ابراهیم ورسجی
(3)
ابن خلدون،جامعه شناس ومورخ مسلمان(وفات1406م)گفته بودکه انسان هارابایدبه گونه ی آموزش وپرورش دادکه به دولت=حکومت نیازی نداشته باشند.پنج .نیم سده پس ازاو،کارل مارکس(وفات1884م)همان سخن رابگونه ی زیرابرازکرد:"جامعه ی مدنی رابایدنیرومندساخت تادولت رافروبلعد."بدبختانه،شاگردوفاداراو،یعنی لینن،زمانیکه عوام راتوده ی سرگردان وچُرت آلوداعلام کردکه بایدتوسط نخبه گان حزبی اداره شوند؛درواقع،جاده راصاف کردتااستبدادلینینیستی- استالینیستی ومائوئیستی، هم دولت وهمچنان مردم رافروبلعند.لینن رهبربلشویک ها که باندبلشویکی اش پس ازکودتایی اکتوبر1917م،به حزب کمونیست تغییرنام یافت،کار دیگری هم کردوآن اینکه نزاعی راباسوسیال دموکراسی باین بهانه آغازکردکه بیشتربه آزادی می پردازد،تابه عدالت.به سخن دیگر،کمونیسم درمبارزه علیه بورژوازی/سرمایداری که درآن زمان درروسیه دوران طفولیت خودرامی گذراند،دنبال عدالت می گرددوسوسیال دموکراسی درگام نخست درپی آزادی و درگام دوم درپی عدالت می باشد.سیاست وبرنامه ی که سبب شدهم آزادی وهم عدالت درپایی سرمایداری سرزده شوند.شعارلینن ورفیقش تروتسکی،درعین مبارزه درراستایی تحقق عدالت،علیه استعمارسرمایداریی غربی درشرق هم بود.شیوه ی فکریی لینن که عوام راتوده ی چرت آلودنامیده بود،توده ی که به مربی/سرپرستی مانندحزب کمونیست نیازداشت تاسرنوشتش راتعیین نماید،بسیاربه نظریه ی الهی/خدایی شاهان که خودرادرجایگاه خدانشانده بودندتامردم رانخست تخدیرودوم بدوشند،همانندی می نمود.شیوه ونظریه ی که پس ازتحریف نظریه ی مارکس مبنی برناپدیدشدن دولت درجامعه ی مدنی،دیکتاتوریی پرولتاریا/طبقه ی کارگرکه درروسیه ی آن زمان تازه درحال سربرآوردن بود،سربرآورد،وهمین دیکتاتوری،استالین راکه درتوحش وبربریت دست استادخودراازپشت بسته بود،درتارک قدرت دیکتاتوریی کمونیستی ی شوروی ودرحقیقت استبدادخودسرِبدترازتزاران کهن نشاند.
زمانیکه نظریه ی دولت خودکامه ی تک حزبی واستالینی بااندیشه ی کمونیستی،ضدسرمایداری وتبلیغات دروغین ضدِاستعماری واردجریان هایی روشنفکریی جهان اسلام شد؛دراین بخش ازجهان که بیشترازهزارسال ازاستبدادسنتی - مذهبی یامذهب مسخ شده درقدرت دررنج بود،بهانه ودست مایه ی خوبی برایی نظامیان کودتاچی گردید.اگراستبدادسیاسی- مذهبی- سنتی،خودرابافریب کاریی مذهبی هایی رسمی یادین کاران دنیا پرست، پس ازترکیب کردن دین باخرافه هاازجمله سایه ی خدادانستن فرمان روایان ودلیل های رنگارنگی بی شماری دیگری برشانه ی مردم توانست بارکند،کمونیسم واستالینیسم وفاشیسم و...خودراباپیش کش کردن ایدئولوژی هایی التقاطی،درنمایش روشنفکرانه وترقی خواهانه وکودتاهایی نظامی برمردم تحمیل کردند.بطورونمونه،استبدادنظامی- لائیک ترکیه،خودکامگی سلطان- خلیفه ی عثمانی راچپن ترقی خواهی وجداسازیی دین ازدولت پوشاند،وملی گرایان عرب ازناصرتاصدام حسین وقذافی،ایدئولوژیی التقاطی متشکل ازمارکسیسم،اسلام وملی گرایی عربی رازیرپوشش شعاردولت ملی وتوسعه ی مستقل ملی براه انداختند.آمیزش چندین طرزفکردیروزین وامروزین توسط ملی گرایان دروغین عرب،ازعامل های زیرمایه می گرفت:نخست،ازاستبدادسنتی بهره گیرنده ازدین عامیانه.دوم،قدافرازیی ملی گرایی مذهبی نمای عرب دربرابرامپراتوریی عثمانی و دست مایه ی استعمارغربی شدن آن که باایجادکشوراسرائیل توسط همان استعمار،بدرماندگی ذهنی وسیاسی کشیده شد.طوریکه آلبرت حورانی درصفحه های 268-269کتاب خود"اندیشه ی عرب درعصرلیبرال "نوشته است:محمدعبده درسال1897م،به شاگرخودشیخ رشیدرضاگفته بودکه اگرعرب هابکوشند ازترکیه ی عثمانی جداشوند،اروپامداخله وترک وعرب رابه زیرسلطه ی خودخواهدکشاند.باهمه کمبودی هایی خود،امپراتوریی عثمانی،نماداستقلال سیاسی امت اسلامی می باشد.اگراین نمادناپدیدشود،مسلمان هابازنده ویهودی هابرنده خواهندشدکه شدند.سوم،فریب خوردن ملی گرایی عرب ازشعارهایی بظاهرضداستعماریی دولت استالینیستی شوروی که دشمنی خودبادین اسلام رادرآسایی میانه ومنطقه ی قفقازکه هنوزهم روس هادرآنجادرگیرهستند،نشان داده بود.دولتی که درشکل دهی ی کشوراسرائیل برابرباسرمایداریی غربی کمک کرده بود.کمک شوروی به اسرائیل تنهابه دوره ی شکل گیریی اسرائیل محدودنمانده، یک ماه پیش ازشکست ذلیلانه ی ناصرسردسته ی ملی گرایی شعاریی عرب درماه ژون1967م، طوریکه، طارق علی نویسنده ی انگلیسی، پاکستانی تبارمی گوید:"درماه مه،سفیرشوروی درنیمه ی شب ناصرراازخواب بیداروبوی هشدارداده بودکه حمله اول شمانبایدبکنید."بدین طریق،ناصراحمق ساخته شدوصهیونیسم کاراووملی گرایی زیرفرمانش راتمام کرد.بحث ازحماقت وستمگریی ملی گرایی عرب بخاطراستبدادخودکامه وبستن فضایی سیاسی وفکریی جامعه های عرب، هرگزباین معنانیست که ملی گرایی کارایی ندارد ونخواهدداشت.به سخن دیگر،سودمندیی ملی گرایی رابطه ی تنگاتنگ بابازکردن فضایی سیاسی وفکری وتن دادن به خواسته های ملت دارد.ورنه،ملی گرایی بیشترین خدمت راباستعمارکه دربرابرآن قدعلم کرده است،انجام داده ومیدهد.
بطورنمونه،ملی گرایی لائیک ومستبدِمتکی برشانه ی ارتش درترکیه که ملی گرایی عرب دربرابرسلف آن عرض اندام کرده بود،درشرایط سیاسی- اجتماعی پساجنگ جهانی دوم بگونه ی نسبی به شرایط سیاسی چندحزبی تن دادوفضایی سیاسی وفکریی کشوررابازکرد.سیاستی که سبب شدکشورترکیه بوضعیت نسبتاً پیشرفته ی کنونی دست یافت.بدبختانه،ملی گرایی عرب وافغان بخاطرپیشینه ی ضدملی وابزارشدن دردست کمونیسم روسی،دومی کشورراصحنه ی بازیی قدرت هایی منطقه ومحیط مناسبی برای رشدافکارنهیلیستی- مارکسیستی-مذهبی، واولی، کشورهای عربی راازعراق که سرنوشت آن به همه روشن است، تالیبی بدامن وحشی ترین استبدادتباه کارضدملی انداخت.درمصر،ملی گرایی ریاکاردین نماومارکسیستی درزمان ناصرباستبدادوحشی باابزارروسی روی آورده پیش ازاینکه کاری دربرابرصهیونیسم به پیش ببرد،هزاران مسلمان مبارزخودراکشت، ودرمرحله ی پسین برهبریی سادات کشوررابدامن امریکاانداخت.این روزهاکه ملت های تونس ومصرخودراازشرمستبدان لائیک-سکولارِچپاولگرخودنجات داده اند،درلیبی،یمن،بحرین وسوریه،مردم عرب باگرمی مشغول نجات دهی خودازدست رهبران ملی گراومذهبی نمای خودمی باشند.ازگذشته های دورونزدیک تاکنون رژیم های مستبدملی گراومذهبی نمای شیخی عرب تهدیدهای نرم ودرشت راپشت سرگذاشته اند،امادرشرایط کنونی به خاطررشدابزارهایی فراگیراطلاع رسانی که ثروت های افسانه ی رهبران ملی گرا-استالینیست وشیخی- بنیادگرای عرب وناکارآمدیی حکومت های آن هارابمردم برملاساخته است،تهدیدهاازگونه ی دیروزین نبوده وریشه ی استبدادوخودکامگی رانشانه رفته است.درمیان مستبدان عرب،پرونده ی لیبی ورهبردیوانه،بلندپروازواحمقش ازهمه خنده دارترمی باشد.خنده آورترازاین روکه،قذافی تنهارهبرعرب می باشدکه چندصفاتی می باشد.به سخن دیگر،این آقا،هم ملی گرای- قبیلگی - استالینیست وهم بنیادگرا ی قبیلگی مانندهمتایان افغانش می باشد.درجهان اسلام،همه ی بنیادگرایان نژادی- مذهبی که رژیم ایران به نمایندگی از آن هاخودرابه نمایش گذاشته است،شیوه ی خودکامانه ی استالینی رادرپیش گرفته اند.رژیم های که درمحورخواسته های شخصی دورزده وهمه ی ثروت های ملت های خودراحیف ومیل کرده اند.استالینیست های عرب وافغان به اندازه ی پس مانده بودندکه حتی نتوانستنددیگرگونی های درونی همان شورویی استالینیستی راهم درک نمایند.بطورنمونه،خروشچف که خودشخصاًپروژه ی سرزنش ودوری گزیدن ازاستالینیسم رادرپیش گرفته بود.درخاطرات خودمی نویسد:"درگردهمایی آغازبکار بندعالی اسوان که به کمک اتحادشوروی درمصرساخته شده بود،اشتراک کردم.درگردهمایی نامبرده،عبدالرحمن عارف،رئیس جمهورعراق بسیارازعظمت/بزرگی عرب هاسخن گفت،سخنانیکه بیشترازهمه رهبران مصروالجزائرراعصبانی کرده بود.پس ازپایان سخن رانی عارف،بن بلا،رئیس جمهورالجزائربمن گفت که سخنان موصوف راشمابایدنقدکنید!من بلندشدم ویادآورشدم که ازعرب های که شماسخن می گوئید،بسیارهم مردم یک دست نیستند.درواقع،آن هابه طائفه هاوقشرهایی فئودالی/بزرگ مالکی،بورژوای،قبیلگی،مذهبی و...بخش شده اندکه به هیچ صورت مفهوم ملت بزرگ عرب راافاده نمی کنند.پس ازپایان سخن رانی ام،بن بلا،درگوشم نخست شادباش گفت وپس ازآن یادآورشدکه اکنون یک رفیق می باشد."نگاه کنید!سران ملی گرا-استالینیست عرب که طبل عربیت ودشمنی بااستعمارغربی رامی کوبیدند،ناتوان ترازآن بودندکه یک همتای عرب خودرانقدکنندوبرای فرارازناتوانی خود،ازرهبرشوروی خواستندکه وضعیت عرب ها راتفسیرمارکسیستی نماید!
طرفه اینکه،خروشچف،درشوروی،دربیستمین کنگره ی حزب کمونیست که پس ازدرگذشت استالین برگزارشده بود،به سرزنش کردن جنایت های هراسناک سلف خود پرداخت ودرلحظه ی که مصروف سرزنش کردن استالین بود،ناگهان ازگوشه ی شخصی صداکردکه آن وقت کجابودید!خروشچف گفت:کی بودوچه گفت!پاسخی نشنید.درعالم بی پاسخی گفت:آری!رفیق!من آن زمان درهان جای بودم که تواکنون قرارداری!این وضعیتی بودکه کمونیسم برشانه مردم شوروی وبخش های دیگری ازجامعه ی بشری حاکم ساخته بود. درحالیکه روس هادودهه پیشترباآن شرایط برده وارخداحافظی کرده اند،هنوزهم ملی گرایان فاشیست-استالینیست عرب بردوام همان وضعیت ننگین وسیاه درفرمان روایی برمردم خودپامی فشارند.ملت های عرب که کاردبراستخوان شان رسیده بودوچاره ی جزخیزش باقی نمانده بود،درجهت به آغوش کشیدن آزادی،عدالت اجتماعی واحیای عزت نفس وکرامت انسانی خود،سکوت راشکستانده به خیزش همگانی دست زده اند.دراین راستا،خیزش های جاری درجهان عرب که ازتونس آغازوسیلاب واربن علی ومبارک راباسرمایه ی افسانوی شان که ازدست مزدملت های زیرستم خودگِردآورده بودند؛غرق،واکنون، درحال اعزام قذافی،عبدالله صالح وبشاراسدرئیس های جمهورارتشی لیبی،یمن وسوریه وامیربحرین،به سویی کاروان بن علی ومبارک می باشند.دراین نبردتاریخی وعزت خواهانه،واکنش همه ی استالینیست هابویژه قذافی دربرابرخیزش گران، دارای اهمیت می باشد.این شخص احمق،خودسرودیوانه که یک سرزمین بزرگ نفت خیز ودارای نفوس کمتری رابرای42سال اداره وثروت بادآورده ی نفتی آن کشورراغارت ومردم لیبی رادرفقر،ستم،چنددستگی وده هامصیبتی دیگری نگهداشته است.
زمانیکه موج آزادی وعدالت طلبی ازتونس وقاهره به بنغازی وترابلس رسید،باشتاب دست به کشتارمردم ستمزده ی خودیازید.کشتاریکه وجدان جامعه ی بشری راتکان ودوست ودشمن راهشداردادکه بفکرچاره جوی وبهره برداری ازوضعیت برخاسته ازهراس افگنی وآدم کشی قذافی برآیند.قذافی که پس ازنابودشدن رژیم استبدادیی صدام حسین رفیق استالینیست خوددست به معامله باغرب زده بود.فکرمی کردکه اگرسرکوب وکشتارمردم لیبی رابابلندکردن خطر"القاعده"که برابربااودرجهان منفورمی باشد،همراه نماید،جامعه ی بشری ازکشتارمردم لیبی توسط اوچشم پوشی خواهدکرد.ازسوی دیگر،بابهره برداری ازثروت نفتی لیبی،به خریدسربازان روزمزدبرای جنگ علیه مردم خود وبابخشش پول های کلان به برخی رهبران پول پرست افریقایی پرداخته آن هاراتشویق کردکه درصورت اقدام نظامی غرب،به حمایت سیاسی اوبپردازند.کشورهای غربی هم که ازقذافی ازپیش خاطره ی خوشی نداشتند،کشتارمردم لیبی توسط او،بهانه ی خوبی برای آن هافراهم کردتابه حساب این بنیادگرا-ملی گرایی قبیلگی رسیدگی نمایند.قذافی که کشتارمردم خودرادرتاریخ17فوریه آغازکرده بود.درتوحش چنان پیشرفت که عرب لیگ/جامعه ی عرب،سازمان سیاسی بی خاصیتی متشکل ازهمه کشورهای عربی راه هم به ستوه آورد.بااوج گیریی کشتارمردم لیبی توسط قذافی،اخوان المسلمون/برادران مسلمان،بزرگترین نهضت اسلامی- عربی مصر،ازعرب لیگ خواست که مردم ی لیبی راپیشترازآنکه غرب بدفاع آن هابپردازد،ازشر قذافی نجات دهد.
ازاین خاطرکه نهادهایی عربی-اسلامی و...درجهان عرب واسلام مانند:عرب لیگ،سازمان کنفرانس اسلامی وسازمان همکاریی های اقتصادی کارایی ندارند،عرب لیگ تنهادرتاریخ12مارس-2011-21حوت1389خورشیدی،ازشورای امنیت سازمان ملل متحدخواست که برای جلوگیری ازکشتارمردم لیبی توسط قذافی، قلمروهواهی آن کشورراساحه ی پروازممنوع اعلام نماید.یک هفته پس ازاعلامیه ی عرب لیگ،شورای امنیت سازمان ملل متحد،باتائیددیدگاه این سازمان عربی،بتاریخ17مارس2011-26-12-1389خرشیدی،پس ازیک ماه قصابی مردم توسط قذافی،باتصویب قرارداد1973که حمایت ده عضودائم وغیردائم ورای ممتنع روسیه وچین دوعضودائم، هند،آلمان وبرازیل،سه عضوغیردائم شورارادرپی داشت،خاک لیبی راساحه ی پروازممنوع اعلام کرد.درقراردادیادشده این اصل نیزدرج شده بودکه باهروسیله ی بایدازکشتارمردم ملکی توسط دولت استالینی قذافی جلوگیری شود.همین بخش قراردادبودکه به کشورهای غربی اجازه میداد،زیرنام حمایت ازمردم لیبی به هراقدامی علیه دستگاه ستمگرقذافی دست بزنند.
درواکنش به قراردادشوری امنیت مبنی بردفاع ازمردم ملکی لیبی،موضع قذافی مانندهرخودکامه ی دیگری دارایی اهمیت به نظرمی رسد.قذافی،درگام نخست،بامخالفان خودکه آن هاراپیشترفریب خردگان القاعده وجنایت کاران می گفت، درشعاراعلام آتش بس ودرعمل به جنگ علیه آن هاادامه داد.درگام دوم،پیام دوستانه ی بآدرس بارک حسین اوباما،رئیس جمهورامریکاواعلامیه ی خصمانه ی بآدرس نخست وزیرانگلیس ورئیس جمهورفرانسه صادرکرد.بااین اعلامیه ی دوپهلو،فکرمی کردکه می توانددرجبهه ی دشمن دودستگی ایجادنماید.دشمنی که ازمدت هاپیش زمینه سازی می کردتاروزی و بهانه ی خوبی برای پایان کاراین تروریست شناخته شده،فرابرسدکه رسید.دوروزپس ازتصویب قراردادشورای امنیت دررابط باحمایت ازمردم شهریی لیبی،روزشنبه28حوت،کنفرانس پاریس بخاطرکاربردی کردن قراردادنامبرده به اشتراک رهبران فرانسه،انگلیس،ایتالیا،وزیرخارجه ی امریکاومنشی عمومی عرب لیگ/جامعه ی عرب برگزارودرپایان همان روز،بمباردمان ظرفیت های دفاعی- زمینی – هوایی لیبی آغازشد.باآغازشدن بمباردمان،قذافی،حمله کنندگان راجنگاوران صلیبی وعزم خودرابرای دفاع ازکشورش تکرارکرد.او،درحالیکه دربرابربمباردمان نیروی هوای غربی، تنهابه شلیک دافع هوای کهنه وزنگ زده ی ساخت شوروی دردهه ی 1950 پرداخت،بانیرومندیی هرچه بیشتربه هجوم وحشیانه علیه مردم خودادامه داد.این ازویژگی های همه رژیم هاورهبران خودسروضدمردمی می باشدکه مردم خودرادشمن نخست وبیرون های راکه بدوام قدرت شان همخوان نباشند،دشمن درجه دوم می پندارند.
تاجایکه تجربه های تاریخی نشان میدهند،رژیم هاورهبران خودسر،بیشترازدشمنان بیرونی به نابودسازیی کشورخودسهم گرفته اندوحق دارندکه به چنان تباه کاریی دست بزنند.چراکه برای آن هاماندن درقدرت مهم است نه خودقدرت درراستایی تامین امنیت وخوشبختی مردم.دربالایادآوری شدکه مارکس می خواست که دولت درجامعه ی مدنی منحل شود.شوربختانه،طوریکه مشاهده کردیم.برخلاف نظراستادبزرگوار،شاگردانش درشوروی، به گونه عمل کردندکه نخست،دولت، تمام زمینه هایی رشدونموی جامعه ی مدنی واحزاب سیاسی رقیب رانابودکرد.نتیجه ی چنان سیاستی درآن کشوربزرگ، نخست، به گونه ی فروپاشی کمونیسم استالینی، ودوم،سربلندکردن دموکراسی صوری بدون احزاب سیاسی برهبریی یلسین که موصوف درسال1994،پارلمان رابه توپ بست ودرپسین مرحله که تشت رسوای اش بزمین افتاد،کشورروسیه رابه مافیایی باقی مانده ازک گ ب وارتش سرخ برهبریی پوتین گذاشت وباریختاندن اشک تمساح بخاطر فاجعه ی که برملت خودتحمیل کرده بود،ازقدرت کناره گیری کرد.درروسیه که ازمرده ریگ سازمان هراسناک ک گ ب وارتش سرخ، دولت خودکامه ی پوتین سربلندکرد.درافغانستان وعراق،شکست استالینیست ها،درنبود گزینه های مانند،جامعه ی مدنی واحزاب سیاسی وفروپاشی مطلق ارتش وجوجه های ک گ ب،هردوکشوربه کمک بنیادگرایان وقبیله گرایان متلاشی شدند.سرنوشتی که لیبی ی قذافی درانتظارآن نشسته است.به سخن دیگر،مطابق سخن مارکس،کمونیست هانه تنهاجامعه ی مدنی رانیرومندنکردندکه دولت رابخورد،برعکس،دولت راچنان بزرگ کردندکه توانست جامعه ی مدنی رابخوردوتفاله کند.زمانیکه همان دولت به بن بست رسید،آندره پف گفت که کله ی رهبریی حزب کمونیست ازکارافتاده است.اوکه بخاطربه حرکت درآوردن کله ی ازتپش مانده ی حزب کمونیست به بالاکشیدن میخائیل گورباچوف،زمینه سازی کرده بود،دست پرورده اش وارونه کارنمودوبه پروژه ی متلاشی شدن استبداداستالینی شتاب وآن راروانه ی بایگانی تاریخ ساخت.سرنوشتی که جوجه استبدادهایی لیبی،یمن ،سوریه،بحرین ودرگام پسین ایران،الجزائر،عربستان و...اتنظارآن رامی کشند.روشن است. سربلندکردن مطالبات قانونی وآزادی خواهانه ی ملت ها که درنتیجه شکستن انحصاررسانه ی دردولت هایی پوشالی ملی – مذهبی نماحتمی شده است،وفرمان روایان توان وآمادگی پاسخ گویی به آن هاراندارند، قبیله گرایی راچنان فربه می نمایندکه بابروزبحران هاوکشمکش های درونی وفشارهایی بیرونی، بخاطرنبودگزینه هایی مانند:احزاب سیاسی رقیب وجامعه مدنی درکشورهای اسلامی، خودِ دولت رادچارنابودی می کند.اینکه دولت هایی استالینی حاکم برمسلمان هاآماده نیستندبه مطالبات مشروع مردم خود درجهت آزادی،اصلاحات اجتماعی-اقتصادی وبازکردن فضایی سیاسی وفکری تن بدهند،بدوموضوع زیرپیوندمی خورد:نخست،رژیم های استبدادی- استالینی گنجایش اصلاح پذیری راندارند.دوم،رهبران چنان رژیم هایی بخاطرماندن درقدرت برای مدت های طولانی وآشکارشدن دزدی هاوجنایت های فراوانی که علیه مردم خودمرتکب شده اند،باپایین آمدن ازاریکه ی قدرت امیدی بزندگی ندارندوبایدهم نداشته باشند.دراین راستا،طوریکه که رسانه های دیداری وشنیداریی عربی- جهانی بازگوکردند،رئیس مخالفان دریمن به علی عبدالله صالح اطمنان دادکه درصورتِ ازقدرت کناررفتن،برایش اطمان میدهم که دریمن بدون محاکمه زندگی نماید.
بحرانی که درجهان اسلام ازلیبی تاافغانستان رافراگرفته است،چیزی نیست جزناکامی نخبه گان سیاسی- فرهنگی- اقتصادی درشکل دهی دولت مدرن ملی.افزون براینکه کشورهای مسلمان بخاطرخودکامگی واستبدادسیاسی-نظامی- مذهبی درایجاددولت مدرن ملی ناکام شده اند،ازبدحادثه،زمانیکه ازدولت مدرن ملی سخن به میان می آید،دوگرایش غالب متشکل اززمام داران ملی گراوبنیادگرایان مذهبی برای پنهان کردن ناتوانی هاوزورگویی هایی سیاسی- ایدئولوژیک خود،واکنش خیره سرانه نشان میدهند.واکنشی که سنجیده وناسنجیده پرسمان نقش غرب وغرب زدگی رابمیان می آورد.چرااین گونه واکنش همیشه درجامعه ی اسلامی منحصرمانده به دیگربخش های جهان سرایت نمی کند.دلیل آن روشن است.باین خاطرکه دولت های مدرن ملی، نخست درغرب به گونه ی دولت های مقتدرِکارآمدغیردموکراتیک که نظریه ی دولت- ملت راکه درآن دولت درگام نخست وملت درگام دوم دارایی اهمیت می باشد،پابه میدان گذاشتند.ودرمرحله ی دوم بودکه نخبه گان سیاسی-فکری- اقتصادی بانیروبخشیدن به جامعه ی مدنی واحزاب ساسی پدیده ی ملت- دولت مدرن راکه درآن ملت اصل ودولت شاخه ی ازآن می باشد،توسعه دادند.درنظریه ی ملت- دولت مدرن که درآن ملت ها،دولت =حکومت راازطریق دموکراتیک وانتخابات آزادبالاوبه زیرمی کشند،ملت هابه پیروی ازنظریه پردازان سیاسی مانندروسو،منتسکیووجان لاک،تقسیم قوا(به مجریه،قضائیه وقانون گذاری)راباخودگردانی قوه ی قضائیه وتوازن قوابمیدان آورده جهان نورارقم زدند.رخ دادِشکوهمندی که خوشبختی ی جوامع غربی راسبب شدواین روزهامشوق مسلمان هاشده است تابابهره برداری ازانقلاب اطلاعاتی ورسانه ی خودکامگی واستبدادسیاسی راپشت سرگذاشته واردجهان نوشوند.
0 comments:
Post a Comment