Thursday, 12 April 2018

نگاهی به وضع نا شاد فلسفه درایران وکشورهای مسلمان

ابراهیم ورسجی
بیست وچهارم حمل 1397
این تحلیل، درپیوند با گفت وگوی دکتر احسان شریعتی فرزند دکترعلی شریعتی، با محسن آزموده به عنوان :" فلسفه ورزی ما نا شاد ومحصول سرخوردگی ها است"، پخش شده درسایت ملی مذهبی، بتاریخ 21 فروردین / حمل، ارایه شده است. ازاین که درصفحه فسبکم پخش شده است، لازم دانستم درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند! گفت وگوی دکتراحسان شریعتی با محسن آزموده درباره عقیم بودن فلسفه واندیشه فلسفی درایران وتاحدی جهان اسلام را خواندم وبسیارخوشم آمد! ازاین رو، می خواهم درباره کمبودی های که دربحث آقا احسان دیدم بحثی نه چندان طولانی کنم.ازاینکه دربحث خود دکتر احسان ،ابن رشد را فراموش کرده یا نادیده گرفته واز اندیشه اقبال سرسری گذشته است،اجازه می خواهم بگویم که اسلام بدون ابن رشد فیلسوف ندارد. یعنی اگر ابن رشد را درنظرنگیریم،نظرارنست رنان درست می باشد که گفته است: اسلام زمین بایر وعقیم برای فلسفه می باشد.بهرحال،هم ابن رشد فیلسوف است هم اسلام زمین لاحاصل برای فلسفه نیست.درباره اقبال، باید بگویم که او دراندیشه خود به آزادی فردی وتفسیرمعنوی ازجهان تاکید کرده است.معلوم است که آزادی فردی مورد نظراقبال می شود آزادی خرد.آزادی که کمک به ظهور جهان مدرن غربی کرد وکمک رشد تفکرفلسفی دراسلام هم می کند.افسوس که استبداد شاه وشیخ آزادی فردی را درجهان اسلام نابود کرده است.ازاین رو، ابن رشد وابن خلدون وابن سینارا بیشترازمسلمان ها غربی ها شناختند ومی شناسند.
درباره اندیشه ورزی فلسفی درایران، من فارسی زبان افغانستانی- کانادای؛نمی توانم موافق دکتراحسان درباره نظرخوش بینانه اش درباره عصر صفوی شوم. واقعیت این است که، صفوی ها نه تنها فارس بلکه تمام ایران تاریخی- فرهنگی یاجهان فارسی زبان را فلج کردند وباید می کردند؛به این خاطرکه،بعد ازفتح استانبول / مرکزروم شرقی توسط سلطان محمد فاتح درسال 1453 میلادی وحرکت عثمانی ها به سوی بالکان وغرب اروپا، قدرت های اروپای برای ایجاد درد سربرای امپراتوری عثمانی،اسماعیل صفوی، صوفی مرتد وجنایت کارترک ولشکرجنایت کارقزلباش یا سرسرخ آن را ایجاد وبا کشتن نیم میلیون فارسی زبان، ایران کنونی را با آوردن ملاهای منحط شیعه ازجنوب لبنان،جبرا شیعه خرافاتی ومانع رشدفکری آن شدند.بلی،دولت صفوی ها دشمن جهان فارسی زبان واندیشه فلسفی بود ودردسرهای هم درعراق به عثمانی ها درجهت منافع اروپای ها خلق کرد که سرکوب شد.
بنابرآن،دوره صفویه دستاوردی جزانحطاط برای ایران نداشت؛ازاین رو، نظردکتراحسان درباره آن دوره درست نمی باشد. پس، به دکتراحسان می گویم که "تشیع علوی وصفوی" ، نوشته پدرخود را دقیق بخواند.افزون به تایید نظردکترشریعتی درباره شیعه صفوی که خمینی وخامنه ای ازهمان گونه شیعه گری می باشند،نظردارپوش همایون درباره صفوی ها را ستایش می کنم که گفته است: خیانتی را که صفوی ها به ایران کرده اند؛ افغان ها نکرده اند! البته منظورهمایون ازجنایت افغان ها به ایران،حمله افغان ها به صفوی ها وپایان دادن به حکومت ننگین آن ها می باشد.ازاینکه،درآن وقت ،ولایت های قندهار، بادغیس ، هرات، فراه، هلمند ،ونیمروز، بخشی ازفارس بودند،درواقع، افغان های هوتکی علیه حکومت جنایت کاروطن خود شوریده بودند.ازاین رو،من فارسی زبان که افغانستان زادگاهم می باشد، با فصل فتنه افغانیه درتاریخ ایران مخالفم!
بهرحال،دوره صفویه دوره ننگین بود ومیرداماد وملا صدرای آن دوره زیر تاثیرفقه علامه بی سواد مجلسی بودند وفکرلاهوتی داشتند نه ناسوتی. بنابرآن ، به مشکل می توانم آن ها را فیلسوف بنامم.دردوره سیاه قاجاری هم ، همان فقه جنوب لبنانی مخالف ایران تاریخی حکومت داشت وتا که توانست با فلسفه رزمید.ازاین رو،اگرابن خلدون وهگل راجع به زاد گاه فلسفه بودن ایران تاریخی خوش بین بودند، اطلاع نداشتند که صفویه چه بلای را برسر ایران نازل کرده است! بهررو، امیرکبیررا ستایش می کنم که با بازکردن دارالفنون ها دروازه ایران صفوی- قاجاری -مجلسی زده را بروی افکارمدرن بازکرد.افکاری که محصول آن انقلاب مشروطه ازنظر سیاسی ومحمد علی فروغی ازنظراندیشه ای نو می باشد. درچنان، شرایطی، شایان ذکراست که ، حزب توده را ازیک نگاه سرزنش وازیک نگاه ستایش می کنم.ازاین نگاه سرزنش می کنم که نه فهمید که لنین واستالین، آن دوجناوروحشی جنایت های بزرگی برفارسی زبان ها وفرهنگ وزبان وتاریخ شان درازبیکستان کنونی / مرکز دولت سامانیان کرده اند! دولت درخشانی که ایران تاریخی را بعد ازتباه کاری عرب های بدوی بنام فتوحات دینی، احیاکرده بود! ازاین نگاه، حزب توده را ستایش می کنم که با طرح خام مارکسیسم بحث فلسفه نورا درایران براه انداخت که دستاورد آن حسین طباطبای ، مطهری، آشتیانی درفلسفه کلاسیک وشبه مدرن واردکانی درفلسه کهنه ونو وروشنفکران بریده ازآن حزب بدفرجام ، یعنی آل احمد وخلیل ملکی می باشند.
با درنظرداشت آنچه که گفته شد،می توانم فروغی وسیرحکمت دراروپا نوشته او،انورخامه ای واحسان طبری وچند نفردیگردرچپ های بعدا سرخورده ومهندس بازرگان وآشتی دادن اومیان علم مدرن ودین واندیشه نوین دینی علی شریعتی را ،محصول حمله اندیشه مدرن بر تفکرسنتی شاه وشیخ زده ایران بنامم.ازاینکه درصف روحانیت شیعه ای صفوی- قاجاری زده ومولود آن / ولایت فقیه خمینی،آیت الله طالقانی ازاستبداد دینی خمینی ایرانی ها را هشدار داد وآیت الله منتظری اعلام کرد که اسلام با حقوق بشر ودموکراسی ناسازگارنیست وجمهوری اسلامی نه اسلامی است ونه جمهوری وعلی گلزاده غفوری درصحن پارلمان آخوندیسم خمینی زارزار گریست! همچنان،اکنون، خبرهای خوبی می شنوم که طلبه های نوفکردرحوزه علمیه رشد کرده اند که گرایش مدرن وسکولاردارند،نشان می دهد که شرایط فکری ایران برای آزادی خرد بازترمی شود.ودرآزاد شدن خرد است که فقه به حاشیه یا زندگی خصوصی افراد رانده می شود وفضای فکری برای فلسفه وفلسفی اندیشیدن بازترمی شود؛همان گونه که دراروپای دوره رنساس وعصر اصلاح مذهبی ونهضت روشنگری بازترشد.دراخیر،نهایت خرسند هستم که دکتراحسان عزیز را تاکنون طالب خامنه ای تنها به حیث استاد رسمی دانشگاه قبول نکرده است.یعنی همین که او را زنده مانده است، خوشحال باشد! افزون برآن، خرسندی دیگرم این است که "تاریخ فلسفه درجهان اسلام" نوشته ای دانشمندان:حنا الفاخوری وخلیل جر و"تاریخ فلسفه دراسلام" ، نوشته :میا شریف،دانشمند پاکستانی به فارسی ترجمه شده اند.کتاب های ارزشمندی که ازوضع تفکرفلسفی درجهان اسلام بسیارخوب پرده برداری کرده اند!

0 comments:

Post a Comment