Wednesday, 6 April 2011

پستان القاعده خشکیده است؛اما،نه برایی آی اِس آی


ابراهیم ورسجی
(1)
18-1-1390
درجهان اسلام،ترکیه،مالیزی،اندونیزی ولبنان به سویی دنیایی نوگام برداشته اند. در وارد شدن لبنان به جهان نو،همین بسنده می کندکه ده هاسال پیش هرکتاب ونوشته ی که پخش ونشرآن دردیگرکشورهای عربی منع بود،دربیروت آزادانه چاپ وپخش می شد.درمیان کشورهای عربی،تنهاقدم برداشتن لبنان به سویی دنیایی نو،بیشتربه ماهیت کثرت گرایانه ی مسحی- اسلامی آن برمی گرددتافرهنگ عربی ی آن.زمانیکه ازجمله ی 57کشورمسلمان،تنهاازواردشدن چهارکشور نامبرده سخن به میان می آید،آگاهانه وناآگاهانه پرسش های به میان می آیندکه چرادرجهان پهناوراسلامی ،تنهاچهارکشور!پاسخ روشن است.چسپیدن به گذشته ی به نقدکشیده نشده، وبه پیروی ازآن، گرفتارماندن دردست استبدادشرقی باهمان ویژگی های که کارل مارکس ازآن سخن بخ میان آورده بود.ازدیدمارکس ودیگرجامعه شناسان غربی،استبدادشرقی چیزی نیست مگر،خودسریی نامحدود/بی کرانه ی فرمان روایان وکرنش وتسلیمی برده وارِرعایا/مردم دربرابرآن ها.
زمانیکه استبدادشرقی حاکم برمسلمان ها، چه ازطریق کهنه استعمارگری وچه نواستعمارگری واکنون،فن آوریی اطلاع رسانی باجهان مدرن روبروشد،به سه گونه واکنش دست زد:نخست،کوشش برای ماندن در گذشته باهمه خودکامگی وتااندازه ی بسیاری نوکری به گونه هایی یادشده ی استعمار.دوم،دست زدن به نوسازیی ازبالابه زیریااقتدارگرایانه که درسده ی بیستم ،نمونه های آن اتاترک درترکیه ورضاشاه پهلوی درایران بودند.سوم،تاکیدبربازگشت به گذشته درقالب حزبی/گروهی وتکیه برزورگویی وخشونت ودرمواردی هراس افگنی که نمونه ی آن"القاعده"می باشد.القاعده که ازپستان مذهب عقل گریز"حنبلی" ونمونه ی پس ازسده ی هجدمی آن"وهابیت"که فراورده ی درهم آمیزیی مذهب حنبلی بازندگی قبیلگی/ایلی صحرایی عربستان می باشد،شیرنوش جان می کند؛درواقع،ادامه دهنده ی راستین راه"خوارج"،گروه شورشی وقشریی که دردوره ی خلافت،خلیفه ی چهاروم؛ بابرداشت های من درآوردیی خودازقرآن؛ به تضعیف خلافت وبرآمدن نظام بهره کش وستمگراموی کمک کرد،می باشد.
به گواهی تاریخ،اسلام،روحیه وفرهنگ قبیلگی عرب رااصلاح یانابودکردودرجای آن گزاره/مفهوم امت راگذاشت.زمانیکه به گفته ی دکترطه حسین،"میان اشرافیت اسلامی"که منظورازاشرافیت،نه اشرافیتی برخاسته اززمین وسرمایه،بلکه اشرافیتی برخاسته ازخلوص دینی/پاک دینی می باشد،اختلاف افتاد.درنتیجه ی آن،ازبیرون مدینه،مرکزاشرافیت دینی،نمایده ی قبیلگی های سرکوفته شده درشام ازنظرسیاسی وقبیلگی های دینی زیرنام خوارج دردرون مدینه قدبرافراشتند،رخ دادنامیمونی که به برآمدن نخستین سازمان تروریستی/هراس افگنی درتاریخ اسلام منتج شد.وهابیت،مادرذهنی گروه القاعده،ازهمان آغازبرآمدنش درسده ی هیجدهم،به نام پاک سازیی اسلام ازخرافه هاکه کاردرستی می نمود،به سراغ تصفیه حساب بازیارت مردگان وبراندازیی زیارت های ائمه ی اطهارشیعه به گونه ی که اکنون طالبان درپاکستان دست می زنند،پرداختند.درنیمه ی نخست سده ی نزدهم،زمانیکه مرده ستیزیی وهابی هااوج گرفت وناراحتی ایجادکرد،سلطان عثمانی،به محمدعلی خدیو/پادشاه مصرکه پیروی کمرنگی ازاستانبول داشت،هدایت دادتابه سرکوبی آن هابپردازد،تدبیریکه بکارگرفته شدوبرای مدت های بسیاری مردگان راازشروهابی هاآرام ساخت.زمانیکه پس ازجنگ جهانی اول، دولت بزرگ عثمانی فروپاشیدوعرب ها"تحت الحمایت"فرانسه وانگلیس قرارگرفتند،ملک عبدالعزیزامیرسعودی که به کمک انگلیس برهمه قبیله های عربستان حاکم شده بود،شاخه ی نظامی وهابیت بنام"اخوان"راکه رابطه ی به"اخوان المسلمین/برادران مسلمان،حزب مذهبی- سیاسی مصری نداشتند،بخاطرتکراربی احترامی به قبرهایی مردگان،سرکوب کرد.
نگاهی به تاریخ خوارج واخوان شاخه ی نظامی مذهب وهابیت ونوه ی آن ها"القاعده"نشان میدهدکه جزیره نمای عربستان،بااستبدادخون آشام ،فرهنگ قبیلگی وبسته ی خود،دست بالایی درتولیدنهادهایی متعصب،واپس گراو تروریستی دارد.تفاوت این نهادنووزاده ی فرهنگ بدویی عربستان بانهادهای دیروزین این است که درزمانه های پیشین،قدرت های جهانی،فن آوریی نو،ایدئولوژی هایی نو،دموکراسی،گسترش پرشتاب اندیشه هاوجود نداشتند،ومسلمان هاازنظرسیاسی وقدرت نظامی- اقتصادی درشرایطی بهتری قرارداشتند.به سخن دیگر،موقعیت بهترمسلمان هاسبب شده بودکه به ریشه های ناتوانی هایی مذهبی ،فکری وعقلی آن هاتوجهی کمتری صورت بگیرد،وخودشان هم درموقعیت بهترخودمتوجه ناتوانیی خودنشوند.اما،درزمان کنونی،باجهانی شدن آگاهی ،آزادی واندیشه هایی نوکه رسانه های آزادگردش آن را در دست رس همگان قرارداده است،سخت گیری های مذهبی،سخت اندیشی ومبارزه بادیگراندیشان، بی درنگ مسلمان هابویژه شاخه های متعصب وخشن آن هارابه دادگاه دموکراسی،کثرت گرایی،دیگرپذیری وحقوق بشرمی کشاند.
تاجائیکه به پیش زمینه هاوعامل هایی قدافرازیی سازمان های تروریستی/هراس افگن ارتباط می گیرد،دوعامل بیشترازهمه نقش بازی کرده اند:نخست،استبدادنظامی- سیاسی حاکم.دوم،ازتکاپوافتادن اندیشه ی دینی وخلاصه کردن دین درفقه وابزارقدرت حاکم ساختن آن.البته،این دومی دربرآمدن خوارج بی اثربود.چراکه درآن زمان قدرت سیاسی حالت بیدادگری به خودنگرفته بود.به عبارت دیگر،برداشت خشونت بارقبیلگی ازدین سبب برآمدن خوارج شدتااستبداد.بهرصورت،دراینکه دربرآمدن القاعده،استبدادقبیلگی- سیاسی ونظامی به شمول برداشت قبیلگی- بدوی ازدین نقش بازی کرده اند،جای شک/گمانه زنی نیست.واینکه القاعده درفرهنگ دینی- بدوی جزیره نمای عربستان آبستن شده ودرمحیط قبیلگی شمال غرب پاکستان زائیده ودربخش قبیلگی جنوب افغانستان پایگاه وسازماندهی خودراآغازوگسترش داده است؛بازهم به همان ریشه هایی قبیلگی وبرداشت بدویی آن ازدین برمی گردد،برداشتی که همانندی های تام بابرداشت قبیلگی-طالبانی – پاکستانی- افغانی ازدین دارد.
این نظرجامعه شناسانه که تندروان هردین وایدئولوژیی، بسیارتندروانه علیه هم می زرمندوخوب هم دررورزهایی که منافع شان ایجاب کندباهم کنارمی آیندوبه یک دیگرفائده می رسانند،اصل پدیرفته شده می باشد.ازسویی دیگر،این هم یک اصل پذیرفتنی می باشدکه تندروی/افراط گرایی ایدئولوژیک- مذهبی بیشتردربسترفرهنگ های بسته وایلی تافرهنگ هایی شهری وپیشرفته ،برآمد،رشدونمومی نمایند.پیدایش طالبان دردوسویی مرزمشترک پاکستان- افغانستان وپیدایش القاعده دربسترفرهنگی- قبیلگی- وهابی عربستان وهماغوشی باهمی شان، مهرتائیدبراین دیدگاه می گذارد.این هم قابل یادآوری است که گرایش های یادشده توان این رادارندکه عناصری کارآمدی را ازبخش پیرامونی فرهنگ های پیشرفته تراستخدام ودرخدمت خودبگیرندکه بیشتربه ناامیدی وسیاست های خشن درفرهنگ های نیمه بازبرمی گردد.بطورنمونه،همراه شدن ایمان الظواهریی مصری باآموزش دانشگاهی درفرهنگ قاهره،بابن لادن،پدیده ی جزناامیدی ودرماندگی فرهنگی وگام گذاشتن درمسیرپوچی ی بظاهردینی- انقلابی نمانیست.
بهرصورت،این هاافرادونحله های بیمارگونه ی فکری می باشندکه درنهایت درماندگی فرهنگی- ایدئولوژیکی، دردوران جنگ سردِقدرت های بزرگ، به بهانه ی جهاد/مقاومت ضدکمونیستی افغانستانی هاوریاکاری هاو مذهبی نمایی سیاست مداران ورشکسته ومنافق پاکستانی وانبوه دلارهای نفتی عربستان وکمک های سیاسی- نظامی-مالی وتبلیغاتی امریکاومتحدانش، به پاکستان سرازیرساخته شدند. درپیوستن ایمان الظواهری به بن لادن،غیرازناامیدی ودرماندگی فرهنگی،موقعیت سیاسی لرزان انورالسادات هم به حیث یک عاملِ اثرگذارقابل یادآوری می باشد. انورالسادات،رئیس جمهورمصر،بخاطرزیرشعاع جنگ ضدروسی بردن امضای قراردادننگین خودبامیناخیم بیگین نخست وزیراسرائیل،قراردادی که برای مصروعرب هاجزشرمساری چیزی دیگردربرنداشت،به تشویق وکشاندن تندروان مصری به بیرون مصرنیازمبرم داشت.اسنادفاش شده نشان میدهدکه پیش ازمرگ ناصر،سرسادات به آخورپطرودلارعربستان بسته شده بودوملک فیصل پادشاه عربستان به باورخود"صهیونیسم رافرزندکمونیسم میدانست"،سخن بی موردوبی پایه ی که دربطلان آن نیازی به بحث نیست.ازاین رو،برای تحقق فلسفه ی بیمارگونه ی خود،اول،تاپسین نفس علیه ناصرهزینه کردوپس ازاو،با کمک سادات وبرخی عناصرخودفروخته ی اخوان/برادران،به گسترش تندرویی- وهابی مشرب درمصروسرانجام ،جانشینانش بی کران درجهت تحقق برداشت دروغین اوازصهیونیسم به سودامریکادرافغانستان علیه کمونیسم سرمایه گذاری کردند؛سرمایه گذاریی که میوه ی تلخ آن ثروتمندساختن نظامی های فریب کارپاکستانی،برآمدن القاعده ی بن لادن وظواهری وفربه کردن خشونت دین مدارانه ی طالبانی درافغانستان وپاکستان می باشد.
رخ دادهای پس ازبیرون شدن ارتش سرخ ازافغانستان نشان دادندکه درباره نقش عرب هایی جهادی درجهاد/مقاومت افغانستان بسیارگزافه گوی شده است،گزافه گویی که هم به نفع نومحافظه کاران امریکایی-یهودی؛ وهمچنان،مستبدادعرب تمام شد.دراین راستا،خالی ازفائده نخواهدبوداگربه سراغ نویسنده ی برویم که خودعرب وهمکارعرب هایی بوده است که زیراشراف عبدالله عزام درمحورکمیته ی های"اغاثه"و"خدمات"،به حیث یک پزشک/دکتر، خدمات صحی/پزشکی به مهاجران وزخمی های مقاومت افغانستانی ها،انجام می دادوآن شخص دکترفضل می باشد.دکترفضل می نویسد:شمارتمام عرب های که به بهانه ی جهادبه پاکستان رفته اند،ازپنج هزارنمی گذردکه برخی شان مسافر برای یک ماه وبرخی دیگرشان برای یک هفته بودند؛وشمارآن های که به جهادرفتند،ازسه صدنفربیش نبودند....آقایی فضل پس ازیادآوری ازشمارعرب هایی مسافر-جهادی،به بیان صفات بن لادن می پردازد.ازدیداو:صفات برجسته ی بن لادن این است که نخست،بدون سرپرستی دیگران کاری رابه پیش برده نمی تواند.بطورنمونه،اودردوران جهادزیرسایه ی مقام های سعودی وپاکستانی وبرخی احزاب جهادیی افغانستان عمل می کرد.پس ازپایان جهاد،ازنیمه ی1992تانیمه ی1996زیرسایه ی دولت سودان قرارداشت.درنیمه ی دوم سال1996به شرق افغانستان آمده زیرسایه ی مولوی خالص قرارگرفت، وازسال1997تا2001زیرسایه طالبان واز11-9-2001تاکنون زیرسایه ی کسانی دیگری(یعنی سازمان جاسوسی پاکستان درنزدیکی مرزافغانستان)قراردارد.دوم،بلندپروازیی او.به باوردکترفضل،جمال ناصردرمقایسه بابن لادن فروتن بودکه تنهارهبریی عرب هارامی خواست؛ وصدام حسین هم ازاوفروتن ترکه تنهامی خواست کویت رابه عراق ضمیمه نماید،امابن لادن رهبریی امت اسلامی رامی خواهد.
پس ازیادآوری ازصفات بن لادن،آقای دکترفضل، بدوپرسمان زیراشاره می کند:نخست،خیانت بن لادن به افغانستان .به باوراو،بن لادن عامل اشغال افغانستان وعراق توسط امریکامی باشد؛وهمچنان، نقش اورادررخ دادیازدهم سیتامبر2001،به زیرسوال می برد.دوم،به سطح دانش دینی بن لادن تماس گرفته بایادآوریی سخنی ازعمرعبدالعزیزرحمه الله که گفته بود:"کسی که خدارابه نادانی بپرستد،بجای کارهای خوب بیشترکارهای زشت انجام میدهد."(1)درواقع،دکترفضل، بابهره گیری ازسخن گهربارآن بزرگ مردتاریخ اسلام،دانش دینی بن لادن رابه صفرضرب می کند.روشن است گروهی باچنان رهبری، آن هم باادعاهای بسیاربزرگ، بجایی فایده رسانی به مسلمان هامی تواندبیشترین زیان هارابه آن هاتحمیل نماید که کنون کرده است.ازرخ دادِ دلخراش11-9-2001تاکنون،بوش وبلیرودیگربنیادگرایان وتندروان نرم ودرشت، پس وندهاوپیشوندهای مانند:تروریسم اسلامی،فاشیسم اسلامی،خشونت گریی اسلامی و...رانثاراسلام ومسلمان هاکرده اند.بادامه ی اسلام هراسی که باادعای بن لادن دردست داشتن دررخ دادننگین مزبورباوج رسید،بتاریخ21مارس2011-اول حمل1390خورشیدی،تیری جونزکشیش بنیادگرای مسیحی که سال گذشته وعده کرده بودقرآن رادرسالگردیازدهم سیپتامبربه آتش می کشدوزیرفشارمحفل های سیاسی خودداری کرده بود،درهمان کلیسایی کوچک خوددرفلوریدا،قرآن راتوسط یک کشیش مسخره وبی ادبی همانندخود،بنام وین سیپ، آتش زد.آتش زدن قرآن توسط بنیادگرایان مسیحی که درظاهربخاطرانتقام گیری ازمسلمان هاصورت گرفته است؛ذهن هرمسلمان باهوشی رامتوجه این آیه ی قرآن   :"دهر/طبیعت رادشنام ندهیدکه دهری هابه خداوند دشنام میدهند"می سازد.به سخن دیگر،تندروانی مانندبن لادن وهمانند هایی او مسئول همه بدآموزی وناسزاهایی می باشندکه دشمنان اسلام به نشانه ی این دین الهی گسیل می دارند.
بهرحال،این هاپرسمان هایی دینی می باشندکه ایجاب می کندهرمسلمانی دررابطه باآن هامحتاط باشد.اما،مهمترازاین هابهره برداری های غرض ورزانه ی می باشدکه ازآن رخ داتاکنون، سیاست مداران مستبدِسکولارومحافظه کارحاکم برمسلمان هاکرده اند.درکشورهای اسلامی بویژه عربی،عادت شده است که رهبران خودسروضدمردمی تمام جنایت های خودراپشت سرخطرالقاعده پنهان وبدین وسیله،حمایت کشورهای غربی رابدست بیاورند.رهبران دموکرات ودموکرات نمایی غرب هم که تجارت وسودبزرگ حاصل ازآن بویژه دربخش انرژی،ازجمله نفت وگاز،ارزش های مدرن ملی- تاریخی شان رادرپایی منفعت به مسلخ کشانده است،آماده بودندومی باشندکه به چنان جفنگیاتی سروده شده توسط زمام داران دموکراسی ستیز،آزادی سوزودشمن حقوق بشرگوش فرابدهند.دراین گوش دهی به یاوه سرایی های بیدادگران،ازهمه مسخره تر،پذیرایی امریکا،انگلیس وایتالیاازدیوانه وخودکامه ی آدم کشی مانند،قذافی می باشد؛همان دیوانه ی که اکنون بارک اوبامامی گوید:" جهان وخاومیانه بدون اودرشرایط بهتری قرارخواهدگرفت"،وامریکاومتحدانش،به بهانه ی تطبیق فیصله ی1973شورای امنیت درجهت دفاع ازمردم ملکی لیبی ازشرتباه کاریی او،به بمباردمان نهادهایی دفاعی زیرفرمانش پرداخته اند.
پیشینه ی تباه کاریی القاعده وشعارهای بلندپروازانه ودروغینش،وواکنش هایی غرب ورژیم های خودکامه ی عرب درابطه باآن، نشان میدهدکه بهترین ابزاربدست مغرضان وخوش باوران فراهم شده است؛ابزاریکه ازآن، هرکشوری طبق مرام وپالیسی خودمی تواندبهره برداری نماید.طوریکه پیشترازسخنان دکترفضل یادآوری شد،سه صدنفرعرب درجهادافغانستان سهم گرفته بودند.دیدیم که رسانه های غربی ورهبران خودسرعرب چگونه ازآن دسته ی سه صدنفری یک غول بی شاخ ودُم بنام عرب های افغان ساختندوبه نمایش گذاشتند!اگربه گفته های رسانه های غربی وخاورمیانه  دقت کرده شود،همان سه صدنفر،دربالکان،چیچین،آسیای میانه،عراق،کشمیر،افغانستان،الجزائر،موریتانی،نیجر،صومالی،مناطق اشغالی فلسطین، در1993و2001درنیویارک،لبنان،یمن،جنوب فیلیپین،جنوب تایلند،آچه ی اندونیزی،ده ها هراس افگنی دراروپا،واین روزهادرلیبی،دست به هجوم زده وآشوب آفریده اند.کسانیکه به تاریخ جنبش هاوشورش هایی کوروهدفمندازمنظرجامعه شناسی آگاهی دارند،به خوبی میدانندکه القاعده چیست وچگونه وبرای چه هدف های ساخته شدواکنون برای چه هدف های می تواندآمدی داشته باشد؟
بهرصورت،دولت خودسروضدملی الجزائردرپسین روزهای سال 1989وآغازسال1990،بجای تن دادن به بازیی دموکراتیک، نتیجه ی انتخابات را که درآن جبهه ی نجات اسلامی برنده شده بود،باطل اعلام کرد.ازاینکه جبهه ی نامبرده درجامعه پایگاه مردمی داشت،باکمک بادارپیشین خود،سازمان جاسوسی فرانسه،سازمان مسلح اسلامی رابابرچسپ بازگشتی های افغانستان که پسانتربنام اعضایامتحد القاعده ی مشهورشدند،ساخت وهزاران نفررابرای بدنام کردن مسلمان هاکشت.تائیدلیبرال دموکراسی غربی ازفسخ نتایج انتخابات الجزائر،آخرین نمونه نبود.انتخابات1996فلسطین راکه درآن بخاطرفسادگسترده ی سازمان الفتح،حماس برنده شده بود،بوش وبلیر،به بهانه ی هراس افگنی ورابطه ی موهومی حماس باالقاعده، نپذیرفتند.درروزهای پسین همان سال،بوش  باتائید وتشویق دولت حبشه که نزاع سرزمینی باصومالی دارد،دولت محاکم اسلامی راکه درصومالی امنیت برقرارگرده بودورابطه ی باالقاعده نداشت،سرنگون کرد.برای دروغ بودن رابطه ی محاکم اسلامی باالقاعده همین بس است که شیخ احمدشریف رئیس دولت صومالی دردوره ی حکومت محاکم رادوباره باکوشش های فراوان رئیس دولت انتقالی ساختندتاآن کشورراآرام نماید،کاریکه ازعهده ی آن برآمدن ساده نمی باشد.بحران صومالی،اکنون سبب شده است که دزدان دریایی تمام سواحل بحرهند،دریای سرخ ودریای عمان رابه آشوب بکشانند.
ازآنجاکه درموجودیت گروهی خیالی القاعده منافع بسیاری کشورهای مستبدعرب وغیرعرب دخیل می باشد،ومنابع تمویل آن هم آشکاراست؛هیچ کشوری نمی کوشدکه به ته کاسه ی القاعده دست بردبزند.بانمودارشدن بهارعرب،یک باردیگرجندین کشورعرب بویژه یمن ولیبی کاسه ی داغ القاعده راداغ ترکردند.کشوریمن که ازسال1978تاکنون توسط یک سرهنگ شورشی بنام علی عبدالله صالح به گونه ی خشن ونظامی گرانه اداره می شود،ازرخ دادیازدهم سیپتامبر2001تاکنون، خطرالقاعده رابزرگ کرده وکمک های امریکاوعربستان رابرای دوام حکومت سرکوب گرانه ی خودبدست می آورد.ناگهان باویزیدن هوایی تازه ی بهارعربی که دویارستمگرش رادرتونس ومصرسرنگون کرده بود،درسطح ملی به سرکوب گسترده ی خیزش ودرسطح بیرونی،بازهم به خطرالقاعده انگشت گذاشت.دررابطه بایمن،ازهمه جالب تراینکه ازچندسال باین سو،یک شیخ بی هویت وشورشی یمنی که معلوم نیست ازکجاسخن می گوید،بارهاازطریق انترنیت ورسانه های دیداری-شنیداری ظاهروعلیه امریکاوحکومت صنعابه نمایندگی ازالقاعده هشدارهاصادرکرد.پس ازآن که بهارعربی در17دسامبر2010-27 قوس 1389خورشیدی،ازتونس آغازودرادامه ی نهضت جوان سازیی سیاست های عربی به سوی مصروازآن جاواردیمن شد،آن شیخ مبتذل چنان درسوراخ موش گونه ی خودخاموشی گزیده است که فکرنمی کندتغییری درجهان عرب رخ داده است یادرحال رخ دادن است.ازخاموشی شیخ معلوم می شودکه دراتاق های گرم سازمان های جاسوسی لمیده وتنهابه پیروی ازالقاعده ماموریت داردکه کارهای بدِ دیگران رابرای بزرگ نشان دادن خودبدوش بگیردوغیرازاین وظیفه ی دیگری بدوش نداردوبایدهم نداشته باشد.چراکه اگرمیداشت نقش خودوالقاعده رادربهارعربی نشان میداد.
پس ازشعبده بازیی رئیس جمهورخودسریمن که مردم بخاطرخودکامگی وفساداداری- مالی وجنایت های فراوانش به پاخاسته اندتااوراازاریکه ی قدرت به زیربکشند؛درسه بحران دیگریعنی بحرین،سوریه ولیبی،بهانه های دیگری برای خاموش کردن خیزش هابه شمول خطرالقاعده،مطرح شده است.دربحرین که خانواده ی حاکم کنونی از1787باین سوحکم میراند،بخاطرجمعیت شصت درصدشیعه ی خود،حاکم بهانه ی خوبی داردکه انگشت اتهام رابه رژیم بنیادگرای فقهی-آخوندی ایران نشانه برود،اتهامی که کشورهای غربی تااندازه ی پذیرای آن می باشند.درسوریه که رئیس رژیمش به فرقه ی علوی، یک اقلیت کوچک مربوط می باشدورابطه ی نزدیکی باتهران دارد؛بجای انگشت گذاشتن روی محورساختگی القاعده، بدونکته ی زیرانگشت گذاشته است:نخست،تاکیدبرموضع ضداسرائیلی خودکه گویاتنهاکشورعرب است که دربرابرصهیونیسم ایستاده است.دوم،توطئه خواندن خیزش گران وپیوسته دانستن آن هابه منابع بیرونی که اشاره ی است به اسرائیل وامریکا.اما،مردم سوریه باین اندازه آگاهی رسیده اندکه تشخیص بدهندسردسته ی رژیم فرقه گرا وستمگرشان چه می گویدوتاکنون چه کرده است؟ضدیت رهبرِ فرقه ی سوریه بااسرائیل تاکنون تنهادرشعاروپناه دادن به چندناراضی فلسطینی خلاصه شده وحضورارتش اسرائیل درصحرای"جولان"درشصت کیلومتریی مُشرِف بردمشق وحمله ی ارتش اسرائیل بربخشی ازسوریه درسال2007که باسکوت مرگباربشاراسدهمراه بود،نشانگرماهیت ضدیهودیی رژیم اسدهامی باشد.ازاین رو،مردم سوریه درشعارهای خوددشمنان رادرجه بندی کرده بجای شعارهای ضدغربی- یهودی، به ریشه ی مشکل تماس گرفته اندکه همانا استبدادوخودسریی حکومت،فقر،توهین وحقارتی می باشدکه باندفرمان روابرمردم تحمیل کرده است.مردم سوریه باشعارهای خوددرجریان تظاهرات،ازسیاست های دوستی دمشق باتهران وحزب الله غفلت نکرده وبارهاباصدای بلندگفته اندکه،نه حزب الله،نه ایران ،فقط آزادی،حکومت قانون،لغوشرایط قوق العاده،آزادیی زندانیان سیاسی، مبارزه بافسادوراه اندازیی اصلاحات واقعی وگسترده.خواسته های معقول وهمه پذیریکه رژیم خودسروضدمردمی بشاراسدازعهده ی تحقق آن برآمده نمی تواند.
درمیان رهبران عرب،بیشترازهمه موضع قذافی دررابطه بانقش القاعده درخیزش های کشورش مهم به نظرمی رسد.اهمیت موضوع ازاین سبب می باشدکه قذافی ازنظرکنش،ویژگی،طرزفکر،بلندپروازی،خشونت طلبی ودست زدن به هراس افگنی همانندی های فراوانی باالقاعده دارد.بطورنمونه،القاعده مدعی رهبریی امت اسلامی وقذافی مدعی رهبریی جهان عرب وقاره ی افریقامی باشد.ازنظرفکری،القاعده وقذافی هردو تفکرقشری-قبیلگی دارند،تفکریکه قذافی درخشونت علیه مردم خودبکارانداخته است.پس ازرانده شدن بن علی ازتونس ومبارک ازمصر،قذافی تکان خورده بودودرحالت بی توازنی عقلی که شیوه ی همیشگی اومی باشد،سخنانی گفت که نشان میداد آماده است برای ماندن درقدرت بهرکاری دست بزند.زمانیکه بتاریخ15فوریه-25دلو1389،شماری ازجوانان لبیایی درشهربنغازی درشرق لیبی خواستاراصلاحات،مبارزه علیه فساد،فضای بازسیاسی شدند،قذافی بدون اینکه به سخنان خودفکری کرده باشد،یادآورشدکه باتانک وتوپ آمده ام وشمانیزبایدباهمین ابزاردربرابرم قراربگیرید.قدرت نمایی قذافی باین منظوربودکه شایدبتواندباتهدیدنارضایان راخاموش نماید.مردم که پیام خشونت زای اورادریافته بودند،بتاریخ17فوریه خیزش خودراگسترش وبه شهرهاریختند.دربرابرخیزش مردمی،فرزندقذافی،سعدقذافی به کشتارمعترضان دربنغازی دست زدکه واکنش مردم دربرابرآن، گسترده سازیی خیزش بود.باگسترش روزافزون خیزش ها،قذافی مانند،علی عبدالله صالح نظریه ی ازپیش ساختگی خطرالقاعده رابیرون ومردم خودراموش نامیدکه گرفتار دسیسه ی تندروان وقاچاق بران شده اند.وقتیکه به درازناوفراخنای خیزش هاافزوده شد،به حجم کشتارقذافی هم افزوده شد.هدف قذافی ازپیش کش کردن خطرالقاعده این بودکه همکاریی غرب بویژه امریکا،انگلیس،ایتالیاوفرانسه راکه پیشتررابطه باآنهابهبودیافته بود،کمایی نماید.باتوجه به شناختی که درجهان غرب ازقذافی ازپیش موجودبود،پیونددادن خیزش مردم لیبی به القاعده کارآمدتمام نشد.افزون براینکه درگیریی القاعده درخیزش هاعلیه رژیم وحشی قذافی سودآورتمام نشد،واکنش هادرغرب شکل انتقادی علیه خودکامه ی لیبی به خودگرفت.قذافی که ازهمسوسازیی غرب درسرکوب مردم به بهانه ی نقش القاعده ناکام شده بود،باتغییرغیرقابل پیش بینی درموضع خوداعلام کردکه اگرعلیه حکومت من واردجنگ شویدیابه کمک مخالفان بشتابید،باالقاعده متحدشده علیه شماکه برای چپاول نفت وگازلیبی دل بسته اید،خواهم جنگید.درپاسخ به تشکیل اتحاد باالقاعده توسط قذافی،شخصی بی نام ونشانی ازشهرمیلان ایتالیا،به نمایندگی ازالقاعده، قذافی راسرزنش واتحادبااوراناممکن شمرد.قذافی که ازپیش کمربه کشتارمردم خودبسته بود،درکشتارچنان به پیش تاخت که اتحادیه ی عرب ازشورایی امنیت خواستاردفاع ازمردم لیبی شد،درخواستی که سبب تصویب قراردادفضای پروازممنوع وبدنبال آن، حمله ی ناتوبرلیبی گردید.بزرگ ساختن نقش القاعده درخیزش هایی عربی،دوپرسمان زیررابرملاساخت:نخست،القاعده نقشی دربهارعربی نداردورهبران خودسرعرب درزمینه به جهان ومردم خوددروغ می گویند.ازسوی دیگر، بخاطردوشیدن بیش ازاندازه پستان القاعده خشکیده است.دوم،القاعده بهانه ی خوبی شده است برای مسخره کردن اسلام که درجهان پساکمونیستی می خواست ومی خواهدسخنی برای گفتن داشته باشد.بااین همه،پستان القاعده هنوزهم برای آی اِس آی، سازمان مسخره ی جاسوسی پاکستان نه خشکیده است.

0 comments:

Post a Comment