Sunday, 5 June 2011

دورنمای صلح درافغانستان


ابراهیم ورسجی
15-3-1390
دربخش نخست این نوشته،دورنمای صلح بخاطرعامل های که جسته وگریخته ازآن هایادآوری خواهدشد،تاریک ترسیم شده است؛موضوعی که ازدونگاه زیر، دارای اهمیت به نظرمی رسد:نخست،دیدگاه های منفی وتاریک مردم افغانستان راجع به هجوم های قدرت های استعماری درگذشته های دورونزدیک کشورشان وایستادگی هایی پرمصرفیکه  دربرابرآن هاصورت گرفته است.دوم،افزایش شماربازی گران درونی وبیرونی اثرگذاردرسیاست کنونی افغانستان.تاجائیکه به اصل اول ارتباط می گیرد،بایددقت نمودکه سه عامل به هم پیوسته نقش های منفی ومثبت خودرابراوضاع دیروزوامروزمرتب کرده اند:نخست،قدرت های خارجی.دوم،زمان داران قبیلگی- بومی وابسته به آن ها.سوم،مردم افغانستان که همواره قربانی سیاست های ضدبشری باداران ونوکران رنگارنگ آن هاشده اند.
نگاهی به تاریخ سیاسی افغانستان ازسده ی نزدهم تاکنون روشن می سازدکه بازی هایی استعمارگران واستبدادبومی دست نشانده ی آن ها،دوره های شیطانی وباطله رابارهادرتاریخ این سرزمین تکرارکرده اند.بطورنمونه،افتادن افغانستان بدامن استعمارانگلیس؛وپس ازآن،لغزیدن بدامن استعمارروسیه ی کمونیستی؛ ودردهه ی1980،مبدل شدن این کشوربه عرصه ی تاخت وتازکمونیسم وسرمایداریی امریکایی که به فروپاشی امپراتوریی شوروی وعقب نشینی امریکاازمنطقه منجرشد.پس ازفروافتادن کمونیسم که همزمان باترک منطقه توسط امریکابود،افغانستان به میدان رزم آرایی بازی گران کوچک منطقه ی، یعنی پاکستان،عربستان وایران مبدل شد؛بازی گرانیکه،جاده صاف کن بازگشت امریکاوبرآمدن وضعیت کنونی شدند.وضعیتی ناگواریکه افغانستان رادرچنبره ی سیاست های غیرسازنده ی امریکاوبازی گران منطقه ی گرفتارکرده است.این دوره ؛درواقع،مرحله ی سوم دورباطل می باشدکه ازلندن به مسکووازمسکو،به واشنگتن رسیده است.اگربدنبال گناه کاراصلی درایجاداین دوره های باطله درتاریخ سیاسی ذلت بارافغانستان بگردیم،واقع بینی سیاسی ایجاب می کندکه گناه همه بدبختی های این کشورسیاه روزوقربانی دوران های بدوباطله را بگردن سیاست مداران بومی- قبیلگی قبلی بیندازیم؛نه گروه های پسین که پرورده ی سیاست بازی هایی آن هاودرحقیقت قربانی آن سیاست هاشده اند!
زمانیکه زیان هایی مادی وفرهنگی واردشده برمردم این مرزوبوم راکه عامل اصلی آن، سیاست مداران نادان وقبیلگی وفرورفتن مردم درفقروجهل که زاده ی غفلت وخودکامگی هایی نظامی- سیاسی آن هامی باشد،برآورد نمائیم.مبالغه نخواهدبود؛اگرگناه کاراصلی درایجادوضعیت غمبارکنونی مردم افغانستان را،سیاست بازان بومی ی وابسته به بیگانگان که بخاطرنادانی وغرض ورزی آن ها،بارهاکشورماازیک استعماربدامن استعماردیگرافتاده است؛شمرده،شرایط فلاکت باروریشه دارکنونی مردم افغانستان راباوضعیت آن اعرابیی بدبخت که زیرعنوان"سرنوشت"درکلیات گهربارشعریی رهی معیری، شاعرونواندیش ادبی زبان فارسی بازتاب یافته است،مقایسه نمائیم.
سرنوشت:
اعرابیئی به دجله کنارازقضای چرخ --- روزی به نیستانی شدره سپرهمی
ناگه زکینه توزیی گردون گرگ خوی --- شیری گرسنه گشت بدوحمله ورهمی
مسکین زهول شیرهراسان وبیمناک --- شدبرفرازنخلی آسیمه سرهمی
چون برفرازنخل کهن بنگریست مرد ---ماری غنوده دیددرآن برگ وبرهمی
گیتی سیاه گشت به چشمش که شیرسرخ --- بودش به زیرومارسیه برزبرهمی
نه پای آنکه آیدزآن جایگه فرود --- نه جای آنکه ماندبرشاخ ترهمی
خودرادرون دجله فگندازفرازنخل ---کزما رگرزه وارهدوشیرنرهمی
برشط فروفرونیامده آمدبه سوی او --- بگشاده کام جا نوری جان شکرهمی
بیچاره مردزآن دوبلا گرچه بردجان --- درماندعاقبت به بلای دیگرهمی
ازچنگ شیررست وزچنگ قضا نرست  -- القصه گشت طعمه ی آن جا نورهمی
جادوی چرخ چون کندآهنگ جان تو – زاید بلاوحادثه ازبحروبرهمی
کام اجل فراخ وتونخچیرپایبند – دام قضاوسیع وتوبی بال وپرهمی
وزآنکه برشوی به فلک همچوآفتاب – صیدت کندکمندقضاوقدرهمی
بدوشک،چرخش ولغزش کشورافغانستان ازسده ی نزدهم بدین سو،ازاستعمارانگلیس به استعمارروس؛وپس ازآن ها،مبدل شدن  کشوربه صحنه ی نبردسیاسی-ایدئولوژیک امریکاوشوری؛ وپس ازبتاریخ پیوستن کمونیسم که فراموشی افغانستان توسط امریکارادرپی داشت،افغانستان یک دوره ی دیگری ازآشوب هاراتجربه کرد که ساخته وپرداخته ی دستگاه هایی اطلاعاتی پاکستان،عربستان وایران بود.ازبدیاخوب رخ دادها، درآن آشوب هاهم غیرمستقیم امریکاوانگلیس درگیربودند.درگیریی که درمرحله ی سوم آن،امریکاوانگلیس ازبازیی پشت صحنه ی شطرنج پاکستان وعربستان بیرون؛ وبه بهانه ی جنگ علیه هراس افگنی، بگونه ی مستقیم واردافغانستان شدند.به سخن دیگر،افغانستان درادامه ی لغزیدن بدامن سرپرست های بیرونی؛درواقع،باپشت سرگذاشتن سرپرست هایی انگلیسی-روسی؛ درمرحله ی سوم دوران باطل،بدست غرب بویژه امریکاافتاد.امریکاهم که پس ازفروپاشی کمونیسم صحنه راخالی ارزیابی ویک جانبه گرایانه عمل وبه هیچ جناحی حتی حکومت دست نشانده ی خوددرکابل هم بی اعتنایی می کرد؛نظربدلیل های گونه گون که موضوع بحث این نوشته می باشد؛دریک دهه ی گذشته نتوانسته است زمین افغانستان رادرزیرپای خود،آرام نماید.گشت وگذارافغانستان ازیک آقابه آقای دیگرکه همواره درجریان آقاونوکرگردشی، آشوب های کوتاه مدت ودرازمدت راباخودداشته است؛ودرهمه ی آن هارهبران مفسدوفرومایه به حیث بازیچه ی این وآن قدرت نقش بازی کرده وملت رابارهابه خون نشانده اند.به نویسنده اجازه میدهدتا وضعیت مردم افغانستان باوضعیت آن اعرابی درشعررهی معیری که دربالابازتاب داده شد،تااندازه ی یکسان انگاری نماید.
بادرنظرداشت آنچه گفته شد،دورنمایی صلح ثبات درافغانستان به عامل های زیربرمی گردد:نخست،امریکابایددرنظرداشته باشدکه سیاست های آن کشوردرافغانستان ازچندین نگاه به خطاراه پیموده است.خطاهایی که به گونه ی زیرقابل جمع بندی می باشند:نخست،  امریکابایدبداندکه بدبینی ونفرت مردم افغانستان ازمداخله های بیرونی که زیان هایی فراوانی به آن هاواردکرده است،اثرات زیادی برکامیابی وناکامی سیاست های آن بازی می کند.به سخن دیگر،امریکای هابایدسیاست های افغانی خودراطوری عیارنمایندکه درآن منافع مردم کشورماقربانی مبارزه باهراس افگنی زاده ی دسیسه گری های پاکستان نشود.دوم،برای جلب حمایت مردم افغانستان وتغییرذهنیت آن نبایدتنهاباین بسنده شودکه حضورنیروهایی امریکایی درافغانستان راسازمان ملل متحدتائیدکرده است ونمایندگی تشریفاتی هم درکابل دارد.به سخن دیگر،بازگشت صلح درافغانستان باجلب حمایت مردم این سرزمین وناتوان سازیی نقش پاکستان درافغانستان که زاده ی سیاست های دیروزامریکامی باشد،پیوندناگسستنی دارد.دراین باره که چگونه امریکامی تواندمیان سیاست های خودومنافع مردم افغانستان پیوندبزند،ایجاب غورودقت بیشتری رامی نماید.سوم،امریکانتوانسته تاکنون مشکل خودباپاکستان رادررابطه باجنگ علیه هراس افگنی حل نماید.افزون برآن،ملیاردهادلاراضافی به پاکستان پرداخته است تادرافغانستان دست به ویران گریی بیشتری بزند.چهارم،امریکانکوشیدکه دردرون افغانستان دست ازسرمهره های ناکارآمدی که ازکافه هاورستوران های کشورهای غربی جمع آوری وبه ساختاردولتی بارکرده بود،بردارد.اگرامروز،درافغانستان تلاش های ده ساله درجهت بازگشت صلح وثبات وبازسازی به ناکامی انجامیده است وکشورباردیگربه میدان سازگاربرای رشدوپرورش تروریسم وبم گذاری های روزافزون مبدل شده است؛همه به همان اصل چهارم برمی گرددکه افرادناکارآمدنه تنهانتوانستندکاری راازپیش ببرند،بلکه برنامه دولت سازی رامختل وافغانستان رادریک بحران بزرگ نبودحکومت کارآمد،گرفتارکرده اند.پنجم،امریکانتوانست درسطح منطقه وضعیتی سیاسی وذهنی رابیافریندکه سازگاروکمک کننده به بازگشت صلح وثبات درافغانستان شود.
باتوجه به عامل های اثرگذارفوق دربرگردانیدن صلح وثبات درافغانستان،ایجاب می کندکه امریکایی هااگربه آوردن صلح دراین کشورمایل هستند،به پرسمان های زیرکه برای تامین صلح ازهمه مهم ترمی باشند،باجدیت توجه نمایند:نخست،امریکاباین اصل دقت نمایدکه پاکستان این دوست دیرپای آن درمنطقه به یک کشورتروریستی مبدل شده است وتمام ترورها،بم گذاری هاوآشوب گری هادرافغانستان ازآن کشور سازماندهی ورهبری می شود.دوم،امریکادرافغانستان درتدوین وتصویب قانون اساسی سرمایه گذاری وکوشش هایی فراوان به عمل آورد.قانون اساسی بیماری که ازهرچیزدرآن گنجانیده شدوبسیارفرصت طلبانه ومزورانه به تمرکزقدرت دردفتررئیس جمهورتوجه شد.افزون برتمرکزقدرت دردستگاه ریاست جمهوری که مردم درده سال گذشته شاهدکارکرداسف بارآن می باشند،پس ازتصویب قانون اساسی وامضای رئیس جرگه ی بزرگ، 52ماده ی آن بدلیل های قبیله گرایانه تحریف شد.تحریف گریی که حتی مخالفان دروغین دستگاه هم برآن اعتراض نکردند.یادآوری ازتحریف گری باین خاطرلازم است که اهمیت جرگه ی بزرگ رادرنزدمدعیان دروغین آن بازتاب میدهد.ازهمه جالب تراینکه، امریکاپس ازتوشیح قانون اساسی،نکوشید حضورنظامی خودردرافغانستان راقانونمندنماید.قانونمندکردن حضورنظامی امریکادرافغانستان،هم برای آن کشور؛وهمچنان، برای مردم کشورماکه نیروهایی نظامی خارجی چه می کنند،تاچه وقت می مانندوچرامی مانند،دارای اهمیت می باشد؟سوم،درقانون اساسی،بیشترازهمه، براصل دموکراسی ورعایت حقوق بشرکه بسیارمهم می باشند،تاکیدشده است.اصل هایی که درکارکردحکومت وحامیانش هرگزتبلورنیافت.دموکراسی/حکومت مردم که خیر!دررابطه باحقوق بشربطورویژه،این قدرمی توان گفت که دردوره ی همین حکومت،باوجودکمیسیون رسمی و مسخره ی حقوق بشرش،باندازه ی حقوق بشریی مردم افغانستان لگدمال شده است که درتاریخ همواره ناشادافغانستان،سابقه ندارد.چهارم،حکومت افغانستان/همان حکومتی که باید قانون رااجرامی کرد؛ بخاطرناکارآمدی وفساد خودمردم راناامید؛ونسبت به رخ دادهای سرنوشت سازکشوری- لشکریی کشور،بی تفاوت ساخته است.موضوعی که برای تباه کاران پاکستانی ودیگرمداخله گران منطقه ی ومزدوران شان بسیارمشوق وزندگی بخش می باشد.
برای اینکه،مشوق های یادشده ودیگرعامل هایی درونی وبیرونی مخل درپروسه ی بازگردانی صلح وثبات درافغانستان،ازدست نیروهای بیرونی بویژه نظامی هاواطلاعاتی های پاکستانی گرفته شوند،ایجاب می کندکه تمام کشورهای غربی بویژه امریکاوسازمان ملل متحد،به اقدامات زیردست بزنند:نخست،پاکستان راباندازه ی زیرفشاربگذارندکه میان کمک به بازگشت صلح درافغانستان که خروج نیروهای خارجی ازاین کشور وابسته به آن می باشد؛وحمایت ازتباه کاران افغانی وغیرافغانی بم گذاردرافغانستان،یکی راانتخاب نماید.دوم،امریکایی هاحضورنظامی خودرادرافغانستان قانونمندوسیاست های افغانی خودرابامنافع ملی مردم افغانستان سازگارنمایند.سوم،هرسه کاریادشده؛ بدون کارآمدودرست کارساختن حکومت افغانستان، میسرنمی باشد.دراین راستا،نقش پاکستان به حیث یک کشورتروریستی ی مانع درمسیربازگشت صلح وبازسازی درافغانستان،سازگارسازیی سیاست های منطقه ی وفرامنطقه ی درجهت بازگشت صلح،کارآمدوصادق ساختن حکومت افغانستان به حیث یگانه عاملی که بیشترازدیگرعامل ها می تواندبه بازگشت صلح وثبات کمک نماید،ونقش امریکادرهردومورد،به بررسی گرفته می شوند.

0 comments:

Post a Comment