Wednesday, 13 April 2011

پاکستان،ملی گرایی وبنیادگرایی افغانی


ابراهیم ورسجی
(1)
24-1-1390
پاکستان ازهمان روزنخست پیدایش خوددرسال1947تاکنون،ازنظرایدئولوژیکی میان دین ووطن خواهی  یادین داری وملی گرایی  درنوسان می باشد؛نوسانی که بخاطرعامل های گونه گونی که به برخی ازآن پرداخته خواهدشد.این کشوررا،نخست، به دوپارچگی ودرشرایط کنونی به بحران های توان فرسایی ملیتی روبروساخته است.بسیاری عامل های که به نوسان دررفتارپاکستان کمک واضاع کنونی رارقم زده اند،به تاریخ سلطه ی استعمارکهنه ودست اندازی هایی استعمارنووافسارگسیختگی  سیاست مداران ونظامی های جنایت کاراین کشور،برمی گردد.ازآنجاکه درگذشته ی پیشامدرن،هند،خزانه ومنبع پردرآمدنظامیان چپاولگرآسیای مرکزی به شمارمی آمد،غارت گرانیکه ازمحمودغزنوی تانادرافشارواحمدشاه ابدالی ،بی شماربه این کشورپهناورلشکرکشی وبه غارت دست زده اند.طرفه اینکه همه ی غارت گران،زیرنام اسلام وفتوحات به هندلشکرکشی کرده اند.ازاین رو،نهرودرکتاب های"کشف هند"و"نگاهی به تاریخ جهان"،آرزومی کندکه ای کاش اسلام توسط پروردگان دست محمد"ٌص"رهبراسلام به هندمی آمدواگرچنان می شد،ماامروزوضعیت دیگری داشتیم!او،همچنان می گوید:"هرزمانیکه اسلام به حیث یک دین به هندآمده است،توسط مردم پذیرایی وهرگاه به صورت فاتح متجاوزآمده است،علیه آن جنگیده اند"!این تنهاجواهرلعل نهرونیست که ازغارت گران وباصطلاحِ برخی مسلمان ها"فاتحان اسلام"شکوه داشت.مولانامودودی رهبرجماعت اسلامی هندکه اکنون درهند،پاکستان وبنگله دیش به حیث یک جنبش دینی- سیاسی فعالیت می کند،درکتاب خود"سلاجقه"،همه ی فاتحان غارت گررا"لتیره"/اوباش نامیده وسرزنش کرده است.نهروومودودی،افزون براینکه ازفاتحان بنام مسلمانِ هندکه ازآسیای مرکزی،افغانستان وایران برخاسته بودند،دلخوری هایی فراوان داشتند،ازکارنامه ی خوبان فاتح غافل نشده مردان قابل ستایش هم دارند.به طورنمونه،نهرو،امپراتوران مغلی هندراکه ثروت کشوررابه بیرون نبرده اند،بنام هندوستانی هایی اصیل ستایش، ومودودی ازغوری هاکه چهره ی فرهنگی اسلام رابه هندمعرفی کرده اند،می ستاید!
بخاطرپیشینه ی سیاه وغارت گرانه ی فاتحانِ برخاسته ازآسیای مرکزی که فراوان هندراچاپیده اند،زمانیکه انگلیس ها،نخست، زیرنام تاجر،شرکت هندشرقی رابازکردند؛ودوم،درسال،1857تمام هندراتسخیرکردند.برای تامین امنیت این کشورپهناوروازنظردرآمدافسانه ی...انگلیس هادرهند،نظامی هاراازپنجابی ها،پشتون ها،راجپوت ها،سیک ها،جات ها،ودوگره هابرگزیدندوتوسط همین هابودکه دیگرنژادهای هندراکنترول می کردند.(1)باتوجه به سربازگیری ازقوم هایی پنجابی،پشتون ودوگره یامردمم هایی پاکستان کنونی،مردمانی ازنظرجغرافیایی نزدیک به سرزمین فاتحان،خراسان بزرگ، حکایت از اهمیت دفاع ازامنیت هنددرقالب امپراتوریی جهانی بریتانیامی کرد.برای افزودن هرچه بیشتربه ثبات هندبریتانیایی،درعصربازیی بزرگ،باکمک روسیه ی تزاری،خراسان بزرگ راتکه پاره ودولت های پوشالی فاقدتاریخ وفرهنگ توسعه آفرین وثبات آورایجادکردندتاهم پایه ی سلطه ی خودرااستوارترنمایند؛وهمچنان، توان وظرفیت های فرهنگی-معنویی باقی مانده برای سربرافراشتن ایستادگی دربرابراستعمارگران اروپایی رانیزنابودنمایند.جالب این است که بریتانیاوروسیه ی تزاری،زمانی به آن اقدام ضدانسانی وضدفرهنگی درخراسان بزرگ دست زدندکه دولت آشفته وگرفتارآلیگارشی پروس/آلمان کنونی زیررهبریی بسمارک متحدوسلطه ی استعماراروپایی رادربیرون قاره به چالش گرفته بود.پس ازناپلئون بوناپارت،بسمارک وآلمان متحدبزرگترین چالش استعمارغربی درشرق به شمارمی آمد.چالشی که نخست،به جنگ جهانی اول، ودوم،به جنگ جهانی دوم منجروتوماراستعمارکهنه راباناتوان سازیی خود،درهم پیچید.
بنابراین،زمانیکه استعمارکهنه درهم شکست،تفرقه هایی بازمانده ازآن یادستکاری های آن،هندبزرگ رابنام اسلام وهندو،دوپارچه، وهندوستان وپاکستان رارقم زد.ازاین سبب که برای هند،درسال1885،حزب کنگره راازدانش آموختگان دانشکده های نمونه ی بریتانیادرهندساخته بو. دربرابرآن، بخاطرایجادموازنه که قویاًباسیاست ترقه بیندازووحکومت کن جوردرمی آمد....ازاشراف وشهزاده های مسلمان،مسلم لیگ را درسال1906ساخت که همواره طرفدارانگلیس ودشمن هندو،بود.(2)درحالیکه برنامه ی دوپارچه سازیی هند،ازپیش، باکنگره ی اغلب هندو،ومسلم لیگ/جامعه ی مسلمانِ همه فئودال/بزرگ مالک زاده وانگلیس نوازتهیه شده بود.درفرجام ،هندبدست مردان فرهیخته ی مانندگاندی ونهرووپاکستان پس ازجناح که درفرهیختگی، چیزی کمترازرقبای هندوی خودنداشت،بدست نظامی هاومسلم لیگ که هردو پایگاه فئودالی/بزرگ مالکی داشتند،افتاد.پیش ازاینکه پاکستان درجغرافیای منطقه عرض اندام نماید،فرهیختگانی مانند،ابولکلام آزاد،رهبرنهضت آزادگان ومتحدگاندی،جمعیت العلمای هندورهبرآن،مولانامحمودحسن دیوبندی مدافع موقف کنگره ومخالف پاکستانِ مسلم لیگی،که درجریان جنگ جهانی دوم،انگلیس هااورادستگیرودر زندانی درجزیره ی "مالت"زندانی کرده بودند،ماهیت توخالی شعار"پاکستان کامطلب کیا،لااله الاالله"راکه بخاطرایجادپاکستان براه انداخته شده بود،افشاوتااندازه ی بسیاری ازمشروعیت انداخته بودند.درروشنایی همان شعارپرجاذبه وکارکردِمخالف آن بودکه بسیاری عالمان مسلمان هندوپاکستان، محدعلی جناح رابجای قایداعظم"کافراعظم"می نامیدند؛وهمین شعارسبب شدکه جناح،نخست، باکوشش های فراوان، مولاناشبیراحمدعثمانی، تکمیل کننده ی"تفسیرترجمه شده به فارسی وپشتو"،مشهوربه تفسیرکابلی راکه درافغانستان خوانندگان فراوانی دارد،باخودهمراه وپس ازاو، نظامی هاوسیاست مدارانِ فئودال/بزرگ مالک زاده،بسیاری عالمان دینی ازجمله مولانامودودی  بنیان گذارنهضت اسلامی هندراکه به توصیه ی اقبال ازحیدرآباد دکن به لاهورآمده بود،دشمن پاکستان خوانده به انزوای آن هاپرداختند.استدلال جمعیت العلمای هنددررابطه باایجادکشورپاکستان که دست های انگلیس راپشت سرآن می دید،این بودکه این توطئه ی می باشدبرای دوپارچه کردن مسلمان هاوازهمه مهم تراینکه تمام آثارتمدن اسلامی درهندمی باشدوعالمان دینی آماده نبودندکه آن میراث بزرگ رابه هندوهاسپرده به بخش قبیلگی هندکه قراربوددوپارچه شود،یعنی پاکستان بروند.
زمانی پرده ی ریاونفاق ازچهره ی شعار"پاکستان کامطلب کیا،لااله الا الله" به زیرافتادکه درکشورنامبرده از1947تا1956،کوشش های قانون سازی، بخاطرتعیین موقعیت اسلام درقانون اساسی ونوع نظام سیاسی فدرال که خواست مردم پاکستان شرقی/ بنگله دیش کنونی که بالاترازشصت درصدنفوس کشورراتشکیل میدادند،نتوانست به پیش برود.وقتیکه قانون اساسی در1956میلادی به تصویب  رسید،نه موفق شد که جایگاه اسلام رادرنظام سیاسی کشورتعیین کندونه هم قناعت مردم پاکستان شرقی رافراهم نماید.تلاش های کنفرانس علمابریاست مولاناشبیراحمدعثمانی درسال1951،درکراچی، بخاطرتهیه ی پیش نویس قانون اساسی ونوع نظام سیاسی موردنظراسلام که پاکستان بنام آن ازهندجداشده بود،به نتیجه ی نرسید. بزرگترین مانع درسرراه تدوین قانون اساسی، تعیین نقش اسلام درقانون ونظام سیاسی ومشخص کردن حقوق بنگالی هابودکه توسط ساختارنظامی- بروکراتیک وفئودالی باقی مانده ازعصرکهنه استعمارگری وبازسازی شده درشرایط نوموردتهدیدواقع شده بود،به شمارمی آمد.مشکلی که درقانون اساسی1956نادیده گرفته شد،ودرسال1971، پس ازکشتارسه ملیون بنگالی توسط ارتش فئودالی/بزرگ مالکی پاکستان غربی؛ ودرنتیجه ی آن،مداخله ی ارتش هندوشکست رسواخیزپاکستان،بنگالی هابه استقلال/خودگردانی نایل شدند.
طوریکه یادآوری شد،آن شکست تاریخی- شرمناک راحکومت نظامی های احمق برخاسته ازنظام بزرگ مالکی-قبیلگی پنجابی-پشتونی برکشورپاکستان تحمیل/بارکرد.از1940که جناح تحریک رابنام پاکستان ومبنی برنظریه دوملت اسلام وهندوبراه انداخت،تا1971که پاکستان دوپارچه وخانم اندیراگاندی درفردای تسلیمی ارتش پاکستان دربرابر ارتش هند،درداکه،گفت که:"نظریه ی دوملت رادفن کردم"!حکومت های نظامی-بروکراتیک- قبیلگی پاکستان، جنایت های بی شماری بنام اسلام وپاکستان علیه مسلمان های آن کشورمرتکب شدند؛جنایت های که بخشی ازآن هاازحماقت سیاسی وبخشی دیگرش ازخودخواهی وخودپرستی الهام می گرفت.برای بازتاب بهترتصویرنقش نظامی هادرسیاست،به سراغ سخنان اندیراگاندی می رویم.گاندی طی گفت وگویی باطارق علی،نویسنده ی انگلیسی-پاکستانی تبار،چنین می گوید:بعدازتسلیم شدن پاکستان،ژنرال منیک شاو، باین دفتر(نخست وزیری)آمدوسلامی دادبمن وپرسیدکه اجازه است به ارتش که وظیفه راتمام کند،یعنی گذرازمرزوگرفتن پاکستان غربی!...من ازژنرال سپاس گزاری کردم وگفتم که کابینه راجع به موضوع بحث می کندیاموضوع راموردغورقرارمیدهد.گاندی جلسه ی فوریی کابینه رافراخواند.اوگفت که وقتیکه من خواهش ارتش رادرکابینه مطرح کردم،بسیاری وزیران طرفدارانجام چنان کاری بودند.زمانیکه جلسه آغازشد،من تنهابودم وآن گاه که جلسه پایان یافت، اتفاق به آتش بس شد.این رابه تو(طارق علی)می گویم که درهندهم ژنرال هاغیرعقلانی هستند.علت خودداری ازاجازه دادن به پایان کار(برداشتن پاکستان ازنقشه ی جغرافیای منطقه)امکان داخل شدن امریکاوچین درتصادم بود.ازنظرگاندی،درپاکستان این هاهستندکه کشوررااداره می کنند.(3)
اقبال، متفکر،شاعر،فیلسوف وسیاست مدارمسلمان هندی را،پاکستانی ها"حکیم الامت"می نامند.پسوندکردن این لقب به اقبال، فیلسوف ونواندیش دینی،به سخن رانی اودرمدراس درسال1930که بنام"خطبات مدراس"پخش وگسترش داده شدودرظاهرمنشورحزب مسلم لیگ،گروه ازتجاعی-بزرگ مالکی طرفدارانگلیس درهندوستان متحدشد،برمی گردد.اقبال،درآن سخن رانی خود،نقشه ی یک دولت اسلامی درشرق وشمال غرب هندراپیش کش کرده بودکه درآن، نه تنهاخطری برای هنددرنظرنه بود،بلکه دوست پایدار وسنگراستواردرمرزهای غربی وشرقی آن به شمارمی آمد.ازبدحادثه،برنامه ی موردنظراقبال،درمرحله ی پسین دستاویزی خوبی برای انگلیس هاشدکه هنرایجادسگ های پاچه گیردرکنار کشورهای دارای آینده ی روشن وخطرآفرین برای استعماراقتصادی را داشتند.به طورنمونه،درکنارعرب ها،اسرائیل،درکنارهند،پاکستان،درکنارچین،تایوان وهانگ کانگ،ودراطراف کمونیسم شوروی،به سخن چرچیل،پشت دیوارآهنین،بلاک های نظامی- اقتصادی راساختند.
بهرصورت،این یک اصل پذیرفته شده است که نیت هایی خوب وپسندیده همواره باکارکردهای پسندیده همراه نمی باشند.ازاین رو،نبایدمیان اندیشه ونیت اقبال وکارکردآن حقه بازانیکه بابهره گیری ازاندیشه وسخن های اوکارشیطانی مانندرهبران سیاسی- نظامی پاکستانِ موردنظراوکردند،پیوندی قایل شد.ازسوی دیگر،درعصریکه اقبال زندگی می کرد،مرگ استعمارسیاسی حتمی ومرگ استعماراقتصادی قابل پیش بینی نبود؛وآنچه که پس ازاقبال بوقوع پیوست،کارنامه ی استعماراقتصادیی غرب وپیرویی استبدادنظامی- سیاسی شرقی، بویژه پاکستان ازآن بود.اقبال،درادامه ی همان سخن رانی خوددرمدراس هند،دوشخصیت علمی- فرهنگی وسیاسی مسلمان،یعنی مودودی ازهندولئوپولد/محمداسدنومسلمان باتباریهودی- اتریشی راکه اولی درحیدرآباددکن ودومی درعربستان زندگی می کرد،به کارهای مشوره دادکه مانندبیانیه ی مدراس زیادفایده مندنبود.به مودودی که درحیدرآباددکن می زیست،ومرتب مجله ی"ترجمان القرآن"اورامی خواند،دستوردادکه به لاهوربرودکه پس ازدوپارچگی هندو برآمدن پاکستان،درآنجابه اسلام نوگرایانه می تواندخدمت نماید.اما،تماس اقبال بامحمداسدازنوع دیگربود.محمداسدکه به حیث یک روزنامه نگارجهان گرد،بخش بیشترجهان اسلام رادیده بودوبخاطرآموختن زبان عربی وشناخت سرزمین خاستگاه اسلام سال هادرعربستان ومهمان ملک عبدالعزیزامیرعربستان بودوسرانجام باشناختی که ازمنافقت وریاکاریی قبیلگی آل سعودپیداکرد.ازعربستان ناامیدومطابق گفته ی خودش درسال1931،درنتیجه ی تماس بانمایندگان نهضت"السنوسی"،جنبش مبارزشمال افریقاکه برهبریی عمرمختاررحمه الله  درلیبی علیه فاشیست های ایتالیای می رزمید،ازراه مصری وارد"سرینیکا"پایگاه عمرمختارشد.بدبختانه،ورودمحمداسدبه منطقه باشهادت عمرمختارتوسط قوای فاشیسم ودلسردیی اوگردیدوسبب شدکه دوباره به عربستان سعودی برگردد.بازگشتش به عربستان، مصادف باتماس اقبال بااو،ودعودت ازاوبرایی آمدن به هندبود.
درهند،محمداسددریافت که نهضتی بنام اسلام که هم خصلت ضداستعماری داردوهم رگه های نوگرایی درآن دیده می شود،درراستایی تشکیل یک دولت اسلامی درشرایط پسااستعماری درجریان است.نهضتی که ازهرنگاه برای محمداسدکه ازآل سعودناامیدوازشهادت عمرمختارتکان خورده بود،جالب ودل گرم کننده می نمود.اقبال درسال1938میلادی درگذشت وزنده نماندکه ببیندچه نیرنگ هاوشیطنت های درزیرسایه ی شعارهای دینی وسیاسی مردم فریب جاسازی شده است تانهضت هاراعوام گراوسطحی نگرساخته، برای پیشبردبرنامه های استعماریی وضدمردمی کارخودرابه پیش برانند.پس ازاقبال،محمداسد،درکنارکنش گران تحریک پاکستان، ومودودی باادامه ی مجله ی"ترجمان القرآن"خوددرسال1941،جماعت اسلامی هندرابراه انداخت.درحالیکه محمداسدبه تحریک پاکستان براساس تعریف هاوپیش بینی های اقبال خوش بین ماند،مودودی،باوجودنقدتحریک پاکستان به فعالیت هادرجهت پیشبردبرنامه ی جماعت خود،ادامه داد.
درجنگ جهانی دوم که بریتانیاتضعیف شده بود،درپایان آن،درسال1947،بریتانیابافروبردن ملیون هاانسان درخون وجابجاشدن ازیک بخش به بخش دیگری هند،کشورِزیراداره ی خودرادوپارچه وکشوری ازنظرجغرافیایی ناجوری راکه بخشی ازآن درشرق وبخشی دیگرآن درغرب هندموقعیت داشت،بنام پاکستان بوجودآورد.درایجادکشورپاکستان،تحریک گاندی ونهرودرجریان جنگ علیه انگلیس زیراین شعارکه از"هندوستان"بروید،وسکوت مسلم لیگ وانگلیس نوازیی آن بی تاثیرنبود.گاندی ونهرو،پیش ازجنگ جهانی دوم،اشتباه بزرگی کرده بودندوآن اینکه درسال1935،انگلیس هابه انتخابات شهری اجازه داند؛انتخاباتیکه درفرجام آن،هندوهای متعصب درشهرهای بزرگ قدرت رابدست گرفتند.بدبختانه،تا1938،چنان مسلمان هارارنجاندندکه برای ایجادکشورپاکستان، بدون کوشش های شبانه روزیی مسلم لیگ هم کارهابه پیش می رفت!بهرحال،هنوستان،پس ازخودگردانی،برخلاف نظرچرچیل که گفته بود:"هندوستان رابه کسانی می گذاریم که چندسال پس نام ونشانی ازآن هابرجای نخواهدماند"، گاندی راازخودبیرون دادکه تاکنون مایه ی فخرجهان می باشد،ودرپاکستان،جناح باوجودزودمرخص شدنش ازاین جهان، تاکنون محترم مانده است.
جناح به حیث یک مسلمان مدرنیست وسکولار،پاکستانی راپشت سرگذاشت که پس ازکسب استقلال/خودگردانی،درنه سال هم نتوانست قانون اساسی خودراتدوین وتصویب نماید.خودش اگرچه سکولاربود،اماعلاقه نداشت که مانع فعالیت های  جمعیت های دینی، حتی تندروان مذهبی شود؛سیاستی که قویاًازسکولاریسم سنت گرایانه ی انگلیسی مایه می گرفت.درآن روزهای آغازین که پاکستانِ جناح،بامرگ وزندگی دست وپامی زد،قدرت های بزرگ،یعنی امریکاوشوروی هردومصروف پیداکردن دوستان نیرومنددردهلی وپکن دوقدرت نوبرآمدآسیایی بودندوگوشه ی چشمی هم به پاکستان نشان نمی دادند.وسیاست مداران حاکم بردهلی نومنتظربودندکه پس ازمرگ زودهنگام جناح که ازبیماری رنج می کشید،پاکستان دوباره به آغوش مادروطن باز گردد!درحالیکه بسیاری هادردهلی نو،درفکر نابودیی پاکستان بودند،جناح یک سال پس برآمدن پاکستان درگذشت،وکشورنوتشکیل به بحران رهبری روبروگردید.
افزون بربحران رهبری،کشمکش میان حکومت اسلامی خواهان وطرفداران جمهوریی سکولاردموکراتیک باوج رسید،کشمکشی که خودرادرجریان تدوین قانون اساسی پاکستان به قوت نشان داد.ازآنجاکه سیاست مداران مسلم لیگی پاکستان ازدین به گونه ی ابزاری بهره برداری می کردند،برای بهره برداری ازنام محمداسددرسطح کشورهای اسلامی، اورابه نمایندگی خوددرسازمان ملل فرستادندودردرون برای ناتوان سازیی طرفداران حکومت اسلامی دسیسه گری باوج رسانده شد.محمداسدکه کتاب"اصول دولت وحکومت اسلامی"رانوشته بود،دریافت که رهبران پاکستان منافقان بیش نیستند،وازتحریک پاکستان دوروبه اسپانیارفت وتاسال1992که درگذشت مصروف نویسندگی وپخش اندیشه ی اسلامی شدکه نتیجه ی آن تفسیر"پیام قرآن"وراه مکه"ونوشته های پرمایه ی دیگری بودکه درمعرفی اسلام به جهان غرب، بسیارسودمندتمام شد.
پس ازجناح،شخصیت مورداعتمادش"لیاقت علی خان"دریک حادثه ی مشکوکی درسال1951درراولپندی کشته شد.حذف مزبورازمیدان سیاست پاکستان،کشوررابدست نظامی هاانداخت.اسد،پیشترازمیدان بیرون شده بود.مودودی به بهانه ی کشمکش مسلمان هاباقادیانی هاتوسط ایوب خان فرمان دارنظامی پنجاب که پسانترنخستین رئیس جمهورنظامی پاکستان شد،بزندان انداخت.درجریان کشمکش علماوسکولارهاکه سبب به تعویق افتادن تدوین وتصویب قانون اساسی شده بود،هردوجناح سیاسی مسلم لیگی واسلامی تضعیف وهمزمان باتضعیف آن هالیبرال دموکراسی نیمه جان پاکستان هم به لبه ی پرتگاه نزدیک شد.باتصویب قانون اساسی که درآن، نه پرسمان نظام سیاسی فدرال/وفاقی موردنظربنگالی هاونه ماهیت اسلامی نظام سیاسی کشورحل شد؛ونه هم، ثبات سیاسی لازم به کشورعرضه گردید.بنابرآن،یک قانون اساسی دموکراتیک نماودربرگیرنده ی چندشعاراسلامی ویک نظامی بنام سکندرمیرزادرسال1956به ریاست جمهوری رسید؛نظامی که خودزمینه سازکودتای ایوب خان درسال1958وجایگزینی استعمارنوامریکای درجای استعمارکهنه ی بریتانیای شد....ایوب خان،درنخستین سخن رانی رادیویی خودبه مردم پاکستان گفت که دموکراسی درهوای گرم ریشه نمی گیردیاکارنمی کند.برای کارکرددموکراسی هوای سردی مانندانگلیستان لازم است!(4)این ژنرال چندستاره حداقل در همسایگی پاکستان،به هندنگاهی نه انداخته بودکه چگونه درهوای گرم آن، دموکراسی رونق پیداکرده بود.ریشه نگرفتن دموکراسی درهوای گرم پاکستان یک باردیگرسخن اندیراگاندی رادرباره ی غیرعقلانی بودن نظامی هابرجسته ساخت؛نظامی های که تاکنون سرنوشت بدی رابه جهان اسلام ازلیبی تاجاکارتاوازآنجاتاکابل، رقم زده اند!
ایوب خان که درهوای گرم پاکستان برخلاف هوای گرم هند،دموکراسی راعملی نمی دانست،مخوف ترین دیکتاتوریی نظامی رابرپاکستان تحمیل ومسلم لیگِ دلخواه خودراشکل داد،مسلم لیگی که تاکنون وسیله ی خوبی برای مردم سواریی نظامی هامی باشد.مودودی اگرچه نتوانست بخاطردسیسه گری های نظامی هاومخالفت ملاهای رسمی جماعت خودرابه یک نیروی موثرمردمی دیگرگون نماید،امااین کاراکردکه دربرابرایوب خان درسا1964،ازکاندیداتوریی فاطمه جناح حمایت واین تابوراکه یک زن نمی تواندرئیس جمهوریک کشور اسلامی شود،درهم شکست!درواقع،باتابوشکنی مودودی،تفکرسنتی اسلامی درعرصه ی سیاست، ضربه ی سختی رامتقبل شد.ایوب خان که دریک انتخابات تقلبی که نتیجه ی آن بجای صندوق هایی آراء دراداره پولیس تعیین می شود،رئیس جمهور شد،دوکارِزیررابدرستی انجام داد:نخست،مسلم لیگ راکه ازشکم فئودالیسم/بزرگ مالیکی-مسلمان زاده ی استعمارانگلیس بیرون پرت شده بود،مسخره کرد.دوم،به برآمدن مجیب الرحمن وذولفقارعلی بوتوزمینه سازی کرد؛رخ دادیکه زمینه سازی کردتاپاکستان جناح غیرمحترمانه فوت نماید.مجیب الرحمن وبوتو،درحالیکه هردوازنوکران زرخریدانگلیس وامریکابودند،بادل خواسته یاناخواسته پویایی فرهنگی واجتماعی علیه حکومت های نظامی-سرکوبگرایوب خان ویحی خان آفریدندکه فرهنگ سیاسی کشورراازبن دیگرگون کرد.
مجیب الرحمن وبوتو،درحالیکه اولی پایگاه روشنفکری- ملی گرایانه ودومی پایگاه فئودالی-سوسیالیست مآبانه داشت،باجهش آفرینی درفرهنگ سیاسی پاکستان، طوری عمل کردندکه مردم به جوش وخروش آمدندوخواستارحقوق دموکراتیک خودشدند.حکومت نظامی که به ماهیت ضدمردمی خودبویژه درپاکستان شرقی پی برده بود:به دانشگاه داکه حمله کرد،آتش بارهابخش کارگریی شهرراویران کردندودفاترروزنامه هارا آتش زده وبا زمین یکسان ساختند.سربازان به خوابگاه زنان دردانشگاه حمله وتجاوزکردند.باکمک برخی جاسوسان وکمک کاران محلی وفعالان اسلامی، نام های کمونیست هاوملی گراهاازپیش تهیه شده بود(طوریکه درسال1965دراندونیزی رخ داده بود)همه کشته شدند ....ارتش پاکستان غربی چنان دربخش شرقی جنایت کرده بودکه وقتیکه در3دسامبر1971،ارتش هندواردداکه شد،مردم بنگال ازآن به حیث یک ارتش آزادی بخش استقبال کردند.... ودردوهفته تایگرنیازی فرمانده ارتش پاکستان رامجبورساخت که تسلیم شود.دررخ دادیادشده،پاکستان نیمی از نیروی دریایی،یک برچهارم نیروی هوایی ویک برسوم ارتش خودراازدست داد.درخلال چندهفته، مجیب الرحمن، اززندان پاکستان غربی رهاوازراه لندن به داکه پروازداده شد.واشنگتن که نگران آشوب درغیاب اوبود،اسلام آبادرابه رهایی زودتراوفشارداد؛ورهبریی شکست خورده چاره ی جزتسلیم شدن نداشت.بنگال شرقی، بنگله دیش شد،کشوری با70ملیون نفوس.درچندهفته ارتش هند،بنگال راترک گفته به کشورنوتشکیل اجازه دادکه نهادهای خودرابسازد.مجیب الرحمن ادعاکردکه سه ملیون بنگالی درجنگ کشته شده اند.ارتش پاکستان این آماررابدون گفتن آمارخودانکارکرد.یک منبع وزارت خارجه ی امریکابااستفاده ازمنابع جاسوسی خودنوشت که میان مارس ودسامبر1971،یک ملیون نفردربنگله دیش کشته شده اند.چهارملیون خانواده برابر20ملیون نفر،خانه های خودراترک گفتندونیم آن هابه هندپناه بردند.(5)
پس ازدوپارچگی پاکستان وبرآمدن بنگله دیش درجغرافیایی سیاسی جنوب آسیا،یک فضای چپ گرایانه یاچپ زدگی ایدئولوژیک، جایگزین فضای راست گرایانه ی پیشین که بانمودارشدن شکست امریکادرویتنام وفروپاشی متحدش یعنی پاکستان فربه تر شده بود،شد.درپاکستان،ذوالفقاعلی بوتوباوجودپیش زمینه ی فئودالی/بزرگ مالکی خود،شعارسوسیالیسم اسلامی رابلندکرد،سوسیالیسمی که درقالب سوسیالیسم عربی دردوره ی جمال عبدالناصربه گونه ی بسیارخنده آوری شکست خورده بود.درچنان شرایطی بودکه محمدداود،یک نظامی احمق قبیله سالاروبدون پایه ی آموزش نظامی که برای دوسده خانواده اش افغانستان راچاپیده وبه ویرانه ی مبدل کرده بود،بایک کودتای روسی درسال1352خورشیدی،به قدرت رسیدوسخن های گفت که مانندسخنان بوتو،حکایت از سوسیالیسم می کرد.سوسیالیسم داود،مانندسوسیالیسم عربی ناصرهمزادملی گرایی نیزبود.
درشرایطی که بوتوسخن وبرنامه ازسوسیالیسم اسلامی می داد،دردرون اردو/ارتش پاکستان فضاوشرایط برخلاف آن درحال شک گیری بود.همانندی های سوسیالیسم عربی،سوسیالیسم اسلامی-فئودالی پاکستان وسوسیالیسم قبیلگی افغانستان، دردشمنی شان باجمعیت های اسلامی فشرده می شد،همانندی های که دوپی آمدزیررادربرداشتند:نخست،باشعارچپ دادن وراست عمل کردن سرخوردگی درذهنیت های عامه بویژه آموزش دیدگان ایجادکردند.دوم،باسرکوب وزیرفشارگذاشتن نیروهای میانه رومذهبی جاده سازی کردندبرای برآمدن تندروران/بنیادگرایان.طوریکه ازشعارهای چپ وکارکردراست گرایانه هویداشده بود،باپیوستن سادات به جبهه ی راست،فرودچپ روی منافق درخاورمیانه آغازشد.درپاکستان که ازهمان آغاز،چپ گرایی بوتوبادغل کاری همراه بود،درسال1977 ،یک ائتلاف ملی-مذهبی باشعارنظام مصطفی دربرابرسوسیالیسم اسلامی-فئودالی اوبرآمدکرد.درحالیکه شعارنظام مصطفی داشت شعارسوسیالیسم اسلامی-فئودالی رامی خورد،یک ژنرال ریاکارومنافق بنام ضیاءالحق،درادامه ی خیانت پیشینیان خود،بااندیشه ی درنمایش اسلامی ودرعمل بنیادگرایانه سروکله ی خودرانشان داد.
پیشترازآنکه شعارهاوکارکرد آن ژنرال سرکوب گر که منافقانه فضای فکری و آرام جمعیت های مذهبی رابه سو ی بنیادگرایی رقم زد،پرداخته شود.بهتراست به پرورش وپیشینه ی سیاه اواشاره ی کرده شود....ضیاءالحق،پس ازکسب آموزش درقصرجان لیون ورث،درتکزاس، درآغازدهه ی1960،درسال1968،به اردن اعزام شدتانیروهای محلی رادرسرکوب خیزش های داخلی آموزش بدهد.هدف بیشترسرکوب فلسطینی هابودکه اکثریت جامعه ی اردن راتشکیل میدادندودرحالت طغیان قرارداشتند.پس ازشکست شرمناک عرب هادرجنگ سال1967که ارتش های مصروسوریه رادرهم ریخت وتمام فلسطین زیرسیطره ی اسرائیل قرارگرفت،زمین لرزه وزیانی مرگباری به ملی گرایی عرب واردشدکه هرگزتلافی نشد؟پس ازآن شکست ملی گرایی عرب،فلسطینی هادریافتندکه خودبایدبرزمندواردن راکه بیشترین شمارنفوس آن را فلسطینی هاشکل میداد،نقطه ی ضعیفی یافتندوپادشاهی آن نیزپس ازپیروزیی اسرائیل برعرب هامنفورشده بود. سرنگونی آن برای فلسطینی هایک دولت فراهم می کرد.این کاری بودکه نه باید می شد!درسیپتامبر1970،ضیاءالحق،ارتش اردن رادرسرکوب فلسطینی هارهبری کردکه درنتیجه ی آن پنج تاشش هزارفلسطینی کشته شدند.کشتارفلسطینی هاتوسط ضیاءالحق وشاه حسین باندازه ی گسترده بودکه سکوت موش دایان نخست وزیراسرائیل راشکست!ژنرال موش دایان گفت:"شاه حسین دریازده روزآن قدرفلسطینی کشت که اسرائیل دربیست سال نکشه بود"!ازاین رو،آن ماه سیپتامبرسیاه نام گرفت وبه ژنرال ضیاءالحق بالاترین جایزه ی افتخاراردن داده شدوباموفقیت به پاکستان بازگشت.پس ازآن ارتقاداده شدوبه مقام کورکماندردر"خیریان"یک شهرنظامی درپنجاب رسید.براساس گفته ی رفقایش،سیپتامبرسیاه،بخشی ازگذشته ی ننگینی می باشدنبایددرباره ی آن بحث کرده شود؛گذشته ی که توسط بوتوهم که ازسازمان آزادی بخش فلسطین هویداحمایت می کرد،معمولی تلقی شد....ضیاءالحق،در1976،فرمانده ارتش شدورابطه اش که در"قصرلیون ورث"باپنتاگون/ وزارت دفاع امریکاایجادشده بودودراردن در1970،تازه شد.نفرت امریکاازبرنامه ی اتومی بوتوسبب شدکه سفارت امریکادراسلام آبادبه سرنگونی اش توسط ضیاءالحق،چراغ سبزنشان بدهد.(6)
بنگرید!ضیاءالحق،شخصی جنایت کاری که دربرابرمظلوم ترین انسان های روی زمین، یعنی فلسطینی ها درسیپتامبرسیاه شمشیرکشید؛وباوجودپیشینه ی سیاه وننگین خود،درنتیجه ی حماقت های سیاسی محمدداود،ملی گرانمایی دورویه ونادان وکمونیست هایی باصطلاح خلقی ودرواقع هراس افگن ودین ستیزافغانستان که بخشی ازمردم خودرابخاطردشمنی بااسلام که بیشترازهراس بلشویک های روسی ازاسلام الهام می گرفت،بدامن پاکستان زیررهبریی ضیاء الحق،انداختند.سیاستی ظالمانه واحمقانه ی که پس ازپیروزیی انقلاب اسلامی- دموکراتیک ایران که ازبدحادثه بخاطر چنددستگی جامعه ی روشنفکریی آن کشورتوسط آخوندهای پس مانده وقرون وسطایی مصادره شد؛شرایطی بوجودآمدکه درپاکستان،ایران وافغانستان،اسلام به نفع تندروان بی خرد،بی منطق وپول پرست درراستایی منافع قدرت های منطقه ی وفرامنطقه ی موردبهره برداریی منفعت جویانه قرارگیرد.ازاین رو،درایران، آخوندیسم مرتجع وواپس گرا،درپاکستان،نظامی هاوملاها،درافغانستا ن که بدبختانه درعرصه ی بیرونی به سکویی خیزش قدرت های بیرونی ودرعرصه ی درونی به بزنگاه کمونیست های خشن،سرکوب گر،ملاها،جهادی ها،طالب های ناتوان ازخواندن قرآن وقاچاق بران موادمخدرمبدل شده است.نیروهای نامبرده، توانستنداسلام واقصتادهرسه کشوررابه سودخودترکه نمایند.دراین بازارپرنیرنگ وپردغل،بیشترین زیان های مادی ومعنوی راافغانستان متقبل شدکه دربخش اجتماعی دستاوردآن جنگ سالاریی جهادی،شریعت نظامی- پاکستانی- طالبی وکشورویران، ودرقلمروسیاست، رفتن ازایک اشغال به اشغال دیگرویک حکومت مافیایی ناتوان وفاسدمی باشدکه کمترین خدمتش به مردم،به معامله گذاشتن دارایی های زیرزمینی آن هامی باشد.بازی بادارایی های زیرزمینی ازاین خاطربالاگرفت که درروی زمین دیگرچیزی به جزکشت تریاک نمانده است.اینکه چراکشورماباین روزسیاه افتید،به عامل های زیرین برمی گردد:نخست،ضدمردمی ومتکی به خارجی هابودن حکومت هایی دیروزوامروزمی باشدکه نتیجه ی آن، دست بدست شدن کشورازاین به آن قدرت منطقه ی وفرامنطقه ی می باشد.دوم،بهره برداریی تاجرگونه ازدین واحساست مردم افغانستان توسط گروه های می باشدکه پاکستان،عربستان وایران، آن هارابه ابزارتباه کاری درکشورمامبدل کرده اند؛گروه های که بهترین ابزارشان دراین معرکه ی سیاه کاری،دین،زبان،نژادو...می باشد.سوم،نبودیاشکست ملی گرایی واسلام خواهی که فراورده ی آن قبیله گرایی وبنیادگرایی افغانی می باشد؛رخ دادنامیمونی که شرایط رابرای دیگران بویژه نظامی های پاکستانی مساعدکرد تابه دوام بحران کنونی بیفزایند.

0 comments:

Post a Comment