Wednesday, 29 June 2011

وضع اسفباردموکراسی وحکومت قانون درافغانستان


به هوس جورنیایدبه تمنانشود   اندرین راه بساخون جیگربایدخورد
محمدتقی بهار
بخش نخست
ابراهیم ورسجی
8-4-1390
این نوشته دردوبخش زیرتنظیم شده است:نخست،نگاهی به آزادی هایی منفی ومثبت وچگونگی بهره برداری ازآن هاانداخته می شود.دوم،وضع اسفباردموکراسی وحکومت قانون درافغانستان به بررسی گرفته می شود.برایی تفصیل هرچه بهتربخش نخست،لازم است کمی به عقب برگشته، تاریخچه ی بهره برداریی نادرست ازآزادیی منفی پس ازانقلاب درافغانستان و دیگرکشورهایی راکه چنان تجربه ی راپشت سرگذاشته اند،مرورنمائیم. مدت شش سال وچندماهی دربیرون کشورزندگی می کردم.اگرچه انقلاب اطلاعاتی بوسیله ی ابزارهای گسترده ی رسانه ی وآگاهی بخش، فاصله میان مردمانِ درون وبیرون کشورهارابسیارکاهش داده است،امامشاهده ی واقعیت های تلخ وشیرین زندگی فردی وهمگانی ملت هاازنزدیک؛ نتیجه ودستاوردی خوشایندی داردکه بامطالعه ی شرایط زندگی ازبیرون بوسیله ی ابزارهایی پیشرفته اطلاع رسانی درعصرانقلاب آگاهی بخش که حکایت ازآغازعصردوم مدرنیسم یاآزادی وآگاهی می کند،میسرنیست.درسال1384،پیش ازآنکه بخاطرمسافرت کوتاهی به کشورکاناداکه بسیاربدرازاکشید،بروم.زمانیکه  بخاطرخداحافظی ازپشاوربه کابل آمده بودم،دربخش شرقی شهرکه معمولاًایستگاه تاکسی ران هابه مرکزشهرمی باشد،یک راننده ی تاکسی راگفتم که به چهارراه شهیدمی روم.پس ازیادکردن آدرس/نشانه،درتاکسی نشستم وتاکسی به سویی منزل موردنظربراه افتاد.وقتیکه درنزیکی مسجدحاجی یعقوب رسیدیم،ازتاکسی ران که باسوادبه نظرمی رسید،پرسان کردم که درکشورماسخن ازدموکراسی،آزادی،درستکاری درامردولت مداری وحکومت قانون به میان آورده می شودکه حکایت ازآینده ی بهتروروشنتری می نماید.پس ازاین سخن نویسنده،تاکسی ران لب به سخن بازکرده گفت:"کدام حکومت وقانون"!ودرادامه باتاکیدبسیارجدی گفت:"اگرخطربمباردمان هواپیماهایی بی52امریکایی درمیان نباشد،من این حکومت راتاشام سرنگون می نمایم"!
برایی من سخن براندازنده ی تاکسی ران بسیارجالب به نظرمی رسیدوبارهادربیرون مرز راجع به حکومت کنونی وناکارآمدیی آن که ارزش واثرگذاریی دولت مداری رابه زمین زده است تایک تاکسیران درفکربراندازیی آن برآید،نگرانی ایجادکرده بود.اکنون که بیشترازآن دوره، بحران های سیاسی- اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی- هویتی وزیست محیطی ژرفتروحکومت درنزد مردم بی ارزشتر شده وتشت رسوایی آن ازبام تاریخ به باتلاق جغرافیا افتاده است؛برای من وهرافغانِ دیگری،ازدونگاه تشویش ونگرانی آفریده است:نخست،این حکومت باایجادشرایط مساعدبرایی گسترش آزادی هایی منفی،مردم راازشناخت وبهره برداری ازآزادی هایی مثبت بدوریاناامیدساخته است.دوم،این حکومت بابی اعتنایی به ارزش های مندرج درقانون اساسی که بخشی ازآن هاراارزش های دموکراتیک وحکومت قانون تشکیل میدهند،باعث رشدونمویی یاس وناامیدی نسبت به بهترین هایی تمدن مدرن ومانع تراشی درمسیرتلاش به سویی مدرنیته/تجدد وپیشرفت شده است.
تاجائیکه به عنوان این نوشته،وضعیت کنونی افغانستان وپیوندمیان هردوارتباط می گیرد،نویسنده می کوشد موضوع راباشرح وتفصیل درباره ی اصل نخست، یعنی آزادی های منفی وکارنامه ی نادرست دست اندرکاران ریزودرشت امورکشوردردامن زدن به آزادی هایی منفی بخاطرازعرصه بیرون کردن آزادی های مثبت واثرات ناگوارآن برپروسه ی دموکراتیک وحکومت قانون درافغانستان،پی گیری نماید.فرق نکردن میان هردوگونه ی آزادی که درآن،تامین منافع زمام داران خودسروضایع سازیی منافع ملت هادرمیان می باشد؛وتنهادراین صورت است که، خودکامگی پایه می گیردوآزادی وحکومت قانون سرکوب می شود؛ ایجاب می کندکه کمی به عقب برگشته به ریشه ی موضوع پرداخته شود.ازآنجاکه ریشه های بسیاری پرسمان های ازاین گونه به سده ی بیستم برمی گردد،ونظربه برآمدن ورشدپرشتاب ایدئولوژی هایی گونه گون ورخ دادن چندین جنگ وانقلاب درسده ی یادشده،باصراحت می توان گفت که سده ی بیستم یکی ازخطرناک ترین سده هادرطورتاریخ بشریت به شمارمی آید.سده ی که درآن رخ دادهایی مانند: جنگ های اول ودوم جهانی،جنگ سردمیان غول هایی سیاسی- ایدئولوژیک زمان،وصدهاجنگ گرم وسردمیان کشورهای متوسط وکوچک به تشویق قدرت های بزرگ،وبوقوع پیوستن انقلاب هایی مانند،انقلاب روسیه، چین،کوبا،الجزائر،ایران،ویتنام وافغانستان،ازیک حقیقت تلخ وناگوارپرده برمی دارد؛وآن اینکه،عدم رشدوبلوغ شهروندان کشورهایاتوده هایی ساکن درآن هادردرک وشناخت درست وفرق گذاریی بهتر میان هردوگونه آزادی،یعنی آزادیی منفی ومثبت وبهره برداری هایی نادرست انسان هاازآن ها؛سبب بروزانقلاب ها،بحران هاوناامیدیی مردم ازانقلابیون بخاطرفراموش کردن وعده هاوشعارهایی پیش ازانقلاب، درشرایط پساانقلابی شده است.
 به گواهی تاریخ،علت اینکه بسیاری رهبران وپیشگامان انقلاب های بزرگ قرن بیستم، پس ازپیروزی به شعارهاووعده هایی پیشاانقلابی خودوفاکرده نتوانستند،بدوعامل زیربرمی گردد:نخست،ناتوانی کشورهایی که درآن هاانقلاب هارخ داده بود،درپشت سرگذاشتن انقلاب بورژوازی؛ودرتاریخ اندیشه،تنهاانقلاب نامبرده بودکه مخالفان خودراپذیرفت وآن هارابه گونه ی حزب مخالف راهی پارلمان کرد.دوم،ناکامی یادشده درهمراهی با فرصت طلبی های سیاسی ونژادیی سران انقلاب هاوحکومت هاسبب شدکه دست رسی به آزادی های منفی ونرسیدن به آزادی های مثبت،سرنوشت بسیاری انقلاب هاراناتمام یانیمه کاره بگذارد.زمانیکه ازآزادی های منفی ومثبت سخن به میان می آید،ناگزیراهمیت تعریف وتشریح این دوگونه آزادی پاپیش می گذاردوتابرایی هردو،تعریفی سنجیده ی ارائه نشود،رسیدن به ته موضوع دشوارمی گردد.آزادیی منفی به آزادیی گفته می شودکه درآن انسان یاانسان هابه هرکاری که می خواهنددست می زنندودراین راستاهیچ مانعی رادرپیش رویی خودنمی بینندیانمی پسندند.برخلاف،آزادیی مثبت به آن گونه آزادی تلقی می شودکه درآن انسان هابه گونه ی فردی وگروهی آماده مشارکت دربرنامه وپروسه ی سیاست وحکومت مداری وسرنوشت خودودیگران می شوند؛ودرواقع،ازانارشی برخاسته ازآزادیی منفی دور،وبه سویی جامعه وحکومت قانونمندومدنی گام برمی دارند.
تجربه های سیاسی درانقلاب های بی ثمریاکم ثمربسیاری کشورهای دچارانقلاب هانشان میدهندکه بخاطرفرهنگ خشونت،ستم هاوزورگویی هایی دیرپاوبی سابقه ی حکومت های مطلقه وخودسرکه درآن هابجای عقل،منطق وقانون،شمشیرپادشاه یارئیس جمهور هایی خودسرهمه تصمیم هارامی گرفتند،دومسئله بیشترازدیگران خودنمایی کردند:نخست،خودکامگی حکومت هابه مخالفان ودیگراندیشان موقع ندادکه به سازماندهی خودوجهت دهی افکاروذهنیت عامه دست زده،بدیل مناسب برای حکومت های خودکامه فراهم نمایند.دوم،درنبودچنان مخالفانی قانومند وسازمان یافته،باندهاوگروه هایی یاغی وفرصت طلب درانتظارفرصت کمین کردندتادرصورت شورش هاوانقلاب هابخت آزمایی وبدون زحمت وتلاش به آب ونان برسند.تجربه ی تلخی که درهمه یابیشترین انقلاب های سده ی بیستم بویژه افغانستان خودراموفقانه به نمایش گذاشت.کالبدشکافی انقلاب هایی پرهزینه و کم دستاورد،مانندانقلاب های ایران وافغانستان که درنخستین،آخوندیسم واپس گراوپس مانده که آن راخودسری درحکومت ونفت درقدرت نگهداشته است؛ودردومین،نخست،آشوب وبعداًتوحش مذهبی نماو هراس افگن چنگال ودندان نشان داد،واضح ساخت که تشویق آزادی های منفی ونابودکردن آزادی هایی مثبت، بهترین دلیل وانگیزه ی مردم فریب درجهت استقراردیکتاتوری واستبدادخون آشام می باشد.
این گونه رخ دادهایی نامیمون وهراسناک تنهابه انقلاب هایی نامبرده کرانمندنمانده،بلکه انقلاب هایی روسیه،چین،الجزائروویتنام وکوبارانیزدربرگرفتند.بطورنمونه،درهمه ی این انقلاب ها،درشرایط پساانقلابی،تامین امنیت ونظم سخت گیرانه ی امور،جای حکومت قانون راگرفتندوتکیه کلام حکومت های پس ازانقلاب هم این شدکه استقرارامنیت وراه اندازیی رفاه وتوسعه ی اقتصادی دراولویت قرارگرفته،دموکراسی وحکومت قانون  رابه آینده ی نامعلوم حواله کردند.فاجعه بارترازهمه اینکه، باناکامی حکومت های برسراقتدارِبرخاسته ازانقلاب،مانند،بلشویک هادرشوروی ومجاهدان درالجزائیروملاهادرایران که باحذف انقلابیون فرصت طلبانه برانقلاب مسلط شدند،و...خودانقلابیون مستبدشدند.درکشورهای دیگرکه انقلاب هایی رهای بخش رسیدن به خودگردانی راپشت سرگذاشته بودند؛باناکامی حکومت ها،نظامی هایی خودسرومطلق العنان باراه اندازیی کودتاهای نظامی به میدان آمدندکه وضعیت رابیشترازپیش وخیم ترساختند.طرفه اینکه،درهمه ی مواردیادشده،بهره برداری ازآزادیی منفی،زمینه سازاستبدادگردید.
مشکل آزادیی منفی وبهره گیرندگانِ آن این است که دراین گونه آزادی اصلاًمحدودیت/کرانمندی وجودنداردوهرفردوگروهی به خوداجازه میدهدکه به آشوب دامن زده وبخاطرسودجویی هایی غارت گرانه ی مالی به قتل وغارت وبی بندوباری دست بزنند.دراین رابطه،زمانیکه یک قاضی امریکایی یک خطاکاریامجرم رامحاکمه می کرد،خطاکاردردفاع وتوجیه ازکارکردخودیادآورشدکه:"ازاصل آزادیی خودکه درقانون تصریح شده است،بهره برداری کرده است."قاضی دربرابراستدلال اوگفت:"حرکت دست شمادرجای متوقف می شودکه بینی همسایه قراردارد."سخن قاضی دربرابر منطق انحرافی وسودجویانه ی خطاکارِزیرمحاکمه،این واقعیت رابرجسته می کندکه رفتن ازآزادیی منفی به سویی آزادیی مثبت یک نیازوضرورت تاریخی واجتماعی می باشد.پرسمانیکه کشوری آشوب زده ی مانندافغانستان بایدبدقت آن رادرنظرداشته باشد.
درافغانستان بیشترازهرسرزمینِ دچارتب وتاب انقلابی یاآشوب هایی پس ازانقلاب،عدم رعایت جایگاه وحرمت بینی همسایه که ویژه ی آزادیی منفی می باشد،جامه ی کاری به تن کرده است.بطورنمونه،درتمام جابجایی های قدرت که ازبیشترازدوسده ی گذشته تاکنون دراین کشورنگون بخت صورت گرفته است،آزادیی منفی فراوان آزادیی مثبت راسیلی زده وزیان هایی بی کرانی رابمردم این مرزوبوم واردکرده است.زمانیکه ساختارایلی وقبیلگی بخشی ازجامعه که توان کنارآمدن باحکومت وزندگی قانومند راندارد،باخواسته های بی کرانه ی هواخواهان آزادیی منفی وخودسری ودیگراندیشی ناپذیریی زمام داران یک جاشد،بارهاشهرهابویژه کابل راگرفتارغارت وآشوب وسرمایه های مادی وفرهنگی مردم رابه یغمابرد.غارت گریی همراهان قبیلگی نادرخان که به کمک هندبریتانیاازآن سویی مرزآمده بودند،حرص وآزگزافه ی حکومت خلقی که ازهمان پایگاه ایلی برخاسته بودوهجوم مجاهدان وطالبان به کابل که اغلب شان چنان پایگاهی داشتند؛شهرکابل رابارهاغارت وویران کردند.این رخ دادهایی جانکاه،چیزی نبودند،مگربهره برداریی خطاکارانه ازآزادیی منفی که استبدادمزمن ودیگراندیش کشی راتحویل جامعه وسیاست ناشادسرزمین ماکرده است ومی کند.
تاپیش ازرخ دادیازدهم سیپتامبر2001م،بهره برداری کنندگان بومی وبیرونی ازظرفیت بی کران طرفداران آزادیی منفی درافغانستان که زمینه سازهمه ی بدبختی هاودیکتاتوری هایی خون آشام قبیلگی شده بودند،رنگ وماهیت بومی- منطقه ی داشتند.وضعیتی که پس ازرخ دادنامبرده دیگرگون وقدرت هایی فرامنطقه ی دربازیی تشویق آزادیی منفی درظاهربازارآزادودموکراسی نیم بند بانقض حاکمیت ملی درافغانستان که جوهردموکراسی می باشد، سهیم شدند.ازاینکه، بدودلیل زیر،آگاهان وفرهنگیان هرکشوری ازجمله کشورماواردبازیی ناپاک بهره برداری نادرست مالی وسیاسی ازسیاست های قاطرسواری ومرکب دوانی بیرونی هادرسیاست  کشورخودنمی شوند،زمینه برای جنایت کارانیکه همواره آماده ی خودفروشی ووطن فروشی می باشند،مساعد می شود:نخست،وجدان یک انسان آگاه وفرهیخته باواجازه نمی دهدکه باویران کردن زندگی دیگران برایی خودزندگی تجملی بسازد.دوم،درعرصه ی سیاست،سرنوشت کسانی راکه کوشیدندعصایی قدرت راازدست بیرونی هابگیرند،به گونه ی غمباری دیده اندیاخوانده اند.ازاین رو،قدرت های بیرونی چه دوروچه نزدیک به سرمایه گذاری بالایی بی فرهنگان وتوهین شدگان که عقده ی حقارت آن تنهادرگرفتن  پول وکسب قدرت ازبیرونی هارفع می شود،پرداختند.درنتیجه،این اشراربی فرهنگ،هم باگنج بادآورده که دربدل بدبختی مردم افغانستان سرمایدارشدند؛وهمچنان،کشوررابه میدان تاخت وتازطرفداران آزادیی منفی که خودازجمله ی آن هامی باشند،مبدل کردند.
باتوجه به آنچه گفته شد،اکنون این پرسش به میان می آیدکه راه بیرون رفت ازفاجعه ی بوجودآمده که نتیجه ی کاربردآزادیی منفی می باشدوگذاشتن آزادیی مثبت درجای آن که راه به دموکراسی وحکومت قانون بازمی کند،چگونه میسرشده می تواند؟ درکشورما،باتوجه به پیشینه ی سیاست بازی هایی ایلی- تباری وفرهنگ قبیلگی- سیاسی تمرکزسازیی قدرت و فقدان باورواعتمادبه سیاست مداران که بهتراست آن هاراسیاست بازان بگوئیم تاسیاست مداران،بیرون رفت ازلجنزارمتعفن موج چپاولگرانه ی برخاسته ازآزادیی منفی، بسیاردشواروتوان فرسامی باشد.باوجودمشکلات ومانع هایی گسترده،سه راه کارازهمه بیشترمی توانندکارآمدواقع شوند:نخست،سرعقل آوردن سیاست بازان وتشویق آن هابراینکه برایی کسب احترام درمیان مردم بکوشندتاکسب قدرت،وتمرکزقدرت وجمع کردن پول که به بی آبرویی هرچه بیشترآن هاانجامیده است.دوم،کسب احترام درمیان مردم توسط سیاست بازان یاسیاست مداران که شماراخیری هادرکشورماناچیزمی باشد،بدون رفتن بدروازه ی مردم وکسب حمایت آن هابگونه ی واقعی ونه تبلیغاتی، ممکن نمی باشد.سوم،تعهدوتلاش فرهنگیان وفرهیختگان درجهت نقدجامعه وفرهنگ مبتذل فسادپرورِرایج وقدرت که روبه خودکامگی دارد، درراستایی دورساختن آن هاازفرورفتن درمنجلاب فرقه گرایی،نژادگرایی وفرهنگ سازی هایی رسمی بی ثمردرکشورچندقومی افغانستان.
دراین راستا،نقش حکومت گران وفرهیختگان ازنقش مردم که هنوزتوده وارزندگی می کنندوبه ملت که جامعه ی باحقوق شهروندی می باشد؛نرسیده اند،بسیارتعیین کننده می باشد.ازبدرخ دادها،فرهنگیان افغانستان درشرایط کنونی گرفتارقطب بندی هایی نژادی-زبانی- مذهبی وقبیلگی می باشند که سیاست های قبیله زدگی حکومت به ژرفنایی جدایی وواگرایی آن هافزونی بخشیده است.بااینکه،جوی بی اعتمادی درمیان فرهنگیان کشورمسلط شده است وسیاست هایی بی معناوبی نتیجه ی حکومت به دوریی آن ازیک دیگرمی افزاید،نویسنده راه کارزیررادرجهت بیرون رفت ازشرایط ناگوارکنونی که افرادحکومتی وبیرون حکومتی رادربهره برداری ازامکاناتیکه آزادیی منفی برایی آن هافراهم کرده ومی کند؛درخودپیچیده است،پیش کش می نماید:نخست،رئیس جمهور ودرباریان او بدانندکه ازافرادی که مورداعتمادآن هامی باشندوکارهای بزرگ دولتی رابه آن هاسپرده اند،کاری درجهت رفع بحران ورسیدن به آزادیی مثبت که پیش خیمه ی دموکراسی،حکومت قانون ونابودیی هراس افگنی می باشد،ساخته نیست.به سخن دیگر،پیش ازآنکه فرصت های ناچیزباقی مانده ازدست بروند، به یک سیاست کادری،کارآموزی واستخدامی سنجیده ومعقول متوسل شده ازسپردن وظیفه ی اسپ به قاطرکه پیشینه ی درازی درتاریخ ناشاداین سرزمین دارد،پرهیزنمایند.دوم،رهبریی ناکارآمدواطرافیان بی سوادوسودجویی او بدانندکه صبروحوصله ی مردم افغانستان بی پایان نیست وهرروزممکن است که موج آگاهی گستر وآزادی بخشِ برخاسته ازانقلاب رسانه ی که ویژه ی عصردوم مدرنیسم یانوخواهی،بیداری،آزادی وعدالت خواهی می باشد،گریبان آن هارامانندزمام داران خودسرومطلق العنان عرب بگیرد.سوم،حکومت درکشورچندقومی افغانستان بکوشدکه ساختاردولت رادراختیارگروه هاوافرادمتعصب وبی منطق که به باورخودمی کوشندبزور دولتی که دیگرهرگزمتمرکزنمی شود،ملت سازیی دروغین راکه درمحورپرسمان نژادی-قبیلگی گذشته می چرخد؛ایجادنمایند،نسپارد.به سخن دیگر،چنان افرادودسته های بی منطق بایدبدانندکه همان تعریفی که دردایرت المعارف فرانسه از ملت شده است و:"مردمانیکه دریک سرزمین مشخص باحاکمیت خودگردان زیست می نمایند،ملت تعریف شده اند."تاکنون ارزش خودرانگهداشته است.این گونه تعریف، ازاین رو،پابرجاماندکه درآن ازمسئله ی نژاد،مذهب وزبان سخنی به میان نیامده است.ازسویی دیگر،اگرزبان،نژادوفرهنگ سازنده ی ملت می بودند،ماامروزشاهدیک ملت واحدعربی،ترکی وفارسی زبان می بودیم.ملت طوریکه دردایرت المعارف فرانسه آمده است؛ به عامل های بالاتکیه نکرده است، ونمونه های نژادی وزبانی آن هم بگونه ی فاجعه باری به فاشیسم گرویده وشکست خورده اند.ازاین رو،ایجاب می کندکه به پروسه ی ملت سازی باتقویت میل باهم زیستن مردمان گونه گون درقلمروجغرافیایی وتقسیم عادلانه ی ارزش هایی مادی وفرهنگی کشوردرمیان باشندگان آن تاکیدکرده شود.چهارم،درکنارانجام مسئولیت های دولتی وحکومتی توسط مسئولان به گونه ی که ساختاردولت بی طرفانه درجهت عرضه خدمات به همه ی مردم عمل نماید،نقش روشنفکران وفرهنگیان کشوردرسرزنش کردن چگونگی بهره برداریی ازگونه ی آزادیی منفی ومانع تراشی هواخواهان آن درمسیر رسیدن به آزادیی مثبت که گام نخست درجهت رسیدن به دموکراسی وحکومت قانون می باشد،بسیارتعیین کننده خواهدبود.

Monday, 20 June 2011

سیاست افغانی پاکستان ودورنمای صلح درافغانستان


ابراهیم ورسجی
30-3-1390
آوردن صلح درجامعه ی جنگ زده وگرفتارمداخله های گوناگونی مانندافغانستان که بانابسامانی های سیاسی-اجتماعی-اداری-اقتصادی وفرهنگی روبرومی می باشد؛به عامل هاوگزینه های چندگانه وبرجسته ی روبرومی باشدکه بدون رعایت ویادرنظرگرفتن آن هادورازامکان یابسیاردشواربه نظرمی رسد.ازجمله عامل هایی کارسازوسازنده درجهت تامین صلح وثبات پایداردرافغانستان،عامل هایی زیرین بسیارمهم به چشم می خورند:نخست،برداشت وتعریف همه جانبه ازصلح.دوم،کوشندگان درمسیرصلح ومخالفان آن.دررابطه باصل نخست،بایدبه عرض رسانیدکه اگرصلح رابه معنای نبودجنگ تعریف نمائیم،می توان باورکردکه بازگردانیدن آن دریک جامعه ی آشوب زده وبحرانی مانندافغانستان کمترمواجه باگرفتاری هاودشواری هامی باشد.اما،اگرصلح راباتحقق عدالت همراه وهمسازبرآوردنمائیم که درواقع صلح جامع وتمام عیارمی باشد،آوردن آن به افغانستان بسیارسخت ودشوارمی نماید.
بهرصورت،درکشورجنگ زده ی ماکه دچاردست اندازی هایی بیرونی،بی نظمی ها،قانون گریزی ها،فساداداری-سیاسی ومالی گسترده ی درونی که اکنون این گونه ناروایی هابه فرهنگ مبتذل ورایج هم مبدل شده است،می باشد.باوجودارزش بیشتربخشیدن به صلح مساوی به نبودجنگ،تحقق صلح کامل وپایدار،ایجاب جامه ی عمل پوشانیدن به عدالت رامی نماید.بااینکه بازگردانیدن صلح درافغانستان،درگام نخست،ایجاب پایان دادن به بازارمکاره ی جنگ وسیاست های برخاسته ازآن رامی نماید،ازاین حقیقت نبایدچشم پوشیدکه دربیشترازسه دهه ی گذشته،ظلم هاوناروای های فراوان سیاسی- نظامی ومالی زورمدارانه ازجمله:کوشش هابرایی قبضه کردن قدرت ازطریق زوروخشونت،غصب وچپاول بیش ازاندازه ی دارایی هایی مردم ودولت،پاکسازی های گروهی،محروم سازیی  بخش هایی ازمردم ازساختارقدرت و...عامل های می باشندکه درسرراه تحقق صلح سنگ اندازی می نمایند.پرسمان های که برطرف کردن آن هاشرایط تحقق صلح وآشتی ملی رامهیامی نمایند.
ازآنجاکه برنامه ی آشتی ملی رژیم متکی به شورویی سابق،فاقدهردوعامل یادشده یاتحقق صلح مساوی به نبودجنگ وصلح مساوی به تحقق عدالت درجامعه نبود،راه بدهی نبرده، ناکام وزمینه سازجنگ های درون گروهی ومیان گروهی درصف های احزاب جهادی شدوکشوررا دربحرانی فروبردکه تاکنون مهارکردن آن ازعهده ی سیاست مداران بومی وبیرونی دست اندرکارامورافغانستان بیرون می نماید.برای اینکه، تجربه های تلخ وناکام گذشته تکرارنشودوکشوربتواندازشرایط بی ثبات وبحرانی کنونی بیرون وبه سویی وضعیت بهتری گام به پیش گذاشته بتواند،ایجاب می کندکه برحسب اوضاع وشرایط روزونیاززمان،به هردوگونه صلح،یعنی صلح مساوی به نبودجنگ وصلح مساوی به تحقق عدالت وانصاف توجه صورت بگیرد.توجه به هردو،به گونه ی سرسختانه ی ایجاب می کندکه آن هادرپیوستگی باهم موردارزیابی قرارگرفته، حرکت ازوضعیت نامطلوب کنونی به سویی وضعیت مطلوب صورت گیرد.
زمانیکه ازصلح مساوی به نبودجنگ وازصلح مساوی به تحقق عدالت سخن به میان می آید،ایجاب می کندکه به علت ناکامی دررسیدن به هدف های ازپیش تعیین شده درشرایط پساطالبی نیزتوجه کرده شود.طرفه این که درشرایط کنونی یاپساطالبی،ازبسیاری پرسمان هایی جالب ومدرن سخن به میان آمدو درشعارولفاظی های بی سابقه بسیاری ارزش های مدرن وانسانی مانند:آزادی،دموکراسی،حکومت قانون،حقوق بشربویژه حقوق زنان،آزادیی رسانه هاومطبوعات راپیش کش وبیش ازاندازه بدنام یاازاعتبارانداختند.بهرصورت،همان گونه که خیانت قصاب،سلمان،نانوا،قاضی،بازرس و...ازارزش نهادهای نامبرده نمی کاهد،خیانت ودورویگی شیادان وریاکاران سیاسی یادست اندرکاران بازارمکاره ی سیاست ودولت داری هم،نمی تواندازدستاوردهایی والاوارزش های مدرن وابسته به جهان نوکه اکنون به ارزش های پرارج جهانی ارتقای مقام یافته اند؛وسودمندیی آن هابه پس مانده هاکمترازپیشرفته هانمی باشد،نمی کاهد.
بهرحال،این ازویژگی های ذاتی ماپس مانده هامی باشدکه ارزش هایی مدرن غربی را= به پیشینه ی استعماری دولت های آن دانسته ،هم ارزش هاراکاهش منزلت بدهیم؛وهمچنان،ازپذیرش حکومت قانون واصل آزادی وبرابریی انسان دربرابرقانون وآزادی بیان ورسانه هاکه بهترین ابزاردرست سازی کارهاوکرانمندساختن قدرت دولت وافزایش قدرت ملت درجهت مهارحکومت می باشد،خودداری نمائیم.درنتیجه ی کاهش کاریی ارزش هارادرجهان اسلامی، دیدیم که چگونه رژیم های خودسرباحذف اندیشه ی مدرن وفراورده های آن مانند:دموکراسی،آزادی وحقوق بشر، وانحصاربه جذب فن آوریی نو، آن هم فن آوریی نظامی درجهت تقویت نهاددولت وناتوان سازیی ملت دربرابرآن، بیدادگری وستم رابرمسلمان هاکه دستاوردآن پس ماندگی فاجعه بارکنونی می باشد،بارکردند.
اگربه خیزش های جهان عربی ازپسین روزهای سال گذشته ی میلادی/زمستان سال1389خورشیدی بدین سوکه دررسانه های جهانی به بهارعربی شناخته شده است،نگاه کنیم،روشن می شودکه چیزی نیستند،مگربازتاب سلطه ی بیدادگری وستم وپس ماندگی غمبارمادی وفرهنگی درجهان اسلامی.دراین بیدادوستم حاکم که فراورده ی آن پس ماندگی مادی-فرهنگی- وفن آوری می باشد،عدلت بزرگترین قربانی می باشد؛ونبودعدالت، راه به جنگ وکشمکش بازکرده است.اگربه عامل های اصلی بی عدالتی هم نگاهی بیندازیم،واضح می شودکه به گفته هیکل سیاست مدار،نویسنده وروزنامه نگارمصری،این مردمان عرب بودندکه"مارراافعی ساختند"!بن علی حاکم فراریی تونس،مبارک حاکم برکنارشده ی مصر،علی صالح حاکم یمن،قذافی واسدحاکمام آدم کش لیبی وسوریه درکشورهای عربی وده هاهمانندی های آن هادردیگربخش های جهان اسلامی مارکوچولوهای بودندکه توسط مردم به افعی تبدیل شدند.افعی هایی که هم عامل پس ماندگی؛وهمچنان،عامل های بی عدالتی وبدبختی ودرسرزمین هایی مانند:افغانستان،صومالی،عراق وسودان عامل اصلی جنگ می باشندواینکه درآینده برسرپاکستان چه می آورند،انتظاربایدکرد.
درافغانستان،پرسمان بالاکشیدن مارکوچولوهابه افعی بیشترازدیگرکشورهای اسلامی رنج آورودردناک می باشد.باین خاطرکه دراین کشورجنگ زده ی مسلمان که ازپس مانده ترین کشورهایی اسلامی نیزمی باشد،تجاوزومداخله هایی بیرونی وساختارفرهنگی ایلی وقبیلگی مزمن حاکم، روندملت شدن وراه بازکردن به دولت- ملت مدرن راناکاره ساخته است.اگربتاریخ ناشاداین کشورکه بیشترازسه دهه قربانی تجاوزها ودست اندازی هایی بیرونی وکشمکش های بی معنای درونی می باشد،بادقت نگاه کرده شود،روشن می نمایدکه ناکارآمد،فاسدودست نشانده بودن حکومت ها،ظلم وبی عدالتی آن هابرمردم ومداخله هایی بیرونی بیشترین اثرگزاری را در ادامه ی جنگ وآشوب، چه درگذشته وچه اکنون داشتندودارند.درگذشته ی نزدیک،سیاست های نامردمی وسرکوب گرانه ی حکومت های ناکارآمد،فاسدوزورگوسبب شدکه بخشی بزرگی ازمردم کشوربه بیرون آواره شوند؛سیاستی که دوکارزیراکرد:نخست،به دشمنی میان مردم وحکومت دامن زد.دوم،به بیرونی هایی غرض ورزموقع دادتاازکشمکش هایی درونی وحضورملیونی آوارگان درشرایط فلاکت باربیرون مرزی بهره برداری وبه جنگ درکشورما،دامن بزنند.
باتوچه به آنچه گفته آمد،نزاع مرزی باپاکستان،کشمکش مردم یابخشی ازمردم باحکومت ها،فساد،ناکارآمدی ،زورمداری وظالمانه بودن رفتارحکومت هادررابطه بامردم،سبب شدکه پاکستان وتااندازه ی ایران، دست بالایی دردست کاریی رخ دادهاوتحولات افغانستان پیدانمایند.پاکستان،طوریکه درنوشته های پخش شده درتارنمایی"اندیشه"نیزبازتاب داده شد،سیاست بیرونی اش دررابطه باافغانستان وامریکاشکست خورده است.پرسمانیکه سبب شده است تاخودباذلیلانه ترین شیوه ی دربرابر امریکازانوبزند؛ودرمواردی که واشنگتن برایش امتیازلازم نمی دهد،افغان های آواره وبی خبرازرمزورازدنیای سیاست و فروخته شده رادربرابرامریکاباویران گری درافغانستان استعمال می نماید.دراین بازیی ناپاک که پاکستان ازسه ونیم دهه دررابطه باافغانستان آغازکرده است،دوپرسمان زیربسیارمهم به نظرمی رسند:نخست،هدف های که پاکستان درگرداب افغانستان دنبال می کند.دوم،افغان های فریب خورده که آزادی وخودگردانی کشورخودرا به حمایت پاکستان که خودش تاکله درغلامی وبردگی فکری- سیاسی- فرهنگی واقتصادیی امریکا فرورفته است،جستجومی نمایند.
تاجائیکه به اصل نخست ارتباط می گیرد،اهداف پاکستان درافغانستان دومرحله راپشت سرگذاشته است:نخست،پس ازعقب نشینی ارتش سرخ ازافغانستان،کوشیدکه کشورما رابه خودملحق نماید،سیاستی باویرانی کابل،ناکامی آن برملاشد.دوم،باطالب سازی وشریعت پراگنی، کوشیدهمان سیاست الحاق رادنبال نماید،سیاستی که به حضورنیروهای غربی بویژه امریکادرافغانستان که شرایط کنونی بازتاب آن می باشد،منجرشد.پاکستان که پس ازبراندازیی رژیم پس مانده ی طالبان،همه آرزوهایی خودرادرافغانستان پایان یافته می دید،بدوسیاست زیردست یازید:نخست،بادامن زدن به تندرویی بی منطق وخشن مذهبی درسرزمین خود،کوشید به غرب بقبولاندکه هم حکومت نظامی هارادرپاکستان پذیرا شود؛وهمچنان،کمک های موردنیازدرجهت ادامه ی حکومت نظامی رانیزبپردازد.سیاستی که تادوره ی بوش موفقانه بود.همزمان باتشدیدتندرویی مذهبی درپاکستان که سردرآخورارتش  داشت،بخاطرکمک وسربازگیری برای طالبان افغانی، طالبان پاکستانی راساخت.دوم،پس ازایجادطالبان پاکستانی،طالبان افغانی رامجهزونیرومندکردتاشرایط رادرافغانستان بحرانی نگهدارد.
دراین راستا،طالبان پاکستانی دووظیفه بدوش داشتند:نخست،فراهم کردن نیرویی بشری ازپاکستان درجهت تقویت طالبان افغانی.دوم،بم گذاری درپاکستان بخاطر پوشش فراهم کردن به خراب کاری های آی اِس آی دراافغانستان تابتواندبه غرب توجیه نمایدکه حکومت پاکستان ازطالبان حمایت نمی کند،وتنهاگروه های بیرون ازمحدوده ی قدرت دولت است که به طالبان کمک می نمایند.این بازیی دوگانه ی نظامی های پاکستانی درافغانستان که همزمان باادعایی آن هامبنی براینکه متحدغرب درجنگ علیه هراس افگنی می باشند،درشرایط پساطالبانی درافغانستان بادشواری های فراوان روبروشد.به سخن دیگر،افغانستان پساطالبانی به گونه ی دوره ی طالبان نمی باشدکه پاکستانی هابه هرکاری دست زده بتوانند.باوجوداینکه دستگاه های اطلاعاتی غرب باهمه تجهیزات جاسوسی مجهزمی باشند،پاکستانی هاباراه اندازیی طالبان پاکستانی دربخش شرقی مرزدیورندوتشویق تندرویی مذهبی کمک رسان درمناطق شهریی پاکستان به طالبان پاکستانی وافغانی،توانستند به گونه ی غیرمستقیم ازطالبان افغانی حمایت نمایندوبهانه ی خوبی هم داشتندکه تندروان مذهبی نیرومندشده اند وحکومت مرکزی برای مهارکردن آن هابه حمایت های سیاسی ومالی بیشتری نیازدارد؛وخوب هم توانستند که مدتی دولت مردان امریکایی رافریب داده پول بدست بیاورند.ازخوبی رخ دادها،این فریب کاری بسیاردوام نکردوامریکازبان به اعتراض کشود.
زمانیکه امریکایی هابخاطرحمایت پاکستان ازطالبان ودیگردسته های افغانی لب به انتقاد کشودند،نظامی های پاکستانی فورااین استدلال راپیش کشیدندکه طالبان پاکستانی ودیگرتندروان پیکارجورابطه ی به حکومت ندارندوایجاب می کندکه به نیروهای نظامی-امنیتی پاکستان درستیزباآن ها کمک های بیشتری شود.کمک های که درزمان بوش بسیارزیاد،امادردوره ی اوباما،بابرجسته شدن نتیجه ی قابل مشاهده ی کارکرد هاپیوندداده شد.کارکردهای که درحرف زیاد،امادرعمل قابل مشاهده نبودند.ازپیش روشن بودکه پاکستانی هاتابی نهایت می کوشندازفریب کاری بهره برداری کرده به بهانه ی اینکه نظامی هاپشت سراغتشاش گران طالبی وشبه طالبی نیستندوحلقه های ویژه ی درکشورهستندکه به گونه ی گروهی به طالبان ودسته های مخالف کابل،کمک می رسانند،ازپذیرش مسئولیت شانه خالی نمایند.
گذشت زمان وفرازوفروددرمناسبات سه جانبه ی امریکا،پاکستان وافغانستان نشان دادکه نظامی هاواطلاعاتی های پاکستانی ازدروغ وریاکارگرفته هم کمک بدست می آورند؛وهمچنان،ازکانال هایی بظاهرغیردولتی که توسط نظامی هاواطلاعاتی هایی بازنشسته سازماندهی ورهبری می شوند،به حمایت مخالفان دولت افغانستان که زیرپوشش حمایتی قوت های بیرونی قراردارد،می شتابند.دراین رابطه،سه موضوع بسیارمهم به نظرمی رسد:نخست،پیچیده بودن شیوه های کمک رسانی دولت پاکستان به مخالفان دولت افغانستان.دوم،افزایش فشارهای امریکابرپاکستان تاازحمایت های خودبه مخالفان کابل دست بردارد.سوم،صلح جویی دولت ناکارآمدکابل که هرروزبانرمش بیشتری دررابطه باطالبان وپاکستان موضع گیری می نماید.
دررابطه بااصل نخست،پاکستان باحیله هاونیرنگ های فراوان کوشیده است که دوتربوز رادردست داشته باشد!به سخن دیگر،هم درکنارامریکایی هاکمک کاربرنامه صلح وثبات آوری درافغانستان باشد؛وهمچنان،ازطریق زیرزمینی مخالفان کابل وامریکاراکمک نماید.کمک های پاکستان به مخالفان دولت افغانستان،درحالیکه خوددولت پاکستان تاکله درزیرباربدهکاریی نهادهایی مالی غرب، غرق می باشد،بخاطراهدافی مهمی که ازنظرپاکستانی هادرافغانستان دربردارد؛باوجودزیان های فراوانی مالی وجانی که به اسلام آباد،داشته ودارد،حایزاهمیت فراوان می باشد.باین معناکه هم دوستی وهم دشمنی باحضورغرب درافغانستان ادامه داشته باشدتادرصورت عقب نشنی نیروهای نظامی غرب که کمک به مخالفان جویایی آن می باشد،جایگاه پاکستان رادرکابل تقویت می نماید.ودرصورت عدم عقب نشینی غرب ازافغانستان،حفظ رابطه باآن، باتاکید براینکه نظامی هایی پاکستانی طرفدارصلح درافغانستان می باشند،آن هاراواداشته است تابخشی ازمخالفان رابه پروسه ی صلح وبخشی دیگررابه تخریب آن هدایت نمایند.خوشیبنی دولت ناکارآمدکابل به برنامه وعملیه ی صلح،برخاسته ازبخش اول سیاست افغانی اسلام آباد،می باشد.
بطورنمونه،روزپنجشنبه9جون2011-19-3-1390خورشیدی،سفیرحکومت کابل دراسلام آباد،درگفت وگوباتلویزیون فارسی بی بی یادآورشدکه زمان تحکیم صلح میان افغانستان وپاکستان فرارسیده است.ازسخن سفیرکه به کاراِن جی اویی واردوبه کوچه ی سیاست ودیپلماسی گذرنکرده است،چنان معلوم می شودکه گویامیان افغانستان وپاکستان جنگ ادامه داردوهردوطرف به پایان جنگ وتامین صلح آماده شده اند!سفرکرزی،رئیس دولت افغانستان به روزجمعه10جون/20جوزای1390به اسلام آبادهم گامی دراین راستامی باشد.دراعلامیه ی دوجانبه که پس ازگفت وگوهای سران هردوکشوربه نشررسید،سخن هاوتاکیدهایی امیدوارکننده ی که بیانگرتغییرصوری درسیاست افغانی پاکستان می باشد،یافت می شود.صوری باین خاطرکه درآن بیانیه به تروریسم، موضوع بنیادیی افغانستان این گونه اشاره رفته است که هردوجانب علیه تهدیدتروریسم مبارزه می نمایندنه خودتروریسم!اما،دررابطه باپرسمان های سیاسی،اقتصادی وفرهنگی دوطرفه،ازجمله ساخت وپیوند دادن خط آهن پشاوربه جلال آبادوادامه ی آن به بخش های دیگرافغانستان وسرمایه گذاری بالای معادن وانرژی وآسان سازیی قراردادتجارتی دوطرفه و....سخن های کمرنگی گنجانیده شده است.جالب این است دراعلامیه،طرف پاکستانی به پیاده کردن برنامه هایی انگشت گذاشته است که ازتوان مالی آن بالاترمی باشد.بااینکه نویسنده،باتوجه به پیشینه ی دروغ گویی هاوریاکاری هایی سیاسی پاکستان، درعملی بودن پرسمان هایی پیش کش شده دراعلامیه باورنداردوبایدبه انتظارنشست تاوعده هادرکارکردها بازتاب یابند.
بخاطر غیرعملی بودن مفردات اعلامیه،بهتراست نگاهی به توان اقتصادیی پاکستان درشرایط کنونی که دربودجه ی سال2011-2012بازتاب داده شده است، انداخته شود.بتاریخ3جون2011-13جوزای1390خورشیدی،وزیرخزانه داری/مالیه ی پاکستان بودجه کشورش را مبلغ768،2ملیاردکلداراعلام کرد.تاجائیکه به تقسیم بودجه ی نامبرده به بخش های مهم مانند:پرداخت بدهکاری وبهره ومصارف نظامی وامنیتی تعلق می گیرد،900ملیاردروپیه به بخش دفاع وامنیت و1000ملیاردبه پرداخت بدهکاری وسودبه نهادهایی مالی جهانی تخصیص یافته بود.زمانیکه مصرف های نظامی- امنیتی وبدهکاری وبهره ی آن راازجمع بودجه منفی نمائید،برای کشورپاکستان که دارای135ملیون نفوس درواقعیت و170ملیون دررسمیات می باشد،800ملیاردروپیه باقی می ماند.پرسش بنیادی این است که آیاکشورپاکستان باچنان بودجه ی ناچیزی می تواندبه مفاداعلامیه جامه ی عمل بپوشاند؟ برای ناکامی سفرکرزی به اسلام آبادوبی اثربودن اعلامیه ی نامبرده،دیدگاه یک کارشناس امورنظامی پاکستان بازتاب داده می شود:روزشنبه11جون21جوزای1390،پیش ازواردشدن به کابین هواپیمای هلندی درشهرمونتریال کاناداکه عازم آمستردام بود،چشمم به روزنامه هیرالدتریبیون بین المللی خوردوآن برداشته به درون هواپیماروانه شدم.پس ازنشستن برصندلی ویژه ی خود،آغازبه مطالعه ی روزنامه کردم.درجریان ورق زدن صفحات روزنامه ی یادشده، نظرم به تیترمقاله ی راجع به سفرکرزی به اسلام آبادخورد.درآن مقاله،درضمن بررسی سفرهایی بی دستاورد قبلی دوجانبه به کابل واسلام آباد،گفت وگویی صورت گرفته بودباپروفیسورحسن عسکری رضوی استادم درزمان دانشجویی درداشنگاه پنجاب درلاهور.دکتررضوی که کتابی زیرنام"ارتش وسیاست درپاکستان"نوشته بودوتحلیل گربرجسته درامورنظامی جنوب آسیامی باشد،درپاسخ به پرسشی مبنی براینکه سفرکرزی چه نتیجه ی می تواند درپی داشته باشد؟گفته بودکه این سفرمانندسفرهای گذشته بدودلیل بی دستاوردمی باشد:نخست اینکه،پاکستان درافغانستان دنبال ناتوان سازیی نقش هندمی گردد.دوم،درحالیکه کرزی سخن ازدوستی باپاکستان می زند،تاجیک هاوازبک های افغانستان دردرون حکومت اوبه شدت علیه پاکستان سخن می گویندوعلیه منافع آن تبلیغ ومبارزه می نمایند.
ازسخنان دکترضوی چنان برمی آیدکه پاکستان درافغانستان بجای کمک به برنامه ی بازگردانیدن صلح،علیه هندمبارزه می نماید؛سیاستی که یک جانبه منافع پاکستان رادنبال ومنافع ملی افغانستان رالگدمال می نماید.به سخن واضح تروروشنتر،پاکستان، طالبان ودیگرگروه های مخالف حکومت افغانستان رادرجهت منافع خوداستعمال وبه بهانه ی مبارزه علیه حضورنیروهای بیرونی، برنامه ی هرچندکم رنگ بازسازیی افغانستان راکه درآن هندتاکنون نقش خوب تری داشته است،تخریب می نماید.اگرپاکستان دربازگشت صلح به افغانستان صادق می باشد،باهنددربرنامه هایی بازسازیی افغانستان به رقابت برخیزد،نه اینکه به تخریب وفلج سازیی کارکردآن دربرنامه ی بازسازیی اقتصادیی کشورمابپردازد.ازسوی دیگر،زمانیکه پاکستان ازکمک به پروسه ی صلح سخن به میان می آورد،هدف آن، صلحی می باشدکه درآن، منافع اسلام آباد،درنابودیی منافع کابل تامین شود.سیاستی که درذات خودمی کوشدرفتارخارجی دولت افغانستان رادرسیاست بین المللی، بویژه دررابطه باهندتعیین نماید.اگردولت کرزی به سیاست آن چنانی پاکستان تن دهدکه درهرشرایطی بویژه شرایط کنونی ناممکن می باشد،درواقع،به پاکستان نقش هندبریتانیاوبه خودنقش امیرعبدالرحمن خان منهای امنیت زندان گونه ی آن امیروحشی وفرهنگ ستیزراقایل شده است!کمبودیی این سیاست پاکستان وخوش باوریی کرزی ودوستانش این است که نه پاکستان هندبریتانیااست ونه زمان ما،زمان پایان سده ی نزدهمی می باشد!
بهرصورت،پاکستان ازاین واقعیت چشم پوشیده است که افغانستان زیرهدایت هندنیست،بلکه زیرسایه غرب بویژه امریکامی باشد.ازآنجاکه پاکستان به مصاف امریکارفته نمی تواند،ویرانگری وهراس افگنی خودرادرافغانستان،به بهانه  ی حضورهندونیرومندشدن تندرویی مذهبی درپاکستان که با کمک ای اِس آی به حمایت طالبان می پردازد،پنهان می کند.ازهمه مهم تراینکه،طالبان خصلت سیاسی ندارندوتوان آن هادرنهادسازی وحکومت گری زیرصفرمی باشد؛وهمچنان،پاکستانی هاازاین حقیقت نیز به خوبی آگاهندکه اکثریت قاطع مردم افغانستان ازشیوه ی اداره وبرخوردطالبان چه دردوره ی زمام داری شان درکابل وچه درحال حاضرکه زیان های زیادی به آن هارسانیده اند؛نفرت دارند،وطالبان بدون شک ازکاروان زمان بسیارپس مانده اند.به عبارت دیگر،زمانِ این عزم پاکستانی هاکه طالبان رابادریشی ونیکتایی واردسیاست افغانستان نمایند،سپری شده است.ازسوی دیگر،برای برخی قدرت های غربی نیز،طالبان یک نیرویی استهلاک شده می باشند.
باتوجه به پس ماندگی فکری-فرهنگی وسیاسی طالبان ومخالفت آن هاباروندتمدن وپیشرفت روزافزون در جهان ومنطقه وگسترش خزنده ی اندیشه های نوبخاطرانقلاب اطلاعاتی- رسانه ی درکشورما؛اندیشه های که رژیم های منحط عربی همانندرژیم پاکستان، بانی طالبان رابه سراشیبی فروپاشی راند،وهرروزبیشترازروزگذشته نمونه های طالبی-مذهبی یاکالای صادراتی پاکستان راازگردونه بیرون می نماید؛پاکستانی ها،بجای کمک به روندصلح،یک سیاست تباه کارانه رادرافغانستان دنبال می نمایند.سیاستی که ازنظراقتصادی نه تنهابرای افغانستان،بلکه برای پاکستان هم فاجعه بارمی باشد.ازاین رو،برای پیشبردروندصلح، ایجاب می کندکه دست اندرکاران امریکایی- افغانی به دوسیاست زیرمتوسل شوند:نخست،امریکایی ها،نظامی هایی پاکستانی رازیرفشارگرفته مرکزهای هراس افگن پروریی آن هارادرآن سویی مرزشرقی افغانستان ببندند.کاریکه ازهرنگاه ازدست امریکایی هاساخته است.دوم،نظامی های پاکستانی بدانندکه اگرحکومت کنونی امریکامانندحکومت بوش نخواهدکه کشورآن هارادرصورت ادامه ی کمک به طالبان والقاعده به عصرحجر/سنگ براند؛این یک واقعیت است سیاستی که خودآن هاتاکنون درکشورشان پی گرفته اند،روبه دوره ی سنگ دارد.دوره ی که آن هادرحق افغانستان رواداشتندومی دارند،ناگزیرپاکستان راهم درخودفرومی پیچد.
دراین راستا،اگرامریکایاپاکستان هرسیاستی راکه دررابطه باافغانستان درپیش می گیرد،ازاین حقیقت نبایدچشم پوشیدکه این کشورمااست وخودماهستیم که بایدآن راسروسامان بدهیم.سروسامان دادن افغانستان به یک حکومت کارآمدودرست کارومتکی به اراده ی مردم وابسته می باشد.حکومتی که نه ازبالارتبه های کنونی ونه ازآشتی خیالی باطالبان به کمک پاکستان بدست می آید.طالبان ودیگرمخالفان بومی زیرسرپرستی پاکستان امتحان خودراداده اندواین سخن نغزکه"ازموده راآزمودن خطااست"!می تواندرهنمای خوبی برای هرسیاست کارامروزوفرداری کشورماشود.ازاین رو،اگر کرزی ویارانش می توانندبه بازگشت صلح درکشورکمک کنند،بایدبه دولت سازی وحکومت سازی بپردازند؛وتنهادراین صورت است که، سیاست پاکستان دیگرگون وازطالب پروری وتباه کاری دست برمی دارد.اگرحکومت کنونی که درناکارآمدی وفساداداری وسیاسی پیشگام می باشد،به خودسازی وپاکسازیی خودنپردازدوبه گونه دولت عمل نکند،وهرروزسخن ودعوتی ازطالب وحامی طالب بنماید،باورداشته باشدکه بجای استوارسازیی برنامه وپروسه ی صلح،مخالفان افغانی وحامی پاکستانی آن هاراجرئت می بخشدتااوضاع رابیشترازپیش بی ثبات نمایند.
باتوجه به آنچه گفته آمد،به صراحت می توان گفت که طالبان خصلت سیاسی ندارندکه به برنامه وپروسه ی صلح بپیوندند.افرادفعال درجریان طالبان،افرادی نیستندکه توان وظرفیت شامل شدن درروندسیاسی راداشته باشند.جنگ،هراس افگنی،بم گذاری وویران کردن زیرساخت هاوروساخت های کشورازدست هرگروه وباندی ساخته است؛اماسیاست وسیاست کردن ازدست شماری کمی ازافرادوگروه هاساخته می باشد.دیدیم که خلقی هاباحماقت وقدرت خواهی ویکه تازیی خود،توان نیمه شهری وکارآمدپرچمی هارانابود؛وکشمکش های درون گروهی ومیان گروهی مجاهدین توان حکومت گریی آن هارابه صفرضرب زد.طالبان درتوان وکارایی سازمانی بدون کمک پاکستان بسیارناتوان ترازجهادی هامی باشندواطلاعاتی هایی آی اِس آی بیشترازهرکشوروگروهی به این واقعیت آگاهی دارند.بنابراین،پاکستان،یازیرفشارامریکادست به تغییرپالیسی زده می کوشدکه طالبان به گونه ی افرادعادی واردزندگی اجتماعی درجامعه ی افغانستان شوندیااینکه اوضاع راآشوبی نگهداشته تلاش می نمایدکه منطقه ی هم مرزخوددرخاک افغانستان راآشوب زده حفظ وازامریکاکه درافغانستان برنامه درازمدت دارد،امتیازگیری کرده درساختارقدرت درکابل جایگاهی برای خودپیدانماید.این گونه تلاش های خزنده درجهت نفوذیابی ضدافغانی درساختارقدرت روبه خیزش افغانستان؛همان گونه که دربیست سال گذشته بی ثمرتمام شد،درآینده هم نمی توان دورنمای روشنی برای آن ترسیم کرد.بنابراین،برای حکومت فسادزده ی کابل، بازسازیی دولت ودرست کاری درامورکشوری، وبرای زمام داران پاکستان واقعیت بینی درسیاست واحرام به منافع ملی افغانستان ازنیازهای مبردم روزمی باشد؛وتنهادراین صورت است که، روندصلح وآشتی درافغانستان پیروزوشکوفایی اقتصادی نصیب هردوکشورخواهدشد.





Thursday, 9 June 2011

امریکا،پاکستان،تروریسم ودورنمای صلح درافغانستان


ابراهیم ورسجی
19-3-1390
(3)
پاکستان که بنام دفاع ازاسلام وحقوق مسلمان های هنددرسال1947درجغرافای منطقه عرض اندام کرده بود؛درواقع،دردرازنای عمر60وچندساله ی خود،عملاًبرخلاف فلسفه ی وجودیی اش عمل کرده است.اگرادعای پاکستان مبنی برحمایت ازمسلمان هادربرابرهندوهاراباجنایت های این کشوردرسال1971میلادی دربحران بنگال- بنگله دیش کنونی که درآن نظامی های پاکستانی سه ملیون ازمسلمان هایی بخش شرقی پاکستان راکشتند؛مقایسه نمائیم،روشن می شودکه این کشوربرپایه ی نفاق وریاکاری وسوءاستفاده ازدین واحساسات دینی مسلمان تکیه داشته وعملاًباتروریست پروریی خود؛به مسلمان ها ی خودو افغانستان خیانت کرده است .
دراین زمینه،پرسمانیکه بسیاربااهمیت به نظرمی رسد این است که این کشورکه ازهمان آغازپیدایش خود،بی رحمانه بدست نظامی های خودسروخودکامه ی پرورش یافته ی دست استعمارکهنه افتاده بود؛وبدین سبب،درسال1971بخاطرخیانت نظامی هادوپارچه شد.درواقع،پاکستان،درهمان روزخیانت نظامی هابمردم بنگال شرقی فلسفه ی ایدئولوژیکی وجودیی خودراازدست داده بود!به سخن دیگر،باشکست دربرابرهند،وبهتریی وضعیت دینی مسلمان های آن کشوردرمقایسه بامسلمان های پاکستان،نظامی هایی بی منطق،هم مسلمان ها،هم پاکستان وهم دین اسلام راتحقیرکردند.ازاین رو،درجریان مقاومت مردم پاکستان شرقی دربرابرنظامی های پاکستان غربی؛نظامی های پاکستان چنان جنایت های هولناکی رامرتکب شدندکه؛ باعث شد،مردم بنگال شرقی بخاطرنجات خودازتوحش نظامی های پاکستان غربی،ازنظامی های هندی به حیث یک نیروی نجات بخش استقبال نمایند؛وهمین مسئله، دوموضوع زیررا عملاًدرسیاست پاکستان نمایش داد:نخست،نقاب ازچهره ی منافقانه ی مدافعان اسلام پائین افتید.دوم،نظامی های پاکستانی چنان تحقیرشدندکه دیگردرفکرکشمیرهم نبودند.
درچنان شرایطی بودکه سه رخ دادزیربه نجات آن هارسید:نخست،سیاست کاران قبیلگی- کمونیستی افغانستان ناکام شده کشوررابه سویی بحران سوق دادند.دوم،باناکامی آن هاکه سرنوشت شان بامنافع شوروی درمنطقه گره خورده بود؛مسکو،درکشورما دست به ماجراجویی بی سابقه ی زد.سوم،پیروزیی انقلاب اسلامی درایران وبرافتادن رژیم پادشاهی که متحدبزرگ امریکادرمنطقه به شمارمی آمد،اهمیت پاکستان راهم درمبارزه باکمونیسم؛ وهمچنان، درتامین ثبات درسواحل دریای عمان وبحرهند، دوچندان ساخت.امریکاکه سرنوشت اسرائیل،نفت،مهارانقلاب ایران وجنگ باکمونیسم راباهم پیوندزده بود؛وازسویی دیگر،باید انتقام شکست خوددرویتنام را از شوروی درافغانستان می گرفت،به پاکستان اهمیتی قایل شدکه بالاترازظرفیت کاریی آن وبه بهای گزاف برای افغانستان تمام شد.ارتش پاکستان که امریکاوعرب های نفتی رابخاطرمبارزه باتهدیدکمونیسم روسی واسلام تندروشیعی- ایرانی آماده یافته بود،باچنگال ودندان خودرادرخدمت آن هاگذاشت تاپول واسلحه کمایی کرده هم ارتش فروپاشیده ی خودراکه دربنگال شرقی توهین شده بود؛بازسازی، ودرمراحل بعدی باهندوافغانستان دست وپنجه نرم نماید.
بهرصورت،پاکستان که شرایط رامساعدیافته بود،ازامکانات میسرشده به قیمت خون وخاک افغان هاکمرخودرابست وتا می توانست افغانستان راتضعیف وناتوان ساخت وخودرادرموقعیت رقابت مجددباهندبالاکشید.امریکاکه تنهاکوبیدن کمونیسم روسی رامدنظرقرارداده بود؛ازبسیاری کارکرد های تروریستی وخلاف منافع انسانی نظامی های پاکستانی علیه افغانستان و مردم پاکستان، چشم پوشی کرد.نظامی های پاکستانی به خوبی میدانستندکه امریکاکشوری می باشدکه بدون دشمن زندگی نمی تواندبکندودربراندازیی دشمن هم ازهیچ حربه ی کوتاه نمی آید!بنابراین،ازامکانات سرازیرشده برای مبارزان ضدشوروی درافغانستان ذخیره ودوکاررابدرستی به پیش برد:نخست،باپول های نامبرده به دزدی فن آوری اتومی دست زد.دوم،برای تامین منافع درازمدت خوددرمنطقه،تااندازه ی ممکن،گروه های تندرو مذهبی رادرپاکستان وافغانستان ایجادوتقویت کردتادرصورتیکه درشرایط پساکمونیستی درافغانستان اوضاع به نفعش نه چرخد،ازآن هابه حیث مهره های فشاروتباه کاری بهره برداری کرده بتواند.طرفه اینکه،این گونه گروه هاتنهادرافغانستان کارآمدنداشتند،بلکه درکشمیردربرابرهندهم کارآمدیی خودرانشان دادند.ازآنجاکه پاکستان درتمام جنگ هایی که باهندتاکنون داشت، شکست خورده بود،ازسیاست روی آردن به جنگ باهندخودداری وازطریق بهره برداری ازگروه های تندرووهراس افگن درظاهرمذهبی، به مقابله بادهلی نومی پردازد.گروه های تندرووبی منطق مذهبی که ازدین داریی آن هاخداواخلاق رخت بربسته است،بنام مبارزه باهند،چهره ی اسلام راتاریک ساخته اند.کاریکه نه تنهابه نفع هند،بلکه به سودصهیونیسم جهانی وجریان نومحافظه کارمسیحی- یهودی که دررسانه های جهانی دنبال دین ترورمعرفی کردن اسلام می باشند،تمام شده است.بطورنمونه،اسلام آی اِس آی وژنرال مشرف درقالب طالبان افغانی وطالبان پاکستانی دروزیرستان جنوبی- شمالی درتاریک جلوه دادن چهره ی اسلام درغرب تاکنون نقش زیادی بازی کرده است.
دراین راستا،اگرکمی به عقب برگردیم.زمانیکه بافروپاشی رژیم دست نشانده ی شوروی درکابل، نظام سیاسی موردنظر پاکستان بمیدان نه آمد،آی اِس آی ازنیرویی ذخیره ی خودکه همان تندروان بی منطق مذهبی وقوم گرایان تاریک ومزدورقبیلگی ؛ودرواقع،مادرطالبان کنونی پاکستانی-افغانی بودند،درجهت ویرانی ودرجنگ نگهداشتن افغانستان بهره برداری کرد.هنرپاکستان درهراس افگن پروری این است که نیروهایی که درشرایط کنونی ازآن ها به گونه های تباه کاروهراس افگن درافغانستان بهره برداری می نماید؛درصورت کوتاه آمدن دربرابرامریکادرافغانستان ومنطقه،فرصت طلبانه می کوشدکه ازآن ها به صورت بزقربانی هم بهره برداری نماید.روزگارافغان هادراین بازارمکاره ی جهادوطالب سازی وصدورعرب وغیرعرب تندرووهراس افگن به کشورجنگ زده شان؛ازهمان روزآغازمبارزه ی ضدکمونیستی که امریکایی هابانظامی های پاکستانی تعهدبستندکه پول واسلحه ازآن هاوعرب هاودست کاری جهادونیروهایی جهادی ازآن پاکستانی هاباشد،تیره وتارشده بود.
ازاین رو،پاکستانی هاهمه کاره وافغان هاابزاردست آن هاشدند.پاکستان که ازگذشته نسبت به افغانستان نظرمساعدی نداشت؛برای کنترول مجاهدین،احزاب گونه گون ودررقابت باهم ساختند.برای امریکایی هاکه تنهاریختاندن خون روس هامهم بود،به تصامیم پاکستانی هاتن دادند.زمانیکه ضیاءالحق دریک رخ دادانفجارهواپیمادرماه اوت1988/1367کشته شد،جاسوسان امریکایی توانستندکه بامجاهدین درپشاورتماس برقرارنمایند.اما،دیگرزمان گذشته بودوپاکستانی هاجهادافغانستان رابه منافع خودوعلیه مردم افغانستان مصادره کرده بودند.سیاست نیرنگ بازیی پاکستانی هادرافغانستان ازاین سبب خوب ترکارکردکه دردوره ی ریگان امریکایی هابه خواست پاکستانی هاتن دادندودردوره ی بوش پدراین اصل راپذیرفته شدکه نفوذاسلام آباددرافغانستان افزایش یافته ومقابله باآن ممکن نیست؛وباین بهانه،بی تفاوتی بکاربستندودست پاکستان رابازهم بازگذاشتندتاکابل راویران نماید.دردوره ی کلینتن که از1993تا2000رادربرمی گیرد،ودرخاطراتش وسخن های ویژه اش که بنام"کلینتن تیپس"مطالعه کردم.سه مسئله برجسته است:نخست اینکه،یادی ازافغانستان نمی شود.دوم اینکه،شرکت نفتی یونیکال بخاطرپیداکردن زمینه های نفتی – گازی واردمیدان می شودوحکومت درظاهرکاری به آن ندارد.سوم،کلینتن ازنظرمنش شخصی باوری به گفته های سی آی ای/سازمان جاسوسی امریکانشان نمی دهد.شایداین یگانه موردی باشدکه رئیس جمهورامریکانسبت به سخن هاوکارکردهای اطلاعاتی هاکم مهری نشان میدهد.
تنهادراخیردوره ی کلینتن،سه مسئله وضعیت راازپیش متفاوت می نماید:نخست،هیلاری خانم اول ومادلین آلبرایت وزیرخارجه، رئیس جمهورراتشویق می نمایندکه به رخ دادهای منطقه علاقمندی نشان بدهد.دوم،ماجرای مانوکالوینسکی وبم گذاری درسفارت های امریکادرافریقا،اوراوادارمی نمایدکه درسا1998مرکزالقاعده درژورپکتیارابمباران نماید.سوم،علاقمندیی آلبرایت به حقوق بشرونقض فاجعه بارحقوق بشربویژه حقوق زنان توسط طالبان، سبب می شوندکه دومسئله دررابطه باپاکستان درکاخ سفیدبرجسته شوند:نخست،دوسیه ی سیاه حقوق بشری طالبان وحمایت پاکستان وعربستان ازرژیم سیاه کارآن ها.دوم،درسفرهای هردوخانم به دهلی واسلام آباد،موضوع تروریسم وحمایت پاکستان ازآن که درطرح این مسئله دهلی نوبخاطرکارکرد تروریستان پاکستانی درکشمیربی تاثیرنبود،واردبحث های کاخ سفیدمی شود.
بااینکه حکومت کلینتن،واردسیاست های منطقه می شود،پاکستان طوریکه لازم است وایجاب می نماید،زیرفشارگرفته نمی شود.درواقع،دردوره ی نامبرده به پاکستانی هاگوشزدمی شودکه کاخ سفیدبااسلام آبادمسئله داردکه بذات خودتغییری بزرگ رابه نمایش می گذارد؛اماتغییربه گونه ی نیست که نظامی های پاکستانی دریابندکه، امریکانه تنهاعزم بازگشت سیاسی،بلکه حضور نظامی به منطقه رادارد!پاکستانی هابخاطری اینکه ازبازی های سیاسی امریکاهمواره درمنطقه بهره برداری کرده بودند،به آن متمایل،امانسبت به حضورنظامی امریکادرمنطقه دلهره داشندودارند.
بهرصورت،باآغازدوره ی جورج بوش درسال2001درکاخ سفید،پاکستانی هادریافتندکه وضعیت مانندگذشته مانده نمی تواندوبادارعزم کرده است که خودش درمنطقه گلیم نظامی هموارنماید.دراین دوره که بارخ داد9/11/2001نام گذاری شد،دومسئله باقدرت خودنمایی کردند:نخست،جنگ علیه تروریسم.دوم،پاکستان تروریست پرورهم متحدتروریسم شناسایی شد.دررابطه باتروریسم وموقف پاکستان درمبارزه علیه آن،شرایط ازاین نگاه بسیارپیچیده ومبهم شدکه اول،تعریف همه پذیری ازتروریسم وجودنداشت وندارد.دوم،درنبودچنان تعریفی خودتروریستان هم می توانندبخشی ازمبارزه علیه تروریسم شوند.بطورنمونه،...اِف بی آی/اداره ی بررسی دولت فدرال امریکاطی گفت وگویی باای بی سی نیوزدراواخرسیپتامبرتائیدکردکه محمدعطارهبررخداد11/9ازیک منبع نامعلوم درپاکستان پول گرفته است.اداره ی نامبرده این رامیدانست که کی پول داده است؟دریافت اداره ی بررسی فدرال راخبرگزاریی اِاِف پی وتایم آف اندیانیزتائیدکرده اند.ژنرال محمودرئیس وقت آی اِس آی پول رابه عمرشیخ وموصوف به عطافرستاده است....ازسوی دیگر،...ازرخ داد11/9بوش ومقام های بالای اداره ی بازرسی فدرال مطلع بودند.(4)
طرفه اینکه،درروزرخ داد11/9ژنرال محمودرئیس آی اِس آی بخاطرانجام یک سفررسمی درواشنگتن به سرمی برد.حضوررئیس آی اِس آی درزمان رخ داد11/9که درپایان سفرنامبرده آرمی تاج معاون وزارت خارجه به اوهشداردادکه یاپاکستان درجنگ علیه تروریسم همراه می شود،یااینکه آنقدربمباردش می کنیم که به دوره ی نوسنگی برود،حکایت ازدومسئله می کرد:نخست،پاکستان یک کشورتروریستی می باشد.ازاین رو،بایددربراندازیی تروریسم سهیم شود.ورنه،رفتنش به دوره ی سنگ حتمی خواهدبود.دوم،برنامه ی اشغال افغانستان وعراق به بهانه ی جنگ علیه تروریسم ازپیش تهیه شده بود.دراین راستا،...به تاریخ20سیپتامبر2001،بوش طی سخن رانی درکنگره گفت که تمام کشورهابایدبطورواضح موضع بگیرندکه باماهستندیاباتروریست ها!وهرکشوری که به تروریست هاپناه بدهد؛امریکاآن رادشمن تلقی می کند....وکشورهای اسلامی ازامریکاخواستندکه برای کسب مجوزجنگ به شورای امنیت مراجعه کند.شورادر28سیپتامبرقرارداد1373راتصویب واجازه ی استفاده ازقدرت علیه تروریست هاراداد.درقرارداد،گنجانیده شده بودکه همه ی اعضای189گانه ی سازمان ملل ازحمایت وپناه دادن به تروریست هاخودداری نمایند.(5)
نگاه کنید!درقراردادسازمان ملل،بهره برداری ازقدرت دربرابرتروریست هاتائیدشده است،اماازباشغال درآوردن کشوری به خصوصی نام برده نشده است.ازپیش روشن بودکه،حضوررئیس آی اِس آی درزمان رخ دا11/9درواشنگتن وسخن نگفتن دولت امریکاازآن؛ ودرعوض، اخطارنامه صادرکردن به پاکستان که درصورت عدم همراهی درجنگ علیه تروریسم به عصرسنگ بایدبرود.اصل نظریه توطئه رادرذات رخ داد11/9قوت می بخشد.زمانیکه مبهم بودن متن قرارداددرجهت سرنگونی این یاآن رژیم ونبودتعریف همه پذیربرای تروریسم باهم همراه شدند،نظریه ی توطئه رانیروبخشیدند.دراین رابطه،حتی شخصیت های مانندهنری کیسینجرهم ازابرازشک وتردیددرزمینه خودداری نکرد.بطورنمونه،هنری کیسینجروزیرامورخارجه ی سابق امریکادرشبانگاه24/9/2001-2-6-1380طی مصاحبه ی باتلویزیون بی بی سی چنین ابرازکرد:بن لادن درسال1993مرکزتجارت جهانی رامنفجرکرده بود.پرسش این است که چراآن وقت اقدام نشدو8سال بعدکه مرکزنامبرده باپنتاگون آتش زده شد،اقدام می شود.اوگفت:امریکانیازداردکه تغییرات درسیاست خارجی خودبیاوردومنابع مالی تروریست هاراازبین ببرد.
درحالیکه،کیسینجرازایجادتغییرات درسیاست خارجی امریکاونابودکردن منابع مالی تروریست هاسخن می گوید،رابرت فیسک خبرنگارروزنامه"اندیپندنت" وکارشناس امورخاورمیانه ازجنبه ی منفی دیگرسیاست خارجی امریکاوسکوت ژورنالیست هادرزمینه، سخن به میان می آورد.رابرت فیسک:هیچ روزنامه نگار امریکای-انگلیسی جرئت نمی کند بنویسدکه رژیم موجودامریکاباحمایت ازرژیم نظامی الجزایردرجنگ( نام نهاد)علی اسلامیست هادوصدهزارنفرمردم ملکی رابه کشتارگاه فرستاده است....درشرایطی که رابرت فیسک ازحمایت امریکاازرژیم نظامی الجزایربخاطربه لجن کشیدن دموکراسی دربدل سرکوب اسلامیست هاوسکوت مرگبارروزنامه نگاران شکایت می کند؛نوام چامسکی به موضوع اززایه ی مخالف هم می نگردکه درآن امریکادرموقعیت های دیگربه کمک تندروان مذهبی شتافته است.چامسکی:ازمدت هاپیش چنین نظری وجودداشت که فن آوریی مدرن موجب خواهدشدکه قدرت های بزرگ صنعتی کنترول وانحصارخودرادراستفاده ازخشونت وزورازدست بدهند؛ودیگرمانندگذشته نخواهندتوانست آن گونه که تشخیص میدهندودلشان می خواهدازقوه ی قهریه استفاده کنند.آن زمان هیچ کس نمی توانست پیش گوی کندکه این واقعه به شکلی متحقق خواهدشد.ولی همان گونه که شاهدبودیم،این عمل صورت گرفت....تغییرروش رادیکال ازاشکال سنتی تروردر11سیپتامبر؛بدون شک، می تواندبه عنوان یک حادثه ی تاریخی تلقی شودکه قطعاپیامدهای مهمی نیزدرعرصه ی جهانی بدنبال خواهدداشت....هیچ کس بهترازسیاوسازمان های اطلاعاتی مشابه درایالات متحده ی امریکانمیدانندکه این امریکابودکه مسلمان های افراطی رادرکشورهای مختلف کمک وسازماندهی کرد،تاتبدیل به یک نیروی نظامی وتروریستی شوند.خودآن هابه خوبی میدانندکه هدف ازاین عمل نه کمک به افغان هادربرابرروس های اشغالگر،هدفی که ظاهراًدررسانه های گروهی وانمودمی شد،بلکه دردرجه ی اول باهدف تسخیرقدرت سیاسی صورت گرفت،باپیامدهای وحشتناکی که مردم افغانستان پس ازبقدرت رسیدن طالبان پرداختند.(6)
بابراندازیی رژیم ترورووحشت طالبان که نه برای وحشی گری،عقب ماندگی وجنایت ضدبشری اش،بلکه به بهانه ی دست گیریی بن لادن ونابودیی القاعده صورت گرفت،بسیاریی شهروندان افغانستان فکرمی کردندکه شایدپایان غم وآغازدوره ی جدیدباشد.بدبختانه چنان نشد،ودورتازه ی ازجنایت وقانون گریزی،ظلم وستم وحق سوزی وغصب دارایی های دولتی وعامه توسط کفتارهای وحشی که جورج بوش وتونی بلیربرمردم افغانستان بارکرده بودند،آغازشد.دوره ی که بخاطرتکرارآشوبگری ودزدیی دارایی های مردمی ودولتی، زیرساخت قبیلگی بازسازیی طالبان رادرفرهنگ جنوب کشوربویژه درنزدیکی مرزباپاکستان فراهم کرد.بازگردانیدن کفتارهای شکست خورده وفراری ساختن کفتارهایی ریشویی طالبی-  پاکستانی درفرهنگ سیاسی جورج بوش وتونی بلیرودیک چینی براین اصل بنیادداشت که بهره برداری ازوارلاردز/جنگ سالاران که بهتراست ازآن هابنام کفتاریادکرده شودتاجنگ سالار،درصومالی ویمن ودربخش های دیگری ازجهان هم مُدشده بود؛وهمچنان،برنامه ی ارزان مصرفی بودکه باهزینه ی پول کمترمی شدکارهای بیشتری رابه پیش برد.اما،این پروژه ی بهره برداری ازجنگ سالاران بی فرهنگ وارزان قیمت درصومالی زمانی به شدت ناکام شدکه حزب دادگاه های اسلامی بسیاربه آسانی جنگ سالاران راتادرون خاک حبشه/ایتوپی تعقیب وفراری ساخت.رخ دادناخوشایندی که سبب شد،بوش درسال2006حکومت حبشه راکمک نمایدتاحکومت دادگاه های اسلامی راسرنگون نماید. حکومت حبشه این کارراکردوبهای گزافی هم پرداخت.بهای که تنهادرعقب نشینی رسواومسخره ی آن وپیاده شدن نیروهای اتحادیه ی افریقادرصومال ممکن شد،وثبات رابرای همیشه درصومالی بهم زد.
درحالیکه سیاست جنگ سالارپروریی بوش درحبشه ناکام ودوباره دادگاه های اسلامی رازنده کرد،امارخ دادناخوشاینددرصومالی این بودکه دادگاه های اسلامی یک جریان مذهبی معتدل وآزاداندیش بودندکه جزءی ترین همانندی باطالبان یونیکالی-پاکستانی نداشتند.براندازیی آن،میانه روهاراناتوان وتندروان رابالاکشیدکه همه زمینه های بازگشت صلح رابرای آینده ی درازمدت ازمیان برداشت.اداره بوش هم دریافت که براندازیی دادگاه های اسلامی درصومالی به سودتندروانی ماننداوتمام شده است.بنابراین،درکشورکینیاباشیخ احمدشریف رهبردادگاه های اسلامی به تفاهم رسیدندتااداره ی میانه روتردرموگدیشوشکل بدهد.ازاینکه ناوقت شده بود،شیخ کاری راازپیش برده نتوانست وبیشترازپیش درجامعه ی جنگ زده ی صومالی منزوی گردید.
ازسوی دیگر،سیاست تروریسم ستیزیی جورج بوش، برنامه ی دموکراتیزه کاریی خاورمیانه رانیزباخودیدک می کشیدکه درعمل درسمت وسویی دموکراسی ستیزی سیرمی کرد،تادموکراتیزه کاریی منطقه.دراین راستا،فوکویامامی نویسد:ترورودموکراسی کدام؟زندان درامریکادرجای مجسمه ی آزادی!بسیاری رای دهندگان باین خاطربه بوش رای دادندکه جمهوری خواهان برتری دادن به مسایل فرهنگی نظیرمذهب،وطن پرستی،ارزش های خانوادگی ومالکیت اسلحه برمسایل اقتصادی راتاکیدکرده بودند.در1929-1931مردم که دروقت بحران اقتصادی به دموکرات هارای دادند،دربحران مالی2008 هم ممکن است به دموکرات هارای بدهند.عراق نشان دادکه دموکراسی کلمه رمزتهاجم نظامی وتغییرحکومت است.حزب الله انتخاب دموکراتیک مردم است وحماس نیز.امریکااین گزینش راترورمیداند.اماحمایت ازنظام هایی ضدبشریی عربستان ومصرو...راچگونه توجیه می کند!دفاع ازبرنامه ی آزادی توسط بوش وشکنجه گاه های اودربخش های گونه گون جهان دفاع ازآزادی راخدشه دارکرده است.پس ازیازده ی سیپتامبر،امریکایی هابادرماندگی ثابت کردندکه بخاطرحفظ امنیت حاضربه چشم پوشی ازحمایت های قانون ساسی اند.گوانتانامووزندان ابوغریب، بامجسمه ی آزادی همسویی ندارند،یاجایگزین مجسمه ی آزادی شده اند.نیک نامی برخورداری ازیک محصول درست ومناسب برای فروش دراولین بازاراست که دموکراسی امریکای کاری دراین موردنتوانست بکند.به هنگام انتخاب ریگان دوایده برافکارجهان حاکم شده بود:1- ایده ی بینشی به خصوص ازسرمایداری راباپرداخت مالیات کم واعمال قوانین ومقررات حکومتی آسان درحکم موتوررشداقتصادی.2- ایده ی بزرگ،امریکارابه عنوان مروج دموکراسی لیبرال درسراسردنیاوبه عنوان بهترین مسیربرای رسیدن به یک نظام بین المللی آزادوشکوفادرنظرمی گیرد.(7)
این یک وقعیت تلخ است که زمانیکه اندیشه های والاباکارکردمدعیان آن هاهمراهی وهمرنگی نداشته باشند،اندیشه هاکم رنگ حتی بی ارزش وعاملان ومبلغان آن هانیزدروغ گوومنافق معرفی می شوند.این اصل فرخنده تنهابه دموکراسی امریکایی وقربانی شدن آن توسط شرکت های خصوصی ودولت مردان تندرووجنایت کاری مانندجورج بوش منحصرنمانده،بلکه همه اندیشه هاوادیان وپیروان آن هارانیزدربرمی گیرد.بطورنمونه،دردین اسلام بیشترین تاکیدبرایمان وعمل صالح می باشد.ازبدرخ دادهاوتحریف های که درتفسیراین دین واردشده است،یک تروریست واقعی هم خودرامومن واقعی وهراس افگنی خودرادرقالب دین وایمان دینی جازده آدم کشی راعمل صالح وآدم کش راشهیدراه خدامی ستاید!مسئله ی که ازدین بریده ازاخلاق وایمان بریده ازخداریشه می گیردتادین داری وخلوص دینی که شایسته ی هرمسلمان آگاه ومتعهدی می باشد.
دراین راستا،دورویی ودورنگی مسئله ی جاافتاده درهمه بنیادگرایان چه اسلامی وچه مسیحی وچه یهودی وچه کمونیست وفاشیست وناسیونالیست می باشد.موضوعی که بیشترازهمه به بریدن دین ازایمان وایدئولوژی ازاخلاق چه اخلاق دینی وچه اخلاق مدنی وابزارکردن آن دردست سیاست وقدرت ارتباط می گیرد،تاجوهروماهیت هردین واندیشه ی آسمانی- زمینی که بشرتاکنون تجربه کرده است.بااینکه این گونه کارکرد،دربیشتربنیادگرایان مذهبی-ایدئولوژیک دیده می شود،امادرجورج بوش ونومحافظه کاران همراه وهمفکراو بیشترازدیگران کارکردخودرابه نمایش می گذارد.به گونه ی نمونه،...براندازیی طالبان،جمع بندیی استراتژیی جدیدامنیت ملی ورفتن به جنگ علیه صدام حسین،برطرزفکری بناداشت که احساس نمی کردروشنای اخلاقی اهمیت درکیفیت یک سیاست خارجی کامیاب می توانداشته باشد.مشکلات درعراق، مواضع مدافع های محافظه کارجنگ عراق رازیانمندساخت.ازسوی دیگر،باوجودهمه انتقادهاازطرف موافقان ومخالفان حکومت بوش؛کسی فکرنمی کندکه به دهه ی نودبایدبازگشت!کسی نمی گویددربرابرتروریزم،سلاح های کشتارجمعی وریدیکالیزم اسلامی تعلل نشان داده شود.کسی تردیدنداردکه بدون رهبریی امریکا(که دیگربسیارکمرنگ شده است)بااین خطرمقابله می شود.نیوریگانی هاونومحافظه کاران بایددررابطه باتغییررژیم بویژه درخاورمیانه محتاط باشند.(8)
سیاست تغییررژیم باپیامدهای ناگواریکه درافغانستان وعراق بجای گذاشت،ازدونگاه به بن بست رسید:نخست،درتغییررژیم، نیروهای اسلامی درخاورمیانه سربلندکردند.دوم،تغییررژیم که زیرنام جنگ باتروریسم صورت گرفت؛بخاطرنبودتعریفی همه پذیری ازتروریسم،به گسترش تروریسم وتندروی کمک رسانید.ازهمه مهم تراینکه،درخاورمیانه سیاست تغییررژیم توسط امریکادوگونه تلقی پیداکرد:نخست،بسیاری تحلیل گران باین باوررسیدندکه امریکابه بهانه تغییررژیم درفکرایجادرژیم های بظاهردموکراتیک حامی اسرائیل می باشد.دوم،بامخالفت بانیروهای اسلامی،امریکادرفکرتحمیل قانون های موردنظرخودبرملل منطقه وزدایش دین اسلام می باشد.موضوعی که انتقادبرخی امریکای هاراهم برانگیخت.بطورنمونه،خانم آلبرایت وزیرخارجه ی سابق امریکادراین زمینه می نویسد:دیگران راملزم به اطاعت ازقانون ساخته وپرداخته ی امریکایی کردن،وشکنجه سلاحی برای جنگ باترورووحشت آفرینی نیست،بلکه عاملی برای تحقیرماوهدیه ی برای القاعده است.مردم درخارج امریکا،این کشوررابه خشونت وتکبرمی شناسندتاعدالت وآزادی.بادقت سخن بگوئید.باصبرگوش بدهید،برای خوداحترام بخرید؛بدون آنکه التماس کنیدیاخیال آن رادرذهن بپرورید،وهرروزباسه محورشرارت یعنی فقر،جهالت ومرض بجنگید.القاعده رانبایدبه تروریسم اسلامی متهم کرد.چراکه جنایت آن غیراسلامی ترین اعمال است.دموکراسی تکوین وتکامل پیدامی کندونمی توان آن راتحمیل کرد.دموکراسی ازامتزاج ایده های بلندباتجربیات کوچه وبازارپدیدمی آید.یعنی وقتیکه مردم جرئت کنندحق وحقوق خودرابدیگری بسپارندوبه حاکمیت قانون اعتمادپیداکنند.به صداقت پاداش بدهید.شمابه مشاورانی احتیاج داریدکه ازهشداردادن به شمانهراسند،به خصوص وقتیکه به بیراهه می روید.بزرگی رانمی توان به رفتن بدنبال بزرگی کسب کرد،بزرگی خودش بابکاربردن دائمی هوش وذکاوت،جرئت وشکیبای برایی پیگیریی اهداف افتخارآمیزمی آید.(9)
گفته های بالابرگرفته ازده پیشنهاد خانم آلبرایت وزیرخارجه ی سابق امریکابه رئیس جمهوربعدی کشورش می باشد.سخن های پرمعنای که ازعمق رنج ودردیک امریکایی باورمندبه قانون اساسی وفلسفه ی وجودی کشورش که آزادی وبردباریی مذهبی ودموکراسی وحکومت قانون می باشد،برخاسته است.این تنهاآلبرایت نیست که ازفاجعه ی که بوش به مسلمان هاوامریکایی هاتحمیل کرده بود،سخن گفت.پیشترازاو،جمی کارتررئیس جمهورقبلی بانوشتن کتابی زیرعنوان"ارزش های به خطرافتاده ی ما"،ازجنایت های بوش پرده برداشته بود.کارتردرکتاب خودتاکیدبراین اصل داردکه حزب جمهوری خواه درگردونه ی سیاست های ایدئولوژیکی- مذهبی بنیادگرایان مسیحی قرارگرفته است.همان بنیادگرایانیکه بوش نمونه ی برجسته ی آن هامی باشدوکارکرداو،خانم آلبرایت وکارترراواداشته است که دست به چنان پیشنهادونوشته های بزنند.
ازآنجاکه،آلبرایت وکارتربخشی ازساختارسیاسی - بروکراتیک حزبی ودولتی امریکابودندکه دیدگاه شان بازتاب داده شد.دراین بخش ازنوشته،خالی ازفائده نخواهدبوداگردیدگاه چامسکی ازمردان روشنفکرودانشگاهی امریکاهم بازتاب داده شود.چامسکی:امریکادرچندسال اخیرمبارزه باتروریزم رادرسیاست خودش عنوان کردوشایدهرنوع جهان کشایی مدرن راتحت لوایی مبارزه ی باتروریسم توجیه می کندکه هم افکارعمومی راقانع کندوهم درتاریخ نوعی راه گریزازنقدهاراپیدابکند.اما،به عنوان کسی که دوسال است درعراق وکشورهای خاورمیانه رفت وآمددارم؛ترورافزایش یافته وحتی گاهی خودمدافع تروریسم درلباس دیگرشده وچه بساازهدف اولیه اش بدورافتاده وبانوعی تضادروبروشده است، امابه عنوان سیاست شایدمبارزه باتروریسم نتواندپایداربماند.ایالات متحده اولین باردرسال1981دم ازمبارزه باتروریزم زد.دولت ریگان بعدازروی کارآمدن،بابکاربردن عناوینی چون"طاعون دوران مدرن"،"بازگشت بربریت به عصرما"عبارات خوش آب ورنگی ازاین دست درموردتروریسم اعلام کردومبارزه باتروریسم رااصلی ترین نقطه ی تمرکزخودقرارداد.والبته تاریخ نشان خواهددادآنچه ریگان وکابینه اش آن راجنگ علیه تروریسم می نامیدند،درواقع به یک جنگ تروریستی تبدیل شد.آن هاچندهزارنفررادرامریکای مرکزی کشتند،ازتروردرافریقای جنوبی که چیزی درحدودیک ونیم ملیون نفرکشته درپی داشت؛ وهمین طور،ازتهاجم اسرائیل به لبنان حمایت کردند.شایدمهم ترین وجهه ی یک جامعه ی پیشرفته یاتوسعه یافته به لحاظ سیاسی،نهادینه وپذیرفته شدن شیوه ی گفت وگووتفاهم برای حل مسالمت آمیزاختلافات است.جنگ وجدل برسرگذشته شکل دهنده ی جنگ وجدل برسرآینده خواهدبود.بنابراین،ضروری است که تاریخ رادرست بخوانیم.دریکی ازدرس نامه های ارتش امریکا،تروریسم این چنین تعرف شده است:بکاربردن محاسبه شده ی خشونت یاتهدیدبه خشونت،به منظورنایل شدن به اهدافی که درماهیت خودسیاسی،دینی،یاایدئولوژیک هستند؛ازطریق ارعاب،زوریاایجادوحشت.درسال1986،دادگاه جهانی امریکارابخاطراستفاده ی غیرقانونی ازنیروی قهرآمیزیعنی همان تروریسم بین المللی،محکوم نمودوهنگامی که شورای امنیت قطعنامه ی نوشت وازهمه دولت هاخواست که به قوانین بین المللی احترام بگذارند،امریکاآن راویتوکرد.(10)
امریکاباچنان میراثی ازدوره ی ریگان وتعریف نظامی گونه ازتروریسم وتعمیم آن ازتروریسم گروهی یاالقاعده ی به تروریسم اسلامی توسط بوش وقتل صدام حسین توسط او برخلاف تمام نارم هاومعیارهای پذیرفته شده ی جهانی؛ثابت ساخت که بجای مهارونابودیی تروریسم به رشدوتوسعه ی جهانی آن کمربسته است.ودرنبودتعریف همه پذیرازتروریسم،هرکشوری به خودحق میدهدکه مخالفان خودرابنام تروریست وبدون محاکمه نابودنماید.طرفه اینکه،درنبودتعریف موردپذیرش همه یااکثریت کشورهادررابطه باتروریسم،نه تعریف سازمان ملل مبنی براینکه:هرعمل جنایت کارانه ی که به قصدایجادخوف درمیان عموم مردم انجام می شود،تروریسم می باشد.عملی که توسط گروهی از انسان هایاانسان های خاص انجام داده می شودوباهرانگیزه ی که باشد،چه مذهبی،چه فلسفی وچه ایدئولوژیکی محکوم است.وسازمان ملل از1994بدین سو،این تعریف بکارمی برد.بدبختانه،نه موردتوجه مقام های امریکایی واقع شدونه شورای امنیت ملی امریکابه خودزحمت دادکه توجه به جنگی کندکه بنام مبارزه علیه تروریسم براه انداخته وبه پیش می برد؛جنگی که پیش بینی کردن پایان آن بسیارمشکل می باشد.
افزون برناتوانی درپیش بینی نقطه ی انجام جنگ علیه تروریسم،گروه بوش درکاخ سفید،چنان جبهه هاوصف هاوشمارسازمان هاوجناح های تروریستی راوسعت بخشیدکه مهاروکنترول آن بسیاردشواربه نظرمی رسد.وازدشمن سازی وتروریسم سازی هایی بیش ازاندازه ی  دوره ی بوش که میراث پرمخاطره اش به دوره ی اوبامارسیده است،وضعیتی بوجودآمده که درآن امریکابایدازالقاعده وطالبان وده هاگروه مذهبی ساخت ارتش پاکستان بخاطربی ثبات سازیی افغانستان وهندگرفته تادادگاه های اسلامی درصومالی،گروه های معترض سنی وشیعه درعراق،حزب الله درلبنان وحماس درفلسطین و...درکشورهای اسلامی، وقاچاق بران موادمخدردرمرزهایی امریکاباکشورمکزیک تاگروه مسلح انقلابی درکولمبیا درجبهه ی تروریسم، ورهبران سیاسی- مردمی تاالهیات رهای بخش درامریکای لاتین،درسنگرسیاسی مبارزه نماید.مبارزه ی که مهاروپایان بخشیدن به آن ازتوان امریکابیرون می باشد.
بهرصورت،این هاکارنامه های سیاهی بودندکه نومحافظه کاران مسیحی- یهودیی امریکایی هم برای کشورامریکا،وهمچنان برای مسلمان هاایجادکردند.پرسمان های که چیزی نبودند،مگرتکیه برمنطق زوروخشونت ودوری گزیدن ازفرهنگ مشارکت وتعامل.واضح است که تکیه برهراس افگنی وخشونت بجای تفاهم وگفت وگوازبزرگترین تهدیدهای زمان مامی بشند.پدیده های ناخوشایندی که نتیجه ی موقعیت هاوموقف های زورمدارانه وغیرگفت وگوی است که درآن هادیگران ودیگراندیشان ونیازگفت گوباآن هانادیده گرفته می شود.اینجااست که تروریسم به گونه ی پیوندنامبارک تعصب وجزم اندیشی باقدرت بی مهاردرجهت خدمت گزاری به توهم نهادینه شده یاسازمان یافته خودرانمایان می سازد.زمانیکه تروریسم به حیث نتیجه ی پیوندنامقدس تعصب کوروجزمی خودرابه نمایش می گذارد،این حقیقت نیزبابرجستگی خودرنمایان می سازدکه نظام های فاسدوظالمانه ی عدل ستیزوحکومت های که برای منافع وخودکامگی خودمحدوده ی رانمی شناسند،یکی ازریشه های تروریسم می باشند.نظام های که درکشورهای اسلامی فراوانندوتوسط غربِ مخالف تروریسم حمایت هم می شوند!
ازاین رو،مبارزه باتروریسم هم دشواراست؛وهمچنان،به تغییربرخوردبسیاری قدرت هانیزنیازدارد.کانون های درجهان ازجمله پاکستان وجوددارندکه وظیفه ی آن هاایجادوپرورش تروریسم می باشد؛وبدبختانه، موردحمایت کشورهای غربی بویژه امریکاهم قراردارند.برای کشورهای امریکاوپاکستان که هردومتحدبراستی یادروغین درجنگ علیه تروریسم هم می باشند،سه مسئله مایه ی شرومساری می باشد:نخست،ازسه، یکی برای امریکاودوبرای پاکستان.برای امریکااین مسئله مایه ی شرمساری می باشدکه تاآخرین روزماه جون2008،آخرین سال ریاست جمهوریی جورج بوش، تروریست واقعی وتروریست ستیزدروغین،نلسن ماندیلارهبرفرزانه ی افریقای جنوبی تروریست پنداشته می شد.سرانجام برای بیرون رفت ازمخمصه ی چنان شرمساریی بودکه....کنگره ی امریکایک مسوده ی رابه کاخ سفیدارسال کردکه پس ازمنظوریی آن،درنهایت نلسن ماندیلاتهدیدی به امنیت ملی بوده نمی تواند.پس ازاین تغییردرقانون امریکا،ماندیلای نودساله برای رفتن به امریکابه تائیدیه ی تروریست نبودن ازسوی رایس وزیرخارجه نیازی نمی داشته باشد.رایس درآوریل2008گفته بود:ازحضورماندیلادرفهرست شرمنده است!نام ماندیلادرفهرست نام افرادی قرارداشت که بایدزیرنظرمی بودند!علت این بودکه حزب اویعنی کنگره ی ملی افریقا،برخلاف نژادپرستی ازتوان مسلح بهره گرفته بود....جورج بوش نام ماندیلاودیگررهبران کنگره ی ملی افریقاراازلست تروریست باامضای لایحه ی تقدیم شده ازطرف کنگره بیرون کرده است.حالااین رهبران به امریکاآمده می توانند.کنگره ی ملی افریقاراحکومت نژادپرست قبلی تروریست اعلام کرده بود!یک سناتورامریکای گفت که: قانون جدید،برایی بیرون رفت ازخجالت ناشی ازتوهین این رهبربزرگ، یک گام به پیش می باشد.مطابق قانون متذکره رهبرکنگره ی ملی به نیویارک رفته می توانست،امابه واشنگتن نه!رایس این پابندی راسبکی تلقی کرده گفته بود:ماندیلابجای خودکه من برای همتایی افریقایی جنوبی خودهم بایدبطورخصوصی اجازه می دادم"البته اجازه ی ورودبه امریکا"....ماندیلاحالاتروریست نیست"!کنگره ی امریکایک مسوده ی قانونی رابه به کاخ سفیدارسال کرده که پس ازمنظوریی آن،ماندیلاتروریست نیست وبه امنیت ملی امریکاخطربوده نمی تواند!پس ازاین تغییر،آخرالامر،ماندیلای90ساله برای رفتن به امریکابه سندتروریست نبودن ازجانب رایس وزیرخارجه ی امریکاضرورت ندارد.(11)
اکنون که امریکاخودرابابیرون کردن نام ماندیلاازفهرست تروریستان ازشرمساری رهاکرده است،بدومسئله ی مایه شرمساری برای پاکستان ناتوان درعرضه ی خدمات برای مردم خودوتوانمنددرایجادوپرورش تروریسم پرداخته می شود:دراکتوبر2004زمین لرزه  ی ویرانگری بخش کشمیردرخاک پاکستان رالرزاندوهزاران نفررانابودوخانه وکاشانه ی آن هارابه مخروبه مبدل کرد.باوجودکمک های فراوان بیرونی،حکومت ترریست پرورپاکستان تاکنون مشکل بی خانه شده های ناشی ازآن زلزله راحل نکرده است.پنج سال بعداززلزله ی کشمیر،درماه های اگست وسیپتامبر2010سیلاب ویرانگری بخش های زیادی ازجنوب پاکستان راویران وشانزده ملیون نفررامتاثروهزاران نفررازخمی وشانزده صدنفرراکشت.حکومت پاکستان مانندفاجعه ی کشمیرمشکل سیلاب زدگان راحل کرده نتوانست!دوم،همین کشورناتوان ازخدمت گزاری به مردم خود،سی سال است که باپرورش تروریست وآدم کش وتباه کارمردم افغانستان رارنج میدهد.طرفه اینکه،این خیانت به مسلمان های افغانستان راباری زیرنام دشمنی باشوروی وباری هم زیرنام مبارزه باهندپنهان وتروریسم ساختگی خودرادفاع ازحقوق پشتون های افغانستان واسلام هم جامی زند.
دراین باره که ماری کوچک وزخمی مانندپاکستان که 40سال پیش سه ملیون بنگالی هاراکشت واکنون ناتوان ازحل مشکلات درونی خودمی باشدوتوانست تااین اندازه به ورانگری درافغانستان دست بزند.ازآغازتاانجام به سیاست های امریکادرمنطقه برمی گردد.بطورنمونه،اول،امریکادرجنگ علیه شوروی سرنوشت مبارزان افغانستان رابدست پاکستان سپردوپس ازعقب نشینی شوروی افغانستان رافراموش یادراختیارمارافعی ساخته ی خودگذاشت.درمرحله ی دوم که امریکارژیم وحشی طالبان راکه بخشی ازارتش پاکستان بود،برانداخت.نخست،به وعده های دروغین نظامی های پاکستانی باوروپیش ازثبات بخشی به افغانستان، دست به ماجراجویی درعراق زد.سیاستی که نظامی های اسلام آبادراباورمندساخت که امریکابه تامین ثبات درافغانستان جدی نیست.ازاین رو،دست به بازسازیی طالبان افغانی وایجادطالبان پاکستانی زدند.
دراین رابطه که چگونه جورج بوش بارفتن به عراق ونیمه کاره گذاشتن نظام سازی درافغانستان، توقع کاذب یادرست درنظامی های پاکستانی ایجادکردتاسازمان های تروریستی طالبی وغیرطالبی خودرابازسازی ودرافغانستان ومنطقه دست به گسترش تروریسم بزنند،به دومسئله بایدتوجه کرد:نخست،تعمیم جنگ علیه القاعده به جنگ علیه تروریزم بطورعام ودرمراحل بعدی اختراع تروریسم اسلامی.دوم،خیززدن به سوی عراق نشان دادکه افغانستان فاقدذخایرنفت وگاز،ارزش نظام سازی راندارد.دراین زمینه،احمدرشیدمی نویسد:وقتیکه بوش جنگ علیه القاعده رابه جنگ علیه تروریزم به طورهمگانی جهت داد.محافظه کاران نو،هدف آژندای خودراازافغانستان به عراق وپسانتربه یران بردند.(چون درجنگ علیه ایران سندنبودوذهنیت عامه سازگارنشد)اما،عراق راشغال کردند....ودرمیان مردم ازتهیدتروریسم هراس پراکندند؛تهدیدیکه درگذشته دیده نشده بود.آلبرایت می نویسدکه امریکای هاهراسی بالاترازاندازه دارند.برای اینکه،کمترمحافظ قانون خودوکمترنگران قانون بین المللی باشیم،بماگفته شده است که هراس داشته باشیم.(12)
باتوجه به همین احساس گسترده ی هراس تلقین شده درمیان امریکای هابودکه، بوش باترسانیدن آن هاباردوم انتخاب ووزارت امنیت درونی رابابودجه ی ناشی ازمالیه پردازیی طبقه ی متوسط ایجادودست به شنودمکالمه های تلفنی مردم زد!به سخن دیگر،تاجای که ممکن بود،برتابوت آزادی ودموکراسی میخ کوبید.مشرف فرمان دارنظامی پاکستان هم که به کنش وروش بوش مطلع شده بود،درعرصه ی درونی ومنطقه ی دست به دوکارزیرزد:نخست،مشرف قانون های ضدهراس افگنی وضع کردتابامخلفان سیاسی خودتصفیه حساب نماید.اسماجهان گیررئیس کمیسیون حقوق بشرپاکستان به من(احمدرشید)لیست بیشتراز400نفرناپدیدشدگان راگردآوری کرده بود؛کسانیکه اختطاف، دستگیر وناپدیدشده بودند.میان2001و2006،کمیسیون حقوق بشرپاکستان لیستی ازناپدیدشدگان رافراهم وبه دادگاه سپردتابرای رهای آن هااقدام کند.حکومت، جنگ علیه هراس افگنی رابهانه ساخت تامخالفان سیاسی خودرادستگیروغائب کند.صدهانفرمخالفان سیاسی به شمولی عده ی که به برخی پالیسی هاانتقادداشتند،غائب می باشند.جهان گیربمن گفت:غائب شده هاراروزنامه نگاران،علمای دینی،فعالان سیاسی وملی گرایان زیادی ازولایت سندوولایت خشونت زده ی بلوچستان تشکیل میدهند.ملی گرایان بلوچ ادعاکردندکه بیشتزاز700نفرفعالان سیاسی بلوچ در2006ناپدیدشده اند.استفاده ازدادگاه برایی واردکردن فشاربر حکومت تاجایی بودوباش ناپدیدشدگان رااعلام کند؛سبب شده است تاآن هاراازیک بازداشت گاه به بازداشتگاه دیگری انتقال بدهندتاحکومت انکارکرده بتواند.(13)
افزون برسرکوب وناپدیدشدن مخالفان داخلی توسط مشرف ورژیم وحشی اوکه درظاهرشعارهمراهی باکمپ مبارزه باهراس افگنی سرداده بود،شبکه ی جاسوسی پاکستان/آی اِس آی،به ایجادده هاگروپ تندروبی منطق وهراس افگن علیه افغانستان وهنددست زد؛وپول های کلانی هم ازاداره بوش بخاطرایجاوپرورش تروریستان گرفت.هرزمانیکه امریکای هااعتراضی می کردند،منافقانه یک عملیات دروغین رادرمنطقه ی قبیلگی ازپیش تخلیه شده ازتروریستان براه انداخته،بخاطرآن دوهدف راتامین می کرد:نخست،دروازه ی اخذکمک هاازامریکارابازنگهمیداشت.دوم،برای کمایی کردن پول بیشتر،درافغانستان به خراب کاریی بیشتری دست زده این گونه نمایش میدادکه تندروان نیرومندشده اندومهارکردن آن هاگفت وگوباطالبان وکمک های بیشتری رابه پاکستان ایجاب می کند.دربرخوردباتروریسم وریاکاریی نظامی هاواطلاعاتی های پاکستانی، بیشترازهمه،رفتاربوش مهم می نمود.بطورنمونه،...این خنده آوراست که وقتیکه بی نظیرکشته شد،بوش وسخن گویش تقاضاکردندکه عاملین بایدبه عدالت سپرده شوند!دریک کشوری فاسدی که برای دهه هاعدالت نبوده است ومشرف رفیق بوش،رئیس دیوان عالی رابرکناروهرنوع سامانه ی داوری رانابودکرده است.کی آدم کشان رابدادگاه بیاورد؟شایددرزیرخانه های پولیس پاکستان عدالت زیادباشد.(14)
باتوجه به آنچه که گفته آمد،اکنون این پرسش به میان می آیدکه آیاجامعه ی بین المللی بویژه کشورهای غربی ودرراس شان امریکامی توانندبه سخن های مقام های پاکستانی باورنمایندکه پاکستان کمک کارصلح درمنطقه ومتحدجنگ علیه هراس افگنی می باشد؟پاسخ این پرسش به غربی هامربوط است که سربازان شان توسط متحدروغین آن ها درجنگ علیه هراس افگنی درافغانستان کشته می شوند!تاجائیکه به نقش پاکستان ورابطه ی آن بادورنمای صلح درافغانستان ارتباط می گیرد،بایدبه صراحت گفت که نظامی های پاکستانی سهم مهمی درادامه ی بحران وخشونت گری وهراس افگنی درکشورمادارند.برای هرچه بشترروشن ساختن دورنمای صلح درافغانستان دوکارزیربایدانجام داده شود:نخست،امریکایی هاوهمه کشورهای غربی برای بازگردانیدن صلح وثبات درافغانستان به نرمش دررابطه باپاکستان پایان داده هرچه بیشتربه فشاربرآن بیفزایند.البته فشارازگونه ی که امریکابرسوریه واردکردتادرسال2004،به حضورنظامی ودستگاه هراس افگنی خود،درلبنان پایان بدهدوداد.دراین زمینه،سلمان رشدی طی مصاحبه باروزنامه ی تایمزمی گوید:سه شهری که من دوست دارم تروریست هابرآن هاحمله کرده اند:نیویارک،لندن وبمبئی،واخیری جای تولدمن می باشد.دراین شکی نیست که درحمله به بمبئی پاکستان دست داشت.شمااین راعلام جنگ بدانیدیانه،برغرب لازم است که برپاکستان فشاربیاورد.پاکستان می کوشدباهردوطرف بازی کند.می کوشدباانقلابیون باشدوهمچنان درجنگ علیه تروریسم باغرب نیز!یادوست غرب درجنگ علیه تروریسم.این دوچیزباهم شده نمی تواند.صاف وروشن به پاکستان گفته شودکه تازمانیکه به افراطی هایاشدت پسندهاپناه میدهد،ازغرب کمک بدست آورده نمی تواند.جنگ علیه تروریک فقره ی خوفناک است،شماهرگزدهشت راشکست داده نمی توانید.لکن من گاه گاهی فکرمی کنم که دراین مملکت دارندگان افکارلیبرال فکرنمی کنندکه دشمن حقیقی موجوداست.بااین همه،رشدی نمی پذیردکه میان اسلام ومسیحیت تضادیاتصادم تمدن هااست....سلمان رشدی ازحکومت پاکستان می پرسد.چگونه اسامه بن لادن توانسته بودسال هاوظاهراًبدون جلب توجهی کسی،میان مردم عادی پاکستان ساکن شود.اوهرگونه ملاحظه ی دیپلماتیک راکنارمی گذاردومی گوید:اگرپاسخ درخورندهند،شایدزمان آن فرارسیده باشدکه پاکستان راحکومت تروریستی اعلام کرده وازجامعه ی بین المللی اخراج کنند.(14)
پانویس ها:
1- مامیراث خواریک گذشته ی عصبانی هستیم!گفت وگوی مسعودلقمان باعلی میرفطروس بخش نخست،روزنامک سایت خبرنامه ی گویا3-11-1387
2- جستاری درباره ی"نظریه ی توطئه"بهرام محبی سایت ایران امروز25-2-1387
3-همان
4-War and Globalization,the Truth behind September11byMichel Chossuodovsky copyright©byChossuodovskyAllright reserved-Global outlook tm and the centre for research in Globalization(CRG)first Edition, printed and bouned in Canada isbn 0-9731109-0-2 pp.146and144
5-Descent into ChaosbyAhmedRashid firstpublished in2008bypenguin copyright©AhmedRashid,2008pp.32-66
6-The Age of warriors, selected writing byRobert Fisk firstpublished in Great Britain in2008byfourth Estate an imprint of Harper Collins publishers77-85 fulham palace Road London w68JBcopyright©Robertfisk2008,p.47
وچراآن هاازمامتنفرند؟مقاله ی ازنوام چامسکی دراولین سالگرد11/9برگردان ازم.ج شوشتری 23-6-1387سایت خبرنامه گویا
7- سقوط شرکت امریکااین مقاله درشماره13اکتوبر2008نیوزویک منتشرشده است.13-10-2008-23مهر-میزان1387 سایت اخبارروزمنبع سایت الف
8-The Neo con Reader
Edited and with an introduction byIrwin Stelzer,first pblished in Great Britain in2008by Atlantic books,an imprint of Grove Atlantic LTD.printed in the United States of America, Also published in London under the title:New conservatism,2004,pp.75-76
9- توصیه های ده گانه ی مادلین آلبرایت به رئیس جمهوربعدی امریکا،ده قاعده برای شماره66مقاله ی مادلین آلبرایت مترجم:علی رضاعبادتی سایت دیپلماسی ایرانی29-1-2008-9-11-1386
10-نوام چامسکی روشنفکرناراض امریکایی در80سالگی سایت نگاه نو17-9-1387
11- ماندیلاهم تروریست بود!سایت اردوی بی بی سی28-6-20088-4-1387،ماندیلادیگرتروریست نیست!سایت اردوی بی بی سی1-7-2008-11-4-1387،ماندیلاازاتهام تروررهاشد!سایت اردوی بی بی سی2جولای2008-11-4-1387،ماندیلاوتروریزم سایت اردوی بی بی سی28جون2008-8سرطان1387
12-Descent in to Chaos by Ahmed Rashid,p.295
13-Ibid,309
14-غرب بایدبرپاکستان ازسختی کاربگیرد!سلمان رشدی سایت اردوی بی بی سی3-1-2009-14-10-1387وسخن رانی رشدی درجشن واره ی جهانی ادبیات درامریکا،ناصرغیاثی سایت رادیوزمانه31-2-1390
راه ورودبه سایت های فارسی
Gooya.com   parskhabar.com