بسی رنج هابردم دراین سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی
بناهای آباد گردد خراب / زباران و ازتا بش آفتاب
پی افگندم ازنظم کاخ بلند / که ازباد وباران نیابد گزند
فرودوسی
ابراهیم ورسجی
12-12-1391
فارسی ستیزیی اموی هاوایستادگی فارسی زبان ها
این نوشته درچهار بخش تهیه شده است،نخست،فارسی ستیزیی عرب هائی اموی وایستادگی فارسی زبان ها.دوم،بازسازی وبازگشت زبان دری دردوره ی صفاری وسامانی.سوم،برهم خوردن سامانه ی اداری- فرهنگی زبان دری باهجوم مغلان؛ البته بیشتردرخراسان یاافغانستان کنونی.چهارم،درزبان شناسی،زبان ادبی- معیاری داریم نه واژه های معیاری. درافغانستان، دردوبرهه به زبان وفرهنگ دری زیان هایی بسیاری وارد کرده شد: نخست، درجنگ های قبیلگی درسده ی نزدهم که بادست اندازی های روسیه وهندبریتانیاهمراه شده بود، زبان دری درمقایسه باایران که درآن نوگرائی- فرهنگی- زبانی سربلند کرده بود،بسیارزیانمند شد. دوم،درنتیجه ی فارسی ستیزیی حکومت هایی قبیلگی درسده ی بیستم که اول به نابودیی این زبان کمربستند؛ ودوم، زمانی که دراثرایستادگی دری زبان ها شکست خوردند، بارکردن واژه هایی پشتوبرزبان دری راروی دست گرفتند که تاکنون ادامه دارد.وانگیزه ی نوشتن این مقاله هم این است که روزسه شنبه26فوریه-8حوت،حکومت کابل پس از نشست کابینه فرمانی صادر کرده است که مبنی برآن ازکاربرد زبان هاوواژه هایی بیرونی خود داری شود.تجربه نشان داده است که حکومت قبیلگی کنونی هم مانند پیشینیانِ نابکار،فاشیست،پس مانده وایلی اش منظوراززبان وواژه های بیرونی ادامه جدائی انگاری میان حوزه ی فرهنگی ایران وافغانستان ودوزبان انگاشتن زبان یگانه ی دری- فارسی رادنبال می کند.پرسمانی که هدفی جزدامن زدن به تفرقه ی زبانی- قومی و بارکردن واژه هایی پشتوبرزبان دری را درپی ندارد.
شایان توجه است که ما اکنون درشرایطی زند گی می کنیم که دوعامل زیرزبان ها وفرهنگ ها مان راتهدید می کند:نخست، جهانی شدنِ فرهنگی- زبانی که ازبیرون بر زبان وفرهنگ مان هجوم آورده است.دوم،ذهنیت وتفکرفاشیستی- قبیلگی ای سیاست کاران وفرهنگی نمایانِ دست اندرکارشان که درجهت یکسان سازی وبرتری جوئی زبانی- قومی- قبیلگی درعرصه ی ملی- سرزمینی مصروف زهرپاشی بر زبان- ادبیات- هنروفرهنگ می باشند.زمانی که ازواژه ی فاشیسم وفاشیست درعرصه ی زبان وفرهنگ سخن می گویم،بیشترتعبیروکاربرد این واژه درمیدان سیاست- ایدئولوژی- فرهنگ وزبان رافاده می نماید که دست اندرکاران یاوفاداران آن مردم وگروه ها رابه خودی وناخودی تقسیم کرده وکمر درجهت نابود کردن ناخودی ها می بندند.پدیده ی نابخردانه وسیطره جویانه ی که دردرازنا وفراخنای سده های نزدهم وبیستم ، بویژه بیستم، هم درسطح جهانی وهم درسطح منطقه ی باعث جنگ هاوتباه کاری هایی جانی- مادی وفرهنگی ای بی شماری گردید.
زمانی که بخواهیم این پرسمان رادرمیدان سیاست- زبان- ادبیات وفرهنگ درخراسان دیروزوافغانستان امروزکرانمند نمائیم،این اصل به گونه ی یک واقعیت تلخ وجانکاه خود نمائی می کند که تفنگ بدستان وبیابان گردانِ پس مانده - بی فرهنگ وبی تمدن همواره برای قتل - غارت وتباه کاری ازحاشیه به متن هجوم آورده باعث قطع وبرید هائی تاریخی- فرهنگی- ادبی- زبانی ای تلافی نا پذیری شده اند؛ وبه گفته ی ابن خلدون،"شهرهای راشکل داده اند که درآن ها کمتراثری ازتمدن رونق گرفته است،ویابه گفته ی فرانسیس فوکویاما اندیشمند سیاسی- امریکائی، بیابان گردان باتفنگ فتوحات کرده می توانند،امانظام سیاسی ساخته نمی توانند."اگرافغانستان درمجمع عمومی سازمان ملل که192عضودارد،تنها بامغلستان،بوتان،صومالی وجنوب سودان قابل مقایسه می باشد،برمی گردد به گفته هایی ابن خلدون وفوکویاما.
بهرصورت،افغانستان درنتیجه ی هجوم های قبایلی وایل هایی پس مانده وغارتگرازچنگیزخان تاکنون زیان هایی برداشته است که بیشترازهمه ،دربخش فرهنگ وزبان زیانبارتربه نظرمی رسد.با این که زبان وفرهنگ دری- فارسی ازدوره ی اموی هاتاکنون همواره مورد تهاجم ایل هایی پس مانده ازنظرفرهنگی- زبانی- تمدنی بوده است،اما این توان وظرفیت رانیزداشته است که زود التیام بپذیرد وسرپائی خود ایستاد شود.ازاین رو، لازم است که نگاهی به تاریخ انداخته شود.دراین صورت،هم شناخت هجوم بیابان گردان وهم واکنش هائی کامیاب وسرافرازدری- فارسی زبانان درجهت دفاع اززبان- فرهنگ وهویت تاریخی- فرهنگی ای خود اهمیت وسرزندگی خود را به نمایش می گذارد.اسلام درآغازگسترش خود درفارس وخراسان بزرگ، کاری درجهت زبان- فرهنگ ستیزی نکرد؛اما،بابرآمدن امویان درسا660میلادی،ازمقام یک دین هدایت بخش به یک دین کنترول کننده ی مسلمان هابویژه غیرعرب هاکاهش منزلت پیدانمود.هم زمان باچنان کاهش منزلتی،ستیزبازبان وفرهنگ فارسی هم درسال685،دوره ی سلطنت عبدالملک پسرمروان بابراندازی زبان فارسی ازمقام زبان علم واداره وبجائی آن بالاکشیدن زبان عربی،بالاگرفت.سیاست نادرست وزبان ستیزانه ای که دستاورد آن دشمنی میان عرب ها وفارس ها بود.
دررابطه بابرآمدن امویان پس ازدوره ی خلافت اسلامی،آلبرت حورانی درکتاب"تاریخ مردمان عرب"نوشته است که:"برآمدن امویان درتاریخ اسلام مانند هجوم بربرها به تمدن روم،فاجعه به بارآورد."رخ داد ناخوشایندی که بیشترازسرزمین هایی عربی- افریقایی به سرزمین هایی فارسی زبا نان زیانبارتمام شد.برای درک این زیان رسانی،پیشنهاد می نمایم که هرفارسی زبانی باید کتاب"دوقرن سکوت"ازعبدالحسین زرین کوب را بخوانش بگیرد.درهمان دوقرن، دانشمندان ، نویسند گان وشاعران فارسی زبان همه به عربی می نوشتند.بطورنمونه،نوشته هاوفتواهایی عقلانی ابوحنیفه پایه گذارفقه حنفی بزبان عربی، ترجمه های بسیاراثرگذاروسازنده ی عبدالله ابن المقفع اززبان پهلوی به زبان عربی که به گمان اغلب "کلیله ودمنه" هم ازآن جمله می باشد،منشورمنصورحلاج وبسیاری ترجمه های دیگرراکه جای بحث آن هانیست،فارسی زبا ن ها ازفارسی- پهلوی وزبان هندی به عربی برگردان نمودند.گردآوریی حدیث راهم فارسی زبان هاازجمله بخاری،مسلم ،ابوداود ،وترمیزی درهمین "دوقرن سکوت" آغازنمودند.واین که، دوقرن سکوت مورد نظرزرین گوب چگونه پایان یافت،دراین نوشته پی گرفته می شود؟پیشترازواکنش فارسی زبان هایادآوری شد،واکنشی که خیزش ابومسلم خراسانی وفروپاشی امویان وبرآمدن عباسیان درسال149میلادی وپایان پذیرفتن سلطه ی انحصاریی عرب هابردستگاه دولت، یکی ازدستاوردهای آن به شمارمی آید.واقعیت این است که درآغازدوره ی عباسی، فارسی زبان ها تنها به شکستن سلطه ی انحصاریی عرب هابردستگاه دولت توجه کردند که درذات خود دستاوردی بزرگی بود نه بازگردانی ای زبان فارسی به حیث زبان دفترودیوان ومعرفت.ازاین رو،دراین دوره هم فارسی زبان هابیشتربزبان عربی نوشتند تازبان فارسی.
بازگشت زبان دری دردوره ی صفاریان وسامانیان
دررابطه به تفاوت زبان دری وفارسی که درافغانستان سده ی بیستم واکنون فاشیست هایی زبانی- سیاسی- فرهنگی ای پشتوزبان اصراردارند،باید گفت که محمود دولت آبادی نویسنده ی کلیدروکارشناس شناخته شده ی عرصه زبان وفرهنگ فارسی به این باوراست که این زبان دردوره ی اسلامی" نخست بنام زبان دری احیاشد وپس ازآن بنام فارسی درآمد."بنابرآن،یک زبان باسه لهجه یاگویش افغانستانی- ایرانی - تاجیکستانی- ازبکستانی وزیرگویش های محلی درهرمنطقه جایگاه خود راپیدانمود.درواقع،چه آن رافارسی بنامیم یادری،اهمیت چندانی ندارد.به این خاطرکه یک زبان باگویش های گونه گون می باشد.این که رهی معیری شاعرفرهیخته ی ایران می گوید:سالارسخن وران به تازی ودری است / خواه ازهمدان باشد وخواه ازلاهور.بیانگراین واقعیت است که جدائی سرزمینی نمی تواند ازیک زبان دوزبان بسازد؛طوری که بد خواهان درافغانستان تمنادارند.
تاجائی که به احیاوبازسازیی زبان دری یافارسی ارتباط می گیرد،روشن است که دربرهه ی دوم حکومت عباسیان، خاندان فارسی زبان"بویه"(932-1062)درایران وعراق قد برافراشت که ضربه ی توان شکنی برقدرت خلیفه ی بغداد بود.با این که خاندان بویه قدرت را دربغداد بدست گرفته بود،امانکوشید فارسی را دوباره به گونه ی زبان علمی- دولتی- اداری بالابکشد.درواقع،پیش ازبویه ها،صفاریان(867تاپایان سده ی دهم)فرمان روابرشرق ایران، وسامانیان(819-1005)فرمان روابرشمال شرق ایران،افغانستان کنونی وآسیای مرکزی بودند که زبان دری یافارسی رابزبان علمی- دفترودیوان وحکومت داری ارتقا دادند.اگردرتاریخ فرهنگ وتفکراسلامی،نوزائی ورشدعقلی وعلمی ای سربلند کرده است؛بدون شک،زاده ی همین دوران وادامه ی آن است.به سخن دیگر،آغازفارسی نویسی دردوره ی صفاریان وشکوفائی آن دردوره ی سامانیان وغزنویان بابه بازاراندیشه وفرهنگ آمدن آثارجاویدان ازرودکی،بلعمی،بیهقی وفردوسی و...می باشد.درواقع، فردوسی،فارابی،بوعلی،بیرونی،رازی،مولانا،عطار،سنائی،خواجه عبدالله انصار،خیام و..درهمین دوران وادامه ی نهضت عقلی وخرد ورزانه ی آن سربرافراشته اند.دراین راستا،پس ازفروپاشی شوروی،محی الدین عالم پورنویسنده وفرهنگی تاجیک برنامه ی رازیرعنوانِ"ازدوشنبه تالاس انجلیس"راه اندازی کرده بود که درآن وقت توسط بخش فارسی رادیوی بی بی سی پخش می شد.روزی، عالم پوردرقاهره گفتگوئی داشت بازکی نجیب محمود اندیشمند وادیب مصری، ودرجریان گفتگوازمحمود پرسان نمود که شمازبانی خود راداشتید.چرا آن رانگهداشته نتوانستید؟اودرپاسخ گفت که:"مافردوسی نداشتیم."پاسخ محمود تاکید براین دارد که نوزائی که درخراسان سربلند نمود،درمصرکسی یاکسانی پیدانشدند که ازآن نسخه برداری نمایند.آری! همان گونه که گفته شد،نهضت نوزائی اسلامی درخراسان ودربسترزبان وفرهنگ فارسی سربرافراشت که ازبرخی چهره هایش هم یاد آورشدم.ازاین رو،هگل دانشمندآلمانی می گوید که اسلام دردامان تمدن وفرهنگ ایران خوب درخشید،اما ازنظرسیاسی بدامن استبداد افتاد."
بنابرآن،اگرمالک بن نبی اندیشمند الجزایری می گوید که:"هرتفکری سه مرحله ی تاریخی پی درپی رابه دنبال دارد وجامعه باعبورازاین سه مرحله به راه خود ادامه میدهد.جامعه تاریخ را ازمرحله ی آغازمی کند که پذیرش افکاروابداعات درآن ونمایش اندیشه راپذیراباشد.مرحله ی دیگر،مرحله ی صدوراندیشه به جوامع دیگراست وباالآخره مرحله ی سوم یعنی جمود جهان اندیشه فرامی رسد که دراین مرحله دیگرجامعه ازهیچ گونه تاثیراجتماعی ای برخوردارنیست.بنابراین تحلیل، می توانیم بگوئیم که جامعه ی اسلامی درعصرفارابی خالق افکاربود ودرعهد ابن رشد پیام رسان آن به اروپا،اماپس ازابن خلدون،آن جامعه دیگرنه برخوردارازخلاقیت بود ونه( هم دارائی توان)تبلیغ(اندیشه).(1)حق با اومی باشد. پیش ازمالک بن نبی،ابن خلدون گفته بود که:"عرب هاغیرازجنگجوئی توان وخلاقیت ادبی- عقلی- هنری- فرهنگی ندارند؛وبااین وجود،توان اسلام رادرتحرک وتلاش انداختن آن هامی ستود.شایان توجه است که ابن رشد وابن خلدون بربربودند نه عرب ، ودیگرنام آوران یادشده هم همگی فارسی زبان بودند.برای آگاهی بیشتردرزمینه،به خوانند گان پیشنهاد می نمایم که "خدمات متقابل ایران واسلام" ازمطهری ، "دوقرن سکوت" اززرین کوب،و"برخی بررسی هادر اندیشه وفلسفه ای ایران" ازاحسان طبری رامطالعه نمایند.بدون شک،شخصیت های فرهنگی- ادبی- علمی وفکری ای نامبرده زبان دری راچنان بازسازی نمودند که باوجود حمایت خلافت عباسی دربغداد اززبان وفرهنگ عربی،باآن به رقابت برخاسته بود.طرفه این که غیرازفردوسی،بسیاریی نام آوران فارسی ازجمله ابن سینانوشته های خود رادرکنارزبان دری به عربی هم نوشتند.ازاین رو،درغرب آن ها بنام عرب شناخته می شوند.
درواقع، بسیارستمگرانه است که به یک ملتِ دارای تاریخ شکوهمند وسرافرازبگوئید که حق سخن گفتن ونوشتن بزبان خود راندارید؛کاری ستم گرانه وزبان- فرهنگ ستیزانه ی که اموی هایی عرب نسبت به فارسی زبان هاکردند،واکنون فاشیست های کور آن رانابخردانه درکشورما تکرارمی کنند.طوری که یاد آوری شد،فارسی زبان ها ایستاد گی نمودند ونخستین ایستاد گی راهم نعمان پسرثابت رحمه الله ، بنیاد گذارفقه یامذهب حنفی وازفارسی زبان هایی کابلی ای اسیرشده بدست اموی هاکرد وتمام دستورات دینی رابزبان دری نوشت.اگر،امروزپس ازهزاروچند صد سال،مسلمان ها ازچین تا تارستان درجنوب روسیه وازآنجا تاحید رآباد دکن،درجنوب هند، وازلاهورتاقونیه، نیت نمازخود رابزبان دری می کنند،وبوستان وگلستان سعدی درهمه خانه ها نقل مجلس می باشد،نشانگراین است که دری زبان ها چه مذهبی،چه عارف،چه فیلسوف، وچه سیاست کارمبارزه نمودند تازبان وفرهنگ دری- فارسی دربرابرامواج توفا نزا ونیست کننده ، زنده وفروزنده بماند. خوشبختانه که ماند، وسرافراز هم خواهد ماند! درواقع،پس ازامام ابوحنیفه ی فارسی زبان است که درسده ی چهارمِ خورشیدی، نخستین خیزش هابرای مقابله با زبان عربی درایران وخراسان بزرگ صورت می گیرد،خیزش هایی بزرگی که بازگشت زبان وفرهنگ فارسی دستاورد آن ها می باشد.
درحقیقت،پس ازآن خیزش ها است که بوعلی سینا درفارسی نویسی وبرابرگزینی واژه هایی علمی- فارسی دربرابررخنه ی واژه های عربی آن دوره ، جزءِ پیشگامان می شود.هرچند که پیش ازاو حکیم میسری،نویسنده ی کتاب"دانشنامه"هم درسال370خورشیدی گام هائی سازنده ی برداشته بود.درواقع،ابوحنیفه،بوعلی،حکیم میسری،فردوسی ودیگرفرهیخته گان فارسی زبان بدرستی دریافته بودند که اگرزبان یک ملت ویران کرده شود،ادبیات آن نابود می شود.زمانی که ادبیات کم ارزش یانابود شود ویا ازاعتباربیفتد،قومیت،تاریخ وفرهنگِ آن قوم یاملت نیز نابود می شود.اگرفردوسی گفته بود که:
بسی رنج ها بردم دراین سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی
بناهای آباد گردد خراب / زباران و ازتا بش آفتاب
پی افگندم ازنظم کاخ بلند / که ازباد وباران نیابد گزند
درواقع،به فارسی زبان هاگفته بود که تاریخ،زبان وفرهنگ ویاهمه ی هستی علمی- فرهنگی- زبانی- ادبی- هنری تان رادوباره چنان زنده وبه خاطره وحافظه ی تاریخی تان بازگردانیدم که هیچ قدرت ونیرویی بدخواهی نمی تواند به آن گزندی برساند.واگربرساند،بزودی جبیره خواهد شد.چرا؟به ای خاطرکه بنیاد آهنین وپولادین پی ریخته شده است.
ضربه ی تکان دهنده ی مغلان به محیط زبان وفرهنگ دری
درادامه ی رنسانس/ نوزائی ادبی- علمی- فلسفی- فرهنگی- زبانی درجغرافیای زبان دری- فارسی که آغازواوج آن، دوران صفاریان وسامانیان بود،خیزش وجنبش فرهنگ وزبان فارسی دردوره ی غزنویان وسلجوقیان نیزادامه یافت تا که بیابان گردان مغل به سراغش رسیدند.دررابطه به فاجعه ی زاده ی هجوم دهشتبارمغلان درخراسان،سیف فرغانی شاعردری زبان آن دوره چنین می سراید:
این عوعوسگان شما نیزمی گذرد:
هم مرگ برجهان شما نیزبگذرد / هم رونق زمان شما نیزبگذرد
وین بوم محنت ازپی آن تاکند خراب / بردولت آشیان شما نیزبگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان / برباغ وبوستان شما نیزبگذرد
چون دادعادلان به جهان دربقا نکرد / بیداد ظالمان شما نیزبگذرد
درمملکت چوغرش شیران گذشت ورفت / این عوعوسگان شما نیزبگذرد
آن کس که اسپ داشت غبارش فرونشست / گرد سُم خران شما نیزبگذرد
بادی که درزمانه بسی شمع ها بکشت / هم برچراغ دان شما نیزبگذرد
زین کاروان سرا،بسی کاروان گذشت / ناچارکاروان شما نیزبگذرد
ای مفتخربه طالع مسعود خویشتن / تاثیراختران شما نیزبگذرد
این نوبت ازکسان به شماناکسان رسید / نوبت زناکسان شما نیزبگذرد
برتیرجوانان زتحمل سپرکنیم / تاسختی کمان شما نیزبگذرد
آبیست ایستاده دراین خانه مال وجاه / این آب شاروان شما نیزبگذرد
ای تورمه سپرده به چوپان گرگ طبع / این گرگی شبان شما نیزبگذرد
پیل فنا که شاه بقامات مات حکم اواست / هم برپیاده گان شما نیزبگذرد
دردوره ی بربری گریی مغلان بی فرهنگ که خوارزم شاهیان رادرخراسان نیست ونابود کرده بودند، فارسی زبانان آل کرت درمرکزخراسان/افغانستان کنونی درجهت کاهش ویران گریی مغلان کوشید ند وکارنامه ی دینی- فرهنگی غوریان فارسی زبان درهند چنان میوه به بارآورده بود که دردوره ی علاء الدین خلجی مانع ازآن شد که مغلان برهند رخنه نمایند.درحالی که هند ازویرانگریی مغلان درامان مانده بود وخراسان هم دردوره ی تموریان شکوه فرهنگی دوره ی سامانی- سلجوقی- غزنوی رابازیافته بود،ودرفارس یا ایران کنونی هم ویرانگریی مغل هاتلافی وآن هادرزبان وفرهنگ فارسی- اسلامی یاعرفان فارسی ذوب شدند وپس ازعبورازغربال فرهنگ وعرفان روشنفکرانه ی موجود درزبان فارسی، نسل سوم آن ها،یعنی بابر،همایون،اکبرشاه،جهان گیر،شاه جهان واورنگزیبِ فارسی زبان شده وفرهنگ دوست رابه میدان آورد.درواقع،دوره ی مغلان فارسی زبان هند چنان شکوه فرهنگی وبرد باریی مذهبی داشت که فرهنگیان بخاراوسمرقند وتبریز،بویژه ازایران صفوی به سوی هند شتافتند.شکوه زبان فارسی درهند چنان بارزبود که جواهرلعل نهرواندیشمند وسیاست مدارونخست وزیرآن کشور(1947-1962)درکتاب نامه های"پدری به دخترش"یعنی اند یراگاندی، می نویسد :"اگرانگلیس ها نمی آمدند،اکنون زبان من وتوفارسی بود"!
باتوجه به گفته های بالا،به صراحت می توان گفت که زبان فارسی چه توانائی بزرگی درجهت ایستادگی دربرابررقیبان ودشمنان خود دارد وهمین توانائی است که سبب شده این زبان شیواوآسان ودلپذیر،اسلام را ازخود وزبان عربی راکناربزندوهمچنان دربرابرتباه کاری های بیابان گردان مغل چنان عمل نماید که ازآن هابابر،همایون،جهانگیروشاه جهان وداراشکوه واورنگزیب عالم گیربسازد.ازهمه برجسته تراین که، اگردرتاریخ ادبیات فارسی، سبک هایی خراسانی،عراقی وهندی داریم،بیانگراین است که این زبان هم توان جهان کشائی دارد وهم وتوان نوسازی وکنارآمدن بامدرنیته/ نواندیشی وجهانی سازی که اکنون سخن نخست رادرجهان می زنند.کامیابی هایی زبان دری به این معنانیست که بی عیب وکمبودی مانده است.نه خیر!پس ازهجوم عرب های اموی و مغلان،صفوی هاوملاهای لبنانی- خرافاتی ای آن ها به سراغش رسیدند وچنان واژه های عربی را مانند دوره ی پیشا سامانیان برآن بارکردند که اگرروشنفکران آموزش دیده درغرب مدرن ونوسازیی فرهنگ سرائی رضاشاه پهلوی نمی بود،چیزی بنام فارسی مدرن وبه روزشده نداشتیم.به سخن دیگر،فارسی کنونی وهمه غنامندی اش وابسته به فرهنگ سرائی رضاشاه می باشد.فرهنگ سرائی که ارزشمندیی آن را حکومت آخوندی- صفویی کنونی ایران هم نمی تواند انکارنماید.البته، با این که فرق که حکومت آخوندی دربرابررخنه ی واژه هایی غربی درزبان فارسی واکنش نشان میدهد، امادربرابررخنه ی بی مورد وقابل مهارواژه های عربی درزبان فارسی سکوت اختیارنموده است.سکوتی که ازهرنگاه قابل سرزنش می باشد؛ ودرافغانستان هم، فاشیست های پشتوزبان اصراردارند که زبان دری واژه هایی ادبی- علمی ای خود را کنارگذاشته ازپشتوکه تاریخ نوشتاری ندارد ودرجای پیدایشش یعنی پاکستان مرده است،واژه های زورکی رابدوش بگیرد.ازاین رو،به هم وطنان پشتوزبان خود می گویم که بیهوده آب به آونگ نکوبند وبپذیرند که:
درزبان شناسی،زبان ادبی- معیاری داریم نه واژه های معیاری
ما باید ازچیزهای سخن بگوئیم که همه میدانند ولی هرکسی راشهامت گفتنِ آن نیست.
داستایوسکی
ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه ی تواست! بنابراین،جایگاه خود رابشناس!
درسده ی نزدهم، باوجود این که درافغانستان جنگ های درونی الهام گیرنده ازمنابع بیرونی وکشمکش های قبیلگی ای زمام داران قبیله سالارفراوان داشتیم،اما زمام داران مزدوروتاریخ زده تلاشی درجهت رد یاتایید این یا آن زبانِ بیشتروکمتررایج درکشورنکردند.فرایندی که تادهه ی دوم سده ی بیستم ادامه یافت.درپسین سال دهه ی سوم سده ی بیستم، که سرداران دیره دونی یانادرخان غداروبرادرانش توسط انگلیس درافغانستان بالاکشیده شدند. دیره دون جای درکشمیرهند است که انگریزهاپسران طلاخان محمدزائی پدربزرگ نادرخان وخود ش رانگهداری ونان می داند.پیشترازبالاکشیده شدن دیره دونی هابه رهبریی نادرغدار/ نام خوبی که آگاهان کشورما به اوبخشیده اند،پس ازآن که باری غفارخان دربمبه ی به امان الله خان گفت که:"چگونه پادشاه پشتون هستی که به زبان پشتوسخن گفته نمی توانی؟"به روایتی، اودرپاسخ خان گفته بود که:"می کوشد بزبان پشتوسخن بگوید."پس ازآن گه گاهی شاه امان الله هم پشتوسرائی عامیانه کرده بود،وپدرزنش محمود بیک طرزی هم به پیروی ازترک های متعصب کمالی بدون این که خودش واژه ی ازپشتودرذهن داشته باشد،پشتونمائی می کرد! روشن است که زبان فهمی وزبان دانی آن هم برپایه ی قاعده وآیین نامه ی زبان کاری آسان وساده ی نیست که هردله وذوق زده ی درآن موفق شود.
بدبختانه،پس ازآنکه انگلیس هانادرخان رادرافغانستان بالاکشیدند.بالاکشیدنی که بخاطرقدرت گرفتن روزافزون دوباره ی آلمان دردوره ی"جمهوری ویمار"، استالین رهبربلشویک هائی روسی هم درآن کم اثرنبود،بابهره برداری ازتجربه ی فارسی ستیزیی انگلیس هادرهندوروس هادربخاراوسمرقند/ازبکستان کنونی،نادرخان وهاشم خان برادرش هم کمردرجهت نابودی زبان دری یافارسی بستندوتاجائی پیش رفتند که برای تنبیه کسانی که فارسی سخن می گفتند، دوافغانی جریمه هم تعیین کردند! میرولی جان یک تن ازفرهیخته گان ولایت تخاردرتابستان به نویسنده درتالقان گفت که دردوره ی نادروهاشم برای این که دوافغانی جریمه نه پردازم،پشتو یاد گرفتم! این سیاست جریمه برای فارسی زبانان ازروسیه ی بلشویکی دردوره ی استالین الهام می گرفت.استالین درجمهوری ازبکستان به تاجیکانی که فارسی سخن می گفتند،پنج کیپیک/پول آن وقت شوروی جریمه تعیین کرده بود.سیاست فارسی ستیزیی که تاکنون درجمهوری ازبکستان ادامه دارد.
بهرصورت،این سیاست فرهنگ- زبان ستیزانه بخاطراین که آموزگارپشتوپیداکرده نتوانست وتاجیکان سرسختانه ایستادگی نمودند،به گونه ی مسخره ی شکست خورد! خوش بختانه،پس ازجنگ جهانی دوم که هم جنگ، هم موج آزادی خواهانه ، هم گسترش رسانه ها،وازهمه مهمتر،برآمدن هند وپاکستانِ خود گردان، شرایطی بوجود آوردند که نوخواهی و وداع باسیاست هائی داراکولائی یا"شتر- گاو- پلنگی"ی دسته ی حاکمِ بی فرهنگ، به سخن روزمبدل شد.نوخواهی ای که پرسمان هایی فرهنگ هاوزبان هایی محلی وملی رابیشترازپیش درمرکزتوجه کشانید.پیشترازجنگ دوم که دسته ی حاکم بی فرهنگ به پیروی ازنمونه ی ترکیه ی اتاترک فارسی ستیزی می کرد،درشرایط نوبه یک کارسیاسی وبه یک کاربه اصطلاح فرهنگی به سود پشتوزبان هادست زد:کاری سیاسی اش دامن زدن به پرسمان پشتونستان بود که بادارش انگلیس هم علیه آن به سود پاکستان موضع گرفت.کاردومی وبه اصطلاح فرهنگی- زبانی وکمکش به زبان پشتو، این بود که تدریس زبان پشتورابه کارمندان حکومت اجباری وواژه های من درآوردی پشتورابه زبان دری بارکرد.ازمن درآوردی به این خاطریادآوری نمودم که بسیاری واژه های نودرپشتوازجمله:شاغلی/آقا،میرمن/خانم و...اززبان بومی آرژانتین دزدی شده بود ودیگرواژه هاهم ازسانس سکریت که درک آن ها برای پشتوزبان هاهم دشوارمی نمود.به سخن دیگر،واژه های عربی ودری را ازپشتوبیرون وواژه های بیگانه راواردآن کردند.اگربه این کارنادرست دست نمی زدند،امروز،زبان پشتوهم ترقی می کردوهم برای غیرپشتون های افغانستان خواناتروآسان ترمی شد.پرسمانی که هم به هم گرائی فرهنگی کمک می کرد وهم ساختارجامعه رااستوارترمی ساخت تابه کندی به سوی دولت ملی شدن گام بردارد.
دررابطه بانتیجه ی کارسیاسی شان، دیدیم که نتیجه وابستگی به مسکوواشغال کشورتوسط آن بود.رخ دادی که امریکا راپشت سرپاکستان قرارداد وپاکستان هم زیرنام جهاد وطالب، اول کابل،شمالی وشمال کشورراویران کرد؛ ودرگام دوم که موج ویرانگری بارخ داد یازدهم سیپتامبر2001،دیگرگونی ای مسیرداد،وضعیتی ایجاد شد که موج نامبرده به سوی جنوب میلان کرده سبب ویرانگریی شد که اکنون نتیجه ی آن رادرجنگی دوام دارازمردم داریی سنگین درهلمند تاسوات درشمال غرب پاکستان، درسرزمین پشتو زبان های می نگریم! دررابطه باکارکرد واژه هایی پشتودر زبان دری یافارسی،می بینیم که پشتوکه درجای پیدایش درپاکستان دربرابرانگلیسی واردودرحال جان کندن می باشد،آقایان دلخوش کرده اند که بابارکردن چند واژه ی آن مانند:پوهنتون،پوهنزی،سارنوال ونام رتبه های نظامی- پولیسی به زبان دری درحالی که این زبان ملی- علمی همه ی آن ها را ازخود دارامی باشد،می توانند به ترقی زبان پشتوکمک نمایند.این کارنادرست دونتیجه دربرداشت ودارد:نخست،به نفرت قومی درکشوردامن زد.دوم،گرایش به آموختن زبان پشتورادرمیان دری زبان ها ازگردونه بیرون کرد.
ازاین رو،نویسنده به پشتوکاران حکومتی درکابل که شبی درجای پیدایش خود درجنوب زندگی کرده نمی توانند،پیشنهاد می نماید که دوکارزیرابکنند:نخست،دستاورد این گونه دری زدایی زیرنام جدا انگاریی زبان فارسی- دری را ازدوره ی قبیله سالاران پیشترازخود تاکنون بررسی نمایند.دوم،اگراین کاررابنام اثرگذاری بردیگران چه قوم ها وچه ملت هایی دیگر می کنید،باید دوپرسمان زیررا بدانید:نخست این که،درزبان شناسی مازبان ادبی/ معیاری داریم نه واژه های معیاری.واژه هایی که اززبان پشتوبرخاسته است وبه باروشمادری توان پیداکردن آن هاراندارد! دوم،این که زبان هاپایدار وواژه هاسرگردان ومهمان به این یا آن زبان می روند وپس ازمدتی بیرون می شوند.البته که،درزبان عامیانه نه زبان ادبی.چرا؟به این خاطرکه زبان ادبی برپایه ی دستوروقانونِ حاکم برزبان می چرخد وواژه ها راهم پس ازسوارنمودن دستورخود که برخاسته ازالفبای آن می باشد ازخود می کند یاترد می نماید.اگرمی نگرید که بسیاری واژه های عربی دردری اتراق کرده اند،بدودلیل است:نخست،بخاطردین.دوم،مشترکه هادرالفبای هردوزبان وتا اندازی تحمیل کاری که توسط اموی هاآغازشد وحکومت هاوبرخی ادیبان عرب زده آن را ادامه دادند.شایان توجه می باشد که واژه هایی عربی آغازشونده باحرف هایی ح،ث،ذ،ص،ض،ط،ع،آوازخود درزبان عربی رادرزبان دری ندارند.بطورنمونه،ث،ص،آوازس، وض وظ وذ،آوازِ زوط آوازِت وع آوازالف وح هم آوازهِ دوچشمه رامی دهند.درواقع،می توان گفت که این واژه هارادری به نفع خود مصادرنموده است.ازسوی دیگر،باکمی تلاش می توان برابرهای آن هارادرفارسی پیداونگذاشت که واژه هایی باچنان آغازیه ی بکارگرفته شوند.آنچه که گفته شد،دررابطه به واژه های عربی ای درگردش درزبان دری بود؛امادررابطه باواژه های زبان پشتووضع ازآن هم دشوارترمی باشد.به این خاطرکه، همسوئی الفبائی میان دری وپشتو وجود ندارد.بطورنمونه،دری زبان ها سارنوال/ بازرس وپوهنزی / دانشکده رابه الفبائی دری می نویسند که ازنظردستوری بی معنا می باشد.
دراین زمینه،دردیگرکشورها ازجمله: ایران ومصربرای برکنارنمودن دشواری هاو پرسمان هائی ادبی- زبانی ای برخاسته ازسرازیرشدن واژه های بیرونی وبه روزنمودن زبان هایی ملی ورسمی که درزبان دری سره سازیی زبان نامیده می شود،دانش سرایافرهنگستان متشکل ازکارشناسان عرصه ی زبان شناسی وجود دارد که برپایه ی دستورحاکم برزبان کارنموده دشواری هارارفع می کنند.درافغانستان، درنبود چنان نهادی هرشخصی چه سیاسی وچه فرهنگی نماوارد کارزارشده به دشواری می افزاید.بطورنمونه،درماه سنبله چند نفراعضایی پشتوزبانِ پارلمان که دانشی ناچیزی حتادرزمینه ی کاریی خود ندارند،به یک کارمندوزارت آموزش عالی که بجای پوهنتون ازدانشگاه استفاده کرده بودحمله ی فیزیکی کردند.وروزپسین، آن کارمند طی گفتگوبارسانه هاپرسمان رارسانه ی وتشت اعضای پارلمان راکه درزمینه فضولی کرده بود،ازبام بزیرانداخت.پس ازحمله ی فیزیکی به کارمند وزارت آموزش عالی درشورائی باصطلاح ملی،درماه عقرب، دستگاه قضائی که درفساد ورشوت ستانی دست کمی ازتفنگ داران بی فرهنگ ندارد ودرنابکاری ودرماند گی چند گام ازدستگاه ریاست جمهوری هم پیشترگذاشته است،واردعرصه ی زبان شناسی شده واژه هایی پشتوی بارکرده شده بردری رامیراث معنوی خواند.چقدرخنده آوراست که درنبود زبان شناسان،قاضی هازبان شناس شده اند! ازهمه مسخره تراین که،همین دستگاه قضائی فاسد ودرمانده که دررابطه باغصب ملکیت هاودارائی های دولتی وشخصی توسط زورمداران متمرکزدردستگاه دولت وپیرامونی هایی آن هاسخنی به اعتراض نمی زند وتاکنون کاری نکرده است،یک دم زبان شناس ومعنویت گرا شده چند واژه ی پشتورامیراث معنوی خوانده است.طوری که رسانه گزارش داده اند،یک قاضی یابازرس / سارنوال ازهمین دستگاه قضائی تازه زبان شناس ومعنویت گراشده بارهابه رسانه هاگفته است که درقانون کشورماده ی دال برناروابودن غصب وجود ندارد وپارا ازاین هم فراترگذاشته وگفته که درقرآن وحدیث هم چنان نکوهشی دررابطه به غصب دیده نمی شود.
برای دری زبان های افغانستان روشن است که سیاست کاران،قاضی هاوفرهنگی نمایان پشتوزبان ازنهایت پس ماندگی وعقده ی حقارت خود می کوشند با بارنمودن واژه های پشتوبه دری، ادبیات دری رامسخ وعقده کشائی نمایند.ازاین رو،نویسنده ازپشتوزبان های درگیردرمسخ کاریی زبان دری پرسان می نماید که اگرهدف تان اثرگذاری بردیگران است و میل دارید که واژه ها وزبان خود رابردیگران بارنمائید،باید دوپرسمان زیررابخاطربسپارید:نخست این که، زبان ها ازجمله دری با ادبیات خود زنده می باشند نه به واژه هایی مهمانی که بزوریارضا وارد آن کرده شده است.دوم این که، اثرگذاری بردیگران ازعهده ی شماوزبان تان بیرون می باشد.به سخن دیگر،باید بدانید که کارزبانی- فرهنگی وفرهنگ- زبان سازی کاری بسیاردشوارمی باشد. اگرآسان می بود،بیابان گردان مغل ودیگربیابان گردان تاکنون دراین امرموفق می شدند.دری زبان هاهمان گونه که اسلام راگرفتند وفارسی کردند وزبان عربی را ازخراسان بزرگ بیرون کردند،بدانیدهرزبانی دیگری را هم چنان می کنند.مگراین که اهل آن به قاعده ی بازی درزبان تن بدهند.وقاعده ی بازی درزبا هم این است سیاست براه خود وزبان براه خود می رود، ودست اندازیی سیاست درزبان غیرازفاجعه نتیجه ی ببارنمی آورد.
درباره ی ادبیات ونقش آن درزند گی وشکل بخشی ای هویت هایی قومی وملی باید بدانید وبپذیرید که به گفته ی ژان پل سارتردانشمند فرانسوی:اگرهنروادبیات نباشد،وجود جهان باطل وعبث است....غرض ازادبیات تلاش ومبارزه است:تلاش ومبارزه برای نیل به آگاهی،برای تحری / پی جوئی حقیقت،برای آزادی انسان.(2)اگر زبان زیباوشیوای دری دردرازناوفرخنای سده هاتوانسته است که هم ازفاشیسم زبانی- فرهنگی اموی هایی قبیله گراوشورش های واپس گرایانه ی بیابانگردان مغل ودیگربیابانگردان تاکنون موفقانه سربرآورده و سرپائی خود ایستاد شود،برمی گردد به غنای علمی- ادبی- هنری وفرهنگی زبان وادبیات بزرگ ونیرومند شان.درواقع،تاثیرخزنده ی همین ادبیات است که گوته شاعربزرگ آلمان به عظمت حافظ سرتعظیم فرود می آورد! اگربردرب ورودی سازمان ملل این شعرسعدی که:
بنی آدم اعضای یک دیگراند/ که درآفرینش زیک گوهرند
اگرعضوی رابدرد آوردروزگار/ دیگرعضوهارا نمایند قرار
توکزمحنتی دیگربی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی
بزبان های رایج درآن ترجمه ودرج شده است،برمی گردد به عظمت زبان وفرهنگ دری.
اگرحافظ،سخن سرای بزرگ زبان دری که ازتمجید گوته شاعربزرگ آلمان به بزرگی اش یاد آوری شد،می گوید:
رسید مژه دی غیبی که غم نخواند ماند / چنان نماند،ولیکن چنین هم نخواهد ماند
براین رواق زبرجد نوشته اندبزر/ که جزنیکوی اهل کرم نخواهد ماند
واقبال فارسی سرای بزرگ هند هم می گوید:
هندیم ازپارسی بیگانه ام / ماه نوباشم تهی پیمانه ام
حسن اندازبیان ازمن مجو/ خوانسارواصفهان ازمن مجو
گرچه هندی درعذوبت شکراست / طرزگفتاردری شیرین تراست
واین که سازمان ملل روزبزرگ داشت رودکی برگزارمی کند وازنظامی گنجوی،سعدی وحافظ ومولانابخاطراندیشه های هومانیستی/انسان دوستانه شان تمجید می نماید،برمی گردد به این که مامیراث داریک فرهنگ وزبان بزرگی بشری می باشیم وهویت قومی- فرهنگی- زبانی وتاریخی مان به آن گره خورده است وبه هیچ قوم و حکومتی اجازه نمی دهیم که برآن گزندی برساند، وهرکسی که براین حقیقت چشم بندد دستانش کوتاه وچشمانش کوربادا!
امادرباره ی اثرگذاریی ملت ها، قوم ها، فرهنگ ها وزبان ها بریک دیگرکه پشتوگرایان دری ستیزازدرک آن ناتوان می باشند،باید چنین گفت که:قضاوت تاریخ درباره ی یک ملت براساس تاثیری است که برفرهنگ ملت های دیگرکه همزمان با آن درحال شکوفای بوده گذاشته است وبراساس تاثیرش برفرهنگ هایی است که بعدها بوجود می آید.ازاین نقطه نظراست که به مسئله ی حفظ زبان هامی نگرم- به زبان هایی که درمرحله ی پیشرفته ی اززوال قراردارند.علاقه ندارم(منظورم هنگامی است که زبان هادیگرتوانایی پاسخ گویی به نیازهای بیانی را"مانند پشتو"ندارند).بعضی اوقات این خود امتیازومنشاءِ سربلندی است که زبان یک فرد برای هرچه بیشترخارجیان رسانه یی ضروری باشد:مطمئن نیستم که این وجاهت خالی ازخطرات سهمگینی برای هرزبان باشد.امتیازغیرقابل تردید ترزبان هایی خاصی که برای تعداد کثیری ازمردم زبان مادری به شمارمی آیند، این است که این زبان هابه علت کارهای انجام گرفته بوسیله ی دانشمندان وفلاسفه که به این زبان می اندیشیده اند،وبه علت سنت های که بدین سان خلق شده است،تبدیل به ابزاری شده اند که برای اندیشه های علمی وانتزاعی ازهرابزاری دیگری مناسب ترند.دفاع اززبان های محدود تر(مانندزبان پشتودرافغانستان)باید براساس زمینه های باشد که ازجذابیت بلافاصله کمتری برخورداراست.(3)
دراخیر،می خواهم نوشته را این گونه جمع بندی نمایم که سیاست نباید پاازگلیم خود بیرون نموده درفرهنگ وزبان دست اندازی نماید.چرا؟به این خاطرکه سیاست هادرچارچوب دولت های ملی یاملی نمائی مانند افغانستان کرانمند به بازی می باشند؛درحالی که، زبان هاوفرهنگ هامرزهای سیاسی- جغرافیائی رانمی پذیرند.اگرهمه ی پشتوزبان هادرافغانستان نیستند،وهمه ی فارسی زبان هادرافغانستان وایران، وهمه ی ترک هادرترکیه، وهمه ی عرب هادرعراق ومصرو...دال براین مدعامی باشد.ازهمه مهمتراین که، زبان هاوفرهنگ هاوحدت ملی هم نمی آفرینند اگرچه می توانند کمک کننده باشند،اگراین کارراکرده می توانستند،امروزهمه ی عرب هایک کشورداشتند.بنابرآن،به فاشیست های زبانی- فرهنگی ای پشتوزبان پیشنهاد می نمایم که پس ازتصمیم روزسه شنبه 8حوت درباره ی منع کاربرد واژه های اصیل زبان دری دررسانه ها،واکنش های دری زبان ها چه سیاسی وچه فرهنگی رادیدید وبیشترهم خواهید دید.واکنش هایی که زنگ خطررامی نوازند.ازاین رو،بدانید که هرچیزخط قرمیزدارد وپرسمان زبان یکی ازخط هائی قرمیزوبسیارتکان دهنده می باشد.اگرمایل هستید کشوربرتروریسم غالب وبه ثبات وصلحِ پایدار وپیشرفت مادی وفرهنگی برسد،بجای دری ستیزی،به کثرت گرائی تن بدهید.کثرت گرائی که هم زبان وهم فرهنگ وهم مذهب ودرواقع همه چیزرا درزندگی نوین دربرمی گیرد.درغیرآن،باورداشته باشید که بجای خد مت به پشتووپشتوزبان ها به آن هاخیانت می کنید! همچنان،به دری زبان هاکه تاجیک هاوهزاره ها وازبک های باسواد رادربرمی گیرد،ونمایند گان دیگرقوم هاپیشنهاد می نمایم که مبارزه نمایند درکشوریک مردم شماری درست برپایه ی زبان مادری صورت بگیرد وواحدهایی اداری کشورهم برپایه ی نفوس ساخته شوند.پس ازچنین کاری است که افغانستان می تواند به سوئی دولت- ملت مدرن شدن گام بردارد.
پانویس ها:
1- مالک بن نبی اندیشمندمصلح نوشته ی دکتراسعدسحمرای،ترجمه:ازدکترصادق آئینه وند چاپ اول1369دفترنشرفرهنگ اسلامی ص104
2- ادبیات چیست؟ازژان پل سارتر،ترجمه:ازابوالحسن نجفی، چاپ پنجم2536ص ص سی وسه وسی وپنج
3- درباره ی فرهنگ،نویسنده:تی. اِس. اِلیُت،ترجمه:ازحمیدشاهرخ چاپ اول 1369،ص ص64-65
0 comments:
Post a Comment