درتاریخ، این نکته ازهمه روشنتراست که شورشیانی که بقدرت رسیده اند؛سرانجام، رفتاروکردارشان همان شده است که پیش ازآن خودهمواره درقدرت های حاکمه نکوهش می کردند.
ویل دورانت
بخش دوم
ابراهیم ورسجی
18-10-1390
بخش نخست این نوشته که فروپاشی ایدئولوژیک – ساختاریی اتحادجماهرشوروی- سوسیالیستی وعلت هایی آن رادربرمی گرفت،پخش شد.اکنون،بخش دوم آن که به فروپاشی ی افغانستان بخاطروابستگی ساختاری- ایدئولوژیک مرگ بارآن به شورویی متوفا مربوط می گردد،بازتاب داده می شود.فروپاشی سیاسی- ساختاری وایدئولوژیک افغانستان، مانندبرادربزرگش شوروی،علت هایی فراوانی داردکه تاحدممکن به آن هاوبدیل واقع بینانه ی موردنظرپرداخته می شود.افغانستان به دلیل هایی زیرفروپاشید:نخست،موقعیت حایل میان قدرت هایی استعماریی کهنه ونووحکومت هایی وابسته ی زاده ی آن ها.دوم،ناسازگاریی ساختارسیاسی باساختار اجتماعی- فرهنگی جامعه.سوم،ناتوانی زمام داران این کشوردرگام برداری درجهت بیرون شدن ازوضعیت سنتی- قبیلگی ورسیدن به وضعیت جدید.چهارم،بهره برداریی ابزاریی امریکاوپاکستان ازجهادمردم افغانستان دربرابرکمونیسم روسی.پنجم،آمدن مردم به عرصه ی سیاست بخاطرنبردمذهب باکمونیسم مبتذل روسی- افغانی، وناتوانی سران مجاهدین درمدیریت سیاسی- اجتماعی آن هادرشرایط پساکمونیستی.ششم،طالب سازیی پاکستان وعربستان به موافقت یاکمک امریکاوانگلیس وجاده سازی برای وضعیت کنونی.هفتم،جهانی سازی وگسترش رسانه هایی آزاد اطلاع رسانی وبالارفتن مطالبات مردم ازحکومت کنونی ،فسادوناتوانی آن دربرآورده ساختن آن هاومهاربحران کنونی که ایجاب جستجویی بدیل مناسب برایی برون رفت ازفروپاشیدگی سیاسی- اقتصادی- اجتماعی وزیرچکمه ی اشغال بودن رابه نیازروزمبدل کرده است.
زمانی که سرقدرت های بزرگ اروپایی، مانند:روسیه ی تزاری وانگلیس دربخاراوکلکته ظاهرشد،زنگ خطردردروازه ی ارگ نشینان قبیلگی- تباریی کابل نواخته شد.انگلیس،دراین راستا، نخست برشرق هندسلطه پیداکردوازآنجابه سویی شمال غرب هند/پاکستان کنونی به رخنه گری پرداخت.درزمانی که انگلیس،مصروف استوارساختن موقعیت خود درشرق ومرکزهندبود،دولت احمدشاه درانی که بخش بزرگ خراسان بزرگ به همراهی پاکستان رادربرمی گرفت،درفاحشه خانه هایی تمورشاه ابدالی فرزندش دست وپامی زد.همچنان،در زمان که دولت ابدالی روبه ناتوانی نهاده بود،سیک هادرپنجاب برآمدکردندویک منبع پردرآمدآن را ازدستش بیرون وضربه ی نیست کننده ی برپیکرآن واردکردند.انگلیس که درسیاست، بازی گرماپخته بودومی باشد،موقعیت خودرادرشرق هندودهلی مستحکم وپشت سرسیک هاایستادتانفوذنظامی- قبیلگی ابدالی هاراازشمال غرب هندبرکنند.
درشرایطی که انگلیس موقعیت خودرادرهندگسترش واستوارمی ساخت،برخی ازسران قبایل دوطرف خط دیورندامروزی ازجمله سران قبیله ی محمدزایی ورقیب قبیله ی ابدالی،درخدمت انگلیس ودستگاه سیک درپنجاب درآمدندکه دوست محمدخان وبرادرناتنی اش سلطان خان طلایی پدربزگ نادرغدارووطن فروش، ازآن جمله به شمارمی آیند.انگلیس که درگام نخست برهندشرقی واطراف دهلی سلطه پیداکرده بود؛درگام دوم،در1849،دولت سیک پنجاب راسرنگون وسلطه ی خودرابرتمام هندگسترش داد.دراین راستا،در1857،باسرکوب خیزش مسلمان هادردهلی،دولت انگلیس، دستگاه کمپانی هندشرقی رابسته کردوحکومت هندرامستقیم زیراداره ی امپراتوری ازطریق لندن درآورد.
پس ازتحکیم سلطه ی خودبرهند،انگلیس متوجه آینده شده وازقبل دریافته بود که همه ی فاتحان یاغارت گران هندازطریق خراسان/افغانستان کنونی به هندهجوم آورده اند.ازاین رو،درفکرچاره ی بنیادی برآمد.چاره جویی انگلیس ازاین نگاه نیزدارای اهمیت می نمودکه روسیه ی تزاری دربخاراواطرف آن مصروف پایگاه سازیی استعماری بود،واین سخن به پترکبیرنسبت داده شده بودکه:"هرکشوری که برهندسلطه یابدجهان راکنترل خواهدکرد"،ذهن سران هندبریتانیاراپریشان کرده بود.بااین که سخن نامبرده به پترکبیرنسبت داده شده است،اسنادتاریخی نشان میدهدکه روسیه قصدی پشیروی به سویی جنوب آمودریارانداشت.هرچندسندی درزمینه وجودنداشت،اماانگلیس به همین بهانه تانیمه ی نخست سده ی بیستم شماری زیادی مردم راهم علیه تزاران کهن وهم تزاران نوکه دیگرهردوکهنه شده اند،بسیج وسلطه ی خودبرافغانستان رااستوارکرد.پس ازجنگ دوم جهانی که امریکاجای انگلیس رادرسیاست جهان گرفته بودوپاکستان به حیث نوکرواشنگتن ولندن درشمال غرب هندبرآمد کرده بود،باردیگر،بخاطردفع خطرکمونیسم روسی،امریکاوانگلیس،زیرنام جهاد،به کمک پاکستان وسازمان هایی مذهبی پاکستانی- افغانی- تبعیدی،مردم افغانستان رابسیج کردندکه وضع کنونی زاده ی آن می باشد.
بهرصورت،انگلیس که قصدمستحکم ساختن پایه های امپراتوریی خود درهندراداشت،نخست به دولشکرکشی به افغانستان مبادرت ورزیدکه بی نتیجه ازآب درآمد.لشکرکشی های انگلیس به افغانستان نشان میدادکه آن کشوردرفکردسترسی به آسیایی مرکزی ازطریق تامین سلطه برافغانستان می باشد.موضوعی که روسیه ی تزاری حاکم استعماریی منطقه ازآن نگرانی خاصی خودراداشت.ازآنجاکه مرکزقدرت درجهان نواروپابودوهرقدرت مسلط برآن قاره، سلطه بربیرون قاره رانیزبهم می زد،واتحادریاست های پراکنده ی دولت پروس/آلمان زیررهبریی خرد مندانه ی بسمارک درسال1870،وبرآمدن آن به حیث یک دولت مقتدراروپایی، خواب رابرچشمان سران روسیه ی تزاری وهندبریتانیاپریشان کرده بود.ازسوی دیگر،بسمارک گفته بودکه:"اگرروسیه قبایل وحشی آسیایی مرکزی رامدرنیزه نماید،آلمان بااین کارمشکلی ندارد."سخن بسمارک،درذهن انگلیس این گونه تعبیرشدکه او روسیه رابه هجوم به قلمرونفوذلندن تشویق کرده است.البته که خبرگان تاریخ وسیاست، سخن بسمارک رااین گونه تعبیرکردندکه روسیه هرکاری درآسیامی کند،خیر!اماچشمی براروپانداشته باشد.
ازپیش روشن بودکه، برآمدن یک آلمان قدرت مند دراروپا،به هیچ صورت بامنافع انگلیس وروسیه دراروپاوجهان سازگارنمی باشد.ازاین رو،آن هادرسال1873تفاهم کردندتابه مستعمرات یک دیگر درآسیایی مرکزی،شمال قفقفازوآسیایی جنوبی احترام گذاشته به جایی که رسیده اندقانع وموقعیت یک دیگررابرسمیت بشناسند.برای افغانستان،تفاهم روسیه وانگلیس ازاین رو فاجعه آمیز بودکه این کشوردرمرکزتمام سازش هاومعامله گری هایی هردوطرف درمنطقه واقع شده بود.بهرحال،آن هاتوافق کردندکه افغانستان را درمرکزخراسان بزرگ پس ازتکه پاره کردن آن؛ ایجاد،مرزبندی،و به گونه ی منطقه ی حایل به ریاست رهبران مزدوروموردتوافق خودنگهدارند.وازهمین نقطه، بدبختی کشورماکه پیشترآغازشده بود،ژرفناودرازناپیدامی کند،بدبختی که تاکنون ادامه دارد.ازاین رو،...افغانستان ازنظراستعمارگران درطرح استراتیژیک مقام ومنزلتی یافت که بتواندبازدارنده ی پیشرفت روسیه ی تزاری وسپس اتحادشوروی به نیم قاره شود.مور:کشورحایل کشوری است که موقعیت میانه داردوهیچ گاه به صورت یک کشورمتکی به خودنمی تواندپابه صحنه ی جهانی بگذارد.قراردادهاودخالت هایی کشورهای اروپایی،بویژه انگلیس،درطول قرن نزدهم و بیستم درامورافغانستان حکایت ازاین داردکه به افغانستان نقش معین ومحدودواگذارشده است واین کشوربه همین سبب می بایست درچارچوب اندیشه ی کشورحایل به حیات خودادامه بدهدوبه همین اعتبارسیاست هایش راتنظیم وتوسعه ی سیاسی وفرهنگی اش راطراحی نماید....امپراتوری بریتانیادرعین حال کوشیدازافغانستان به حیث یک واحدسیاسی بهره بگیردوآن رادردرموقعیتی قراردهدکه فقط نقش بازدارنده ی روسیه رابازی کند،نه بیشتر.(16)
اگرعبدالرحمن خان وجانشینانش باستثنایی امان الله خان که گام بی موقع برداشت،علاقمندیی به توسعه ی فنی- اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی وسیاسی افغانستان نشان ندادند،به سه مسئله ی زیرارتباط می گیرد:نخست،موقعیت حایل تحمیل شده توسط هندبریتانیاوروسیه.دوم،ماهیت فرهنگ قبیلگی آن هاکه گذشته گرایی درآن غالب وتوان نوگرایی رادرخودندارد.سوم،ادامه ی سلطه ی قبیلگی شان، حفظ وضع پس مانده وسنتی رامی طلبید.وهمین اصل هایی دوم وسوم بیشترازاصل نخست مرگبارتمام شدوکشوررابجایی راندن به سویی عصرنوبیشتربه سویی عصرسنتی وکهنه سوق دادکه تااکنون ادامه دارد.دشواریی پیشرویی پیشرفت وتوسعه ی افغانستان که ازموقعیت جغرافیایی حایل وحکومت هایی ضدمردمی ناشی ازآن منتج شده است،بیشترازهربخش دیگرزندگی سیاسی- فرهنگی این کشور،دربخش دولت- ملت شدن خورابه نمایش می گذارد.وضعیت بسیاری کشورهایی جهان سوم ازجمله کشورهایی مسلمان نشان میدهدکه بخاطردست کاری هایی سیاسی- مرزیی استعمار،درشرایط پسااستعماری هم نتوانستندازآمون دولت- ملت سازی موفقانه بدرآیند.البته که دشواری هایی آن هادرزمینه،بمراتب کمترازدشواری هایی مردم افغانستان می باشد.
برهمه کارشناسان علوم سیاسی بویژه جامعه شناسی سیاسی- تاریخی- حقوقی روشن است که....روندملت سازی واستقرارنظام های سیاسی پایداردربرخی ازاین کشورهاهنوزادامه داردوبه بیان دیگرخاتمه نیافته است.به همین سبب، این دسته ازکشورهادرمعرض تنش های گوناگون قراردارندونظم سیاسی به آسانی ایجادنمی شود.قدرت وقهردولت هاهموارهازمشروعیت نظام سیاسی ناشی می شودوبیشتروابسته به توانایی هایی گروه حکومت کننده است.دخالت استعماردراین نوع کشورهاموجب شده است که مجموعه ی جمعیتی وجغرافیایی پیچیده ی درواحدهای سیاسی معینی جای بگیرند.این واحدهادراساس حاصل دوتحول استراتیژیک هستند:یکی وضعیت بریتانیادرهندکه می خواست دربرابرنفوذروسیه ی تزاری سدایجادکند،ودیگرتحول خودروسیه که براثرانقلاب اکتوبرواحدطبیعی وفرهنگی درون امپراتوری رادردرون واحدهای سیاسی- مصنوعی پیش ساخته ی جاسازی کردتااین واحدهاهمواره نیازمندروسیه باشند.درنتیجه،بخشی ازمسلمانان هنددریک واحدناهماهنگی چون پاکستان قرارگرفتندکه سرانجام ازهم پاشید؛واکنون، بصورت دوواحدسیاسی مستقل بنام هایی پاکستان وبنگله دیش عمل می کنند....محدوده وگاه سیمایی تعدادی ازساختارهایی سیاسی کشورهای منطقه ی مابراثرمرزکشی هایی استعماری دردوقرن گذشته، وشماری نیزپس ازشکل گیریی قدرت اتحادشوروی درقرن گذشته پدیدارگشته است.این ساختارهاباگذاربه دوران جدیدوکوشش درراه غلبه برواپس ماندگی دستخوش تغییرگشته است که آسان به تعادل برنخواهدانجامید....برخی ازاین ساختارها،همچون ایران،زودتربااندیشه هاوافکارنوتماس حاصل کردندوواردراه دشواروپیچیده ی عصرمدرن وتشکیل کشور- ملت شدند؛وبرخی دیگر،دیرترباین راه پیوستند.آنچه نبایدازنظردورداشت این است که گذارازمشروعیت سنتی به مشروعیت عقلانی راهی پرخم وپیچ بس درازواغلب دردآوراست.تاریخ کشورهایی اروپاشاهداین مدعااست.فرانسه این راه سخت راباخون ریزی وانقلاب طی کرد.انگلیستان توانست بادورزدن انقلاب واصلاحات مستمر،آلمان باانقلاب هایی مختلف وسرانجام باغلبه برامیرنشین هایی مستقل، وایتالیانیزازطریق شورش وانقلاب به وحدت تازه دست یافتند.کشورهایی اروپایی بااین که دریک مجموعه ی تمدنی قرارداشتند،بااین حال هریک راه خاص خودراپیمودندوبااین که ازتجربه ی یک دیگربهره می جستند،بااین حال ازراه واحدی نگذشتند.
درمنطقه ی مانیزدرعین وجودتاریخ وفرهنگ مشترک،تنوع زیادمشاهده می شودکه حاصل تجربه های گوناگون است.ایران تاحال ازدوانقلاب وچندقیام گذرکرده است تابه دوران جدیدهمخوانی داشته باشد.افغانستان دارایی ساختارسیاسی خاصی شدکه معرف تمام خصوصیات آن نبودوناچارباتوسل به زوروتحمیل حاکمیت گروهی ازمردم خودبه نوعی ازاستمرارروی آورد.سرانجام این ساختارچون نتوانست ازدرون تحول بیابد؛به سبب عدم تحرک به موقع نیروهایی داخلی،براثردخالت نیروهایی بیگانه درهم فروریخت.ازاین رو،این کشوردرموقعیتی دشوارقرارگرفت که وضع حاضررابایدناشی ازآن دانست.(17)درمیان کشورهایی جهان سوم، بویژه کشورهایی منطقه،هیچ کشوری باندازه ی افغانستان درعرصه ی داخلی بخاطربرداشت نادرست وقبیلگی ازدین وناسیونالیسم ودرعرصه ی بیرونی بخاطرآغازنزاع باپاکستان، درحرکت وتکاپوبه سویی جهان نوودولت- ملت شدن دچاربریدگی وازهم گسیختگی نشده است.موضوعی که فروپاشیدگی کنونی کشورتااندازه ی بسیاری به آن برمی گردد.
باتوجه به آنچه گفته شد،می توان ابرازکردکه تمام مرزهایی سیاسی- جغرافیایی کشورهایی پس مانده ومنطقه رااستعمارشکل داده است، وکشورهایی مانندافغانستان که درشرایط پسااستعماری به تغییرآن کوشیدند؛بدون شک،آب به آونگ کوبیدندوزیان هایی بسیاری سیاسی ومالی رامتقبل شدند.ازسوی دیگر،این مسئله همچنان ازبرداشت قبیلگی ازناسیونالیسم الهام می گیرد.بطورنمونه،مسئله ی پشتونستان برای اکثریت قاطع مردم افغانستان که غیرپشتون می باشند،یک مسئله ی قومی می باشد.اماقبیله گرایان بظاهرملی گراآن رابنام یک مسئله ی ملی داغ کردندوکشورمارا ازهرنگاه زیانمندساختند.نگاهی به عقب بحران جانکاه کنونی کشورمانشان میدهدکه نفوذیابی شوروی درافغانستان وتجاوزنظامی آن ورقابت هایی شرق وغرب ومصیبت هایی دیگری که جای بحث آن هانیست،همه برخاسته ازاین مسئله ی قبیلگی- ملی نمامی باشد.
دررابطه بادین وخیزش هایی دینی درافغانستان که درپیوندبادیگرنهضت هاوخیزش هایی دینی درسطح منطقه وکشورهایی اسلامی سربلندکرده بودند،هم حکومت هایی روس نوازظاهرشاهی- داودشاهی وهم حکومت کمونیستی- روسی بادین اززاویه دیدکمونیسم روسی برخوردکردند.زمانی که حکومت هایی افغانستان درگام نخست به بهانه ی دفاع ازحقوق پشتون هابه حمایت ازیک مشت افرادبی پایه ی مردمی درمیان پشتون هادرپاکستان زیررهبریی غفارخان پرداختند،پاکستان رامتوجه پیداکردن بدیل درداخل افغانستان ساختند.درگام دوم،زمانی که به سرکوب وخشونت علیه نیروهایی مذهبی دست زدندوآن هارامجبوربه مهاجرت به پاکستان کردند؛درواقع،به آن کشورابزارمحکمی مذهبی رادادندکه بوسیله آن افغان هارااستعمال ودست بهرجنایتی درکشورمابزند.
طوری که دیده شد،زمانی که شوروی بخاطرمنافع استعماریی خود وحمایت ازدستگاه بومی نگهدارآن درکشورماسربازپیاده کرد،پای امریکاوپاکستان درعمق سیاست وجامعه ی افغانستان کشانیده شد.به سخن دیگر،هم روس هاوهم پیروان افغانشان زمینه سازی کردندتاامریکاباریختاندن خون افغان ها، انتقام شکست خود درویتنام را ازشوروی درافغانستان بگیرد،وپاکستان نیزبه سیاست بازان کشورمابفهماندکه راه ویرانی افغانستان ازدهلیزپشتونستان می گذرد.درهمین بازیی ناپاک است که هم ملی گرایی مسخره،هم کمونیسم مبتذل وهم مبارزه ی دینی نمایی افغان هاابزارمی شوندتاکشورافغانستان در قربانگاه بازیی قدرت هایی بزرگ ذبح شود.دراین زمینه،خالی ازفایده نخواهدبوداگرجنبش هایی ضداستعماریی ویتنام وافغانستان به مقایسه گرفته شوند؛جنبش هایی که یکی موفق ودیگری ناکام ومفتضح شد....جنبش ویتنام پشتوانه ی ایدئولوژیک داشت که باادعایی جهانی به میدان آمده بودوپشتیبانش کشوری بودچون شوروی که خودراسرزمین مادری سوسیالیسم می دانست ومی شناساند.درافغانستان جنبشی درجریان بودکه بااتکابه ارزش های اسلامی سربرآورده بودوپشتیبانش غرب(وپاکستان منافق)بودکه بااین طرزفکرهیچ الفتی نداشت.ازاین رو،غرب درتمام مدت می کوشیدموضوع افغانستان رادرحدمحکوم کردن شوروی نگاه داردوخصلت فرهنگی انقلاب مردم این کشوررابرجسته نکند.امریکامی خواست افغانستان ویتنامی برای شوروی باشدنه چیزی بیش ازآن.امادرافغانستان رویدادی بیش ازدفع تجاوزشوروی درجریان بود.مردم این کشورباقیام خودنه تنهامی خواستندحکومت وابسته به روسیه راسرنگون کنند،بلکه درهمان حال واردعصرکشور- ملت شوند.ازاین رو،می توان گفت که جنبش اسلامی دراین کشوروبطورکلی دربرخی کشورهای اسلامی،مرحله ی پایانی روندناتمام دولت سازی وتشکیل کشور- ملت است که توام شده است بادشواری هایی بسیار.این جریان پیچیده درآینده نیزادامه خواهد داشت.زیراجنبش عمومی مردم افغانستان همراه است باتقاضاهای قومی وفرهنگی متعددکه پاسخ گویی به آن هانمی تواندبصورت گذشته،یعنی کلاسیک چنان که دراروپاتجلی کرد،صورت پذیرد.(18)
اگرچه حکومت های قبیلگی- شخصی افغانستان درطول سده ی بیستم که مفهوم کشور- ملت واردفرهنگ سیاسی جهان غیراروپایی شده بود،وپس ازمرحله ی استعمارزدایی درآغازنیمه ی دوم سده گذشته باآب وتاب فراوان درکشورهایی اسلامی نیزمطرح شد،درفکرکشور- ملت شدن کشورزیرفرمان خودنبودند.اما،ابزارانگاریی آن هابه کشورومردم آن وپس ازآن هابه تخته ی خیزقدرت هایی بزرگ تبدیل شدن افغانستان که دراین زمینه هم آن هامسئول می باشند،وضع سیاسی کشورطوری انکشاف کردکه دونیرویی تازه پا،یعنی کمونیست هاومبارزان مسلمان،اولی ابزارسیاست خارجی شوروی،ودومی ابزارسیاست خارجی امریکاوپاکستان نوکرارزان قیمت منطقه ی آن شده،نه تنهاروندکشور- ملت شدن،بلکه تمام کشورمارابه ویرانه مبدل نمایند.
دراین بازیی سیاه به کویرمبدل کردن افغانستان،درعرصه ی بیرونی،بیشترازشوروی امریکاوپاکستان مقصرمی باشند.کسانی که کتاب"جنک هایی اشباح"نوشته ی ستیفن کول راخوانده باشند؛بدرستی واقف می شوندکه گورباچوف رهبروقت شوروی بارهاازرونالدریگان وجورج بوش پدرمعان وپس ازاو جانشینش:" درخواست می کندکه کمک کنید تادرافغانستان پس ازبیرون شدن سربازان شوروی نظام موردپذیرش مردم آن کشور شکل بگیرد؛درغیرآن،بنیادگرایی وتندروی به ویرانی افغانستان وبی ثباتی منطقه می افزاید.موضوعی که ازطرف ریگان وجانشینش مبنی براین استدلال ردمی شودکه این وظیفه ی پاکستان می باشدکه چگونه عمل می کند."
ازپاسخ ناروایی ریگان وجانشینش به رهبروقت شوروی معلوم می شودکه تمام تباه کاری هاوهراس افگنی هایی که پاکستان واشرارجهادی نما،طالبی والقاعده ی اش تاکنون درافغانستان ومنطقه انجام میدهند،ازپیش برنامه ریزی شده بودتازمینه سازی شودبه پیاده شدن نیروهای نظامی کشورهایی غربی، بویژه امریکازیرنام جنگ علیه هراس افگنی که نظامی های پاکستانی متحدامریکاوانگلیس ازگردانندگان اصلی آن به شمارمی آیند.برنامه وسیاست ضدافغانی که به پرشدن جیب سران ارتش وملاهایی پاکستانی وشاگردان طالب شان دردوطرف مرزدیرندمنجروبهایی گزاف آن رابه قیمت خون وویرانی کشورخود،افغان هامی پردازند.
ازپیش واضح بودکه پاکستان باکمک هایی که ازامریکادربهایی خون افغان هابدست آورده بود،وازهمه مهمتراین که، درقراردادرونالدریگان باضیاء الحق این اصل درج شده بودکه امریکانمی تواندمستیقماًبامبارزین افغان رابطه برقرارنماید .واین امتیاز،به نظامی هایی پاکستانی کمک کردتاافغان هایی مجاهدومهاجررابیشترازهرزمانی دیگرمتفرق نمایند.تفرقه انگیزیی که درشرایط پساشوروی؛سبب بحران رهبری وجنگ هایی درون گروهی ومیان گروهی مجاهدان شدوکشورراویران کرد.بااین که ویرانی های بی شماری برافغانستان تحمیل شد،اماپاکستان نه توانست اراده ی خودراجزبرچندگروه بی ماهیت وهویت باخته که ازشکم شماری ازآن هاطالبان بیرون کشیده شدند،تحمیل نماید.
ازاین رو،بامصرف شدن حزب اسلامی یگانه متحد پروپاقرص پاکستان درجنگ داخلی افغانستان؛بدون این که جزویرانی،حداقل دستاوردی سیاسی ی درمیان باشد؛طرح نوریخت وطالبان رابه میدان آورد.ازپیش معلوم بودکه این گروه بخاطرخصلت ضدافغانی وبیشترقبیلگی اش بهترازدیگرگروه هایی هزینه شده می تواندبارپاکستان ومنابع فرامنطقه ی راببرد.ازسوی دیگر،مجاهدین درهردوسویی موافق ومخالف پاکستان بخاطرحماقت هایی سیاسی- نظامی وسودجویی هایی مالی اعتباراخلاقی- مردمی خودرااگرکاملاًنابودنکردند،به اندازه ی بسیاری کاهش دادند.اینجااست که این سخن ویل دورانت درست ازآب درمی آیدکه گفته بود:درتاریخ این نکته ازهمه روشنتراست که شورشیانی که بقدرت رسیده اند،سرانجام رفتارشان همان شده است که پیش ازآن خودهمواره درقدرت هایی حاکمه نکوهش می کردند.(19)بدبختانه،کارکردمجاهدین درعرصه ی سیاسی- خدماتی، ازهمه حکومت هایی ناکارآمدپیشین افغانستان هم ناچیز،وطالبان ازآن هاهم درعرضه ی خدمات ناموفق تربودند.طالبان بخاطراین که ناکامی خودرادرعرصه ی خدمات پنهان کرده بتوانند،همیشه به کارنامه ی امنیتی خودافتخارمی کردند؛کارنامه ی سیاه وشوربختی که جزامنیت درگورستان ها،چیزی دیگری رانمی توانست بخاطرمردم افغانستان بیاورد.
بهرصورت،کارنامه ی سیاه وجنگ طلبانه ی درون گروهی ومیان گروهی مجاهدان،منافقت وافغانستان ستیزیی پاکستان وفرصت طلبی غربی هامنفورترین اداره ی تاریخ زده رابنام امارت اسلامی طالبان به کشورما تحمیل کرد.پاکستان که خیر،دشمن افغانستان می باشد،امابرخورد دوگانه ی غرب دررابطه با طالبان وویرانگریی پاکستان درافغانستان، بسیارتاسف بارمی نماید.برخوردی که خالی ازدشواری برای خود غربی ها،بویژه امریکایی هانبودونمی باشد....دشواری امریکاوکشورهایی غربی ازآغازاین بودکه هم طالبان رامی خواستندوهم نمی توانستندبه گونه ی عملی ازآنان به حمایت برخیزند.رفتارهای فرهنگی طالبان بویژه درامورزنان چیزی نبودکه غرب بتواندبه دفاع ازآن برخیزد،یاحتاباسکوت به تحمل آن روی بیاورد....ازاین رو،...امریکاازبدو ورودطالبان به کابل سیاست های متناقض وآشفته ی درپیش گرفت.نشریه ی نیویارک تایمزانترنشنل بتاریخ 23اکتوبر(1996،سه هفته پس ازسلطه ی طالبان برکابل)نوشت:حکومت کلینتن پس ازمعاشقه ی کوتاه باجریان طالبان، اکنون می کوشدازاین جنبش فاصله بگیرد.امریکااین تصمیم راباتوجه به شرایط ناپایداردرافغانستان اتخاذکرده است.بقول این نشریه،کلینتن نمی خواهدبه هنگام انتخابات باجریانی همدلی نشان دهدکه علیه زنان عمل می کندواجازه نمی دهد دختران به مدرسه بروند.وازاین گذشته، برمناطقی تسلط داردکه درآن هاتریاک کشت می شود.نیویارک تایمزسپس می نویسد:درست چندهفته پیش ازآنکه طالبان برکابل چیره شوند،وزارت خارجه ی امریکابه این جریان به عنوان گروهی می نگریست که می تواندسرانجام درافغانستان ثبات به ارمغان بیاورد.در27سیپتامبر1996سخن گوی وزارت خارجه ی امریکاگلین دیویس گفت:امیدواراست مقامات جدیدکابل بتوانندبه سرعت نظم وامنیت برقرارسازندوبابرپایی یک حکومت موقت که نمایندگی مردمی داشته باشد،روندآشتی ملی راراه بیندازند.(20)
طوری که یادآوری شد،درحالی که کشورهایی غربی بویژه امریکادررابطه باطالبان تمام معیارهایی حقوق بشر،آزادیی بیان وحقوق زنان راکه طالبان آن هارادفن کرده بودند،به پشت معرکه انداخته وبه گونه ی که درکتاب جنگ اشباح نیزبازتاب یافته است:"مقام هایی زارت خارجه ی امریکادرکارکردشریعت مدارانه ی طالبان چیزی نادرستی راسراغ نمی کردند،وزلمی خلیلزادتنخواه خورشرکت یونیکال، کارکردطالبان رابه کارکردعربستان مقایسه وآن رادرمقایسه باایران متناقض بامنافع امریکانمی دانست،وشرکت نامبرده دررقص مستانه باطالبان قرارداشت."پاکستان به طالبانِ دست پرورده ی خود،ازعینک دیگری می نگریست.دراین زمینه،لوموندمی نویسد:پاکستان ازهمان آغازتاسیس(خود) در1947باافغانستان مسئله داشته است.حضورطالبان درکابل به معنای آن بودکه برای نخستین بارگروهی درکابل به قدرت رسیده بودکه دست نشانده ی پاکستان به حساب می آمد.ازطرف دیگر،محورتازه ی درمنطقه تقویت می گشت که مفسرلوموندآن رامحورپاکستان- واشنگتن نام نهاده است.حکومت برهان الدین ربانی توانسته بود دراین میان روابطی خوبی بامسکوبرقراربسازدوبادهلی نیزمناسبات حسنه بپروراند.ازاین رو،به قول لوموند:به قدرت رسیدن طالبان درکابل توازن منطقه رابرهم زده است.دروضعیت جدید،پاکستان می توانست دربرابرهندازافغانستان به عنوان پشت جبهه بهره بگیرد.درحالی که هند سرگرم مسئله ی کشمیربود،پاکستان بهترمی توانست بااستفاده ازتحولات تازه درافغانستان به موضوع کشمیراشغالی(بباورخودش)بپردازد.(21)
اکنون که طرح پاکستان درافغانستان بخاطرایستادگی مخالفان بومی وپیاده شدن نیروهایی غربی بویژه امریکایی درکشورمابه فاجعه هم برایی افغانستان وهم برای پاکستان انجامیده است،وکشورهای غربی هم درده سال گذشته نتوانستند نظام سیاسی موردنظرخودراکه بتواندافغانستان رابه سوی صلح،ثبات وآرامش سوق بدهد.برای امریکا،پاکستان وحکومت درمانده ی کنونی افغانستان تنهادوراه کارزیرمی تواندسودمندتمام شود:نخست،امریکابکوشدکه درهمسویی باکشورهایی منطقه که فشارفزاینده برپاکستان رانیزایجاب می کند،ازطریق شورایی امنیت سازمان ملل بحران درونزاوبیرونزایی افغانستان راحل نماید.دوم،ازاین لحاظ که بحران کنونی افغانستان درعرصه ی بیرونی به استراتیژیی کلان اسلام آبادوکابل درمسئله ی پشتونستان وعمق استراتیژیک اولی درافغانستان وپشتون خواهی دومی درخاک پاکستان پیوندناگسستنی دارد،هردوکشوربکوشندمسئله ی مرزی- نزاعی- ساختگی خودرابه کمک غرب برای همیش حل نمایند.
درغیراین صورت،پاکستان دربلوچستان وبخش هایی ازقبایل درولایت خیبرپشتونخواه/ولایت سرحدقبلی باخیزش هایی درونی مواجه است که دربلوچستان به نقطه ی انفجارنزدیک شدده است،ودرافغانستان که مسئله ی پشتونستان ازنظرغیرپشتون هاقومی می باشدتاملی،دردرازمدت درفرایندبهبودبخشی وضعیت که نیازبه تکاپودررفتن به سویی دولت- ملت شدن رامی کند،می تواندزیان بخش تمام شود.ازسوی دیگر،...درافغانستان تنوع قومی،زبانی ودینی به حدی زیاداست که همچون موزه ی می ماند.حالاکه همه ی این تنوع به نمایش گذاشته شده است وبه نوعی بیداری واحساس هویت بویژه دردوره ی نبردمسلحانه درهمه جابروزکرده است،بدشوارمی توان به اتکابه یک احساس قومی یایک جنبه ازاین تنوع حکومت راند.به اعتباری می توان گفت که حکومت کمونیستی بن جامعه رابالاکشیده وتمامی تضادهای نهفته راآشکارساخته است.اکنون دیگردرافغانستان نمی توان مانندگذشته قدرت را(به کمک بیرونی هاکه تاکنون ادامه دارد)بدست گرفت وبرمردمان(گونه گون) حکومت کرد.افغانستان فعلی نیازبه یک ساختارملی تازه وبه شکلی ازحکومت که تنوع واقعی آن رابنمایاند،دارد.(22)
سیاست افغانی امریکاباوجودپیاده کردن سربازوهزینه هایی مالی وجانی بی شماردرده سال گذشته، بدوعلت زیر ناکام شد:نخست، بااولویت دادن به جنگ علیه تروریسم، اولویت هایی مردم افغانستان راکه درراس آن هاساختن حکومت بازتاب دهنده ی ساختاراجتماعی وبازسازیی کشورمی باشد،نادیده گرفت.دوم،یک قانون اساسی را بنام دموکراسی که معنایی اصلی آن سپردن قدرت به نمایندگان واقعی مردم می باشد؛برخلاف جوهردموکراسی ومنافع مردم،برکشورماتحمیل کردکه قدرت رادریک جامعه ی متکثربدست یک فردباذهنیت قبیلگی متمرکزکردکه بجایی حل بحران به افزایش آن کمک نمودکه اکنون بیرونی هاودرونی هاهمه درآن دست پامی زنندوراه بیرون رفت می پالند.قانون اساسی که درآن هرچیزوجود دارد،مگراصل نمایش دهنده اراده ی واقعی مردم افغانستان!پرسش بنیادی این است که آیادرجهانِ جهانی شده وهویت گراومتکثرکنونی چنان قانونی آن هم درجامعه ی فروپاشیده وجنگ زده ی افغانستان که تمام رنج هایی دیرین خودرابرخاسته خودسریی حکومت هایی دارایی قدرت متمرکزمی دانند،می تواندکارسازتمام شود؟یقیناًپاسخ منفی می باشد.
ازسوی دیگر،...نظام نوین رسانه های جهانی،بجای همگن سازیی سیاره ی مایعنی کاری که رسانه های قدیمی موج دومی انجام می دادند،تنوع راعمیق ترمی سازد.بنابراین،جهانی شدن به معنای همگنی نیست.به جای دهکده ی جهانی واحد،برخلاف پیش بینی مارشال مک لوهان نظریه پردازکانادایی رسانه ها،شاهدچندگانگی دهکده هایی کاملامتفاوت جهانی خواهیم بود.همه ی آن هابه نظام جدیدرسانه هاوصل خواهندبود؛اماسخت می کوشندتاهویت فرهنگی وقومی وملی یاسیاسی خودراحفظ کنند،یاارتقابخشند.(23)بنابراین،درافغانستان برای تامین صلح وثبات به یک حکومت درست کاروبازتاب دهنده ی ساختاراجتماعی- مردمی وقانون اساسی نمایش گراراده ی عامه نیازمبرم احساس می شود،نه دموکراسی نمایی درسخن وشعار.وتازمانی که چنان حکومتی درکشورسامان نپذیرد،ونخبگان قبیلگی ذهنیت عبدالرحمن خانی- نادرخانی- هاشم خانی- طالبی را ازکله ی خودبیرون نریزندوبه کمک مردم مراجعه ننمایند،امریکاوغرب وهیچ قدرتی نمی تواندکه صلح وثبات رادرافغانستان ستم زده وفروپاشیده تامین نماید.ازهمه مهمتراین که پاکستان که خودش درحال فروپاشیدن می باشد،بداندکه آرزویی ایجادیک حکومت طالبی- پاکستانی برای باردوم درافغانستان،نه تنهابه معنایی جنگ داخلی بی پایان افغانستان،بلکه به معنایی فروپاشیدگی هرچه بیشتر پاکستان نیزخواهدبود!
پانویس ها:
1- مراحل اساسی اندیشه دجامعه شناسی ازریمون آرون ترجمه:ازباقرپرهام ص412
2- The communist Manifesto and other revolutionary writings,Marx,Marat,Paine,Mao,Gandhi and others.General,Editor:Paul Negri copyright©2003by dover publications,inc.pp.141-142
3- تکامل نهادهاوایدئولوژی های اقتصادی نوشته از:ای.ک هانت ترجمه:سهراب بیدادتهران چاپ اول1358ص3وسه دیدگاه(درباره ی اصلاحات درشوروی،چین ویوگوسلاوی)میلوان جیلاس،آندره ی سخاروف،لیوبینیان.گفت وگوی ژورج اربان نویسنده ی مجارستانی باهرسه دانشمندنامبرده، گردآوری وترجمه ی هرمزهمایون انتشارات آگاه چاپ دوم1368ص57
4- جامعه ی مدنی وایران امروزجمعی ازنویسندگان ص ص114و229
5- درس های ازتاریخ ازویل دورانت ترجمه:احدبطحای ص ص16-17
6- احزاب سیاسی ازرابرت میشل ترجمه:حسن پویان حاشیه وارجاعات ص46
7- همان ص22
8- طبقه ی جدید،تحلیلی ازنظام کمونیستی ص47احزاب سیاسی میشل
9- سه دیدگاه ص ص123و63
10- جابجای درقدرت دانای وثروت وخشونت درآستانه ی قرن بیست ویکم ازآلوین تافلرترجمه:شهیندخت خوارزمی ص631
11- همان ص ص628-629-630و631
12- سه دیدگاه ص ص14-99-و15
13- همان ص ص82-83
14- همان ص83
15-جابجای درقدرت ص375
16- افغانستان،عصرمجاهدین وبرآمدن طالبان ازچنگیزپهلوان ص ص281و107
17- همان ص107وص137
18- همان ص113
19- درس های ازتاریخ ویل دورانت ترجمه:احمدبطحای ص39
20- عصرمجاهدین ص ص220-221وصص 239-240
21- همان ص225
22- همان ص ص80-81
23- جابجای درقدرت ازتافلر ص ص523-524
0 comments:
Post a Comment