هفت قوس 1395
درروزهای اخیر،ملاهای افغانستان با تبدیل فرهنگ به زبان فارسی / ثقافت به زبان عربی، به اصل ایمانی وچماق سازی ازآن بدعت تازه درفرهنگ مورد نظرخود آفریده اند. مثلا، آقای منصور یک عضو پارلمان گفته است که ثقافت اسلامی رایج درمد رسه ها ومساجد ودانشگاه ها تروریست تربیت می کند؛ وملاهاهم به تکفیر او پرداخته اند. ازاین رو، بعد ازامروز، کوشش می کنم تا نوشته های مختصری درباره فرهنگ / ثقافت ومومن به مسلمان ها داشته باشم تا " سیه روی شود / هرکه دراو غش باشد.ازاین رو، بهتراست که نوشته را ازتعریف فرهنگ واسلامی بودن واسلامی نبودن آن وفرق آن با مسایل ایمانی یا مومن به مسلمان ها بیاغازم. درباره فرهنگ ، هم ارایه تعریف مشکل است هم تعریف های جهان شمول ازآن تاکنون ارایه نه شده است. حتا یونسکو/ بخش فرهنگی ملل متحد هم ازفرهنگ تعریف جهان پذیر ارایه کرده نتوانسته است. بهرحال، تعریف های ازفرهنگ شده است که دوتعریف ازآن ها را اینجا بازتاب می دهم. تی اِس اِلیت ،دانشمند برتانوی در تعریف فرهنگ می گوید: فرهنگ اول ازهمه چیزی است که مورد نظرانسان شناس هاست: شیوه زندگی ملت معین که درمحل واحد باهم زند گی می کنند. این فرهنگ درهنرهای شان،درنظام اجتماعی شان، درعادات وآداب شان، درمذهب شان مشهود است. ولی همه این چیزها بروی هم فرهنگ بوجود نمی آورند،هرچند اغلبا ازآن ها به گونه ی سخن می گوئیم که گوی چنین کرده اند(1).
افزون برتعریف دانشمند برتانوی ازفرهنگ ،بهتراست که تعریف فرهنگ ازدید گاه یک دانشمند مسلمان راهم ارایه نمایم. دکترمحمود روح الامینی ،استاد دانشگاه تهران ازفرهنگ این گونه تعریف ارایه کرده است: فرهنگ به مفهومی که درعلوم اجتماعی بکارمی رود؛ عبارت است از:مجموعه ی پیچیده ی که شامل معارف،معتقدات ،هنرها، صنایع،متون ،اخلاق ، قوانین، سنن وبا الآخره تمام عادات ورفتاروضوابطی که فرد به عنوان عضوجامعه ،ازجامعه خود فرامی گیرد ودربرابرآن وظایف وتعهد اتی را به عهده دارد.(2)
براساس تعریف های یاد شده ازفرهنگ، چه آن را اسلامی بنامیم وچه ملی / سکولار/ این جهانی / عرفی ؛ بخاطررد یا تایید آن نه کسی کافرمی شود ونه مسلمان.ازاین رو، سخن منصورکه ثقافت اسلامی جاری درمدرسه ها ومساجد ودانشگاه ها تروریست تربیت می کند ؛ سخنی نیست که باعث کفراو شود. زیرا که، اصلا چیزی بنام فرهنگ ویا ثقافت اسلامی مطابق تعریف های یاد شده وجود ندارد.بله، نه فرهنگ اسلامی بلکه فرهنگ مسلمان ها راداریم.مثلا، اگرعربستان راکه مهد اسلام است درنظربگیرم، چیزی غیر ازقبیله گرای درآن ندیده ام.
پس، فرهنگ مسلمان ها راداریم که در ایجاد آن هند، ایران ومصر نقش مهم داشتند ودارند نه عربستان. بنابرآن، سخن منصور نقد ازفرهنگ مسلمان ها می باشد نه فرهنگ اسلامی که وجود بیرونی ندارد. ازاین رو، بهتراست که ازمومن به مسلمان ها سخن بگویم که رد وتایید آن ها مسئله کفروایمان را به میان می آورد.دراین راستا، دراخیر سوره دوم قرآن ، این ها مومن به مسلمان ها معرفی شده اند: ایمان به خدا، ایمان به ملائیک ، ایمان به کتاب های خدا، ایمان به رسولان خدا، ایمان به روزآخرت وزندگی بعد ازمرگ.با درنظرداشت تعریف ارائه شده ازفرهنگ ومومن به مسلمان ها درسوره دوم قرآن، ازملاها ومولوی ها می خواهم که باتکفیریافشار بر آقای منصور، بیشترازاین خود را بی قدروبی اهمیت نه کنند! ادامه دارد.
پانویس ها:
1- درباره فرهنگ، ازتی اس الیُت ،ترجمه ازحمید شاهرخ چاپ اول 1369 ص ص 149-150
2- زمینه فرهنگ شناسی، ازدکترمحمود روح الامینی ص 148
0 comments:
Post a Comment