مانبایدبه خودمان غره شویم!مافقط جان مان به لبمان رسیده است ازاین جهان پُرازظلم وستم.
اسلاوی ژیژک
ابراهیم ورسجی
20-9-1389
درتاریخ پُرفرازوفُرود بشر،هیچ موضوعی به اندازه ی برابری وآزادی موردتوجه داغ مبارزان آزادی خواه وبرابری طلب نبوده است.ازسویی دیگر،برعکس،هیچ مسئله ی به اندازه ی همین دو،باعث ناراحتی وتخریش روان واعصاب خودکامگان وحریصان پول وقدرت نبوده ونمی باشد.ازاین رو،تاریخ بشرراچه دردوره ی پیشاتاریخی،چه دردوره ی پیشامدرن وچه دردوره ی کنونی،مبارزه میان آزادی خواهان وبرابری طلبان وانحصارگران آزمندقدرت وثروت زیروبم ساخته ومی سازد.
بادرنظرداشت سخنان نامبرده،می توان گفت که تاریخ بشرچه تنگناها وباریکه هاوبدبختی هایی راپشت سرنگذاشته است.اگردرتاریخ پُررنج بشربابردگی،بزرگ مالکی،مادرسالاری،پدرسالاری،مذهب سالاری،سرمایه سالاری واستبدادمطلقه ی ایدئولوژیکی ازگونه هایی کمونیسم،فاشیسم،نازیسم،راسیسم/نژادپرستی و...روبرومی باشیم که همگی ازوجودچنان تنگناهایی جانکاهی حکایت می کنند.ازآنجاکه اروپاهم کانون برآمدن حکومت هایی خودسرکارآمدمی باشدوهم کانون سربرآوردن حقوق بشر،نگاهی هرچندگذرابتاریخ چنان مبارزه هایی دراروپایی پیشاوپسامدرنیته/نواندیشی می اندازیم.برهمه آگاهان روشن است که،درتاریخ اروپا،مبارزان آزادی خواه وبرابری طلب،دوتنگنایی زیرراپشت سرگذاشته اند:نخست،حکومت مطلقه ی مذهب وکلیسا.دوم،حکومت هایی مطلقه ی زمام داران خودکامه یی سده هایی پسارنسانس/نوزایی که مدعی داشتن حق الهی بودند،انقلاب انگلیس،انقلاب کبیرفرانسه وانقلاب1848اروپاکه برچنان حقی خط بطلان کشیدند.پس ازانقلاب هایی نامبرده بودکه،حکومت هایی مطلقه ی مدرن جایی خودرابه حکومت هایی دموکراتیک کثرت گراتخلیه کردند،همان گونه که حکومت خودکامه ی کلیسایی جایی خودرابه حکومت هایی مطلقه تخلیه کرده بودند.
بااینکه حکومت هایی مطلقه ی کارآمدمدرن اروپایی بوسیله ی انقلاب هایی نامبرده تضعیف شدند،اماجنگ قدرت میان استعمارگران درنیمه ی پسین سده نزدهم درافریقاوآسیاوبرآمدن کمونیسم،فاشیسم و نظامی گریی ژاپان درنیمه ی نخست سده ی بیستم وامتیازطلبی آن ها،به جنگ هایی اول ودوم جهانی منجرشد.جنگ های که بیشتراز50ملیون انسان رانابودکردند.هم زمان بااینکه،قدرت هایی بزرگ برایی برتری جویی سیاسی- اقتصادی ونظامی می جنگیدند،فرهنگیان وروشنفکران غربی هم درسه سنگرمحدودکردن حکومت ها،کسب آزادی وعدالت مبارزه می کردند.مبارزه ی که منشورجهانی حقوق بشریکی ازدستاوردهایی آن می باشد.
طوری که گفته آمد،مبارزه برایی رسیدن به آزادی وبرابری ومبارزه برایی درتنگناگذاشتن مبارزان همراه وهمگام بوده است.امادرنیمه ی دوم سده ی هفدهم، انقلاب آرام انگلیستان صورت گرفت که مناسبات قدرت میان شاه،مردم واشراف رادیگرگون ورژیم مشروطه راکه درآن، شاه، شاهی ومردم حکومت می کردند،بوجودآورد.دیگرگونی که برای نخستین باردرتاریخ سیاسی اروپا، مردم هدف خود،یعنی حکومت قانون راتامین کردند.پس ازآن، انقلاب امریکاصورت گرفت که منشورآزادی رابیرون داد؛وبدنبال آن، انقلاب کبیرفرانسه بامنشورحقوق بشرخودکه آغازگرمنشورجهانی حقوق بشر می باشد،بوقوع پیوست.درهرسه مورد، دیدیم که مردم پابه عرصه ی سیاست گذاشتندوهدف خودرابرآوردند.
زمانیکه ازپابه عرصه ی سیاست گذاشتن مردم سخن به میان می آید،ازاین حقیقت تلخ نبایدانکارورزیدکه بزرگترین وشکننده ترین مسئولیت روشنفکران وروشنگران دردرازناوفراخنایی تاریخ،آوردن مردم به صحنه ونگهداشتن آن هادرتعیین کنندگی نقش شان درسرنوشت کشورهابوده است.ازاین روکه،مردم توده وارِشهروندوملت نشده،توان وآگاهی ارزش ماندن درصحنه ی مبارزه ورسیدن کاروان به سرمنزل آزادی وعدالت رانداشتندوندارند،بسیارشده که خیزش هابی ثمرمانده اند.زمانیکه دودستگی روشنفکران ومبارزان رادرجهت برتری بخشیدن آزادی برعدالت وبرعکس، باشکنندگی موقعیت توده هایی غیرشهروندیک جانمائیم،به همین جامی رسیم که اکنون همه ی مسلمان هارسیده اند.
بهرصورت،بااینکه روشنفکران ومبارزان دردو جناح مدافع لیبرالیسم وسوسیالیسم یابه گونه هایی حکومتی ومستقل،بکارخودادامه دادند،چندپارچگی شان مانع ازاین نشدکه جهان پس ازجنگ جهانی دوم،به میثاق جهانی حقوق بشرنایل نشود.همان گونه که استبدادمانندیک گیاه رذل وهرزدرهرسرزمینی رویش ونمومی نماید،وارونه ی آن هم درست می نمایدکه کاروان آزادی خواهی وبرابری خواهی هم لنگان وخیزان بکارخوادامه میدهد.طوریکه دیده شد،ویران گریی هایی جنگ هایی جهانی اول ودوم،بیشترازهرزمانی موقعیت روشنفکران وبرابری خواهان جهان راتقویت وبه خودکامه هابه حیث کسانیکه چنان تباه کاریی رابراه انداخته بودند،زیانمندتمام شد.
ازآنجاکه برای خودکامه ها،تحریف حقایق وبه کژراه کشاندن ذهنیت توده ها،هم مسئولیت وهم زمینه سازی برای فرارازمسئولیت می باشد،چنان بزنگاه هاوکژراهه هایی، باپایان پذیرفتن جنگ دوم جهانی، دوپی آمدمنفی ومثبت داشت:نخست،به برآمدن دوبلاک سیاسی- نظامی- ایدئولوژیک قدرت درقالب کمونیسم وسرمایداری منجرشد.دوم،برای آینده ی روشن بشریت،میثاق جهانی حقوق بشررابه میدان آورد.درحالیکه درفردای جنگ دوم جهانی،کمونیسم خودرامدافع عدالت وسرمایداری خودرامدافع آزادی جازده بود؛بدبختانه،واقعیت های زمینی خلاف گفته هایی آن هارانشام می داد.باین معناکه سرمایداری ازآزادی برایی درتنگناگذاشتن کمونیسم روسی بهره برداری می کرد،وکمونیسم هم کارشایسته ی که مردم راازبی عدالتی هایی سرمایه سالاری نجات بدهد،کرده نتوانست.
ازاین رو،ازدفاع دروغین سرمایداری ازآزادی، وکمونیسم ازعدالت که دستاوردهایی آن هارابه صورت جنگ سردوبجان هم انداختن کشورهایی پسمانده دیدیم؛دراین بخش خودداری،و به حقوق بشرتوجه می نمایم.این یک اصل پذیرفته شده است که حقوق بشریکی ازبهترین میوه هایی مدرنیته/نواندیشی وجنبش روشنفکری وآزادی خواهی وبرابری طلبی درسطح جهان می باشد؛ومیثاق جهانی حقوق بشرهم ازاین نگاه پاپیش گذاشت که، کمکی به برآمدن جهان دارایی عدالت وآزادی وصلح وبرادری نماید.دراین راستا،طوریکه دیده شد،...درتاریخ ده دیسامبر1948،متنی بنام اعلامیه ی حقوق بشردرمجمع عمومی سازمان ملل متحدبه تصویب48عضواز58عضووقت سازمان رسید.این اعلامیه رای مخالفی نداشت و8عضومرکب ازکشورهای کمونیستی(روسیه ی شوروی،بیلاروس،اوکرائین،چکوسلواکی،یوگوسلاوی ولهستان)،عربستان سعودی وافریقای جنوبی(بدلایل متفاوت وخاص خود)رای ممتنع دادند.اعلامیه نوعاًساخته وپرداختۀ افکارحاکم برکشورهای غربی بوده وازنظرفلسفی،ایدئولوژیکی وحتی سیاسی وابسته به فرهنگ غربی می باشد.(1)
نگاهی به ترکیب مخالفان تصویب اعلامیه ی جهانی حقوق بشرروشن می سازدکه، آن هاحق داشتندبه این اعلامیه رای ندهند.بدودلیل:نخست اینکه،اعلامیه به انسان ها حق انتخاب میدهد،وآن هاآماده نبودندبه انسان های زیرفرمان خودحق انتخاب بدهند.درحالیکه بلاک کمونیسم ونظام جدایی نژادها درافریقایی جنوبی بتاریخ پیوسته است، عربستان امروزهم آماده نیست که به مردم خودچنان حقی رامرعی دارد.دوم،درصورت حق انتخاب دادن به مردم،آن هاحق خودرادربرابر برابری طلبی دروغین کمونیسم،تبعیض نژادی سفیدان درجنوب افریقا،واسلام مخالف حقوق بشری وهابیت عربستان می نشاندند.واضح است که باتصویب اعلامیه ی حقوق بشر....بشریت باکمال ترقی توانسته است عدالت راقدرت وعادل راقدرتمندبداند،نه اینکه قدرت راعدالت وقدرتمندراعادل تلقی کند.(2)
درحالیکه تصویب اعلامیه ی جهانی حقوق بشریکی ازدستاوردهایی بزرگ وتاریخی بشریت پس ازجنگ جهانی دوم می باشد،امابرآمدن شوروی- کمونیستی به حیث مدافع عدالت وسرمایداریی امریکایی به حیث مدافع آزادی ودموکراسی،شرایط رادرجهان به گونه ی رقم زدکه کمونیسم اعلامیه ی حقوق بشرراساخته وبافته سرمایداریی عدالت کُش، وسرمایداری ازآن به گونه ی ابزاردربرابررقیب خود، بهره برداری نماید.سیاستی که تاکنون ادامه دارد.بااینکه کمونیسم وسرمایداری تاافتادن شوروی درپسین روزسال1991،به مخالفت وابزارسازیی حقوق بشرادامه دادند،امادرجهان سوم وضعیت به گونه ی دیگری انکشاف کرد.به طورنمونه،درماه آوریل1955رهبران جهان سوم به شمول چین ویوگوسلاوی درباندونگ اندونیزی گردهم آمده به هردوبلاک سرمایداری وکمونیستی نه گفتند!طرفه اینکه،به نه گفتن بسنده نه کرده ازکاربرد"دموکراسی ارشادی نام گرفتند"!سیاستی که درصورت عمل شدن، جهان سوم رابه سویی دموکراسی ورعایت اعلامیه ی حقوق بشرنزدیک می کرد.
بدبختانه،ازشرکت کننده هاتنهاهندبه دموکراسی عمل کرد،پاکستان به بلاک غرب تسلیم شدوچین دیگربه آن علاقه نشان نداد،ویوگوسلای درعین همراهی باپیام غیرمتعهدانه ی باندونگ،دیکتاتوریی نرم باقی ماندکه پس ازدرگذشت مارشال تیتویکی ازپیشگامان جنبش باندونگ درسال1989،توسط نژادپرستان صرب نابودشد،سوکارنومیزبان باندونگ درکودتایی نظامی- امریکایی1965سرنگون، وجمال ناصرنفرسوم باندونگ درجنگ6روزه1967ازنظراخلاقی مرد،وعربستان سعودی درسنگرمخالفت با حقوق بشرتاکنون پافشاری می کند.
طوریکه تجربه شد،ازجهان سومی هاتنهاهندتوانست که هم دموکراسی رابه آغوش کشدوهم حقوق بشررابه گونه ی نسبی رعایت نماید.نسبی ازاین نگاه که این کشوردودوزمینه دررعایت حقوق بشردرخوراعلامیه ی جهانی کوتاهی دارد:نخست،ساختاراجتماعی- کاستی خودرادست نخورده نگاه داشت.دوم،بخاطرجدایی پاکستان ونفرت میان هندوهاومسلمان ها، به مسلمانان هندحقوق شایسته ی اعلامیه ی جهانی حقوق بشررانمی دهد.بااین وجود،وضع حقوق بشری مسلمان هایی پاکستان بهترازوضع حقوق بشریی مسلمانان هندنیست!چرا؟خودکامه هایی حاکم برمسلمان هاباپذیرش ظاهریی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر،آن رامخالف اسلام جازده ازرعایت آن شانه خالی کردند.
نگاهی به وضع نابسامان حقوق بشریی مسلمان هااززمان تصویب اعلامیه حقوق بشرتاکنون، نشان میدهدکه دونیرودرجهان اسلام باحقوق بشربه مخالفت برخاسته اند:مستبدان حاکم، چه سکولار- مدرن نماوچه سنت گرایان شیخی- قبیلگی وبنیادگرایان مسلمان.پس ازتصویب اعلامیه ی حقوق بشر،حکومت های مستبدحاکم برمسلمان هادرگام نخست،حقوق بشرراپذیرفتندوخودرابه رعایت آن متعهدکردند،اماپس ازپذیرش،رعایت آن رابه توسعه ی اقتصادی منوط کرده آن راتعطیل کردند.طوریکه دیده شد،نه توسعه ی اقتصادی میسرشدونه حقوق بشر.افزون برآن،رژیم هایی مستبدمسلمان به تعطیل حقوق بشربسنده نکرده حقوق اسلامی بشرراهم پیش کش کردند.(ر ک به مقاله وضع فاجعه بارحقوق بشردرافغانستان ازنویسنده که پیشتردرویبلاک اندیشه پخش ومتن اعلامیه ی اسلامی حقوق بشردرآن بازتاب داده شده بود.)ودرعمل به آن هم عمل نکردند.خیزش های عمومی درجهان عرب،پاسخی خوبی به فرارحاکمان ازرعایت حقوق بشرمی باشد.پاسخی که تاکنون چندمستبدراازقدرت به زیرکشیده است ودیگران درراه می باشند.طرفه اینکه، هردوجناح،درفرارازتحقق اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، به دین وفرهنگ چسپیده اند.زمانیکه کمک شورویی سابق به سکولارهایی مستبدچپ نما،وکمک هایی امریکابه مستبدان سکولارراست گراوسنت گرایان قبیلگی- سنتی، ضمیمه ی نفی حقوق بشرشد،جنازه ی آن بدون مراسم خاک سپاری برداشته شد.اگرقذافی تادم مرگ علیه حقوق بشریی مردم لیبی جنگید،وبشاراسد درحال جنگیدن می باشد،ونظربه آمارسازمان ملل متحد،از27مارس 2011-7حمل1390تاکنون4000نفرسوری راکشته است، وروزسه شنبه 7دیسامبر2011-16قوس1390خورشیدی،طی گفت وگوباخبرنگارشبکه ی تلویزیون اِبی سی امریکایی می گویدکه:"درکشتارمردم نه احساس گناه می کندونه مسئولیت داردواین کشتارراحکومتش کرده است نه خودش"،ازدومسئله پرده برمی دارد:نخست اینکه،جنازه ی حقوق بشرراپیشترپدرش وخودش برداشته بود.دوم اینکه،وجدان این سکولار- ملی گراودرواقع فرقه گرایی خاین مرده است!ازهمه مسخره تراینکه،رژیم بنیادگرا- آخوندی وحقوق بشرستیزایران هم به کمک آن شتافته است.اینکه گرایش هایی فکری- ایدئولوژیکی- سیاسی حاکم ومعترض درجهان اسلام نسبت به حقوق بشردیدگاه مخالف می گیرندیاسازگار،به رابطه ی خودشان با جامعه ی جهانی و ملت مسلمان پیوند مستقیم پیدامی کند.درهردوصورت سازگاری وناسازگاری باحقوق بشر،این حقوق بشراست که ارزشمندیی خودرانشان میدهد.ارزشمندیی که سرنوشت انسان، چه مسلمان وچه نامسلمان رادرامروزوفردارقم می زند.ازاین رو،زمانیکه مجتهدشبستری اعلامیه ی جهانی حقوق بشرراازنظرارزشی این گونه ردیف بندی می کند؛حق بااوست، نه مخالفان مسلمان آن.شبستری:"اعلامیه 30ماده ی حقوق بشرسه اصل عمده وعمومی داردومی خواهدسه هدف راتعیین کند.اصول مواداعلامیه حقوق بشردرسه اصل اصلی وعمومی است:1- آزادی فکروعقیده وبیان فکروعقیده.2- مساوات همه انسان هادرحقوق وتکالیف بدون هیچ نوع مقیدشدن انسان به جنسیت،نژادومذهب.برخلاف آنچه تصورمی شود،اعلامیه حقوق بشراعلامیه حقوق است واعلامیه تکلیف هم است.3- مشارکت همه انسان هادرساختن زندگی اجتماعی."بنابراین،هردولت وگرایش فکری- سیاسی که حقوق بشررابهربهانه ی ردمی کند،حق مشارکت انسان هادرزندگی اجتماعی رانادیده می گیرد.
اکنون که فهمیده شد،حقوق بشربرای جامعه ی جهانی یک ارزش والایی انسانی، وبرایی قدرت هایی بزرگ ودست نشاندگانشان درآسیا وافریقاابزاری بیش نیست.باین نکته پرداخته می شودکه دیدگاه اسلام راجع به حقوق بشرچه می باشد؟پیشترگفته شدکه درجهان اسلام دوگرایش، یعنی سکولارهاوسنت گرایان قبیلگی- مذهبی نمایی حاکم وبنیادگرایان، چه حاکم وچه فعال برایی کسب قدرت، باحقوق بشرمخالف می باشند.حساب سکولارهاچه چپی وچه راستی روشن است که ازقبل مخالفت خودراباحقوق بشراعلام کرده بودند.البته بادونگاه متفاوت:سکولار- ملی گرانماهایی راست گرادرپذیرش حقوق بشرقدرت خودراازدست میدهند،وچپ گرایان که ازتقسیم دروغین ثروت سخن می گویند،هرگزبه تقسیم قدرت تن نمی دهندوتن دادن به حقوق بشریگانه ی راه کاری می باشدکه ازانحصارسیاسی- ایدئولوژیکی قدرت ممانعت می کند.تجربه هم درکمونیسم روسی نشان دادکه تمرکزقدرت، تمرکزثروت ببارآوردوبرابری طلبی آن هارابه صفرضرب زد.
اسلام وحقوق بشر
تاجائیکه به دین اسلام به حیث مانع یاهمسازحقوق بشرارتباط می گیرد،درجهان اسلام،چهار گرایش فعال دینی درعرصه ی سیاسی- فرهنگی- اجتماعی داریم:بنیادگرایان،سنت گرایان،اصول گرایان ونواندیشان دینی که نگاه هرچهار نسبت به حقوق بشرمتفاوت می باشد.این گرایش هاتنهادرزمینه ی که باهم جوش می خورند،زمینه ی فرهنگی می باشد.به سخن دیگر،به جزنواندیشان،هرسه گرایش دیگردرزمینه ی فرهنگی دربرخوردبافرهنگ غربی،تمایلات سنتی وبنیادگرایانه ازخود نشان می دهند،البه نه به اندازه ی بنیادگرایان کنشگردرعرصه ی سیاست وفرهنگ.بطورنمونه،...درزمینۀ گفتمان سنت گرای فرهنگی می توان اجمالاًبه بنیادگرایی اشاره کرد.بنیادگرایی به عنوان یکی ازمظاهرعمدۀ سنت گرای فرهنگی دراغلب ادیان وتمدن های دینی ازجمله اسلام،مسیحیت ویهودیت برای احیای فرهنگ مذهبی درقرن بیستم ظهوریافته است.درفرهنگی که بنیادگرایان درهمه جااحیامی کنند،بررسوم،عادات وآداب وکردارهای سنتی تاکیدمی شودومنابع سنتی مذهبی ازنوبازبینی واحیامی گرددودرمقابل، اعتبارکلی فرهنگ غربی که دموکراسی،پلورالیسم/کثرت گرایی(وحقوق بشر)ازمظاهرعمده ی آن هستند،زیرسوال می رود.بنیادگرای درواقع یکی ازمظاهرعمدۀ گسترش تعارض درسطح فرهنگ های جهانی،درمقایسه باتعارض میان ملت ها بوده است وبرخودآگاهی فرهنگی وسنتی تاکیدگذاشته است.بنیادگرایان درهمه جانگرش خودرابه عنوان راه گریزی ازفرهنگ مسلط غربی وستیزباآن مطرح می کنندودرصددبازسازیی فرهنگ بومی برمی آیند.ازآنجاکه بنیادگرایی مظهرمبارزه ی سیاسی است،فرهنگی هم که دردامان آن احیامی شودخصلت ایدئولوژیک وسیاسی آشکاری دارد.بنیادگرایان،گفتمان ناسیونالیسم درفرهنگ رابه چالش می گیرندوکل چارچوب دولت ملی راوناسیونالیسم راپروژۀ فرهنگ وسلطۀ فرهنگی غرب تلقی می کنند.بطورکلی بنیادگرایی شورش عمومی برضدفرهنگ غربی بوده است.(3)
باوجودهمسویی نسبی بنیادگرایان،سنت گرایان واصول گرایان درعرصه ی فرهنگی،دردیگرزمینه هاهمسویی هاکایش قابل ملاحظه ی پیدامی کنند.بطورنمونه،سنت گرایان از اسلام تاریخی که ازآغاز تاکنون رسیده است زیادناراحت نیستندوازهرمستبدنابکاری می خواهندکه شریعت راجاری نماید.اصول گرایان مسلمان که اخوان مصروجماعت اسلامی هند،پاکستان وبنگله دیش رادربرمی گیرد،به نمونه ی خلافت تاکیدمی نمایندکه بنیادگرایان هم باآن هاهمراه می شوند.امافرقی اصول گرایان بابنیادگرایان دراین است که اولی بسیاری معیارهای تمدن غربی رامی پذیردوازخشونت درجهت پیشبردبرنامه ی ایدئولوژیک خودکارنمی گیرند.
زمانیکه این گرایش هاراباهم مقایسه نمائیم،واضح می شودکه درزمینه ی فرهنگی ومخالفت باحقوق بشر،سنت گرایان وبنیادگرایان باهم نزدیک می شوندواصول گرایان بانواندیشان همسومی شوند.بطورنمونه،سیدابوالاعلی مودودی بانی جماعت اسلامی پاکستان می نویسد:پدیده ی راکه غرب دموکراسی وبه زبان اردوجمهوریت نامیده می شودو درآن حاکمیت به جمهوریامردم تعلق می گیرد؛دراسلام خلافت جمهورنامیده می شود.دردموکراسی غربی،عزل ونصب رهبران توسط مردم صورت می گیردکه درجمهوریی اسلامی موردنظراسلام هم همین است.اما،تنهابااین تفاوت که دردموکراسی غربی دولت دموکراتیک حاکم مطلق است ودردموکراسی موردنظرما،خلافت جمهورتابع قانون الله می باشد.(4)داکتراشتیاق حسین قریشی مورخ پاکستانی می گوید:"نظرباین حدیث پیامبرکه امت من درگمراهی جمع نمی شود،ملت دردولت اسلامی به نمایندگی ازخدامی تواندحاکمیت مطلق اعمال کند."وحسن ابراهیم الهضیبی دومین مرشدعام اخوان المسلمین می گوید:"حاکمیت خدایک امراخلاقی می باشد"که باقریشی همسویی می نماید.دراین زمینه،سیدابوالاعلی مودودی تنهانیست،آیت الله منتظری دانشمندایرانی درآخرین کتاب خودبنام"اسلام آیین فطرت"نوشت که:درعصرحاضر،حکومت چیزی غیرازقراردادعقلانی میان حکومت کنندگان وحکومت شوندگان نیست.درخارج ازاین چارچوب، هیچ انسانی برای انسان های دیگرولایت نداردوهرانسانی ازاین نظرکه انسان است،حقوق بشری دارد.(5)درهمین راستا،داکترمحمد بدیع مرشدعام اخوان المسلمون/برادران مسلمان مصری طی مصاحبه باتلویزیون العربیه بتاریخ7اگست2010گفت:"مادولت مدنی باارزش های اسلامی می خواهیم."نظریه دولت مدنی راپیشترازمرشدعام اخوان،شیخ یوسف القرضاوی رئیس انجمن علمایی جهان اسلام مطرح کرده بود.عبدالرحمن وحیدرئیس نهضت علماورئیس جمهورپیشین اندونیزی می گویدکه:"درکشورمامانندخاورمیانه دین بنیاد دولت ملی نمی باشدومادولت رادارای خصلت مدنی می دانیم تاشرعی."
ازسخنان نهضت های اصول گرای دینی معلوم می شودکه آن ها به این سخن محمدعبده نواندیش دینی متوفی(1905)عودت کرده اندکه گفته بود:"دولت خصلت مدنی دارد،اماشریعت می تواندبه آن تعیین تکلیف کند."درهمین راستا،شیخ علی عبدالررازق درکتاب خود:اسلام واصول الحکم"تمام خلافت هاراجابرانه وظالمانه می داند.علامه محمداقبال،شاعر،ادیب،فیلسوف وسیاست مدارهندی،راجع به جمهوریت/دموکراسی باین نظراست که:"نظام جمهوری یادموکراتیک نزدیک ترین نظام به نظام موردنظراسلام می باشد."ازاین رو،زمانیکه اتاترک خلافت رالغووشورای ملی ایجادکرد.اقبال ازآن باین خاطراستقبال کردکه اداره ی اموریک کشوراسلامی توسط شورای ملی بهترازاداره ی شخصی ونزدیک به روح اسلام می باشد.امازمانیکه اتاترک به دین زدایی ازعرصه ی عمومی آغازید،خوش بینی اقبال نسبت به ترک های ملی گرا-لائیک به ناامیدی گرایید.
پیشترگفته شدکه درمسایل فرهنگی سنت گرایان وبنیادگرایان دربرخی مواردهمسومی شوندودربرخی موارداصول گرایان بانوگرایان همراه می شوندکه همسویی مودودی،اقبال ،منتظری،مرشدعام اخوان،واشتیاق حسین قریشی باعبدالرازق ومحمدعبده ،نمونه ی بارزآن می باشد.واضح است که درجهان اسلام تازمانیکه براستبدادسیاسی- نظامی- مذهبی ازنظردینی نه گفته نشود،راه بروی حقوق بشربازنمی شودواستبدادهم فقه رادرجای دین نشانده وازسنگرفقه علیه دین،دموکراسی وحقوق بشرحمله می کندودولت های دموکراتیک غربی هم بخاطرمنافع مالی- سیاسی استراتیژیک خودبه کمک آن می آید.دیدگاه فقهی مسلط برحوزه هایی تعلیمی- دینی- فرهنگی درکشورهای اسلامی، زیان بیش ازاندازه ی رابرفرایند دموکراتیک وحقوق بشرخواهی مسلمان هاواردکرده است، ومستبدان،بنیادگرایان وسنت گرایان هم که گه گاهی باهم دربرابرفراورده های فرهنگ غربی ازجمله دموکراسی وحقوق بشرکه باوجودشکاف میان فرهنگ هاوتمدن هااکنون به ارزش هایی جهان شمول تبدیل شده اند؛موضع مشترک می گیرند،بیشتربه فقه تکیه می کنندوهرگزبه خودزحمت نمی دهندکه به قرآن وحدیث مراجعه وازاصل شورا،بیعت،عدالت،اخلاق،برادری وبرابریی مسلمان هاچه حاکم وچه فرمان بردربرابرقانون وآزادی قوه ی قضائیه که درآن ها آمده است،سخن بگویند.بنابراین،دقت نمی فرمایندکه درقرآن،این آیه هم آمده است که:"افاتومنون بابعض الکتاب وتکفرون باالبعض/به بعض حصه ی کتاب ایمان می آوریدوبه بعضی حصه ی دیگرآن کفرمی ورزید."
بنابراین،این گونه مسلمان هاواقعاقرآن راگزینشی بکارمی گیرندوآن حصه که به نفع شان می باشدبرآن تاکیدوآن حصه که به سودجوی شان نمی خواند،آن راترک می کنند.ازاین رو،حاکمان وبنیادگرایان که هردوقرآن رابه فقه منحصروازفقه هم بخش کیفری آن راگرفته اند؛درواقع،قرآن رابه سطح قانون کیفری موردنظرخودفرودآورده اندوسزاواراین شده اندکه بگوئیم به برخی حصه ی دین باوروبه برخی حصه دیگرآن کفرورزیده اند.به سخن دیگر،اگراین گونه گزینشی بهره برداری کردن ازدین برطرف شود،راه هم بردموکراسی وهمچنان برحقوق بشردرکشورهای اسلامی بازمی شود.ازاین رو،آنچه که امروزنواندیشی دینی نامیده می شود،چیزی نیست مگرگرایش به نفی برخوردگزینشی باقرآن که قرن هاست ادامه داردواکنون سبب شده است که برخی بنیادگرایان وشبکه های خبریی غربی دین اسلام رابنام علم بردارخشونت سرزنش نمایند.
بادرنظرداشت آنچه گفته شد،لازم است بحث رااین طور دنبال نمائیم که ضرورنیست همه برداشت هاازدین بادموکراسی وحقوق بشرهمسازوهمراه شوند.ازاین رو،اگرتوقع کنیم که وهابیت عربستان یاولایت فقیه ایران یادستگاه نظامی- آخوندی پاکستان وطالبان خودساخته ی افغانی شان بادموکراسی وحقوق بشرموافق شوند،چیزی جزخیال پردازی وضیاع وقت نکرده ایم.ازهمه مهتراینکه،یکسان سازی چه به زوروچه باتشویق مخالف اصل کثرت گرایی ودیگراندیش پذیری می باشدکه مدرنیته/نواندیشی ومیوه ی آن،یعنی دموکراسی وحقوق بشردنبال آن می باشند.
طوریکه گفته آمد،حقوق بشردرجامعه ی تحقق پیدامی نمایدکه درآن اصل دموکراسی وحکومت قانون وآزادی قوه ی قضائیه وآزادیی رسانه هاتحقق پیداکرده باشند.روشن است که اسلام فقهی تابع اراده ی شیخ وشاه هرگزبه آن تن نمی دهد.ازاین رو،تنهاآن فهم وبرداشت دینی درجهان اسلام بادموکراسی وحقوق بشرهمخوانی می کندکه دوویژگی زیرراداشته باشد:نخست،ازفقه گذرکرده به قرآن وحدیث دست بزند.دوم،ازتمدن غربی وتفکرفقهی رایج درمیان مسلمان هابرداشت انتقادی داشته باشد.خوشبختانه که نواندیشان دینی کنشگردرکشورهای اسلامی دارایی هردوویژگی یادشده می باشند.
بنابراین،تازمانیکه دیدگاه اصول گرایان ونواندیشان دینی رادرباره ی دولت اسلامی یاجهموریی اسلامی موردنظرشان ندانیم،نمی توانیم باورنمائیم مشکل حقوق بشریی مسلمان هادریک جامعه ی مدرن چگونه حل می شود؟دکترتقی جعفری درباره ی حقوق دراسلام می نویسد:حقوق اساسی وکلی دراسلام که مبانی حقوق وآزادی های بشردراسلام راتشکیل میدهد،عبارت است از:1- حق حیات شایسته.2- حق کرامت.3- حق تعلیم وتربیت.4- حق آزادیی مسئولانه.5- حق مساوات درمقابل قوانین.(6)آنچه که ازقول جعفری آورده شد،حقوق انسان دراسلام بود.اکنون به سراغ داکترخورشیداحمدمی رویم که ازحقوق انسان دردولت اسلامی سخن می گوید.خورشیداحمد:دردولت اسلامی،شهروندان ازحقوق ذیل برخوردارمی باشند:1- حفظ جان،مال وناموس.2- حق آزادی شخصی.3- حق آزادی اندیشه ومسلک.4- مساوات دربرابرقانون.5- حق زندگی باعدالت.6- مساوات اجتماعی.7- حق تنقید،فریادواعتراض.8- حق انجمن سازی وآزادی نقل وحرکت.(7)ازنظرسیدقطب پایه ی حکومت اسلامی ازاین قراراست:سیستم حکومت دراسلام برپایه ی عدالت فرمان روایان وفرمان برداری افرادومشورت بین آن دوبناشده است واین هاخطوط اساسی وبزرگی است که سایررشته هاازآن متفرع شده است....سیدقطب:سیستم حکومت دراسلام کفیل برقراریی روابط بین حاکم وملت برپایه های ازصلح وعدالت واعتماداست که بوسیله ی آن بنای صلح اجتماعی،استوارومحکم می شود.حاکم جزازیک راه به مقام خاص خودنمی رسد:رغبت وتمایل مطلق ملت واختیارات آزادانه ی مردم .حکومتی که برپایه ی رضاواختیارمردم استوارباشدوبعدازمشاوره واجازه ی مردم روی کارآمده باشد،حکومتی است که اعتمادواطمنان دردل هاجای میدهدورضایت وآسودگی درقلب هابوجودمی آورد.ودراین صورت،دیگرجای برای فرارونفرت ازآن یاقیام برضدآن باقی نمی ماند.(8)داکترخلیفه عبدالحکیم دولت نمونه ی اسلام رادارای این گونه ویژگی ها می داند:3- خداوندهیچ انسانی رابه عقیده داشتن اجبارنکرده است.راه درست ازنادرست روشن شده است.عقیده وعدم آن به نتیجه ی خودمی رسد.عقیده ی اجباری عقیده نیست.5- غیرمسلمان هادردولت اسلامی به حیث شهروندان زندگی مسالمت آمیزداشته می توانند.آزادندکه دردفاع ازدولت اشتراک نکنندوبه عوض تامین امنیت جزیه بپردازند،آزادانه مذهب وفرهنگ خودراتمثیل کنندواگردفاع کنندازجزیه معافند.6- امتیازات نژادی درمیان نیست. بخاطرداشتن برجستگی ها،افرادبالاوپایین می شوند.7- راه های استثماربسته می باشد تاثروت بدست عده ی انگشت شمارجمع نشود.9- زنان موقف آزاداقتصادی دارند.دارایی موروثی وکمال شخصی آن هامی باشدکه درهرحالت ازآن بهره برداری کرده می توانند.10- یک دولت اسلامی واقعی شاهی بوده نمی تواند.یک جمهوری دموکراتیک می باشد.رئیس جمهورآزادانه به آرای مردم انتخاب می شودکه درآن تنهالیاقت واستعدادمعیارشده می تواند.11- حاکم مکلف می باشدکه یک شورای قانون گذاری وتصمیم گیری داشته باشدواعضای شورابراساس دانش ،لیاقت وتجربه برگزیده می شوند.طرزگزینش طبق شرایط واوضاع می باشد.درموضوعاتی که به عقیده ارتباط ندارد،غیرمسلمان هاازمشوره دادن محروم ساخته نمی شوند..12- طبقه ی خاص روحانی درجامعه ی اسلامی وجودندارد،شخصی که بهترزندگی مذهبی ودانش مذهبی داشته باشدمحترم می باشد،اماامتیازخاصی قانونی ندارد.13- مساوات دربرابرقانون- قانون فرقی میان مسلمان ونامسلمان دردوسیه های کیفری ومدنی نمی گذارد.هرکس می تواند دعوای قضای حتی علیه رئیس دولت دایرکند.نمونه های زیادی درتاریخ داریم.14- دستگاه قضایی ازاجرایی آزاداست.دردوره ی شاهی مطلقه وقتی که قضازیرفشاراصحاب قدرت قرارگرفت،امام ابوحنیفه رح ترجیح دادکه بزندان برودتابه مسندقضاوت.(9)
آنچه دربالابازتاب داده شد،دیدگاه اصول گرایان ونواندیشان دینی بودکه به گونه ی ازساختارحکومت ازنگاه اسلام نظرداشتندکه درصورت مستقرشدن درحدبالای ازرعایت حقوق بشرراتامین می کند.دراین بخش ازنوشته،خالی ازفایده نخواهدبوداگردرزمینه دیدگاه داکترطارق رمضان وداکترمجتهدشبستری هم بازتاب شود؛تافهمیده شودکه بدون استقرارنظام حکومت نماینده ی مردم،تامین حقوق بشریی آن هاناممکن به نظرمی رسد.اگردرکشورهای مسلمان،حقوق بشرباندازه ی فاجعه باری لگدمال می شود،به غیرنماینده بودن حکومت هاتعلق داردتادین اسلام. ازهمه مهم تراینکه درقرآن می توان موادسازگارباحقوق بشریافت،امادرفقه پیداکردن اصل سازگاریی دین باحقوق بشرناپیداست.هردوشخصیت نامبرده که درزیردیدگاهشان بازتاب داده می شود،نگاه معطوف به قرآن دارندتامعطوف به فقه.طارق رمضان می گوید:"من پنج اصل جدای ناپذیر برای قانون اساسی ونظام نامه ی قایلم که ازاین قرارند:حاکمیت قانون،شهروندان مساوی الحقوق،حق رای همگانی،اجباربه پاسخ گویی دربرابروظایف به عهده گرفته شده توسط منتخبین،تفکیک قوا،حالاباهرمدل تاریخی ی که خودرابه آن متعلق بدانند،این اصول جهان شمول اند."داکترشبستری می گوید:"درعصرحاضرکه پرسش اصلی سیاست"چگونه بایدحکومت کرد"است ونه"چه کسی بایدحکومت کند"حکومت باساختارعادلانه عینی وخارجی قدرت سیاسی،مشروعیت سیاسی پیدامی کندونه باعادل بودن حاکم.اگرساختارعینی وخارجی حکومت چنان باجَوروجباریت آمیخته شودکه عقلاآن رامشروع نشمرند،عالمان دین نمی توانند باین حربه که مشروعیت ازسویی خدامی آید،آن رامشروع بسازند.درست است که درکتاب وسنت روی حاکم عادل تکیه شده ونه روی عادلانه بودن سازمان وساختارقدرت سیاسی حکومت،امااین واقعیت علت تاریخی داردونه بنای تئوریک.درمحیط ظهورکتاب وسنت،حکومت هاحکومت افرادبود،افرادی که یاعادل اندویاستمگر.عقلای آن محیط،حکومت ستمگران رامشروع نمی شمردند.واقعیتی بنام"ساختارقدرت"درآن روزموردتوجه وشناخت اهل نظرنبود.کتاب وسنت هم درباب حکومت ازهمان روش پیروی کرده است ونه چیزدیگر.زبان کتاب وسنت درباب حکومت وعدالت، نه زبان فلسفه وعلوم سیاسی،بلکه یک زبان اخلاقی است که بردرک اخلاقی مخاطبان این ستون ازحکومت وعدالت درآن عصربناشده است."
باتوجه به گفته های بالا،واضح می شودکه ازبرداشت هاوگرایش هایی فعال دینی- سیاسی موجوددرکشورهای اسلامی،تنهادیدگاه وبرداشت دینی نواندیشان دینی وتااندازه ی اصول گرایان دینی باحقوق بشردرحدبالایی سازگاری می کند.دلیل سازگاریی برداشت دینی نواندیشان وناسازگاریی دیگرگرایش هاباحقوق بشراین است که یکی به فقه سلطانی، ودیگری به قرآن وسنت چسپیده است.روشن است که گرایش دینی که به مخالفت باحقوق بشربرخاسته است،چه سکولاروچه بنیادگراپاسخ گوی نیاززمان نیست.چرا؟باین خاطرکه اندیشه وبرداشت آن هاازدین،فاقدفهم دینی دربرگیرنده ی بیان حقوق وبیان آزادی انسان می باشد.حاکمان که بخاطرحفظ قدرت به ردحقوق بشرمی پردازند؛امافهم وبرداشت بنیادگرایان اسلامی، دارای شناخت دینی ی پذیرایی بیان آزادی وبیان حقوق مسلمان هانیست.ازاین رو،خیزش های بنیادگرایانه چیزی نیستند،مگرفریادی اعتراضی که هرگزنمی تواند بدیل حقوق بشرشود.ازاین رو،شیخ یوسف قرضاوی می گوید:سلفی ها/بنیادگرایان دوآتشه پس ازانقلاب25ژانویه درسیاست مصردرگیرشدند؛باوجوداینکه پیشترتظاهرات کنندگان راسرزنش می کردندکه بخاطرعدم فرمان بری ازفرمام روابی عقیده شده اند.سلفی هااکنون به تصویب قوانینی متکی برقرآن وآموزه هایی پیامبراصرارمی کنند.بربنیادگفته ی قرضاوی رئیس انجمن علمای جهان اسلام،خواست سلفی هامبنی برچنان قوانینی،هم متحجرانه وهم گزافه خواهانه می باشد.به حیث بدیل آن ها،قرضاوی طرفدارتفسیرآزادقرآن وسنت می باشد.به گفته ی قرضاوی،آموزه هاوفرمان هایی مذهبی بایدازنوتفسیرشوندتابانیاززمان همخوانی پیدانمایند.این کارایجاب می کندکه به تفسیرنوازمتون دینی پرداخته شودو انحصاربه تفسیرگذشتگان نشود.دراخیر،قرضاوی ازموضع اخوان تمجیدمی کندکه نمادبردباری شده است وبردولت مدنی اصرارداردکه برمبنای آموزه های اسلام باشدوبرابری وآزادی برای همه رابدون درنظرداشت گرایش های سیاسی،مذهبی،رنگ وصنف آن هاتامین نماید.(10)
مشکل سلفی هاوبنیادگرایان دینی باحقوق بشرازدومنبع سرچشمه می گیرد:نخست،سلفی هابه قرآن وسنت باتعطیل عقل تکیه می کنند.ازاین رو،قرضاوی پاسخ شان راداد.بنیادگرایان که درمقایسه باآن هاعقل راکمترتعطیل کرده اند،به فقه سلطانی تکیه می کنند،فقهی که درایران کارحقوق بشرراتمام کرده است.ازدیدگاه سلفی هاوبنیادگرایان،حقوق بشربرساخته ی ذهن ومغزآدمی می باشد،ازاین لحاظ، اهل ایمان که به شریعت/قانون الهی چسپیده اند،آن رابر تابند.به سخن دیگر،حقوق بشرزاده ی فکربشرمی باشدکه می توان به حکم عقل بشری آن رارد یادرآن بازنگری یابرایی آن بدیل درساخت که حقوق اسلامی بشرچنان مفهومی راتداعی می کند.بااینکه سلفی هاباسلاح قرآن وسنت وبنیادگرایان باقرآن وسنت وفقه سلطانی به جنگ حقوق بشرمی روند،قرآن که خیر!فقه وفقیه هم آن گونه نیست که آن هافکرمی کنند.
بطورنمونه،آیت الله منتظری که درفقه وفقاهت شهره بود،بافهم فقهی خودبه مخالفت باولی فقیه اول وکنونی ایران برخاست.اوکه بیشترازهرفقیهی به ناتوانی فقه تکلیف مداروحقوق گریزوحقوق بشرستیزآگاهی پیداکرده بود.دراخیرزندگی خودبه بحث درباره ی حقوق بشرروی آوردوراجع به حقوق بشرکتاب نوشت وبه حیث یک مجتهدبرجسته ی شیعی ازحقوق شهروندی پیروان فرقه بهایی که زیرفشارشدیدرژیم فقهی ایران قرارداشتندودارند،برخاست.آری!بنیادگرایان وسلفی هاچه درسنی وچه درشیعه به اجریی شریعت تاکیدمی ورزندوحقوق بشررامانعی درسرراه آن می پندارند.منتظری دراین زمینه می گوید:فرق است میان اجرای شریعت ازطریق اجبار(به گونه ی که طالبان افغانی- پاکستانی وایرانی به آن دست زدندومی زنند)،وتشویق حکومت به رغبت به شریعت تعبدی گری/برده گونه.حکومت دراجرای شریعت نه تنهامشکل پایبندی مردم به دین ودستورات دینی راحل نمی کندکه چه بساموجب گریزوستیزبادین هم می شود(طوریکه شریعت طالبی درافغانستان شد).خداوند دررابطه باارسال رسل وانزال کتب/فرستادن پیامبردان وفرودآوردن کتاب ها می فرماید:لیقوم الناس بالقسط/ تاخودمردم دراثرهدایت انبیا وکارفرهنگی وفکری آنان،عدالت رابرپادارندتاشائبه ی اجرای شریعت وعدالت بااجباروزوردربین نباشد.هدف ازاجرای مجازات های اسلامی وحدودالهی اصلاح جامعه وبازداشتن مجرمین وتنبیه آنان می باشد.ولکم فی القصاص حیاتُ.متقی هانزدخدابهترند:ان اکرمکم عندالله:این کرامت ارزشی هیچ تاثیری درحقوق اجتماعی نداردودرحقوق اجتماعی همه انسان هاصرف نظرازدرجه ایمان وتقوی آن ها- ازاین گونه حقوق بهره مندهستند.(11)
واضح است.چنان برداشتی ازدین،فقه ومجازات های اسلامی که سلفی هاوبنیادگرایان به آن پامی فشارندوآیت الله منتظری، هم خلاف آن را بیان وهم راه کارآینده رانیزبرای مسلمان هاارایه کرد،بزرگترین قربانی هایی خودرادرعربستان،پاکستان و... بویژه افغانستان ازمیان زنان برگزیده است.درعربستان زنان چنان به بردگی گرفته شده اندکه حتاحق رانندگی هم به آن هاداده نمی شود.درپاکستان که وضعیت حقوقی زنان دربخش هایی بیرون شهری ازوضعیت زنان عربستان هم وخیم تراست،حکومت درماه گذشته، قانونی رادرجهت بهبودوضع زندگی آن هادرپارلمان به تصویب رساندکه درصورت عملی شدن یک دیگرگونی ببارمی آورد.امادرافغانستان، بخاطرناکارآمدیی حکومت وخرافه هایی باقی مانده ازعهدقبیله سالاری ومردسالاری که دربرخی بخش هایی کشورهنوزهم برایی بقایی آن هاپافشاری می شود،ستم چندگانه برزنان ادامه دارد.
اکنون،بااینکه درافغانستان قوانین بهبودبخش درجهت نجات زنان تصویب شده وکمیسیون حقوق بشرنیززیراشراف یک زن کارمی کند،اماازستم روبافزایش علیه زنان کاسته نشده است.افزون برایکه کاسته نشده است،شکل وحشت باری هم به خودگرفته است.بطورنمونه،درگذشته ازدواج های جبری،مبادله ی زنان دربهای خون وآشتی درنزاع های میان قبیلگی وازدواج خردسالی چه بخاطرفقروچه بخاطرنادانی وجودداشت.امادرشرایط کنونی،تیزاب پاشی بروی دخترانی که درخواست ازدواج شان برای متقاضی رودشده یامی شود،به زشت ترین صورت درافغانستان راه یافته است.ازسوی دیگر،درسال های پسین خودکشی وخودسوزیی زنان بخاطرناگواریی زندگی وسخن ناشنوی پدران وشوهران به دیگرمصیبت های پیشینه ی زنان افغان افزوده شده است که درزیرسایه ی حکومت وکمیسیون حقوق بشرش مسخره می نماید.ازهمه اسف بارتر،بتاریخ2دیسامبر-10قوس1390،داستان غمبارگلناززن مظلوم وقربانی تجاوزوحشیانه راکه درنتیجه ی تجاوزدرزندان صاحب فزندهم شده بودوتوسط رئیس اداره ی کابل بخشش شدراشنیدیم.پرسش این است که گلنازچه گناهی کرده بودکه رئس حکومت افغانستان اورابخشش کرده است؟مگرقربانی تجاوزبایدبخشش شودیاپاداش داده شود!
بهرصورت،این هاوصدهانمونه ی دلخراش دیگرازوضع فاجعه بارحقوق بشریی زنان افغانستان حکایت می کنند.وضعی ناهنجارودلخراشی که پشت سرآن، هم جهل ونادانی وهم برداشت بنیادگرایانه وسلفی گریی حقوق بشرستیزازدین اسلام ایستاده اند. مسلمان هاچه سلفی وچه بنیادگراو...بایدبدانندکه نه دین اسلام آن است که آن هافهمیده اند ونه حقوق بشردرآن سطحی که آن هامی پندارند،درمخالفت باحقوق بشرقراردارد.دراین زمینه،داکترمحمدتقی جعفری می نویسد:توافق حقوق بشرازدیدگاه اسلام،باحقوق بشرازدیدگاه غرب،شایدبیش ازهشتاد درصدباشد.بااین که خاستگاه این دوسیستم حقوقی،دواقلیم ودونقطه ی متفاوت دنیاست که دارای عناصرفرهنگی متنوع هستند،بااین حال،این اتحادبسیارقابل توجه است.وقتی مادرمبانی اصلی حقوق جهانی بشردقت می کنیم،می بینیم این حقوق به طورطبیعی وفطری برای همۀ انسان هابایدمحفوظ بماند.وآن اصول عبارت انداز:1- اصل حیات شایسته.2- اصل کرامت انسانی که به حق کرامت ذاتی وحق کرامت ارزشی عالی تقسیم می شود.3- اصل تعلیم وتربیت.4- اصل آزادی مسئولانه.5- اصل تساوی همۀ افراد درمقابل قانون.این "اصول پنج گانه"رامی توان به عنوان اصول بنیادین وثابت برای حقوق بشردرطول تاریخ تابه امروزوحتی برای آینده درنظرگرفت....بخاطراختلاف مبانی که مادرتعریف وارزش انسانی داریم،بدیهی است اختلاف هادراین اصل زیربنایی موثرخواهدبود.به عنوان مثال،آنچه مادرحقوق بشرازدیدگاه غرب می بینیم،حق حیات است بدون مشروط بودن به شایستگی،درصورتی که درحقوق بشرازدیدگاه اسلام،حق حیات مقیدبه شایستگی است.یعنی:هرانسان،دارای حق حیات شایسته می باشد،نه صرفاًحیات،هرچندبه زجروشکنجه.مگراین که بگوییم:مجموع موادحقوق بشرازدیدگاه مغرب زمین نیزبرای انسان هاحق شایسته رااثبات می کند.امادرخودمادۀ مربوطه،قید"شایسته"وجودندارد.(12)طرفه این که،اسلام به حق حیات شایسته تاکیدمی کند،اما مسلمان ها،درشرایط کنونی درنا شایسته ترین گونه ی زندگی درجهان کنونی گیرمانده اندکه علت راباید درادامه ی حکومت های استبدادی وبرداشت سنتی وبنیادگرایانه ی حقوق بشرستیزازدین سراغ کرد .ازاین رو،مانبایدبه خودمان غره شویم!مافقط جان مان به لبمان رسیده است ازاین جهان پُرازظلم وستم.
پانویس ها:
1- تحقیق دردونظام حقوق جهانی بشرازدیدگاه اسلام وغرب وتطبیق آن دوبایک دیگر ازاستادمحمدتقی جعفری ص ص45-46
2-همان ص314پاورقی
3- نظریه ی فرهنگ درقرن بیستم ازدکتربشیریه چاپ اول1379ص132
4- اسلامی دستورکی تدوین سیدابوالاعلی مودودی دسوین اشاعت اگست1986ص25
5- تارنمای روندنو:درسوگ آن عزیزکه به پیمان خودباخداوفادارماند.گزارشی ازآرایی شبستری نوشته شده درتاریخ26دی-جدی1388
DSHABESTARI.BLOGFA.COM
6- تحقیق درنظام حقوق جهانی ازجعفری ص ص237-238
7-اسلامی نظریه حیات مولف خورشیداحمدسال اشاعت هفتم سال1982 شعبه ی تصنیف وتالیف وترجمه کراچی یونیورسیتی ص ص492-493
8- عدالت اجتماعی ازسیدقطب مترجمان:سیدهادی خسروشاهی ومحمدعلی گرامی چاپ هشتم ص194وزیربنای صلح جهانی ازسیدقطب مترجمان:سیدهادی خسروشاهی وزین العاب الدین قربانی چاپ اول1355 ص ص149-150
9-The prophet and his Message by Dr Khalifa A- Hakim institute of Islamic Culture pp391-393
10- Ikhwanweb.com/article.php?id=28341
مقایسه ی قرضاوی میان دیدگاه سیاسی اخوان وسلفی ها
11-شاخص هاوآموزه های دینی درزبان آیت الله منتظری مینادانای
تارنمای جرس8آذر-قوس1389
Rahesabz.net
12- تکاپوی اندیشه ها
مجموعه ای مصاحبه هاوگفتگوهای شخصیت های خارجی محمدتقی جعفری چاپ اول پاییز1389ص ص267-268
0 comments:
Post a Comment