ابراهیم ورسجی
28-4-1391
امروز،درافغانستان؛بخاطرگرم شدن بازاردروغینِ مفاهیم نوازجمله:جامعه ی مدنی،احزاب سیاسی،اقتصادبازارِآزاد،فیمینیسم/جنبش حق خواهی زنان و...بیشترین گرایش ودربرخی زمینه هابسیاری جاذبه هاوفشارهابرنسل جوان تحمیل وایجادشده است.ازآنجاکه آموزش وپرورش به گونه ی بی کیفیت وکمرنگ درکشورگسترش پیداکرده است، وبیشترین شمارباسوادان،نیمه باسوادان یابی سوادان فارغ صنف های12،14ودانشگاه هاوارد میدان کارزارزند گی شده اند،ودولت هم بخاطرسلطه ی بی سوادان زورگو،بی منطق،شریر،قاچاقبرو...بربسیاری ارگان های بالاوزیرینِ ساختاراداری، توان اشتغالزایی وبکارگماریی جوانان راندارد؛ازاین رو، نسل جوان بخاطرجاذبه های کم دوام واغلب دروغینِ حزب های سیاسی بی مرام،بی برنامه وبی ارتباط بامردم که درواقع چیزی جزدسته های فریب کاروعوام فریب نمی باشند،نابسامان شده اند.پرسمانِ داغ ونمایشی ی که دربازارمکاره وسیاه سیاست کنونی افغانستان به فراوانی دیده می شودوروبه گسترش می باشد.
چون حزب های سیاسی یاسیاسی نمادرکشورهای پس مانده که افغانستان پس مانده ترین آن هامی باشد،بخاطرحکومت دوام دارنظامیان وبروکرات های نادان، کم خون وبی رمق می باشند؛ازاین ور،نتوانستند وظیفه ی قانونی- سیاسی خودراکه درمیدان سیاست واجتماع، پیش کش کردن خواسته های مردم به حکومت هایاارائه ی درون دادوبیرون داد درجامعه ی سیاسی وپرکردن خالیگاه سیاسی پس ازفروپاشی دولت هاوحکومت می باشد،بدرستی انجام بدهند.ناتوانی حزب های سیاسی درکشورهای پس مانده درانجام مسئولیت های خود؛سبب شد که همیشه نظامی هاوبروکرات ها/مدیران دولتی برخلاف وظیفه ومسئولیت تخصصی خودسیاست نمایند.ازسوی دیگر،نظامی هاومدیران سیاسی شده بخاطردوام قدرت خودنگذاشتند که حزب های سیاسی باتلافی کردن پس ماند گی هاوکمبودی های ایدئولوژیک- ساختاریی خود،سیاست ورزی نمایند.پرسمانی که سبب شد حزب های سیاسی بجای نمایند گی ازمردم درساختارقدرت،آله ی دست نظامی هاومدیران سیاسی شده قرارگیرند.پرسمان سیاسی- تاریخی تلخی که درهمه کشورهای مسلمان بویژه پاکستان خودرابه گونه ی بی ثباتی دوام داربه نمایش گذاشته، و درافغانستان،دستاوردآن به کونه ی تجاوزبیرونی،آشوب درونی ،دست نشاند گی حکومت هاوحزب های سیاسی سربلند کرده است.
اگرچه پاکستان،افغانستان،ایران،سوریه،مصر،لیبی و...نمونه های گونه گونِ بی خونی وبی رمقی حزب های سیاسی وسیاسی- مذهبی وسیاست زد گی نظامیان ،مدیران وجوانان می باشندوبدترین نمونه ی لاغری وبی رنگی ی حزب های سیاسی وفربه شدن ساختارنظامی- بروکراتیک رابه نمایش می گذارند،اما درپاکستان، سیاسی شدن نظامیان وبروکرات هاکه کم خونی حزب های سیاسی دستاوردآن می باشد،جوانان مذهبی رابه سوی تروریسم وتندرویی تاریک اندیش مذهبی رانده، ودرکشورهای عربی این پدیده به حیث واکنش به گونه ی بهارعربی خودنمایی کرد که فروپاشی ساختارنظامی- بروکراتیک حاکم وکم خونی حزب های سیاسی،به بحران عمیق سیاسی اجتماعی منجرگردید.بااینکه درمصر،اخوانی هابرنده ی انتخابات شده وبه ریاست جمهوری رسیده اند،نظامی هاوبروکرات های سیاست زده به دموکراسی تن نداده بادامن زدنِ هراس ازجناح اسلامی برنده ی انتخابات،درصدد کمای کردن حمایت باداردیروزخودوناکامی فرایند دموکراتیک می باشند؛پرسمانی که برای آینده ی مصرفاجعه باتمام خواهدشد.درلیبی که به گزارش رویترزخبرگزاریی انگلیس، روزچهارشنبه18ژولای-28سرطان، نتیجه ی انتخابات پارلمانی هشتم ژولای اعلام شد،از200کرسی پارلمان،غیرحزبی ها120وحزبی های لیبرال ومذهبی80کرسی بدست آورده اند که حکایت ازپیروزیی ساختارقبیلگی برساختارشهری- مدنی می کند؛ودرسوریه،بخاطرمدغم شدن حزب بعث درساختارنظامی- اداری وسرکوب وحشیانه ی حزبِ برادران مسلمان وطرفداران دموکراسی،جنگ داخلی زبانه می کشد؛جنگی که درآن، دوستان بیرونی حکومت ومخالفانش نفت می ریزند؛ودرپاکستان، بی منطقی وخودسریی نظامیان ،مدیران وبیکارگی قوه ی قضایه، به رشد تندرویی مذهبی وتروریسم کور زیرسایه ی سازمان جاسوسی(آی اِس آی) که توسط ارتش اداره می شود،منجرشده،ودرافغانستان، تروریسم صادرشده ازپاکستان، هم گریبان گیرجوانان، وهمچنان، کشورهای غربی شده است که به بهانه ی دولت سازی وبازگردانی صلح وامنیت دریازده سال گذشته مصروف عمل می باشند ودرکارخود به دستاورد کمی توفیق یافته اند.بااینکه دربسیاری کشورهای مسلمان،داستان حزب های سیاسی ومذهبی- سیاسی،تیره وتارمی باشد،امااین تیره گی درافغانستان،بیشترازدیگربخش های سرزمین های اسلامی خودرابه نمایش می گذارد.ازاین رو،برای کالبدشگافی این پرسمان،نگاهی به تاریخ سیاسی یک سده ی پسین افغانستان وکارکرد حزب های سیاسی درآن ضروری به نظرمی رسد.
افغانستان که درتاریخ سیاسی خود،همواره گرفتارحکومت های ناکارآمدودست نشانده ی خارجی بوده است،کم خونی حزب های سیاسی، چه مذهبی وچه سکولارِملی گرانما- کمونیستی،بیماریی مزمن بودومی باشد.بیماریی که ازادامه ی آن هم حزب هاوهم حکومت هارنج برده اندومی برند.دراین راستا،پس ازجنگ جهانی دوم که نهضت های استعمارزدایی درسرزمین های مستعمره ی آسیای- افریقای- امریکای لاتینی به دولت- ملت های واقعی یاپوشالی نایل شدند،درهمسایگی افغانستان هم، خود گردانی هند وجدایی پاکستان ازپیکرآن، سبب تکان های سیاسی- فکری وفرهنگی گردید،وحکومت قبیلگی وابسته به انگلیس که زیرفشارموج نوین جهانی- منطقه ی تکان وزمین درزیرپایش گرم شده بود؛زیرفشارنوخواهی ومشارکت سیاسی- طلبی نسل نوکه خواستارقانونمندساختن قدرت شده بودند،بدواقدام زیردست زد:نخست،قبیله ی حاکم هاشم خانِ ستمگر،بی منطق ومنحط را ازمقام نخست وزیری برکنار وبابالاکشیدن شاه محمودخان که درهمه ستمگری های برادرش شریک بود،از1947تا1953دموکراسی نمایی وبه گونه ی کمرنگی به سربلند کردن نخستین حزب های سیاسی درکشورموقع داد.دوم،درعرصه ی سیاست خارجی درجهت گسترش درگیریی سیاسی- تبلیغاتی باپاکستان پرسمان پشتونستان رادامن زد.
ازآنجاکه پرسمان موقع دادنِ کمرنگ به برآمدن حزب های سیاسی درسیاست داخلی ودامن زدن به کشمکش مرزی باپاکستان ،ابزارگونه بودتاهدفمند وهوشمندانه،دوپرسمان دیگر،یعنی گسترش مطالبات سیاسی مردم، بویژه نوخواهان وروشنفکران رادر سیاست ملی وگرایش به سوی مسکورادر سیاست خارجی بدنبال داشت.وازهمه مهمتراینکه،فقدان پایگاه مردمی حکومت که بادارش انگلیس نیم قاره ی هندراترک وپاکستان رادرمرزهای شرقی افغانستان جانشین خودساخته بود،موقعیت سیاسی فرمان روایان رابیشترازپیش لرزان ترساخت.ازاین رو،حاکمان بجای پاسخ گویی به مطالبات مشروطه خواهانه ی نسل نوکه جویای قانونمندساختن حکومت بودند؛دوباره ازدموکراسی نمایی خود داری وبابالاکشیدن داودخان، نسخه جوان تراداره ی ستمگرهاشم خان راپیش کش وفضای فکری- سیاسی کشوررادوباره بستند.ازاینکه فضای سیاسی به گونه ی خفقان آمیزی بسته شده بود،برای توجیه فریب کاری،نوخواهانِ دری زبان رازندانی وکله ی نوخواهان پشتوزبان رادرپرسمان پشتونستان گرم کردند.ازپیش روشن بود که پرسمان پشتونستان به سه دلیل راه بدهی نمی برد:نخست اینکه،حکومتی قبیلگی ی که نمی توانست دشواری های پشتوزبان های افغانستان رابرطرف وبرای آن هایک زند گی مرفه ی انسانی ایجادنماید،چگونه می تواندبه کمک پشتوزبان های پاکستان بشتابد؟دوم اینکه،پشتوزبان های پاکستان درمقایسه بابرادران افغان شان ازنظرسیاسی- اجتماعی- اقتصادی درموقعیت بهتری قرارداشتندوهمچنان نمی توانستندباورنمایند که حکومت کابل درزمینه درست سخن می گویدوعمل می کند.سوم اینکه،هفتاد درصد مردم افغانستان ازنظرفرهنگی- تاریخی منافع خودرادرپشتونستان خواهی حکومت خودسراغ کرده نمی توانستندوهنوزهم سراغ کرده نمی توانند!
ازاین رو،ده سال پشتونستان خواهی تندروانه ی حکومت داودخان تنهادرسیاست داخلی سرکوب ونابودیی حزب های سیاسی کم خون ودرسیاست خارجی انزوای مطلق درسطح کشورهای مسلمان وافتادن بدامن شوروی راتحویل کشورداد؛ووابستگی به شوروی هم دوپی آمدزیررادربرداشت:نخست،مدرنیزم/نوسازی کمرنگ زیرساخت های اقتصادی،ترویج فرهنگ کمونیستی درجامعه ی افغانستان.دوم،بخاطربرخورد دین ستیزانه ی کمونیست های روسی درآسیای مرکزی،آغازبکارسازمان های کمونیستی متمایل به مسکودرکابل،جامعه ی مذهبی افغانستان راتکان، وباسرازیرشدن نوشته های نهضت های اسلامی خاورمیانه ونیم قاره ی هند،ازطریق نوشته هاوترجمه های ایرانی به افغانستان،مبارزه جویی اسلامی رادرکشورماگسترش داد.ازآنجاکه دردوره ی نخست وزیریی داودخان به خاطربسته ماندن فضای سیاسی- فکری کنشکریی همه گرایش های مذهبی وکمونیستی بویژه مذهبی زیرزمینی آغازشده بود،باکنارگذاشته شدن اوازقدرت درسال1342،بدودلیل فضای سیاسی بازترشد:نخست اینکه،درسیاست داخلی خود کامگی حکومت داودخان کشوررابه سوی خشونت می راند.دوم اینکه،ادامه ی کشمکش باپاکستان وابستگی به مسکورااستوارترمی ساخت.پرسمانیکه ظاهرشاه ونزدیکانش رانگران ساخته بود.
بنابرآن،باردیگردموکراسی نمایی ومشروطه خواهی توسط پادشاه پیش کش وقانون اساسی نوراه اندازی شدوبه رسانه های منتقدوغیرحکومتی به گونه ی مهارشده ی اجازه ی پخش داده شد.بااینکه جوانان وروشنفکران باتوجه به تجربه ی تلخ دوره ی کم دوام حکومت دموکراسی نمای شاه محمودخان،به سویی دومین دموکراسی نمایی حکومت بدیده ی شک وتردید می نگریستند،کنشگری های نوخواهانه ی خودراباراه اندازیی انجمن هاو هسته های حزبی که پسان ترازشکم آن هاسازمان های کمونیستی واسلامی بیرون شدند،آغازکردند.زمانی همه آرزوها به سنگ خورد که شورای ملی ی اغلب گزینشی قانون احزاب سیاسی راتصویب وپادشاه ازامضای آن وقانونی ساختن فعالیت سیاسی خود داری نمود.ازاین رو،زمانیکه قانون حزب های سیاسی توسط پادشاه به امضانرسید،نسل نوکه درشرایط جدید دنبال نوخواهی می گشت وبه ایدئولوژی وشیوه ی کاریی بزرگ سالان وپدران خودبی باورشده بود،هم درگرایش دینی،هم درگرایش سکولار به سوی مبارزه ی تندروانه ی زیرزمینی رانده شد.
درواقع،رانده شدن مبارزه ی سیاسی ازمیدان قانونی به زیرزمین،دومین ضربه به حزب های سیاسی واردوجوانان رادرعرصه ی سیاست به سوی خشونت وقانون گریزی تشویق کرد.ازاین رو،حکومت های نخست وزیرانِ بدون حمایت حزب های سیاسی یکی پس ازدیگری آمدندورفتندونتوانستندتغییری درفرهنگ سیاسی تمرکزگراوفقر اقتصادی حاکم برکشور بیاورند.افزایش شمارنخست وزیران ووزیران بیکارشده ودسیسه گریی دربارعلیه قانون وحکومت درظاهردموکراتیکِ بدون حمایت حزب های سیاسی،پادشاهی خانواد گی- شخصی رابی ثبات وسبب شد که خانواده ی حاکم بایک نمایش خنده آوراعلام جمهوریت کند.ازپیش روشن بود که خانواده ی مزدورِحکومت گرازجمهوریت چه برداشتی دارد؟جمهوریت درتعریف درست ومعنادارخودچیزی نیست مگرپیروِاراده ی مردم ساختن حکومت ودولت.برخلاف،جمهوریتی که درماه سرطان1352درافغانستان راه اندازی شد،نه جمهوریت،بلکه سلطنت ستمگری بود که ستمگری رایک گام ازستمگریی دوره ی هاشم خان به پیش رانده بود.
بهرصورت،جمهویت ستمگروضدروحیه ی جمهورمردم دوکارزیررادرافغانستان کرد:نخست،وابستگی به شوروی راازوابستگی استراتژیک به وابستگی ایدئولوژیک ارتقاودرعرصه ی سیاست خارجی بادامن زدن به نزاع مرزی باپاکستان درپرسمان پشتونستان بیشترازپیش به انزوای افغانستان درمیان کشورهای اسلامی که خواست مسکوواسلام آبادبود،افزود.دوم،باسرکوب خیزش جوانان مسلمان وتعقیب مولوی هاوملاها،مبارزان مسلمان رابدامن پاکستان انداخت.حکومت جمهوری نمای ستمگرکه بخاطرقانون گریزی وکشتار،مبارزان مسلمان رابه سوی ستیزه جویی نظامی موردنظرپاکستان کشانده بود،حزب های سیاسی زیرزمینی راناتوان تر وخودش درچهارسال نتوانست حکومت مدنی راجانشین حکومت نظامی نماید.ازسوی دیگر،سازمان های کمونیستی وچپ گراوملی گرا نماو درواقع قبیله گراکه هردوبجای نوخواهی درسیاست دنبال دین ستیزی می گشتند،می کوشیدند که جمهوریت دروغین، مذهبی هارابکوبدونمی کوشیدند که فضای سیاسی- فکری توسط حکومت بازکرده شود.ازپیش روشن است، درجامعه ی که امروزاستبداد، مذهبی هاوفردابی دینان رادرصورتیکه بارکشی نکنند؛ می کوبد،درانتظارچه سرنوشتی باید نشست.
بدبختانه،سازمان های کمونیستی وقبیلگی افغانستان که نوخواهی شان دردین ستیزی وبدین طریق مردم گریزی خلاصه شده بود،همه تلاش های مذبوحانه راکردندتاسازمان های اسلامی توسط جمهوریت ستمگرِدست نشانده ی شوروی کوبیده شود.ازآنجاکه داودخان فرد نادان وفرصت طلب درمیدان سیاست بودوفکرمی کرد که مسکودرپرسمان پشتونستان کمکش می نماید،درگام نخست، به سازشوروی رقصید، ودرگام دوم، تمایل به سوی امریکانشان داد،وبرای نمایش گرایشِ به سوی غرب،بدوکارزیردست زد:نخست،درراستای زمان یابی درراستای کوبیدن کمونیسم افغانی که خودش برای آن راه راهموارکرده بود،ازفشاربرمبارزان اسلامی کاسته فعالیت کمونیست هارازیرنظارت نرم گرفت.دوم،تلاش نمود بارهبریی سازمان های اسلامی پناهنده درپاکستان تامین ارتباط وبرای سرکوب آرام کمونیست هاآن هاراتطمیع نماید.زمانیکه درماه جدی1355شورای بزرگ/لویه جرگه ی گزینشی، قانون اساسی راتصویب ودرروشنایی تاریکی زای آن درماه دلو،نظام سرکوبگرِتک حزبی رااعلام کرد،سازمان های زیرزمینی کمونیستی واسلامی دریافتند که نظام سیاسی نسبت به کشوروآن هاچگونه می اندیشد؟
پس ازتصویب،اعلام وکاربردی کردن قانون اساسی درماه دلو1355که درآن تنهاحزب حکومتی"انقلاب ملی"باکادرهای بی سوادازنظرعقلی- آموزشی وسیاسی راه اندازی شد؛ودرسیاست خارجی، ازتمایل به مسکوکاسته وگرایش به سویی کشورهای عربستان،ایران ،پاکستان ومصر،وبدین طریق، چانه زنی باواشنگتن شتاب گرفت،نه تنهاشوروی،بلکه کارشناسان امریکای هم ازچنان شتابی غیرخردمندانه ی نگران شدند که مسکوکه مسکودرزمینه بی واکنش نمی نشیند.درچنان شرایطی،سازمان های کمونیستی باتوجه به غرب گرایی غیرقابل پیش بینی سردسته ی جمهوریت مسخره، گوش به فرمان مسکونشسته به کوشش های زیرزمینی وجذب منصب داران رده های بالاوزیرین دراردو/ارتش افزودند؛ودرعین حال، علیه سازمان های مذهبی به سود جمهوریت جاسوسی می کردند،وسازمان های اسلامی که درآن زمان تنهادرقالب جمعیت وحزب اسلامی بامرکزیت درپشاورکه اولی توسط جماعت اسلامی ودومی توسط آی اِس آی حمایت می شد،ازگرایش رئیس جمهوربه سوی عربستان ،پاکستان وایران وبرجسته ترازهمه تمایل اوبه امریکاخوشحال بودندومی پنداشتند که درفضای نوین وغرب گرایانه، کمونیست هازیرفشارقراربگیرند وساحه ی فعالیت برای مبارزان مسلمان گسترده تربشود.
طوریکه پیش بینی می شد،مسکونه گذاشت که تغییروفاداریی داودخان ازبلاک شرق به سوی بلاک غرب ومتحدانش بارورشود.بادرنظرداشت اینکه،بسیاری حزب های سیاسی درکشورهای پس مانده ابزاردولت های بومی ی دست نشانده ونوکرقدرت های بزرگ بودند،وسردسته های حزب های کمونیستی زیرسایه حزب کمونیست شوروی کارمی کردند،برادربزرگ وشبکه ی زیرزمینی آن تصمیم گرفت که جمهوریت ستمگرِداودخان درکابل جای خودرابه جمهوریی دموکراتیک استالینی بدهد.زمانیکه درماه ثور1357،سیاست غرب گرایانه ی داودخان ناکام وکمونیست هابویژه شاخه ی خلقی وکم سوادآن هاتوسط شوروی بالاکشیده شد،پرچمی ها،مائوئیست ها،افغان ملتی ها،مخالفان غیرپشتون آن هاوسازمان های اسلامی بدرجه های گونه گونی زیرفشارقرارگرفتند،ودرزندان ها،زنده ماندن افرادوابسته به گرایش های سیاسی- ایدئولوژیک ومنوط براین شد که کی بامسکورابطه داردوکی ندارد؟ازاین رو،بیشترین تلفات راسازمان های اسلامی متقبل شدند؛سازمان های که درصف مخالف شوروی ایستاده بودند.به سخن دیگر،داستان برآمدن حزب های سیاسی چپ ،ملی گراوحزب های مذهبی- سیاسی درافغانستان ازدوره ی دموکراسی نمای رژیم پادشاهی تادوره ی کمونیست ها،داستان دردناکی می باشد که مطالعه ی آن به جزرنج وغم برای کشوربویژه جوانان چیزی دیگری رابیادنمی آورد.باکمال تاسف،برآمدن حکومت کمونیستی بیشترازپیش به خرابی اوضاع کمک وسبب شد که نابردباریی ایدئولوژیک وحذف فیزیکی مخالفان سیاسی- ایدئولوژیک چنان بالابرود که متعهدان حزب های مذهبی- سیاسی که خیر،کمونیست های خلقی وپرچمی هم بجان یک دیگرافتاده نهاد دولت راناتوان وزمینه سازی به اشغال کشورتوسط اتحادشوروی نمایند.به سخن دیگر،توحش تره کی وامین علیه حزب های نیمه جان سیاسی حتاپرچمی های طرفدارمسکو،کشوررادرآستانه ی جنگ داخلی کشانده زمینه سازی به پیاده شدن ارتش سرخ وستیزه جوساختن حزب های سیاسی- مذهبی ودورساختن جوانان ازآموزش وپرورش عصری ونودرافغانستان نماید.
پیش ازاشغال افغانستان توسط شوروی،هم شمارحزب های سیاسی کم بود،وهم انگیزه ی برای کمرنگ کردن معیارهای ایدئولوژیک درسیاست دیده نمی شد.بدبختانه،باپیاده شدن سربازان شوروی در افغانستان، دوتحول ناگوار دردرون وبیرون افغانستان صورت گرفت که پی آمدهای غمبار آن تاکنون گریبانگیرمردم کشورمامی باشد:نخست،کمونیست های طرفدارمسکوبه گونه ی پیاده نظام ارتش سرخ مورداتهام وتوسط بخش بزرگ جامعه ی افغانستان سرزنش شدند.دوم،سازمان های دوگانه ی مجاهدین/ جمعیت وحزب اسلامی باائتلاف های دروغین خود درمیدان سیاست گروه زایی کردندودرمیدان جنگ برای گرم کردن بازارجنگ های ضد شوروی، معیارهای ارزشی وایدئولوژیکی اسلام رازیرپاکرده به کمک امریکا،عربستان وپاکستان دست به تجهیزافرادودسته های زدند که بیشترین شمارشان نه تعهدایدئولوژیک- اخلاقی داشتندونه سازمان پذیربودند.بدین ترتیب،نطفه ی نخستین آشوب گری وقانون گریزی،دین واخلاق سوزی،زیرنام جهاد درسرزمین افغانستان پاشیده شد.درصف مخالف،یعنی حزب دموکراتیک خلق هم که ایدئولوژی زدایی شده بود،ارتش دردست خلقی هاوسازمان امنیت(خاد) دردست پرچمی هاافتاد که بخاطر رقابت هاوکشمکش های درونی آن ها،نهاد دولت تضعیف،وهرجناح برای تقویت خودبه ملیشه سازیی قومی- قبیلگی دست زد.
ازآنجاکه سربازان ارتش/اردو،روزتاروزبارک های نظامی راترک وبه صف مجاهدان می پیوستند،اتکای دولت بجای سربازبرملیشه/سربازروزمزد،روبه فزونی نهاد.افزایش سربازان روزمزد زیرنام ملیشه درزیرسایه ی حکومت کابل، وافزایش شمارچنان ملیشه ها/سربازانی زیرنام مجاهد درصف حزب های جهادی وسازماندهی ناتوان درهردوجناج بویژه مجاهدین؛سبب شد که بنیان ایدئولوژی که سنگ بنای احزاب سیاسی چه ایدئولوژیک وچه مذهبی درجهان نومی باشد،ازبن برافتد.تجربه ی تاریخی- سیاسی درجهان نونشان میدهد که حزب های سیاسی به حیث دولت های سایه عمل کرده ازنظرسازمانی وبرنامه ریزی آماد گی دارند که درصورت برافتادن حکومت هایاحزب های حاکم به پرکردن خالیگاه قدرت پرداخته مانع بروزبحران وآشوب های سیاسی- اجتماعی شوند.
بدبختانه،درجهان سوم که افغانستان پس مانده ترین کشوردرمیان کشورهای آن می باشد،استبدادمتمرکزقبیلگی- شاهی- جمهوری وقبیلگی-کمونیستی اجازه نداد که حزب های سیاسی درابتدایی ترین حالت هم سربلند نمایند.حزب سیاسی مانند جامعه ی مدنی ،طبقه ی درمیانی،دموکراسی،حکومت قانون ورسانه های آزاد،ازپدیده های می باشند که درمحیط رقابتی که درآن مردم حق انتخاب دارندوفرهنگ بسته نمی باشد، بدرستی رشدونمومی نمایند.درافغانستان، درحالیکه حزب سیاسی ازیک طرف پدیده ی مدرن/نومی باشد،ازطرف دیگر،بدلیل خودسری وقانون گریزی حکومت هاودروغ های سیاسی وتاریخی وگستره ی بیش ازاندازه ی تئوری توطئه درسیاست،همواره براست ودروغ به خارجی هانسبت داده شد، وحکومت هایی که خود نوکرزرخرید استعمارگران بودند،رقیب های واقعی یااحتمالی خودرانوکربیگانگان خوانده حزب هاورهبران حزبی رابه این یاآن کشوردورونزدیک منسوب کردند.ازجانب دیگر،چون تاریخ سیاسی دو سده ی پسین افغانستان متکی بردروغ ساخته شده است و برآمدن حزب های سیاسی که بادموکراسی وحق انتخاب مردم همزاد می باشند؛وازهمه مهمتراینکه، می توانستند دروغ های سیاسی وتاریخی بویژه دروغ هادرباره ی ترکیب نفوس کشورواکثریت واقلیت واقعی وخیالی و...رافاش نمایند؛توسط حکومت هاحتاحکومت های حزبی درنمایشِ نوگرایی هم درمظان اتهام قرارگرفتند.
طوریکه تاریخ حکم می کند، گذشته ی ملت هاآینده شان رانیزتعیین یاسروصورت میدهد.اما،این پرسمان درافغانستان به گونه ی بسیارافراطی بکارانداخته شده وسبب شده است که گذشته ی تاریک باتکراربیش ازاندازه ی خودآینده رانیزتاریک نماید.بطورنمونه،ظاهرشاه برخلاف تصویب پارلمان به فعالیت سیاسی حزب های سیاسی جنبه ی قانونی نه بخشید؛وجمهوریت سلطنتی محمدداودخان هم نه کوشید که به حزب های سیاسی حق کنشگریی قانونی بدهد.زمانیکه پس ازبرافتادن حکومت داود،کمونیست هابه کمک شوروی به قدرت رسیدند،هرگزنه کوشیدندازخطاکاری های حکومت های پیشین درزمینه ی فعالیت آزادانه ورقابتی حزب های سیاسی دوری گزینند.طرفه اینکه، کمونیست های افغانستان که خودراترقی خواه می پنداشتندوازبه رسمیت شناخته نشدن حزب های سیاسی توسط رژیم شاهی انتقادهای فراوان کرده بودند،درزمان حکومت خود،هم بجان هم افتادند وهم مخالفان مذهبی وغیرمذهبی خودراسرکوب وازنفس انداختند.کمونیست های افغانستان برخلاف تجربه ی سازمانی حزب های برادرشان که درسازمان دهی دست بالای ازخود نشان داده وبه آسانی خالیگاه قدرت راپرکرده بودند،نتوانستند خودرابه گونه ی حزب سیاسی دیگرگون نمایند.فرقه گراماندن وحزب سیاسی نشدن کمونیست های افغانستان ازدوپدیده ی زیرالهام می گرفت:نخست،ساختاراجتماعی- قومی- قبیلگی افغانستان که خواه ناخواه اثرات خودرابرسیاست مرتب می کند.دوم،رقابت های جناحی میان خلق وپرچم وگرایشات درون گروهی هردوگروه،درفرجام بااثرات سیاه وجانکاه تجاوزشوری یکجاشده توان ومشروعیت کمرنگ مردمی آن هارادرجامعه ی افغانستان نابود کرد.ناتوانی حزب کمونیست دردیگرگون کردن خودبه یک حزب سیاسی وژرفنابخشیدن به بحران مشروعیت ملی،حزب ودولت دست نشانده ی شوروی زیراداره ی آن رابیشترازپیش ناتوان کرد.زمانیکه چنان نابسامانی هایی حزبی- حکومتی باخیزشِ جهادی هاودست اندازی های ناروای همسایگان درامورداخلی افغانستان همراه شد، وضعیتی رابوجودآورد که درنتیجه ی آن کمونیسم روسی وافغانی وحکومت زیرفرمان شان درکابل فروپاشید.فروپاشی نامبرده،دشواری های بی شماری رابدوش سازمان های سیاسی- مذهبی نمای مجاهدانِ ناتوان تروباندزده ترازحزب کمونیست وحکومت کمونیستی انداخت.
باتاسف،پس ازسرنگونی حکومت کمونیستی ی گرفتاردسته هاوباندهای گروهی ودرون گروهی درماه ثور1371، دوره ی مجاهدان آغازشد؛برخلاف فلسفه ی سیاسی ووجودی حزب های سیاسی که رقابت وکوشش صلح جویانه برای رسیدن به قدرت می باشد،حزب های جهادی برای تصفیه ی فیزیکی یک دیگراقدام ونتایج بدست آمده توسط جهادرابسیارارزان ازمیان بردند.بااینکه کمونیست های افغانستان گرفتاررقابت های گروهی وباند بازی های درون گروهی بودند،امابه مراتب ازنظرسازمانی وضعیت بهتری درمقایسه باسازمان های مجاهدین داشتند.پیش وپس ازرسیدن به قدرت،سازمان های مجاهدین ازدشواری های رنج می بردند که کمونیست هاکمتردچارآن هاشده بودند.ولی، کمونیست هاچه درمقام حکومت گران وچه درمقام حزب سیاسی- ایدئولوژیک، کنشگری وبرتری های سازمانی ی داشتند که مخالفان جهادی شان ازآنها محروم بودند.بطورنمونه،کمونیست هابخشی ازجامعه ی تعلیم یافته ی افغانستان راباخود داشتند که ازسویه ی علمی وتجربه ی اداری بهتری نسبت به جهادی هابرخورداربودند؛وهمچنان،اتحادشوروی متحدایدئولوژیک- سیاسی- نظامی آن هابود که هم می کوشیدوهم سرمایه گذاری می کرد که حکومت آن هادرافغانستان پایه بگیرد.بااینکه کمونیست های روسی ازهرنگاه متحدحزب کمونیست افغانستان به شمارمی آمدند،اماآن اتحاد، وابستگی به مسکوراچنان درحزب نامبرده بالا برد که سرنوشت مشترک هردورارقم زد.بطورنمونه،زمانیکه شوروی درماه دیسامبر1991برافتاد،حکومت افغانستان هم درمسیرسراشیبی قرارگرفت وچهارماه پس ازآن فروپاشید.طرفه اینکه،جهادی هابیشترازکمونیست ها دچارباندبازی وگروه بندی های بی منطقانه شده بودند.علتِ دسته بندی هادرمیان جهادی هادوعامل زیربود:نخست،پاکستان باکمک مالی وسیاسی امریکاوعربستان نهایتِ کوشش خودرابراه انداخت تامجاهدان رامنتشروپراکنده نماید.دوم،کمونیست ها تنهاگرفتارزدوبندهای قومی وفکری شده بودند؛برخلاف آن ها،جهادی هابخاطرکم دانشی خودوغرض ورزی پاکستان درسطح قبیلگی هم درجامعه ی افغانستان گروه گرایی پیداکردند.ازسوی دیگر،ازنظراخلاقی ،رهبران سازمان های کم خون جهادیی مقیم پشاور؛بخاطرزراندوزی ومنفعت جوی های مالی درخودوخانواده ی خودغرق شده مهارقدرت خواهی فرماندهان جهادی وابسته به خودراهم ازدست دادند.
بنابرآن،زمانیکه سازمان های پراکنده وبی هدف مجاهدین، جانشین حزب چند پارچه ی کمونیستی درکابل شدند،چهار پرسمان زیر بانیرومندی خودرابه نمایش گذاشت:نخست،رقابت های سازمانی جهادی هاو تشویق های پاکستان به کشمکش های قومی درافغانستان،بخش بیشتر توان آن هارادربرخوردهای باهمی نابود کرد.دوم،فرماندهان جهادی که تفنگ بیشتروعقل ومنطقی کمتری داشتند، بجان هم افتادند.سوم،ملیشه های باقی مانده ازدوره ی حکومت کمونیستی هم توانستندسرخودرازیرپرسمان های قومی- مذهبی پنهان وبدردسرهای زیادی برای جهادی هامبدل شوند.چهارم،برخوردابزاری امریکابامبارزه ی ضد کمونیستی افغانستان که فروپاشی شوروی عقب نشینی موقت آن را ازکشورمادرپی داشت،به کشورهای منطقه موقع دادتابه ژرفنای دشمنی هاوگروه بندی های جهادی هاافزوده ساختارنیمه جان دولتی رادرافغانستان نابودوبرای برآمدن طالبان زمینه سازی نمایند.ازهمه جالب تراینکه،کارکردخشن ورفتارغیراخلاقی- سیاسی طالبان درهمان روزهای نخستین رسیدن آن هابه کابل نشان داد که نادان تروبی تجربه ترازمجاهدان درامراداره وحکومت داری می باشند.به سخن دیگر،برآمدن طالبان ورسیدن آن هابه قدرت؛ ازیک طرف، ازحماقت های سیاسی- گروهی جهادی هاالهام می گرفت،وازطرف دیگر،فروپاشی سیاسی واخلاقی جامعه ی افغانستان راکه باجمهوریت ستمگرداودخان آغازشده بود،تکمیل کرد.
باتوجه به آنچه گفته آمد،به صراحت می توان ابرازکرد که حکومت طالبان درادامه ی ناکامی مرگبارحزب های سیاسی ملی گرا- کمونیستی- اسلامی- جهادی،پست ترین مرحله ی فروپاشی فرهنگ سیاسی- اداری- حقوقی و اخلاقی افغانستان به شمارمی آمد.درواقع،نخستین باربود که زیرنام تامین امنیت واجرای شریعت، پاکستانی هاکه خودشان درفرهنگ نوکری به کهنه ونواستعمارگری دست بالاداشتندودارند،خیزآقامنشانه البته بدون توان سرمایه گذاری درکشورمازدند!بدبختانه،امریکاکه دربالاکشیدن طالبان مانندبالاکشیدن مجاهدان همکاری کرده بود؛پس ازبراندازیی اداره ی طالبان که براه راست ازاسلام آبادتوسط نصیرالله بابر،کرنیل امام ورحمان ملک وزیرداخله ی کنونی پاکستان اداره می شدند،اداره ی رابراه انداخت که افرادبرجسته آن بدودلیل زیرتنهامی توانستند درتعمیق وادامه ی بحرانی کمک کنند که اکنون شاهدآن می باشیم:نخست اینکه،بخشی ازآن راکسانی شکل میدادند که پیشترغارتگری وتباه کاری کرده کشورراویران وبرای برآمدن طالبان جاده سازی کرده بودند.دوم اینکه،بخشی نمایشی- بالامقام آن راکه اکنون موضع خودرادرحکومت بهبودبخشیده است،هم همکارطالبان بود وهم ازنظرپایگاه مردمی بی ریشه.دستاوردِ چنان اداره ی که به گونه ی لرزان تاکنون ادامه یافته است،غارت سرمایه ی ملی،برگشت دوباره ی طالبان ودیگرتروریستان وفرورفتن کشوربدامن تروریسم وموادمخدرمی باشد.تروریسمی که ازنظرذهنی- روانی،مردم افغانستان وکشورهای عضوناتورا پریشان وسرمایه گذاری های پررنگ یاکمرنگ کشورهای غربی وهندرادرافغانستان مورد تهدید قرارداده است.
ازآغازبکارِ اداره ی فسادزده ی پساطالبی درماه ژانویه ی2002-جدیی1380توسط غرب بویژه امریکاتاکنون که، هم اداره ی نامبرده وهم حامیانش درامردولت سازی وبازسازیی اقتصادی به گونه ی مرگباری ناکام شده اند؛هردوجانب بردوپرسمان زیربیشترازهمه تاکید ورزیده اند:نخست،حقوق بشربویژه حقوق زنان ودموکراسی.دوم،برای جلب وجذب جوانان که ازاداره ی جهادی هاوطالبان بسیارزیان دیده ومتنفرشده بودند،به حزب های سیاسی وجامعه ی مدنی پافشاری صورت گرفت.طوریکه دیده می شود،دستاوردچنان پافشاری ها که ازهمان آغازدرآن صداقت وفداکاری دیده نمی شد،پیدایش انجمن های بی شمارکنشگردرمیدان جامعه ی مدنی وثبت نام بیشتراز100حزب سیاسی بی رابطه بامردم دروزارت عدلیه وفربه شدن گرایش جوانان به تندروی مذهبی وقربانی شدن برخی ازآن هاتوسط تروریسم طالبانی- القاعده ی افغانی- پاکستانی و...می باشد.
اگرچه شاهی مشروطه ی ظاهرشاه،جمهوریت ستمگروپس مانده ی داودخان،جمهوریی دموکراتیک کمونیست ها،دولت اسلامی آشوب زده ودچارکشمکش های بی منطقانه ی جهادی هاوامارت شریعت مدارطالبان درفلج کردن حزب های سیاسی عصری ونوخواه کوتاهی کرده وبه جامعه ی فقرزده وجفاکشیده ی افغانستان ستم رواداشته اند،اماازاین واقعیت نمی توان چشم پوشی کرد که هیچ کدام به اندازه ی حکومت فسادزده ،درمانده ودچارچند دستگی کنونی دررابطه باحزب های سیاسی ستم روانداشته اند.شاهی مشروطه وجمهوریت ضد مرد می ازهمان آغازحزب های سیاسی حکومتی راعامل بی ثباتی تلقی وازموقعیت قانونی بخشیدن به آن هاخود داری کردند.وکمونیست هاحزب مخالف راپدیده ی وابسته به فرهنگ بورژوایی- سرمایداری تلقی وتاپسین لحظه علیه آن رزمیده اند،وحزب نماهای جهادیی تفنگ زده وطالبان شریعت مدارپاکستانی نیزمانند کمونیست هاایدئولوژیی خودرابرحق دانسته حزب مخالف راتکفیروعلیه آن رزمیده اند.به سخن دیگر،همه گرایش های نامبرده برای ادامه ی حیات سیاسی خود درجهت کسب حمایت غربی ها کوشیدند،اماازپذیرش بهترین ارزش تمدن وفرهنگ غربی، یعنی کثرت گرایی که درقالب حزب های سیاسی ورقابت های مسالمت جویانه ی آن هابازتاب یافته است،لجوجانه خود داری کرده اند.
درپسین بخش این نوشته،بازتاب این پرسمان ضروری می باشد که بدانیم حکومت های دیروزکه ازپذیرش حزب های سیاسی مخالف پرهیزکرده اند،خوب عمل کرده اند یاحکومت کنونی که باپذیرش آن هادرنظر ومبتذل سازیی آن هادرعمل کوشیده است؟روشن است که اولی هادربرابرخیزشِ ارزش های حزب های سیاسی ایستاده اند،ودومی درارزش زدایی ازحزب های سیاسی کوشیده است؛بنابراین،اولی هابرخلاف دومی،کمتربه ارزش هازیان رسانده اند.این یک واقعیت است که حکومت درمانده ی کنونی دریازده سال پسین،بیشترازسده ی بیستم به ارزش های نوبه ویژه حزب های سیاسی زیان رسانده است.اکنون،جامعه ی جنگ زده ی مابیشتراز106حزب سیاسی ثبت نام شده در وزارت عدلیه/دادگستری دارد،حزب های بظاهرسیاسی که نه سخنی برای گفتن به مردم دارندونه دربیرون کابل دفترودیوانی ونفوذی ازخودبروزداده اند.اگربه شخصیت سیاسی- فرهنگی عضوهای پارلمان افغانستان بدقت نگریسته شود،روشن می شود که به دشواری می توانیم بگوئیم که جامعه ی مدنی که نداریم،امادارای جامعه ی سیاسی متشکل ازدولت وحزب های سیاسی فراوان می باشیم.دراین زمینه که حزب های سیاسی واقعی نداریم وپایتخت کشورمان ازحضورآن هابیش ازاندازه مشبوع شده است،علت راباید درکارکرد حکومت های پیشین وسلطه ی تفنگ داران،قاچاقبران وتباه کاران درحکومت درمانده ی کنونی جویاشد.
اکنون که سرنوشت جامعه ی سیاسی،یعنی دولت وحزب های سیاسی به وضعیت بحران زده وتروریست پرورِجاری رسیده وحزب مخالف اصلاوجودنداردومدعی های مخالفت حزبی با دولت یابرابرباآن درفسادغرق می باشندویااینکه درگسترش فسادوقانون گریزی به دولت کمک می کنند،واعضای پارلمان هرروزبیشترازانجام مسئولیت خودمصروف چانه زنی دروزارت خانه هاکارهای مافیایی می کنند،پرسمان کارسازومهم این است که نسل جوان درزمینه چه بایدبکند؟ روشن است.جوانان امروزبایدبکوشندازتجربه ی تلخ جوانان دیروزدرپیروی ازحزب های سیاسی بی هدف،بی برنامه وفاقد دورنمای سیاسی- ایدئولوژیک- فرهنگی درس عبرت بگیرند.درس عبرت هرگزبه این معنانیست که جوانان سیاست نکنند.چراکه نیروی جوان باتوجه به توان وآماد گی فداکاری وتلاش های فراوانش به خوبی وهوشمندی می تواند درراستای دیگرگون کردن شرایط نابسامان سیاسی- اجتماعی بکوشدوهدفمندانه به کشورومردم خود خدمت نماید.اما،جوانان زمانی به مردم می توانندخدمت نمایند که دانش تخصصی خودراتکمیل کرده ودرکنارآن به درک وسیع دانش سیاسی- اجتماعی- تاریخی- فرهنگی بکوشند.تجربه ی بیشترازنیم سده ی گذشته درافغانستان نشان میدهد که جوانان ازسیاسی شدن پیش ازفهم ودرک عرصه ی فنی- تخصصی شان بیشترازهرقشردیگرجامعه زیانمندشده اند.برای اینکه ازتکرارتجربه ی تلخ گذشته پرهیزصورت بگیرد،ایجاب می کند که جوانان فوریت رابه افزایش دانش درعرصه ی تخصصی خودبدهندوپس ازآن باافزایش دانش سیاسی- تاریخی- فرهنگی دنبال سیاست بروند،ودرسیاسی شدن وپیوستن به حزب های سیاسی، پیشتروبیشترازهمه، بدرک وفهم مرامنامه ،هدف وتلاش های پیگیروشبانه روزیی آن ها درجهت آگاهی بخشی وعرضه ی خدمات به مردم بپردازند.تاریخ مبارزات سیاسی- اجتماعی- ایدئولوژیک وفرهنگی جهان نشان میدهدکه بشرهمواره تشنه ی آزادی وعدالت بوده است،ودرتاریخ معاصرجهان، مکتب های سرمایداری وکمونیستی وحزب های وفاداربه آن هاکوشیدندومدعی شدند که عدالت وآزادی راتحقق می بخشند.امادستاوردهانشان داد که،سرمایداری عدالت راکوبید وکمونیسم آزادی رابدارآویخت.وسازمان های اسلامی مدعی شدند که حزب های سرمایداری وکمونیستی درتحقق عدالت وآزادی ناکام شدند؛بنابرآن،آن هاباتحقق حکومت وشریعت اسلامی می توانند جامعه ی مرفه وخوشبخت رابرای بشریت ایجانمایند.جامعه ی که نمونه ی درست تحقق عدالت وآزادی می باشد.بدبختانه،حزب های مذهبی برخلاف جوهرومعنای دیانت، کارهای کردند که کمربی دینی وتندروی رابسته شکم پرستی وبی عدالتی رادرجامعه ی اسلامی نهادینه کردند که ایران،افغانستان وپاکستان نمونه ی خوبی برای ناکامی رسواخیزآن هامی باشند.باتوجه به شکست رسواخیزحزب های ملی گرا،کمونیستی،جهادی،طالبی درگذشته ی دورونزدیک ومدعیان دموکراسی دریازه سال دوره ی کاریی حکومت فسادزده کنونی،لازم است که جوانان ازتجربه ی تلخی پیشینیان خودپند گرفته درگام نخست،دنبال کسب دانش تخصصی، ودرگام دوم،دنبال کسب دانش سیاسی- اجتماعی، ودرگام سوم،برای تحقق آزادی وعدالت دنبال حزب های بروند که درزمینه می کوشند.اگرچنان حزب های درمیدان سیاست حضورنداشته باشند که ندارند،آنگاه خودبکوشندچنان حزب های راایجانمایند.درغیرآن،پیروی جوانان ازحزب های دشمن عدالت وآزادی وگوش دادن به شعارهای دروغین حزب های سیاسی وتشکیل دادن جرگه های دروغین صلح که شمارآن هادرافغانستان بی شمارمی باشد،جوانان امروزبه سوی همان سرابی می روند که همتایان دیروزشان رفته اند!
0 comments:
Post a Comment