Friday 18 March 2011

جهانی شدن،بنیادگرایی وملی گرایی افغانی

ابراهیم ورسجی
(2)
زمانیکه ازبنیادگرایی وملی گرایی افغانی سخن به میان می آید،بایدسه نکته را باریزبینی موردمطالعه قرارداد:نخست،وضعیت قبیلگی که بجایی وضعیت قومی نشسته است.دوم،ملی گرایی افغانی بافراترنرفتن ازشرایط قبیلگی،همیشه بجایی دشمنی بادشمن اصلی درسطح منطقه یعنی پاکستان که جویایی برتری خواهی برکشورمامی باشد،بدشمنی وهویت ستیزیی اقوام دیگردردرون کشور،گام برداشته است.گامی که ازیک طرف، درماندگی فرهنگی وازطرف دیگرناآگاهی ازمفهوم ملی گرایی سرزمینی وشرایط ملی وجهانی رانشان میدهد.سوم،حالت مزدوری وسرسپردگی آن به قدرت هایی سلطه گرمنطقه ی وفرامنطقه ی.دررابطه بااصل نخست، بایدیادآورشدکه همان قبیله گرایی که ناآگاهانه درجایی قومیت تکیه زده است،باخودی وناخودی سازی درجامعه ی چندقومی،ازتعصب ونفرت کارمی گیرد.تعصب یعنی احساس عاطفی دررابطه باخودونفرت نسبت به غیرخودکه دیگرقومیت هامی باشند؛نفرت وتعصبی که دامن گیربنیادگرایی افغانی هم شد وتشت رسوایی آن رادرشرایط پساکمونیستی کشور،ازبام تاریخ به گودجغرافیاانداخت.افزون برآن،رخ دادهایی پس ازبرافتادن رژیم دست نشانده ی شوروی درکابل، دوحقیقت تلخ رانمایان ساخت:نخست،شرایط قبیلگی دوام دارِحاکم برکشورودامن زدن به نزاع هایی قبیلگی ونژادی درجهت دوام سلطه توسط حکومت هایی مزدوروضدمردمی نشان دادکه تاچه اندازه رژیم های حاکم برافغانستان،بدون پایگاه مردمی ودست وپابسته دراختیاردیگران قراردا باشتند.دوم،این حقیقت رانیزبرملاساخت که گام برداری ازوضعیت قبیلگی- قومی به سویی وضعیت ملی- سرزمینی نیازمبرم می باشد؛وتازمانیکه کشوربه ملت به معنایی سرزمینی نایل نشود،رهایی ازچنگال استبدادبومی وکهنه ونواستعمارگریی حامی آن، میسرشده نمی تواند.
اگرپیش ازرخ دادهایی برخاسته ازتجاوزاتحادشوروی برکشورما،وضعیت قبیلگی برایی ادامه حکومت هایی خودسروبی منطق سودآوربود،بارخ دادنامبرده وپی آمدهایی ناگوارآن، به منبع پردرآمدبرایی پاکستانی هاکه ازمدت هاپیش درآرزویی چنان فرصتی بودند،مبدل شد.درایجاداین بازارپردرآمدبرایی حلقه های سودجویی پاکستانی،ملی گرایی دروغین وکمونیست هایی افغانی نقش بسیارتعیین کننده ی بازی کردند.به سخن دیگر،ملی گرایی پشتونستان خواه که دروازه ی نزاع باپاکستان رابازکرده بود؛درادامه ی سیاست هایی احمقانه ی آن،کمونیست هاباتوسعه دادن وزارت اقوام وقبایل ومهاجرساختن ملیون هاهم وطن ستم کش مابه پاکستان،دستگاه های درظاهرمجاهدسازودرواقع مجهزگننده ی سربازان مزدورراکه بنام خداناآگاهانه علیه منافع کشورمی رزمیدند،نیرومندترکردند.اگراین موضوع راباین صورت ابرازکنیم که ملی گرایان وکمونیست هایی مزدور،بی خردانه بنیادگرایی مزدورراعلیه دین ووطن مافربه ترکردند،خوب ترحق مطلب اداشده است.پاکستانی هاکه شرایط پردرآمدی برایی آن هافراهم شده بود،باراه اندازیی سیاست تفرقه بیندازوحکومت کن که ازانگلیس هاوبرخوردباقبایل دربخش شمال غرب خودآموخته بودند؛به کمک امریکاوپطرودلارشیخ هایی  عرب که مبارزه باخطرسرخ سرپوش وبهانه برایی آن هافراهم کرده بود؛برایی فربه کردن روحیه ی قبیلگی درزیرنام جهادبه گروه سازی  ازهرقشروقبیله دست زدندتادرفردابه خوبی آن هارادرجهت اهداف ناپاک خوداستعمال کرده بتوانند.
دراین راستا،موفقانه،آن قدرحزب وگروه دشمن ورقیب درجامعه ی آواره ی افغانستانی هاساخته شدکه برایی سال هابه ویران گریی درافغانستان بسنده می نمود.ایران که درآن زمان می خواست بااسلحه ی اسرائیل ازراه کربلابه قدس برسدوشعاربیشتروکارکردکمتری ازخودنشان میداد،فرصت مساعدی برای پاکستانی هافراهم کردتابدون رقیب برایی افغانستان، گروه سازی نماید.باوجودمصروفیت بسیاربرای رسیدن به قدس ازراه کربلا،ایران هم درافغانستان کم نیامدوازمردم شیعه ی کشورماگروه های موردنظرخودراساخت وکوشید درمیان گروه هایی سنی زاده ی مثلث پولی(دلار- ریال وکلدار) هم،گوش های شنوای داشته باشد.به سخن دیگر،گروه های مزدوروبی اختیارافغانی برای تامین اهداف بیگانگان فراوان ساخته شدند.برای نمایش بردگی وغلامی درسطح سردسته هایی جهادی به نمونه هایی زیراشاره می شود:درسال1981میلادی،کنفرانس سران کشورهای اسلامی درشهرطائف، درعربستان برگزارشد.عرفات درآن کنفرانس ازداعیه ی چپ وموضع شوروی دفاع می کرد.رهبران بی شمارجهادی ازپشاوربه طائف سرازیرشدند.درآن گردهمایی،برهبران جهادی نیازبودکه هجوم شوری رابه افغانستان،علیه اسلام معرفی نمایند.ازرهبران جهادی،چندین نفربه عربی قابل فهم آشنایی داشتند.بادیب،نماینده ی رئیس سازمان جاسوسی عربستان درامورمجاهدین تشخیص دادکه سیاف/شمشیرزن که آن وقت معاون رهبری دیگری بودودرسخن گفتن به عربی روان ترمی باشد،بایدسخن رانی نماید.پس ازدعوت بادیب،رهبران به نزاع میان خودپرداختندوهریک مدعی نمایندگی ازمردم بودندومی خواستند سخن رانی کنند.صحنه ازکنترول بیرون می شود.بادیب تصمیم می گیردوهمه رابزندان طائف می اندازدتابه یک سخن ران موافقت نمایند.پس ازشش ساعت زندگی درزندان،رهبران جهادیی افغان پذیرفتندکه سیاف سخن رانی نماید.درهمین روزاست که نام سیاف ازعبدالرسول/بنده ی رسول (که ازنظردینی شرک تلقی می شود)،به عبدالرب رسول سیاف تغییر(ودرواقع،اوازشرک به توحیدمشرف می شود.)می کند.(4)بنگرید!کسانی راکه درمقام رهبریی جهاد/مبارزه ی ضدکمونیستی افغانستان تکیه زده بودند،چنان بی عرضه،نابکاروبی اختیاربودندکه بخاطر مهارکردن روحیه ی قبیلگی وخودخواهی برخاسته ازآن،دیگران آن هارابزندان می اندازندتاسخن ران موردنظرآن هارادرکنفرانس اسلامی گزینش نمایندتاسخن هایی موردنظرگردانندگان راایرادنماید.همین سیاف که نمونه ی برجسته ی بنیادگرایی قبیلگی- افغانی می باشدو هرگزشمشیراودربرابرشوروی ازغلاف بیرون نشد.پس ازبازگشت به پشاور،صدهاملیون دلاربنام جهادبدست آوردوبجای بکاراندازیی پول های کلان علیه شوروی ورژیم وابسته به آن،بادامن زدن به جنگ های درون گروهی ومیان گروهی درحزب وجمعیت، باعث نزاع هاوکشتارهای فراوان درمیدان نبردشد؛و ده سا پس، زمانیکه رژیم کمونیستی ازپای درآمد،به جنگ های مذهبی میان شیعه وسنی درکابل اقدام وهزاران مسلمان رابه سویی نابودی راند.
ازآنجاکه خانواده ی حاکم برعربستان،درمیان آوارگان افغانی به افرادی نیازداشت که بگونه ی داغ وتندروانه علیه خمینی وانقلاب اسلامی ایران که ژئوپلیتیکس منطقه رابرهم زده بود،تبلیغات نمایدودرمیان رهبران جهادی تنهاسیاف ازآن ویژگی برخورداربود.پول های فراوان به شماره ی بانکی اوواریزکرد.برویت اسنادفاش شده درکتاب های"گوست وارز/جنگ های اشباح وجنگ های نامقدس"عربستان،جداازبودجه ی باصطلاح جهادی که به واشنگتن می فرستادوازآنجابه بانک بین المللی کریدیت واعتباردرسویس واریزمی شد؛بانکی که آقاحسن عابدی فردی شارلتان/فریب کاری ازپاکستان، به ریاست آن برگزیده شد.زمانیکه شوروی نیروهایی خودراازافغانستان بیرون کرد،بانک نامبرده فروپاشیدوسرمایه گزاران ساده دل شانزده ملیارددلارزیان برداشتند.آقایی عابدی هم بدون اینکه به کسی حسابی پس بدهد،درسال 1992درکراچی درگذشت وهزاران نفرراازنظرمالی غرق کرد.طرفه اینکه،دربازارمافیای امریکایی-عربی –پاکستانی -افغانی که بخاطرمبارزه علیه شوروی شکل گرفته بود، باستنادازکتاب"دربالاترین سطح،قصه های درونی پایان جنگ سرد"،مافیایی پسینی،ازکمترین مقدارسرمایه گذاریی جهادی- ضدکمونیستی بهره گرفته است.افزون برپول های که عربستان ازطریق بانک یادشده واریز هزینه ی جهادی هامی کرد ،نهاددیگری بنام"هلال احمرسعودی"زیررهبریی شخصی بنام ابوالحسن،درپشاوراداره می شدکه بروایت کتاب"جنگ های نامقدس"ششصدملیون دلاربودجه ی سالانه داشته است.بودجه ی که بخاطرمبارزه علیه انقلاب ایران ومذهب حنفی، مذهب مسلط برافغانستان وگسترش وهابیت به مصرف می رسید.پروژه ی شیخ عبدالله عزام وعرب های که اکنون زیرنام القاعده فعالیت می کنند،به شمول دستگاه وهابی سازی وتفرقه انگیزِ سیاف،بیشترازهمین سرچشمه تمویل می شد.منبع شرم آوری که یک مشت سرمایداران وفئودالان/بزرگ مالکان بی فرهنگ وتازه بدوران رسیده رادرکابل وشهرهایی افغانستان ببارآورد،سرمایداران وبزرگ مالکانی که شعارمحمدی وکارکردابولهبی دارندونفس دین ودین داران وطن ماراکشیدند.برای برآوردجنایت های بی شمارآقایان وشاگردانشان،بهتراست سری به خانه هایی نشیمن آن هادرکابل وشهرها ووزارت شهداومعلولین زده شود؛وزارتی که پس ازویرانی کابل وشمالی ودیگربخش های کشور،توسط جهادوشریعت دورازاخلاق طالبی- پاکستانی وتباه کاری های بی شماریکه اکنون بنام دین وخدادرسراسرکشورماادامه داردوکشوررابدامن فاجعه بدتری دیگری انداخته است؛به یک مرکزآه،رنج وفغان ودرواقع به بزرگترین نمادکارکردضددینی وضدبشریی دین مداران دین سوز،مبدل شده است!
افزون برفریب کاری ومزدوریی ویرانگرانه ی بنیادگرایی قبیلگی درادامه ی مزدوریی ملی گرایی وکمونیسم قبیلگی-افغانی درکشورماکه تنهابه عمق پس ماندگی وشمارشهیدان وزخمی هاافزود، بدترازهمه،دیدگاه وبرخوردابزاریی بادارونوکردربازیی ریاکارانه و تحمیلی برکشورستمزده ی افغانستان می باشد.بطورنمونه،دراگست1990میلادی،یک سال وچندماه پس ازعقب نشینی سربازان ارتش سرخ ازافغانستان،صدام حسین مستبدِعراق، کشورکوچک کویت راباشغال درآورد؛سیاست احمقانه ی که سبب شد،امریکا بادلگرمی بیشترازپیش واردعربستان ودیگرشیخ نشین هایی جنوب خلیج فارس شود.امریکاکه بافروپاشی حکومت شاه درایران، یک متحدنیرومندرادرمنطقه ازدست داده بود،برای کنترول نفت،دست به توسعه طلبی دیگری زد.این توسعه طلبی، زمانیکه بادعوت دستگاه حاکم عربستان به پیاده کردن سربازبرای بقای رژیم درآن کشورهمراه شد،راست یادروغ خشم وغضب بنیادگرایان مذهبی عرب وافغان راعلیه خانواده ی مسلط برریاض، دامن زد.دراین راستا،...اتحادآل سعودوامریکا(دربرابرعراق)راتنهابن لادن محکوم  نکرد؛باوجوداخذملیون هادلار(ازهردوکشور)،حکمتیاروسیاف هم محکوم کردند.سیاف به حیث نخست وزیردولت مجاهدین سخن رانی وآل سعودراضداسلام اعلام کرد.حکومت بوشِ پدر،دیپلومات های خودرابه عربستان وپاکستان اعزام وازآن هاخواست که دست پرورده های خودراکنترول نمایند.درحالیکه دشمنی آن هاباامریکا،غیرازافغانستان، درخاورمیانه تاثیری نداشت.درجریان بحران جاری، احساسات ضدامریکایی - سعودی رادرپاکستان وافغانستان دامن زدند.برای رساندن پیام حکومت عربستان،ترکی فیصل رئیس شبکه ی جاسوسی عربستان، احمدبن بادیب،نماینده ی خوددرامورجهادرابه پاکستان اعزام کرد.زمانیکه اوبه پشاوررسید،به مشکل می توانست خشم وغضب خودراکنترول نماید.اوگفت: زمانیکه ناراحت یاخشمگین شوم کنترول برخودراازدست میدهم.بادیب پسانترابرازکردکه دریک جلسه ی عمومی شرکت کرده بودکه سیاف،سعودی رابخاطرمعامله باامریکامحکوم/سرزنش وامریکاراشیطان می خواند.بادیب به سیاف می گویدکه حالاتوآمدی بمابگویی که دردین خودچه بکنیم؛درحالیکه نام توراتغییردادیم تامسلمان شوی.بادیب ، شخصاسیاف رامخاطب وگفت:تو،خانواده وکشورت را(....)کنم وهمسویی دوران جنگ (علیه کمونیسم)به پایان رسید....طرفه اینکه...دراوایل مارس1991-حوت1368خورشیدی،صدام ازکویت عقب نشینی کرد.سازمان سیاومتحدعربش سازمان جاسوسی عربستان،تانک های تی-55وتی-70ونفربرهای نظامی بازمانده ازارتش عراق درکویت رابه بندرکراچی انتقال ودراختیارآی اس آی گذاشتندتادرجنگ علیه افغانستان (که دیگرنه جنگ، بلکه تباه کاری به شمارمی آمد)موردبهره برداری قرارگیرد.درجنگ های خوست وگردیزکه درپسین روزهایی ماه مارس1991-حمل1370خورشیدی،خوست ازکنترول دولت کابل بیرون وغارت کرده شد،جنگ ابزارهایی نامبرده موردبهره برداری قرارگرفت.(5)
باتوجه به برخوردبنیادگرایان افغانی بارخ دادهایی برخاسته ازاشغال کویت توسط عراق،شرایط افغانستان پس ازاشغال،تمایل رژیم هایی مسکووکابل به حل بحران افغانستان ازراه سازمان ملل،ارسال سلاح های باقی مانده ازعراق درکویت به پاکستان غرض بهره برداری درجنگ های درونی افغانستان، دیگرتوجیهی سنجیده واخلاقی نداشت.ازسوی دیگر،چشم پوشی دولت امریکاوعربستان ازسرزنش کردن رهبران هردوکشورتوسط بنیادگرایان جهادی وخودداریی بوش پدرازکمک به گورباچوف رهبرشوری درجهت ایجادنظام سیاسی پس ازکمونیسم درافغانستان،نشان دادکه امریکایی هاسیاست وبرنامه ی درازمدتی درکشورما داشتندکه مرحله ی آغازین آن درهم اندازیی مجاهدین وبدنام کردن اسلام توسط آن ها درشرایط پساکمونیستی بود.سیاستی که درتطبیق آن، پاکستان وبنیادگرایان جهادی احمقانه یاغرض ورزانه کمک کردند.برای روشنی اندازیی بیشتردرزمینه،ایجاب می کندکه نگاهی به عقب انداخته شود.درتاریخ28قوس1373خورشیدی،ژنرال حمیدگل رئیس پیشین آی اِس آی غرض انجام ماموریتی درظاهرصلحجویانه میان جمعیت وحزب اسلامی،در کابل به سرمی بردودرمهمان خانه ی دولت مجاهدین مهمان بود.درهمان شب،جلسه ی غرض گفت وگوبااوترتیب شده بودکه نویسنده هم حضورداشت.درجریان گفت وگو،فرمانده مسعودازوی پرسان کردکه درسال های جهادبماچه کمکی کردید؟موصوف درپاسخ گفت که بایداین گونه پرسان شودکه چه کمکی نکرده ایم ویادآورشدکه دردوره ی ریاست اودرآی اِس آی، به جمعیتِ استادربانی بیشترازحزبِ حکمتیارکمک صورت گرفته است.باین معناکه مابه ربانی رهبرجمعیت که شماعضوگروه اوبود ید،کمک کردیم،اینکه سهم شمابرای تان نرسیده است نه بما،بلکه به گروه شمامربوط می شود.درآن جلسه، ازاین موضوع هم یادآورشدکه پس ازهرتحویل دهی محموله های اسلحه،ژنرال ضیاءالحق دستورمیدادکه دیپوهایی سازمان های جهادی رابازرسی کنیدکه اسلحه رابداخل افغانستان فرستاده اندیانه.پس ازهربازرسی،روشن می شدکه ربانی اسلحه ی دریافتی رابداخل ارسال وحکمتیاروسیاف در خاک پاکستان ذخیره کرده اند.ذخیره ی اسلحه درداخل پاکستان معنای جزاین نداشت که غیرازجنگ علیه شوروی ورژیم وابسته به آن،جنگ های دیگری هم درذهنیت برخی سردسته هایی جهادی ازهمان آغازپرورده شده بود.جنگ های که پس ازفروپاشی رژیم کمونیستی،طبق گفته ژنرال اخترعبدالرحمن رئیس وقت آی اِس آی که به رئیس سیاگفته بود:" کابل بایدبه آتش کشیده شود"ودرکتاب های"جنگ های اشباح وتلک خرس"نیزآمده است؛براه انداخته شد،وکابل هم به آتش کشیده شد.
درسخنان حمیدگل،جداازپرسمان یادشده،دوموضوع بسیارمهم به نظرمی رسید:نخست،تاکیدبیش ازاندازه ی اوبه خطرناک بودن پروژه ی طالبان.دوم،پیام اوازحکمتیارمبنی براینکه اگرجمعیت باحزب درتقسیم قدرت بگونه پنجاه درصدی توافق نماید،آماده است که به حساب سازمان های پشتون درجنوب رسیدگی نمایدوصراحت کردکه موصوف می گویدسازمان های دیگررانابودمی کند.زمانیکه گفتم  درافغانستان همه گروه هامسلح هستندونابودکردن هیچ گروهی ممکن نیست وبهتراست بجای نابودکردن ازسازش سخن گفته شود.یادآورشدکه شماپالی تیشن/سیاست مدارهستید،پرسمانیکه این هاازآن بدورهستند.اودرواقع،وانموکردکه آقایان به کوچه ی سیاست نرفته اند.باین معناکه ماازهمین نادانی سیاسی سازمان های جهادی بهره برداریی خودرامی کنیم، وخوب هم کرده اند.سخن اودررابطه باخطرناک بودن پروژه ی طالبان ازاین نگاه شیطنت می نمودکه درگفت وگوهای ماه سیپتامبر/سنبله1373خورشیدی دراسلام آباد،یارانش نشان داده بودندکه درجاده ی ریاونفاق تاپایان خط می روندورفتند.ازهمه جالب تراینکه آن زمان ازخطرناک بودن پروژه ی طالبان سخن می گفت وپانزده سال پس، زمانیکه حکومت ناکارآمدکابل درتاریخ11-3-1389خورشیدی،جرگه ی صلح برای پیداکردن راه برقراری آشتی باطالبان رابرگزارکرد؛درهمان روزحمیدگل باجرمن آن لاین که ترجمه ی فارسی آن راافغان پیپرنیزبه نشرسپرد،به نمایندگی ازطالبان یادآورشدکه برگزارکنندگان جرگه خاین ملی هستندوطالبان بایدآن هارامحاکمه واعدام نمایند.
بانگاهی به عقب، بیشترروشن می شودکه امریکایی هاهم به تطبیق چنان برنامه ی ویران گرانه ی که درگام نخست کابل رانشانه گرفته بود؛بخاطردوپرسمان زیر،بی علاقه نبودند:نخست،توان وظرفیت نیروهای جهادی واعتبارشان راکه ازجنگ ضدکمونیسم برخاسته بود؛نابود،وازاسلام درشرایط پساکمونیستی؛ چهره ی تاریک توسط رسانه ها،درسطح جهان ترسیم کرده شود.دوم،پاکستان که به کمک امریکاودلارهای نفتی عربستان درافغانستان نفوذبسیاری پیدا کرده بود،ناتوان ومنفورساخته شود.بطورنمونه،...دراکتوبر1990- میزان1369خورشیدی،شبکه ی افغانی سیا این گونه زنگ خطررابه صدادرآوردکه یک کاروان بزرگ هفت صدنفریی کامیون های نظامی پاکستان با40هزارراکت دوربردازمرزعبوروبه سوی اطراف کابل به حرکت افتاده است.برنامه ی حکمتیاربودکه بزوروباآتش قویی یک جنگ بزرگ که باعث نابودی صدهاشهروندخواهدشد،کابل رابه تسلیم نهایی وادارد.در6اکتوبر،تامسن نماینده ی امریکادرامورمجاهدین بافرماندهان آزادنشست داشت که درآن عبدالحق ونماینده ی مسعودنیزحضورداشتند.حاضرین جلسه هشداردادندکه برنامه ی حکمتیاربدترازجنگ جلال آبادخواهدبود.نماینده ی مخفی، جلسه ی تامسن بافرماندهان رابه واشنگتن گزارش دادوفرماندهان آگاه بودندکه حمله ی نامیمون نظامی تلفات ملکی زیادی ببارآورده وبه زیان مجاهدین تمام وآن هارادرجهان آدم کش معرفی خواهدکرد.عبدالحق تاکید کردکه اگرکابل بدون جانشین سقوط کندآشوب سیاسی گسترده خواهدشدومسعودوفرماندهان دیگری که حکمتیارراه قبول ندارند به جنگ علیه اواقدام خواهندکرد.... گزارش دهم اکتوبرهم رسید....تنهازمانیکه اوکلی یک نامه مخفی ازبوش دریافت کرد.بوش درآن نامه اخطارکردکه اگرآی اِس آی این برنامه درانی رئیس خودرادورنگذارد،بدترین اثرمنفی برروابط پاکستان وامریکاواردخواهدشد!رئیس آی اِس آی موافقت کردکه برنامه ی حمله رالغووکامیون هارابرگرداند.(6)
دراخطاربوش به پاکستان بخاطربرنامه ی حمله به کابل دردوره ی رژیم کمونیستی، پرسمانیکه بسیاردارایی اهمیت به نظرمی رسد؛این است که چرارئیس جمهورامریکاازحمله درآن زمان به کابل ممانعت کرد؛اماازحملات همانندحتی بیشتروهراسناکترازآن بر کابل دردوره ی دولت اسلامی مجاهدین که بازهم برنامه ریز اصلی پاکستانی هابودند،جلوگیری نکرد؟پاسخ این پرسش رازمانی به روشنی می توان دریافت که کتاب ارزشمندنفیس مصدق احمد،بنام"جنگ علیه حقیقت"که درآن، بوش پدر، خودش یکی ازپایه گذاران سازمانِ تروریستی بیت المقدس می باشد،موردمطالعه قرارگیرد؛وهمچنان،به گفته ی نوام چامسکی نویسنده ی شناخته شده امریکایی؛به ترورصدهاکشیش مبارزوابسته به الهیات رهایی بخش درامریکایی لاتین دردوره ی ریگان، فرمانده بوش، دقت شود.ویلیام کیسی رئیس سیادردوره ی اشغال افغانستان توسط شوروی، تاکیدمی کردکه اسلام سیاسی ومسیحیت بایددربرابرکمونیسم که بنیان بی خدای دارد،متحدانه مبارزه نمایند.دراین سخن،منظورنامبرده ازاسلام سیاسی ومسیحیت همان مسلمان هاومسیحی های می باشندکه منافع شوروی رابه چالش می کشند.ورنه،احزاب اسلامی که مخالفت بامستبدان موردتائیدامریکاراوظیفه ی اصلی خوددرجهان اسلام می پندارند،دشمن شمرده می شوند؛ودرکشورهایی مسیحی امریکایی لاتین؛ کشیش های که درجهت منافع توده هادربرابرمستبدان خودسرنظامی متحدامریکامی رزمیدند،بایدبه جوخه هایی اعدام سپرده شوند.
ازاین رو،زمانیکه مجاهدین یااسلام سیاسی درکابل به قدرت رسیدند،بادلارهای نفتی عرب ها،برنامه ریزیی رذیلانه ی سازمان جاسوسی پاکستان ورضایت امریکا،تندروترین شاخه ی آن موردپشتیبانی وبه آتش کشیدن کابل، تشویق شد.جالب این است که درجنگ های تباه کارانه درکابل،سیاف وحکمتیاردونفری که پیاده شدن ارتش امریکادرعربستان رامحکوم کرده بودند؛اکنون اولی، درباره ی حضورهمان ارتش درکابل مهرسکوت به لب زده؛ودومی،گاهی شعارهایی دروغین علیه حضورنیروهایی بیرونی درکشوروگاهی هم برای معامله گری،به اعلامیه هایی سازش کارانه واعزام هیئت هابه کابل، دست می زند.طرفه اینکه،آن زمان، یعنی دوران اوج جنگ هادرراستایی ویرانی مرکزکشور،یکی درکابل، ودیگری، دربیرون آن موضع گرفته،اهداف بنیادگرایانه ی خودرابه پیش می بردند.باوجودجدایی سنگرها،هردوازجنگ افروزیی میان قومی ومیان مذهبی واجرایی شریعت به شیوه ی خود دفاع می کردند؛شریعتی که باک ندارداگرمدعیان راه اندازیی آن،هزاران مسلمان رابخاک وخون بکشند.درحالیکه حکمتیارازچهارآسیاب باشیلیک موشک وتوپ به تطبیق شریعت درکابل می پرداخت ومسعودکه اکنون مرحوم شده است، باعین پاسخ، شریعت رابه منطقه ی زیرفرمان رقیب می فرستاد.نقش سیاف به حیث یک بنیادگرایی داغ، درمبارزه باموسیقی،حقوق زنان،تشدیدجنگ میان جمعیت وحزب وکشتن شیعه های هزاره درکابل، بسیاربرجسته می نمود.دررابطه باشریعت خواهی سیاف،احمدرشید،نویسنده ی پاکستانی نظرجالبی داردکه درزیرارائه می شود:سیاف که به عربی وانگلیسی می تواندسخن بگوید.همواره مردم رامی ترساند.اودرپغمان دربیرون کابل زندگی می کند،جای که ملیشه ها/سربازان روزمزداوشریعت اسلامی رابه شیوه ی سخت گیرانه تطبیق می کنندومرتب درغرب کابل ظاهرشده به تجاوزبه زنان وچپاول خانه هامی پردازند.اوازاولین جنگ سالاران اتحادشمال می باشدکه درفهرست معاش بگیران سازمان سیا(شبکه ی جاسوسی امریکا)درآمد.به گفته گیری شرون،جاسوس سیا،اوپس ازیازدهم سیپتامبریک صدهزاردلاربه سیاف پرداخته است.سفیران اتحادیه ی روپا،بمن(احمدرشید)،گفتندکه خلیلزاد،درجریان لویه جرگه/شورایی بزرگِ تدوین وتصویب قانون اساسی پنهانی باسیاف براین مبنامعامله کردکه اگراکنون وپسانتردردیگرجبهه هاامتیازبدهد،بعداًدرتعیین قضات دیوان عالی نقش خواهدداشت.ازاین رو،سیاف درجریان لویه جرگه بسیارقوی برآمدکرد....ازنظرامریکایی هااویک بنیادگراوازخودآن هابود.(7)
دراین بخش ازنوشته،شایداین پرسش به میان بیایدکه چراازاستادربانی دربازیی بنیادگرایانه ی افغانستان یادآوری نشده است،پرسشی که پاسخ آن ضروری به نظرمی رسد.برایی پاسخ باین پرسش،ایجاب می کندکه  توضیحی هرچندکوتاه درباره ی پدیده ی بنیادگرایی داده شود.ازآنجاکه بنیادگرایی یک پدیده ی برخاسته درفرهنگ مسیحیت می باشد،ودرآن دین آسمانی برآمدن بنیادگرایی زمانی ضرورت مبرم شدکه درپسین دهه های سده ی نزدهم این اندیشه درغرب بویژه امریکاقدبرافراشت که"انجیل"کنونی کتاب مقدس مسیحی ها،همان کتابی نیست که به حضرت مسیح علیه السلام، فرودآمده بود.باطرح چنان پرسشی، بنیادمسیحیت به چالش کشیده شد،چالشی که درواکنش به آن، فندمنتلیزم/بنیادگرایی یادفاع ازبینادهادرآغازسده ی بیستم دراستان کالیفورنیایی امریکا،بمیان آمد.ازآنجاکه درجهان اسلام،تاکنون،هیچ شک وگمانی درباره ی اصالت قرآن بوجودنیامده است.بنابرآن،کاربردواژه ی بنیادگرایی درجامعه ی اسلامی، درست به نظرنمی رسد.اما،دراین رابطه، بایدروشنی انداخت که درجهان مسیحیت ویهودیت گروه هایی بنیادگرایی مذهبی، ویژگی هایی مانند:جنگ طلبی،خشونت،زورگویی،تحمیل اندیشه بزور،نپذیرفتن گروه هایی مخالف،هراس افگنی ونابودکردن فیزیکی مخالفان و...راکه نمونه ی کاریی آن درسیاست، جورج بوش،دیک چینی،تونی بلیرورهبران اسرائیل ازبن گوریون تانتانیاهو،ونمونه ی مذهبی وبی ادب ترآن درصف کشیش ها،تیری جونزکشیش امریکایی می باشدکه تصمیم داشت دریازدهم سیپتامبرسال 2010سنبله1389 قرآن رابه آتش بکشد،نمادهایی بنیادگرایی مسیحی و یهودی به شمارمی آیند.تاجای که به کاربردواژه ی بنیادگرایی به احزاب،شخصیت هاودولت هادرکشورهایی اسلامی پیوندپیدامی کند،موضوع،رابطه باخصلت هایی یادشده داردکه یهودی- مسیحی ومسلمان نمی خواهدومی تواندبهرفردونهادوطرزفکری کاربردپیداکند.ازاین رو،کاربردواژه ی بنیادگرایی نمی تواندبه شخص استادربانی وگروهی زیرفرمانش چسپش داشته باشد.
ازآنجاکه بنیادگرایی وملی گرایی افغانی درساختارقبیلگی ومذهب قبیله زده ی خودفرومانده است،وازفقرتاریخی ودرماندگی فرهنگی رنج می برد؛وبخاطرهمین رنج نمی تواندحقیقت رادرپرتوشرایط نوین ملی وبین المللی شناسایی وخودراباآن عیارنماید.ناتوانی درشناخت حقیقت وشرایط نوین منطقه ی وجهانی تنهاویژه ی بنیادگرایی وملی گرایی افغانی نیست،بلکه ترکیبی ازقبیله گرایی وبنیادگرایی عربی درشخص قذافی مانندِهمتاهایی افغانش کنارهم آمده اند. ازاین رو،بخاطری که ازکاروان پس نمانده باشد،ویرانگریی همفکران افغان خودرادرلیبی تکرارمی کند.رخ دادهایی سه هفته ی گذشته درلیبی نشان میدهندکه قذافی درتوحش وتباه کاری می تواندچندین گام ازپل پت کمبودیاوپل پت هایی افغانستان، پیش تربگذارد.بطورنمونه،سربازانش درشهرهایی راس لنوف والزاویه،پس ازکشتاروتباه کاری هایی بی شمار به اعتراض کننده هامی گفتندکه امروزاینجاوفرداآنجا،یعنی بنغازی، شمارامی کشیم.وخودش، روزپنجشنبه26حوت -1389،اعلام کردکه نیروهای زیرفرمانش فردابه بنغازی می رسندورحم وشفقتی درمیان نخواهدبود!درعین روز، بخاطرجلوگیری ازکشتارمردم لیبی توسط قذافی،شورایی امنیت سازمان ملل متحد،قلمروآن کشوررامنطقه پروازممنوع اعلام کرد.تصمیمی که اگربه بازداشتن قذافی وباندوحشی اوازکشتارمردم لیبی منحصرشودوبه پرسمان سیاسی آن کشوردررابطه باسرنوشت سیاسی آن دست بردنزند؛اقدام نیکو،ورنه،بازهم به حیث نتیجه ی کارکردهایی ضدانسانی ووحشیانه ی قدافی، دروازه ی دست اندازی هایی بیرونی رادرامورلیبی بازمی کند.این که تصمیم نامبرده درکوتاه مدت وبلندمدت تاچه حد دربرگیرنده ی منافع مردم لیبی می باشد،پاسخ راتاریخ خواهدداد.اما،درشرایط کنونی وظیفه ی جامعه ی جهانی می باشدکه ازهرراهی جلوکشتارمردم بی گناه لیبی رابگیرد.ازاین نگاه که بنیادگرایی های قبیلگی-مذهبی بیشتربه قدرت ومسخ حقیقت می اندیشند،به تباهی کشورهایی خودبوسیله ی هرنیرویی چه خودی وچه بیگانه آهی نمی کشند،به گونه ی که درافغانستان نه کشیدند.درادامه ی تناقض گویی،مسخ حقیقت  ،تبلیغات دروغین وبلندپروازانه که همواره شیوه ی قذافی وهم ترازانش می باشد.پس ازتصویب قراردادِپروازممنوع برفضایی لیبی،توسط سازمان ملل متحد.دوازده ساعت پس ازآن، دوصدایی مختلف درتریپولی پایتخت لیبی بلندشد:نخست،وزیرخارجه ی آن کشورباپذیرش یک بندقراردادنامبرده،اعلام آتش بس کرد،آتش بسی که معلوم نیست باکدام طرف صورت می گیرد؟دربحران لیبی،دوطرف وجوددارد:حکومت قذافی که به کشتارمردم خوددست یازیده است ومردم بی سلاح که توسط آدم کشان اواززمین وهواموردحمله وکشتار قرارگرفته اند.دوم، سیف الاسلام،فرزندقذافی،اعلام کردکه دولت پدرش نه علیه مردم،بلکه علیه تروریست هامی جنگد. تروریست های که برایی آزادی،عزت نفسِ مردم که توسط دیکتاتورهازخم برداشته است وبهبودشرایط زندگی اجتماعی- اقتصادی وسیاسی  مردم خودمبارزه می کنند،ودرایران هم که رهبرورژیمی مانندلیبی دارد،فتنه گران، ورهبران شان سران فتنه نامیده می شوند.واکنش زودهنگام قذافی به قراردادسازمان ملل، به فرصت طلبی،بی اصولی،حماقت وبی اطمنانی نسبت به آینده که ویژه ی همه بنیادگرایان مذهبی- قبیلگی می باشد،رابطه دارد.بطورنمونه،زمانیکه درسال2003،رژیم صدام حسین،توسط بوش وبلیر،دوبنیادگرایی زورمندبرانداخته شد،قذافی گمان کردکه درنوبت پسین،ایستاده است.ازاین رو،درتماس باواشنگتن ولندن ونمایش چندپرزه آهنِ تکه پاره مبنی براینکه ازبرنامه اتومی خودکه هرگزوجودبیرونی نداشت،دست برداشته است وبااذعان به براندازیی هواپیمایی امریکایی درسال1988،برفرازلاکربی درخاک انگلیس،خون بهایی قربانیان راپرداخت.افزون برآن،ازمعامله ی سیاه وپنهانی ی او،بابی پی/شرکت نفت انگلیس، شماری بسیاری ازتحلیل گران آگاهی دارند؛وممکن است  ویکی لیکس، درادامه ی فاش سازیی پلشتی وسیاه کاریی سیاست مداران، به آشکارکردن آن نیز بپردازد.
دررابطه باتصمیم شورایی امنیت سازمان ملل،مبنی برممنوع اعلام کردن پروازهواپیماهادرقلمروهوایی لیبی،موضع رژیم آخوندیی ایران بسیارجالب به نظرمی رسد.نماینده ی رژیم نامبرده،درسازمان ملل،بدون اینکه ازکشورویژه ی نام ببردیاکشتارمردم توسط قذافی راسرزنش کند،چنین ابرازکردکه اکنون زمان آن رسیده است که کشورهایی بزرگ منطقه به کشتارمردم لیبی بپردازند.اگربه بیانیه ی نماینده ی رژیم آخوندی نظری انداخته شود،روشن می شودکه بجای کشورهایی غربی که بازی گراصلی می باشند،به انتقادغیرمستقیم ازجامعه ی عرب که ازسازمان ملل درزمینه حمایت می کند،پرداخته است.موضع مبهم،بی پایه وبی ارزشی که نه بدردقذافی می خوردونه بدردمردم لیبی که قربانی خشونت های هراسناک رژیم وحشی حاکم برخودشده اند. دراین بازیی ناکام بنیادگرایی هایی قبیلگی-مذهبی،بنیادگرایی فرسوده،آخوندی وخشن ایران بیشترازهمتایانش ازدرک شرایط ملی وجهانی بویژه ضدمردمی وضدارزشی شدن خودش عاجزمانده وبرایی سرپوش گذاشتن برناتوانی هایی خود،به زور،کشتارمخالفان،دروغ گویی ومسخ حقیقت روی آورده است.اگرقذافی ی قبیله گراوگاهی بنیادگراوهمتایان افغانِ هم ترازش بخاطرپس ماندگی فکری ووضعیت ویژه ی ایلی حاکم برجامعه شان، حق دارندجهان ورخ دادهایی آن راازعینگ قبیله وبینش تنگ مذهبِ قدرت زده ی خودنظاره کنند،حق باآن هااست.اما،این گونه نگرش درکشوری مانندایران به هیچ صورت، توجیه پذیرنمی باشد.برای اینکه، به مسخ حقیقت ودورویی رژیم ایران بیشترپی ببریم،بهتراست نگاهی به برداشت،واکنش وتبلیغات جمهوریی اسلامی راجع به تحولات خاورمیانه، انداخته شود.دراین زمینه،کریم سجادپور می نویسد:واکنش رسمی حکومت ایران به موج اعتراضات وقیام هادرکشورهای عربی درماه های اول سال2011-جدی ودلو1389خورشیدی،نشان میدهدکه دربطن استراتژی حکومت اسلامی درمنطقه ی خاورمیانه یک نوع اهانت وتحقیرپنهان دربرخوردباشعور،استقلال وکامیابی اعراب نهفته است.آنچه که برای بسیاری ازایرانیانِ نسل جوان مبارزه ی آشنابرای عدالت،بهبودشرایط اقتصادی وآزادی ازقیدحکومت های دیکتاتوری است،ازسوی حکومت اسلامی ایران به عنوان عرصه ی برای تبلیغ مدل ایرانی حکومت موردبهره قرارگرفته واین حوادث انقلاب اسلامی اعراب علیه امریکاواسرائیل جلوه داده می شود.دلیل این توهم حکومت ایران راباید درفاصله ی نسل هاجویاشد.جناح حاکم به ایدئولوژیی خمینی چسپیده است....اماتغییرات پرشتاب جمعیتی درسطح کشورهای خاورمیانه،نسل پرشماری ازجوانان رابه میدان آورده است که بی عدالتی هاوانقیادموجودرادرجوامع خودنه محصول دخالت های استعماروامپریالیسم،بلکه نتیجه ی سیاست هاوساختارحکومت های خودمیدانند.
احیای مصردربرابرتوسعه طلبی ایران درکشورهای سنی عرب،سدی محکمی ایجادخواهدکرد.اگرمصربتواندیک نمونه ی دموکراتیک رابراساس تلفیق کثرت گرای،تساهل ورفاه اقتصادی بناکند،الگوی ایران که دچارناکارآمدی اقتصادی وبرستیزه جوی استوارشده است،درافکارعمومی عربی ازکارمی افتد.ایرانی های ساده لوح فریب مدینه ی فاضله ی اسلامی راخورده اند!ایران ازنفت ومذهب عوام زده بهره می گیرد.واکنش شدیدآن دربرابرمخالفان نشان دادکه به بقای خوداطمنان ندارد.ازسقوط حکومت های مصروتونس بنام رژیم های فاسد،سرکوبگروناکارآمدابرازخوشحالی کرده است،ولی حقیقت این است که براساس آمارهای بانک جهانی،فریدام هاوس/خانه ی آزادی وسازمان شفافیت بین المللی،حکومت ایران ازهرلحاظ ازمصروتونس بدتراست.این سخن که به لینن نسبت داده می شود،به خوبی تغییرات بنیادی فعلی درخاورمیانه رابیان می کند:"گاهی دهه ها ازپی یک دیگرمی روندوهیچ تغییری روی نمی دهدولی گاهی طی چندهفته اتفاقاتی باندازه ی چنددهه روی میدهد."خیزش وقیام های خاورمیانه ممکن است به پایان خودنرسند؛همان گونه که تاریخ بارهانشان داده است.نمونه ی برجسته ی آن ایران 1979-1357است.اقلیت های که ازنظرسازماندهی بمراتب ازدیگران بهترهستندوحاضرندازخشونت استفاده کنند.معمولاًباایجادهراس ومرعوب کردن اکثریت منفعل می توانندبقدرت دست یابند.(8)موضع ایران دررابطه با خیزش های دموکراتیک وآزادی خواهِ جهان عرب که برتحریف ومسخ حقیقت دردرون وبیرون این کشوربناشده است، تنهاموقف رژیم بنیادگرای آخوندی نیست،بلکه باتفاق آراء ازموضع همه ی بنیادگرایان مذهبی،ایدئولوژیکی ونژادی درگوشه وکنارجهان نمایندگی می کند.این گونه موضع گیریی تحریف آمیزودروغ پرورزمانیکه به ملی گرایی وبنیادگرایی افغانی می رسد،چندگام ازهم مسلکان خوداگرپیشترنگذارد،پس ترنمی گذارد.

0 comments:

Post a Comment