Saturday 9 July 2011

جامعه ی سیاست زده ی افغانستان


ابراهیم ورسجی
18-4-1390
درکشورجنگ زده وفروپاشیده ی افغانستان که رهبران ومدعیان رهبری درآن، هنرمندیی فراوانی درگرفتن عصایی قدرت ازدست بیگانگان دارند؛انجام شماری زیادی ازحرفه هاوکار هابخاطرسودآوریی درازمدت وکوتاه مدت شان برای مردم؛بویژه زمام داران،درمقایسه بابسیاری کشورهایی دورونزدیک آسان تروگواراتربه نظرمی رسد.اما،زمانیکه کارهاووظیفه هایی روزمره وزیربنایی رابربنیاداهمیت کوتاه مدت ودرازمدت آن ها برای مردم ردیف بندی نمائیم؛همواره اهمیت بلندمدت وکوتاه مدت کارهاوومسئولیت هاازنظردستاورد آن ها برای مردم؛دچار سردرگمی شده وباعث گردیده است که هرانسان درهردرجه ی ازدانش ومقام رسمی بخودحق بدهدکه دررابطه باهرموضوع وپدیده ی خودراکارشناس پنداشته،ابرازنظرنماید.
زمانیکه پرسمان هارابادرنظرداشت اهمیت وارزشمندیی مادی وفرهنگی آن هابرای مردم در سیاست هاوبرنامه ریزی هایی کنونی ملی،منطقه ی وجهانی گردهم بیاوریم،این پرسمان به روشنی خودرابه نمایش می گذاردکه جامعه ی افغانستان چنان سیاست زده شده است که هرموضوع یارخ داد راآسان پنداشته وهرانسانی به خوداجازه میدهدکه به حیث کارشناس راجع به هرمسئله/پرسمانی به گونه ی بی ربط وبی پایه نظریه پردازی نماید؛موضوعی که بهتراست ازآن به سیاست زدگی یادآوری نمائیم.
دربسیاری کتاب هاخوانده بودم که جنگ بیشتروشتاب زده ترازتحولات سیاسی- فرهنگی،مردم راهشیارمی سازد.اما،واقعیت این است که ازنظرجامعه شناسی؛ جنگ های داخلی،بیشترانسان های درگیردرخودرامنافق،فریب کاروبزبان ساده چالاک بارمی آورد،پرسمانیکه درشرایط کنونی درجامعه ی ما،بیشترازهرچیزدیگری مشهودبه نظرمی رسد.ازسویی دیگر،چالاکی،پول پرستی وفریب کاریی برخاسته ازسیاست هایی اشغالگرانه ی بیرونی هاوجنگ های جناحی- درونی زاده ی آن هاکه کمک کردندتاشماری کمی ازدلالان وعوام فریبان برخرمرادسواروملت ودرفقر،تنگ دستی ودرماندگی اقتصادی وفرهنگی فروبرودوکشوردربحران های عمیقی دست وپابزند.درنتیجه،برخی نیمه آگاهان ازنهایت کمبودیی فکری،به خودحق بدهند دررابطه باهرموضوعی ابرازنظرنمایند.
درحدود سه هفته است که درشهرکابل گشت وگذارکرده،به تبلیغات وتحلیل هایی طرفداران حکومت ومخالفان آن گوش فرامیدهم.دررابطه باتبلیغات وتبصره هاوتحلیل های رسمی وغیررسمی،چیزی که برایم بسیاردارایی اهمیت می باشد،این است که دربسیاری پرسمان هابویژه پرسمان های سه گانه ی زیرتاچه اندازه انحطاط رخ داده است:نخست،فرهنگ،زبان وادبیات رسانه ی- رسمی وغیررسمی ازسطح فرهیختگی که ویژه ی نخبگان سیاسی- فرهنگی حاکم برجهان می باشد،به گونه ی ترسناکی تاپست ترین درجه ی انحطاط فرودآمده است.دوم،بحث های دینی بخاطرتلویزیون دارشدن سران مافیایی بظاهردینی یادینی نیزبه پایین ترین سطح بی ارزشی وبیهودگی غلطیده است.سوم،مانند دوبخش یادشده،بحث های سیاسی وتبصره هایی مربوط به اوضاع سیاسی –اقتصادی وامنیتی کشور،منطقه وجهان، بویژه پرسمان بیرون رفتن نیروهایی خارجی ازافغانستان نیزبازاری وغیرحرفوی شده است.
تاجائیکه به عنوان این نوشته ارتباط می گیرد،اصل های نخست ودوم رادرجایی وزمانی دیگربه بحث گرفته،دراین نوشته تنهابه اصل سومی که سیاست زدگی تعریف شد،پرداخته می شود.درجامعه های سیاست زده که افغانستان ازسیاست زده ترین آن هامی باشد،ازتخصص ودانشوری وفهم سازمان یافته دررابطه باهرموضوع یارخ دادسیاسی،سخنی درمیان نیست.درجامعه ی افغانستانِ سیاست زده،سرتراش،پنبه زن،پیاده ی هتل،صوفی،محتسب،طالب وملایی مدرسه،کارگرعادی،جاروب کش روی جاده،استادوآموزگار،دانشجو ودانش آموز،وزیرومعین،رئیس وزیردستان او،ژنرال وسرباز،پولیس وبازرس،قاضی ودادستان/سارنوال،دیپلمات وچپراسی،رئیس جمهورومعاونانش و...همه سیاست مدارونظریه پردازسیاسی ونظامی شده اند.
دراین زمینه که پایی نظریه ی سیستم هاکه سیستم سیاسی یکی ازمهم ترین آن ها به شمارمی آید،بمیان می آید.پرسمان تخصص وکارشناسی درموضوعات گونه گونِ سیاسی،اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی،آموزشی پرورشی،دفاعی وامنیتی،ارزشمندیی والایی رادرعرصه های زندگی سیاسی واجتماعی جامعه دارامی باشد؛ودرچنان جامعه هایاکشورهایی،کارآمد شدن سامانه ی سیاسی نقش تعیین کننده ی بدوش دارد.درجامعه های که کارهابه اهل آن هاسپرده می شود،دستاوردهایی برنامه هاوسیاست هایی کوتاه مدت وبلندمدت،چشم گیربوده وبه کشورها ی مربوطه این موقعیت رافراهم می نمایدتابدرستی بتوانندشرایط سیاسی- اجتماعی-اقتصادی فرهنگی قرون میانه ی راپشت سرگذاشته ،موفقانه واردعصرنوشوند.
برخلاف،درجامعه های که تغییرساختاری رخ نداده است؛بروکراسی وساختارمدیریت اجتماعی- سیاسی جامعه هاقرون وسطایی باقی مانده وجایگاه نگاه به پیش رانگاه به عقب گرفته است.درافغانستان که جامعه بطورکامل ازریشه های گذشته اش کنده نشده است، وبنابرشرایط خاص سیاسی-اجتماعی وفرهنگی ،درگذشته چسپیده ونمی تواندمسیرآینده رابدرستی تعیین نماید،دوشیوه وگونه ی نگاه خودرابانیرومندی نمایان ساخته است:نخست،سراغ کردن راه حل مشکلات کنونی رادرگذشته که پیامدی جزقربانی کردن امروزبرای دیروزرابدنبال ندارد.دوم،اعتمادبیش ازاندازه به نظریه ی توطئه،سیاسی شدن غیرهوشمندانه وغیرحرفوی که ریشه درجهل ونادانی سیاسی- فرهنگی داردتادرواقعیت های تلخ سیاسی- اجتماعی.ازسویی دیگر،بخاطرتعصبات قبیلگی- نژادی ومذهبی،گذشته برای شماری ازمردم یک نوع مشروعیت دروغین سیاسی میدهدتابابزرگ نمایی آن،آینده راقربانی گذشته ناشادنمایند؛گذشته ی که نه قابل زنده کردن است، ونه برایی اکثریت مردم قابل پذیرش.
بنابراین،اگربه گونه ی سرسری هم نگاهی به تبصره هاونظریه پردازی هایی رسانه هایی دیداری- شنیداریی افغانستان کرده شود،این پرسمان روشن می شودکه افزون بربحران هایی سیاسی،اجتماعی،قانونی،فکری،اقتصادی،هویتی وزیست محیطی،بحران نظریه پردازی هایی بی ریشه وناآگاهانه ی سیاسی،هم تبصره گران؛ وهمچنان،شنوندگان شان رارنج وفشارمی دهد.دربحبوحه ی بحران هایی ژرفی که ازسرتاپایی کشوررافراگرفته است،بزرگ نمودن نظریه ی توطئه بخاطرسرپوش گذاشتن برناتوانی ها،فساداداری،سیاسی،مالی و...وخورانیدن برداشت های نادرست سیاسی به جامعه ی که ازگذشته های طولانی بدین سوازانحصارتندروانه وقبیلگی – گروهی قدرت وتبلیغات دروغین آن زیانمندشده است وراه نجات ازچنان سیاست های رامی جوید؛وهمچنان،بخاطرجنگ وانقلاب رسانه ی،به سیاست گرایش پیداکرده است،به شیوه ی عادی وروزمره ی حکومت ومخالفانش مبدل شده است.
درجامعه های سیاست زده که می توان ازافغانستان به حیث سیاست زده ترین آن ها یادکرد،رژیم هابخاطرپنهان کردن ناتوانی های خود،نظریه ی توطئه راکه خرافاتِ سیاسی بیش نیست،بادشمن تراشی هادردرون وبیرون کشورفربه ترمی نمایند؛وباین هم بسنده نکرده،ازخودومخالفان خودتبصره کنندگانی رامی آفریندکه ازشب تاروزدروغ های فراوانی بخوردمردم بدهند.دروغ های که بجای راهنمایی به سویی درک مشکلات وبیرون رفت ازآن ها، سردرگمی هرچه بیشترآفریده وبه ژرفنای بحران های فکری وفرهنگی وذهنی وسیاسی می افزایند.درچنان جامعه های که سیاست بجای عرضه ی خدمات به مردم،وظیفه ی پرکردن جیب سیاست مداران وچاپلوسان درباریی آن هارابه عهده دارد،دوپی آمدناگوارغیرقابل مهارمی باشند:نخست،گسترش آزادیی منفی/هرچه می توانی بکن تابه پول وقدرت برسی.دوم،عده ی بادامن زدن به نفرت های سیاسی- قومی- مذهبی و...پیش ازآماده کردن بدیل،به سویی سرنگونی حکومت پیش رفتن؛پرسمانیکه درفردای عقب نشینی ارتش سرخ ازافغانستان واکنون برسرزبان افتادن پرسمان ن عقب نشینی سربازان دولت های غربی ازکشورما،درصدتکرارفاجعه ی می باشندکه مردم عادی هم ازدرازناوفراخنایی ویرانگری وتباه کاری هایی برخاسته ازآن پیش بین وآگاه می باشندوستم هایی ناشی ازآن راباگوشت وپوست واستخوان خودلمس کرده اندومی کنند.
زمانیکه به سیاست زدگی جامعه وهمه گرایش های ریزودرشت آن نگریسته شود،این موضوع روشن می شودکه افغان هاکمترآمادگی دارندکه ازتاریخ ناشادخودپندبگیرند.پندی که بدون تردید،اهمیت دادن به لیاقت وشایستگی،دوراندیشی،خردورزی،برنامه ریزی های کوتاه مدت وبلندمدت وخودداری ازفرورفتن درخیال پردازی هایی بظاهرسیاسی وعلمی نما،می باشد.سخن گفتن از سیاست زدگی که درشرایط کنونی،جامعه ی ماازکله تاناخن درآن فرورفته است؛درواقع،دوهدف راپی گیری می نماید:نخست،تشویق خردورزی وهوشمندی درسیاست.دوم،ترغیب وتقویت ذهنیتِ اندیشیدن ورفتن بدنبال برنامه هایی سیاسی- اقتصادی - اجتماعی وفرهنگی که نه ازسرسری انگاری،بلکه ازاندیشه وتفکرنمودن وواقع بینی ونه ذهنی گری برمی خیزد.
تاجائیکه  به سیاست زدگی وزیان های بی شمارآن درافغانستان ارتباط می گیرد،باصراحت می توان ابرازکردکه این گونه نگرش به سیاست وجامعه که ازآن بنام سیاست زدگی یادآوری شد،ازدوعلت عمده ی زیرریشه می گیرد:نخست،درگذشته ی دورونزدیک افغانستان،سرداران مزدوروبی سر،سیاست راوظیفه ی انحصاریی خودوخانواده ی خوددانسته،ازسهم گیریی آگاهان جامعه درآن ممانعت کرده بودند.دوم،جنگ،گروه گرایی وپول درآوردی شدن سیاست که انحراف سیاسی بیش نمی باشد،بجایی اینکه خردمندی درامورسیاسی واجتماعی رابجامعه بیاورد،سیاست زدگی رابخاطرکمایی کردن پول وقدرت،به یک امر روزانه مبدل کرد.
باتوجه به آنچه گفته آمد،گسترش سیاست زدگی درجامعه،ناکارآمدی،خودکامگی سیاسی،فساداداری،تبعیض نژادی،قبیلگی عمل کردن حکومت هاوبهره برداری هایی ناروایی اقتصادی- سیاسی ونژادیی آن هاوچاپلوسان وهمپالکی هایی نژادی شان ازارزش های مادی وفرهنگی کشور،باعث گردید،تانخست،سیاست گریزی درمیان مردم گسترش یابد.دوم،تهاجم بیرونی،گروه گرایی وجنگ هایی درونی برخاسته ازآن ها،سیاست راازمسیرطبیعی آن که زاده ی خردورزی وتمرین خدمت کردن بمردم وکسب احترام درمیان آن ها می باشد؛بیرون،وبه حرفه ی قدرت پرستی وزراندوزی که سیاست زدگی نامیده می شودودرافغانستان کنونی دست بالاپیداکرده است،مبدل نماید.
اگرفراورده های مهم سیاست زدگی رادرجامعه ی افغانستان جمع بندی نمائیم،بایقین وباورکامل می توان گفت که سطحی انگاری درپرسمان های سیاسی- اجتماعی،گرایش نیرومندذهنی وفکری درجهت براندازیی سیستم سیاسی پیش ازاندیشیدن درباره ی جایگزین آن،سیاسی ساختن بسیاری مسائل ازجمله پرسمان هایی دینی،نژادی،زبانی- قومی وقانونی- حقوقی؛وباورباینکه اگربگونه ی فردی،حزبی ونژادی قدرت سیاسی رادراختیارداشته باشید،برهمه مشکلات می توانیدقایق شوید.دراین راستا،مذهبی های بیش ازاندازه سیاسی یاسیاست زده شده فکرمی کنندومی کوشندکه بهرطریقه ووسیله بایدبه قدرت دست یافت؛وپس ازبدست گیریی قدرت می توان دین ودنیای مردم رادرشعارآبادودرعمل تباه ساخت.ملی گرایان شعاری وقبیله گرادرکارکرد،فکرمی کنندکه نبودآن هادرقدرت،برابربانابودیی قوم،تاریخ،زبان ودرواقع،هستی مادی وفرهنگی شان می باشد،پرسمانیکه بیشتروپیشترازهرعامل دیگری،هم قدرت گرایی وهمچنان سیاست زدگی رادرجامعه برجسته ترساخته است.
باتوجه به آنچه که گفته شد،این وقعیت تلخ بازمختی ودرشتی خودرامی نمایاندکه قدرت وسیاست،هم کارسازونمادراه حل مشکلات وبدبختی های سیاسی- اجتماعی- اقتصادی وفرهنگی جامعه؛وهمچنان،ایجادکننده ی مانع هایی درشت ودردسرآفرین درمسیربرطرف کردن بدبختی ها،می باشند.دراین شک تردیدی نیست که اگرازقدرت وسیاست به گونه ی درست بهره برداری شود،راه گشاوبرطرف کننده ی بسی بدبختی هایی مادی وفرهنگی می باشدکه کشورمادرآن هاگرفتارشده است.اما،اگرسیاست وقدرت درجهت وارونه رهبری شود،طوریکه درجامعه ی مامعمول بودومی باشد،توقع خلاف آن رابایدداشت.آنچه دراین معرکه ی بد آغازوبی انجام بیشترازهرچیزی دیگری مردم افغانستان رارنج میدهد،مدیریتِ سیاست وقدرتِ کشورتوسط کسانی می باشدکه برای آن هاسیاست چه دربخش عملی وچه دربخش ذهنی ونظر ی،نه تخصص وآگاهی درست ازموضوع،بلکه روزگذرانی،رسیدن به قدرت بامعامله هایی سیاه وپیداکردن پول وانتقال آن به بیرون می باشد.اگربه ریشه ی منفوربودن سیاست کاران ومدیران افغانستان درمیان مردم نگاهی انداخته شود،واضح می گرددکه آن ها،نه تنهافهم درست ازوظیفه ی پرمخاطره ی که بدوش گرفته اند،ندارند،بلکه ازخطرهایی جانکاهی که خودشان راهم تهدیدمی کند،ناآگاه می باشند.ازدیدعلوم سیاسی،اگرسیاست کاردرسیاست کاریی خود،بدنبال احترام درمیان مردم نباشدکه وظیفه ی بسیارمشکلی هم می باشد،بکارخطرناکی دست زده است؛وهمین پرسمان،علت عمده ی نفرت مردم ازسیاست مدران می باشد.نافهمی سیاست کاران دررابطه باوظیفه شان وتبدیل سیاست به حرفه ی پول درآوردی،سبب شده است که سیاست درکشورما،برابرباشیطنت، ریاکاری ودزدی، وبحث درباره ی آن کارروزمره ی هرنادان وبی سوادی شود.پرسمانی که ازآن بنام سیاست زدگی یادآوری شد.

0 comments:

Post a Comment