Saturday 7 December 2013

درخاورمیانه چه می گذرد؟


چهارمرگ اندرپی این دیرمیر/ سود خوارو والی وملاوپیر
اقبال
ابراهیم ورسجی
16-9-1392
یک بررسی تاریخی راجع به اوضاع خاورمیانه
این نوشته درسه بخش ترتیب شده است:نخست،یک بررسی تاریخی راجع به اوضاع خاورمیانه.دوم،خاورمیانه پس ازیازدهم سیتامبر2001.سوم،درخاورمیانه چه می گذرد؟ امروز،درهیچ بخشی ازبخش های جهان،ملت هابه مصیبت های روبرونیستند که ملت های مسلمان در خاورمیانه روبرومی باشند.اینکه ملت های خاورمیانه به چنین وضع غمباروجانکاهی گرفتارشده اند،شاید یک علت عمده همان باشد که درشعریاد شده اززنده یاد،اقبال،فیلسوف وحماسه سرای فارسی زبان هند،بازتاب یافته است.جالب این است که پیام نهفته درهمین شعررا روان شاد دکترعلی شریعتی، مثلث"زور، زروتزویر" نامیده است که سده ها است برمسلمان هاستم گرانه فرمان می راند.به سخن روشن تر،استبداد نظامی- مذهبی- مالی که درگام نخست،اسلام را درجهت شکل گیری وادامه ی تباه کاریی خود،ودرگام دوم،باساختن فقه سلطانی درراستای منافع قبیلگی خود مصا دره کرد. تحول قهقرائی که باعث وضع اسفبارکنونی ای مسلمان هاشده است.بی مناسبت نیست که پیش ازاقبال وشریعتی،اگوست کُنت،جامعه شناس فرانسوی،همه استبدادهای قرون وسطائی را استبداد الهی- نظامی نامیده بود.استبدادی که استبداد نظامی- مذهبی حاکم برکشورهای مسلمان، نماد برجسته ی آن می باشد.روشن است که کشورهای خاور اروپا،نخستین کشورهای بودند که بارنسانس/نوزای،هومانیسم/انسان باوری،اصلاح مذهبی،لائیسیسم- سکولاریسم/جداکردن کلیساازدولت،انقلاب آرام انگلیس یامشروطه خواهی ای محدود کننده ی دولت ونیرومند کننده ی ملت،،نهضت روشنگری،انقلاب کبیرفرانسه،لیبرالیسم/آزادیی فردی،استبداد الهی- نظامی را نابود ودموکراسی راجایگزین آن کردند.
بدبختانه،کشورهای مسلمان هنوز"اندرخم یک کوچه"مانده اند.اگردرخاورمیانه،یابخش مرکزیی جهان اسلام،مسلمان گرفتاربدترین وضعیت اجتماعی-اقتصادی- فرهنگی- سیاسی- نظامی- ذهنی- روانی شده وامید وارانه ونا امیدانه دست وپامی زنند تابه ساحل مراد برسند، ریشه ی دشواری های آن ها برمی گردد به همان استبداد نظامی- مذهبی یا استبداد الهی- نظامی کنت یامثلث"زور، زروتزویر"موردنظرِدکترشریعتی. برای روشنی اندازیی بیشتردررابطه به دشواری های ریشه داروچند بعدی- تاریخی ای کشورهای مسلمانِ خاورمیانه،لازم است که نخست،ازخاورمیانه تعریف جغرافیائی بعمل آورده آنگاه نوشته راپی گیری نمایم.سرزمینی که درجغرافیای سیاسی- طبیعی این بخش ازجهان"خاورمیانه"نامیده می شود؛ درواقع،محدوده / کرانه ی جغرافیایی ازغرب به شرق،ازمصرتاافغانستان وازشمال به جنوب، ازلیبی تایمن را دربرمی گیرد.سرزمینی که مرکزآن هم گهواره وخاستگاهِ اسلام است،هم دارای موقعیت استراتژیک- جغرافیایی درجغرافیای جهان می باشد،هم دارای منابع فراوان زیرزمینی- روی زمینی بویژه نفت وگاز،وهم دارای حکومت ها وایدئولوژی های سیاسی- مذهبی باهم ناسازگارکه دریک گوشه ی آن اسرائیل باایدئولوژی حاکمه ی صهیونیستی،درگوشه ی دیگرآن ایرانِ دارا ایدئولوژیی مذهبی- سیاسی آخوندی یانماد حکومت الهی- نظامی ای کنت،دربخش دیگرش ترکیه ی دارایی ایدئولوژیی اسلام نوگراودربخش مرکزیی آن عربستانی دارای مذهب یاایدئولوژی پیشاکوپرنیکی وهابی- قبیلگی قراردارد.باتوجه به چنان ساحه ی ارضی ای مهم ازنظرموقعیت استراتژیک وسرشارازمنابع طبیعی ودسته بندی های سیاسی- ایدئولوژیکی ای ناسازگارباهم،می توان درک نمود که خاورمیانه باچه دشواری هایی زمخت وجانکاهی روبرومی باشد.وقتیکه دست اندازی های قدرت های فرامنطقه ی بویژه امریکاراکه تازه 23سال پس ازفروپاشی اتحاد شوروی،روسیه وچین هم وارد رقابت های منطقه ی وجهانی باآن شده اند،باکشمکش های دولت های رقیب ومتخاصم خاورمیانه کنارهم بگذاریم،روشن می شود که این بخش ازجهان بادرگیری ها وقدرت نمائی غرض ورزانه- ویرانگرانه ی درونی وبیرونی روبرومی باشد!
ازاین رو، نویسنده می کوشد باتوجه به چنان زمختی ها - پیچیدگی ها ودرگیری های مذهبی- سیاسی- ایدئولوژیک- نظامی،وضع خاورمیانه وآنچه راکه بسیارنا امیدکننده اکنون درآن می گذرد، بررسی نماید.واقعیت این است که، دراین منطقه، دشواری های کنونی برخی ریشه درکارنامه های سیاه استعمارهای کهنه ونودارد وبرخی دیگرهم ریشه درحکومت های تمامیت خواه- ستمگرِقبیلگی- نظامی ای باصطلاح سنتی- دینی- سکولار- مدرن نما دارد که وضع غمبارکنونی رارقم زده اند.تاجائی که به نقش کهنه- نواستعمارگری درپیدایش وضع کنونی ارتباط می گیرد، دوپرسمان ازهمه مهم تربه نظرمی رسد:نخست،تقسیمات قومی منطقه پس ازجنگ جهانی اول وفروپاشانیدن ترکیه ی عثمانی توسط انگلیس وفرانسه وبالاکشیدن افراد ودسته ها درارتش های دست نشانده ازاقلیت های قومی که نماد آن بالاکردن فرقه ی علوی درارتش سوریه توسط استعمارفرانسه می باشد که بحران کنونی آن کشوررارقم زده است.دوم،ایجاد کشوراسرائیل توسط استعمارانگلیس که پس ازفروپاشی ای آن،امریکابه ادامه ی حیات مصنوعی ای آن درمنطقه کمک می کند.درواقع،درکناراسرائیل سازیی انگلیس برای یهودی های اروپائی،فرانسه هم برای اینکه ازکاروان پس نمانده باشد،کشورلبنان راباجمعیت بزرگ مسلمانش برای اقلیت مسیحی- مارونی ساخت که یک کشوریهودی درکنار یک کشورمسیحی،بدشگونی به منطقه ببارآورد.دربخش شرقی منطقه،یعنی آسیای مرکزی، روسیه ی تزاری وروسیه ی شوروی، پس ازقبضه کردن سرزمین های آن سوی آمودریا وشمال قفقاز،به تامین سلطه درافغانستان دست زدند که درهمسازی بادست اندازی های هندبریتانیا وجانشینش پاکستان، برآمدن تروریسم ووضع جانکاه کنونی ای این کشور وبحران درونی- کنونی پاکستان، دستاورد آن می باشد.
اکنون که ازنقش کهنه- نواستعمارگری درپیدایش بخشی ازبدبختی های خاورمیانه نامبرده شد،برمی گردم به نقش حکومت ها،قومیت ها،قبایل،ومذهب ها دردامن زدن به گستره ی بحران ودشواری های سیاسی-اجتماعی-اقتصادی- نظامی-فرهنگی مردمان منطقه که اخیرن بنیاد گرائی وتروریسم مذهبی به پهنا، ژرفنا ودرا زنای آن افزوده است.شایان یاد آوری است که دست اندازیی های کهنه- نواستعمارگری درمنطقه، درآغاز، درکناراین که فاجعه آفرینی کرده بود،یک پیام هم داشت وآن این که، درآن سوئی دریای مدیترانه، یعنی اروپا،پدیده ی بنام دولت- ملت مدرن سربرافراشته واین توانائی را درکشورهایی زیرفرمان خود خلق کرده است که می توانند دوکارزیررابکنند:نخست،به همگرای وتوسعه ی اجتماعی-اقتصادی- فرهنگی وسیاسی ملت های خود کارکنند.دوم،به تامین سلطه ی نظامی- اقتصادی- سیاسی- فرهنگی خود دربیرون اروپابویژه خاورمیانه،نزدیک ترین منطقه به خود بپردازند.درحالی که این پیام اروپائی هابیشترجنبه ی سیاسی- اقتصادی داشت تامذهبی،عرب ها آن رابه جنگ های صلیبی گره زدند که پیام آورمصیبت چند قرنه واثرگذاربرآینده ی مسیحیت واسلام درسطح منطقه وجهان می باشد.
بهرصورت، دراین نوشته، تاکید نویسنده نه به جنبه های مذهبی انگیزه ی بیرونی ها ودرونی ها،بلکه به ناتوانی ای حکومت ها ودانشمندان مسلمان دربحث وکارکرد درپیوند بادوپرسمان زیرمی باشد:نخست،بحث دراین باره که حکومت های استبدادی- نظامی- مذهبی نما- سکولار- مدرن نما وضع غمبارکنونی رارقم زده اند یا تفکرقدسانی- اخیرت گرا- ابزاریی- دینی که دستگاه منحط شاه وشیخ به گونه ی فقه سلطانی بخورد مردم داده اند تابهره کشی شان ازعوام بدبخت مذهبی سهل وآسان گردد .دوم،دراصل، این دین اسلام وسازمان های اسلامی هستند که به ماندن منطقه درپس ماندگی ووضع کنونی اش نقش بازی کرده اند که برخی شرق شناسان غربی برآن انگشت گذاشته اند، یاعامل های مانند:نرسیدن به دولت-ملت مدرن وسنت های پوسیده ی فرهنگی- قبیلگی که به آن هارنگ مذهبی داده شداست،ویاجمع هردوشان.واقعیت این است که، پس ازیک بررسی بی طرفانه باید روشن کرده شود که کدام عامل یاعامل هاسهم شیروکدام یک سهم روباه را درپس ماندگی وتوحش کنوی حاکم برجامعه های خاورمیانه باندازه های متفاوت بدوش دارند.
دراین راستا،شناخت عامل های پیشرفت کشورهای غربی می تواند ما راکمک بی نماید تابدبختی کشورهای خاورمیانه را،هم درک نمائیم وهم راه بیرون رفت برای آن سراغ کنیم.دررابطه به عامل های برآمدن کشورهای مغرب اروپاازقرون وسطاورسیدن آن ها به جهان نوکه عامل عمده ی آن درگام نخست، رسیدن به دولت- ملت مدرنِ ترقی خواه دراروپا واستعمارگردرجهان غیراروپائی می باشد،درفقره ی نخست مقاله به گونه ی کوتاهی یاد آوری شد.بنابراین،نکته ی مرکزی بحث نویسنده درمحورنظریه ی دولت- ملت مدرن با درون مایه ی ملی گرایانه درسمت ملت شدن ورسیدن به توسعه ی اجتماعی-اقتصادی- فرهنگی- سیاسی می باشد.به گواهی تاریخ معاصرخاورمیانه،ترکیه ی عثمانی،قدرت مسلط برخاورمیانه تاپیش ازجنگ جهانی اول بخاطرسلطه بربالکان ورودرروئی باقدرت های نوبرآمداروپائی که بنابودی اش منجرشد،نخستین قدرت مسلمان بود که رسیدن غرب بدولت- ملت مدرن را درک کرد وبه تلاش آغازید تاخود را ازمخمصه ی تاریخی- سده های میانه ی- پس ماندگی بیرون، یا دستکم دربرابراستعمارکهنه ی غربی ازموجویت خود دفاع نماید.ودرکناره/حاشیه ی آن،مصرکه درنمایش زیرفرمانش بود،بارسیدن سپاه ناپلئون درسال1798دریافته بود که بسیارپس مانده است.دربخش شرقی خاورمیانه،ایران پس ازپیشرویی روس ها درآسیای میانه، بویژه شمال قفقازوسروکله نشان دادن آن ها درتبریز ودرواقع باختن بسیاری سرزمین های خود درکناردریاخزردربرابرمسکو،ناامیدانه دریافت که بسیارازکاروانِ رسیدن به دولت- مدرن وتوسعه خواه پس مانده است!
بادرنظرداشته پرسمان هایی یاد شده، می توان گفت که تهدید وتهاجم اروپای ها،چه فرانسوی-انگلیسی وچه روسی،ازشمال افریقا،تاآسیای کوچک وآسیای مرکزی وشمال قفقاز،برای مصری ها،ترک هاوایرانی ها، فهمانید که استعماربه گونه ی نظامی- تجارتی آمده است وسلطه ی فرهنگی هم بدنبال دارد.جالب این است که تارسیدن سلطه ی فرهنگی اروپائی ها،طبقه ی حاکمه ی ستمگر- پس مانده-عوام فریب مسلمان درک کرده بود که به فن آوری وآلات ابزار نظامی برای بقای سلطه ی خود نیازدارد،البته ازدونگاه:نخست، برای کاهش فشارسلطه ی نظامی غرب.دوم،درجهت دفاع ازخود دربرابرخیزش های درونی با الهام ازانگیزه های قومی ومذهبی .ازاین رو،هم ترک ها،هم مصری ها وهم ایرانی ها،برای کسب فن آوری وابزار- آلات جنگی بافرستادن دانشجویان ، دست بدامان اروپای هاشدند.ازپیش آشکاربود که اروپائی ها آن گونه دانش وابزاری رابه زمام داران قرون وسطای مسلمان نمی دادند که تهدید برای خودشان ایجاد کنند؛مگردرمواردی که برای رقابت های درونی شان کمک مسلمان هاضروری شود و دربرخی موارد ضروری هم شد،مانند پیشرویی روس هابه سوئی استانبول که باعث کمک فرانسه وانگلیس به امپراتوریی عثمانی درجنگ کریمیه شده وروس ها راخوارکردند؛وبیشترازنیم سده بعد،کمک جرمن هابه عثمانی درجنگ جهانی اول که ازبدِ رخدادها هردوشکست خوردند وتمام خاورمیانه به جزایران وترکیه ی کنونی، بدامن استعمارفرانسه وانگلیس افتاد وافغانستان نیزبه حیث یک زندان سربازتوسط روسیه وهند بریتانیابازندان بانی عبدالرحمن خان تعیین سرنوشت دوزخی شد.
بهرحال،برپایه ی این نظریه که"احتیاج مادرایجاد است"،هردوطرف شکست خورده ی مسلمان وپیروزغربی حسب منافع برای یک دیگرکمک کردند، البته کمک های تاکتیکی نه استراتژیکی.درادامه ی برخوردهای روزگذروتاکتیکی ای باداران وغلامان،سده ی بیستم برای هردوطرف ازدونگاه بسیارسرنوشت سازتمام شد:نخست،انقلاب روسیه در1917وبرآمدن هتلردر1932وپس ازآن جنگ دوم جهانی، برای غربی ها دردسرساز وبرای مسلمان ها تااندازه ی استقلال وخود گردانی ارزانی کرد.به سخن دیگر،جنگ میان سرمایداری،نازیسم وکمونیسم،اروپا راتضعیف ونهضت های استقلال خواهی راپس ازجنگ جهانی دوم درجهان مستعمره ازجمله جهان اسلام پیروزساخت.درواقع،پس ازپایان دوره ی کهنه استعمارگری،برای کشورهای مسلمان عملی ساختن نظریه ی"دولت- ملت مدرن"درسربرنامه های نوخواهانه ی برخی زمام داران جای گرفت.برنامه ی که با دومانع روبروشد،نخست،درعرصه ی بیرونی گرفتارکشمکش های کمونیسم روسی وسرمایداریی امریکائی شد.دوم، درعرصه ی درونی، گرفتارکودتاهای نظامی به کمک شبکه های جاسوسی دوقدرت رقیب شد.کودتاهایی که استبداد سنتی را درقالب نوتریانوگرایی نمایشی بازسازی ومانع شکل گیریی دولت-ملت مدرن شدند.
ازاین رو،همان گونه که حکومت های سنتی- قبیلگی مسلمان بخاطرکاربرد شیوه ی استبدادِ آسیایی خود درسرراه دولت-ملت شدن کشورهای خاورمیانه سنگ اندازی کردند،حکومت های نظامی ای درظاهرنوگرا- سکولار/ دین ودولت جداخواه هم بامحروم کردن ملت ها ازحق انتخاب یاتعیین سرنوشت سیاسی شان، به مخالفت بافرایند دولت-ملت شدن کشورهای منطقه برخاستند که وضع کنونی دستاورد آن می باشد.با این که، نظامی های یاغی- کودتاچی، حکومت های استبدادی درظاهرنوگراوخشن ترازحکومت های استبدادی- سنتی قبلی راتشکیل دادند،اما دشواری شان بیشترازاستبدادهای سنتی بود،البته به سه دلیل:نخست،وعده ملت سازی وتوسعه ی اقتصادی- اجتماعی داده بودند.کاری که بسیاردشواربود ومی باشد وفداکاریی بیش ازاندازه راطلب می کرد ومیکند که ازتوان آن ها وساختارهای حکومتی شان بیرون بود! دوم، زیرفشارهردوبلاکِ قدرت جهانی، براست یا دروغ ،چپ گراوراست گراشدند.سوم،بخاطرتمایلات سکولاریستی- کمونیستی ای چنان حکومت هائی، نیروهای مذهبی- سیاسی ای تازه دربرابرسلطه ی بی رقیب آن هاقدبرافراشتند.ازاین رو، وقتی که دشواری های یاد شده بارقابت ها وکشمکش های مرزی باهمسایه ها ورقیبان دورونزدیک همراه شد،ودست اندازی های بیرونی درجهت استعمال کردن گروه های سیاسی- مذهبی- نژادیی مخالف توسط حکومت ها علیه یک دیگرفزونی گرفت؛حکومت هامستبدترونامردمی ترومخالفان درونی بویژه سازمان های مذهبی خشن ترشدند.
بطورنمونه،ناصردردرون مصربااخوان درگیرشد ودربیرون،دریمن باملک فیصل شاخ به شاخ شد که نتیجه ی آن تقسیم آن کشوربه شمال وجنوب وشکست قاهره دریمن وهم چنان شکست رسواخیزاودرجنگ1967بااسرائیل بود،حافظ اسد،درسوریه درسال1982بااخوان درگیرشد که دستاورد آن توحش او وکشتن32هزارنفردرشهر"حا"بود،صدام باکرد ها درداخل وشاه ایران درپرسمانی"آبنای شط العرب"درگیرشد که سرانجام باقرارداد الجزیره درسال1975پایان پذیرفت،لبنان درجنگ داخلی 15ساله از1975تا1990فرورفت.افغانستان باپاکستان درپرسمان خط دیورند درگیرشد.ترکیه باخیزش کردهامواجه شد.الجزایربامراکش درمسئله ی صحرای غرب درافتاد.ازهمه ناگوارتر،عرب هابااسرائیل از1948به بعد درگیرشدند که تاکنون ادامه داردوترکیه باکردهای خود.روشن است که درجهان بازیی ابرقدرت هاودست نشاندگی برای آن ها،پیوستگی وجود ندارد؛ازاین رو،مصرازمسکوبرید که بریدن سودان وصومالی راسبب شد.افغانستان که بخاطرنزاع باپاکستان،متحد شوروی شده بود،خواست به پیروی ازمصرقبله عوض نماید که بایک کودتای کمونیستی درآوریل1978-ثور1357،به خانواده ی ایدئولوژیک مسکوپیوند داده شد.پیوندی نامیمونی که به اشغال افغانستان توسط مسکو،دردیسامبر1979ومداخله ی غرب ازطریق پاکستان،فروپاشی شوروی در1991وجنگ داخلی افغانستان وسرانجام به برآمدن القاعده-طالبان زیرسایه ی پاکستان وجنگ علیه تروروایجاد وضع غیرقابل پیش بینی کنونی منجرشد.صومالی مانند افغانستان بدامن جنگ داخلی افتاد که تاکنون بدون حکومت یادارای حکومتِ مرکزیی ناتوان می باشد که ازمهارالشباب/جوانان اسلام گرادرمانده است. یمن شمالی،یمن جنوبی راپس ازدوره ی جنگ سرد بخود پیوند زد که اکنون دراثربهارعربی فروپاشیده است.شیعه های بحرین خواستاردموکراسی شدند که پاسخ شان اشغال آن امارت توسط عربستان باسربازان مزدوروادامه ی بحران می باشد وسودان بامسیحی های جنوبش درافتاد که بجدایی جنوب ازشمال درسال2011انجامید.درسوی دیگری ماجرا،بخاطرشکست ملی گرائی عرب وبی نتیجه شدن قرارداداسلو(1993)میان عرفات واسرائیل،حماس وحزب الله به حیث نیروهای ضداسرائیلی برآمد کردند که جمهوریی اسلامی باسوریه پیش ازبهارعربی پشت سرآن هاایستاد شدند،وده هانمونه ی دیگرکه همه ازبی پایگی دولت های مصنوعی پسااستعماری حکایت می کند.طرفه این که،برخی درگیری های کشورهای خاورمیانه ازحالت درونی بیرون شده بدرگیری میان حکومت هامنجرشد که درگیریی مصروعربستان دریمن،درگیریی سوریه درجنگ داخلی لبنان،درگیریی شاه ایران وصدام حسین درمسئله ی شط العرب وحمایت شاه ازمصطفی بارزانی رهبرناراضی کردهای عراق وکشمکش های افغانستان وپاکستان بخاطرپشتوزبان های پاکستانی وجنگ های کردهاعلیه دولت ترکیه، نمونه ی بارزآن می باشد.درحقیقت،وقتی که این رقابت ها باحمایت برخی حکومت های مستبدازمخالفان مذهبی حکومت های مستبد دیگر همراه شد،مانندِ حمایت عربستان ازاخوان درمصر،حمایت افغانستان ازپشتونستان خواهان پاکستانی وپسان ترحمایت پاکستان ازاسلامی های افغانستان،حمایت اریتره ازمبارزین صومالی دربرابرحبشه ،حمایت عربستان وایران ازتروریستان شیعه-سنی درعراق وهمچنان حمایت هردوازاسد ومخالفانش درجنگ داخلی ای سوریه،بیشترازپیش به بحران های درونی کشورهای مسلمان فزونی بخشید.شایان یادآوری است که، این گونه بازی های سیاسی- نظامی بی دستاورد اغلب پیش ازرخداد یازدهم سیپتامبروبرخی هم پس ازآن بودند،واقعیت این است که رخداد یاد شده بسیاربه خرابی اوضاع خاورمیانه کمک نموده است.
خاورمیانه پس ازیازدهم سپتامبر2001
پیش ازرخداد یازدهم سیپتامبر2001،دورخداد دیگریعنی انقلاب ایران وتهاجم اتحاد شوروی به افغانستان صورت گرفته بود که بیشترازهررخداد دیگری براوضاع خاورمیانه اثرگذاشتند.بطورنمونه،تهاجم شوروی به افغانستان باعث تشدید دومین جنگ سرد درروابط قدرت های بزرگ، وانقلاب ایران سبب جنگ ایران وعراق شد.دورخ دادی که باعث شد که تمام توجهات جهانی به بهانه ی خطرسرخ وصدورانقلاب به همسایه های مسلمانِ ایران به خاورمیانه متمرکزشود.جالب این است که بخاطردفع هردوتهدید،عربستان وشیخ های عرب جنوب خلیج فارس،بیشترین هزینه های مالی راکردند.ودرپایان اشغال افغانستان که یک عامل مهم فروپاشی اتحاد شوروی بود، وهمچنان،پایان جنگ ایران وعراق، دیدیم که اوضاع درافغانستان وعراق نه تنهابهبود نیافت که خراب ترهم شد.بطورنمونه،در پایان جنگ ایران وعراق شاهدبودیم که ایران به سوی بازسازی ویرانی های جنگ شتافت وعراق دست به ماجراجوئی درکویت زد که نتیجه ی آن محاصره وتعزیرات کمرشکن وتعذیب وشکنجه ی مردم عراق بخاطرگناهی بود که نکرده بودند! وافغانستان هم وارد تونل تاریکی شد که تاکنون ازآن بیرون شده نمی تواند.بهرحال،اصل بریدن سیاست ازاخلاق حکم می کرد ومی کند که مردم افغانستان که سالها شکنجه شده بودند ومی شوند،مردم عراق هم به گونه ی تعزیرات بی معنا آن هم زیرنظر سازمان ملل، شکنجه شوند وشدند!
درواقع،درهردورخداد یاد شده،پرسمان بسیارقابل توجه هزینه های بی شمارکشورهای نفت خیز عرب می باشد که جزبهد ردادن ثروت های ملی ای خود دستاوردی دربرنداشتند.چون برای امارت های جنوب خلیج فارس وعربستان، پرسمان اصلی ماندن طبقه ی حاکم درقدرت است،ازاین رو،ایجاب می کرد ومی کند که درهرجایی که کمی احساس خطرنمایند،بی درنگ به بهانه ی دفع خطرسرمایه واریزنمایند.به گواهی اسناد،عربستان درپنج مورد بیشترین سرمایه راهزینه کرد:نخست،درکوبیدن ملی گرائی عرب برهبریی جمال عبدالناصر.دوم،درکوبیدن انقلاب ایران باحمایت ازهجوم صدام حسین بر آن .سوم،درمبارزه ی جهادی ها علیه تهاجم شوروی به افغانستان.چهارم،پرداخت اکثرهزینه های جنگ امریکاعلیه عراق درجهت آزادیی کویت.پنجم کمک درپروژه ی طالبان-القاعده درافغانستان.جالب این است که درهرپنج مورد،هزینه های گزاف عربستان ودیگرشیوخ عرب درجهت منافع امریکا وزیان خودشان ومسلمان هابوده است!
درحالی که، عربستان وشیخ های جنوب خلیج فارس پس ازجنگ ایران وعراق ودفع هجوم بغداد به کویت، بخاطرزخم های اقتصادی- سیاسی- نظامی برداشتن خمینی وصدام حسین باوجود زیان های بی شمارمالی به خود شان راحت شده بودند؛واقعیت این است که درخاورمیانه آرامش لازم ایجاد نشده بود.به این خاطرکه،پس ازفروپاشی کمونیسم که درآن سازمان های مذهبی نقش تعیین کننده داشتند وتقویت هم شده بودند،باعث اعصاب خرابی حکومت های شیوخ ودراویش ریاکارنفتی ودیگرسکولارهای مستبد مسلمان ازاسلام آباد تاقاهره شده بودند.زمام داران قبیلگی، چه شیخی وچه سکولارکه دردوران جنگ سرد به بهانه ی خطرکمونیسم وسرمایداری ودست نشانده اش اسرائیل درمنطقه ازهردوجناح قدرت جهانی کمک های مالی- نظامی- سیاسی برای بقای خود کمائی می کردند،پس ازدرگذشت کمونیسم یک دم خطراسلام گرائی راجایگزین خطرکمونیسم کردند.این گونه خطرسازی هایی دروغین؛ چنان بازارگرم پیداکرد که برای دفع آن، سرهنگ قذافی هم دست به آستان امریکا وانگلیس درازکرد وپیشترازاو،رفیقش نجیب الله رئیس جمهورکمونیست افغانستان هم برای کسب حمایت امریکا،تلاش بی نتیجه ودرواقع کوشش درجهت تغییرقبله کرده بود که به نابودی خودش وحکومتش منجرشد.
جالب این است که، دراین برهه هم، بازافغانستانِ بی چاره بزقربانی شد؛البته این گونه که، درادامه ی جهاد بد فرجام ضد کمونیستی،اول جنگ درمیانی جهادی های نادان وزرپرست رابرایش راه اندازی کردند ودرادامه ی آن برایش طالبان راساختند وبرای افزایشِ سنگینی بارش اسامه بن لادن، رهبرالقاعده واعضای دسته ی رهبریی او را ازسودان ویمن برایش بارمغان آوردند.دراین راستا،درحالی که طالبان- القاعده ونظامی های پاکستانی درافغانستان، دربرابرجهادی های غیرپشتون زیرفرماندهی احمدشاه مسعود،مصروف مبارزه ی تباه کارانه بودند؛باشتاب این تئوری توطئه درکشورهای عربی وپاکستان گسترش داده شد که القاعده وعرب های افغان یاعرب های سهم گرفته درجهاد افغانستان تهدیدی بزرگی را متوجه حکومت های مستبدِ شیخی- سکولارِعرب کرده اند.برای توطئه بودن این بزرگ سازیی خطرالقاعده، ایجاب می کند که نمونه ی ارایه دهم.درسایت"شرق الاوسط"/خاورمیانه،بخش عربی،درزیرعنوان"الرائی"یک کتاب بزبان عربی به قلم داکترفضل،داکترمعالج بیماران وزخمی های آوارگان افغانی درپشاور،قابل خواندن می باشد.
بطورنمونه، درآن کتاب آمده ست که:"310نفرعرب درجهاد افغانستان سهم گرفته اند."روشن است که ازآن شمار،یک عده شان هم کشته شده اند.اگرشمارکشته شده ها رادستِ کم 30نفرتخمین کنم،280نفرعرب ازجهاد افغانستان زنده بیرون شده وبه کشورهای عربی برگشته اند.ازآنجاکه توطئه وفتنه درکاربود تاحکومت های مستبدِ شیخی- سکولارعرب برای ادامه ی ستمگریی خود دشمن تراشی ای دروغین کرده باشد؛ازدوبی تابنغازی وازبنغازی تاالجزیره وازآنجاتاصنعا،آنقدرافغان- عربی جنگ جوساختند که شمارشان ازصدهزارنفرهم می گذشت.واین بزرگ دشمن سازی یک هدف راپی گیری می کرد وآن اینکه زن ها،وسکولار- لیبرال های کم خونِ عرب ازشریعت مداریی بنیاد گرایان عرب ترسانیده شوند وکشورهای غربی بویژه امریکا،خطراسلامیزم رابرابرباخطرکمونیسمِ متوفا،جدی بگیرد!
ازهمه خنده دارتراین که،همان کشورهای عربی بویژه عربستان وشیوخ جنوب خلیج فارس که خطربنیاد گرائی اسلامی رابرای غربی ها، بویژه امریکائی ها، بزرگ ساخته بودند،خود شان هزینه ی طالبان والقاعده رادرافغانستان ازطریق آی اِس آی وخانواده ی بن لادن، می پرداختند! نویسنده همین لحظه که این مقاله رامی نویسد،گزارش"کمیسیون9/11"یازدهم سیپتامبررا دراختیاردارد که درآن آمده است" تمام عاملان رخداد تکان دهنده ی9/11،یازدهم سیپتامبر،ازراه پاکستان وارد امریکاشده ودست به چنان حمله ی زده اند."اگرنویسند گان وتهیه کنند گان گزارش یاد شده به آن با وردارند،لازم است که درگام نخست،نظامی های پاکستانی وشیوخ عرب به شمول خانواده ی حاکم عربستان را سرزنش کنند که به چنان رخدادی دردناکی کمک های بزرگ مالی کرده اند! بهرحال،رخداد یاد شده باعث شد که جورج بوش برای براندازیی طالبان والقاعده به افغانستان ارتش پیاده کرده وضع نابسامانِ کنونی را ایجاد نماید.برای براندازی وپاکسازیی همه جانبه ی تروریسم، لازم بود که امریکابدوکارزیردست می زد:نخست،نظامی های پاکستانی رابخاطرکمک شان به القاعده وطالبان زیرفشارمی گرفت.افزون براینکه چنین نکرد،به بهانه ی شمولیت درکمپ مبارزه علیه تروریسم،میلیاردها دلاربرای آن ها دادکه تاطالبان والقاعده ی فروپاشیده رابازسازی وطالبان پاکستانی راهم برای افزودن بدشواریی غربی هادرافغانستان،ایجاد کنند.
افزون برکمک های بی شماربرای نظامی های پاکستانی،جورج بوش،رئیس جمهورامریکا،پیش ازدولت سازی درافغانستان،درمارس2003به اشغال عراق دست زد.پس ازاشغال عراق توسط امریکا،نظامی های پاکستانی این گونه برداشت کردند که امریکا،درافغانستان"دردولت سازی جدی نیست"؛ازاین رو،طالبان افغانی والقاعده را دوباره وارد کارزارتروریسم درافغانستان کردند تاغربی ها وافغان ها رابکشند! درواقع،ازهمان روزاول براندازیی اداره ی طالبان-القاعده- آی اِس آی ،توسط امریکا،بخاطربالاکشیدن مردی ناتوانی وبی پایه ی مانند کرزی واوباشان دوروبراوبه قدرت،درکابل،آگاهانِ افغانستان درک کرده بودند که درنظام سازی دراین کشور،از جمهورجورج بوش ودسته ی افغانی اش،دربرهه ی پساطالبانی،کاری ساخته نیست.جالب این است که نظامی های پاکستانی هم چنان فکرکرده تشویق شدند تابا بازسازیی طالبان والقاعده، درمسیرنظام سازی درافغانستان بیشترازپیش مشکل تراشی نمایند.
طوریکه نتیجه نشان داد،نظام نساختن درکابل واشغال عراق،دودست آورد داشت:نخست این که،پس ازسرنگونی حکومت سکولارِصدام حسین،امریکاشیعه های افراطی طرفدارایران رابجای اونشاند که باعث عصبانیت عرب های سنی، بویژه وهابی هاشد.دوم،اسرائیل که پس ازسرنگونی صدام حسین جرئت بیشتری پیداکرده بود،بیشترازپیش ازفرایند گفت وگوهای صلح بافلسطینی هافاصله گرفته هم عرفات رازیرفشارگرفت که به مرگش درسال2005منجرشد وهم به شهرک سازی درمناطق اشغالی افزود.دوپرسمانی که ازهرنگاه عرب هاچه حکومت گروچه مردم عادی واحزاب مذهبی راعصبانی کرد.اینجااست که القاعده بهترین زمینه برای سربازا گیری پیدامی کند.چون درکشوهای عربی- اسلامی، سه گونه سازمان های اسلامی داریم:نخست،اخوانی هاوشعبه های آن ها که تمایل بدموکراسی دارند.دوم،سلفی ها که دموکراسی رابرنمی تابند.سوم،القاعده ی ها که افزون برسلفی بودن تروریست هم می باشند.دراین راستا،وقتیکه، درسال1991،غرب، انتخابات دموکراتیک الجزایررانه پذیرفت که درآن جبهه ی نجات اسلامی برنده شده بود،بسیاری سازمان های اسلامی متمایل به دموکراسی نگران شدند.پس ازآن،بازهم زمانیکه نتیجه ی انتخابات2006درفلسطین اشغالی راکه درآن حماس برنده شده بود،جورج بوش وتونی بلیروحکومت اسرائیل نپذیرفتند،دیگراین مسئله نمایان ترشد که باپذیرش وناپذیرش دموکراسی ،کشورهای غربی سازمان های اسلامی رانمی پذیرند.درچنان شرایطی،وقتیکه اسرائیل درسال2006درجنگ باحزب الله، لبنان را ویران کرد وبینی یک عضواین گروه راهم خون آلود کرده نتوانست ودرمدت34روزبمباردمان لبنان، امریکاوانگلیس، مانع آتش بس شدند،عرب ها،چه سیاسی چه عامی وچه پیروسازمان های اسلامی، دریافتند که راه گفت وگووسازش بااسرائیل وغرب ازمیله ی تفنگ می گذرد والقاعده ودیگرگروه های تندروفربه ترشدند که مذهبی های متمایل بدموکراسی وآشتی باغرب به خطارفته وآن هاهستند که مسیردرست مبارزاتی راگزینش وپیش کش می نمایند.درواقع،جورج بوش تنهابه رد نتیجه ی انتخابات فلسطین وتایید حمله ی اسرائیل به لبنان نه شتافت،بلکه درهفته ی اخیرسال2006،کشورحبشه راتشویق کرد تاحکومتِ سازمان"داد گاه های اسلامی"درصومالی را براندازد؛ودرهفته پسین ماه دیسامبر2008ودوهفته ی نخست ماه ژانویه ی2009، بازهم برای خدمت به تند روان مسلمان ودردسرآفرینی برای بارک اوباما،اسرائیل راتشویق کرد که به بهانه ی سرکوب حماس،غزه رابخون بکشاند.وهمه ی این سیاست های ویران گرانه بنام مبارزه باالقاعده صورت گرفت.
جالب این است که هیچ پیوندی میان دادگاه های اسلامی وحماس والقاعده وجود نداشت وحکومت آن هامانند طالبان مورد حمایت پاکستان وعربستان وامارات متحده ی عربی،چالشی هم علیه زنان ایجاد نکرده بودند.ازهمه مهم تراین که،باورود سربازان حبشه به موگدیشو،پایتخت صومالی،میانه روان داد گاه های اسلامی خانه نشین وتند روان شان به کوه هارفتند وبابهره برداری ازرقابت حکومت های اریتره وحبشه، ازاولی کمک دریافته چنان اوضاع رابرای ادیسه بابا،خراب کردند که دراخیرسال2008،پسین روزهای حکومت جورج بوش، سرشکسته وناامید،موکدیشوراترک کردند.ازآن روزتاکنون، تندروان سازمانِ داد گاه های اسلامی که در"الشباب/جوانان"گردهم آمده اند،هم ازطریق دزدیی دریائی وهم ازطریق جنگ علیه حکومت مورد حمایت غرب واتحادیه ی افریقا،درصومالی وسواحل دریای سرخ،علیه کشتی ها وحکومت های طرفدارغرب درمنطقه بن بست ایجاد نموده اند.ازاین رو،به صراحت می توان گفت که سیاست های امریکا ومتحدانش درخاورمیانه،بجای کمک به ملت های منطقه وغرب،به نفع تنرویی مذهبی بویژه تروریستان القاعده تمام شده است.جالب این است که، کودتای نظامی های مصری درسوم ماه جولای سال جاری علیه حکومت منتخب مرسی ،درگیری های فرانسه درمالی،بحران درونی لیبی وجنگ داخلی درسوریه هم به نفع القاعده وزیان مذهبی های میانه روتمام شده است.
درخاورمیانه چه می گذرد؟
هیچ رخ دادی به اندازه ی سیاست های نادرست جورج بوش،رئیس جمهورامریکاپس ازیازدهم سیپتامبر2001و2003که درآن، افغانستان وعراق،یکی پس ازدیگری به بهانه ی مبارزه باتروریسم زیراشغال رفتند،خاورمیانه رابحرانی وبی ثبات نکرده است.درهردواشغالگری،پرسمان بسیاردارای اهمیت این است که دشمنان سرسخت براستی یا دروغ به متحدان سرسخت دیگرگون شدند.بطورنمونه،نظامی های پاکستانی ازحمایت طالبان والقاعده دست برداشته درهمکاری باجورج بوش،سفره ی تباه کارانه ی آن ها را درافغانستان برداشتند؛ ودررابطه باعراق هم،خامنه ی وجورج بوش،این دوبنیاد گرائی شیعی- مسیحی ای دشمن یک دیگر،دست بدست هم داده حکومت مستبد صدام حسینِ سکولاررابرداشته ودرجایش بنیاد گرایانِ شیعه ی عراقی ونوکرسپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران راحاکم ساختند.ازپیش آشکاربود که پشت سراین گونه سازش ها وکمک های مرموزوفرصت طلبانه، سیاست های توطئه آمیزی قراردارند که به آسانی دوستی ها رابدشمنی ها دیگرگون می نمایند.
طوریکه دستاوردهانشان دادند،هدف بنیاد گرائی مسیحی- یهودی ازکمک به قدرت گیریی شیعه ی گریی نوکرایران درعراق، تشدید جنگ های دوام دارشیعه- سنی درمنطقه درجهت منافع بلند مد ت شرکت های آزمند نفتی وکمک رسانی به اسرائیل بود،تا دوستی با ایران آخوندی یاشیعه گریی مزدورعراقی که کشورخود رامیدان تاخت وتازتروریستان وتباه کاران ساخته است.جورج بوش وخامنه ی درجهت کمک به سرنگونی صدام حسین وبالاکشیدن شیعه های زیرفرمان سپاه پاسداران،فایده ی کوتاه مدت آن را درنظرگرفته ازبررسی ای زیان های بلند مدت آن شانه خالی کردند یاازکنارآن سرسری گذشتند.پرسمانی که دربخش خاوریی خاورمیانه،یعنی افغانستان ودربخش مرکزیی آن،یعنی عراق،یمن وسوریه، تندروی وتروریسم رابیشترازبرهه ی پیش ازبراندازیی اداره های طالبان وصدام حسین تقویت وگسترش داده است؛ وعلت این گسترش هم، دوعامل زیرمی باشد:نخست،بازیی دوگانه ی نظامی های پاکستانی که ازیک طرف متحد کمپ مبارزه باتروریسم می باشند وازطرف دیگر،به طالبان والقاعده کمک کردند تاباتباهکاری وبهره برداری ازناتوانی های کرزی ودارودسته ی فاسدش،مانع حکومت سازی درافغانستان شوند.دوم،عربستان سعودی وامارت های جنوب خلیج فارس که ازقدرت گیریی شیعه های طرفدارایران درعراق خشم گین شده بودند،به کمک تروریستان وسلفی های تند روشیعه ستیزپرداختند که همراه باکمک ایران به شیعه های تروریست عراقی،این کشوررا به تخته ی خیزتندروان وتروریستان شیعه- سنی تبدیل کردند.
وقتیکه، اوضاع نابسامان عراق،افغانستان،صومالی،اعتراض های لبنانی های سنی پس ازتروررفیق حریری،نخست وزیرپیشینِ آن کشورتوسط سازمان امنیت سوریه درسال2004که هم باعث تشدید تظاهرات شد وهم دمشق زیرفشارامریکا، مجبوربه بیرون کردن سربازان خود ازلبنان درسال2005شد.ازسوئی دیگر،باگسترش شهرک سازی درمناطق اشغالی فلسطین توسط اسرائیل،خیزش فلسطینی ها اوج گرفت.ازاین رو،دوپرسمان زیرخود نمائی کرد:نخست،عدم توجه طبقه ی حاکم عرب نسبت به حقوق تلف شده ی فلسطینی ها.دوم،نارضایتی های نسل نوعرب نسبت به ناکارآمدیی حکومت هایشان هم درپرسمان فلسطین وهمچنان ناکارآمدیی آن هادرحل دشواری های ازپیش انبارشده بویژه بیکاری ورفع نیازمندی های نسل نوکه تقاضاهایی امروزین داشتند.درواقع،انباشت شدن تقاضاها ونیازمندی هالحظه ی انفجاررا انتظارمی کشید تا این که در17ماه دیسامبر2010 ،خود سوزیی محمد بوعزیزی درشهرسیدی بوزیید،درتونس، خیزشی رادامن زد که باعث کناررفتن بن علی،حاکم مستبد تونس وپس ازآن کناررفتن حسنی مبارک ازقدرت درمصرزیرفشارجوانان گردآمده درمیدانِ تحریر شد.درحقیقت،درنتیجه ی اوضاع نابسامان یاد شده وخیزش های جوانان درتونس ومصر،پدیده ی تازه ی بنام بهارعربی، خاورمیانه ی عربی راگرفتاربحران بسیارژرف ساخت.بحرانی که نتیجه ی خیزش نسل نودرجهت رهای ازاستبداد ورسیدن به آزادی،عزت نفس،حکومت قانون،کاریابی ونابودیی بی عدالتی بود ومی باشد.درجریان خیزش های جوانان عرب که باعث کناررفتن دومستبد درتونس ومصرشده بود،جوانان عرب درلیبی،یمن،الجزایر،سوریه،بحرین،اردن،مراکش به خیزش دست زدند که حکومت های خود سررا ازبن لرزایند.
ازهمان آغازبهارعربی،بویژه پس ازکناره گیریی بن علی ومبارک، روشن شده بود که اسرائیل،امریکا وحکومت های نفت خیزعرب واکنش های سخت نشان میدهند.به این خاطرکه،دردیگرگون شدن وضع سیاسی،آینده رامهارکرده نمی توانند.چرا؟ازاین لحاظ که اسرائیل باحکومت مبارک معاهده داشت وفکرمی کرد که ممکن است که حکومت بعدی آن راکناربگذارد.وامریکاودیگرشاهان وامیران نفت دارعرب ازبالاآمدن سازمان های اسلامی بویژه اخوان المسلمین/برادران مسلمان نگرانی داشتند.ازاین رو،دست بدست هم داده ارتش مصرراکمک کردند که مانع قدرت گیریی اخوان شود ودرتونس که ارتش نیرومندی نبود،سکولارهای تونسی راتشویق کردند که باکمک فرانسه،بادارقبلی،مانع پایه ی گرفتن اسلامی ها درآن کشورشوند.دریمن هم،عربستان تلاش های فراوان خود رابراه انداخت تاعلی عبدالله صالح رادرقدرت نگهدارد ویابدیلش راروی کاربیاورد که چنان کرد اماموفق نشد.زیراکه،یمن اکنون بجای نظم پذیری روبه فروپاشی به نفع تروریسم والقاعده دارد.امادربحرین، خانواده ی حاکمِ سنی آماده نشد بخواست اکثریت مردم که جدائی مقام نخست وزیری ازخانواده ی حاکم رادنبال می کردند،تن دهد.چون، اکثریت مردم بحرین را شیعه هاتشکیل مدهند، امیرومتحد بزرگش عربستان آماده ی سازش نشدند.ازاین رو،وقتیکه عربستان وضع بحرین رابسیارنابسامان یافت،دست به پیاده کردن ارتش زد که هم امیررامنفورکرد وهم ایران راعصبانی نمود.
ازاینکه بحرین کشوری کوچک است،وامریکا درساحلش پایگاه دریائی دارد،ایران بدست اندازی های عربستان درآن ماهرانه چشم بست.اما درسوریه، ازدونگاه صف آرائی ایران وعربستان،سرسختانه شد:نخست،ازنظرسیاسی، حکومت فرقه گرائی علویی بشاراسد، متحدایران می باشد.دوم،این کشوریگانه مسیرتدارک حزب الله برای ایران می باشد.ازاین رو،کارزارایران وعربستان درسوریه بسیارسخت گردید.ازسوی دیگر،امریکا واتحادیه ی اروپائی بویژه انگلیس، نسبت به مثلث ایران- سوریه- حزب الله وتهدید آن برای اسرائیل،حساس شده ازموضع عربستان درسوریه به گونه ی مبهم حمایت کردند.دررابطه به سوریه ،درحمایت ازمخالفان حکومت دمشق،اول ترکیه وقطرپیشگام شده بودند که باعث نگرانی ریاض شده پای آن را در گود این کشورکشانید.ازاینکه موضع قطرنزدیک به ترکیه است و عربستان دارای پول وفاقدیک نیروئی نظامی کارآمد می باشد؛ وازسوئی دیگر،نسبت به اهداف بلند مدت ترکیه، هم ازنگاه پیشینه ی ترکیه ی عثمانی وهم ازاسلام دموکراسی خواهِ حاکم بر آن کشورنگران می باشد،به سوئی ارتش مصرچشم دوخت.ازهمه جالب تراین که،روسیه هم درکنارایران پشت سرحکومت سوریه قرارگرفت تاامریکا اسد رابه سرنوشت قذافی گرفتارنکند.
درجریان چنان بازیی چرکینی که قربانیان اصلی آن مردم سوریه بودند ومی باشند،عربستان بدوکارزیردست زد:نخست،به حمایت ازسلفی ها والقاعده ودیگرتروریستان درسوریه برخاست تاهم اسد راناتوان کند وهم مانع قدرت گیریی اخوان دراین کشورشود که نیرومندترین جناح درصف مخالفان اسد می باشند.دوم،درهمسوئی باسرائیل،ارتش مصرراکمک مالی وتشویق کرد تا حکومت منتخب محمد مرسی راسرنگون کند.نظامی های مصری که در3جولای،حکومت مرسی رابرانداختند،هم ترکیه وقطرراعصبانی کردند وهم درداخل نتوانستند نظم وآسایش رابه آن کشوربرگردانند.افزون براین که، کودتاچی هاباعث بازگردانی ثبات وبهبود وضع اقتصادِ فروپاشیده ی مصری هاباوجود کمک های 12میلیارد دلاریی عربستان،امارات متحده وکویت نشدند،حکوکت مبارک رابازسازی کردند که باعث فروپاشی درصف مخالفان اخوان وبی اعتباریی بیش ازاندازه ی نظامی ها وحکومت بظاهرملکی آلت دست آن ها شد.ازهمه مهم تراین که،باوجود بازیی مشترک عربستان ونظامی های مصری علیه حکومت مرسی،هردو درسوریه ازهم جداشدند.بطورنمونه،عربستان ازمخالفان حکومت سوریه ونظامی های مصری ازحکومت دمشق حمایت می کنند؛ وعلت این دوسیاست متضادهم این است که، درمصرنظامی هابااخوان درگیرمی باشند ودرسوریه بشاراسد، باشاخه ی سوریی آن درنبرد می باشد که نشان میدهد سیاست های نودرخاورمیانه چقدرنا پا یدارمی باشند.
بهرحال،کشورهای خاورمیانه بخاطرحکومت های مستبد ومسئولیت ناپذیرِ پیشامدرن که درآن ها برخلاف تجربه ی سیاسی- تاریخی که شاه ورئیس جمهور، رئیس دولت می باشند،شاه یارئیس جمهورهمه کاره ودولت هیچ کاره یاابزارحکومت های شخصی- خانوادگی – باندی می باشد.پرسمانی که دونتیجه ی زیررا ببارآورده است:نخست،منطقه راپس مانده وگرفتار حکومت داریی قرون وسطائی نگهداشته است.دوم،صف بندی های جدیدی رابه میدان آورده است که درسازش باگرایش های مذهبی تندرووتروریست یامخالفت باآن هامنطقه را به سوئی فاجعه به پیش می راند.بطورنمونه، درخاورمیانه اکنون شاهد برآمدن سه بلاک رقیب می باشیم:نخست،ترکیه،قطر،اخوان المسلمین / برادران مسلمان وحماس دریک صف.دوم،ایران،بشاراسد وفرقه ی علوی اش وحزب الله شیعه ی لبنان درصف دیگر.سوم،عربستان،کویت،امارات متحده وبحرین درصف مخالف آن ها.جالب این است که این هرسه بلاک یاصف بندی به گونه های نرم ودرشت تفرقه ی مذهبی را دامن می زنند تا ازآب گلِ آلود ماهی بردارند.دراین بازی ویران گرانه،پرسمان مهم ودرد ناک این است که مرم های چه سنی وچه شیعه هستند که زیانمند می شوند، نه حکومت گران که نان به نرخ روزمی خورند وگه دوست وگه دشمن می باشند.مثلن،نگاهی مختصربه بازی های دوگانه حکومت گران روشن می سازد که تاچه اندازه نسبت به سرنوشت مردم بی احساس می باشند.بطورنمونه،ارتش مصردریک زمان هم متحدعربستان است وهم متحد بشاراسد دربرابراخوانِ سوریه.ازسوی دیگر، درسوریه بسازایران می رقصد ودرغزه،فلسطینی ها رابجرم پیوند بااخوان وکمک گیری ازایران که اکنون کمک گیری احتمالن پایان پذیرفته است،تاسرحدمرگ البته به نفع اسرائیل،محاصره کرده است.درسوی دیگربازیی ناپاک،ایران باچشم پوشی ازرنج های شیعه های بحرین،افغانستان وپاکستان،دراین سو،امیربحرین وعربستان راعصبانی ترنمی کند ودرآن سو، بجای کمک به شیعه های پاکستانی- افغانی، به نظامی هایی پاکستانی ،طالبان وحکومت کرزی کمک می نماید.ترکیه هم درعین کمک به مخالفان اسد،مناسبات بسیارخوبی باایران دارد.ازهمه خنده دارتراینکه،پس ازسازش ایران باامریکادرپرسمان فن آوریی هسته ی درژنوا،عربستان واسرائیل دریک صف قرارگرفته اند که نشان میدهد دوستی هاودشمنی هاتاچه اندازه درخاورمیانه فرصت طلبانه وبدورازارزش می باشند!
اکنون که صف بندی هامیان کشورهای خاورمیانه وبازی های دوگانه وچند گانه ی زمام داران بازتاب داده شد،بی جانخواهدبود اگرنگاه جهانیان هم نسبت به حکومت های خاورمیانه بازتاب داده شود تا"سیه روی شودهرکه دراوغش باشد"! روشن است.همان گونه که درکشورهای خاورمیانه،بازی های دوگانه ی ضد مرد می گستره ی ژرف وفراخ دارد،فساد،نقض حقوق بشرولگد کوب کردن آزادیی ملت هاهم همه گیرمی باشد.بطورنمونه،روزچهارشنبه4دیسامبر-13ماه قوس،نهاد انگلیسی"مپل کرفت"نقشه ی تحلیلی ای را راجع به کشورهای نقض کننده ی حقوق بشرپخش کرده است که درآن کشورهای مسلمان بویژه کشورهای خاورمیانه درسرفهرست جای گرفته اند.طوریکه دراتلس یانقشه دیده می شود،"به ترتیب،سوریه،سودان،صومالی،پاکستان،یمن،افغانستان،بنگله دیش ،اندونیزیا ونجریا،درسرفهرست کشورهای جای گرفته اند که آن هاخطرناک ترین کشورها درنقض حقوق بشربررسی ومعرفی شده اند."همچنان،روزسه شنبه3دیسامبر-12ماه قوس،خانم ناوی پلای،سخن گوی انجمن حقوق بشرسازمان ملل،بشاراسد رامتهم کرد که درجنگ داخلی سوریه به جنایت علیه بشریت دست زده است.ودرعین هفته،سازمان درست کاری / شفافیت بین المللی،کشورهای فاسدِ سال 2013رامعرفی کرد که درمیان آن ها،سودان درجه اول،صومالی دوم،افغانستان سوم وپاکستان چهارمین کشورفاسد جهان معرفی شده است.بنگرید! کشورهای مسلمان بویژه کشورهای خاورمیانه بجای اینکه درفن آوری،آموزش وپرورش،توسعه ی اقتصادی ،سیاسی ،اجتماعی وفرهنگی سرآمد کشورهاشوند؛برخلاف،درفساد ونقض حقوق بشرپیشگام شده اند!
اکنون که کشورهای خاورمیانه درفساد ونقض حقوق بشر پیشگام شده اند ودرچندین کشورمنطقه جنگ داخلی زبان می کشد وبحران هادارندازمهاربیرون می شوند،پرسش بنیادی این است که آیا راهی برای بیرون رفت ازوضع غمبارکنونی وجود دارد یانه؟ برپایه ی این استدلال که هیچ مشکلی بدون راه حل وجود ندارد مگرمرگ که درزمان خود می آید ومردنی باخود می برد.همان سان که گفته شد که همه مشکل ها راه بیرون رفت دارند؛یقینن مشکلات خاورمیانه هم راه دشوارگذاردرجهت بیرون رفت دارد که باید ازمسیری پُرخم وپیچ درون وبیرون منطقه ی گذرنماید.درعرصه ی درونی،همه می دانیم که بخاطرانفجاردرفن آوری که به انقلاب رسانه ی منجرشده ودستگاه های سانسورگریی دولت های مستبدِ باصطلاح ملی رادرهم شکسته است.به سخن دیگر،دولت های ستمگرباصطلاح ملی ترک برداشته اند.ترک برداشتگی ای که دودستاورد دارد:نخست،ملت هاتغییرکرده اند،اماساختارهای دولتی پیشامدرن ، مستبد ایستا وبی تغییر مانده اند ودربرابرتغییرایستادگی هم می نمایند.ایستادگی که اثرآن را درکودتای نظامی های مصری دیدیم که بهارعربی مصری ها را پیش ازرسیدن به تابستان به خزان رسانید.بهرحال،اگربهارعربی وجنبش سبزایران نتوانستند به عمرننگین استبدادهای سکولار- مذهبی پایان دهند،به این معنانیست که ملت های خاورمیانه به سوئی گذشته می روند.نه خیر!ملت هاتغییرکرده اند وحکومت ها لجبازی و خیره سری می کنند تابه عمرسیاه خود ادامه بدهند.درست است که چندی می توانند ادامه بدهند،امابسیارکم.ازاین سبب،برجوانان وآزادی خواهان است که استبداد ترک برداشته راموقع ترمیم کاری ندهند.دراین صورت،دوپرسمان حتمی می شود:نخست،حکومت های مستبد کارشکنی ووقت کشی می کنند وممکن است که به قدرت های خارجی امتیازبخشی ای بی سابقه هم کنند.مثلن،دیدیم که کودتاچی های مصری بخاطرکم لطفی امریکابه کودتاشان بدروازه ی مسکوسرزدند وحکومت آخوندیی ایران به گفته هفته نامه ی"الاهرام مصر"روزیکشنبه اول دیسامبر-10قوس،برای حفظ وضع موجود درسوریه،یابخاطرسوریه به گروه5+1دربرنامه ی هسته ی خود کم آمد یا امتیازداد.اگرامتیازداده شده بخاطرسوریه بوده یانه، واقعیت تلخ این است که حکومت استبدادیی ایران،همه چیزخود راباخته است وچاره ی جززورگوئی دردرون وسازش دربیرون ندارد.وازهمه مهم تراین که، تحریم ها وتعزیرات اقتصادی غرب کمراقتصادش راشکسته است.ازاین رو،امروزدربرابربیرونی هاکم آمده ودرفردای نزدیک مجبوراست که به نفع دموکراسی وآزادی کناربرود.درسوی دیگری بازی،درکشورهای عربی هم می بینیم که درکویت،اردن ومراکش،شاهان یاامیران دربرابرخواسته های مردم ساخت وباخت کرده اند.ساخت وباختی که مصر،عربستان ودیگرحکومت هاهم جبرن به سوی آن می روند.درغیرآن،وضع لیبی،یمن وسوریه باشتاب به سراغ شان می آید.به سخن دیگر،بخواهند یانخواهند، راه بیرون رفت ازبحران موجود،تن دادنِ حکومت ها به خواست ملت ها وبرسمیت شناختنِ حق انتخاب آن ها،یعنی دموکراسی وحقوق بشرمی باشد.این هاکه عامل های درونی ای بیرون رفت ازبحران می توانند باشند؛امادرباره ی عامل بیرونی باید گفت که خطراسرائیلِ دموکراتیک ازنظرغرب وتجاوزگرازنظرعرب ها،در65سال گذشته، یگانه عامل بقای حکومت های مستبدعرب وادامه ی نزاع اسرائیل وفلسطین بوده است.ازاین رو،ایجاب می کند که امریکاطوریکه فعالیت دارد،به فعالیت خودشتاب بخشیده برای همیشه دشمنی یهود- فلسطینی را درزیرسایه ی نظریه دو دولتِ باهم همسایه ودوست،یعنی دولت هایی اسرائیل وفلسطین درمرزهای1967حل نماید.دراین صورت،یقینن استبدادعربی نابود وملت های عرب به سوی دولت- ملت وتوسعه ی اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی- سیاسی نایل می شوند.

0 comments:

Post a Comment