shabestari 136 119 پیرامون اسلام و دموکراسی / مجتهد شبستریبه اعتقاد من نهاد دین و سیاست دو نهاد متفاوت با وظایف و عملکرد متفاوتند و این دلیل جدا بودن آنهاست. این بدان معنا نیست که تمایلات مذهبی فرد نمیتواند سبب ایجاد انگیزش اخلاقی در فعالیت سیاسی او شود. این ممکن است
***
بنا به دعوت موسسه Adnawerstiftung در برلین مجتهد شبستری در ژوئن ۲۰۱۲ در دانشکده الهیات پروتستان برلین و آکادمی ادیان جهان در هامبورگ حضور یافت و درباره اسلام و دموکراسی سخنرانی کرد و با دانشجویان آن دانشکدهها در آن باره به گفتگو نشست. متن آن سخنرانی به زودی در قرائت منتشر خواهد شد.
در همان سفر خبرنگار یکی از رادیوهای فرهنگی آلمان نیز با وی درباره اسلام و دموکراسی گفتگویی به عمل آورد. این گفتگو به زبان آلمانی انجام شد. چند روز پیش سایت جرس و پارهای از سایتهای دیگر به نقل از «رادیو کوچه» ترجمهای فارسی از متن آلمانی گفتگو را که در سایت «قنطره» (Qantara.de) منتشر شده به اطلاع خوانندگان رساندند. با مطالعه ترجمه فارسی و تطبیق آن با متن آلمانی که در قنطره انتشار یافته معلوم شد در ترجمه فارسی نه تنها دو بار مطلبی به متن اضافه شده که در متن آلمانی نیست بلکه اشتباهات ترجمهای نیز اتفاق افتاده است.
«قرائت» بدینوسیله متن تصحیح شده ترجمه فارسی را در اختیار علاقمندان میگذارد و انتظار دارد سایتهای علاقمند این متن تصحیح شده را نشر دهند.
متن گفتگو
شما میگویید که اسلام یک دین است و نه یک برنامه سیاسی. اما بسیاری از علمای اسلامی اعتقاد دارند جدایی دین از حکومت یا سیاست ممکن نیست. آیا فکر میکنید آنها اشتباه میکنند؟
میتوان از دین پارهای نورمهای اخلاقی به دست آورد و آنها را در سیاست مراعات کرد اما نمیتوان از دین برنامه سیاسی برای رسیدن به اهداف اجتماعی مشخص به دست آورد. به اعتقاد من دین رابطه میان انسان و خداست. انسان با خدایش حرف میزند، خدا به او گوش میدهد و این منجر به تعالی معنوی انسان میشود. به این دلیل است که دین نمیتواند تبدیل به یک برنامه سیاسی شود.
پس شما به صورت کامل به جدایی دین از سیاست اعتقاد دارید. دیدگاهی که در بین علمای اسلامی معمول نیست.
به اعتقاد من نهاد دین و سیاست دو نهاد متفاوت با وظایف و عملکرد متفاوتند و این دلیل جدا بودن آنهاست. این بدان معنا نیست که تمایلات مذهبی فرد نمیتواند سبب ایجاد انگیزش اخلاقی در فعالیت سیاسی او شود. این ممکن است. با این تفسیر من به جدایی دین از سیاست اعتقاد ندارم. اما نهاد دین و نهاد سیاست باید از هم جدا نگه داشته شوند. اگرچه آنها میتوانند و باید با هم همکاری داشته باشند.
علمای اسلامی مبنای نظر خود را قرآن و سنت میدانند. استدلال شما بر چه پایهای است؟
این چیزی نیست که بشود از قرآن یا سنت نتیجه گرفت. این تقسیمبندی مربوط به زمانه ماست. در این دوران این دو نهاد از هم جدا شدهاند و این خواسته شخص خاصی نبوده. آنچه امروز ما به عنوان دو نهاد سیاست و دین از آنها نام میبریم در زمان پیامبر وجود نداشت. در آن دوران سیاست و دین تقریبا در همه جای دنیا به شکل پیچیدهای با هم آمیخته بود. شیوه زندگی در مکه و مدینه بسیار ساده بود. آنچه در آن دوران رخ داد نمیتواند الگویی برای دنیای امروز باشد. امروزه مسلمانان در یک سیستم اجتماعی عقلانی با تنوع نهادهای مختلف زندگی میکنند. بنابرین ما نیاز به یک برنامه مناسب داریم. این چیزی نیست که بتوان آن را از قرآن استخراج کرد.
اسلام در طول دوران طلایی خود به مباحث پلورالیستی و چالشی معروف بود. اما امروز در بسیاری از کشورهای اسلامی شرایط عوض شده. آزادی تفکر بسیار کم شده. برای افزایش این آزادی در کشورهای اسلامی چه باید کرد؟
پاسخ سوال به توسعه سیاسی برمیگردد. به اینکه آیا آدمها به آن اندازه از توسعه سیاسی رسیدهاند که مفهوم آزادی را درک کنند و آن را مطالبه کنند؟ اگر به آنجا برسیم آزادی عقیده تامین میشود. امروزه گرایش به آزادی در کشورهای اسلامی افزایش یافته اما اینکه چرا این آزادی نهادینه نشده موضوع دیگری است که به موانع سیاسی و سیستم دولتها در این کشورها برمیگردد و بیش از همه یک مشکل فرهنگی است که چندان مرتبط با اسلام یا دین به صورت عمومی نیست. متاسفانه این مشکل ریشه در توسعه نیافتگی فرهنگی ما دارد.
فعالان جنبشهای عربی در داخل و خارج از این کشورها با امید به دستیابی به دموکراسی در عرصه حضور یافتهاند. اما مخالفین آنها اعتقاد دارند که اسلام از اساس با دموکراسی مخالف است…
سوال درست اینست: «آیا مسلمانان دموکراسی میخواهند؟». این سوال که آیا اسلام و دموکراسی با هم سازگاری دارند سوال غلطی است. اگر مسلمانان دموکراسی بخواهند آنوقت تفسیری از اسلام را که با دموکراسی سازگار باشد خواهند یافت. و اگر دموکراسی نخواهند چنین تفسیری را نخواهند یافت. اسلام هم همانند سایر ادیان وابسته به تفسیر است. مفسران هستند که تصمیم میگیرند دین را چگونه تفسیر کنند. با چه اهدافی و با چه روشهایی. وقتی مفسر فردی فرهیخته باشد که دنبال آزادی، دموکراسی و حقوق بشر است دینش را در چنین چارچوبی تفسیر خواهد کرد.
آنهایی که اسلام را با دموکراسی سازگار نمیدانند اساس ادعاشان بر اساس فهم سنتی از اسلام است که خدا را مرجع نهائی میداند. در حالیکه در دموکراسی مرجع نهائی از آن مردم است. این دو جایگاه چگونه با هم سازگار میشوند؟
در آلمان حزبی وجود دارد به نام «دموکراتیک مسیحی.» آیا از نظر این حزب خدا مرجع نهائی نیست؟ با این حال آلمانیها در یک کشور دموکراتیک زندگی میکنند. نمیتوان گفت اگر یک فرد یا یک ملت خدا را مرجع نهائی دانستند این به این معناست که آنها با دموکراسی ضدیت دارند. چرا باید اینگونه باشد؟ انسان میتواند خدا را به عنوان برترین مرجع بشناسد اما در زندگی اجتماعی بگوید: «بله، من آزادم، تو آزادی و همه انسانها آزادند.» این مربوط به بحث آزادی در میان انسانهاست نه آزادی میان خدا و انسان. آزادی و دموکراسی مستلزم وجود نظمی ویژه در میان انسانها است. این موضوع هیچ ارتباطی به جایگاه خداوند به عنوان مرجع برتر ندارد. این بحث که اگر خدا مرجع برتر است پس دموکراسی وجود ندارد یک سوء استفاده است. این بحث اساسا غلط است.
آیا از اسلام برای مقاصد سیاسی سواستفاده میشود؟
هر دینی غیر از اسلام هم ممکن است مورد سواستفاده قرار گیرد. از مسیحیت و سایر ادیان هم سوئ استفاده شده است. اما مسئله ما این است که نباید اجازه دهیم اسلام مورد سواستفاده دیکتاتورها قرار گیرد.
قوانین شریعت اسلامی چه نقشی در تحقق دموکراسی دارند؟
اروپاییها تمایل دارند به قوانین اسلام به عنوان یک مفهوم جامد بنگرند. اما شریعت اسلامی ماهیت جامد و غیرمتغیر ندارد. بر اساس شرایط زمانه فقها اجازه صدور فتوا دارند. این فقها وقتی آزاداندیش باشند میتوانند قوانین فعلی اسلامی را به گونهای تفسیر کنند که مانع تحقق دموکراسی نباشد. ما میتوانیم در قرآن، شریعت و سنت مشوقهائی هم برای ایجاد یک سیستم دموکراتیک پیدا کنیم.
از بیرون به نظر میرسد که ایران یک کشور بسیار مذهبی است. اما اگر شما از نزدیک به موضوع نگاه کنید احساس میکنید ایرانیهای زیادی در زندگی خصوصی خود در حال دور شدن از دین هستند. جامعه امروز ایران چقدر مذهبی است؟
پاسخ سوال بستگی به این دارد که شما چه تفسیری از دین و باور به آن دارید. اعتقاد یک عارف با اعتقاد یک فیلسوف و اعتقاد یک عالم دینی فرق دارد .در مجموع من فکر نمیکنم که مردم ایران دیگر اعتقادی به دین ندارند. حقیقت اینست که بعضی از افراد شاهد تجربههای وحشتناکی بودهاند که به نام دین رخ داده و این سبب شده دین را رها کنند. اما باور ندارم که این موضوع شامل بیشتر مردم ایران میشود. شکل اعتقاد با گذشت زمان تغییر میکند. خیلیها در ایران به سوی دین عرفانی رفتهاند. به عقیده من امروز باورهای دینی ضعیفتر از ۴۰ یا ۵۰ سال قبل نیست. برای خیلی از آدمها دین تبدیل به یک موضوع شخصی و خصوصی شده است.
وب سایت مجتهد شبستری
یکشنبه ۲۲ مرداد
0 comments:
Post a Comment