Thursday 2 October 2014

ملت سازی ازدیدگاه پنج چهره ی فرهنگی افغانستان


ملتی که با اختناق وسانسور حفظ ونگهداری شود؛آنچه که باقی می ماند،ارزش نگهداری راندارد
کارل کوهن
ابراهیم ورسجی
10-7-1393
امروز،زیرعنوان"ملت سازی"، نواری درفسبک پخش شده بود که لازم دانستم درباره ی شخصیت واندیشه ی بحث کننده هاوموضوع بحث شان که درکاخ نوروزپغمان باحضورپرسش کننده هابرگزارشده بود؛سخنانی راخدمت دوستان فسبکی ووبلاکی ام پیش کش نمایم.نخست،ازمعرفی بحث کننده هامی آغازم.درمیان بحث کننده هاوپاسخ دهنده ها،سلیمان لایق، ملای دانشکده ی شرعیات خوانده ی کمونیست شده وسرگردان میان استالینیسم وقبیله گرائی پشتون ودرعین زمان شعرگووتاحدی داستان نویس،اسد الله ولوالجی دارای تحصیل نظامی وتحلیل گرسیاسی خود ساخته وکم دانش درفلسفه ونظریات سیاسی،رهنورد زریاب تاحدی زبان شناس وداستان نویس ؛وازتحصیل ونام یارچهارم شان دربحث، چیزی به ذهن گرفته نتوانستم.درباره ی موضوع بحث شان یاملت سازی ،وحدت ملی ومنافع ملی ونظرهایشان ، باید گفت که درجامعه شناسی وفلسفه ی سیاسی،بی سواد می باشند.ازاین رو،بحث شان غیرتخصصی وپراکنده بود.درباره ی ملت ،وحدت ملی ومنافع ملی،پرسمان اصلی این است که، این واژه هاپس ازقرارداد وستفالی درسال 1648که زاده ی جنگ های مذهبی30ساله بود وبدنبال آن نهضت روشنگری وانقلاب کبیرفرانسه ، زیرنام کشور- ملت دربخشی ازاروپا،نه درهمه ی آن عرض اندام کردند.
درزمینه،ازنظرجامعه شناسی سیاسی،ما دوگونه جامعه یاملت داریم:نخست،جامعه ی اعتقادی که همان امت یاملت بنام های ملت مسیحی،ملت مسلمان وملت یهود ، ملت بودا وملت هندومی باشند.دوم،جامعه ی سرزمینی که زاده ی نهضت روشنگری وانقلاب کبیرفرانسه ودرواقع پساکلیسائی- سیاسی می باشد.دراین راستا،کشور- ملت مدرن ، نخست درغرب اروپا ،ازشکم امت مسیح، پس ازبراندازیی حکومت مطلقه ی کلیسابرآمد کرد.دوم،درنیمه ی پسین سده ی نزدهم،مفهوم کشور- ملت به گونه ی ذهنی وناقص وارد مستعمرات؛ وبعدازاستعمازدائی پساجنگ جهانی دوم ،درجهان پس مانده رایج وکاذبانه مستقرگردید.تعریف جامعه ی اعتقادی یاامت - ملت راهمه می دانیم؛ ودراین بخش، همه ی افغان ها ازهرقوم وتباری برادرمی باشند؛البته صوری،نه عملی.ازاینکه،جهادی هاازهرقوم وتباری پیش وپس ازفروپاشی حکومت وابسته به مسکودرکابل وولایت ها،بجان هم افتادند وطالبان شریعت مدارزیراثرارتش پاکستان،علیه جهادی هااعلام جهاد کردند،نماد برادریی صوریی دینی درمیان مسلمان های افغانستان می باشد.
درباره ی جامعه ی سرزمینی یاملت به معنای سیاسی اش که افغانستان ازآن جمله به شمارمی آید،دردایرت المعارف روشنگری آمده است:"تمام کسانیکه دریک قلمرومشخص جغرافیائی زندگی ودارای حاکمیت ملی یاخود گردانی می باشند؛ملت شمرده می شوند."جالب این است که،دردایرت المعارف فرانسه،ازقومیت ،مذهب،سمت وقبیله ی باشنده های سرزمین ملت شمرده شده،سخنی به میان نه آمده است.چون،همین مسئله دراروپابه شهروند متحول ونهادینه شده است؛ازاین رو،دراروپای مدرن ازقومیت ومذهب افراد بحث نمی شود.البته که،دراسپانیا وبلژیک ،کشمکش های قومی به ترتیب میان باسک ها،کتالان ها واسپانوی ها؛وفرانسوی زبان ها وفالامانش ها ادامه دارد که دموکراسی وهمه پرسی مانند سکاتلند درانگلیستان، مهارشان می کند! برخلاف،درجهان سوم که رعیت به شهروند متحول نشده است،استبداد نهادینه ومردم برده شده اند.پس،ازبردگان نباید توقع کرد که ملت شوند.اینجا است که دوگونه ملت مطرح می شود:نخست،ملت اصلی.دوم،ملت مصنوعی.وملت اصلی هم اروپای ها می باشند که موجودیت خود رابه گفته ی کارل کوهن،نه"بازوروفشارنه"،بلکه باهمه پرسی ،دموکراسی وحقوق بشرنگهداری می نماید.
اگرپاکستان در44 سال قبل تجزیه وباقی مانده اش اکنون گرفتاربحران می باشد،افغانستان گرفتاردورباطلی زیست تاریخی خودگردان نما زیرسایه ی هندبریتانیا،شوروی واکنون امریکاشده است؛همتایانش یعنی عراق،سوریه،یمن،لیبی و...بدامن آشوب افتاده اند؛درواقع،ثابت کرده اند که ملت ودولت مصنوعی می باشند.باتوجه به آنچه گفته شد،ملت به معنای سیاسی اش راجامعه ی مدنی واحزاب سیاسی متشکل ازشهروندان نه رعیت وبرده ی استبداد شاه وشیخ،قانون ساخته شده توسط نماینده های مردم،حکومت قانون مدار-نامتمرکز،آزادی بیان ورسانه ها وازهمه مهم تر،حکومت تابع اراده ی شهرندان می سازد،نه شعارهای توخالی وحکومت زیرسایه ی نظامی دیگران واقتصاد مصنوعی سرپانگهداشته شده به کمک های امریکا واروپا وهند، مانند افغانستان ما.
ازکشورهای مصنوعی نام گرفتم،اما درمیان این گونه کشورها،افغانستان بیشترازدیگران دشواری دارد؛به این خاطرکه،دردیگرجاهابالای نام کشوروحدت نظروجود دارد.مسئله ی که درافغانستان؛ برخلاف آن،غیرپشتون هانام افغانستان راتحمیل شده توسط انگلیس وروس درپایان عصربازی بزرگ، یعنی ربع پسین سده ی نزدهم ومنوط به یک قوم ازاقوام کشورمی دانند؛ وبسیاری باسوادان دیگرقوم ها آماده نیستند نام افغان را درتذکره یاشناسنامه ی خود ببینند.وچهره های فاشیستی ای درمیان پشتون ها یافت می شوند که رهبری افغانستان را ملکیت قوم وقبیله ی خود می دانند؛ودربیرون هم ،پاکستان برای منافع خود وعربستان بخاطردشمنی بافارسی زبان های افغانستان به بهانه ی داشتن فرهنگ وزبان مشترک فارسی با ایران ،ازاین نظرمسخره حمایت می کنند.ازهمه مهم تراین که،سیاست کاران پشتوزبان ازدموکراسی ،حقوق بشر،مردم شماری وتعیین واحدهای اداری برپایه ی نفوس که عامل های مهم شکل دهنده ی ملت می باشند؛ می ترسند ومعامله گران پستی درمیان دیگرقوم هاهم یافت می شوند که ازاین طریق چوکی گرفته نان می خورند.بنابراین،تازمانیکه این گونه مسایل حل نشوند،ما درافغانستان نه ملت می شویم ونه اززیرسلطه ی بیرونی هامستقل تا ازمنافع ملی خود دفاع کرده بتوانیم!!

0 comments:

Post a Comment