Sunday, 27 October 2013

پاپ شاگردان خود راتنبیه می کند؛اما،مارکس زنده نماند که درمراسم خاک سپاریی ایدئولوژی وشاگردان خود شرکت نماید


عدالت رابکارببرید حتااگربزیان خود تان باشد!
قرآن
بهترین مردم کسانی هستند که به مردم فایده برسانند!
پیامبراسلام
مفهوم عدالت راپیامبران آورده اند!
گرامشی
اگرشترازسوراخ سوزن بگذرد،سرمایداربه بهشت می رود!
حضرت مسیح
مسیح یک سوسیالیست بود!
هوگوچاویز
فقرریشه ی جنایت وانقلاب می باشد!
سقراط
اگر17اصل مسیحیت را ازیک کشیش / ملا بگیرید،آنقدرعصبانی نمی شود که یک حصه ی مالش رابگیرید!
کارل مارکس
اجازه ندهید که گروهی مشخصی براقتصاد دست بالاپیدانماید؛اگرمسلط شد،همه چیزتان را به نفع خود تغییرمیدهد!
کارل مارکس
سوسیالیسم یا بربریت!
رُزا لوکزامبورک
به آن دین وبه آن دانش چه نازی / به کف نا داده نان جان ازبدن برد!
اقبال
مذهب وسیله ی دوشیدن خلق درطول تاریخ بوده است!
مهندس بازرگان
دینی که بدرد دنیا نخورد،بدرد آخرت هم نخواهد خورد!
علی شریعتی
ابراهیم ورسجی
5-8-1392
سه هفته ی پسین، ازسه نگاه برای نویسنده جالب بود:نخست،ازروزاول ماه اکتوبرتا روزپانزدهم آن، سرمایداریی تندروامریکائی فرمان روابرمجلس نمایندگان امریکا،جنبه ی دموکراتیک دولت آن کشور راباتعطیل نمودنِ برخی نهادهای حکومتی بخاطرپافشاری درجهت بالانبردن سطح بدهکاریی دولت، بشدت زیرفشارگرفت.دوم،روزسه شنبه22اکتوبر،حکومت کمونیست کوبا،اعلام نمود که مالیه ازسرمایه گذاران بیرونی نمی گیرد.به این معنا که، ازشیوه ی برنامه ریزی- دولتی ای اقتصاد یا اقتصاد کمونیستی فاصله گرفته دروازه ی خود رابروی سرمایه گذا ران بیرونی بازمی کند.سوم، روزچهارشنبه23اکتوبر،پاپ فرانسس،رئیس کلیسای کاتولیک رومی ورئیس دولت واتیکان،امرتبعید یک کشیش / ملای سرمایدارِآلمانی را صادروازتمام دستگاه مذهبی ونمایند گان خود درسراسرجهان خواست که شیوه ی ساده زیستن را برگزینند.سه پرسمان / مسئله ی که انگیزه دهنده ی نویسنده در نوشتن این نوشته شده است.ازهمه مهم تراین که، ازبازشدن دروازه ی اقتصاد کوبای مارکسیست بروی سرمایه گذاریی بیرونی وتبعید کشیش / ملای سرمایدارتوسط پاپ وتاکید نامبرده بر این پرسمان که دستگاه کاتولیک وملایانش ساده زیستی رابرگزینند،کشمکش مذهب وکمونیسم یاپاپ ومارکس براین پایه که مذهب تریاک توده ها ودرخدمت سرمایداری می باشد،ذهن نویسنده را برانگیخت تادرزمینه اندیشه کرده وبه یاد داشت های پیشین خود بازگشت ونوشته ی کنونی راپیش کشِ خوانندگان نماید.چون مذهب های آسمانی ازجمله مسیحیت، همه درجوهرخود برتحقق عدالت تاکید دارند ومارکس،خود راانقلابی وعدالت خواه ترازپاپ، ومذهب را تریاک توده ها وخدمت گارسرمایداری گفته بود؛ازاین رو ،پس ازاعلام ساده زیستی وسرزنش یک ملای سرمایدارتوسط پاپ فرانسس،این پرسش خود نمائی می کند که دراصل کدام یک موافق عدالت عمل کرده وکدام یک مخالف آن سنگ پرانی کرده اند؟
ازسوی دیگر،درحالی که پاپ پیشین سه میلیارد وشش صدمیلیون دلاربخاطرشهوت رانی وبچه آزاریی شاگردانش پرداخت و برپایه ی گزارش روزچهارشنبه23اکتوبر-اول ماه عقرب،خبرگزاریی"یورونیوز"یاخبرگزاریی اروپا،پاپ فرانسس، رهبرکنونی کلیسای کاتولیک ،آقای تبراتس فان الست،اسقف اشرافی شهرلیمبورگ آلمان را ازشهرجای زندگی اش تبعید کرده است.درواقع، فرمان پاپ درباره ی اسقف / ملا تبراتس، پس ازتحقیق درباره ی دارای ها وخانه ی31میلیون یورویی-42میلیون دلاریی او صادرشده است.اکنون که پاپ به ساده زیستن خود وشاگردان وملایانش پرداخته ویک ملای ثروتمند را سرزنش وتبعید کرده است،حیف که مارکس نیست تاهم برگور کمونیسم وشاگردانش که 22سال پیش زیرفشارسرمایداریی بیرونی وآزادی خواهی درونی جان سپرده اند،دعای خوب یابد بخواند وهم باپاپ هم سخن شود که کدام یک تاپایان کارزاردرجهت تحقق عدالت وآزادی که تاکنون شاگردانشان علیه آن ها رزمیده اند،به پیش می رود؟ شایان توجه است که، ازپیش، درباره ی پاپ ومارکس آگاهی پراکنده ی داشتم وعلت آن این بود که سرگرمی های ایدئولوژیکِ دینی- غیردینی رایج درافغانستان برایم دلربائی داشتند.ازسوی دیگر،بلشویک ها درآسیای مرکزی، بویژه جمهوری ازبکستان کنونی، زبان وفرهنگ دری زبانان یاتاجیکان راکه من هم به این خانواده پیوستگی دارم به نابودی سوق داده بودند.ازاین رو،مارکس را ازعینک بلشویک ها دیده نسبت به اونفرت عجیبی داشتم.بهرصورت، زمانی که دردانشگاه پنجاب، درلاهور،علوم سیاسی خواندم وپس ازآن به مطالعه ی جامعه شناسی روی آوردم،کم کم سرم به مطالعه ی تاریخ اندیشه هاگرم شد که نتیجه ی آن نفرت زدایی ذهنی ازمارکس هم بود.شایان یاد آوری است که، نفرت زدای ذهنی به معنای سازگاری باهمه نظریات مارکس نمی باشد.
دراین راستا،تصادف نیک یابد این که،پیش ودرجریان آن که ارتش سرخ مصروف تطبیق کمونیسم درافغانستان شود تاغلطی ها وتوحش های تره کی وامین،یعنی استاد وشاگرد بدآموزمارکسیسم یاکمونیسم را تلافی نماید، درایران بودم.ودرایران هم به حیث یک جوانِ آواره ی کتاب خوانِ بی پول،یاکم پول، روزی درتهران، دنبال رساله های کوچک دانشمندان ومجله های ارزان قیمت قدیمی ترمی گشتم که تصادفن دریک کتاب فروشی درکناردروازه ی جنوبی دانشگاه تهران،نظرم به یک رساله اززنده یاد دکترعلی شریعتی، زیرعنوانِ"اگرپاپ ومارکس نبودند" ومولانا"هگل شرق" ازاحسان طبری، خورد.بامطالعه ی فقره ها / پاراگراف های نخستِ هردو رساله ی نامبرده،قیمت آن ها را که آن وقت پولی ناچیزی بود،پرداخته روانه ی اقامت گاه خود شدم.اززمان خوانش آن رساله هاکه بیشترازسه دهه می گذرد ومن هم روبه پیری گذاشته ام،مطالبی بیشتری ازآن ها درذهنم نمانده است؛اما این قدربیادم مانده است که پاپ ومارکس،انسان های می باشند که بیشترین اثررا برتاریخ معاصرجهان گذاشته اند! ازتاریخ معاصربه این خاطریاد نمودم که، اثرگذاریی مارکس معاصرواثرگذاریی پاپ هم کهنه وهم معاصر / امروزین می باشد.به سخن روشن تر،هم پاپ وهم مارکس اثرگذارترین شخصیت ها درتاریخ اندیشه،سیاست واقتصاد جهانی بودند ومی باشند.امادرباره ی مولانا،هگل شرق،ازطبری،بهتربود که می نوشت:هگل،مولانای غرب.بازهم ازاین که هگل استاد مارکس بود، رساله ی یاد شده پیوند به نوشته ی کنونی پیدامی کند.
پیشتر، یاد آوری کردم که گرایش به تاریخ اندیشه مرا وداشت تا درباره ی پاپ ومارکس مطالعه وسخن بگویم نه تمایل به این یا آن ایدئولوژیی سیاسی- دینی.اگردرزیرعنوان نوشته ،به گونه ی کوتاهی سخنان بزرگان جهان دین واندیشه بازتاب یافته است، برمی گردد به تمایل نویسنده به نظراندازی به اندیشه ها وسامانه های ایدئولوژیک- سیاسی- تاریخی ای آن ها، نه چیزی دیگری.ازاین رو،پیشترازنوشته ی کنونی هم مقاله های زیرعنوان های"بحران لیبرال دموکراسی وآینده ی چپ"،"ملاقات پاپ ومارکس درها وانا"و"پاپ استعفامیدهد؛اما،مارکس برنمی گردد" و "جنگ سرمایداری ودموکراسی،حکومت امریکا را درتنگنا قرارداده است"، نوشته بودم که دراین نوشته بطور کوتاهی ازآن هاهم بازگویی می شود.ناگفته نماند که نوشته های یاد شده ونوشته ی کنونی ام به گونه ی انتقادی البته نه به گونه ی انتقادی که درفرهنگ افغانی مان برابربا دشنام برآورد می شود،تهیه وبه محیط فکری پیش کش شده ومی شود.
بطورنمونه،درمقاله ی"بحران لیبرال دموکراسی وآینده ی چپ"،هم اسطوره سازیی مارکس ازطبقه ی کارگرنقد شده وهم تاکید شده است که چپ اگرمی خواهد درآینده قد برافرازد، تنهاازطریق طبقه ی درمیانی/متوسط باپذیرش دموکراسی اقتصادی وحقوق بشرمی تواند کارمردمی کند، نه طبقه ی کارگراسطوره سازی شده تسط مارکس.همین که طبقه ی کارگردر روسیه ازحکومت خود کامه وفاسد ولادی میرپوتین وطبقه ی درمیانی / متوسط ازدموکراسی،آزادی وحقوق بشرحمایت می کند ودرکشورهای سرمایداری،طبقه ی کارگر،گامی درجهت کمونیسم برداشته نتوانست، دال براین است که اسطوره سازیی مارکس وشاگردانش ازطبقه ی کارگر،برخلاف چرخ زمان وتاریخ حرکت کرد ومی کند! اما، درباره ی پاپ ومارکس،شایان توجه است که پیوند دیگری هم میان هردو می توان سراغ کرد وآن این که تنهااولی مطلق گرانیست،بلکه دومی هم مطلق گرابود.مثلن،اسطوره سازی ازطبقه ی کارگرکه درصورت رسیدن به قدرت، بهشت ادیان آسمانی را ازآن جهان به این جهان می آورد؛همچنان،ماتریالیسم تاریخی مارکس براین پایه که تاریخ ازپنج زینه ی نظام های کمون اولیه،برده داری،بزرگ مالکی،سرمایداری وسوسیالیسم گذرکرده به کمونیسم یاجامعه ی بی طبقه می رسد که نرسید،بهترین نماد اسطوره سازی واسطوره گرائی فکری- تاریخی ای مارکس می باشد.ازاین رو،میخائیل باکونین،دانشمند سوسیال دموکرات روسی ای هم عصرمارکس،اورابه پاپ شدن وگرفتن موقعیت مطلق گرای پاپی متهم کرده بود.پاپ گریی که درخود مارکس کمترودرشاگردانش یاپاپ دست ساخت شاگردانش،نماد یافته است.
بهرحال،ازکله شقی چپ شکست خورده ی ناآماده به پذیرش شکست درمیدان اندیشه که اکنون شکست لیبرال دموکراسی واقتصاد بازارش غرورِ دروغین درآن پیدانموده است؛ وبازگشت دین درعرصه ی زندگی اجتماعی، چه درجهان مسیحی وچه درجهان اسلامی، روشن می شود که گریبان فرزندانِ آدم وحوابه این زودی ازچنگال پاپ ومارکس رهانمی شود.با این که،چنگال های بی رحم پاپ ومارکس، گلوی فرزندان درمانده ی آدم وحوارا فشارمیدهند؛اما،ازاین حقیقت نباید فراریا انکارکرد که تنها بانقد می توان به سراغ اندیشه شان رفت نه دشنام یافرارازواقعیت های تلخِ حاکم برزندگی بشرکه شاگردان خوب وبدآن هامسبب آن می باشند.ازهمه جالب تراین که، باوجود تاریخ زده وتریاک توده ها اعلام شدنِ پاپ واندیشه هایش توسط مارکس وشاگردان خوب وخرابش،واقعیت این است که دربسیاری موارد،پاپ ودستگاه کاتولیکی اش ثابت کرده اند که ازمارکس وشاگردانش مترقی ترمی باشند!
بطورنمونه،زمانی بتاریخ8ماه دیسامبر1948،منشورجهانی حقوق بشردرسازمان ملل متحد تصویب شد،پیروان مارکس دربلاک کمونیسمِ زیراداره ی مسکوودربیرون آن،یعنی بلگراد وتیراناکه پسانترپکن هم به آن هاپیوست،ازپذیرش آن سرباززدند و پاپ وکلیسای کاتولیکش هم با آن ها درزمینه همراه شده بودند.ازسوی دیگر،درجهان اسلام،عربستان که بخاطرمکه ومدینه، خیزرهبریی- دینی ای آن را برمی دارد،همراه باپیروان مارکس وپاپ،به مخالفت بامنشورجهانی حقوق بشربرخاست.خوشبختانه،گذرایام نشان داد که حق باپذیرندگان وشکست بامخالفان منشورنامبرده می باشد؛البته، ازدونگاه:نخست این که، موافقانِ حقوق بشرازآزادی حمایت می کردند ومخالفانش ازبرده داریی نو.دوم این که،پیروان مارکس، حقوق بشررا پدیده ی زاده ی بورژوازی/ سرمایداری گفته رد وخود درشعار ازعدالت دفاع می کردند، ناآگاه ازاین واقعیت که، عدالت با نابودیی آزادی، جامه ی کاری به تن کرده نمی تواند.درسوی دیگرکشمکش،عربستان که خود رانماینده ی اسلام جازده بود،ازدونگاه درتنگنا قرارگرفت:نخست،بسیاری کشورهای اسلامی بصورت رسمی منشورجهانی حقوق بشررا پذیرفتند که تکه داریی عربستان دردین اسلام، زیرپرسش برده شد.دوم،این کشوربامخالفت بامنشورجهانی حقوق بشرکه تاکنون ادامه دارد،ثابت ساخت که آماده نیست ازدوره ی حجر /سنگ بیرون شود.همین که اکنون،بزرگترین پرسمانِ حقوق بشریی روزدرعربستان،مخالفت وموافقت بارانندگی زنان می باشد،نشان میدهد که ین کشورازعصرسنگ هم درحال پس رفت می باشد.
بهرصورت،چون جهان اسلام57پاره است،یعنی به57کشوربازبان ها وفرهنگ ها ونژادهای گونه گون تقسیم شده وبیشترین پاره های آن منشورجهانی حقوق بشررا درشعارنه درعمل پذیرفته اند؛ازاین رو،بحث درباره ی آن را بجای دیگری می سپارم.اما،دررابطه به موضع پاپ ومارکس یاشاگردانشان درباره ی حقوق بشر،باید چنین ابرازنمود که، دراین زمینه،مارکس ازپاپ بسیارپس ماند؛ به این خاطر که، مخالفت شان بامشنورجهانی حقوق بشرمتحدانه ادامه نیافت.بطورنمونه،درسال1962،شورای جهانی واتیکان،زیررهبریی پاپ جان23 وم، برپایه ی این برداشت ازخدا وانسان درموضع حقوق بشرستیزیی خود دیگردیسی آورد که:"چون خدابه انسان عزت وموقعیت انسانی داده است وحقوق بشررا انسان برپایه ی موقعیت خداد دادِ انسانی خود وضع کرده است؛ازاین رو،کلیسا ومسیحیت کاتولیکی موافقت خود را باآن ابرازمی دارد." دراین راستا،نه تنهاپذیرش حقوق بشر،بلکه درسال1962، درنخستین شورای واتیکان، زیررهبریی همان پاپ جان23وم،تلاش های اصلاح گرانه درجهت بازگردانیدن مسیحیت به حالت پیش ازدولتی شدن آن دردوره ی کنستانتین،امپراتورروم درسال324میلادی، راه اندازی شد که میوه ی گهربار آن جنبش الهیات رهایی بخش درامریکای لاتین وتغییرات زیادی دردستگاه کاتولیکی – رومی می باشد.
درواقع،الهیات رهای بخش که مسیحیت اصلاح شده و آزاد شده ازچنگال دولت می باشد،آیین مسیحی بازنگری شده را باعلوم اجتماعی نودرآمیخته است.جنبشی که درادامه ی اصلاحات درکلیسای کاتولیک درسال1962،درآغاز، درنشست دانشمندان مسیحی امریکای لاتین، درسال1964درریودِ ژانیرو،دربرازیل آغازشد.ازاین رو،برازیل، مهد آغازین جنبش الهیات رهای بخش می باشد.درادامه ی نشست دِ ژانیرو،درماه جون1965،گردهمای های بیشتری درجهت پیشرفت الهیات رهای بخش درهاوانا،پایتخت کوباکه فیدل کاستروهم نسبت به جنبش نامبرده گوشه ی چشمی مهربانانه ی داشت ودارد،بوگوتای کولمبیا وکوئیرناکای مکزیک، برگزارشدند.ازبد رخدادها،همان گونه که شاگردان مارکس خود رابامنشورجهانی حقوق بشرهمسازکرده نتوانستند،پاپ جان13وم،جانشین پاپ جان23وم هم کارسلف خود را نه تنها دنبال نکرد، بلکه علیه آن شورید.ازاین رو،جدایی آشکارمیان الهیات رهای بخش امریکای لاتین وکلیسای روم رونماگردید.جدای پرتنشی که تابرآمدن جان پال دوم درسال1978، ادامه یافت.بااین که پاپ جان پال دوم محافظه کاربود،امابارهبران الهیات رهای بخش،مناسبات بهتری برقرارنمود ودردهه ی1980میلادی، باتشویق حزب های کمونیست ایتالیا،فرانسه واسپانیا،به ترک گفتن اندیشه ی"دین تریاک توده هاکه ازمارکس به میراث مانده است،به سرزنش اقتصادلیبرال پرداخت وحزب های نامبرده هم مناسبات خوبی باواتیکان زیررهبریی جان پال دوم برقرارنمودند.درواقع،جان پال به کمونیست هاگفته بودکه:"اگرازشعاردین تریاک توده ها است، دست بردارید،واتیکان،سیاست های اجتماعی-اقتصادی تان راتایید می نماید." دراین راستا،عالی جاعزت بگویچ،دانشمند مسلمان ورئیس جمهوربوسنی- هرزگوین،یادش گرامی باد! درکتاب خود زیرعنوان"اسلام میان دودیدگاه شرق وغرب"،تایید پاپ ازسیاست های اجتماعی-اقتصادی کمونیسم رامسیحیت اسلامی شده نامیده است.
ازپیش آشکاربود که،پاپ جان پال دوم بخاطرزادگاهی لهستانی خود باید خاطره ی بدی ازمارکسیسم خودکامه وستمگراستالینی- روسی باید داشته باشد که داشت.ازاین رو،بیشترازهمه پاپ های قبلی، دوستانه ودشمنانه باکمونیسم درافتاد.درواقع،اتحادیه ی کارگری لهستان به رهبریی لیخ والیساکه پس ازفروپاشی ای کمونیسم روسی،نخستین رئیس جمهور آن کشورشد،ازوفاداران ومریدانِ پروپاقرص جان پال دوم بود.ازهمه جالب تراین که، درآغازدوره ی پاپی جان پال دوم بود که اتحادیه ی کارگری لهستان ومجاهدین افغان علیه اتحاد شوروی به ایستادگی دست زدند که دراولی،جان پال دوم نقش موثری بدوش داشت.به سخن دیگر،جنگی مذهبی راکه مذهبی های مسلمان ومسیحی علیه کمونیسم روسی براه انداخته بودند؛ درهمراهی بااصلاحات میخائیل گورباچوف،سرانجام نظام های کمونیستی- اروپایی رابه شمول اتحادشوروی، ازریشه برانداخت.واقعیت تلخ این است که درهردوجنگ،کارگرانِ مسیحی- لهستانی ومذهبی های افغان دریک زمان علیه دشمن مشترک به پاخاستند وکمونیسم راروانه ی بایگانی تاریخ کردند.
شایان توجه است که، پس ازخاک سپاریی امپراتوریی کمونیسم درپسین روزسال1991میلادی،هیچ کسی باورنمی کرد که باردیگردرمحافل اجتماعی- اقتصادی- سیاسی- فرهنگی- ایدئولوژیک جهان، نامی ازکارل مارکس برده شود.واقعیت این است که پس ازبحران اقتصادی سال2008،که به گونه ی بسیاربرجسته ی فاصله میان دارا وناداررانمایان ساخته وبه گفته ی سقراط که "فقرریشه ی انقلاب وجنایت می باشد"،دربرخی کشورهاباعث انقلاب ورشدجنایت هم شد، باز نوشته های انتقادیی کارل مارکس ازنظام سرمایداری خواننده پیدانمود. رخداد جالب وپیش بینی ناشده ی که به مذاق سرمایداران- پاپ وکلیسا- ملایان - جهادی- طالب نمایان وتروریستان مذهبی- اسلامی جوردرنمی آید.وعلت آن هم روشن است.به گفته ی اقبال،فیلسوف وشاعرفارسی سرای هند که درباره ی کارل مارکس می گوید:صاحب سرمایه ازنسل خلیل / یعنی آن پیغمبربی جبرئیل / دین آن پیغمبرحق ناشناس / برمساوات شکم دارد اساس.به سخن دیگر،کتاب سرمایه ونقد کارل مارکس ازنظام سرمایداری وتاکید اوبرمساوات شکم،باعث می شود تازمانی که سرمایداریی لجام گسیخته دریک طرف؛ وفقروناداری، درطرف دیگری جامعه یاجهان وجود داشته باشد،او فراموش نه شود!
اکنون که بحران سرمایداری بخش های ازاندیشه ی اقتصادیی کارل مارکس رابرجسته ساخته وپاپ فرانسس،رئیس کلیسای کاتولیک رومی برخلاف سنت سرمایداری زده ی دستگاه کلیسائی- مذهبی ای خود،خیزدفاع ازکم درآمدان ومخالفت باملاهای سرمایدارِ زیردست خود را برداشته است،پرسش بنیادی این است که آینده ی کلیسا وسوسیالیسم یامارکس وپاپ راچگونه بایدپیش بینی کرد؟دررابطه به آینده ی تعامل باهمی پاپ ومارکس، نباید ازیک جناح دیگر،یعنی اسلام که گرفتارچنگال بی رحم حکومت های خود کامه ی مذهبی- سکولارنما وبنیاد گرایان وتروریستان مذهبی شده است،غافل شد.دررابطه به تعامل پاپ ومارکس،واقعیت این است که زدوبند شان مدت ها است که ادامه دارد.البته،بدوشیوه ی دوستانه ودشمنانه.دوستانه ازاین نگاه که مارکسیسم وکاتولیسیسم ازیک نگاه دورخ یک سیکه می باشند.به این خاطرکه هردودنبال جامعه ی خیالی آسمانی وزمینی می گردند که بشدت باعث ناکامی شان شده است.ازهمه مهم تراین که،دورخ یک سیکه خواندن مارکسیسم وکاتولیسیسم نبایدعده ی راعصبانی نماید.به این لحاظ که، بسیاری جنبه های آرمانی ادیان توحیدی رامارکس ودیگرپیشگامان کمونیسم به عاریت گرفته جنبه ی این جهانی به آن هابخشیده اند.بطورنمونه،همین که گرامشی،مارکسیست ایتالیایی عدالت راپدیده ی دست پخت پیامبران الهی گفته است وسنت اگوستین یزدان شناس وقدیس سده ی پنجم میلادی، جامعه ی بدون عدالت رابربری خوانده است،نشان ازهمسویی هردو، درعین جدائی انگاری شان دارد.درپیوند به دورخ یک سیکه بودن مارکسیسم وکاتولیسیسم،ازاین نگاه هم می توان استدلال کرد که کمونیسم درکشورهای کاتولیکی- ارتدوکسی مانند:روسیه،یوکرائین،پولند،یونان،اسپانیا،ایتالیا،و...توانست رونق پیدانماید؛امادرکشورهایی سرمایداریی پروتستان نتوانست ریشه بدواند.ازهمه خنده آوراین که،باغایب شدن رخ مارکسیستی سیکه درکشورهای بلاک کمونیستی ای پیشین،رخ کاتولیکی ای آن به میدان آمده است.
برخلاف،مارکسیسم انسانی شده ، قشنگ درامریکای لاتین،باکاتولیسیسم اصلاح شده زیرنام الهیات رهای بخش کنارآمد! ازاین رو،سال هاپیش درکشورآرجانتین،یک ملای مبارزِوابسته به الهیات رهای بخش گفته بود که:"اگربرای یک گرسنه نان میدهم،حکومت می گوید که کارِبسیارخوب کردی.اما، زمانی که می گویم چراناداروگرسنه شده است،کمونیستم می نامد."درسوی غیرملائی داستان،وقتی که هوگوچاویز،رئیس جمهورفقید وینزیویلا،درروزمیلاد مسیح در25ماه دیسامبر2006گفت که:"حضرت مسیح یک سوسیالیست بود"،همه گمانه زنی ها درهمسوئی مارکسیسم انسانی شده ومسیحیت اصلاح شده رابه واقعیت مبدل نمود.واین که،حضرت مسیح خودش گفته است که:"اگرشترازسوراخ سوزن بگذرد،سرمایداربه بهشت می رود"؛مهرتایید براین پرسمان گذاشت که مارکسیسم ومسیحیت،غلط انگاری های خود نسبت به یک دیگررابدورریخته باهم رفیق وهم سفرمی شوند.ازسوی دیگر،وقتی که مارکس می گوید که:"اگر17اصل مسیحیت ازیک کشیش/ ملا گرفته شود، خشمگین نمی شود که یک حصه ی مالش گرفته شود"، دال براین است که اوبه ملایان یا دین کاران حمله کرده است نه به دین.اینجااست که،مارکس وپاپ،هردوازلنینیسم واستالینیسم وحشی ومیراث بهره کشانه ی امپراتوریی مقدس روم فاصله گرفته به دواختیارِسوسیالیسم انسانی یابربریت ازنگاه رُزالوکزامبورک، باید اعتنانمایند.وتنها دراین حالت است که کمونیست های انسانی شده می توانند پاپ فرانسس راکه تازه علیه سرمایداری آن هم باتبعید نمودن یک کشیش یاملای زیراداره ی کلیسای خود آوازبلند نموده است،باخودهمراه نموده نقش سازنده ی درفردای بشریت بازی نمایند.وچنان نقشی سازنده ی،زمانی عملی خواهدشد که به این گفته ی مارکس که :"نگذارید یک گروه به خصوص بر اقتصاد دست بالاپیدانماید؛ واگرچنان شد،همه ی هستی تان راتغییرمیدهد"،توجه جدی شود.تجربه هم درسلطه ی حزب کمونیست براقتصاد کمونیستی که میلوان جیلاس،ازآن بنام"طبقه ی جدید"یاد کرد؛واکنون طبقه ی سرمایدارافزون خواه امریکایی که درقالب گروه چای،می خواهد براقتصادامریکا مسلط شود،درستی ای نظریادشده ی مارکس را تایید می کند.
حال که، کمونیسم ومارکسیسم انسانی شده والهیات رهای بخش درامریکای لاتین ودیگربخش های جهان مسیحی، درچهارچوب های یگانه یادوگانه درمبازه علیه طمع کاری سرمایداریی افسارگسیخته همسوشده اند؛وپاپ فرانسس،پاپ کنونی ورئیس دولت واتیکاهم درزمینه پیشگام شده است،پرسش بنیادی این است که اسلام ،عالمان ، بنیاد گرایان وحاکمانش چه باید بکنند تا دستکم به جوهردستورات دینی خود نزدیک شوند؟دررابطه به جوهردستورات دینی ای مسلمان هاهم درزیرِعنوانِ نوشته، ازقرآن این گونه یادآوری شد که:عدالت راتطبیق نمائید حتااگربزیان خود تان باشد؛وازسخن پیامبر هم بازتاب داده شد که، "بهترین مردم کسانی می باشند که به مردم مفید تمام شوند"! ازسوی دیگر،درقرآن، مهم ترین پرسمانی که به سیاست واقتصاد منوط می شود،عدالت وشورامی باشد که درتاریخ مسلمان هاریاکارانه توسط شاهان وشیخان ستمگرودغلکارنادیده گرفته شده ومی شوند.ازاین رو،ما درجامعه ی اسلامی دوگونه اسلام داریم:نخست،اسلام قرآنی- پیامبری که درباره ی آن تنها تا اندازه ی عالمان وعارفانِ بیرون حکومتی سخن گفته ومی گویند.دوم،اسلام تاریخی که ازآن،شاهان وشیخان فریب کارِقدرت خواه وپول پرست به نفع خود بهره برداری می کنند.بهره برداریی که همسوئی شیخان دانشگاه ازهرباحکومت های کودتایی دیروزوامروزمصر،رابطه ی مالی- سود جویانه ی شیخان عربستان باحکومت قبیلگی خانواده ی السعود ،رابطه ی مالی- توجیه گرانه ی ملایان قم باحکومت ستمگرولی فقیه، و... نماد آن می باشد.
باتوجه به تفاوت بنیادی میان اسلام قرآنی واسلام تاریخی که دومی وسیله ی نابودیی آزادی وعدالت وپس ماندگی مسلمان هاشده است وازاولی هم بنیاد گرایان به گونه ی دیگری بهره برداری می کنند،جریان نواندیش واصلاح طلب دینی دربرابراسلام تاریخی واسلام بنیاد گرایانه- تروریستی که غرب ومتحدانش درجهان اسلامی آن رااسلام سیاسی می نامند،برداشت وموضع خود را دارد.اگراقبال می گوید که:به آن دین وبه آن دانش چه نازی / به کف ناداده نان،جان ازبدن برد.یاشریعتی، می گوید که:دینی که بدرد دنیا نخورد، بدرد آخرت هم نخواهد خورد.واقعن به اسلام خشونت باربنیادگرایان واسلام تاریخی می تازند.اگرمهندس بازرگان می گوید که:دین درطول تاریخ وسیله ی دوشیدن خلق بوده است.درواقع،دوکارزیررامی کند:نخست،به اسلام تاریخی بویژه اسلام آخوندیی رایج درایران وعربستان می تازد.دوم،به موضع مارکس دراین باره که دین تریاک توده هامی باشد، نزدیک می شود.موضعی که بهترین نمادش بهره برداریی نادرست وتروریستی ازاسلام درپاکستان وافغانستان می باشد.بهرحال،هم انسانی شدن مارکسیسم وهم عدالت خواه شدن پاپ ودستگاه مذهبی- کلیسائی اش،رخدادهای خوشاندی می باشند که ازآینده روشن جامعه ی بشری حکایت می کند.اما،همسویی مارکسیسم وپاپ درصورتی که بانواندیشی عدالت خواه وآزادی طلب اسلامی همراه شود،دونتیجه ی زیرراباید انتظارکشید:نخست،کاهش تفاوت سطح زندگی میان شمال ثروتمند وجنوب پس مانده ونادارجهان.دوم،برآمدن جهان پرازعدل وداد یاتوازن بخش میان عدالت وآزادی.

Sunday, 20 October 2013

جوانان وانتخاباتِ ریاست جمهوری درافغانستان


ای کاش جوانان می دانستند وکهن سالان می توانستند!
ضرب المثل فرانسوی
ابراهیم ورسجی
28-7-1392
سال گذشته،جوانی درشهرمزار، نزد نویسنده آمده گفت که به نمایندگی" از انجمن جوانان بلخ سخن می گوید ومی خواهد مشوره دریافت نماید که درشرایط کنونی خود ودوستانش با این همه حزب های سیاسی بی شماری که ساخته وپرداخته شده اند،چگونه رفتارنمایند؟به سخن دیگر،به احزاب سیاسی ثبت نام شده در وزارت عدلیه / داد گستری بپیوندند یانه؟برایش وعده دادم که درزمینه یک مقاله زیرعنوان"جوانان وسیاست"نوشته تا اندازه ی توان به کمک یامشوره دهی تان می شتابم که چنان کردم.افزون برآن،یک مقاله ی دیگرزیرعنوانِ"درافغانستان،حزب وجبهه ی سیاسی مخالفِ حکومت وجود ندارد"، نوشته پخش کردم که مقاله ی اولی بیشترین خواننده را دروبلاک اینجانب"اندیشه" داشت.اگرکسانی مایل باشند،مقاله های نامبرده را بخوانند،دروبلاک نویسنده"اندیشه"،درماه سیپتامبر2012- سنبله1391،وماه اکتوبر- میزانِ همان سال می توانند آن ها رابه خوانش بگیرند.اکنون که به زمان برگزاریی انتخابات ریاست جمهوری نزدیک می شویم،بازشماری ازجوانان، این گونه پرسش نموده اند که با انتخابات ریاست جمهوری وکاندیداهای 27گانه ی رئیس جمهورشدن، چگونه رفتارنمایند؟ ازاین رو،نوشته ی کنونی خدمت جوانان پرسش گروجوانانی که مایل اند درزمینه اندیشه وپس ازآن تصمیم گیری نمایند،پیش کش می شود.
درافغانستان،واقعیت تلخ این است که سیاست کارانِ افغان دربی ارزش سازیی ارزش ها واندیشه هاهنرمندانِ چیره دستی می باشند.ازاین رو،موفقانه یاسرگشته به سراغ شاهی مشروطه،جمهوریت،سوسیالیسم،کمونیسم،ملی گرایی،جمهوریی دموکراتیک،خلافت یا دولت اسلامی،امارت اسلامی؛ واز12سال بدین سو، به سراغ دموکراسی لیبرال باشعار جمهوریی اسلامی- نام نهاد با اقتصاد بازارآزاد درزیرسایه ی نیروهای نظامی غرب / ناتو،رفته اند،تاازآن هابخوبی ارزش زدایی نمایند.تاجای که بدستاوردهامنوط می شود،همگان می دانند که غیرازویرانی،مصیبت،تروریسم،چند دستگی قومی- قبیلگی، نتیجه ی دیگری فراچنگ مردم افغانستان نشده است.ازاین سبب،دوپرسش زیرخود نمایی می کند:نخست،کمبودی در ایدئولوژی ها وشیوه های حکومت داریی وابسته به آن هامی باشد،یاناتوانی کاربران افغان درکاربرد اندیشه ها وسیستم ها.دوم،چه باید کرد تاهم ازارزش زدایی ارزش ها جلوگیری شود؛ وهمچنان، ازاندیشه ها وسیستم های یاد شده دربسترفرهنگی- مذهبی- اجتماعی- سیاسی افغانستان بهره برداری درست صورت بگیرد.اینجا است که مسئولیت فرهنگیان، روشنفکران وجوانانِ آگاه برجسته ترمی شود.
تاجائی که به اندیشه ها وارزش های نامبرده وسامانه های پیوسته به آن ها پیوند پیدا می کند، به صراحت می توان گفت که هرکدام ازاندیشه ها وسامانه های منوط به آن هاهنوزهم سخنی وپیامی برای گفتن دارند؛ به شرطی که، به گونه ی دیروز،امروزوفردای افغانستان بالای آن ها تجارت سیاسی- مالی صورت نگیرد.بطورنمونه،ازسوسیالیسم وکمونیسم تنهابه حیث مکتب های اقتصادی می توان بهره برداری کرد،وازناسیونالیسم منهای نژاد پرستی وتبعیض های قومی- فرهنگی – زبانی می توان بهره گرفت.دراین میان،باید دقت نمود که ارزشمند ترین پدیده ی جهان کنونی، لیبرالیسم / آزادی باوری می باشد که بدون آن پذیرش وناپذیرش هرارزش واندیشه ی دیگری بی پایه وخام می باشد.ازاین لحاظ که،انسانِ آزاد است که می تواند تصمیم بگیرد که کدام اندیشه رامی پذیرد وازپذیرش کدام یک خود داری می کند؛پس،لیبرالیسم / آزادی باوری ارزشمندیی ویژه ی خود راپیدا می کند.به سخن دیگر،استبدادهستی ای مادی وفرهنگی ای مسلمان ها راتباه کرده است وتنها ازطریق لیبرالیسم که سازنده ی انسان آگاه وآزاد می باشد،می توان به سوی حکومت قانونمند ومحدود / کرانمند، گام برداشت.وتنها، بادست یابی به چنان حکومتی است که می توان به سوی جهان نوگام برداشت.
بهرحال،چون بسترتاریخی- فرهنگی ما دینی – افغانی می باشد؛باید نهایت دقت رابکارببریم تاباعث تکرارتجربه های شکست خورده نشویم.با این که، بسیاری اندیشه ها وارزش های برخاسته ازآن ها دربسترفرهنگی- اجتماعی ای افغانستان بازدهی نداشتند؛نباید این پرسمان سبب شود که ازاندیشه ها وسامانه های حتاشکست خورده بهره برداری نکنیم.بطورنمونه،درجهان وافغانستان،اقتصاد کمونیستی واقتصاد بازار،شکست خورده اند؛اماشکست شان، نتوانسته است که پیروانشان را ناامید وباعث شود که کاملن ازآن ها دست بردارند.مثلن،اداره ی اقتصاد چه توسط دولت وچه توسط بخش خصوصی، به حیث پرسمان مورد بحث درعلم های سیاست واقتصاد،برای همیش باقی خواهد ماند.امادرباره ی دین،نباید غفلت کرد که نه تنها دین اسلام،بلکه دیگردین های آسمانی وزمینی،همواره مورد تاخت وتاز وبهره برداریی سیاسی شاه وشیخ قرارگرفته ورنج ها وغم های بی پایانی رابرشانه ی دین داران بارکرده است.ازاین رو،لازم است که بااحترام وباوربه دین یا دین ها، به نقد دین داریی دین داران پرداخته شود.زیراکه، نقد دین داریی دین داران به ماکمک می کند که حد اقل ازدغلکاری های شاه وشیخ کاسته دروازه ی به سوی جها نوبروی خود بازنمائیم.
پیشترازلیبرالیسم / آزادی باوری یاد کرده شد،این مکتب فکری- سیاسی درمقایسه بادیگرمکتب های فکری- سیاسی، بیشترین فایده رابه خانواده ی انسانی رسانیده است.بطورنمونه، دردرازنا وفراخنای تاریخ،استبداد سیاسی-مذهبی- نظامی،خطرهای بزرگ مادی- علمی- فرهنگی واخلاقی راتحویل جامعه ی بشری داده است.اگردرغرب،پیشرفت اقتصادی- فرهنگی- فنی- علمی وبدنبال آن پیشرفت سیاسی دیده می شود؛ وبرخلاف،درشرق پس ماندگی ای مادی- فرهنگی - اخلاقی بیداد می کند،علت آن را باید دراستبداد تمامیت خواه وگذشته گرای شرقی جویاشد.به سخن دیگر،درغرب مدرن که یک ونیم هزارسال پس ازدولت- شهر- دموکراتیک یونان،دموکراسی مدرن برای خود جای پیدانمود،نخستین دستاورد آن حق رائی دهی برای سرمایداران بود نه بی سرمایه ها.دموکراسی ورائی دهی که تاکنون دموکراسی امریکای تااندازه ی زیادی ازآن رنج می کشد.درواقع،درادامه ی چنان رنج کشی های بود که لیبرالیسم/آزادی باوری ازحق رائی دهی برای همه دفاع کرد که اکنون شاهدآن می باشیم وسوسیالیسم بویژه کمونیسم ، بدفاع ازحقوق طبقه ی کارگربرخاست که بی دستاورد یاکم دستاورد حتابرای کارگران ازآب برآمد ومیدان راناامیدانه به سود رقیب ترک کرد.
بدبختانه،سوسیالیسم وکمونیسم بنام دفاع دروغین ازطبقه ی کار،منافع نخبه گان ایدئولوژیکی- حزبی را درزیرسایه ی دیکتاتوریی حزبی باشعارطبقه ی کارگرتامین کرد وفروپاشید ودموکراسی هم بشدت زیرفشارسرمایداری رنج می کشد که نماد برجسته ی آن امریکا، درزیرفشارسرمایداری وبنیاد گرایی مسیحی- یهودی می باشد.ازاین رو،به صراحت می توان ابرازنمود که دموکراسی اصلی،حق رائی همگانی،حکومت قانون،انتخابات آزاد،کثرت گرای سیاسی- فکری و... تا اندازه ی زیادی دستاورد لیبرالیسم/آزادی باوری می باشند.اگردرکشورهای اسلامی، بویژه کشورهای عربی،استبداد تمامیت خواه وگذشته گرا بیداد می کند وتازه شبکه های نوین اجتماعی مانند:فسبک،تویتر،وب سایت ،تلفون های همراهِ پیام فرستنده وپیام گیرنده و...برای مردم آزادی وبرای حکومت گران قانون مندی راتبلیغ می کنند؛ ونسل نوِعرب،چندین زمام دارمستبد، بی منطق وستمگرراروانه ی تاریخ کرده است،برمی گردد به انقلاب رسانه ی زاده ی فن آوریی آگاهی بخش که ملت ها بویژه جوانان رابه میدان آورده است تاخواستارآزادی،عزت نفس،کارواحترام به خود به حیث عضومحترمِ خانواده ی انسانی شوند.
درحالیکه جوانان عرب بابهارعربی نیمه کاره ی خود،چندین زمام دارخود سرِقانون گریزرابه بایگانی تاریخ سپرده وپایه ی حکومت داریی بدوی- توحش باردیگر مستبدان را لرزان ترکرده اند؛درافغانستان،بخاطرهواوزمینِ داغِ جنگ نام نهاد علیه تروریسم ودموکراسی نمائی زیرسایه ی آن،سه کارزیرصورت گرفت که بیشترازهرقشری دیگری جوانان را زیانمند ساخت:نخست،بنام تکنوکرات های باصطلاح اداره سازودرواقع ناآگاه ازساخت وچرخانیدن اداره ی عامه ی سنتی،درراستای نیاز مبارزانِ فرامرزیی جنگ علیه تروریسم،افرادِ فرتوت وتاریخ تیرشده ی افغانی وغیرافغانی ای بدرد بخوربرای شبکه های زیرزمینی بیرونی ها وبدرد ناخوربرای افغان ها،باپرداخت تنخواه های دالریی ماهوارچندین برابرباتنخواه کارمندان افغانی ازبیرون وارد و بکارگرفته شدند.دوم،بازهم حسب نیازمبارزانِ جنگ علیه تروریسم،تفنگ بدستان غارتگروبی فرهنگ،نهاد کاران چپاولگرغیردولتی درکنارتکنوکرات های نادان نامبرده، بالاکشیده شدند.سوم،بنام دموکراسی،آزادیی رسانه ها وحقوق بشر،طبقه ی جوان را ذهنن مصروف کردند که گویا درکشورشان فصل نوآغازشده است.فصلی که به حالت سده های میانه ی- قبیلگی افغانستان پایان داده ومدرنیسم/ نوسازی رابه ارمغان می آورد.چون،ازهمان آغاز،بجای رفع دشواری های مردم ما،دستاورد کشورهای بیرونی درمبارزه علیه تروریسم درمیان بود؛ازاین رو، دوکارزیرجامه کاری به تن کرده نتوانست:نخست، دولت سازی وبه ادامه ی آن، بازسازیی اقتصادی صورت نگرفت.دوم،بخاطرشکست دولت سازی وبازسازیی اقتصادی، قناعت مردم طوری که لازم بود بدست نه آمد.روشن است که درشکست دولت سازی وبازسازیی اقتصادی ونارضایتی ای مردم،تروریسم بازگشت می کند که کرد.بازگشتی که ناخشنودیی مردم ازحکومت داریی درمانده وفاسد،بخش های ازنسل جون افغانستان رابه مواد خام ارزان قیمتِ مورد بهره برداریی تروریستان تبدیل نمود.
اکنون که، هم مبارزه علیه تروریسم شکست خورده وهم دولت سازی وپیوسته به آن بازسازیی اقتصادی درخورنیازفوریی مردم افغانستان صورت نگرفته است،این پرسش، پاسخ می خواهد که افغان ها بویژ طبقه ی جوان این کشورچه باید بکنند؟پاسخِ پرسش یاد شده را بدوگونه ی زیرمی توان پیش کش نمود:نخست،به گونه ی کارفکری- فرهنگی با دستاورد بلند مدت که زمان گیروکارفرهنگیان بویژه روشنفکران می باشد.دوم،پاسخ امروزین که پیوند با انتخابات ریاست جمهوری سال آینده دارد وبه موضوع نوشته درپیوند می باشد.بهرصورت،پاسخ مناسب باشرایط بلند مدت رابه نوشته ی دیگرسپرده به پاسخِ پرسشِ درپیوند به نقش جوانان درانتخابات پیشِ رو،پرداخته می شود.درافغانستان،همه ی آگاهان، بویژه جوانان می دانند که 70درصد مردم بیکارمی باشند ودرمیان بیکاران هم شماربیشترراجوانانِ بادرجه ی تعلیمِ بالا،درمیانی وزیرین تشکیل میدهند.جوانانی هم بیکارند وهم پول پرداخت ازدواج خود راندارند.ازاین رو،درروزهای گذشته،همراه باتظاهرات دختران جوان، عکس هاوشعارهای توسط دختران جوانِ منتظرشوهرپیداکردن به فسبک آمد که درآن ها ازهمسالان خود خواسته بودند که"ای جوانان فسبکی،ماشوهرمی خواهیم"! خواستی که هم معقول می باشد وهم دشواریی جوانان افغانستان رابازتاب می دهد.ازسوی دیگر،افزون برشوهرخواهی دختران وزنان جوان بی شوهر،سازمان ملل وچندنهادفرامرزی دراخیرسال2012،وضع بهره برداری ازانترنت را درافغانستان بررسی کرده بودند که حکایت ازاین داشت که"درسال2012،بیشترین کاربران انترنت بهره برداریی سیکسی وکمترین شان بهره برداریی فنی-علمی کرده اند.پرسمانی؛ درواقع، ازمحرومیت های عمیق جنسی بخاطرفقروبیکاری درمیان جوانان حکایت می کند.
ازآنجاکه، درافغانستان، جامعه ی مدنی وطبقه ی درمیانی بوجود نیامده است که درعرصه ی اقتصاد وکارآفرینی بادولت رقابت ومشکل بیکاران راکاهش دهد،روشن است که وظیفه ی دولت هم بسیارشده است وهم دشوار.بسیارازاین نگاه که، تمامیت خواهانه همه چیزرا بدست خود گرفته وقانون اساسی ای دست ساخت مبارزان فرامرزیی جنگ علیه تروریسم هم احمقانه یاخودغرضانه کمرآن رابسته است؛ ودشوارازاین نگاه که، درعصرکنونی،دولت نمی تواندهمه کارها رابه تنهایی به پیش ببرد.درکشورهای دیگری هم که دولت ها بدون رقیب وتمامیت خواهانه همه کا رها راباحذف نقش مردم بویژه جامعه ی مدنی وبخش خصوصی به پیش برده اند ومی برند،دیروزبه گونه ی کمونیسم روسی فروپاشیده اند؛ وامروز،مانند،افغانستان،عراق،صومالی ،لیبی وسوریه، گرفتارتروریسم وآشوب شده، یامانند:مصر،زیمبابویه،کوریای شمالی،کوبا،ایران و...بدون این که شکم مردم را سیرنمایند،دهن آن هابسته اند.استبداد تمامیت خواه وسرکوب گری که بابرآمدن انقلاب درفن آوریی رسانه ی وشکستن سانسوروبالارفتن توقعات مردم وخیزش های گرسنگان وآزادی خواهان علیه زورمداران وپول داران،موجودیت وکارکردش زیرپرسش رفته است.
اکنون که چنان شده است ودرهمه خیزش های مردمی هم جوانان پیش گام می باشند،جوانان افغانستان باید دررابطه به انتخابات ریاست جمهوریی پیشِ رو،دستکم به کارهای زیر دست بزنند:نخست،دقت نمایند که درمیدان سیاست انتخاباتی افغانستان، پرسمان مقایسه میان خوب وبد، حتامیان بد وبد ترهم درمیان نیست،بلکه انتخاب میان بد ترین وبدتردرمیان می باشد.ازاین رو،میان بدترین وبد ترباید بد تررابرپایه ی این مقوله ی رایج دراصول فقه،یعنی"اخف ضررین"یاگزینش ناچاریی ضررخفیف دربرابرضرربزرگ، به گونه ی برگزینند که درصورت غلبه بربد ترین،کشوررابه سوی بد وبدین ترتیب به سوی خوب شدن رهبری نماید.دراین صورت،روند مبتذل دموکراتیک نما که پس ازاداره ی زمین سوخته ی طالبان راه اندازی شده است،به سوی روند واقعن دموکراتیک به پیش می رود.دوم،جوانان نباید غفلت ورزند که کمک یارائی دادن به بدتردربرابربدترین درانتخابات،نباید بدون قید وشرط باشد.به سخن دیگر،باید قید وشرط های عملی وواقع بینانه به طرف بدترپیش کش کرده شود.قید وشرط های که تهیه وپیش کش کردنِ آن هابه طبقه ی جوان کشورمنوط است نه نویسنده.دراین بخش،شایان یاد آوری است که، درپیوند میان انتخاب بدترین وبدترکه درمقاله ی نویسنده زیرعنوان"داشتن عقل معاش،انتخابات وبیرون کردن کشورازبحران"،یادآوری شده بود؛آقای عالم افتخارباکژفهی یاازروی گرایش گروهی، انتقادی کرده است که به موضوع چسپ پیدانمی کند.ونویسنده پاسخ برچسپ های ناچسپ افتخاررا درنوشته ی زیرعنوان"روشنفکران وانتخابات"خواهد داد.بهرصورت،اگردربازیی انتخاباتی افغانستان،آقای افتخار کاندید خوبی را سراغ دارد،معرفی نماید تانویسنده ازتاکید برانتخاب میان بدترین وبدترخود داری وبه تایید او بپردازد.اگرندارد،این گمانه زنی فربه می شود که گوشه ی چشمی به عقل معاش داران کاندید درانتخابات ریاست جمهوری دارد.بهرحال،حکومت کرزی باشیوه ی بدترین حکومت داری سبب چنان تجاوزبی رحمانه ی به حقوق اجتماعی- اقتصادیی مردم افغانستان شده است که ازحمله ی چنگیزتااداره ی طالبان نشده بود.افزون برتجاوز بی شرمانه ی آنچنانی،تنهاامریکا85میلیارد دلاردرجهت بازسازیی افغانستان واریزنموده است وازبازسازی هم همه میدانندکه چه شده است؟ پرسمانی توسط کمیسیون مربوطه ی مجلس نمایندگان زیرنام سیگارزیرغوراست که این پول کلان چگونه هزینه شده است؟ روشن است که مبلغ یادشده اغلبن توسط حکومتی ها حیف ومیل وبخش های ازآن به بیرون بویژه دوبی برده وذخیره یاسرمایه گذاری شده است.چون کاندیدان کنونی ریاست جمهوری همه درتجاوزوحیف ومیل آنچنانی یاشریک اند یا درزمینه مهرخاموشی برلب زده اند؛ازاین رو،نویسنده پرسمان انتخاب میان بدترین وبدترراپیش کش نموده است.بازهم به آقای افتخارعرض می شود که توجه نماید که پارلمان کمیسیون بررسی ای ملکیت های دولتی- شخصی ای غصب شده راتوظیف کرده بود تادرزمینه بررسی ونام غاصبان را آشکارنماید.رئیس کمیسیون سه روزپیش گفته است که، حکومت بخاطرحضورغاصبان زورمند درحلقه ی بالایی اش، اجازه ی افشای نام غاصبان بزرگ حکومتی را نداد.پس ازآن، کمیسیون نام غاصبان ناتوانتررا افشانمود.ازاین رو،نویسنده درفسبک خود یادآورشد که" زورکمیسیون به کفتارنمی رسد،حق دارد که خرگوش رامتهم نماید"!
بهرحال،ازاین که درافغانستان،هم غاصبان ملکیت های دولتی ،مافیای مواد مخدرونهاد کاران غیردولتی، براقتصاد وسیاست ما فرمان می رانند وهم بدترین حکومت داری ،بازگشت تروریسم رارقم زده است.حکومت داریی که بیکاری بیش ازاندازه ی مردم بویژه جوانا زاده ی آن می باشد.ازجانب دیگر،جوانان متمایل به اخوان ، نوگرایی دینی ی رایج درترکیه وحزب تحریروچند گرایش بی سروپای دیگرفراوان یافت می شوند وبرخی ازآن ها،گناه سرنگونی حکومت مرسی توسط نظامیان رابه کمبودی ها وناتوانی هایی دموکراسی پیوند می زنند.ازاین رو،نویسنده لازم می داند که دردوپرسمان زیربه جوانان هم وطن مشوره ی دوستانه بدهد:نخست این که،حکومت منتخب مرسی رانظامی هاطی یک کودتای نظامی ای مورد سرزنش اکثریت کشورهای جهان سرنگون کرده اند که ربطی به کمبودی هایی دموکراسی ندارد.نظامی های کود تاچی که درهمه کشورهای مسلمان ونامسلمان ،دشمنی خود را با دموکراسی وآزادی نشان داده اند! دوم این که،ازرخدادهای مصربیاموزند که چگونه اشتباهات اخوان / برا دران ومخالفانِ کهنه سال وجوان سال تظاهرات چی شان، دموکراسی راقربانی ای نظامی گری را کرد؟
زمانی که پرسمان آموختن ازرخدادهای مصربه میان می آید،هدف نویسنده این است که ،طبقه ی جوان افغانستان نباید اشتباهات جوانان مصری را تکرارنماید.بطورنمونه،جوانان مصری بابهره برداری ازوسیله های نوین ارتباط همگانی، مانند:فسبک،تویتر،ویب سایت،وبلاک،تلفون همراهِ پیام گیروپیام رسان،اکثریت مردم مصری را به میدان تحریر/ آزادیی قاهره کشانیده،علیه حکومت مستبد وستمگرحسنی مبارک درجهت خواست برحق خود،یعنی،آزادی،کرامت انسانی،کار،تحقق عدالت اجتماعی وازهمه بارزتر،حق تعیین سرنوشت مردم توسط خودشان،بطورهمگانی شعار وحکومت نظامی- فاسد- امنیتی- طبقاتی را سرنگون کردند.روشن است که، درهرخیزش همگانی، تنهاتعویض چهره ها وشخصیت ها درمیان نمی باشد،بلکه تغییرساختارقدرت است که به خیزش ها وانقلاب ها معنامی بخشد.ازبدرخدادها،درمصررئیس جمهورِمخالف خواسته های مشروع مردم رفت وساختارقدرت درجهت منافع ارتش وبروکراسی کهنه- ضد مردمی بکارخود ادامه داد.ساختارفرسوده- ضدمردمی ای که اخوان ومخالفان میدان تحریری-تظاهرات چی شان بخاطرناپختگی ای سیاسی تاوان آن رامیدهند.درواقع،کنارگذاشتن نفراول کشوروبدام دسیسه گریی شورای عالی نظامی مدافع حکومت مبارک افتادن،نشان داد که ضرب المثل فرانسوی زیر"کاش پیران می توانستند وکاش جوانان می دانستند"! ارزشمندیی خود را دربهارنیمه کاری مصرنشان داد.به سخن دیگر،ناتوانی کهنه سالان وندانستن جوانان مصری،بهارمصرراپیش ازرسیدن به تابستان به خزان مبدل نمود.
دراین راستا،درحالی که نفراول رفته بود وارتش وبروکراسی به همه چیزکشورتسلط داشتند،کشمکش میان جوانان وابسته به جنبش اخوان المسلمون / برا دران مسلمان وجوانانِ غیراخوانی، ولیبرال- سکولارهای مخالف دموکراسی ونهضت اخوان، سربلند کرد.تحفه ی که، درآن شرایط، ارتش آن را ازخدا می خواست؛ ورسانه های غربی-عربی بویژه ارتجاع نفتی- شیخی- قبیلگی عرب،این گونه تبلیغ رابراه انداختند که اخوانی ها درخیزش میدان تحریر/آزادی نقشی نداشتند ونباید ازمزایائی انقلاب بهره مند شوند.نویسنده که ازآغازگردهمایی میدان آزادی،تحولات مصرراپی گیری وسه مقاله درزمینه نوشته بود،بی طرفانه می تواند بگوید که شاخه ی جوانان اخوان درکناردیگرجوانان مصری درمیدان تحریرپیشگام وگه گاهی ازبزرگان خود انتقاد هم می کردند که محافظه کاری می کنند.دربرابرخواست شاخه ی جوانان،نظربزرگان اخوان این بود که برای این که به حکومت گران بهانه ی خشونت وسرکوب بیشترندهند،ازملاحظه کاری کارگرفته می شود.بهرحال،درخیزش25ژانویه2011تا11فوریه که رئیس جمهورمبارک راواداربه کناره گیری کرد،همه گرایش های فکری- سیاسی ای مصری به شمول اخوان درمیدان تحریر/آزادی حضورداشتند؛ وشیخ یوسف قرضاوی،یکی ازرهبران اخوان، درمیدان تحریر،درخطبه ی نمازجمعه، ازشیخ ازهرخواست که حکومت رامحکوم وازحقوق مردم دفاع نماید.ازهمه جالبتراین که،روزی که حکومت مبارک، با اسپ- شتر- الاغ سواران چماق- تفنگ بدست وسنگ بدستان بالای بام خانه ها،به مبارزان میدان تحریرهجوم آورد،خبرنگارسی اِن اِن ودیگرخبرنگاران غربی ازشیخ قرضاوی پرسیدند که چه شد؟ شیخ درپاسخ آن هاگفت که "چوپان گرگ شد"! ازاین رو،استدلال گردانند گان رسانه های غربی وعربی- شیخی- نفتی مبنی براین که نهضت اخوان درخیزش میدان تحریر/آزادی حضورنداشت،پرازتعصب وگروه گرایانه می باشد.
باتوجه به آنچه گفته شد،به صراحت می توان گفت که ناچیزنشان دادن نقش اخوان درخیزش میدان تحریر،دوهدف زیررا دنبال می کرد:نخست،دامن زدن به اختلافات میان اخوان ودیگرمبارزان میدان آزادی درجهت دست نخورده ماندن ساختارحکومت قبلی.پرسمانی که خواست شورای نظامی ومنابع عربی-اسرائیلی وبرخی منابع غربی بود.دوم،تشدید نزاع میان جوانانِ اخوانی و غیراخوانی ای کنشگردرمیدان تحریروهمچنان تبدیل رقابت بدشمنی میان لیبرال- سکولار- ملی گراهای فاقدپایگاه مردمی ونهضت اخوان، تا ساختارقدرت دست نخورده بماند.ازپیش روشن بود که، نگهداریی ساختارقبلی،تنهاوسیله ی ادامه ی سلطه ی بیگانگان برمصرمی باشد؛سیاستی که درجهت برآوردن آن باید دوکارزیرصورت می گرفت:نخست،دامن زدن به اختلاف میان مذهبی ها وغیرمذهبی های خواهان تغییردموکراتیک درمصر.دوم، درصورت گسترش دشمنی و کشمکش میان مبارزان میدان تحریر،بویژه جوانان اخوان وغیراخوان،ازلیبرال- سکولار- ملی گرایان بدون پشتوانه ی مردمی درجهت تغییرساختاروراندن نظامی هاازمیدان سیاست، کاری چندانی ساخته نیست.ازاین رو، تنها اخوان رقیب ارتش شناخته شد که باید مهارشود.دراین راستا،تظاهرات سکولار- لیبرال- ملی گرایان دموکراسی گریزوجوانان غیراخوانی علیه حکومت محمد مرسی،رئیس جمهورمنتخب مردم وازنظرسازمانی وابسته به اخوان،در30جون،سالگرد ریاست جمهوریی اووخواستن ازوزیردفاع که ازطریق کودتای دموکراتیک،رئیس جمهوردستاورد دموکراسی راسرنگون نماید.کاری که در3جولای، ارتش کرد که نتیجه ی آن، نابودیی دموکراسی،آزادی وسانسوروحشت باررسانه های دیداری وشنیداری می باشد.بسیارشرم آوراست که مخالفان مرسی وبرخی غربی هاکودتای نظامی های مصری رادموکراتیک نامیدند! کودتای که ازپیش برایش زمینه سازی شده بود؛درواقع، دموکراسی رانابود، اخوان ازقدرت برکنار،مصرراگرفتاربحران،کشتار،خشونت،و لیبرال- سکولار- ملی گرایانِ دموکراسی ستیزوجوانان احساساتی- شعاریی میدان تحریر رامسخره نمود.

Thursday, 17 October 2013

دروغ جهاد نکاح

jehade nekah

درحالی‌که برخی رسانه‌های عربی شادمانه این حکایت را روایت می‌کردند، رسانه‌های فرانسوی از جمله روزنامه «لوموند» و «کانال ۲۴» تلویزیون فرانسه دروغ بودن جهاد نکاح را افشا نمودند.

بالاخره ثابت شد که داستان جهاد نکاح دروغی بیش نیست و توسط مکاران سازمان اطلاعات سوریه برای تخریب وجهه گروه‌های مخالف رژیم ساخته و پرداخته شده است. بوق‌های تبلیغاتی رژیم نیز به ترویج این مقوله پرداختند و گمان می‌کنم تا حدودی موفق شدند به اعتبار نیروهای ملی در حال مبارزه و دفاع از کرامت ملت سوریه ضربه بزنند. در تبلیغ این ایده‌ی شیطانی، بسیاری از دشمنان جریان اسلامی خارج از سوریه نیز مشارکت نمودند؛ به‌عنوان مثال در مصر و تونس دقیقا همین اتهام علیه اسلامگرایان به کار برده شد. نه تنها نوشته‌های جریان غیراسلامی در جهان عرب، بلکه تمام هم و غم اپوزیسیون سوریه نیز به این امر اختصاص یافت، تا آنجا که اعتبار و جلالت جهاد مورد اهانت قرار گرفت و همه از این زاویه به آن نگاه ‌می‌کردند؛ گویی جهاد، پوشش و دستاویزی برای ارتکاب فحشا و ترویج آن می‌باشد.
درحالی‌که برخی رسانه‌های عربی شادمانه این حکایت را روایت می‌کردند، رسانه‌های فرانسوی از جمله روزنامه «لوموند» و «کانال ۲۴» تلویزیون فرانسه دروغ بودن جهاد نکاح را افشا نمودند.

لوموند در اول ماه اکتبر جاری طی گزارشی اعلام کرد که جهاد نکاح در سوریه، وجود خارجی ندارد و رسانه‌های رژیم در راستای هجوم به انقلابیون، که رژیم به قصد انکار ملی‌بودن‌شان، آنها را بیگانه یا وابسته به بیگانگان می‌داند، این ایده را اختراع کرده‌اند.بنا به گزارش لوموند این توطئه برای اولین بار در اواخر سال ۲۰۱۲ توسط یکی از شبکه‌ جدیدالتاسیس المیادین حامی رژیم دمشق در لبنان مطرح، و به سرعت توسط منبرهای رسانه‌ای حامی بشار اسد نسخه‌برداری و منتشر شد. هدف اصلی از این دروغ تخریب وجهه اپوزیسیون سوریه بود، اما افکار عمومی جهان عرب را نیز شامل این توهین کرد. برای این‌که مصداق و سندی برای آن بتراشند فتوایی در این زمینه به یکی داعیان معروف دینی اهل سعودی یعنی شیخ محمد العریفی منتسب کردند. انکار سریع این موضوع توسط العریفی، باعث شد تا این بار فتوا را به منبع ناشناخته‌ دیگری، که اثبات آن آسان نیست، نسبت دهند.
این روزنامه فرانسوی می‌افزاید مسأله جهادنکاح،دارای خاصیتی هیجان‌انگیز و مورد علاقه‌ی رسانه‌هاست، به‌همین خاطر نشریات و برنامه‌های تلویزیونی به‌صورت گسترده به آن پرداختند، بدون این‌که فتوایی در تجویز آن وجود داشته باشد. گزارش اشاره می‌کند که تمام گروه‌های اپوزیسیون سوریه از ائتلاف ملی سوریه گرفته تا جیش الحر (ارتش آزادی‌بخش) و جبهه النصره این ایده را انکار نموده و با قاطعیت گفته‌اند چنین چیزی در میان انقلابیون وجود ندارد.
لوموند به سخنان لطفی بن جدو، وزیر کشور تونس اشاره می‌کند که گفته بود تعداد از زنان تونسی برای شرکت در چنین جهادی به سوریه رفته‌اند، اما هیچ آمار و ارقامی ارائه نکرد، همان‌طور که پیش و پس از آغاز ماجرا، هیچ مدرکی دال بر وجود فتوای یک عالم تونسی در این زمینه وجود نداشته است تا این خبر را تایید کند.
«کانال ۲۴» تلویزیون فرانسه نیز دقیقا به همین نتیجه رسیده و گفته وزیر کشور تونس در مخالفت با جنبش النهضه (حزب حاکم به رهبری الغنوشی) به چنین موضوعی دامن زده است. این کانال می‌گوید با منابع مطمئن مرتبط با اپوزیسیون سوریه تماس گرفته است و همه گرو‌ها داستان را از اساس انکار کرده و آن را به اطلاعات سوریه نسبت دادند. بنا به گزارش کانل ۲۴ فرانسه السیدأنورمالک،یکی از ناظران و نمایندگان اتحادیه عرب اعزامی به سوریه نیز داستان جهاد نکاح را ساخته و پرداخته اطلاعات سوریه دانسته است. در گزارش این شبکه به دو نکته مهم اشاره شده است:یک؛تصاویر منتسب به دختران تونسی قلابی و مربوط به دختران چچنی در زمان درگیری با نیروهای روسیه است. دو؛ میلکه جباری یکی از کارکنان شبکه «المیادین» لبنان نزدیک به رژیم سوریه از شغل خود استعفا داده است، زیرا مجبور شده بود در ساخت و پخش برنامه‌ی جهاد نکاح از شبکه المیادین شرکت داشته باشد.
جوخه‌ی قتل سوریه فقط آن‌هایی نیستند که بر سر مخالفین آتش می‌ریزند و آنها را خاکستر می‌کنند، بلکه اقدامات دیگری نیز در فضای رسانه‌ای انجام می‌شود و با تیرهای پلید و مسموم مانند داستان جهاد نکاح مخالفان را ترور شخصیت و آنان را نیست و نابود می‌کنند. باید اعتراف کرد که جوخه‌ی مرگ رسانه‌ها قوی‌تر و گسترده‌تر است، نه فقط از این لحاظ که بینندگان تلویزیون بیش از خوانندگان کتاب و روزنامه‌اند، بلکه به‌خاطر اینکه این گروه علاوه بر داخل سوریه در سراسر جهان عرب نیز حضور دارند. به این کارها می‌پردازند، درحالی‌که خوب می‌دانند که رسانه‌ها امروزه جزیی از سلاح کشتار جمعی شده‌اند که وجدان انسان‌ها را فاسد می‌کند، روح و احساس آنها را می‌کشد و از انسانیت تهی‌شان می‌کند حتی اگر به ظاهر زنده باشند.
منبع: روزنامه الشروق مصر

http://shorouknews.com/columns/view.aspx?cdate=07102013&id=f186fd37-88ed-

4f97-96fd-9d97cc87abaf

سایت ملی – مذهبی محلی برای بیان دیدگاه های گوناگون است.

Friday, 11 October 2013

جنگ میان سرمایداری ودموکراسی،حکومت امریکارادرتنگناقرارداده است


ابراهیم ورسجی
19-7-1392
یازده روزپیش،کشمکش میان گروه چای،نماینده ی تند روسرمایداری امریکایی که برحزب جمهوری خواه ومجلس نمایندگان مسلط می باشد وحکومت بارک اوباما؛بخاطراختلاف درموضوعاتِ پیوسته به بود جه، هزینه وچگونگی هزینه ی بودجه وبلندبردن سقف بدهکاری،چندین نهاد دولتی را ازکارانداخت وباعث شد که رئیس جمهورامریکا درگردهمایی سران آسیا-اقیانویسه دربالی دراندونیزی شرکت کرده نتواند.درواقع،ازکارانداختن نهادهای دولتی توسط دسته ی راست تندروکه به نمایندگی ازحزب جمهوری خواه،درکنگره دست بالادارد وبه نفع سرمایداران علیه حکومت گردن کلفتی می کند،این پرسش رابرای بسیاری ازجمله نویسنده برجسته ساخت که دموکراسی وسرمایداری تاچه اندازه ی می توانند باهم کارنمایند؟چون درگذشته،کمونیست ها وسوسیالیست ها، دموکراسی غربی را بنام ایدئولوژیی بورژوازی/سرمایداری سرزنش وتنها ایدئولوژیی خود راتمثیل کننده ی دموکراسی خلقی وترجمان خواسته های مردم، بویژه کارگران،زحمت کشان ودهقانان جازده بودند،نویسنده وبسیاری نویسندگان وفرهنگیان جهان سوم چنان دریافته بودیم که درمیان کشمکش کمونیسم وسرمایداری؛مردمان کشورهای پس مانده سرگیجه شده اند که"کی راست می گوید وکی دروغ وکی ازبخش های ازحقیقت نمایندگی می کند؟"
درزمینه،واقعیت تلخ این است که، درجریان جنگ سرد وادعای امریکا ومتحداننش برپا یه ی این منطق که کمونیسم برابربادیکتاتوری وسرمایداری برابربا آزادی ودموکراسی می باشد؛ماجهان سومی هادرسطح ملی وبین المللی بدوکمپ بخش شدیم:نخست،کمپ حکومت گران که ازغرب وکمونیسم درجهت ادامه ی زمام داریی خود کمک می گرفتند.دوم،روشنفکران وفرهنگیان وسازمان های سیاسی- مذهبی که درجهت آزادی،عدالت وتوسعه ی اجتماعی-اقتصادی کشورهای خود مبارزه می کردند.درجریان چنان نبردی بود که بخش بزرگ جوانان جهان سومی،بخاطرعدالت خواهی دروغین کمونیسم روسی،به کمپ کمونیسم گرایش پیداکردند.ازسوی دیگر،کمونیسم، سرمایداری رامجسمه ی شرارت واستثمار-استعمار؛وبرعکس،سرمایداری،کمونیسم رامجسمه ی برده داریی نو ودیکتاتوری ودردوره ی حکومت ریگان،امپرتوریی شیطان جازده بود.ازهمه مهم تراین که،نظام سرمایداری ازترس تبلیغات کمونیسم،دربیرون علیه آن مبارزه می کرد ودردرون،همراه بااحترام به آزادی می کوشید که ازخلیج بزرگ میان دارا ها ونادارهای خود بکاهد.
خوش بختانه یاشوربختانه، زمانی که درپسین روزسال1991،بااستعفای میخائیل گورباچیف،امپراتوریی کمونیسم فروپاشید،سرمایداریی امریکایی با ازمیدان بیرون شدن بزرگترین رقیب ازمیدان بازی، خود سرومغرورشده،بدوکارزیردست زد که نه تنها بزیان دیگران، بلکه بزیان خودش هم تمام شد :نخست،پس ازمرگ دیرهنگام کمونیسم،اعلام ساختنِ نظم نوین جهانی را کرد.دوم،تمام برنامه های مفید به طبقه ی ناداروکم درآمد را به پشت معرکه انداخت.ازپیش روشن بود که، نابود شدن بلاک کمونیسم نمی توانست برابربا غلبه ی بی وچون وچرای سرمایداری باشد؛زیراکه،بی رقیب انگاشتن جنگل سیاست ، نشان بی سنجشی می باشد.بهرصورت،سرمایداری به حیث یک شیردرنده ی بی رقیب درجنگل جهان سیاست پساکمویستی، چنان ترک تازی نمود که دورخداد زیرفراورده ی آن می باشد:نخست،اسلامیسم یاتروریسم اسلامی را درجای کمونیسم نشاند.دوم،به روسیه به حیث جانشین اتحاد شوروی،به دیدگاه کمینه نگاه کرد.درواقع،کمینه انگاریی روسیه توسط امریکا،دونتیجه داشت:نخست،چین را هراسمند و دررقابت نرم باامریکاکشانید.دوم،برآمدن ولادی میرپوتین درروسیه که هم خواستارپرکردن خالیگاه شوروی درجهان می باشد وهم سرکشمکش بامریکا دارد،حکایت ازبرآمدن جنگ سرد سوم می نماید.
درچنان شرایطی که،سرمایداریی امریکایی، سیاست نظم نوین جهانی راپی گیری می کرد وروسیه وچین درحال بازسازی ونوسازیی اداره واقتصاد خود درجهت بی نیازی سازیی خود وجهان ازامریکا،بودند؛رخداد یازدهم سیپتامبر2001درامریکا بوقوع پیوست.رخدادی که بخاطرآن،امریکا جنگ علیه تروریسم اسلامی را اعلام واداره ی طالبان راکه برای القاعده پناه گاه داده بود،سرنگون کرد.اگرچه درآغاز،به گونه ی کم دوامی،سرنگونی تروریسم طالبان والقاعده توسط امریکا کامیاب به پیش رفت وتروریستان به فرای مرزهای افغانستان درخاک پاکستان پناه گرفتند،اما،جورج بوش پیش ازاداره سازی درافغانستان به اشغال عراق پرداخت که دستاوردغمگینی برای طرفین داشت.پس ازهجوم امریکا به عراق،رهبران نظامی پاکستان این طوربرداشت کردند که امریکا درافغانستان دراداره سازی جدی نیست؛ازاین رو،طالبان افغانی رابازسازی وطالبان پاکستانی را ایجاد کرد ند تادرجهت مخالف اهداف ازپیش تعیین شده ی واشنگتن درمنطقه مبارزه نمایند.مبارزه ی دوفایده رابه شماره ی بانکی پاکستان واریزمی کرد:نخست،به بهانه ی مبارزه باتروریسم ازغربی هاپول درآوردی نماید.دوم،درصورت شکست امریکا، نفوذخود رادرافغانستان پسا2014،فربه ترنماید.
پس ازجنگ جورج بوش علیه عراق،به جزانگلیس که شریک درجنگ بود،دیگرکشورهای اروپایی وژاپان این گونه اندیشیدند که امریکاازطریق سلطه برعراق ودیگرمنابع نفتی خاورمیانه، درفکرزیرفشارگرفتن آن هاباکنترول شریان های انرژیی مورد نیازشان می باشد. روسیه وچین نیزفکرنمودند که امریکا درفکرپایگاه سازی درزیرگلوشان درمنطقه می باشد.ازاین رو،بسیاری کشورهای جهان که درآغازجنگ علیه تروریسم همکارامریکاشده بودند،آهسته آهسته عقب نشینی وازنیت جورج بوش درپشت سرجنگ علیه تروریسم احساس هراس نمودند.درواقع،جورج بوش باهراسان سازی دیگرکشورها بدوکارزیردست زد:نخست،مسلمان ها راترسانید که جنگ علیه تروریسم، جنگ علیه اسلام می باشد.دوم،کشورهای دیگربویژه مسکووپکن راعلیه امریکابسیج نمود که نماد آن ایجاد اتحادیه ی"شانکاهی"،به شمول کشورهای آسیای مرکزی می باشد.جالب این است که،ایران،پاکستان،هند،حتا افغانستانِ زیرسرپرستی امریکا رانیز عضوناظر اتحادیه ی شانکهای شده اند.
درواقع،سیاست های جورج بوش،سبب شد که جنگ امریکاعلیه تروریسم درافغانستان وعراق به سوی فاجعه ی انسانی ومالی برای امریکای ها،عراقی ها وافغان هابه پیش برود.سیاستی که سود آن به جیب تروریستان وفربه شدن تندروان مذهبی وزیان آن رامالیه دهندگان امریکایی بپردازند.برآوردهای هزینه ی اقتصادی درزمان جورج بوش نشان می داد که، هزینه ی مالی جنگ های بوش درافغانستان وعراق تازمان ریاست جمهوریی اوازمرزیک ونیم تریلیون گذشته بود.هزینه ی که بیشترازتمام هزینه های امریکا در تمام جنگ های سده ی بیستم که درآن ها امریکا درگیرشده بود،می باشد.بهرحال،زمانیکه هزینه ی جنگ های عراق وافغانستان بابحران اقتصادیی2008همراه شد،برای مردم امریکابسیارکمرشکن ثابت شد.
ازاین رو، زمانی که درمبارزه ی انتخاباتی سال2008،بارک اوباما،ازتغییرسخن به میان آورد؛مورد پذیرایی اکثریت امریکای هاقرارگرفت وکمک نمودند که اوبه کاخ سفید وارد شود.اماکاردرکاخ سفید،برای اوباما،درجهت پاک کاریی ناپاکی های صورت گرفته توسط جورج بوش، آسان نبود ونمی باشد.البته به دودلیل:نخست اینکه،سلطه ی راست افراطی برحزب جمهوری خواه که تندروترین شان گروه چای مسلط برمجلس نمایند گان می باشد، ازروزنخست ماه اکتوبربه این سو،باعث تعطیل نهادهای حکومتی شده است.دوم،مهارجنگ وبحرانی که جورج بوش درافغانستان ،عراق و...ایجاد کرده بود،بسیاردشوارمی نمود.به سخن دیگر،بیرون شدن ازبحران وپی آمدهای ویرانگرانه ی سیاست های نادرست جورج بوش،درافغانستان وعراق وادامه ی آن دردیگربخش های خاورمیانه،کاری ساده ی نیست که به این زودی هاتوسط بارک اوباما،انجام داده شود.
وقتیکه، دستاورد سیاست های تباه کارانه ی جورج بوش، درجهان اسلام ، بابحران اقتصادی سال2008که نتایج آن تاکنون گریبان گیرکشورهای جهان، بویژه امریکامی باشد،کنارهم گذاشته شوند؛روشن می شود که امریکا،زیررهبریی اوباما، باچه دشواری های کمرشکنی باید دست وپنجه نرم نماید.بهرحال،اوباما،باشعارتغییرش به کاخ سفید واردشد وطوریکه ایجاب می کرد نتوانست تغییربیاورد که بخشی ازاین ناتوانی به مخالفت راست افراطی طبقه ی سرمایداروبخشی ازآن هم ریشه درملاحظه کاریی خودش دارد.نویسنده ازشعارتغییراوباما وتاکیدِ اوبربیمه ی بهداشتی ای 50میلیون امریکایی کم درآمدی که بیمه نداشتند،این بود که، رئیس جمهورمی خواهد امریکا رابه سوی دموکراسی عدالت گرای شمال اروپا،نزدیک نماید.جالب این است که،اوباما،دردوره ی نخست ریاست جمهوری اش موفق به پاس کردن بیمه ی بهداشتی شد که گامی به پیش دردموکراسی ای سرمایداری زده ی امریکای می باشد.بهرصورت،رهاکردن دموکراسی درامریکاازدست سرمایداری ونزدیک کردن آن به دموکراسی های شمال اروپا،کاردشواری می باشد که باسرسختی درجهت تحقق آن بایدمبارزه شود.بهرحال،تصویب قانون بیمه ی بهداشتی گامی درست درسمت دموکراسی عدالت گراوتودهنی درشتی به سرمایداران فزونی خواه می باشد.
چون تصویب کردن قانون بیمه ی بهداشتی درنظام حقوقی امریکا، یک چیز،واجرایی کردن آن چیزی دیگری می باشد؛ازاین رو،دربخش جامه ی کاری پوشانیدن آن که ازسال2014باید آغازشود،دشواری ها رونماشدند.بطورنمونه،گروه چای،ازتندروترین محافظه کاران ونماینده ی طبقه ی سرمایدارِ امریکایی که مسلط برمجلس نمایند گان می باشد،مخالفت بابالابردن سقف بدهکاری وپرسمان های منوط به بودجه وهزینه ی آن راچنان گرم کرد که ازروزاول ماه اکتوبر،یعنی10روز پیش،بخش های بسیاری ازساختارحکومت تعطیل شده است.تعطیلی ای که دردرون باعث دشواری برای مردم ودربیرون نگرانی برای مجموعه ی اقتصاد جهانی ایجاد نموده است.ازپیش، آشکاربود که باید امریکا،بخاطربالاشدن بنیاد گرایان مسیحی وتندروان سرمایداری درحزب جمهوری خواه که درگروه چای گردآمده واکنون مجلس نمایند گان را نیزدراختیارگرفته اند،دچاردشواری های غیرقابل پیش بینی می شود.
پیشترازتعطیلی ای برخی نهادهای حکومتی درامریکابخاطرکشمکش میان دموکرات ها و گروه چای ازحزب جمهوری خواه، این کشوربخاطربالاآمدن افراطی های سرمایه سالاردرکنگره ی زیراداره ی گروه چای،شاهد بود که درماه سیپتامبر2011، گروه 99درصد درخیزش هاواعتراض های وال استریت ابرازموجودیت کرده بود.دلیل ازافزود کردن پیشوند یاپسوند " 99درصد"،به خیزش وال ستریت، به گفته ی هواداران آن،این استدلال ابرازشده است که مانماینده ی 99درصد مردم امریکامی باشیم وسرمایداران وسیاست مداران رده ی بالای حکومت یک درصد جامعه راتشکیل می دهند.درواقع،نام گذاری کردن سیاسی ها وسرمایداران به یک درصد نفوس کشور،یک اعتراض درشت به شیوه ی چرخانیدن سیاست واقتصاد امریکاازطرف طبقه ی درمیانی وزیرین جامعه می باشد.ازهمه مهم تراین که، دریکی ازپرچم های معترضین وال ستریت، این مطلب نوشته شده بود که:"درجهان منابع برای رفع نیازمندی های همه وجود دارد،اما برای برآوردن آز وحرص سرمایداران، نه"! به سخن روشنتر،تقسیم کردن جامعه ی امریکابه99درصد مردم ویک درصد سرمایداران وسیاست کاران،نه ازدموکراسی،بلکه ازاقلیت سرمایدارحاکم براکثریت99درصدی حکایت می کند که برضعف های دموکراسی امریکایی انگشت می گذارد.
درواقع،ازاول اکتوبرتاکنون که بخش های ازحکومت تعطیل شده وازتعطیلی هم 10روزمی گذرد،همان شعاردرج شده درپرچم تظاهرکنند گان وال استریت مبنی براین که" درجهان منابع برای رفع نیازهمه وجود دارد وبرای برآوردن آزوطمع سرمایداران آزمند وجود ندارد"، این حقیقت تلخ رابرملاساخت که سرمایداری نمی تواند بادموکراسی که حق انتخاب مردم می باشد،به پیش برود! ازهمه خنده آوراین که،نویسنده ازاول تا10اکتوبر، همه روزه بویژه درشبانگاه به سی اِن اِن،شبکه ی سخن پراگنی امریکاگوش میدهد؛برایش ثابت شده است که نمایند گان گروه چای که برمجلس نمایندگان دست بالادارند،درگفت وگوبانمایندگان حکومت تاچه اندازه نوکرسرمایداری ودربرابرخواسته های اکثریت مردم ایستاده اند! واقعاً،گفت گوی شبانگاه چهارشنبه9اکتوبر،میان نمایند گان گروه چای وحزب دموکرات،برای نویسنده نمایش داد که ازدواج دموکراسی باسرمایه سالاری یابه تلخی انجامیده یا این که به سوی طلاق به پیش می رود.طرفه این که،طرفداران گروه چای، هم نهادهای حکومتی رافلج کرده اند وهم این امتیازرا ازحکومت اوبامامی خواهند که لایحه یاقانون تصویب شده ی بیمه ی بهداشتی را باطل ودرامربودجه سازی آنها راشریک نماید.همین که نهادسیاسی آن هم درموقعیت حزب مخالف درمجلس نمایندگان تلاش درساخت بودجه می نماید،حکایت ازاین دارد که سرمایداران می خواهند درامربودجه شریک شده درجهت برآوردن منافع خود،منافع اکثریت یابه گفته ی گروه وال ستریت99درصد را لگد مال نمایند.
درحقیقت،کشمکش نمایند گان سرمایداریی حاکم برحزب جمهوری خواه بانمایند گان حزب دموکرات که اولی مدافع منافع شرکت ها ودومی میانه ی خوبی باطبقه ی درمیانی امریکا دارد،نویسنده رامتوجه این گفته نوام چامسکی،دانشمندمعترض امریکای ساخت که گفته بود:"قانون اساسی امریکااززمان جیمیزمیدیسن یاآغازساخت وتطبیقش تاکنون، نگهبان منافع سرمایداری بوده است."به باورچامسکی،میدیسن درهمان آغازبراین اصل تکیه کرده بود که این دارنده هامی باشند که حق رائی دهی دارند نه نادارها!درواقع، این گونه دموکراسی نمونه برداری ازدموکراسی انگلیس دربرهه ی آغازین انقلاب مشروطه ی آن کشورکه درجهت منافع لاردهامی چرخید،الهام گرفت.بدبختانه،برخلاف تحول درانگلیستان که لاردها راحاشیه ی ومردم رابه متن آورده است،دردموکراسی امریکایی، لاردها هنوزهم موقف خود را درقالب سرمایداران بزرگ ومسلط برسیاست وحکومت امریکا،نگهداشته اند وکاربرد سلطه شان هم راندن حکومت امریکاازروزاول ماه اکتوبرتاروزدهم ، به سوی تعطیلی می باشد.ازاین که تعطیل برخی ارگان های حکومتی باعث اوج گیریی نفرت ازحزب جمهوری خواه شد، جان بینر،رئیس مجلس نمایند گان وازشاخه ی چای وابسته به حزب جمهوری خواه،پس ازنیمه ی روزپنجشنبه10اکتوبر،درکاخ سفید،بااوباما،گفت وگووتصمیم گرفته شد که برای 6هفته سقف بدهی های دولت بالابرده شود تانهادهای حکومتی دوباره بکارخود بیاغازند.جالب این است که، این سهولت6هفته ی هم مشروط می باشد.البته مشروط به این شرط که، رئیس جمهوردرساخت بود جه به نظرگروه چای اهمیت بدهد.بهرحال،اگردموکراسی خواهان امریکایی به مبارزه ی جدی علیه سرمایداریی افزون طلب برنه خیزند،دقت نمایند که کاردموکراسی درکشورشان زیرفشارسرمایداری روبه پایان دارد.

Tuesday, 8 October 2013

آقای کرزی،بهتراست درمدت باقی مانده ی دوره ی کاریتان خاموشی پیشه نمائید


ابراهیم ورسجی
17-7-1392
من یک ماه پیش، مقاله ی زیر عنوان"وضع کنونی تفکرسیاسی دررسانه ی افغانستان"نوشته، ودرآن ازکرزی خواستارخاموشی پیشه کردن وبه مبصران سیاسی ای رسانه های حکومتی وغیرحکومتی، پیشنهاد مطالعه ی بیشتردرعلوم سیاسی نموده بودم.متاسفانه، کرزی صاحب نوشته ی مرا نخوانده یابخاطرمصروفیت های بی نتیجه ی حکومتی وقت نیافته است که چنان کند یاهرگزنیازی به کتاب-مقاله خواندن ندارد؛ازاین رو،باردیگردیگر، دربرنامه" اخبارشبانگاهی"بی بی سی، بخش انگلیسی، بایلداحکیم ،سخن گفته وچیزهای ابرازنموده است که نه به نفع خودش می باشد ونه به نفع مردم افغا نستان!
شبانگاه دوشنبه،اکتوبر-15میزان،وقتیکه درسایت"کریسشین ساینس مانیتور"روزنامه ی انگلیسی ،مصروف مطالعه ی گزارش های خبری- تحلیلی بودم، متوجه شدم که کرزی باردیگرلب به سخن کشوده ومطالب مخالف منافع ومصلحت افغانستان ابرازداشته است.چون درپایان صفحه ی روزنامه ی نامبرده که گفته های غیرسیاسی ونادرست کرزی بازتاب یافته بود،تبصره ی به زبان انگلیسی کردم که درفسبکم قابل خوانش می باشد.ازاین رو،لازم دانستم که آن را به زبان دری بازگونمایم تاهم وطنانم ازآن به گونه ی انتقادی نه رسانه ی مستفید شوند.
واقعیت این است که کرزی دردرفشا نی های خود با "بخش خبرهای شبانه"بی بی سی،ازناتوانتقاد نموده است که درماموریت خود درافغا نستان ناکام شده است!درزمینه، پرسش بنیادی این است که وظیفه ی کرزی چیست؟ یعنی شماآقای کرزی درماموریت خود کامیاب شده اید یابرف ناکامی خود را به بام ناتومی اندازید؟ناتو،یک ارتش چندین کشوری است که تابع مصلحت کشورهای عضواتحاد اتلانتیک شمالی می باشد نه تابع مصلحت کشورمن وشما! ازهمه مهمتراین که،می دانی که تورا در12سال گذشته ناتودرصندلی ریاست جمهوری افغانستان نگهداشته است؛ ورنه، مدت هاپیش به ملاقات شاه شجاع،تره کی- امین- کارمل ونجیب الله رفته بودی! ودرضمن،ازدوستی خود باجورج بوش ستایش کرده ی وآن راعالی خوانده مستقیم وغیرمستقیم ازرفتاراوباما باخود وحکومتت شکایت نموده ای.همه می دانند که بوش یکی ازمنفورترین رهبران سیاسی امریکا وجهان شناخته شده است ودرداخل امریکاچنان ازاونفرت بالارفته است که درکوچه وبازارازترس بچه هاومردم عادی گشت گذارکرده نمی تواند.درکاناداهم نفرت ازبوش مانند امریکاازآسمان سخن می گوید.مثلاً،سه سال پیش،غرض شرکت درسیمیناری به شهراِدمِنتن در غرب کانادا، آمده بود که جوانان باسکل پذیرای اش کرده اند!این نفرت ازبوش تنهاویژه ی اونیست،بلکه تونی بلیر،نخست وزیربیتانیاراهم دربرگرفته است.
بطورنمونه،درسال2010،بلیر،دربلفاست می خواست کتاب دست نوشته ی خود را معرفی وبه بازارعرضه نماید،مردم آن شهربرسرش ریخته چنان سکل برسرش وهوتل جای افتتاح کتابش انداختند که هتل چی ودیگرکارگزاران صحنه به گونه ی خنده آوری اورابه درون هتل پنهان نمودند تازخمی نشود.شکایت کرزی ازدوره ی اوباما وستایش اوازدوره ی بوش هم باواقعیت برابرنمی آید.زیراکه دردوره ی بوش ، درامریکا،کرزی را به میزجنای نشانده پرسش وتوهین کرده بودند واین داستان توهین رامرحوم استادربانی برای نویسنده فاش کرده بود.اما،اوباما،کرزی را درمیزجنایت کاران نه نشانده بلکه ازاوخواسته است که سطح فساد مالی درحکومتت بالارفته است، به مبارزه علیه آن بپرداز! باهرنیتی که اوباماودیگررهبران غربی خواستارمبارزه بافساد درافغانستان شده اند،امرقابل ستایش می باشد.
دررابطه به این که،بوش برای کرزی بهتربود واوباما،بهترنیست.زیراکه، ازدید کرزی به مرکزهای تروریستی درپاکستان حمله نکرده است.درزمینه،پرسش سزاوارپاسخ این است که اگراوباما،به مرکزهای تروریست پروری درپاکستان حمله نکرده است،تچرابه پاکستان رفته ودهن کژی برای رهبران سیاسی- نظامی ای آن کشورمی کنی؟بهرحال،درزمینه، نویسنده به این باوراست که اوباما،تاوان غلط کاری های بوش درافغانستان وعراق وپاکستان رامی پردازد.بطورنمونه،وقتی که بوش، پیش ازاداره سازی درافغانستان، به عراق دست انداخت، ژنرال پرویزمشرف دریافت که امریکا درنهادسازی درافغانستان جدی نیست؛ازاین رو،طالبان رابازسازی نمود.ازسوی دیگر،مشرف ومشاورانش می دانستند که کرزی مرد ناتوان وبی پایه درمیان مردم افغانستان که خیر،حتابی پایه دربخش داریی خود، کرز،می باشد، گستاخانه درافغانستان به ویرانگری پرداختند.پاسخ اوباماهم به مشرف ومشاورانش،افزایش حملات درونز/هواپیماهای بی سرنشین وبدین وسیله:کشتارتروریستان وملیشه های مرزی پاکستانی،نقض حاکمیت ملی پاکستان واخیرالامر،کشتن بن لادن درخانه ی امن آی اِ س آی بود.پرسمانی که آبروی پاکستان رادرجهان ریختاند وآن رابه حیث یک کشورتروریستی معرفی نمود!
ازهمه مهم تراین که،کرزی باید بداند که دردوره ی مشرف،بودجه ی وزارت امورمذهبی ولایت بلوچستانِ پاکستان12صد میلیون کلداروبودجه ی وزارت آموزش وپرورش آن ولایت2صد میلیون کلداربود.بنگرید تفاوت ازکجابه کجامی باشد.اصل مسئله این است که یک میلیارد روپیه درآن وزارت، بود جه ی طالبان بود که توسط جورج بوش،دوست کرزی پرداخت می شد وزیرفرمان نظامی هادرپوشش ملاهادرجهت تباه کاری درافغانستان به مصرف می رسید.دراین باره که، چه مقدارپول به کمک بوش به بودجه ی وزارت امورمذهبی ولایت سرحد/ خیبرپشتونخواه واریزمی شد،درپرده ی ابهام مانده است.خوشبختانه،کمک های امریکاپس ازآغازبکاررئیس جمهوراوباما،به پاکستان،مشروط به کمک عملی این کشوردرمبارزه باتروریسم شده است.ازهمه بد تراین که، برآمدن اوبامادرسیاست امریکا،برای پاکستان،مصیبت تمام شده است.ازدو نگاه:نخست اینکه،درهیچ زمانی میان دهلی وواشنگتن این گونه دوستی نبود که اکنون دیده می شود.پرسمانی که پاکستان رارنج میدهد.بدبختانه،نابکاریی حکومت کرزی دراداره ی روابط بیرونی افغانستان، سبب شده است که کشورما ازاین تحول بزرگ بهره برداریی سازنده کرده نتواند.دوم این که،همسوی امریکاوهند،پاکستان رابه سوی بی ثباتی اجتماعی- بحران سیاسی-اقتصادی وانرژی حادی وانزوای بین المللی ای برده است که توان مهارآن راندارد.ازهمه خنده آورتراین که،پاکستان گرفتارتروریسم دست ساخت خود شده وکرزی مانند چرخانیدن ناکام سیاست خارجی افغانستان،دربهره برداری ازگسترش تروریسم درپاکستان هم ناتوان می باشد.
دررابطه به امضای معاهده ی امنیتی باامریکاکه کرزی به باورخود می خواهد آن را مشروط به تعهدات امریکابه حمایت ازافغانستان نماید،نویسنده به این باوراست که سیاست مداران پخته کارباقدرت های بزرگ آنقدرنزدیک نمی شوند که راه عقب گرد نداشته باشند!چون کرزی بی خبرازپیچیدگی های سیاست آن هم سیاست بین المللی می باشد،افغانستان را دررا بطه با امریکا به جای رسانیده است که عقب نشینی ازآن، هم به مرگ خودش وهم بزیان های کمرشکن برای افغانستان می انجامد.زیان های که کمرلاغرافغانستان رامی شکند وفایده ی بزرگی را به پاکستان وتروریسم واریز می کند.ازاین رو،یا کرزی یاجانشینش مجبورمی باشد که چنان معاهده ی راباامریکاودیگرکشورهای غربی امضانماید.درغیرآن،چیزی غیزازبحران ،فربه شدن بیش ازپیش تروریسم وجنگ داخلی، نصیب افغانستان نمی شود.
ازهمه غمبارتراین که، کرزی دررابطه به دورنمای صلح باطالبان وبرخورد آن ها بازنان،درگفت گوی خود بابی بی سی بخش"خبرهای شبانه"،چنان بهوده گوی کرده است که صد درصد به نفع پاکستان وطالبان وهزاردرصد به زیان افغانستان، بویژه زنان وروند نیمه جان سیاسی موجود درکشورما می باشد.البته،ازدونگاه:نخست،طالبان طوریکه تاکنون نشان داده اند،نمی توانند باکرزی آشتی نمایند.ودلیل عدم آشتی آن هاباکرزی هم این است که، هم کارکرزی تمام شده است وهم کرزی پایگاه مردمی آن هارابه کمک امریکاقبضه نموده است.ازاین رو،آن هابا کرزی آشتی نمی کنند.بله،اگرتوسط امریکا،بسیارزیرفشارگرفته شوند که شده اند،درساختارحکومتِ بعدی،بامخالفان غیرپشتوزبان دیروزخود کنارمی آیند.پرسمانی که برابربا مرگ سیاسی که خیر، مرگ فیزیکی کرزی می باشد.دوم اینکه،طالبان یک نهادسیاسی خود گردان نیستند که بر پایه ی منافع خود یامردم افغانستان تصمیم گرفته واردسازش باکرزی شوند.به سخن دیگر،طالبان تابع سیاست افغانی پاکستان می باشند وتاپایان کارمجبورمی باشند که دراین سمت ادامه دهند.
دررابطه به برخورد طالبان بازنان که کرزی بسیارخوش بینانه آن ها را فیمینیست/مدافع حقوق زنان معرفی نموده است،نویسنده به این باوراست که،تغییری دردید گاه وذهنیت طالبان نسبت به زنان صورت نگرفته است.بدبختانه،درشناخت طالبان،کرزی چنان ازنظرفکری- ذهنی ناتوان است که نتوانسته است بیانیه ی ملالی یوسفزای،دختر15ساله ی پشتوزبان پاکستانی را که درروز16مین سالگرد تولد خود درسازمان ملل دماه پیش گفته بود که:"طالبان،اسلام وپشتون ها را بدنام کرده اند"، درک نماید! ازسوی دیگر،درهمین روزهای اخیرکه رسانه های جهان باردیگر،داستان دوشیزه ملالی یوسفزای رابرجسته ساخته وملکه ی بریتانیا،آماده ی پذیرای ازاوشده است؛ وهمچنان،نهادجایزه ی بین المللی صلح درکشور"ناروی" ،دوشیزه ی خردسال،ملالی راکاندید"جایزه ی صلح نوبل"نموده است.طالبان اعلام کرده اند که حتماً ملالی رامی کشند.درواقع،اعلام تروردوباره ی ملالی توسط طالبان،هم برداشت آن هارانسبت بزنان برجسته می نماید وهم تودهنی سختی بدهن کرزی می کوبد!

Sunday, 6 October 2013

داشتن عقل معاش؛انتخاباتِ ریاست جمهوری وبیرون کردنِ افغانستان ازبحران


ابراهیم ورسجی
14-7-1392
این نوشته دردوبخش تهیه شده است:نخست،عقل معاش درجامعه ی اسلامی.ومنظورازعقل معاش،عقلی می باشد که جزپیداکردن پول وتامین فایده ی شخصی- گروهی، به هیچ ارزشی پایبند نیست.ازاین رو،برخی نویسندگان ازآن به حیث واقع بینی منحط نام برده اند. دوم،عقل معاش درافغانستان.ازیاد آوری از جامعه ی اسلامی،منظوراین است که، دردوره ی پیامبرودوخلیفه ی پس ازدوره ی رسالت، به دارند گان عقل معاش،یعنی کسانی که به شیوه ی غیر اخلاقی- سود جویانه وبه قیمت لاغرکردن دیگران درجهت فربه کردن خود زراندوزی می کردند،اجازه داده نشد.اما دردوره ی خلیفه ی سوم،این سنجه به سود دارندگان عقل معاش زیرپاشد که نتیجه ی آن کشمش،کشته شدن خلیفه ورخدادهای ناخوشگوارپسین می باشد که خلیفه ی چهارم راهم قربانی وزمینه برای سلطنت وبرآمدن کامل دارندگان عقل معاش درسیاست،اقتصاد واجتماع اسلامی مساعد شد.اما، دررابطه به دارندگان عقل معاش درافغانستان،شایان یادآوری می باشد که بیشترازهرجامعه ی مسلمانی دیگری،عقل معاش داران برمردم این مرزوبوم ستم روا داشته اند و بدترین نمونه هم عقل معاش داران پساطالبی می باشند که در12سال گذشته بخش بزرگ کمک های بیرونی ودرآمدهای درونی راغارت کرده اند.طرفه این که، این روزهابخاطرمبارزه ی انتخاباتی برای انتخاباتِ ریاست جمهوریی سال آینده شماری ازهمین غارتگران هم خود را برای رئیس جمهورشدن کاندید کرده اند تادغل وفریب کاری نموده حداقل مقدارپولی بنام کاندیداشدن ،فراچنگ نمایند.باتوجه به چهره های کاندید شده وپیشینه ی مالی- درآمدی شان،لازم دانستم که این نوشته رابه محیط فرهنگی- روزنامه نگاری- سیاست ورزیی فاسد ناشده ی افغانستان، پیش کش نمایم.ازاین رو،پیش ازقلم فرسایی درزمینه،خالی ازفایده نخواهد بود اگرکمی به پیشینه ی مقوله ی"عقل معاش ودارندگان آن"پرداخته شود.بیاد دارم که نخستین باراین مقوله رادر"مقدمه ابن خلدون"،ازعبدالرحمن ابن خلدون،نویسنده و دانشمند تونسی دیده بودم؛امافرصت کنجکاوی درباره ی آن برایم دست نداد.تااین که،فضای سیاسی- انتخاباتی- تبلیغاتی ای کنونی افغانستان وچهره های کاندید شده برایم انگیزه داد که به سراغ سخن ابن خلدون رفته ونوشته ی کنونی را خدمتِ خوانند گان پیش کش نمایم.
پس ازگزینش عنوان یاد شده ونام بردن ازبکاربرنده ی آن،بهتراست که به نقش عقل معاش وزیان های آن برای جامعه ی مسلمانی هم اشاره ی کرده شود.درجهان پیش مدرن،دوگروه یاقبیله ی زیر،اقتصاد- سیاست وجنگ را دردست داشتند:نخست، زورمدارانِ تفنگ دارِ اغلب بیابان کرد.دوم،ملایان،کاهنان وجادوگران.ازواژه ی بیابان گرد، به این خاطرنام بردم که اکثریت امپراتوری های کهنه شده وفاسد تاریخ را این دسته نابود کرده اند،اماکامیاب درامردولت- تمدن- فرهنگ- واقتصاد سازی نشدند.ازاین رو،فرانسیس فوکویاما،دانشمندامریکایی ونویسنده ی کتاب"پایان تاریخ"،درنوشته ی دیگرخود"آغازنظم سیاسی"می گوید که"بیابان گردان، فتوحات کرده می توانند اما اداره ساخته نمی توانند."بطورنمونه،بربرها،امپراتوریی روم رافتح کردند،اما اداره ساخته نتوانستند.طرفه ی اینکه،ناتوانی آن ها درامراداره سازی،سبب شد که کلیسا وپاپ بالاآمده ، امپراتوریی مقدس روم راشکل بدهند که هزارسال دوره ی تاریک سده های میانه رارقم زد.
بهرحال،اروپای ها بادست زدن به رنسانس / نوزای،اصلاح مذهبی ونهضت روشنگری،به سده های میانه پایان داده عصرنورا آغازکردند که جهان کنونی میوه ی آن می باشد.بدبختانه،مسلمان ها نتوانستند ازتجربه ی اروپای هابهره برداری وواردعصرنوشوند.بنابراین،ایجاب می کند که نقش عقل معاش درسیاست، چه درغرب وچه درجهان اسلام ریشه یابی شود تاروشن گردد که چرامسلمان ها پس مانده اند وغربی ها پیش رفت کرده اند؟ برخی دانشمندان غربی باوردارند که پس ماندگی مسلمان ها پیوستگی به دین شان دارد وبرخی دیگربه این باورند که عامل های غیردینی درزمینه بیشتردخیل می باشند.بطورنمونه،اشترائوس،دانشمندامریکای می گوید که"اسلام درآغازبه یک انقلاب دست زد؛ازاین که انقلاب دربخش پس مانده ی جهان، یعنی جزیره نمای عربستان صورت گرفته بود،درواقع شبهه ایجاد نموده عقل وخرد رانا زا کرد."ماکس وبر،جامعه ی شناس آلمانی،می گوید که"تفکرعرفانی وجنگ برای غنیمت، دشواریی بزرگ اسلام می باشد"وهگل،دانشمند دیگرِآلمانی می گوید که"اسلام ازنظرفرهنگی دردامن فرهنگ ایران رشد کرد،اماازنظرسیاسی بدامن استبداد افتاد." استبدادی که تاکنون گلوی مسلمان ها را می فشارد وباعث پس ماندگی آن ها درمقایسه باغرب شده است.
بادرنظرداشت سخنان یاد شده،دومسئله برجسته می شود:نخست،عامل بدبختی درخود اسلام است که برداشت برخی شرق شناسان مغرض می باشد.دوم،دربربری گری وقبیله سالاری عرب وغیرعرب زورمدارعقل معاش دارنهفت است که قرن ها است دامن گیراسلام می باشد.آلبرت هورانی،دانشمندعربی- مسیحی- لبنانی نظری دارد که اتهام راازشانه ی اسلام برمی دارد وآن این که"برآمدن اموی ها درتاریخ آغازین اسلام،مانندهجوم بربرهابه تمدن روم می باشد."یعنی زیانی راکه بربرهابه تمدن روم وارد کردند،همان زیان رااموی هابه اسلام وارد کردند.واقعیت این است که، پیش ازبرآمدن امویان به رهبریی معاویه،دشواری های دردوره ی خلیفه ی سوم خود نمای کردند که نتیجه ی آن ها دوچیزبود:نخست،چند دسته شدن مسلمان های مبارزاولیه که طه حسین،آن راتفرقه دراشرافیت اسلامی نام نهاده است."البته که منظورطه حسین، اشرافیت زمین دار- تاجر-پول دارنیست،بلکه اشرافیت ی متکی برفضیلت وتقوامی باشد.
ازاین رو،پس ازتفرقه دراشرافیت پرهیزکارانه ی مسلمان ها،برای نخستین بار،عقل معاش برسیاست ودفاع واقتصادجامعه ی اسلامی دست برترپیدا نمود که دستاورد آن،پایان خلافت وبرآمدن پادشاهی مستبد می باشد.دررابطه به دین،پادشاهی مستبد،دست به ایجادعالمان حکومتی زد تابخوبی عوام را سوارشود، وعالمان رسمی هم برای سواریی عوام، ازفقه بهره برداری مالی- سیاسی کرده درواقع فقه رابه ایدئولوژیی سیاسی حکومت های مستبد وفاسد مسلمان دیگرگون ساختند.ازاین سبب،اگرغزالی،"فقه راعلم مادی می نامد"،حق با اواست.تبدیل شدن خلافت به سلطنت وفقه به ایدئولوژی سیاسی حاکمان ستمگریاهمسازیی شاه وشیخ،سبب می شود که قبضه کردن رهبری بزورتفنگ،جای بیعت وکسب مشروعیت ازمردم رابگیرد.پس ازآن است که زوربالامی رود وقرآن درادامه ی سرنیزه شدن در"صِفین"،بزیرکشیده می شود.به سخن دیگر، دورشدن ازعدالت وآزادی که موضوع جوهریی دین می باشند،دردوره ی خیلفه ی سوم آغازودردوره ی اموی ها- عباسی هاتکمیل می شود.
دراین راستا،رفته رفته، زوربرعقل واخلاق غلبه پیداکرده درواقع چنان دست بالاپیدا نمود که خلیفه های نام نهادعباسی، ابزاردست تفنگ داران نومسلمان شدند.وزورگویان تفنگ بدست به بی اختیارکردن خلیفه هابسنده نکرده، فرهنگ،دانش،هنرومعرفت رااسیرزورکرده باگرایش به فساد درمیان بیابان گردان مسند نشین،مانند بربرهاکه برامپراتوریی روم ریخته بودند،مغل هابرخراسان وبغداد ریخته تمدن اسلامی را تارومار کردند.درحقیقت،مبارزه ی دارندگان عقل معاش که دردوره ی امویان بکارآغازکرده بود،دردوره ی مغلان حاکم برهمه چیزمسلمان ها شد.فرایند انحطاطی – روبه پستی رفتنی که تاکنون ادامه دارد وسبب شده است که مسلمان درشرایط کنونی ازپس مانده ترین مردم جهان شمرده شوند.
ازآنجاکه، دین ازموقعیت فرهنگی- معنویت بخشی به موقعیت ابزاریی زورمندان دیگرگون شده وتنهادرجهت عوام فریبی وعوام سواری کارآمدی برای حاکمان پیدانموده بود؛عدالت خواهی ومشوره طلبی مورد نظرآن جای خود را بدزدی ودزدانی داد که زیرلقب های مجاهد،امیرمومنان،سید،حضرت،پیرخانقاه،شیخ،زاهد،ملا،شیاد و...مومنان را تا که توانستند چاپیدند.وضعیتی که تاکنون ادامه یافته وبه مراتب نسبت به گذشته فربه ترهم شده است.بدبختانه،پس ماندگی علمی- فرهنگی- اقتصادی- فنی واجتماعی زاده ی سلطه ی عقل معاش برعقل دین مدارواخلاق گرا،هم زمینه ی پس ماندگی مسلمان ها رامساعد ساخت وهم به قدرت های خارجی زمینه سازی کرد تازمام داران نادان ،تفنگ بدست ،بی عقل وبداخلاق مسلمان را سوارشوند. رخداد واپس گرایانه وذلت باری که وضع کنونی افغانستان،عراق،صومالی، سوریه،پاکستان،لیبی، سودان و...زاده ی آن می باشد.
ازاین که، وضع غمبارکنونی افغانستان، زاده ی سلطه ی عقل معاش وعاقلان معاش گیربرعقل شرعی وشرع عقلی ای برابری جویانه می با شد، بهتراست که کارکرد ویرانگرانه ی عقل معاش وعاقلان معاشی در دیروز وامروزِ این کشوربررسی وبرآورد شود که دارند گان عقل معاش که مردم را ناداروخود را بیش ازاندازه فربه نموده اند،می توانند به درازنا وفراخنای بحران کنونی بیفزایند ویا به عمرزیانبارآن پایان بدهند! واقعیت این است که عقل معاش وسلطه ی عاقلان معاشی،بخش بزرگ تاریخ،جامعه وسیاست افغانستان را زیرپوشش خود می گیرد.عاقلان معاشی که دردوسده ی گذشته، دربیرون به نوکریی هند بریتانیا - اتحاد شوروی- پاکستان واخیرا امریکا پرداخته درجهت نگهداریی وادامه ی قدرت خود دربرابرمردم خشم گین، ودردرون، به فئودال- بزرگ مالک سازیی قبیلگی پرداخته اند که نتیجه ی آن وضع نابسامان وتروریسم زده ی کنونی می باشد.
بهرحال،با اینکه وضع کنونی زاده ی عقل معاشی دیروزمی باشد،بازهم ازاین واقعیت تلخ نمی توان انکارورزید که عاقلان معاش امروزدرقیاس به سلف خود راه صد سله را درچند سال رفته اند.ازاین رو،ایجاب می کند که بدوپرسمان زیربه گونه ی کوتاهی اشاره کرده شود:نخست،چگونه عقل معاش وکاربرانِ آن درمدت کوتاهی، ازناداری وگمنامی به سرمایداریی شکم پرستانه و رسواخیزکنونی رسیدند.دوم،عاقلان معاش که توسط دیگران برسیاست افغانستان مسلط ووضع کنونی را ببارآورده اند،آیا می توانند کشوررا چه ازطریق انتخابات سال آینده وچه ازطریق های دیگر ازبحران درازمدت که گرفتارآن شده است،بیرون نمایند؟پاسخ این پرسش این است که، بخاطرخطاکاریی رژیم جمهوری محمد داودخان که فضای سیاسی را بست ومحیط اجتماعی- فرهنگی- امنیتی کرد .وقتی که درکنارمحیط اجتماعی- فرهنگی ای امنیتی شده،حکومت به سرکوب نیروی کنشگرمذهبی پرداخت،دورخداد زیربوقوع پیوست:نخست،آگاه تران مسلمان بزندان افتادند وناآگاه تران ضعیف نفسِ آن ها هم پیشگام شدند وهم ابزارسیاست پاکستان وعربستان.دوم،کمونیست هاهم که سرشان درریسمان مسکوبسته بود؛بیشترازپیش وابسته به آن شد، بویژه پس ازتهاجم شوری به افغانستان،مشروعیت نیم بند حکومت خود رانیز ازدست دادند. رخ داد نامیمونی که درهردوطرف، به نفع عقل معاش داران تمام شد.
درچنان شرایطی بود که، مبارزه ی حق خواهانه ی مردم افغانستان به کژراه سوق داده شد.کژراهه ی که باتغییربازیگران تاکنون ادامه دارد.برای توضیح بیشتردراین باره که چگونه مبارزه ی برحق مردم افغانستان به بیراه رفته ابزاردست عقل معاش ودست اندرکاران آن شد،ایجاب می کند که بدوپرسمان زیرتماس گرفته شود:نخست،وابسته شدن گردانند گان مبارزه درگام نخست،به پاکستان وعربستان؛ ودرگام دوم، به تمام کشورهای که می خواستند مبارزه ی افغان ها راوسیله ی برای سرزنش وبزانودرآوردن کمونیسم روسی نمایند.دراین راستا،زمانی که کمونیسم بزانودرآمد،بسیاری دوستان بیرونی مبارزین یا از کمک به دولت سازی درشرایط پساکمونیستی فاصله گرفتند ویااین که، سازمان های جهادی را که رهبرانشان غیرازعقل معاش، ازاخلاق وتقوی تهی شده بودند،ابزاربرای یک جنگ درون گروهی ومیان گروهی کردند.درضمن،پاکستان ازکنارکشیدن غربی ها بویژه امریکا،ازکمک به دولت سازی درافغانستان، بهره برداری کرده اول رهبران جهادی یا دارندگان عقل معاش وبی عقلی درامورسیاسی را بجان هم انداخته تکه تکه کرد؛ ودرگام دوم، طالبان راساخته وارد بازیی ناپاک خود درافغانستان ساخت.
ازآنجاکه، برای دارودسته ی دارنده ی عقل معاشِ دستِ بالایافته درجنگ وسیاست جهادی- طالیبی- تکنوکرات ناآگاه ازبروکراسی درافغانستان،به جزپول درآوردن بهرطریق نادرستی، پرسمان دیگری ازجمله،دین،اخلاق ووطن درمیان نمی باشد؛زمینه را برای تجارت ننگین خود مساعد یافته بیشترازپیش خود را فربه ومردم افغانستان رالاغرترکرده اند!ازاین رو،جهاد ،شریعت ،جنگ علیه ی تروریسم ودموکراسی مآبی وسیله ی شد برای زراندوزی اهل معاش، تابه قمیت پول وچوکی، خواست بیرونی ها رابرخلاف منافع ملی افغان هابرآورده نمایند.کارنامه ی ننگینی که درشرایط پساطالبانی، قبیله عقل معاش را بدوصف بخش نمود:نخست،بخش نرم- خسته وتنبل شده ی عقل داران معاشی به کمک سیاست افغانی غرب پس از11سیپتامبر،باپیوستن به جنگ علیه تروریسم وحکومت کرزی بسیارپول کمایی کردند.دوم،بخش خشن عقل معاش داران باکمک پاکستان ودست های پنهانی دیگر،درقالب طالبانِ بازسازی شده به دشمنی باامریکا،متحد بادارخود پرداخته وضع کنونی را درافغانستان ایجاد نمودند.وضعی که ادامه ی آن بزیان مردم وبه فایده ی عقل معاش داران منحط می باشد.دراین بازیی ناپاک که زیرنام جهاد،شریعت ،مبارزه باتروریسم وتحقق دموکراسی،یا ارزش های والای انسانی راه اندازی شد،نه تنهامردم افغانستان،بلکه فرهنگیان وروشنفکران این کشورهم زیان های بی شماری برداشت کردند که نتیجه ی آن، آوار گی شماری به بیرون وناداریی شماردیگردردرون وطن می باشد.
اکنون که درپایان مبارزه ی آزادی بخشِ بد فرجام ضد شوروی ورخدادهای ناشاد پس ازآن که تاکنون ادامه دارد،مردم وروشنفکران افغانستان زیانمند وقشردارای عقل معاشِ بریده ازدین ،اخلاق ووطن فربه ترشده وکشوررا تا تارک سردرفساد ووابستگی فروبرده ست وانتخابات ریاست جمهوری هم درپیش می باشد،پرسش بنیادی این است که فرهنگیان وروشنفکران چه باید بکنند؟ این هم، درزمانی است که، اندیشه،خرد،اخلاق ووطن دوستی به پشت معرکه رانده شده وبه کمک منابع غرض ورزبیرونی ومافیای تفنگ،تریاک ودیگردسته های تباه کاروبدنام درونی،بازهم ازهمان عقل معاش داران،شماری به حیث کاندیدان ریاست جمهوری راه افتادند تا اوضاع به گونه ی کنونی که کاملابه سود بهره کشان ازمنابع بیرونی ودرونی وبزیان مردم می باشد،نگهداری شود.دررابطه به نقش روشنفکران وفرهنگیان دربیرون کردن کشورازبحران کنونی،واقعیت این است که درکوتاه مدت ازاین قبیله کاردیگرگونی آور ساخته نیست.اما،اگربه آگاهی رسانی به مردم وتشکل سازیی هد فمند وآرمان گرای همساز باآینده نگری دست بزنند،بدون شک،آینده ازآن ها می باشد.
درپسین بخش نوشته،می خواهم به صراحت بگویم که درپیوند به بیرون کردن کشورازبحران ژرفی که درآن گیرافتاده است، آن هم توسط بازی گران میدان انتخاباتی- کنونی که همه شان ازقبیله ی عقل معاش، یعنی کسانی که جزبه فایده ی شخصی به چیزی دیگری نمی اندیشند،بسیار محتاط باید بود.البته،به این خاطرکه،اکثریت مهره های دارای عقل معاش وغارتگر که خود را برای رئیس جمهورشدن کاندید کرده اند،سه دشواری دارند:نخست این که،درهمه ناپاکی های که در12سال گذشته توسط حکومت کرزی صورت گرفته است،شریک قافله یاکاروان می باشند.دوم این که، ازنظرتوان عقلی- تجربی- کارکردی،ناتوان ترازآن هستند که رئیس جمهورشوند وکشوررا ازبحرانی که خود درایجاد آن نقش دارند بیرون نمایند.سوم اینکه،فکرمی کنند همان گونه که عقل معاش دارند وازاین طریق سرمایدارشده اند،دارای تعقل سیاسی وتجربه ی اداری هم می باشند وباید رئیس جمهورهم شوند.ازاین که به گمان غالب، انتخابات ریاست جمهوری درست وشفاف برگزار نخواهد شد،ممکن است شخصی ازقبیله ی عقل معاش بادست کاری وتقلب انتخاباتی توسط کمیسیون انتخابات که اعضایش توسط کرزی گزینش شده اند،رئیس جمهور اعلام شود،امابحران افغانستان چنان ژرف وپیچیده است که بیرون رفت ازآن توسط هرکدام ازمهره های مدعی ریاست جمهوری، خیالی بیش نمی باشد.