Tuesday, 26 April 2011

پاکستان درافغانستان دنبال چه مرگردد؟

ملتون شیطان باورمندشده بودکه"بهتراست دردوزخ حاکم باشی تاخدمت کاردربهشت."رهبران پاکستان ثابت کرده اندکه هردورادرصورت امکان می کنند!
طارق علی
ابراهیم ورسجی
6-2-1390
این روزهادررسانه های درون مرزی وبیرون مرزیی افغانستانی ها،این سخن به وفرت درگشت است که گویاگیلانی وپرویزکیانی،نخست وزیروفرمانده ارتش پاکستان درسفری که بتاریخ16آوریل2011-27-1-1390،به کابل داشتند،فرمان حاکمانه ی راجع به گزینش افراددرپست های مهم کشورما،به کرزی نفراول حکومت ناکارآمد"کابل"تحویل داده اند.تاجائیکه برخی ازبخش های فرمایشات آمرانه ی آن هافاش شده است،حکایت ازانتقام گیری ازتاجیک هاوبرطرفی اشخاص وابسته به قوم تاجیک ازمقام های امنیتی ونظامی، بویژه ساختار امنیتی دولت دارد.مردمی که زیرفرماندهی احمدشاه مسعودفقید،پس ازفروپاشی رژیم داکترنجیب الله فقید،برنامه ی حاکمانه ی دولت پاکستان را، به ناکامی کشانده اند.بااینکه،سخن گوی کرزی گفت که"هیئت پاکستانی راجع به پرسمان های داخلی سخنی نداشتند"،امابخش فارسی بی بی سی، روزسه شنبه6ثور،زیرعنوان"دریافت های بی بی سی ازسفرگیلانی به کابل"نوشت که او" برسهم بیشترپشتون های افغانستان درساختارامنیتی دولت  تاکیدهای داشته است."پرسش بنیادی این است که کدام پشتون ها؟پشتون های مزدورپاکستان یاپشتون های واقعاًوفاداربه منافع کشور!اگرچه سفرهیئت پاکستانی،به سفربعدتر/پسینِ"مایک مولن"فرمانده ارتش امریکابه اسلام آبادمرتبط می باشدکه پیش ازرسیدن به پاکستان، گفته بود:" آی اِس آی بامخالفان حکومت کابل رابطه وهمکاری دارد؛"تا نشان داده شودکه سران ملکی ونظامی دولت پاکستان، نیت خوبی نسبت به جنگ علیه هراس افگنی وبازگرداندن صلح درافغانستان دارند.اما،درعین روز،بم گذاری درجلال آباد،و دوروزبعد،بم گذاری دردفتروزیر دفاع وکندن کاریی تونل/سوراخ زیرزمینی بدرازایی320متروفراری دادنِ زندانیان طالبان دربامدادروزدوشنبه5ثور1390،اززندان مرکزیی قندهار،کاریکه فن آوری ومهندسی بسیارپیشرفته وحرفویی بیرون ازتوان طالبان رامی طلبدوتنهاازعهده ی مهندسان پاکستانی ساخته است،وپیش کش نمودن برطرفی تاجیک هاازمقام های بالای دولتی ومداخله ی آشکارورذیلانه درامورداخلی افغانستان،نشان دادکه رهبران پاکستانی واقعاًمطابق سخن "ملتون شیطان" موفقانه عمل می کنند.
درزکردن خبرفرمان هردومقام پاکستانی به سران حکومت کابل به بیرون که سرخط سخن های خبیری-تحلیلی یک هفته ی پسین می باشد،درظاهرباچشنی ارتقایی  اعضایی کمیسیون دوجانبه میان"افغانستان وپاکستان"،درسطح نخست وزیران،وزراوفرماندهان ارتش دوطرف،حکایت ازجدیت محافل هراس افگن پرورپاکستانی درکمک به بازگشت صلح درافغانستان می کرد.اما،فاش شدن فرمان آمرانه ی آن هانشان میدهدکه مانندگذشته،سخنی جزدامن زدن به تفرقه ی قومی وتحمیل مزدوران خودبراداره ی لرزان کنونی کابل ندارند.ازهمان روزآغازبرافتادن رژیم کمونیستی افغانستان(8-2-1371) وبرآمدن حکومت آشوب زده ی مجاهدان که درآشوبی کردن آن خودپاکستانی هاباین خاطرکه فردموردنظرشان بالانیامده بود،دست بالاداشتند.محافل غرض ورزپاکستانی برای فریب ذهنیت عامه درجامعه ی خودوتحریک برخی گروه های متعصب پشتون درپاکستان وافغانستان مبنی براینکه حکومت ورهبری ازدست پشتون هابیرون رفته است،به دوکارزیردست زدند:نخست،به مردم پاکستان که سال هامیزبان مهاجران افغانی بودند،این طورتبلیغات کردندکه حکومت جهادی های حاکم برکابل بائتلاف باکمونیست هادست زده ومتمایل به دهلی ومسکومی باشد.دوم،پشتون هاراازقدرت به کنارگذاشته است.تبلیغات دروغین نظامی های پاکستان درهردوبخش دست کاری شده وبرخاسته ازغرض ورزی های بودکه زیان رسانی وتباه کاریی بیشتررادرکشورمادامن می زد.دررابطه باائتلافی بودن حکومت باکمونیست ها،همین بسنده می کندکه آی اِس آی سازمان جاسوسی پاکستان دوسال پیشترازفروپاشی رژیم کمونیستی، کودتای خائنانه وائتلافی میان حزب اسلامی و خلقی هاکه درواقع تندروترین کمونیست هاو متشکل ازقوم پشتون بودندبراه انداخت؛کودتای که نشان داد،تندروان باایدئولوژی های متضادمی توانندبرای قدرت خواهی،فرصت طلبی وکمای کردن پول،باهم کناربیایند.
بهرصور،اینکه آن حکومت چه ترکیبی قومی داشت وچگونه رابطه ی خودرابابیرون سروسامان داده بود،دیگرموضوع تاریخ سیاسی ده سال پیشین افغانستان می باشد.برای دروغ بافی وخبث نیت پاکستانی هاهمین بسنده می کندکه ازده سال باین سو،نفراول وارگان های مهم دولتی دراختایارقوم پشتون،قومی که نظامی های پاکستانی ازحقوق تلف شده ی آن درافغانستان دفاع می کنند؛قراردارد،وتااندازه ی بسیاری هم جاسوسان پاکستانی رادرمقام های اثرگذارخودجابجاکرده است.پس،غوغاگریی پاکستان درجهت حذف تاجیک هاازمقام های دولتی،چه هدفی رادنبال می کندکه موضوع فرمان نخست وزیروفرمانده ارتش پاکستان درسفرپسین شان به کابل بوده است.اگرپاکستانی هابه قوم پشتون محبت می ورزند،اجازه بدهندکه یک پشتون بابه تن کردن جیلک شمال/مرکزعصبیت آفرینی آن ها، برافغانستان بی دردسرحکومت نماید.
برای روشنی اندازیی بیشتربه موضوع،این نوشته دردوبخش زیرپی گرفته می شود:نخست،پرسمان ساختارقدرت درپاکستان ونگاه آن به مردم.دوم،هدف های ناپاکی که نظامی های پاکستانی برای آینده ی افغانستان درسرمی پرورند.برهمه ی اندیشمندان ودانشجویان اندیشه ی سیاسی،روشن است که....دردولت سازی:برای تامین امنیت،عرضه ی خدمات به مردم،اشاعه ی فرهنگ سیاسی درداخل وانجام تعهدات بیرونی،ارتش/اردو،پولیس،بروکراسی/ساختاراداری ودادگستری، ساخته ی شوند.وبرای ملت سازی:تقویت جامعه ی مدنی تااقتصادرابازسازی کندوامکان زندگی رافراهم نماید.پروسه ی دموکراتیزه کاری(که نظامی هاوسیاست مداران پاکستانی به آن یدک می کشند) تنهابرگزاریی انتخابات نیست،بلکه اداره سازی وشکل دادن فرهنگ بردباری،قبول مسئولیت همگانی میان حاکمان ومردم راهم شامل می شودکه، درپاکستان ارتش اجازه ی آن رانمی دهد....پاکستان ازهمان روزجدایی ازهندکه شتاب زده بارفتن امپراتوریی انگلیس برآمدکردوولایت های اکثراًمسلمان، پاکستان راساختند،این کشوربه احساس بی امنیتی وبحران هویت دست وپنجه نرم می کند.ازاین رو،به دولت ملی-امنیتی مبدل وارتش قدرت راقبضه ومنافع ملی راتعریف وهندرادشمن اول گرفت.تولیدسلاح اتومی،کوشش برای ایجاددولت دوست درافغانستان،توسعه نهادهای سیاسی،قانون اساسی،دموکراسی وتوسعه ی نهادهای اقتصادی که شاخص های امنیت ملی می باشند،دردرجه ی دوم اهمیت قرارگرفتند.ودورابطه، برسیاست کشورسلطه پیداکرد:رابطه میان قدرت نظامی وجامعه ی مدنی ورابطه میان دولت واسلام....پس ازدوجنگ افغان وانگلیس(1838-1842-1878-1881)،انگلیس به سنگر زیستی امنی نیازداشت.بدین منظور،شمال هند(پاکستان کنونی را)به یک پایگاه نظامی استعماری مبدل کردکه از"لاهور"مرکزپنجاب، اداره می شد.بیشترازنیمه ی پایگاه های ارتش انگلیس،دربلوچستان وسرحد(استان خیبرپشتونخواه)که مرزمشترک باافغانستان داشتند،مستقر شده بودند.دولت- ملت امنیتی پاکستان ازهمان دوره مانده است.سربازان وزمین داران بزرگ همه درخدمت انگلیس؛ونظامی ها،همه ازهمان زمین داران بزرگ بودند....پاکستان ازحمام خون نفرت های دینی ونژادی بیرون آمده است واین، تراژیک/دردآوربودبرای یک کشورجدید.(1)
اگرچه پاکستان ازهمان آغازپیدایش خود،به تعریف ارتشی های خود،هندرادشمن درجه اول اعلام کرد،کارکردهانشان دادندکه ارتشِ تعریف کننده ی منافع ملی ودشمن ساز بااندازه ی ملت راسرکوب ودوپارچه کردکه هندتاکنون نکرده است!ارتش پاکستان بایداین گونه عمل می کرد،چراکه"نیش عقربه نه ازپی کین است---مقتضی طبیعتش این است."آن عقرب کین توزتنهاپاکستان راباپارچه کردن وبه اسارت کشیدن مردمش نیش نزد،بلکه افغانستان راهم نیشی زده است که برای سال هامعالجه شدنی نیست.نیش زنی های که تاکنون ادامه داردوبخاطرناتوانی وبی عرضگی سیاست کاران افغانستان ،هرروزبه ابعادآن افزوده می شود.کسانیکه تاریخ معاصرهندومبارزات مسلمان هاونیرنگ های استعمارکهنه ونووتاریخ شش دهه ی پاکستان رامیدانند،متعجب نخواهندشدازاینکه نظامی های پاکستانی ومادرشان،یعنی حزب بزرگ مالک-قبیلگی مسلم لیگ، به تباهی مسلمان های منطقه مبادرت می ورزند.بازهم بایدنگاهی به تاریخ انداخت:درجریان جنگ دوم جهانی،زمانیکه مرکزامپراتوریی انگلیس برای بقای خودمبارزه می کرد،حزب کنگره ی گاندی ونهرو،خواستارفوریی استقلال هندشدندتایک هندخودگردان،اندیشه نمایدکه باجنگ چگونه برخوردکند.شرکت نمایدیانه؟انگلیس که خشمگین شده بود،آن پیشنهادراردکرد.کنگره باانگلیس قطع رابطه ونهادهای آن راتحریم کرد.پس ازافتادن سنگاپوربدامن ژاپن درفوریه1942،گاندی،درماه اگست، حرکت ازهندبرورابه راه انداخت.قدرت استعمارگر که بسیارناراحت شده بود؛ تشکیل جلسه داده اعلام کردکه پس ازپایان جنگ، هندراترک می گوید."دادن چیک ازیک بانک فروپاشیده."برخلاف،مسلم لیگ همواره متحدانگلیس باقی ماندوحامی جنگ بود.انگلیس هم واکنش مثبت نشان داد.پاکستان،درواقع ابرازسپاس انگلیس برای مسلم لیگ به شمارمی آمد.اگرکنگره کارهمانندمی کرد،نتیجه چیزی دیگری بود.(2)
پس ازجنگ جهانی دوم،انگلیس،هندراترک وبه گاندی ونهروومسلم لیگ پاداش داد.به اولی هاهنددوپارچه وبه دومی پاکستان راکه ازنظرجغرافیایی دوپارچه بود،یعنی بخش شرقی آن درشرق وبخش غربی آن درغرب هندموقعیت داشت،بخشید.درحالیکه درهندیک رژیم دموکراتیک-سکولارروی صحنه آمد،درپاکستان،یک کشوراسلامی که بنام اسلام بوجودآمده بود،یک دولت ضدملی وضداسلامی برخاسته ازمسلم لیگ ونظامی هاکه هردونماینده ی بزرگ مالکان وقبیله هابودند،بقدرت رسیدند.درسال1954،مردم بنگال درانتخابات به مسلم لیگ رای منفی وبه حکومت بزرگ مالکی آن پایان دادندکه گام نخست درراه جدایی بودکه درسال1971،تحقق یافت.شکست مسلم لیگ درسال1954،درصورتیکه نظامی هابه حکومت خودوبزرگ مالکان دربخش شرقی اصرارنمی کردند،به سویی جدایی نهایی نمی رفت.امادرانتخابات7دیسامبر1970پاکستان،از163کرسی مربوط به بنگال،عوامی لیگ160کرسی راازآن خودکردودر300کرسی شورای ملی اکثریت مطلق بدست آورد.درپاکستان غربی،حزب مردم،81کرسی بدست آورد.نظامی های بزرگ مالک ومسلم لیگ شکست خورده،بجای اینکه قدرت رابه حزب عوامی لیگ بسپارند،به جنگ وسرکوب مردم وزندانی کردن مجیب الرحمن رهبرعوامی لیگ پرداختند.سیاستی که منجربه جنگ داخلی وکشتارسه ملیون بنگالی توسط نظامی هاوپاهنده شدن ده ملیون نفربه هندگردید.هندکه هم بدلیل بحران انسانی برخاسته ازمهاجرت ده ملیون نفروهم به دلیل سیاسی که ازاصل جدایی الهام می گرفت؛ دست بمداخله ی نظامی زدکه، دستاوردآن تسلیمی ارتش پاکستان وآزادیی بنگله دیش بود.پس ازرهای مجیب الرحمن اززندان پاکستان غربی ورسیدنش به داکه،ارتش هند،بنگله دیش ترک کردتامردم بنگال نهادهای دولتی خودراسروسامان بدهند.
پاکستان که پس ازخیانت نظامی هاوبزرگ مالکان بخش غربی درشرق خود،دوپارچه وتوهین شده بود،به حزب مردم برهبریی ذوالفقارعلی بوتو،تعلق گرفت.نظامی هاکه واقعاًخیانت کرده بودند،دقیقه شماری می کردندتازخم های خودراالتیام ودوباره به قدرت برگردند.درچنان شرایطی درکشورافغانستان که همواره موردنظرنظامی های پاکستان بودومی کوشیدندکه درآن حکومت دوست یادست نشانده ی خودراایجادنمایند.نخست،درسرطان1352ژوئیه1973یک کودتای نظامی برهبریی یک مرداحمق وفریب کارقبیلگی بنام محمدداودکه ازسوادسیاسی، فرهنگی واجتماعی بی بهره بود،بوقوع پیوست.کودتای که به بالاآمدن یک رژیم هراس افگن ونوکرمسکومنجرشدو دوکارزیرابه سودپاکستان انجام داد:نخست،نزاع باپاکستان رادرپرسمان پشتونستان دامن زد؛ودوم،نیروهای مذهبی رابخاطرکسب حمایت روس هاسرگوب،زندانی وشماری ازافرادآن هارابه مهاجرت به پاکستان وادارکرد.دوسیاستی که بازدهی خوبی برای نظامی های پاکستانی داشت.شوروی که پس ازدوپارچه شدن پاکستان رابطه ی خوبی بادولت بوتوبرقرارکرده بود،به پرسمان پشتونستان بی اعتنایی نشان داد؛پرسمانیکه رئیس احمق دولت خودسروجمهوری نمای افغانستان راناامیدکرد.رژیم کودتایی-قبیلگی داودکه خواب کلان دیده بود،به قماری سیاسی دست زد،قماری که خودش راباکودتای ثور1357،نابودوکشورراسکویی خیزش قدرت های بزرگ ساخت.درمرحله ی نوکه به کمک روس هاسرداریزم قبیلگی برای کمونیسم قبیلگی جاخالی کرده بود،خیزش های مردمی آغازورژیم پوشالی- قبیلگی-کمونیستی به مرزفروپاشی نزدیک شد....پس ازروی کارآمدن کمونیست هادرکابل،ضیاءالحق که به اهمیت نقش خودنزدامریکایی هاپی برده بود،به اخترعبدالرحمن یک ژنرال قسی القلب/سنگ دل وخاین دستوردادکه:"شاخه افغانی رادراستخبارات پاکستان ایجادنمایدوآب رادرافغانستان تااندازه ی که ایجاب می کند،گرم نماید.این بخش که باسیا(سازمان جاسوسی امریکا)یازیرنگرانی آن کارمی کرد،پول واسلحه فراوان پیداکرد.هدف آن هم روشن بود:به گیرانداختن خرس"روسیه"!این سخن بریژنسکی بودکه بایدحکومت افغانستان بی ثبات کرده شود!باین امیدکه حامی آن یعنی"روسیه"درتصادم واردشود.(3)شوروی که نمی خواست سرمایه گذاری اش درافغانستان نابودواین کشوربه پایگاه امریکامبدل شود،باشغال نظامی متوسل شدکه بذات خودنخستین ماجراجویی کمونیسم روسی دریک کشورآسیایی دربیرون قاره ی اروپابود.ماجراجویی که میدان رادرمنطقه، برای نظامی های پاکستانی به حیث سربازان امریکاآماده کردتاهرکاری که می خواستنددرافغانستان بکنندوتاکنون انجام می دهند.
ازآنجاکه رهبریی شوروی به یک سیاست نادرست دست زده بودوزیان های فراوانی برای خودوافغانستان رسانیده بود،بابرآمدن گورباچوف درمسکو،محیط سیاسی برای بازنگریی درموضوع توسط رهبران جدیدکمونیسم،مساعدگردید.دراین زمینه،طارق علی می نویسد:باآمدن گورباچوف درمارس1985،شوروی آماده شدبپذیردکه درافغانستان ناکام شده است وبه عقب بردن سربازان خوداقدام نماید.من یک تجربه ی شخصی درزمینه دارم.دریک کنفرانسی که درعین بهار،زیرنگرانی سازمان ملل متحد،درتاشکند،برگزارشد،من زمانی متعجب شدم که پس ازسخن رانی ام که بسیارانتقادی نسبت به مداخله ی شوروی بود،یک عضوجوان هیئت شوروی که توسط یگینی پریماکوف(بعداًرئیس ک گ ب ومدتی نخست وزیردردوره ی یلسین) رهبری می شد؛آمدومرادربغل گرفت وگفت که"موافق است باسخنان من وسخنان منشی عمومی سازمان ملل متحد."وقتیکه من این مطلب رابه پاکستانی های دوستم گفتم،بسیارناامیدشدند،وشماری هم ازپذیرش آن خودداری کردندکه آیااین ممکن است؟بسیاری ازآن آقایان متعهدبه اشغال افغانستان توسط امریکابودندوازامریکایی هامی طلبیدندکه سربازانی بسیاری اعزام بدارند.(4)
باتوجه به آنچه گفته آمد،واضح می شودکه نظامی های پاکستانی تاچه اندازه به کشورخودوهمسایه هاخاین وتجاوزپیشه می باشند.زمانیکه آن هابه کشورخودجفاکردند،جفای که  نمادبرجسته ی آن کشتارمردم بنگله دیش می باشد،کشتاریکه زمینه سازی کردتامردم پاکستان شرقی ازارتش هندودشمن درجه اول پاکستان پذیرایی نمایند،سخن ازاینکه در افغانستان چه می کنند،برای افغان هابسیارآموزنده می باشدتا برای دفاع ازمنافع ملی خودکمربندند.طوریکه یادآری شد،پس ازکسب خودگردانی،ارتش هند،بنگال راتخلیه کردتارهبران آن امورکشور خودرادرفضای آزاد،سامان بدهند.نظامی های پاکستان افزون برجنایت دربنگال شرقی،ازیک طرف،ازحقوق دموکراتیک کشمیری هابراساس همه پرسی سازمان ملل حمایت می نمایند؛وازطرف دیگر،دردرون خاک خود،به بلوچ هااجازه نمی دهندکه درچاچوب یک نظام فدرالی واقعی سرنوشت خودرابه پیش ببرند.
زمانیکه هند پس ازفاجعه ی پاکستان شرقی، به بنگالی هاموقع دادتاسرنوش خودراتعیین نمایند.پاکستانی هابیست سال بعدازآن درفردای فروپاشی رژیم کمونیستی کابل، مدعی الحاق افغانستان به پاکستان شدند؛پرسمانیکه برای توضیح، بیشترایجاب بازگشت به عقب رامی کند  ....ناظرین اوضاع افغانستان درزمان تجاوزشوری وجنگ های جاریی برخاسته ازآن(که اغلباًریشه درپاکستان داشت )،ازاین موضوع ناواقف بودندکه دردوران زمام داریی ضیاءالحق، برای تبدیل افغانستان به یک ولایت پاکستان فعالیت شروع شده بود.اگرضیازنده می ماند،این برنامه تااندازه ی جامه ی عمل می پوشید؛برنامه ی که پشت سرآن مغزمتفکرآی اِس آی حمیدگل قرارداشت.دراین زمینه وقتی اندیشه شروع شدکه درافغانستان،مجاهدین، فرماندهان محلی خودرا مطلع کردند که درکوه های شمال افغانستان،یک گوهرقیمت بهاپیداشده است.فرماندهی به آی اِس آی یاافسران آن اطلاع داده است وآن هاحمیدگل، رئیس این اداره رادرجریان گذاشته اند.وآن ماده ی قیمتی رابه لابراتوارسپردندوروشن شدکه"یورانیوم"است ودرشمال باندازه ی وافرموجودمی باشد.یورانیوم برای بم اتوم به همان اندازه مهم است که ماشین برای موتور/خودرو.ژنرال ضیاءالحق متعجب شده بود!آن زمان عقب نشینی سربازان شوروی تکمیل نشده بود.
بنابراین،درزمینه قدمی برداشته نمی شد.چراکه دنیاازاین خزانه ی گران بهاآگاه می شدوزیان آن نه تنهابرای پاکستان،بلکه برای افغانستان هم متصوربود.ازآنجاکه نقش ضیادرجنگ علیه روس درجهان بسیارموثربودوازاویک آدم مهمی ساخته بودودیدگاه هاهم متوجه پاکستان شده بود.ازاین رو،احتیاط ورازداری درکاربودوشتاب درزمینه،تمام بازی راناکام می ساخت.بدین لحاظ،ضیابه حمیدگل،هدایت دادکه درزمینه گزارشی راجع به اوضاع افغانستان وبرنامه ی پاکستان برای آینده تهیه واورادرجریان بگذارد.دراین راستا،حمیدگل،گزارشی تهیه وبه ضیاتقدیم ودرگزارش خودنوشته بودکه خالیگاه ناشی ازعقب نشینی روسیه راماباید پرنمایم؛ ودراین صورت،افغانستان بایدبه پاکستان ملحق کرده شود.مرزهاختم شوندویک ساختارمشترک اقتصادی تیارکرده شود.درآن ساختار،دسترسی به یورانیوم افغانستان ماراازانحصاربه یورانیوم بیرونی نجات میدهد.واین الحاق راکشورهای اسلامی وامریکاقبول خواهندکرد.
پیش ازآنکه ضیادرروشنایی آن گزارش گامی بردارد،گزارش نامبرده فاش وبه سیا/سازمان جاسوسی امریکارسید.دردوران جنگ افغانستان،شبکه ی سیادردرون افغانستان وپاکستان گسترش یافته بود.موجودیت یورانیوم درافغانستان،حکومت امریکا رانیزعلاقمندساخت.چنانکه رئیس سیا،ویلیام کیسی فوراًبه اسلام آبادرسیدومهمان ضیاشد.بخاطرجنگ افغانستان،آمدن اوبه پاکستان معمول شده بود.آمدن اوبه ظاهرتجزیه/بررسی رساندن اسلحه به مجاهدین،اوضاع جنگ ومطالعه ی مسایل دیگربود.اما،اصل موضوع یورانیوم بود.به حیث مهمان ویژه ی ضیا،هرجای رفته می توانست،اماآی اِس آی دنبال اومی رفت.چندروزی رادرلاهورگذرانید.کیسی،همان گونه که خاموش آمده بود،خاموش رفت.ازبرنامه ی حمیدگل،حکومت نجیب نیزاطلاع یافته بود.نقشه ی پنهانی آی اِس آی که به نجیب رسید،تبلیغات رادرسطح جهان آغازکرد.خفیه/پنهانی،دایرکتر جنرال/اداره ی عامه آی اِس آی، اسلام آباد.برای رئیس جمهورضیاء الحق،موضوع:دررابطه باافغانستان،3- ژون1988،آخرین گزارش به اطلاع شمارسانده می شود.سیاسی:15-امکانات مادرافغانستان.پس ازامضای معاهده ی ژنو،روسیه، زیرفشار،سربازان خسته ی خودرابیرون می نماید.جنگ افغانستان که پاکستان نقش عمده ی درآن داشت،فاتحانه روبه پایان است وشرایط بی مانندتاریخی رافراهم کرده است.خالیگاهی که پس ازعقب نشینی سربازان روسی درکابل پیدامی شود،مابایدآن راپرنمائیم.مانبایداین فرصت تاریخی راازدست بدهیم.اقدامات جرئت مندانه ی که اکنون نیازاست،درگذشته نبود.این جنگ،یک میکانیزم نیرومند برای مهارتوسعه طلبی هند،ایجادکرده است.برای پاکستان لازم است که افغانستان رابه گونه ی کنفدراسیون به خودملحق نماید.این هدف،درجهت کسب ثبات منطقه، تنهابادرزیرپرچم اسلام قرارگرفتن حاصل شده می تواند؛وازاین طریق، راه سوسیالیسم بسته می شود.وبرای عملی کردن این این نظریه، شرایط سازگاراست.گروه هفت گانه ی مجاهدین برماانحصارمی کنندوفتح مجاهدین بایدتکمیل کرده شود.
برای پاکستان،لازم است که به گروه هفت گانه، بویژه گروه انجینیرحکمتیار،هرگونه کمک نظامی وسیاسی بکند.چراکه این گروه نیرومند،باروحیه وقابل اعتمادمی باشد.پس ازعقب نشینی سربازان روس،حکومت دست نشانده ی کابل یک ماه هم تاب مقاومت آورده نمی تواند.درحال حاضر،درافغانستان آزاد،برای حکومت اسلامی آینده،فراهم کردن ضمانت های پایدار،هدف اصلی مابایدباشد.پس ازاین،افغانستان همدردِ پاکستان خواهدبودکه برای این الحاق باپاکستان، آمادگی رضاکارانه نشان خواهدداد.دراین الحاق،پاکستان به موفقیت بی پیشینه ی نایل ودرمنطقه، توازن قوا برقرارخواهدشد.درداخل الحاق،مرزهابایدمدغم شوندویک ساختارمشترک اقتصادی تهیه کرده شود.بدین طریق، به یورانیوم افغانستان دسترسی وازوابستگی مابه بیرون کاسته خواهدشد.اوضاع ایجاب می کندکه آغازالحاق ازطرف افغانستان اسلامی باشد.ازالحاق افغانستان وپاکستان،یقیناًایران وترکیه حمایت می کنند.امابه شرط اینکه مابرآن فشاربیاوریم!برای کسب حمایت این کشورها ازالحاق،مابایدنظریه ی یک اتحادمنطقه ی راپیش کش نمائیم که درآن پاکستان،افغانستان،ایران وترکیه شامل شوند.16- دررابطه بالحاق،واکنش قدرت های بزرگ- هندوکشورهای دیگر:ماامیدوارهستیم که راجع به الحاق پاکستان وافغانستان امریکاواکنش مثبت نشان بدهد.چراکه این الحاق برای جلوگیری ازهرسوسیالیسم یک پاسخ یاپالیسی مثبت خواهدبود.
بنابراین،امریکامعاهدات میان افغانستان وپاکستان راقبول خواهد کرد.این الحاق موردتائید روس نخواهدبودوبیانیه ی شدیدالحنی صادرخواهدکردودرشرایط نوکاری زیادی هم ازآن ساخته نیست!البته چندی بعدخواهش تامین رابطه راابرازخواهدکرد.رویه ی هندبه طوریقین منفی خواهدبود،زیراکه الحاق پاکستان وافغانستان،سیاست انزوای پاکستان راکه آن کشوردنبال می کند،زیانمندخواهدکرد.کشورهای غربی وژاپن،واکنش مثبت ابرازخواهندکرد.بسیاریی کشورهای اسلامی به جزسعودی عرب، الحاق پاکستان وافغانستان راخیرمقدخواهندگفت.سعودی عرب،غیرازاعتراض، آماده ی تخریب رابطه ی خودباپاکستان نخواهدشد.پاکستان ازهرنگاه این حق رادارامی باشدکه باافغانستان دست به الحاق بزند.چراکه درسال های گذشته(یعنی دوران جنگ)خطرات زیادی رامتحمل شده است واجازه داده  نمی تواندکه افغانستان آینده، مانندافغانستان پیش از1978یامانندپس ازبغاوت1978،طرف دارروس وهند،باشد.امضای حمیدگل،گزارش ویژه ی شبکه های پنهانی،به رئیس جمهور،وزرای اعظم وسیاست مداران.(5)
بنابرگزارش نامبرده،همه جنبه های سیاست پاکستان دررابطه باافغانستان روشن می شود،گزارشی که تاکنون درسایه ی آن نظامی های پاکستانی عمل واهمیتی به استقلال/خودگردانی افغانستان قایل نیستند.اگربه جوهرگزارش وکارکردپاکستان درافغانستان توجه کرده شود،روشن می سازدکه ازعقب نشینی سربازان شوروی تاکنون،سیاست گران نظامی وملکی اسلام آباد،باتغییرقیافه ومطابق شرایط روزآن راپی گرفته اند.مشکل پاکستانی هادرافغانستان زمانی آغازشدکه نکوشیدندبه دوپرسمان زیرپی ببرند:نخست،درافغانستان همواره کسانی بودندوهستندکه دوست دارندعصای قدرت راازدست بیرونی هابگیرند.دوم،درافغانستان،کسانی هم به فراوانی پیدامی شوندکه علیه بیرونی هاوعصابرداران آن هامقاومت می کنند.این گونه مقاومت ها،افزون بربه فرسایش بردن توان بیرونی ها،وباتوجه به این سخن نغزکه"افغان هاکرایه می شوند،امافروخته نمی شوند"کابوس عصادهندگان وعصاگیران می شود.ازهمه مهم تراینکه پاکستانی هادرکنارغفلت ازآموزه های بالا،ازیک اصل مهم دیگرهم،سرسری گذشته اند؛وآن اینکه،استرتیژیی بزرگ برای کشوری مانندپاکستان خطرناک وجانکاه تمام می شودوشده است.
باوجودبرنامه ی الحاق افغانستان به پاکستان ومشخص کردن شخص وگروه موردنظربرایی کاربردی کردنِ پروژه ی الحاقی ورخ دادهای پس ازآن،دونکته پاکستانی هارادرمخمصه انداخت:نخست،شکست نظریه ی خیالی آن هاکه پس ازعقب نشینی سربازان روس،رژیم کابل دریک ماه می پاشد.دوم،بالانه آمدن شخص وگروه موردنظرآن هادرفردای فروپاشی رژیم کمونیستی به قدرت.زمانیکه، برخلاف خواست پاکستانی ها،جمعیت اسلامی پیش قدم وحزب اسلامی به بیرون کابل رانده شد،نظامی های پاکستانی برای نابودکردن توان دفاعی افغانستان سرمایه گذاری وکابل راویران کردند.ویرانی کابل وآشوب بزرگی که سراسرافغانستان رافراگرفته بود،پاکستانی هاراواداشت که حتی دست بدامان ظاهرخان،پادشاه پیشین شوند.دراین راستا:درماه دیسامبر1992(هفت ماه پس ازروی کارآمدن دولت مجاهدینِ مخالف الحاق)،آصف علی نوازفرمانده ارتش پاکستان همراه فدامحمدخان والی سابق ولایت سرحدبابیش ازده نفرازسران قبایلِ سرحدی پاکستان،جهت یک سلسله مذاکرات بامحمدظاهر،شاه سابق افغانستان، به ایتالیاسفرنمودند.درافغانستان،جنگ ها بین نیروهایی(حزب اسلامی) باهمکاریی نظامیان پاکستان ...و نیروهای جمعیت اسلامی"رژیم ربانی"به شدت ادامه داشت.دستگاه استخباراتی پاکستان تلاش داشت پشتون هارامتحدساخته درتحت رهبریی محمدظاهر،رژیم قوی رابه کابل ارسال نماید.مگردرنتایج مذاکرات بامحمدظاهر،روی تشکیل اردو/ارتش منظم تحت حمایت پاکستان،به توافق نرسیدند.محتوای ملاقات محرمانه ماندوچندروزپس ازبازگشت،آصف نواز،فرمانده ارتش پاکستان به شکل مرموزی درگذشت که حتی خانمش هم علت مرگ اوراندانست.ولی، دستگاه استخبارات کارخودراانجام داده بود.اینکه چه علت مرگ آصف علی نوازگردید،تاحال افشانگردیده است.ژنرال وحید(کاکر)که ازمناطق قبایلی پاکستان می باشد،فرمانده جدیدارتش مقررشد.درهمین هنگام،مناسبات میان اسحق خان رئیس جمهورونوازشریف نخست وزیرتیره گردید.نظامیان زیرفرماندهی ژنرال وحید(کاکر)،نوازشریف رازیرفشارقرارداده، مجبورمجبوربه کناره گیری ازقدرت کردند؛وشخصی رابنام معین قریشی ازامریکاآورده نخست وزیرموقت برگزیدندتازمینه انتخابات انجام آن رافراهم کند.درانتخابات، بی نظیربوتوموفق ونخست وزیرشد.آی اِس آی،نتایج ملاقات آصف نواز،فدامحمدخان وسران قبایل مرزی باشاه سابق رادوباره موردمطالعه قرارداده،مواردی ازآن راغرض تطبیق روی دست گرفت:1- جذب افسران مسلکی- نظامی رژیم نجیب الله،غرض تشکیل یک اردوی ملی.2- تبلیغات به نفع ظاهرشاه درمناطق سرحدی.3- جلب وجذب فرماندهان جهادیی ناراضی ازجنگ های داخلی.4- تشدیدجنگ وتبلیغ علیه رژیم ربانی.5- دامن زدن به مسایل قومی ومذهبی درافغانستان.6- افتتاح وبازسازیی دفترفعالان محمدظاهرشاه درپاکستان ومسافرت عبدالولی دامادشاه به پاکستان ومناطق قبایلی.سازمان های جاسوسی امریکاوانگلیس نیزشامل پروسه ی پیشبرداهداف پاکستان دراین بازی گردیدند.
درحالیکه تمویل کننده ی این پروژه عربستان سعودی بود،ازطریق استخبارات انگلیس،تکنوکرات هاهم شامل این پروسه گردیدند.تحولات جدی ترشد.جنگ ونفوذافراط گرایی مذهبی به جمهوری هایی آسیایی مرکزی کشانده شد.درعین حال،مناسبات هندوپاکستان بالای کشمیربحرانی گردیدوسبب سرازیرشدن افراطیون اسلامی کشورهای عربی بویژه القاعده گردید؛وتبلیغات به نفع ظاهرشاه، بالاگرفت.درحالیکه نخستین کاروان تجارتی پاکستان آماده ی حرکت به سوی ترکمنستان بود،وضعیت درشمال ومرکزافغانستان وکابل زیرفشارجنگ خونبارقرارداشت.پاکستان برای دخول نیروی جدیدبه قندهار،ارزگان وهلمند،فراه ونیمروزکه به عقیده ی جاسوسان پاکستانی،ساحه ی نفوذظاهرشاه محسوب می شدند،راه چمن- بولدک- قندهارراانتخاب کرد؛وعملیات بزرگ نظامیان پاکستانی زیرنظرآی اِس آی وحمایت مالی وتبلیغاتی دولت اسلام آبادشروع شد.گروه های "بظاهر"طالب ودرواقع نظامی های پاکستانی وخلقی ها،زیرپوشش ملا- طالب ازطریق چمن- بولدک واردقندهارشدند.باخریداریی قومندان ها/فرماندهان وبهر برداری ازنام ظاهرشاه برای عملی کردن اهداف موردنظر،قندهارزیرکنترول ملابورجان درآمد.مردم ازجنگ خسته شده بودندوازنیرنگ پاکستان که برای اهداف غرض آلودخودطالبان راآورده بودند،آگاهی نداشتند.طالبان ظهورنمودند.پاکستان وعربستان بعدازاشغال مزار،رژیم طالبان رابرسمیت شناختند.خریدوفروش پوسته های امنیتی توسط پول وبااستفاده ازنام ظاهرشاه دردیگرولایات آغازگردیدوبازیی بزرگ آی اِس آی موقتاًکامیاب شد.(6)
باراه اندازیی پروژه ی طالبان که درظاهرادامه ی پروژه ی جهادبخاطرتاکیدبرشریعت می باشد،پاکستانی هاازدونگاه موفق شدند:نخست اینکه،تمام بقایای توان نظامی افغانستان رانابودکردند.دوم،باحمایت ازقوم پشتون درجامعه ی چندقومی افغانستان،به کشمکش های قومی دامن زده بحران قویی هویت بوجودآوردند.دامن زدن به کشمکش های قومی ومرکزگریزی،بهانه ی خوبی شد تاتاکیدنمایندکه تنهابرداشت دینی موردنظرآن هاورهبریی پشتونی زیرسایه ی آن هااست که  افغانستان را درقالب ریش ودینِ بریده ازاخلاق وانسانیت،متحدنگهمیدارد.نظامی های پاکستانی که باسیاست های ضدافغانی خودباعث حضورپررنگ نیروهای ناتودرافغانستان شدند،کشورمارادرشرایطی قراردادندکه دوگونه آینده رامی تواندانتظاربکشد:نخست،همسویی تمام مردم افغانستان ازهرقوم ونژادی برای ایجادیکرنگی ووطن خواهی وواردکردن فشار برغرب تاکمک عاجل به نهادسازی وبازسازیی اقتصادافغانستان کرده،راه بیرون رفت محترمانه ی خودراجستجونماید.دوم،حفظ ودوام وضع موجودبخاطرخیره سری برخی باسوادان بویژه ازقوم پشتون،غرض استفاده جویی مالی ازحکومت ناکارآمد،فاسدوقبیلگی کنونی که تشت رسوایی آن ازبام به زیرافتاده است.درهمین صورت دوم است که،دوپی آمدمی تواندقابل تصورشود:نخست،امریکابخاطرمهارچین وروسیه وباتشویق هند،درافغانستان پایگاه نظامی می گیردومی ماند.دراین صورت،دووضعیت دیگرراهم بایدپیش بین شد:نخست،کشانیدن جنگ توسط امریکایی هابه داخل پاکستان.دوم،ایجادیک"طالبستان"درشرق خط دیورندوبخش های مرزیی افغانستان.اگرامریکایی هابیرون شوندکه نمی شوند،دواحتمال رابایدازنظردورنداشت:نخست،آغازجنگ داخلی باتشویق همسایگان،ماننددهه ی نودسده ی گذشته.دوم، امریکابه حضورنظامی خودپایان وحضورسیاسی خودرادرکابل تقویت وبه فشاربرپاکستان می افزاید.بیرون شدن نیروهای نظامی امریکاازافغانستان وپررنگ شدن حضورسیاسی آن،درصورتی این کشور رابه سویی آینده ی بهترمی راندکه حکومت فاسدکنونی،تفنگ داران چپاول گربنام جهادیی حامی آن وتمام زراندوزان جمع شده دررده های بالای دولت، به شمول مخالفین فاسدش به حاشیه رانده شوندوجای آن هابه اشخاص سالم وکارفهم سپرده شود.
باین همه،پاکستان که درافغانستان ازحضوردرازمدت امریکابوحشت افتاده است.می کوشددوکارزیرراانجام بدهد:نخست،ازبازسازیی اردو/ارتش افغانستان به گونه ی که دربرابراردو/ارتش پاکستان قدافرازی کند،ممانعت می نماید.بطورنمونه،پرویزکیانی،فرمانده ارتش پاکستان،روزدوشنبه1-2-2010-12-11-1389،دربروسیلزمرکزفرماندهی"ناتو"گفته بود:"اگرارتش افغانستان توان یابدکه درموضع مقابله باارتش پاکستان برخیزد،باعث نگرانی ماخواهدبود."دوم،نظامی های پاکستانی،باجلوگیری ازبرآمدن ارتش درافغانستان ودامن زدن به تنش های قومی که بیشترین مخالفت هاراباتاجیکان نشان میدهند،حتی درحضور نظامی – سیاسی یاسیاسی امریکادرافغانستان هم می خواهندحکومت کابل راناتوان نگهدارند؛وازاین طریق،دوطرف مرزدیورندرابه منطقه ی کشت تریاک وتولیدهیروئین مبدل وباگذاشتن کاربردقراردادتجارتی میان کابل واسلام آبادبدست قاچاق بران افغان- پاکستانی،بخشی ازپول ناشی ازآن رادرجهت گسترش خشونت وتندروی درافغانستان وکشمیرمصرف وبخش دیگرآن رابه جیب می زنند.
پانویس ها:
1-Descent into Chaos,The UNITED STATES AND THE FAILURE OF NATION BUILDINg inPAKISTAN,AFGHANISTAN AND CENTRAL ASIA.VIKING.FIRST PUBLISHED IN2008.BY VIKING PENGUIN.AMEMBER OF PENGUIN GROUP(U S A)INC.10987654321
COPYRIGHT©AHMED RASHED,2008.ALLRIGHTS RESERVED.
BY:AHMED RASHED.PP.13-14—34-35
2-The Duel,Pakistan on the flight path of American power
By:Tariq Ali.scribner,Newyork,Lodon,Toronto,Sydney
Adivision of simon and Schuster,inc.1230Avenue of the Americas,New York,ny10020
Copyright©2008by Tariq Ali.p.33
3-Ibid.p.119
4-Ibid.pp.130-131
5-خفیه رپورتس نئی اضافوکی ساته،باب نمبر5صفحات82-87
Top secret,confidential
اهتمام اشاعت:شیخ الیاس جمله ی حقوق محفوظ جولای2001میلادی
6-آسیای مرکزی:بی نظیر،طالبان وپاکستان،چالش های استخباراتی امریکاوانگلیس،23-1-2008،نشریه ی آزادافغان.
/افغان رو،درتارنمای آریایFarsi.ru

پاکستان درافغانستان دنبال چه مرگردد؟

ملتون شیطان باورمندشده بودکه"بهتراست دردوزخ حاکم باشی تاخدمت کاردربهشت."رهبران پاکستان ثابت کرده اندکه هردورادرصورت امکان می کنند!
طارق علی
ابراهیم ورسجی
6-2-1390
این روزهادررسانه های درون مرزی وبیرون مرزیی افغانستان،این سخن به وفرت درگشت است که گویاگیلانی وپرویزکیانی،نخست وزیروفرمانده ارتش پاکستان درسفری که بتاریخ16آوریل2011-27-1-1390،به کابل داشتند،پیشنهادیافرمان تحکمانه ی راجع به گزینش افرادپست های مهم کشورمابه کرزی نفراول حکومت ناکارآمد"کابل"تحویل داده اند.تاجائیکه برخی ازبخش های فرمایشات آمرانه ی آن هافاش شده است،حکایت ازبرطرفی مقام های تاجیک دردولت داردکه زیرفرماندهی احمدشاه مسعود،برنامه ی حاکمانه ی دولت پاکستان راپس ازفروپاشی رژیم داکترنجیب الله، به ناکامی کشانده اند.اگرچه آن سفر،به سفرپسینِ"مایک مولن"فرمانده ارتش امریکابه اسلام آبادمرتبط می باشدکه گفته بود:" آی اِس آی بامخالفان حکومت کابل رابطه وهمکاری دارد"تا نشان داده شودکه سران ملکی ونظامی دولت پاکستان، نیت خوبی نسبت به جنگ علیه هراس افگنی وبازگرداندن صلح درافغانستان دارند.امادرعین روزبم گذاری درجلال آباد،وبم گذاریی دوروزبعد،دردفتروزیر دفاع ،نشان دادکه واقعاًپاکستانی مطابق سخن "ملتون شیطان" موفقانه عمل می کنند.
درزکردن خبرفرمان هردومقام پاکستانی به سران حکومت کابل به بیرون که سرخط سخن های خبیری-تحلیلی یک هفته ی پسین می باشد،درظاهرباچشنی ارتقایی  اعضایی کمیسیون دوجانبه میان"افغانستان وپاکستان"،درسطح نخست وزیران،وزراوفرماندهان ارتش دوطرف،حکایت ازجدیت محافل هراس افگن پرورپاکستانی درکمک به بازگشت صلح درافغانستان می کرد.اما،فاش شدن فرمان آمرانه ی آن هانشان میدهدکه مانندگذشته،سخنی جزدامن زدن به تفرقه ی قومی وتحمیل مزدوران خودبراداره ی لرزان کنونی کابل ندارند.ازهمان روزآغازبرافتادن رژیم کمونیستی افغانستان(8-2-1371) وبرآمدن حکومت آشوب زده ی مجاهدان که درآشوبی کردن آن خودپاکستانی هاباین خاطرکه فردموردنظرشان بالانیامده بود،دست بالاداشتند.محافل غرض ورزپاکستانی برای فریب ذهنیت عامه درجامعه ی خودوتحریک برخی گروه های متعصب پشتون درپاکستان وافغانستان مبنی براینکه حکومت ورهبری ازدست پشتون هابیرون رفته است،به دوکارزیردست زدند:نخست،به مردم پاکستان که سال هامیزبان مهاجران افغانی بودند،این طورتبلیغات کردندکه حکومت جهادی های حاکم برکابل بائتلاف باکمونیست هادست زده ومتمایل به دهلی ومسکومی باشد.دوم،پشتون هاراازقدرت به کنارگذاشته است.تبلیغات دروغین نظامی های پاکستان درهردوبخش دست کاری شده وبرخاسته ازغرض ورزی های بودکه زیان رسانی وتباه کاریی بیشتررادرکشورمادامن می زد.دررابطه باائتلافی بودن حکومت باکمونیست ها،همین بسنده می کندکه آی اِس آی سازمان جاسوسی پاکستان دوسال پیشترازفروپاشی رژیم کمونیستی، کودتای خائنانه وائتلافی میان حزب اسلامی و خلقی هاکه درواقع تندروترین کمونیست هاو متشکل ازقوم پشتون بودندبراه انداخت؛کودتای که نشان داد،تندروان باایدئولوژی های متضادمی توانندبرای قدرت خواهی،فرصت طلبی وکمای کردن پول،باهم کناربیایند.
بهرصور،اینکه آن حکومت چه ترکیبی قومی داشت وچگونه رابطه ی خودرابابیرون سروسامان داده بود،دیگرموضوع تاریخ سیاسی ده سال پیشین افغانستان می باشد.برای دروغ بافی وخبث نیت پاکستانی هاهمین بسنده می کندکه ازده سال باین سو،نفراول وارگان های مهم دولتی دراختایارقوم پشتون،قومی که نظامی های پاکستانی ازحقوق تلف شده ی آن درافغانستان دفاع می کنند؛قراردارد،وتااندازه ی بسیاری هم جاسوسان پاکستانی رادرمقام های اثرگذارخودجابجاکرده است.پس،غوغاگریی پاکستان درجهت حذف تاجیک هاازمقام های دولتی،چه هدفی رادنبال می کندکه موضوع فرمان نخست وزیروفرمانده ارتش پاکستان درسفرپسین شان به کابل بوده است.اگرپاکستانی هابه قوم پشتون محبت می ورزند،اجازه بدهندکه یک پشتون بابه تن کردن جیلک شمال/مرکزعصبیت آفرینی آن ها، برافغانستان بی دردسرحکومت نماید.
برای روشنی اندازیی بیشتربه موضوع،این نوشته دردوبخش زیرپی گرفته می شود:نخست،پرسمان ساختارقدرت درپاکستان ونگاه آن به مردم.دوم،هدف های ناپاکی که نظامی های پاکستانی برای آینده ی افغانستان درسرمی پرورند.برهمه ی اندیشمندان ودانشجویان اندیشه ی سیاسی،روشن است که....دردولت سازی:برای تامین امنیت،عرضه ی خدمات به مردم،اشاعه ی فرهنگ سیاسی درداخل وانجام تعهدات بیرونی،ارتش/اردو،پولیس،بروکراسی/ساختاراداری ودادگستری، ساخته ی شوند.وبرای ملت سازی:تقویت جامعه ی مدنی تااقتصادرابازسازی کندوامکان زندگی رافراهم نماید.پروسه ی دموکراتیزه کاری(که نظامی هاوسیاست مداران پاکستانی به آن یدک می کشند) تنهابرگزاریی انتخابات نیست،بلکه اداره سازی وشکل دادن فرهنگ بردباری،قبول مسئولیت همگانی میان حاکمان ومردم راهم شامل می شودکه، درپاکستان ارتش اجازه ی آن رانمی دهد....پاکستان ازهمان روزجدایی ازهندکه شتاب زده بارفتن امپراتوریی انگلیس برآمدکردوولایت های اکثراًمسلمان، پاکستان راساختند،این کشوربه احساس بی امنیتی وبحران هویت دست وپنجه نرم می کند.ازاین رو،به دولت ملی-امنیتی مبدل وارتش قدرت راقبضه ومنافع ملی راتعریف وهندرادشمن اول گرفت.تولیدسلاح اتومی،کوشش برای ایجاددولت دوست درافغانستان،توسعه نهادهای سیاسی،قانون اساسی،دموکراسی وتوسعه ی نهادهای اقتصادی که شاخص های امنیت ملی می باشند،دردرجه ی دوم اهمیت قرارگرفتند.ودورابطه، برسیاست کشورسلطه پیداکرد:رابطه میان قدرت نظامی وجامعه ی مدنی ورابطه میان دولت واسلام....پس ازدوجنگ افغان وانگلیس(1838-1842-1878-1881)،انگلیس به سنگر زیستی امنی نیازداشت.بدین منظور،شمال هند(پاکستان کنونی را)به یک پایگاه نظامی استعماری مبدل کردکه از"لاهور"مرکزپنجاب، اداره می شد.بیشترازنیمه ی پایگاه های ارتش انگلیس،دربلوچستان وسرحد(استان خیبرپشتونخواه)که مرزمشترک باافغانستان داشتند،مستقر شده بودند.دولت- ملت امنیتی پاکستان ازهمان دوره مانده است.سربازان وزمین داران بزرگ همه درخدمت انگلیس؛ونظامی ها،همه ازهمان زمین داران بزرگ بودند....پاکستان ازحمام خون نفرت های دینی ونژادی بیرون آمده است واین، تراژیک/دردآوربودبرای یک کشورجدید.(1)
اگرچه پاکستان ازهمان آغازپیدایش خود،هندرابه تعریف ارتشی هادشمن درجه اول اعلام کرد،کارکردهانشان دادندکه ارتشِ تعریف کننده ی منافع ملی ودشمن ساز بااندازه ی ملت راسرکوب ودوپارچه کردکه هندتاکنون نکرده است!ارتش پاکستان بایداین گونه عمل می کرد،چراکه"نیش عقربه نه ازپی کین است---مقتضی طبیعتش این است."آن عقرب کین توزتنهاپاکستان راباپارچه کردن وبه اسارت کشیدن مردمش نیش نزد،بلکه افغانستان راهم نیشی زدکه برای سال هامعالجه شدنی نیست.نیش زنی های که تاکنون ادامه داردوبخاطرناتوانی وبی عرضگی سیاست کاران افغان ،هرروزبه ابعادآن افزوده می شود.کسانیکه تاریخ معاصرهندومبارزات مسلمان هاونیرنگ های استعمارکهنه ونووتاریخ شش دهه ی پاکستان رامیدانند،متعجب نخواهندشدازاینکه نظامی های پاکستانی ومادرشان،یعنی حزب بزرگ مالک-قبیلگی مسلم لیگ، به تباهی مسلمان های منطقه مبادرت می ورزند.بازهم بایدنگاهی به تاریخ انداخت:درجریان جنگ دوم جهانی،زمانیکه مرکزامپراتوریی انگلیس برای بقای خودمبارزه می کرد،حزب کنگره ی گاندی ونهرو،خواستارفوریی استقلال هندشدندتایک هندخودگردان،اندیشه نمایدکه باجنگ چگونه برخوردکند.شرکت نمایدیانه؟انگلیس که خشمگین شده بود،آن پیشنهادراردکرد.کنگره باانگلیس قطع رابطه ونهادهای آن راتحریم کرد.قدرت استعمارگر که بسیارناراحت شده بود؛پس ازافتادن سنگاپوربدامن ژاپن درفوریه1942،گاندی،درماه اگست، حرکت ازهندبرورابه راه انداخت.کابینه ی انگلیس تشکیل جلسه داده اعلام کردکه پس ازپایان جنگ، هندراترک می گوید."دادن چیک ازیک بانک فروپاشیده."برخلاف،همواره مسلم لیگ متحدانگلیس باقی ماند!حامی جنگ بود.انگلیس هم واکنش مثبت نشان داد!پاکستان،درواقع ابرازسپاس انگلیس برای مسلم لیگ به شمارمی آمد.اگرکنگره کارهمانندمی کرد،نتیجه چیزی دیگری بود.(2)
پس ازجنگ جهانی دوم،انگلیس،هندراترک وبه گاندی ونهروومسلم لیگ پاداش داد.به اولی هاهنددوپارچه وبه دومی پاکستان راکه ازنظرجغرافیایی دوپارچه بود،یعنی بخش شرقی آن درشرق وبخش غربی آن درغرب هندموقعیت داشت،بخشید.درحالیکه درهندیک رژیم دموکراتیک-سکولارروی صحنه آمد،دردومی،درواقع دریک کشوراسلامی که بنام اسلام بوجودآمده بود،یک دولت ضدملی وضداسلامی برخاسته ازمسلم لیگ ونظامی هاکه هردونماینده ی بزرگ مالکان وقبیله هابودند،بقدرت رسیدند.درسال1954،مردم بنگال درانتخابات به مسلم لیگ رای منفی وبه حکومت بزرگ مالکی آن پایان دادندکه گام نخست درراه جدای بودکه درسال1971،تحقق یافت.شکست مسلم لیگ درسال1954،درصورتیکه نظامی هابه حکومت خودوبزرگ مالکان دربخش شرقی اصرارنمی کردند،به سویی جدایی نهای نمی رفت.امادرانتخابات7دیسامبر1970پاکستان،از163کرسی مربوط به بنگال،عوامی لیگ160کرسی راازآن خودکردودر300کرسی شورای ملی اکثریت مطلق بدست آورد.درپاکستان غربی،حزب مردم،81کرسی بدست آورد.نظامی های بزرگ مالیک ومسلم لیگ شکست خورده،بجای اینکه قدرت رابه حزب عوامی لیگ بسپارند،به جنگ وسرکوب مردم وزندانی کردن مجیب الرحمن رهبرعوامی لیگ پرداختند.سیاستی که منجربه جنگ داخلی وکشتارسه ملیون بنگالی توسط نظامی هاوپاهنده شدن ده ملیون نفربه هندگردید.هندکه هم بدلیل بحران انسانی برخاسته ازمهاجرت ده ملیون نفروهم به دلیل سیاسی که ازاصل جدایی الهام می گرفت؛ دست بمداخله ی نظامی زدکه، دستاوردآن تسلیمی ارتش پاکستان وآزادیی بنگله دیش بود.پس ازرهای مجیب الرحمن اززندان پاکستان غربی ورسیدنش به داکه،ارتش هند،بنگله دیش ترک کردتامردم بنگال نهادهای دولتی خودراسروسامان بدهند.
پاکستان که پس ازخیانت نظامی هاوبزرگ مالکان بخش غربی درشرق خود،دوپارچه وتوهین شده بود،به حزب مردم برهبریی ذوالفقارعلی بوتو،تعلق گرفت.نظامی هاکه واقعاًخیانت کرده بودند،دقیقه شماری می کردندتازخم های خودراالتیام ودوباره به قدرت برگردند.درچنان شرایطی درکشورافغانستان که همواره موردنظرنظامی های پاکستان بودومی کوشیدندکه درآن حکومت دوست یادست نشانده ی خودراایجادنمایند.نخست،درسرطان1352ژوئیه1973یک کودتای نظامی برهبریی یک مرداحمق وفریب کارقبیلگی بنام محمدداودکه ازسوادسیاسی، فرهنگی واجتماعی بی بهره بود،بوقوع پیوست.کودتای که به بالاآمدن یک رژیم هراس افگن ونوکرمسکومنجرشدکه دوکارزیرابه سودپاکستان انجام داد:نخست،نزاع باپاکستان رادرپرسمان پشتونستان دامن زد؛ودوم،نیروهای مذهبی رابخاطرکسب حمایت روس هازیرفشارگرفت.دوسیاستی که بازدهی خوبی برای نظامی های پاکستانی داشت.شوروی که پس ازدوپارچه شدن پاکستان رابطه ی خوبی بادولت بوتوبرقرارکرده بود،به پرسمان پشتونستان بی اعتنایی نشان داد؛پرسمانیکه رئیس احمق دولت خودسروجمهوری نمای افغانستان راناامیدکرد.رژیم کودتایی-قبیلگی داودکه خواب کلان دیده بود،به قماری سیاسی دست،قماری که خودش راباکودتای ثور1357،نابودوکشورراسکویی خیزش قدرت های بزرگ ساخت.درمرحله ی نوکه به کمک روس هاسرداریزم قبیلگی برای کمونیسم قبیلگی جاخالی کرده بود،خیزش های مردمی آغازورژیم پوشالیی قبیلگی-کمونیستی به مرزفروپاشی نزدیک شد....پس ازروی کارآمدن کمونیست هادرکابل،ضیاءالحق که به اهمیت نقش خودنزدامریکایی هاپی برده بود،به اخترعبدالرحمن یک ژنرال قسی القلب/سنگ دل وخاین دستوردادکه:"شاخه افغانی رادراستخبارات پاکستان ایجانمایدوآب رادرافغانستان تااندازه ی که ایجاب می کند،گرم نماید.این بخش که باسیا(سازمان جاسوسی امریکا)ویازیرنگرانی آن کارمی کرد،پول واسلحه فراوان پیداکرد.هدف آن هم روشن بود:به گیرانداختن خرس"روسیه"!این سخن بریژنسکی بودکه بایدحکومت افغانستان بی ثبات کرده شود!باین امیدکه حامی آن یعنی"روسیه"درتصادم واردشود.(3)شوروی که نمی خواست سرمایه گذاری اش درافغانستان نابودواین کشوربه پایگاه امریکامبدل شود،باشغال نظامی متوسل شدکه بذات خودنخستین ماجراجویی کمونیسم روسی دریک کشورآسیایی دربیرون قاره ی اروپابود.ماجراجویی که میدان رادرمنطقه، برای نظامی های پاکستانی به حیث سربازان امریکاآماده کردتاهرکاری که می خواستندبکنندوتاکنون انجام می دهند.
ازآنجاکه رهبریی شوروی به یک سیاست نادرست دست زده بودوزیان های فراوانی برای خودوافغانستان رسانیده بود،بابرآمدن گورباچوف درمسکو،محیط سیاسی برای بازنگریی درموضوع توسط رهبران جدیدکمونیسم،مساعدگردید.دراین زمینه،طارق علی می نویسد:باآمدن گورباچوف درمارس1985،شوروی آماده شدبپذیردکه درافغانستان ناکام شده است وبه عقب بردن سربازان خوداقدام نماید.من یک تجربه ی شخصی درزمینه دارم.دریک کنفرانسی که درعین بهار،زیرنگرانی سازمان ملل متحد،درتاشکند،برگزارشد،من زمانی متعجب شدم که پس ازسخن رانی ام که بسیارانتقادی نسبت به مداخله ی شوروی بود،یک عضوجوان هیئت شوروی که توسط یگینی پریماکوف(بعداًرئیس ک گ ب ومدتی نخست وزیردردوره ی یلسین) رهبری می شد؛آمدومرادربغل گرفت وگفت که"موافق است باسخنان من وسخنان منشی عمومی سازمان ملل متحد."وقتیکه من این مطلب رابه پاکستانی های دوستم گفتم،بسیارناامیدشدند،وشماری هم ازپذیرش آن خودداری کردندکه آیااین ممکن است؟بسیاری ازآن آقایان متعهدبه اشغال افغانستان توسط امریکابودندوازامریکایی هامی طلبیدندکه سربازانی بسیاری اعزام بدارند.(4)
باتوجه به آنچه گفته آمد،واضح می شودکه نظامی های پاکستانی تاچه اندازه به کشورخودوهمسایه هاخاین وتجاوزپیشه می باشند.زمانیکه آن هابه کشورخودجفاکردند،جفای که  نمادبرجسته ی آن کشتارمردم بنگله دیش می باشد،کشتاریکه زمینه سازی کردتامردم پاکستان شرقی ازارتش هندودشمن درجه اول پاکستان پذیرایی نمایند،سخن ازاینکه در افغانستان چه کردندوچه می کنند،برای افغان هابسیارآموزنده می باشدتا برای دفاع ازمنافع ملی خودکمربندند.طوریکه یادآری شد،پس ازکسب خودگردانی،ارتش هند،بنگال راتخلیه کردتارهبران آن اموردولتی خودرادرفضای آزاد،سامان بدهند.نظامی های پاکستان افزون برجنایت دربنگال شرقی،ازیک طرف،ازحقوق دموکراتیک کشمیری هابراساس همه پرسی سازمان ملل حمایت می نمایند؛وازطرف دیگر،دردرون خاک خود،به بلوچ هااجازه نمی دهندکه درچاچوب یک نظام فدرالی واقعی سرنوشت خودرابه پیش ببرند.
زمانیکه هند پس ازفاجعه ی پاکستان شرقی، به بنگالی هاموقع دادتاسرنوش خودراتعیین نمایند.پاکستانی هابیست سال بعدازآن درفردای فروپاشی رژیم کمونیستی کابل، مدعی الحاق افغانستان به پاکستان شدند؛پرسمانیکه برای توضیح، بیشترایجاب بازگشت به عقب رامی کند  ....ناظرین اوضاع افغانستان درزمان تجاوزشوری وجنگ های جاریی برخاسته ازآن(که اغلباًریشه درپاکستان داشتند)،ازاین موضوع ناواقف بودندکه دردوران زمام داریی ضیاءالحق، برای تبدیل افغانستان به یک ولایت پاکستان فعالیت شروع شده بود.اگرضیازنده می ماند،این برنامه تااندازه ی جامه ی عمل می پوشید؛برنامه ی که پشت سرآن مغزمتفکرآی اِس آی حمیدگل قرارداشت.دراین زمینه وقتی اندیشه شروع شدکه درافغانستان،مجاهدین، فرماندهان محلی خودرا مطلع کردند که درکوه های شمال افغانستان،یک گوهرقیمت بهاپیداشده است.فرماندهی به آی اِس آی یاافسران آن اطلاع داده است وآن هاحمیدگل، رئیس این اداره رادرجریان گذاشته اند.وآن ماده ی قیمتی رابه لابراتوارسپردندوروشن شدکه"یورانیوم"است ودرشمال باندازه ی وافرموجودمی باشد.یورانیوم برای بم اتوم به همان اندازه مهم است که ماشین برای موتور/خودرو.ژنرال ضیاءالحق متعجب شده بود!آن زمان عقب نشینی سربازان شوروی تکمیل نشده بود.
بنابراین،درزمینه قدمی برداشته نمی شد.چراکه دنیاازاین خزانه ی گران بهاآگاه می شدوزیان آن نه تنهابرای پاکستان،بلکه برای افغانستان هم متصوربود.ازآنجاکه نقش ضیادرجنگ علیه روس درجهان بسیارموثربودوازاویک آدم مهمی ساخته بودودیدگاه هاهم متوجه پاکستان شده بود.ازاین رو،احتیاط ورازداری درکاربودوشتاب درزمینه،تمام بازی راناکام می ساخت.بدین لحاظ،ضیابه حمیدگل،هدایت دادکه درزمینه گزارشی راجع به اوضاع افغانستان وبرنامه ی پاکستان برای آینده تهیه واورادرجریان بگذارد.دراین راستا،حمیدگل،گزارشی تهیه وبه ضیاتقدیم ودرگزارش خودنوشته بودکه خالیگاه ناشی ازعقب نشینی روسیه راماباید پرنمایم؛ ودراین صورت،افغانستان بایدبه پاکستان ملحق کرده شود.مرزهاختم شوندویک ساختارمشترک اقتصادی تیارکرده شود.درآن ساختار،دسترسی به یورانیوم افغانستان ماراازانحصاربه یورانیوم بیرونی نجات میدهد.واین الحاق راکشورهای اسلامی وامریکاقبول خواهندکرد.
پیش ازآنکه ضیادرروشنایی آن گزارش گامی بردارد،گزارش نامبرده فاش وبه سیا/سازمان جاسوسی امریکارسید.دردوران جنگ افغانستان،شبکه ی سیادردرون افغانستان وپاکستان گسترش یافته بود.موجودیت یورانیوم درافغانستان،حکومت امریکا رانیزعلاقمندساخت.چنانکه رئیس سیا،ویلیام کیسی فوراًبه اسلام آبادرسیدومهمان ضیاشد.بخاطرجنگ افغانستان،آمدن اوبه پاکستان معمول شده بود.آمدن اوبه ظاهرتجزیه/بررسی رساندن اسلحه به مجاهدین،اوضاع جنگ ومطالعه ی مسایل دیگربود.اما،اصل موضوع یورانیوم بود.به حیث مهمان ویژه ی ضیا،هرجای رفته می توانست،اماآی اِس آی دنبال اومی رفت.چندروزی رادرلاهورگذرانید.کیسی،همان گونه که خاموش آمده بود،خاموش رفت.ازبرنامه ی حمیدگل،حکومت نجیب نیزاطلاع یافته بود.نقشه ی پنهانی آی اِس آی که به نجیب رسید،تبلیغات رادرسطح جهان آغازکرد.خفیه/پنهانی،دایرکتر جنرال/اداره ی عامه آی اِس آی، اسلام آباد.برای رئیس جمهورضیاء الحق،موضوع:دررابطه باافغانستان،3- ژون1988،آخرین گزارش به اطلاع شمارسانده می شود.سیاسی:15-امکانات مادرافغانستان.پس ازامضای معاهده ی ژنو،روسیه، زیرفشار،سربازان خسته ی خودرابیرون می نماید.جنگ افغانستان که پاکستان نقش عمده ی درآن داشت،فاتحانه روبه پایان است وشرایط بی مانندتاریخی رافراهم کرده است.خالیگاهی که پس ازعقب نشینی سربازان روسی درکابل پیدامی شود،مابایدآن راپرنمائیم.مانبایداین فرصت تاریخی راازدست بدهیم.اقدامات جرئت مندانه ی که اکنون نیازاست،درگذشته نبود.این جنگ،یک میکانیزم نیرومند برای مهارتوسعه طلبی هند،ایجادکرده است.برای پاکستان لازم است که افغانستان رابه گونه ی کنفدراسیون به خودملحق نماید.این هدف،درجهت کسب ثبات منطقه، تنهابادرزیرپرچم اسلام قرارگرفتن حاصل شده می تواند؛وازاین طریق، راه سوسیالیسم بسته می شود.وبرای عملی کردن این این نظریه، شرایط سازگاراست.گروه هفت گانه ی مجاهدین برماانحصارمی کنندوفتح مجاهدین بایدتکمیل کرده شود.
برای پاکستان،لازم است که به گروه هفت گانه، بویژه گروه انجینیرحکمتیار،هرگونه کمک نظامی وسیاسی بکند.چراکه این گروه نیرومند،باروحیه وقابل اعتمادمی باشد.پس ازعقب نشینی سربازان روس،حکومت دست نشانده ی کابل یک ماه هم تاب مقاومت آورده نمی تواند.درحال حاضر،درافغانستان آزاد،برای حکومت اسلامی آینده،فراهم کردن ضمانت های پایدار،هدف اصلی مابایدباشد.پس ازاین،افغانستان همدردِ پاکستان خواهدبودکه برای این الحاق باپاکستان، آمادگی رضاکارانه نشان خواهدداد.دراین الحاق،پاکستان به موفقیت بی پیشینه ی نایل ودرمنطقه، توازن قوا برقرارخواهدشد.درداخل الحاق،مرزهابایدمدغم شوندویک ساختارمشترک اقتصادی تهیه کرده شود.بدین طریق، به یورانیوم افغانستان دسترسی وازوابستگی مابه بیرون کاسته خواهدشد.اوضاع ایجاب می کندکه آغازالحاق ازطرف افغانستان اسلامی باشد.ازالحاق افغانستان وپاکستان،یقیناًایران وترکیه حمایت می کنند.امابه شرط اینکه مابرآن فشاربیاوریم!برای کسب حمایت این کشورها ازالحاق،مابایدنظریه ی یک اتحادمنطقه ی راپیش کش نمائیم که درآن پاکستان،افغانستان،ایران وترکیه شامل شوند.16- دررابطه بالحاق،واکنش قدرت های بزرگ- هندوکشورهای دیگر:ماامیدوارهستیم که راجع به الحاق پاکستان وافغانستان،امریکاواکنش مثبت نشان بدهد.چراکه این الحاق برای جلوگیری ازهرحمله ی سوسیالیسم یک پاسخ یاپالیسی مثبت خواهدبود.
بنابراین،امریکامعاهدات میان افغانستان وپاکستان راقبول خواهد کرد.این الحاق موردتائید روس نخواهدبودوبیانیه ی شدیدالحنی صادرخواهدکردودرشرایط نوکاری زیادی هم ازآن ساخته نیست!البته چندی بعدخواهش تامین رابطه راابرازخواهدکرد.رویه ی هندبه طوریقین منفی خواهدبود،زیراکه الحاق پاکستان وافغانستان،سیاست انزوای پاکستان راکه آن کشوردنبال می کند،زیانمندخواهدکرد.کشورهای غربی وژاپن،واکنش مثبت ابرازخواهندکرد.بسیاریی کشورهای اسلامی به جزسعودی عرب، الحاق پاکستان وافغانستان راخیرمقدخواهندگفت.سعودی عرب،غیرازاعتراض، آماده ی تخریب رابطه ی خودباپاکستان نخواهدشد.پاکستان ازهرنگاه این حق رادارامی باشدکه باافغانستان دست به الحاق بزند.چراکه درسال های گذشته(یعنی دوران جنگ)خطرات زیادی رامتحمل شده است واجازه داده  نمی تواندکه افغانستان آینده، مانندافغانستان پیش از1978یامانندپس ازبغاوت1978،طرف دارروس وهند،باشد.امضای حمیدگل،گزارش ویژه ی شبکه های پنهانی،به رئیس جمهور،وزرای اعظم وسیاست مداران.(5)
بنابرگزارش ویژه ی نامبرده،همه جنبه های سیاست پاکستان دررابطه باافغانستان روشن می شود،گزارشی که تاکنون درسایه ی آن نظامی های پاکستانی عمل واهمیتی به استقلال/خودگردانی افغانستان قایل نیستند.اگربه جوهرگزارش وکارکردپاکستان درافغانستان توجه ریزکرده شود،روشن می سازدکه ازعقب نشینی سربازان شوروی تاکنون سیاست گران نظامی وملکی اسلام آباد،باتغییرقیافه ومطابق شرایط روزآن راپی گرفته اند.مشکل پاکستانی هادرافغانستان زمانی آغازشدکه نکوشیدندبه دوپرسمان زیرپی ببرند:نخست،درافغانستان همواره کسانی بودندوهستندکه دوست دارندعصای قدرت راازدست بیرونی هابگیرند.دوم،درافغانستان،کسانی هم به فراوانی پیدامی شوندکه علیه بیرونی هاوعصابرداران آن هامقاومت می کنند.این گونه مقاومت ها،افزون بربه فرسایش بردن توان بیرونی ها،وباتوجه به این سخن نغزکه"افغان هاکرایه می شوند،امافروخته نمی شوند"کابوس عصادهندگان وعصاگیران می شود.ازهمه مهم تراینکه پاکستانی هادرکنارغفلت ازآموزه های بالا،ازیک اصل مهم دیگرهم،سرسری گذشته اند؛وآن اینکه،استرتیژیی بزرگ برای کشوری مانندپاکستان خطرناک وجانکاه تمام می شودوشده است.
باوجودبرنامه ی الحاق افغانستان به پاکستان ومشخص کردن شخص وگروه موردنظربرایی کاربردی کردنِ پروژه ی الحاقی ورخ دادهای پس ازآن،دونکته پاکستانی هارادرمخمصه انداخت:نخست،شکست نظریه ی خیالی آن هاکه پس ازعقب نشینی سربازان روس،رژیم کابل دریک ماه می پاشد.دوم،بالانه آمدن شخص وگروه موردنظرآن هادرفردای فروپاشی رژیم کمونیستی به قدرت.زمانیکه، برخلاف خواست پاکستانی ها،جمعیت اسلامی پیش قدم وحزب اسلامی به بیرون کابل رانده شد،نظامی های پاکستانی برای نابودکردن توان دفاعی افغانستان سرمایه گذاری وکابل راویران کردند.ویرانی کابل وآشوب بزرگی که سراسرافغانستان رافراگرفته بود،پاکستانی هاراواداشت که حتی دست بدامان ظاهرخان،پادشاه پیشین هم شوند.دراین راستا:درماه دیسامبر1992(هفت ماه پس ازروی کارآمدن دولت مجاهدینِ مخالف الحاق)،آصف علی نوازفرمانده ارتش پاکستان همراه فدامحمدخان والی سابق ولایت سرحدبابیش ازده نفرازسران قبایلِ سرحدی پاکستان،جهت یک سلسله مذاکرات بامحمدظاهر،شاه سابق افغانستان، به ایتالیاسفرنمودند.درافغانستان،جنگ ها بین نیروهایی(حزب اسلامی) باهمکاریی نظامیان پاکستان ...و نیروهای جمعیت اسلامی"رژیم ربانی"به شدت ادامه داشت.دستگاه استخباراتی پاکستان تلاش داشت پشتون هارامتحدساخته درتحت رهبریی محمدظاهر،رژیم قوی رابه کابل ارسال نماید.مگردرنتایج مذاکرات بامحمدظاهر،روی تشکیل اردو/ارتش منظم تحت حمایت پاکستان،به توافق نرسیدند.محتوای ملاقات محرمانه ماندوچندروزپس ازبازگشت،آصف نواز،فرمانده ارتش پاکستان به شکل مرموزی درگذشت که حتی خانمش هم علت مرگ اوراندانست.ولی، دستگاه استخبارات کارخودراانجام داده بود.اینکه چه علت مرگ آصف علی نوازگردید،تاحال افشانگردیده است.ژنرال وحید(کاکر)که ازمناطق قبایلی پاکستان می باشد،فرمانده جدیدارتش مقررشد.درهمین هنگام،مناسبات میان اسحق خان رئیس جمهورونوازشریف نخست وزیرتیره گردید.نظامیان زیرفرماندهی ژنرال وحید(کاکر)،نوازشریف رازیرفشارقرارداده، مجبورمجبوربه کناره گیری ازقدرت کردند؛وشخصی رابنام معین قریشی ازامریکاآورده نخست وزیرموقت برگزیدندتازمینه انتخابات انجام آن رافراهم کند.درانتخابات، بی نظیربوتوموفق ونخست وزیرشد.آی اِس آی،نتایج ملاقات آصف نواز،فدامحمدخان وسران قبایل مرزی باشاه سابق رادوباره موردمطالعه قرارداده،مواردی ازآن راغرض تطبیق روی دست گرفت:1- جذب افسران مسلکی- نظامی رژیم نجیب الله،غرض تشکیل یک اردوی ملی.2- تبلیغات به نفع ظاهرشاه درمناطق سرحدی.3- جلب وجذب فرماندهان جهادیی ناراضی ازجنگ های داخلی.4- تشدیدجنگ وتبلیغ علیه رژیم ربانی.5- دامن زدن به مسایل قومی ومذهبی درافغانستان.6- افتتاح وبازسازیی دفترفعالان محمدظاهرشاه درپاکستان ومسافرت عبدالولی دامادشاه به پاکستان ومناطق قبایلی.سازمان های جاسوسی امریکاوانگلیس نیزشامل پروسه ی پیشبرداهداف پاکستان دراین بازی گردیدند.
درحالیکه تمویل کننده ی این پروژه عربستان سعودی بود،ازطریق استخبارات انگلیس،تکنوکرات هاهم شامل این پروسه گردیدند.تحولات جدی ترشد.جنگ ونفوذافراط گرایی مذهبی به جمهوری هایی آسیایی مرکزی کشانده شد.درعین حال،مناسبات هندوپاکستان بالای کشمیربحرانی گردیدوسبب سرازیرشدن افراطیون اسلامی کشورهای عربی بویژه القاعده گردید؛وتبلیغات به نفع ظاهرشاه، بالاگرفت.درحالیکه نخستین کاروان تجارتی پاکستان آماده ی حرکت به سوی ترکمنستان بود،وضعیت درشمال ومرکزافغانستان وکابل زیرفشارجنگ خونبارقرارداشت.پاکستان برای دخول نیروی جدیدبه قندهار،ارزگان وهلمند،فراه ونیمروزکه به عقیده ی جاسوسان پاکستانی،ساحه ی نفوذظاهرشاه محسوب می شدند،راه چمن- بولدک- قندهارراانتخاب کرد؛وعملیات بزرگ نظامیان پاکستانی زیرنظرآی اِس آی وحمایت مالی وتبلیغاتی دولت اسلام آبادشروع شد.گروه های "بظاهر"طالب ودرواقع نظامی های پاکستانی وخلقی ها،زیرپوشش ملا- طالب ازطریق چمن- بولدک واردقندهارشدند.باخریداریی قومندان ها/فرماندهان وبهر برداری ازنام ظاهرشاه برای عملی کردن اهداف موردنظر،قندهارزیرکنترول ملابورجان درآمد.مردم ازجنگ خسته شده بودندوازنیرنگ پاکستان که برای اهداف غرض آلودخودطالبان راآورده بودند،آگاهی نداشتند.طالبان ظهورنمودند.پاکستان وعربستان بعدازاشغال مزار،رژیم طالبان رابرسمیت شناختند.خریدوفروش پوسته های امنیتی توسط پول وبااستفاده ازنام ظاهرشاه دردیگرولایات آغازگردیدوبازیی بزرگ آی اِس آی موقتاًکامیاب شد.(6)
باراه اندازیی پروژه ی طالبان که درظاهرادامه ی پروژه ی جهادبخاطرتاکیدبرشریعت می باشد،ازدونگاه،پاکستانی هاموفق شدند:نخست اینکه،تمام بقایای توان نظامی افغانستان رانابودکردند.دوم،باحمایت ازقوم پشتون درجامعه ی چندقومی افغانستان،به کشمکش های قومی دامن زده بحران قویی هویت بوجودآوردند.دامن زدن به کشمکش های قومی ومرکزگریزی،بهانه ی خوبی شد تاتاکیدنمایندکه تنهابرداشت دینی موردنظرآن هاورهبریی پشتونی زیرسایه ی آن هااست که  افغانستان را درقالب ریش ودین بریده ازاخلاق وانسانیت،متحدنگهمیدارد.نظامی های پاکستانی که باسیاست های ضدافغانی خودباعث حضورپررنگ نیروهای ناتودرافغانستان شدند،کشورمارادرشرایطی قراردادندکه دوگونه آینده رامی تواندانتظاربکشد:نخست،همسویی تمام مردم افغانستان ازهرقوم ونژادی برای ایجادیکرنگی ووطن خواهی وواردکردن فشار برغرب تاکمک به نهادسازی وبازسازیی عاجل اقتصادافغانستان کرده،راه بیرون رفت محترمانه ی خودراجستجونماید.دوم،باخیره سری برخی باسوادان بویژه ازقوم پشتون درجهت حفظ وضع موجودغرض سوداستفاده جویی مالی ازحکومت ناکارآمد،فاسدوقبیلگی کنونی که تشت رسوایی آن ازبام به زیرافتاده است.درهمین صورت دوم است که،دوپی آمدمی تواندقابل تصورشود:نخست،امریکابخاطرمهارچین وروسیه وباتشویق هند،درافغانستان پایگاه نظامی می گیردومی ماند.درصورت ماندن امریکا،دووضعیت دیگرراهم بایدپیش بین شد:نخست،کشانیدن جنگ توسط امریکایی هابه داخل پاکستان.دوم،ایجادیک"طالبستان"درشرق خط دیورندوبخش های مرزیی افغانستان.اگرامریکایی هابیرون شوند،دواحتمال رابایدازنظردورنداشت:نخست،آغازجنگ داخلی باتشویق همسایگان،ماننددهه ی نودسده ی گذشته.دوم، امریکابه حضورنظامی خودپایان وحضورسیاسی خوددرکابل تقویت وبه فشاربرپاکستان می افزاید.بیرون شدن نیروهای نظامی امریکاازافغانستان وپررنگ شدن حضورسیاسی آن،درصورتی افغانستان رابه سویی آینده ی بهترمی راندکه حکومت فاسدکنونی،تنگ داران چپاول گربنام جهادی وتمام زراندوزان دربرج وباروی آن، به شمول مخالفین فاسدش به حاشیه رانده شوند.
باین همه،پاکستان که درافغانستان ازحضوردرازمدت امریکابوحشت افتاده است.می کوشددوکارزیرراانجام بدهد:نخست،ازبازسازیی اردو/ارتش افغانستان به گونه ی که دربرابراردو/ارتش پاکستان قدافرازی کند،ممانعت می نماید.بطورنمونه،پرویزکیانی،فرمانده ارتش پاکستان،روزدوشنبه1-2-2010-12-11-1389،دربروسیلزمرکزفرماندهی"تاتو"گفته بود:"اگرارتش افغانستان توان یابدکه درموضع مقابله باارتش پاکستان برخیزد،باعث نگرانی ماخواهدبود."دوم،نظامی های پاکستانی،باجلوگیری ازبرآمدن ارتش درافغانستان ودامن زدن به تنش های قومی که بیشترین مخالفت هاراباتاجیکان نشان میدهند،حتی درحضور نظامی –سیاسی یاسیاسی امریکادرافغانستان،می خواهندحکومت کابل راناتوان نگهدارند؛وازاین طریق،دوطرف مرزدیورندرابه منطقه ی کشت تریاک وتولیدهیروئین مبدل وباگذاشتن کاربردقراردادتجارتی میان کابل واسلام آبادبدست قاچاق بران افغان-پاکستانی،بخشی ازپول ناشی ازآن رادرجهت گسترش خشونت وتندروی درافغانستان وکشمیروبی ثباتی منطقه وبخش دیگرآن رابه جیب می زنند.
پانویس ها:
1-Descent into Chaos,The UNITED STATES AND THE FAILURE OF NATION BUILDINg inPAKISTAN,AFGHANISTAN AND CENTRAL ASIA.VIKING.FIRST PUBLISHED IN2008.BY VIKING PENGUIN.AMEMBER OF PENGUIN GROUP(U S A)INC.10987654321
COPYRIGHT©AHMED RASHED,2008.ALLRIGHTS RESERVED.
BY:AHMED RASHED.PP.13-14—34-35
2-The Duel,Pakistan on the flight path of American power
By:Tariq Ali.scribner,Newyork,Lodon,Toronto,Sydney
Adivision of simon and Schuster,inc.1230Avenue of the Americas,New York,ny10020
Copyright©2008by Tariq Ali.p.33
3-Ibid.p.119
4-Ibid.pp.130-131
5-خفیه رپورتس نئی اضافوکی ساته،باب نمبر5صفحات82-87
Top secret,confidential
اهتمام اشاعت:شیخ الیاس جمله ی حقوق محفوظ جولای2001میلادی
6-آسیای مرکزی:بی نظیر،طالبان وپاکستان،چالش های استخباراتی امریکاوانگلیس،23-1-2008،نشریه ی آزادافغان.
/افغان رو،درتارنمای آریایFarsi.ru

Saturday, 23 April 2011

عربستان،ایران وبنیادگرایی افغانی


بدترین شرآن است که به نیت خیرانجام داده شود!
پاسکال
پیش زمینه های فرهنگی
ابراهیم ورسجی
3-2-1390
درباره ی علت های برآمدن حرکت های دینی که امروزدرهمه ی دین هابویژه اسلام بنام سازمان های بنیادگرایادمی شوند،همسویی نظری میان دانشمندان دینی وجامعه شناسان وجودندارد.اگست کنت،جامعه شناس فرانسوی،باین باوراست که حکومت های پیشامدرن/پیشاصنعتی همگی حکومت های الهی- نظامی می باشندکه باپیروزی انقلاب صنعتی وپی آمدهای آن بایدجای خودرابه حکومت های دموکراتیک عقلی- قراردادی بسپارند.برخی جامعه شناسان دیگرباین باوراندکه بارآوریی برنامه ی مدرنیسم/نوین سازی درهرجامعه ی مذهبی، به کاهش نقش مذهب، حتی نابودیی آن می انجامد.به سخن دیگر،بنیادگرایی مدعی احیایی دین می باشد؛وزمانیکه مدرنیسم وانقلاب صنعتی که هردو،دورخ یک سیکه می باشند،تحقق پذیرشوند،برآمدن بنیادگرایی راناممکن می سازند.اگربپذیریم که حکومت های الهی- نظامی باانقلاب صنعتی بایدتخلیه ی مکان ومقام به حکومت هایی قانونی وعقلی بدهندویاپیروزیی مدرنیسم /نوسازی، دین رابی نقش می نماید، وهردونظریه به هدف یگانه ی می رسند.دراین صورت،چرا بنیادگرایی درامریکا،پیشرفته ترین کشورمدرن وصنعتی جهان،برآمدکرد؟به سخن دیگر،برآمدن بنیادگرایی ربطی به مدرن وپیش مدرن بودن جامعه هاندارد.بنابراین،بایداین نظرراپذیرفت که دین هاهم توان وگنجایش تحول پذیری وهمسوسازیی خودبامدرنیته وهم ضدآن رادارامی باشند.ازاین رو، نبایدپذیرفت که مدرنیسم دین راازمیدان بیرون می نماید؛وهمچنین باین اصل نیزبایداذعان کردکه پابه پایی دیگرگون شدن جامعه،دین بویژه برداشت های دینی به روزشده وازنظرمفهومی، بامدرنیته کنارمی آیند؛وآن گونه برداشت ازدین که بامدرنیسم کنارآمده نمی تواند،به صورت بنیادگرایی برآمدمی کند.پس،بجایی کاهش نقش دین درجامعه دراثرمدرنیسم،بایددراین موضوع غورکردکه بنیادگرایی درجامعه ی سنتی- قبیلگی که کمبودفکری- فرهنگی وخردورزی دارد،فربه ترازجامعه ی صنعتی مدرن که به عقلانیت انتقادی رسیده است،توان خودنمایی دارد.
بنابرآن، زمانیکه بحث وسخن ازبنیادگرایی دینی درجامعه ی افغانستان به میان می آید،بخواهیم یانخواهیم وضعیت تفکرواندیشه یاسطح فرهنگ دینی – ملی وبرداشت های رایج ازدین دراین کشور خودرابابرجستگی نمایان می سازد.ازاین رو،پدیده ی که امروزدرافغانستان وبسیاری کشورهای اسلامی بنام های بنیادگرایی یاتندرویی اسلامی وبه سخن نومحافظه کاران غربی، تروریسم اسلامی یادمی شود،رابطه ی تنگاتنگ باشرایط ذهنی،فرهنگی،اجتماعی،اقتصادی وسیاسی کشورهای مربوطه دارد.شرایطی که درپیدایش آن،هم استبدادبومی وهم استعمارکهنه ونو،ودست بازیی آن هادرایجاد دین باوریی رسمی وعالمان مربوط به آن، نقش مهمی بدوش دارند.افزون برنقش استعمارکهنه ونوواستبدادبومی یاشرقی درپیدایش وفربه کردن بنیادگرایی درکشورهای اسلامی،برجسته شدن نوگرایی ونوسازیی نیمه کاره توسط نظام های سیاسی وبازکردن وبسته نگهداشتن فضایی فکری وسیاسی درجامعه ی اسلامی نیزنقش بارزی درفربه شدن ولاغرشدن بنیادگرایی بدوش دارد.
بطورنمونه،درترکیه، استبدادلائیک/جداانگاردین ازدولت، به نوسازیی آمرانه دست زد؛وپس ازمدتی، بویژه درسال1950،فضایی سیاسی- فرهنگی توسط عصمت انونو،جانشین اتاترک،برخلاف خواست نظامی ها،بازکرده شد،سیاستی که نتیجه ی آن فربه شدن دموکراسی،نوگرایی دینی ولاغرشدن بنیادگرایی می باشد.برخلاف،درایران،مانندترکیه،رضاشاه پهلوی به نوسازیی اقتدارگرایانه دست زد،اما،باستثنایی چندسالی پس چنگ جهانی دوم که بخاطراشغال ایران توسط متفقین وبرکنارکردن رضاشاه، فضایی سیاسی وفکری به طورنسبی بازنگهداشته شد،پس ازبراندازیی دولت ملی مصدق درسال1953،بااستوارشدن استبداد،فضای سیاسی وفرهنگی بسته شد،سیاستی که نتیجه ی آن،لاغرشدن آزادی، فربه شدن بنیادگرایی ولاغرشدن نواندیشی دینی وسکولار- دموکراتیک وبرآمدن رژیم آخوندی می باشد.اگرامروز،ترکیه رژیم دموکراتیک متمایل به دین دارد،وایران دارای رژیم مستبدبنیادگرامی باشد،موضوع رابایددرهمان دورخ داد بالایابازوبسته کردن فضایی فکری وسیاسی جویاشد.
بدبختانه،درافغانستان وضعیت بدترازایرانِ بنیادگراوعربستانِ دارای اسلام بدوی- وهابی می باشد؛ودلیل این بدتربودن اوضاع هم به شرایط فلاکت بارفرهنگی وقبیله سالاری فکری- سیاسی برمی گرددکه سال هااست پابرجامانده وموقع یافته است که دربرابرهرپدیده ی نوخواهانه، باخشونت واکنش نشان بدهد.دراین کشورکه درمرکزخراسان بزرگ جای گرفته است،بیشترازهربخش دیگرمنطقه،روسیه ی تزاری- بلشویکی وهندبریتانیا،باحمایت ازایل هایی چادرنشین،به میراث فرهنگی- تاریخی مردم زیان رسانده اند.پیشترازقدرت های اروپایی نامبرده،ایل بیابان گردمغل،صوفیان منحط ووحشی صفوی وایل بیابان گردقاجار که همه ازشمال خراسان برخاسته بودندوبرخی ایل هایی آن چنانی از جنوب، به موجودیت فرهنگی منطقه تاخت وتازکرده بودند.اما،تاخت وتازآن هابه دیگرگونی های سرزمینی کمترسروکارداشت.زمانیکه هندبریتانیاوروسیه ی تزاری، منافع شان درمنطقه باهم رودرروقرارگرفت،ازنظرسیاسی منطقه راپاره پاره وازنظرفرهنگی بزرگترین قربانی رافرهنگ وزبان فارسی/دری برگزیدند.سرکوب وپاک سازیی زبان وفرهنگ فارسی درهندوماوراالنهر/فرارودکه دردومی بلشویک هابه قتل عام فرهنگی ی تاجیکان ونابودسازیی هویت آن هامباردت کردند؛یک پی آمدداشت، وآن اینکه، زبان فارسی راکه دارای بزرگترین میراث فرهنگی-تاریخی درمنطقه بود؛ازنفس انداختندودرجنوب ازبکستان کنونی، تاجیکان راتامرزنابودی کشاندند.
تاجائیکه به بنیادگرایی ورشدونموی آن درفرهنگ های پس مانده وبهره برداریی آن ازدین عامیانه ودست زدن به خشونت وزورگویی ارتباط می گیرد، به صراحت می توان گفت که فرهنگ سنتی-قبیلگی ودست اندازی های بیرونی بخاطرتامین منافع گونه گون،بیشترازهرسرزمینی دیگری،افغانستان رامساعدیافته است.این مساعد بودن شرایط به پرورش چنان گرایش هایی،هم ریشه درتاریخ گذشته ی دورو نزدیک وهم ایستایی فرهنگی-آموزشی دارد.برای جلوگیری ازبدرازاکشیدن سخن،بدوموضوع زیراشاره می شود:نخست،افغانستان درمقایسه بادیگرسرزمین های اسلامی، بخاطرکشمکش های ایلی درسده ی نزدهم،به گونه ی مرگباری درعرصه هایی علمی- فرهنگی و نوسازی پس ماند.بطورنمونه،مصرزیررهبریی محمدعلی پاشاه،نوسازی خودرادرنیمه ی نخست سده ی نزدهم آغازکرد.ترکیه ی عثمانی که مصردرظاهریک ولایت آن به شمارمی رفت،هم زمان بامصریاپیشترازآن به مدرنیسم/نوسازی دست زد.ایران پس شکست های پی درپی ازروسیه درشمال قفقازدرنیمه ی نخست سده ی نزدهم،نوسازیی خودراآغازکرده بود.درهرسه کشور نامبرده،درواقع،واردکردن فرهنگ وشیوه ی آموزش وفن آوریی نوین درجهت نوسازیی اداری- نظامی،درنیمه ی نخست شده ی نزدهم شروع شده بود.
درزمانیکه کشورهای مزبورمصروف نوسازیی آموزش وپرورش خودبه شیوه ی نوبودند،نخست،افغانستان،درجنگ داخلی برخاسته ازطمع کاریی روسیه ی تزاری وهندبریتانیا وخودسری ونوکریی سران قبایلی خودبه آن ها،مصروف بود.دوم،زمانی هم که ازجنگ داخلی رهایی یافت،درنتیجه ی تفاهم استعمارگران روسی وانگلیسی، برای بیست سال(از1880تا1901)بزندان مخوف وهولناکی زیراداره ی  زندان بان وشکنجه گرمعروف، یعنی عبدالرحمن خان،مبدل ساخته شد.پنج سال پس ازدرگذشت آن امیرمزدورووحشی،درسال1905بودکه فرزندخودکامه وهوس رانش،یعنی حبیب الله خان دریافت که راه اندازیی مدرسه هابه سبک نو،نیازبنیادی برای پیشبرداموربروکراتیک/اداریی کشورمی باشد.وقتیکه چندمدرسه ی نودرکابل راه اندازی شد،بخاطرنبودمعلم/آموزگار،مسئولان، دست به سویی هندبریتانیادرازکردندتاآموزگاران موردنیازرافراهم نماید.چندین سال گذشت تااینکه افغانستان، شمارکمی معلم ازخودبیرون داد.درزمینه،اگرافغانستان راباکشورهای نامبرده مقایسه نمائیم،روشن می شودکه یک سده پس ازآن هابودکه به اهمیت معارف،شیوه ی آموزشی وفن آوریی نوین پی برد،امادرکاربرددرست آن قویاًغفلت ورزید.
ازاین خاطرکه نهادحکومت قبیلگی بودوسران قبایل میرزاهاوخط نویس هارابادیده ی حقارت می نگریستند؛وازسویی دیگر،انقلاب مشروطه ی ایران(1906)،قدافرازیی حزب های کنگره ومسلم لیگ درسیاست هندوانقلاب1907روسیه که به برآمدن پارلمان درآن کشورمنجرشد،وهمه نتیجه ی مکتب هابه شیوه ی نوین بودند.ازاین رو،دستگاه فرسوده وقبیلگی حبیب الله خان،ماننددستگاه جنایت کاروخون آشام پدرش بادیده ی منفی به سویی مکتب هامی نگریست.بخاطراینکه امیرودرباریانش بقاودوام سلطه ی خودرادرحفظ وضع موجودمی دیدند،ووضع موجودهم برشانه ارتش قبیلگی ومیرزاهایی برخاسته ازآموزشِ قرون سطای سواربود.فراهم کردن بودجه ی لازم برای معارف،ازکم اهمیت ترین مسایل دولت به شمارمی آمد.باین همه،جنگ جهانی اول که ترکیه ی عثمانی رانابودوجهان اسلام راازبن تکان داد،سبب فروپاشی امیردست نشانده ی انگلیس وبرآمدن شاه امان الله گردید.شاه نو،فضای سیاسی جامعه رابه تناسب پدرش بازوبه شخصیت های نوگرا وباسوادی مانندمحمودبیک طرزی،محمدولی خان بدخشی وغلام نبی خان چرخی ازبیرون خانواده اجازه دادکه درراه اندازیی شرایط نوکارنمایند.بدبختانه،بخاطرشرایط متحول بیرونی وکم بهادادن امیربه مسئله ی ساختاری دردرون کشورکه بیشترازهرعامل دیگری درپیشبردامورنوگرایانه کارایی می توانست داشته باشد،دولت امانی ناکام وفروپاشید.
ازآنجاکه، افغانستان ازهمان آغازتفاهم روسیه وانگلیس در1873،راجع به تقسیم ومرزبندیی منطقه وبرآردن عبدالرحمن درسال1980،موردتوجه هردوقدرت رقیب واقع شده بودومی کوشیدندکه ثبات موردنظرآن هادراین کشوربرمنافع مردم ارجحیت داشته باشد؛وبرایی تامین این هدف، دنبال افرادوخانواده های شارلاتان/فریب کاری می گشتندکه اوضاع رادرجهت حفظ ثبات آسیای مرکزی ونیم قاره هندسامان بخشد،نادرخان رابه میدان آوردند.بابرآمدن نادرخان،حکومت عبدالرحمن خانی دوباره درکشورمابازسازی شد،حکومتی که هیچ علاقه ی به معارف ودانش نونداشت.بنابراین، از1929تا1953،وضعیت فرهنگی،مکتب ها،آموزش وپرورش به شرایط دوره ی حبیب الله خان،حتی بی رمق ترازآن،برگشت داده شد.باآمدن محمدداود،درسال1953/1332،که درظاهربرای حل پرسمان پشتونستان وتوسعه ی اقتصادی ودرواقع سرکوب آزادی وحفظ حکومت خانوادگی بالاکشیده شده بود،سه تغییردرکشوررونماشد:نخست،فضای سیاسی بازتری که دردوره ی شاه محمودخان آغازوتشویق شده بود،دوباره بسته شد.دوم،معارف باکیفیت ناچیزگسترش داده شد.سوم،باداغ ترکردن مسئله ی پشتونستان، دشمنی باپاکستان،دامن زده شد.مسئله ی که بخاطرمحاط/کرانمندبودن کشوربه خشکه وبسته شدن مسیرتجاری که ازخاک پاکستان می گذشت،زیان بزرگی به توسعه ی اقتصادی و فرهنگی که هردولازم وملزوم می باشند،واردکرد.بسته شدن مسیرآبی پاکستان یاکارشکنی اسلام آباد،برویی واردات وصادرات افغانستان،سبب شدکه حکومت داودبه مسکوروی بیاورد.درروآوردن به مسکو،غیرازنزاع باپاکستان،سرشت نوکرمنشی خانواده ی حاکم برای ماندن درقدرت هم بی تاثیرنبود.
اتحادشوروی که شرایط رامساعدیافته بود،دروازه ی خودرابرویی افغانستان بازکرد.حکومت افغانستان که همواره ازناتوانی فکری وسیاسی رهبران خوددر ارزیابی اوضاع وشرایط ملی،منطقه ی وجهانی درعذاب بود؛وازبدرخ دادها،یک آدم نادان درراس امورقرارگرفته بود،برخلاف نیازواقتضایی زمان،فضای فکری وسیاسی رابسته کردوتاکه می توانست به بوق وکرنای پشتونستان افزود.این یک واقعیت انکارناپذیراست که توسعه ی اقتصادی،فرهنگی وسیاسی هرکشوری باهم درپیونداستوارمی باشند.حکومت نادروبرادرانش که داودازنسل نوترآن هابه شمارمی آمد،ازهمان روزفروپاشی دولت امانی وبرآمدن حکومت حبیب الله کلکانی،که اخیری خودراخادم دین هم اعلام کرده بود،به ریاکاریی مذهبی ومنافقت استوارشده بود؛تاحد ممکن ازمذهب وبرداشت قبیلگی ازدین بهره برداری وافزون برآن،ازتفرقه ی قومی ونژادی هم به حیث یک ابزارکارآمد استفاده کرد.
تجربه نشان داده است که هرزمانیکه حکومت هاازدین درجهت هدف های سیاسی بهره برداری کنند،مخالفان هم به سوی دین به صورت ابزارگونه نگاه کرده به آن تمسک می ورزند.اگرچه باآمدن داودبه قدرت،دستکاریی مذهب وبهره برداری ازآن تااندازه ی بسیاری کاهش یافته بود،اماحکومت اودروازه ی نزاع راباپاکستان بازوشرایطی راسبب شدکه ملی گرایی قبیلگی درشعارفربه ودرکنارآن بارشدنامتوازن وکم کیفیت معارف واحساس محفل های مذهبی ازسیاست نزدیکی حکومت باشوروی که برطبل کمونیسم والحادمی کفت،دوگرایش درمرکزهای علمی وفرهنگی سربرافراشتند:کمونیست هاوجوانان مسلمان.ازاین سبب که پس ماندگی علمی-فرهنگی – اقتصای،ناتوانی فکریی وپژوهشی رادرکشوردامن زده بود، نهضت ترجمه وتحقیق وادبیات نوسربلندکرده نتوانست؛وازهمه مهم تراینکه، کسانی هم که توان ترجمه داشتند،توسط حکومت تشویق نمی شدند؛جوانان به خواندن کتاب هایی روی آوردندکه درایران نوشته وترجمه می شد.ازاین رو،آثارعلمی وفکریی-فرهنگی نهضت های اسلامی وکمونیستی ازطریق نوشته هاوترجمه هایی ایرانی واردافغانستان شدند.به سخن دیگر،افغان هاکمونیسم واسلام راازطریق ترجمه های ایرانی شناختند.دردانشکده ی شرعیاتِ دانشگاه کابل هم که رابطه ی نزدیکی بادانشگاه ازهردرمصرداشت،توان ترجمه ،حتی اززبان عربی به فارسی وپشتو،به ندرت یافت می شد.
اگربه کارکردعلمی-فکریی دانشگاه کابل بدقت نگریسته شود،روشن می شودکه این مرکزعلمی- فرهنگی نه تنهادرتولیداندیشه،بلکه دراخذاندیشه ازمنابع بیرونی هم دچارمشکل بود.وهمین اشکال سبب شده که یک استادآن تاکنون موفق نشده است حتی یک مقاله ی علمی دریک نشریه/ژورنال بین المللی به چاپ برساند.دررابطه بادانش وفرهنگ دینی،بیاددارم که ازطرف دانشکده ی شرعیاتِ دانشگاه کابل، یک مجله بنام مجله ی"شرعیات"به نشرمی رسیدکه بیشترمصروف بحث های ضدکمونیستی وفلسفی به گونه ی کم خونی بود؛ودرآن، سخنی ازمفاهیم علمی،بحث های اقتصادی،سیاسی،پرسمان دین درجهان نو،و بحثی سنجیده ی درباره ی شیوه ی حکومتی دراسلام هم دیده نمی شد.استادهای مصریی هم که غرض تدریس به کابل آمده بودند،هم توسط سفارت رژیم مستبدوشبه مارکسیستی ناصرورژیم غرب گرایی سادات زیرتعقیب بودندوهم درکابل کاری نداشتندجزتکرارمفردات درسی بی کیفیتِ تهیه شده توسط رژیم افغانستان ودانشگاه ازهرکه به گونه ی هراسناکی توسط رژیم قاهره مراقبت می شد.واضح است. درکشوریاکشورهای که فضای سیاسی وفرهنگی بازنباشدوبرای استادوشاگردموقع برای دیالوگ وگفتگومیسرنباشد،تولیدفکرواندیشه صورت گرفته نمی تواند.
درچنان شرایطی بودکه اندیشه های نو،چه اسلامی،چه کمونیستی وچه لیبرال- ملی گرایانه،واردبازارِلرزانِ اندیشه وتفکردرافغانستان گردید.برای بسته بودن محیط فرهنگی افغانستان، همین بسنده می کندکه دیدیم. کتاب"فتنته الکبری"نوشته ی طه حیسن بنام"آشوب بزرگ"توسط شفیق وجدان ترجمه ودرکابل چاپ شد،اماحکومت بخاطرموضوع اعلام ناشده ی، ازپخش آن جلوگیری کرد.دررابطه باعلوم غیردینی، تنها،کتاب"تاریخ چیست؟"که نام مترجم آن بخاطرم نمانده است،بزبان پشتوترجمه شد.دربازارعلم وفرهنگِ بومی،تنهانوشته هاوترجمه های ازصلاح الدین سلجوقی داشتیم،نوشته هاوترجمه های که به فلسفه ی قدیم،شرح اشعاربیدل وزندگی پیامبرصلی الله علیه وسلم خلاصه می شد.غیرازکارهایی علمی سلجوقی وترجمه ی تفسیرمحمودحسن وشبیراحمدعثمانی،اززبان اردو به زبان های فارسی وپشتو،ترجمه ی عدالت اجتماعی سیدقطب، توسط مولانامحمدرشادوترجمه"نورالظلم"یک کتاب جیبی درباره ی عقایدازنظرمذهب حنفی،توسط محمدیونس حیران،بایداذعان کردکه افغانستان ازنظرعلمی- فرهنگی وتولیداندیشه نزدیک به صفرقرارداشت.بایدکه این گونه می شد،چراکه درکشوری که شمارنوشته هاوترجمه هاازشمارانگشتان دست تجاوزنکند،نبایدانتظاری غیرازاین داشت.حکومت باندازه ی ناتوان،ذلیل ومعرفت ستیز بودکه ازنشرکتاب های دینی،سیاسی واجتماعی که خیر،نه توان نوشتن آن هارابرمی تافت ونه هم علاقمندی به چاپ آن هانشان میداد.دربی فرهنگی وخلع اندیشه وفرهنگ کشورتاجایی پیش رفته بودکه حتی به نشرکتاب های تاریخی مانندنوشته ی غبار"افغانستان درمسیرتاریخ"که به مذاق ملی گرایی دروغینش هم برابربود،اجازه ی پخش نداد.من نمی دانم که غبارودیگران ازکدام افغانستان درمسیرتاریخ می خواستندسخن بگویند.افغان درمسیرتاریخ درست،اماافغانستان بامرزبندیی کنونی اش پدیده ی می باشدکه ازشکم "بازیی بزرگ"روسیه ی تزاری وهندبریتانیادرربع پسین سده ی نزدهم،بیرون جهیده است.این تنهاغبارنبودکه به چنان جعلی دست زد،عبدالحی حبیبی هم"افغانستان بعدازاسلام"،عبدالرحمن پژواک"افغانستان درعهدغزنویان"، ودرادامه ی کارآن ها،صدیق فرهنگ"افغانستان درپنج قرن اخیر"رانوشت.شایدآقایان فکرکرده بودندکه باین طریق می توانندرضایت ملی گرایان دروغین راکه احمدشاه ابدالی رابنیان گذارافغانستان جامی زنند،کمایی نمایند.بایدیادآورشدکه احمدشاه ابدالی ازبلخ تاکشمیرحاکم بودنه ازبدخشان تانیمروز.نشرات پرحاشیه وکم متن اکادمی علوم افغانستان هم که بهتراست آن رااکادمی پشتوبنامیم تااکادمی علوم،درهمان خط کورملی گرایانه ی نژاد سالارسرمی کردومی کند.اگراین گونه تاریخ سازی راپشتوانه ی ملت سازی که به پیش لازمه هایی مانند:فهم عقلانی وغیراسطوره ی-افسانه ی ازتاریخ وهمه پذیرکردن آن وایجادزیرساخت هایی فرهنگی-سیاسی-اجتماعی واقتصادیی نیرومندنیازدارد،قراربدهیم.پرسش بنیادی این است که مگردرکشوریکه درسالی پنج جلدکتاب ترجمه شده ویاتالیف ونوشته شده ارائه کرده نمی تواندوکتاب های درسی مدارسش رادرآن زمان موسسه ی نبراسکادرتهران وامروزقیمت چاپ کتاب هایی بی کیفت علمی ومملوازتعصبات قومی ونژادی موردنیازدستگاه فرهنگی - آموزشی اش رابیرونی هامی پردازند،می توان ازرشدعلمی،فرهنگی،تولیداندیشه ورسیدن به ملت،سخن گفت!
درچنان شرایط ذهنی-علمی-سیاسی- اجتماعی-اقتصادی وفرهنگی بودکه اندیشه های نو،چه کمونیستی وچه اسلامی ازبیرون واردافغانستان شدند.دررابطه بابرخاست نهضت های دینی درکشورهای اسلامی دوپرسمان به حیث عامل های تعیین کننده نقش بازی کرده اند:نخست،تهدیداستعمارغربی بویژه فرهنگ خزنده ی آن.دوم،حمله ی برخی گروه هایی سکولار-لائیک واکثراًکمونیست،به مقدسات دینی.ازاینکه درافغانستان، بخاطرسلطه ی دوام دارِرژیم های قبیلگی- سنتی وضدپیشرفت،گاهی هم تلاش درجهت زمینه سازی برای واردشدن فرهنگ واندیشه ی نوو فن آوریی مدرن صورت نگرفته است،اصل نخست،درسربرآوردن جنبش دینی درافغانستان موردندارد.تاجائیکه باصل دوم ارتباط می گیرد،بیشترین مشکل افغانستان برخاسته ازسیاست های اتحادشوروی درمنطقه، بویژه کشورمامی باشد.شوروی کمونیستی ازهمان آغازبرآمدنش، بادوپدیده ی زیر مشکل داشت:نخست،بااسلام ؛دوم،بازبان فارسی.بااسلام ازاین نگاه به دشمنی پرداخت که سرزمین های جنوب شوروی ازتاجیکستان تاچیچین راپیروان این دین شکل میدادند؛ودشمنی بازبان فارسی، بیشترازناتوانی اندیشه ی کمونیستی وحضورعلمی،فرهنگی وعرفانی،ادبی ی اسلام دراین زبان دربخش جنوب؛ وازهمه مهم تراینکه، زبان فارسی درکشورهایی جنوب قلمروشوروی ازمرزهایی جنوبی تاجیکستان تاارمنستان رادربرمی گرفت؛کشورهای که هموندیی نژادی،زبانی وفرهنگی بامسلمان های جنوب شوروی، داشتند.
ازاین رو،درماوراالنهر/فرارودکه بخش بزرگترآن درجمهوریی ازبکستان مدغم گردید،زبان فارسی،زبان بومی های منطقه راتاحدممکن ریشه کن وبه تاجیک هاشناسنامه ی ازبکی دادندوقانونی راتصویب کردندکه براساس آن هرتاجیکی که درمنطقه به زبان فارسی سخن بگویدبایدپنج ربل/پول رایج شوروی، به دولت جریمه بپردازد.قانون ننگینی که تاکنون درازبکستان کاربرددارد.این برخوردخشن وغیرمنطقی باین خاطردرباره ی تاجیکان وزبان آن ها صورت گرفت که هم درآسیای مرکزی حضوردارندوهم باافغانستان وایران پیوندهایی تاریخی- فرهنگی- زبانی ونژادی داشتندودارند.دررابطه بادین اسلام،رفتارکمونیسم روسی ازبرخوردش بازبان فارسی هم خشن تروضدانسانی تربود.اگرحکومت قبیلگی افغانستان، پس ازرفتن بادارش ازهندبریتانیا،به سویی شوروی لغزید،آگاهانه یاناآگاهانه براین رفتارفرهنگ ستیزانه ی روس هابازبان وفرهنگ فارسی واسلام درآسیای مرکزی مهرتائیدگذاشت ودرمواردی برخوردی همانندروس هابازبان فارسی درافغانستان کرد.اگرچه برخوردی بلشویکی بازبان فارسی درافغانستان شکست خوردوتغییرقیافه یافت،اماا برخوردی ان چنانی بااسلام به شیوه ی که ویژه ی قبیله سالاران افغان می باشد،ادامه پیداکرد.چراکه حکومت افغانستان بقای خودرادرحفظ وضعیت قبیلگی که خودبرخاسته ازآن بود؛ می دانست وفکرمی کردکه تنهادین گرایان،نه کمونیست های بی ریشه ازنظرفرهنگی – مذهبی می باشندکه درآینده رقیب می شوند.بدین لحاظ،ازتقویت گرایش های چپی درکابل توسط سفارت مسکوچشم پوشیدومذهبی هارازیرفشارگذاشت.ازآنجاکه ارتش/اردوراوابسته به شوروی کرده بود،ازهمین نقطه،نه پایگاه مردمی،کمونیست هاکارش راتمام کردند.ازسوی دیگر،کمونیست های افغانستان هم زیرتاثیرسیاست هاوتبلیغات ضداسلامی شوروی،کاتولیک ترازپاپ شده به گونه ی داغی علیه دین ودین داری شعارمی دادند.نگاهی به روزهای آغازین سربرآوردن اندیشه های کمونیستی دردانشگاه کابل،نشان میدهدکه تنهابرخوردورفتارضددینی دسته هایی چپ نمابودکه، نخست، دودستگی رادرصف دانشجویان؛ ودرمرحله ی دوم، به برآمدن نهضت جوانان مسلمان که بعدهابه یک نهضت فراگیرمبدل وگروه های مذهبی کنونی راتولیدکرد؛کمک نمود،نه سرازیرشدن کتاب های اسلامی ازایران وتبلیغات استادان دانش آموخته دردانشگاه ازهرِمصر.
باتوجه به آنچه که گفته شد،سه عامل زیرسبب شدکه درافغانستان نهضت عقلانی-دینی –سیاسی-فرهنگی سروسامان نگیرد:نخست،وضعیت سنتی قبیلگی واستبدادمخوف/هراسناک قبیله سالارکه بقایی خودرادرنگهداشتن مردم درفقرفرهنگی ومادی می نگریست.دوم،رانده شدن تفکردینی به زیرسایه ی فرهنگ قبیلگی وبدین طریق نازاشدن دستورات وتاکیدات اسلام برعلم،فقه/فهم،تعقل ومعرفت درمحیط علمی-فرهنگی افغانستان.سوم،سیاست هایی ضدفرهنگی وزبان ستیزانه ی هندبریتانیاوروسیه ی تزاری درناتوان سازیی فرهنگ وزبان فراگیردرمنطقه تابدین طریق بتوانندفرهنگ پربارراکمرنگ وفرهنگ های فرعی وکم اثررابالاکشیده اهداف بلندمدت فرهنگی وسیاسی خودرابه پیش برانند.بهرصورت،استعمارسیاسی- نظامی غرب ازمنطقه رفت،امااستعماراقتصادیی آن پابرجاماند.پیدایش اسرائیل توسط استعمارکهنه،منابع بزرگ انرژی درخاورمیانه،تبلیغات الحادیی کمونیسم روسی،رخنه ی فرهنگ غربی درعالم اسلامی،رقابت کمونیسم وسرمایداریی امریکایی وچندعامل خردوبزرگ دیگر،اسلام راتکان داد؛تکانی که سبب شدتابه دوشیوه ی زیر، واکنش نشان بدهد:نخست،سنتی وبنیادگرایانه.دوم،عقلانی ونوگرایانه.واکنش سنتی اسلام دربرابرفرهنگ غربی، چه لیبرال دموکراسی/سرمایه سالاریی غربی وچه مارکسیستی/الحادیی شرقی،نخست،بامبدل شدن عربستان وهابی به یک قدرت نفتی؛ودوم،بابرآمدن انقلاب اسلامی ایران وجهادافغانستان،سنت گرایی وهابی رادربرابرسنت گرایی شیعه که هردوبنیادگرامی باشند،قرارداد.وهردوبنیادگرایی، سبب برآمدن همفکران وهم نظران خود درافغانستان،شدند.دوم،واکنش نوگرایانه ی اسلام همان است که درترکیه،مالیزی واندونیزی سربلندکرده وپس ازبهارعربی اخوان مصرراباحتمال قوی بدنبال خودمی کشاند.درادامه ی این بخش ازنوشته که به آن، نام"پیش زمینه ها"داده شد؛نقش عربستان وایران، درنیروبخشی به دسته های بنیادگرادرافغانستان،به بررسی گرفته می شود.