Monday 20 June 2011

سیاست افغانی پاکستان ودورنمای صلح درافغانستان


ابراهیم ورسجی
30-3-1390
آوردن صلح درجامعه ی جنگ زده وگرفتارمداخله های گوناگونی مانندافغانستان که بانابسامانی های سیاسی-اجتماعی-اداری-اقتصادی وفرهنگی روبرومی می باشد؛به عامل هاوگزینه های چندگانه وبرجسته ی روبرومی باشدکه بدون رعایت ویادرنظرگرفتن آن هادورازامکان یابسیاردشواربه نظرمی رسد.ازجمله عامل هایی کارسازوسازنده درجهت تامین صلح وثبات پایداردرافغانستان،عامل هایی زیرین بسیارمهم به چشم می خورند:نخست،برداشت وتعریف همه جانبه ازصلح.دوم،کوشندگان درمسیرصلح ومخالفان آن.دررابطه باصل نخست،بایدبه عرض رسانیدکه اگرصلح رابه معنای نبودجنگ تعریف نمائیم،می توان باورکردکه بازگردانیدن آن دریک جامعه ی آشوب زده وبحرانی مانندافغانستان کمترمواجه باگرفتاری هاودشواری هامی باشد.اما،اگرصلح راباتحقق عدالت همراه وهمسازبرآوردنمائیم که درواقع صلح جامع وتمام عیارمی باشد،آوردن آن به افغانستان بسیارسخت ودشوارمی نماید.
بهرصورت،درکشورجنگ زده ی ماکه دچاردست اندازی هایی بیرونی،بی نظمی ها،قانون گریزی ها،فساداداری-سیاسی ومالی گسترده ی درونی که اکنون این گونه ناروایی هابه فرهنگ مبتذل ورایج هم مبدل شده است،می باشد.باوجودارزش بیشتربخشیدن به صلح مساوی به نبودجنگ،تحقق صلح کامل وپایدار،ایجاب جامه ی عمل پوشانیدن به عدالت رامی نماید.بااینکه بازگردانیدن صلح درافغانستان،درگام نخست،ایجاب پایان دادن به بازارمکاره ی جنگ وسیاست های برخاسته ازآن رامی نماید،ازاین حقیقت نبایدچشم پوشیدکه دربیشترازسه دهه ی گذشته،ظلم هاوناروای های فراوان سیاسی- نظامی ومالی زورمدارانه ازجمله:کوشش هابرایی قبضه کردن قدرت ازطریق زوروخشونت،غصب وچپاول بیش ازاندازه ی دارایی هایی مردم ودولت،پاکسازی های گروهی،محروم سازیی  بخش هایی ازمردم ازساختارقدرت و...عامل های می باشندکه درسرراه تحقق صلح سنگ اندازی می نمایند.پرسمان های که برطرف کردن آن هاشرایط تحقق صلح وآشتی ملی رامهیامی نمایند.
ازآنجاکه برنامه ی آشتی ملی رژیم متکی به شورویی سابق،فاقدهردوعامل یادشده یاتحقق صلح مساوی به نبودجنگ وصلح مساوی به تحقق عدالت درجامعه نبود،راه بدهی نبرده، ناکام وزمینه سازجنگ های درون گروهی ومیان گروهی درصف های احزاب جهادی شدوکشوررا دربحرانی فروبردکه تاکنون مهارکردن آن ازعهده ی سیاست مداران بومی وبیرونی دست اندرکارامورافغانستان بیرون می نماید.برای اینکه، تجربه های تلخ وناکام گذشته تکرارنشودوکشوربتواندازشرایط بی ثبات وبحرانی کنونی بیرون وبه سویی وضعیت بهتری گام به پیش گذاشته بتواند،ایجاب می کندکه برحسب اوضاع وشرایط روزونیاززمان،به هردوگونه صلح،یعنی صلح مساوی به نبودجنگ وصلح مساوی به تحقق عدالت وانصاف توجه صورت بگیرد.توجه به هردو،به گونه ی سرسختانه ی ایجاب می کندکه آن هادرپیوستگی باهم موردارزیابی قرارگرفته، حرکت ازوضعیت نامطلوب کنونی به سویی وضعیت مطلوب صورت گیرد.
زمانیکه ازصلح مساوی به نبودجنگ وازصلح مساوی به تحقق عدالت سخن به میان می آید،ایجاب می کندکه به علت ناکامی دررسیدن به هدف های ازپیش تعیین شده درشرایط پساطالبی نیزتوجه کرده شود.طرفه این که درشرایط کنونی یاپساطالبی،ازبسیاری پرسمان هایی جالب ومدرن سخن به میان آمدو درشعارولفاظی های بی سابقه بسیاری ارزش های مدرن وانسانی مانند:آزادی،دموکراسی،حکومت قانون،حقوق بشربویژه حقوق زنان،آزادیی رسانه هاومطبوعات راپیش کش وبیش ازاندازه بدنام یاازاعتبارانداختند.بهرصورت،همان گونه که خیانت قصاب،سلمان،نانوا،قاضی،بازرس و...ازارزش نهادهای نامبرده نمی کاهد،خیانت ودورویگی شیادان وریاکاران سیاسی یادست اندرکاران بازارمکاره ی سیاست ودولت داری هم،نمی تواندازدستاوردهایی والاوارزش های مدرن وابسته به جهان نوکه اکنون به ارزش های پرارج جهانی ارتقای مقام یافته اند؛وسودمندیی آن هابه پس مانده هاکمترازپیشرفته هانمی باشد،نمی کاهد.
بهرحال،این ازویژگی های ذاتی ماپس مانده هامی باشدکه ارزش هایی مدرن غربی را= به پیشینه ی استعماری دولت های آن دانسته ،هم ارزش هاراکاهش منزلت بدهیم؛وهمچنان،ازپذیرش حکومت قانون واصل آزادی وبرابریی انسان دربرابرقانون وآزادی بیان ورسانه هاکه بهترین ابزاردرست سازی کارهاوکرانمندساختن قدرت دولت وافزایش قدرت ملت درجهت مهارحکومت می باشد،خودداری نمائیم.درنتیجه ی کاهش کاریی ارزش هارادرجهان اسلامی، دیدیم که چگونه رژیم های خودسرباحذف اندیشه ی مدرن وفراورده های آن مانند:دموکراسی،آزادی وحقوق بشر، وانحصاربه جذب فن آوریی نو، آن هم فن آوریی نظامی درجهت تقویت نهاددولت وناتوان سازیی ملت دربرابرآن، بیدادگری وستم رابرمسلمان هاکه دستاوردآن پس ماندگی فاجعه بارکنونی می باشد،بارکردند.
اگربه خیزش های جهان عربی ازپسین روزهای سال گذشته ی میلادی/زمستان سال1389خورشیدی بدین سوکه دررسانه های جهانی به بهارعربی شناخته شده است،نگاه کنیم،روشن می شودکه چیزی نیستند،مگربازتاب سلطه ی بیدادگری وستم وپس ماندگی غمبارمادی وفرهنگی درجهان اسلامی.دراین بیدادوستم حاکم که فراورده ی آن پس ماندگی مادی-فرهنگی- وفن آوری می باشد،عدلت بزرگترین قربانی می باشد؛ونبودعدالت، راه به جنگ وکشمکش بازکرده است.اگربه عامل های اصلی بی عدالتی هم نگاهی بیندازیم،واضح می شودکه به گفته هیکل سیاست مدار،نویسنده وروزنامه نگارمصری،این مردمان عرب بودندکه"مارراافعی ساختند"!بن علی حاکم فراریی تونس،مبارک حاکم برکنارشده ی مصر،علی صالح حاکم یمن،قذافی واسدحاکمام آدم کش لیبی وسوریه درکشورهای عربی وده هاهمانندی های آن هادردیگربخش های جهان اسلامی مارکوچولوهای بودندکه توسط مردم به افعی تبدیل شدند.افعی هایی که هم عامل پس ماندگی؛وهمچنان،عامل های بی عدالتی وبدبختی ودرسرزمین هایی مانند:افغانستان،صومالی،عراق وسودان عامل اصلی جنگ می باشندواینکه درآینده برسرپاکستان چه می آورند،انتظاربایدکرد.
درافغانستان،پرسمان بالاکشیدن مارکوچولوهابه افعی بیشترازدیگرکشورهای اسلامی رنج آورودردناک می باشد.باین خاطرکه دراین کشورجنگ زده ی مسلمان که ازپس مانده ترین کشورهایی اسلامی نیزمی باشد،تجاوزومداخله هایی بیرونی وساختارفرهنگی ایلی وقبیلگی مزمن حاکم، روندملت شدن وراه بازکردن به دولت- ملت مدرن راناکاره ساخته است.اگربتاریخ ناشاداین کشورکه بیشترازسه دهه قربانی تجاوزها ودست اندازی هایی بیرونی وکشمکش های بی معنای درونی می باشد،بادقت نگاه کرده شود،روشن می نمایدکه ناکارآمد،فاسدودست نشانده بودن حکومت ها،ظلم وبی عدالتی آن هابرمردم ومداخله هایی بیرونی بیشترین اثرگزاری را در ادامه ی جنگ وآشوب، چه درگذشته وچه اکنون داشتندودارند.درگذشته ی نزدیک،سیاست های نامردمی وسرکوب گرانه ی حکومت های ناکارآمد،فاسدوزورگوسبب شدکه بخشی بزرگی ازمردم کشوربه بیرون آواره شوند؛سیاستی که دوکارزیراکرد:نخست،به دشمنی میان مردم وحکومت دامن زد.دوم،به بیرونی هایی غرض ورزموقع دادتاازکشمکش هایی درونی وحضورملیونی آوارگان درشرایط فلاکت باربیرون مرزی بهره برداری وبه جنگ درکشورما،دامن بزنند.
باتوچه به آنچه گفته آمد،نزاع مرزی باپاکستان،کشمکش مردم یابخشی ازمردم باحکومت ها،فساد،ناکارآمدی ،زورمداری وظالمانه بودن رفتارحکومت هادررابطه بامردم،سبب شدکه پاکستان وتااندازه ی ایران، دست بالایی دردست کاریی رخ دادهاوتحولات افغانستان پیدانمایند.پاکستان،طوریکه درنوشته های پخش شده درتارنمایی"اندیشه"نیزبازتاب داده شد،سیاست بیرونی اش دررابطه باافغانستان وامریکاشکست خورده است.پرسمانیکه سبب شده است تاخودباذلیلانه ترین شیوه ی دربرابر امریکازانوبزند؛ودرمواردی که واشنگتن برایش امتیازلازم نمی دهد،افغان های آواره وبی خبرازرمزورازدنیای سیاست و فروخته شده رادربرابرامریکاباویران گری درافغانستان استعمال می نماید.دراین بازیی ناپاک که پاکستان ازسه ونیم دهه دررابطه باافغانستان آغازکرده است،دوپرسمان زیربسیارمهم به نظرمی رسند:نخست،هدف های که پاکستان درگرداب افغانستان دنبال می کند.دوم،افغان های فریب خورده که آزادی وخودگردانی کشورخودرا به حمایت پاکستان که خودش تاکله درغلامی وبردگی فکری- سیاسی- فرهنگی واقتصادیی امریکا فرورفته است،جستجومی نمایند.
تاجائیکه به اصل نخست ارتباط می گیرد،اهداف پاکستان درافغانستان دومرحله راپشت سرگذاشته است:نخست،پس ازعقب نشینی ارتش سرخ ازافغانستان،کوشیدکه کشورما رابه خودملحق نماید،سیاستی باویرانی کابل،ناکامی آن برملاشد.دوم،باطالب سازی وشریعت پراگنی، کوشیدهمان سیاست الحاق رادنبال نماید،سیاستی که به حضورنیروهای غربی بویژه امریکادرافغانستان که شرایط کنونی بازتاب آن می باشد،منجرشد.پاکستان که پس ازبراندازیی رژیم پس مانده ی طالبان،همه آرزوهایی خودرادرافغانستان پایان یافته می دید،بدوسیاست زیردست یازید:نخست،بادامن زدن به تندرویی بی منطق وخشن مذهبی درسرزمین خود،کوشید به غرب بقبولاندکه هم حکومت نظامی هارادرپاکستان پذیرا شود؛وهمچنان،کمک های موردنیازدرجهت ادامه ی حکومت نظامی رانیزبپردازد.سیاستی که تادوره ی بوش موفقانه بود.همزمان باتشدیدتندرویی مذهبی درپاکستان که سردرآخورارتش  داشت،بخاطرکمک وسربازگیری برای طالبان افغانی، طالبان پاکستانی راساخت.دوم،پس ازایجادطالبان پاکستانی،طالبان افغانی رامجهزونیرومندکردتاشرایط رادرافغانستان بحرانی نگهدارد.
دراین راستا،طالبان پاکستانی دووظیفه بدوش داشتند:نخست،فراهم کردن نیرویی بشری ازپاکستان درجهت تقویت طالبان افغانی.دوم،بم گذاری درپاکستان بخاطر پوشش فراهم کردن به خراب کاری های آی اِس آی دراافغانستان تابتواندبه غرب توجیه نمایدکه حکومت پاکستان ازطالبان حمایت نمی کند،وتنهاگروه های بیرون ازمحدوده ی قدرت دولت است که به طالبان کمک می نمایند.این بازیی دوگانه ی نظامی های پاکستانی درافغانستان که همزمان باادعایی آن هامبنی براینکه متحدغرب درجنگ علیه هراس افگنی می باشند،درشرایط پساطالبانی درافغانستان بادشواری های فراوان روبروشد.به سخن دیگر،افغانستان پساطالبانی به گونه ی دوره ی طالبان نمی باشدکه پاکستانی هابه هرکاری دست زده بتوانند.باوجوداینکه دستگاه های اطلاعاتی غرب باهمه تجهیزات جاسوسی مجهزمی باشند،پاکستانی هاباراه اندازیی طالبان پاکستانی دربخش شرقی مرزدیورندوتشویق تندرویی مذهبی کمک رسان درمناطق شهریی پاکستان به طالبان پاکستانی وافغانی،توانستند به گونه ی غیرمستقیم ازطالبان افغانی حمایت نمایندوبهانه ی خوبی هم داشتندکه تندروان مذهبی نیرومندشده اند وحکومت مرکزی برای مهارکردن آن هابه حمایت های سیاسی ومالی بیشتری نیازدارد؛وخوب هم توانستند که مدتی دولت مردان امریکایی رافریب داده پول بدست بیاورند.ازخوبی رخ دادها،این فریب کاری بسیاردوام نکردوامریکازبان به اعتراض کشود.
زمانیکه امریکایی هابخاطرحمایت پاکستان ازطالبان ودیگردسته های افغانی لب به انتقاد کشودند،نظامی های پاکستانی فورااین استدلال راپیش کشیدندکه طالبان پاکستانی ودیگرتندروان پیکارجورابطه ی به حکومت ندارندوایجاب می کندکه به نیروهای نظامی-امنیتی پاکستان درستیزباآن ها کمک های بیشتری شود.کمک های که درزمان بوش بسیارزیاد،امادردوره ی اوباما،بابرجسته شدن نتیجه ی قابل مشاهده ی کارکرد هاپیوندداده شد.کارکردهای که درحرف زیاد،امادرعمل قابل مشاهده نبودند.ازپیش روشن بودکه پاکستانی هاتابی نهایت می کوشندازفریب کاری بهره برداری کرده به بهانه ی اینکه نظامی هاپشت سراغتشاش گران طالبی وشبه طالبی نیستندوحلقه های ویژه ی درکشورهستندکه به گونه ی گروهی به طالبان ودسته های مخالف کابل،کمک می رسانند،ازپذیرش مسئولیت شانه خالی نمایند.
گذشت زمان وفرازوفروددرمناسبات سه جانبه ی امریکا،پاکستان وافغانستان نشان دادکه نظامی هاواطلاعاتی های پاکستانی ازدروغ وریاکارگرفته هم کمک بدست می آورند؛وهمچنان،ازکانال هایی بظاهرغیردولتی که توسط نظامی هاواطلاعاتی هایی بازنشسته سازماندهی ورهبری می شوند،به حمایت مخالفان دولت افغانستان که زیرپوشش حمایتی قوت های بیرونی قراردارد،می شتابند.دراین رابطه،سه موضوع بسیارمهم به نظرمی رسد:نخست،پیچیده بودن شیوه های کمک رسانی دولت پاکستان به مخالفان دولت افغانستان.دوم،افزایش فشارهای امریکابرپاکستان تاازحمایت های خودبه مخالفان کابل دست بردارد.سوم،صلح جویی دولت ناکارآمدکابل که هرروزبانرمش بیشتری دررابطه باطالبان وپاکستان موضع گیری می نماید.
دررابطه بااصل نخست،پاکستان باحیله هاونیرنگ های فراوان کوشیده است که دوتربوز رادردست داشته باشد!به سخن دیگر،هم درکنارامریکایی هاکمک کاربرنامه صلح وثبات آوری درافغانستان باشد؛وهمچنان،ازطریق زیرزمینی مخالفان کابل وامریکاراکمک نماید.کمک های پاکستان به مخالفان دولت افغانستان،درحالیکه خوددولت پاکستان تاکله درزیرباربدهکاریی نهادهایی مالی غرب، غرق می باشد،بخاطراهدافی مهمی که ازنظرپاکستانی هادرافغانستان دربردارد؛باوجودزیان های فراوانی مالی وجانی که به اسلام آباد،داشته ودارد،حایزاهمیت فراوان می باشد.باین معناکه هم دوستی وهم دشمنی باحضورغرب درافغانستان ادامه داشته باشدتادرصورت عقب نشنی نیروهای نظامی غرب که کمک به مخالفان جویایی آن می باشد،جایگاه پاکستان رادرکابل تقویت می نماید.ودرصورت عدم عقب نشینی غرب ازافغانستان،حفظ رابطه باآن، باتاکید براینکه نظامی هایی پاکستانی طرفدارصلح درافغانستان می باشند،آن هاراواداشته است تابخشی ازمخالفان رابه پروسه ی صلح وبخشی دیگررابه تخریب آن هدایت نمایند.خوشیبنی دولت ناکارآمدکابل به برنامه وعملیه ی صلح،برخاسته ازبخش اول سیاست افغانی اسلام آباد،می باشد.
بطورنمونه،روزپنجشنبه9جون2011-19-3-1390خورشیدی،سفیرحکومت کابل دراسلام آباد،درگفت وگوباتلویزیون فارسی بی بی یادآورشدکه زمان تحکیم صلح میان افغانستان وپاکستان فرارسیده است.ازسخن سفیرکه به کاراِن جی اویی واردوبه کوچه ی سیاست ودیپلماسی گذرنکرده است،چنان معلوم می شودکه گویامیان افغانستان وپاکستان جنگ ادامه داردوهردوطرف به پایان جنگ وتامین صلح آماده شده اند!سفرکرزی،رئیس دولت افغانستان به روزجمعه10جون/20جوزای1390به اسلام آبادهم گامی دراین راستامی باشد.دراعلامیه ی دوجانبه که پس ازگفت وگوهای سران هردوکشوربه نشررسید،سخن هاوتاکیدهایی امیدوارکننده ی که بیانگرتغییرصوری درسیاست افغانی پاکستان می باشد،یافت می شود.صوری باین خاطرکه درآن بیانیه به تروریسم، موضوع بنیادیی افغانستان این گونه اشاره رفته است که هردوجانب علیه تهدیدتروریسم مبارزه می نمایندنه خودتروریسم!اما،دررابطه باپرسمان های سیاسی،اقتصادی وفرهنگی دوطرفه،ازجمله ساخت وپیوند دادن خط آهن پشاوربه جلال آبادوادامه ی آن به بخش های دیگرافغانستان وسرمایه گذاری بالای معادن وانرژی وآسان سازیی قراردادتجارتی دوطرفه و....سخن های کمرنگی گنجانیده شده است.جالب این است دراعلامیه،طرف پاکستانی به پیاده کردن برنامه هایی انگشت گذاشته است که ازتوان مالی آن بالاترمی باشد.بااینکه نویسنده،باتوجه به پیشینه ی دروغ گویی هاوریاکاری هایی سیاسی پاکستان، درعملی بودن پرسمان هایی پیش کش شده دراعلامیه باورنداردوبایدبه انتظارنشست تاوعده هادرکارکردها بازتاب یابند.
بخاطر غیرعملی بودن مفردات اعلامیه،بهتراست نگاهی به توان اقتصادیی پاکستان درشرایط کنونی که دربودجه ی سال2011-2012بازتاب داده شده است، انداخته شود.بتاریخ3جون2011-13جوزای1390خورشیدی،وزیرخزانه داری/مالیه ی پاکستان بودجه کشورش را مبلغ768،2ملیاردکلداراعلام کرد.تاجائیکه به تقسیم بودجه ی نامبرده به بخش های مهم مانند:پرداخت بدهکاری وبهره ومصارف نظامی وامنیتی تعلق می گیرد،900ملیاردروپیه به بخش دفاع وامنیت و1000ملیاردبه پرداخت بدهکاری وسودبه نهادهایی مالی جهانی تخصیص یافته بود.زمانیکه مصرف های نظامی- امنیتی وبدهکاری وبهره ی آن راازجمع بودجه منفی نمائید،برای کشورپاکستان که دارای135ملیون نفوس درواقعیت و170ملیون دررسمیات می باشد،800ملیاردروپیه باقی می ماند.پرسش بنیادی این است که آیاکشورپاکستان باچنان بودجه ی ناچیزی می تواندبه مفاداعلامیه جامه ی عمل بپوشاند؟ برای ناکامی سفرکرزی به اسلام آبادوبی اثربودن اعلامیه ی نامبرده،دیدگاه یک کارشناس امورنظامی پاکستان بازتاب داده می شود:روزشنبه11جون21جوزای1390،پیش ازواردشدن به کابین هواپیمای هلندی درشهرمونتریال کاناداکه عازم آمستردام بود،چشمم به روزنامه هیرالدتریبیون بین المللی خوردوآن برداشته به درون هواپیماروانه شدم.پس ازنشستن برصندلی ویژه ی خود،آغازبه مطالعه ی روزنامه کردم.درجریان ورق زدن صفحات روزنامه ی یادشده، نظرم به تیترمقاله ی راجع به سفرکرزی به اسلام آبادخورد.درآن مقاله،درضمن بررسی سفرهایی بی دستاورد قبلی دوجانبه به کابل واسلام آباد،گفت وگویی صورت گرفته بودباپروفیسورحسن عسکری رضوی استادم درزمان دانشجویی درداشنگاه پنجاب درلاهور.دکتررضوی که کتابی زیرنام"ارتش وسیاست درپاکستان"نوشته بودوتحلیل گربرجسته درامورنظامی جنوب آسیامی باشد،درپاسخ به پرسشی مبنی براینکه سفرکرزی چه نتیجه ی می تواند درپی داشته باشد؟گفته بودکه این سفرمانندسفرهای گذشته بدودلیل بی دستاوردمی باشد:نخست اینکه،پاکستان درافغانستان دنبال ناتوان سازیی نقش هندمی گردد.دوم،درحالیکه کرزی سخن ازدوستی باپاکستان می زند،تاجیک هاوازبک های افغانستان دردرون حکومت اوبه شدت علیه پاکستان سخن می گویندوعلیه منافع آن تبلیغ ومبارزه می نمایند.
ازسخنان دکترضوی چنان برمی آیدکه پاکستان درافغانستان بجای کمک به برنامه ی بازگردانیدن صلح،علیه هندمبارزه می نماید؛سیاستی که یک جانبه منافع پاکستان رادنبال ومنافع ملی افغانستان رالگدمال می نماید.به سخن واضح تروروشنتر،پاکستان، طالبان ودیگرگروه های مخالف حکومت افغانستان رادرجهت منافع خوداستعمال وبه بهانه ی مبارزه علیه حضورنیروهای بیرونی، برنامه ی هرچندکم رنگ بازسازیی افغانستان راکه درآن هندتاکنون نقش خوب تری داشته است،تخریب می نماید.اگرپاکستان دربازگشت صلح به افغانستان صادق می باشد،باهنددربرنامه هایی بازسازیی افغانستان به رقابت برخیزد،نه اینکه به تخریب وفلج سازیی کارکردآن دربرنامه ی بازسازیی اقتصادیی کشورمابپردازد.ازسوی دیگر،زمانیکه پاکستان ازکمک به پروسه ی صلح سخن به میان می آورد،هدف آن، صلحی می باشدکه درآن، منافع اسلام آباد،درنابودیی منافع کابل تامین شود.سیاستی که درذات خودمی کوشدرفتارخارجی دولت افغانستان رادرسیاست بین المللی، بویژه دررابطه باهندتعیین نماید.اگردولت کرزی به سیاست آن چنانی پاکستان تن دهدکه درهرشرایطی بویژه شرایط کنونی ناممکن می باشد،درواقع،به پاکستان نقش هندبریتانیاوبه خودنقش امیرعبدالرحمن خان منهای امنیت زندان گونه ی آن امیروحشی وفرهنگ ستیزراقایل شده است!کمبودیی این سیاست پاکستان وخوش باوریی کرزی ودوستانش این است که نه پاکستان هندبریتانیااست ونه زمان ما،زمان پایان سده ی نزدهمی می باشد!
بهرصورت،پاکستان ازاین واقعیت چشم پوشیده است که افغانستان زیرهدایت هندنیست،بلکه زیرسایه غرب بویژه امریکامی باشد.ازآنجاکه پاکستان به مصاف امریکارفته نمی تواند،ویرانگری وهراس افگنی خودرادرافغانستان،به بهانه  ی حضورهندونیرومندشدن تندرویی مذهبی درپاکستان که با کمک ای اِس آی به حمایت طالبان می پردازد،پنهان می کند.ازهمه مهم تراینکه،طالبان خصلت سیاسی ندارندوتوان آن هادرنهادسازی وحکومت گری زیرصفرمی باشد؛وهمچنان،پاکستانی هاازاین حقیقت نیز به خوبی آگاهندکه اکثریت قاطع مردم افغانستان ازشیوه ی اداره وبرخوردطالبان چه دردوره ی زمام داری شان درکابل وچه درحال حاضرکه زیان های زیادی به آن هارسانیده اند؛نفرت دارند،وطالبان بدون شک ازکاروان زمان بسیارپس مانده اند.به عبارت دیگر،زمانِ این عزم پاکستانی هاکه طالبان رابادریشی ونیکتایی واردسیاست افغانستان نمایند،سپری شده است.ازسوی دیگر،برای برخی قدرت های غربی نیز،طالبان یک نیرویی استهلاک شده می باشند.
باتوجه به پس ماندگی فکری-فرهنگی وسیاسی طالبان ومخالفت آن هاباروندتمدن وپیشرفت روزافزون در جهان ومنطقه وگسترش خزنده ی اندیشه های نوبخاطرانقلاب اطلاعاتی- رسانه ی درکشورما؛اندیشه های که رژیم های منحط عربی همانندرژیم پاکستان، بانی طالبان رابه سراشیبی فروپاشی راند،وهرروزبیشترازروزگذشته نمونه های طالبی-مذهبی یاکالای صادراتی پاکستان راازگردونه بیرون می نماید؛پاکستانی ها،بجای کمک به روندصلح،یک سیاست تباه کارانه رادرافغانستان دنبال می نمایند.سیاستی که ازنظراقتصادی نه تنهابرای افغانستان،بلکه برای پاکستان هم فاجعه بارمی باشد.ازاین رو،برای پیشبردروندصلح، ایجاب می کندکه دست اندرکاران امریکایی- افغانی به دوسیاست زیرمتوسل شوند:نخست،امریکایی ها،نظامی هایی پاکستانی رازیرفشارگرفته مرکزهای هراس افگن پروریی آن هارادرآن سویی مرزشرقی افغانستان ببندند.کاریکه ازهرنگاه ازدست امریکایی هاساخته است.دوم،نظامی های پاکستانی بدانندکه اگرحکومت کنونی امریکامانندحکومت بوش نخواهدکه کشورآن هارادرصورت ادامه ی کمک به طالبان والقاعده به عصرحجر/سنگ براند؛این یک واقعیت است سیاستی که خودآن هاتاکنون درکشورشان پی گرفته اند،روبه دوره ی سنگ دارد.دوره ی که آن هادرحق افغانستان رواداشتندومی دارند،ناگزیرپاکستان راهم درخودفرومی پیچد.
دراین راستا،اگرامریکایاپاکستان هرسیاستی راکه دررابطه باافغانستان درپیش می گیرد،ازاین حقیقت نبایدچشم پوشیدکه این کشورمااست وخودماهستیم که بایدآن راسروسامان بدهیم.سروسامان دادن افغانستان به یک حکومت کارآمدودرست کارومتکی به اراده ی مردم وابسته می باشد.حکومتی که نه ازبالارتبه های کنونی ونه ازآشتی خیالی باطالبان به کمک پاکستان بدست می آید.طالبان ودیگرمخالفان بومی زیرسرپرستی پاکستان امتحان خودراداده اندواین سخن نغزکه"ازموده راآزمودن خطااست"!می تواندرهنمای خوبی برای هرسیاست کارامروزوفرداری کشورماشود.ازاین رو،اگر کرزی ویارانش می توانندبه بازگشت صلح درکشورکمک کنند،بایدبه دولت سازی وحکومت سازی بپردازند؛وتنهادراین صورت است که، سیاست پاکستان دیگرگون وازطالب پروری وتباه کاری دست برمی دارد.اگرحکومت کنونی که درناکارآمدی وفساداداری وسیاسی پیشگام می باشد،به خودسازی وپاکسازیی خودنپردازدوبه گونه دولت عمل نکند،وهرروزسخن ودعوتی ازطالب وحامی طالب بنماید،باورداشته باشدکه بجای استوارسازیی برنامه وپروسه ی صلح،مخالفان افغانی وحامی پاکستانی آن هاراجرئت می بخشدتااوضاع رابیشترازپیش بی ثبات نمایند.
باتوجه به آنچه گفته آمد،به صراحت می توان گفت که طالبان خصلت سیاسی ندارندکه به برنامه وپروسه ی صلح بپیوندند.افرادفعال درجریان طالبان،افرادی نیستندکه توان وظرفیت شامل شدن درروندسیاسی راداشته باشند.جنگ،هراس افگنی،بم گذاری وویران کردن زیرساخت هاوروساخت های کشورازدست هرگروه وباندی ساخته است؛اماسیاست وسیاست کردن ازدست شماری کمی ازافرادوگروه هاساخته می باشد.دیدیم که خلقی هاباحماقت وقدرت خواهی ویکه تازیی خود،توان نیمه شهری وکارآمدپرچمی هارانابود؛وکشمکش های درون گروهی ومیان گروهی مجاهدین توان حکومت گریی آن هارابه صفرضرب زد.طالبان درتوان وکارایی سازمانی بدون کمک پاکستان بسیارناتوان ترازجهادی هامی باشندواطلاعاتی هایی آی اِس آی بیشترازهرکشوروگروهی به این واقعیت آگاهی دارند.بنابراین،پاکستان،یازیرفشارامریکادست به تغییرپالیسی زده می کوشدکه طالبان به گونه ی افرادعادی واردزندگی اجتماعی درجامعه ی افغانستان شوندیااینکه اوضاع راآشوبی نگهداشته تلاش می نمایدکه منطقه ی هم مرزخوددرخاک افغانستان راآشوب زده حفظ وازامریکاکه درافغانستان برنامه درازمدت دارد،امتیازگیری کرده درساختارقدرت درکابل جایگاهی برای خودپیدانماید.این گونه تلاش های خزنده درجهت نفوذیابی ضدافغانی درساختارقدرت روبه خیزش افغانستان؛همان گونه که دربیست سال گذشته بی ثمرتمام شد،درآینده هم نمی توان دورنمای روشنی برای آن ترسیم کرد.بنابراین،برای حکومت فسادزده ی کابل، بازسازیی دولت ودرست کاری درامورکشوری، وبرای زمام داران پاکستان واقعیت بینی درسیاست واحرام به منافع ملی افغانستان ازنیازهای مبردم روزمی باشد؛وتنهادراین صورت است که، روندصلح وآشتی درافغانستان پیروزوشکوفایی اقتصادی نصیب هردوکشورخواهدشد.





0 comments:

Post a Comment