کسی که این مسئولیت رامی پذیردکه انگشتش رادرپرده های چرخ توسعه ی سیاسی میهنش داخل کندبایداعصاب پولادین داشته باشدوآن قدراحساساتی نباشدکه به سیاستی گذراتن دردهد.وآن کسی که درسیاست گذراگام برمیداردبایدقبل ازهرچیزپندارازخودبزدایدو(....)پدیده ی بنیادی نبرداجتناب ناپذیروجاویدان آدمیان برضدیک دیگربرروی زمین رابازشناسد.
ماکس وبر
ابراهیم ورسجی
6-10-1390
دراین نوشته،نویسنده قصد نداردبمناسبت سالگردششم جدی1358خورشیدی که رهبریی وقت اتحادشوروی بدرخواست حکومت ضدخلقی حزب دموکراتیک خلق افغانستان دست به اشغال کشورمازدوفاجعه ی آفریدکه تاکنون ازآن رهایی نیافته ایم،مطلبی به رشته ی تحریردرآورد.علت هم این است که دراین باره، بسیارمقاله هانوشته شده ومی شود.البته که درنوشته ی کنونی،اشاره های ضمنی به بازی گران آن بازیی ویران گرانه خواهدشد.دراین مقاله،نویسنده تلاش می نمایدکه درباره ی برنامه هایی توسعه ی وشیوه ی کاریی که حکومت های افغانستان ازنخست وزیرشدن محمد داودخان به بعد درزیرسایه ی اتحادجماهرشوروی براه انداختند،وکمونیست هاهم باکمی تغیرآن راادامه دادندوبه فرجام نیکونرسیدند،ابرازنظرنماید.
برهمه کسانی که دررابطه بابرنامه هاوسیاست های انکشافی- توسعویی کشورهایی روبه رشد مطالعاتی کرده اند،روشن است که توسعه وترقی ازاروپاسربرآورده، ونمونه هایی درست ونیمه درست آن توسط استعماراروپایی، چه دردوره ی استعمارگری وچه دردوره ی پسااستعمارگری به جهان مستعمره یاپس مانده گسترش داده شده است.ازاین که درسده ی نزدهم،دولت های کمونیستی- سوسیالیستی وجودنداشتند،تنهانمونه ی توسعه وترقی همان نمونه ی سرمایدارانه به شمارمی آمد.پس ازآن که دردهه ی دوم سده ی بیستم،کمونیسم روسی پابه میدان گذاشت ودرادامه ی مدرنیزه کاریی نیمه سرمایداری وپوره فئودالی تزاران کهن،کمونیست ها برنامه ی صنعتی ونوسازیی نمونه ی خود رابراه انداختند؛درواقع یادرشعار،دونمونه ی توسعه وترقی زیرنام راه توسعه ی بورژوازی وکمونیستی درجهت نوسازی وتوسعه ی کشورهای پس مانده برسرزبان هاافتید.بروایت تاریخ،لِنین رهبرشوروی ازامان الله شاه خواسته بودکه ازنمونه ی روسی توسعه درکشورخودبهره برداری نماید.امان الله شاه بخاطردوری گزینی ازهردوهمسایه ی قدرت مند،یعنی روسیه ی کمونیستی وهندبریتانوی، به سوی نمونه ی آلمانی روی آورد وتاج وتخت خودراباخت.
پس ازامان الله شاه که مدتی کوتاهی حبیب الله کلکانی وپس ازاونادرخان وهاشم خان به سرپرستی انگلیس هابقدرت رسیدند،دوسیه ی توسعه وپیشرفت درافغانستان بیشترازدودهه بسته ماند.هاشم خان افزون براین که ازتوسعه وپیشرفت سخنی بمیان نیاورد،پس ازجنگ جهانی دوم که انگلیس هابه خواسته هایی استقلال طلبانه ی هندوهاومسلمان هایی هند تسلیم وازمنطقه عزم سفرکردند،مسئله ی پشتونستان رادرروابط افغانستان وپاکستان ایجادکرد.موضوعی که تاکنون کشورمارارنج می دهد.ازآنجاکه افغانستان بخاطردامن زدن به نزاع مرزی باپاکستان وحماقت سیاسی رهبران قبیلگی اش به سوی ساحه ی نفوذسیاسی- اقتصادی- نظامی شوروی لغزیده بود،آگاهانه یاناآگاهانه به پیروی ازنمونه ی توسعه ی سوسیالیستی پرداخت.هردوحکومت شاهی- قبیلگی وجمهوری قبیلگی افغانستان تا توانستند کشوررابه سوی ساحه ی نفوذکمونیسم راندندوفکرمی کردندکه کمونیست هایی بومی درجامعه ی افغانستان توانی نخواهندیافت که قدرت سیاسی راقبضه نمایند.این برداشت ازنظراجتماعی- فرهنگی درست؛اماازنظرسیاسی- نظامی آن هم درحالی که اردو/ارتش ازنظرفن آوری وکادروپرسونل دراختیارمسکوقرارگرفته بود،نادرست بود.ازهمه مهمتراین که،هم حکومت شاهی وهم حکومت شاهی- جمهوری نمابرای ادامه ی خود،برشانه ی ارتش وبروکراسی سواربودند،کمونیست هاهم باهمین ابزارآماده ی قبضه کردن قدرت می شدندوموفق هم شدند.یادواره ی تبلیغات دوره ی شاهی- جمهوری وجمهوریی دموکارتیک خلق درزمینه ی توسعه،راه رشدغیرسرمایداری وراه رشدسوسیالیستی رابه نمایش می گذاشت که درهردونمونه دیگ بکام مسکومی جوشید.
بهرحال،این وظیفه ی زمام داران باهوش می باشدکه درروابط بین المللی که متکی برقدرت می باشد،دوکارزیررابدرستی انجام بدهند:نخست،دربزنگاه سیاست قدرت های بزرگ به یک قدرت چنان نزدیک نه شوند که امکان بازگشت وجودنداشته باشد.دوم،برنامه های توسعوی- ترقی خواهانه راطوری ترتیب وراه اندازی کنند که بجای وابستگی به بیرونی ها به سوی توسعه ی مستقل ملی به پیش رفته بتواند.مسئله ی که به گونه مرگباری حکومت های افغانستان درآن ناکام شدند.به سخن دیگر،برنامه ی توسعه ی آمرانه ی ازبالابزیروبدون حمایت های مردمی آن هم زیراشراف اتحادجماهرشورویی- کمونیستی بجای کمک به توسعه، کشورراازساحه ی نفوذاستراتیژیک به سوی ساحه نفوذایدئولوژیک مسکوراندوهمه چیزمردم رابمخاطره انداخت.
قابل یادآوری است که دراین زمینه،افغانستان ازپیش هم بدودلیل بادشواری روبروبود:نخست این که،درمقایسه باکشورهای همسایه درترویج فرهنگ نوکه بسترفن آوریی نووتوسعه می باشد،بسیارناوقت دست بکارشده بود.دوم این که،بروکراسی افغانستان چنان کهنه ونابکاربودکه نمی توانست برنامه ریزیی توسعه ی وراه اندازیی درست آن رادرپایین ترین سطح هم پی گیری نماید.بطورنمونه،مصری هاآموزش وپرورش نوین راپس ازحمله ی ناپلیون در1799، درنیمه ی نخست سده ی نزدهم،ترک هاهمزمان یاپیشترازآن ها،ایرانی هادرآغازنیمه ی دوم سده ی نزدهم ومسلمانان هندزیررهبریی سرسیداحمدخان وبه رضایت حکومت هندبریتانیاپیشترازایرانی هاآغازکرده بودند.درعین زمان که کشورهای نامبرده مصروف نوسازیی سامانه ی فرهنگی- آموزشی خودبودند،ازجنبه ی ساختاری- حکومتی هم غفلت نکرده به پویایی ونوسازیی نهادحکومتی- بروکراتیک خودنیزپرداختند.در شرایطی که کشورهای اسلامی مصروف نوسازیی فرهنگی- حکومتی خودبودند،درافغانستان دوست محمدخان وشیرعلی خان وپس ازآن ها عبدالرحمن خان بامشت آهنین حکومت وزورمی گفتندواهمیتی به فرهنگ وآموزش نوکه جاده صاف کن فن آوریی نووتوسعه می باشد،قایل نبودند.نگاهی به سامانه ی آموزشی نودرافغانستان روشن می سازدکه درسال1905بخاطررفع نیازساختارفرسوده ی حکومتی،امیرحبیب الله خان به چندمدرسه درکابل مجوزکارداد؛مدارسی که آموزگارانش ازپرورش یافته گان مدرسه هایی سیداحمدهندی بودندومشکل زبانی هم داشتند.
باوجودمانع هایی فراوان،همان مدارس نیمه جان بارآوردندوتادوره ی حکومت امانی نسل نوشهری آهسته آهسته ابرازموجودیت کرد.بدبختانه،بافروپاشی حکومت امان الله خان وبرآمدن نادرخان،نه تنهاآن مدارس تعطیل یاکاهش یافتند،بلکه فارغان شان نابودیازندانی شدند.ستیزه جویی نادرخاوهاشم خان این مدافعان اشرافیت قبیلگی بافرهنگ نو ونوسازیی نهادهای دولتی تادوره ی نخست وزیریی شاه محمودخان وداودخان ادامه یافت وکشوررادرنادانی فروبرد.ازاین که،درزمان نخست وزیریی آقایان،هم وضع جهان دیگرگون شده بود،وهم سخن ازنوسازی درتمام کشورهای پس مانده اوج گرفته بود،درآغازدوره ی نخست وزیریی محمد داودخان آموزش جدیدبه گونه ی کم رنگی به کمک اتحادشوروی راه اندازی شد.ازآنجاکه محمد داود،ازمردم آگاه ومنتقد نفرت داشت وکارمندان دولتی رانوکرخودمی دانست وهمکاران خودرابیشترازافرادکم سویه برمی گزید،آموزش نودرساختارحکومتی کم اثرماند،امادرجامعه درجامعه ذهنیت نوگسترش یافت.زمانی که ظاهرشاه درسال1342کوشید خودشاهی نماید،اعلام حکومت قانون وادعای دموکراسی نمود.فضای سیاسی بازترشد،اماباوجودتایید فعالیت قانونمند احزاب سیاسی درقانون اساسی،به فعالت های سیاسی- حزبی موقع نداد.مانع شدن ازفعالیت هایی قانونمندحزبی توسط شاه؛درواقع،بزرگترین اشتباه اودرتاریخ حکومت چهل ساله اش درافغانستان به شمارمی آید.
ازنظرسیاسی- تاریخی رهبران وحکومت هاوظیفه دارند که حسب شرایط زمانی ومکانی که برآمدن نیروها ومطالبات نوحتمی می باشد،به ساختارحکومت خون تازه بخشیده خودراآماده ی همسازی بااحزاب سیاسی نوبرآمد کنند.درجامعه ی که فضای سیاسی- فکری- فرهنگی بازمی شود،ادبیات واندیشه ی نو، نقدواعتراض سالم رابه میدان می آورد.دراین صورت،برخوردوتبادل افکار،منحط ترین گرایش هایی فکری- مذهبی- ایدئولوژیکی- سیاسی راسرعقل می آوردومانع فربه شدن تندروی وخشونت می شود.افزون براینکه ظاهرشاه ازانجام چنان کاری شانه خالی کرد،دومسئله ی سرنوشت ساز در سیاست افغانستان،یعنی وابستگی دولت به شوروی ونزاع باپاکستان، درکناردیگرعامل ها،جریان های دینی- کمونیستی کشورما رابه کژراه سوق داد.
پیشترازسربلند کردن جریان کمونیستی درافغانستان،درسرزمین مادرکمونیسم،یعنی شوروی،برخورد کمونیست هایی روسی بااسلام وفرهنگ فارسی درآسیای مرکزی نشان داده بود که آن هابیشترازسرمایداری واستعمارغربی بااسلام وزبان فارسی،زبان فراگیردرافغانستان، دشمنی دارند.بطورنمونه،مساجد مسلمان هارادرآسیای مرکزی تخریب وبه گاوداری تبدیل ودرازبکستان امروزی که گهواره ی زبان فارسی می باشدقانونی راتصویب کردندکه بربنیادآن هرفارسی زبانی که بزبان فارسی سخن بگویدبایدپنج ربل جریمه بپردازد.سیاست فرهنگ- زبان سوزانه ی که تاکنون در کشورپوشالی ازبکستان، پیگیری می شود.بازتاب چنان سیاست های جنایت کارانه ی بلشویکی دربخشی ازکمونیست های افغانستان به گونه ی دشمنی بازبان فارسی؛ ودرهمه شان، دشمنی بادین اسلام بود.ازسوی دیگر،پاکستان که ازپشتونستان خواهی حکومت های قبیلگی افغانستان وکمک مالی- تبلیغاتی شان به گروه غفارخان عصبانی بود،دنبال ابزارمی گشت.زمانی که دوره ی شاهی- ظاهرخانی پایان پذیرفت ودوره ی شاهی- داودخانی آغازشد،دوتحول نهایت منفی درسیاست افغانستان رونماشدکه به برآمدن وضعیت کنونی کمک کرد:نخست،تقویت کمونیست های افغانی- روسی وسرکوب نیروهای مذهبی وانداختن آن هابدامن پاکستان.دوم،بالاآمدن نادان ترین وبی کاره ترین افراد درراس امور.سال هاپیش یک کتابی رابنام"اداره ی عامه"بزبان انگلیسی خوانده بودم.نویسنده ی کتاب یک پروفیسونیجریایی بودودرآن کتاب، ازنظرفسادوناکارآمدیی اداری ازسه کشورفاسدودو کشورنالایق نامبرده شده بود.سه کشور فاسد:نیجریا،تایلندوپاکستان، ودوکشورنالایق: افغانستان وعربستان سعودی بودند.
محمد داودخان که فرصت طلب سیاسی خوبی بود؛ودرعین حال،ازنادانی بیش ازحدرنج می کشید،بروکراسی افغانستان رادرحدبدترازظاهرشاه ناکارآمدساخت ودرعرصه ی سیاسی افرادکارآمد مذهبی هایی سیاسی راکشت وزندانی کردوناکارآمدهایی آن هاراطعمه ی پاکستان ساخت ودراخیرهم احمقانه بجان کمونیست هاافتاد.اوآن قدرنادان بودکه فکرمی کردخلقی هاوپرچمی هامانندسازمان نوپاوبی تجربه ی جمعیت اسلامی(بعداًجمعیت اسلامی وحزب اسلامی)،بی پشتوانه ی بیرونی می باشندوبه آسانی می تواندآن هاراسرکوب نماید.بهرصورت،آن موقع طلب نادان که به شانه ی خُردضابطان خلقی- پرچمی به قدرت رسیده بود،توسط همان هاکه دیگررتبه ی بالاتری درارتش پیداکرده بودندسرنگون وجایش به تره کی و امین سپرده شد.درمقایسه باخلقی هایی تره کی و امین،پرچمی هایی کارمل شهری وباسوادتربودندومی توانستندازنابودیی ساختاربروکراتیک دولت جلوگیری نمایند.اما،برتریی خلقی هابرپرچمی هادرارگان هایی دولتی وآزبی پایان تره کی و امین به کشتارمخالفان، بویژه اعضای سازمان های اسلامی سبب شدکه هم ساختاردولت فروپاشدوهم شماری بسیاری ازمبارزان مسلمان به پاکستان مهاجرت وعلیه رژیم ضدخلقی دست به اسلحه بزنند.
درچنان شرایطی بحرانی که تره کی و امین حتابه پرچمی هاهم رحم نکرده دست به پاکسازیی آن هازدند،شوروی، اول، به حمایت خلقی هاپرداخت؛ همان گونه که دربقدرت رسیدن شان کمک کرده بود.خلقی هابابرطرفی پرچمی هاوبالاکشیدن افرادنادان خود درنهادهای دولتی وتخلیه ی ساختاردولت ازافرادمتخصص،تمام ساختار دولتی رافلج کردند.به سخن دیگر،روندبالاآمدن نادانان وبی تجربه هادرنهادهایی دولتی که باداودآغازشده بود،باخلقی هاتکمیل ونهاد دولت وسیاست نیمه جان افغانستان رادرلبه ی پرتگاه نیستی کشاند. شوروی که درآغازازرژیم خلقی زیررهبریی تره کی و امین حمایت وکارمل راحتادرپراگ زیرفشارگرفته بودکه علیه آن عمل نکند؛باتوجه به ویران گری وخراب کاریی خلقی هادرافغانستان که منافع آن کشوررانیزبه مخاطره انداخته بودند،درسیاست افغانی خودتغییروبارخ دادششم جدی1358،کارمل رابه صحنه آورد.بالاآمدن کارمل بوسیله ی سربازان شوروی که پیشترتره کی و امین خواستارپیاده شدن آن هابخاطردفاع ازرژیم خلقی نمایی دشمن خلق شده بودند،دوموضوع عمده رادرسیاست افغانستان برملاکرد:نخست،شکست رسواخیزبرنامه ی توسعوی وابسته به شوری که توسط سیاست کاران افغانستان ازشاه تاداودبراه انداخته شده بود،وغرق شدن سران خلقی- پرچمی ومبارزان اسلامی درگرداب گندی که رژیم های شاهی- جمهوری تهیه کرده بودند.دوم،نادانی وبی خردیی مبارزان کمونیستی- مذهبی راکه بجای بدیل شدن به حکومت،درنهایت بی خردی تمام ساختاردولتی رادرهردودوره ی کمونیستی-جهادی- طالبی متلاشی کردند،برملاساخت.
ازپیش روشن بودکه ظاهرشاه باقانون اساسی اش ومحمد داودباجمهوریی مطلقه اش باکمی تغییرنمایشی دنبال حفظ وضع قرون وسطایی جامعه وادامه ی سلطه ی خانوادگی شان می گشتند،وکمونیست هاومبارزان راستین ودرغین مسلمان،اولی به ایجادجامعه ی عدل سوسیالیستی ودومی دنبال احیای اسلام می گشت.طرفه این که،درایدئولوژیی کمونیست هاسخن های ازتوسعه ی کمونیستی افغانستان درمیان بود،امادرسخن های اسلامی هاجای توسعه رااجرای قوانین شریعت گرفته بود.باین معناکه تنهااجرای شریعت می تواندبهشت برین رادراین جهان افغان هابرآورده نماید.درحالی که،بهشت برین کمونیست های افغان رارخ دادششم جدی بدوزخ مبدل کرد،جنگ های درون وبیرون گروهی جهادی هاکشورراهرچه بیشترویران ودرویرانه های آن،طالبان والقاعده ونظامی های پاکستانی درخت تنومندتندروی،خشونت وتروریسم رازرع کردندکه جامعه ی جهانی درده سال گذشته مصروف پنجه نرم کردن باآن می باشد.
بهرصورت،دراین بازی ناپاکی که شرارت پیشه های درونی وبازی گران بیرونی درکشورماازچهاردهه بدین سودنبال می کنند،دومسئله بیشترازهمه دلخراش می باشد:نخست،ناتوانی ودرماندگی سیاست کاران افغاستان ازظاهرشاه تاکنون.دوم،سرنوشت غمبارهزارارن افغان مبارزوآرمان خواهی که بی خبرازبازیی های ناپاک پشت صحنه ی سیاست دردوسوی جبهه ی سرمایداری وکمونیستی، قربانی منافع ایدئولوژیک واسترایژیک قدرت های بزرگ جهانی شده اندونتیجه ی مادیی مبارزه شان رایک مشت اشراروارذال بی فرهنگ به جیب زده وخودراچاقترومردم جفاکشیده ی افغانستان رادرفقروتنگ دستی فروبرده اند.دررابطه بااصل نخست،مشکل اصلی این است که سیاست کاران دیروزوامروزافغانستان نکوشیدندونمی کوشندازمسئولیت تاریخی خود درروندتوسعه آگاه شوند.درحالت عدم آگاهی وپذیرش مسئولیت تاریخی، سیاست راتنهامعرکه ی پول درآوردی فکرکرده وضعیت کنونی رارقم زدندوبیشترازاین هم به بدبختی مردم افغانستان می افزایند.درارتباط بامسئولیت سیاست مدار،ماکس وبرجامعه شناس آلمانی می نویسد:کسی که این مسئولیت رامی پذیردکه انگشتش رادرپرده های چرخ توسعه ی سیاسی میهنش داخل کندبایداعصاب پولادین داشته باشدوآن قدراحساساتی نباشد که به سیاستی گذراتن دردهد.وآن کسی که درسیاست گذراگام برمیداردباید قبل ازهرچیزپندارازخودبزدایدو(....)پدیده ی بنیادی نبرداجتناب ناپذیروجاویدان آدمیان برضدیک دیگربرروی زمین رابشناسد.(1)
درهردوصورت آگاهی وناآگاهی از بازیی قدرت میان انسان هاکه درجهان کنونی سیاست نامیده می شود،دونتیجه رابایدبه آغوش کشید:نخست،روی آوردن به فرهنگ سیاسی دیگرپذیری وتن دادن به تصمیم مردم ازطریق صندوق های رای که درشرایط کنونی دموکراسی وحقوق بشرنامیده می شود.دوم،زمخت ودیگرناپذیرمانده تاپای جان برای حفظ قدرت رزمید.کاری که درافغانستان ازمحمد داودتاکنون ادامه داردونام نیکی برای هیچ سیاست مداری باقی نگذاشته است.دراین گونه سیاست دیگراندیش ناپذیر،یک پهلوی پرخطربازی همواره کمتر موردتوجه قرارگرفته است وآن این که پذیرش وابستگی به قدرت های خارخی برای حفظ وادامه ی قدرت ضروری می باشد.سیاست نفرین شده ی که ازدویست سال تاکنون درافغانستان رواج داشته وهستی مادی وفرهنگی کشورراببادفناداده است.جنبه های منفی وذلت باراین مسئله راهیچ کسی بیشتر ازداود،تره کی،امین،کارمل،نجیب الله وکرزی نمی دانند.دراین بخش ازنوشته،برای بازتاب اثرناگوارسیاست مداریی وابسته، اشاره به وضعیت پایان زندگی کارمل خالی ازفایده نخواهدبود.مصطفی دانش روزنامه نگارایرانی که چندین بارباکارمل گفت وگوکرده است،می نویسد:دوران زمام داریی کارمل به همان نحوی پایان یافت که آغازگشته بود:بااراده ودخالت مستقیم شوروی.روزی دراواسط سال1986ویکتورپلیچکابه همراه دوعضو هیئت سیاسی"حزب دموکراتیک خلق افغانستان"به نزدکارمل رفتندوازاوخواستندکه استعفای خودراامضاکند.کارمل می دانست که اگرمقاومت کند،به سرنوشت حفیظ الله امین رئیس جمهورقبلی دچارمی شود که درسال1979به اشاره ی روس هاکشته شد.
بیاد دارم که درسال1991حدودیک سال قبل ازسقوط دولت نجیب الله درکابل برای مصاحبه بدیدارکارمل رفته بودم.اوتازه ازتبعید درمسکوبه افغانستان برگشته بود.شوروی دراخیرین مرحله ی پیش ازسقوطش بود.اواینک ازسیاست های شیطانی روس هاانتقادمی کرد.ازنیازبه آزادی وازضرورت دفاع ازاستقلال میهنش سخن می گفت.عده ی زیادی ازافسران عالی رتبه ی ارتش افغانستان گرداوجمع شده بودند.برخی ازآن هادرسرنگونی دولت نجیب الله درسال1992نقش داشتند.پایان کارزمام دارطردشده:برگردیم به حیرتان سال1995،کارمل ازدست مجاهدین جان سالم بدربرده بود،اماازنظرسیاسی دیگرزنده نبود.مردِ درهم شکسته ی که درحیرتان دربرابرم نشسته بود،هیچ نقش واهمیت سیاسی نداشت.اوفقط یک خاطره ی تلخ بودکه دیریازود فراموش شود.موقع خداحافظی بالحنی خسته ودردآلود،ازتنهاحاصل عمرخودچنین یادکرد:بزرگترین درسی که اززند گی گرفتم این بود که هیچ کشوری نمی تواندبه اتکای نیروهای خارجی به آزادی واستقلال وپیشرفت دست یابد.بایدبه اراده ی مردم احترام گذاشت وازاستقلال کشوردفاع کرد،هرملتی بایدروی پای خودبایستد.آیااین درس برای کسی که ازصحنه ی سیاسی رانده شده،مهرمزدوروخاین برپیشانی اش خورده وحالادرآستانه ی مرگ قرارگرفته بود،می توانست فایده ی داشته باشد؟(2)نه خیر!درعرصه ی سیاست،سیاست مدارازپل صراطی گذرمی نمایدکه مذهب تصویرمی کندکه هرلحظه امکان لغزیدن وافتادن دردوزخ می باشد.دوزخی که ازپیش برای همه سیاست مداران وابسته چه مرده وچه زنده تهیه شده است.برای گذرازپل صراط سیاست،یاگاندی ونلسن ماندیلا بودویاواسلاوهاول رهبرجمهوریی چک که روزیکشنبه27قوس 1390درگذشت ومردمش باچشمان پراشک درمراسم خاک سپاری اش شرکت کردند.بدبختانه،سیاست مداران افغان چه پیش وچه پس ازرخ دادششم جدی همگی شایستگی گذرازپل صراط سیاست رانداشتندندارند.امیدمی رودکه ازتاریخ ناشادکشوردرس عبرت گرفته فایده رسانی به مردم که خیروظیفه ی آن هانبودونمی باشد،این قدربایدبکوشندکه ازسرنوشت تلخ همتایان خودبیاموزند.
پانویس ها:
1- جابجای درقدرت ازآلوین تافلرترجمه:ازشهیندخت خوارزمی ص642
2- خاطراتی ازآخرین دیدارباکارمل، مصطفی دانش کارشناس مسایل خاورمیانه، سایت فارسی بی بی سی سه شنبه21دیسامبر2004- اول دی- جدی1383
دراین رابطه که خلقی هاازرهبران شوروی بارهاتقاضاکردندکه به افغانستان سربازپیاده نمایندومسایل دیگری مربوط به کارنامه ی شوروی وحزب کمونیست افغانستان، مطالعه ی"نگاهی به اسنادسری شوروی دررابطه باجنگ افغانستان"ترجمه ی آرش برومند درسایت زیرمفیدمی باشد:
Negaresh.de/images/nr_4/nr4_artikel_13.pdf
0 comments:
Post a Comment