Saturday, 24 December 2011

آسیب شناسی احزاب سیاسی


انسان معقول خودراباجهان منطبق می سازد.درحالی که،انسان غیرمعقول سعی می کندجهان رابرخویش منطبق سازد.
جارج برناردشاو
ابراهیم ورسجی
3-10-1390
زمانی که سخن ازآسیب شناسی احزاب سیاسی به میان می آید،نبایدنقش دوگونه جامعه راکه درآن ها احزاب سربلندمی کنند،نادیده گرفت:نخست،جامعه ی که مدرنیته/نواندیشی ومدرنیسم/نوسازی راپشت سرگذاشته است.دوم،جامعه ی که ازمدرنیته/نواندیشی گذرنکرده وبه مدرنیسم/نوسازی، آن هم نیمه کاره دست زده است.روشن است.درجامعه ی اولی که مدرنیته راتجربه کرده ومدرنیته هم عنصرمهم آن دیگراندیش پذیری می باشد،حزب یااحزاب سیاسی وضعیت بهتری درجهت به روزکردن خود دارند.اما،درجامعه ی دومی که مدرنیته تجربه نشده است ومدرنیسم هم به گونه نیمه کاره تجربه شده است،دیگراندیش پذیری وجودندارد.ازاین رو،وضعیت احزاب سیاسی نابسامان وناپایدارمی باشد.
باوجوداین که جامعه یاجامعه هاهردوتجربه رایکسان پشت سرنگذاشته اند،لازم است که احزاب سیاسی آسیب شناسی شوند.بدین لحاظ که احزاب سیاسی سه وظیه ی زیررابدوش دارندکه درهردوگونه جامعه ضرورت وجودیی خودراحتمی می سازند:نخست،حزب سیاسی درهرحالتی بدیل حکومت برسراقتداردرجهت رفع بحران رهبری می باشد.دوم،حزب سیاسی وظیفه ی آموزش وپرورش سیاسی مردم رابدوش دارد.سوم،پس ازانتخابات وآغازبکارمجلس نمایندگان وحکومت نو،حزب سیاسی، چه درموضع حزب حاکم وچه درموضع حزب مخالف،منافع مردم راجمع بندی وبرای تحقق آن ازطریق پارلمان وساختارحکومتی؛البته، پس ازمناقشه باحزب مخالف دردرون ساختارقدرت مطرح وکوشش می نماید.درغیرآن،پایگاه مردمی خودراازدست میدهد.
طوری که گفته شد،درجامعه ی که مدرنیته رابه آغوش گرفته است،انجام وظیفه، هم برای حزب حاکم وهم برای حزب مخالف بسیاردشوارنمی باشد.چراکه مشکل دیگراندیش پذیری ازپیش حل شده است.امادرجامعه ی که مدرنیته راتجربه نکرده است،بخاطرنبودفرهنگ دیگراندیش پذیروکثرت گرا،انجام وظیفه طوری که ایجاب می کند،هم برای حزب حاکم وهم برای حزب مخالف، دشوارمی باشد.ازهمه مهتراین که،درجامعه ی نارسیده به مدرنیته،حزب مخالف یادرزندان می باشدویااین که درجامعه زیرمراقبت شدیدپولیس امرارحیات می نماید.وضعیت احزاب مخالف درنظام های تک جزبی کمونیستی،نازیستی،فاشیستی وبنیادگرایی مذهبی مانندایران نمادآن می باشد.
بادرنظرداشت فرهنگ سیاسی مسلط برهردوجامعه ی نامبرده،آسیب شناسی یاآسیب پذیری احزاب درهردوگونه ی آسیب پذیریی ساختاری وآسیب پذیریی ایدئولوژیکی قابل بررسی می باشد.به سخن دیگر،آسیب هایاخاستگاه ایدئولوژیک یاخاستگاه ساختاری دارند.باین معناکه،دربرخی موارد،خودایدئولوژی مشکلزاودر موارد دیگر،ساختارحزبی- دولتی، ایدئولوژی  رادرجهت تحکیم پایه های قدرت،مصرف می کند.ازاین رو،ایجاب می کندکه موضوع آسیب پذیریی احزاب سیاسی درهردوقلمروایدئولوژیک- ساختاری به بررسی گرفته شود.بنابراین،لازم است که نخست تعریفی ازایدئولوژی ارایه شود.ازایدئولوژی تعریف های گونه گونی صورت گرفته است که نیازبه بازتاب همه ی آن هانیست.باتوجه به شماربی حساب تعریف هااز ایدئولوژی،تنهابه دوتعریف ازآن بسنده می شود.نخست،داریوش شایگان ایدئولوژی رااین گونه تعریف می نماید:ایدئولوژی نظامی ازعقایداست که ازنظرجامعه شناختی به یک گروه بندیی اقتصادی یاقومی یاغیرآن مربوط است وبه طرزیک جانبه منافع کمابیش آگاهانه این گروه رابصورت ناتاریخی گرایی، مقاومت دربرابرتحول،یامقاومت دربرابرانحلال کلیت هابیان می کند.ازاین رو،ایدئولوژی عبارت ازتبلورنظری شکلی ازآگاهی کاذب است.همه این عناصرحاضراند.بنابراین،ایدئولوژی تفکری است که به گروه اجتماعی مربوط می شود.همچنین تفکری ناتاریخی است.یعنی باهرتغییروتحول،باهرشکلی ازدیالیکتیک،سرناسازگاری دارد.بالآخره نوعی آگاهی کاذب است.(1)
ازآنجاکه تعریف شایگان ازایدئولوژی،بطورهمه گانی، ایدئولوژی هایی رایج درغرب وشرق یاجامعه های مدرن ونیمه مدرن رادربرمی گیرد.پس لازم است که تعریفی ازایدئولوژی نیزارایه شودکه زیادترباشرایط جوامع روبه توسعه مطابقت کرده بتواندیادرخوراین گونه جوامع باشد.چنین تعریفی راگی روشه خوب تربرای ماارایه می دهد.ایدئولوژی سیاسی ازنظرگی روشه:دربسیاری ازکشورهای درحال توسعه،جریان صنعتی شدن معمولاازخارج وتوسط یک قدرت خارجی واردشده است.چنین وضعیتی کمکی درجهت همنوای وتطابق کامل ایدئولوژی اقتصادی تولیدباجمعیت محلی نمی نماید،بلکه برعکس،این وضعیت مناسبی است برای ایجادمخالفت یامقاومت درمقابل ورودطرزفکرجدیدی که ارزش های سنتی راموردتهدیدقرارداده است.برای آنکه توده ی مردم،فعالانه درجنبش صنعتی واردشده وهدفی رادنبال نماید،معمولاًبایدبوسیله ی یک ایدئولوژی سیاسی به تحرک درآید.درکشورهای درحال توسعه،این فونکسیون/وظیفه راناسیونالیسم به عهده داردکه گاهی هم رنگ سوسیالیزمی کم وبیش رادیکال رابه خودمی گیرد.درحقیقت ناسیونالیسم،درعین حال به توسعه ی اقتصادی معنای جمعی تروروشن ترمیدهد.بدین ترتیب،ناسیونالیسم محتوای توسعه راوسیع وپرقدرت ساخته وبدان مجموعه ی ارزش هاوسمبول های رامیدهدکه قادراست باعث تهییج وتحریک جهش های جمعی یااستعدادهای فردی شود.بنابراین،ناسیونالیسم رابرای روح بخشیدن به توسعه ی اقتصادی،به مثابۀ هدفی واسطه درخدمتی هدفی عالی تردرنظرمی گیرند.بدین ترتیب،ایدئولوژی سیاسی می تواندباقدرت بخشیدن به ایدئولوژی اقتصادی،تولیدآن رایاری دهد....
ازپیش روشن است که دریک جامعه ی مذهبی،زمانی که ناسیونالیسم به حیث یک ایدئولوژی می کوشدنقش بازی نماید؛ودرعین حال،دست به نوآوری هم بزند.بدون شک،سبب می شودکه مذهب وپیروان آن احساس خطرکرده به مبارزه بیاغازند،به گونه ی که درکشورهای اسلامی شاهدآن درقالب اصول گرایی وبنیادگرایی اسلامی می باشیم.دراین صورت،ماشاهدبرآمدن ایدئولوژیی سیاسی- مذهبی خواهیم بود....ایدئولوژی های سیاسی- مذهبی:ناسیونالیسم وسوسیالیسم غالباًویژگی یک ایدئولوژی شبه مذهبی یانیمه مذهبی به خود می گیرند،وبصورت جای گزین برای احساسات مذهبی که به سرعت درحال اضمحلال است،جلوه گرمی شوند.دراین صورت،غالباًغیرمذهبی شدن رانتیجه ی صنعتی شدن می دانند.البته بدیهی است که دنیای صنعت،تمایزبارزی بین مقدس ونامقدس راکه درجوامع سنتی موردندارد،باعث می گردد.درحقیقت پرستیژ مربوبط به مشاغل مذهبی به اجزای کوچکی تقسیم گردیده ودرمشاغل مختلف دیگرانعکاس می یابد.بهرحال،این پدیده ی غیرمذهبی شدن لزوماًبه معنای بی تفاوتی مذهبی نیست،بلکه می تواندهمراباظهورمسلک های جدید،کلیساهای ملی وجنبش های مذهبی باشدکه نمونه های آن رامی توان هم درکشورهای درحال توسعه(بویژه کشورهای اسلامی) وهم درکشورهای پیشرفته ترصنعتی مشاهده نمود.بدین ترتیب ناسیونالیسم به جای آنکه جایگزین مذهب گردد،غالبابدرون مذهب راه می یابد یاباآن همراه می گردد(موضوعی که دررابطه باناسیونالیسم عربی زیادهمخوانی می کند)وبدین صورت،کلیساهای ملی،مذاهب(فرقه های)قبیله ی،اجتماعات پنهانی وگروه های فشارسیاسی- مذهبی شکل می گیرند.اضافه کنیم که ناهمگنی هاوجدای های مختلفی که توسعۀ اقتصادی بین نحوۀ زندگی جامعۀ سنتی وشهرهای صنعتی بوجودمی آورد،موجب ایجادحالات  بی اعتمادی،اضطراب،احساس انزوا وجدای ودرماندگی وخصوصادربخش های ازجامعه که ازدیگرگونی بهره ی نداشته است،می گرددواین خودزمینه ی جامعه شناختی وروان شناختی مناسبی برای شکوفای وگسترش جنبش های مذهبی،خصوصاجنبش های اساسی وبنیادی می باشد.(2)
احزاب سیاسی ملی گراودرظاهرترقی خواه که بربنیاداین نظریه ی غربی که صنعتی کردن ونوسازیی جامعه، مذهب راازمیدان بیرون می نماید،درهردوعرصه ی صنعتی سازی وتوسعه ی اجتماعی- سیاسی – فرهنگی واقتصادی درکشورهای اسلامی، به گونه ی مرگباری شکست خورده اند.دلیل عمده ی شکست آن هااین بودکه دیگراندیش پذیری راحتادرسطح دولت های سنتی پیش ازخودهم نپذیرفتند.ازهمه مهمتراین که،ایدئولوژی سیاسی ملی گرایانه ی خودراکه خاستگاه غربی داشت،دربسترفرهنگ بومی جاانداخته نتوانستند.افزون براین،ملت های خودرابیشتریابرابربااستعمارسرکوب وبه باورهای دینی شان تاخت وتازکردندکه نتیجه ی آن،نارضایتی گسترده ی مردم نسبت به حکومت های ملی گرا- سکولار- سنتی- مذهبی نمابود.ازاین رو،برای مدیریت مردم بزورگویی روی آورده همان گونه که ازطریق ارتش قدرت سیاسی راقبضه کرده بودندبااتکابرآن حکومت کردند.باین هم بسنده نکرده،پس ازقبضه ی قدرت توسط ارتش،کوشیدندکه سکولاریسم رابه حیث دین دولت ملی جایگزین دین اسلام نمایند.این سیاست،سه پیامد داشت:نخست،ادغام حزب وایدئولوژیی ملی- سکولاردرساختاردولت.دوم،ادامه ی حکومت ملی- ضدمردمی باسرکوب وخفقان سیاسی- فکریی همراه باغارت سرمایه ی ملی وبزیرخط فقرراندن اکثریت مردم.وضعیتی که درمصرازناصرتامبارک،درسوریه ی اسدهاازچهل سال بدین سو،درلیبی قذافی برای چهل ودوسال،ودرعراق صدام حسین همین طورمردم راشکنجه دادوبازدهی خودرابه گونه ی خیزش های آزادی خواهانه وعزت طلبانه ی عرب هابنام بهارعربی که تاکنون چندمستبدخودسرراسرنگون ودیگران به سرنگونی نزدیک کرده است،تحویل داد.سوم،سربرآوردن احزاب اسلامی که ازفربه ترشدن تندروان آن ها؛هم مسلمان هاوهم غربی ها،به هراس افتاده اند.
اکنون که خیزش های عربی- اسلامی درحال پایان بخشیدن به عصرایدئولوژیی ملی گرا- سکولار- لائیک دراکثرکشورهای اسلامی می باشد،ببینیم که احزاب اسلامی دارایی چه متاعی برای عرضه کردن دربازارفکری- فرهنگی- سیاسی- اقتصادیی جهان اسلام می باشند؟اگرتجربه ی آن هارادرافغانستان وایران سنجه بگیریم،آینده تاریک به نظرمی رسد.بهرصورت،درنهضت های سیاسی- مذهبی مسلمان ها،بیشترازمشکل سازمانی- ساختاری،مشکل اندیشه ی وفهم دینی امروزین یاایدئولوژیک، ضایعه آفرینی کرده است.واین ضایعه آفرینی،به تعریف اسلام به حیث یک ایدئولوژیی سیاسی دولت ملی هم رابطه ی تنگاتنگ دارد.دررابطه بانارسایی های فهم دینی نهضت های اسلامی معاصر،دکترمحمدمجتهدشبستری می نویسد:درباره ی آن بخش ازنهضت های سیاسی جهان اسلام که باانگیزه ی دینی بوقوع پیوسته،دونکته ی اساسی توجه انسان رابه خودجلب می کند:نکته ی اول این است که بخش اعظم این نهضت هابانوسازی اساسی وکافی درمبانی عقیدتی مسلمین که شرط لازم موفقیت نهضت هابود،همراه نبود.ونکته ی دوم این که،بنیان گذاران این نهضت ها،ماهیت وروش کاری راکه شروع کرده بودند،بدرستی روشن نساختند.بدین ترتیب،مطلب اول به"علم کلام"مروبط می شود،ومطلب دوم، به"معرفت شناسی".مادرباره ی هریک ازاین دومطلب،به توضیح مختصری بسنده می کنیم:1- درجهان اسلام،ازانحطاط مسلمین درگذشته،لزوم پیشرفت وترقی وتوسعۀ آنان،مبارزه بادولت های استعمارگر،ضرورت تاسیس نظام های سیاسی واقتصادی سالم ومانندآن هاگفت وگوبعمل آمد.جنبش های متعددی بالهام گرفتن ازاین مسایل بوقوع پیوست؛مسلمانان خودراموظف به رفع پریشانی های خویش میدانندواساساًبرطبق کدام اصل اعتقادی وضع موجودرا"پریشانی وانحطاط"تلقی می کنند،بسیارکم سخن گفته شد.چنانکه دربارۀ این مطلب که عوامل اعتقادی این پریشانی وانحطاط گذشته بوده است نیزگفت وگوهای محدودی انجام گرفت.متفکران مسلمان پیش ازآنکه معنای انحطاط ویاترقی وپیشرفت وتوسعه راازدیدگاه اسلام روشن سازند،علیه آن به فعالیت پرداختند.بحث های معدودی ومحدودی دربارۀ مسائلی چون"رابطۀ اسلام باعلم"،"فقرازنظراسلام"،"رابطۀ دنیاوآخرت"و...صورت گرفت.2- جدی تلقی نشدن مباحث فوق درمیان بسیاری ازمتفکران مسلمان،پیامدهای دیگری رانیزبدنبال داشت.آن پیامدهااین بودکه هویت وروش بازسازی مبانی اعتقادی؛ ودرنتیجه، نظام های سیاسی واقتصادی نیزبدرستی درمیان متفکران مسلمان موردبحث قرارنگرفت.درمیان مسلمین،کسانی چون محمدعبده واقبال همت خودرابیشترصرف احیای فکردینی وبازسازی مفاهیم اعتقادی وسیاسی اسلام کردند؛ولی هویت این بازسازی وارزش علمی روشی که برای آن بکارمی رفت؛بصورت یک مطلب مستقل که به"معرفت شناسی"مربوط می شود،هرگزبصورت جدی موردبحث قرارنگرفت....این تخطئه هاموجب گردیدکه نهضت های سیاسی مسلمین بیش ازمبانی فکری وعقیدتی،برشعارهاواحساسات وعواطف مردم مسلمان تکیه کنندواین خسارتی بودبسیاربزرگ....(برای بیرون رفت ازوضع ناگوارکنونی)،ملت های جویای پیشرفت،بایدتسلیم تغییرات سازگارباقوانین تکامل اقتصادی شوند.(3)
بدبختانه،مستبدان نظامی- ایدئولوژیک حاکم برمسلمان هاوسازمان هایی مذهبی- سیاسی چه بنیادگراوچه اصول گرای اسلامی ازتاریخ تحولات سیاسی- اجتماعی- اقتصادی وفرهنگی که هم ایدئولوژی وهم ساختارسیاسی- نظامی موردنظرشان راکم رنگ یاازگردونه بیرون کرده یادرحال بیرون کردن می باشد،درس نمی گیرند.دراین درس نگرفتن ازتاریخ،اولی هانمی خواهندقدرت خودکامه شان راازدست بدهند،وسازمان هایی مذهبی- سیاسی مسلمان ازرنج دوگانه درشکنجه می باشند:نخست این که،به گفته ی شبستری درنوسازی وبه روزکردن مبانی اعتقادی ومعرفتی خودمشکل دارند.دوم این که،درصورت رسیدن به قدرت، بنام حکومت دینی درفکراحیایی استبدادنظامی- مذهبی می باشند؛پدیده ی که درایران وافغانستان امتحان ناکام خودراداده است.
مشکل احزاب سیاسی غربی باایدئولوژی های لیبرال دموکراسی،سوسیا ل دموکراسی وکمونیستی رادیدیم که اولی بخاطربحران ایدئولوژیکی- ساختاری، آله ی دست بنگاه های سرمایه وشرکت های بزرگ مالی- نفتی شدکه نتیجه ی این چرخش منفی درعرصه ی اجتماعی- اقتصادی، دموکراسی هایی باشهروندان نابرابرواقلیت یک درصدی سرمایدارواکثریت مطلق99درصدیی ناداران می باشد.نادارانی که خودرادرامریکابزرگترین لیبرال دموکراسی جهان باشعار"ما99درصدهستیم"،زیرنام"جنبش وال استریت/مرکزسرمایداریی جهانی منظم کرده است،ودردیگربخش های جهان هم این نهضت راه افتاده وخواب سرمایداران وسران احزاب سیاسی نوکرآن ها راپریشان کرده است.اگرناداران جهان علیه یک درصدمردم یاسران احزاب سیاسی وسرمایداران بزرگ خروشیده اند،سازمان های سوسیالیستی یاسوسیال دموکراسی درغرب بخاطرسابقه ی سازش های خودباسرمایداران وسربرتافتن ازاندیشه ی دولت رفاه پس ازنابودی کمونیسم روسی،درموقعیتی قرارندارندکه اعتمادجنبش ما99درصدهستیم راجلب نمایند.به کمونیست ها، رهبرشان مارکس گفته بودکه مبارزه ی طبقاتی نمایید!آقایان برخلاف فرمایش استاد،جنگ طبقاتی رانادیده گرفته به جنگ علیه دین مردم پرداختند.موضوعی که به نفع سرمایداری تمام شد.بااین همه سردرگمی که درجناح سوسیالیست وکمونیست جهانی غالب شده وازبحران ایدئولوژیک- ساختاری درآن هاحکایت می کند،ازاین حقیقت نمی توان انکارورزیدکه روندکلی اموردرجهان به سودچپ وبه زیان راست می باشد.این که، ازاین روند،چپ هاچگونه بهره برداری می نمایند،بایدمنتظرنشست!
بهرصورت،موقعیت احزاب مذهبی- سیاسی ازهمه دشوارتربه نظرمی رسد.دشواریی که چندبعدی به نظرمی رسد.تاجای که به بعدسیاسی دشواریی مذهبی های سیاسی ارتباط می گیرد،موضوع باانعطاف ها ونرمش های سازشکارانه ممکن کاهش یاموقتاحل شود.اما،جنبه ی ایدئولوژیک ومعناشناختی یامعرفتی موضوع، راه حل بنیادی می طلبد،پرسمانی که باین زودی هاحل کردن آن میسرنمی باشد.دراین زمینه،دشواری های پیشرو،تنهابه نهضت های دینی- سیاسی مسلمان خلاصه نمی شود،بلکه کارکرد دولت های باصطلاح ملی حاکم برمسلمان هاهم به افزایش دشواری کمک کرده است ومی کند.بطورنمونه،درخاورمیانه،حاکمان دین اسلام راپایه ی دولت ملی ساخته اند؛موضوعی که هم دین رادرقدرت مسخ کرده وهم سبب دوام استبدادوعقب ماندگی مادی- فرهنگی- اقتصادی واجتماعی مسلمان هاشده است.زمام داران مسلمان،این سیاست خاینانه رانه بخاطرخدمت به اسلام ومسلمان ها،بلکه برای ادامه ی حکومت ستمگرانه ی خود وبه بردگی سیاسی وفکری کشاندن مسلمان ها دنبال می نمایند.زمام داران مسلمان به باورخودادامه ی همان خلیفه های ستمگردیروزین می باشندکه جزبدبختی چیزی دیگری به امت بارمغان نیاورده اند.
ازاین رو،حق باشیخ علی عبدالرازق دانشمندمصری است که خلافت راهمزادزورگوی وستمگری می نامد.عبدالرازق:خلافت همواره بازوربرقراروباسرکوب وستم حفظ شده است.به همین جهت است که علم سیاست همواره یک علم بی باروبربوده،واثارسیاسی درمیان مسلمان هااین همه معدودوکمیاب می باشد.(3)وهین کمیاب بودن نوشته های سیاسی درجامعه ی اسلامی، باعث ادامه ی استبدادنظامی- مذهبی ازیک طرف،وسربلندکردن تحجرمذهبی ازطرف دیگرمی باشد.دولت های سنتی خودکامه ودولت های باصطلاح مدرن نما- سکولارهردودرخاورمیانه ودیگربخش های جهان اسلام بابهره برداریی ناروازدین که دربسیاری مواردخودراامیرمومنان،ولی فقیه ورئیس جمهوری اسلامی میدانستندومیدانند،زورگفتندوفضای فکری- سیاسی رابستندودین رادست مایه ی دولت های ملی نماساختند.سیاستی که نتیجه ی آن،عقب ماندگی مسلمان هادرهمه بخش های علوم،بویژه علوم انسانی می باشد.
اکنون که به لطف انقلاب رسانه ی وشکستن وفروافتادن دیوارهای ضخیم،بلندوزمخت سانسور،استبدادهایی حاکم درحال فروریختن می باشند،واحزاب مذهبی درخاورمیانه بازارگرمی پیداکرده اند،امیدمی رودکه اشتباهات دولت های خودسرملی گرا- سکولاروسنتی- مذهبی نماراتکرارننمایند.ازبزرگترین غلطی عمدی یااحمقانه ی زمام داران خلیفگی- سلطانی مسلمان، این بودکه دین راپایه دولت ملی اعلام کردندتادین باوران راخوبتربدوشند.اگردین پایه ی دولت ملی قرارداده شود،بیشتراز50دولت ملی درجهان اسلام وجود داردو50گونه دین خواهیم داشت.پایه ی دولت ملی ساختن دین؛به همان اندازه بحرانزامی باشدکه به ایدئولوژیی سیاسی مبدل کردن آن.درصف سران نهضت های اسلامی سده ی بیستم جهان اسلام،جمعیت اخوان المسلمین/برادران مسلمان دین رابادولت وقرآن راباقانون یکی دانسته بودوراه حل همه ی مشکلات مسلمان هاراهم دردین سراغ می کردکه اشتباه بودواکنون معلوم می شودکه بابالاآمدن درسیاست وتاکیدبردولت مدنی،غلطی خودراتصحیح می کند.
پیشترازاخوان،ابوالاعلی مودودی رهبرفکریی نهضت اسلامی هند،پاکستان وبنگله دیش،درزمینه هشدارداده بود!مودودی:استفاده ازاسلام راکه یک دین جهانی است به عنوان دست مایۀ ایدئولوژیک حکومت ملی نادرست شمرد....مودودی هرگزبه استلزام نظام های جامع القواکه ایدئولوژی راتنهااصل رهنمای اعمال دولت قرارمیدهند،گرفتارنمی شودوایدئولوژی رامطمئن ترین دفاع درقبال فساداعمال قدرت میداند....ایدئولوژی اسلامی باحراست ذهن ازهمه تعصبات خانوادگی،قومی ونژادی، نقیض ونافی ناسیونالیسم است.(5)اینجاایدئولوژی درواقع همان نقشی رابدوش می گیردکه درسایه فرهنگ روشنگری،روشنفکربدوش داشت ودارد،یعنی نقد قدرت.تازمانی که وظیفه ی ایدئولوژی وسازمان یارابطه ی ایدئولوژی یادین ودولت به گونه ی امروزین تعریف نشود،وموضوع آسیب پذیریی احزاب سیاسی چه مذهبی وچه سکولاردرست واکاوی وتدابیرعاجل روی دست گرفته نشود،برآمدن افرادقدرت پرست وفرصت طلب درراس قدرت وبازخوانی استبدادحتمی می باشد.ازسوی دیگر،درچنان شرایطی،فروپاشی هیچ رژیم خودسرومستبدی به مدینه فاضله یاحکومت ممثل اراده وخواسته های مردم منجرنمی شود.برای مبارزان روشنفکران است که بکوشندروابط اجتماعی- اقتصادی وسیاسی جدیدبرقرارنمایندوهمین روابط جدیداست که به نوبه ی خودمی تواندحکومت هاراقانونمندومردمی وبی عدالتی هارانابودکند.همه میدانندکه فقر،بی عدالتی،جنایت،ناکارآمدیی ساختاری وتخریب محیط زیست فراورده های حکومت های ستمگروجنایت کارمی باشند.درمصر،روزسه شنبه29قوس1390،درمیدان تحریر،همه ی جهانیان مشاهده کردندکه نظامی هاوامنیتی های شورای نظامی حاکم برآن کشور،چگونه یک زن جوان مبارزرا برهنه کرده وزدوکوب می کردند؟این رخ دادنفرت انگیزدرحالی که ازیک طرف، سرزنش جهانی رابه همراه داشت،ازطرف دیگر،ثابت کردکه استبدادنظامی حاکم برمسلمان هاباین زودی صحنه راترک نمی کند.پس بایدکمربست ومبارزه کردتاهمه گونه های زورگویی وجنایت نابودشوند؛چه جنایتی که عامل آن یک سکولارستمگر،مانندبشاراسدسوریه باشد،وچه جنایتی که عامل آن یک بینادگرایی آخوندی- طالبی مانندخامنه ی درایران باشد،وچه جنایتی عامل آن ژنرال های پاکستانی وطالبان نوکرشان دردوطرف مرزهای افغانستان وپاکستان باشند،وچه جنایتی که عامل آن لیبرال موکراتی مانندجورج بوش باشد،وچه جنایتی عامل آن کمونیستی مانندپل پت وهمراهانش ازافغانستان تازیمبابویه، باشند.امادراین مسیرپُربم وزیر،وظیفه ی مبارزان مسلمان، ازهرنگاه دشوارترمی باشد.باین خاطرکه درچندسنگربایدبرزمند:درسنگربراندازی طبقه ی مستبدومفسدحاکم،درسنگرپاکسازیی دین ازآلودگی های استبدادشاه وشیخ، ودرسنگری عقلانی به گفته ی برناردشاو، منطبق کردن خودواندیشه ی خودبامقتضیات جهان نو.ازهمه مهمتر،نجات دین ووطن خودازایدئولوژیک سازیی مقدسات ودرخدمت قدرت درآوردن آن.
پانویس ها:
1- زیرآسمان های کبود،گفت وگوی داریوش شایگان بارامین جهان بگلوص154
2- تغییرات اجتماعی ازگی روشه، ترجمه:ازدکترمنصوروثوقی چاپ دوم1368ص ص229-231
3- گرایش های سیاسی درجهان عرب ازمجیدخدوری ترجمه:ازعبدالرحمن عالم،از دیباچه ی برکتاب خدوری ازمحمدمجتهدشبستری ص8
4- تفکرنوین سیاسی دراسلام معاصر،نوشته ی حمیدعنایت، ترجمه:ازبهاءالدین خرمشاهی ص117
5- همان ص ص182و186

0 comments:

Post a Comment