Sunday 17 April 2011

پاکستان،ملی گرایی وبنیادگرایی افغانی


ابراهیم ورسجی
(2)
28-1-1390
دربخش پیشینِ این نوشتارگفته شدکه انگلیس ها،دردوران سلطه ی استعماریی خودبرهند،سیاست های دفاعی وامنیتی خودرابرپایه ی احساس خطرازهمان سرزمین های بنانهادندکه زورمندانِ برخاسته ازآن ها برای سده هابراین کشورپهناوروزرخیزتاخته ،به غارت وچپاول دست زده بودند.بدین لحاظ،بدوسیاست زیرمتوسل شدند:نخست،اکثریت توان وظرفیت نظامی- تهاجمی خودرادرمناطق هم مرزبه مناطق جنوب غرب و شمال غرب هند،یعنی ایران وافغانستان کنونی متمرکزکردند.دوم،سربازگیری درارتش راازپنجابی هاوپشتون های پاکستان کنونی کردند.ازاین رو،زمانیکه پس ازجنگ جهانی دوم،هندِمتحدرا،نخست، بدوبخش هندوپاکستان تقسیم، وپس ازآن، ترک گفتند.درپاکستان، بخاطردرگذشت زودهنگام جناح/قایداعظم وناتوانی یگانه حزب سیاسی/مسلم لیگ که خاستگاه فئودالی/بزرگ مالکی داشت،سیاست بدست نظامی هاافتید.حضورنظامی نداشتن اقوام دیگردرارتش پاکستان، بیشترازهرجای دیگر،دربنگال شرقی،بخش پرنفوس پاکستان، دربحران سال1971که به جدایی منجرشد،احساس گردید.بطورنمونه،نبودافسران بالارتبه ی نظامی ازبخش شرقی/بنگال،درارتش پاکستان،سبب شدکه درجریان خیزش بنگالی ها درسال1971م،ازمارس تادیسامبر،سه ملیون بنگالی توسط نظامی های پاکستان غربی به فرماندهی عبیدالله خان نیازی،یک ژنرال پشتون تبار،کشته شوند.
کشتاربی رحمانه ی بنگالی هاتوسط نظامی های پاکستان غربی نشان دادکه ژنرال هاباوجودِ کوچ کشی استعمار، ذهنیت استعمارگران رانگهداشته اند؛ذهنیتی که هم درپاکستان شرقی وهم دربرخوردباافغانستان دردوره ی جهادوپس ازجهادتاکنون بابرجستگی خودرابه نمایش می گذارد.پاکستان پس ازبرآمدن خود،شرایطی رادرجغرافیای سیاسی منطقه رقم زدکه ازهرنگاه برای افغانستان ایجاب سیاست های هشیارانه رامی کرد.بدبختانه،حکومت قبیلگی افغانستان که اوضاع باشتاب دیگرگون شونده ی جهان رادرک کرده نمی توانست،درسی اُمِ ماه سیپتامبر1947،یک ماه پس ازبرآمدپاکستان، به درخواست عضویت آن کشوردر سازمان ملل متحد،رای منفی داد.معلوم نبود درجهانی که هررزوبه شماراعضایی جدیدسازمان ملل افزوده می شد،آن رای منفی چه مانعی می توانست درسرراه کشوربزرگ پاکستان به تناسب افغانستان،ایجادنماید.
رای منفی وبی نتیجه ی افغانستان به شمولیت پاکستان درسازمان ملل متحد،ازدوحقیقت تلخ برای هردوکشورپرده برداشت:نخست،خاطره ی تلخ ودردناک مسلمان های هندکه درآن زمان به باورخودازتعصب هندویی رهاوبه دولت خودگردان نایل شده بودند،ازپیشینه ی ستم گریی امیران افغان بویژه خیانت خانواده ی سلطا ن خان طلایی، پدربزرگ خانواده ی حاکم وقت افغانستان.دوم،آه وافسوس امیران کابل درزمان برآمدن پاکستان، بخاطرشمولیت پشتونستان/استان سرحدِشمال غرب/خیبرپشتون خواه کنونی به کشورپاکستان.زمانیکه 30سال پس، بخاطرتجاوزشوروی به افغانستان،افغان هابه پاکستان مهاجرشدند،شماری بسیاری ازآن هامی گفتندکه به خانه ی اصلی خودبازگشته اند.البته،پشتونستان، برای رای منفی دهندگان به شمولیت پاکستان درسازمان ملل متحد،معنای دیگری داشت که درآن،هم بلندپروازیی سیاسی وهمچنان، آرزووهوس هوای گرم زمیستانی پشاوربه حیث مرکززن باره گی شاهان مفسدوناکاره ی همه کاره ی پیشین؛ بیشتردرمیان بود،تامنافع مردم افغانستان.
بهرصورت،برایی هردوطرفِ افغانی وپاکستانی تاریخ باردیگردرشرایط نوین خودرابه نمایش می گذاشت،تاریخی که هردوطرف اززاویه های گونه گون به آن می نگریستندوآن رابه سودخودمصرف می کردند.به طورنمونه،طارق علی نویسنده ی انگلیسی-پاکستانی تبارمی نویسد:درقرن18امپراتوری مغل روبه ناتوانی گذاشت.اشراف کشمیرازاحمدشاه درانی حاکم بی رحم افغانستان/ خراسان خواستندکه کشورشان راآزادکند.درانی در1752،مالیه رادوچند وشیعه هارازیرفشارقرارداد.سیاستی که باکاربردآن،متعصبانه اشراف راتکان داد.50سال حکومت افغان، منظم درجنگ های شیعه وسنی گذشت وبدترازآن هم درراه بود!در1819،سربازان رنجیت سینگ،رهبرکاریزماتیک/فرهمندسیک هاکه درشمال کامیاب شده بود،سرینیگر(پایتخت کنونی کشمیر)راگرفتند. ایستادگی نشد.تاریخ،27سال حکومت سیک هارابدترین حکومت میداند.مسجدِمرکزشهربسته شدومسجدهای دیگرمال دولت اعلام شدند.درکشتارگاو ممانعت به عمل آمد.مالیه بالابرده شد.برخلاف مغل،رنجیت سینگ،برناداران هم مالیه برقرارکرد؛وفقر،باعث مهاجرت کشمیری هابه شهرهای پنجاب،امرتسر،لاهوروراولپندی شد.ازاینکه فاتح دیگری،یعنی انگلیس درراه بود،حکومت سیک دوام کرده نتوانست.سرمایداری تجاری درقالب شرکت هندشرقی که دولت انگلیس پشت سرآن قرارداشت،به هندراه بازکرده بود؛ قدرتِ نیمه دارای حاکمیت که ارتش هم داشت؛وازپایگاه خوددرکلکته، نفوذخودراگسترش داد.پس ازجنگ پلاسی در1757،تمام بنگال راازخودکرد،ودرحدودچندسال پادشاه مغل درقصردهلی معاش خورآن شد؛ونیروهای آن، ب سوی غرب حرکت کردندتاپنجاب راازسیک هابگیرند.دردرگیریی1846 ،که به کامیابی شرکت منجرشد؛کشمیرراهم به حیث بخشی ازقراردادامرتسرگرفت؛وبخاطرهراس ازآشوب،آن رابه قیمت هفت ونیم ملیون روپیه به دوگره،حاکم جمو،همسایه ی کشمیرفروخت.اوبرای برآوردن قیمتی که پرداخته بود،مالیه راچندبرابرکرد.پس ازخیزش1857،که دولت انگلیس،به سلطه ی شرکت هندشرقی پایان و اداره ی مستقیم هندرابدست گرفت،قدرت اصلی درکشمیروولایت های شهزادگان به انگلیس های داده شدکه ازدانشکده ی"هیلی بری"فارغ ودرآب های پشت سرامپراتوری نوآموزی می کردند.(7)
این هاوده هانمونه ی دیگرکه به برخی ازآن هااشاره خواهدشد،ازپرسمان های رنج آوری می باشندکه توسط خودی هاوناخودی ها برمسلمان های هندتحمیل کرده شده است.مسلمان های هند،به تاریخ گذشته ی دورِفاتحان یاچپاولگران افغان وغیرافغانِ برخاسته ازآسیای مرکزی،ایران وافغانستان کنونی کمترمی پردازند.دلیل این نه رفتن به گذشته های دورهم روشن است وآن اینکه درآن زمان استعماراروپایی درهندسروکله نشان نداده بود.ازاین رو،رخ دادهای که باآمدن نادرافشارواحمدشاه ابدالی به هندرخ میدهد،بسیاربااهمیت می نمایند.باین خاطرکه همزمان به خالی کردن خزانه ی دولت مسلمان مغل وناتوان سازیی بیش ازاندازه ی آن توسط  نادرودست پرورده اش احمدخان،دودیگرگونی درهندرخ میدهد:نخست،شهزادگان هندی جنوب هندکه همیشه درانتظارفرصت بودند،سربلندکردند.دوم،انگلیس هاوهلندی هادرقالب کارهای تجاری درشرق هندخودنمای کردندکه بافن آوریی نظامی-جنگی وامکانات فراوان مالی مجهزبودند.شاه ولی الله ومولوی محمدعمر،نخستین شخصیت های مذهبی-علمی ازجامعه ی مسلمان های هندبودندکه خطرهندوئیزم برخاسته ازجنوب علیه مسلمان هارادرک کرده وازاحمدشاه درخواست کمک کرده بودند؛درخواستی که باکارکردهایی نادرست وغارت گرانه ی سربازان احمدشاه که بیشترازهندوهابه مسلمان هازیان واردکردند،به خدا پناه جُستند!
ناتوان سازیی دولت مسلمان های هندتوسط فاتحان به ظاهرمسلمان وغارت گران واقعی، سه پی آمدبرای مسلمان های هنددربرداشت:نخست،فربه شدن نفوذهندوئیزم درجنوب.دوم،نیرومندشدن شرکت هندشرقی،درشرق، به اندازه ی که درفکرفرمان روایی به کل هند،افتاد.سوم،برآمدن سیک هادرشمال/پاکستان کنونی بامرکزیت پنجاب وگسترش نفوذآن هادرسرحدوکشمیر.ازآنجاکه درخواست شاه ولی الله ازاحمدشاه ابدالی برای کمک به مسلمان هانتیجه ی وارونه ببارآورده بود،شاگردانش بابهره برداری ازظرفیت/توان درونی مسلمان های بومی؛ درنیمه ی نخست سده ی نزدهم،زیررهبریی سیداحمدشهیدوشاه اسمعیل شهید در ولایت سرحدشمال غرب/خیبرپشتون خواه کنونی به جهادعلیه حکومت سیک هاکه باشتاب سرداران شکم پرست محمدزایی، پدران پشتونستان خواهان کنونی راجاروب واجیرکرده بودند،دست زدند.جهادسیداحمدوشاه اسماعل شهید،بارآوروبخش بیشترولایت پشتونخواه رااززیراداره ی سیک هابیرون کرده بود؛پیروزیی که باخیانت سلطان خان طلایی،برادرناتنی دوست محمدخان والی کابل وپدربزرگ نادرخان غدار،بنیان گذاردستگاه مافیایی وپشتونستان خواه که دشمنی دیرپای پاکستان راعلیه مردم افغانستان برانگیخت،ناکام ساخته شد.به سخن دیگر،سلطان خان طلایی باگرفتن پول ازحکومت سیک ها،ازپشت به مبارزان مسلمان خنجرزده باعث دوام حکومت سیک وسلطه ی انگلیس برکل منطقه گردید.بنابراین،مسلمان های پاکستان،هندوهمه ی پشتون های پاکستان، مبارزان واقعی درراه حقوق پشتون های پاکستان سیداحمدوشاه اسماعل شهیدرامیدانندتامدعی های دروغین پشتونستان خواهی برهبریی داودخان،عبدالغفارخان وپسرش عبدالولی خان.
برای اینکه به ملی گرایی قبیله زده ی افغانی بیشترپی برده شود،به نمونه های اشاره می شودکه برخاسته از فرهنگ قبیلگی وناتوانی آن درکمک رسانی به ملی گرایی مدرن که برخاسته ازانقلاب صنعتی می باشد،ارتباط پیدامی کنند.درنمونه های موردنظر،ملی گرایی بیشترحیثیت ابزاری راداردکه می تواندفرصت طلبان سیاسی- نژادی رابرخرمرادشان سوارنماید.نخست،ازداود،ملی گرایی دیوانه واحمق آغازمی نمایم.داود،برای کسب حمایت شوروی،درداعیه ی پشتونستان،بهروابستگی وجنایتی حتی وابسته سازیی مرگبارکشوربه مسکودست زد.زمانیکه برِیژنوف رهبروقت شوروی رانسبت به موضوع بی علاقه یافت،بی درنگ باشاه ایران درتماس شدتاراه سازش باپاکستان راجویاشود.درخاطرات اسدالله علم،مشاورودستیارشاه آمده است که:"به شاه گفتم که دولت افغانستان ازطریق سفارت مادرکابل اطلاع داده است که نعیم برادررئیس رژیم افغانستان می خواهدبه تهران بیایدودرقضیه ی پشتونستان نیزمی خواهدگفت وگونماید.محمدرضاشاه گفت که"گه"می خورد.بجای تهران، به پشاوربرود."بهرصورت،سفراوبه تهران صورت گرفت ونتیجه اش راهم دیدیم که نگران سازیی مسکووسرنگونی رژیم بود.دوم،نعیم برادرداود،درگفت وگوباعبدالصمدغوث،طوریکه درکتاب اوآمده است.می گوید:"کشورمانندیک تخم گندیده دردست لالایم یعنی داودمی باشدوبه دیوارمی کوبدش"!بامعامله گری میان قدرت های بزرگ تخم گندیده رابه دیوارکوبیدوبنیان شرایط کنونی راپی ریخت!
باتوجه به حماقت وخیره سریی محمدداودوسیاست پشتونستان خواهی وچرخشش اوبه سویی مسکوودهلی نو،پاکستان که درانتظارفرصت نشسته بود،موقعیت رافراهم یافت تادرپیداکردن نفوذودرنهایت ویرانی افغانستان دست به هرکاری بزند.ازپیش روشن بودکه درفعالیت های اطلاعاتی،افغانستان درمقایسه باپاکستان از توان ناچیزی برخوردارمی باشد.بنابراین،پاکستان سرمایه گذاری رویی ناتوانی های حکومت افغانستان رابااقدامات زیرین روی دست گرفت:نخست،ازروزیکه هندوستان دوبخش شدودربخش غربی آن پاکستان برآمدکرد،واکنش حکومت کابل منفی بود.زمانیکه در30سیپتامبر1947،نماینده ی افغانستان به درخواست حکومت پاکستان برای کسب عضویت درسازمان ملل رای منفی داد،مشاورانش به محمدعلی جناح قایداعظم،گفتندکه حکومت افغانستان علیه پاکستان رای داده است.جناح که ازتاریخ هندبریتانیاونوکریی سرداران کله پوک محمدزایی به شبکه های جاسوسی سیک ها،شرکت هندشرقی وسپس هندبریتانوی آگاهی داشت،یادآورشدکه" آرشیف/بایگانی هندبریتانوی درراولپندی قراردارد؛به آن نگریسته، تنخواه نوکران دیروزراافزایش بدهید."دوم،مراقبت خان عبدالغفاروپیروانش که به سازکابل ودهلی نومی رقصند.درنتیجه ی مراقبت وتطمیع بودکه داکترخان برادرعبدالغفارهم ازاوفاصله گرفت.سوم،پیداکردن جاسوس درمیان پشتون خواهانیکه باحکومت افغانستان تماس ودرکابل برای پاکستان کارکرده بتوانند.ازاینکه درتفکرقبیلگی،پول نقش بیشتری دارد،قبیله گرایان پاکستانی ازافغانستان به حیث یک کانال بهره برداریی ابزاری کرده ازسفارت های شوروی وهندهم درکابل پول می گرفتند؛وهمچنان،به کشورخودیعنی پاکستان هم کارمی کردندودرمواردبسیاری به اسلام آبادوکابل دروغ می گفتند.
بطورنمونه،اجمل ختک،سال های درازی درکابل،هم دوست قبیله سالاران ملی گراوچپ گرای افغانستان بودوهم به پاکستان جاسوسی می کرد.زمانیکه شوروی عزم کردازافغانستان رخت سفربربندد،درسا1986میلادی،ختک،یک دم،سروکله درپشاورنشان دادوپس ازچندروزی معاون "حزب ملی عوامی،وبه حیث سناتور،واردپارلمان پاکستان شد.پیشترازبرآمدکردن ختک دراسلام آباد،خان عبدالولی خان،درلاهورگفته بود:"ای پنجابی ها!من یک پاکستانی هستم! باسه بارتکرارتاموضوع راشرعی- طالبانی کرده باشد."!پس ازبازگشت ختک ازسفرطولانی ازافغانستان به پاکستان،دیگرگونی های درپاکستان صورت گرفت که پیشتربرای هیچ کس باورکردنی نبود؛وآن اینکه، پیروان خان عبدالغفارخان متمرکزدرحزب"عوامی ملی"،باپیروان محمدعلی جناح،متمرکزدرحزب"مسلم لیگ"ائتلاف ودرحکومت های ولایتی وفدرالی درکنارهم وباهم پان ونصوارنوش جان کردند! ازدواجی نامشروعی که اگرپیشترصورت می گرفت،فرزندحرام زاده ی برآمده ازشکم گندیده ی آن به گونه ی تجاوزشوروی وماجراجویی ضیاء الحق، آن اسلام مداردروغین درقالب ده ها گروه شریرِدین نماودرواقع بنیادگرا،باکمک هایی سیاسی- مالی وتسلیحاتی ریگان، شریعت مدارمسیحی وملک فهد،شریعت مداروهابی،واردمعرکه ی سیاسی- نظامی افغانستان شوربخت ساخته نمی شدند.ولی خان غیرازدست زدن به ازدواج وآشتی بامسلم لیگ،به یک کاری دیگری هم دست زدوآن اینکه، پیام نجیب الله رئیس جمهورکمونیست کابل رامبنی براینکه قدرت پشتون هاروبه زوال دارد،به گلبدین حکمتیاررساندواوراتشویق کردکه دریک ائتلاف باحکومت کابل شامل شود.رسانش پیام نجیب الله به حکمتیارتوسط ولی خان؛ چیزی نبود، مگربیان درماندگی فرهنگی- سیاسی ملی گرایی- چپ گرایی وبنیادگرایی قبیلگی که درعصرپساکمونیستی، بجای تن دهی به دموکراسی وکثرت گرایی، دنبال بازسازیی سامان تاریخ زده ی قیبلگی سرگردان شده بودندوهنوزهم سرگردان می باشند.
سال هاپس ازتلاش مذبوحانه وبی فرجام ولی خان درجهت ایجادآشتی میان بنیادگرایی،ملی گرایی وچپ گرایی پشتون، نویسنده بایک صحنه ی برخوردکه برای شناخت چنان گرایش هایی دارای اهمیت می  باشد؛وآن اینکه، درماه سیپتامبرسال2000 – سنبله ی1379،یک موسسه ی غیرحکومتی افغان،مقیم پشاور،به کمک کشورسویس،یک سیمینارزیرعنوان"چگونگی بازگرداندن صلح درافغانستان" برگزارکردکه درآن اجمل ختک ونویسنده ازسخن ران هابودیم.من درمقاله ی خودبه صورت کنایه آمیزیادآورشدم که شوروی درافغانستان مداخله وتجاوزکردوسرمایه گذاری هم کرد.بدبختانه،امروزکشورهایی درافغانستان گروه سازی ودست اندازی می کنندکه چیزی برای سرمایه گذاری ندارند.شماری ازافرادی که بنام افغان ملتی مشهوربودند،چنان اخلال کردندکه من به سخنان خودپایان دادم.درپایان سیمینار،چندنفرازخبرنگاران باختک مصاحبه داشتندوگفت وگو شان بیشتردرحول این سخن اومی چرخیدکه گفته بود:" درزندگی خودمرتکب گناهان بسیاری شده است."خبرنگاری ازاوپرسیدکه آیاسال های اقامتش درکابل هم بخشی ازهمان گناهان می باشد؟گفت:بلی!این تنهاختک نبودکه پرده ازچهره ی بی ماهیتِ ملی گرایی پشتونِ پاکستان وحماقت های سیاسی دوستان افغانِ پشتونستان خواه خودبرمی داشت،بلکه اسفندیارولی خان سال ها بعدتر،چندگام ازاوپیشترگذاشت.بطورنمونه،اسفندیارولی خان رهبرحزب"عوامی ملی"،برای خوش خدمتی به شبکه ی جاسوسی پاکستان،گفت:افغانستان دروزیرستان وبلوچستان دست می زندووضعیت راخراب می کند.سخن های ولی خان درپارلمان پاکستان درگردهمایی صورت گرفت که درراستای تهیه ی لایحه ی کاریی عاجل راجع به وزیرستان وبلوچستان تشکیل شده بودکه حکایت ازوفاداریی به پاکستان وشناسایی موقف آن درپرسمان پشتونستان وپایان ملی گرایی پشتون می کرد....درحالیکه اسفندیارولی خان دروضعیت جاریی وزیرستان وبلوچستان، افغانستان راکه خودش قربانی سیاست های هجمونی پاکستان می باشد؛قابل سرزنش میداند،حاجی عدیل یکی دیگرازرهبران"عوامی نشنل پارتی"نگاهی دیگری به موضوع دارد.حاجی عدیل طی گفت وگویی باحسن مجتبی خبرنگاربخش اردویی بی بی سی درنیویارک،می گوید:انسان ختم می شوداسلحه نه،طالبان کشته می شوند،اسلحه ختم نمی شود!یک پشتون عادی برای رفتن به منطقه ی قبیلگی خود،بایدازوزارت داخله اجازه نامه دریافت نماید.اما،درآن منطقه،عرب ها،چیچینی ها،ازبک هاودیگرخارجی هاچگونه حضوردارندوبدون اجازه ی سازمان های مخفی چگونه آنجارفته اندومانده می توانند؟بارفتن مشرف،سازمان مخفی ارتش(آی اِس آی)درظاهرکارکردی ندارد.اکنون درپاکستان جمهوریت/دموکراسی است.پشتون هادرمنطقه درجنگ میان بنیادگراها،لیبرال هاودموکراسی خواهان گیرافتاده اند.جامعه ی جهانی بایدبه لیبرال هاودموکراسی خواهان کمک کند.مانه پشتونستان بزرگ ونه پشتونستان کوچک،بلکه تنهاپشتونخواه می خواهیم.(8)
دیگرگونی درموضع رهبران نشنل عوامی پارتی دررابطه باداعیه ی پشونستان که برایی بیشترازنیم سده خواست همه ی ملی گرایان پشتون دردوطرف مرز"دیورند"،مرزمشترک ونزاعی میان کابل واسلام آباد،می چرخید،ازسه نگاه، دارایی اهمیت می باشد:نخست،موضع پیشین بلندپروازانه بود.ازاین رو،نسل دوم وسوم رهبران واقع بین ترشده،ازآن دورمی شوند.دوم،خیانتِ نظامی های پاکستانی بافغان ها،آن هم توسط پشتوزبان های متمرکزدرارتش وآی اِس آی که باحضورژنرال اخترعبدالرحمن درریاست سازمان نامبرده،علیه افغان هابطورعام وپشتون هابطورخاص باوج رسیدوتاکنون ادامه دارد،ملی گرایانِ پشتون رابه مرزدرماندگی سیاسی رسانده است.سوم،برهمه آگاهان روشن است که برای ناسیونالیسم/ملی گرایی،داشتن یک پشتوانه ی فرهنگی- تاریخی نیازمبرم می باشد،چیزی که اکنون پشتون هاازآن کمتردارند.ملی گرایان ازهرقوم ونژادی بایدبدانندکه زندگی درهرمنطقه وکشوری به تنهایی هویت سازنیست،وسرزمینی که مادرآن زندگی می نمائیم،جغرافیایی پیچیده ی دارد.ازهمه مهم تراینکه، جغرافیای سیاسی مادرمطابقت باتعریف هایی مردم شناسانه وقوم شناسانه نیست.انسان هادرهویت خواهی وکاوش درتعریف وشناسه ی خود؛درواقع،می خواهندخودرادربرابردیگران تعریف واثبات نمایند.دراین تعریف وشناسه که خوددربرابردیگران معناپیدامی کند، امتیازخواهی ها،عصبیت هاوتبعیض گری هاسروکله نشان میدهند.اگربه غورنگریسته شود،مطالبات قومی وفرهنگی میانه روانه وبسیارخواهانه همگی،نتیجه ی چنان تعریف هاوقیاس های خوددربرابردیگران وکاربردتبعیض هااست که موضوع واهمیت پیدامی کند.
درصورتیکه این مقایسه گری وتعریف خوددربرابردیگران درفضایی کثرت گرایانه وبردبارانه سروسامان داده شوند،می تواند به حقوق شهروندی وبرابریی انسان هادریک جامعه ی آزادراه بازکند؛ودرغیرآن، گیاه هرزورذل فاشیسم ونژادپرستی فراوان درفرهنگ های قبیلگی ونابردباررویش پیدامی کند.افزون بردرماندگی سیاسی ملی گرایی افغانی که زاده ی هجمونی های پاکستان ودرماندگی فرهنگی- تاریخی می باشد،کاهش مفاهیم ازبزرگترین بیماری های همه ملی گرای های تنگ نظربویژه ملی گرایی افغانی می باشد.دررابطه باکاهش گری وآسان نگریی درمفاهیم،می بینیم که درافغانستان برخی قبیله گرایان به ظاهرملی گرافکرمی کنندکه اگرچندواژه ی زبان پشتومانند،پوهنتو/دانشگاه،سارنوال/بازرس، بزوروخلاف دستورزبان واردزبان دری/فارسی کرده شود،ودروزارت مخابرات زبان پشتووانگلیسی رایج واززبان فارسی انکارشود،ملی گرایی پشتون فربه می شود؛ویااینکه، باپوشیدن پوشاک رایج دریک بخش می توان وحدت ملی ساخت.کاری که بیشتربه نفرت دامن می زندتاهمدلی،بردباری وهمسویی درمیان همه قومیت ها.زمانیکه این شیوه ی نگرش به ملی گرایی ووحدت ملی بابزرگ ساختن وزارت اقوام وقبایل ودامن زدن به تبعیض های نژادی که فراوان درحکومت ناکارآمدکنونی دیده می شود؛افزون کرده شود،بایدبه تیاریی کفن،گور ودفن ملت ووحدت ملی آمادگی گرفت!
درراستای نیروبخشی به وحدت ملی، البته سیرگونه ونه پیازگونه ی آن که یکسان سازیی شکست خورده وبی نتیجه رادربرمی گیرد، مردم ازهرقوم/تیره وقبیله ی که باشند،بیشتربه سویی حکومت ها دربرنامه ریزی وتقسیم بودجه ورفع تبعیض که برخاسته ازاخلاق قبیلگی که برپایه تعصب/عاطفه ی سخت به خودی وغیرت/نفرت ازغیرخودی استوارمی باشد؛ می نگرند،تاباین یاآن شعارتوخالی وپوشیدن پوشاک اقوام برادردرجامعه ی غیربرابر.ازآنجاکه از نبودبرنامه ریزیی علمی وفوران تبعیض زبانی ونژادی درافغانستان،مردم خاطره های سیاه ورنج آوربسیاردارند،صرف نظرکرده،دراین بخش ازنوشته،تنها،نگاهی به توزیع بودجه توسط حکومت ناکارآمد،قبیلگی وفاسدافغانستان که گه گاهی به ملی گرایی هم یدک می کشد،انداخته می شود.درزمینه،احمدرشیدمی نویسد:درسال2006،بخش بیشترکمک های بین المللی، اختصاص به چهارولایت تریاک کارودچارخشونت درجنوب یافت وباقی کشوررادرمحرومیت وخشم گذاشت.کمک های امریکا/یواس ایدیابزرگترین کمک کننده درسال2006،به مقدار119ملیون دلارهم برای همان چهارولایت سرازیرشد.اما،دستاوردکم ونبودامنیت مانع ارائه ی کمک،توسط کمک کننده هاشد.انگلیس وکانادا،پول های بسیاری درجهت راه اندازیی پروژه های انکشافی  داشتند، امانتوانستندآن رادرهلمند،بکاراندازند.(9)
همان گونه که پایان داستان مسخره ی پشتونستان رادرخلاصه شدن به ولایت خیبرپشتونخواه دیدیم؛نامی که باپیشوند"خیبر"پیامی دیگری رامی رساند.به سخن دیگر،مردم شماریی سال1998،پاکستان، آمارپشتون هارادرولایت سرحدِ دیروز28ونیم درصدنشان میداد،پرسمانیکه درآینده ی دوریانزدیک ازدوبخش کردن پنجاب بنام های سرایکی وپنجابی، وخیبرپشتون خواه به خیبربه شمول هفت منطقه ی قبیله نشین وهندکو- هزاره وکرک سخن درمیان دارد.بهرحال،اینکه آینده ی ملی گرایی وبنیادگرایی افغانی وگره خوردن سرنوشت آن هاباسیاست های تفرقه انگیزانه ی پاکستان وعربستان زیرنام مبارزه باتهدیدایران ومجرایی نفوذیابی ازطریق افغانستان به آسیایی میانه چه شکلی به خودمی گیرد،ازهرنگاه برایی قومیت های پشتون وغیرپشتونِ افغانستان دارای اهمیت قوق العاده می باشد.درسه دهه ی گذشته، دیدیم که چگونه نظامی های پاکستانی به کمک پطرودلارعربستان وتشویق امریکا،جدایی نژادی- مذهبی رادرکشورمادامن زدند.نخست،افغانستان راویران کردندوزمانیکه تاجیک هادردامن کوه هندوکش دربرابرهجمونی آن هاایستادند،پرسمان اتحادشمال وجنوب راعلم کردند.باوجوداینکه نویسنده،بخاطرکارهای نادرست برخی افراد ازآن جبهه قصداًدوری اختیارکرد،ازاین حقیقت نمی توان انکارورزیدکه جبهه ی نامبرده تنهاجبهه ی شمال نبود،بلکه جبهه ی همه ی مردم دربرابرافزون خواهی پاکستانی هابود.بطورنمونه،حضورافرادی شناخته شده ی ازقوم هایی پشتون،هزاره،ازبک ،ترکمن،نورستانی وپشه ی درآن، مهرتائیدبراین گفته می گذارد.
زمانیکه نظامی هایی پاکستانی، آن جبهه راباپول عربستان،تشویق های سیاسی امریکاوتفرقه انگیزی های انگلیس مآبانه درهم شکسته نتوانستند؛وازهمه مهم تراینکه،درجبهه ی نامبرده شخصی که مانع برنامه های پسین پنداشته می شد؛وبرای پیشبردسیاست هابه شیوه ی کنونی آماده نمی شد،باتطمیع مزدوران ارزان مزدِ درونی حذف وجنگ سالاران بی هویت وشکم پرست رادرجهت رقم زدن به شرایط فعلی پیش کشیدند.بازهم،نظامی های پاکستانی ومتحدان عرب شان، برای نمک پاشی بیشتر، به سراغ زخم هایی پندیده وآماس کرده ی قومی – نژادیی – مذهبی وفرهنگی جامعه ی شوربخت افغانستان رسیدند.دراین زمینه،مشرف:گزارش چهارصفحه ی نوشت وامضایی سعودالفیصل وزیرخارجه عربستان رانیزبه آن ضمیمه کرد.درگزارش آمده بودکه، مادرکابل، حکومت اتحادشمال رانمی خواهیم وپشتون هابایدمکمل نمایندگی پیداکنند.باپروازیک هواپیمایی کرایه ی،شهزاده بندربن سلطان، سفیرسعودی درواشنگتن،ژنرال احسان الحق(رئیس آی اِس آی) وسعودالفیصل،اول آن گزارش رادرلنددن، به بلیر،وبعداً،درامریکابه جورج بوش وتنت (رئیس سیا)دادند.اما،امریکاکه پیشتر،تصمیم خودرادرباره ی راه اندازی جنگ گرفته بود. درزمینه، نه باناتوونه بامشرف، مشوره ی درکاربود.(10)
دراین راستا،پیشنهاد نویسنده به ملی گرایان وبنیادگرایانِ افغان این است که بدوموضوع بیشترازدیگرپرسمان هاتوجه نمایند:نخست اینکه، ایجادملت، هم به معنای دینی(امت/جامعه ی اعتقادی) وهم به معنای ناسیونالیستی(فرهنگی،نژادی وسرزمینی) که اخیری درغرب پس ازقراردادوستفالی1648وبه گونه ی پیشرفته تر پس ازانقلاب 1789فرانسه)؛ودرجهان مستعمره بویژه کشورهای اسلامی پس ازپایان دوره ی استعمارکهنه راه یافته است،بسیارمشکل/دشوارمی باشد.دوم اینکه،کشورهای مسلمان باوجودتاکیدبرامت اسلامی،منافع ملی خودرابرهردوستی ورابطه ی برترمی دانند.تاجائیکه به اصل نخست ارتباط می گیرد،کشورهای مانندبلژیک درقلب اتحادیه ی اروپایی مشکل ملت نشدن ووحدت ملی دارندوروزگاریوگوسلاوی وجمهوریی چکوسلواکیاودوبخش شدن آن به چک وسلوواک راتماشاکردیم وازنزاع بریتانیاباارلندشمالی هم ناآگاه نیستیم.آن هاکه باوجوددست یابی به پیشرفت اقتصادی وسیاسی/حکومت قانون ودموکراسی پرسمان ملی دارند،کشورهای مانندکشورماحتماًبایدداشته باشد.تجربه نشان میدهدکه درعصری جهانی شدن که پیش روداریم،راه حل مسئله ی ملی درجامعه های چندقومی تنهاپذیرش کثرت گرایی،رفع تبعیض،تشویق میل باهم زیستن،حقوق بشر،حقوق زنان وملی کردن قدرت سیاسی وتوزیع عادلانه ی ارزش های مادی ومعنوی میان همه ی مردم به حیث شهروندانِ دارایی حقوق برابر وبرآمدن ازقبیله گری وبهاء دادن به ملت به مفهوم مدرن آن می باشد.ملی گرایی قبیله زده درهمه کشورهای جهان روبه پیشرفت بویژه کشورماکه ازهمه پس مانده تراست،بایدبکوشد ازبرخوردانشتین یهودی تبار(وفات1954)،به درخواست رهبران کشوراسرائیل درس بگیرد.رهبران اسرائیل ازاوخواستندکه مقام ریاست جمهوریی کشوررابپذیرد!اوبه آن هاباین خاطرپاسخ رددادکه:"درکشوراسرائیل،یهودی هاامتیازویژه می خواهند،امتیازیکه تنهابازیرپاکردن حقوق فلسطینی هامیسرمی باشد.ازاین رو، به آن خواهش پاسخ منفی داد"!بادرنظرداشت موضع انشتین،به صراحت می توان گفت که درکشورهای چندقومی،هرقومی که امتیازویژه می خواهد،به پروژه وپروسه ی ملت سازی زیان می رساند؛وکسانی که ازاین موضع دفاع می کنند؛بجای ناسیونالیست/ملی گرا،فاشیست می باشند.
درارتباط بااصل دوم،بایدیادآورشدکه کشورهای بیرونی چه دوروچه نزدیک تابی نهایت می کوشندکه گروه های وابسته به ملت های دیگررابخاطربرآوردن منافع خوداستعمال نمایند.اینکه نظامی های پاکستانی وعربستان درافغانستان چندقومی تنهاازحکومت پشتون هاحمایت می کنند،نبایدباورکردکه دوست پشتون هامی باشند.عربستان وامارت های متحده ی عرب،مسئله باایران دارند،مسئله ی که بامنافع ملی مارابطه ی ندارد.پاکستان می کوشدکه درافغانستان دست بالاداشته باشدوازاین طریق به غرب،کشورهای آسیای میانه وهندوستان فخرفروشی نماید،وابزارکاریی آن هم، همین ملی گرایان وبنیادگرایان ایلی افغانستان می باشند.پرسش اصلی این است که مادرکجای تاریخ ایستاده ایم؟شایدبرخی افرادودسته های روزمزدی ازقوم یاقبایل پشتون بااین باورباشندکه پاکستان ازرهبریی پشتون هادرافغانستان حمایت می کند.اگرمنظورازرهبری،رهبریی انحصاری مانندگذشته باشد،به تاریخ پیوسته است که قابل زنده کردن نیست،وبجای آن بهتراست به دموکراسی ومشارکت سیاسی درقدرت اندیشیده شودکه همسویی ملی وخودگردانی ببارمی آورد.ازهمه مهم تراینکه، افغان ها،چه آن های که درکابل زیرسایه ی هواپیماهایی بی52امریکایی درکرسی های دولتی تکیه زده اندوبه خانه ی پدری خودرفته نمی توانندوچه آن های که درخانه های امن زیرنظرسازمان جاسوسی پاکستان لمیده وانتظارقدرت رادارند،بایدبه پرسمان هایی زیرتوجه نمایند:نخست اینکه،جهان امروز،جهان دیروزنیست وبه شعارهای مردمی وآزادی خواهانه ازتونس تاتهران که کابل راهم درمی نوردد،گوش فرابدهند.دوم،به دغل کاریی نظامی های پاکستانی دقت  نمایند.حسن مجتبی، خبرنگاربخش اردوی بی بی سی، تعریف جالبی ازآی اِس آی، سازمان جاسوسی پاکستان وسرپرست سازمان های ویرانگرافغانی دارد.مجتبی:"آی اِس آی باین خاطربسیاربدنام شدکه اول، بامجاهدین وسیا(سازمان جاسوسی امریکا)متحدشدوعلیه روس هاجهادکرد.دوم،(باکمک مالی شرکت نفتی یونیکال وعربستان) طالبان راساخت وعلیه جهادی ها،جهادکرد.سوم،بازباامریکا(به بهانه ی جنگ علیه هراس افگنی)متحدشده علیه طالبان جهادکرد."حال که طالبان رابازسازی کرده است وعلیه افغانستان جهاد/جنگ براه انداخته است،وظیفه ی هرافغان است که علیه آن متحدشده،برای آزادی وخودگردانی کشورخودبرزمد.درهمه ی نیرنگ هاوشیطنت های که تاکنون نظامی های پاکستانی علیه مردم افغانستان بکاربرده اند،گاهی سرخودراپشت سردین پنهان کرده اند؛وزمانیکه حربه ی دین رنگ باخته است،دفاع ازمردم پشتون راکه آن هابه چنان مدافعی نیازندارند،علم کرده است.

0 comments:

Post a Comment