مسعود که یافت عزوجاه ازلاهور/ تابید چونورصبحگاه ازلاهور
سالارسخن ورا ن به تازی ودری است/ خواه ازهمدان باشد وخواه ازلاهور
رهی معیری
ابراهیم ورسجی
3-12-1391
دردودهه ی پسین،پرسمان زبان ها وتهدید شدن آن ها به نابودی به یک پرسمان بسیارمهم وقابل توجه درسیاست هائی ملی،منطقه ی وجهانی مبدل شده است.درواقع، پس ازفروپاشی ای امپراتوریی چند قومی- زبانی اتحاد شوروی- کمونیستی، پرسمان هازبان هاوپیوند آن ها باهویت هائی ملی- قومی بیشترازپیش بالاگرفت، وبه اندازه ی به پرسمان داغ تبدیل شد که سازمان ملل ، بویژه بخش فرهنگی آن هم به اهمیت زبان ها ونگهداری آن ها وهم به نقش سازنده ی زبان هاوفرهنگ هادرتامین مناسبات دوستانه میان کشورهاوفایده ی رسانی آن ها به صلح وثبات جهانی تاکیدورزید.همزمان با تاکید بخش فرهنگی سازمان ملل متحد / یونسکوبه نگهداری زبان هاوفرهنگ هاومانع شدن ازمرگ آن ها،کشورهای هم که به گونه ی زبان شان درگذشته مورد بی مهری توسط دولت های باصطلاح ملی قرارگرفته بود،نسبت به این پرسمان حساسیت ودلچسپی بیشتری نشان دادند.
بطورنمونه،کشوربنگله دیش /پاکستانی شرقی دیروز که تاپیش ازجدای ازپاکستان غربی در16ماه دیسمابر1971میلادی زبانش مورد بی مهری حتادشمنی ای نخبه گان سیاسی- نظامی ای پاکستان غربی قرارگرفته بود،بیشترازدیگرکشورها درباره ی زبان مادری واهمیت تدریس وتقویت آن هم درسطح گفتگوهای عامیانه وهم تدریس آن درسامانه ی آموزشی- پرورشی کشورها درسازمان ملل توجه نشان داد.دراین راستا،کشوربنگله دیش اولین کشوری بود که درماه نوامبرسال1999،پیشنهاد خود مبنی برنام گذاری روز21فوریه را بنام روز روززبان مادری به یونسکو/بخش فرهنگی سازمان ملل پیش کش نمود.پیشنهادپیش کش شده تسط بنگله دیش که حمایت استوارومحکم انجمن جهانی طرفداران زبان مادری را نیزبه همراه داشت،درسی ومین نشست عمومی سازمان یونسکوبه تصویب نمایند گاه همه کشورهای عضوآن رسید.ازآن روزتاکنون،روز21فوریه-3حوت به حیث روززبان مادری درهمه کشورهای عضویونسکوبرگزارمی شود.طرفه این که، دانشمندان وآگان عرصه ی فرهنگی و روانشناسی آموزشی- پرورشی به این نتیجه رسیده اند که دانش آموزان ودانشجویان بهترازدیگرزبان هادرزبان مادری شان می توانند مفاهیم علمی درک ویاد بگیرند.
با اینکه، اهمیت زبان مادری دردریافت مفاهیم علمی توسط دانشجویان ودانش آموزان به یک اصل پذیرفته شده مبدل شده است؛ بدبختانه،سیاست کاران درکشورهای چند قومی وچند زبانی نمی خواهند به این واقعیت تلخ تن دهی نمایند.درواقع،کله شقی وگریزسیاست کاران متعصب ازپذیرش اهمیت زبان نشانگری بی خبری ونادانی آن ازماهیت زبان می باشد.دررابطه به اهمیت زبان، لازم است که به سراغ هانس گئورک گادامردانشمندآلمانی برویم.گادامردانشمندی که درسال1960بانوشتن وپخش مهم ترین اثرخود"حقیقت وروش"شهرت جهانی یافت،کتابی که درآن پرسیدن،پاسخ دادن،گفت وشنید ودرک متقابل درشمارپرسمان های می باشد که گادامربه آن هاپرداخته وبه این نتیجه رسیده است که "زبان بهترین روشی است که با آن می توان به معنای زندگی وواقعیت هستی پی برد.اوزبان رابنیاد ناشناخته هامی داند وباوردارد که زبان آخرین افق هستی شناسی هرمنیوتیک برای فهم وشناخت جهان است.معنای هرمنوتیک دربنیادچیزی نیست مگر"فهمیدن".درواقع،کسی که قصدشناخت وفهم دیگران رادارد،بایدتوان وهنراین را داشته باشد که نخست پیش پنداشته های خود رادستکم درهنگام گفتگوبه کناربگذارد وبتواند به سخن مخاطب خود گوش دهد.اوبه این باوراست که هدف ازگفتگونمی تواند صرف شرکت درجدل برای پیروزی درآن چیزی باشد که به سود ما است،بلکه قصد مایاری رساندن به یک دیگربرای نزدیک شدن هرچه بیشتربه حقیقت است.طرف های گفت وگو،درجستجوی حقیقتی هستند که هرکدام به تنهائی قادربه دسترسی به آن نیستند."
برخلاف گفته ی گادامر،پاکستان افزون براین که نخواست خواست وزبان بنگالی هائی خودرابشناسد؛درسال 1948،درجهت کمرنگ کردن یاازمیدان بیرون نمودن زبان بنگالی ها اکثریت نفوس آن کشورمبادرت ورزید که نتیجه ی آن دوپارچه شدن آن کشوربود،وترکیه زیراین نام که همه شهروندان ترکیه ترک هستند،کوشید که ازهویت کردهاانکارنماید.پرسمانی که برای ترکیه به کابوس تبدیل شده است واکنون می کوشد که به گونه ی ازآن بیرون شود. ازسوی دیگر،پیوند استواری میان زبان وفرهنگ وهویت های ملی- قومی وجود دارد که نادیده انگاشتن آن می تواند به فاجعه بینجامد.بطورنمونه،پاکستان درسال1947به بالاکشیدن زبان اردوبه حیث زبان ملی وانکارزبان بنگالی گام نخست درجهت تجزیه ی خود رابرداشت.باوجود این که،پرسمان زبان چه به حیث زبان مادری وچه به حیث زبان فرهنگی وهویت سازیکی ازستون پایه های هویت های قومی وملی می باشد،امادربسیاری کشورهائی چند زبانی- چند فرهنگی مورد بی مهری یادشمنی سیاست کاران پس مانده ویکسان سازقرارگرفته ومی گیرد.سیاست وشیوه ی نگرشی ای به زبان وفرهنگ که نقش منفی ای آن دربرهم زدن فرایند ملت سازی یک اصل پذیرفته شده می باشد.نه تنهادرضربه زدن به فرایند ملت سازی،بلکه به توسعه ی علم،زبان وفرهنگ هم زیانبارتمام می شود.به گفته ی علیزاده ی توسی،"اگرزبان راخراب کنیم،ادبیات ازبین می رود،اگرادبیات نداشته باشیم،زبان ناتوان وفقیرمی شود.وزبان وادبیات که ازارزش واعتباربیفتند،قومیت وتاریخ وفرهنگ ماهم دیگرقدرت وغیرت وهمتی نخواهند داشت که بتوانند خود شان راتوی این دنیای ازاسب واصل هردوافتاده،زنده وپیشرووسربلند نگهدارند!فرانسوی هازبانشان راکتابی می نویسند ولی محاوره ی یاعامیانه می خوانند.وای به روزی که ماهمه مان بخواهیم هم محاوره ی بنویسیم،هم محاوره ی بخوانیم.هرکسی هرجوری که دلش خواست!هرج ومرج مطلق"!وضعیتی ناهنجاری که درافغانستان سالها است که ادامه دارد وممکن است تا آینده ی نامعلوم هم بخاطرنافرهیخته بودن سیاست کاران وناتوانی نویسند گان وفرهنگیان ادامه داشته باشد.
اگربخواهیم زیان رسانی هائی نگاه وبرخوردعصبانی وقبیله گرایانه به زبان وفرهنگ را بررسی نمائیم،به صراحت می توان ابرازنمود که نمونه ی برجسته پیشِ رومان افغانستان می باشد.درافغانستان، بدو دلیل زیرنگاه وبرخوردعصبانی- قبیله زده با زبان دری همواره زیانبارتمام شده است:نخست،پس ازجنگ جهانی دوم که دوره ی کهنه استعمارگری پایان ودوره ی برآمدن دولت های تازه برخاسته ازشکم آن آغازشد،سران کشورهای تازه سربرآورده اغلبن ازقشرآموزش دید گان وفرهیختگان بودند.اصل فرهیخته بودن آن ها ونیازشان به فربه نمودن زبان وفرهنگ ملی،اهمیت هردو را دوچندان ساخت.ازاین رو،فرهنگ سراهاتشکیل داده شد تازبان وفرهنگ ملی تقویت واززبان وفرهنگ آقایانِ دیروزدوری گزیده شود.دوم،نافرهیخته بودن زمام داران قبیلگی افغانستان ودشمنی پنهان وآشکارشان بازبان دری.
دررابطه به اصل نخست، باید گفت که افغانستان برخلاف بسیاری کشورهای مستعمره،بجای افتادن بدامن استعمارمستقیم،بدامن استعمارغیرمستقیم گرفتارشده بود که ویرانگریی آن درعرصه فرهنگ، زبان،هنروپیشرفت به مراتب زیان بار ترازافتادن بدام استعمارمستقیم بود.روشن است.درافغانستان،زمام داران پس مانده وقبیله گرا، درعرصه ی علم وفن آوری به کشورزیان رساندند و درعرصه ی زبان ،فرهنگ وهنر، به زبان دری زیان هائی فراوانی وارد نمودند.زیان هایی واپس گرایانه ی که بیشتربدوبهانه ی زیرصورت گرفت:نخست،بخاطرتوسعه ی زبان پشتوکه درپاکستان/زادگاهش روبمرگ داشت واکنون دربخش نوشتاری تقریبن جان باخته است.بطورنمونه،روزی ازیک جوان پشتوزبان پاکستانی پرسان کردم که بزبان پشتونوشته می توانی یانه؟درپاسخم گفت که:نه!بازپرسید مش که چرا؟پاسخ داد که پشتو"برای من نان داده نمی تواند"!دوم،جدائی انگاری میان حوزه ی فرهنگی- زبانی ای ایران وافغانستان.بی خبرازاین که، زبان وفرهنگ مرزنمی شناسند؛وبه گفته ی رهی معیری، شاعرفرهیخته ی ایرانی،سالارسخن وران به تازی و دری است / خواه ازهمدان باشد وخواه ازلاهور.
درواقع،جدائی انگاری میان حوزه ی فرهنگی- هنری- زبانی ایران وافغانستان ازنهایت حماقت ونادانی زمام داران ونیمه فرهنگیان قبیله گرای افغانستان حکایت می نمود ومی نماید.به این خاطر که، آن هاگمان کرده بودند که فرهنگ وزبان هم پیرومرزهائی مصنوعی کشیده شده توسط اروپائیان می باشد.ناآگاه ازاین که زبان ها،فرهنگ ها،دین ها وایدئولوژی ها نمی توانند تابع مرزهائی جغرافیائی ومصلحت هائی سیاسی حکومت ها شوند.ازجانب دیگر،این نابخردی ازنا آگاهی تاریخی هم الهام می گرفت.ازدونگاه:نخست،هرزبان وفرهنگی حوزه ی تاریخی- پیدایشی خاصی خود رادارامی باشد وبیابان گردان تفنگ بدست و بی فرهنگ نمی توانند درمرزهای آن ها دیگرگونی ایجاد نمایند.بطورنمونه،ازشمال به جنوب،سرزمین فراخی میان خجند درشمال تاجیکستان وگردیزدرجنوب افغانستان،وازشرق به غرب،ازسمنگان دردامنه ی همالیایادرمرزمشترک پاکستان وچین تا امیرنشین های جنوب خلیج فارس،قلمروزبان دری یافارسی می باشد.ازهمه جالبتراین که،تابرآمدن استعماراروپائی، ازتاتارستان درجنوب روسیه تاحیدرآباد دکن درجنوب هند وازارومجی مرکزولایت سیکیانگ چین تادریای مدیترانه، زبان فارسی دستکم درحوزه سیاست مداران وفرهنگیان دست بالائی داشت.
بدبختانه،درمنطقه ی میان خجند وآمودریا،بلشویک هائی جنایت کارروسی به این بهانه که درافغانستان وایران زبان دری- فارسی وجود دارد وچه نیازی به وجود آن دراین بخش ازجنوب شوروی می باشد،تامرزنابودی زبان زبان فارسی درازبکستان کنونی به پیش رفتند وزبان نیمه جان دری که درتاجیکستان کنونی وجود دارد،نتیجه ی ایستادگی صدرالدین عینی ودیگرفرهیختگان تاجیک می باشد؛ورنه،این حالت نیمه جان هم وجود نمی داشت! ازهمه خنده آورتراین که،درکشورازبکستان تاکنون سیاست فارسی ستیزیی بلشویک ها ادامه دارد! با وجود همه نا انصافی هاوزبان ستیزی ها،زبان دری یافارسی درتاریخ خود نشان داده است که چه مصیبت هاوفاجعه های راپشت سرگذاشته وزنده مانده است.بطورنمونه،نخست،مورد تهاجم زبان عربی قرارگرفت.پرسمانی که بدین اسلام ربطی نداشت.به این خاطرکه،دردوره ی خلافت اسلامی،خلیفه هاکاری بزبان نومسلمان ها،چه آن های که بزورمسلمان ساخته شده بودند وچه آن هائی به رضایت مسلمان شده بودند؛نداشتند.برخلاف،درسال685میلادی، یعنی25سال پس ازدوره ی خلیفه ها،عبدالملک ابن مروانِ اموی زبان دری رابرانداخت وبزورزبان عربی را زبان دفتری درخراسان بزرگ ساخت.درواقع،سیاست زبان - فرهنگ ستیزانه ی که دستاوردآن خیزش شعوبیان دری زبان علیه عرب هابود.خیزشی که دربیشترازنیم سده بعد ریشه دود مان حکومت گروغاصب اموی را برانداخت وحکومت عباسیان راروی کارآورد که نیمه عرب ونیمه فارس بود.به زبان روشنتر،به انحصارسلطه ی عرب هادرخراسان بزرگ پایان داد.
بهرصورت،با پایان پذیرفتن حکومت انحصاریی عرب ها دردوره ی عباسیان،خاندان هایی بویه،صفاری،طاهری،سامانی ،غزنوی ،سلجوقی وغوری سربلند کردند.از خاندان های نامبرده ،با این که بویه ها،طاهری ها،صفاری هاوسامانی هادری زبان بودند؛اماازمیان آن ها تنهاسامانی هاچنان زبان دری یافارسی را بالاکشیدند که بادوره ی ساسانی همترازی می کرد،وپس ازآنهاغوری های فارسی زبان درگسترش زبان فارسی وفرهنگ اسلامی درهند کارهایی شایسته ی انجام دادند.خوشبختانه، سامانی ها زبان دری را آنقدرنیرومند ساخته بودند که خلیفه ی بغداد با بالاکشیدن غزنویان متعصب که به بهانه ی شیعه ستیزی، فارسی زبان هایی آگاه می کشتند که کشتن حسنک وزیریک نمونه ی آن می باشدهم نتوانست جلوآن رابگیرد.ازبد رخدادها،بابرآمدن مغلان بیابان گرد،خراسان بزرگ وزبان دری وفرهنگ وهنرشایسته ی آن زیان هایی نیست کننده ی رامتحمل شد.ازآنجاکه مغلان، بیابانگرد وبی فرهنگ بودند،به گفته ی خواجه نصیرتوسی درزبان وفرهنگ نیرومند فارسی ذوب شدند.ازجانب دیگر،آل کرت فارسی زبان که درافغانستان حکومت می کرد،مانع ازبسیاری ویران گری های مغلان شده بود ودرادامه ی آن هاخاندان تموری یامغل های فارسی زبان شده هم خدمت هائی بزبان فارسی نمودند.بدبختانه،بابرآمدن صفویان وقاجاری هاوهم زمان باآن هابرآمدن افغان ها درخراسان بزرگ، زبان دری بطورکامل زیرسلطه ی زبان عربی رفت.وعلت این رانش به زیرتاثیرزبان عربی هم این بود که ملایان زیاد قدرت گرفتند.ملایانی که افزایش واژه هائی عربی به دری یافارسی رانمونه ی رشد ادبی وازنظرمذهبی ثواب می پنداشتند.دردوره ی افغان ها،افزون بررخنه ی بی مورد واژه های عربی به زبان دری،پرسمان دیگری که به ناتوان سازیی زبان وفرهنگ دری کمک نمود،گرفتارشدن کشوردردام جنگ های قبیلگی بود.جنگ هائی کوری که کشورماهنوزهم باپس مانده هائی ریزودرشت آن هادست وپنجه نرم می کند.
درشرایطی که جنگ های قبیلگی مرکزخراسان بزرگ یاافغانستان را ازنظرفرهنگی- هنری- زبانی وعلمی ازنفس انداخته بود،درایران هم زمان باجنبش ترک هائی جوان،انقلاب مشروطه رقم خورد.انقلابی که متاثرازتجربه ی رنسانس/نوزائی اروپائی ونگرش نوبه زبان وفرهنگ وهنربود.با اینکه انقلاب مشروطه ی ایران شکست خورد،اما نواندیشی درعرصه ی زبان وفرهنگ وهنررونقی بیشتری یافت.بدودلیل:نخست، رضاشاه پهلوی،شاه نوگرای ایران توانست که با ایجاد فرهنگ سرا نوسازی رادرعرصه ی زبان وفرهنگ تشویق نماید.فرهنگ سرای که اهمیت آن را حکومت آخوندیی کنونی درایران هم انکارکرده نمی تواند.دوم،روشنفکران وفرهنگیان ایرانی ای دانش آموخته درغرب به این خاطرکه ازشکست انقلاب مشروط وآشوب برخاسته ازآن ناامید شده بودند،ازپرسمان آزادی وآزاد اندیشی صرف نظرکرده به نوگرائی ونوسازیی رضاشاه که همتایان اودرآغازغرب مدرن ودربخش هائی ازجهان پس مانده به استبداد روشنفکرانه یا استبداد منورشهره شده بودند،کمک کردند.
درحقیقت، فرهنگ سرای رضاشاه پس ازدوره ی سامانی که به حق عصررنسانس/نوزای درفرهنگ اسلام وایران بزرگ بود،دومین گام سازنده وسرنوشت ساز درجهت رشد وپیشرفت زبان فارسی به شمار آید.به سخن دیگر،آنچه ما امروزبنام زبان دری یافارسی نوداریم،تااندازه ی بسیاری دستاورد فرهنگ سرای رضاشاه پهلوی می باشد.درحالی که درایران فرهنگ سرای رضاشاه مصروف مدرنیزه کاری وبه روزکردن زبان فارسی بود،درافغانستان زمام داران نادان وقبیله زده به بهانه ی تقویت زبان پشتووجدائی انگاری میان حوزه ی فرهنگی ایران وافغانستان کمربه نابود کردن زبان دری بسته بودند.سیاست فرهنگ- زبان ستیزانه ی که دستاورد آن کمرنگ کردن زبان وفرهنگ دری درزاد گاهش وپایه نگرفتن زبان پشتووفروبردن کشوردرجهل ونادانی می باشد.اگر،امروزافغانستان ازنظرتوسعه وپیشرفت مادی ،فرهنگی ، فن آوری وصنعتی درمقیاس جهانی درسطح مغلستان،صومالی،جنوب سودان وبوتان قراردارد،برمی گردد به سیاست هایی علم – فرهنگ وزبان ستیزانه ی زمام دارانش نه عامل های دیگر.
خوشبختانه ، زبان دری همان گونه که باعربی سازیی اموی هاودسته های بی فرهنگی پس ازآن هامقابله وموفق ازآب درآمد،سیاست دری ستیزانه ی زمام داران پشتوگراوقبیله زده ی افغانستان راهم خنثی نموده است.با این که زبان دری ازبسیاری کوره راه هایی پرخم وپیچ درزاد گاهش گذشته است،اما باچالش ها ازگونه ی دیگری روبرومی می باشد که دونمونه ی آن درافغانستان بخاطرنبود فرهنگ سرا مانند ایران ومصروسیاست کاران نافرهیخته مود روزمی باشد:نخست،کاربرد زورمدارانه وتحمیلی واژه هایی پشتو درزبان رسمی- درباری افغانستان.دوم،هجوم زبان جهانی سازی یعنی انگلیسی.دررابطه به اصل نخست، باید گفت که نافرهیختگی وقبیله گرائی سیاست کاران گل های بسیاری رادرافغانستان به آب داده است.گل هائی که درعصرگسترش آزادیی رسانه ها وابزارآگاهی رسانی به همه، تنهاکاری که می کند ایجاد نفرت درمناسبات قومی درکشورچند قومی- چندزبانی وزیان رسانی به همگرائی بسیارشکننده ی که داریم می باشد نه چیزی دیگری.دررابطه به اصل دوم،این گونه می توان سخن گفت که تنهاراه کارپناه جستن به قانون زبانی می باشد وقانون زبانی درواقع دررابطه به هردواصل نخست ودوم کاربرد می تواند داشته باشد.
بطورنمونه،واژه ها ازیک زبان به زبان دیگرازسه طریق وارد می شوند:نخست،ازطریق دین وایدئولوژی.دوم،ازطریق تجارت ومناسبات مالی میان کشورها.سوم،ازطریق گسترش علم وفن وصنعت دریک زبان وترویج فن آوری وصنعت وپیداوار وابسته به آن درکشورهای دیگر.اگرواژه هائی زبان عربی به فراوانی درزبان دری یافارسی یافت می شوند،عامل آن راباید تنهادردین اسلام جستجونمود تاچیزهای دیگری؛همچنان،اگرواژه های نومانند:کمونیسم،سوسیالیسم،لیبرالیسم،هومانیسم،رنسانس،ماتریالیسم،فیمینیسم و...درزبان دری رخنه کرده وکاربرد دارند،برمی گردد به ایدئولوژی هایی جهان نو.همچنان،اگرصدهاواژه اززبان انگلیسی وارد زبان دری شده است ومی شود،پیوند تنگاتنگ پیدامی کند به رشدعلمی وفن آوریی نودرجغرافیائی این زبان ومناسبات تجاریی کشورهای انگلیسی زبان باجهان ازجمله افغانستان.درافغانستان که عامل هائی نامبرده دررابطه به زبان پشتویافت نمی شود،حکومت هابزورکوشیدند ومی کوشند که واژه هائی ترجمه شده ازفارسی به پشتورابه زبان فارسی بارنمایند.سیاستی زبان ستیزانه ی که نتیجه ی جز دامن زدن به نفرت درمناسبات قومی درعصرجهانی سازی دستاوردی دیگری نمی تواند داشته باشد.
باتوجه به گفته های بالا،روشنی اندازی دردوزمینه سازنده می باشد:نخست،واژه هارازبان هابه گونه ی عادی ونارمل ازخود می کنند نه بزوروفشاربه گونه ی درافغانستان رواج دارد.دوم،برای این که ماهیت زبان گیرنده دیگرگون نشود،قانون ودستورخود رابرگردن واژه هایی بیرونی سوارمی کند.بطورنمونه،واژه های که با حرف هایی ص، ع، ذ، ض، ظ ث، ح درزبان دری کاربرد دارند، همه عربی می باشند.با این که زبان دری دربرابرسازی دشواری ندارد وبسیاری واژه هایی عربی رایج درفارسی را ازخود دا را می باشد؛با آن هم،حالت روزمرگی پیدانمودن واژه هایی عربی درفارسی، تلاش درجهت برابرسازی رابه گفته مولوی ها"تحصیلِ حاصل"ساخته است.ازسوی دیگر،صدای حرف های عربی را فارسی زبان هادیگرگون ساخته اند.بطورنمونه،ض،ظ،ذ صدای ز راگرفته وص وث صدای س راگرفته وع هم صدای الف راگرفته است که ازنظرعرب ها ناشناخته می باشد.به سخن دیگر،این سوارگردن دستورزبان برشانه وگردن واژه های بیرونی می باشد.عین سوارکاریی دستوربرواژه هائی واردشده ازدیگرزبان هاهم کاربرد یافته است.
دراخیر،می خواهم این پرسش را از دوستان وهم وطنان پشتوزبانم خود بکنم که سیاست بارکردن واژه هائی پشتوبه زبان دری چه فایده ی بزبان پشتوداشته است؟اگردرشهرکابل یک کتاب علمی بزبان پشتویافت نمی شود،وکتاب هایی درسی ای رایج درکشورهم ازمحتواوجوهرعلمی فاصله ی آسمان- زمینی دارد،برمی گردد به چشم پوشی ازپرسمان رشدی علمی ، زبان ، فرهنگ ودانش.برای این که به بیهود گی سیاست زبان ستیزانه ی رسمی دررسانه های حکومتی درکابل پی برده شود،بسنده می کند که نگاهی به سخن رانی هائی کرزی ونشرات باصطلاح رادیووتلویزیون ملی واکاد می علم ستیز"علوم"انداخته شود!دراین راستا،روزی دریک چاپ خانه درکابل روزنامه ی انیس رابه خوانش گرفتم.ناگهان درآن،نظرم بدوپرسمان خورد:نخست،سخن رانی کرزی.دوم،بازتاب یک گردهمائی دروزارت فرهنگ.ازسخن رانی کرزی که خیر،به بی سوادی نامبرده همه معترفند، درگردهمایی وزارت فرهنگ این عنوان ازهمه برجسته بود"جامعه ی مدنی جوانان افغانستان"! زمانی که ناآگاهی مسئولان وزارت فرهنگ را دررابطه به جامعه ی مدنی وساده ترازهمه تعریف جامعه ی مدنی وکاربرد آن دریافتم.درواقع،دانستم که وضع زبان،دانش وفرهنگ درافغانستان درچه سمتی سیرمی نماید؟بهرصورت،این مسئولیت فرهنگیان ، نویسند گان وروشنفکران می باشد که بکوشند کشوررا ازاین وضعیت غمبارفرهنگی- زبانی بیرون نمایند.
0 comments:
Post a Comment