان توجه است که درشرایط کنونی،مردم افغانستان شاهد دوتحول پیوسته باهم می باشند:نخست،آغازمبارزه ی انتخاباتِ ریاست جمهوری وشوراهای ولایتی.دوم،نزدیک شدن زمانِ عقب نشینی نیروهای نظامی "ناتو"و"آیساف"ازافغانستان.دورخ دادی مهمی که درصورتِ پایان پذیرفتنِ خوب یابد،می توانند هم دورنمای روشن وهم تا ریک را برای کشورما رقم بزنند.ازدورنمای تاریک وروشن درکنارهم به این خاطرسخن به میان آمد که با دو واقعیت تلخ روبرومی باشیم:نخست،درمیدان بازیی انتخاباتی، گرفتاریک جامعه ی سیاسی ای فاسد متشکل ازحکومت واحزاب وائتلاف های سیاسی نمای درمانده؛ ودرصف مخالف هم ، طالبان را داریم که بجای زبان سیاست اززبان تروروعملیات خود کشانه سخن می گوید.دوم،حکومت فاسد ،نابکاروتعصب آلودِ کرزی وکوتوله حزبک ها وجبهه های سیاسی نما ودرواقع مافیایی- فرصت طلب را درمیدان بازیی انتخاباتی داریم که بدون کم وکاست درفساد گسترده ی مالی- سیاسی- اداریی دسته ی مسلط برکاخ ریاست جمهوری وازهمه اند وهناکتر،درتجارت مواد مخدروبازارسیاه کردن زمین وبه لیلام گذاشتن منابع زیرزمینی ای کشور باهم شریک می باشند.ازسوی دیگر،فسادِ مسلط بر جامعه ی سیاسی ،قانون اساسی مستبد ساز،قبیله سالاریی نوکرمنش وفرصت طلب،جنگ سالاریی بی غیرت ومافیای مواد مخدروزمین، شرایطی سازنده برای رشد ونموی حزب سیاسی وجامعه ی مدنی را که درفضای فراخ میان حکومتِ لاغروملتِ فربه سربلند می کنند،ازمردم گرفته است. بنابراین،اگر فساد پیشگی ای جامعه ی نا بکارسیاسی ودست اندازی های بی شمارآن درانتخاب های پیشین را با نبود شناسنامه / تذکره ونشستن کارت انتخاباتی درجای آن که هم ساختن آن دردست زورمندان وهم عامل بسیارآسانِ تقلب وخرید وفروشِ رائی های مردم می باشد؛ افزون نمایم،هشدارِ این شعرِ نغزفارسی خود نمایی می کند که:"اگراین مکتب است واین ملا / وضع طفلان خراب می بینم"! به سخن دیگر،دروجود چنان حکومتی فاسد وکمیسیون بی اختیارانتخاباتی ای آن، انتخاباتِ آینده بهترازانتخابات گذشته نمی تواند باشد؛آن هم درشرایطی که کرزی درقانون جدید انتخابات نقش ناظرانِ بین المللی را بخاطرراه بازکردن درجهتی دست اندازی های نادرست درانتخاباتِ پیشِ رُو به صفرضرب زده است.بنابراین، دورنمای تاریکِ انتخابات ریاست جمهوری که خیر،ازهمین اکنون،نتیجه ی نا امید وارکننده خود را به نمایش می گذارد.
باتوجه به آنچه گفته شد،این واقعیت بیشترازپیش برجسته می شود که نبود احزاب سیاسی وجامعه ی مدنی درکشورِفسادِ اداری- مالی- سیاسی- جنگ – تریاک- تروروطالب زده ی افغانستان که تاکنون چندین انتخابات ریاست جمهوری،شوراهای ملی وولایتی زا ده ی تقلب وعوام فریبی را پشت پشت سرگذاشته است،بسیاربرجسته می نماید.اگرامروز،پس از12سال حکومتِ باصطلاح منتخب ودرمیدان کارکرد بسیاردرمانده وفاسد آن هم درزیراثرِ قوت های نظامی "ناتو"وآیساف / نیروهای کمک به امنیت درافغانستان،نه امنیت دیده می شود ونه نمونه ی ریزی ازحکومت داریی خوب؛همچنان،تروریسم وعملیات خود کشانه هم بیداد می کنند،دال براین است که افغان ها وجامعه ی جهانی ازروی سهویا برداشت های نادرست ازاوضاع جاریی افغانستان ، خود را فریب داده اند ویا این که، برواقعیت های تلخ جامعه ی ماچشم بسته اند.چشم بستنی که درصورت ادامه؛ دستاوردی می تواند داشته بشد،مگرقوت گرفتن بیش ازپیشِ تروریسم وفروپاشی حکومت فاسد وواپس گرای زاده ی سیاست افغانی جامعه ی جهانی،بویژه امریکا.
بهرصورت، روشن است که ادامه ی حمایت از چنان حکومتی وزهرپاشی هایش درانتخاباتِ سال آینده،تنها دستاوردی که جامعه ی جهانی می تواند درافغانستان داشته باشد؛فروپاشی حکومت کابل وفربه شدن بیش ازپیش تروریسم می باشد.بنابراین،اگرجامعه ی جهانی نمی خواهد که نظام بپاشد،آشوب وتروریسم برگردد،بهتراست که درسیاست افغانی ای خود بازنگری نماید وبازنگری هم ایجاب می کند که دست اندرکارانِ سیاست افغانی تن بدهند به این که سیاست آن ها شکست خورده است . اگر پذیرش آشکارِشکست زیان آورتمام می شود، هنوزهم وقت است که غربی ها به سه کارزیردست زده ازآبروریزیی بیشترجلوگیری نمایند:نخست، در انتخابات ریاست جمهوریی پیشِ رو،جامعه ی جهانی به گونه ی عمل کند که دررقابتِ بدترین وبدتر،دومی دست بالاپیدا نماید.دوم،هنوزهم بهاء بدهد به کمک به برآمدن حزب های سیاسی وجامعه ی مدنی.دراین صورت،حکومتِ متشکل ازبدترها می تواند به سوی بد وازبد به سوی خوب گام بردارد؛ وروندِ کندی پیش رویی جامعه ی افغانستان ازحالت بدترین حکومت به سوی حکومت بدتروازآن به سوی حکومتِ بد ودرنهایت به سوی حکومت داریی خوب، نیازامروزوفردای مردم ما می باشد.و روندِ کندِ حرکت ازبد تربه بد وازبد به خوب بدین لحاظ مورد تاکید واقع شد که حکومت کرزی وجنگ سالاران،متعصبان ومافیای همکارش،چنان فساد گستری کرده اند که سخن گفتن ازنبرد میان خوب وبد درمبارزه ی انتخاباتی پیش ازوقت می نماید.سوم،دریک سازوکارنوینی منطقه ی وجهانی،جامعه ی جهانی باید مرکزهای تروریست پروری برای افغانستان درپاکستان وایران، بویژه دومی را مهار مهارنماید.درغیرآن،یقین باید کرد که ازمبارزه ی انتخابات ریاست جمهوری که داغ شده است و معامله گران وتاجران مالی- سیاسی را درجهت پل درآوردن به تکاپو انداخته است،نمی توان ازبدترین حکومت داریی کنونی به سوی حکومت داریی بد ترکه گام نخست درجهت حکومت داریی بد وازحکومت داریی بد به حکومت داریی خوب می باشد،پاپی گذاشت.
با وجود همه نابسامانی های سیاسی- اداری- مالی ومافیاگریی که حکومت کرزی ایجاد نموده است، نمی توان نسبت به ارزشِ انتخابات وفرایندِ دموکراتیک وآینده ی روشنِ آن برای مردم افغانستان که همه مشکلات شان ریشه دراستبداد سیاسی- نظامی- قبیلگی دارد،بی تفاوت گذرکرد.دراین زمینه،دشواری ازآنجا آغازشد که محاسبه ی نادرستِ غربی ها درباره ی تکنوکرات های حتا ناآگاه ازبروکراسی، آن ها را درکلافه ی سردرگمی درجامعه ی افغانی ای سرگردان میان قبیله گری وقومیت فروبرد.درواقع،تکنوکرات های بی خبرازتکنوکراسی ، برخلافِ شیوه ی مدیریت تکنوکراتیک که سپردن کاربه اهل آن درنظام سیاسی ای تخصصی شده می باشد،هم بخاطرتعصب قبیلگی کارها رابه نااهلان سپردند وهم به غربی ها این گونه وانمود کردند که ازشکم نظام فروپاشیده ی قبیلگی ای پدرانشان می توان دموکراسی ای افغانی درآورد.ازاین سبب،درجهت برآمد نکردن احزاب سیاسی وجامعه ی مدنی چنان برخورد نمودند که گویا دامن زدن به اهمیتِ حزب سیاسی ورسمیت دادن به آن به تقویت سازمان های جهادیی دیروزوطالبی ای امروزمی انجامد. وبرخی نادان های این قشرباصطلاح تکنوکراتِ واپس گرای قبیله سالار کوشش کردند نهاد قبیلگی پیشین درافغاانستان را شبیه نهادهای جامعه ی مدنی وانمود کنند.شبیه سازیی که تنها به همانند وانمود کردن نازیسم هتلربادموکراسی کنونی ای آلمان،سرمی زند.
بادرنظرداشتِ چنان همانند سازی های، پس از 12سال، بدترینِ حکومت داریی کرزی که کشوررا به سوی فاجعه رانده ونتوانسته است حتانظام خان خانی ای پیشینِ راهم بازسازی نماید وازهمه بارز تراین که، تمام زمینه های برآمدن احزاب سیاسی وجامعه ی مدنی را درجهت بازگردانی اداره ی تاریخ زده ی طالبان مساعد نموده است؛ پرسش بنیادی این است که چه باید کرد تا ازشکم انتخابات ریاست جمهوریی آینده،حکومت بد که خیربخاطربه فساد کشانیده شدن همه افراد ودسته های سیاسی توسط حکومت داریی کرزی برآمد کرده نمی تواند،اما حکومت بدتر به حیث جایگزینِ بد ترین حکومت که حکومت کنونی می باشد،برآمد نماید.روشن است که درهرمبارزه ی انتخاباتی؛ بازی گر اصلی، احزاب سیاسی می باشند.پدیده تازه ونوی که دارای سه ویژگی می باشد:نخست،حتا درساخت جهانِ سومی اش هم ویژگی ی سنتی ای کمرنگی دارد. دوم، ازنظرکارکردی، به حیث دولت سایه عمل می کند.سوم، درروزهای بحرانی، ازطریق دموکراتیک درجای حکومتِ بحران زده نشسته رفع بحران می کند.
بدبختانه،درافغانستان، در12سال گذشته،آگاهانه وناآگاهانه تمام زمینه های اجتماعی- سیاسی- فرهنگی وذهنی برآمدن حزب سیاسی به معنای تازه وعصری اش به نابودی کشانیده شده است.این که چراحکومت درمانده ی پساطالبی در رابطه به برآمدنِ حزب سیاسی،طالبی کارکرد؛به دوواقعیت زیربرمی گردد:نخست،تکنوکرات های نادان که ازبرهه ی نخست تکنوکراسی، یعنی بروکراسی هم آگاهی نداشتند؛ این گونه برآورد ازحزب سیاسی داشتند ودارند که مانع بازسازیی نظام سیاسی مستبد قبیلگی می شود.دوم،کمک به تقویت سازمان های جهادی می کند.برخلافِ برداشت باصطلاح تکنوکرات های نادان ودو دوزه باز، درنبود حزب سیاسی ای نو،دسته های فاسدِ پیشترِ وابسته به سازمان های جهادی ثروتمند تروطالبان هم فربه ترشدند که نتیجه ی آن، ادامه ی بی ثباتی وبحران وفروپاشی ارزش های سنتی وبدنام شدن ارزش های نو،مانند:دموکراسی،حکومت قانون،آزادی بیان ورسانه ها وبرابری انگاریی زنان ومردان می باشد.درواقع،تنها این گونه واپس گرایی تنومند نشد،بلکه یک طبقه ی جدید اقتصادیی بی فرهنگ برآمد کرد که هم کمک های جامعه ی جهانی وهم منابع مالی درونی ای افغانستان رابه گونه ی سیری ناپذیری حیف ومیل کرد. طبقه ی بی منطق وشکم پرست وافسارگسیخته ی که غیرازپول پرستی وتباه کاری کاری دیگری ازدستش ساخته نیست.
درحقیقت، پس ازدرک عمقِ فساد وبی بند وباریی که جامعه ی سیاسی(حکومت وحزب ها- جبهه های سیاسی) درجامعه ی افغانستان راه انداخته ووضع اندوهبارکنونی رارقم زده اند؛اهمیت وارزش حزب سیاسی وجامعه ی مدنی ونقش سازنده ی آن ها درفرایند دولت- ملت سازی وبیرون نمودن کشورازبحران، به گونه ی برجسته ی خود نمایی می کند.درجامعه شناسی سیاسی وحقوق سیاسی مدرن،حزب سیاسی تعریف ووظیفه ی تعیین شده دارد.اگرکمی پیشترازبروزجامعه شناسی وحقوق مدرن برویم،این واقعیت به گونه ی برجسته ی تبارزمی کند که درجامعه های که انقلاب بورژوازی-صنعتی راپشت سرگذاشته اند،درآن ها فکرواندیشه ی مخالف پذیرفته شده است.تحولی که دستاورد آن برآمدن پارلمان های متشکل ازحزب حاکم وحزب های مخالف درکشورهای سرمایداری می باشد که نماد آن درجهان انگلوساکسون ، حزب های جمهوری خواه ودموکرات درامریکا وهمتایان شان حزب های محافظه کاروکارگرانگلیستان می باشند.درکشورهای غیرانگلوساکسونی هم ، حزب هاباکمی تفاوت همین گونه می باشند.اگرفرق حزب ها را درانگلوساکسون ها وغیرآن ها درنظربگیریم،تنها تفاوت های کاتولیکی- پروتستانی به نظرمی رسد که دراولی حزب هاکمی لرزان ودردومی نیرومند می باشند.در کشورهای کاتولیکی ،تنها وجود حزب های دموکرات مسیحی دیده می شود که درگذشته درکشورهای پروتستان کمرنگ بودند.اما،بابرآمدن بنیاد گرایی مذهبی درکشورامریکا که حزب جمهوری خواه ر ا تا اندازه ی زیادی درچنبره ی خود گرفته است،چنان تحولی رونماشده است که تفاوت جهان پروتستان وجهان کاتولیک را درقلمروحزب های سیاسی باپسوند- پیشوند مسیحی کمرنگ نموده است.
بااین که، با برآمدن بنیاد گرایی مسیحی،ایدئولوژیی سیاسی احزاب سیاسی غیرمذهبی / سکولارزیرفشارقرارگرفته است،امافرقی بنیادی درخصلت احزاب سیاسی که بازی دموکراتیک وپذیرش شکست وتمکین نمودن برای حزب مخالف می باشد،دیگرگونی ژرف رخ نداده است.به سخن دیگر،وظیفه ی حزب سیاسی درهردوگونه کشورها، پرورش سیاسی مردم وبازی کردن نقش حکومت سایه یاحزب مخالف وپرنمودن خالیگاه قدرت درصورت بروزبحران بکارخود ادامه میدهد.این تحول بزرگ برمی گردد به کشورهای که درآن ها انقلاب صنعتی- بورژوای درونزامی باشد؛برخلاف،درکشورهای که انقلاب صنعتی درونزانمی باشد،مانند روسیه وچین و...تفکرمخالف جای پذیرش ندارد.ازاین رو،نظام سیاسی، یانظامی- بروکراتیک می باشد یایک حزبی.بنابراین،درآن ها توقع برآمدن دموکراسی چند حزبی پیش ازوقت می باشد.بهرحال،دراین باره که درنظام یک حزبی می توان دموکراسی داشت،وحدت نظرمیان نظریه پردازان سیاسی وجود ندارد. زمانی که مسئله ی کمونیسم وتحقق عدالت را با بیرونزابودن انقلاب صنعتی افزون نمائیم،برتری بخشیدنِ عدالت برآزادی وبرعکس، مسئله ی تحقق دموکراسی چند حزبی را پیچیده ترمی نماید.اگراین پیچیدگی رابه کشورهای پس مانده ازجمله کشورهای مسلمان تطبیق بدهیم،بازهم مسئله ی سامانه ی چندحزبی بغرنج ترمی شود.زیراکه،بنیاد گرای اسلامی بسیارخشن ونابرد بارترازبنیاد گرای مسیحی عمل می کند.
بنابراین،تفاوت حزب های سیاسی دردوجهان کثرت گراپذیرومخالف آن قدعلم می کند.پس،به صراحت می توان گفت که حزب سیاسی ودموکراسی را باید دربسترفرهنگ ها ونظام های اجتماعی پس مانده وپیشرفته مطالعه نمود که دراولی نابرد بارودردومی برد بارمی باشد.درواقع،اصل برد باری ومخالف پذیری است که عمق وسطح دموکراسی وچگونگی کارکرد احزاب را درجامعه ی دموکراتیک وغیردموکراتیک رقم می زند.وقتی که این فورمول رادرافغانستان که به مرحله ی دولت-ملت نرسیده است،تطبیق نمائیم،ازدونگاه وضع بسیارپیچیده می شود:نخست،جنگ اسلام وکمونیسم ودست اندازی های سرمایداری بافت سنتی-قبیلگی آن را فروپاشانیده است.دوم،برآمدن بنیاد گرایی قبیلگی وحکومت فاسد زاده ی دست اندازی های سرمایداری وواکنش قبیله گرایی پس مانده ومزدورپاکستان بیشترازپیش زمینه های کاریی حزب های سیاسی را کمرنگ نموده است.ازاین رو،حکومت فاسد وسازمان های جهادی-کمونیستی ای ایدئولوژی زده فضای فکری-فرهنگی-سیاسی-اجتماعی افغانستان رابرای تحقق دموکراسی حزبی وجامعه ی مدنی ای همکارآن تیره وتارساخته است.
حال که غربی ها بنام دموکراسی یک حکومت فاسد را برای افغان ها تحویل داده اند وسازمان های کمونیستی نیمه جان ونیمه سازمان های اسلامی فاسد شده وقبیله زده درقالب جهادی-طالبی که دومی به کمک پاکستان وایران وعربستان تروریست شده است،جامعه ی ما رادربرآمدن حزب های سیاسی وجامعه مدنی کمک نمی کند،پرسش بنیادی این است که چه باید کرد تا بدموکراسی حزبی وجامعه ی مدنی رسید تا دولت-ملت رارقم بزنند یاحداقل نظام سیاسی-بروکراتیک- نظامی را درجهت تامین امنیت گورستانی دیروزوحداقل توسعه ی اجتماعی-اقتصادی را فراچنگ کرده بتوانیم؟ازسوی دیگر،چنان وضعیتی دلیل این نمی شود که ما ازارزش حزب های سیاسی رقیب وجامعه ی مدنی درجهت تحقق دموکراسی ونفی زمینه های استبداد، چه قبیلگی وچه نظامی وچه مذهبی انکارنمائیم.
بادرنظرداشت آنچه که گفته شد،اهمیت حزب های سیاسی وجامعه ی مدنی برای ما درهرزمینه ی سیاسی- اجتماعی باقی می ماند.زیراکه، درنبود آن، همواره درزیرسیطره ی استبداد باقی خواهیم ماند.بنابراین،برای این که ازاستبداد نظامی-مذهبی بیرون شویم وبه تامین حقوق اقتصادی-اجتماعی-سیاسی مردم برسیم،ایجاب می کند که بدوپرسمان زیرنهایت توجه را نمائیم:نخست،حزب سیاسی را اززیرغبارتاریک استالین - هتلرزدگی-مذهب های تکفیری- قبیلگی- تروریستی ونابرد باری بیرون نمائیم.دوم،میان حزب سیاسی وجامعه ی مدنی مرزکشی نمائیم تازیراین نام ها درجامعه ی جنگ زده مان تجارت نشود؛به گونه ی که بنام های مذهب-جهاد-شریعت و...تاکنون تجارت صورت گرفته است.ازاین نگاه که، حزب سیاسی مردم را پرورش سیاسی- سازمانی میدهد ونقش خود سرانه ی دولت را که ملت را ناتوان می کند می کاهد،باید به تمام معناکوشید که حزب سیاسی واقعی برآمد نماید نه حزب سیاسی ای مصنوعی که فراوان داریم.وقتی که چنان شد،میان جامعه ی سیاسی(حکومت وحزب های سیاسی)تفرقه ایجاد می شود،تفرقه ی که ملت را فربه وحکومت را لاغرمی کند.درواقع،درفضای بازمیان دولت وحزب سیاسی است که جامعه ی مدنی که مجموعه ی نهادهای صنفی-غیرسیاسی می باشد عرض اندام می کند.اینجا است که حزب سیاسی وجامعه ی مدنی به سیطره ی مطلق دولت برجامعه واقتصاد ضربه زده عنصرملت مدرن را ایجاد می نمایند.
اگرمی بینیم که درجامعه های که حزب سیاسی وجامعه ی مدنی کمرنگ می باشند،حکومت قوی، ملت ناتوان وفرایند ملت سازی بسیارکند به پیش می رود،باید به نقش بی مهاردولت به حیث عامل بازدارنده انگشت گذاشت.دربالا یاد آوری شد که ،کثرت گرایی حزبی – سیاسی ازویژگی های جامعه ی صنعتی ومخالفت با آن، ازویژگی های جامعه ی غیرصنعتی می باشد.فورمولی که اگرآن را ارج گذاری نمائیم،رسیدن به حزب های سیاسی کثرت گرا پذیروجامعه ی مدنی درخورآن ها را درجامعه ی پس مانده منتفی می نماید.درواقع،هردوگونه جامعه به گونه های متفاوت به سخت افزارونرم افزارمدرنیته / نواندیشی رسیده اند.پدیده ی که ما را کمک می نماید که به ارزش حزب سیاسی وجامعه ی مدنی حتا درپس مانده ترین جامعه ی مانندِ افغانستان تاکید نمائیم واین تاکید به زیان های برمی گردد که حکومت های خود سرِمخالف ناپذیربرما بارنموده اند.چون ،انقلاب تکنولوژیکی رسانه ها را فراوان وسانسورفکری- فرهنگی- خبری ودرواقع ستون پایه های استبداد را لرزان کرده است؛بنابراین، برآمدن حزب سیاسی ،تفکرکثرت گرا وجامعه ی مدنی بلامانع می شوند.ازاین لحاظ، وقتی که حزب سیاسی را به حیث دولت سایه ومهارکننده ی خود کامگی ای حکومت های خود سربگیریم،فهم وتحقق ظیفه ی آن که پرورش سیاسی- سازمانی-اجتماعی ای مردم می باشد وجامعه ی مدنی هم مجموعه ی نهادهای صنفی- حرفوی باخاصیت اقتصادی- اجتماعی که ازطریق احزاب سیاسی مطالبات صنفی-اقتصادی-اجتماعی خود را به دستگاه قدرت می رساند،اهمیت روزافزون خود را پیدا می کنند.به سخن دیگر،همکاریی حزب سیاسی وجامعه ی مدنی، دوکارزیررا بخوبی انجام می دهد:نخست،ملت رابالامی کشد.دوم،مانع برآمدن استبداد درقالب جدید، چه مذهبی ،چه کمونیستی وچه قومی- قبیلگی می شود.بنا براین،درافغانستانی که نظام های شاهی- شیخی- قبیلگی- جمهوری- قبیلگی-کمونیستی- قبیلگی-جهادی-طالبی- قبیلگی واکنون دموکراسی مآب- قبیلگی دم ازدمارمردم درآورده اند،کوشش درجهت برآمدن حزب های سیاسی ای حقوق مداروجامعه ی مدنی کمک کننده به ساخت ملت واقتصاد ملی بسیارارزشمند ودرواقع کمک کننده به اتحاد ملی ورسیدن به دولت- ملت می باشد که نابود کننده ی قبیله سالاری وعامل رسیدن به جهان مدرن به شمارمی آید.