بخش چهارم ، نهضت روشنگری
بخش نخست
ابراهیم ورسجی
پا نزدهم ماه ثور سال 1399
بعد ازمقاله ای مدرنیته ومدرنیسم وواکنش های گونه گون درباره آن ها درکشورهای مسلمان، مقاله های : رنسا نس / نوزا یی ، نهضت اصلاح مذ هبی ، وسکولاریسم را نوشتم. ازاین نگاه که ،درادامه ای آن ها ، نهضت روشنگری درفرانسه رویداده بود ؛ نهضتی که اول فرانسه ودوم جهان را تکان داد! معلوم است که ،بسیاری کشورهای اروپای غربی ، نهضت های روشنگریی خود را داشتند. ازاین نگاه که نهضت روشنگری فرانسه به انقلاب کبیردرآن کشور انجا مید ،باعث شد که در جهان پس مانده بیشترمورد توجه واقع شود. همچنان ، ازاین که شعارآن آزادی ، برابری وبرا دری بود ،هم مورد توجه کشورهای استبداد شاه وشیخ زده مسلمان واقع شد هم رقم زننده ای منشورجهانی حقوق بشرشد. منشورجهانی حقوق بشرهم یک ونیم قرن بعد ازانقلاب کبیر فرانسه ، درروزدهم ماه دسامبر 1948 ، درمجمع عمومی سازمان ملل که در آن وقت اعضای کمتری داشت تصویب شد. طرفه اینکه ، اتحاد شوروی ، اوکرا ین ، جمهوری فد رال یوگوسلاوی ، جمهوری بلاروس ، کلیسای کاتولیک وعربستان ، با آن مخالفت کرد ند. با وجود مخالفت کشورهای نامبرده با حقوق بشرکه بعد ترکلیسای کاتولیک درسال 1962 آن را رسما پذ یرفت ، 159 عضوبعد یی سازمان ملل که اکنون 193 کشور شده اند ، با ستثنای عربستان ، آن را پذ یرفتند. به سخن د یگر ، شوروی با داشتن اید ئولوژیی کمونیستی وعربستان با اید ئولوژیی اسلامی نوع خود ش ، یا وها بی گریی-قبیله زده دربرابرآن ایستاد شد ند. به سخن دگر، کمونیسم ووهابیسم عربستان در برابرمهمترین دستاورد نهضت روشنگری ایستاد گی کرد ند. طوریکه د یده شد ،اولی بتاریخ پیوست ودومی تا کنون درموضع نا درست خود ایستاد ما نده است. افزون برآن، عربستان وحکومت ملایی ایران ومصری زیردست نظامی های کود تا چی وچند کشوری دیگری شاهی- شیخی - نظامی زده مسلمان در سال 1992 در قاهره گرد آمده حقوق بشر اسلامی خود را سا ختند وبه آن هم عمل نکرد ند! ( ر ک به اسلام ، غرب وحقوق بشر) ازنویسنده.
بهر صورت ،نهضت روشنگری را ازشروع آن تا انقلاب کبیر فرانسه وبعد از آن بررسی وبه اثرات آن بر فرهنگ واید ئولوژی های سیا سی - مذهبی درکشورهای پیشرفته وپس مانده نیز اشاره می کنم. دراین را بطه ،اولین چیزیکه درنیمه دوم هزاره دوم ، یا بین سال های 1500 و2000 ، به ذهن همه ای آگا هان تاریخ می رسد، آغازتاریخ معاصراروپا، عصر انقلاب صنعتی ، رنسا نس / نوزا یی ، عصرسکولاریسم / جدای د ین ازدولت ، سفرهای اکتشافی- بحریی کرستوف کلومب که منتج به کشف قاره ای امریکا شد ودرادامه ای آن ها استعمار افریقا وآسیا ونهضت روشنگری درفرانسه با نوشته شدن دایرت المعارف آن می با شد که انقلاب کبیررا درآن رقم زد. عصرروشنگری هم به باوربسیاری اندیشمندان غربی ، نیمه دوم قرن هفده وتمام قرن هجده را دربر می گیرد. بنا برآن ، نهضت روشنگری را کا لبد شکا فی می کنم.
طرفه این که ، همین اکنون که به بررسی یا کا لبد شکا فی ای نهضت روشنگری می پردازم ،کتاب " عقلانیت وتفکر انتقادی " نوشته ای اپاستوا لوا ، پروفیسوردانشکده دانشگاه دومینکن ، پیش رویم می با شد. ازاین نگاه که نهضت روشنگری را دانشمندان منتقد ساختارهای مذ هبی- اجتما عی- فرهنگی- سنتی راه اندازی وبارور سا خته اند ، عقلانیت وتفکر انتقادی دا رای اهمیت بیشتری برایم می با شند. مثلا، به گواهی تاریخ نوین اروپا، جهان مدرن با ما کیا ولی (1469-1527) ورنسا نس هنری- ادبی- فرهنگی درفلورانس درایتا لیا شروع شده است. همچنان ، تاریخ نشان می دهد که فلسفه وتفکرانتقادی وعقل گرا یی یونان ، با بحث های انتقاد یی سقراط که با عث کشته شدن او شد وفلسفه وجمهوری افلا طون وسیا ست ومنطق ارسطو ، درآتن شروع وبا انتقال به اروپا توسط اند یشمندان در عصررنسا نس ، اروپا وامریکای مدرن را رقم زده است. البته با این فرق که ، ماکیاولی بسیار شیفته ای جمهوریی روم به خصوص سیسرو اندیشمند جمهوری خواه ونو اند یش آن بود. بنا برآن، رنسانس ایتا لیا بازخوانی فلسفه یونانی وتفکر سیسرویی- رومی بود.
به گواهی تاریخ روم ، فلسفه ومنطق وعقلانیت یونا نی را سیسرو بزبان لاتینی ترجمه وبه رومی ها معرفی کرده بود. ازاینکه جمهوری خواه ومخالف استبداد امپراتوریی روم بود ، ترور شد. ماکیاولی هم که علاقمندی به آتن نشان نداده وطرفدار جمهوریی روم ودرواقع مبلغ اند یشه سیسرو ومخالف امپراتوریی مقد س روم بود. امپراتوریی که دراصل نه امپراتوری بود ونه مقد س وبه کمک کلیسا جایگزین امپراتوریی روم شده بود. همین که ماکیا ولی گفت:" سخنان پاپ ارزش اخلاقی وسخنان پرنس / شهریار ارزش قانونی دارد." بدون شک ، به نقد دستگاه پاپ وکلیسا رفت وطرف مخالف هم اورا شیطان معرفی کرد! به گواهی تاریخ ، تبلیغات پاپ وکلیسا علیه ماکیاولی ، با عث شد که نوشته های او:" نامه به ویتوری" و"شهریار" و" گفتارها" ، مورد توجه مخالفان تازه سربلند کرده امپراتوریی مقد س روم قرار بگیرند! دراین رابطه ، بهتر است که به سراغ " نوشته های سیا سی - منتخب" ماکیا ولی ، تهیه شده توسط داوید ووتان ، بروم.
دراین راستا، ما کیاولی درباره دولت های مذ هبی این گونه ابراز نظرکرده است : دررابطه به دولت های مذ هبی می گویم که آن ها توجهی به خواست مردم ندارند وتنها بازور وبخت درفکر خود وباورهای مذ هبی خود می با شند. برای آن ها ،نگهداریی اداره شان مهم است که ریشه دردین دارد. آن ها ازطریق دین به اوج قدرت رسیده اند و تنها قدرت رهبران خود را نگهداری ودررابطه با رفتار آن ها وزیان آن ها به مردم بی توجه می با شند. تنها رهبران مذهبی دولت ها را دراختیاردارند ونیازی به توجه به خواست مردمان زیرفرمان خود ندارند. مردمان زیرفرمان آن ها به سرنوشت خود حاکم نیستند ونارضایتی هم نبا ید داشته با شند ودرباره تعویض رهبران خود فکرهم نبا ید بکنند ودرموقعیتی هم نیستند که آن ها را برکنارکنند. ازاین رو ، تنها رهبران مصئون وخوشحال می با شند. به این خاطر که ، درسر/ راسی قد رتی قراردارند که انسان ها فکر آن را کرده نمی توانند. من درباره آن ها چیزی نمی گویم ؛ به این خاطرکه ، آن ها توسط خدا ساخته ونگهداری شده اند. بنا برآن ، تنها یک مرد گردن کلفت وتنومند با ید درباره آن ها سخن بگوید. با وجود آن، اگرفردی ازمن درباره کلیسا پرسان کند که چگونه این اندازه قدرت دنیای را دردوره پاپ الیکساندرششم درایتا لیا پیدا کرده است؟ به او می گویم که نه تنها کسانیکه خود را فرمان روا می خوانند ، بلکه هربارون ولاردی / نیمه وپوره زور مندی فرقی نمی کند که دارای چقدر قدرت می با شد نسبت به قدرت دنیای پاپ کم توجه می با شد. درحالیکه پاد شاه فرانسه آن قدرنیرومند است که می تواند پاپ را ازایتا لیا بیرون وواتیکان را ویران کند. پاسخ این پرسش روشن است. زیرا تلف کردن وقت است که با شما ازاصول سخن بگویم.
پیش ازآنکه چارلز پاد شاه فرانسه به ایتا لیا حمله کند ، تمام جغرافیای آن میان پاپ ، جمهوری ونیس ،پاد شاه نا پلس ، دوک آف میلان وجمهوریی فلورانس تقسیم شده بود. فرما نروا یان بخش های نامبرده دونگرانی عمده داشتند: نخست، هیچ قدرت خارجی به ایتا لیا سربازان خود را اعزام نکند ؛ دوم، قدرت های محلی ایتا لیا ساحه های سرزمینی خود را گسترش ندهند. اما نگران قدرت پاپ ووینیشیا نز بود ند. برای اینکه مانع گسترش قدرت وینیشیا نزشوند ، همه قدرت ها متحد وهمکارهم د یگربود ند. همکاریی که دربرابرتهاجم وینیشیا نزبرای اشغال فیرارا دیده شد.همچنان، برای اینکه پاپ را مهارکرده با شند، به اشراف روم تکیه کرد ند. با وجود آن ، بد سته های آرسینی وکالونا تقسیم شد ند وامکان چند دستگی بیشترشان هم وجود داشت. به این خاطر که هردو دسته زیر نظارت پاپ هم بود ند وتوانمندی شان پاپ را کمزوروبیمار کرده بود. با وجود آن ، یک پاپ دا رای جاه طلبی وجود داشت...علت عمده کوتاهی عمرپاپ ها بود. حد وسط عمرپاپیگری پاپ ده سال بود ودراین مد ت وقتی نداشت که با ند ها را بکو بد. فرض می کنم که یک پاپ کالونا را نا بود کرد، جا نشین او با ید ثا بت کند که دشمن آرسینی می با شد وبا ید توان داشته با شد که کالونا را بازسازی کند وتوان ووقت نداشته با شد که آرسینی را بکوبد. نتیجه هم بی اهمیت شدن قدرت دنیای پاپ ازنگاه ایتا لیای ها می شود. بعد ازآن ، پاپ الیکساندر ششم آمد ونشان داد که بیشترازهرپا پی اسلحه وپول را برای هدف خود بکارانداخت تا قدرت کلیسا را تثبیت نما ید (1).
ازنظر ما کیا ولی ، همه کار نامه های پاپ ها وکلیسا وواتیکان مخالف منافع ملی ایتا لیا ومردم آن بود. به سخن د یگر ، وطن خواهی در برابر جهان وطنی مذ هبی کلیسا وپا پ ها ، با ید راه اندازی وتقویت شود. تحولات فکری وسیاسی بعدی ،نشان داد ند که ماکیاولی تنها نیست ونا را ضیان ومنتقدان بسیاری علیه استبداد مذهبی- قرون وسطا یی کلیسا درحال بسیج شدن می با شند. بنا برآن، چراغ نهضت روشنگری بطور ابتدای روشن کرده شد والهام بخش روشنگری هم فلسفه یونان واند یشه ای سیسرو بود. دراین را ستا ، طوریکه د یده شد، آغازقرن شا نزدهم تا پسین سال های قرن هجد هم ، دوره ظهورچهره های مشهور درعرصه های فلسفه وعلم وفرهنگ غربی است. چهره های که به ذهنیت وتصور سنتی را یج درجامعه های سنتی-کلیسا یی حمله وپا یه های اعتقادی را که برای قرن ها حتا هزاره ها درذهن وتفکر انسان ها ثا بت مانده بود ند را ویران ومفاهیم نو را خلق ودرجای آن ها نشاند ند.
مثلا، ماکیاولی با طرح اند یشه ای سیا سی وفلسفه ای نو، جهان کهنه وجهان نورا ازهم جدا کرد. ها بز(1588-1679) با نوشتن " لویا تان " وترسیم دولت مد نی درآن، به مفهوم شهروندی ونظام حکومتی معنای د یگری داد ، دکارت (1596-1650) جهان فلسفی ارسطو را که درقرن سیزدهم توسط سنت آکویناس را یج کرده شده بود را ویران کرد، جان لاک (1632-1704) با ارایه حقوق طبیعی به سلطه تکلیف که ریشه مذهبی- کلیسای داشت پا یان داد، بارخ اسپینوزا (1632-1672) با نوشتن " رسا له الهی- سیا سی" حلقه ای پیوند اخلاق با دین را قطع کرد، توماس جفرسن (1743-1826) جدای دین ازدولت را تئوریزه کرد ، اسحق نیوتن (1643-1727) نگاه علمی انسان به جهان پیرامون خود را د یگرگون کرد. د ید رو (1713-1784) و دالامبر (1717-1783)، با نوشتن دایرت المعارف روشنگری که پیش نویس آن را دومی نوشت ، محرک انقلاب فرانسه شد ند. ولتر (1778-1694) وروسو (1712-1778) که اولی مخالف دین ودومی قرارداد اجتما عی را نوشت. منتسکیو(1689-1755)، با نوشتن "روح القوانین " ،درهمکاری با دانشمندان نامبرده ،کمک به وقوع انقلاب کبیر فرانسه کرد. انقلاب کبیر هم عصر نو را درفرانسه واروپا وجهان رقم زد. امانویل کا نت ( 1724-1804) ، دانشمند آلما نی ازمدافعان نهضت روشنگری بود ورسا له روشنگری را نوشت. بعد از کا نت ،بهتراست که ازدو دانشمند دیگرآلمانی هم یا آوری کنم که هگل ومارکس می با شند. فرید ریش هگل (1770-1831)، آثارمهمی نوشته است که ازپدیدارشنا سی ، دایرت المعارف چکیده علوم فلسفی ، فلسفه تاریخ وفلسفه حق، همه کتاب خوان های جهان به خصوص فلسفه دان ها آگا هی دارند. سرما یه نوشته کارل مارکس ( 1818-1883) ، کتاب مقدس همه کمونیست های استا لینیسم زده ای جهان می با شد.
درباره فیلسوف های نامبرده ، بهتراست یاد آورشم که براین مگی ، فیلسوف مشهور بریتا نیای ونویسنده " سرگذ شت فلسفه ، داستان جذاب 2500 سال فلسفه ای مغرب زمین ،ازیونان با ستان تا کنون"، دید رو ،دالامبر وروسو را فیلسوف های انقلابی می داند. ازاین نگاه که نوشته های فیلسوفان نامبرده با رقم زدن عصر روشنگری ،پا یان بخش همه نماد های قرون میانه یا عصر تاریک شده اند ،می توان همه ای آن ها را انقلابی نا مید. به این خاطرکه ، فلسفه نو را جایگزین فلسفه کلیسا ودین زده ای قرون میانه یا دوره ای کهنه کرد ند. دوره ای که درآن ازنقد بخاطر استبداد دینی خبری نبود. استبدادی که زاده ای تفکرتحمیلی- کلیسای بود. درزمینه ، بهتراست که نظریات روسووهگل را بازتاب دهم. روسو گفت که :" برای مردم راه نشان ند هید وتعیین تکلیف نکنید وتنها به وارد کردن واقعیت های ناهنجارموجود درمتن جا معه وزمان به احساس وآگا هی توده ها بپردازید." همسازبانظرروسو، هگل می گوید:" دریک جا معه ای دینی ، هم سعا دتش هم شقا وتش ازکا نال دین می گذرد ودین درآن جا معه همه کاره وبزرگترین ومشکل ترین کارهم نقد دین می با شد." آشکاراست که ، سلطه خرافات بردین به کمک پاپ ها درغرب وشاه های ستمگر وشیخ های ریاکار درکشورهای مسلمان ، نقد آن را دشوار تر کرده است.
بنا برآن ، نه کلیسا درغرب قرون میا نه ونه مسجد کاران کنونی درکشورهای ستمزده وخرافات زده مسلمان توانستند ادعاهای خود را منطقی ثا بت کنند. معلوم است ؛ وقتیکه نتوان ادعا را ازطریق تجربه وآزما یش ثابت کرد، رخنه گریی خرافات شروع می شود. خرافات را هم که فیلسوف ها ونو اند یش ها زباله می کنند به گونه ای درعصر روشنگری دراروپا کرد ند. مثلا، روشنگران قرن 18 برای رهایی ازمعضلات ناشی از جهان بینی های کهنه ، سه حوزه شنا خت علمی ، اخلاقی وزیبای شنا ختی را ازیک دیگر جدا کرد ند ، تا با تخصصی کردن هریک ازآن ها توانمندی های شنا ختی آن ها را آزاد کرده ودر جهت پیشرفت وافزایش نظارت نیروهای طبیعی وافزودن به شنا خت جهان وشنا خت خود وپیشرفت اخلاقی ، به عدا لت نهاد ها وخوش بختی انسان ها بکار اندازند. همچنان ،روشنگران فلسفه را ازالهیات وعلم را از فلسفه جدا یا مستقل ساختند. شا یان یاد آوری می دانم که ، قرن ها قبل از عصر روشنگری در اروپا ،درجهان فارسی زبان ،دردوره سا مانیان با مرکزیت بخارا، ابن سینا فلسفه را از الهیات مستقل کرده بود ،اما غزالی علیه فلسفه رزمید وابن رشد به او حمله کرد؛ حمله ای که موثرواقع نشد. تهاجم محمود غزنه به تحریک خلیفه بغداد به میراث دوره سا مانیان وبراندازیی مسلمان ها دراند لس در سال 1492 ترسای توسط فردینا ند پادشاه اسپا نیا ،فرایند آزاد کردن فلسفه ازعقا ید را ناکام سا خت. به عبارت دیگر،پیش از دانشمندان عصرروشنگری دراروپا،ابن سینا وابن رشد ، جدا سازی نامبرده را شروع کرده بود ند که توسط سنت گرایی تفنگ سالارناکام سا خته شد. بنا برآن، ابرازنظر درباره ای نهضت روشنگریی ابن سینا وابن رشد را به مقاله زیرعنوان " روشنگریی ازدست رفته " محول وبه بررسی نهضت روشنگریی اروپا تمرکزو نوشته را پا یان می دهم.
دراین بخش مقا له، نخست ،بهتر است که تعریف روشنگری از نگاه برخی دانشمندان عصر روشنگری را بازتاب دهم. درزمینه ، به بازتاب نظر براین مگی درباره تفکرولتر می پردازم. براین مگی: حاد ترین اصلی که اوتبلیغ کرد احتما لا اند یشه لاک بود که می گفت اعتماد ما به اعتقاداتمان با ید متکی به دلیلی با شد که آن اعتقادات را تایید می کند. بسیاری ازعقا ید جا افتاده ای حیات دینی واجتما عی آن زمان که تکیه گاهشان مرجعیت کلیسا ودولت بود ، آنگاه که مورد کند وکاو های عقلی قرارگرفتند ازرمق افتاد ند. این تا کید وپا فشاری برنگاه کردن به هرچیزدرپرتوخرد ، ازآن پس"روشنگری" ودوران تسلط آن دراروپای غربی " عصرروشنگری" خوانده شد.
لبه ای بُرنده
درسا یه وجود ولتر، لیبرالیسم درقاره ای اروپا ، لبه ای تیزی پیدا کرد تا درانگلیستان ؛ درانگلیستان ، آزادی ومقبولیت نسبی زند گی اصلاح طلبان را چندان به ستیزه جویی برنمی انگیخت. کلیسای انگلیس زیاد آسان گیربود: درحقیقت ازنا حیه ای کلیسا ونیزدولت فشاروستمی مشا هده نمی شد ودرنتیجه احسا سات انقلابی به ندرت به غلیان می آمد. درفرانسه ، برعکس، افرادی جا برانه سلطه می را ند ند وقانون را زیرپا می نهاد ند وکلیسای متعصب کاتولیک هم ، دست دردست اینان ،قدرت سیا سی خود را به کارمی گرفت: قدر تی که به کلیسا داده بود ند تا با آن به آزار واذیت مردم بپردازد. اکثرممالک د گرقاره اروپا هم ازاین با بت با فرانسه شبیه تر(وبرخی حتا بد تر) بود ند تا انگلیستان. لیبرالیسم دراین جوامع مرامی انقلابی شد که فکروذکرش سرنگونی استبداد وطبقات حاکم بود تا بجای آن ها مساوات اجتما عی وحکومت قانون بنشیند.
تغییر بدون خشونت
درامورفکری ، لیبرال ها طرفدارکاربرد عقل وحق مخالفت فردی درتضاد با سازگاری واطا عت ازسنت ومرجع بود ند. به نظرولتر، برای پیروز شدن دراین نبرد ها به خشونتی بیش ازتحمل زندان ، تبعید وسانسور- که بارها برسرخودش آمده بود- نیازنیست ، ولی بسیار ازهوا دارانش به این نتیجه رسید ند که خشونت انقلابی شرط لازم براندازی نظام کهنه است. بد ین ترتیب ولتر، با آنکه خود انقلابی نبود ، ازطرف همگان پدرخوانده ای آزاد اند یشی انقلابی درقرن هجدهم فرانسه پندا شته شد ؛ اند یشه ای که درایجاد انقلاب 1789 فرانسه سهم عمده داشت...درادامه بازتاب نگاه ولتر، به بازتاب نگاه روسو می پردازم....روسو مدافع تغییرات بنیادی درآموزش وپررش بود تا فرد آدمی ازغل وزنجیری که تمدن برروان اوتحمیل می کند برهد. نکته اصلی بحث او این است که آموزش وپرورش نبا ید تما یلات طبیعی کودک را سرکوب ومهارکند که رسم متداول زمان بود - بلکه برعکس ، با ید رشد وابرازآن ها را تشویق کند. وسیله عمده تعلیم نبا ید آموزش شفاهی ، یا ازآن بد ترآموزش کتابی ، بلکه تمرین ومثال ، به عبارت دیگرتجربه مستقیم فرد ازانسان ها وچیزها، با شد. محیط طبیعی تحقق این امرخانواده است، نه مدرسه ؛ وانگیزه ای طبیعی آن همد لی ومحبت است ، نه قانون وتنبیه. این اند یشه ها همه دررُمان امیل آمده است- واحتما لا این کتاب بیش ازهراثردیگری تا آن زمان ، برتحولات آموزش وپرورش دراروپا تاثیرگذا شته است.
برخورد روسو با دین با نظرات دیگرش همخوان است. اوبرخلاف بسیاری ازاصحاب دایرت المعارف ، خدا نشناس نبود، اما مخا لف بود که دین مجموعه ای ازاعتقا دات مد ون عقلی ، وبنا براین نوع اصول عقید تی ، یعنی جزمیات وتوضیح مسا یل ، انگا شته شود. به نظراو با ید قبول کرد که خدا ماورای کلیه ای صورت بندی عقل است. به احساس هیبت وحرمت با ید مجال چیرگی داد وپذ یرفت که دین بیش ازهرچیزامرقلبی است نه عقلی.
اراده عامه
درزمینه وضع یا تغییر قا نون ، روسو معتقد بود که این کاربا ید با شرکت همه مردم صورت گیرد. یعنی مردم گرد هم آیند وما نند دولت - شهرهای یونان یا کا نتون های سویس ، به مشورت بپردازند وسپس رای دهند. آنچه بد ین ترتیب ابرازمی شود " اراده عام" است که تلقی ای است ازصلاح ومصلحت کل جامعه. اما چه بسا که تصمیم متخذه مطا بق میل یک یک افراد نبا شد ( نمونه اش :هنگا می که جامعه درخوا ست فداکاری های درد ناک ومخاطره آمیزازاعضا یش می کند). آنگاه مردم خود مختارو آزاد ند هرکس را که خود برمی گزینند موظف کنند این قوا نین را به اجرا گذارد- واصولا فرقی ندارد که ماموراجرا پاد شاه با شد ، یا شا ید گروهی سیا ستمداریا جمعی ازمقامات : چون قانونی که با اقدام مشترک همگان وضع شود، دیگرمطلقا برای هرکس الزام آوراست. خیا نت درامانت نبا ید مجازشناخته شود. روسو قبول داشت که مردم آزاد چه بسا مجلس قانون گذاری ای نا آگاه ، بی انضباط وکوته بین به وجود بیاورند: راه حل اوبرای این مشکل ، اشخاص ویژه ای بود که خودش آنان را" قانون گذار"می خواند. رهبران فرهمندی که "اراده عام" را به یا ریی غریزه درمی یا بند ، خود قوا نین تهیه می کنند وسپس آن ها را به مردم می قبولانند.
فلسفه سیا سی روسو بسیارتاثیرگذار بوده است. افکاراو مقداری زیادی خوراک عاطفی وفکری به نهضت های داد که به انقلاب فرانسه انجا مید. ولی درک او ازدموکراسی با درک لاک تفاوت اصولی داشت ، وبرداشت روسو بود که رونق یا فت وبه صورت گزینه ای زنده تا اواخرقرن بیستم فعالانه دنبال شد. محرک اصلی ایده ای که روسوازدموکراسی دارد تحمیل اراده عام است، حال آنکه محرک اصلی الگوی لاک محافظت ومراقبت ازآزاد یی فردی است. این دو فلسفه بسیارباهم تفاوت دارند ، درحقیقت با القوه ضد یک دیگرند. ازد ید گاه روسو فرد حق ندارد به هیچ وجه ازاراده ای عامه سرپیچی کند ، ولذا این تصورازدموکرا سی می تواند حتی با فقدان کا مل آزاد یی شخصی نیزسازگاربا شد. صورت بند یی اولیه ای پاره ای ازاند یشه های بنیادی درفلسفه مغرب زمین که زیربنای جنبش های بزرگ تما میت خواه (توتالیتر) قرن بیستم مانند کمونیسم وفاشیسم شد، همین بود. این جنبش ها که درضمن انکارحقوق فردی ، ادعای نما یند گی مردم ،برخورداری ازحما یت توده ای خلق وحتا دموکراتیک بودن داشتند ، به رهبران پُرجذ به نقش کلیدی داد ند ،ودربرابردموکراسی های انگلوساکسون / جهان انگلیسی زبان پیرو اصول لاک ، دست به جنگ سرد وگرم زد ند. نوشته های روسو نخستین تاخت وتازازنا حیه ای فیلسوفی بزرگ به ارزش های عصرروشنگری وبیش ازهمه به ارزش حاکمیت عقل است که خواست عصرروشنگری بود (2). ادامه دارد.
0 comments:
Post a Comment