به هوس جورنیایدبه تمنانشود اندرین راه بساخون جیگربایدخورد
محمدتقی بهار
بخش نخست
ابراهیم ورسجی
8-4-1390
این نوشته دردوبخش زیرتنظیم شده است:نخست،نگاهی به آزادی هایی منفی ومثبت وچگونگی بهره برداری ازآن هاانداخته می شود.دوم،وضع اسفباردموکراسی وحکومت قانون درافغانستان به بررسی گرفته می شود.برایی تفصیل هرچه بهتربخش نخست،لازم است کمی به عقب برگشته، تاریخچه ی بهره برداریی نادرست ازآزادیی منفی پس ازانقلاب درافغانستان و دیگرکشورهایی راکه چنان تجربه ی راپشت سرگذاشته اند،مرورنمائیم. مدت شش سال وچندماهی دربیرون کشورزندگی می کردم.اگرچه انقلاب اطلاعاتی بوسیله ی ابزارهای گسترده ی رسانه ی وآگاهی بخش، فاصله میان مردمانِ درون وبیرون کشورهارابسیارکاهش داده است،امامشاهده ی واقعیت های تلخ وشیرین زندگی فردی وهمگانی ملت هاازنزدیک؛ نتیجه ودستاوردی خوشایندی داردکه بامطالعه ی شرایط زندگی ازبیرون بوسیله ی ابزارهایی پیشرفته اطلاع رسانی درعصرانقلاب آگاهی بخش که حکایت ازآغازعصردوم مدرنیسم یاآزادی وآگاهی می کند،میسرنیست.درسال1384،پیش ازآنکه بخاطرمسافرت کوتاهی به کشورکاناداکه بسیاربدرازاکشید،بروم.زمانیکه بخاطرخداحافظی ازپشاوربه کابل آمده بودم،دربخش شرقی شهرکه معمولاًایستگاه تاکسی ران هابه مرکزشهرمی باشد،یک راننده ی تاکسی راگفتم که به چهارراه شهیدمی روم.پس ازیادکردن آدرس/نشانه،درتاکسی نشستم وتاکسی به سویی منزل موردنظربراه افتاد.وقتیکه درنزیکی مسجدحاجی یعقوب رسیدیم،ازتاکسی ران که باسوادبه نظرمی رسید،پرسان کردم که درکشورماسخن ازدموکراسی،آزادی،درستکاری درامردولت مداری وحکومت قانون به میان آورده می شودکه حکایت ازآینده ی بهتروروشنتری می نماید.پس ازاین سخن نویسنده،تاکسی ران لب به سخن بازکرده گفت:"کدام حکومت وقانون"!ودرادامه باتاکیدبسیارجدی گفت:"اگرخطربمباردمان هواپیماهایی بی52امریکایی درمیان نباشد،من این حکومت راتاشام سرنگون می نمایم"!
برایی من سخن براندازنده ی تاکسی ران بسیارجالب به نظرمی رسیدوبارهادربیرون مرز راجع به حکومت کنونی وناکارآمدیی آن که ارزش واثرگذاریی دولت مداری رابه زمین زده است تایک تاکسیران درفکربراندازیی آن برآید،نگرانی ایجادکرده بود.اکنون که بیشترازآن دوره، بحران های سیاسی- اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی- هویتی وزیست محیطی ژرفتروحکومت درنزد مردم بی ارزشتر شده وتشت رسوایی آن ازبام تاریخ به باتلاق جغرافیا افتاده است؛برای من وهرافغانِ دیگری،ازدونگاه تشویش ونگرانی آفریده است:نخست،این حکومت باایجادشرایط مساعدبرایی گسترش آزادی هایی منفی،مردم راازشناخت وبهره برداری ازآزادی هایی مثبت بدوریاناامیدساخته است.دوم،این حکومت بابی اعتنایی به ارزش های مندرج درقانون اساسی که بخشی ازآن هاراارزش های دموکراتیک وحکومت قانون تشکیل میدهند،باعث رشدونمویی یاس وناامیدی نسبت به بهترین هایی تمدن مدرن ومانع تراشی درمسیرتلاش به سویی مدرنیته/تجدد وپیشرفت شده است.
تاجائیکه به عنوان این نوشته،وضعیت کنونی افغانستان وپیوندمیان هردوارتباط می گیرد،نویسنده می کوشد موضوع راباشرح وتفصیل درباره ی اصل نخست، یعنی آزادی های منفی وکارنامه ی نادرست دست اندرکاران ریزودرشت امورکشوردردامن زدن به آزادی هایی منفی بخاطرازعرصه بیرون کردن آزادی های مثبت واثرات ناگوارآن برپروسه ی دموکراتیک وحکومت قانون درافغانستان،پی گیری نماید.فرق نکردن میان هردوگونه ی آزادی که درآن،تامین منافع زمام داران خودسروضایع سازیی منافع ملت هادرمیان می باشد؛وتنهادراین صورت است که، خودکامگی پایه می گیردوآزادی وحکومت قانون سرکوب می شود؛ ایجاب می کندکه کمی به عقب برگشته به ریشه ی موضوع پرداخته شود.ازآنجاکه ریشه های بسیاری پرسمان های ازاین گونه به سده ی بیستم برمی گردد،ونظربه برآمدن ورشدپرشتاب ایدئولوژی هایی گونه گون ورخ دادن چندین جنگ وانقلاب درسده ی یادشده،باصراحت می توان گفت که سده ی بیستم یکی ازخطرناک ترین سده هادرطورتاریخ بشریت به شمارمی آید.سده ی که درآن رخ دادهایی مانند: جنگ های اول ودوم جهانی،جنگ سردمیان غول هایی سیاسی- ایدئولوژیک زمان،وصدهاجنگ گرم وسردمیان کشورهای متوسط وکوچک به تشویق قدرت های بزرگ،وبوقوع پیوستن انقلاب هایی مانند،انقلاب روسیه، چین،کوبا،الجزائر،ایران،ویتنام وافغانستان،ازیک حقیقت تلخ وناگوارپرده برمی دارد؛وآن اینکه،عدم رشدوبلوغ شهروندان کشورهایاتوده هایی ساکن درآن هادردرک وشناخت درست وفرق گذاریی بهتر میان هردوگونه آزادی،یعنی آزادیی منفی ومثبت وبهره برداری هایی نادرست انسان هاازآن ها؛سبب بروزانقلاب ها،بحران هاوناامیدیی مردم ازانقلابیون بخاطرفراموش کردن وعده هاوشعارهایی پیش ازانقلاب، درشرایط پساانقلابی شده است.
به گواهی تاریخ،علت اینکه بسیاری رهبران وپیشگامان انقلاب های بزرگ قرن بیستم، پس ازپیروزی به شعارهاووعده هایی پیشاانقلابی خودوفاکرده نتوانستند،بدوعامل زیربرمی گردد:نخست،ناتوانی کشورهایی که درآن هاانقلاب هارخ داده بود،درپشت سرگذاشتن انقلاب بورژوازی؛ودرتاریخ اندیشه،تنهاانقلاب نامبرده بودکه مخالفان خودراپذیرفت وآن هارابه گونه ی حزب مخالف راهی پارلمان کرد.دوم،ناکامی یادشده درهمراهی با فرصت طلبی های سیاسی ونژادیی سران انقلاب هاوحکومت هاسبب شدکه دست رسی به آزادی های منفی ونرسیدن به آزادی های مثبت،سرنوشت بسیاری انقلاب هاراناتمام یانیمه کاره بگذارد.زمانیکه ازآزادی های منفی ومثبت سخن به میان می آید،ناگزیراهمیت تعریف وتشریح این دوگونه آزادی پاپیش می گذاردوتابرایی هردو،تعریفی سنجیده ی ارائه نشود،رسیدن به ته موضوع دشوارمی گردد.آزادیی منفی به آزادیی گفته می شودکه درآن انسان یاانسان هابه هرکاری که می خواهنددست می زنندودراین راستاهیچ مانعی رادرپیش رویی خودنمی بینندیانمی پسندند.برخلاف،آزادیی مثبت به آن گونه آزادی تلقی می شودکه درآن انسان هابه گونه ی فردی وگروهی آماده مشارکت دربرنامه وپروسه ی سیاست وحکومت مداری وسرنوشت خودودیگران می شوند؛ودرواقع،ازانارشی برخاسته ازآزادیی منفی دور،وبه سویی جامعه وحکومت قانونمندومدنی گام برمی دارند.
تجربه های سیاسی درانقلاب های بی ثمریاکم ثمربسیاری کشورهای دچارانقلاب هانشان میدهندکه بخاطرفرهنگ خشونت،ستم هاوزورگویی هایی دیرپاوبی سابقه ی حکومت های مطلقه وخودسرکه درآن هابجای عقل،منطق وقانون،شمشیرپادشاه یارئیس جمهور هایی خودسرهمه تصمیم هارامی گرفتند،دومسئله بیشترازدیگران خودنمایی کردند:نخست،خودکامگی حکومت هابه مخالفان ودیگراندیشان موقع ندادکه به سازماندهی خودوجهت دهی افکاروذهنیت عامه دست زده،بدیل مناسب برای حکومت های خودکامه فراهم نمایند.دوم،درنبودچنان مخالفانی قانومند وسازمان یافته،باندهاوگروه هایی یاغی وفرصت طلب درانتظارفرصت کمین کردندتادرصورت شورش هاوانقلاب هابخت آزمایی وبدون زحمت وتلاش به آب ونان برسند.تجربه ی تلخی که درهمه یابیشترین انقلاب های سده ی بیستم بویژه افغانستان خودراموفقانه به نمایش گذاشت.کالبدشکافی انقلاب هایی پرهزینه و کم دستاورد،مانندانقلاب های ایران وافغانستان که درنخستین،آخوندیسم واپس گراوپس مانده که آن راخودسری درحکومت ونفت درقدرت نگهداشته است؛ودردومین،نخست،آشوب وبعداًتوحش مذهبی نماو هراس افگن چنگال ودندان نشان داد،واضح ساخت که تشویق آزادی های منفی ونابودکردن آزادی هایی مثبت، بهترین دلیل وانگیزه ی مردم فریب درجهت استقراردیکتاتوری واستبدادخون آشام می باشد.
این گونه رخ دادهایی نامیمون وهراسناک تنهابه انقلاب هایی نامبرده کرانمندنمانده،بلکه انقلاب هایی روسیه،چین،الجزائروویتنام وکوبارانیزدربرگرفتند.بطورنمونه،درهمه ی این انقلاب ها،درشرایط پساانقلابی،تامین امنیت ونظم سخت گیرانه ی امور،جای حکومت قانون راگرفتندوتکیه کلام حکومت های پس ازانقلاب هم این شدکه استقرارامنیت وراه اندازیی رفاه وتوسعه ی اقتصادی دراولویت قرارگرفته،دموکراسی وحکومت قانون رابه آینده ی نامعلوم حواله کردند.فاجعه بارترازهمه اینکه، باناکامی حکومت های برسراقتدارِبرخاسته ازانقلاب،مانند،بلشویک هادرشوروی ومجاهدان درالجزائیروملاهادرایران که باحذف انقلابیون فرصت طلبانه برانقلاب مسلط شدند،و...خودانقلابیون مستبدشدند.درکشورهای دیگرکه انقلاب هایی رهای بخش رسیدن به خودگردانی راپشت سرگذاشته بودند؛باناکامی حکومت ها،نظامی هایی خودسرومطلق العنان باراه اندازیی کودتاهای نظامی به میدان آمدندکه وضعیت رابیشترازپیش وخیم ترساختند.طرفه اینکه،درهمه ی مواردیادشده،بهره برداری ازآزادیی منفی،زمینه سازاستبدادگردید.
مشکل آزادیی منفی وبهره گیرندگانِ آن این است که دراین گونه آزادی اصلاًمحدودیت/کرانمندی وجودنداردوهرفردوگروهی به خوداجازه میدهدکه به آشوب دامن زده وبخاطرسودجویی هایی غارت گرانه ی مالی به قتل وغارت وبی بندوباری دست بزنند.دراین رابطه،زمانیکه یک قاضی امریکایی یک خطاکاریامجرم رامحاکمه می کرد،خطاکاردردفاع وتوجیه ازکارکردخودیادآورشدکه:"ازاصل آزادیی خودکه درقانون تصریح شده است،بهره برداری کرده است."قاضی دربرابراستدلال اوگفت:"حرکت دست شمادرجای متوقف می شودکه بینی همسایه قراردارد."سخن قاضی دربرابر منطق انحرافی وسودجویانه ی خطاکارِزیرمحاکمه،این واقعیت رابرجسته می کندکه رفتن ازآزادیی منفی به سویی آزادیی مثبت یک نیازوضرورت تاریخی واجتماعی می باشد.پرسمانیکه کشوری آشوب زده ی مانندافغانستان بایدبدقت آن رادرنظرداشته باشد.
درافغانستان بیشترازهرسرزمینِ دچارتب وتاب انقلابی یاآشوب هایی پس ازانقلاب،عدم رعایت جایگاه وحرمت بینی همسایه که ویژه ی آزادیی منفی می باشد،جامه ی کاری به تن کرده است.بطورنمونه،درتمام جابجایی های قدرت که ازبیشترازدوسده ی گذشته تاکنون دراین کشورنگون بخت صورت گرفته است،آزادیی منفی فراوان آزادیی مثبت راسیلی زده وزیان هایی بی کرانی رابمردم این مرزوبوم واردکرده است.زمانیکه ساختارایلی وقبیلگی بخشی ازجامعه که توان کنارآمدن باحکومت وزندگی قانومند راندارد،باخواسته های بی کرانه ی هواخواهان آزادیی منفی وخودسری ودیگراندیشی ناپذیریی زمام داران یک جاشد،بارهاشهرهابویژه کابل راگرفتارغارت وآشوب وسرمایه های مادی وفرهنگی مردم رابه یغمابرد.غارت گریی همراهان قبیلگی نادرخان که به کمک هندبریتانیاازآن سویی مرزآمده بودند،حرص وآزگزافه ی حکومت خلقی که ازهمان پایگاه ایلی برخاسته بودوهجوم مجاهدان وطالبان به کابل که اغلب شان چنان پایگاهی داشتند؛شهرکابل رابارهاغارت وویران کردند.این رخ دادهایی جانکاه،چیزی نبودند،مگربهره برداریی خطاکارانه ازآزادیی منفی که استبدادمزمن ودیگراندیش کشی راتحویل جامعه وسیاست ناشادسرزمین ماکرده است ومی کند.
تاپیش ازرخ دادیازدهم سیپتامبر2001م،بهره برداری کنندگان بومی وبیرونی ازظرفیت بی کران طرفداران آزادیی منفی درافغانستان که زمینه سازهمه ی بدبختی هاودیکتاتوری هایی خون آشام قبیلگی شده بودند،رنگ وماهیت بومی- منطقه ی داشتند.وضعیتی که پس ازرخ دادنامبرده دیگرگون وقدرت هایی فرامنطقه ی دربازیی تشویق آزادیی منفی درظاهربازارآزادودموکراسی نیم بند بانقض حاکمیت ملی درافغانستان که جوهردموکراسی می باشد، سهیم شدند.ازاینکه، بدودلیل زیر،آگاهان وفرهنگیان هرکشوری ازجمله کشورماواردبازیی ناپاک بهره برداری نادرست مالی وسیاسی ازسیاست های قاطرسواری ومرکب دوانی بیرونی هادرسیاست کشورخودنمی شوند،زمینه برای جنایت کارانیکه همواره آماده ی خودفروشی ووطن فروشی می باشند،مساعد می شود:نخست،وجدان یک انسان آگاه وفرهیخته باواجازه نمی دهدکه باویران کردن زندگی دیگران برایی خودزندگی تجملی بسازد.دوم،درعرصه ی سیاست،سرنوشت کسانی راکه کوشیدندعصایی قدرت راازدست بیرونی هابگیرند،به گونه ی غمباری دیده اندیاخوانده اند.ازاین رو،قدرت های بیرونی چه دوروچه نزدیک به سرمایه گذاری بالایی بی فرهنگان وتوهین شدگان که عقده ی حقارت آن تنهادرگرفتن پول وکسب قدرت ازبیرونی هارفع می شود،پرداختند.درنتیجه،این اشراربی فرهنگ،هم باگنج بادآورده که دربدل بدبختی مردم افغانستان سرمایدارشدند؛وهمچنان،کشوررابه میدان تاخت وتازطرفداران آزادیی منفی که خودازجمله ی آن هامی باشند،مبدل کردند.
باتوجه به آنچه گفته شد،اکنون این پرسش به میان می آیدکه راه بیرون رفت ازفاجعه ی بوجودآمده که نتیجه ی کاربردآزادیی منفی می باشدوگذاشتن آزادیی مثبت درجای آن که راه به دموکراسی وحکومت قانون بازمی کند،چگونه میسرشده می تواند؟ درکشورما،باتوجه به پیشینه ی سیاست بازی هایی ایلی- تباری وفرهنگ قبیلگی- سیاسی تمرکزسازیی قدرت و فقدان باورواعتمادبه سیاست مداران که بهتراست آن هاراسیاست بازان بگوئیم تاسیاست مداران،بیرون رفت ازلجنزارمتعفن موج چپاولگرانه ی برخاسته ازآزادیی منفی، بسیاردشواروتوان فرسامی باشد.باوجودمشکلات ومانع هایی گسترده،سه راه کارازهمه بیشترمی توانندکارآمدواقع شوند:نخست،سرعقل آوردن سیاست بازان وتشویق آن هابراینکه برایی کسب احترام درمیان مردم بکوشندتاکسب قدرت،وتمرکزقدرت وجمع کردن پول که به بی آبرویی هرچه بیشترآن هاانجامیده است.دوم،کسب احترام درمیان مردم توسط سیاست بازان یاسیاست مداران که شماراخیری هادرکشورماناچیزمی باشد،بدون رفتن بدروازه ی مردم وکسب حمایت آن هابگونه ی واقعی ونه تبلیغاتی، ممکن نمی باشد.سوم،تعهدوتلاش فرهنگیان وفرهیختگان درجهت نقدجامعه وفرهنگ مبتذل فسادپرورِرایج وقدرت که روبه خودکامگی دارد، درراستایی دورساختن آن هاازفرورفتن درمنجلاب فرقه گرایی،نژادگرایی وفرهنگ سازی هایی رسمی بی ثمردرکشورچندقومی افغانستان.
دراین راستا،نقش حکومت گران وفرهیختگان ازنقش مردم که هنوزتوده وارزندگی می کنندوبه ملت که جامعه ی باحقوق شهروندی می باشد؛نرسیده اند،بسیارتعیین کننده می باشد.ازبدرخ دادها،فرهنگیان افغانستان درشرایط کنونی گرفتارقطب بندی هایی نژادی-زبانی- مذهبی وقبیلگی می باشند که سیاست های قبیله زدگی حکومت به ژرفنایی جدایی وواگرایی آن هافزونی بخشیده است.بااینکه،جوی بی اعتمادی درمیان فرهنگیان کشورمسلط شده است وسیاست هایی بی معناوبی نتیجه ی حکومت به دوریی آن ازیک دیگرمی افزاید،نویسنده راه کارزیررادرجهت بیرون رفت ازشرایط ناگوارکنونی که افرادحکومتی وبیرون حکومتی رادربهره برداری ازامکاناتیکه آزادیی منفی برایی آن هافراهم کرده ومی کند؛درخودپیچیده است،پیش کش می نماید:نخست،رئیس جمهور ودرباریان او بدانندکه ازافرادی که مورداعتمادآن هامی باشندوکارهای بزرگ دولتی رابه آن هاسپرده اند،کاری درجهت رفع بحران ورسیدن به آزادیی مثبت که پیش خیمه ی دموکراسی،حکومت قانون ونابودیی هراس افگنی می باشد،ساخته نیست.به سخن دیگر،پیش ازآنکه فرصت های ناچیزباقی مانده ازدست بروند، به یک سیاست کادری،کارآموزی واستخدامی سنجیده ومعقول متوسل شده ازسپردن وظیفه ی اسپ به قاطرکه پیشینه ی درازی درتاریخ ناشاداین سرزمین دارد،پرهیزنمایند.دوم،رهبریی ناکارآمدواطرافیان بی سوادوسودجویی او بدانندکه صبروحوصله ی مردم افغانستان بی پایان نیست وهرروزممکن است که موج آگاهی گستر وآزادی بخشِ برخاسته ازانقلاب رسانه ی که ویژه ی عصردوم مدرنیسم یانوخواهی،بیداری،آزادی وعدالت خواهی می باشد،گریبان آن هارامانندزمام داران خودسرومطلق العنان عرب بگیرد.سوم،حکومت درکشورچندقومی افغانستان بکوشدکه ساختاردولت رادراختیارگروه هاوافرادمتعصب وبی منطق که به باورخودمی کوشندبزور دولتی که دیگرهرگزمتمرکزنمی شود،ملت سازیی دروغین راکه درمحورپرسمان نژادی-قبیلگی گذشته می چرخد؛ایجادنمایند،نسپارد.به سخن دیگر،چنان افرادودسته های بی منطق بایدبدانندکه همان تعریفی که دردایرت المعارف فرانسه از ملت شده است و:"مردمانیکه دریک سرزمین مشخص باحاکمیت خودگردان زیست می نمایند،ملت تعریف شده اند."تاکنون ارزش خودرانگهداشته است.این گونه تعریف، ازاین رو،پابرجاماندکه درآن ازمسئله ی نژاد،مذهب وزبان سخنی به میان نیامده است.ازسویی دیگر،اگرزبان،نژادوفرهنگ سازنده ی ملت می بودند،ماامروزشاهدیک ملت واحدعربی،ترکی وفارسی زبان می بودیم.ملت طوریکه دردایرت المعارف فرانسه آمده است؛ به عامل های بالاتکیه نکرده است، ونمونه های نژادی وزبانی آن هم بگونه ی فاجعه باری به فاشیسم گرویده وشکست خورده اند.ازاین رو،ایجاب می کندکه به پروسه ی ملت سازی باتقویت میل باهم زیستن مردمان گونه گون درقلمروجغرافیایی وتقسیم عادلانه ی ارزش هایی مادی وفرهنگی کشوردرمیان باشندگان آن تاکیدکرده شود.چهارم،درکنارانجام مسئولیت های دولتی وحکومتی توسط مسئولان به گونه ی که ساختاردولت بی طرفانه درجهت عرضه خدمات به همه ی مردم عمل نماید،نقش روشنفکران وفرهنگیان کشوردرسرزنش کردن چگونگی بهره برداریی ازگونه ی آزادیی منفی ومانع تراشی هواخواهان آن درمسیر رسیدن به آزادیی مثبت که گام نخست درجهت رسیدن به دموکراسی وحکومت قانون می باشد،بسیارتعیین کننده خواهدبود.
0 comments:
Post a Comment