Sunday, 29 April 2018

مقایسه سیاسی ایران وافغانستان معاصر؛ توجیه علمی وجامعه شناختی ندارد

ابراهیم ورسجی
دهم ثور1397
این تحلیل درپیوند به مقاله یک نویسنده ای ایرانی بدون نام به عنوان :" قیاس سیاسی ایران وافغانستان معاصر"، نشر شده درسایت عصرنو بتاریخ ششم اردبهشت / ثور1397، ارایه شده است.ازاین که نویسنده درمقاله خود به مقایسه سیاسی ایران وافغانستان پرداخته ودرآن کمبودی ها زیاد می بینم،لازم دانستم که به نقد آن بپردازم. معلوم است که، درمقاله ،غیر ازمقایسه سیاسی ایران وافغانستان معاصر، به مقایسه درباره کشورهای زیادی پرداخته شده است.ازمقایسه اش دریافتم که درباره فهم مدرنیته ومدرنیسم مشکل دارد. پس، باید درزمینه توضیح داده وارد بخش دیگر آن شوم. مدرنیته، تبدیل جهان بینی وطرزفکر یک جامعه می باشد که مدرنیسم درپی آن می آید. رخ دادی که دراروپای غربی رخ داده است ودرادامه آن اول دولت های مستبد- نوگرای مدرنیست وبعدا انقلاب صنعتی ،بورژوازی ،جامعه مدنی واحزاب سیاسی نمودارشده آن جامعه ها را به دولت- ملت مدرن متحول کرده اند. شایان ذکراست که ، دولت های مستبد - مدرنیست درپایان جنگ های مذهبی درسال 1648 پس از قرارداد ویست فالی بوجود آمدند.
درکشورهای مانند ترکیه،ایران ، مصر ودیگرکشورهای خاورمیانه،مدرنیسم ناقص آورده شده است بدون اینکه خبری ازمدرنیته درمیان باشد. مدرنیسم هم با ایجاد زیرساخت ها وایجاد ارتش های مجهز با سلاح های نسبتا مدرن وکودتاهای نظامی وتقویت استبداد نظامی ازگونه مصر ودیگرکشورهای عربی وپاکستان وتاحدی ایران همراه بود. درافغانستان،نظام قبایلی زاده سیاست استعماریی هند بریتانیا حکومت می کرد که با محواستعمارانگلیس وظهورپاکستان بدامن شوروی افتاد وشوروی هم برای آن زیرساخت های اقتصادی نیمه کاره وارتش دربدل گازوموقعیت جغرافیای اش ساخت. ارتشی که کودتا ها کرد وکودتاهایش پیاده شدن ارتش سرخ وجهاد را بدنبال داشت که کابل را ویران کرد. درادامه ویرانی کابل،انگلیس وامریکا ،طالبان را ایجاد وبه ارتش پاکستان امرکردند که این گروه را با تمویل عربستان درافغانستان مسلط سازد.البته با جنگ علیه فارسی زبان ها که زبان وفرهنگ شان براین کشورسلطه داد وبرسیاست آن قبایل پشتون به کمک استعمارها حکومت داشتند ودارند. بهرحال،خوب شد که خود امریکا بنام جنگ علیه تروریسم آمد ودرباتلاقی افتاد که قبلا شوروی افتاده بود.ازاین رو،نه درافغانستان حکومت است ونه جمهوری اسلامی وقانون اساسی جورج بوشی آن ها ورق پاره ای بیش نیست. بنا برآن، مقایسه آن با ایران آخوندی منطقی نمی باشد.
درباره جمهوری اسلامی ایران که ازآغاز تاکنون می شناسمش،باید بگویم که آیت الله خمینی وآیت الله خامنه ای ، حکومتی را براین کشوری تا حدی مدرنیزه شده توسط رضا شاه ها تحمیل کردند که حتا ازحکومت مسخره زاده ناتو درافغانستان هم عقب مانده تراست. بنابراین،اگربخواهم آن را بادیگرنظام های سیاسی مقایسه کنم،مجبورهستم که به 1494 به فلورانس درایتالیا بروم. به این خاطرکه،درسال یاد شده ، فرانسه به فلورانس علیه حکومت خاندان مدیچی حمله وزمینه سازی کرد به تشکیل جمهوری مذهبی توسط ملا ساونا رولا/ ملای منتقد پاپ وقت. تاریخ فلورانس نشان می دهد که ساونا رولا از1494 تا 1498 برآن شهر مانند خامنه ای وملا عمر حکومت کرد وسرانجام حکومتش توسط پاپ الیکساندر ششم سرنگون وخودش طعه ای حریق شد. درسطح خاورمیانه هم ، ملاساونارولای ایران به جنگ وهابیت عربستان رفته است. جنگی که موصل را درعراق وتمام سوریه را ویران ودرحال ویران کردن یمن می باشد. بنابرآن،جمهوری اسلامی وحکومت اسلامی عربستان ،خاورمیانه را وارد جنگ های مذهبی 30 ساله ای اروپای پیشا مدرن از1618 تا 1648، کرده اند. جنگی های که امکان قرارداد وستفالی وپایان آن هم وجود ندارد. ازاین رو،نویسنده این مقاله هم در مقایسه سیاسی افغانستان وایران اشتباه کرده است هم دربررسی مقایسوی دیگرکشورها ودرباره مدرنیته ومدرنیسم هم داوری او بی پایه می باشد. واقعیت این است که،درکشورهای مسلمان استبداد شرقی یعنی بی اختیاری مردم وهمه کاره بودن حاکمان درمیان است. ازاین رو،کاربرد دولت - ملت ومدرنیته ومدرنیسم درباره آن ها بحث پادرهوامی باشد!

Saturday, 28 April 2018

چپی ها ومذهبی های مبارز افغانستان ؛ توان تولید ومصرف اندیشه را نداشتند

ابراهیم ورسجی
نهم ثور1397
این تحلیل ؛ درپیوند به مقاله زیر عنوان:" کودتا گران وارتباط فکری آنان با حزب توده ایران ؛ چهلمین سالگرد کودتای هفت ثور"، نوشته احمد شفای ، نشرشده درسایت فارسی بی بی سی بتاریخ هشتم اردبهشت / ثور، ارایه شده است. ازاین که درصفحه فسبکم پخش شده است، لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند. تا حدی که با نوشته های حزب توده درسال 1358 درتهران آشنای پیداکردم وآگاهی که ازسویه چپی های افغانستان حتا بزرگان شان داشتم و دارم، به اثرگذاری نوشته ها وترجمه های توده ای ها برهم وطنان چپی ام باورندارم. بهرحال، من به گرایش چپی حزب توده توجه نکرده از استعداد فرهنگی ها واید ئولوگ های آن درنوشتن وترجمه کردن نوشته های مارکسیستی - روسی وجامعه شناسی وعلمی ستایش می کنم. واقعیت این است که ، به همان اندازه که توده ای ها استعداد نوشتن به زبان فارسی وترجمه کردن اززبان های خارجی به زبان فارسی را داشتند، رفقای افغانستانی شان بی استعداد دردرک نوشته های آن ها بودند. بلی، همزبانی وهمفرهنگی ایران وافغانستان با عث شد که هم کتاب های توده ای ها هم کتاب های مبارزان مسلمان ایرانی وترجمه های آن ها از نوسندگان اخوان مصروجماعت اسلامی پاکستان وهند، وارد افغانستان شود. بیاد دارم که چپی های افغانستانی دارای گرایش به حزب کمونیست شوروی وحزب کمونیست چین، کتاب های توده ای ها وآثاربه فارسی و ترجمه نوشته های مائو زیتنگ را باخود داشتند. اکنون که نگاه به گذشته می اندازم، باورمند می شوم که هم چپی هاهم مذهبی های مشهوربه اخوانی درافغانستان کمتراستعداد فهم نوشته ها واند یشه ای های پیش کسوتان چپی ومذهبی تولید شده درایران ومصروپاکستان را داشتند.اگراستعداد درک نوشته های بزرگان خود را می داشتند،مبارزه می کردند نه تباه کاری وآدم کشی.
بطورنمونه، درسال 1357 که کودتای ثور توسط افسران سهیم درکودتای سرطان 1352صورت گرفت، سه درصد مردم افغانستان آن هم مردمان شهری با سواد بودند. بدبختانه، امین وتره کی33 هزار با سواد افغانستان را کشتند واینکه نجیب الله به حیث رئیس خاد یا خد مات امنیت دولتی کارمل ، چند هزارنفرراکشته است،آماردقیق ندارم. روشن است. وقتیکه ازسه درصد با سواد، بیشتراز35 هزارباسواد کشته شوند وهزاران با سواد دیگرمهاجر وتفنگ برای جنگ بردارند که برداشتند، جمع مداخله قدرت های بزرگ وقدرت های منطقه ای وسازمان های جاسوسی شان،فاجعه می آفرینند که آفریدند! بهررو، به سویه کتاب خوانی چپی های افغانستان آن هم ازحزب توده ایران تمرکزمی کنم. معلوم است که کتاب های چپ گرایان ایرانی ومذهبی های مبارز ایرانی ومصری وپاکستانی دربازار کتاب افغانستان به خصوص درکابل یافت می شد ند.دراین راستا، باید بگویم که برنامه انقلاب اسلامی ومبادی اسلام ازسید ابوالاعلی مودودی واسلام ودیگران،ماچه می گوئیم ، عدالت اجتماعی دراسلام واسلام وصلح جهانی ازسید قطب واسلام ونابسامانی های روشنفکران ازمحمد قطب،جنازه کتاب های ایدئولوژیک حزب توده راه یافته درافغانستان را به حاشیه رانده بودند. یعنی جوانان مسلمان موفق درمنزوی ساختن چپی ها ازگرایش های روسی وچینی شده بودند. درواقع، برتری جوانان مسلمان بر چپ ها خود عامل عمده کودتاهای سرطان وثور وپیاده شدن ارتش سرخ واوضاع رقت بارکنونی شد.همین که چپی ها مذهبی هارا نوکران امپریالیسم می گفتند ودیروزبرخی چپ ها با گذاشتن ریش های درازاعضای طالبان شدند واکنون برخی ازهمان چپ هاازدستارخان پهن شده توسط امریکاوانگلیس درکابل نان های لذیذ می خورند ودالرگیری هم می کنند؛ دالر براین است که فهمی کمونیستی نداشتند. شایان ذکراست که ،چپ های طالبان شده ونشسته برسردستارخان امپریالیسم همه پشتو زبان هستند نه فارسی زبان. دراخیر،لازم به یاد آوری می دانم که درچپ های پرچمی فارسی زبان، افراد دارای مطالعه با سویه متوسط بودند؛درحالیکه تره کی اصلا فارسی بلد نبود وامین هم فارسی درسطح فهم نوشته های حزب توده را نداشت.ازاین رو، افراد شان هم طالبان شدند هم کاسه لیس امپریالیسم!

Friday, 27 April 2018

داوود دیوانه پایه گذارتمام بدیختی های کنونی افغانستان می باشد؛ ازاین رو، ازتوجه حماقت های او، کلاهی برسرغنی ساخته نمی شود

ابراهیم ورسجی
هفتم ثور1397
این تحلیل ؛ درپیوند به گزارشی زیر عنوان:" غنی درچهلمین سالگرد کودتای ثور: برای ایجاد نظام سیاسی مردمی، حوصله سیاسی ضروری است"؛ نشرشده درسایت فارسی بی بی سی، بتاریخ هفتم ثور، ارایه شده است.ازاین که درصفحه فسبکم پخش شده است، لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند! کودتاهای سرطان وثور؛ هردو زیرفرمان ک گ ب صورت گرفته بود. ازاین رو،داوود ، امین ، تره کی ،کارمل ونجیب، یا همه شان بشدت قابل سرزنش می باشند. پس، بهتراست که کمی به عامل های کودتا ها اشاره وبه غنی بگویم که کوشش درجهت توجیه جنایت های داوود دیوانه نکند! واقعیت این است که ، موج اسلامی خواهی ازاخیر دهه 1960 میلادی ازمصرتا افغانستان بلند شده بود. موجی که بخاطر موجودیت 50 میلیون مسلمان درجنوب شوروی،رهبران سیاسی حزب کمونیست را ترسانده بود. افزون برآن،مرگ ناصر درسال 1970م وبرآمدن سادات درمصر وگرایش او به سوی غرب وخیزش های اسلامی وجنگ های چریکی علیه شاهنشاه در ایران ورشد جوانان مسلمان درافغانستان ومزید برآن ، نخست وزیر شدن موسی شفیق بیتل کورس رهبری گرفته دردانشگاه هاروارد امریکا ،به تشویش بیشترمسکو افزوده بود. ازاین رو،مسکو ، داوود را به کمک ضابطان وخرد ضابطان خلقی وپرچمی با راه اندازیی کودتای سرطان وارد ارگ کرد تا حکومت شفیق را مرخص وجوانان مسلمان را بکوبد وخوب هم کوبید وعده ازآن ها را پناهنده به پاکستان ساخت. حماقتی دیگری داوود این بود که مسئله پشتونستان خواهی را داغ کرده خشم ذوالفقارعلی بوتونخست وزیرپاکستان را برانگیخت. همچنان،داوود به کمک غفارخانی ها وبلوچ های پاکستانی رفت. برعکس،شاه ایران برای تقویت حکومت بوتو،بلوچ های جنگی را با طیاره های ایف پنج خود کوبید. درواقع،حمله نابود کننده ای شاه بر بلوچ های پاکستانی هشدار به داود بود که خط قرمیزراعبورنکند!
درچنان فضای آشفته ای، بوتو به شاهنشاه پیشنهاد کرد که چند ولایت مرزی افغانستان را برای یک روزاشغال می کند تا به داوود دیوانه بگوید که قبرخود را حفرنکند. این هشداربوتو درزمانی صورت گرفته بود که داوود تماس مخفی با شاه گرفته وآماده خداحافظی به مسئله پشتونستان شده بود. تمایل به عقب نشینی که مانع ماجراجوی بوتو شد. داوود که هم فرصت طالب هم قدرت خواه هم دیوانه بود هم الفبای سیاست را نمی دانست؛درحالیکه توسط خرضابطان خلقی- پرچمی وارد ارگ شده بود، کوشش برای قبله عوض کردن درسیاست را شدت بخشید! دراین راستا، به تهران وریاض رفت وبوتوهم به کابل رسید. بعدا داوود روانه لاهورشد. بنگرید! درساست اصل براین است که کشورهای کوچک آن قدربا قدرت های بزرگ نزدیک نمی شوند که دورشدن ازآن ها درد سرسازشود. برخلاف، داوود اول روسی شد وبعدا احمقانه گرایش غربی نشان داد.ازاین رو، داوود توسط کودتای ثوردرزباله دانی انداخته شد. ازاینکه پشتون های سیاسی افغانستان فقرتاریخی فرهنگی دارند ودرتاریخ جزیک مشت وطن فروش چیزی دیگری درآخورندارند،گاهی احمد خان ملتانی افسرنادرافشاررا بزرگ می سازند وگاهی ازوزیراکبرخان خائن قهرمان می سازند! خائنی که با رسیدن قطی نصوارپدرش جنگ اول علیه انگلیس را زباله وکمک به حکومت انگلیسی پدرخود کرد وخودش هم توسط پدروطن فروش خود کشته شد! همان پشتونیست ها،عبدالرحمن خان وحشی راهم پایه گذار افغانستان می دانند واکنون ازداوود دیوانه شهید وقهرمان سازی را شروع کرده اند.
ازاین رو، به آن ها می گویم که احمدخان ملتانی بنیاد گذارافغانستان نبود، بلکه روسیه وهند بریتانیا دراخیربازی بزرگ زندانِ سربازی بنام افغانستان را بزندان بانی عبدالرحمن وحشی ساختند.عبدالرحمانی در21 سال دوره زندان بانی خود یک مدرسه نه ساخت وچنان بی عقل بود که وقتیکه بادارش یک کوه را دربلوچستان سوراخ می کرد تا خط قطاررا بسازد،گفته بود که سوراخ کردن کوه برای ایجاد خط قطارمانند سوراخ کردن قلبش می باشد. درادامه توحش وبدبخت سازی خراسانِ افغانستان نامیده شده توسط روسیه وانگلیس،وقتیکه دومی ازهند رفت وپاکستان ظهورکرد،پدران همین پشتونیست های درمانده بخاطررفتن بادارشان ونامردمی بودن حکومت شان،هم دشمنی با پاکستان را شروع کردند هم حلقه غلامی شوروی را به گردن گرفتند. دستاورد غلامی شان به شوروی، اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ وجهاد علیه آن وفروپاشی حکومت پوشالی زاده آن ،طالبان پاکستان علیه جهادی های غیرپشتون وحکومت کرزی وغنی یا دست نشانده های امریکامی باشد.حکومت نامردمی که آینده ندارد. بنابرآن، ازغنی ودیگرپشتونیست ها می خواهم که عصرتاریخ سازی های دروغین گذشته است. پس، بهتراست که به خواست مردم تن داده حکومت داری را مردمی بسازند. درباره تاریخ،توجه نمایند که دیگرمردم هستند که تاریخ خود را می سازند نه سیاسی نماهای دست نشانده غرب وشرق. خوب است که فن آوری مدرن رسانه ای به مردم امکان تاریخ خود ساختن راداده است! دراخیر،ازغنی ودیگرپشتونیست ها ،می خواهم که کتاب " فریب ناتمام" ، نوشته ای صوفی جمعه ازپشتونیست های پاکستانی را بدقت مطالعه وبیشتر ازاین به تکرارفاجعه دست نزنند!

Tuesday, 24 April 2018

بنیاد گرایان مذهبی وچپ ها؛ حقوق بشررا نمی پذیرند

ابراهیم ورسجی
پنجم ثور1397
این تحلیل ؛ درپیوند به مقاله :" حقوق بشروچپ ؛ سوء تفاهم یا تناقض "، نوشته آرش سرکوهی ،نشرشده درسایت رادیوزمان بتاریخ سوم ثور ارایه شده است. ازاین که درصفحه فسبکم پخش شده است،لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند.آقای سرکوهی،مقاله تان را خواندم وخوشم آمد! ازاین رو، لازم می دانم که درباره آن نظرخود را ابرازنمایم.واقعیت این است که ، دوگروه درایران وافغانستان وبسیاری کشورهای مسلمان باحقوق بشردشمنی می ورزند:نخست ،چپ ها؛دوم، بنیاد گرایان مذهبی.اگرچه حقوق بشر دشمنان زیادی دربالاوبدنه حکومت ها دارد،ازاینکه چپ ها وبنیاد گرایان مدعی مبارزه می باشند،بهتراست که به علت های دشمنی آن ها با حقوق بشرپرداخته شود.درباره چپ ها ومخالت شان باحقوق بشر،باید گفت که همین که ازتقسیم ثروت سخن می گویند وازتقسیم قدرت فرارمی کنند،حکایت ازاین دارد که وفات کمونیسم روسی سرعقل نیاورده است شان.یعنی دنبال احیای استالینیزم می گردند.بنابرآن،باید با حقوق بشرمخالفت کنند.زیراکه،موقع ایجاد وتثبیت استبداد را برای آن ها نمی دهد.پس، به عقب برمی گردند ونمی خواهند به جلو بروند! مثلا،وقتیکه درهشتم دیسامبر1948،منشورجهانی حقوق بشردرمجمع عمومی سازمان ملل تصویب شد، شوروی،اوکراین،یوگوسلاوی، عربستان وواتیکان آن را تایید نکردند.شوروی ویوگوسلاوی نابود شده اند،اوکراین دربحران است ،واتیکان درسال 1962 آن را پذیرفت،اما عربستان تاکنون ازپذیرش حقوق بشرخود داری کرده است.ازاین رو،چپ هاوبنیاد گرایان دریک صف به مخالفت با حقوق بشرادامه می دهند.
درباره حقوق بشر لیبرال یا حقوق بشر بورژوازی که ازمارکس الهام گرفته است،باید بگویم که حقوق بشر لیبرال وغیر لیبرال ندارد.ازاین که غیرازچند اعتراض مارکس به سرمایداری وتاکیدش براینکه فلسفه باید دنبال تغییرجهان بگردد نه دنبال تفسیرجهان ودیگرنظریاتش ازمود افتاده است؛دیدگاه منفی اودرباره حقوق بشرپایه واساس سیاسی وجامعه شناختی ندارد.ازاین رو،نظرمارکس مبنی براینکه حقوق بشرمولود سرمایداری است،قابل رد است.شایان ذکراست که حقوق بشر یک ارزش والای انسانی می باشد که ازدموکراسی آتن تا جمهوری روم باستان وازآن تا مگناچارته انگلیس ، انقلاب فرانسه و،ا نقلاب امریکا ،جامعه ملل وسازمان ملل تا تصویب منشورجهانی حقوق بشردرآن مبارزه صورت گرفته است.مبارزه ای که منشورجهانی حقوق بشر میوه آن می باشد.اگرچپ ها رد حقوق بشررا به سیاست خارجی امریکا وکشورهای دموکرات اروپای گره بزنند،به آن هامی گویم که هم دموکراسی های سرمایداری زده نسبت به حقوق بشر بی علاقه هستند هم بسیاری چپ ها درخدمت آن می باشند.خلاصه اینکه، اگر چپ هامی خواهند مبارزه برای تحقق عدالت یا برابری انسان ها کنند،پذیرش حقوق بشر ونارم های دموکراتیک وجامعه مدنی، بهترین ابزار برای آن هادرحرکت به سوی سوسیالیسم دموکراتیک می باشد. درغیرآن ، آب به آونگ می کوبند!

Monday, 23 April 2018

کارنامه خلق وپرچم درآموزش وپرورش افغانستان ؛ مانند سیاست شان، فاجعه باربود

ابراهیم ورسجی
سوم ثور1397
این تحلیل، درپیوند به مقاله ای زیرعنوان:" چهلمین سالگرد کودتای ثور؛ نظام آموزش وپرورش افغانستان چگونه متاثرشد"؟ نوشته سعید حقیقی؛ نشرشده درسایت فارسی بی بی سی، بتاریخ 23 آوریل برابر به سوم ماه ثور ارایه شده است. ازاینکه درصفحه فسبکم پخش شده است، لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند! دروقتیکه ، کودتای ننگین ترین ثور درادامه کودتای ننگین ترسرطان صورت گرفت ؛ ودرهردوکودتای رنج آفرین ، خرد ضابطان وضابطان خلقی وپرچمی وچند نفری ازگروه کارهم سهم داشتند؛ سه درصد مردم افغانستان با سواد بودند آن هم متمرکزدرشهرها. متاسفانه ، ازهمان سه درصد با سواد،خلقی ها وپرچمی ها به خصوص اولی ها 33 هزاربا سواد را کشتند وشماری زیادی ازآن ها را آواره درپاکستان وایران وکشورهای غربی ساختند. برآوردی که من کرده ام؛ نشان می دهد که شماری زیادی معلمان بنام های اخوانی، شعله ای وستمی توسط حکومت باصطلاح خلقی کشته شدند وبعد ترخلقی ها به سراغ معلم های پرچمی هم رسیدند. بنابرآن،کودتای ثور،پایه گذارجهل وتباهی درمعارف افغانستان می باشد. ازاین رو، به حیث یک فعال فرهنگی،بعد ازآنکه حکومت آن ها بخاطرنابودی شوروی نه پیروزی جهادی ها برانداخته شد،هم به وزارت های معارف وتحصیلات عالی رفتم هم به پوهنتون تا بفهمم که چه کرده اند؟ ازدانشگاه استفاده نکردم وازپوهنتون برخلاف سنجه فارسی نویسی ادبی استفاده کردم، به این خاطرکه، درافغانستان به این دلیل که دانشگاه اندیشه تولید نمی کند وتوان مصرف اندیشه تولید شده دردیگردانشگاه ها راهم ندارد؛ پس، پوهنتون را بکارمی برم. زیراکه،پوهنتون توان تولید اندیشه را که نداشت وندارد حتا توان مصرف اندیشه ای تولید شده دردیگردانشگاه های منطقه وجهان راهم ندارد.
بنابرآن، کارنامه خلق وپرچم را دروزات معارف ، وزارت تحصیلات عالی وپوهنتون فاجعه باریافتم. شایان یاد آوری است که ،ازهر دوگروه خلق وپرچم،کسانی که مدرک تحصیلی ازشوروی هم داشتند نیمه با سواد بودند.ازاینکه شوروی دربخش های علوم سیاسی واجتماعی تولیدات ندارد وفللسفه را دردادگاه لنینیسم و استالینیسم بدارآویخته بود ودر ادبیات هم هرچه داشت ازغیرکمونیست هابود،تنها دربخش نظامی کودتاچی برای افغانستان تربیت کرد. کودتاچی های که بعد ترعده ای ازآن ها اعضای طالبان شده به فرماندهی وزیرداخله پاکستان علیه غیرپشتون های افغانستان جنگ کردند . خنده داراینکه ،قبلا واکنون عده ی ازآن ها دردستارخان سیا/ سازمان اطلاعات مرکزی درزیرریش های طالب کرزی وباصطلاح تکنوکرات غنی نان می خورند وبه طالبان هم کمک می کنند. جالب این است که، نشریه باصطلاح "حقیقت انقلاب ثور"شان راهم مرورکردم ودرآن غیرازشعارهای توخالی " زنده باد خلق ومرده باد دشمنان خلق"چیزی دیگری نیافتم. بلی،ازاینکه جهادی ها حکومت ساخته نتوانستند وجنگ های باهمی شان کابل را ویران کرد،خلقی ها وپرچمی ها می نازند که حکومت داشتند.ازاین رو،به آن ها می گویم که سیاست ابزاری امریکا به جهادی ها ازطریق پاکستان موقع حکومت ساختن نداد؛ورنه توان حکومت ساختن را داشتند. بهرحال، خوب است که امریکا به افغانستان آمده ومی نگرد که سیاست ابزاری اش درافغانستان خودش راهم بدام انداخته است. دامی که تکنوکرات های قبلا هتلچی دست ساخت خودش هم کمکی دربیرون کردنش کرده نمی توانند! دراخیر،ازخلقی ها وپرچمی های زنده مانده وعلاقمند به ادامه مبارزه ،می خواهم که دوکاررا بکنند:نخست، کژراهه نوشته احسان طبری ازایدئولوگ های حزب توده ایران را بخوانند؛دوم، به بلشویسم وحشی که دستاوردش خلق کشی بنام خلقی گری بود خداحافظی کرده به سوسیالیسم دموکراتیک روی بیاورند. درغیرآن، آب به آونگ می کوبند!

Sunday, 22 April 2018

استعمال واژه اسلام سیاسی ؛ پایه ای دینی وجامعه شناختی ندارد

ابراهیم ورسجی
دوم ثور1397
این تحلیل ؛ درپیوند به مقاله یا گزارشی زیر عنوان:" چهلمین سالگرد کودتای ثور؛ اوج گیری اسلام سیاسی درافغانستان"، نوشته مهران موحد ،نشرشده شده درسایت فارسی بی بی سی ،بتاریخ دوم حمل 1397،ارایه شده است. ازاینکه درصفحه فسبکم پخش شده است، لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند. اسلام ؛ دینی است که دررابطه به سیاست سخنی ندارد اگردارد،دلیل برکاربرد اسلام سیاسی شده نمی تواند. ازاین رو، کاربرد حکومت اسلامی هم بی اساس می باشد. درعمل هم، مسلمان ها اصلا حکومت اسلامی درتاریخ نا شاد خود نداشتند. بلی ، اسلام حکومتی داشتند ودارند که نماد آن اکنون عربستان وجمهوری اسلامی ایران می باشد. دوحکومتی که اسلام را درجهان بسیاربی اعتبارکرده اند! درباره خلافت هم که ،برخی ازروی بی دانشی ازخلافت راشده استفاده کرده ومی کنند؛ خلیفه ها خود را راشده نمی دانستند وخلافت شان به قتل عثمان وعلی وظهورخوارج وبرآمدن حکومت قبایلی معاویه انجامید که رابطه به اسلام نداشت وفرزندان پیامبررا درکربلا شهید کرد. مثلا، روزی فردی با عمردرمسجد درگیری لفظی را شروع کرد که درکدام آیه قرآن آمده است که پیامبر خلیفه دارد که توخلیفه اش شده ای؟ عمر گفت که دیگرمرا نه خلیفه بلکه امیرمومنان بگوئید. ازاین که دراین باره، شیخ علی عبدالررازق ، کتابی بنام " اسلام واصول الحکم" ، نوشته وهمه خلافت ها وامارت های اسلامی را ازدید قرآن بی پایه اعلام کرده است، چیزی نه نوشته به بحث اسلام سیاسی وغلط بودن آن می پردازم. بلی، یاد آوری کردم که مسلمان ها درتاریخ ناشاد خود اسلام حکومتی داشتند نه حکومت اسلامی.ازاین رو، اسلام سیاسی می افتد پشت معرکه.
درباره اسلام سیاسی آن هم درافغانستان، لازم است بگویم که گروهی بنام جوانان مسلمان دراخیردهه ای باصطلاح دموکراسی ظاهرشاه درپوهنتون سربلند کرد.ازپوهنتون به این خاطراستفاده می کنم که اگرچه معادل دانشگاه گرفته شده است،اما کاردانشگاه را کرده نتوانسته ونمی تواند. مثلا، دانشگاه اند یشه تولید می کند یا حداقل اندیشه های تولید شده دردیگردانشگاه ها را مصرف می کند. متاسفانه، پوهنتون کابل توان تولید اندیشه که خیر حتا توان مصرف اندیشه را نداشت وندارد. مثلا،من دردانشگاه پنجاب درلاهور درس خواندم وازدانشگاه تهران هم اطلاع دارم ودریافتم که توان تولید اندیشه ومصرف کردن آن را دارند. درباره ناتوانی پوهنتون کابل درمصرف اندیشه های تولید شده دردیگردانشگاه ها که کمونیست ها وجوانان مسلمان که جمعیت اسلامی وحزب اسلامی دستاورد آن می باشد، وقتی متوجه شدم دردوره شهرداری/ شاروالی ام، دکترحسنیار رئیس پوهنتون ازمن خواهش کرد تا درفاکولته ای حقوق وعلوم سیاسی نیمه وقت تدریس کنم وشروع کردم به تدریس روابطه بین المللی وروابطه خارجی افغانستان.همچنان، تمام برنامه درسی پوهنتون کابل را خواندم ودانستم که بسیارعقب مانده بودند ومی باشند. شایان ذکراست که،مضمون های: فلسفه،ادبیات،سیاست وحقوق،جهان نورا ساخته اند. متاسفانه،وضعی خوبی درپوهنتون کابل نداشتند.ازاین رو،وقتیکه غنی رئیس پوهنتون شد، خوشحال شدم که تغییرمثبت میاورد اما نیاورد. بنابرآن، درباره غنی ازیک استاد دانشگاه اندیانای امریکا معلومات گرفتم واو گفت که سواد دانشگاهی ندارد وازاین که یک نادان را رئیس پوهنتون مقررکرده است،نظرهمان استاد درباره اش درست می باشد.
درباره بود ونبود اسلام سیاسی درافغانستان، واقعیت این است که، اسلامی های آن ازهمان پوهنتون فارغ شده بودند که توان مصرف کردن اندیشه را نداشت. مثلا،دکترموسی توانا،ربانی، وسیاف، ازفارغان پوهنتون کابل ودرس خوانده ازهرهم بودند. می دانم که دونفراخیری کم دانش واولی دارای دانش دینی بود اما زبان فارسی را درست نمی دانست. ربانی درمجله شرعیات خوب فارسی می نوشت اما مصروفیت های جهادی گری همان راهم ازاو گرفت. زبان فارسی سیاف را ازسخنرانی هایش می فهمید. درباره رابطه آن ها با افکاراخوان ومودودی،همین قدرمی گویم که چیزی ازنوشته های آن ها نخوانده بودند ودرس هایشا درازهرهم کمتررابطه به اندیشه اخوان داشت. من که هم تحصیل درسیاست دارم هم با استفاده اززبان اردو ، بسیاری نوشته های اسلامی درهند وپاکستان را خوانده ام وبرنامه درسی ازهروحوزه علمیه قم به شمول نجف را ازطریق گوگل خوانده ام،می دانم که رابطه به جهان نو ندارند. درباره حوزه علمیه قم، علامه طباطبای گفته است که: " بیست سال شا گردان را درس فقه می دهد وبدون اینکه قرآن را بفهمند،برایشان درجه اجتهاد می دهد"! درباره ازهرهم،اخیرا دکترمحمد طیب رئیس آن گفته است که :" تفسیری را نوشته وبزودی پخش می کند که درآن همه تفسیرهای قبلی ازقرآن بهوده اعلام شده اند"! خلاصه اینکه ،درقرآن، برحکومت ارزش های اسلامی مانند عدالت وشورا وبرادری درمیان مسلمان ها تاکید شده است نه حکومت اسلامی.آری،چیزی رایج بنام حکومت اسلامی درواقع حکومت سلطان با توجیه گری فقیه می باشد وفقه هم غیرازمسایل عبادی،درمسایل سیاسی- اجتماعی جز اطاعت مطلق ازامیر یا حاکم چیزی ندارد. جالب این است که، حکومت شاه وشیخ با توجیهات فقهی وسرکوب اندیشه،بنیاد گرای اسلامی را تولید کرده است.غرب هم که ازبنیاد گرای دربرابر شوروی استفاده کرده بود ، بعد ازنابودی شوروی، آن را اسلام سیاسی وتروریسم اسلامی نامیده است. تعریفی که ازنظر دین وجامع شناختی بهوده می باشد!

Friday, 20 April 2018

تاسیاست درافغانستان درست نشود، بحث ازتلاش های اقتصادی فایده ندارد

ابراهیم ورسجی
سی ویکم حمل 1397
این تحلیل ؛ درپوند با نظرجان ساپکو / بررسی کننده خاص کمک های امریکا به افغانستان زیرعنوان:" سیگار:تلاش های اقتصادی امریکا بعد ازسقوط طالبان با واقعیت همخوانی نداشت" ؛ نشرشده درسایت فارسی بی بی سی ، بتاریخ 31 ماه حمل 1397 ، ارایه شده است. ازاینکه درصفحه فسبکم پخش شده است، لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند! واقعیت این است که ،سیاست افغانی امریکا ومهره های بالاکرده اش درسیاست افغانستان متکی براشتباه بود! ازاین رو، بجای کمک به دولت سازی وتوسعه ای اقتصادی، بحران سیاسی واداری خلق کرده به پاکستان موقع داد تا طالبان را بازسازی ودوباره روانه ای افغانستان نماید. دراین رابطه، آقای جان ساپکو، یا سربررسی کننده خاص کمک های بی نتیجه ای امریکا به افغانستان، بتاریخ پنجم آوریل 2017 ،دردانشکده علوم اجتماعی دانشگاه آتوا، پایتخت کانادا،سخنرانی داشت ومن هم درآن سخنرانی شرکت کرده دربخش سوال وجواب بجای سوال کردن سخنرانی کرده اشتباهات امریکا دربلند کردن مهره های جاهل واکثرا نوکرپاکستان وبرخی جهادی های جاهل وطالبان دریشی پوش بنام تکنوکرات را بیان کرده به او وحاضرین گفتم که امریکا درافغانستان آب به آونگ کوبیده است. یعنی اشتباه کرده ونتیجه ای بدست آورده نمی تواند. بعد ازسخنرانی من، ساپکوهم تشکرکرد هم نظرمرا تایید کرد هم بررسی های را که ازسال 2012 تا ماه فوریه 2017 ، کرده بود ودرسه جلد نشرشده بود را به من داد وتذکرداد که تصمیم گیرنده نیست وکارتش را داد وازمن خواهش کرد که نظریاتم را منظم کرده به آدرسش بفرستم ومن هم چنان نکردم. به این خاطرکه،مطابق این شعرنغزفارسی:خشت اول گرنهد معمارکج / تا ثریا می رود دیوارکج. سیاست افغانی افغانی امریکا همان خشت کج اول بود ونتیجه نداشت وندارد.افزون برخشت کج گذاری امریکا درافغانستان، جورج بوش پیش ازاداره سازی درافغانستان، به اشغال عراق دست زد.اشغالی که جمع ناتوانی کرزی وتیمش دراداره سازی،به فرماندهی ارتش پاکستان این گونه ذهنیت داد که امریکا دردولت سازی وبازسازی افغانستان جدی نیست.ازاین رو، طالبان را بازسازی وروانه ای افغانستان کرد؛ وطالبان دریشی پوش مشهوربه تکنوکرات هم کمک به تقویت طالبان ریشو درجهت تحقق سیاست افغانی پاکستان یا تروریزه کردن این کشورکردند.کمکی که تاکنون ادامه دارد.
بهرحال، با چنان خشت گذاری کجی، وقتیکه جان ساپکو ازتقویت بخش خصوصی دربخش اقتصادیی افغانستان وناکامی آن سخن می گوید، باید به او بگویم که استفاده ازتجربه امریکا درباره توسعه اقتصادی متکی بربخش خصوصی درافغانستان به این می ماند که یک دیوانه را بیاوری دریک بیمارستان بنشانی وازاوبخواهی که دیوانه های دیگررا تداوی کند.ازاین رو،طالب کرزی ، ملافهیم ، ملاخلیلی، ملایونس قانونی و عبدالله فیشنی ،ملا احدی ،ملا غنی وبسیاری ملاهای بی ریش یا طالبان دریشی پوش مشهوربه تکنوکرات همه کسانی بودند ومی باشند که دانش صفری دراداره سازی درجامعه فروپاشیده افغانستان داشتند. افزون بر نادانی افراد نادان گرد آمده درحکومت کرزی ،عضوقبلی گروه طالبان ؛ بدون شک، آن ها هم کمک های امریکا برای دولت سازی وبازسازیی افغانستان را غارت کرده ومی کنند هم اداره ساخته توانستند.ازاین رو، نمی توانند کاری دربخش اقتصادی بکنند.بنابراین،به مسترجان ساپکو،می گویم که بداند که تا این جاهلان نصب شده توسط امریکا به قدرت درافغانستان باشند،دراین کشوربدبخت نه اداره ساخته می شود نه توسعه اقتصادی صورت می گیرد.

Thursday, 19 April 2018

مقاله ای آخوند داوود فیرحی ؛ خلاف واقعیت،متعصبانه وازنظرسیاسی بهوده می باشد

ابراهیم ورسجی
سی ام حمل 1397
این تحلیل ؛ درپیوند با مقاله آخوند داوود فیرحی زیرعنوان:" تحولات جریان های تکفیری ازالقاعده تا داعش"، نشرشده شده درسایت ملی مذهبی، بتاریخ 25 فروردین / حمل، ارایه شده است.ازاین که درصفحه فسبکم پخش شده است، لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن متسفید شوند! وقتی که آخوندی بدون دانش سیاسی تحلیل گرسیاسی شود،همین گونه بهوده تحلیل می کند که آخوند داوود فیرحی کرده است! ازاین رو، لازم است که درباره تحریف حقایق وشیعه گری درتحلیل، به سراغ ملا فیرحی بروم. مشکل آخوند فیرحی این است که هم یک آخوند کم سواد شیعه صفوی - خمینی گونه است هم به کوچه علم سیاست وجامعه شناسی نگذاشته است. مثلا،من ، فرقی میان خمینی، خامنه ای، بن لادن، ملا عمر،ابوبکربغدادی وملا یوسف، پایه گذاربوکوحرام درشمال نیجریه نمی بینم. به این خاطرکه، همه بزرگواران نامبرده بنیاد گرا،خشن وتطبیق کننده فقه یا شریعت بزوربدون حق رای وخواست مشروع مسلمان های شیعه وسنی درجهان بودند ومی باشند. ازسوی دیگر، خمینی وخامنه ای که فقیه عالی قدر منتظری را بخاطرفرار ازفقه تکلیف مدار ودفاع ازحقوق بشررد وحبس خانگی کردند؛ وخامنه ای درعراق به کمک بوش درجهت براندازی حکومت صدام حسین وجنایت علیه عرب های سنی توسط حکومت داعشی- شیعی نوری مالکلی شتافته ازاین طریق کمک به پیدایش داعش کرد. یعنی داعش شیعه کمک به برآمدن داعش سنی درعراق کرد.
ازهمه خنده داراینکه ، آخوند فیرحی درباره صدام حسین دو دروغ بزرگ گفته است:نخست،گفته است که او وحزب بعثش سنی بودند؛دوم، حکومت بعثی او حقوق شیعه ها را تلف کرد.ازاین رو، به آخوند فیرحی می گویم که صدام یک ناسیونالیست عرب بود وبا عرب های شیعه به حیث عرب برخورد می کرد نه به حیث شیعه.درباره هزینه کردن درآمد نفتی عراق هم، صدام حسین عدالت را میان عرب های سنی وشیعه رعایت کرده بود. مثلا، اگرآخوند فیرحی بیاد داشت ها ونوشته ای دکتر یزدی مراجعه نماید، درک می کند که صدام به او گفته بود که:" درعراق زیرفرمان او نه میلیونراست ونه فقیر." البته که برخورد صدام حسین با کرد های عراقی قابل سرزنش می باشد.
برخلافِ حکومت داری صدام حسین، درحکومت داری خمینی وخامنه ای مورد تایید آخوند فیرحی،به ایرانی های سنی تبعیض رواداشته شده وشیعه ها هم درفقرمطلق فروبرده شده اند. بلی، ولایت فقیه خمینی وخامنه ای، یک مشت ملاهای جاهل امام زمانی را میلیاردرساخته است.این است عدل علی که مرتضی مطهری ازآن درکتاب خود به همین عنوان ستایش کرده بود. درافغانستان هم که ملافیرحی درباره آن به بهانه ای عرب های افغان بحث کرده است، خلاف واقعیت سخنسرای کرده است. مثلا، مادرافغانستان چیزی بنام عرب - افغان نداشتیم. بلی، 310 عرب درجهاد افغانستان شرکت کرده بودند که 50 نفرشان کشته شده بودند وخطربقیه شان توسط حکومت های مستبد عرب ازدوبی تا الجزیره ، چنان بزرگ ساخته شد که ازشنیدن آن ازخنده روده دردمی شوم. علت این بزرگ نمای هم این بود درشرایط پسا شوروی ، مستبدان عرب حمایت امریکا رابنام دفع خطرافغان- عرب موهومی کمای کنند وامریکا هم بنام جنگ علیه تروریسم به سراغ اسلامی ها ازافغانستان تا عراق ولیبا رفت ودرهردو مورد افغانستان وعراق،رژیم ولایت فقیه خامنه ای متحد جورج بوش وتونی بلیرشد.
بطورنمونه، کیست که نداند که خامنه ای درافغانستان وعراق دربراندازی طالبان والقاعده وصدام حسین، همکار جورج بوش وتونی بلیرشده بود؟بعد ازبراندازی حکومت صدام حسین که شیعه های طرفدار ولی فقیه توسط بوش حاکم بغداد ساخته شدند، خامنه ای، جورج بوش ، تونی بلیرونوری مالکی ،ارتش عراق را زیرفرمان والی امریکای عراق منحل کردند.ازاین که ازتحویل دهی بغداد به داعش های شیعه طرفدار ایران آخوندی، عربستان ناراحت شده بود، زرقاوی را ازپاکستان به عراق برد نه ازافغانستان. به این خاطرکه، طالبان والقاعده توسط پرویزمشرف فرمانده ارتش پاکستان درسال 2004 بازسازی وبه افغانستان برگردانده شدند وعراق هم درآوریل 2003 به شیعه های طرفدارولی فقیه سپرده شده بود. افزون برآن، خامنه ای وبوش چنان به تند روان شیعه عراقی مهربان بودند که به ایاد علاوی سیاست مدارشیعه بعثی که طرفداروحدت سنی ها وشیعه ها بود موقع کار سیاسی ندادند.
درادامه ای چنان ستم ها به سنی ها بنام مبارزه با حزب بعث صدام حسین که ایاد علاوی شیعه هم ازآن حزب بود ومورد بی مهریی داعش شیعه واقع شد،به دکترطارق الهاشمی رهبر اخوان المسلمون عراق که معاون جلال طالبانی رئیس جمهورکرد تبار عراق بود رحم نکرده اول او را واداربه رفتن به کردستان عراق وبعدا پناهنده ترکیه ای اردوگان یا مهمان رهبراخوان ترکیه ساختند. معلوم است که، اخوان المسلمون، نهضت اسلامی- عربی میانه رومی باشد که چسپ القاعده وداعش زدن به آن مانند دموکراتیک نامیدن ولایت فقیه خمینی وخامنه ای می باشد. بهرحال، فراری ساختن دکترهاشمی پایان سنی ستیزی درعراق نبود. یعنی سنی ستیزی به شدت ادامه یافت وزمینه سازی کرد به ظهورداعش درسال 2014 با مرکزیت موصل دومین شهرسنی نشین بعد ازبغداد.جالب این است ، درماه جون 2014 ، داعش چنان به پیشروی به سوی بغداد دست زد که اگرائتلاف امریکا وعربستان مانع آن نمی شد، حشد شعبی خامنه ای یا داعش شیعه را تا قم به عقب می راند.ازهمه خنده داراینکه، سپاه قدس ولی فقیه بجای جنگ علیه اسرائیل درجهت آزادی قدس، به کمک هوابازان امریکای درموصل علیه داعش جنگید وآن شهررا ویران کرد.افزون برآن، سپآه قدس ولی فقیه وحزب الله لبنانش زیرسایه نیروی هوای روسیه درسوریه بدفاع ازحکومت اسد وابسته به فرقه علوی علیه مردم سنی می جنگند.ازاین رو، حق مردم سوریه می باشد که مثل پرانی کنند که :" سلیمان اسد سوریه را به فرانسه فروخت، حافظ اسد سوریه را به شوروی فروخت وبشار اسد ، سوریه را به روسیه ووایران فروخته است. بنابرآن، ازملا داوود فیرحی می خواهم هم تحریف حقیقت نکند هم به امریکا رفته درکورس جامعه شناسی دکترسید حسین بشیریه درس بخواند وبعدا تحلیل سیاسی نماید.

Wednesday, 18 April 2018

خوب شد که تره کی نیمه با سواد ؛ نویسنده هم معرفی شد

ابراهیم ورسجی
بیست ونهم ماه حمل 1397
این تحلیل ؛ درپیوند به گزارشی زیرعنوان:" چهلمین سالگرد کودتای ثور؛ زندگی نامه تره کی: ازکارمند اخراجی تا رهبری حزب"، نشرشده درسایت فارسی بی بی سی فارسی،بتاریخ 29 ماه حمل ، ارایه شده است.ازاینکه درصفحه فسبکم پخش شده است،لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند! این گزارش را که درباره زندگی تره کی می باشد؛ خواندم ودانستم که درافغانستان سوانح نویسی تا چه اندازه بدروغ ورسوای کشیده شده است!؟ ازاین رو، لازم می دانم که هم درباره تره کی ونادانی اش هم درباره کم سوادیی کسانی که اورا به حیث منشی جنبش دموکراتیک بالاکشیده اند نظرخود را ارایه نمایم. واقعیت این است که، تره کی نه درغزنی بلکه درمحله پیشین درسی وپنج کیلومتری شمال کویته بلوچستان پاکستان تولد شده وتا کلاس سوم همانجادرس خوانده بود. مثلا،من درزمستان سال 1357 برای دوماه درپیشین زندگی می کردم وچند نفرازهم صنفی های تره کی را دیدم ودوستم هم شدند واین نابغه ای خلقی را آدم مسخره برایم تعریف کردند. ازاینکه دوستان پشتونم گرفتارفقرفرهنگی وتاریخی می باشند،کوشش کردند ومی کنند که باذهن اسطوره ی که زاده فقرفرهنگی- تاریخی می باشد،نابغه سازی کنند. نابغه سازی که درباره شخصیت دروغین ساختن از تره کی وغنی صدق می کند. درباره نابغه تره کی، ازهمه خنده داراینکه، اوکه زبان فارسی بلد نبود ودراین گزارش آمده است که درایران سخنرانی غرای کرده است! درواقع،سخنرانی غرای تره کی درایران نشان داد که ذهن اسطوره ای درافغانستان پا ازگلیم اسطوره سازی هم بیرون کرده است. نبوغ غنی راهم درحکومت داری اش می بینیم همان گونه نبوغ تره کی را دردوره حکومت داریی مسخره اش دیده بودیم!
بهرحال،تره کی درپناه پشتون خواهی پشتونستان خواهان افغانستان راه بدربار مجید زابلی پیداکرد. زابلی که هم جاسوس شوروی هم جاسوس امریکاهم تاجرهم بانک داربود. دراین راستا،ترکی دفترکارزابلی درقندهار وبعدا به بمبه ای اعزام شد؛ ودربمبه ای ، او رابطه به حزب کمونیست هند پیداکرد وتوسط آن به ک گ ب معرفی شد ودرخدمت آن درآمد.ازاینکه تره کی زبان انگلیسی را دربمبه ی تاحدی ابتدای یاد گرفته بود ،با آمدن به کابل ،راه پیداکرد به افرادی که ویش زلمیان / جوانان بیداررا ساخته بودند وباصطلاح شد عضو آن ها. من که دنبال چهره های فرهنگی افغانستان ونوشته های آن ها می گردم؛ متاسفانه، چیزی قابل خواندن ازآن ها نیافتم. شاید دستری من به تولیدات فرهنگی ایران وازطریق فهم زبان اردو به تولیدات فرهنگی هند وپاکستان وفهم زبان انگلیسی باعث شده باشد که به نوسندگان افغانستان اهمیت ندهم. البته که این گونه نظررا به آن عده دوستانی می دهم که ممکن است چنان برداشتی ازنظرمن داشته باشند.
بهرحال،درنوشته دیگری که به خیبربرمی گردد ودرصفحه فسبک من بازتاب یافته است،گفته بودم که رهبران حزب های خلق وپرچم همه رابطه به ضبط احوالات ظاهرخانی وداودخانی داشتند. مشکل ظاهرخان وداود خان این بود که گمان کرده بودند که کمونیست ها بخاطر بی دینی پایه مردمی درافغانستان پیداکرده نمی توانند؛ازاین رو،اسلامی ها را خطربزرگ برای حکومت های خود گرفته درسرکوب آن ها پرداختند وکمک مسکو ونوکران چپ آن راهم درزمینه باخود داشتند.افزون برآن، ظاهرخان کوشش داشت که خطرچپ های خود ساخته اش را بزرگ ساخته دردربار جان اف کنیدی رئیس جمهورامریکا راه پیداکند.این مطلب را قاسم رشتیا دریک نوشته دارای ضعف گرامریی فارسی خود با توجه به این که همراه ظاهرشاه به کاخ سفید رفته بود تذکر داده است. بهرصورت،تره کی درحکومت ظاهرشاه عضو اتشه فرهنگی افغانستان درواشنگتن شد وتوسط نعیم وزیر خارجه برطرف کرده شد. بعد ازآمدن ازامریکا،تره کی وکیل دعواشد تا حقوق دان هم شود.خنده داراینکه با سواد ترهای مانند:طاهر بدخشی،کارمل ،کشتمند وچند تای دیگر تره کی بی سواد را به حیث رهبرخود با لاکشیدند. رهبری که جنازه جنبش دموکراتیک را درهمکاری با امین نوکردوجانبه روس وامریکا برداشت! تره کی بهوده ای که برای بزرگ شدن به هرگونه پستی ای متوسل شد! مثلا،تاج محمدخان وردک که دردوره نخست وزیری داوخان دردفتراو کارمی کرد ودرریاست جمهوری اش والی بدخشان بود،درباره تره کی درپشاور، به من گفت که عریضه مامورشدن به نخست وزیری داد ومن هم عریضه اورا به داودخان دادم وداودخان گفت که من این نفررا مامورمقررنمی کنم. تاریخ سیاسی نا شاد افغانستان چنان رقم خورد که همان آدم ازطریق کودتای خرد ضابطان بالاکرده شده درساختارارتش توسط داود خان، هم جانشین اوکرده شد هم نابغه ونویسنده وپایه گذار انقلاب ثورساخته شد.انقلاب ننگینی که نتیجه آن پیاده شدن ارتش سرخ به افغانستان ونابودی آن می باشد.ازهمه خنده داراینکه ،خلقی های حزب خلق تره کی همه یا اکثرشان با گذاشتن ریش های چتل ودرازعضو طالبان شده زیر فرمان نصیرالله بابروزیر داخله پاکستان علیه خلق های غیرپشتون افغانستان جنگ کردند واکنون عده ازآن ها درخدمت حکومت دست ساخت امپریالیسم درکابل قراردارند تا ازنابغه تره کی درزیر ریش نابغه غنی خوب تر نمایند گی نمایند!

Saturday, 14 April 2018

حمله غرب برسوریه به بهانه استعمال سلاح های کیمیاوی ؛ نشان داد که حکومت اسد آینده تاریکی درپیش دارد

ابراهیم ورسجی
بیست وپنجم ماه حمل 1397
این تحلیل ؛ درپیوند به تحلیل جاناتان مارکوس ،خبرنگاردیپلماتیک بی بی سی به عنوان:" آیا حملات هوای غرب سوریه را زیرتاثیرقرارخواهد داد"؟ نشرشده درسایت فارسی بی بی سی بتاریخ 14 آویل برابر به 25 ماه حمل، ارایه شده است. ازاین که درصفحه فسبکم پخش شده است، لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند! مشکل اصلی سوریه یک حکومت نظامی فرقه ای می باشد که با کودتا به کمک شوروی سابق درسال 1968 برآن کشورحاکم شده وبا قانون اضطرار نیم قرن ستمگرانه حکومت کرده است. مثلا، بیاد دارم که درمارس2011،مردم سوریه درمظاهره حق طلبانه ای خود ؛ بخاطرخطراسرائیل ، طرفدارسرنگونی حکومت وحشی اسد نبودند وازاو خواستارلغو قانون اضطراری سی وچند ساله بودند. رجب طیب اردوگان رئیس جمهورترکیه هم مشوره به لغو قانون اضطراربه اسد داده بود. ازاینکه اسد به فرقه علوی تعلق دارد که کمترازده درصد مردم سوریه را تشکیل می دهد ودرلغو قانون اضطراری نابودی حکومت آن حتمی می باشد، طالب خامنه ای نگذاشت که اسد قانون اضطراررا لغو وبامردم سوریه آشتی کند. معلوم بود که درصورت آشتی،حزب بعث درعرصه سیاسی حزب مخالف می شد واسد زنده می ماند وسوریه هم ویران نمی شد.ازاینکه رقیب نیرومند حکومت اسد ،جمعیت اخوان المسلمون بود، طالب خامنه ای وملک عبدالله عربستان وکودتاچی های مصری مشوق اسد درسرکوب آن وهمچنان باکمک به توحش اوکمک به رشد تندروی وتروریسم مذهبی درسوریه کردند. جالب این است که، همین خد مت را خامنه ای ونوری مالکی وجورج بوش با سرکوب عرب های سنی درعراق دربرآمدن داعش کردند.
سیاست های غلطی که هم سوریه را ویران کرد هم موصل بزرگترین شهرسنی نشین عراق بعد ازبغداد را نابود کرد. درچنان شرایطی ،دیده می شود که حکومت حیدرعبادی درعراق درحال مرخص کردن خامنه ای وسپاه منافق قدسش می باشد ؛ ودرسوریه،اسد جنایت کاربندر دریای کشورخود درشرق مدیترانه را به روسیه داده است تا از ادامه توحش اوبرمردم سوریه حمایت نماید. سپاه قدس رژیم آخوندی ایران وحزب الله لبنان که باید علیه اسرائیل جنگ می کردند وماهیت سیاه کارانه شان چنان ایجاب نمی کرد،به جنگ مردم سنی سوریه درجهت بقای حکومت وحشی- فرقه ای اسد وارد شدند. حزب الله،خامنه ای واسد، قبلا رفیق حریری نخست وزیر سنی لبنان را که آن کشوررا بعد ازجنگ های داخلی بازسازی کرده بود،درسال 2005 ، ترورکرده بودند تا خوش خدمتی به اسرائیل کنند!
ازقبل معلوم بود که ، عربستان،امارات ، قطر، اردن ومصر،نگران ماجراجوی اسد وحزب الله وخامنه ای درلبنان وسوریه هستند وخطراسرائیل باعث شد که واضحابه میدان وارد نشوند. البته برای مصرکه نگران توان مردمی اخوان درسوریه وضعف اسد درسرکوب آن بود،آمدن روسیه به سوریه برای تقویت اسد زیاد تشویش برانگیزنبود. برخلاف، عربستان ،امارات ، بحرین وتاحدی کویت ،بخاطربازی مذهبی ایران آخوندی ،آمدن روسیه به سوریه رابه نفع آخوندیسم دانسته ابرازنگرانی کرده بودند. همچنان، عربستان ازحکومت بارک اوباما بخاطرنرمشش دربرابر آخوندیسم ناراحت بود.ازاینکه رئیس جمهور ترامپ اولین سفرخارجی خود را ازعربستان آغازکرد، عربستان وامارات خوشحال شدند که شرایط برای سیاست های آن ها درعراق وسوریه آماده می شود. درسفرماه قبل شهزاده سلمان، ولیعهد عربستان به مصرهم این روحیه تقویت شد که سیسی دریمن وسوریه وعراق درکنار عربستان ایستاد می شود. بنابرآن،حمله باسلاح کیمیاوی توسط حکومت اسد درشهردوما بتاریخ 7 آوریل که تلفات زیادی داشت واین پنجاهمین بارمی شود که چنان بربریتی را کرده ومی کند وحمله امریکا وفرانسه وانگلیس برمرکزهای سلاح های شیمیاوی سوریه بتاریخ 14 آوریل ،وموضع انفعالی روسیه نشان داد که خاورمیانه درسمت منافع غرب وعربستان تغییرمی کند. تغییریکه به زیان روسیه وآخوندیسم می باشد!

Friday, 13 April 2018

درجهان ،هیچ مردمی به اندازه مسلمان ها، قربانی سیاست کاران پوپولیست نه شده اند

ابراهیم ورسجی
بیست وچهارم حمل 1397
این تحلیل ؛ درپیوند به مقاله :" رهبران پوپولیست چکونه افرادی هستند"؟ نوشته یان ورتر- مولر، نشرشده درسایت یا سو، بتاریخ 24 فروردین / حمل، ارایه شده است. ازاینکه در صفحه فسبکم پخش شده است، لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند. با اینکه ازپوپولیسم وسیاست کاران پوپولیست یا مردم گرا یا مردم فریب تعریف های گونه گون شده است، اما،من آن ها را جزعوام فریب وسخن گفتن به نرخ روزوعمل کردن مخالف گفته هایشان نمی دانم.ازاین رو،بهتراست که ازچند رهبر پاپولریست یا عوام فریب درکشورهای مسلمان ودستاوردهای تباه کارانه شان به مسلمان ها نام گرفته بعدا مختصرا به سراغ پاپولیست ها درغرب بروم. درغرب به این خاطرکه،اکنون درجهان غرب زندگی می کنم ومی دانم ومی بینم که پاپوپولیست ها یا عوام فریب ها دربرخورد با مسلمان ها حتامردم کم درآمد خود چه می کنند؟
درکشورهای مسلمان،اولین پا پولیست / عوام گرا ،جمال ناصر،دومین پوپولیست ذوالفقارعلی بوتو،سومین پوپولیست خمینی وچهارمین ببرک کارمل را یافتم. طوریکه دیده شد،ناصرباشعارهای توخالی ملی گرای عرب کوشش کرد تا رهبرملی عرب ها شود وکمک امریکا وشوروی درجنگ ملی کردن کانال سویزدرسال 1956هم کمکش کرد.ازاینکه دوغلطی بزرگ کرد:نخست،استبداد نظامی را به مصری ها وخشونت علیه رقیبان خود به خصوص اخوان المسلمون را برخلاف وعده های قبلی خود تحویل داد؛دوم،حکومت داری غیرمسئول وشکست درجنگ شش روزه ماه جون 1967 دربرابر اسرائیل ، ناصررا روانه زباله دان تاریخ کرد. یعنی ملی گرای عرب وشعارهای پوپولیستی وعوام فریبانه ناصر جزشکست وذلت دستاوردی برای مصری ها نداشت.
درادامه پوپولیسم یا عوام فریبی شکست خورده ناصر،ذوالفقارعلی بوتو ،فئودال زاده سندیی در پاکستان یک دم سوسیالیست شد وشعارهای سوسیالیسم اسلامی را درپاکستان فئودال- چودهری- سردار زده بلند کرد. تا جائیکه مطالعه کرده ام ومطالعه ام محصول سال ها زندگی مهاجرتی درپاکستانی می باشد،فئودالزاده بوتو گا می موثری درجهت بهبود وضع اجتماعی- اقتصادی مردم کم درآمد پاکستان برداشته نتوانست. برخلاف، شعارهای سوسیالیستی- پوپولیستی ای او ؛ احزاب مذهبی را تحریک کرد تا دربرابرحزب شبه مردمی او موضع واحد گرفته اورا دربن بست گرفتارکنند. بن بستی که منجربه انتخابات نزاعی 1977 وکودتای ژنرال ضیاءالحق واعدام بوتو درماه آوریل 1979 وگسترش تند روی وتروریسم مذهبی شد.
اگر سوسیالیسم فئودال زاده بوتو کمک به سربلند کردن احزاب مذهبی ودکتاتوریی نظامی کرد،مدرنیسم استبدادیی ازبالا بزیر محمدرضا شاه پهلوی وسرکوب روشنفکران کمک به فربه شدن آخوندیسم به رهبری خمینی کرد. خمینی که با اصلاحات ارضی آریا مهروکمکش به بهبود وضع زنان درسال 1963م، عصبانی شده بود، به کمک خرافات وبسیج آخوند ها وفریب دادن برخی روشنفکران مذهبی انقلاب دموکراتیک 1357 مردم ایران را به نفع ولایت فقیه آخوندی مصادره وحکومت مذهبی ساونارولا، ملای مسیحی فلورانسی درایتالیا درسال های 1494-1498 را درماه فوریه سال 1979،برایران روبه مدرن شدن تحمیل کرد. حکومت تاریخ زده ای که اول جنگ هشت ساله با عراق ودوم استبداد تاریخ زده مذهبی وفقر ودین گریزی وفراربه سوی اروپا وامریکا را به ایرانی های شهری تحمیل کرد.افزون برآن،خمینی بازار جنگ شیعه وسنی وهابی یا حنبلی را به تمام منطقه تحمیل کرد.جنگی مذهبی که اثرات آن پوپولیسم کارمل را که سواربرتانک های ارتش سرخ به ارگ کابل رسیده بود را نیزمسخره ترکرد!
من که درپاکستان زندگی کرده وعلوم سیاسی دردانشگاه پنجاب درلاهورخوانده ام وبه ایران هم رفت وآمد زیاد داشتم وتمام شهرهای ایران را دیده ام وراجع به ایران آریامهروخمینی مطالعه کرده ام وازترکیه، عربستان، امارات متحده، بنگله دیش وهند وقاهره هم دیدن کرده ام، به این نتیجه رسیده ام که بیشترین زبان را به مسلمان ها درجهان اسلام وغرب،شیعه گری خمینی- خامنه ای ووهابیگری عربستان وکشمکش های بهوده شان رسانده اند. بطورنمونه، وضع کنونی عراق،زاده سازش خامنه ای با جورج بوش علیه حکومت صدام حسین ووضع کنونی سوریه زاده سازش خامنه ای باروسیه ورقابت مذهبی شیعه گری صفوی با وهابیگیری عربستان می باشد.
ازهمه ترسناک اینکه ،جنگ ها وتروریسم جاری ازافغانستان تا لیبیا که درآن حکومت آخوندی ایران وحکومت وهابی عربستان وائتلاف ملاها ونظامی های پاکستانی وسازمان های زیرزمینی کشورهای غربی مستقیم وغیرمستقیم مسئولیت دارند؛باعث فرارمسلمان ها به سوی غرب شده ودرغرب هم سیاست مداران پاپولیست برای رای گرفتن ازمردم،مسلمان واسلام ترسی را رایج کرده اند. مثلا،دراتریش،هالند ، فرانسه ، ایتالیا ، آلمان ودرهمین روزهای قبل درهنگری،سیاست مداران پوپولیست ترس ازمسلمان ها را بزرگ ساختند وازمرم رای گرفتند. درامریکاهم،ترامپ درسال 2016 درجریان مبارزه انتخاباتی خود مشوق اسلام ترسی شده بود؛ خوب است که اکنون دررفتارش تغییر دیده می شود. جالب این است که ، در جهان اسلام ،حکومت های مستبد وتروریستان مذهبی ای دست پرورده شان مسلمان ها را رنج می دهند وباعث رفتن شان به غرب می شوند ودرغرب،سیاست مداران مدافع مستبدان مسلمان،برخلاف ارزش های انسانی زاده تمدن غربی،مسلمان آزاری واسلام ترسی را تشویق می کنند! جای افتخاراست که درجامعه های غربی ،طرفداران جامعه مدنی ، مدافعان حقوق بشروآزادی بیان علیه پوپولیست ها ورسانه کاران دغلکارفعالیت می کنند ومردم را آگاه می سازند تا دردام عوام قریبان نیفتند! متاسفانه،درکشورهای مسلمان، مستبدان وتروریستان هم دست شان چنان ترس وهراس را درمیان آگاهان نهادینه کرده اند که دراخیرتونل سیاسی مسلمان ها هم شمعی هرچند کمرنگی دیده نی شود!

Thursday, 12 April 2018

نگاهی به وضع نا شاد فلسفه درایران وکشورهای مسلمان

ابراهیم ورسجی
بیست وچهارم حمل 1397
این تحلیل، درپیوند با گفت وگوی دکتر احسان شریعتی فرزند دکترعلی شریعتی، با محسن آزموده به عنوان :" فلسفه ورزی ما نا شاد ومحصول سرخوردگی ها است"، پخش شده درسایت ملی مذهبی، بتاریخ 21 فروردین / حمل، ارایه شده است. ازاین که درصفحه فسبکم پخش شده است، لازم دانستم درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند! گفت وگوی دکتراحسان شریعتی با محسن آزموده درباره عقیم بودن فلسفه واندیشه فلسفی درایران وتاحدی جهان اسلام را خواندم وبسیارخوشم آمد! ازاین رو، می خواهم درباره کمبودی های که دربحث آقا احسان دیدم بحثی نه چندان طولانی کنم.ازاینکه دربحث خود دکتر احسان ،ابن رشد را فراموش کرده یا نادیده گرفته واز اندیشه اقبال سرسری گذشته است،اجازه می خواهم بگویم که اسلام بدون ابن رشد فیلسوف ندارد. یعنی اگر ابن رشد را درنظرنگیریم،نظرارنست رنان درست می باشد که گفته است: اسلام زمین بایر وعقیم برای فلسفه می باشد.بهرحال،هم ابن رشد فیلسوف است هم اسلام زمین لاحاصل برای فلسفه نیست.درباره اقبال، باید بگویم که او دراندیشه خود به آزادی فردی وتفسیرمعنوی ازجهان تاکید کرده است.معلوم است که آزادی فردی مورد نظراقبال می شود آزادی خرد.آزادی که کمک به ظهور جهان مدرن غربی کرد وکمک رشد تفکرفلسفی دراسلام هم می کند.افسوس که استبداد شاه وشیخ آزادی فردی را درجهان اسلام نابود کرده است.ازاین رو، ابن رشد وابن خلدون وابن سینارا بیشترازمسلمان ها غربی ها شناختند ومی شناسند.
درباره اندیشه ورزی فلسفی درایران، من فارسی زبان افغانستانی- کانادای؛نمی توانم موافق دکتراحسان درباره نظرخوش بینانه اش درباره عصر صفوی شوم. واقعیت این است که، صفوی ها نه تنها فارس بلکه تمام ایران تاریخی- فرهنگی یاجهان فارسی زبان را فلج کردند وباید می کردند؛به این خاطرکه،بعد ازفتح استانبول / مرکزروم شرقی توسط سلطان محمد فاتح درسال 1453 میلادی وحرکت عثمانی ها به سوی بالکان وغرب اروپا، قدرت های اروپای برای ایجاد درد سربرای امپراتوری عثمانی،اسماعیل صفوی، صوفی مرتد وجنایت کارترک ولشکرجنایت کارقزلباش یا سرسرخ آن را ایجاد وبا کشتن نیم میلیون فارسی زبان، ایران کنونی را با آوردن ملاهای منحط شیعه ازجنوب لبنان،جبرا شیعه خرافاتی ومانع رشدفکری آن شدند.بلی،دولت صفوی ها دشمن جهان فارسی زبان واندیشه فلسفی بود ودردسرهای هم درعراق به عثمانی ها درجهت منافع اروپای ها خلق کرد که سرکوب شد.
بنابرآن،دوره صفویه دستاوردی جزانحطاط برای ایران نداشت؛ازاین رو، نظردکتراحسان درباره آن دوره درست نمی باشد. پس، به دکتراحسان می گویم که "تشیع علوی وصفوی" ، نوشته پدرخود را دقیق بخواند.افزون به تایید نظردکترشریعتی درباره شیعه صفوی که خمینی وخامنه ای ازهمان گونه شیعه گری می باشند،نظردارپوش همایون درباره صفوی ها را ستایش می کنم که گفته است: خیانتی را که صفوی ها به ایران کرده اند؛ افغان ها نکرده اند! البته منظورهمایون ازجنایت افغان ها به ایران،حمله افغان ها به صفوی ها وپایان دادن به حکومت ننگین آن ها می باشد.ازاینکه،درآن وقت ،ولایت های قندهار، بادغیس ، هرات، فراه، هلمند ،ونیمروز، بخشی ازفارس بودند،درواقع، افغان های هوتکی علیه حکومت جنایت کاروطن خود شوریده بودند.ازاین رو،من فارسی زبان که افغانستان زادگاهم می باشد، با فصل فتنه افغانیه درتاریخ ایران مخالفم!
بهرحال،دوره صفویه دوره ننگین بود ومیرداماد وملا صدرای آن دوره زیر تاثیرفقه علامه بی سواد مجلسی بودند وفکرلاهوتی داشتند نه ناسوتی. بنابرآن ، به مشکل می توانم آن ها را فیلسوف بنامم.دردوره سیاه قاجاری هم ، همان فقه جنوب لبنانی مخالف ایران تاریخی حکومت داشت وتا که توانست با فلسفه رزمید.ازاین رو،اگرابن خلدون وهگل راجع به زاد گاه فلسفه بودن ایران تاریخی خوش بین بودند، اطلاع نداشتند که صفویه چه بلای را برسر ایران نازل کرده است! بهررو، امیرکبیررا ستایش می کنم که با بازکردن دارالفنون ها دروازه ایران صفوی- قاجاری -مجلسی زده را بروی افکارمدرن بازکرد.افکاری که محصول آن انقلاب مشروطه ازنظر سیاسی ومحمد علی فروغی ازنظراندیشه ای نو می باشد. درچنان، شرایطی، شایان ذکراست که ، حزب توده را ازیک نگاه سرزنش وازیک نگاه ستایش می کنم.ازاین نگاه سرزنش می کنم که نه فهمید که لنین واستالین، آن دوجناوروحشی جنایت های بزرگی برفارسی زبان ها وفرهنگ وزبان وتاریخ شان درازبیکستان کنونی / مرکز دولت سامانیان کرده اند! دولت درخشانی که ایران تاریخی را بعد ازتباه کاری عرب های بدوی بنام فتوحات دینی، احیاکرده بود! ازاین نگاه، حزب توده را ستایش می کنم که با طرح خام مارکسیسم بحث فلسفه نورا درایران براه انداخت که دستاورد آن حسین طباطبای ، مطهری، آشتیانی درفلسفه کلاسیک وشبه مدرن واردکانی درفلسه کهنه ونو وروشنفکران بریده ازآن حزب بدفرجام ، یعنی آل احمد وخلیل ملکی می باشند.
با درنظرداشت آنچه که گفته شد،می توانم فروغی وسیرحکمت دراروپا نوشته او،انورخامه ای واحسان طبری وچند نفردیگردرچپ های بعدا سرخورده ومهندس بازرگان وآشتی دادن اومیان علم مدرن ودین واندیشه نوین دینی علی شریعتی را ،محصول حمله اندیشه مدرن بر تفکرسنتی شاه وشیخ زده ایران بنامم.ازاینکه درصف روحانیت شیعه ای صفوی- قاجاری زده ومولود آن / ولایت فقیه خمینی،آیت الله طالقانی ازاستبداد دینی خمینی ایرانی ها را هشدار داد وآیت الله منتظری اعلام کرد که اسلام با حقوق بشر ودموکراسی ناسازگارنیست وجمهوری اسلامی نه اسلامی است ونه جمهوری وعلی گلزاده غفوری درصحن پارلمان آخوندیسم خمینی زارزار گریست! همچنان،اکنون، خبرهای خوبی می شنوم که طلبه های نوفکردرحوزه علمیه رشد کرده اند که گرایش مدرن وسکولاردارند،نشان می دهد که شرایط فکری ایران برای آزادی خرد بازترمی شود.ودرآزاد شدن خرد است که فقه به حاشیه یا زندگی خصوصی افراد رانده می شود وفضای فکری برای فلسفه وفلسفی اندیشیدن بازترمی شود؛همان گونه که دراروپای دوره رنساس وعصر اصلاح مذهبی ونهضت روشنگری بازترشد.دراخیر،نهایت خرسند هستم که دکتراحسان عزیز را تاکنون طالب خامنه ای تنها به حیث استاد رسمی دانشگاه قبول نکرده است.یعنی همین که او را زنده مانده است، خوشحال باشد! افزون برآن، خرسندی دیگرم این است که "تاریخ فلسفه درجهان اسلام" نوشته ای دانشمندان:حنا الفاخوری وخلیل جر و"تاریخ فلسفه دراسلام" ، نوشته :میا شریف،دانشمند پاکستانی به فارسی ترجمه شده اند.کتاب های ارزشمندی که ازوضع تفکرفلسفی درجهان اسلام بسیارخوب پرده برداری کرده اند!

Sunday, 8 April 2018

هجرت بزرگ داعش به افغانستان ؛ واقعیت ندارد

ابراهیم ورسجی
نزدهم حمل 1397
این تحلیل؛ درپوند به مقاله آقای حسن بهگر به عنوان" هجرت بزرگ داعش"، نشرشده درسایت ایران گلوبل،بتاریخ هشتم آوریل برابر به نزدهم فروردین / حمل، ارایه شده است.ازاین که درصفحه فسبکم پخش شده است،لازم دانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند! مقاله آقای حسن بهگربه عنوان:" هجرت بزرگ داعش" را خواندم ؛ ازاینکه برخی یا بسیاری مطالب آن به افغانستان رابطه دارد،لازم می دانم که نظرخود را درزمینه ابرازنمایم. واقعیت این است که ، درافغانستان پدیده بنام داعش وجود ندارد. بلی، پاکستان برای اهداف کثیف خود درافغانستان برای بخشی ازطالبان نام داعش داده است واین تغییرنام هم علت های دارد که بحث مختصردرباره آن را لازم می دانم. معلوم است که ، پاکستان چهاردهه می شود که سرمایه گذاری می کند بالای تند روی وتروریسم مذهبی. بازی کثیفی که بخش عمده آن ساختن طالبان والقاعده می باشد واین گروه ها وگروه های پاکستانی را برای کوبیدن حکومت جهادی های فارسی زبان افغانستان ایجاد کرد البته به کمک مالی عربستان وهدایت انگلیس وامریکا. زمانیکه تاریخ مصرف طالبان والقاعده برای امریکا وانگلیس تمام شد وبنام جنگ علیه تروریسم وارد افغانستان شدند،سیاست طالبان سازی پاکستان دربن بست قرارگرفت.ازاین رو، بنام عضویت درکمپ مبارزه علیه تروریسم از امریکا کمک گرفت وطالبان والقاعده را بازسازی ودوباره روانه افغانستان کرد. زمانیکه امریکا عراق را اشغال وبه شیعه های طرفدارولی فقیه سپرد، درواقع،عربستان را خشمگین کرد. طوریکه دیده شد، درنتیجه جنایت حکومت نوری مالکی علیه سنی های عراقی، داعش ظهور کرد والقاعده هم توسط عربستان ازافغانستان به عراق برده شد. درموصل هم، سپاه قدس ایران به کمک امریکا داعش را کوبید ودرسوریه با کمک روسیه این کاررا می کند.ازاینکه سوریه میدان بازی روسیه وولی فقیه شده است، بازسازی داعش درجهت بیرون کردن آن ها ازخاورمیانه نه انتقال آن به افغانستان ضروری می نماید وسفرهای اخیرولی عهد عربستان به غرب هم درهمین راستا می باشد.
دررابطه به انتقال داعش به افغانستان، من منطقی نمی بینم وسخنان بهگرخلاف واقع می باشد. به این خاطرکه، پاکستان دربازی خود با امریکا مشکل پیداکرده است. مشکلی که سابقه دارد. مثلا،وقتیکه با دالرهای امریکا طالبان را بازسازی و روانه افغانستان کرد تا علیه حکومت دست نشانده سیا جنگ وترورکنند،توسط بوش واوباما تاحدی تحمل شد. همسوبا آن، طالبان فرسوده شده تمایل به معامله با کابل نشان دادند.ازاین رو، پاکستان گروه حقانی را ازافراد طالبان وطالبان پشتون پاکستانی ساخت وکارهای حکومت کابل درجهت معامله با طالبان را بی اثرساخت. مثلا، هرروزیکه طالبان هیاتی به کابل اعزام می کردند، گروه حقانی حمله تروریستی به کابل صورت داده بنام طالبان رسانه ای می کرد. اکنون که گروه حقانی کهنه شده است،ازهمین گروه وطالبان، ارتش پاکستان داعش را تولید کرده است تا هم کمک امریکا را بگیرد هم طالبان را میانه رونمایش داده وارد پروسه نام نهاد صلح نماید. بازیی که هم درکابل جالب تمام نشد هم مورد خشم ترامپ واقع شده است. درشمال افغانستان ، درکندزوبغلان ودیگرولایت های منطقه، پشتون های پاکستانی برده شده توسط حکومت های قبایلی افغانستان که درزمان جنگ علیه شوروی دوباره به پاکستان مهاجرشده بودند ،با شناسنامه پاکستانی برگشته طالبان شدند ودرجهت منافع پاکستان جنگ وترورمی کنند ودرمیان آن ها به شمار150 نفرازبیک ها،تاجیک های آسیای میانه ومسلمان های ایغوری چینی هم حضوردارند. ازاینکه روسیه درچچن با مسلمان ها سازش کرد، به تند روان ضربه زده است ومسلمان های آسیای مرکزی هم تمایلی به تند روی مذهبی ندارند.بلی، روسیه خطرداعش را بزرگ می سازد تا حضورخودرادرآسیای مرکزی تقویت وبه افغانستان هم برگردد.ازاین رو،هجرت بزرگ داعش به افغانستان واقعیت ندارد.

Friday, 6 April 2018

بدون برسمیت شناختن خط دیورند توسط حکومت امریکای غنی وبستن مرکزهای تروریستی درپاکستان،مذاکره برسرسند صلح وهمبستگی فایده ندارد

ابراهیم ورسجی
هفدهم حمل 1397
این تحلیل ؛ درپیوند باگزا رشی به عنوان:" نخست وزیرپاکستان درافغانستان؛ مذاکره برسرسند صلح وهمبستگی"، نشرشده درسایت فارسی بی بی سی بتاریخ 17 ماه حمل ارایه شده است. ازاینکه درصفحه فسبکم پخش شده است، بهتردانستم که درسایت اندیشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند! مانع های بزرگ درسرراه اعتماد سازی میان افغانستان وپاکستان این هامی باشند:نخست،لغورسمیت خط دیورند توسط داودخان وظاهرخان، خان های بی دستارخان که باعث افتادن افغانستان بدامن شوروی ،جهاد علیه شوروی به کمک امریکا وپاکستان شد؛دوم،حمایت دیروزپاکستان ازتروریسم طالبان علیه حکومت جهادی های فارسی زبان افغانستان وحمایت امروزآن ازتروریسم طالبان علیه حضورنظامی امریکا درافغانستان که تنها حکومت لرزان غنی را درارگ نگهداشته است نه حفاظت ازمنافع مردم؛سوم،مخالفت پاکستان با حضورگرم هند درافغانستان.اکنون که مسترغنی رئیس جمهور نصب شده توسط امریکا درارگ کابل ازنخست وزیرپاکستان دعوت کرده واوهم به کابل آمده است تا اعتماد سازی میان هردوکشورشود،بهتراست که درباره سه مسئله دقیقا فکروتصمیم گرفته شود:نخست،ابطال رسمیت خط دیورند را حکومت افغانستان پس بگیرد آن هم دربدل بسته شدن مرکزهای ترووریستی درخاک پاکستان؛دوم،سهولت های تجاری برای افغانستان توسط پاکستان فراهم شود؛سوم،نخست وزیرپاکستان باید نظامی های کشورخود را متقاعد نماید که حمایت ازتروریستان بس است. اگربرخی پشتونیست های جاهل ووطن فروش اصراربرعدم رسمیت خط دیورند دارند، باید بدانند که خطوط مرزی چهارطرف افغانستان را روسیه تزاری وهند بریتا نیا تعیین کرده اند،اگرتنها خط دیورند باطل است آن هم به این خاطرکه دردوسوی آن پشتون ها قراردارند؛بلی،درسه سوی دیگرمرزهاهم قوم های مشترک قراردارند. پس، باید همه خط های مرزی باطل اعلام شوند.درغیرآن، نزاع با پاکستان درخط دیورند نزاع قومی است نه ملی- کشوری.این هم درزمانیکه پشتون های شرق خط دیورند خود را پاکستانی می دانند نه افغان.ازهمه خنده داراینکه، بسیاری پشتونیست های افغان هم نوکرپاکستان می باشند.افزون برآن ها، طالبان افغان هم درخدمت پاکستان قراردارند وبه نفع آن کشور افغانستان را به فغانستان تبدیل کرده اند؛همچنان که،حکومت های وطن فروش کرزی وغنی، افغانستان را به چورستان تبدیل کرده اند! ازسوی دیگر، امریکا با دارغنی، خط دیورند را به حیث مرزرسمی ومشترک افغانستان وپاکستان برسمیت می شناسد.ازاین رو، اصرا غنی به عدم رسمیت مرزدیورند مسخره می باشد! دراخیر،ازهمه آگاهان افغانستان به خصوص آگاهان فارسی زبان وازبیک ،می خواهم که کتاب" فریب ناتمام"، نوشته صوفی جمعه ای پاکستانی، داماد طالب سلیمان لایق ومهمان حاکمان پفیوز افغانستان درکابل را بخوانند تا بدانند که بنام نزاع مرزی باپاکستان،پشتونیست ها ازداودخان تا غفارخان،ولی خان،اجمل ختک و...چه فریب کاری ها،معامله گری های ننگینی علیه منافع افغانستان کرده بودند وادامه دهنده گان راه ننگین شان تاکنون می کنند!

Wednesday, 4 April 2018

تا حکومت های مورد قبول همه درعراق ، سوریه وافغانستان، ایجاد نشوند ؛ طالبان، القاعده وداعش ، نابود نمی شوند

ابراهیم ورسجی
چهاردهم حمل 1397
این تحلیل ؛ درپیوند به ترجمه فارسی مقاله :" فارین پالیسی: داعشی دیگر درراه است" ،نشرشده شده درخبرنامه گویا، بتاریخ چهارم آوریل ارایه شده است.ازاین که ، درصفحه فسبکم پخش شده است، لازم دانستم که درسایت اندیشه هم پخش شود،تا دوستان ازآن مستفید شوند! وقتیکه می گویم نابود شدن طالبان، داعش ، القاعده ودیگرسازمان های تروریستی وابسته به حکومت های خوب ومورد قبول همه می باشد، استدلالم متکی بر اوضاع افغانستان ، زاد گاهم می باشد. مثلا، امریکا واروپا وهمه اعضای ناتو بنام جنگ علیه تروریسم وارد افغانستان شدند وطالبان والقاعده را به پاکستان راندند؛ اما نتوانستند آن ها را ریشه کنند ؛ واکنون هم پاکستان برخی طالبان را بنام داعش تغییرنام داده وبه کمک مالی امریکا وانگلیس وعرب های نفتی وارد بازی کثیف مذهبی- سیاسی درافغانستان کرده است.اعضای ناتوبه شمول امریکا هم مانع تروریست پروریی پاکستان نشدند. معلوم است که ، عامل عمده شکست امریکا وناتو درافغانستان علیه طالبان والقاعده ، شکست آن ها درحکومت سازیی مورد پذیرش مردم افغانستان می باشد. افزون برآن، غلطی عمده امریکا درافغانستان این بود که طالبان ریش تراشیده را بنام تکنوکرات دراین کشوربدبخت به قدرت رساند.ازاین رو، طالبان ریش کل وطالبان ریشو ، سیاست افغانی امریکا را شکست دادند!
درباره عراق هم ، وضع مانند افغانستان ودرسوریه ، بد ترازآن می باشد! مثلا، امریکا حکومت صدام حسین را به کمک رژیم ننگین ولایت فقیه ایران برانداخت وشیعه های عراقی طرفدارآن را بربغداد حاکم ساخت. نتیجه نشان داد که نوری مالکی نخست وزیر قبلی عراق ونوکر امریکا وولی فقیه ایران، چنان جنایت علیه عرب های سنی کرد که زاده آن داعش می باشد.ازهمه خنده داراینکه ، حکومت جنایت کارولایت فقیه ایران با سپاه سیاه کارقد سش هم علیه امریکا شعارداده ومی دهند هم درزیر سایه نیروهای هوای امریکا، موصل بزرگترین شهرسنی نشین عراق بعد ازبغداد را ویران کردند. همچنان،نوکران شیعه عراقی ایران وامریکا ، شعار اکثریت بودن شیعه ها درعراق راهم بلند کرده اند! درحالیکه شیعه ها غیر ازبصره ، نجف وکربلا، درهیچ شهرعراق اکثریت نیستند.
بطورنمونه، اگرائتلاف عربستان وامریکا علیه داعش درسال 2014، وارد میدان جنگ نمی شد، داعش شیعه های طرفدارایران وامریکا را تا قم می دواند! ازاین رو، سپاه قدس ولی فقیه بجای جنگ علیه اسرائیل درجهت آزادی قد س، شهرموصل را درزیر سایه هواپیماهای جنگی امریکا نابود کرد. این هم درزمانیکه عربستان ازترس مردم خود درعراق یک مرمی هم علیه مردم موصل شلیک نکرد. درسوریه هم، سپاه جنایت کار قدس ایران به کمک روسیه درجهت نگهداری اسد ازفرقه علوی جنگ کرد وغیرازدمشق، همه شهرهای آن کشوررا ویران کرد. ازاین رو، به صراحت می گویم که خود حکومت عبادی درعراق ازایران درحال دورشدن ونزدیکی به عربستان می باشد ودرسوریه هم با حذف حتمی اسد ازحکومت دمشق، به کمک روسیه ، ترکیه ،عربستان ، مصر وامریکا وانگلیس، درفرایند صلح زیر نظرسازمان ملل، جنازه نفوذ ولی فقیه وسپاه یهودیی قد سش را ازدمشق وبغداد برمی دارند.

Monday, 2 April 2018

ازاینکه ، امیران قبایلی افغانستان همه نوکرانگلیس بودند؛ توطئه بادارخود رابزرگ ساختند تا وطن فروشی خود را پنهان کنند

ابراهیم ورسجی
سیزدهم حمل 1396
این تحلیل ؛ درپیوند به تحلیل یا گزارشی به عنوان : " کشوری که درآن همیشه کار،کارکاربریتا نیا است" ؛ نوشته اولیا اطرافی، نشرشده درسایت فارسی بی بی سی بتاریخ 13 حمل، ارایه شده است. ازاینکه درصفحه فسبک بنده پخش شده است، بهتردانستم که درسایت اند یشه هم پخش شود تا دوستان ازآن مستفید شوند! سال هاپیش،یک کتاب به عنوان"اداره عامه" نوشته یک دانشمند نیجریای را خوانده بودم وآن کتاب درکتابخانه ام درافغانستان موجود است. بیاد دارم که درآن:" نوسنده ازسه کشورفاسد ودوکشورنالایق درجهان نام برده بود!ا سه کشورفاسد:کشورخودش،تایلند وپاکستان ودوکشورنالایق: عربستان وافغانستان معرفی شده بودند.ازاینکه ملک عبدالعزیز امیرعربستان مانند امیران افغان نوکرانگلیس بود وبادارش درجنگ جهانی دوم به پایان عمرخود درسیاست جهان رسیده بود، دروقت بازگشت روزولت ، رئیس جمهورامریکا ازکنفرانس مالتا بعد ازتقسیم جهان با استالین،بتاریخ 5 فوریه ای 1945 ،توقفی درساحل دریای سرخ داشت.درآن توقف، عبدالعزیز امیرعربستان ازروزولت خواست که دربدل نفت امنیت کشورش را تامین کند.ازاین رو، امنیت اداره نالایق وقبایلی عربستان تا کنون توسط امریکا دربدل نفت تامین شده است. یعنی استعمارنو اداره نالایق وقبایلی زاده استعمارکهنه را تا کنون نگهداری کرده است.
بعد ازکفرانس مالتا وتقسیم جهان توسط امریکا وشوروی، هاشم خان مانند ملک عبدالعزیز درفکربادارپیداکردن بود ویک ماه درواشنگتن خوابید،اما یک مقام موءثروزیارت خارجه امریکا را دیده نتوانست.ازاین رو،دربازگشت ازواشنگتن استعفی وشاه محمود خان جایش را گرفت. هاشم خان وحشی یک میراث بد را برای ظاهرخان وشاه محمودخان بجای گذاشته بود وآن اینکه درسال 1944 وقتیکه هیات انگلیسی برای مذاکره با گاندهی ونهرو وجناح،درجهت استقلال هند وظهورپاکستان به دهلی رسیده بود، هاشم خان طی نامه ای ازلندن خواسته بود که مناطق پشتون نشین شرق خط دیورند را به افغانستان بسپارد. ازاینکه پشتون ها درافغانستان یک اقلیت محض می باشند وهاشم خان این حالت را می دانست،کوشش داشت که باگرفتن مناطق قبایلی شمال غرب هند شمارپشتون ها را درافغانستان بالاببرد! فکرمی کنم که با خواندن نامه هاشم خان، بادارش چقدرخندیده باشد!
بهرحال، هاشم خان میراث خود را گذاشت وظاهرخان،شاه محمود خان، وداودخان به آن میراث چسپیدند. میراثی که دشمنی با پاکستان را رقم زد. درباره نزاع پشتونستان خواهانه حاکمان قبایلی افغانستان با پاکستان، یک امریکای کتابی به عنوان"سیاست خارجی پاکستان برمحورمخالفت با هند" نوشته ودرآن گفته است که:"درسال 1950، شاه محمودخان مسئله نزاع مرزی با پاکستان را داغ کرد وپاکستان 50 میلیون کلدار به قبایل مرزی داد وبودجه افغانستان درآن وقت کمتراز50 میلیون کلدار بود"! ازاینکه حکومت قبایلی افغانستان بدون بادارزنده مانده نمی توانست وجای بادارش یعنی انگلیس را هند وپاکستان باهم دشمن گرفته بودند، باید بادارعوض می کرد.ازاین رو، شاه محمود مرخص وداود درجایش نخست وزیر ساخته شد.ازاین که داود درسیاست یک جفت شاخ کم ترداشت، درسال 1954، رسمیت خط دیورند توسط امیران افغان ونوکرانگلیس ازعبالرحمن تا نادرخان را دریک لویه جرگه ساختگی باطل اعلام وبه آتش دشمنی با پاکستان دامن زد ورفت حلقه نوکری مسکورا به گردن گرفت.
بنا برآن، پاکستان که ازافتادن افغانستان بدامن مسکو نگران بود،درسال 1956، سکندرمیرزا رئیس جمهورفارسی زبان پاکستان به کابل آمد وبزبان ساده فارسی به ظاهرخان ودادخان گفت که ازدیورند بازی دست بردارید تا سهولت تجاری برایتان بدهیم! برخلاف، ظاهروداود به خصوص دومی به پشتونستان خواهی اصرارکرد! ازبدرخ دادها،درسال 1958، درپاکستان کودتا صورت گرفت وژنرال ایوب خان به قدرت رسید. ایوب خان که پشتومی دانست،به کابل آمد وبا پشتو با ظاهروداود سخن گفت که نمی دانستند. ایوب خان دربازگشت ازکابل به کراچی که آن وقت پایتخت پاکستان بود، فرمان بستن تورخم وسفید بولدک بروی تجارت افغانستان را صادرکرد. حکومت داود که زیرفشارآمده بود، درسال 1961 ،نعیم وزیرخارجه را به پاکستان فرستاد تا برای مشکل راه حل پیداکند! ایوب خان به فضل قادرچودهری وزیرخارجه خود گفت که با نعیم به پشتو گپ بزند! جالب این است که ، نعیم پشتونمی دانست وفارسی اش هم مانند فارسی جوالی های شهرکابل بود وانگلیسی دانی اش هم مانند فارسی دانی اش بود وخالی ازپاکستان برگشت. خنده دار این که ، داود نوکر شوروی ونعیم نوکرانگلیس بود وظاهرخان هم سرگردان ومیراث برپدرغدارش! دراین راستا، جهال نامبرده به باورخود خواستند ناسیونالیسم افغانی درست کنند وانگلیس را متهم به چندپارچگی پشتون ها.بنابرآن، تئوری توطئه را تقویت وازدرک واقعیت فرارکردند ونتیجه فرارشان ازواقعیت هم ، دیروز، کودتاهای ننگین سرطان وثور وآمدن ارتش سرخ ؛ وامروز، سلطه ای ناتو بر افغانستان وحکومت های مسخره کرزی،غنی وعبدالله وتروریسم افغانی طالبان به کمک پاکستان می باشد.