Sunday 22 April 2018

استعمال واژه اسلام سیاسی ؛ پایه ای دینی وجامعه شناختی ندارد

ابراهیم ورسجی
دوم ثور1397
این تحلیل ؛ درپیوند به مقاله یا گزارشی زیر عنوان:" چهلمین سالگرد کودتای ثور؛ اوج گیری اسلام سیاسی درافغانستان"، نوشته مهران موحد ،نشرشده شده درسایت فارسی بی بی سی ،بتاریخ دوم حمل 1397،ارایه شده است. ازاینکه درصفحه فسبکم پخش شده است، لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند. اسلام ؛ دینی است که دررابطه به سیاست سخنی ندارد اگردارد،دلیل برکاربرد اسلام سیاسی شده نمی تواند. ازاین رو، کاربرد حکومت اسلامی هم بی اساس می باشد. درعمل هم، مسلمان ها اصلا حکومت اسلامی درتاریخ نا شاد خود نداشتند. بلی ، اسلام حکومتی داشتند ودارند که نماد آن اکنون عربستان وجمهوری اسلامی ایران می باشد. دوحکومتی که اسلام را درجهان بسیاربی اعتبارکرده اند! درباره خلافت هم که ،برخی ازروی بی دانشی ازخلافت راشده استفاده کرده ومی کنند؛ خلیفه ها خود را راشده نمی دانستند وخلافت شان به قتل عثمان وعلی وظهورخوارج وبرآمدن حکومت قبایلی معاویه انجامید که رابطه به اسلام نداشت وفرزندان پیامبررا درکربلا شهید کرد. مثلا، روزی فردی با عمردرمسجد درگیری لفظی را شروع کرد که درکدام آیه قرآن آمده است که پیامبر خلیفه دارد که توخلیفه اش شده ای؟ عمر گفت که دیگرمرا نه خلیفه بلکه امیرمومنان بگوئید. ازاین که دراین باره، شیخ علی عبدالررازق ، کتابی بنام " اسلام واصول الحکم" ، نوشته وهمه خلافت ها وامارت های اسلامی را ازدید قرآن بی پایه اعلام کرده است، چیزی نه نوشته به بحث اسلام سیاسی وغلط بودن آن می پردازم. بلی، یاد آوری کردم که مسلمان ها درتاریخ ناشاد خود اسلام حکومتی داشتند نه حکومت اسلامی.ازاین رو، اسلام سیاسی می افتد پشت معرکه.
درباره اسلام سیاسی آن هم درافغانستان، لازم است بگویم که گروهی بنام جوانان مسلمان دراخیردهه ای باصطلاح دموکراسی ظاهرشاه درپوهنتون سربلند کرد.ازپوهنتون به این خاطراستفاده می کنم که اگرچه معادل دانشگاه گرفته شده است،اما کاردانشگاه را کرده نتوانسته ونمی تواند. مثلا، دانشگاه اند یشه تولید می کند یا حداقل اندیشه های تولید شده دردیگردانشگاه ها را مصرف می کند. متاسفانه، پوهنتون کابل توان تولید اندیشه که خیر حتا توان مصرف اندیشه را نداشت وندارد. مثلا،من دردانشگاه پنجاب درلاهور درس خواندم وازدانشگاه تهران هم اطلاع دارم ودریافتم که توان تولید اندیشه ومصرف کردن آن را دارند. درباره ناتوانی پوهنتون کابل درمصرف اندیشه های تولید شده دردیگردانشگاه ها که کمونیست ها وجوانان مسلمان که جمعیت اسلامی وحزب اسلامی دستاورد آن می باشد، وقتی متوجه شدم دردوره شهرداری/ شاروالی ام، دکترحسنیار رئیس پوهنتون ازمن خواهش کرد تا درفاکولته ای حقوق وعلوم سیاسی نیمه وقت تدریس کنم وشروع کردم به تدریس روابطه بین المللی وروابطه خارجی افغانستان.همچنان، تمام برنامه درسی پوهنتون کابل را خواندم ودانستم که بسیارعقب مانده بودند ومی باشند. شایان ذکراست که،مضمون های: فلسفه،ادبیات،سیاست وحقوق،جهان نورا ساخته اند. متاسفانه،وضعی خوبی درپوهنتون کابل نداشتند.ازاین رو،وقتیکه غنی رئیس پوهنتون شد، خوشحال شدم که تغییرمثبت میاورد اما نیاورد. بنابرآن، درباره غنی ازیک استاد دانشگاه اندیانای امریکا معلومات گرفتم واو گفت که سواد دانشگاهی ندارد وازاین که یک نادان را رئیس پوهنتون مقررکرده است،نظرهمان استاد درباره اش درست می باشد.
درباره بود ونبود اسلام سیاسی درافغانستان، واقعیت این است که، اسلامی های آن ازهمان پوهنتون فارغ شده بودند که توان مصرف کردن اندیشه را نداشت. مثلا،دکترموسی توانا،ربانی، وسیاف، ازفارغان پوهنتون کابل ودرس خوانده ازهرهم بودند. می دانم که دونفراخیری کم دانش واولی دارای دانش دینی بود اما زبان فارسی را درست نمی دانست. ربانی درمجله شرعیات خوب فارسی می نوشت اما مصروفیت های جهادی گری همان راهم ازاو گرفت. زبان فارسی سیاف را ازسخنرانی هایش می فهمید. درباره رابطه آن ها با افکاراخوان ومودودی،همین قدرمی گویم که چیزی ازنوشته های آن ها نخوانده بودند ودرس هایشا درازهرهم کمتررابطه به اندیشه اخوان داشت. من که هم تحصیل درسیاست دارم هم با استفاده اززبان اردو ، بسیاری نوشته های اسلامی درهند وپاکستان را خوانده ام وبرنامه درسی ازهروحوزه علمیه قم به شمول نجف را ازطریق گوگل خوانده ام،می دانم که رابطه به جهان نو ندارند. درباره حوزه علمیه قم، علامه طباطبای گفته است که: " بیست سال شا گردان را درس فقه می دهد وبدون اینکه قرآن را بفهمند،برایشان درجه اجتهاد می دهد"! درباره ازهرهم،اخیرا دکترمحمد طیب رئیس آن گفته است که :" تفسیری را نوشته وبزودی پخش می کند که درآن همه تفسیرهای قبلی ازقرآن بهوده اعلام شده اند"! خلاصه اینکه ،درقرآن، برحکومت ارزش های اسلامی مانند عدالت وشورا وبرادری درمیان مسلمان ها تاکید شده است نه حکومت اسلامی.آری،چیزی رایج بنام حکومت اسلامی درواقع حکومت سلطان با توجیه گری فقیه می باشد وفقه هم غیرازمسایل عبادی،درمسایل سیاسی- اجتماعی جز اطاعت مطلق ازامیر یا حاکم چیزی ندارد. جالب این است که، حکومت شاه وشیخ با توجیهات فقهی وسرکوب اندیشه،بنیاد گرای اسلامی را تولید کرده است.غرب هم که ازبنیاد گرای دربرابر شوروی استفاده کرده بود ، بعد ازنابودی شوروی، آن را اسلام سیاسی وتروریسم اسلامی نامیده است. تعریفی که ازنظر دین وجامع شناختی بهوده می باشد!

0 comments:

Post a Comment