Tuesday, 29 July 2014

مبناهای تئوریک داعِش

تاریخ انتشار: ۰۲ مرداد ۱۳۹۳, ساعت ۱۲:۰۰ قبل از ظهر
محمد مجتهد شبستری
اگر از داعش بپرسیم مبناهای تئوریک شما چیست؟ در پاسخ ما حداقل مبناهای کلامی و فقهی زیرا برخواهند شمرد:


اگر از داعش بپرسیم مبناهای تئوریک شما چیست؟ در پاسخ ما حداقل مبناهای کلامی و فقهی زیرا برخواهند شمرد:

۱- خداوند از طریق قرآن و حدیث، اوامر و نواهی ثابت و ابدی خود را به همۀ انسان‌ها ابلاغ نموده و بر آنان واجب کرده در همه عصرها و در همه قلمرو زندگی فردی و اجتماعی بدون استثنا آنها را به کار بندند.


۲- در عصر حاضر ما مسلمانان از سوی خدا مکلف هستیم تا حکومت (خلافت اسلامی) تشکیل دهیم و احکام خداوند را که در ابواب مختلف فقه اسلامی مسطور است و از کتاب و سنت استنباط شده در روی زمین اجرا کنیم.


۳- ما در تشخیص این وظیفه شرعی و تکلیف الهی «مجتهد» هستیم، این تشخیص برای ما «حجت» است و بر مجتهد جایز نیست از تشخیص شرعی خود تخلف کند. اگر همه جهانیان هم با ما مخالفت کنند ما مجاز نیستیم از این حکم شرعی سرپیچی کنیم.


۴- هرکس و هر گروه و هر دولت در برابر ما بایستد ما شرعاً مکلفیم تا حد جنگیدن، با آنان مقابله کنیم تا همه موانع را که سد راه اجرای احکام الهی شده اند از میان برداریم.


۵- ما با تکیه بر این مبناهای تئوریک، عملاً به تأسیس حکومت و اجرای احکام الهی پرداخته‌ایم. همه اقدامات ما از تأسیس خلافت تا خانه‌نشین کردن زنان تا جزیه گرفتن از مسیحیان و تا کشتن اسیران جنگی و ... توجیهات فقهی مسلم دارد.


***


آنچه در جهان حاضر همۀ عقلای عالم را دچار وحشت و اضطراب و تأسف می‌کند خطر مقبول افتادن و شیوع همین مدعاهای تئوریک است. این مدعاها اجازه می‌دهند هرچند وقت یکبار، اینجا و آنجای جهان افراد و گروه‌هایی سربلند کنند و بنام خدا یا هر عنوان دیگر صلح جهانی و همه تنظیمات بین المللی را نابود کنند و همۀ نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه‌ها را منهدم سازند، همه جا را به خاک و خون بکشند و خشونت کور و ظلمت سیاسی محض را جانشین همه محاسبات عقلانی و عقلائی در باب سیاست کنند.


حال پادزهر تئوریک این مبناهای تئوریک خطرناک چیست؟ در چهارچوب کلام‌ها و فقه‌های رسمی اسلامی این مبناها پادزهر تئوریک ندارد چون همه آنها در چهارچوب همان کلام و فقه مطرح شده‌اند و قابل توجیه هستند. پادزهر تئوریک در این باب فقط و فقط به رسمیت شناختن «حقوق بشر» است. به رسمیت شناختن این مبنا که در جهان حاضر هیچ انسانی و هیچ گروهی حق ندارد به نام خدا و یا هر عنوان دیگر با قهر و غلبه قیام کند و نظم سیاسی جامعه‌ها و حکومت آنها را در دست بگیرد و یا بر خلاف رأی اکثریت با استبداد و اختناق آن را در دست خود نگاه دارد. تأسیس نظم سیاسی و تعیین قواعد آن و اعمال قدرت سیاسی و حفظ آن، حقوق فرد فرد انسان‌های هرجامعه است و لاغیر. اینها حقوق بشر است از آن نظر که بشر است و در همه جهان و همه جامعه‌ها باید به رسمیت شناخته شوند.


«حقانیت» حقوق بشر در جهان حاضر ناشی از همین پادزهر بودن تئوریک آن است. اما کلام و فقه رسمی اسلام برای مقابله با آن مبناهای خطرناک نه تنها فقیر است، بلکه بستر ساز پیدایش داعِش‌ها و داعشیان است. همین «حقوق بشر» است که الهی دانان و فقیهان اسلام باید آن را به رسمیت بشناسند و فرهنگ اسلام و مسلمانی را با این اقدام تاریخ ساز توان زیستن و بالیدن در جهان حاضر ببخشند. این است رسالت انسانی و دینی تاریخی ما مسلمانان در عصر حاضر.

منبع: وب سایت نویسنده

Sunday, 27 July 2014

نظریه ی حکومت وحدت ملی خوب است؛اماعملی ساختن آن توجه جدی رامی طلبد


ابراهیم ورسجی
5-5-1393
این مقاله درسه بخش تهیه شده است:نخست،بحثی درباره ی دولت وحدت ملی ولازمه های آن.دوم،آیاهردوکاندید ریاست جمهوری ودسته هایشان می توانند دولت وحدت ملی تشکیل دهند؟ سوم،نقش اکثریت خاموش یابیشتراز65 درصد مردمی که اصلن درانتخابات شرکت نکرده اند وبه حکومت کنونی وکاندیدها باوری ندارند چیست وکاندیدها چگونه می توانند درقالب دولت وحدت ملی خواست آن ها رابرآورده نمایند؟ دررابطه به اصل نخست، باید بحث راچنین آغازکرد:پس ازآنکه، کرزی وکمیسیون انتخاباتی- حکومتی اش باتقلب گسترده تشت رسوائی حکومت وانتخابات دوردوم ریاست جمهوری را ازبام تاریخ بزباله دان جغرافیا انداختند وطرفداران دکترعبدالله دست به اعتراض های خیابانی زدند ودرضمن تظاهرات سخن ازاعلام حکومت موازی به میان آمد؛باشتاب،امریکا پا پیش گذاشت تامهاربحران کرده باشد.اینجانب وقتیکه ازطریق رسانه ها دریافتم که بارک اوباما،رئیس جمهورامریکا موضوع راجدی گرفته وباهردوکاندید ریاست جمهوری وکرزی تلفونی سخن گفته ونسبت به کارهای فراقانونی هشدارداده است؛بدون هرگونه گمانه زنی،باورکردم که جانشین پایه گذارحکومت کنونی ی کابل نسبت به وضعیت شکننده ی جاری وآینده ی لرزان ساختار دولتِ بحران زده و دارای دورنمای تاریک درافغانستان حساس شده است.
درواقع،بانمایش حساس بودن حکومت امریکانسبت به رخ دادهای ناخوشایند افغانستانِ پس ازانتخابات،این مسئله برایم خود نمائی کرد که آقای اوباما نوشته ی رابرت گیتس،وزیردفاع قبلی خود زیرعنوان"وظیفه"راخوانده است. زیرا،اگرنمی خواند،باچنان شتابی پا درمیان نمی گذاشت که نماد آن فرستادن جان کری، وزیرخارجه ی امریکا به کابل ومذاکره ی سرزنشی- آمرانه باطرف های درگیربحران افغاستان می باشد.واقعیت این است که آقای گیتس درکتاب خود"وظیفه"، مشکلات امریکا را درافغانستان این گونه ردیف بندی کرده است:"دم دمی مزاجی یا نابسامانی ذهنی وروانی کرزی، وزیران نادانش وکشمکش میان کابل وولایت ها. درضمن،تاکید کرده است که ماموریت امریکا درافغانستان دچاردشواری شده است و نباید به شکست بینجامد.زیراکه،پیروزیی تروریست ها وشکست امریکا درافغانستان نتایج ناگواری درپی خواهد داشت."با درنظرداشت اهمیت مهاربحرانی برخاسته ازتقلب درانتخاباتِ دوردوم ریاست جمهوری،جان کری،وزیرخارجه ی امریکا درگفت گوهای خود باطرف های بحران درافغانستان به سه مسئله تاکید کرده است:نخست، بازشماری آراء زیرنظرسازمان ملل متحد، درحضورنمایند گان کاندیدها.دوم،برنده ی آرائی بیشتررئیس جمهوروشخص دوم رئیس اجرائیه شود.سوم،رئیس جمهورورئیس اجرائیه حکومت وحدت ملی تشکیل دهند.ماموریت دشواریکه درموجودیت نظام ریاستی ،قانون اساسی متمرکزوپارلمانِ مافیائی کنونی دورازامکان به نظرمی رسد.
ازاین رو،بحث را درباره ی ارزشمندی ودشواری های بی شمار درسرراه حکومت وحدت ملی وتوان دسته هاوسردسته های کاندیدها درجهت تشکیل آن می آغازم.روشن است.درشعارونظریه پراکنی هرچیزی دردنیای سیاست آسان،اما درعمل چنان دشوارمی باشد باعث بی اعتباری ورسوائی شعاردهنده هامی شود.دراین راستا،درحالیکه تشکیل دولت وحدت ملی حتا درکشورهای پیشرفته دشواری های خاص خود را دارد؛اما این گونه دشواری ها درجامعه ی چند قومی وچند مذهبی مانند افغانستان بادرنظرداشت فقدان احزاب سیاسی،جامعه ی مدنی وموقعیت حساس استراتژیکش که هرکشوری دورونزدیک درآن نوکرانی دارد وبرای خود دکانی بازکرده است،پیچیده ترمی باشد.ازاین سبب،باطرح دومسئله موضوع را ادامه می دهم:نخست،تجربه ی ائتلاف ها وحکومت های وحدت ملی دردیگرکشورها چگونه بوده وچه دستاوردهای خوب وبدی داشته است؟ دوم،درحالیکه دردیگربخش های جهان، حکومت های وحدت ملی با ائتلاف های پایداروناپایدار میان احزاب سیاسی صورت گرفته ومی گیرد،اما درافغانستانِ فاقد احزاب سیاسی وگرفتارتروریسم وجنگ سالاریی تریاک – هیروئین کار چگونه ی ائتلافی درجهت تشکیل حکومت وحدت ملی صورت می گیرد، امردشوارخواهد بود؟ ازجانب دیگر،برخی قلم بدستان فسبکی افغانستان دولت وحدت ملی راشرکت سهامی نامیده ازپیش علیه آن موضع گرفته اند.برای این گونه قلم بدستان، می گویم که شرکت سهامی واژه ی اقتصادی می باشد که درسیاست کاربرد آن توجیهی ندارد.
در رابطه به تشکیل حکومت وحدت ملی توسط ائتلاف های حزبی،روشن است که این تجربه حتا درکشوری های پیشرفته ی مانند: ایتالیا ویونان دردوسال گذشته بی ثمرثابت شده است؛اما درآلمان موفق ازآب درآمد که علت آن وضع خوب وخراب اقتصادیی هرسه کشوربویژه پختگی وناپختگی سیاست مداران شان می باشد.چون افغانستان ازپس مانده ترین کشورها وجنگ زده – گرفتارچالش تروریسم - مداخله ی افسارگسیخته ی خارجی ودارای فاسد ترین حکومت زیرریاست کرزی می باشد،پس باید درفکربهره برداری ازتجربه های کشورهای پس مانده شد نه کشورهای پیشرفته.کشورهای که شرایطی مشابه با افغانستان وانتخابات های بی اعتبارشده داشتند ودارند.بطورنمونه،درسال2007درکشورکینیا،نتیجه ی انتخابات باعث کشمکش میان دورقیب وقبایل طرفدارشان شد که درآن صدهانفرکشته وزخمی ازهردوطرف برجای گذاشت.درواقع،کشمکش های خونبارگروهی- قومی- قبیلگی، هردوکاندید را واداشت که باتغییرقانون اساسی وایجاد مقام نخست وزیری ورئیس جمهورشدن یکی ونخست وزیرشدن دیگری به تنش هاپایان دهند.همچنان،درسال2011تجربه ی مشابه درساحل عاج تکرارشد.چون ساحل عاج مسئله ی شمال اکثرن مسلمان وجنوب اکثرن مسیحی دارد ورئیس جمهورمسیحی- جنوبی- تقلب کاردست به کشتارتظاهرکننده هازده بود،فرانسه،استعمارگرقبلی به تاییدامریکا مداخله وجناب رئیس جمهورمتقلب وماجراجورابه دادگاه لاهه تسلیم کرد ورقیبش که ازشمال ومسلمان بود ومنطق قوی تری درباره ی تقلب کاری رئیس جمهورمتقلب ارائه کرده بود، رئیس جمهورشد.
بنابرآن،باید بنگریم که چنان تجربه های درافغانستان بادست اندازیی امریکا قابل تکراراست یانه؟ برخورد وزیرخارجه ی امریکا وتاکیدش بربازشماری آراء وبرنده ی بیشترین رای رئیس جمهوروبرنده ی درجه دوم به حیث رئیس اجرائیه توظیف شود؛ همانندی باتجربه ی کنیا دارد.اما پرسش بیادی این است که، آیاطرف های درگیردرکشمکش افغانستان عملن پذیرائی چنین تقسیمی می شوند یانه؟ موضوعی که، با درنظرداشت رفتارنابرد باروکارشکنانه – قانون گریزانه ی سیاست کاران افغانستان بویژه کرزی فلوته بازودغلکاربدورازدشواری نمی باشد.بطورنمونه،درروزهای حضوروزیرخارجه ی امریکا درکابل، سخنان وموضع های هردورقیب به شمول کرزی یکسان ودرروزهای بعدی تغییرلحن یافت.ازجمله اینکه،برنقش کمیسیون انتخابات ومانع های قانونی چگونه برخورد صورت بگیرد؟ ازسوی دیگر،ویرانگری های کرزی ونوکرانش درکمیسیون انتخابات مانعی بزرگی درزمینه شمرده می شود.درباره ی ترکیب کمیسیون انتخابات دست ساخت کرزی،تنهاهمین مسئله درجامعه ی گرفتارانقطاب قومی- سمتی ما که از107عضوکمیسیون انتخابات 82 نفرآن ها ازپشتوزبان های متعصب - سمتی – قبیله گرامی باشند،بسنده می کند که سهم داشتن آن ها دربازشماری آراء بازبه مناقشه دامن بزند.دامن زدن به مناقشه درزمانی که،تقلب کاری اعتباری برای کمیسیون انتخابات،انتخابات ودست اندرکارانِ آن باقی نگذاشته است! به این معناکه،انتخابات واعضای کمیسیون انتخاباتی چنان رنگ باخته ومنفورشده اند که هرگونه دست اندازی مجدد آنها دربازشماری آراء وضع بحرانی- کنونی را بحرانی ترمی سازد.
بهرحال،آراء واریزشده به صندوق ها باید بازشماری شوند وحسب پیشنهاد وزیرخارجه ی امریکاتقسیم وظایف به گونه ی برنده ی اول رئیس جمهوروبرنده ی دوم رئیس اجرائیه میان کاندیدهاصورت بگیرد.البته،بادرنظرداشت این اصل که،انتخابات وآراء مردم پشت معرکه انداخته شده اند! دراین صورت،بازهم مانع های زیرخود نمائی می کنند:نخست،کاندیدها ازحزب های سیاسی نمایندگی نکرده بلکه ازدسته های پراکنده ی نمایند گی می کنند که در13ونیم سال گذشته درهمه بدکاری های حکومت کرزی کم یازیاد شریک می باشند.دوم،درانتخابات، به اعتراف باراولِ کمیسیون انتخابات 5میلیون رائی دهنده شرکت کردند ووقتیکه سروصداهای تقلب درآن بلند شد وکاربه تظاهرات خیابانی وسخن های مبنی برحکومت موازی به میان آمد،ناگهان کمیسیون فرورفته دردریای اتهام وبدنامی ادعاکرد که بیشتراز 8میلیون رائی دهنده ها درانتخابات شرکت کرده اند.اگرهمین سخن دوم کمیسیون را درنظرگرفته به پیش برویم،بازهم این مسئله پیش می شود که نفوس افغانستان27میلیون تخمین زده شده است که ازاین 27میلیون13ونیم میلیون مستحق رائی دهی می باشند.روشن است که درصورت شرکت 5میلیون چیزی کم تراز25درصد مستحقین رائی دهی درانتخابات شرکت کرده ودرصورت شرکت 8میلیون که دروغ محض می باشد،35میلیون رائی دهنده درانتخابات شرکت کرده اند.بنابراین،نتیجه این می شود که رئیس جمهورورئیس اجرائیه نماینده ی کمتراز 35درصد مردم افغانستان می باشند.ازاین رو،این پرسش پیش می شود که حکومت بعدی باپسوند دولت وحدت ملی هم نمی تواند از65 درصد مردم افغانستان نمایندگی نماید.پس تجربه ی کینیاهم درافغانستان تطبیق شده نمی تواند! دراین صورت،اصل شکل گیری حکومت وحدت ملی درقالب رئیس جمهورورئیس اجرائیه زیرپرسش رفته هم تشکیل حکومت وحدت ملی وهم درنظرگرفتن نقش غائب اکثریت خاموش درآن برجسته خود نمائی می کند.آری! یک راه برای رئیس جمهورورئیس اجرائیه ی دولت وحدت ملی- فرضی بازمی باشد البته بادشواری واینکه همزمان باتشکیل دولت وحدت ملی تلاش درجهت تغییر قانون اساسی ،لغونظام ریاستی وایجاد نظام پارلمانی را روی دست بگیرند.درضمن،به این اصل نیزتوجه نمایند که قانون به هراندازه که صوری ترباشد،مردم دربرابرآن برابرمی شوند.درزمینه،مسئله ی بنیادی این است که انسان های نابرابردربرابرقانون نمایشی برابری خواهانه جای داده می شوند که دردی ازدردهای آن ها راتداوی نمی کند.به این معناکه،دولت وحدت ملی بداند که عصربرابرساختن انسان های نابرابردربرابرقانون ظاهرن برای خواهانه گذشته است.این هم درزمانیکه،عوام فریبان تارسیدن به قدرت شعارهای مردمی- برابری خواهانه سرمی دهند؛امابه محض تکیه زدن به قدرت وضع همان است که بود! اینجاست که، ساختن دولت وحدت ملی باتوقعات بالای مردم دشوارمی شود!
ساختن دولت وحدت ملی؛امرواقعن دشوار،اماعملی می باشد
وقتیکه ازتشکیل دولت وحدت ملی سخن به میان می آید،ناگزیرازملت ،سربلندی وشکنندگی آن هم تعریفی ارائه شود.برای ملت، ناسیونالیست های تندروپوچ مغزوجامعه شناسان تعریف های خود را ارائه کرده اند.چون تعریف ناسیونالیست ها ی تهی مغزازملت وملت شان درهمه جا بویژه کشورهای اسلامی شکست خورده است،به آن تمکین نکرده به تعریف جامعه شناسان ودانشمندان ازملت پرداخته می شود.دردائرت المعارف فرانسه،ملت این گونه تعریف شده است:"مردمی که دریک قلمرو جغرافیای مشخص باحاکمیت سرزمینی زندگی می کنند،ملت نامیده می شوند."پس بهترین دولت برای این گونه ملت،این است که درآن منافع مشروع خود را دیده بتوانند.دراین تعریف،جنبه ی جالب این است که به تفاوت های مذهبی،قومی وزبانی درآن اشاره ی نشده است.واقعیت این است که، اگردولت های جهان سومی بویژه جهان اسلامی به ملت ازهمین نگاه توجه کرده حکومت ها راممثل خواست واراده ی مردم می کردند،دیروزبه تجزیه ی پاکستان،امروزکشمکش های افغانستان،فروپاشی عراق،جنگ داخلی سوریه،نزاع شیعه هاباحکومت سنی دربحرین،فروپاشی یمن،لیبی،جنگ های داخلی لبنان،کشمکش ترکیه باکردها،تجزیه ی سودان،فروپاشی صومالی و...مواجه نمی شدیم.درزمینه،مشکل ملی گرایان تهی مغز- عصبانی این است که ملت رابه جامعه ی قومی منحصرکردند؛درحالیکه ملت دراصل جامعه ی اعتقادی پیامبران الهی مانند:عیسی مسیح ع ومحمدرسول الله ص می باشد.ازاین رو،جامعه ی اعتقادی یاملت وامت دراسلام موقع نداد که ملی گرائی نژادی وکمونیسم درسرزمین های اسلامی موثرواقع شوند.ازنظرعملی هم،اگرقوم وزبان ملت واحدساخته می توانست،عرب هابجای22کشور،یک کشوربودند.اینجاست که ملت به معنای هویت سیاسی- سرزمینی مطابق تعریف دایرت المعارف فرانسه جایگاه ویژه ی خود را درجغرافیای سیاسی- فرهنگی جهان پیدامی نماید.
باتوجه به تعریفی که ازملت ارائه شد،می توان درک کرد که درافغانستان چگونه دولت وحدت ملی بکاراست وکاندیدهای که قراراست بعدازبازشماری آراء رئیس جمهورورئیس اجرائیه شوند چه کرده می توانند؟ بهرحال،درافغانستان دومانع درسرراه ملت شدن وتشکیل دولت وحدت ملی وجود دارد:نخست،ویرانگریی کرزی ودسته ی متعصب - تاریخ زده اش درجهت زیان رسانی به همسوئی شکننده ی سرزمینی.خواننده ها دقت نمایند که ازهمسوئی شکننده ی مردم سخن گفتم نه ملت؛به این خاطرکه،اصلن ملتی درمیان نیست.دوم،یک گروه سیاست بازان نه سیاست مداران پشتوزبان وجود دارند که پدرانشان دیروزوخود شان امروزبخاطرعقب ماندگی فرهنگی وسیاسی همه زمینه های ملت شدن مردم افغانستان رانیست کرده اند.چرا؟ به این خاطرکه،اینجاخراسان بازبان وفرهنگ فارسی باپیشینه ی پنج هزارساله است که این ها دراین بخش ازجهان بسیارناوقت وارد کارزارشده وبه کمک کهنه استعماری گریی سیاه وسرخ تاکه توانسته اند هم خراب کاری فرهنگی کرده وهم برای پوشاندن اقلیت بودن قوم خودشان مانع مردم شماری شده ومی شوند.روشن است.مردم شماری درگام نخست کمک به برنامه ریزی وتوسعه ی اقتصادی می کند؛و درگام دوم است که، درسمت سیاست وهمگرائی یاملت شدن ضرورت می شود.ازتوسعه ی اقتصادی درپیوند بامردم شماری اول یاد کرده شد وعلت آن این است که توسعه ی اقتصادی طبقه ی درمیانی،حزب های سیاسی وجامعه ی مدنی ایجاد می نماید که مردم حتا قبایل رابه ملت متحول می کنند.اکنون که تحقق دموکراسی وحقوق بشردرمیان است،ازهرنگاه مردم شماری برپایه ی زبان مادری درجهت تشکیل ملت مطابق تعریف دایرت المعارف فرانسه ازملت، سازنده تمام می شود.
دربالا،ازتعریف ملت ازدیدگاه ناسیونالیست های مسخره یاد کردم وعلت مسخره نامیدن آن هاتعریف تبعیض گرایانه شان ازملت می باشد نه چیزی دیگری.بطورنمونه،ملی گرایان ترک با این تعریف ازملت که همه باشندگان ترکیه، ترک می باشند،کمربه نیست کردن هویت کردها ودیگرقوم های موجود درترکیه بستند.کارستمگرانه ی که، به پیروی ازآن ملی گرایان عرب درعراق وسوریه به هویت زدائی ازکردها وملی گرایان ودراصل قبیله گرایان پشتون به کمک بادارنشان کمربه هویت – فرهنگ – زبان زدائی ازهمه قوم هابویژه تاجیکان افغانستان که این نام راهند بریتانیا وروسیه ی تزاری درپایان عصربازی بزرگ درربع پسین سده ی نزدهم برمرکزخراسان تحمیل کردند،بستند. ودستاورد این گونه ملی گران راهم می بینیم که ترکیه درحال بازنگری درسیاست هویت زدایانه،عراق درحال تجزیه شدن به کرد وعرب وسوریه هم درپایان جنگ داخلی به وضعی مانند عراق ودرمجموع برآمدن کردستان بزرگ ازنظرقومی وفرقه ی کوچک علوی واکثریت سنی ازنظرمذهبی مواجه است.رخداد قابل وقوعی که همه کشورهای دارای ملیت کرد را درمخمصه انداخته است! اما درافغانستان، باوجود اینکه، قوم گرایان ازگذشته تاحال خیزهای نادرستی بنام ملت سازی برداشتند؛ اما آن ها دومشکل داشتند که مانع ملت سازی مورد نظرشان شد:نخست،قبایل پشتون ازسطح قبیله به سطح قوم ترقی نکرده اند.دوم،اصل مسلمانی وفراگیریی زبان دری- فارسی به حیث ملاط همه را درهم چنان بافته است که به قبیله گرایان باصطلاح ملت سازاجازه نمی دهد که درخراسان ملت سازی غیرخراسانی نمایند.بلی،ملت سازی کرده نمی توانند اماتنش آفرینی وبحرانزائی می کنند. ازاین رو،وضع بحرانی پیدامی کنیم مانند وضع کنونی؛اما ازجدای طلبی خبری نیست.جدائی طلبی که گناه بزرگ است،حتاصدای فدرالیسم خواهی هم کمرنگ می باشد.البته که ،صدای نظام پارلمانی خواهی،مردم شماری وتعیین واحدهای اداری برپایه ی نفوس،تحقق دموکراسی وحقوق بشر نیرومنداست که نیرومند ترباد!
بااینکه ، درافغانستان، ازجدائی طلبی خبری نیست وصدای فدرالیسم خواهی نیز کمرنگ است؛ اماقبیله گرائی وتروریسم برخاسته ازآن به تحریک پاکستان، هم دربیرون حکومت وهم دردرون آن جنایت می کند که همسوئی شکننده ی کنونی راخدشه دارکرده برای مردم،کاندیدها حتا امریکا،ولی نعمت کرزی، درادامه ی ولی نعمتی انگلیس وشوروی وپاکستان به کرزی های قبلی،ایجاد نگرانی کرده است! ازاین رو،لازم است کمی درباره ی خیانت کرزی به همسوئی مردم درافغانستان اشاره کرده دشواری های کاندیدها درجهت تشکیل دولت وحدت ملی راجمع بندی ووارد بخش سوم ونهایی نوشته شوم.برای خیانت کرزی به همسوئی شکننده ی مردم افغانستان، تنهابه دونمونه اشاره می نمایم:نخست،نگاهی به سرود ملی دست ساخت کرزی ودسته ی عقب مانده اش بیندازید که به چه شمارقوم های موهومی ساخته اند.درزمینه،واقعیت این است که این همه قوم سازی ها درسرود ملی حکومت کرزی برای چندپارچه سازی وکاهش دهی شمارتاجیک هاصورت گرفته است که نه تنهابرای تاجیک ها،بلکه برای فرایند کمرنگ ملت سازی مطابق تعریف دایرت المعارف فرانسه هم زیانبارمی باشد.مثلن،یک سید درکنرووردک پشتون است ودرکابل ودیگربخش های کشورعرب شمرده می شود.درباره ی قوم قزلباش که کرزی ساخته ووارد سرود ملی کرده است،باید گفت که قزلباش یاسرسرخ ،نشانه ی ارتش ضد سنی دولت منحط صفوی می باشد نه قوم.ارتشی که نیم میلیون سنی را درفارس کشت تا دولت شیعه ی منحط صفوی را ایجاد ودرجهت منافع قدرت های تازه نفس اروپائی علیه عثمانی ها مزاحمت نماید.ازسوی دیگر،دولت صفوی تنهادرقندهار وهرات حاکم بود نه دیگربخش های خراسان درآن مان.اینکه کرزی درکابل قوم قزلباش تولید کرده است ،نمادی ازکم خردی ونادانی اش می باشد.درحالیکه هویت افراد وقومیت ها را زبان وفرهنگ شان تعیین می کند نه چیزی دیگری.به این معناکه،همه کسانی که درافغانستان فارسی سخن می گویند غیرازهزاره ی فارسی زبان، تاجیک هستند.اگرخود راتاجیک نمی دانند،لطفن زبان وفرهنگ خود رابسازند! ازهمه خنده دارتراین که،یک کوکرپنجابی،کاکر ،یک کجر،گجراتی ویک کوچی زمستان پاکستانی- تابستان افغانی،پشتون شده می تواند؛ امایک سید،ایماق،پامیری وقزلباشِ فارسی زبان تاجیک شده نمی تواند! به سخن مشهور،کاسه رابگیروحوز را پرکن! دوم،کرزی ودسته ی متعصب- نادانش که امنیت شان را درکابل غیرپشتون هابویژه تاجیک ها تامین کرده اند وبه ولایت های خودهم رفته نمی توانند مگربه اجازه ی آی اِس آی،تنهابه تفرقه اندازی درمیان تاجیک هابسنده نکرده به سراغ تفرقه اندازی درمیان پشتوزبان هاهم رفته اند.
بطورنمونه،پیش ازبرگزاری انتخابات دورنخست ریاست جمهوری، کرزی تاکه توانست قبایل نام نهاد درانی،اچکزای،نوزای،محمدزای،بارکزای و...راعلیه غلزای ها که اشرف غنی به آن هاتعلق دارد،درکابل گردهم آورده بلاک سازی کرد تاقدرت دردست زای های قندهاریی خودش زیرریاست زلمی رسول باقی بماند.وقتیکه کاندید قندهارزای های خودش دردوراول رای آورده نتوانست،دردوردوم دست به تقلب گسترده زده رویارویی پشتون وغیرپشتون راباعث شد که وزیرخارجه ی امریکا موقتن مانع تنش های قومی- سمتی شد.بنگرید! این نمونه ی ازدغلکاریی کرزی باقوم سازی های احمقانه درافغانستان درشرایطی می باشد که همسوسازیی مردم درجهت حرکت به سوی ملت شدن وایستادگی دربرابرتروریسم پاکستانی ودودوزه بازیی ایران، بیشترازهرزمانی دیگری حیاتی به نظرمی رسد.درحالیکه، کمک به همسوئی شکننده ی کنونی درسمت گام برداری به سوی ملت شدن مطابق تعریف دایرت المعاف فرانسه دارای اهمیت فزاینده می باشد؛ وظیفه ی کاندیدها مطابق تصمیم وزارت خارجه ی امریکاکه قراراست رای آورنده ی نخست، رئیس جمهور، ورای آورنده ی دوم ، رئیس اجرائیه پس بازشماری آراء شود،این است که درتشکیل حکومت وحدت ملی معیارهای را درنظربگیرند که هم کمک به وحدت ملی نمایند وهم تروریسم رامهارکرده بتوانند.
به گونه ی که ازتعریف ملت دردایرت المعارف فرانسه یاد کرده شد،نمایان شد که همه ی مردمان موجود دریک سرزمین دارای خود گردانی راملت خوانده است.ازاین رو،روشن است که حکومت باید ممثل اراده ی آن باشد.درغیراین صورت،نه نماینده ی اراده ی ملت شده می تواند ونه هم سوئی شکننده ی کنونی را نگهداری کرده می تواند.وقتیکه برممثل اراده ی مردم شدن دولت وحدت ملی تاکید می نمایم،لازم است که ازدومسئله نیزیاد آوری کنم:نخست،نیازفوری کشوربه حکومت وحدت ملی.دوم،ترکیب ناجوردسته های کاندیدهای ریاست جمهوری که قراراست دست به تشکیل دولت وحدت ملی بزنند.روشن است.چون حکومت کرزی نماینده ی قاچاقبران،تفنگ داران،طالبان،مافیای مواد مخدروغاصبان زمین های ملت ودولت بود،نتوانست صلح وثبات رابه کشوربرگرداند.درزمینه،دشواری کاندیدها این است که دسته هایشان ازسهم داران بزرگ حکومت فاسد کرزی می باشند.مسئله ی که جمع تقلب وبی اعتبارشدن انتخابات،مردم رانسبت به کاندیدها وآینده نگران وبی باورساخته است.ازسوی دیگر،از13ونیم میلیون واجدان شرایط رای دهی درافغانستان،تنها5تا8میلیون آن ها یا25یا35درصد شان درانتخابات شرکت کرده اند.ازاین رو،اگرحکومت وحدت ملی ازهردو دسته ی رقیب تشکیل شود که درمسیرشکل دهی آن هم دشواری دارند وتنهافشارامریکاجمع شان کرده است؛خواب دولت وحدت ملی تعبیرنخواهد شد.دوم،عدم حضور65 درصد مردم یااکثریت خاموش که درانتخابات بهردلیلی شرکت نکرده اند،به تزلزل وبی اعتباریی دولت وحدت ملی مورد نظرامریکا وکاندیدها می افزاید.بنابراین،به صراحت باید گفت که تشکیل دولت وحدت ملی جدا ازشرکت نمایندگان واقعی یاتخمینی اکثریت خاموش خواب وخیالی بیش نیست.
پس،اکثریت خاموش وکاندید ها چه باید بکنند تا دولتِ واقعن وحدت ملی شکل بگیرد؟
دراین باره که، اکثریت خاموش وکاندیدها که قراراست رئیس جمهورورئیس اجرائیه شوند چه باید بکند؟ لازم است کمی به عقب رفته نوشته را ادامه وپایان دهم.واقعیت این است که،حکومت کرزی هم بنام حکومت وحدت ملی آغازبکارکرده بود.چون نه صداقتی درمیان بود ونه اراده ی درجهت تحقق آن وتنهابه جیلک شمال ووسکت جنوب دربدن کرزی خلاصه شد،همه تلاش ها وامکان هابباد رفتند! بطورنمونه،نگاهی به ترکیب حکومت کرزی جدا ازجیلک ووسکت فریب کارانه اش،روشن می سازد که نه ملی بلکه ضد ملی بود واکنون ضد ملی ترهم شده است.ازاین سبب،نتوانست باوجود کمک های103میلیارد دالری امریکا،کمک های مقدارپنهانِ دیگرکشورهای غربی وهند وحضورناتو وآیساف،صلح رابه کشوربرگرداند.افزون براینکه چنین کرده نتوانست،میراث تلخی ازفساد مالی ،تفرقه اندازیی قومی وبازگشت قوی ترتروریسم را برای کشوربویژه حکومت بعد ازخود بجای گذاشت! بهر حال، درباره ی ترکیب حکومت کرزی،این ها قابل یاد آوری می باشند:بی سوادان باصطلاح تکنوکرات وپُراشتهای شکم کته،جنگ سالاران غارتگروبی فرهنگ،نهادهای غیردولتی که هم غیردولتی وهم لانه های جاسوسی منطقه ی ها وفرامنطقه ی هامی باشند،قاچاقبران مواد مخدر،کته – ریزه جاسوسان کشورهای دورونزدیک،برخی کمونیست های فرار ی که پس ازسقوط حکومت کمونیستی بخاطردشمنی با بنیاد گرائی اسلامی خود را درخدمت شبکه ی اسلام هراسی غربی گذاشته بودند،شماری ازکارشناسان غربی بی خبرازاوضاع افغانستان به حیث مشاورکه نتیجه ی مشوره هایشان را درمعاش های بالای دالری شان دیدیم وشخص ظاهرشاه،پادشاه سابق افغانستان وخانواده اش.جالب این است که کرزی بخاطرگمنامی وبی اهمیتی،خود راپشت سرپا دشاه سابق یاپروسه ی روم پنهان کرده بود.برای شناخت بهترکارشناسان خارجی مشاورتکنوکرات های نادان و کته شکم،توصیه می کنم که کتاب"فرورفتن درآشوب"، نوشته ی احمد رشید،نویسنده ی پاکستانی راکه به فارسی ترجمه شده است،بخوانید تاروشن شود که مشاوران وتکنوکرات های مشاور گیر چگونه پول های کلان کمکی برای افغانستان رانوش جان کرده اند.ازهمه خنده دارتراینکه،همان کارهای باصطلاح مشاوران تاکنون به گونه ی هیئت های کارشناسی متشکل ازافراد بی سواد وواسطه دارازطریق کمیسیون های مسخره ی اصلاحات اداری ومبارزه بافساد زیرنظرنادان ترین ومفسد ترین افراد ادامه دارد.
باتوجه به ترکیب باصطلاح ملی شامل درحکومت ضد ملی کرزی که در13سال و7ماه گذشته هم کمک های خارجی وهم منابع درونی کشورراغارت کرده هم بحران آفریده وهم جاده سازی برای تروریسم کرده است،به صراحت می توان گفت که هم اکثریت خاموشِ قربانی شده وهم کاندیدهاگرفتارچالش های کمرشکنی درمسیر تشکیل حکومت وحدت ملی می باشند.ازاین رو،هم برای اکثریت خاموش که نهادهای مانند:فرهنگیان، روشنفکران،استادان،روزنامه نگاران،قاضی های بازنشسته،حقوق دان های آلوده نشده درحکومت کرزی،جوانان تحصیل کرده ی بی واسطه وبی کار،احزاب 56گانه ی سیاسی که درپارلمانِ پودرکار- تاجر- غارتگر کنونی حضورهم ندارند وانجمن های 420گانه ی جامعه ی مدنی تا اندازه ی زیادی می توانند ازآن ها نمایندگی کنند وهم برای کاندیدها یارئیس جمهورورئیس اجرائیه ی بعدی پیشنهاد های زیرراپیش کش می نمایم:نخست،اکثریت خاموش ونهادهای که می توانند ازآن ها نمایندگی کنند توجه نمایند که هردوکاندید بادسته هایشان ازآن هانمی توانند نمایندگی درست کنند.دوم،رئیس جمهورورئیس اجرائیه ی بعدی باید بدانند که تیم هایشان دربدکاری های حکومت کرزی شریک می باشند واگرباهمین تیم هاحکومتِ وحدت ملی بسازند؛غیرازادامه ی حکومت فاسد کرزی وکنارزدن اکثریت خاموش ازقدرت ودولت کاری دیگری کرده نمی توانند.دراین صورت،دوپی آمد ناگوارحتمی می باشد:نخست،حکومت فاسد کرزی باتغییرچهره درسطح بالا ادامه می یابد.دوم،اکثریت خاموش ناراض به مواد خام برای بهره برداریی تروریستان تبدیل می شود.به این خاطرکه،ادامه ی وضع ناگوارکنونی جزگسترش فساد مالی ،اداری ،فربه شدن تروریسم وآشوب، دستاوردی دیگری نمی تواند داشته باشد.
پس،پرسش بنیادی این است که چگونه باید کارکرده شود که هم دولت وحدت ملی نماینده ی اکثریت خاموش یاهمه ی مردم افغانستان شود ،هم تروریسم فربه نشود، وهم کشوربه سوی ترقی ،آسایش وآرامش به پیش برود؟ به سخن دیگر،ملی ساختن دولت وحدت ملی برابربا تامین ثبات درکشور،آسایش مردم ومرگ تروریسم می باشد.روشن است که، شکل دهی چنین دولتی ؛بدون فاصله گرفتن رئیس جمهورورئیس اجرائیه ازفساد پیشه های حکومت کرزی چه ازنظرگروهی وچه ازنظرساختاری ممکن نیست.ازاین رو،درگام نخست،لازم است که رئیس جمهورورئیس اجرائیه درفهرست آن عده افرادهم تیم شان که درحکومت فاسد کرزی سهم بارزی داشتند بازنگری کرده برای آن هاپست های مهم دولتی راه نه سپارند وبجای آن ها ازچهره های نووکارفهم ووطن دوست کاربگیرند.درصورت انجام این کار،بدون شک می توانند خون تازه به پیکردولتِ فاسد - روبزوال داده ازگذشته ی بد دورشوند.دوم،چون،انتخابات بخاطرتقلب توسط کمیسیون انتخاباتی - کرزیی باطل شده است؛ ورنه دست اندازیی امریکا ومسئله ی دولت وحدت ملی پیش نمی شد.پس، لازم است که کارهای زیرانجام داده شوند:نخست،پارلمان منحل اعلام کرده شود.اگرمنحل اعلام نشود، قانون سازیی مافیائی – امتیازطلبانه ی اخیر ودرواقع غیرقانونی گریی اعضای فاسد آن که تشت رسوائی پارلمان یامقرمافیارا ازبام بزیرانداخت وهم باعث اعتراض های گسترده شد،ادامه ی آن حکومت وحدت ملی راهم بی اعتبارمی نماید.دوم،برای رهائی ازکارت های انتخاباتی که وسیله ی مهم تقلب کاری شدند،نفوس شماری شده توزیع شناسنامه / تذکره درمیان مردم راه اندازی شود.سوم،برنامه ریزی برای برگزاریی جرگه و انتخابات پارلمانی درمدت یکسال وبازنگری در قانون اساسی وتغییرنظام ازریاستی به پارلمانی شود.چهارم،با بازنگری درقانون انتخابات،شرایطی سختی وضع کرده شود که زمینه برای کناررفتن مفسدان،تباه کاران،دزدان وبالاآمدن مردم آگاه وتعلیم یافته درپارلمان آینده فراهم شود.پنجم،بخاطرشفافیت هرچه بیشتردرکارهای آینده،مقدارکمک های که خارجی هاتاکنون به افغانستان کرده اند فاش کرده شود.ازاین سبب که،پنهان ماندن مقدارکمک هاباعث مافیاگری دردولت شده است.مافیاگریی که باید به آن پایان داده شود.

مبناهای تئوریک داعِش

تاریخ انتشار: ۰۲ مرداد ۱۳۹۳
محمد مجتهد شبستری
اگر از داعش بپرسیم مبناهای تئوریک شما چیست؟ در پاسخ ما حداقل مبناهای کلامی و فقهی زیرا برخواهند شمرد:


اگر از داعش بپرسیم مبناهای تئوریک شما چیست؟ در پاسخ ما حداقل مبناهای کلامی و فقهی زیرا برخواهند شمرد:

۱- خداوند از طریق قرآن و حدیث، اوامر و نواهی ثابت و ابدی خود را به همۀ انسان‌ها ابلاغ نموده و بر آنان واجب کرده در همه عصرها و در همه قلمرو زندگی فردی و اجتماعی بدون استثنا آنها را به کار بندند.


۲- در عصر حاضر ما مسلمانان از سوی خدا مکلف هستیم تا حکومت (خلافت اسلامی) تشکیل دهیم و احکام خداوند را که در ابواب مختلف فقه اسلامی مسطور است و از کتاب و سنت استنباط شده در روی زمین اجرا کنیم.


۳- ما در تشخیص این وظیفه شرعی و تکلیف الهی «مجتهد» هستیم، این تشخیص برای ما «حجت» است و بر مجتهد جایز نیست از تشخیص شرعی خود تخلف کند. اگر همه جهانیان هم با ما مخالفت کنند ما مجاز نیستیم از این حکم شرعی سرپیچی کنیم.


۴- هرکس و هر گروه و هر دولت در برابر ما بایستد ما شرعاً مکلفیم تا حد جنگیدن، با آنان مقابله کنیم تا همه موانع را که سد راه اجرای احکام الهی شده اند از میان برداریم.


۵- ما با تکیه بر این مبناهای تئوریک، عملاً به تأسیس حکومت و اجرای احکام الهی پرداخته‌ایم. همه اقدامات ما از تأسیس خلافت تا خانه‌نشین کردن زنان تا جزیه گرفتن از مسیحیان و تا کشتن اسیران جنگی و ... توجیهات فقهی مسلم دارد.


***


آنچه در جهان حاضر همۀ عقلای عالم را دچار وحشت و اضطراب و تأسف می‌کند خطر مقبول افتادن و شیوع همین مدعاهای تئوریک است. این مدعاها اجازه می‌دهند هرچند وقت یکبار، اینجا و آنجای جهان افراد و گروه‌هایی سربلند کنند و بنام خدا یا هر عنوان دیگر صلح جهانی و همه تنظیمات بین المللی را نابود کنند و همۀ نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه‌ها را منهدم سازند، همه جا را به خاک و خون بکشند و خشونت کور و ظلمت سیاسی محض را جانشین همه محاسبات عقلانی و عقلائی در باب سیاست کنند.


حال پادزهر تئوریک این مبناهای تئوریک خطرناک چیست؟ در چهارچوب کلام‌ها و فقه‌های رسمی اسلامی این مبناها پادزهر تئوریک ندارد چون همه آنها در چهارچوب همان کلام و فقه مطرح شده‌اند و قابل توجیه هستند. پادزهر تئوریک در این باب فقط و فقط به رسمیت شناختن «حقوق بشر» است. به رسمیت شناختن این مبنا که در جهان حاضر هیچ انسانی و هیچ گروهی حق ندارد به نام خدا و یا هر عنوان دیگر با قهر و غلبه قیام کند و نظم سیاسی جامعه‌ها و حکومت آنها را در دست بگیرد و یا بر خلاف رأی اکثریت با استبداد و اختناق آن را در دست خود نگاه دارد. تأسیس نظم سیاسی و تعیین قواعد آن و اعمال قدرت سیاسی و حفظ آن، حقوق فرد فرد انسان‌های هرجامعه است و لاغیر. اینها حقوق بشر است از آن نظر که بشر است و در همه جهان و همه جامعه‌ها باید به رسمیت شناخته شوند.


«حقانیت» حقوق بشر در جهان حاضر ناشی از همین پادزهر بودن تئوریک آن است. اما کلام و فقه رسمی اسلام برای مقابله با آن مبناهای خطرناک نه تنها فقیر است، بلکه بستر ساز پیدایش داعِش‌ها و داعشیان است. همین «حقوق بشر» است که الهی دانان و فقیهان اسلام باید آن را به رسمیت بشناسند و فرهنگ اسلام و مسلمانی را با این اقدام تاریخ ساز توان زیستن و بالیدن در جهان حاضر ببخشند. این است رسالت انسانی و دینی تاریخی ما مسلمانان در عصر حاضر.

منبع: وب سایت نویسنده

Thursday, 24 July 2014

چرا اسرائیل نمی‌تواند پیروز شود


ادگار کرت (نویسنده‌ی اسراییلی)
iran-emrooz.net | Tue, 22.07.2014, 19:07

همه‌ی آنهایی که تفکر دیگری دارند خرابکار محسوب می‌شوند:
چگونه در وطن ما پلیس ناظر بر افکار دست بالا دارد

چند روزی است که خواهی نخواهی با شعار «بگذار ارتش دفاعی اسراییل پیروز شود» رو به رو می‌شوم. بسیاری جوانان که این شعار را روی صفحه‌ی فیسبوک مشاهده می‌کنند، تصور می‌کنند این شعار به مناسبت عملیات نظامی اخیر ارتش در نوار غزه ابداع شده است. اما من مسن‌تر از این جوانان هستم و خوب به خاطر دارم که این شعار مدتها پیش ابداع شد: ابتدا به صورت برچسب‌ها روی خودروها و سپس چنان عمومی شد که هر کودکی در اسراییل آن را تکرار می‌کرد.

هدف این شعار هواداران حماس یا شهروندان اروپایی نبوده و نیست، بلکه هدفش فقط و فقط اهالی اسراییل و جهان‌بینی لعنتی آنهایی است که چهارده سال است بر همه چیز و در همه جا حکم‌فرا شده. این شیوه‌ی تفکر برمبنای تصورات واهی و فاجعه‌بار آنهاست. نخستین مبنای تصور آنها این است که گویا انسان‌هایی در اسراییل وجود دارند که مانع پیروزی و آسایش منتج از آن هستند. این خرابکاران من و همه‌ی اشخاصی که طرز فکر دیگری داریم مانع پیروزی ارتش‌مان هستیم. یعنی ما با نوشتن مقالات گزنده و فراخواندن مردم به انسان‌دوستی و برانگیختن احساس همدردی بازوان نیرومند ارتش‌مان را به بند می‌کشیم. اگر ما نبودیم، اگر ما خائن‌ها وجود نداشتیم، ارتش دفاعی اسراییل مدتها پیش پیروز شده بود و سرانجام آرامش و آسایشی که همه‌ی ما آرزویش را داریم برقرار می‌شد.

مبنای تصور دیگری که به مراتب خطرناک‌تر است و در شعار «بگذار ارتش دفاعی اسراییل پیروز شود» نهفته این است که ارتش اسراییل می‌تواند پیروز شود. هر روز یکی از خانواده‌های مقیم جنوب کشور را پای تلویزیون می‌آورند که بگوید: «ما پرتاب راکت‌ها را تحمل می‌کنیم برای این که این ترس و وحشت برای همیشه پایان گیرد».

در طی چهارده سال چهار بار حمله‌ی نظامی کرده‌ایم. آماج حمله‌ی اخیر، نوار غزه است و ما هنوز هم همان شعار پرت و پلا را تکرار می‌کنیم. کودکانی که در جریان حمله‌ی تهاجمی سال ۲۰۰۲ وارد کلاس اول دبستان شدند، اینک سربازانی هستند که به غزه حمله‌ور شده‌اند. در جریان هر یک از این عملیات نظامی سیاستمداران مرتجع و مفسرین سیاسی به ما توضیح می‌دهند که دوران دوستی پایان گرفته و بایستی برای همیشه به این قائله پایان داد. و موقعی که آدم قیافه‌ی آنها را روی صفحه‌ی تلویزیون مشاهده می‌کند از خودش می‌پرسد: منظورشان پایان دادن کدام قائله است؟ چون اگر رزمندگان حماس یکی پس از دیگری کشته شوند، بازهم کسی واقعا باور نمی‌کند آرزوی فلسطینی‌ها برای دستیابی به رسمیت شناختن کشور فلسطین برباد خواهد رفت.

پیش از ظهور حماس، علیه سازمان آزادی بخش فلسطین جنگیدیم. و اگر حماس نابود شود، باید علیه یک سازمان دیگر فلسطینی بجنگیم. ارتش اسرائیل نمی‌تواند در این یا آن جنگ برنده شود. اما فقط و فقط تفاهم و سازش سیاسی می‌تواند امنیت و آرامش برای شهروندان اسرائیل به ارمغان آورد. اما این موضوع را بنا بر اراده‌ی نیروهای میهن‌پرستی که جنگ کنونی را هدایت می‌کنند نمی‌شود بر زبان آورد. از اینرو هنگامی که آتش جنگ خاموش شود و کشته‌شدگان دو طرف مخاصمه شمرده شود انگشت اتهام به سوی ما نشانه خواهد رفت.

خطایی که سبب از دست رفتن جان بسیاری می‌شود البته زشت و ناپسند است و عاقبت خوبی ندارد. اما تکرار دوباره‌ی خطا زشت‌تر است. عملیات متعدد نظامی با تلفات جانی بسیاری از انسان‌ها انجام گرفت و ما اکنون بار دیگر به همان نقطه‌ی پیشین رسیده‌ایم. تنها چیزی که در این میان دگرگون می‌شود و به واقع بدتر و وخیم‌تر می‌شود ناتوانایی جامعه‌ی اسرائیل در برخورد و کنارآمدن با انتقاد است. در هفته‌ی گذشته راستگرایان رادیکال به تظاهرکنندگان چپ حمله‌ور شدند. صفحه‌ای در فیسبوک با عنوان «مرگ بر چپ‌ها» گشوده شد و بایکوت همه‌ی آنهایی درخواست شد که به پبروزی اسراییل باور ندارند. ظاهرا جاده‌ی خونینی که ما در اسرائیل از حمله‌ای تا حمله‌ی دیگر طی می‌کنیم برخلاف تصور ما پایانی ندارد. این مسیر خونین به سوی قهقرا و نابودی است که در آینده خواهیم دید.

___________________
ادگار کرت (Etgar Keret) متولد ۱۹۶۷، یکی از نویسندگان معروف اسراییل
برگرفته از FAZ, 10.Juli 2014 ،‌ ترجمه‌ی محمد ربوبی

Wednesday, 23 July 2014

خاموشی ایران درقبال کشتاراسرائیل درغزه؛گردهمائی روزقدس رارسوا ساخت!


ابراهیم رسجی
1-5-1393
این مقاله درسه بخش تهیه شده ست:نخست،خاموشی ایران درقبال کشتاراسرائیل درغزه؛گردهمائی روزقدس رارسواساخت! دوم،شیعه ی صفوی نمی تواند به نفع اسلام وفلسطینی ها کارکند.سوم،جمهوری سلامی بازی را درفلسطین به نفع ترکیه باخته است.این مقاله رابه این خاطرمی نویسم که اسرائیل دوهفته است که درغزه به کشتارفلسطینی ها ادامه می دهد وبه روزجمعه ی اخیرماه رمضان سه روزباقی مانده است؛ روزی که جمهوری اسلامی ایران،آن را روزقدس نامیده وهمه ساله تظاهرات خیابانی به حمایت ازفلسطینی ها براه می اندازد.دریاد داشت های نویسنده،پیشینه ی روزقدس مآبی جمهورای اسلامی ازاین قراراست که درماه رمضان سال1358،درتهران بودم که آیت الله خمینی روزجمعه ی اخیرماه رمضان را، روزقدس اعلام وازایرانی ها ودیگرمسلمان ها خواست که بدفاع ازفلسطینی هاعلیه اسرائیل دست به تظاهرات زده تاکه می توانند شعارضد اسرائیلی- ضد امریکائی بدهند.هم چنان،جناب آیت الله گفت که:"اگرهرمسلمانی یک سطل آب درفلسطین بریزد،اسرائیل غرق می شود." پس ازآن سخن آیت الله واعلام روزاخیرماه رمضان به حیث روزقدس،یک خیابان هم درتهران بنام فلسطین ومیدانِ کوچکی هم میدان فلسطین نامیده شد.درضمن،درساختمان سفارت اسرائیل درتهران که باحکومت آریامهررابطه ی دیپلماتیک داشت،پرچم فلسطین برافراشته شد.ازاین رو،فلسطینی هاگمان کردند که خمینی وایران اسلامی- انقلابی متحد پایدارآن هامی با شد.جالب این است که، پس ازکودتای کمونیستی درماه ثور 1357وبه ادامه ی آن تهاجم شوروی به افغانستان درماه جدی1358،جهادی های ضد کمونیستی ای کشورما هم گمان کرده بودند که ایران انقلابی- اسلامی حامی آن هامی با شد که خلاف آن زود نمایان شد.امابرای ثابت شدن این اصل که دردفاع ازفلسطین نیزجمهوری اسلامی ایران دروغ می گوید،نیازبه زمان بود که درسال های پسین به خصوص درتوحش کنونی اسرائیل درغزه خود رانمایان ساخت.
ازاین رو،دراین نوشته، سیاست جمهوری اسلامی ایران دررابطه به مسئله ی فلسطین- اسرائیل واقع بینانه کالبد شکافی می شود"تاسیه روی شود،هرکه دراوغش باشد"! شایان تذکراست که، در35سال عمرجمهوری اسلامی، تحولاتی درجهان اسلام بویژه خاورمیانه رخ داده است که به همه ی آن ها درپیوند باسیاست منطقه ی جمهوری اسلامی اشاره کرده می شود.البته،بامحوریتی عنوان نوشته که پرسمان فلسطین می باشد.این واقعیت، ازهمان آغازروشن شده بود که جمهوری اسلامی- آخوندی بسیارشعارمی دهد وکم عمل می کند یاهرگزعمل نمی کند.بهرصورت،نیازبه ارائه ی آماروارقام درزمینه است که به آن ها اشاره خواهم کرد.تاجای که من یاد داشت کرده ام،درهیچ زمینه ی بیشترازنزاع فلسطینی ها واسرائیل،جمهوری اسلامی شعارهای بی عمل نداده است.برپایه ی همان شعارها بود که مرحوم یاسرعرفات،رهبرسازمان آزادی بخش فلسطین چندین بار درتهران سروکله نشان داد ودیری نپائید که رفت وآمدش به تهران کم یاقطع شد وشماری ازآخوندهای ایرانی هم ازفساد اخلاقی رئیس واعضای سازمان آزادی بخش فلسطین سخن هاگفتند که همه درآن وقت رسانه ی شدند.
پس ازرسانه ی شدن انتقادهای اخلاقی آخوندهای ایرانی وطرفداران غیرآخوندی شان که درزمان شاه به لبنان رفت وآمد داشتند ازرهبران سازمان آزادی بخش فلسطین،با اینکه سازمان نامبرده به گردانندگی هانی الحسن درتهران دفترداشت،اما ازتشریف آوری عرفات سخنی درمیان نبود.آری! درچنان جوی، یکسال بعدازجنگ ایران وعراق،ناگهان عرفات درراس یک هیئت عربی درتهران سروکله نشان داد که حامل پیام حکومت های عرب دررابطه به جنگ جاری میان تهران وبغداد بود؛اما ازاصل پیام مدت هاسخنی به بیرون درزنکرد وعرفات هم دیگر باهیئت عربی یابه تنهای درتهران دیده نشد.بهرحال،منِ کنجکاو وسیاست خوانده ی علاقمند به درک مسایل جهانی بویژه مسایل جهان اسلام ودرگیرباجنبه ی فرهنگی- ژورنالیستی اشغال افغانستان توسط اتحادشوروی، موضوع راپی گرفتم آن هم درزمانی که عرفات بارها دراسلام آباد،ونه درتهران دیده می شد.دراین راستا،سه سال قبل، روزی به سایت آقای ابوالحسن بنی صدر،اولین رئیس جمهورایران که منتخب مردم بود وتوسط خمینی بایک کودتای دموکراسی ستیزانه خلع قدرت شد،توجهم به موضوع سفرهیئت عربی به ریاست عرفات به تهران جلب شد.بنی صدر:یکسال بعدازجنگ عراق وایران،عرب هاهیئتی به ریاست عرفات به تهران فرستاده ازمن خواستند که شماقبول آتش بس نمائید،ما25میلیارد دالربه ایران تاوان می دهیم تاجنگ ویرانگروناسازگاربه مصلحت مسلمان هاپایان پذیرد.درحالیکه مابه تاوان بیشترازاین تاکید داشتم وآن هابه همان مبلغ،هیئت رفت تابرگردد که برنگشت.بعدا، معلوم شد که خمینی ازکانال نخست وزیرکه نفرخودش بود؛ به هیئت جواب رد داده بود.متاسفانه،آقای خمینی با ادامه ی جنگ پافشاری و7سال بعد بدون هیچ دستاوردی آتش بس راپذیرفت وجام زهررا نوشید ومرد"!
افزون براین که، خمینی پیشنهاد صلح جویانه ی اتحادیه ی عرب رارد کرد؛براین اصل نیزتاکید نمود که راه قدس ازکربلامی گذرد.به این معناکه،خمینی با اشتهای صافی که دارد اول عراق رافتح وپس ازآن فلسطین را اززیرسلطه ی اسرائیل آزاد می کند.ازاین رو،ازایرانی ها ودیگرمسلمان هاخواسته بود که یک یک سطل آب درفلسطین بریزند تا اسرائیل غرق شود! دراین راستا،خمینی یک سپاه بنام سپاه قدس ، بخشی ازسپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران هم ساخت.ازاینکه عرفات بیشتردربغداد زندگی می کرد تاتهران،نشان داده بود که به خمینی و سپاه قدسش امیدی ندارد.درچنان شرایطی پیچیده ی،دوتحول ناشایست درسوریه ولبنان صورت گرفت که نقاب ازچهره ی خمینی وفلسطین خواهی اش بزیرکشید:نخست،درسال1982،حافظ اسد،رئیس جمهور سوریه ،متحدخمینی ودست نشانده ی مسکو،درشهرحما دریک نزاع کوچک محلی میان علوی ها، فرقه ی مذهبی خودش ومسلمان های سنی، 32هزارپیروان اهل سنت رابنام مبارزه با اخوان المسلمین کشت؛اماخمینی که خود را درالاغ امامتِ امت سوارکرده بود آهی نکشید! دوم،درهمان سال،بشاراسد وحزب شیعه ی امل، مبارزه ی سختی راعلیه سازمان آزادی بخش فلسطین درلبنان براه انداخته جاده سازی کردند به حمله ی آریل شارون به لبنان وفاجعه ی کمپ های صبرا وشتیلاکه باعث بیرون شدن پایگاه سازمان آزادی بخش فلسطین ازلبنان ومستقرشدن آن درتونس وجاده سازی برای ظهورحزب الله کردند.جالب این است که،درهمه درگیری های که حزب الله درجنوب لبنان بااسرائیل داشت به شمول درگیری2006،جنگ رافلسطینی های آواره درلبنان کردند، نه شیعه های جبل عاملی- حزب الهی که سنی ستیزی رابریهود ستیزی ترجیح می دهند.اینکه،همین حالا غزه زیربمباروحشیانه ی اسرائیل است وحزب الله درسوریه علیه سنی ها زیرنام مبارزه باتروریسم می جنگد،دال برای مدعاست.
ازهمه غمبارتراین که،پس ازجنایت اسد درشهرحما ،جنایت مجدد حافظ سد و حزب امل به حمایت خمینی وجنایت آریل شارون به حمایت رونالد ریگان، علیه سنی ها وفلسطینی ها درلبان که نماد ترسناک آن فاجعه ی کمپ های صبرا وشتیلا می باشد وجام زهرنوش کردن خمینی درسال 1988ورفتنش به آن جهان،خامنه ی روضه خان درسطح رهبری بالاکرده شد تا امت موهومی را درراستایی امامتِ امامِ جام زهرنوشِ متوفا رهبری نماید.ازقبل روشن بود که ،خامنه ی درادامه ی رهبریی امام دروغین امت مسئله ی فلسطین راپی گیری می نماید.پی گیری که به برگزاری گردهمائی های شعاری وتظاهرات روزقدس خلاصه شد.ازسوی دیگر،بیرون رانده شدن سازمان آزادی بخش فلسطین ازسوریه ولبنان توسط حافظ اسد وگروه شیعه ی امل به تایید امام امت،حزب الله درلبنان وحماس درفلسطین اشغالی برآمد کردند.به این معناکه،جای ملی گرائی مبارزعرب رامذهب گرائی ستیزه جوعلیه اسرائیل پرکرد.چون قرارگاه سازمان آزادی بخش فلسطین درتونس وشخص عرفات بیشتردربغداد زندگی می کرد،باعث شد که حماس به حیث یک نیروی چالش گرعلیه اسرائیل برآمد نماید.اگرچه حماس مدت هاپیش فعال شده بود،امارانده شدن سازمان آزادی بخش ازدمشق وجنوب لبنان وانتفاضه/ خیزش1987،درفلسطین اشغالی،حماس رابه یک نیروی بزرگ ضد اسرائیلی تبدیل کرد که غرب ومسکو دندان گزیدند که چه شد؟
پس ازظهورحماس وترویج فرهنگ انتفاضه/ خیزش علیه اسرائیل درفلسطین اشغالی،جمهوری اسلامی برای ایجاد چند دستگی درمیان حماس،گروه جهاد اسلامی راساخت وامریکا واسرائیل برای مهارحماس درفکر سازش باعرفات شدند.درواقع،افزون برخیزش حماس علیه اسرائیل درفلسطین،تروریسم حزب الله درلبنان به هدایت ایران هم کمک به نزدیکی اسرائیل و امریکا باعرفات کرد.ازجانب دیگر،نمایش سیاست سازش باسرعرفات توسط امریکا واسرائیل وترورشیخ احمدیاسین، رهبر حماس توسط اسرائیل ،عرفات را درمنگنه انداخت.دراین راستا،مشکل عرفات تنها خیزش حماس درفلسطین وتباه کاریی خامنه ی،حافظ اسد وحزب الله درجریان مبارزه ی فلسطینی هانبود،بلکه مشکل عمده ی فلسطینی هابویژه عرفات ،حمله ی صدام حسین به کویت ورخ دادهای پس ازآن بود.چون درحمله ی نامبرده،عرفات متحد ضمنی صدام حسین بود؛ باشکست عراق درکویت،عرفات درانزوای کامل قرارگرفت.درواقع،امضای قرارداد مادرید درسال1991زیرسرپرستی شوروی وامریکامیان عرفات واسرائیل ودرادامه ی آن امضای قرارداد اسلودرسال 1993که برپایه ی آن سازمان آزادی بخش فلسطین هم منشورخود را باحذف واژه ی صهیونیسم برابربااپارتاید/جدای نژادی تغییرداد وهم اسرائیل رابدون کدام دستاوردی برسمیت شناخت،همه ناشی ازخیانت های جمهوری سلامی وحکومت حافظ اسد، متحدِ آن بود.پس ازآنکه درسال2003،جورج بوش وخامنه ی دست بدست هم داده صدام حسین رابرانداختند؛درواقع،بزرگترین ضربه به داعیه ی ملی گرایانه ی فلسطینی هابویژه شخص یاسرعرفات وارد شد.به سخن دیگر،باسرنگونی حکومت صدام حسین،فلسطینی هابزرگترین حامی شان را درکشورهای عربی ازدست دادند.
بنابراین،خاورمیانه ی بدون صدام حسین میدان خیزخامنه ی وملک عبدالله شد.دوچهره ی که باوری به داعیه ی فلسطین ندارند؛البته بااین فرق که،اولی شعارمی دهد ودومی عرضه ی شعاردادن راهم ندارد.ازسوی دیگر،عرفات قرارداد اسلورا درجهت تحقق دو دولتِ اسرائیل- فلسطین، با اسحق رابین،نخست وزیروقت اسرائیل امضاکرده بود.سیاست مدارمیانه روی که توسط یهودی های تندرو ودرواقع رهبران جنگ طلب کنونی اسرائیل ترورشد.درحقیقت،تروررابین مرگ قرارداد اسلوبود.حیف که عرفات وعباس درفکرزنده کردن مرده بسیاروقت خود راضایع کردند وفاجعه ی کنونی غزه وشهرک سازی های بیشتربرای یهودیان درمناطق اشغالی راتحویل گرفتند! دررابطه به فلسطین خواهی جمهوری اسلامی وروزقد سش که دوروزبعد بازدرایران ودیگرجاهاتوسط طرفداران ولی فقیه برگزارمی شود،ناگزیربه مسایل زیراشاره می نمایم:نخست،جمهوری اسلامی ازمسئله ی فلسطین بهره برداری ابزاری می کند تا ازغرب برای سیاست های نادرست خود فایده بگیرد.مثلن،تمام شعارهای دروغین احمدی نژاد علیه اسرائیل ورد هلوکاست / کشتاریهودی هاتوسط هتلربه مشوره ی خامنه ی بود و این هدف را دنبال می کرد که امریکا اگرامنیت اسرائیل رادرمنطقه می خواهد باتهران معامله نماید.چون امریکا دردیگرسنگرها ازجمله برنامه ی اتومی وحقوق بشر،کمبودی خامنه ی رامی دانست با او معامله نکرد.دوم،دوستی جمهوری اسلامی بابشاراسد وحزب الله لبنان یاد شمنان داعیه ی فلسطین نشان داده بود تهران درمسئله ی فلسطین منافقت می کند.سوم،راه اندازیی جنگ شیعه وسنی توسط خامنه ی درسوریه،لبنان وعراق کمرداعیه ی فلسطین رابیشترازپیش شکست.پنجم،جمهوری اسلامی بخاطرشیعه گرائی تندرو،منافع ملی ایران را هم به معامله گذاشته است.مثلن،آماده شده است ازبرنامه ی اتومی خود درجهت نگهداری حکومت های بشاراسد ومالکی دردمشق وبغداد دست بردارد.ازجانب دیگر،جمهوری اسلامی درحمایت ازشیعه ها هم گزینشی عمل می کند.برای مثال،درپاکستان،شیعه هازیرفشارطالبان ولشکرجنگوی زیرفرمان ارتش آن کشورو عربستان؛ ودرافغانستان،شیعه ها زیرفشارفقروتروریسم طالبان هستند؛ ودربحرین،مستقیم زیراشغال عربستان می باشند؛اما جمهوری اسلامی درهیچ یک ازاین کشورها ازشیعه هاحمایت نمی کند! ازهمه مهم تراین که،برنامه ی اتومی ایران به گونه ی صلح جویانه مال دوران شاه است که خمینی وخامنه ی آن رابدروغ رنگ نظامی دادند تابرای بقای حکومت شیطانی خود ازامریکاتضمین بگیرند.ظاهراست.حکومتی که منافع ملی مردم خود راقربانی منافع ایدئولوژیک – زود گذر می کند؛چه کمکی به فلسطینی های سنی ومبارزکرده می تواند؟
شیعه ی صفوی نمی تواند به نفع اسلام یافلسطینی ها کارکند!
طوریکه گفته شد،در35سال گذشته یادوره ی حکومت آخوندی،سیاست حمایتِ جمهوری اسلامی ازداعیه ی فلسطین به شمول گردهمای های دروغین روزقدسش فریبی بیش نبود! بطورنمونه،درسال2008-2009و2012،اسرائیل شدید ترین حملات رابه غزه وبیشترین شهرک سازی را درمناطق نوارغربی وشرق بیت المقدس کرده وحصاربزرگ هم دراطراف فلسطینی هاکشیده است؛اماجمهوری اسلامی جزچند شعارپوچ ازدهن احمدی نژاد دیوانه ومسخره کاری درخورتوجهی نکرد.ازهمه مسخره تر،کارکرد سپاه قدس خامنه ی می باشد.ازنظرکارکردی،وظیفه ی سپاه قدس این بود که برای آزادی قدس مبارزه نماید.بدبختانه،این سپاه جنایت کاردرعراق ،سوریه ولبنان علیه سنی هامبارزه می کند.درواقع،جنگ سپاه قدس علیه سنی های خاورمیانه؛نویسنده را وا دارکرد که به ریشه تشیع صفوی که شیعه ی آخوندی کنونی ادامه ی آن می باشد،دست بزند.شیعه ی ضدعلی رض که برای شناخت ماهیت ننگین آن بهتراست کتاب"شیعه ی صفوی وشیعه ی علوی" ازروانشاد دکترعلی شریعتی خوانده شود.هرکسی که این نوشته ی شریعتی رابخواند،بخوبی ازسیاست های جنایت کارانه ی جمهوری اسلامی درخاورمیانه بویژه عراق،سوریه ولبنان درجهت فربه کردن تروریسمِ سنی ستیزصفوی گونه آگاه می شود.
ازاین رو،لازم است کمی به عقب برگشته تاریخ آغازپیدایش صفوی گری راورق بزنم.به گواهی تاریخ،امپراتوری عثمانی درنیمه ی نخست قرن پانزده هم میلادی با سلطه بربالکان، کشورهای اروپائی رابه چالش گرفته بود.درواقع،سلطه ی عثمانی به حیث یک قدرت بزرگ مسلمان بعدازدفع خطرصلیبی گری توسط صلاح الدین ایوبی،رخنه ی کمرشکن درارپابه شمارمی آمد.درادامه ی چنین رخنه گریی تهدید کننده ی،وقتیکه درسال1453،استانبول،پایتخت روم شرقی توسط سلطان محمد فاتح، فتح وبه قلمروعثمانی افزوده شد،اروپابرای وقایه ی خود دربرابرعثمانی ها دوکارزیرراعلیه اسلام کرد:نخست،فردیناند،پادشاه بنیاد گرای مسیحی اسپانیا درسال1492اسلام را ازقرطبه واندلس،بیرون کرد.دوم،دولت های تازه نفس اروپایی دولت منحط صفوی رادرجهت ایجاد درد سربرای عثمانی ها درایران باقتل نیم میلیون مسلمان سنی ساختند.بطورنمونه،فرامرزرفیع پور،نویسنده ی ایرانی بانوشتن کتاب"توسعه وتضاد"،پرده ازروی این حقیقت برداشت که تشکیل حکومت سلسله ی صفوی حاصل همکاری برخی ایلات ایرانی بامسیحیان اروپائی برای تضعیف عثمانی وجلوگیری ازگسترش اسلام دراروپابود.رفیع پوردرکتاب خود شدیدترین حمله را به صفوی ها کرده است.شایان توجه است که رفیع پوردرحمله برسلسله ی منحط صفوی تنهانیست،بلکه دکترداریوش همایون هم صفوی هارادشمن تاریخ وفرهنگ ایران نامیده است.ازجانب دیگر،درکتاب های درسی درباره ی تاریخ ایران،مطلبی بنام فتنه ی افغانه تدریس می شود.درس های که درآن ها ازافغانه اهریمن سازی شده است.
برای روشنی اندازی بیشتردرباره ی فتنه ی افغانه ازدیدگاه کتاب مدرسه نویسان ایرانی،این مسئله را قابل تاکید می دانم که اشاره ی ایرانی هابه حمله ی افغان های هوتکی درجهت سرنگونی دولت منحط صفوی می باشد.واقعیت این است که؛ درآن وقت،کشوریکه امروزافغانستان نام گرفته است،شمالش بخشی ازبخارا،غربش بخشی ازحکومت صفوی وازغزنی تاشمال کابل وازکابل تانورستان بخشی ازهند مغلی بود.چون درهرسه کشورزبان فارسی حاکم بود ومرزهای جغرافیای به گونه ی کنونی مشخص نبود،رفت وآمد مردم بدون مانع ازسمرقند تادهلی وازدهلی تاهمدان حتا استانبول صورت می گرفت.بنابراین،اگرافغان های هوتکی علیه دولت صفوی خیزش کرده آن راساقط کردند،یک خیزش درونی- سنی علیه شیعه گریی سنی کش صفوی بود.ازاین رو،درباره ی خیزش افغان هاعلیه حکومت صفوی وبراندازی آن،دکترداریوش همایون می گوید:"آنقدرضربه ی راکه صفوی هابه تمدن وفرهنگ ایران زده اند،افغان هانزده اند"!ازسوی دیگر،همان دولت صفوی دست ساخت مسیحی ها درآغازتشکیلش برای اشغال عراق که زیرسلطه ی عثمانی هابود،درسال1524یا1624که دقیقن بذهنم نمانده است هجوم کرد که به شدت سرکوب شد ودیگرادعای سلطه برعراق بنام زیارت های شیعه ها رانکرد.جالب این است که زیارت های شیعه ها راپیش ازساخته شدن فقه های مذهبی،خلیفه های عباسی ساخته بودند.ازسوی دیگر،تاسه ونیم سده بعد ازحادثه ی کربلاهم مراسم سینه زنی های خرافاتی رواج نداشت که بعدها توسط ملاهای نادان- خرافاتی- روضه خوان برای عوام سواری ساخته شد که تاکنون ادامه دارد.
اگرامروزحکومت آخوندی ایران نجف، نجف کربلا،کربلامی کند،بیادش بدهم که این زیارت ها راعباسی ها،پسران عموی رسول ص وعلی رض ساختند نه شماکه اکنون منافقانه اشک می ریزانید.بطورنمونه،پس ازبرآمدن سلسله ی عباسی،اولین کاری که ابوالعباس سفاح،بنیاد گذاراین سلسله کرد این بود که غیرازعمرابن عبدالعزیز که نزد سنی هابخاطرعدالت ورزی اش بنام عمردوم یادمی شود،ازمعاویه تامروان ،جسدهمه را ازقبرهایشان بیرون واستخوان هایشان رابه خاکسترمبدل کرد! درواقع،همان های که جسد مرده ی دشمنان خاندان علی رض رادره زده بودند،زیارت های علی وفرزندانش رض راهم درعراق ساختند.ازهمه بارزتراین که،تاپیش ازظهورمکتب های فقهی،همه ی عالمان یافقیهان اهل سنت برای زعامت امت، علوی ها راسزاوارترمی دانستند.متاسفانه،بافقه سازی ها،همسوی ها رخت سفربست وامت تکه تکه شد.باوجود بساناهنجاری ها،پس ازفقه سازی هاهم،دومسسئله درتاریخ مسلمان ها با درخشندگی ادامه یافت:نخست،مباحث وگفت وگوهای دوستانه ی فقهی- کلامی همراه باتحمل میان عالمان اهل سنت وهمتایان شیعه شان.دوم،حکومت عباسی هاهیچ گونه مانعی برای شیعه ها ایجاد نکرد؛حتایک خلیفه ی عباسی، امام رضا، امام هشتم شیعه هارا معاون خود برگزید.بروایت تاریخ،همان شیوه ی حکومت داری عباسی ها حتابهترازآن ها دردوره ی عثمانی ها ادامه یافت.برخلاف مداراوتحمل مذهبی خلافت عثمانی،صفوی های جنایت کارباشیعه سازی خرافاتی- زورمدارانه – سنی کشانه ی خود که درآن نیم میلیون شهید ازسنی ها برجای گذاشت،بدترین نمونه ی حکومت داری نابرد بارازنظرمذهبی درتاریخ مذاهب جهان راشکل دادند.حکومتی که بدون شک حکومت آخوندی کنونی ایران نماینده ی برحق آن می باشد.
بااینکه، دغلکاری وشعارهای وحدت خواهانه ی حکومت ایران باخمینی شروع شده بود،امابه اندازه ی خامنه ی ویرانگری نکرده بود.علت اینکه خامنه ی درایران سنی ها رابیشترزیرفشارگرفت ودرخاورمیانه باسپاه قدس خود فتنه ی شیعه وسنی راخلق کرد؛ این است که، پیش ازانقلاب ایران یک گروه منحط شیعه زیرنام"انجمن حجتیه"فعالیت می کرد که کارآن مبارزه بااهل سنت وکمونیست هاحتابیشترازکمونیست هابااهل سنت بود.بیاد دارم که روزی خمینی گفته بود که به این گروه هرگزموقع ندهید که برشانه مردم وانقلاب سوارشود.اما بعد ازخمینی،خامنه ی برای منزوی کردن روشنفکران دینی ورقیبان سیاسی خود مانند:هاشمی رفسنجانی،سیدمحمد خاتمی،مهندس میرحسین موسوی وآیت الله مهدی کروبی،انجمن حجتیه برهبریی آیت الله مصباح یزدی رابالاکرد تاهم رقیبانش رادشنام بدهد وهم علیه سنی ها زهرپاشی نماید.برای شناخت نقش سیاسی این گروه تنهابسنده می کند که احمدی نژاد ،رئیس جمهورقبلی وعضوآن درنظرگرفته شود.احمدی نژادی که تمام سیاست ها وگفته هایش وسیله ی خوبی برای نخست وزیرکنونی اسرائیل برای کوبیدن فلسطینی هاشده است.به این معناکه،احمدی نژاد طرفدارنابودی اسرائیل است وحماس ودیگرگروه های فلسطینی هم متحد او می باشند.ازاین رو،حق باماست که فلسطینی هانیست ونابود کنیم!
اگرچه، برخی حامیان خامنه ی دوسیه ی احمدی نژاد رازدوسیه ی او جدامی خواهند بکنند،اما واقعیت این است که انجمن حجتیه واحمدی نژادش وخامنه ی دوروی یک سیکه می باشند که درشعارازوحدت مسلمان ها ودفاع ازداعیه فلسطین سخن می گویند ودرعمل ریشه ی وحدت امت وداعیه ی فلسطین راقطع می نمایند.مثلن،خامنه ی،مالکی،بشاراسد وحسن نصرالله،رهبرحزب الله لبنان چنان درسوریه،لبنان وعراق علیه سنی هاجنایت کردند که به حیث واکنش کارکرد خود داعش یادولت اسلامی عراق شام را که اکنون اعلام خلافت اسلامی کرده است،ایجاد کردند.به سخن دیگر،داعش یا دولت اسلامی عراق وشام واکنش ماعش یاملیشه های ایران درعراق وشام می باشد.ازهمه مسخره تراین که،سوریه سلاح شیمیاوی داشت که دربرابرسلاح اتومی اسرائیل باید استعمال می شد؛امااین سلاح کشنده درماه اگست2013علیه سنی های سوریه بکارانداخته شد،تازیرنظرسازمان ملل همه یابخشی ازآن جمع آوری شد.ازسوی دیگر،جمهوری اسلامی ایران سپاه قدس برای آزادی فلسطین ساخته بود.سپاهی که بجای مبارزه درجهت آزادی فلسطین، علیه سنی ها درلبنان،سوریه وعراق مبارزه می کند.مبارزه ی که خائنانه ی که منطقه رابه سه بلاک رقیب تقسیم کرده است:مصر،اسرائیل،عربستان،امارات متحده وکویت دریک صف،ایران،شیعه های عراق،حکومت سوریه وحزب الله لبنان درصف دوم،ترکیه،قطر،حماس واخوان المسلمین درصف سوم.به سخن واضح تر،سیاست های یک بام ودوهوای جمهوری اسلامی خاورمیانه میا سه قطب رقیب تقسیم کرده است.
جمهوری اسلامی بازی رادرفلسطین به نفع ترکیه باخته است!
در خاورمیانه سه قطبی شده،مسئله مهم این است که ترکیه دارای حکومتی می باشد که هم مسلمان نوگرامی باشد وهم متمایل به احیای خلافت عثمانی درقالب تازه – دموکراتیک - فدرالی اش.موضوعی که، هم ایران، هم عربستان، هممصر،حتا اسرائیل رانگران ساخته است.بطورنمونه،درماه نوامبرسال2013،درروزپایان جنگ جهانی اول، ازقول یک سیاست مدارمربوط به حزب "عدالت توسعه"حزب حاکم ترکیه، این سخن رسانه ی شد که:"تمام سرزمین های راکه در1923، یاپس ازلغوخلافت عثمانی ازدست دادیم درسال2023، یاصد مین سالگرد انحلال خلافت عثمانی دوباره بدست می آوریم.ازآن به بعد،این نظریه که ترکیه ی کنونی دنبال احیای خلافت عثمانی می باشد،حکومت گران مستبدعرب چه نظامی وچه قبیلگی وحکومت آخوندی ایران راترسانده است.وقتیکه حکومت ترکیه مناسبات دوستانه ی خود را با دولت خود گردان کرد ها درشمال عراق گسترش ودر21مارس2013-اول حمل1392، پیمان دوستی درجهت شکل دهی ترکیه ی دموکراتیک که درآن ترک ها وکردهابرابرباهم زندگی نمایند،باعبدالله اوجالان، رهبرزندانی کردهای ترکیه امضا وچند روزقبل متن همان معاهده را درپارلمان ترکیه پاس کرد؛این مسئله راجلوه گرساخت که ترکیه ی اردوان بدورازبلند پروازی های منطقه ی نیست.
درای راستا،ازهمه بارزترموضع اردوان درباره ی حمله ی اسرائیل به نوارغزه می باشد که آن رابدترازحمله ی هتلربه یهودی هادرجریان جنگ جهانی دوم معرفی کرد! درحالیکه اردوان،نخست وزیرترکیه حمله ی اسرائیل به نوارغزه رابدترازحمله ی هتلربه یهودی هانامیده بشدت سرزنش وباعث شد که اسرائیل سفیرخود را ازانقره فرابخواند،سخنی سختی ازجمهوری اسلامی درباره ی حمله ی وحشت باراسرئیل علیه غزه نشنیده ام.به نظرنویسنده،شاید سکوت جمهوری اسلامی یاموضع نرم آن این هدف رادنبال می نماید که دوکارزیرامی خواهد بکند:نخست،نشان دهد که ایران دوره ی روحانی ایران احمدی نژاد نیست تا توجه اسرائیل وغرب رادرمسئله ی اتومی جلب نماید.دوم،برای دفع خطرداعش درعراق وشام با غرب واسرائیل دست دوستی درازنماید؛به گونه ی که دربراندازیی صدام حسین باجورج بوش کمک نمود.بهرحال،تاحدی که من مسایل پیچیده ی خاورمیانه را دریافته ام،ازهمین اکنون می توانم بگویم سیاست کنونی جمهوری اسلامی درمنطقه به هدف مورد نظرخود نمی رسد.به این خاطرکه،غرب درهرحالتی نمی خواهد اسرائیل،مصر،عربستان وامارت های جنوب خلیج فارس را درمعامله به نفع ایران ناراض نماید.ازهمه بارزتراین که،یک نیروی بشریی بزرگ ایرانی دردرون وبیرون ایران دموکراسی وحقوق بشرمی خواهد که برابربه نابودی حکومت خودکامه ی آخوندی می باشد.نیروی که غرب نمی تواند باتوجه به دو دوزه بازی جمهوری اسلامی آن را نا دیده بگیرد.
درسوی دیگربازی منطقه ی،رقیب ایران،ترکیه قراردارد که دوبرگ برنده دارد:نخست،عضوناتومی باشد.دوم،ازیک اسلام مدرن،میانه رو وسازگارباارزش های مدرن غربی مانند:دموکراسی،حقوق بشر،کثرت گرائی و...حمایت می کند ونفوذ بسیاری هم درمیان سازمان های مذهبی- سنی پیدا کرده است.چون غرب ازدومسئله ناراحت است:نخست،ازتند روی اسلامی- القاعده ی- طالبی- بوکوحرامی.دوم،سیاست جمهوری اسلامی درسوریه،عراق ولبنان وازهمه مهم ترستیزش باحقوق بشربویژه حقوق زنان،نمی تواند تهران رابرانقره برتری بدهد.درواقع،همین که ترکیه ازحماس ومردم غزه حمایت واسرائیل راباشدید ترین سخن سرزنش می کند ودرعین حال رابطه ی خوبی باهمه مبارزان مسلمان سنی دارد؛بدون شک،می تواند یک کانال خوب تماس میان غرب واسلام گرائی وتشویق اسلام گرایان تندروبه میانه روی شود که درجهان سیاست خود یک سرمایه است.بطورنمونه،درباره ی حکومت مرسی،ترکیه به غربی هاگفته بود که کمکش کنید وتوسط اوتند روی رادرمنطقه مهارنمائید.فربه شدن تندروی ازبوکوحرام تاداعش نشان می دهد که ترکیه جق به جانب بود. ومصرباضایعات بی شماربدترازدیکتاتوریی مبارک را به گونه ی لرزانی مستقرکرده است و سه روزقبل دریک حمله 21سربازش درنزدیکی مرزلیبی توسط تندروان مذهبی تیرباران شد وپیشنهاد آتش بسش راحماس بی اهمیت تلقی کرد،آینده ی استبدادش تاریک است! ازاین رو،درهرگونه سازشی درغزه نقش ترکیه مهم تر ازنقش مصر،ایران وعربستان شده است.
باتوجه به برتریی نقش ترکیه درمنطقه بویژه درمسئله ی فلسطین،نمی دانم که جمهوری اسلامی ایران پس فردا، روزجمعه، یا روزقدس راچگونه برگزارمی نماید؟ وباچه پیامی برگزارمی کند؟ بطورنمونه،از8ژوئیه تا16ژوئیه که اسرائیل 600 فلسطینی بی گناه رادرغزه کشته وبه کشتن ادامه می دهد،ایران دنبال شیعه گری درعراق،سوریه ولبنان وپروژه ی نام نهاد اتومی خود برای رفع بحران اقتصادی اش می باشد وسخنی دلسرد کننده ی علیه اسرائیل نگفته است وسخنی هم که علی لاریجانی روزچهارشنبه اول اسد به کمک مردم غزه گفت،شعاری ونا وقت می باشد.موضوعی که نشان می دهد که تشت گندیده ی ایران آخوندی ازبام تاریخ بزباله دان جغرافیا افتاده است! وباید می افتاد؛به این خاطرکه،کمی عمل بهترازخروارها سخن وشعاراست.سخن وشعارگوئی که جمهوری اسلامی درآن نابغه است.بهرحال،نویسنده ازجمهوری اسلامی می خواهد که برای بهبود وضع مسلمان ها چه شیعه وچه سنی باید دوکارزیررابکند:نخست،از کمک مالی به سازمان ها وشبکه های که جنگ مذهبی رامیان مسلمان ها دامن می زنند خود داری نماید؛همچنان،همین خواسته را ازعربستان هم دارم که درزمینه وارد عمل شود.دوم،دررابطه به فلسطین ، سپاه قدس خود رامنحل نماید.زیراکه،بهوده شده است. همچنان، باترکیه ،عربستان ومصردرجهت ساختن حکومت قابل قبول مردمانِ سوریه وعراق کمک نماید.درغیراین صورت،باید بداند که هم درفلسطین،هم درعراق وهم درسوریه، بازنده ی اصلی می باشد.

Monday, 21 July 2014

اسرائیل بشریت را تحقیر می کند


جمعه ۲۷ تير ۱۳۹۳ - ۱۸ ژوييه ۲۰۱۴

علی جلال

آهای انسانها !
آهای روشنفکران, دانش اندوختگان, وجدانهای بیدار جهان !
تا کی باید نظاره گر بود که یک حکومت در جهان و تنها یک حکومت, حکومت یک کشور ٦- ٧ ملیونی , اسرائیل!, هر وقت, هرجا, هر کس, هر شهر, هر کشوری را, خواست, بگیرد, بزند,بکشد , بمباران کند به "جرم" و "اتهامی" که تنها خود (و نه هیچ ارگان و نهاد دیگری در جهان), به آنها نسبت می دهد!
در ماه مقدس مردم, در ماه صلح, المپیک! المپیک فوتبال, در ماهی که همه ملتها اختلافات و تفاوتها را به کنار نهاده و بطور برابر و دوستانه در میدان ورزش باهم رقابت می کنند و جهانیان با شادی و سرور به تماشای آن مشغولند, آنگاه در نیمه های شب, زن و کودک آرمیده در بستر خویش را با بمب و توپ به خاک و خون بکشد. در سرزمینی با فشردگی جمعیتی کم نظیر درجهان, غزه (١/٦٥٧ ملیون نفر در ٣٦٠ کیلومتر مربع), 15000 خانه راویران کرده بیش از ٢٠٠ نفر را که بیشترشان, زن و کودک هستند, بکشد, و رسما اعلام کند که به هیچ دعوتی به "خویشتن داری" گوش نمیدهد! فراخوان آتش بس سازمان ملل(الف) را نمی پذیرد! فقط بمباران و بمباران و بمباران! می کند! تا کی باید انگلستان و فرانسه و حکومت آمریکا, از این "حکومت" حمایت بی چون و چرا بکنند؟ و بگویند که "هیچکس, هیچ نهاد و ارگان ملی و بین المللی و ... حق ندارد به اسرائیل بگوید بالای چشم تو ابرو"؟!
ای انسانها! اسرائیل بشریت را تحقیر می کند !
تا کی باید نظاره گر بود ؟! تا کی این وضع می تواند ادامه یابد؟
پنج کشور, پنج ابرقدرت, پنج پیروز جنگ جهانی دوم, عضو همیشگی شورای امنیت سازمان ملل هستند و "چون باید" مسایل جهان را به تفاهم بین خود حل کنند,پس "برابر حقوقند, علیه هم نمی توانند قطعنامه بدهند پس حق وتو دارند". اما سازمان ملل علیه ٦ کشور هرگز و هرگز نمی تواند قطعنامه صادر کند: پنج عضو دائمی شورای امنیت + اسرائیل! تنها یک حکومت در جهان است که خود پلیس , بازجو, قاضی و مجری حکم, علیه دیگران است. تنها یک حکومت! و آنهم اسرائیل است. انگلستان و فرانسه و حکومت آمریکا, با قدرت خود این "حق" اسرائیل را تضمین می کنند, حتی اگر اسرائیل به دولت آنها هم پرخاش و تندی و حتی توهین نماید(رفتار دولت ناتان یهو علیه دولت اوباما, و دخالت مستقیم در انتخابت ریاست جمهوری آمریکا علیه اوباما !
آی آدمها! اسرائیل بشریت را تحقیر می کند!
برخی می گویند: "چرا حماس را محکوم نمی کنید"؟ آری حماس را "محکوم" می کنیم ولی این حکومت! (اسرائیل), به لبنان هم حمله می کند!, حزب الله و لبنانی ها را هم "محکوم" می کنیم! به سوریه(6), به عراق هم, حمله می کند! رفته در دل آفریقا! به سودان حمله می کند. به یک کشتی کوچک حاوی صرفا کمک های انسانی, برای ١/٦٥٧ ملیون مردم غزه که در محاصره این حکومت و محروم از نیازهای اولیه زندگی هستند, کشتی یی که کمک رسانان همه جای جهان و بویزه از همین اروپا و آمریکا آنرا راه انداخته اند, در آبهای بین المللی! حمله می کند, هفتاد امدادگر را لت وپار می کند، از آن میان دستکم یازده امدادگر بین المللی را می کشد! بعد می گوید آنها مسلح بوده اند و رسانه های "جامعه بین المللی هم طبق معمول به او "حق" می دهند!! آخرکه آنها مسلح بوده اند که چه بکنند؟؟! بیایند "اسرائیل از بین ببرند"!!؟. در مجمع عمومی مهمترین و معتبرترین سازمان جهانی, سازمان ملل, مجمعی که اصلا و اساسا برای صلح جهانی برپا شده, نخست وزیر این حکومت, مسولان حکومتی دیگر (جمهوری اسلامی) را مورد توهین قرار می دهد, این بجای خود, اما او درحضور سران کشورهای جهان که فقط به فقط برای تحکیم صلح جهانی گرد آمده اند, رسما و علنا اعلام می کند که جدا از مذاکرات ٥+١, اگر خود تشخیص دهد و هروقت خود شخص دهد به ایران حمله نظامی می کند. چه کسی نمی داند که ما (اپوزیسیون), جمهوری اسلامی را محکوم می کنیم؟ چه کسی نمی داند که اکثریت مردم ایران از رژیم اسلامی متنفرند؟! اما سخن بر سر مقصر بودن یا نبودن این و آن نیست, سخن بر سر " محکوم کردن" این و آن نیست, سخن بر سر این است که چرا و تا کی باید انگلستان و فرانسه, آلمان و حکومت آمریکا, بزور و پشتیبانی مالی ,نظامی , دیپلماتیک و ...., یک حکومت یک کشور ٦-٧ ملیونی را, یکه تاز جهان, زیرپا نهنده همه میثاقها و قوانین بین المللی(قطعنامه های سازمان ملل, کنوانسیون ژنو در مورد قواعد جنگ ودر خطر قرار ندادن غیر نظامیان, مصوبات کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل و ...) و معاف دائمی, نه تنها از هر مجازاتی, بلکه معاف دایمی از هر توبیخ و کمترین محکومیتی, آری همان که گفته شد: "...بالای چشم تو ابرو"!!, بگردانند؟؟! بس است دیگر! قرن بیست ویکم هستیم, آهای انگلستان! آهای فرانسه, آلمان و حکومت آمریکا شرم کنید از این رفتار و کردار قرن ١٨ همی خود(نگاه کنید به سخنان آقای جان کری در محکوم کردن رفتار "قرن ١٨ همی" آقای پوتین, در رابطه با بحران اکراین). بس است! بشریت را تحقیر نکنید.
علیه آنچه می کنند بپا خیزیم , صدای اعتراض خود را بلند کنیم. مهم است که ادعا نامه خود را هر چه پربار تر کنیم:
اسرائیل و فلسطین:
سالها اسرائیل می گفت که سازمان آزادیبخش تروریست است, با آن مذاکره نمی کنیم. این سازمان تروریسم رامحکوم کرد و روند سیاسی را پیش برد. بعد اسرائیل گفت سازمان آزادیبخش در برنامه اش موجودیت اسرائیل را قبول ندارد, ما با آنها مذاکره نمی کنیم. این درست بود فلسطینیها و اعراب, اسرائیلی ها را, بیشتر، اروپائیان وامریکائیانی می دانستند که بعد از جنگ دوم بطور انبوه با کشتی ...به سرزمین فلسطین آمدند(یا کوچانده شدند) ... کوچندگان می گویند چون خدای آنان در کتاب آنان گفته که در فلانجا, فلان سرزمین مال آنان است پس این سرزمین فلسطین در اصل اسرائیل بوده و اصلا به اجداد آنان در تاریخ تعلق داشته و ....؛اما سازمان آزادیبخش و همه کشورهای عربی از این نظر در گذشتند و اسرائیل را قبول کردند. ولی باز اسرائیل حاضر به مذاکره نشد تا اینکه پس انقلاب ایران, فلسطینیان برای اولین بار دست به مقاومت و اعتراض توده ای زدند(انتفاضه) اسرائیل با خشونت تمام با آنان برخورد کرد اما از عقب راندشان آن ناتوان ماند پس حزب کارگر اسرئیل با کمک آمریکا به قدرت رسید ...قرارداد صلح اسلو, امضاء شد. راستگرایان اسرائیل نخست وزیر خود را که این قرارداد را امضاء کرده بود ترور کردند. بحران بالاگرفت. حزب لیکود به قدرت باز گشت. آریل شارون کسی که رسما با قرارداد اسلو مخالف بود روی کار آمد. در یک عمل آشکارا تحریک آمیز به درون مسجدالاقصی رفت. درگیری شروع شد. انتفاضه دوم... باز گشت نیروهای نظامی اسرائیل به سرزمین هایی که پس از" اسلو" از آن بیرون آمده بودند. محاصره محل زندگی عرفات. اسرائیل گفت عرفات مانع اصلی است تا عرفات هست مذاکره نمی کند. اسرئیل و غرب تلویحا می گفتند: "محمود عباس بهترین است". عرفات به "آن شکل" مرد. محمود عباس جای او آمد. اسرائیل گام جدی پیش ننهاد. در یک انتخابات دمکراتیک در فلسطین, حماس برنده شد. اسرائیل گفت چون حماس پیروز شده, پس با فلسطینیان مذاکره نمی کند. اختلاف بین فلسطینیان بروز کرد. در ٢٠٠٧, حماس در غزه مستقر شد, سازمان آزادیبخش در رام الله. حالا اسرائیل می گفت چون فلسطینیان یکپا رچه نیستند و بین خود اختلاف دارند, پس نمی شود مذاکره کرد, زیرا اگر با محمود عباس توافق کنیم, حماس که ازان جداست, نمی پذیرد. در ٢٠٠٨ اسرئیل به غزه حمله کرد بیلان کشته ها: ٤ اسراییلی, صد برابر آن، ٤١٤ فلسطینی. ٢٠٠٩اسرائیل به غزه حمله کرد, بیلان: ٩ کشته اسراییلی, صد برابر آن, تقریبا ٨٩٠ کشه فلسطینی. ٢٠١٠ حمله به کشتی امدادرسانی به غزه . ٢٠١٢, حمله اسرائیل به غزه و کشتن نزدیک به هزار نفر از فلسطینیان , که بیشتر آن زنان و کودکان بودند. سال ٢٠٠٨ آقای اوباما, رییس جمهور آمریکا می شود او نشان می دهد که بین ریاست جمهوری های آمریکا یکی از بهترین هاست,و ا صولا صلح طلب است. او تلاش های زیادی برای کشاندن اسرائیل به پا ی میز مذاکره بعمل آورد. اما همه دنیا تقریبا می دانند که حزب لیکود, ناتان یاهو,حقوق فلسطینی ها را به رسمیت نمی شناسد. محور اصلی مذاکرات صلح, قرداد صلح اسلو, بیرون رفتن اسرائیل از سرزمین های اشغالی اعراب, تضمین امنیت اسرائیل و ... می باشد, اما حکومت اسرائیل, این سرزمین ها به آباء اجداد یهودیان, طبق نوشته کتاب دینی یهودیان, می داند و آنها را به خاک خود ضمیمه کرده, مجلس اسرئیل در اینباره قانون تصویب نموده است. دولت اسرائیل اعلام کرده که همواره به خانه سازی در این سرزمین ها ادامه می دهد. دولت اوباما خواهان صلح است.
اکنون نزدیک به ده سال است که تمام کشورهای "عربی" به رهبری عربستان تصویب کرده اند که در صورت بیرون رفتن اسرئیل از سرزمین های اشغالی همه کشورهای "عربی" با اسرائیل روابط عادی بر قرار کرده و امنیت آن کشور را تضمین می کنند. سازمان ملل و دولت آمریکا اعلام کرده اند که خانه سازی های اسرائیل در سرزمینهای اشغالی غیرقانونی است. چگونه می شود حین مذاکره با فلسطینی ها با خانه سازی در زمین های آنان پروسه اشغال را ادامه داد, دراین صورت مذاکره می کنید بر روی "چه"؟!. هر انسان عاقلی اینرا می فهمد. اسرائیل می گوید ما مذاکره می کنیم که فلسطینیان و اعراب و جهان , "اسرائیل" را به عنوان "دولت یهود", به رسمیت بشناسد. امنیت آن را در مرزهای کنونی(یعنی به اضافه سرزمین های اشغالی), منهای قطعات کوچک و پراکنده از هم, که فلسطینی نشین خواهند بود. معنی این سخنان چیست؟,
نخست اینکه "معلوم" نیست که حکومتهای اسرئیل واقعا چه می خواهند, همان طور که در بالا گفته شد آنها اول می گفتند علت عدم مذاکره, تروریست بودن سازمان آزادیبخش است, بعد که خواستشان پذیرفته شد چیز دیگری گفتند و ...؛ همه خواستهایشان پذیرفته شد. آنان خود تقریبا هیچ نپذیرفتند, سرانجام گفتند تا عرفات هست نمیشود! او برود، محمود عباس بیاید. این "ننر", "عزیز دردانه! غرب" اکنون نه تنها از فلسطینیها می خواهد که وجود خود به عنوان یک ملت رانفی کنند, سرزمینهای خودرا به اسرائیل واگذارند. بلکه اعرا ب و غیر یهودیانی که از زمان برپایی اسرئیل (١٩٤٨) خاکشان, اسرائیل نامیده شده , بپذیرند که اگرهم آنها در انتخابات ها شرکت داده شوند اما "حکومت" همواره از آن یهودیان است و...
آقای جیمی کارتر, که در دهه هفتاد میلادی رییس جمهوری آمریکا بود, هفت سال پیش کتابی نوشت, بنام " فلسطین صلح و نه آپارتاید". جان کری وزیر خارجه آمریکا, درماه آوریل امسال گفته است: " اگر صلح پذیرفته نشود, اسرائیل به کشوری با نظام آپارتاید تبدیل می شود". آری پاسخ خواستهای حکومت اسرائیل مشخص است .
هر وقت شخص باراک اوباما ,شخصیتهای مهم حکومت آمریکا را به عنوان نماینده ویژ ه خود, برای راه اندازی مذاکرات صلح , به اسرائیل,به ملاقات مقامات اسرائیل می فرستد. در حین حضوراین نماینده در پایتخت اسرائیل, دولت آن کشور,مجوز ساختن انبوهی دیگر واحد مسکونی در خاک فلسطینی ها را صا در می کند(2الف) . دلایل و شواهد آشکاری وجود دارد که حکومت اسرائیل نیازی به گفتگو برای صلح نمی بیند. برای آنان "زور آنان" برای دستیابی به اهدافشان کافی است. زوری که انگلیس و فراسه و حکومت آمریکا در اختیار اسرائیل گذاشته و می گذارند.
اما بدیهی است که اسرائیل به لحاظ دیپلماتیک, ترجیح می دهد؛ "گناه" را به گردن این و آن بیاندازد. از نظر من گروههایی مانند حماس و جهاد اسلامی ارتجاعی هستند و ممکن است که بین آنان کسانی نیز تحریکاتی علیه صلح و علیه "مذاکره", بکنند اما حقیقت بالاتر, این است که, این سرزمین انهاست, که نزدیک به پنجاه سال, است که اشغال شده, حقیقت این است که غزه در محاصره قرار دارد. ارتجاعی بودن فلان گروه, حق( و وظیفه ) دفاع از میهن را ازاو سلب نمی کند. اسرئیل از حضور هر نا ظر بین ا لمللی و بطور مشخص ناظران سازمان ملل, و حتی روزنامه نگران مستقل در منطقه جلوگیری می کند. در این چنین وضعیتی این تنها اسرئیل است که "سخن" می گوید رسانه های کشورهای پشتیبان اصلی اسرائیل(رسانه های "جامعه جهانی"!) از جهانیان می خواهند که : "گفته ها و ادعاهای اسرائیل" را "حقیقت" بدانند. پس کشف حقیقت دشوار می شود باید "آن" را از خلال گفته های این "رسانه ها" بیرون کشید. من اخبار و منابع پایه سخنانم را در زیر آورده ام , دراینجا خلاصه آنچه رادر این روزها گذشته ، شرح می دهم:
در ماه آوریل امسال سازمان آزادیبخش فلسطین و حماس مذاکرات تشکیل دولت وحدت ملی را آغاز می کنند, اسرائیل که تاکنون دوپارچگی فلسطینیان را "بهانه" عدم مذاکره می کرد, بهانه جدیدی سازکرد, اسرائیل اعلام کرد " حماس تروریست است, موجودیت اسرائیل را قبول ندارد, با دولتی که حماس عضو آن است مذاکره نمی کنیم "(2 و3) سازمان آزادیبخش اعلام نمود که توافق با حماس برپایه پذیرش موجودیت اسرائیل و نفی خشونت است و در دولت جدد هم هیچ عضو حماس, شرکت ندارد(1 و 4). اسرائیل قبول نکرد. دولت اسرائیل اعلام کرد که تا این ائتلاف است , او مذاکره را تحریم می کند(2و3) (گرچه اسرائیل عملا مذاکره را قطع کرده بود). دولت ائتلافی در روزهای اول ژوئن تشکیل شد سازمان ملل, آمریکا, فرانسه, دولت ائتلاف فلسطین را تایید کردند. اسرائیل آمریکا را "خائن" نامید و گفت به "تلافی جویی صهیونستی علیه جامعه جهانی دست میزند و آن اینکه ٣٣٠٠ واحد مسکونی در سرزمین های اشغالی می سازد "(4) نزدیک به پس از یکهفته, در میانه ژوئن, اسرائیل اعلام کرد سه نوجوان اسراییلی ربوده شده اند. در جستجوی این سه اسراییلی طی پانزده روز اسرائیل ٤١٨ فلسطینی را به اتهام "تروریسم" دستگیر کرد(7). در اول ژوئیه اسرائیل اعلام کرد که جسد سه جوان راپیدا کرده و میداند که این حماس است که آنها را ربوده و کشته است. حماس بلافاصله این اتهام را تکذیب کرد. تا کنون هم اسرائیل گزارش کالبد شکافی این سه جوان کشته شده را منتشر نکرده. با پیدا شدن این اجساد, کابینه اسرائیل هر روز یک یا دوجلسه گذاشت و قول داد که انتقام "کشته" شدن آنها را از حماس بگیرد. ارتش اسرائیل بلافاصه به ٣٠ (سی) نقطه از غزه حمله کرد, گفت که همه آن نقاط مراکز نظامی حماس بوده اند(8 و9).در فردای این روز, دوم ژوئیه جسد یک نوجوان فلسطینی, بنام محمد ابو خضیر در بیت المقدس غربی پیدا شد. پلیس اسرائیل گفت انگیزه قتل را نمی داند, نزدیکان محمد آبوخضیر گفته اند که در نیمروز, به چشم خود دیده اند که سرنشینان یک اتومبیل اورا به زور به درون اتوموبیل خود بردند. حکومت اسرائیل جسد را به خانواده نمی دهد. ناتان یاهو به اسرائیلی ها پیام داد که انتقام گیری را به دولت واگذار کنند(10).دراین روز و روز بعد بمباران غزه ادامه داده شد و ده ها نقطه آن بمباران گردید. دستکم ده فلسطینی کشته شدند. روزهای بعد, تا امروز, بمبارانهای غزه شدیدتر و شدیدتر میشود ٣-٤ روز پس از آغاز بمبارانهای شدید غزه, اسرائیل اعلام می کند که علت این عملیات! "موشک پرانی حماس" است ومی خواهد به بمباران و لشکرکشی ادامه دهد تا حماس را داغان کند. در حدود هشتم ژوئیه "لیبر من " وزیر خارجه نتانیاهو و رهبر حزب "اسرائیل خانه ما", اعلام می کند به دلیل عدم قاطعیت ناتان یاهو در حمله به غزه (یا للعجب!), اتحاد خود با حزب او(لیکود) را می گسلد.
ملاحضات: نخست اینکه اسرائیل از وحدت فلسطینی ها ناراحت است, آنرا سبب نیرومند شدنشان می داند , دوم اینکه بمبارانها به بهانه کشته شدن سه اسراییلی شروع شد, و تا چند روز حرفی از موشکهای حماس نبود. سوم اینکه اینجانب نیز مانند بسیآری دیگر, کشته شدن سه "نوجوان" اسراییلی را محکوم می کنم . اما یاد آوری می کنیم اقلا یکی از آنها ١٩سال داشت, این سه اسرائیلی هرسه "طلبه" بودند, در کرانه غربی کشته شدند اینجا سرزمین اشغال شده است, در هیچ خبری هم ندیدم که گفته شده باشد که آنها "شهر خود" دچاراین حادثه شده اند . کرانه باختری نزدیک به پنجاه سال است که دراشغال حکومت اسرائیل قرار دارد و امنیت آن مانند تل آویو, کاملا بدست اسرائیل است, اینکه حماس در آنجا کسانی را برباید بعد در همانجا بکشد, پذیرشش دشوار است, بویزه وقتی اسرائیل بلا فاصله ٤١٨ فلسطینی را به اتهام تروریسم دستگیر می کند, یعنی اینکه اسرائیل "تروریستهای"! فلسطینی را خوب می شناسد, پس برای "تروریست" های حماس بسیار سخت خواهد بود که از غزه به کرانه باختری بیایند و سه اسراییلی راربوده و بکشند و برگردند(این چه هدفی است که باید برای آن چنین نقشه سخت و پر خطری کشید!) وانگهی تابحال از بین این همه دستگیر شدگان هیچکدام به اینکار اقرار نکرده اند. نه من ونه هیچکس, از مردم دیگر نقاط جهان, این سه "طلبه" را نمی شناسیم, آنها بنا به اصل برائت, انسانهای بی آزاری بوده اند. اما وقتی همه ساکنین غزه (١/٦٥٧ ملیون آدم) مظنون به تروریسم می شوند نمی توان یاد آوری نکرد که ازقضا طلبه های اسرئیل, "راست" ترین گرایش های "پان یهودیسم" را نمایندگی میکنند, روزنامه راستگرا و کاملا طرفدار اسرئیل, فیگارو, در فرانسه, به تاریخ ٠٨/٠٧/٢٠١٤, چنین نوشت " گروه های نژادپرست وضد عرب, و راستگرای افراطی اسرائیل, از چند ماه پیش, در کرانه غربی و شهرک نشین ها مشغول فعالیتهای شدید ضد عربی هستند".
محمد حسین ابو خضیر را، 16 ساله را ربودند، شکنجه کردند و زنده زنده آتش زدند
در مورد جوان فلسطینی, محمد حسین ابو خضیر, باید گفت که اولا او واقعا "نوجوان" بوده است, یعنی تنها ١٦سال داشت, او در سرزمین مادری خود, در سرزمین آباء اجدادی خود, در میهنی که هیچکس در مورد تعلق آن به او تردید ندارد(جز شاید نژاد پرستان اسرائیل) زندگی میکرد او در کنار خانه خودربوده شد(درقسمت شرقی بیت المقدس) . شاهدان عینی می گویند به چشم خود دیده اند که اورا ربوده و بزور سوار اتومبیل سفید رنگی کردند(11). در این مورد, هیچکس نمیتواند هیچ ظنی, در پاکی و بی گناهی این واقعا "نوجوان", داشته باشد واما آنچه قتل اورا قطعا "جنایت علیه بشریت", می کند, ورسانه های "جامعه جهانی"! بسیار می کوشند که آنرا سا نسور کنند, این است که که این نوجوان را، (در منطفه غربی بیت المقدس، منطقه اسرائیلی)، اول شکنجه کرده سپس زنده زنده آتش زده اند, فاشیست ها خون اورا نریختند! اورا زنده زنده آتش زدند! ایستادند و خندان سوختن اورا نگریستند. این مساله را دادستان کل دولت خود مختار فلسطین(دولت محمود عباس) اعلام کرده است. اما روزنامه فیگارو(٠٨/٠٧/٢٠١٤) نیز دقیقا نوشته است که "محمد حسین ابو خضیر...رازنده زنده آتش زده اند". حکومت اسرائیل میگوید شش اسرائیلی رادستگیر کرده که سه نفرشان به کشتن محمد ابوخضیر اعترف کرده اند.
آری این فقط جیمی کارتر و یا جان کری نیستند که در باره "آپارتاید" در اسرائیل هشدار می دهند. سالهاست که نیروهای پیشرو در جهان "نژاد پرستی اسرائیل" را محکوم می کنند. فاشیسم در اسرائیل حقیقت دارد. برای اینجانب بین عمل فاشیست هایی که با نقشه قبلی, محمد خضیر ١٦ساله را صرفا به دلیل فلسطینی بودنش شکنجه کرده وسپس زنده زنده آتش می زنند و عمل حکومت اسرئیل, که رسما اعلام می کند که برای انتقام گیری از کشته شدن سه طلبه اسراییلی, به فلسطینیان حمله میکند(9 و 10). صدها زن و کودک فلسطینی را با بیرحمی و سفاکی تمام به خاک و خون می کشد, و تازه وزیر خارجه اش رسما اعلام می کند که در اعتراض به عدم کفایت شدت بمباران فلسطینیها , انشعاب می کند, تفاوت چندانی نیست، یاد آوری می کنم که ناتان یاهوئ خودشخصا ازمحکوم کردن جنایت صورت گرفته علیه محمد خضیر،خودداری کرده است. باید فریاد زد که حکومت اسرائیل فاشیستی است. روشنفکران و تحصیلکردگان اسراییلی در برخاستن علیه این فاشیسم مسئولیت درجه اول دارند, جهان اغماض احتمالی آنان رانخواهد بخشید.
آیا آنچه علیه فلسطینیان می گذرد متهم دیگری هم دارد ؟
آری ! دوتای دیگر: جمهوری اسلامی و اتحادیه عرب
جمهوری اسلامی
خلاصه : (می کوشم در نوشته ای دیگر به این موضوع بیشتر بپردازم)همه بیا دا رند, طی این سالها "فلسطین خواهی" رژیم جمهوری اسلامی وتحریکات آن علیه اسرائیل را. اما امروز دراین حمله اسرا ئیل, به هنگام افطارو سحور, به مردم غزه, همه شان!: ازامام (سیدعلی)! تا امامان جمعه، از سردار تا شریعتمدار(کیهان) و اصلاح طلبها, همه در کش و قوس " کرشمه های قهرمانانه! " آقا! دم فروبسته اند. سکوت درمورد کشتار زنان و کودکان فلسطینی ها در ماه رمضان شاید تنها نکته ای باشد که همه جناح ها از "اصولگرا" تا "اصلاح طلب" روی آن و"حدت" دارند(بدیهی است که سکوت اینها بهتر از حرف زدنشان است). خلاصه اینکه جمهوری اسلامی اولا تفرقه را بین فلسطینیان دامن زد( و می زند) دوم اینکه همه سرکردگان آن رسما و بارها اعلام کرده بودند که رژیم اسلامی رسما در جنگهای غزه شرکت داشته وبه گروههای فلسطینی موشکهایی می دهد, که از سپر دفاعی اسرائیل, می گذرد و شهرهای یهودی نشین را درهم می کوبد. وزیر دفاع این رزیم همین ٤ماه پیش رسما اعلام کرد که جنگ افزارهای حماس ١٠٠٠(هزار) برابر آنچه که تا بحال دیده شده می باشد!(14 و15 و16). یا جمهوری اسلامی ادعا هایش درست است دراین صورت تا بحال چه کسی, در حال جنگ, میزان و توان سلاح های خود را فاش کرده است؟. ویانه این ادعاهای جمهوری اسلامی دروغ است. که در هرصورت یک هدف دارد: توجیه بمبارانهای اسرائیل و تجویز بمبارانهای بیشتر علیه فلسطینیان بی دفاع. رسانه های "جامعه جهانی"! می گویند تا بحال حماس ٦٠٠موشک فرستاده. وزیر دفاع جمهوری اسلامی می گوید ١٠٠٠ برابر این درنزد حماس است. اسرائیل به استناد سخنان "دشمن" خود(رژیم اسلامی), در مجامع جهانی اعلام می کند که حماس اقلا ١٠٠٠ ضربدر ٦٠٠= ششصد هزار موشک در غزه پنهان کرده ! این یعنی مجوز بمباران همه خانه های غزه.
برای دفاع از جان مردم غزه ما می کوشیم به جهانیان بگوییم: "جمهوری اسلامی از روی حماقت و نفهمی این مزخرفات را گفته" اماچه کسی قبول می کند ؟ حقیقت این است که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی, یک ملیون مسلمان در جنگ با عراق کشته شدند، شیعیان درپاکستان و عراق مورد کشتار بسیار قرار گرفتند. مسلمانان دچار جنگهای دا خلی شدند. و فلسطینیان در درون دچار تفرقه و از سوی اسرائیل مورد کشتارقرار گرفند.
اتحادیه عرب در بیشتر دوران حیات خود , مجمعی از شیوخ وسران ارتجاعی بود که اصولا بر ضد منافع ملت عرب اقدام کرده و می کنند.ضمن اینکه همواره در آن حکومت های مستقل و ملی نیز بوده اند که اقلیت می باشند. در راس این اتحادیه اکنون عربستان و قطر و ... قرار گرفته اند. این اتحادیه در رویدادهای سوریه, آشکارا با هر امکان صلح و مذاکره در آن کشور به طرز فتنه انگیزانه ای مخالفت کرد. این اتحادیه, دراین سه سال, بد تر از هر"دشمن مردم سوریه", آگاهانه و تعمدانه علیه هستی و بودو نبودمردم سوریه اقدام کرد. این اتحادیه بطرز هیستریکی جنگ را در سوریه بر افروخت و بر آن دامن زد و می زند. این اتحادیه فاسد در این کشتارمردم فلسطین به دست اسرائیل تا کنون سکوت کرده . حقیقت آن است که سران این اتحادیه برجا ماندن پایه های حکومت خود را در اتحاد با اسرائیل میسر می دانند.
علی جلال ١٥/٠٧/٢٠١٤
زیرنوشت :
http://www.un.org/apps/newsFr/storyF.asp?NewsID=32965#.U8e0I0AdQis الف
١)- آوریل ٢٠١٤ سازمان آزادیبخش فلسطین و حماس, بر پایه به رسمیت شناختن اسرائیل و تعهد به عدم خشونت, ائتلاف می کنند (١- رسانه دولتی صدای بین المللی فرانسه ). >
٢ -الف ٠٩/٠٤/٢٠١٤, اسرائیل دستور ساختن ٧٠٠ واحد مسکونی در بیت المقدس شرقی را صدر کرد درحالیکه جان کری, برای پیشبرد مذاکرات صلح به بیت المقدس رفته بود.(٢- - بنگاه خبر پراکنی انگلیس, دولتی)

٢-) - ٢٥/٠٤/٠٢٠١٤ : ناتانیاهو می گوید: "هم پیمانی سازمان آزادیبخش با حماس, صلح با اسرائیل را ناممکن می کند... اسرائیل اعلام کرد که گفتگوهای صلح را متوقف می کند"(٢- - بنگاه ...).)
٣)- ٠٦/٠٦/٢٠١٤ : "مدیر کل وزارت خارجه اسرائیل گفت "تا زمانی که دولت وحدت ملی فلسطین برقرار است , بهیچوجه با فلسطینی ها مذاکره نخواهیم کرد, این امری واضح است (٣- رادیوی اروپای آزاد, وابسته به کنگره آمریکا)...)
٤)- ٠٥/٠٦/٢٠١٤ :روزنامه لیبراسیون چاپ فرانسه(هوادار اسرائیل): پنجشنبه, ٧٢ ساعت پس از سوگند دولت وحدت ملی فلسطین, وزیر مسکن دولت اسرائیل که از حزب "خانه یهود " است, یکبار اعلام کرد که ١٥٠٠ واحد مسکونی, در کرانه غربی و بیت المقدس شرقی میسازیم و ساعتی بعد اعلام کرد که افزون براین ١٨٠٠ واحد مسکونی دیگر نیز می سازیم, وزیر مزبور گفت "این عمل نوعی تلافی جویی صهیونیستی علیه جامعه بین المللی است" این درحالی است که دولت وحدت ملی فلسطین هیچ عضو حماس ندارد. امریکا , سازمان ملل و فرانسه اعلام کرده اند که با نخست وزیر جدید فلسطین همکاری می کنند.
اسرائیل گفت : "آمریکا خیانت می کند
٥)-٠٦/٠٦/٢٠١٤ : سازمان ملل, از این خانه سازی های اسرائیل در سرزمین اشغالی ابراز نگرانی عمیق کرد. دولت باراک اوباما این شهرک سازی ها را نامشروع نامید (٣- رادیوی اروپای...))
٦)- ٢٣/٠٦/٢٠١٤: وزارت خارجه سوریه طی نامه رسم به شورای امنیت به تجاوز نظامی اسرئیل به خاک آن کشور, با پیج هواپیمای بمب افکن و توپخانه, کشتن ٤ سرباز سوری و زخمی کردن ٩ نفر دیگر, اعتراض کرد(٢- - بنگاه ..).)
٧)- ٢٩/٠٦/٢٠١٤:در پی جستجوی سه نوجوان اسراییلی گم شده , اسرئیل تا کنون ٤١٨ فلسطینی را (چهار صد و هجده !) به اتهام "تروریسم"! دستگیر کرده است(٢- - بنگاه ...) )
٨)- ٠١/٠٧/٢٠١٤جسد سه "نوجوان" اسراییلی گم شده در کرانه غربی پیداشد. گزارش پزشکی قانونی در باره مرگ این سه "نوجوان" منتشر نشد. اسرائیل حماس را مسئول کشته شدن آنان اعلام کرد. حماس این اتهام را رد کرد. ارتش اسرائیل به ٣٠ (سی) نقطه درغزه حمله کرده , این سی نقطه مراکز نظامی حماس بوده اند(٢- - بنگاه ... ))
٩)- ٠٢/٠٧/٢٠١٤ از هنگام پیداشدن جنازه سه اسراییلی, کابینه اسرائیل دو بار تشکیل جلسه داد, ناتان یاهو قول داده که به حماس حمله کند. ارتش اسرائیل دیشب ده ها نقطه از غزه را بمباران کرد.(٢...))
١٠)- ٠٢/٠٧/٢٠١٤ جسد سوخته شده یک جوان فلسطینی, بنام محمد حسین ابو خضیردر بیت المقدس پیدا شده, پلیس اسرائیل می گوید انگیزه قتل را نمی دانیم. ناتان یاهودر پیام خود به اسراییلی ها گفته : "انتقام جویی را به دولت واگذار کنید.(٢..))
١١)- شاهدان ربوده شدن محمد ابو خضير گفته اند که سه نفر او را در بیت المقدس شرقی به زور به داخل یک خودرو سفید رنگ کردند. > چند ساعت بعد، پلیس بدن نیم سوخته او را در یک منطقه جنگلی در حاشیه بیت المقدس غربی، که منطقه یهودی نشین شهر است، پیدا کرد. آثار خشونت و بدرفتاری فیزیکی بر بخش‌هایی از بدن او که نسوخته بود، کاملا مشخص بود.(بنگاه سخن پراکنی انگلیس. (
١٢)-- ٠٣/٠٧/٢١٠٤در حملات هوایی اسرائیل به غزه دستکم ١٠(ده) فلسطینی کشته شدند.(بنگاه سخن پراکنی انگلیس. (

١٣)- ٣/٠٧/٢٠١٤نزدیکان محمد ابو خضیر, نوجوان مقتول فلسطینی می گویند که خو د دیده اند که اورا بزورربوده به درون یک خودرو کشیدند. تشییع جنازه این نوجوان به تعویق افتاده است. پدر او می گوید که به مدت ٨ ساعت توسط پلیس بازداشت بوده تا تحت فشار"اقرار کند" که به عقیده او فرزندش توسط یهودیانی که به دنبال انتقام‌گیری بودند، کشته نشده است. .(بنگاه سخن پراکنی انگلیس. (

١٤)-- سه شنبه 7 آذر 1391 :بازي در تيم گرگ ها ! (يادداشت روز) حسين شريعتمداري : چندماه قبل رهبر معظم انقلاب طي سخناني به صراحت و براي اولين بار اعلام كردند كه جمهوري اسلامي ايران در جنگ 33 روزه و 22روزه حزب الله و حماس با اسرائيل دخالت داشته است...رهبران جهاد اسلامي فلسطين، حماس و حزب الله لبنان با صراحت اعلام كرده اند كه تسليحات مورد نياز خود در رويارويي با رژيم صهيونيستي را جمهوري اسلامي ايران در اختيار نيروهاي مقاومت قرار داده است ...از جمله اخبار رسما اعلام شده در اين ماجرا، آن كه؛ كمك ها و حمايت هاي تسليحاتي و آموزشي جمهوري اسلامي ايران به نيروهاي مقاومت از چند سال قبل آغاز شده بود...اما نكته مورد نظر در اين يادداشت شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران»! است كه فتنه گران در روز قدس سال 88 سر داده بودند ...نه غزه، نه لبنان»! يعني دقيقا همان نقطه ايده آل اسرائيل....حمايت از جنبش هاي مقاومت در لبنان و فلسطين، دفاع از جمهوري اسلامي ايران نيز هست...و بالاخره، اكنون كه ماجراي حمايت تسليحاتي و آموزشي و سياسي جمهوري اسلامي ايران از جنبش هاي مقاومت لبنان و فلسطين آشكار شده است به آساني مي توان فهميد كه شعار «نه غزه نه لبنان» و سكوت سران و عوامل فتنه در مقابل اظهارات نتانياهو و شيمون پرز و ... از كجا آب مي خورده است!
١٥)- 92/12/24 - سردار دهقان در پاسخ به سؤال دیگر خبرنگار فارس درباره توان موشکی مقاومت فلسطین در برابر تجاوزات اخیر رژیم صهیونیستی گفت: توان عملیاتی مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی هزار برابر چیزی است که تاکنون انجام شده و با این محاسبه می‌توان قدرت پاسخگویی موشکی مقاومت را فهمید.
١٦)- کیهان ٠٧/٠٩/١٣٩١ سردارسيد ,جزايري معاون ستادكل نيروهاي مسلح رژیم " گنبد آهنين كه پس از نفوذ پهپاد حزب الله به عمق سرزمين هاي اشغالي ترك برداشته بود، با ناكارآمدي برابر موشك هاي مقاومت اسلامي فرو ريخت او جنگ 8 روزه غزه و شكست ذلت بار رژيم صهيونيستي و حاميان غربي و عربي آن در اين جنگ را مورد تحليل قرار داد و گفت موازنه قدرت به نفع مقاومت تغيير كرد...(شرایط) اجازه تغيير موازنه قدرت در منطقه را به نفع غرب و صهيونيست ها نخواهد داد...وي اظهارداشت: زنگ مرگ رژيم صهيونيستي به صدا در آمده است".

Sunday, 20 July 2014

نظام پارلمانی؛بهترین گزینه برای آینده ی افغانستان می باشد


درجوامع آزاد،ازجمله وظایف شهروندان آن است که نگذارند حکومت هایشان خشن ووحشی گردند.
کارل پوپر
ذات حکومت غیراستبدادی قانون مندی وذات حکومت استبدادی غیبت قانون،ذات حکومت تمامیت خواه وحشت است.
هانا آرنت
اگرملتی ازطریق اختناق وسانسور"محفوظ"بماند،آنچه نجات داده می شود،شایدارزش نجات دادن رانداشته باشد.
کارل کوهن
اگرمی خواهید زیرپای استبداد خرد وخمیرنشوید،به تقسیم قوابه مجریه،مقننه وعدلیه پافشاری وبه آن عمل نمائید.
منتسکیو
ابراهیم ورسجی
29-4-1393
درعلوم سیاسی مدرن،اکنون دومسئله زیاد مورد بحث می باشد:نخست،سیاست مقایسه ی.دوم،مقایسه ی نظام های سیاسی وکارکرد وشکست وریخت هایشان.ازاین رو،نوشته رابابحث درهردو زمینه می آغازم.درسیاست یاسیاست های مقایسه ی،بیشتربحث دراین باره است که سیاست وسیاست کاران درکشورهای گونه گون چگونه عمل می کنند وچه عامل های درپیشرفت وپس رفت هایشان نقش بازی کرده ومی کنند.بطورنمونه،درسیاست کشورهای امریکای لاتین پیش وپس ازجنگ سرد،افت وخیزهای دیده می شود که ازهرنگاه ستایش برانگیزمی باشد.مثلن،هم دستی باهمی روحانیان مسیحی پیروالهیات رهای بخش،چریک های مارکسیست وجوانان طبقه ی درمیانی هم به نظامی گریی نظامیان پایان داد وهم به توسعه ی اقتصادی ودموکراتیک کنونی کمک کرد.دگرگونی که مطالعه ی آن ازهرنگاه برای ماسازنده می باشد.ازاین رو،بارها درنوشته های خود تاکید کرده ام که بنیاد گرایان مسلمان چه ملا چه دانشگاهی حتامیانه روهای نوگرا- مبارز باید ازتجربه ی الهیات رهائی بخش امریکای لاتین بیاموزند! ازسوی دیگر،مطالعه وبهره برداری ازدستاورد های سیاسی- اقتصادی برازیل وشیلی درآن بخش ازجهان ودستاورد های افریقای جنوبی ،ترکیه،مالیزی،سنگاپور،کوریای جنوبی وهند،دراین بخش ازجهان برای مابسیارمفید تمام می شود.همچنان که،مطالعه ی سیاست های رایج درکشورهای استبداد زه – ناکام مانند:کوبا،زیمباویه،مصر،سوریه،عراق،لیبی،الجزایر،کوریای شمالی ،پاکستان وکشورخود مان افغانستان نیزآموزنده می باشد.نتیجه های سیاه وسفید یامیوه های شیرین وتلخی که تنهاتوسط مطالعه ی مقایسه ی سیاست یاسیاست هامیسرمی شود.
پس ازارزیابی کوتاه ازسیاست های مقایسه ی ومیوه های تلخ – شیرین حاصل ازآنها،به بحث درباره ی مقایسه ی سیستم های سیاسی وکارکردهای خوب وناخوب شان که به عنوان نوشته ی کنونی پیوند ناگسستنی دارد،پرداخته می شود.واقعیت این است که، ازیونان افلاطون- ارسطو،تا ایتالیائی ماکیاولی حتا تاکنون،بحث درباره ی نظام ها ونظریه های سیاسی وکارکردهای خوب وبدشان؛ازموضوعات مهم فلسفه ی سیاسی یاتاریخ اندیشه ونظریات سیاسی- حقوقی بوده ومی باشد.بحثی که توجه به آن بیشترازهرزمانی دیگری برای ما دارای اهمیت می باشد.به این خاطرکه،به گذشته ی دورکه خیرنمی پردازم؛اما دربیشترازپنج دهه ی گذشته کشورماچندین شیوه ی حکومتی ازشاهی مشروطه تاجمهوری اسلامی کنونی رابه آزمون گرفت ودرهمه ناکام شد.اکنون که چنان ناکامی کمرشکنی نصیب افغانستان شده ومارابه وضع کنونی مان ، یعنی مسخره کردن دین ودموکراسی،بحران وتروریسم رانده است،پرسش بنیادی این است که کمبودی درشیوه های حکومتی بود یا درجامعه ویا درسیاست کاران ما؟ پرسمانی که دراین نوشته کالبد شکافی شده وشیوه ی حکومت داریی مورد نظریامطلوب ازآن بیرون کرده می شود.
دراین راستا،واقعیت این است که درعلوم سیاسی نظام های گونه گون داریم که مهم ترین شان این هامی باشند:نخست،نظام سیاسی استبدادی- تک حزبی- قبیلگی که بیشتربنام دیکتاتوری یادمی شود؛درحالیکه میان نظام های استبدادی ودیکتاتوری فرق وجود دارد که مهم ترین فرق آن ها این است که درنظام دیکتاتوری قانون ودرنظام استبدادی قانونی درمیان نیست.اگرنظام استبدادی ازقانون سخن می گوید یا بگوید،دراصل من این گونه نظام را فاقد قانون وتابع اراده ی شخص رهبرمی دانم.بطورنمونه،درافغانستان،عبدالرحمن خان،نادرخان،وهاشم خان که نمونه های بارزاستبداد سنتی- قبیلگی بودند،قانون نزد شان به پشیزی ارزش نداشت؛همچنان که،برای حکومت های داودخان ،حفیظ الله امین،کوریای شمالی وزیمبابویه که استبداد مدرن نمابودند ومی باشند،قانون بی معنابود ومی باشد.برخلاف،دردیکتاتوری های استالین،هتلر،موسولینی ومائوزیتنگ، قانون های خاص خود شان درچلش بودند؛به گونه ی که درکوبا وایران، اکنون رایج می باشد.دوم،شاهی مطلقه وشاهی غیرمطلقه که درجهان اسلام عربستان ازاول ومراکش واردن ازدوم آن هابه شمارمی آید.سوم،نظام پارلمانی به شیوه های شاهی وجمهوری که انگلیستان ازاولی وهندوستان ازدومی به شمارمی آید.چهارم،نظام دموکراتیک ریاستی که امریکا وفرانسه ازآن جمله می باشند.درنظام سیاسی- ریاستی،برخی هم ریاستی وهم فدرالی هم می باشند که امریکا وآلمان نمونه های بارزآن می باشد.جالب این است که،دربرخی نظام های ریاستی مانند فرانسه وروسیه،مقام های نخست وزیرونهادی بنام پارلمان دیده می شود که نقشی کمی فربه ترازنقش چپ راسی درنظام استبدادی- قرون وسطائی- عبدالرحمن خانی رادارامی باشند.برای بیان دستاورد نظام های یاد شده،دستاورد هتلر،نابودیی آلمانِ زیرفرمانش ودستاورد استالین،فروپاشی شوروی و70سال ضیاع وقت مردمان زیرفرمانش وبرآمدن حکومت فاسد ولادی میرپوتین،واوضاع فلاکت بارکنونی افغانستان،عراق،سوریه،مصر،لیبی،یمن،تجزیه ی سودان،فرپاشی صومالی،بدبختی اقتصادی کوبا،کوریای شمالی،زیمبابویه بسنده می کند که درک کنیم که چه کردند؟ اینکه،چند حکومتی مستبدی مانند:ایران،الجزایر،عربستان وشیخ های جنوب خلیج فارس بافقرروزافزون مردم خود تاکنون زنده مانده اند؛به منابع نفت وگازدراین کشورها منوط است؛ورنه،مدت هاقبل جان سپرده بودند!
اکنون که ازگونه گونی نظام های سیاسی رایج دربخش های مختلف جهان ودستاوردهای خوب وبد شان یاد آوری شد،به تعریف نظام سیاسی پرداخته نوشته راپی می گیرم.روشن است که: سیستم / نظام مجموعه ی ازاجزای گوناگون مربوط با هم یا وابسته به هم است که براساس طرح مشترکی ساخته شده اند یاکنش دسته جمعی دارند ونتایجی به بارمی آورند که هیچ یک ازاجزابه تنهای نمی تواند به آن دست یابد.یک بلورمکعبی نمک طعام یک سیستم مرکب ازیونهای کلروسدیم است که براساس طرحی مشترکی ساخته شده است.ساعت یک سیستم نسبتاً ساده است؛اتوموبیل سیستمی پیچیده تراست؛سلول یک سیستم آلی بسیارپیچیده است.جامعه بازهم سیستم پیچیده تراست.(1) بادرنظرداشت تعریف ارائه شده ازسیستم یانظام،به صراحت می توان گفت که هرگونه الگوئی روابط بشری که درآن تااندازه ی مشخصی قدرت وحکومت یا اقتدار وجود داشته باشد،سیستم سیاسی شمرده می شود.درواقع؛نظام سیاسی تنها یکی ازسیماهای اجتماع یاکشور- ملت است؛همچنان که،نظام اقتصادی سیمای دیگرآن می باشد.ازاین رو،تحلیل سیاسی بامسئله ی قدرت وحکومت یااقتدارسروکاردارد؛درحالیکه،تحلیل اقتصادی باچگونگی تولید،منابع تولید وتوزیع کالادرجامعه وعرضه ی خدمات منوط می باشد.به سخن روشن تر،نظام سیاسی دربالای سرِ شبکه یاساختاری طویل وعریض اجتماعی جای گرفته است که می تواند برتمام فعالیت های نهادهای اداری،حقوقی،عدلی،خدماتی،آموزشی،پرورشی و...کشوری نظارت نماید.
باتوجه به چنان موقعیتی است که نظام سیاسی ارزش،کارآمدی وناکارآمدیی خود را درامورمربوط به سرنوشت کشور- ملت ها یاکشورها به نمایش می گذارد.ازاین رو،خوبی وکارآمدی آن باعث سعادت ملت ها وبدی وناکارآمدیی آن باعث پس رفت وبدبختی ملت هامی شود.اینجا است که، موفقیت وناموفقیت گونه های نظام سیاسی ازاستبدادی- تمامیت خواه گرفته تا دیکتاتوری،شاهی مطلقه،شاهی مشروطه،جمهوریی ریاستی وجمهوریی پارلمانی، باید بی طرفانه به بحث گرفته شود.تجربه نشان داده است که درنظام پارلمانی همان گونه که انگلیستان پایه گذاراین گونه نظام می باشد،درادامه ی آن موفق هم می باشد.اما درنظام ریاستی،امریکاکه متاثرازانقلاب آرام سیاسی انگلیستان می باشد؛درپیشبرد نظام ریاستی مانند کشورمادر دارای دستاورد می باشد؛البته درعرصه ی سیاسی نه توزیع ثروت میان مردم.به این خاطرکه، آغازدموکراسی های انگلیس وامریکا براصل رای دهی ثروتمندان بود که آهسته آهسته زیرفشارلیبرالیسم مجبورشدند که حق رای دهی راهمکانی نمایند.دراین زمینه،چنان ندانم کاری شد که زن هادرسده ی بیستم دارای حق رای دهی شدند.جالب این است که، حق رای دهی راهمگانی کردند؛اما ازتوزیع درآمد ملی تاحدی عادلانه میان همه خود داری کردند.ازجانب دیگر،درامریکا بدبینی نسبت به اختیارات رئیس جمهوردیده می شود؛درحالیکه انگلیس بدورازچنان بدگمانی های مانده است.
بطورنمونه،امریکای هابخاطرشکست کشورشان درویتنام،صلاحیت های رئیس جمهورخود راکاهش دادند واغلبن نمی گذارند یک حزب برکنگره وکاخ سفید غلبه داشته باشد؛اما انگلیس هاکه ملکه شان همیشگی است،نخست وزیریا رئیس حزب اکثریت خود راهمواره درصندوق آراموفق و شکست داده خانه نشین می کنند که طبعیت وسرشت نظام پارلمانی می باشد.بهرحال،درافغانستان که هم مردم نسبت به رهبران سیاسی اعتمادی ندارند وهم امریکا وانگلیستان بعد ازجنگ علیه تروریسم همه کاره درتعیین سرنوشت سیاسی- نظامی- اقتصادی آن شدند،بدون درنظرداشت دشواری های اجتماعی – نظامی- اقتصادی وخطرتروریسم؛ برخلاف تجربه ی موفقانه ی خود، یک قانون اساسی متمرکززیرریاست یک آدم نادان وباندهای تباه کاررا درنظرگرفتند.کار ناسنجیده ی که سرمایه گذاری های بی شمارانسانی- ما لی- سیاسی شان رابا دستاورد ناچیزتلف کرد؛همچنان که،وقت ومنابع مالی وبشریی خود افغانستان راهم در13ونیم سال و20روزگذشته به هدرداد.اینکه چرا امریکا وانگلیستان به تشکیل نظام ریاستی تمرکزگرازیریاست شخصی نابکاری بنام کرزی دست زدند،ازدوعامل زیرمایه می گیرد:نخست،انگلیستان که تجربه ی سواری گیری ازسیاست کاران قبیلگی- کم خرد افغانستان راداشت،ودرگذشته هم همه نوکرانش قبیلگی هابودند،دنبال احیای نظام قبیلگی تاریخ تیرشده می گشت وامریکاکه نگران تجزیه ی افغانستان وبدنامی برخاسته ازآن بود؛بامشوره ی فاشیست های قبیلگی خواستاراستبداد وتمامیت خواهی بومی واکثراً مزدورخود دست تشکیل نظام ریاستی- تمرکزگرازیرریاست کرزیی بی پایه - گمنام پرداختند.همان کرزی که درماه ژولای2010، روزنامه ی گاردین درباره اش نوشت که برافغانستان یک خر یاخران حکومت می کنند!
ازهمه خنده آوراینکه،همین خران راخود شان درافغانستان حاکم ساختند تابرگرده ی مردم این کشورلگد کوبی نمایند وکمک های جامعه ی جهانی ودرآمد درونی کشوررانوش جان کنند.ازآن هم خنده دارتراینکه،رابرت گیتس،وزیردفاع سابق امریکا درکتاب خود"وظیفه" ازواژه ی خران نام نگرفته اماگفته است که :"دم دمی مزاجی کرزی،نادانی وزیرانش وکشمکش میان مرکزوولایت هابزرگترین دشواریی امریکا درافغانستان می باشد.همچنان گفته است که تروریسم برگشته وقبول شکست دربرابرآن توسط امریکابسیارناگوارتمام خواهد شد"! به این معناکه،امریکا نه باید بگذارد که تروریستان دوباره به این کشورغلبه کنند. بنگرید! درافغانستان، باشکل دهی نظام ریاستی وتمرکزقوت دردست کرزیی دم دمی مزاج ووزیران نادان ووالیان سرکش،کاری کردند که هم خود شان زیانمند شده اند وهم مردم افغانستان رازیانمند کرده اند! درواقع،باتصویب چنان قانونی اساسی ای تخم بی ثباتی را درافغانستانِ گرفتارانقطاب گروهی- سمتی- قمی- مذهبی کاشتند.
اکنون که چنان شده است،وظیفه ی آگاهان افغانستان است که دوکارزیررابکنند:نخست،نگاهی به کارکرد حکومت های قبلی خود بانخست وزیران یانظام کمرنگ پارلمانی اش بیندازند.دوم،درروشنای کارکردهای هرچند کمرنگ مقام نخست وزیردرحکومت های قبلی، کمربه تغییرنظام متمرکزریاستی کنونی به نظام پارلمانی بسته نمایند.وقتیکه ازوجود مقام نخست وزیردرحکومت های قبلی افغانستان سخن می گویم،به این معنانیست که کارکرد آن نظام ها مورد تایید من است.نه خیر،هدفم این است که تاکید نمایم که وجود مقام نخست وزیردرآن نظام هایک مسئله رابرجسته می نماید وآن این که سرانِ قبیلگی- انحصارگرائی کشوردرآن وقت فهمیده بودند که درجهان کنونی انحصارقدرت دردست نفراول نادرست ومشکل سازاست.بهرصورت،مشکل را درک کرده بودند؛امابه گونه ی درست درجهت ریشه کن کردن آن پاپیش نگذاشتند.بطورنمونه،درده سال پسین نظام شاهی هم نخست وزیران کارمی کردند وهم خانواده ی شاهی چنان درکارشان دست اندازی می کرد که مجبورشده استعفامی کردند.بهرحال،آن شیوه ی حکومتی ازنظام جمهوری- خود کامه ی داودخان ونظام نا دموکراتیک امین- تره کی بهتربود.وقتیکه کارمل موضوع را درک کرده مقام نخست وزیررا نیرومند ساخت،دومسئله مانع پیشرفت درکارش شد:نخست،آمدنش توسط ارتش سرخ حکومتش را نامشروع ساخته بود.دوم،جنگ سرد مسکو- واشنگتن وخیزش جهادی هابه کمک امریکا ازطریق پاکستان روزگارش راسیاه ترساخت.پس ازدوره ی نظام کارملی- نجیبی که جهادی هاروی کارآورده شدند،سران حکومت جهادی دومشکل داشتند:نخست،درجهان سیاست زندگی نمی کردند.زاین رو،بجای عقل ازشاخ های خود کارگرفته کابل راویران نمودند.دوم،بادارانشان هم موقع نظام سازی برایشان ندادند. بنابراین، طالبان رادرجهت سرکوب وخلع سلاح شان ایجاد کردند که دستاورد آنها نظام کرزی وتروریسم روبه گسترش طالبانی-کنونی می باشد.
بهرحال،این مسئله ازدیگرعامل ها رنج آوراست که کرزی بخاطرناتوانی وفساد پیشگی حکومتش دودستاورد بسیارناشایست راتحویل افغانستان داد:نخست،فرصت های مساعدی راکه برای آرامش وتوسعه ی اقتصادی- سیاسی کشورباکمک های بی شمار جامعه ی جهانی فراهم شده بود ضایع کرد.دوم،دموکراسی،حقوق بشر،جامعه ی مدنی وبسیاری ارزش های جهان شمول دیگرراهم بدنام کرد وباید می کرد؛به این خاطرکه،ایجاد نظام ریاستی باصلاحیت های بیش ازحد برای کرزی،مثل دادن شمشیربدست زنگی مست بود که وضع فساد- تروریسم زده ی کنونی رارقم زد.وضعی که نظام سیاسی افغانستان را چنان مصنوعی کرده است که بدون کمک امریکا ومتحدانش لحظه ی سرپا ایستاد شده نمی تواند.اینجاست که اهمیت اصل مهم یا کمربستن درجهت تغییرنظام ریاستی و ایجاد نظام پارلمانی خود نمائی می کند.
دراین راستا،اگرچه جان کری، وزیرخارجه ی امریکا بامداخله ی آشکاریامیان جیگری اخیرخود میان کاندیدهای ریاست جمهوری بخاطرمهاربحران وکشمکش های برخاسته ازتقلب انتخاباتی توسط حکومت فاسد ولاوبال کرزی، به یک اصل مهم یعنی بازشماری آراء وبرنده ی بیشترین آراء به حیث رئیس جمهورونفردوم به حیث رئیس اجرائی درسمت حکومت وحدت ملی سخن گفته است؛اماتاکید وزیرخارجه ی امریکابر این موضوع حساس وسرنوشت سازدرحالیکه گامی مهم درجهت تصحیح غلطی قبلی آن کشوردرتهیه وتصویب قانون اساسی تمرکزگرا ونظام ریاستی وتعویض آن به نظام پارلمانی می باشد؛اماجامه ی کاری پوشاندنِ آن ایجاب تغییرقانون اساسی وتغییر نظام ریاستی به نظام پارلمانی رامی کند.پرسمانی که هم کمک امریکا،متحدان غربی اش به شمول سازمان ملل متحد وهم تلاش های فداکارانه ی سیاست کارانِ فاسد ناشده ،فرهنگیان،روشنفکران وکنش گران جامعه ی نوپای مدنی وسازمان های کم خون وکمرنگ سیاسی افغانستان رامی کند.آری! وقتیکه ازتلاش های کنش گران درونی درجهت تغییرنظام فاسد- درمانده ی ریاستی کنونی سخن می گویم،منظورم این است که کاری کرده شود که درآینده ی نزدیک دونتیجه بدست مردم افغانستان بیاید:نخست،فرایند سیاسی اززیرتاثیرخارجی هابه گونه ی که درپا درمیانی وزیرخارجه ی امریکا دیده شد،بیرون شده درونی شود.دوم،فرایند تحول نظام سیاسی ازریاستی به پارلمانی جدی گرفته شود.زیراکه، درغیراین صورت،بجای مورد نظریا شیوه ی حکومت مطلوب خود رسیده نمی توانیم.
ازاین رو،لازم است که دوکار زیرکرده شود:نخست،ازریاست جمهوری با زیرمجموعه ی ریاست اجرائی وکارگزارانش که پس ازبازشماریی آراء جای کرزی را می گیرند ،باملاحظه کاری یامشروط البته همراه باپیشنهاد حمایت شود.دوم،این تقسیم کارارتقاداده شده ازطریق تغییرقانون اساسی به سوی ایجاد نظام پارلمانی رهبری شود.روشن است که، تغییرقانون اساسی ونظام ریاستی ازریاستی به پارلمانی، گام های بلندی را ایجاب می کند.دراین زمینه،اول باید به صلاحیت های پارلمان دیده شود که چه تغییری درقانون درجهت حرکت به سوی نظام پارلمانی آورده می تواند؟ درصورتیکه، این کارازعهده ی پارلمان بیرون باشد که است وپارلمانی هاهم مانند کرزی بسیارخود را آلوده کرده اند! پس، رئیس جمهورورئیس اجرائیه باید به تدویرلویه جرگه تشویق شوند تا باتغییر درقانون اساسی،نظام- سیاسی ریاستی کنونی کشوررابه سوی نظام پارلمانی سوق دهند.روشن است.نظام پارلمانی ،نظامی است که درآن نخست وزیر، رهبرحزب دارای بیشترین نماینده درپارلمان می باشد؛ورئیس جمهورهم باپیشنهاد نخست وزیر البته با صلاحیت های بیشترتشریفاتی توسط پارلمان برگزیده می شود.شایان دقت است که،تنهابه تغییرنظام سیاسی ازریاستی به پارلمانی بسنده نشود؛به این خاطرکه، پارلمانی کردن نظام سیاسی گام نخست است؛ وگام های بعدی هم، باید درجهت تقویت دموکراسی یاحکومت مردمی درافغانستان برداشته شوند.ازجمله گام های بلندی که باید برداشته شوند این است که،نخست، مردم شماربرپایه ی زبان مادری صورت گرفته برای شهروندان افغانستان شناسنامه / تذکره توزیع شود تا ازشرِکارت های وقت کش ،پرهزینه وتقلب آفرین انتخاباتی نجات یابیم.دوم،واحد های اداری براساس نفوس تعیین شود تا ازمردم درپارلمان به خوبی نمایندگی کرده شود.سوم،شوراهای ولایتی وشهرداری هابرپایه ی نفوس شکل داده شوند.دراین صورت،هم ازشمارنمایندگان مردم درپرلمان کاسته می شود وهم ازهزینه های بی مورد ازدرآمد ناچیزکشورکاسته می شود.چهارم،فرهنگ دموکراتیک تقویت وگسترش داده شود.درغیراین صورت،سخنان نغزی که ازقول بزرگان اندیشه ی سیاسی ،حقوق وجامعه شناسی درزیرعنوان مقاله آورده ام تشنه ی تعبیرخواهند ماند!
پانویس:
1-هشت گناه بزرگ انسان متمدن
نویسنده:کنراد لورنتس،ترجمه:ازدکترمحمودبهزاد ودکترفرامرز بهزاد،چاپ اول1358چاپ فاروس ایران ص13پاورقی م

Friday, 18 July 2014

بیانیه گروهی از اساتید ایرانی دانشگاه های آمریکا و اروپا در مورد فاجعه روزهای اخیر در غزه

تاریخ انتشار: ۲۷ تیر ۱۳۹۳, ساعت ۱۲:۵۳ قبل از ظهر


جرس: در ادامه واکنش ها نسبت به تداوم بحران در غزه در اعتراض به کشتار غیرنظامیان، گروهی از اساتید ایرانی دانشگاه های آمریکا و اروپا ضمن محکومیت حملات اسراییل، قاطعانه همه انواع خشونت – بخصوص خشونت نسبت به نوجوانان و بیگناهان – را محکوم کرده قطع فوری بمباران غزه و نیز پایان محاصره غزه را خواستار شدند. اساتید امضاکننده همچنین خواهان آن شدند که "جامعه جهانی هیئاتی مستقل به غزه و اسرائیل گسیل دارد تا موارد تخلف از قوانین بین المللی حقوق بشر از سوی همه مسئولین مناقشه را مورد تحقیق قرار دهد" بر اساس خواستۀ این استادان، اقدام مذکور "نخستین گام قاطعانه برای حصول اطمینان از مسئولیت مرتکبین جنایات جنگی یا سایر تخلفات جدی در برابر اعمالشان خواهد بود."

به گزارش جرس متن این بیانیه به زبانهای انگلیسی و فارسی به همراه اسامی امضا کنندگان به شرح زیر است:

بمباران بی امان غزه که امروز وارد یازدهمین روز خود شد تا بحال 214 نفر کشته بجا گذارده، بسیاری را مجروح یا عزادار کرده و به بسیاری دیگر آسیبهای غیرقابل جبران روحی وارد نموده است. در این شرایط، آیا جامعه جهانی حق ندارد بپرسد: تا به چه هنگام باید صبر کرد تا اهالی این "بزرگترین زندان زمین" از محاصره اقتصادی و خونریزی ادواری اسرائیل نجات یابند؟ حملات اخیر اسرائیل بحران غزه را تشدید کرده هزاران ساکن فلسطینی آنرا در جستجوی امنیت نسبی به سایر مناطق این سرزمین پر جمعیت گسیل نموده است. دستگاه تبلیغاتی اسرائیل عملیات اخیر که طی آن بسیاری از اماکن مسکونی یا تاسیسات غیر نظامی هدف قرار گرفته اند را "حملاتی با دقت عمل جراحی" خوانده است. هر ناظری که از شفقت و عقل سلیم برخوردار باشد حق دارد بپرسد چگونه بمباران منطقه ای که یکی از متراکم ترین نقاط جمعیتی جهان است و لذا اکثر قربانیان آنرا افراد غیر نظامی و کودکان تشکیل می دهند می تواند مصداق "حملاتی با دقت عمل جراحی" محسوب گردد؟ اگر استفاده از استعاره پزشکی "جراحی" در این مورد مجاز باشد باید آنرا جراحی بدون بیهوشی خواند. سازمانهای مدافع حقوق بشر در مورد نتایج مزمن حملات حاد اخیر اسرائیل هشدار داده در این مهم به جامعه بین المللی پیوسته اند.


ما امضا کنندگان زیر (اساتید ایرانی دانشگاه های آمریکا و اروپا) این دور تازه از حملات خشونت بار خودسرانه بر علیه مردم فلسطین را محکوم می کنیم. گستره و ژرفای تلفات و خسارات ناشی از این حمله، که اسرائیل آنرا برای رسیدن به اهدافش در فرسایش قدرت اندک نظامی سازمان حماس هزینه ای قابل قبول می شمارد نزد ما غیر قابل قبول و مخالف وجدان بشری محسوب می شود. ما باور داریم که قتل و ترور نظام یافته فلسطینیان نقشه حساب شده دولت نتانیاهو برای نابودی ائتلافی ملی میان فلسطینیان، و بهانه ای برای اشغال و غصب زمین، آب، و معاش فلسطینیان است. کسانی که مکررا از "حق دفاع" اسرائیل در برابر موشک های حماس سخن می گویند اما در برابر تلفات بیش از 200 نفر فلسطینی در این دور از حملات اسرائیل بی تفاوت باقی مانده اند باید در مورد "حق دفاع" فلسطینیان نیز پاسخگو باشند. چه کسی از آنها در برابر هجوم های غیر قانونی و بمب های اسرائیلی که از جت های آمریکائی فرو می ریزند محافظت خواهد کرد؟
اهل انصاف و وجدان در سراسر جهان نسبت به این حملات سبعانه اسرائیل معترض و از بی اعتنائی آن به حق حیات انسانها منزجرند. ما قاطعانه همه انواع خشونت – بخصوص خشونت نسبت به نوجوانان و بیگناهان – را محکوم کرده قطع فوری بمباران غزه و نیز پایان محاصره غزه را خواستاریم. همچنین، ما تقاضای سازمان عفو بین الملل از سازمان ملل متحد را تایید می کنیم که : " هیئاتی مستقل به غزه و اسرائیل گسیل دارد تا موارد تخلف از قوانین بین المللی حقوق بشر از سوی همه مسئولین مناقشه را مورد تحقیق قرار دهد. این نخستین گام قاطعانه برای حصول اطمینان از مسئولیت مرتکبین جنایات جنگی یا سایر تخلفات جدی در برابر اعمالشان خواهد بود."

اروند آبراهامیان، استاد برجسته تاریخ، دانشگاه شهر نیویورک.
اردشیر امیر ارجمند، استاد محقق، دانشکده حقوق، دانشگاه پاریس ۱۱.

سعید امیرارجمند، استاد برجسته جامعه شناسی،دانشگاه دولتی نیویورک، و مدیر مرکز مطالعات جهانی دانشگاه استونی بروک
گلبرگ باشی، استاد تاریخ خاورمیانه، دانشگاه پیس، نیویورک.
آصف بیات، استاد جامعه شناسی، دانشگاه ایلینویز، اوربانا شمپین.
علی پایا، محقق ارشد مهمان، دپارتمان علوم سیاسی، دانشگاه وست مینیستر، لندن.
حمید دباشی، استاد کرسی مطالعات ایرانی و ادبیات تطبیقی، دانشگاه کلمبیا.
فریده فرهی، استاد مطالعات عالی، علوم سیاسی، دانشگاه هاوائی در مانوا.
محسن کدیور، استاد برجسته مهمان، مطالعات دینی، دانشگاه کارولینای شمالی در چپل هیل.
داریوش محمد پور، پژوهشگر، موسسه مطالعات اسماعیلی، لندن.
زیبا میر حسینی، محقق متخصص، مرکز حقوق اسلام و خاور میانه، مدرسه مطالعات شرقی و آفریقائی، دانشگاه لندن.
علی اکبر مهدی، استاد ممتاز جامعه شناسی، دانشگاه وزلین اوهایو.
علی میر سپاسی، استاد جامعه شناسی، دانشگاه نیویورک.
محمد سهیمی، استاد مهندسی شیمی، دانشگاه کالیفرنیای جنوبی.
محمود صدری، استاد جامعه شناسی، دانشگاه تگزاس ومن.
امید صفی، استاد مطالعات آسیائی و خاومیانه، مدیر مرکز مطالعات اسلامی، دانشگان دوک.
حسین کمالی، استادیار فرهنگ های آسیا و خاورمیانه، بارنارد کالج/ دانشگاه کلمبیا
حمید زنگنه، استاد اقتصاد، دانشگاه ویدنر.

Statement of a group of the Iranian professors of the American and European universities concerning the unfolding tragedy in Gaza
The relentless bombing of Gaza by the Israeli military, now entering its 11th day, has left 214 Palestinians dead. Many more are maimed, traumatized, and bereaved. The world community has the right to ask: for how long must the inhabitants of this “largest prison on planet earth” suffer from callous blockade and periodic carnage? The latest Israeli incursion has exacerbated the already dire humanitarian conditions in Gaza, forcing thousands to abandon their meager existence in search of relative safety in this densely populated territory. Israeli propaganda describes its targeting of civilian populations as surgical attacks. Anyone with compassion and sanity has the right to ask what surgical strikes mean when they are being conducted on one of the most compactly populated places on Earth, resulting in a majority of fatalities being civilians, including dozens of children? If the medical analogy of “surgery” is to be used at all, it should be termed surgery without anesthesia. Human rights organizations on the ground have joined the international community to warn about the chronic impact of these acute atrocities.
We the undersigned denounce this new round of wanton violence perpetrated against the Palestinian people. We find the range and depth of civilian casualties that Israel deems acceptable in its stated objective of neutralizing Hamas’ meager military capabilities, utterly unacceptable and unconscionable. We believe that systematically killing and terrorizing the Palestinian civilians in Gaza is a deliberate plan by the Netanyahu administration to dismantle the emerging unity government among Palestinians, and to justify the continued occupation and theft of Palestinian land, water, and livelihood. Those who time and again assert Israel’s right to “defend itself” against HAMAS rockets but remain indifferent in the face of over 200 Palestinian civilian casualties in this round of Israeli attacks, must answer the question: what about Palestinians? Who will defend them against the illegal incursions and lethal Israeli bombs dropping from American planes?
People of conscience around the world are aghast at this vicious Israeli disregard for human lives. We categorically denounce all forms of violence—particularly those that target young and innocent people. We demand an immediate ending to all Israeli bombardment of Gaza, and the siege on that territory. We reiterate the Amnesty International’s call to “mandate an international independent fact-finding mission to Gaza and Israel to investigate violations of international humanitarian law by all parties to the conflict. This is the first crucial step towards ensuring that those who have committed war crimes or other serious violations can be held accountable.”


• Ervand Abrahamian, Distinguished Professor of History, City University of New York.
• Ardeshir Amir-Arjomand, Research Professor, Faculty of Law, University of Paris 11.
Said Amir-Arjomand, Distinguished Service Professor of Sociology, State University of New York & Director of the Stony Brook Institute for Global Studies•

• Golbarg Bashi, Professor of Middle Eastern History, Pace University

•Asef Bayat, Professor of Sociology, University of Illinois, Urbana-Champagne
• Hamid Dabashi, Hagop Kevorkian Professor of Iranian Studies and Comparative Literature Columbia University New York.
• Farideh Farhi, Affiliate Graduate Faculty of Political Science, University of Hawai'i at Manoa.
• Mohsen Kadivar, Nannel O. Keohane Distinguished Visiting Professor, Religious Studies, The University of North Carolina at Chapel Hill.
• Ali Akbar Mahdi, Emeritus Professor of Sociology, Ohio Wesleyan University.
• Ziba Mir-Hosseini, Professorial Research Associate, Centre for Islamic and Middle Eastern Law, School of Oriental and African Studies, University of London.
• Hossein Kamaly, Term Assistant Professor of Asian and Middle Eastern Cultures, Barnard College/Columbia University.
• Ali Mirsepassi, Professor of Sociology, New York University.
• Daryoush Mohammad Poor, Research Associate, Institute of Ismaili Studies, London.
• Ali Paya, Senior Visiting Research Fellow, Department of Politics and International Relations, University of Westminster, UK.
• Mohammad Sahimi, Professor of Chemical Engineering & Materials Science University of Southern California, Los Angeles.
• Mahmoud Sadri, Professor of Sociology, Texas Woman’s University.
• Omid Safi, professor of Asian and Middle Eastern Studies, Duke University, & the Director of Duke Islamic Studies Center.
• Hamid Zangeneh, Professor of Economics, Widener University