جامعه ی مدنی محل بروزتنوع وگونه گونی است.
توکویل
ابراهیم ورسجی
8-10-1390
پس ازرخ دادیازدهم سیپتامبر2001وبراندازیی رژیم مزدوروقرون وسطایی طالبان،درکنارمطرح شدن حقوق بشر،دموکراسی،حکومت قانون وآزادیی رسانه ها،موضوع جامعه ی مدنی ونقش نهادهایی غیردولتی درراه اندازیی وپیشبردآن به گونه ی داغی درافغانستان بمیان آمد.بااین که،سرنوشت کوشش هابرای تحقق جامعه ی مدنی مانند دیگرهمراهان نش درافغانستان درتونل درازوتاریک،بدون هیچ چراغی درانتهای آن مبهم به نظرمی رسد؛ونهادهایی غیردولتی باین بهانه پول های کلانی رانوش جان کرده اند.بحثی بنیادی دراین زمینه،بخاطراهمیت وارزشمندیی آن درافغانستان آزادودموکراتیک فردا،خالی ازفایده نخواهدبود.
ازاین رو،نویسنده مفیدمی داندکه موضوع جامعه ی مدنی رادرسه بخش زیرموردبررسی قراردهد:نخست،معناومفهوم وخاستگاه جامعه ی مدنی.دوم،دیدگاه اسلام ومسلمان هادرباره ی جامعه ی مدنی.سوم،مطرح شدن جامعه مدنی براستی یابرای تجارت توسط نهادهایی غیردولتی، وبرخورد ذهنی گرایانه ی برخی فرهنگیان یانیمه فرهنگیان وروزنامه نگاران افغانستان درزمینه.ازواژه ی روشنفکردراین رابطه باین خاطرنام گرفته نشدکه روشنفکر تعریفی داردکه بسیاری مدعیان آن درکشورماازعهده ی آن برآمده نمی تواند.بطورنمونه،ساده ترین تعریف روشنفکر،خردگرایی،نقد دولت وقدرت،دفاع ازحقیقت وعدالت،نقدخودوجامعه می باشد.اگرکسانی درجامعه ی افغانستان وجود داشته باشندوسنجه هایی نامبرده رابرآورده کرده بتوانندکه من تاکنون موفق به شناسایی آن هانشده ام؛مراازین لحاظ که توفیقی درشناخت آن هابرایم میسرنشده است،معذورم دارند.
بهرصورت،جامعه ی مدنی مانند دیگرپدیده های نو،ازجمله:آزادیی فردی،حقوق بشر،حکومت محدودبه قانون،قوه ی قضائیه ی آزاد،احزاب سیاسی،آزادیی مطبوعات ورسانه ها،دموکراسی،جهانی شدن،انتخابات دموکراتیک وآزادبرای بزیروبالاکشیدن زمام داران وپارلمان، ازپدیده های جهان نومی باشدکه درجهان پیشامدرن نمی توان اثری ازآن سراغ کرد.نگاهی به تاریخ سیاسی جهان سنتی روشن می سازد که درآن دوره ی طولانی ازتاریخ بشر،شاه،شیخ وفئودال/بزرگ مالک برسیاست،اقتصاد وفرهنگ مردم فرمان می راندند،وجدایی میان دولت باترکیب نامبرده وجامعه وجود نداشت.ازسوی دیگر،درسراسرتاریخ سده هایی میانه ی اروپاکه مدرنیته وبه پیروی ازآن جامعه مدنی درآن بخش ازجهان برخاست،دولت مطلقه ی پاپ باکمی مزاحمتِ سلطان وپیرویی بی وچرای فئودال ها/بزرگ مالکان ادامه داشته است.درنیمه ی دوم سده ی پانزدهم،رنسانس/نوزایی سربلند کرده بابازخوانی فلسفه ی یونان ودولت وسیاست روم باستان،فرهنگ،جهان بینی و سلطه ی کلیسارابه چالش می کشد.ودرادامه ی نوزایی است که جهان سنتی،فلسفه ی سیاسی وشیوه ی حکومتی آن زیرسوال می رود،وبابرآمدن ماکیاولی به حیث اندیشمندسیاسی ومارتین لوترنواندیش مذهبی جهان نوآغازمی شود.
به گواهی تاریخ،درمرحله ی گذارازجهان سنتی- مذهبی به جهان نوکه لائیک- سکولارمی باشد،دولت مطلقه ی مدرن جایگزین دولت مطلقه ی مذهب وکلیسامی شود.دولت مطلقه ی نو،بدوکارزیردست می زند:نخست،زیرساخت های اقتصادی- فرهنگی رافراهم می کند.دوم،بادست رسی به فن آوریی نظامی نوبه جهان گشایی دست زده، نخست قاره ی امریکا؛ودرگام دوم، افریقاوآسیارابه گونه ی تجارتی- نظامی واقتصادی مستعمره می سازد.ثروت گردآمده ازتجارت واستثمارسرزمین های مستعمراتی،سرمایداریی شهری ودولتی رادرغرب اروپافربه ترمی نماید.درهمین دوره است که انقلاب صنعتی بوقوع می پیوندد،انقلابی که شیوه ی زندگی مردم راهم دربخش اقتصادوهم دربخش فرهنگ دیگرگون می سازد.
همزمان با انقلاب صنعتی وفرهنگ بورژوایی- شهری ومیوه آوردن دانشگاه ها،طبقه ی جدیدروشنفکرعرض اندام می کند.ازآنجاکه نواندیشی درغرب،نخست، به نقدمذهب وکلیساشتافته بودودرنقدکلیساحمایت سلطان های ضعیف رانیزباخود داشت.پس ازبه عقب راندن مذهب کلیسایی که نواندیشی مذهبی هم دراین پس رانی همکاربود،نواندیشی، چه مذهبی وچه سکولار،به سراغ نقد قدرت شاهان مطلق العنان شتافت.اگراندیشه ی سیاسی ماکیاولی وهابز،طرفداری ازشاهان خودکامه ی کارآمدمی کرد،فلسفه ی سیاسی- حقوقی جان لاک،منتسکیووروسو،به تقسیم قوای دولتی وقراردادی کردن رابطه میان دولت وجامعه تاکیدگذاشت.درزمینه،...جان لاک تاکید داشت که وضع انسان هادریک حکومت استبدادی یاخودرای، بدترین وضع جنگ است.آرامش وسکوت ناشی ازترس درجامعه ی استبدادی به معنای صلح نیست،بلکه به معنای جنگ باتاخیریاتسلیم وانفعال است.جامعه ی صلح آمیزجامعه ی است که درآن صلح وآرامش درسایه ی رضایت،توافق وتساهل بوجودمی آیدونظم حاکم برجامعه ناشی اززوروتهدیدقدرت حاکم نیست،بلکه نتیجه ی پیروی ازیک سلسله قواعدکلی وقوانین عام مستقل ازهرگونه اراده ی فردی است.قوانین کلی ومستقل ازاراده ی قدرتمندان(حاکمان)درجامعه ی مدرن،درواقع شکل دنیوی شده ی احکام دینی است.منشااین احکام، خواست خداوندبود،یعنی متعین به اراده ی فردی انسان هانمی باشد.(1)بدون شک،نتیجه ی نوشته های دانشمندان نامبرده بودکه به گونه ی انقلاب مسالمت آمیزانگلیس،انقلاب امریکاوانقلاب کبیرفرانسه وانقلاب1848اروپاظهوروسبب شدکه زمام داران مطلق العنان، چاره ی جزتسلیم دربرابراراده ی مردم نداشته باشند.به سخن دیگر،انقلاب انگلیس،روابط میان شاه،اشرافیت ومردم رادیگرگون کرد،وانقلاب فرانسه طبقه ی حاکمه ی سیاسی- مذهبی ومالی رابزیرکشیدوبمردم این باوررابخشیدکه تصمیم گیرنده ی سرنوشت خویش می باشند،یعنی جامعه ی مدنی برآمدکرده است.دراین راستا،هگل ومارکس:هردوفهمیده بودند که باپیدایش جهان مدرن،دولت سیاسی وجامعه ی مدنی برای نخستین بارازهم تفکیک شدند.درواقع،درقرون وسطی،جامعه ی مدنی به معنی کنونی آن وجودنداشت.درآن زمان،عرصه ی خصوصی مستقیماًسیاسی بود.انقلاب فرانسه درحکم آخرین کنشی بودکه طبقات سیاسی رابه طبقات اجتماعی مبدل کرد.یعنی اختلاف طبقاتی رابه یک جدای غیرسیاسی که فقط به زندگی خصوصی مربوط است،مبدل کرد.(2)ازاین به بعداست که مرززمخت میان جامعه ی سیاسی(دولت واحزاب سیاسی)وجامعه ی مدنی کشیده می شود.درواقع،پس ازهمین خط کشی میان جامعه ی سیاسی وملت است که پدیده ی بنام جامعه ی مدنی واردمعرکه ی سرنوشت ساززندگی مردم می شود.
ازآنجاکه هم درجهان سنتی وهم درجهان نو پدیده ی دولت وقدرت حضورداشته است،بدون تعریف دولت وقدرت،بویژه قدرت اجتماعی مشکل است به کنه جامعه ی مدنی پی برد.واضح است که قدرت سیاسی برخاسته ازقدرت اجتماعی یانمادآن می باشد.پس لازم است که اولترازهمه به سراغ قدرت اجتماعی برویم.قدرت اجتماعی ازقبیل:قدرت خانوادگی،قدرت اقتصادی،قدرت مذهبی،حاکمیت نظامی و...قدرت سیاسی عبارت است ازنوعی قدرت اجتماعی که مخصوص آن مقوله ازگروه های است که بنام جوامع مدنی شهرت دارند....قدرت سیاسی نوعی قدرت اجتماعی خاصی جامعه ی مدنی است.ازاین نکته این نتیجه حاصل می گرددکه قدرت سیاسی دووظیفه داردکه یکی نگهداری نظم است ودیگری تحریک به پیشرفت به حداکثر.دریک جامعه ی مدنی،هدف قدرت،دفاع وصیانت نهادهای مستقروتنفیذقواعدسیستم حقوقی است،تابرای شهروندان وگروه هاامکان فعالیت آن هاتضمین گردد.(3)
اکنون که ازقدرت اجتماعی وقدرت سیاسی به حیث پدیده ی برخاسته ازآن مطلع شدیم،لازم است که معلوماتی درباره ی خود دولت هم ارایه کرده شود.درتاریخ فلسفه ونظریات سیاسی،...دولت پدیده ی است که ذهن نظریه پردازان سیاسی رابه خودمشغول داشته است،زیرادربسیاری ازپرسش های آن هااززمان افلاطون تاکنون نقش محوری داشته است.عدالت چیست؟کدام ترتیبات نهادی،زندگی خوب راتضمین می کند؟چگونه می توان شان وعزت نفس انسانی راحفظ کرد؟چگونه می توان به اخلاق سیاسی تحقق بخشید؟این پرسش هاهمواره به ماهیت وشکل دولت به مثابه قدرت سامان یافته ی سیاسی مربوط می شوند.دولت به دلایل چندی مهمترین موضوع نظریه ی سیاسی بوده است.ازیک نظر،چون نظریه ی سیاسی کلاسیک/قدیم روی ماهیت زندگی خوب متمرکزبوده است،نظریه پردازان مربوطه کوشیده اندتاآن نوع ترتیبات نهای ودولت درکانون این ترتیبات راکه برای شکوفای انسان هاوارضای نیازهاوتحقق استعدادهای آن ضروری است،نشان دهند.(4)
باتوجه به گفته ی بالا،اندیشه ی سیاسی قدیم که بشترافلاطونی ودرمحورفیلسوف- شاه می چرخید،همواره به سودحاکمان بود ودرآن ازعدالت به گونه پندونصیحت سخن گفته می شدودربسیاری مواردتعریف عدالت هم قراردادن هرچیزدرجایگاهش به شمارمی آمد،نه عدالت اجتماعی- اقتصادی.ازبدرخ دادها،این اندیشه بیشترازهربخش دیگرجهان دردنیای اسلام زیان بارتمام شد.اما،بابرآمدن اندیشه ی سیاسی نوکه باماکیاولی می آغازد؛ازیک طرف، زمام داربه تقویت قدرت خودتشویق می شود،وازطرف دیگر،مردم هم تشویق می شوندکه به ادامه ی قدرت خودکامه ی زمام دارمخالفت ورزند.ادامه ی مخالفت هایی تئوریزه شده باالهام ازاندیشه ی اندیشمندان نو وطرفدارقرارداداجتماعی وتقسیم قوای سه گانه می باشد که کمک به برآمدن دولت- ملت یادولت زیراثراراده ی عامه وگستراننده ی جامعه ی مدنی می کند.فرایندی که به برآمدن جوامع دموکراتیک مدرن می انجامد؛ودراین گونه جوامع است که، جامعه ی مدنی ابرازموجودیت می کند.
دراین راستا،طوری که تجربه نشان میدهد؛بهراندازه ی که مدرنیته/نواندیشی به گستره ی خودمی افزاید،به همان اندازه جامعه ی مدنی وارزش های آن نیزژرفناوفراخناپیدامی کنند.دیده شدکه دولت دموکراتیک مدرن است که به برآمدن جامعه ی مدنی کمک می کند.اکنون می بینیم که جامعه ی مدنی چیست وازچه ارزش های نمایندگی می کندورابطه ی آن بادولت چگونه است؟گرامشی معتقداست که بین ساختاراقتصادی دولت باتوان قانون گذاری وقدرت سرکوب وفشار،جامعه ی مدنی قراردارد.جامعه ی مدنی ازدیدگاه گرامشی صحنه ی است که درآن سلطه ی ایدئولوژی وتوافق سیاسی ساخته وپرداخته می شود؛ولذا،جامعه ی مدنی به یک معنادربرابردولت قرارمی گیردکه صحنه ی قدرت سیاسی وسرکوب وفشاراست.درغرب توافق گسترده برپایه ی جامعه ی مدنی وجود داشته وداردودرشرق دولت برجامعه حاکمیت مطلق دارد.لذا،فشاروسرکوب مهم ترومقدم ترازتوافق است(که جامعه ی مدنی رابادشواری روبرومی کند)....ارزش های جامعه ی مدنی:مشارکت سیاسی(مردم درقدرت)،پاسخ گوی دولت،عمومی بودن(وشدن)سیاست.نهادهای جامعه ی مدنی:انجمن ها،ونمایندگی،مطبوعات آزاد،انجمن های اجتماعی(فرهنگی).اعضای جامعه ی مدنی راافرادشهروند،کسانی که دارای حقوق ومقام حقوقی معین هستندشکل می دهند.مفهوم ونهادحقوق نشانه ی حمایت ازاعضای جامعه ی مدنی است.بدون حمایت ازحقوق شناخته شده وقابل اجرای آزادی بیان،آزادی اجتماعات،آزادی عقیده وآزادی ایجادوترویج افکارعمومی،جامعه ی مدنی فلج می شود.جامعه ی مدنی بااین سلاح ها:حقوق،حاکمیت قانون،آزادی وشهروندی،نوعی گفتمان عقلانی وانتقادی رابوجودمی آوردکه می تواند دولت رابازخواست کند....وجودجامعه ی مدنی یکی ازویژگی های دولت هاوجوامع دموکراتیک است....
برای پاسخ گوی دولت،وجودجامعه ی مدنی اهمیت تعیین کننده دارد،ولی کافی نیست.پاسخ گوی دولت به خودآگاهی،سرزندگی وبرداشت های سیاسی اعضای جامعه ی مدنی بستگی دارد.منفعل بودن جامعه ی مدنی باعث پیدایش دولت های غیرپاسخ گومی شود،ولی خودآگاهی سیاسی جامعه ی مدنی محدودیت های برای قدرت دولت بوجودمی آورد....جامعه ی مدنی اساساًمفهومی است که به سنت نوگرای سیاسی وابسته است،سنتی که براساس فردگرای ودفاع ازحقوق بشرمبتنی است.به همین دلیل،مفهوم جامعه ی مدنی براساس تفکیک تحلیلی دوحوزه ی مدنی وسیاسی مبتنی است.این مفهوم برای ایجادرابطه ی متقابل بین دوحوزه بوجودآمد....درسرتاسردنیا،جامعه ی مدنی به مفهوم تعیین کننده برای اثبات مطلوبیت ایجادقلمروی ازآزادی وحقوق فردی وایجادمحدودیت های برای دولت تبدیل شده است....وظیفه ی جامعه ی مدنی ایجادارتباط میان اعضا،وایجادساختار.وظیفه ی دیگرجامعه ی مدنی،پایبندی به عادات وارزش های متفاوت بادولت،دستگاه دیوانی آن ونظام اقتصادی است.جامعه ی مدنی حوزه ی انجمنی است که برعلایق مشترک استواراست ودرآن مردم می تواننداهداف مستقل خودراتعقیب کنند....جامعه ی مدنی به عنوان واقعیتی متمایزازدولت،محصول تحولی است که درحوزه ی اقتصادی همراه باپیدایش دولت های مطلقه ی مدرن وظهورعلوم جدیدوایدئولوژی های ملازم آن دراروپای غربی پدیدارشد...جامعه ی سیاسی برعقلانیت ابزاری واستراتیژیکی تکیه دارد،وهدف اصلی آن حصول قدرت وبکارگیریی آن است.ولی جامعه ی مدنی برپیوندهای متقابل ارتباطی استواراست ومشارکت فزاینده،مستقیم مبتنی بربرابری رابسیارممکن ترمی کند.درجامعه ی سیاسی مقتضیات تفکیک قوا،حاکمیت قانون،وکارای موثردستگاه بروکراسی،مشارکت مستقیم همه ی شهروندان در تعیین خط مشی سیاسی درسطح دولت راناممکن می کند.مشارکت دراین سطح غیرمستقیم است وازرهگذرنهادهای جامعه ی سیاسی امکان پذیرمی شود.دموکراسی درحوزه ی جامعه ی مدنی می تواندبسیارگسترده تروموثرترازدموکراسی درحوزه ی جامعه ی سیاسی باشد.هدف ازسیاست نیزبه میزان ملموس تری می تواندمشارکت درزندگی جمعی به قصدبهبوکیفیت زندگی اجتماعی- فرهنگی باشد.(5)
با تعریفی که ازجامعه ی سیاسی ومدنی ومحدودیت هاوگشایش هایی هردو،خواستگاه ووظیفه ی جامعه ی مدنی صورت گرفت ،حکومت هادرکشورهای اسلامی که تاکنون به برآمدن آن موقع نداده اند،درآینده هم درصورت امکان موقع نخواهند داد.اما،جهانی سازی وفراورده ی آن، یعنی انقلاب رسانه ی وشکستن مرزهای اطلاعاتی- سانسورگریی دولت های خودکامه ی بنام ملی وبرآمدن ملت هادرعرصه ی سیاسی، دیگربه خودکامه هاموقع نخواهد دادکه مانع برآمدن جامعه ی مدنی شوند.طرفه این که،درکشورهای اسلامی، خودکامه ها،سنت گرایان وبنیادگرایان مسلمان برای حفظ وضع موجودکه به سودشان می باشد،به هراقدام غلط وضدمردمی که درجهت بسته کردن فضای اجتماعی- فرهنگی- سیاسی بخاطرکاهش گستره ی کنش جامعه ی مدنی دست می زنند،بدوبهانه ی زیرتوسل می جویند:نخست،استدلال می کنندکه دین وفرهنگ مسلمان ها با جامعه ی مدنی،سرسازش ندارد.دوم،هر گونه تجربه ی موفق غربی هم که باارزش های اسلامی ناسازگار نباشد،زیرنام خاستگاه غربی اش مذموم شمرده می شود.
تاجائی که به خاستگاه غربی پدیده هاازجمله جامعه ی مدنی ارتباط می گیرد،پرسش بنیادی این است کدام چیزدولت های زیراداره ی مستبدان سکولار- مذهبی، غربی نیست؟مرزهای جغرافیایی،پاسپورت/گذرنامه،ویزه/روادید،حاکمیت ملی،قانون اساسی،احزاب سیاسی- حکومتی- غیرحکومتی نیمه جان،ابزارجاسوسی ومراقبت ستمگرانه ی مردم،سلاح های سبک وسنگین و...که این حکومت ها موردبهره برداری قرارمیدهند،همگی غربی می باشند.به سخن دیگر،آنچه ازغرب که به نفع حکومت های ستمگرمی باشد؛ درست،اماپدیده ی غربی مانند جامعه ی مدنی که به نفع مردم وزیان آن ها می باشد، بیگانه می نماید.اکنون که ازبازی دوگانه ی حکومت هادررابطه باپدیده های مدرن وسودآورغربی سخن به میان آمد،لازم است ازدیداسلام هم نگریسته شودکه به چه چیزمجوزگرفتن میدهدوازچه چیزی منع می کند.این سخن پیامبرخدارادرنظرنمی گیرند که"علم رابدست آورید،اگرچه درچین باشد"واین مقوله ی مشهورعربی"خذماصفاضع ماکدر/آنچه راکه خوب است بگیریدوازآنچه خوب نیست خود داری نمائید"رافراموش کرده اند،یاآیه ی ازقرآن درسوره ی زمر،باین معناکه مژده بده به مومنانی که سخن های خوب رامی شنوندوازخوب هاپیروی می کنند،ازنظرحکومت هاوبنیادگرایان پنهان مانده است!
نگاهی به تاریخ روشن می سازدکه اسلام درگذشته همه ی ارزش های پسندیده ی دیگران را ازخودکرده بود وبرای اخذخوبی هادرآینده هم مجوزفراهم کرده است.بطورنمونه،...درسال های آغازین پیدایش اسلام،هنگام رویاروی اسلام باتمدن های یونانی،ایرانی وهندی،جذ ب فرهنگ های بیگانه درجامعه ی مدنی اسلامی سبب افزایش قدرت وشکوه آن شد.امادرعصرجدید،نتیجه برعکس بوده است.رویاروی میان غرب واسلام به کاهش قدرت وعظمت آن انجامیده وتنش های مستمروتغییرات خشونت باری راگسترده است.این تغییرات نیازمندتوضیح اند.زیراماهیتاًباتغییراتی که درگذشته پدیدمی آمدند،متفاوت هستند.اول،استعدادخلاقی که مسلمانان رابه آمیختن عناصرفرهنگ بیگانه چنان تواناکردکه به سطح عالی تمدن دست یافتند،درپس سقوط خلافت عرب(دچارزوال)شد.اندیشه هاونوآوری های بیگانه ی ناسازگاربافرهنگ بومی می توانندبرجامعه ی درحال زوال تاثیرویرانگری بگذارند....تردیدی نیست که نیروهای پویای جامعه ی غرب که اسلام هرگزباآن هارویاروی نشده،ازاستعداد خلاق اسلام پیشی گرفته اند.دوم،تماس های اسلام باغرب درعصرجدید،برخلاف تماس های پیشتر،خطری برحاکمیت وقدرتش بوجودآورد.اعتمابه نفس پیشین مسلمانان دربرخوردباخارجی هادرنتیجه ی توالی پیروزی های اروپائیان درعصرجدیدضعیف شد.(6)
تاجای که به ناتوانی اسلام دررویاروی بافرهنگ ومدنیت غربی که جامعه ی مدنی، یکی ازفراورده هایی آن می باشد،ارتباط می گیرد،کوتاهی بیشتردرسیاست های استبدادیی می باشدکه دردرازناوفراخنای تاریخ، حاکمان ستمگربرمسلمان هاودین شان تحمیل کرده اند،نه دین اسلام.بطورنمونه،هگل فیلسوف آلمانی می گوید:"اسلام ازنظرفرهنگ درکنارتمدن ایران درخشید،اماازنظرسیاسی بدامن استبدادافتید."درواقع،همین استبدادمورداشاره ی هگل است که پویایی فکری- فرهنگی- اندیشه ورزیی اسلام راسلب وظرفیت آن رادرجهت برخورد موفقانه باتمدن وفرهنگ مدرن غربی وفراورده های آن کاهش داد.درحالی که هگل ازدیدسیاسی ازسقوط اسلام دربرابراستبدادنام می برد،ماکس وبرجامعه شناس آلمانی در عین موضوع، اززاویه ی دیگری می نگرد.وبر:"جنگ برای غنیمت وتفکرصوفیانه ی آخرت گراسبب ناتوانی اسلام دربرخوردبامدرنیته/نواندیشی شده است."نواندیشی که جامعه ی مدنی یکی ازجلوه های آن به شمارمی رود.نگاهی به تاریخ سیاسی اسلام روشن می سازدکه جنگ برای غنیمت راهم، سلف همین سران حکومت های مطلق العنان ناکارآمدبراه انداخته اندواسلام ومسلمان هاراچنان خردگریزساختندکه باپناه بردن به آخرت زدگی، زندگی این جهانی رابه زمام داران بگذارندکه جامعه ی مدنی راباعث محدودسازی حکومت هایی سرکوبگروناکارآمدخودتلقی وباآن به حیث یک فراورده ی فرهنگی- تمدنی غرب، دشمنی می ورزند.دراین زمینه،موضوع قابل توجه این است که هم زمام داران وهم دین رسمی شان وهم بنیادگرایان بایدبدانندکه....مسئله ی حکومت تاحدودی فنی ودنیوی است،نه اعتقادی،سنت دینی نه تنهادرتضادباجامعه ی مدنی وجامعه ی مدرن نیست،بلکه می توانیم بگوئیم که جامعه ی مدنی،وامدارنوعی دیدگاه دینی به خصوص دیدگاه توحیدی ازدین است.(7)ازسوی دیگر،میان جامعه ی مدنی ودموکراسی رابطه ی تنگاتنگ وجود داردکه یکی به دیگری کمک می رساند.به سخن دیگر،این دموکراسی ستیزی حکومت هاست که باجامعه ی مدنی مخالفت می ورزد،نه دین ودین باوریی مسلمان ها.
اکنون که دیدگاه اسلام راجع به جامعه ی مدنی تااندازه ی روشن ساخته شد،به موضوع پسین این نوشته، یعنی وضعیت جامعه ی مدنی درافغانستان ونقش نهادهای غیردولتی درپیشبردآن پرداخته می شود.درافغانستان، سنت سیاسی غیردموکراتیک رایج که سال هابرمردم سلطه داشت؛درشرایط کنونی، با همراهی بدنه ی زمخت فرهنگ قبیلگی درذهن وکله ی زمام داران که براست یادروغ بابرداشتی قبیلگی ازدین نیزهمراه ساخته شده است؛چه بخواهیم وچه نخواهیم، دربرابرجامعه ی مدنی وهمزادآن آزادی ودموکراسی سنگ اندازی می کند.دراین زمینه،بدوجنبه ی موضوع بایدبه دقت نگریسته شود:نخست،فرهنگیان وآگاهان جامعه که دغدغه ی دموکراسی،آزادی وجامعه ی مدنی دارند متوجه باشندکه سرگرمی های جامعه ی مدنی خواهانه ازحالت تجارتی بیرون کرده شود.دوم،کمک کننده هابه نهادهای غیردولتی بخاطر تقویت وگسترش جامعه ی مدنی بایدبدانند که آب به آونگ می کوبند.
دراین رابطه که کمک کننده هاونهادهای غیردولتی زیرپوشش آن ها درکجایی حرکت بدفرجام جامعه ی مدنی خواهی رسیده اند،خوب کردندیاغلط نمودند،نبایدمانع جنبش افغانی جامعه ی مدنی خواه که حکومت قانون،دموکراسی وجامعه ی نیرومندوسرشازازکنش وواکنش می خواهد،شود.این واقعیت را همه ی آگاهان جامعه ی افغانستان پذیرفته اند که کشورمابه توسعه نیازمبرم دارد.واین هدف، زمانی برآورده می شودکه حکومت، مردمی وتوسعه خواه شود.توسعه خواهی که خودبخود درپیونداستوارباجامعه مدنی قرارمی گیرد....آنچه رابطه ی دولت وجامعه ی مدنی رادرروندتوسعه برجسته می سازد،نوع ونحوه ی ایجادتوازنی است که بایدبین این دودرمرحله ی سه گانه ی رشداقتصادی،گذرازمرحله ی رشدوسرانجام توسعه به معنی رشدباتداوم مردم سالارانه برقرارگردد.به طورخلاصه،درجوامع توسعه نیافته(که افغانستان ازپس مانده ترین آن هامی باشد) برای شروع روندتوسعه نیازبدولتی است که هم توسعه گراباشدوهم طرفداررشدجامعه ی مدنی،این دولت بایدتواناوراهبرروندتوسعه نیزباشد....جامعه ی مدنی حوزه ی مستقل وسازمان یافته ی است که درعین تنظیم رفتارشهروندان ومحدودساختن مداخلات دولت،میانجی مناسبات دولت بااتباع نیزهست.مطابق این دیدگاه،توسعه به صورت افزایش پایدارثروت ودرآمدسرانه همراه بادیگرگونی ساختاراقتصادی وارتقای کلی سطح زندگی اکثریت مردم تعریف می شود....شرط مقدماتی توسعه آن است که جامعه توانای جذب علم وصنعت وفرهنگ های ملازم باهریک راداشته باشد.(8)ویژگی های که ازنبودآن هادولت ناکارآمدوفسادزده ی افغانستان وجامعه ی نوپای مدنی وکوشندگان آن رنج می برند،هرچند درزمینه اعتراف نکنند.
درارتباط بانقش کشورهای کمک کننده ونهادهای غیردولتی- افغانی وغیرافغانی زیرپوشش آن ها،بایدیادآورشدکه بدوعلت کوشش های آن هابی باروبرمانده است:نخست،درهمان آغازبراندازی رژیم آی اِس آی- طالبان- القاعده،مدعی های تقویت دموکراسی وجامعه ی مدنی به کسانی کمک مالی- نظامی وسیاسی کردندوآن هارابقدرت رساندندکه جززراندوزی،تباه کاری،دشمنی بامدنیت وجامعه ی مدنی، هنری دیگری نداشتند.دوم،بدون ایجادکانال ارتباط بامردم افغانستان، به نهادهایی غیردولتی نوبرآمد کمک کردند.کمکی که ممکن است بخش کوچک آن به نهاد کاران رسیده باشدوبخش بزرگ آن دوباره به کشورهای کمک کننده برگشت داده شده باشد.بطورنمونه،اتحادیه ی اروپایی ویواِس اید/اداره ی کمک های امریکا،مدعی می باشند که برایی نهادسازی، ایجادحکومت خوب،دموکراتیزه کاری ومشارکت مردم درسرنوشت شان، درولایت هایی افغانستان سرمایه گذاری کرده اند.این ادعاازدونگاه نمی تواندحقانیت خودرابه کرسی بشاند:نخست،همین هابودند که جایی اشرارطالبی رابه اشرارجهادی نما- ملیشگی- پودرکارودزد تحویل دادندوبااین کارخود،تباه کاران راتادندان علیه مردم مسلح کردند.برای ثبوت کمک سیاه وویرانگرانه به جنایت کاران ودزدان،به کتاب" بوش درجنگ" نوشته ی باب ودوارد،وکتاب احمدرشید"فرورفتن درآشوب"مراجعه نمایید.احمدرشید می نویسد که"بوش مبلغ یک ملیارد دلاربه جنگ سالاران داده است."پرسش اصلی این است که، اگربه جنگ سالاران یک ملیارد دلارداده شده است،دربخش جامعه ی مدنی وگسترش دموکراسی چقدرهزینه شده اند؟ازسوی دیگر،یک قانون اساسی باتمرکزقدرت دریک شخص راتصویب کرده اند که درجامعه ی مانندافغانستان که محل گرایی وقوم گرایی بیدادمی کندوازملت به مفهوم جدیدآن خبری نیست،خلاف واقع وناسازگاربادموکراتیزه کاری وگسترش جامعه ی مدنی می باشد.
بنابراین،سیاست نامبرده دونتیجه نادرست رادرکشورماببار آورد:نخست،به حیث یک عامل نیرومند داخلی،رفتاروغارت گریی تباه کارانه وضدملی حکومت گران فاسدوبی لیاقتِ بالاکشیده شده توسط بازی گران مدعی دموکراسی،حقوق بشروجامعه ی مدنی درافغانستان، سبب شد که تباه کاران طالبی دوباره توسط پاکستان بازسازی وواردمعرکه کرده شوند.دوم،کمک کننده هابه شماربیشتراز400نهادغیردولتی تشویق کننده ی جامعه ی مدنی ساختندوکمک های خودراازطریق آن هابه افغانستان سرازیرکردند.سیاستی که شمارکمی ازافرادراثروتمندوتاثیر چشم گیری درزندگی مادی مردم ببارآورده نتوانست.سرمایدارشدن یک عده انگشت شماردولتی ونهادکارغیردولتی وغرق شدن دولت زیراداره شان درفساد،تنهادستاورد ی که داشت این بودکه ارزش های مدرن، مانند:حقوق بشر،دموکراسی،جامعه ی مدنی و...رابازاری ودرواقع ارزش زدایی کرد.واضح است.دریک افغانستانی که ارزش ها،ارزش زدایی شده اند،تنهاپدیده ی که بایدفربه ترشودتندروی وتروریسم مذهبی نمایی پاکستانی می باشد؛وبازدهی آن، ازمیدان بیرون کردن جامعه ی مدنی.ازاین رو،می توان این شعرنغزفارسی راوردزبان کردکه: خوش درخشید--- ولی دولت مستعجل بود!
بااین همه ارزش زدایی هایی که صورت گرفته ومردم را،هم ازکارکردحکومت وهم ازکارکردمدعی هایی جامعه ی مدنی دلسردکرده است،نبایدازآینده ی میوه ی جامعه ی مدنی ناامیدشد.به گفته ی کلاوس لگوی سیاست شناس آلمانی:"جامعه ی مدنی،منادیی اقتصادی است که هم درقلب سرمایداری وهم درحاشیه های آن(ازجمله،افغانستان)درخدمت انسان هاست ونه ارضای خود زندگی اقتصادی.ولی سرمایداری اقتصادرا ازبسترجامعه جداکرده است.معنای این سخن آن است که مانه صرفاًبایک اقتصادسرمایداری،بلکه بایک جامعه ی سرمایداری سروکارداریم.به سخن دیگر،سرمایداری ساختارکل زندگی ماراحتا تااعماق روابط عشقی معین می کند."موضوعی که درغرب کاربرد دارد ودرافغانستان به گونه ی مبتذلی واردکرده شده وآه مردم مارابه آسمان بلندکرده است.بنابراین،اگرکسی درافغانستان علاقمندبه راه اندازی وتقویت جامعه ی مدنی وفرهنگ دموکراتیک پیوسته باآن می باشد،باید دوکارزیرابدرستی وجه همت خودبسازد:نخست،مبارزه برای ایجادیک حکومت مردمی، ترقی خواه وهمکارجامعه ی مدنی.دوم،به گفته ی توکویل که:"جامعه ی مدنی محل بروزتنوع وگونه گونی است."ازته دل به آن ارج گذاشته، درجهت همسویی مردم درجامعه ی چندقومی،چندمذهبی وچندزبانی افغانستان ازآن بهره برداریی اعظمی نماید.ازاین که جامعه ی مدنی افرادرابدون درنظرداشت،قومیت،مذهب،زبان و...اش درخودمدغم می نماید،بدون شک،ازاین طریق می توان به روندصلح وملت شدن به معنای سرزمینی آن نیزکمک بزرگ کرد.
پانویس ها:
1- جامعه ی مدنی وایران امروزجمعی ازنویسندگان ص189
2- جامعه ی مدنی،سکولاریسم ورهای اجتماعی نویسنده:علی رهاسایت اخبارروز4دی- جدی1389-25-12-2010
3- قدرت سیاسی ازژان ویلیام لاپی یرترجمه:ازبزرگ نادرزادچاپ اول1375ص45وص ص68-69
4- همان ص2
5- جامعه ی مدنی وایران امروزجمعی ازنویسندگان:سحابی،غنی نژاد،سروش وبشیریه ص210وقدرت سیاسی ص ص2-3-23- 28-29-12-13،جامعه ی مدنی وایران امروزص60
6- گرایش های سیاسی درجهان عرب، نویسنده:مجیدخدوری، ترجمه:ازعبدالرحمن عالم ص ص8-9
7- جامعه ی مدنی وایران امروزص183
8- همان ص84وص268