Sunday, 22 July 2012

درافغانستان،پدیده ی بنام حزبِ مخالفِ حکومت وجودندارد


ابراهیم ورسجی
1-5-1391
برهمه آگاهان،فرهنگیان،روشنفکران وکنشگران خُردوبزرگِ میدان سیاستِ افغانستان روشن است که فرهنگ سیاسی سرزمین ما،فرهنگ انحصار،تمرکزقدرت وخود کامگی قبیلگی- شخصی وخاندانی بوده است؛وبیرون شدن ازچنان فرهنگی،به بسترسازیی ذهنی- فرهنگی وازهمه بارزتر،به یک دیگرگونی درسامانه ی آموزشی- پرورشی وفرهنگ همگانی نیازمبرم دارد.ازآنجاکه دیگرگونی به روال عادی درسامانه ی آموزشی- پرورشی وفرهنگ همگانی افغانستان صورت نگرفته وممکن است که به آسانی صورت نگیرد،وعلت هم عدم راهیابی دیگرگونی سازنده در حکومت های خودکامه و دورنگهدارنده ی مردم ازسیاست یاغیرسیاسی ساختن مردم می باشد.ازسوی دیگر،سه دهه جنگ تغییراتی دربینش وآگاهی سیاسی مردم آورده است که دورشدن ازگذشته وگام زدن درمسیرآینده ی بهترراآسان ترنموده است.باوجود دیگرگونی نامبرده،بخاطرروشنی انداختن به موضوع وترسیم مسیرآینده ی بهتر،بدوپرسمان زیرنیازمبرم احساس می شود:نخست،تعریف درست ازفرهنگ سیاسی.دوم،بیان رابطه ی تنگاتنگ میان فرهنگ سیاسی وحزب های سیاسی .
درجهان غرب که همه پدیده های نوازجمله حزب سیاسی درآن سربلند کرده است،تازمانی که حکومت هاخود کامه بودند،فرهنگ سیاسی تمرکزگراومردم غیرسیاسی بارآمده بودند.طرفه اینکه،درغرب،حکومت مذهبی پاپ وکلیسابه حیث نماینده ی خداونهادخدایی نقش بسیاربارزی درغیرسیاسی ساختن مردم وانحصارقدرت وتمرکزافراطی آن داشتند.پرسمانی که باآغازرنسانس/نوزایی وهجوم علم برمذهب، دیگرگون، ودرگام نخست،به برآمدن دولت های خود کامه ی کارآمدِ سکولار/عصری اندیش،ودرگام دوم،به برآمدن دولت های دموکراتیکِ مدرن انجامید.دراین مسیرپرخم وپیچ،دولت های خود کامه ی کارآمدِسکولارزیرساخت های اقتصادی- فرهنگی رافراهم ودرمجموع آغازگرانقلاب صنعتی ودرنتیجه به برآمدن بورژوازیی شهری- ملی دراروپاوصادرکردن استعماربه جهان غیراروپایی دست زدند.
طوریکه تاریخ فلسفه ی سیاسی مدرن نشان میدهد،پس ازرنسانس/نوزایی،درمرحله ی نخست،دولت های خود کامه ی کارآمدِغیرمذهبی جایگزین دولت های خود کامه ی مذهبی- کلیسای شدند،ودرمرحله ی دوم است که فرهنگیان،روشنفکران،آزادی خواهان وطرفداران حکومت مشروطه که انقلاب1688انگلیستان آغازونمادآن می باشد، دولت های دموکراتیکِ مدرن جایگزین دولت های خود کامه وغیردموکراتیکِ پسامذهبی درسیاست شدند.طرفه اینکه،دولت های خود کامه ی کارآمدِ پسامذهبی- کلیسایی، مدعی داشتن حق الهی شاهان برمردم شده وبدین طریق استبدادغیرمذهبی خودراجایگزین استبدادمذهبی پاپ کرد که مدعی نمایند گی خدا درزمین بود.ازاین رو،درتاریخ مذهبی- سیاسی اروپا،پس ازرنسانس/نوزای، حق الهی شاهان جایگزین حق الهی- مذهبی پاپ درجهت حاکمیت برمردم شد.به سخن دیگر،هم امپراتوریی مقدس روم وهم حکومت های شاهی مطلقه ی رقیب وجانشین آن، ازمشروعیت ملی فراریامشروعیت فرمان روایی خودراازدین وخدامی گرفتند.
خوشبختانه،باگسترش آموزش وپرورشِ نووبالارفتن سطح آگاهی توده ها،دودیگرگونی درجامعه ی اروپایی صورت گرفت:نخست،طبقه ی درمیانی سربرافراشت که طرفدارحکومت محدودوقانونمندوجدایی حوزه ی سیاست ازحوزه ی اقتصادوجدایی دین ازدولت بود.دوم،طبقه ی روشنفکرسربرافراشت که آزادی فردی،حکومت محدودوقانونمندوعدالت اجتماعی راهدف خودساخته بود.دراین راستا،طوریکه شده شد.درنیمه ی دوم سده ی نزدهم،حزب های سیاسی درجهت رقابتی کردن سیاست وتحقق حق انتخاب مردم که دموکراسی واقعی می باشد،به گونه ی درستی ابرازموجودیت کردند.بنابراین،درجامعه های که انقلاب صنعتی تحقق وبافراورده ی آن یعنی سرمایداری، طبقه ی درمیانی فربه ترشده بود؛انقلاب بورژوازی وفرهنگ سیاسی برخاسته ازآن، حزب مخالف رابرسمیت شناخت.فرایندی که به نظام دوحزبی یاچند حزبی منجروفرهنگ سیاسی انگلیسی- امریکای رابه میدان آورد که درآن حکومت هابجای آسمان، کسب مشروعیت رازمینی وازطریق انتخابات به آرای مردم روی آورده مشروعیت مذهبی رابه مشروعیت ملی دیگرکردند.
برخلاف،درکشورهای که انقلاب بورژوازی رابدرستی پشت سرنگذاشته بودند، درجهت تقلیدازاروپای غربی نوسازیی اقتدارگرایانه راه اندازی شد که روسیه ی تزاری نمادآن می باشد.ازجانب دیگر،درزمانی که انقلاب صنعتی وسرمایداریی برخاسته ازشکم آن درجامعه های انگلیسی- امریکای- آلمانی- فرانسوی و...دنبال نظام چندحزبی ومحدود کردن قدرت حکومت هابودند،کارل مارکس وانگلس نظریه ی دیکتاتوریی پرولیتار/کارگرراپیش کش وسیستم چند حزبی کشورهای سرمایداری رابخاطرپاسداریی آن ازمنافع طبقه ی سرمایدار سرزنش کردند.زمانیکه جهان واردسده ی بیستم شد،وجنگ جهانی اول سیستم های سیاسی استعمارگرراتکان داد؛افزون برسامانه ی دوحزبی یاچند حزبی کشورهای سرمایداری،باتعهدبه اندیشه ی مارکس وانگلیس، بلشویک هادست به کودتازده زیرنام انقلاب، سیستم تک حزبی- کمونیستی رادرروسیه ی شوروی روی کارآوردند.درواقع،پس ازانقلاب روسیه،جهان شاهد دوگونه نظام سیاسی چند حزبی وتک حزبی شد.پیشتر ازآن،تنهادرهند بریتانیابود که بااثرپذیری ازفرهنگ سیاسی انگلیس ،حزب های کنگره ومسلم لیگ برای پشتیبانی ازمنافع اغلبِ هندوهاومسلمان هادرسیاست نیم قاره جان گرفتند.غیرازهند،مادرهیچ بخشی ازجهان مستعمره شاهدراه اندازیی حزب های سیاسی درکنارحکومت هاومنتقدآن هانیستم.اگرهستیم،گروه های وابسته به حکومت هابودند که درمحدوده ی ازپیش تعیین شده خودنمایی می کردند.
بهرصورت،سده ی بیستم شاهدِ فراگیرشدن نظام های سیاسی چند حزبی وتک حزبی بود که حزب های جمهوریخواه ودموکرات درامریکاوحزب های کارگرومحافظه کاردربریتانیا،حزب های همانند درفرانسه وحزب کمونیست درشوروی،حزب نازی درآلمان،حزب فاشیست درایتالیاواسپانیاو...بودندومی باشند.حزب های که بدون شک راه اندازنده ی جنگ جهانی دوم وجنگ سرد میان قدرت های بزرگ به شمارمی آیند.تاجای که به پدیده ی حزب های سیاسی درمستعمرات غیرانگلیسی ارتباط می گیرد،پس ازجنگ جهانی اول،نمونه های دروغین حزب های سیاسی اروپای- امریکای واردمستعمراتِ خود گردان شدند.ازاین که،فرهنگ سیاسی مستعمرات دربخشِ شهری متاثرازفرهنگ سیاسی استعمارگران ودرروستاهافرهنگ سیاست گریزسنتی دست بالاداشت،سامانه ی حزبی نتوانست بدرستی سربلندنماید.درنتیجه،طوریکه دیده شد.نظامیان وبروکرات های بازمانده ازدوره ی کهنه استعمارگری برسیاست وجامعه وفرهنگ مسلط شده اجازه ندادند که فرهنگ سیاسی- دموکراتیکِ چندحزبی حتافرهنگ سیاسی تک حزبی مانند فرهنگ کشورهای کمونیستی درتازه خود گردان شده هارایج شود.
ازاین رو،درجهان پس مانده بویژه کشورهای اسلامی ساختارحکومتی به گونه ی نظامی- بروکراتیک شکل گرفت واجازه نداد که دروازه ی جامعه وفرهنگ بروی اندیشه ی مدرن بازوهوای تازه وزیدن بگیرد.ازجانب دیگر،حزب های کمونیستی- ملی گراواسلامی که قدبرافراشتند،بانمونه گیری ازساختارنظامی- بروکراتیکِ حاکم، سامانه ی حزبی- مستبدانه ی حکومتی رابراه انداختند که وضع کنونی مسلمان هافراورده ی آن می باشد.افزون بررخ دادهای ناخوشایندِ نامبرده،فرهنگ شهری به روستانرفت وفرهنگ روستانتوانست که نوپذیرشود.بنابراین،فرهنگ شهری لاغرماندوفرهنگ روستای فربه ترادامه یافت.علت هم این بود که دانشگاه دربخش های تولیداندیشه ومصرف درست آن نقشی بزرگی بازی کرده نتوانست.ازاین سبب،درسه مرکزقدرت،یعنی کاخ ریاست جمهوری،دانشگاه ومسجد،اولی باموقع ندادن به فرهنگ نوواندیشه ی سیاسی مدرن دانشگاه راناتوان کرد.درچنان شرایطی بود که فرهنگِ برخاسته از مسجد درهمسویی بافرهنگ روستایی پاپیش گذاشته،دولت خود کامه ی ناکارآمدِ مدرن نماودانشگاه رابه چالش کشید که انقلاب ایران،جهادافغانستان وخیزش های کورمذهبی درپاکستان فراورده ی آن می باشند.اگرفرهنگ سیاسی رامجموعه ی ارزش هاونگاه هاوبرخوردهای مردم به سیاست وچگونگی کارکردحکومت هابینگاریم، درصورت پویاونوشدن،حکومت هارازیروزبرومردم راوامی دارد که زمام داران خودرامهارودرواقع ببرندوبیاورند؛دراین صورت،تحجروزمختی فکری- فرهنگی مسلطِ رایج درهم شکسته وزمینه سازسربرافراشتن حزب های سیاسی ودسته های فشارمی شود.دیگرگونی که فراورده ی آن،جامعه ی سرزنده،حکومت کرانمندبه قانون وحزب های سیاسی- رقابتی می باشد.
دولت های خود کامه ی ناکارآمدِ مدرن نما؛ازاین رو،درکشورهای مسلمان بویژه افغانستان ناکام شدند که نتوانستند دانشگاه هایی بوجودبیاورند که توان تولید ومصرف اندیشه ی نو،چه سکولاروچه مذهبی همسازبااجتهادوخردورزی راداشته باشند.اگردرافغانستان،اکنون، نه حکومتِ اثرگزاربرجامعه وروند رخ دادهاوجود داردونه دانشگاهِ مصرف کننده ی اندیشه ی نو،برمی گرددبه عقل وخرد گریزیی حکومت هاوحوزه های علمی نووسنتی.زمانیکه پس ازجنگ جهانی دوم،فرهنگ حزبی بویژه فرهنگ حزبی مخالفت صلح جویانه باحکومت عرض اندام کرده نتوانست،سیاستِ مداراگریزِحکومت وتحجرحاکم برمسجدهاوناکارآمدیی دانشگاه زمینه سازخشونت درسیاست گردید،دیگرگونی که دستاوردآن اوضاع ناگوارکنونی می باشد.طرفه اینکه،درگذشته حکومت های خود کامه ی ناکارآمدبه حزب های سیاسی موقع ندادند؛وامروزکه درواقع یادرنمایش یاازروی ناتوانی، حکومت به حزب های مخالف فرصت داده است،آن هاازنهایت درماند گی فرهنگی- ایدئولوژیک ونداشتن برنامه وهدف روشن وفضای تیره وزهرآلود فکری نتوانستند ونمی توانند که مسئولیت حزب سیاسی مخالف راانجام بدهند.
دراین که،حزب های سیاسی مخالف درافغانستان وجودندارند،باید بدوعامل زیربیشترازهمه توجه کرده شود:نخست،کاهش مقام دولت ازیک نهادخدمت گزاربه یک نهادمافیایی درخدمت تباه کاران بظاهرسیاسی- مذهبی.دوم،ناآگاهی کارگزاران عرصه ی سیاست حزبی ازوظیفه ومسئولیتِ سیاسی- تاریخی که درپیش داشتندودارند.وظیفه ی حزب دراندیشه وفرهنگ سیاسی سه کارزیرمی باشد:نخست،آموزش وپرورش سیاسی مردم تابتوانندازحق انتخاب خود دریک جامعه دموکراتیک دفاع نمایند،واگرجامعه دموکراتیک نیست،برخیزندوحق دموکراتیک خودرابدست آورند.دوم،انجام دادن وظیفه ی دولتِ سایه ودرصورت ناکام شدن وبرافتادن دولت بتواند خالیگاه قدرت راپروازبحران سیاسی بویژه بحران رهبری جلوگیری نماید.سوم،درعرصه اجتماعی منافع مردم راجمع بندی وازطریق پارلمان به دستگاه حکومت که توسط حزب حاکم اداره می شود،پیش کش وازآن بخواهد که درزمینه اقدام عملی نماید.درغیرآن،اعتراض مسالمت آمیزوریختن به خیابان هاحق قانونی مردم وحزب سیاسی مخالف می باشد.
بدبختانه،درافغانستان، باوجودبازشدن فضای فکری- سیاسی،به شمارحزب های سیاسی بیش ازاندازه افزوده شده است؛حزب های که نه برنامه دارند،نه ایدئولوژی ونه توان رفتن درمیان مردم.و بخاطرناتوانی حزب های سیاسی نما،حکومت دردست باندهای تفنگ دارِ بی فرهنگ،قاچاق چی موادمخدرومافیای زمین اسیرشده است؛وبیشترِاعضای پارلمان بجای قانون سازی ونظارت برکارکرد حکومت وکمک به آن درجهت خدمت گزاری به مردم،درارگان های حکومتی وغیرحکومتی مصروف چانه زنی بادسته هاوباندهای می باشند که کمک های جامعه ی جهانی به افغانستان رابه سودخودهزینه کردندومی کنندوحساب آن راامروزوفردابه شانه ی مردم افغانستان می اندازند.ازاین رو،باجدیت می توان گفت که حزب های که خودرادرافغانستان حزب سیاسی می نامند وخیزسیاسی می زنند،گروه های منفعت جویی می باشند که ازجیب مردم دربهای فقرروزافزون آن ها نان می خورند.زمانی که ازگروه های نفعی نامبرده می شود،نبایدغلط فهمی شود میان گروه های نفعی درفرهنگ سیاسی وگروه های نفعی کنشگردرسیاست وجامعه ی افغانستان.به سخن دیگر،همان گونه که حزب های سیاسی ثبت نام شده دروزارت داد گستری افغانستان سزاوارحزب نامیدن نیستند،گروه های نفعی موجودهم سزاوارنامیدنِ گروه نفعی قانونمند نمی باشند.
بطورنمونه،حزب سیاسی دنبال قدرت می گرددومنافع مردم راجمع بندی وبه دستگاه دولت پیش کش وخواستاربرآورده شدن آن هامی شود؛درواقع،بدین طریق ازمنافع مردم دربرابرخودسریی حکومت دفاع می نماید.برخلاف حزب سیاسی،گروه های نفعی منافع محدودی دارند که دربسیاری مواردغیرسیاسی می باشند.به گونه ی مثال،اتحادیه ها ی دانشجویان،آموزگاران،استادان،بازاریان و...درصورت تغییرقانون های مربوط به ساحه ی کاری شان واکنش نشان میدهندوخواستارلغوآن هایاتصویب قانون های درخورمنافع خود می شوند.پرسمانی که به دشواری می توان آن راسیاسی تلقی کرد؛اما،درصورتیکه حکومت به خواسته های آن هاگوش ندهد،می توانند موضوع راسیاسی وازطریق حزب های سیاسی بویژه حزب سیاسی مخالف درپارلمان پیش کش نمایند.به عبارت درست تر،درنبودحزب های سیاسی مخالف،گروه های نفعی یافشارنقش حزب های سیاسی رابدوش می گیرند؛سیاستی که اکنون درافغانستان به گونه ی رسواخیزی ادامه دارد.
باتوجه به وضعیت ناگوارسیاسی موجود در افغانستان،به صراحت می توان گفت که دموکراسی نیمه جان ومسخ شده ی کنونی باهمه نارسای های که داردوزمینه سازبالاآمدن بدترین افرادودسته هادرسیاست این کشورشده است،به سوی پایین ترازموبوکراسی/حکومتِ توده ی نادان یادرواقع،به سوی آلیگارشی/حکومت چند باندیاگروه بی فرهنگ وگریزان ازمنافع مردم به پیش می رود.ازاین رو،ممکن است درزیرضربات سیاست های مردم ستیزآلیگارش های قانون گریز،منفعت جو،رشوت خوار،زمین دزد،قاچاقبر،دست اندازی های تروریسم وتضادِ پالیسی ومنافع مدافعان بییرونی اش خردشود.دلیل اینکه درافغانستان،حزب های سیاسی رسواشدندوکاری سودمندی درجهت پویایی سیاسی- اجتماعی- فرهنگی- اقتصادی انجام داده نتوانستند،این است که روشنفکران ،فرهنگیان وآگاهان کشوربخاطربارنه کشیدن برای منابع غرض ورزبیرونی ازمیدان بیرون کرده شدندوجای آن هاتوسط سلطه جویانِ منطقه ی وفرامنطقه ی به باندهاودسته های سپرده شد که درهنربارکشی به بیگانگان دست بالای داشتندودارند.لذا،بارکشان پس ازبراندازی اداره ی منحط وخشن طالبان، درجهت سیاست نمایی دست به ساختن حزب هاوجبهه هازدند،حزب هاوجبهه های که هم درفاسدسازیی حکومت کنونی سهیم می باشندوهم دربهره برداری ازامکانات فراهم شده برای مردم ازطریق آن.ازهمه مسخره تراینکه،سردسته های حزبک ها،دسته هاوگروهک های بنام سیاسی ی بی خبرازارزش های سیاسی- اجتماعی- فرهنگی ودرواقع، شریک همه ناروای هایی جاری یابارشده برنهاد حکومت،شب درکنارمسئولان حکومتی مصروف بهره برداری های ناروامی باشندوروزبرای عوام فریبی شعارحزب مخالف رازمزمه وبخورد مردم میدهند.
برای بیرون رفت ازاوضاع نابسامان سیاسی- اجتماعی- اقتصادی- اداری وفرهنگی کنونی که قانون گریزی توسط مسئولانِ بی کفایت وبی ثباتی وناامیدی توسط تروریستان فراگیرشده است،ایجاب می کند که فرهنگیان،روشنفکران،مبارزان راه عدالت وراستی،دست بدوکارزیربزنند:نخست،میان حزب سیاسی وگروه های فشارِفسادپیشه که خودرادرکشورمابه گونه ی حزب سیاسی جازده اند،مرزکشی نمایند.دوم،درعرصه های فرهنگی- اجتماعی- سیاسی، ازطریق راه اندازیی نشرات ورسانه های آزادودرستکاروگردهمای هایی روشنگرانه، دشواری های سیاسی- اجتماعی- اقتصادی- امنیتی موجودراکه سال هااست مردم را آزارمیدهند،بررسی ،راه حل وبرنامه پیش کش وبرای عملی کردن آن فداکاری نمایند.دراین صورت،درفرهنگ، بویژه فرهنگ سیاسی استبدادزده وزمخت افغانستان، پویایی ایجاد می شود، ودرنتیجه ی چنان پویایی، زمینه برای برآمدن حزب های سیاسی واقعی، مساعدوحزبک هاوگروهک های مافیایی سیاسی نماودرواقع بارکش باندهایی بزرگِ مافیایی،قاچاقبران مواد مخدرومافیایی زمین رادرمسیری نابودی ومردم رابه سوی موفقیت،سربلندی ،حکومت قانون وسخن شنوی ازحزب های سیاسی عصری وخدمت گزارملت می راند.حزب های مدرنی که به گونه ی سنجه هاوعاملان مدرنیته/نواندیشی عمل کرده ومی توانند کشورماراهم به فرهنگ نوآشناکنند؛وهمچنان، به سوی پیشرفت وترقی مادی وفرهنگی رهنماشوند.

Wednesday, 18 July 2012

جوانان وسیاست درافغانستان

ابراهیم ورسجی
28-4-1391
امروز،درافغانستان؛بخاطرگرم شدن بازاردروغینِ مفاهیم نوازجمله:جامعه ی مدنی،احزاب سیاسی،اقتصادبازارِآزاد،فیمینیسم/جنبش حق خواهی زنان و...بیشترین گرایش ودربرخی زمینه هابسیاری جاذبه هاوفشارهابرنسل جوان تحمیل وایجادشده است.ازآنجاکه آموزش وپرورش به گونه ی بی کیفیت وکمرنگ درکشورگسترش پیداکرده است، وبیشترین شمارباسوادان،نیمه باسوادان یابی سوادان فارغ صنف های12،14ودانشگاه هاوارد میدان کارزارزند گی شده اند،ودولت هم بخاطرسلطه ی بی سوادان زورگو،بی منطق،شریر،قاچاقبرو...بربسیاری ارگان های بالاوزیرینِ ساختاراداری، توان اشتغالزایی وبکارگماریی جوانان راندارد؛ازاین رو، نسل جوان بخاطرجاذبه های کم دوام واغلب دروغینِ حزب های سیاسی بی مرام،بی برنامه وبی ارتباط بامردم که درواقع چیزی جزدسته های فریب کاروعوام فریب نمی باشند،نابسامان شده اند.پرسمانِ داغ ونمایشی ی که دربازارمکاره وسیاه سیاست کنونی افغانستان به فراوانی دیده می شودوروبه گسترش می باشد.
چون حزب های سیاسی یاسیاسی نمادرکشورهای پس مانده که افغانستان پس مانده ترین آن هامی باشد،بخاطرحکومت دوام دارنظامیان وبروکرات های نادان، کم خون وبی رمق می باشند؛ازاین ور،نتوانستند وظیفه ی قانونی- سیاسی خودراکه درمیدان سیاست واجتماع، پیش کش کردن خواسته های مردم به حکومت هایاارائه ی درون دادوبیرون داد درجامعه ی سیاسی وپرکردن خالیگاه سیاسی پس ازفروپاشی دولت هاوحکومت می باشد،بدرستی انجام بدهند.ناتوانی حزب های سیاسی درکشورهای پس مانده درانجام مسئولیت های خود؛سبب شد که همیشه نظامی هاوبروکرات ها/مدیران دولتی برخلاف وظیفه ومسئولیت تخصصی خودسیاست نمایند.ازسوی دیگر،نظامی هاومدیران سیاسی شده بخاطردوام قدرت خودنگذاشتند که حزب های سیاسی باتلافی کردن پس ماند گی هاوکمبودی های ایدئولوژیک- ساختاریی خود،سیاست ورزی نمایند.پرسمانی که سبب شد حزب های سیاسی بجای نمایند گی ازمردم درساختارقدرت،آله ی دست نظامی هاومدیران سیاسی شده قرارگیرند.پرسمان سیاسی- تاریخی تلخی که درهمه کشورهای مسلمان بویژه پاکستان خودرابه گونه ی بی ثباتی دوام داربه نمایش گذاشته، و درافغانستان،دستاوردآن به کونه ی تجاوزبیرونی،آشوب درونی ،دست نشاند گی حکومت هاوحزب های سیاسی سربلند کرده است.
اگرچه پاکستان،افغانستان،ایران،سوریه،مصر،لیبی و...نمونه های گونه گونِ بی خونی وبی رمقی حزب های سیاسی وسیاسی- مذهبی وسیاست زد گی نظامیان ،مدیران وجوانان می باشندوبدترین نمونه ی لاغری وبی رنگی ی حزب های سیاسی وفربه شدن ساختارنظامی- بروکراتیک رابه نمایش می گذارند،اما درپاکستان، سیاسی شدن نظامیان وبروکرات هاکه کم خونی حزب های سیاسی دستاوردآن می باشد،جوانان مذهبی رابه سوی تروریسم وتندرویی تاریک اندیش مذهبی رانده، ودرکشورهای عربی این پدیده به حیث واکنش به گونه ی بهارعربی خودنمایی کرد که فروپاشی ساختارنظامی- بروکراتیک حاکم وکم خونی حزب های سیاسی،به بحران عمیق سیاسی اجتماعی منجرگردید.بااینکه درمصر،اخوانی هابرنده ی انتخابات شده وبه ریاست جمهوری رسیده اند،نظامی هاوبروکرات های سیاست زده به دموکراسی تن نداده بادامن زدنِ هراس ازجناح اسلامی برنده ی انتخابات،درصدد کمای کردن حمایت باداردیروزخودوناکامی فرایند دموکراتیک می باشند؛پرسمانی که برای آینده ی مصرفاجعه باتمام خواهدشد.درلیبی که به گزارش رویترزخبرگزاریی انگلیس، روزچهارشنبه18ژولای-28سرطان، نتیجه ی انتخابات پارلمانی هشتم ژولای اعلام شد،از200کرسی پارلمان،غیرحزبی ها120وحزبی های لیبرال ومذهبی80کرسی بدست آورده اند که حکایت ازپیروزیی ساختارقبیلگی برساختارشهری- مدنی می کند؛ودرسوریه،بخاطرمدغم شدن حزب بعث درساختارنظامی- اداری وسرکوب وحشیانه ی حزبِ برادران مسلمان وطرفداران دموکراسی،جنگ داخلی زبانه می کشد؛جنگی که درآن، دوستان بیرونی حکومت ومخالفانش نفت می ریزند؛ودرپاکستان، بی منطقی وخودسریی نظامیان ،مدیران وبیکارگی قوه ی قضایه، به رشد تندرویی مذهبی وتروریسم کور زیرسایه ی سازمان جاسوسی(آی اِس آی) که توسط ارتش اداره می شود،منجرشده،ودرافغانستان، تروریسم صادرشده ازپاکستان، هم گریبان گیرجوانان، وهمچنان، کشورهای غربی شده است که به بهانه ی دولت سازی وبازگردانی صلح وامنیت دریازده سال گذشته مصروف عمل می باشند ودرکارخود به دستاورد کمی توفیق یافته اند.بااینکه دربسیاری کشورهای مسلمان،داستان حزب های سیاسی ومذهبی- سیاسی،تیره وتارمی باشد،امااین تیره گی درافغانستان،بیشترازدیگربخش های سرزمین های اسلامی خودرابه نمایش می گذارد.ازاین رو،برای کالبدشگافی این پرسمان،نگاهی به تاریخ سیاسی یک سده ی پسین افغانستان وکارکرد حزب های سیاسی درآن ضروری به نظرمی رسد.
افغانستان که درتاریخ سیاسی خود،همواره گرفتارحکومت های ناکارآمدودست نشانده ی خارجی بوده است،کم خونی حزب های سیاسی، چه مذهبی وچه سکولارِملی گرانما- کمونیستی،بیماریی مزمن بودومی باشد.بیماریی که ازادامه ی آن هم حزب هاوهم حکومت هارنج برده اندومی برند.دراین راستا،پس ازجنگ جهانی دوم که نهضت های استعمارزدایی درسرزمین های مستعمره ی آسیای- افریقای- امریکای لاتینی به دولت- ملت های واقعی یاپوشالی نایل شدند،درهمسایگی افغانستان هم، خود گردانی هند وجدایی پاکستان ازپیکرآن، سبب تکان های سیاسی- فکری وفرهنگی گردید،وحکومت قبیلگی وابسته به انگلیس که زیرفشارموج نوین جهانی- منطقه ی تکان وزمین درزیرپایش گرم شده بود؛زیرفشارنوخواهی ومشارکت سیاسی- طلبی نسل نوکه خواستارقانونمندساختن قدرت شده بودند،بدواقدام زیردست زد:نخست،قبیله ی حاکم هاشم خانِ ستمگر،بی منطق ومنحط را ازمقام نخست وزیری برکنار وبابالاکشیدن شاه محمودخان که درهمه ستمگری های برادرش شریک بود،از1947تا1953دموکراسی نمایی وبه گونه ی کمرنگی به سربلند کردن نخستین حزب های سیاسی درکشورموقع داد.دوم،درعرصه ی سیاست خارجی درجهت گسترش درگیریی سیاسی- تبلیغاتی باپاکستان پرسمان پشتونستان رادامن زد.
ازآنجاکه پرسمان موقع دادنِ کمرنگ به برآمدن حزب های سیاسی درسیاست داخلی ودامن زدن به کشمکش مرزی باپاکستان ،ابزارگونه بودتاهدفمند وهوشمندانه،دوپرسمان دیگر،یعنی گسترش مطالبات سیاسی مردم، بویژه نوخواهان وروشنفکران رادر سیاست ملی وگرایش به سوی مسکورادر سیاست خارجی بدنبال داشت.وازهمه مهمتراینکه،فقدان پایگاه مردمی حکومت که بادارش انگلیس نیم قاره ی هندراترک وپاکستان رادرمرزهای شرقی افغانستان جانشین خودساخته بود،موقعیت سیاسی فرمان روایان رابیشترازپیش لرزان ترساخت.ازاین رو،حاکمان بجای پاسخ گویی به مطالبات مشروطه خواهانه ی نسل نوکه جویای قانونمندساختن حکومت بودند؛دوباره ازدموکراسی نمایی خود داری وبابالاکشیدن داودخان، نسخه جوان تراداره ی ستمگرهاشم خان راپیش کش وفضای فکری- سیاسی کشوررادوباره بستند.ازاینکه فضای سیاسی به گونه ی خفقان آمیزی بسته شده بود،برای توجیه فریب کاری،نوخواهانِ دری زبان رازندانی وکله ی نوخواهان پشتوزبان رادرپرسمان پشتونستان گرم کردند.ازپیش روشن بود که پرسمان پشتونستان به سه دلیل راه بدهی نمی برد:نخست اینکه،حکومتی قبیلگی ی که نمی توانست دشواری های پشتوزبان های افغانستان رابرطرف وبرای آن هایک زند گی مرفه ی انسانی ایجادنماید،چگونه می تواندبه کمک پشتوزبان های پاکستان بشتابد؟دوم اینکه،پشتوزبان های پاکستان درمقایسه بابرادران افغان شان ازنظرسیاسی- اجتماعی- اقتصادی درموقعیت بهتری قرارداشتندوهمچنان نمی توانستندباورنمایند که حکومت کابل درزمینه درست سخن می گویدوعمل می کند.سوم اینکه،هفتاد درصد مردم افغانستان ازنظرفرهنگی- تاریخی منافع خودرادرپشتونستان خواهی حکومت خودسراغ کرده نمی توانستندوهنوزهم سراغ کرده نمی توانند!
ازاین رو،ده سال پشتونستان خواهی تندروانه ی حکومت داودخان تنهادرسیاست داخلی سرکوب ونابودیی حزب های سیاسی کم خون ودرسیاست خارجی انزوای مطلق درسطح کشورهای مسلمان وافتادن بدامن شوروی راتحویل کشورداد؛ووابستگی به شوروی هم دوپی آمدزیررادربرداشت:نخست،مدرنیزم/نوسازی کمرنگ زیرساخت های اقتصادی،ترویج فرهنگ کمونیستی درجامعه ی افغانستان.دوم،بخاطربرخورد دین ستیزانه ی کمونیست های روسی درآسیای مرکزی،آغازبکارسازمان های کمونیستی متمایل به مسکودرکابل،جامعه ی مذهبی افغانستان راتکان، وباسرازیرشدن نوشته های نهضت های اسلامی خاورمیانه ونیم قاره ی هند،ازطریق نوشته هاوترجمه های ایرانی به افغانستان،مبارزه جویی اسلامی رادرکشورماگسترش داد.ازآنجاکه دردوره ی نخست وزیریی داودخان به خاطربسته ماندن فضای سیاسی- فکری کنشکریی همه گرایش های مذهبی وکمونیستی بویژه مذهبی زیرزمینی آغازشده بود،باکنارگذاشته شدن اوازقدرت درسال1342،بدودلیل فضای سیاسی بازترشد:نخست اینکه،درسیاست داخلی خود کامگی حکومت داودخان کشوررابه سوی خشونت می راند.دوم اینکه،ادامه ی کشمکش باپاکستان وابستگی به مسکورااستوارترمی ساخت.پرسمانیکه ظاهرشاه ونزدیکانش رانگران ساخته بود.
بنابرآن،باردیگردموکراسی نمایی ومشروطه خواهی توسط پادشاه پیش کش وقانون اساسی نوراه اندازی شدوبه رسانه های منتقدوغیرحکومتی به گونه ی مهارشده ی اجازه ی پخش داده شد.بااینکه جوانان وروشنفکران باتوجه به تجربه ی تلخ دوره ی کم دوام حکومت دموکراسی نمای شاه محمودخان،به سویی دومین دموکراسی نمایی حکومت بدیده ی شک وتردید می نگریستند،کنشگری های نوخواهانه ی خودراباراه اندازیی انجمن هاو هسته های حزبی که پسان ترازشکم آن هاسازمان های کمونیستی واسلامی بیرون شدند،آغازکردند.زمانی همه آرزوها به سنگ خورد که شورای ملی ی اغلب گزینشی قانون احزاب سیاسی راتصویب وپادشاه ازامضای آن وقانونی ساختن فعالیت سیاسی خود داری نمود.ازاین رو،زمانیکه قانون حزب های سیاسی توسط پادشاه به امضانرسید،نسل نوکه درشرایط جدید دنبال نوخواهی می گشت وبه ایدئولوژی وشیوه ی کاریی بزرگ سالان وپدران خودبی باورشده بود،هم درگرایش دینی،هم درگرایش سکولار به سوی مبارزه ی تندروانه ی زیرزمینی رانده شد.
درواقع،رانده شدن مبارزه ی سیاسی ازمیدان قانونی به زیرزمین،دومین ضربه به حزب های سیاسی واردوجوانان رادرعرصه ی سیاست به سوی خشونت وقانون گریزی تشویق کرد.ازاین رو،حکومت های نخست وزیرانِ بدون حمایت حزب های سیاسی یکی پس ازدیگری آمدندورفتندونتوانستندتغییری درفرهنگ سیاسی تمرکزگراوفقر اقتصادی حاکم برکشور بیاورند.افزایش شمارنخست وزیران ووزیران بیکارشده ودسیسه گریی دربارعلیه قانون وحکومت درظاهردموکراتیکِ بدون حمایت حزب های سیاسی،پادشاهی خانواد گی- شخصی رابی ثبات وسبب شد که خانواده ی حاکم بایک نمایش خنده آوراعلام جمهوریت کند.ازپیش روشن بود که خانواده ی مزدورِحکومت گرازجمهوریت چه برداشتی دارد؟جمهوریت درتعریف درست ومعنادارخودچیزی نیست مگرپیروِاراده ی مردم ساختن حکومت ودولت.برخلاف،جمهوریتی که درماه سرطان1352درافغانستان راه اندازی شد،نه جمهوریت،بلکه سلطنت ستمگری بود که ستمگری رایک گام ازستمگریی دوره ی هاشم خان به پیش رانده بود.
بهرصورت،جمهویت ستمگروضدروحیه ی جمهورمردم دوکارزیررادرافغانستان کرد:نخست،وابستگی به شوروی راازوابستگی استراتژیک به وابستگی ایدئولوژیک ارتقاودرعرصه ی سیاست خارجی بادامن زدن به نزاع مرزی باپاکستان درپرسمان پشتونستان بیشترازپیش به انزوای افغانستان درمیان کشورهای اسلامی که خواست مسکوواسلام آبادبود،افزود.دوم،باسرکوب خیزش جوانان مسلمان وتعقیب مولوی هاوملاها،مبارزان مسلمان رابدامن پاکستان انداخت.حکومت جمهوری نمای ستمگرکه بخاطرقانون گریزی وکشتار،مبارزان مسلمان رابه سوی ستیزه جویی نظامی موردنظرپاکستان کشانده بود،حزب های سیاسی زیرزمینی راناتوان تر وخودش درچهارسال نتوانست حکومت مدنی راجانشین حکومت نظامی نماید.ازسوی دیگر،سازمان های کمونیستی وچپ گراوملی گرا نماو درواقع قبیله گراکه هردوبجای نوخواهی درسیاست دنبال دین ستیزی می گشتند،می کوشیدند که جمهوریت دروغین، مذهبی هارابکوبدونمی کوشیدند که فضای سیاسی- فکری توسط حکومت بازکرده شود.ازپیش روشن است، درجامعه ی که امروزاستبداد، مذهبی هاوفردابی دینان رادرصورتیکه بارکشی نکنند؛ می کوبد،درانتظارچه سرنوشتی باید نشست.
بدبختانه،سازمان های کمونیستی وقبیلگی افغانستان که نوخواهی شان دردین ستیزی وبدین طریق مردم گریزی خلاصه شده بود،همه تلاش های مذبوحانه راکردندتاسازمان های اسلامی توسط جمهوریت ستمگرِدست نشانده ی شوروی کوبیده شود.ازآنجاکه داودخان فرد نادان وفرصت طلب درمیدان سیاست بودوفکرمی کرد که مسکودرپرسمان پشتونستان کمکش می نماید،درگام نخست، به سازشوروی رقصید، ودرگام دوم، تمایل به سوی امریکانشان داد،وبرای نمایش گرایشِ به سوی غرب،بدوکارزیردست زد:نخست،درراستای زمان یابی درراستای کوبیدن کمونیسم افغانی که خودش برای آن راه راهموارکرده بود،ازفشاربرمبارزان اسلامی کاسته فعالیت کمونیست هارازیرنظارت نرم گرفت.دوم،تلاش نمود بارهبریی سازمان های اسلامی پناهنده درپاکستان تامین ارتباط وبرای سرکوب آرام کمونیست هاآن هاراتطمیع نماید.زمانیکه درماه جدی1355شورای بزرگ/لویه جرگه ی گزینشی، قانون اساسی راتصویب ودرروشنایی تاریکی زای آن درماه دلو،نظام سرکوبگرِتک حزبی رااعلام کرد،سازمان های زیرزمینی کمونیستی واسلامی دریافتند که نظام سیاسی نسبت به کشوروآن هاچگونه می اندیشد؟
پس ازتصویب،اعلام وکاربردی کردن قانون اساسی درماه دلو1355که درآن تنهاحزب حکومتی"انقلاب ملی"باکادرهای بی سوادازنظرعقلی- آموزشی وسیاسی راه اندازی شد؛ودرسیاست خارجی، ازتمایل به مسکوکاسته وگرایش به سویی کشورهای عربستان،ایران ،پاکستان ومصر،وبدین طریق، چانه زنی باواشنگتن شتاب گرفت،نه تنهاشوروی،بلکه کارشناسان امریکای هم ازچنان شتابی غیرخردمندانه ی نگران شدند که مسکوکه مسکودرزمینه بی واکنش نمی نشیند.درچنان شرایطی،سازمان های کمونیستی باتوجه به غرب گرایی غیرقابل پیش بینی سردسته ی جمهوریت مسخره، گوش به فرمان مسکونشسته به کوشش های زیرزمینی وجذب منصب داران رده های بالاوزیرین دراردو/ارتش افزودند؛ودرعین حال، علیه سازمان های مذهبی به سود جمهوریت جاسوسی می کردند،وسازمان های اسلامی که درآن زمان تنهادرقالب جمعیت وحزب اسلامی بامرکزیت درپشاورکه اولی توسط جماعت اسلامی ودومی توسط آی اِس آی حمایت می شد،ازگرایش رئیس جمهوربه سوی عربستان ،پاکستان وایران وبرجسته ترازهمه تمایل اوبه امریکاخوشحال بودندومی پنداشتند که درفضای نوین وغرب گرایانه، کمونیست هازیرفشارقراربگیرند وساحه ی فعالیت برای مبارزان مسلمان گسترده تربشود.
طوریکه پیش بینی می شد،مسکونه گذاشت که تغییروفاداریی داودخان ازبلاک شرق به سوی بلاک غرب ومتحدانش بارورشود.بادرنظرداشت اینکه،بسیاری حزب های سیاسی درکشورهای پس مانده ابزاردولت های بومی ی دست نشانده ونوکرقدرت های بزرگ بودند،وسردسته های حزب های کمونیستی زیرسایه حزب کمونیست شوروی کارمی کردند،برادربزرگ وشبکه ی زیرزمینی آن تصمیم گرفت که جمهوریت ستمگرِداودخان درکابل جای خودرابه جمهوریی دموکراتیک استالینی بدهد.زمانیکه درماه ثور1357،سیاست غرب گرایانه ی داودخان ناکام وکمونیست هابویژه شاخه ی خلقی وکم سوادآن هاتوسط شوروی بالاکشیده شد،پرچمی ها،مائوئیست ها،افغان ملتی ها،مخالفان غیرپشتون آن هاوسازمان های اسلامی بدرجه های گونه گونی زیرفشارقرارگرفتند،ودرزندان ها،زنده ماندن افرادوابسته به گرایش های سیاسی- ایدئولوژیک ومنوط براین شد که کی بامسکورابطه داردوکی ندارد؟ازاین رو،بیشترین تلفات راسازمان های اسلامی متقبل شدند؛سازمان های که درصف مخالف شوروی ایستاده بودند.به سخن دیگر،داستان برآمدن حزب های سیاسی چپ ،ملی گراوحزب های مذهبی- سیاسی درافغانستان ازدوره ی دموکراسی نمای رژیم پادشاهی تادوره ی کمونیست ها،داستان دردناکی می باشد که مطالعه ی آن به جزرنج وغم برای کشوربویژه جوانان چیزی دیگری رابیادنمی آورد.باکمال تاسف،برآمدن حکومت کمونیستی بیشترازپیش به خرابی اوضاع کمک وسبب شد که نابردباریی ایدئولوژیک وحذف فیزیکی مخالفان سیاسی- ایدئولوژیک چنان بالابرود که متعهدان حزب های مذهبی- سیاسی که خیر،کمونیست های خلقی وپرچمی هم بجان یک دیگرافتاده نهاد دولت راناتوان وزمینه سازی به اشغال کشورتوسط اتحادشوروی نمایند.به سخن دیگر،توحش تره کی وامین علیه حزب های نیمه جان سیاسی حتاپرچمی های طرفدارمسکو،کشوررادرآستانه ی جنگ داخلی کشانده زمینه سازی به پیاده شدن ارتش سرخ وستیزه جوساختن حزب های سیاسی- مذهبی ودورساختن جوانان ازآموزش وپرورش عصری ونودرافغانستان نماید.
پیش ازاشغال افغانستان توسط شوروی،هم شمارحزب های سیاسی کم بود،وهم انگیزه ی برای کمرنگ کردن معیارهای ایدئولوژیک درسیاست دیده نمی شد.بدبختانه،باپیاده شدن سربازان شوروی در افغانستان، دوتحول ناگوار دردرون وبیرون افغانستان صورت گرفت که پی آمدهای غمبار آن تاکنون گریبانگیرمردم کشورمامی باشد:نخست،کمونیست های طرفدارمسکوبه گونه ی پیاده نظام ارتش سرخ مورداتهام وتوسط بخش بزرگ جامعه ی افغانستان سرزنش شدند.دوم،سازمان های دوگانه ی مجاهدین/ جمعیت وحزب اسلامی باائتلاف های دروغین خود درمیدان سیاست گروه زایی کردندودرمیدان جنگ برای گرم کردن بازارجنگ های ضد شوروی، معیارهای ارزشی وایدئولوژیکی اسلام رازیرپاکرده به کمک امریکا،عربستان وپاکستان دست به تجهیزافرادودسته های زدند که بیشترین شمارشان نه تعهدایدئولوژیک- اخلاقی داشتندونه سازمان پذیربودند.بدین ترتیب،نطفه ی نخستین آشوب گری وقانون گریزی،دین واخلاق سوزی،زیرنام جهاد درسرزمین افغانستان پاشیده شد.درصف مخالف،یعنی حزب دموکراتیک خلق هم که ایدئولوژی زدایی شده بود،ارتش دردست خلقی هاوسازمان امنیت(خاد) دردست پرچمی هاافتاد که بخاطر رقابت هاوکشمکش های درونی آن ها،نهاد دولت تضعیف،وهرجناح برای تقویت خودبه ملیشه سازیی قومی- قبیلگی دست زد.
ازآنجاکه سربازان ارتش/اردو،روزتاروزبارک های نظامی راترک وبه صف مجاهدان می پیوستند،اتکای دولت بجای سربازبرملیشه/سربازروزمزد،روبه فزونی نهاد.افزایش سربازان روزمزد زیرنام ملیشه درزیرسایه ی حکومت کابل، وافزایش شمارچنان ملیشه ها/سربازانی زیرنام مجاهد درصف حزب های جهادی وسازماندهی ناتوان درهردوجناج بویژه مجاهدین؛سبب شد که بنیان ایدئولوژی که سنگ بنای احزاب سیاسی چه ایدئولوژیک وچه مذهبی درجهان نومی باشد،ازبن برافتد.تجربه ی تاریخی- سیاسی درجهان نونشان میدهد که حزب های سیاسی به حیث دولت های سایه عمل کرده ازنظرسازمانی وبرنامه ریزی آماد گی دارند که درصورت برافتادن حکومت هایاحزب های حاکم به پرکردن خالیگاه قدرت پرداخته مانع بروزبحران وآشوب های سیاسی- اجتماعی شوند.
بدبختانه،درجهان سوم که افغانستان پس مانده ترین کشوردرمیان کشورهای آن می باشد،استبدادمتمرکزقبیلگی- شاهی- جمهوری وقبیلگی-کمونیستی اجازه نداد که حزب های سیاسی درابتدایی ترین حالت هم سربلند نمایند.حزب سیاسی مانند جامعه ی مدنی ،طبقه ی درمیانی،دموکراسی،حکومت قانون ورسانه های آزاد،ازپدیده های می باشند که درمحیط رقابتی که درآن مردم حق انتخاب دارندوفرهنگ بسته نمی باشد، بدرستی رشدونمومی نمایند.درافغانستان، درحالیکه حزب سیاسی ازیک طرف پدیده ی مدرن/نومی باشد،ازطرف دیگر،بدلیل خودسری وقانون گریزی حکومت هاودروغ های سیاسی وتاریخی وگستره ی بیش ازاندازه ی تئوری توطئه درسیاست،همواره براست ودروغ به خارجی هانسبت داده شد، وحکومت هایی که خود نوکرزرخرید استعمارگران بودند،رقیب های واقعی یااحتمالی خودرانوکربیگانگان خوانده حزب هاورهبران حزبی رابه این یاآن کشوردورونزدیک منسوب کردند.ازجانب دیگر،چون تاریخ سیاسی دو سده ی پسین افغانستان متکی بردروغ ساخته شده است و برآمدن حزب های سیاسی که بادموکراسی وحق انتخاب مردم همزاد می باشند؛وازهمه مهمتراینکه، می توانستند دروغ های سیاسی وتاریخی بویژه دروغ هادرباره ی ترکیب نفوس کشورواکثریت واقلیت واقعی وخیالی و...رافاش نمایند؛توسط حکومت هاحتاحکومت های حزبی درنمایشِ نوگرایی هم درمظان اتهام قرارگرفتند.
طوریکه تاریخ حکم می کند، گذشته ی ملت هاآینده شان رانیزتعیین یاسروصورت میدهد.اما،این پرسمان درافغانستان به گونه ی بسیارافراطی بکارانداخته شده وسبب شده است که گذشته ی تاریک باتکراربیش ازاندازه ی خودآینده رانیزتاریک نماید.بطورنمونه،ظاهرشاه برخلاف تصویب پارلمان به فعالیت سیاسی حزب های سیاسی جنبه ی قانونی نه بخشید؛وجمهوریت سلطنتی محمدداودخان هم نه کوشید که به حزب های سیاسی حق کنشگریی قانونی بدهد.زمانیکه پس ازبرافتادن حکومت داود،کمونیست هابه کمک شوروی به قدرت رسیدند،هرگزنه کوشیدندازخطاکاری های حکومت های پیشین درزمینه ی فعالیت آزادانه ورقابتی حزب های سیاسی دوری گزینند.طرفه اینکه، کمونیست های افغانستان که خودراترقی خواه می پنداشتندوازبه رسمیت شناخته نشدن حزب های سیاسی توسط رژیم شاهی انتقادهای فراوان کرده بودند،درزمان حکومت خود،هم بجان هم افتادند وهم مخالفان مذهبی وغیرمذهبی خودراسرکوب وازنفس انداختند.کمونیست های افغانستان برخلاف تجربه ی سازمانی حزب های برادرشان که درسازمان دهی دست بالای ازخود نشان داده وبه آسانی خالیگاه قدرت راپرکرده بودند،نتوانستند خودرابه گونه ی حزب سیاسی دیگرگون نمایند.فرقه گراماندن وحزب سیاسی نشدن کمونیست های افغانستان ازدوپدیده ی زیرالهام می گرفت:نخست،ساختاراجتماعی- قومی- قبیلگی افغانستان که خواه ناخواه اثرات خودرابرسیاست مرتب می کند.دوم،رقابت های جناحی میان خلق وپرچم وگرایشات درون گروهی هردوگروه،درفرجام بااثرات سیاه وجانکاه تجاوزشوری یکجاشده توان ومشروعیت کمرنگ مردمی آن هارادرجامعه ی افغانستان نابود کرد.ناتوانی حزب کمونیست دردیگرگون کردن خودبه یک حزب سیاسی وژرفنابخشیدن به بحران مشروعیت ملی،حزب ودولت دست نشانده ی شوروی زیراداره ی آن رابیشترازپیش ناتوان کرد.زمانیکه چنان نابسامانی هایی حزبی- حکومتی باخیزشِ جهادی هاودست اندازی های ناروای همسایگان درامورداخلی افغانستان همراه شد، وضعیتی رابوجودآورد که درنتیجه ی آن کمونیسم روسی وافغانی وحکومت زیرفرمان شان درکابل فروپاشید.فروپاشی نامبرده،دشواری های بی شماری رابدوش سازمان های سیاسی- مذهبی نمای مجاهدانِ ناتوان تروباندزده ترازحزب کمونیست وحکومت کمونیستی انداخت.
باتاسف،پس ازسرنگونی حکومت کمونیستی ی گرفتاردسته هاوباندهای گروهی ودرون گروهی درماه ثور1371، دوره ی مجاهدان آغازشد؛برخلاف فلسفه ی سیاسی ووجودی حزب های سیاسی که رقابت وکوشش صلح جویانه برای رسیدن به قدرت می باشد،حزب های جهادی برای تصفیه ی فیزیکی یک دیگراقدام ونتایج بدست آمده توسط جهادرابسیارارزان ازمیان بردند.بااینکه کمونیست های افغانستان گرفتاررقابت های گروهی وباند بازی های درون گروهی بودند،امابه مراتب ازنظرسازمانی وضعیت بهتری درمقایسه باسازمان های مجاهدین داشتند.پیش وپس ازرسیدن به قدرت،سازمان های مجاهدین ازدشواری های رنج می بردند که کمونیست هاکمتردچارآن هاشده بودند.ولی، کمونیست هاچه درمقام حکومت گران وچه درمقام حزب سیاسی- ایدئولوژیک، کنشگری وبرتری های سازمانی ی داشتند که مخالفان جهادی شان ازآنها محروم بودند.بطورنمونه،کمونیست هابخشی ازجامعه ی تعلیم یافته ی افغانستان راباخود داشتند که ازسویه ی علمی وتجربه ی اداری بهتری نسبت به جهادی هابرخورداربودند؛وهمچنان،اتحادشوروی متحدایدئولوژیک- سیاسی- نظامی آن هابود که هم می کوشیدوهم سرمایه گذاری می کرد که حکومت آن هادرافغانستان پایه بگیرد.بااینکه کمونیست های روسی ازهرنگاه متحدحزب کمونیست افغانستان به شمارمی آمدند،اماآن اتحاد، وابستگی به مسکوراچنان درحزب نامبرده بالا برد که سرنوشت مشترک هردورارقم زد.بطورنمونه،زمانیکه شوروی درماه دیسامبر1991برافتاد،حکومت افغانستان هم درمسیرسراشیبی قرارگرفت وچهارماه پس ازآن فروپاشید.طرفه اینکه،جهادی هابیشترازکمونیست ها دچارباندبازی وگروه بندی های بی منطقانه شده بودند.علتِ دسته بندی هادرمیان جهادی هادوعامل زیربود:نخست،پاکستان باکمک مالی وسیاسی امریکاوعربستان نهایتِ کوشش خودرابراه انداخت تامجاهدان رامنتشروپراکنده نماید.دوم،کمونیست ها تنهاگرفتارزدوبندهای قومی وفکری شده بودند؛برخلاف آن ها،جهادی هابخاطرکم دانشی خودوغرض ورزی پاکستان درسطح قبیلگی هم درجامعه ی افغانستان گروه گرایی پیداکردند.ازسوی دیگر،ازنظراخلاقی ،رهبران سازمان های کم خون جهادیی مقیم پشاور؛بخاطرزراندوزی ومنفعت جوی های مالی درخودوخانواده ی خودغرق شده مهارقدرت خواهی فرماندهان جهادی وابسته به خودراهم ازدست دادند.
بنابرآن،زمانیکه سازمان های پراکنده وبی هدف مجاهدین، جانشین حزب چند پارچه ی کمونیستی درکابل شدند،چهار پرسمان زیر بانیرومندی خودرابه نمایش گذاشت:نخست،رقابت های سازمانی جهادی هاو تشویق های پاکستان به کشمکش های قومی درافغانستان،بخش بیشتر توان آن هارادربرخوردهای باهمی نابود کرد.دوم،فرماندهان جهادی که تفنگ بیشتروعقل ومنطقی کمتری داشتند، بجان هم افتادند.سوم،ملیشه های باقی مانده ازدوره ی حکومت کمونیستی هم توانستندسرخودرازیرپرسمان های قومی- مذهبی پنهان وبدردسرهای زیادی برای جهادی هامبدل شوند.چهارم،برخوردابزاری امریکابامبارزه ی ضد کمونیستی افغانستان که فروپاشی شوروی عقب نشینی موقت آن را ازکشورمادرپی داشت،به کشورهای منطقه موقع دادتابه ژرفنای دشمنی هاوگروه بندی های جهادی هاافزوده ساختارنیمه جان دولتی رادرافغانستان نابودوبرای برآمدن طالبان زمینه سازی نمایند.ازهمه جالب تراینکه،کارکردخشن ورفتارغیراخلاقی- سیاسی طالبان درهمان روزهای نخستین رسیدن آن هابه کابل نشان داد که نادان تروبی تجربه ترازمجاهدان درامراداره وحکومت داری می باشند.به سخن دیگر،برآمدن طالبان ورسیدن آن هابه قدرت؛ ازیک طرف، ازحماقت های سیاسی- گروهی جهادی هاالهام می گرفت،وازطرف دیگر،فروپاشی سیاسی واخلاقی جامعه ی افغانستان راکه باجمهوریت ستمگرداودخان آغازشده بود،تکمیل کرد.
باتوجه به آنچه گفته آمد،به صراحت می توان ابرازکرد که حکومت طالبان درادامه ی ناکامی مرگبارحزب های سیاسی ملی گرا- کمونیستی- اسلامی- جهادی،پست ترین مرحله ی فروپاشی فرهنگ سیاسی- اداری- حقوقی و اخلاقی افغانستان به شمارمی آمد.درواقع،نخستین باربود که زیرنام تامین امنیت واجرای شریعت، پاکستانی هاکه خودشان درفرهنگ نوکری به کهنه ونواستعمارگری دست بالاداشتندودارند،خیزآقامنشانه البته بدون توان سرمایه گذاری درکشورمازدند!بدبختانه،امریکاکه دربالاکشیدن طالبان مانندبالاکشیدن مجاهدان همکاری کرده بود؛پس ازبراندازیی اداره ی طالبان که براه راست ازاسلام آبادتوسط نصیرالله بابر،کرنیل امام ورحمان ملک وزیرداخله ی کنونی پاکستان اداره می شدند،اداره ی رابراه انداخت که افرادبرجسته آن بدودلیل زیرتنهامی توانستند درتعمیق وادامه ی بحرانی کمک کنند که اکنون شاهدآن می باشیم:نخست اینکه،بخشی ازآن راکسانی شکل میدادند که پیشترغارتگری وتباه کاری کرده کشورراویران وبرای برآمدن طالبان جاده سازی کرده بودند.دوم اینکه،بخشی نمایشی- بالامقام آن راکه اکنون موضع خودرادرحکومت بهبودبخشیده است،هم همکارطالبان بود وهم ازنظرپایگاه مردمی بی ریشه.دستاوردِ چنان اداره ی که به گونه ی لرزان تاکنون ادامه یافته است،غارت سرمایه ی ملی،برگشت دوباره ی طالبان ودیگرتروریستان وفرورفتن کشوربدامن تروریسم وموادمخدرمی باشد.تروریسمی که ازنظرذهنی- روانی،مردم افغانستان وکشورهای عضوناتورا پریشان وسرمایه گذاری های پررنگ یاکمرنگ کشورهای غربی وهندرادرافغانستان مورد تهدید قرارداده است.
ازآغازبکارِ اداره ی فسادزده ی پساطالبی درماه ژانویه ی2002-جدیی1380توسط غرب بویژه امریکاتاکنون که، هم اداره ی نامبرده وهم حامیانش درامردولت سازی وبازسازیی اقتصادی به گونه ی مرگباری ناکام شده اند؛هردوجانب بردوپرسمان زیربیشترازهمه تاکید ورزیده اند:نخست،حقوق بشربویژه حقوق زنان ودموکراسی.دوم،برای جلب وجذب جوانان که ازاداره ی جهادی هاوطالبان بسیارزیان دیده ومتنفرشده بودند،به حزب های سیاسی وجامعه ی مدنی پافشاری صورت گرفت.طوریکه دیده می شود،دستاوردچنان پافشاری ها که ازهمان آغازدرآن صداقت وفداکاری دیده نمی شد،پیدایش انجمن های بی شمارکنشگردرمیدان جامعه ی مدنی وثبت نام بیشتراز100حزب سیاسی بی رابطه بامردم دروزارت عدلیه وفربه شدن گرایش جوانان به تندروی مذهبی وقربانی شدن برخی ازآن هاتوسط تروریسم طالبانی- القاعده ی افغانی- پاکستانی و...می باشد.
اگرچه شاهی مشروطه ی ظاهرشاه،جمهوریت ستمگروپس مانده ی داودخان،جمهوریی دموکراتیک کمونیست ها،دولت اسلامی آشوب زده ودچارکشمکش های بی منطقانه ی جهادی هاوامارت شریعت مدارطالبان درفلج کردن حزب های سیاسی عصری ونوخواه کوتاهی کرده وبه جامعه ی فقرزده وجفاکشیده ی افغانستان ستم رواداشته اند،اماازاین واقعیت نمی توان چشم پوشی کرد که هیچ کدام به اندازه ی حکومت فسادزده ،درمانده ودچارچند دستگی کنونی دررابطه باحزب های سیاسی ستم روانداشته اند.شاهی مشروطه وجمهوریت ضد مرد می ازهمان آغازحزب های سیاسی حکومتی راعامل بی ثباتی تلقی وازموقعیت قانونی بخشیدن به آن هاخود داری کردند.وکمونیست هاحزب مخالف راپدیده ی وابسته به فرهنگ بورژوایی- سرمایداری تلقی وتاپسین لحظه علیه آن رزمیده اند،وحزب نماهای جهادیی تفنگ زده وطالبان شریعت مدارپاکستانی نیزمانند کمونیست هاایدئولوژیی خودرابرحق دانسته حزب مخالف راتکفیروعلیه آن رزمیده اند.به سخن دیگر،همه گرایش های نامبرده برای ادامه ی حیات سیاسی خود درجهت کسب حمایت غربی ها کوشیدند،اماازپذیرش بهترین ارزش تمدن وفرهنگ غربی، یعنی کثرت گرایی که درقالب حزب های سیاسی ورقابت های مسالمت جویانه ی آن هابازتاب یافته است،لجوجانه خود داری کرده اند.
درپسین بخش این نوشته،بازتاب این پرسمان ضروری می باشد که بدانیم حکومت های دیروزکه ازپذیرش حزب های سیاسی مخالف پرهیزکرده اند،خوب عمل کرده اند یاحکومت کنونی که باپذیرش آن هادرنظر ومبتذل سازیی آن هادرعمل کوشیده است؟روشن است که اولی هادربرابرخیزشِ ارزش های حزب های سیاسی ایستاده اند،ودومی درارزش زدایی ازحزب های سیاسی کوشیده است؛بنابراین،اولی هابرخلاف دومی،کمتربه ارزش هازیان رسانده اند.این یک واقعیت است که حکومت درمانده ی کنونی دریازده سال پسین،بیشترازسده ی بیستم به ارزش های نوبه ویژه حزب های سیاسی زیان رسانده است.اکنون،جامعه ی جنگ زده ی مابیشتراز106حزب سیاسی ثبت نام شده در وزارت عدلیه/دادگستری دارد،حزب های بظاهرسیاسی که نه سخنی برای گفتن به مردم دارندونه دربیرون کابل دفترودیوانی ونفوذی ازخودبروزداده اند.اگربه شخصیت سیاسی- فرهنگی عضوهای پارلمان افغانستان بدقت نگریسته شود،روشن می شود که به دشواری می توانیم بگوئیم که جامعه ی مدنی که نداریم،امادارای جامعه ی سیاسی متشکل ازدولت وحزب های سیاسی فراوان می باشیم.دراین زمینه که حزب های سیاسی واقعی نداریم وپایتخت کشورمان ازحضورآن هابیش ازاندازه مشبوع شده است،علت راباید درکارکرد حکومت های پیشین وسلطه ی تفنگ داران،قاچاقبران وتباه کاران درحکومت درمانده ی کنونی جویاشد.
اکنون که سرنوشت جامعه ی سیاسی،یعنی دولت وحزب های سیاسی به وضعیت بحران زده وتروریست پرورِجاری رسیده وحزب مخالف اصلاوجودنداردومدعی های مخالفت حزبی با دولت یابرابرباآن درفسادغرق می باشندویااینکه درگسترش فسادوقانون گریزی به دولت کمک می کنند،واعضای پارلمان هرروزبیشترازانجام مسئولیت خودمصروف چانه زنی دروزارت خانه هاکارهای مافیایی می کنند،پرسمان کارسازومهم این است که نسل جوان درزمینه چه بایدبکند؟ روشن است.جوانان امروزبایدبکوشندازتجربه ی تلخ جوانان دیروزدرپیروی ازحزب های سیاسی بی هدف،بی برنامه وفاقد دورنمای سیاسی- ایدئولوژیک- فرهنگی درس عبرت بگیرند.درس عبرت هرگزبه این معنانیست که جوانان سیاست نکنند.چراکه نیروی جوان باتوجه به توان وآماد گی فداکاری وتلاش های فراوانش به خوبی وهوشمندی می تواند درراستای دیگرگون کردن شرایط نابسامان سیاسی- اجتماعی بکوشدوهدفمندانه به کشورومردم خود خدمت نماید.اما،جوانان زمانی به مردم می توانندخدمت نمایند که دانش تخصصی خودراتکمیل کرده ودرکنارآن به درک وسیع دانش سیاسی- اجتماعی- تاریخی- فرهنگی بکوشند.تجربه ی بیشترازنیم سده ی گذشته درافغانستان نشان میدهد که جوانان ازسیاسی شدن پیش ازفهم ودرک عرصه ی فنی- تخصصی شان بیشترازهرقشردیگرجامعه زیانمندشده اند.برای اینکه ازتکرارتجربه ی تلخ گذشته پرهیزصورت بگیرد،ایجاب می کند که جوانان فوریت رابه افزایش دانش درعرصه ی تخصصی خودبدهندوپس ازآن باافزایش دانش سیاسی- تاریخی- فرهنگی دنبال سیاست بروند،ودرسیاسی شدن وپیوستن به حزب های سیاسی، پیشتروبیشترازهمه، بدرک وفهم مرامنامه ،هدف وتلاش های پیگیروشبانه روزیی آن ها درجهت آگاهی بخشی وعرضه ی خدمات به مردم بپردازند.تاریخ مبارزات سیاسی- اجتماعی- ایدئولوژیک وفرهنگی جهان نشان میدهدکه بشرهمواره تشنه ی آزادی وعدالت بوده است،ودرتاریخ معاصرجهان، مکتب های سرمایداری وکمونیستی وحزب های وفاداربه آن هاکوشیدندومدعی شدند که عدالت وآزادی راتحقق می بخشند.امادستاوردهانشان داد که،سرمایداری عدالت راکوبید وکمونیسم آزادی رابدارآویخت.وسازمان های اسلامی مدعی شدند که حزب های سرمایداری وکمونیستی درتحقق عدالت وآزادی ناکام شدند؛بنابرآن،آن هاباتحقق حکومت وشریعت اسلامی می توانند جامعه ی مرفه وخوشبخت رابرای بشریت ایجانمایند.جامعه ی که نمونه ی درست تحقق عدالت وآزادی می باشد.بدبختانه،حزب های مذهبی برخلاف جوهرومعنای دیانت، کارهای کردند که کمربی دینی وتندروی رابسته شکم پرستی وبی عدالتی رادرجامعه ی اسلامی نهادینه کردند که ایران،افغانستان وپاکستان نمونه ی خوبی برای ناکامی رسواخیزآن هامی باشند.باتوجه به شکست رسواخیزحزب های ملی گرا،کمونیستی،جهادی،طالبی درگذشته ی دورونزدیک ومدعیان دموکراسی دریازه سال دوره ی کاریی حکومت فسادزده کنونی،لازم است که جوانان ازتجربه ی تلخی پیشینیان خودپند گرفته درگام نخست،دنبال کسب دانش تخصصی، ودرگام دوم،دنبال کسب دانش سیاسی- اجتماعی، ودرگام سوم،برای تحقق آزادی وعدالت دنبال حزب های بروند که درزمینه می کوشند.اگرچنان حزب های درمیدان سیاست حضورنداشته باشند که ندارند،آنگاه خودبکوشندچنان حزب های راایجانمایند.درغیرآن،پیروی جوانان ازحزب های دشمن عدالت وآزادی وگوش دادن به شعارهای دروغین حزب های سیاسی وتشکیل دادن جرگه های دروغین صلح که شمارآن هادرافغانستان بی شمارمی باشد،جوانان امروزبه سوی همان سرابی می روند که همتایان دیروزشان رفته اند!

Thursday, 12 July 2012

درافغانستان،همه گردهمای هابدون کارآمدسازیی حکومت بهوده می باشند


ابراهیم ورسجی
23-4-1391
درادامه ی گردهمای های بی شمارکمک رسانی پیشین به افغانستان که به پرسمان بازسازیی اقتصادی،دولت سازی ومدیریت شفاف درروی کاغذ یدک می کشید،دریک ماه گذشته دوگردهمای درکابل وتوکیوتوسط کشورهای دوست برگزارشدکه نخستین آن روزپنجشنبه14جون2012-25جوزای1391خورشیدی درکابل،ودومین آن روزیک شنبه8ژولای-18سرطان درتوکیوی ژاپان راه اندازی شد.درپسین گردهمای هایی کشورهای کمک کننده به افغانستان که درکابل وتوکیوبرگزارشد،بازهم مانند گذشته،کمک هابه درست کاریی حکومت کابل ،تحقق دموکراسی،حکومت داریی خوب ورعایت حقوق بشرتوسط آن وابسته ساخته شد .برگزاریی گردهمای نامبرده نشان داد که کشورهای کمک کننده، چه آن های که واقعاًطرفدارکمک رسانی درجهت بازسازیی افغانستان می باشند،وچه دوکشورهمسایه بویژه پاکستان که در12سال گذشته درشعاردرهمه گردهمای هابه جزدرگردهمایی بن درماه قوس1390شرکت ودرعمل به تباه کاری وفربه کردن تروریسم کوشیده است،کمترازدستاوردهایی ناچیزگردهمایی های همانند درگذشته، سبق آموخته اند.دلیل پندنه گرفتن دریازده سال گذشته همه تلاش هابخاطرتامین صلح وبازسازیی افغانستان رابی نتیجه ساخته واکنون جزتکرارگذشته درآینده نمی باشد،این است که برگزارکنند گان گردهمای هابه سه پرسمان زیرتوجه جدی نه کرده اند:نخست اینکه،به مهارکشورهای مشکلزابویژه پاکستان که هم درگردهمای هاشرکت می کندوهم به فربه کردن تروریسم می پردازد، نه پرداخته اند.دوم این که،به پرسمان بسیارحیاتی افغانستان، یعنی ایجادحکومت درستکاروکارآمدهرگزتوجه نه کرده اند.سوم این که،کشورهای غربی سیاست هماهنگ افغانی نداشتندواکنون هم ندارند.
تاجای که به اصل های نخست ودوم ارتباط می گیرد،بایدچنین ابرازنظرکرد که برخورد منافع کشورهای کمک کننده وبی توجهی آن هابه مرکزهای تروریست پروری ومنافع ملی افغانستان، بیشترازتروریستان وکمک رسان های آن هابه کشورمازیان رسانده است؛وتازمانیکه این تناقض، هوشمندانه برطرف نشود،بیشترازتروریسم وکمک کننده های آشکاروپنهانی آن به فرایندتامین ثبات وبازسازی افغانستان زیان رسانی می کند.درزمینه ی دولت سازی درافغانستان که همانندی بابرخوردکشورهای غربی درخشکاندن مرکزهای تروریست پروری دارد،بازهم ازندانم کاری بهره برداری شده است.پرسمانی که همانندی باسیاست امریکادرآلمان وژاپان پس ازجنگ جهانی دوم دارد.بطورنمونه، پس ازجنگ دوم جهانی؛درآغاز،امریکاکه پس ازجنگ به حیث نیرومندترین کشور ازنظراقتصادی وسیاسی درسیاست بین المللی برآمد کرده بود،برخوردانکاری بامنافع ملی آلمان وژاپان جنگ زده وویران شده کردورامردولت سازی هم کم توجهی نمود.اما،درفردای جنگ گرم که جنگ سردمیان مسکوواشنگتن را به همراه داشت،خوش شانسی آلمانی هاوژاپنی هااین بود که خطرشوروی وپیروزیی انقلاب چین وهم راهی کم دوام پکن ومسکودربرابرغرب درسیاست جهان؛ سبب شد که امریکاومتحدانش هم به دولت سازی وهم به منافع ملی توکیووبن توجه لازم نمایند.ازهمه مهمتراین که،درآلمان وژاپن؛باوجودتباه کاری های جنگ دوم جهانی،ساختارهای سیاسی- اقتصادی واداری کارآمدازپیش موجود که فروپاشیده بودوبه آسانی بازسازی شد،ورهبران برجسته هردوکشورهم دربازسازیی ساختاری و اقتصادی وتبدیل کردن آلمان وژاپن به غول های سیاسی- فنی واقتصادیی کنونی درسطح جهان نقش فزاینده ی بازی کردند.
بدبختانه،درافغانستانِ پیش ازجنگ؛چنان ساختاری وجودنداشت،چراکه تاریخ سیاسی افغانستان باحکومت های قبیلگی- ایدئولوژیک فاسد،خویش وقبیله پروروناکارآمدسروکارداشت، تاحکومت های مردمی وکارآمد.ازجانب دیگر،درهمه کشورهای جهان،پرسمان مردم شماری وتعیین یگان های اداری بربنیادشمارمردم، یک پرسمان وابسته به توسعه ی اقتصادی بوده ومی باشد.اما،برعکس،درافغانستان، پرسمان مردم شماری وتعیین یگان های اداری بربنیادشمارمردم بخاطراقلیت بودن قومِ نخبه گان حاکم وتاکید دروغین آن هابراکثریت موهومی که بازهم دردایرت المعارف آریاناکه درمقایسه بادایرت المعارف های دیگرکشورهابسیارپس مانده می باشد،درج شده است، ازپرسمان اقتصادی بودن به پرسمان سیاسی مبدل وزیان های بی شماری رابرپیکرسیاست وبرنامه ریزی درراستای پیشرفت اقتصادیی افغانستان وارد کرده ومی کند.تجربه ی تلخی که تاکنون بااین همه ویران گری هابه کشورازآن درس عبرت کرفته نشده است؛وتازماینکه این پرسمان درمرکزتوجه سیاست ملی قرارنگیرد،مانندبسیاری پرسمان های دیگری که همواره درسیاست کشورمامشکلزابوده اند؛بدون حل باقی مانده واجازه نمی دهد که کشورشوربخت مادرمسیرتوسعه وپیشرفت اقتصادی وفرهنگی، گامزن شود.ازهمه خنده آوراینکه،اکثریت واقلیت بودن قوم هارادرکشورهای چندقومی زبان مسلط تعیین می کندتانوشته های روی کاغذوتکراردروغ های رسمی!
باتوجه به آنچه گفته آمد،به روشنی می توان گفت که کم توجهی یابی توجهی به پرسمان های بنیادی واثرگذاربرفرایندتوسعه وانکشاف اقتصادی- اجتماعی- سیاسی وفرهنگی افغانستان توسط نخبه گان بومی یادست اندرکاران بیروم مرزیی سیاستِ امروزوفردای کشور،و برخوردسیاست هاو منافع کشورهایی اثرگذار،چه منفی وچه مثبت برفرایندتامین صلح وثبات وبازگردانی امنیت درکشورماکه دو گردهمایی پسین خودرا روزپنجشنبه14جون-25حمل درکابل،و8ژلای-18سرطان درتوکیوباوعده های روی کاغذ برگزارکرده اند،مانند گذشته بدون دستاوردهای قابل چشم دید،تکرارمی شود؛وهمچنان، پرسمان های بنیادیی مردم افغانستان، چه آن های که به آن هااشاره شد،وچه آن های که جای یادآوری شان دراین نوشته نیست،ادامه می یابد.ازاین رو،ایجاب می کند که درصورت تمایل به بازگردانی صلح وتحقق توسعه یاقتصادی وایجادحکومت بازتاب دهنده ی ساختاراجتماعی درافغانستان که هردوبه گونه ی برجسته ی باهم درپیوندمی باشند، هم بیرونی های علاقمندبه فرایندصلح وتوسعه ی اقتصادی وهم گردانند گان بومی امورکشورماتوجه جدی نمایند.واین پرسمان بسیاراثرگذارتازمانی که هماهنگی میان سیاست افغانی غربی هاوسیاست افغانستان به میان نیاید،جامه ی کاری به تن کرده نمی تواند.
بااینکه،بیرونی هاچه دوروچه نزدیک، چه بانیت خوب وچه بانیت بد،دریازده سال گذشته،پس ازهرچندسال وماهی، درافغانستان یابیرون آن،گردهمای هایی درجهت کمک رسانی به کشورمابرگزار کرده اند که گردهمایی روزپنجشنبه 14جون- 25جوزا،درکابل، وگردهمایی روزیکشنبه8ژولای-18سرطان1391درتوکیو،تازه ترین ونه اخیرین آن هابه شمارمی آیند.ازپیش روشن است که درصورت برخورد منافع برگزارکنند گان گردهمایی هاومهارنکردن مرکزهایی تروریسم پروری وهمواره ناکارآمدوفاسدماندن حکومت کابل، همه کمک هاوگردهمایی هابهوده ازکاردردرمی آیند؛به گونه ی که تاکنون تجربه شده است.بنابراین،بیشتروپیشترازهمه؛ژرف نگری درباره ی این پرسمان لازم به نظرمی رسد که چه پیش وچه پس ازهرگردهمایی،باید به سه پرسمان زیرتوجه جدی به عمل آورده شود:نخست،ازبرخوردمنافع برگزارکنند گان گردهمای هاکاسته،و به منافع ملی افغانستان برتری داده شود.دوم،به کشوریاکشورهای پرورش دهنده ی تروریستان به صراحت وسرزنش گرانه گفته شود که به بازیی دوگانه ی خود درافغانستان پایان بدهند،وبراین پرسمان تااندازه ی پافشاری شود که مرزمیان حامی تروریسم وحامی صلح برجسته خودرا نمایش بدهد.سوم وازهمه مهمتراینکه،بکارآمدسازی ودرستکارساختن حکومت افغانستان که ناکارآمدی وفسادسیاسی- مالی واداری وقبیله گرایی آن در11سال گذشته دستاوردهمه تلاش هاوگردهمای هارابه صفرضرب زده است،بیشترازدیگرعامل هاتوجه شود.
ازپیش روشن است که کارآمدودرستکارساختن حکومت افغانستان که نقش بسیارسازنده وسرنوشت سازراهم دربازگردانی صلح وهم درتوسعه ی سیاسی-اقتصادی-اجتماعی وفرهنگی این کشورجنگ زده وقربانیی تروریسم وتنگ نظریی قومی بازی می کند،دشوارترازهرکاری دیگری می باشد؛پرسمانی که درعملی کردن آن نقش تعیین کننده رااتحادیه ی سیاسی- نظامی کشورهای غربی به رهبریی امریکا ومردم افغانستان بدوش دارند.درافغانستان،ازاین رو،به دشواریی مردم این کشورو کشورهایی غربی افزوده شد که درآغاز،حکومت جورج بوش کمک به بالاآمدن کسانی درمسند قدرت این کشورجنگ زده کرد که بایدنتیجه ی غمبارامروزین راتحویل می داد!به سخن دیگر،کسانیکه بایداکثرآن ها بخاطرتفنگ سالاری،ویران کردن کشور،غارت سرمایه های ملی وحکومتی بدادگاه سپرده می شدندوپاسخ می دادند وسال هادرزندان باجریمه های کلان سپری می کردند؛برعکس،اختیاردارسیاست وحکومت ساخته شدند،ودرکنارآن هاکسانی دیگری هم بالاکرده شدند که پایگاه مردمی نداشتندوازپس ماندگی فرهنگی ودرماندگی سیاسی رنج می کشیدند.زمانیکه جنایت کاران بجای سپرده شدن بداد گاه وپاسخ گویی دربرابرقانون به گرداننده ی امور،آن هم درشرایطی که جزءی ترین فهم رادرزمینه نداشتند،مبدل شدند،کشوررابه بحران جانکاه وژرفی فروبردند که اکنون بهای آن رابایدافغان هاوکشورهای غربی دوست حکومت کابل بپردازند.اگردرصف کشورهای غربی، نقش امریکارادرافغانستان برجسته بگیریم که هست،به صراحت می توان گفت که اکنون،حکومت بارک حسین اوبامابهای اوهام وحماقت هاوغرض ورزی های حکومت جورج بوش رادربخش های سیاسی- نظامی،ومالیه دهند گان آن کشورهزینه ی های کلان مالی آن راکه احمقانه به جیب جنایت کاران جنگی- جهادی نما- طالبی وبروکرات های نادان ودرواقع هتل چی های وارد کرده شده ازچای خانه هاومغازه های کشورهای غربی به افغانستان می پردازند.ازجانب دیگر،مردم افغانستان هم باید مانند گذشته قربانی تروریستان وحکومت ناکارآمدوفاسدی شوند که جورج بوش برآن هاتحمیل کرده است.
دراین زمینه،طوریکه دیده می شود،تاریخ افغانستان به گونه ی درست توسط غربی هابویژه امریکا به خوانش گرفته نشده است.به سخن دیگر، امریکایی هادرشیوه ی اداره ودولت سازی به پیشینه ی سیاسی افغان هاوکارکردقدرت های اثرگذاردرکشورماتوجه لازم نکرده اند.بطورنمونه،درگذشته،هند بریتانیاواتحادشوروی سرمایه گذاری بردوام حکومت های قبیلگی وفردی کرده افغانستان رابه گونه ی یک زندان سربازنگهداری کردند،زندانی که ازپیش آشکاربود که روزی دیوارهایش دربرابرفشارهایی برخاسته ازنهضت های آگاهی بخش وآزادی خواه ومردمی فروریخته، هم به زندان سازان بیرونی وزندان بانان بومی دست نشانده ی آن ها؛وهمچنان، به زندانیان دربند زیان رسانی می کند.اگربخواهیم نمونه بیاوریم،بازهم نیازبه خوانش تاریخ خودرانمایش میدهد.مثلاً،زمانیکه پس ازجنگ جهانی دوم،هندبریتانیا منطقه راترک کرد، حکومت نابکار- قبیلگی وفاسدوابسته به آن برای بقای خودبه سوی مسکوشتافت، واتحادشوروی هم درگام نخست، به تقویت نهادحکومتی-قبیلگی- شخصی بازمانده ازدوره ی سلطه ی بریتانیابر افغانستان پرداخت، ودرگام دوم،باراه اندازیی کودتاهایی سرطان 1352و ثور1357،دسته های رادرسیاست کشورمابالاکشید که بیشترین زیان هاراهم به مردم افغانستان وهم به مردم شوروی بارکردند.درشرایط پساشوروی هم،پاکستان بدون درک موقعیت وتوان منطقه ی- جهانی خود،اول باتشویق جنگ های میان گروهی مجاهدین ودوم باایجادوراه اندازیی طالبان،دسته هایی پسمانده ترازدسته های وابسته به شوروی وجهادی هارابالاکشیده دست بکارهای زد که نتیجه ی آن هاوضع بی ثبات کنونی آن کشور وحضورسربازان ناتودرافغانستان وفربه شدن تروریسم وتندروی درسراسرمنطقه می باشد.
بدبختانه،درعصرجهانی سازی وآستانه ی سده ی بیست ویکم،فکرنمی شد که امریکابا همه نفوذوامکانات علمی- اقتصادی- فنی واطلاع رسانی که داشت ودارد، درافغانستان دست به خطاهای بزند که همتایانش پیشتردراین کشورشوربخت مرتکب شده ونتیجه ی زیان باری بدست آورده بودند.بهرحال،امریکاکه درشرایط پساشوری به مجاهدان ودرشرایطی پسایازدهم سیپتامبر2001 به طالبان، این متحدان دیروزخودپس ازبهره برداریی ابزاری ازآن هاپشت کرده بود؛درجابجای مهره های تعیین کننده درسیاست افغانستان مرتکب اشتباه هایی شد که باید زیان های ناشی ازآن رابدوش بردارد؛زیان هایی که برداشتن آن هابرای آن کشور شایدآسان، امابرای مردم افغانستان کمرشکن تمام شده است.
ازاین رو،برای کاهش زیان های برخاسته ازچنان غلطی های به مردمان افغانستان وکشورهای غربی، ایجاب می کند که درکشورما دست به انجام کارهای زیرزده شود:نخست،غربی هاپیشتروبیشترازراه اندازیی گردهمایی های مانند"گردهمایی قلب آسیادرکابل"،و"گردهمایی توکیو"که درادامه ی گردهمای های بی شمارپیشین، پسینی به شمارمی آیند،بایدبه برگزاریی گردهمایی های تفاهمی میان افغانی- منطقه ی بپردازند.گردهمایی های که می توانندافغان هارادرجهت مردمی ودرستکارساختن حکومت شان باهم نزدیک و کشورهای منطقه راباوجود منافع متضادی که درافغانستان دارند؛کنارهم نشانده، باورمندبسازد که ادامه ی بحران افغانستان بیشتربه زیان آن هامی باشدتافرامنطقه ی ها.به سخن روشنتر،یک افغانستان بی ثبات ،گرفتارپس ماند گی،فاقدحکومت مردمی وتروریسم زده تنهادرسرازیرشدن آوارگان وموادمخدربه همسایه هابسنده می کند که آن هارابه غم ومصیبت بنشاند.دوم،سیاست هایی افغانی کشورهای غربی رادوباره سازمان بخشیده به گونه ی دوام داروهدفمند درجهت بازگردانی صلح وتوسعه ی اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی وسیاسی درافغانستان سوق بدهند.سوم،باطی دومرحله ی بالاکه تاکنون ازآن هاسرسری گذرصورت گرفته است،دوره ی سخت ترین کارآغازمی شود که دولت سازی وکارآمد ودرستکارسازیی حکومت افغانستان می باشد.
ازپیش روشن است که دولت سازی درکشورجنگ زده وفروپاشیده ی افغانستان،کاربسیارسخت ودشواروبه پیش لازمه های زیادی نیازمندمی باشد.اگرپیش لازمه های دولت سازی وایجادحکومت کارآمدودرست کارراردیف بندی نمائیم،عامل های زیرازهمه مهم به نظرمی رسند:نخست،ارزش قایل شدن به اهلیت وکارفهمی بجای گزینش افرادبربنیادملاحظات باندی- گروهی- قومی ونوکریی آن هابه شبکه های ویژه.دوم،بجای قبیلگی- گروهی،مردمی وکشوری اندیشیدن.سوم،تعریف درست ازصلح.اگرصلح رابرابربانبودجنگ ارزیابی نمائیم،شایدتحقق آن ساده باشد؛امادرافغانستان این تعریف هم بخاطربرخورد میان منافع غرب وکشورهای منطقه وناکارآمدیی حکومت کابل تاکنون جامه ی کاری به تن کرده نتوانسته است.ازهمه مهمتراینکه،صلح بایدبرابرباتحقق عدالت ورفع ظلم ازمردم تعریف شود،وهردوتعریف صلح=به نبودجنگ وصلح=به تحقق عدالت کنارهم گذاشته شده وسیاست ها درزمینه شکل داده شوند.ازآنجاکه درافغانستان،پیش وپس ازیازدهم سیپتامبر،ستمگری هاوبیدادگری های فراوانی علیه مردم این کشورصورت گرفته ودارای های مردم ودولت توسط زورمندان حکومتی ومتحدان محلی شان غصب شده است، و این بازارمکاره بدبختانه تاحال ادامه دارد.ازاین رو،باوجودحضورپررنگ سربازان کشورهای غربی درافغانستان،روزتاروزکمرتندروی وتروریسم فربه تروکمرمردم وصلح جویی ورفاه طلبی دروغین یاراستین حکومت لاغرترمی شود.شایان یادآوری می باشد که بدون تحقق صلح= باتحقق عدالت ورفع ستمگری ازمردم،امضای معاهده های استراتژیک باغرب توسط حکومت ناکارآمد،درمانده وفسادزده ی کابل،وحضورپایگاه نظامی امریکاپس ازسال2014هم نمی تواندآرامش وثبات رابه افغانستان برگرداند.جالبترازهمه اینکه،تفنگ داران تباه کاربومی وبروکرات های وارداتی ازبیرون که درتجربه ی غارت گری وهتل داری درغرب موفق ودرتجربه اداره سازی درافغانستان زیرخط صفرقراردارند؛چنان درشرایط کنونی بی روحیه شده اند که اولی به کشورهای همسایه بویژه امارات متحده که درآن مافیای افغان پس ازمافیای روس وایران رتبه ی سوم راکمای کرده است پناه می برند،ودومی هم باگذرنامه های کشورهای غربی سهم مافیاگریی خودراازدوبی برداشته روانه غرب خواهندشد،البته بااین تفاوت که این باردرکشورهای غربی مارکت های تجارتی بازمی کنندوکرده اندتارفتن به هتل هاوچای خانه هایاجای کارهای پیشین شان!دراینکه، حکومت کنونی باوجودحضورقوای امریکاپس از 2014نمی تواندکمک به بازگشت صلح وثبات نماید،به ارائه ی دلیل های بسیاری نیازنیست.ازکارکردحکومت درمرکزوولایت هاروشن می شودکه وضع چگونه است؟بطورنمونه،چندسال پیش درهرات وبلخ حکومت های ولایتی کارآمدی وجود داشتند؛بدبختانه،درهرات اکنون ازحکومت کارآمدخبری درمیان نیست؛خوشبختانه،حکومت درولایت بلخ نسبت به گذشته کارآمدترهم شده است که مایه ی امیدواری می باشد.