Monday 2 May 2011

عربستان،ایران وبنیادگرایی افغانی


بدترین شرآن است که به نیت خیرانجام داده شود!
پاسکال
ابراهیم ورسجی
12-2-1390
زمانیکه سخن ازبنیادگرایی بطورهمگانی وازبنیادگرایی افغانی بطورویژه به میان می آید،دوپرسمان زیربه گونه ی برجسته خودرابه نمایش می گذارد:نخست،پرسمان وابستگی بنیادگرایان به دولت های ملی نمایی سکولارودولت های دینی نما- سکولارمستبدکه جلوه های دینی وبنیادگرایانه ارخودتبارزمیدهند،خودنمایی می کند.دوم،پرسمان پیونددین باقدرت وسیاست که پیوسته باشخصیت رسول الله صلی الله علیه وسلم به حیث پیغمبروبه حیث یک رهبرسیاسی،به میان می آید.دررابطه بااصل نخست،بازتاب یک سخن کارل مارکس خالی ازفایده نخواهدبود.شخصی ازمارکس درباره ی یک شخص یاگروه پرسان کردکه"چگونه می اندیشد؟"مارکس درپاسخ گفت:"آخورآن شخص یاگروه رابه من نشان بدهید!آن گاه خواهم گفت که چگونه می اندیشد."اگرمارکس ایدئولوژی راآگاهی دروغین خوانده بود،بیشتربه همان سخن که رابطه ی نزدیک میان آخورواندیشه ی برخی اشخاص وگروه هاوجوددارد،پیوندپیدامی کند.
درهمین راستااست که رابطه ی بسیاری گروه های بنیادگرای مذهبی ازجمله بنیادگرایان افغانی بادولت هایی قبیلگی- نفتی-مذهبی نمای عربستان ودولت آخوندی- نفتی- فقهی ایران توجیه پیدامی نماید.این گونه رابطه درتاریخ اندیشه های قشری-جزمی وسودجویانه، منحصربه رابطه ی بنیادگرایان مذهبی ودولت های نفتی-مذهبی نامبرده کرانمندنمانده،بلکه رابطه ی بنیادگرایان وجزم اندیشان کمونیست ازافغانستان تاانگولا،باشورویی پیشین رانیزدربرمی گیرد.پرسمان ابزارشدن بنیادگرایان افغان دردست دولت های پاکستان،عربستان وایران،بیشتربه ایدئولوژی به معنای آگاهی کاذب ازنظرمارکس وفرصت طلبی دولت های نامبرده وسودجویی مالی برخی افراددررده های بالای گروه های بنیادگراارتباط می گیردتابه طورافقی درهمه ی اعضای آن ها.همین موضوع،درواقع،پرسمانی می باشدکه ازابزارکردن دین دردست قدرت وبهره برداری ازپیونددین باسیاست مایه می گیرد؛پرسمانیکه پرداختن به ریشه های دینی- تاریخی موضوع را،ایجاب می کند.
کارکرددولت های نظامی-اسلامی ونظامی-سکولار وبنیادگرایانِ سوار برقدرت در ایران آخوندی – سپاهی،نشان میدهدکه آن ها،مقام پیغمبرخداصل الله علیه وسلم راازرسول الله ورحمت اللعالمین؛ به یک رهبرسیاسی- نظامی کاهش داده اند.اینکه ازبرآمدن امویان درسال 40هجری-قمری-661میلادی تاکنون، نظامی هابرمسلمان هاحکومت می کنندوپس ازبهارعربی یاحق طلبی وآزادی خواهی عرب هابه کشتاربی رحمانه ی آن هامبادرت می کنند،ازهمین تقلیل/کاهش گریی شخصیت پیغمبرخدا"ص"ازرحمت عالمیان به فرمانده جنگ وسیاست، الهام می گیرد.ایجاددین رسمی وفقیهان درباری که ایستادشدن مفتی ازهردرکنارمبارک مستبد وحوزه ی علمیه ی قم درکناررژیم خودکامه ی حاکم برایران، وهمسویی مولوی هایی کم سواد باحکومت های نظامی درپاکستان،وهمکاریی حزب سارکات اسلامی با ژنرال عبدالرحیم سوهار تو،فرمان روایی خودکامه ی اندونیزی(از1965تا1998)و...درهمین راستاقابل توجیه می باشند.طرفه اینکه،درکشورهای که مرکزیت هایی نیرومنددینی،مانند،مصر،عراق،ایران وپاکستان وجودندارد،زمام دارانِ مذهبی نماوسکولاربه سراغ کسب حمایت حلقه های صوفی رفته اند.بطورنمونه،درسوریه، اسدها،حمایت شیخ احمدکفتارو،صوفی آن کشورراکمایی ودرلیبی، قذافی، یک گام به پیش گذاشته،تجارت بر مرده ی عمرمختار،مجاهدضدفاشیسمِ موسولینی دردهه ی بیست سده ی بیستم راپیشه کرد.درسودان، جعفرالنمیری کوشید،حمایت صادق المهدی نویه ی مهدی/مبارزسودانی ضدانگلیسی،در پسین سال های سده ی نزدهم واخوان راکسب نماید؛تااینکه بوش پدرومعاون ریگان؛ باامتیازبخشی،اوراازکنارآمدن به اخیری، فاصله داد.درافغانستان زیراشغال،امریکایی هاکوشیدند برای به انزواکشاندن سازمان هانیمه جان وفاسدمجاهدین وطالبان که اخیری توسط ژنرال مشرف باکمک امیریکابازسازی شده است ،حمایت پیران بی پیرو طریقه هایی قادریه ونقشبندیه راپشت سررژیم ناکارآمدِطرفدارخودکمایی نمایند،سیاستی که تاکنون نتیجه ی دربر نداشته است.
بهرحال،این زیانی است که باادغام کردن شخصیت اصلی رسول خدابه حیث رسول"ص" با شخصیت فرعی آن جناب به حیث زمام دارکشورنوتشکیل اسلامی درمدینه پس ازهجرت؛ودرواقع،برجسته کردن جنبه ی زمام داری برجنبه ی رسالتی رسول خدا توسط زورگویان/نظامیان وبنیادگرایان،به دین وامت اسلامی تاکنون رسانیده شده است.برای بطلان نظرخودکامگان نظامی وبنیادگرایان،همین بس است که درقرآن آیه ی نمی توان یافت که براصل زمام داریی رسول الله دلالت نمایدودرهرجای ازقرآن که ازحکم سخن به میان آمده است به معنای قضاوت/داوریی عادلانه می باشدنه حکومت وحاکمیت.به سخن دیگر،وظیفه ی انبیای الهی هدایت وپرورش اخلاقی مردم بودنه حکومت برآن ها.به طورنمونه،حضرت موسی علیه السلام،پس ازغرق کردن فرعون دردریایی نیل،به مصربرنگشت تاتشکیل حکومت بدهد؛ودرمکه، پس ازبالاگرفتن پیام رسالت وافزایش شمارمسلمان ها،سران اشرافیت قریش بارسول خدادرتماس شده وعده کردند:" درصورتیکه محمد"ص"دین خودرابانابودی بت های کعبه همراه ننماید،آماده هستنداورابه حیث پادشاه پذیراشوند."دعوتی باابرازاین سخن توسط پیامبرخداکه"اگرآفتاب رادریک دست ومهتاب رادردست دیگرم بگذارند،ازدعوت به سوی توحیدوبراندازیی شرک دست برنمی دارم،ردشد."ازاین رو،محمدعبده دانشمنداصلاح طلب ونواندیش می گفت که:"دولت خصلت مدنی داردکه دین مسئولیت های آن راتعیین می کند."وشیخ علی عبدالرازق نویسنده ی مصری درکتاب"اسلام واصول الحکم"همه ی خلافت هارامبتنی براستبدادخواند.ازرهبران نهضت های دینی سده ی بیستم،مولانامودودی:"هرگزبه استلزام نظام های جامع القواکه ایدئولوژی راتنهااصل رهنمای اعمال دولت قرارمیدهند،گرفتارنمی شودوایدئولوژی رامطمئن ترین دفاع درقبال فساداعمال قدرت می داند."حسین الهضیبی دومین مرشدعام اخوان المسلمین/برادران مسلمان،"حاکمیت خدارادراموراجتماع رایک امراخلاقی" وعبدالرحمن وحید،رهبرنهضت العلمای اندونیزیا،"دین راپایه ی دولت ملی به گونه ی دولت های خاورمیانه نمی داند."
دراین راستا،برایی روشنی انداختن بیشتربه موضوع،به آن آیه های ازقرآن که تاکیدبررسالت وابلاغ دین ونفی جباریت،زمام داری وسلطه،حتی توسط پیغمبرخداوتاکیدبرحل وفصل امورمردم بامشوره،داوری برعدل وتزکیه وتعلیم مردم دارند،استنادمی شود.درسوره ی بقره،آیه213آمده است که:مژه دهنده وهشداردهنده هستی.درآیه99سوره ی مائده آمده است که:بررسول چیزی جزابلاغ/رساندن پیام نیست وخداآشکارونهان رامیداند.درسوره ی انعام آیه47آمده است که مژده دهندوهشداردهنده هستی ودرآیه ی 106همین سوره تاکیدشده است که حفیظ ووکیل مردم نیستی.درسوره ی یونس آیه ی 107، رسول می گویدکه من برشماوکیل نیستم.درسوره ی نحل آیه ی 63وظیفه رسول،بیان کتاب گفته شده است.درسوره ی الاسراء آیه ی 53خدامی گویدکه من توراوکیل آن هانفرستاده ام ودرآیه ی 104 عین سوره خدامی گویدکه غیرازمژه دهنده وهشداردهندچیزی دیگری نیستی.درسوره ی کهف آیه ی 55آمده است که انبیاء رانفرستادیم مگرمژه دهنده وهشداردهنده.درسوره ی نورآیه ی 53آمده است که رسول غیرازبلاغ کننده نیست.درسوره ی فرقان آیه ی 55،توراجزبرای مژه وهشدارنفرستاده ایم ودرآیه ی 56عین سوره رسول به مردم می گویدکه دربدل رسالت چیزی ازشمانمی خواهم.درواقع،خط بطلان کشیدن برکسانیکه دربدل دین کاریی خود،مردم رامی دوشند.درسوره ی عنکبوت آیه ی 17،آمده است که برما/رسولان خدا چیزی غیرازابلاغ دین نیست.درسوره ی زمرآیه ی 40،به رسول گفته شده است که وکیل آن ها/انسان هانیستی.درسوره ی شوری آیه ی5،آمده است که تووکیل آن هانیستی.درسوره ی احقاف آیه ی 8، پیغمبرمی گویدکه من هشداردهنده ی بیش نیستم.درسوره ی ق آیه ی44آمده است که باقرآن پندبده،جباربرآن هانیستی.درسوره ی مطفیفین آیه ی32آمده است که من حافظ برآن هافرستاده نشده ام.درسوره ی غاشیه آیه های20و21آمده است که پندبده که پنددهنده ی بیش نیستی وبرآن ها/مسلمان هاسیطره نداری.درآیه ی2سوره ی مائده،خداوندبه زبان پیغمبرمی گویدکه امروزدین شماراتکمیل وراضی شدم که اسلام دین شماباشد.به سخن دیگر،وظیفه ی پیغمبر،تکمیل دین معرفی شده است.درآیه های57و58سوره ی النساء،مومنان به ادای امانت هاوقضاوت/داوری عادلانه درمیان مردم وپیروی ازصاحبان امر به صیغه ی جمع که همان شورایی ازآگاهان دراموردین ودنیاباقیداینکه ازخودشما باشد،امرشده اند.درعین سوره، درآیه74به مسلمان هابه گونه ی سوالیه گفته شده است که چرابرای نجات مستضعفین/ناتوان هایاناتوان شده گان، مبارزه نمی کنید.
درسوره ی اسراء آیه ی35،به مسلمان هاامرشده است که ازمسایلی که درباره ی آن هاآگاهی ندارید،پیروی نکنید،چراکه شنوایی،بینایی وقلب شمامسئول می باشند.پس از مسئول شمردن هشدارگونه ی انسان هابخاطرپیرویی ناآگاهانه ازمنابع دینی نماوزورمندیاهرچیزیکه ازآن آگاهی ندارند،برای اینکه پرسمان بکارگیریی آگاهانه وپیروی ازصاحبان امرجایگاه بهترخودرادرفرهنگ دینی پیدامی نماید،درآیه ی163سوره ی آل عمران،وظیفه ی پیغمبر،تلاوت کتاب،تزکیه ی نفس وتعلیم کتاب وحکمت(شناخت بنیادی شیوه هایی تحقق دین داری درجهان دیگرگون شونده) معرفی شده است،تاجامعه ی دین داران راچنان آماده  سازدکه آله ی دست زورمندان سیاسی- نظامی وفریب کاران عالم نماودین فروش نشوند.درسوره ی حدید/آهن آیه ی14آمده است که رسولان بابینات همراه باکتاب ومیزان فرستاده شده اندتامیان مردم عدل وقسط رابرپادارند.به سخن دیگر،مردم راآماده نمایندکه باقسط زندگی خودراسامان بدهند.درسوره ی آل عمران، آیه ی158،به پیغمبرامرشده است که بامسلمان هامشوره نماید،ودرسوره ی شوری آیه ی37،آمده است که امورمسلمان هابایدباشورومشوره ی باهمی آن هاحل وبه پیش برده شوند.
زمانیکه ارشادات قرآنی نامبرده بادوحدیث زیرازرسول الله،یعنی شمابه اموردنیاتان عالم ترهستیدومن برانگیخته شده ام تافضایل وارزش های اخلاقی رابه پایه ی تکمیل برسانم؛کنارهم گذاشته شوند،واضح می شودکه پیغمبروظیفه ی پرورش وایجادانسان کامل رابدوش دارد،انسانی که نوع نظام سیاسی وشیوه ی حکومت راخودش می تواند تعیین  نماید.اگردرقرآن/کتابِ رهنمای زندگی مسلمان هاسخنی درباره ی نوع وچگونگی نظام سیاسی وجودندارد،باین اصل برمی گرددکه دین هدف زندگی راتعیین می نمایدونظام سیاسی به حیث ابزارزندگی بدوش علم سپرده شده است.بنابراین،باصراحت می توان گفت که هرنوع نظام سیاسی که عدالت راتامین،آزادی،کرامت وشخصیت انسانی ارزش بدهد،درمسیررسالت انبیاء حرکت می کند؛وبرخلاف،هرنظامی اگرچه ظاهردینی داشته باشدوشعاردینی بدهدوعدالت راتحقق نبخشدوآزادی،برابری وبردباری رادرمیان انسان هابرقرارنکند،نظام کفری وطاغوتی می باشد؛به گونه ی که ازچنان نظام های اکنون درجهان اسلام فراوان داریم.باانحراف وکاربردگزینشی قرآن واحادیث پیغمبروفربه کردن فقه وفتواواحتساب درقالب دین ومذهب رسمی،مستبدین مذهبی وسکولار بزرگترین زیان های مادی وفرهنگی- اخلاقی رابه اسلام ومسلمان هارسانیده اند.دراین بازیی شیادانه ی سیاسی که شخصیت رسول الله به حیث پیغمبرزیرسایه ی زمام داریی ده ساله ی اودرمدینه که نیاززمان بودتاجوهررسالت او،قرارداده است،هرگزنکوشیده اندقراردادمدینه راکه پیامبرپس ازهجرت باسران قبایل مسلمان اوس وخزرج ویهودبرگزارکردودولت مدینه راپی ریخت؛دولتی که درآن یهودبامسلمان هادرآن دولت حقوق شهروندیی برابر داشت،وتاپسین روززندگی رسول الله پابرجاماند،مطالعه نمایند.ازاین رو،پس ازدوره ی خلافت، دین لاغرترواستبدادفربه تر،وسرانجام استبداد،دین راخورد؛واین موقعیت،مقام مستبدان راتامرزخداگونگی به پیش برد.برای نمایش استبدادوبالاکشیدن آن تامرزخداگونگی درفرهنگی ترین کشورعرب،یعنی مصر،بهتراست ازسخن شیخ محمدمتولی الشعراوی یادی کرده شود.شعراوی، زمانیکه درسال1976/1977وزیراوقاف مصربود،درمجلس الشعب/شورای ملی،خطاب به سادات،رئیس جمهورگفت:اگرتوان می داشتم، به تومی گفتم که، شخصی هستی که ازکاریکه می کنی نبایدپرسیده شوی!(1)این سخن شیخ شعراوی،برخاسته ازآیه22سوره ی انبیاءمی باشدکه درآن آمده است:"ازخدادررابطه باآنچه که می کندپرسان نمی شود،اماازبندگان دررابطه باکارکردشان پرسیده می شود."به سخن دیگر،سادات راکه مخاطب شیخ بود،بخاطراینکه خودراغیرمسئول می پنداشت،درجای خدانشانده وهشدارداده بود.درواقع،شیخ، ازبزرگترین گره درزندگی سیاسی-اجتماعی – فرهنگی مسلمان هاکه برده وارزمام داران شان رادرمقام خدایی وغیرپاسخ نشانده اند،پرده برداشت.گره ی که دردوصورت بازکردن آن ممکن می شود:نخست،باتفسیرغیررسمی وحکومتی ازدین.دوم،بارواج وتشویق علوم انسانی مدرن.اگردرعربستان بنیادگرا- قبیلگی وایران آخوندی – بنیادگرا،باعلوم انسانی دشمنی صورت می گیرد،موضوع رابایددراصرارخودکامگان خودپرست به حقوق الهی- ساختگی ودروغین شان جویاشد.
ازآنجاکه عربستان به سه دلیل نسبت به ایران درفراهم کردن حمایت های مالی-ایدئولوژیک به بنیادگرایان پیش گام می باشد،بحث رابطه با بنیادگرایان بطورهمگانی وبنیادگرایی افغانی رابه گونه ی ویژه باعربستان می آغازم:نخست،عربستان بخاطروجوداماکن مقدس(مکه ومدینه)وازدواج آل سعود،خانواده ی حاکم باوهابیت/بنیادگراترین جریان عقل گریز،درتاریخ معاصراسلام،نخستین دولت مدعی قرآن"قانون مااست"،می باشد.دوم،این کشوردرزمان ملک فیصل،بخاطرمبارزه باسوسیالیسم عربی ناصروگرایش اوبه سوی مسکو،به بسیج سازمان های مذهبی علیه ناصریسم وکمونیسم دست زد.سوم،عربستان که به باورخود،شیعه رایک مذهب انحرافی می داند،بابرآمدن انقلاب اسلامی درایران شیعی وتجاوزشوروی به خاک افغانستان،بسیارسخاوتمندانه به پرکردن جیب های سازمان های آواره ی افغانی درخاک پاکستان پرداخت که اکنون شایسته ی بنیادگرانامیدن می باشند.ازاین رو،طبیعی می نمودکه ایران انقلابی که دررهبریی آن یک آخوندشیعه قرارگرفته بود،به رودررویی باوهابیت سعودی اقدام نماید.
دراین راستا،نخست،به تعریفِ بنیادگرایانه ی که ازدولت عربستان صورت گرفته است پرداخته؛دوم،کمک های این کشوربه بنیادگرایان بازتاب داده می شود....وقتیکه سرریدربولارد،وزیربریتانیادرجده گفت که:شاه عبدالعزیز بامحکوم کردن آمیزش زنان ومردان زیرپرچم پیشرفت،به حیث یک بنیادگرای قوی عرض اندام کرد.بروس لارنس،اشاره کردکه واژه ی بنیادگرایی اسلامی که توسط ای آرگیب،شرق شناس شناخته شده درکتاب"محمدیزم"که پسانتربنام"اسلام"تغییر نام یافت،درباره ی سیدجمال الدین افغانی اصلاح طلب پان اسلامی وکنش گرسیاسی بکاربرده شده بود؛درواقع،هردونهضتی که توسط افغانی وابن سعود،رهبری می شدندومی شوند،بنیادگرایانه می باشند.نهضت ریدیکالیکه،دفاع مسلحانه ازارزش های دینی راکه توسط مدرنیته تهدیدمی شوند،باخوددارد.نمونه ی بارزبنیادگرایی ابن سعود،رهبرقبایلی می باشدکه بخش بزرگ جزیره نمای عربستان راازسال1904تاسال1926بااتحادبایک نهضت مذهبی پدیدآمده درقرن هیجدهم برهبری محمدابن عبدالوهاب ،فتح ومتحدکرد.(2)نهضتی که پس ازفشارجمال ناصربراخوان مصرومهاجرت برخی اعضایی آن به عربستان،ووحدت آن هاباوهابی گری به گسترش پرداخت.بااینکه عربستان توانست شماری ازاعضایی اخوان/برادران مهاجرراجذب وبه مبارزه ی سختی علیه ناصروکمونیست هادست بزند،اماتازمانیکه ناصرزنده بود،توفیق نیافت که راهی برای نفوذدرجمعیت اخوان مقیم مصروجامعه ی ازهر،پایگاه نیرومندفرهنگ اسلامی که موافقه ی بانگرش وهابیت ازددین نداشت،پیدانماید.
پس ازمرگ ناصردرسال1970میلادی وبالاآمدن سادات به مقام رهبریی مصر،دست وپای وهابیت سعودی وپطرودلارآن درسرزمین مصربازشد.ازآنجاکه دردوره ی ناصر،وهابیت بابزرگترین چالش ملی گرایانه وسوسیالیستی-عربی روبروبود،باشکست ناصردرجنگ1967وسپس مرگ او،میدان برای یکه تازیی شاه فیصل سعودی هموارشد؛ودرهمین راستا،...درسال1971،فیصل کمونیسم راباصهیونیسم برابرخواندوبه شیخ عبدالحلیم محمود/شیخ ازهرصدملیون دلاردادتادرسطح جهان علیه کمونیسم وبه نفع اسلام مبارزه نماید.این کمک توسط کمال ادهم،رئیس سازمان جاسوسی عربستان داده شدوامریکاهم موافقت خودراباآن اعلام کرد.این گونه کمک هایی امریکاوعربستان درجنگ مقدس افغانستان هم نشان داده شد.(3)عربستان زیررهبریی فیصل که پس ازمرگ ناصروبالاآمدن سادات درمصر،شرایط رابرایی تحقق بلندپروازی هایی بنیادگرایانه ی خودمساعدیافته بود،بدنبال تبلیغات برنامه ی صهیونیسم=به کمونیسم،افتاد.درهمین راستا،ارزیابی وضعیت فرهنگ اسلامی درکشورهای خاورمیانه ازاردن تاافغانستان روی دست گرفته شد،وشخصی به نام سیدابوالحسن ندوی ازنویسندگان مسلمان هندویکی ازاعضای رابطه ی عالم اسلامی، درادامه ی سفرارزیابی گرانه ی خود،دربهارسال 1352به کابل رسید.دستاوردارزیابی نامبرده که دریک کتاب زیر عنوان"ازدریای یرموک تادریای کابل"به نشررسید،وضع فرهنگ اسلامی رادرکابل ناامیدکننده برآوردکرده بود.به طورنمونه،درکتاب که چاپ اردوی آن رانویسنده خوانده است.این گونه آمده است که وقتیکه درکابل دریک مدرسه ی دخترانه سخن رانی می کردم،خیال کردم که"دریکی ازمرکزهای فرهنگی پاریس سخن می گویم ودرلحظه ی سخن رانی زنی ازمن خواست که اصل چندزنگی دراسلام رامحکوم/سرزنش نمایم."
پس ازآن اریابی، به دودلیل،افغانستان موردتوجه دستگاه وهابیت عربستان قرارگرفت:نخست،افغانستان ازنظرسیاسی-اقتصادی -نظامی وفرهنگی به سوی شوروی-کمونیستی که فیصل کمونیسم آن را=باصهیونیسم برآوردکرده بود،لغزیده بود.دوم،وضعیت فرهنگی آن باچشم دید ازچندمدرسه ی کابل،بسیارغرب زده برآوردشده بود.ازاین رو،برنامه ی فیصل که درآن یک دانشگاه اسلامی،یک مسجدبزرگ ویک مرکزعلمی-فرهنگی بایک کتاب خانه ی بزرگ رادربرمی گرفت،که ظاهرشاه ونخست وزیرش موسی شفیق هم به آن بی علاقه نبودند،روی دست گرفته شد.درحالیکه عربستان درفکرتدارک پیاده کردن برنامه ی خودبود،کودتای 26سرطان1352توسط محمدداودوافسران زیرین رتبه ی اردو/ارتش،آن برنامه راناکام وگرایش بیشتربه سوی کمونیسم راسبب شد.زمانیکه کاربردی کردن برنامه ی مزبوردرافغانستان ناممکن شد،پاکستان که کودتای نظامی اش برهبریی ژنرال ضیاء الحق اسلامی مآب بود،برنامه راازخودکردکه نتیجه ی آن دانشگاه بین المللی اسلامی ومسجدفیصل دراسلام آباد،می باشد.دانشگاهی که بخاطرجنگ علیه کمونیسم درافغانستان،هم تربیت گاه افغان های نیمه باسوادکنونی ازنظردینی وهم سرازیرشدن استادان ومبلغان اسلام وهابی ازخاورمیانه، به پاکستان شد.
بهرحال،وهابیت اگرچه نتوانست اسلام موردنظرخودرادردیگرجاهارونق بخشد،امادرافغانستان وپاکستان توانست که بنیادگرایی مذهبی- وهابی رابسیارفربه نماید.درشرایطی که دانشگاه موصوف آغازبکارکرده بود،دورخ دادزیرین بوقوع پیوستند:نخست،انقلاب اسلامی درایران.دوم،کودتای کمونیستی وبدنبال آن اشغال افغانستان توسط شوروی.برنامه توسعه ی اسلام قشریی عربستان،انقلاب ایران واشغال افغانستان توسط کمونیسم،جنبش عقلی- روشنفکرانه رادراسلام کم رنگ وسازمان های بنیادگرای مذهبی موردحمایت امریکا،عربستان ونظامی های پاکستانی رابرجسته ساخت.درزمان برجسته شدن سازمان های بنیادگراوتندروِزیرحمایت عربستان وپاکستان درافغانستان،ایران مصروف سازماندهی دستاوردهایی انقلاب اسلامی بود،انقلابیکه درآن نواندیشان دینی نقش بیشتری نسبت به آخوندهاداشتند.بدبختانه،بخاطرجنگ عراق وایران،انقلاب به سودآخوندهای روضه خوان مصادره وایران انقلابی درهمان راهی به گام زنی پرداخت که عربستان وپاکستان پیشتر،پاپیش گذاشته بودند.
درروزهمه پرسی جمهوری اسلامی،نویسنده درزاهدان ودرماه های بحث درباره ی تدوین وتصویب قانون اساسی،درتهران به سرمی برد.درهمان روزهای که بحث هادرباره ی قانون اساسی به گونه ی داغ ادامه داشت،مرحوم آیت الله طالقانی ازخطرناکتربودن استبدادمذهبی نسبت بردیگرگونه های استبدادهشدارمی داد؛وبرخی چهره های نواندیش دینی مانند،مهندس بازرگان،دکتریدالله سحابی وبنی صدردرمجلس خبرگان قانون اساسی، ازضددموکراتیک بودن اصل"ولایت فقیهِ"موردنظربرخی آخوندهای فرصت طلب وقدرت خواه سخن می گفتند.برای نویسنده که آن روزها،موضوع راازطریق تلویزیون وورادیووروزنامه های جمهوری اسلامی پی گیری می کرد،دوموضوع بسیارمهم می نمود:نخست،سرزنش کردن نواندیشان دینی توسط سنت گرایان آخوندی بنام"لیبرال/آزادی خواه"وتائیدحزب توده/بنیادگرایی کمونیست ازموضع آن ها.دوم،تاکیدآخوندهابرمذهب حقه ی جعفری ونظام مقدس جمهوریی اسلامی.درهمان روزهابودکه دکترعلی اصغرحاج سیدجوادی که بعداًبااو ازنزدیک آشناشدم،درهفته نامه ی جنبش نوشت که:"صدای پای فاشیسم به گوش می رسد."ده سال پس ازهشدارسیددجوادی،...خمینی درماه ژانویه1988،طی نامه ی به خامنه ی رئیس جمهورنوشت:قدرت جمهوری اسلامی قابل مقایسه باقدرت پیامبر"ص"می باشد؛وبدین وسیله، اجازه دادتصمیم هاواقدام های  متضادباقانون اسلام،امابه سوددولت اسلامی روی دست گرفته شود(تصمیم های که خدابه پیامبرهم اجازه ی آن هارانداده بود).طوریکه متن وترجمه ی فتوای خمینی برملاشد،بارجحان دادن نگهداریی دولت برانجام تعهدات دینی یاعبادات اسلامی ازقبیل روزه،حج،نماز،خمینی، درواقع، بابرتر شمردن دولت نسبت به دین اسلام،پرده ازچهره ی خودبرداشت.(4)
ازآن به بعدبودکه تقدیس رهبرونظام جمهوریی اسلامی به شیوه ی نظام های فاشیستی- کمونیستی آغازودولت همه کاره وملت هیچ کاره شد.اگررژیم عربستان رابارژیم جمهوریی اسلامی ایران مقایسه نمائیم،واضح می شودکه اولی،باکاهش مقام قرآن درحدقانون رایج وروزمره، فاشیسم قبیلگی، ودومی،بابرتردانستن دولت بردین وتقدیس رهبر،یک گام ازهمتای عرب خودپیشتربرداشته است.هردورژیم،بااینکه تفاوت های آشکاری دارند،همسویی های هم دارند.بطورنمونه،هردوبالیبرالیسم/آزادی های انسانی وفردی زیرنام غرب زدگی دشمنی می ورزند.هردوتمامیت خواه وخودکامه هستند.هردوباحقوق بشر،بویژه حقوق زنان دشمنی می ورزند.هردوبه تقویت تندرویی بی منطق وخشن مذهبی غذافراهم می نمایندکه افغانستان و...نمونه ی برجسته ی آن به شمارمی آیند.اینکه چرافاشیست هادشمن لیبرالیسم/آزادی می باشند،ایجاب می نمایدکمی ازویژگی های لیبرالیسم وفاشیسم یادآوری شود،چراکه نظام موردنظرهمه ی بنیادگرایان سرازگریبان فاشیسم درمی آورد.درفاشیسم:رهبرغیرپاسخ گووتقدیس می شود.درفاشیسم بادستاوردهای مدرنیته دشمنی می شود.درفاشیسم اطاعت برده وارازملت خواسته می شود.درفاشیسم دشمن تراشی دربیرون وتاکیدبرتئوریی توطئه بسیارصورت می گیردتامردم به تباه کاری های نظام فاشیستی درداخل پی نبرند.درفاشیسم حقوق شهروندی برای مردم وجودندارد،ونابودیی فکری وفیزیکی دیگراندیشان یک شیوه ی معمول می باشد.عوام گرایی ونبرد باآگاهان وروشنفکران ازویژگی های برجسته ی فاشیسم می باشد.فاشیسم،بابسته کردن فضای فکری وسیاسی ونابودکردن فرهنگ نقدونقدپذیری ونقادی آغازمی شود.دربرابرفاشیسم،لیبرالیسم باویژگی های زیرقراردارد:جداکردن دین ازقدرت،پذیرش چندگانگی برداشت هاازدین،بازکردن فضابروی چندگونگی فرهنگی-مذهبی- سیاسی،وموقع دادن به عقل وخردگرایی مدرن دربرداشت وتفسیرازمتون مقدس.پذیرایی ازدستاوردهای مدرنیت یعنی حقوق شهروندی،حقوق بشر،برابریی حقوقی زنان ومردان؛ وازهمه مهم تر،رضایت وآرای مردم راپایه ی مشروعیت نظام سیاسی قراردادن؛ وحکومت- دولت ناتوان وملت تصمیم گیرنده ونیرومند،ازمیوه های لیبرالیسم به شمارمی آیند.
درحالیکه جوجه وبزرگ فاشیست های سکولارعرب،برخی شان مانند،بن علی ومبارک به تاریخ پیوسته اند،قذافی واسد،مصروف کشتارمردم خودمی باشند.علی عبدالله صالح، پس ازکشتارشمارزیادمردم یمن،درلحظه ی اخیریی وداع باقدرت خودسرانه به بهانه ی دادگاهی نشدن پس از33سال حکومت بی دستاوردبرمردم خود می باشد؛رژیم قبیلگی- بنیادگرای عربستان،درفکراستوارکردن قدرت خودکه درنتیجه ی نهضت بیداریی عرب،لرزان شده است می باشد؛ودرعین حال،به لشکرکشی به امارت کوچک بحرین دست زده است.رژیم آخوندیی ایران که داریی اشتهای فراوان به کمک رسانی به شیعه های بحرین ودیگرتندروهامی باشد،دروضعیت شک وتردیدبخاطردست اندازی دربحرین درجهت خنثی کردن ماجراجویی همتای بنیادگرایی خودمی باشد.دیگرگونی های جهان عرب نشان میدهدکه فاشیست هایی سکولارو مذهبی هیچ کدام نمی خواهندازتاریخ درس بگیرند.ازآنجاکه افغانستان نفت نداشت،غرب به پاکستان موقع دادتابه کمک عربستان وایران وابزارسازیی بنیادگرایان بومی وپاکستانی ویرانش نماید.اما،بحرین که نفت داردوهم پایگاه نظامی امریکادرآن موقعیت دارد،عربستان وهابی اجازه گرفته است تااکثریت شیعه ی آن کشوریک ملیونی راسرکوب، ورژیم فقهی-شیعی ایران هم که براست یادروغ خودرامدافع ناتوانان وشیعه هامی داند،آه نکشیده وبه جنایت آل خلیفه وآل سعوددرمنامه، مهرتائیدگذاشته است.
وضعیت کنونی نشان میدهدکه فاشیسم سکولار- مذهبی هردو،نمی خواهندبه آسانی میدان راترک نمایند.اما،بیداریی نسل جوان وزایل شدن ترس ازذهنیت مردم،فاشیسم های نقاب داروبی نقاب رابه لبه ی پرتگاه نزدیک کرده است.ازسویی دیگر،32سال پس ازعلی اصغرحاج سیدجوادی که درایران،درآغازتشکیل رژیم آخوندی گفته بود:"صدای پای فاشیسم به گوش می رسد"،مرتضی کاظمیان نویسنده ی دیگری ازتبارسیدجوادی، همان سخن راتکرارکرده است که:"صدای پای فاشیسم می آید."کاظمیان می نویسدکه:فاشیسم چیست وچه ویژگی های داردکه نگارنده مدعی شده که"صدای پای آن می آید."فاشیسم معمولاًپس ازیک دوره ی کوتاه مدت دموکراسی ضعیف وکوشش برای نوسازی وصنعتی کردن ایجادمی شود؛ازاین منظر،فاشیسم جنبش راست افراطی فعال ویانوعی رادیکالیسم راست گراست.رهبران فاشیسم اغلب به احساسات ضدسرمایداری درمیان اقشارمتوسط متوسل می شوند.جیوانی جنتیله،استادفلسفه ی دانشگاه رم،که ازسوی موسولینی مسئول بازسازی نظام آموزشی ایتالیاشده بود،ضدروشنفکربودوروشنفکران راعامل ایجادتفرقه ومخل وحدت ملی می دانست.جنتیله براندیشه ی وحدت فردودولت وعدم جدایی اندیشه وعمل که ازبنیادهای فکری فاشیسم است،تاکیدگذاشت.ازنظروی،دولت موجودی است دارای سرنوشت،هدف واراده ی خاص خود،ومظهراخلاق مطلق واراده ی کلی.این چنین،همه ی اموروفعالیت های انسانی به طورمشروع درحیطه ی اقتداردولتی قرارمی گیرد.فاشیسم همچنین دشمن اندیشه ی مستقل وجداازعمل سیاسی است.وظیفه ی فرد،نه اندیشه،بلکه وفاداری کلی وعملی به دولت است.
اریک فروم،فاشیسم رانوعی بیماری اجتماعی می داندکه درآن خودآزاری(مازوخیسم)ودیگرآزاری(سادیسم)درهم می آمیزندودررهبران وپیروان،هردو،جلوه گرمی شوند.رژیم‌های فاشیستی مانند آلمان نازی، ایتالیای موسولینی، و از برخی جهات، حتی رژیم پرون در آرژانتین، کوشیدند تا شکل‌های تازه‌ای از حکومت سیاسی را به‌طرزی محکم برقرار سازند. دیکتاتوری‌های سنتی، پذیرای اقتدارگرایی شده بودند: این رژیم‌ها مخالف سیاسی را سرکوب کرده و قدرت حکومت را در دستان یک رهبر والا یا یک گروه حاکم قرار داده بودند. درحالی‌که دولت‌های اقتدارگرا، مانند پادشاهی‌های استبدادی یا دیکتاتوری‌های مرسوم، می‌کوشند تا فعالیت‌های سیاسی را سرکوب کنند و مردم را از دخالت در سیاست محروم سازند، دولت‌های توتالیتر به سیاسی کردن جامعه از راه بسیج حمایت عمومی از رژیم، به‌ویژه از طریق برپایی میتینگ‌ها و تجمع‌های انبوه، راهپیمایی‌ها و تظاهرات، تبلیغات وسیع و تحریکات سیاسی مداوم، مبادرت می‌نمایند. به اجمال، پذیرش منفعلانه‌ی اقتدار، دیگر کفایت نمی‌کند؛ لازمه‌ی توتالیتاریسم این است که فرد در برابر دولت کاملا" تسلیم باشد.زبگنیوبرژنسکی وفریدریش،دولت های توتالیتررابه وسیله ی یک"نشانگان شش ماده ی"شناسایی وتوصیف کرده اند:نشانه ی نخست،داشتن یک ایدئولوژی رسمی ویک موقعیت مذهبی تقریباًخطاناپذیر.نشانه ی دوم،سلطه ی یک حزب واحددراین نوع رژیم ها،که معمولاًتوسط یک فردواحدرهبری می شودوبرکارحکومت نظارت می کند.نشانه ی سوم،دارابودن نیروی نظامی-انتظامی-امنیتی خشن وسرکوبگرکه باتوسل به اجباروارعاب،مخالفت سیاسی باحکومت راریشه کن می کند.نشانه ی چهارم،انحصاروسایل ارتباط جمعی دردستان حکومت،که فقط دیدگاه هاواخباروگزارش های"قابل اعتماد"به لحاظ سیاسی،و"خالص"ازجهت ایدئولوژیکی راپخش وتبلیغ ومنتشرمی کند.نشانه ی پنجم،دراختیارداشتن انحصاری اسلحه.ونشانه ی آخر،نظارت تام وتمام دولت برتمامی جهات حیات اقتصادی.
این ویژگی‌ها را می‌توان در آلمان هیتلری، ایتالیای موسولینی، و حتی شوروی استالینی مشاهده کرد. رژیم‌هایی که پدیده‌های قرن بیستم بودند و البته ذیل نظام‌های توتالیتر، البته با یکدیگر تفاوت‌هایی نیز داشتند. چنان‌که در شوروی مارکسیست لنینیستی، اقتصادی کاملا" دولتی حاکم بود، و در آلمان نازی، اقتصادی کاپیتالیستی وجود داشت.
هرچند امکان تحقق نظام‌های فاشیستی و توتالیتر مشابه آنچه در آلمان، ایتالیا، آرژانتین، و شوروی حاکم بود، بیش از هر زمان منتفی شده است، اما این به معنای عدم امکان خیزش فاشیست‌ها و تمامیت‌خواهان (توتالیترها) برای تصاحب تام و تمام قدرت و سلطه بر جامعه، نیست. چنان‌که در عراق، صدام برای بازتولید این انضباط آهنین کوشید؛ در فرانسه، جبهه ملی به رهبری ژان ماری لوپن برای دو دهه دغدغه‌ی تمام نیروهای دموکراسی‌خواه شده بود؛ یا در کره شمالی، به علل و دلایل گوناگون، چنین وضعی همچنان حاکم است.(5)بااینکه سخن ازویژگی های فاشیسم وشنیدن صدای پایی پای آن دراین یاآن بخش ازجهان اسلام یک اصل پسندیده ونیکوبه شمارمی آید،ازاین حقیقت نمی توان انکارورزیدکه شیوه ی فاشیستی سیاسی ومذهبی حکومت، سال هااست که برسرنوشت اکثرجامعه های مسلمان آقایی می نماید.شیوه وطرززمام داری که تندروی وبنیادگرایی اسلامی یکی ازدستاورهای آن می باشد.آنچه که درسوریه ولیبی می گذردوآنچه درافغانستان زیراداره ی طالبان تجربه شد؛وهمچنان، آنچه درایران آخوندی وعربستان وهابی وپاکستان زیرچکمه ی نظامی های سکولار-اسلام مآب حکم می راند،چیزی نسیتندمگرفاشیسم بی منطق سکولارومذهبی- بنیادگرا.
تاجائیکه به رابطه وکمک رسانی حکومت های بنیادگراوقبیلگی عربستان وحکومت بنیادگرا-آخوندیی ایران به بنیادگرایان جهادی- طالبی افغانستان ارتباط می گیرد،دوپرسمان زیرراباید درنظرگرفت:نخست،گرایش ایدئولوژیک ورقابت هردوحکومت،درجهت رهبریی امت اسلامی.دوم،استعمال شدن هردویی آن هاتوسط نظامی های پاکستانی درافغانستان.دررابطه بااصل نخست،عربستان بخاطرموجودیت زیارت گاه های مقدس مسلمان هایعنی مکه ومدینه،درقلمروخود،فکرمی کندکه چنان موقعیتی می تواندکمک به رهبریی آن درجهان اسلام نماید؛وایران که رژیم قبیلگی-سلطنتی عربستان راشایسته ی چنان مقامی نمی داند؛وبه باورخود،نخستین انقلاب درجهت تحقق ارزش های اسلامی رابه پیروزی رسانده است،حق داردکه خودرارهبرامت اسلامی جابزند.مشکل هردوحکومت این است که اولی حنبلی- وهابی ودومی شیعه ودرموقعیت اقلیت ده درصدی درامت پهناوراسلامی قراردارد.ازسوی دیگر،جهان اسلام که بخاطررشدروزافزون فن آوریی رسانه ی وواردشدن به مرحله ی دوم مدرنیت/بیداری وآزادی، به تحرکِ بی سابقه ی نایل شده است.رخ دادارزشمندی که نمی گذاردمذهب وهابی که بخاطراجتهادگریزی عقل راتعطیل کرده است؛وولایت فقیه که باتقویت روزافزون خرافات امام زمانی؛ مانندهمتای وهابی اش به عقل گریزی دست زده است،دورازعقل می نماید که دنیای اسلام نیازی به رهبریی آن هاداشته باشد.پس،برای هردویک پرسمان باقی می ماندوآن اینکه،سرمایه ی فراوان بادآوردنفتی دارند،بایدبه مفلسان وریاکاران دین نمایاتاجران دین درافغانستان وپاکستان و...پول بدهندتایک دیگررابکشند.اینکه درپاکستان،سپاه صحابه به کمک عربستان، وسپاه محمدبه کمک ایران،تاکنون هزاران مسلمان رابرای رضای خدا؛ودرواقع،درراه رضای شیطان کشته اند،بسنده می کندکه ازرقابت ایدئولوژیک هردوکشورونتیجه ی آن،آگاه شویم.
دررابطه بااصل دوم یااستعمال شدن عربستان وهابی وایران شیعی توسط نظامی های پاکستانی درافغانستان، بایدیادآورشدکه روابط میان پاکستان وافغانستان ازهمان روزهای نخست برآمدن اولی درجغرافیای منطقه،به دشمنی گرائیده بود.ازاین رو،پاکستان همواره دنبال دوپرسمان زیردرافغانستان می گشت:نخست،کوشش درجهت تشکیل یک حکومت دست نشانده ی خوددر کابل.دوم،درصورت دست نیافتن به چنان حکومتی،حتماًافغانستان راناتوان ترنماید....درسال1992،ثابت شده بودکه درافغانستان سلاح شخصی ازهندوپاکستان زیادبود.این سلاح هادردهه ی گذشته(بخاطرجنگ علیه شوروی)انتقال شده بود.ازکودتای کمونیستی به بعد،شوروی به قیمت36تا46بلیون دلاراسلحه به افغانستان آورده بود.سلاح های ارسالی امریکا،سعودی وچین،بین6تا12بلیون دلاربرآوردشده بود.درحدودپنجصدهزارنفردرکابل به نان کوپونی وابسته بودند؛ودر1992،دراطراف،ملیون هانفربه سوء تغذیه گرفتاربودند؛وحکمتیاروخط اکمالاتی اش(پاکستان)،به خشونت ادامه می دادند.(6)ازآنجاکه تمرکزپایگاه های نظامی ارتش/اردوی افغانستان بربنیادمخالفت باپاکستان درولایت های هم مرزبااین کشور صورت گرفته بود،پس ازفروپاشی رژیم کمونیستی وروی کارآمدن دولت مجاهدین ناپسندبرایی پاکستان،این کشوربه خریدوحراج سلاح های بازمانده درافغانستان درولایت های ننگرهار،پکتیاوتااندازه ی قندهاردست زد.ازقندهارباین خاطرتااندازه ی نامبرده شدکه درآن،مجاهدین وابسته به جمعیت اسلامی درمقایسه بافرماندهان زیرنفوذآی اِس آی دست بالاداشتند.سیاستی که درهمه ی ولایت هادنبال وباتولیدطالبان وبه پیش راندن آن،درافغانستان جامه ی عمل به تن کرد.
بهرصورت،ازپاکستان نظربه مخالفت هامیان کابل واسلام آبادچنان توقعی تباه کارانه ی برده می شد.اما،دربازیی ویرانگرانه درافغانستان بوسیله ی گروه های بنیادگراوخشن مذهبی،نقش ایران بسیارقابل سرزنش می باشد.درکابل پس ازفروپاشی رژیم کمونیستی،نخستین جنگ ویرانگرانه ونیابتی رااتحاداسلامی- وهابی وحزب وحدت اسلامی- شیعی براه انداختند.جنگی که به باورآن هاوحامی های شان،شرک دربرابرتوحیدیااسلام ناب دربرابراسلام امریکایی- وهابی ایستاده بود.تاجائیکه به روابط سیاسی میان ایران ودولت مجاهدین،ومناسبات گروهی میان جمعیت اسلامی وحزب وحدت اسلامی ارتباط می گیرد،درروزهای آغازین به وخامت نگرائیده بودوگفت وگوهامیان هردوجانب که نویسنده بخاطرداشتن رابطه ی شخصی ودوستانه باعبدالعلی مزاری رهبرحزب وحدت،یکی ازاعضای هیئت های دوطرفه بود،به خوبی جریان داشت.درشرایطی که گفت وگوهامیان دولت مجاهدین وحزب وحدات ادامه داشت،درماه سنبله1371خورشیدی،ملاعلی اکبرولایتی وزیرخارجه ی ایران به کابل آمد.احمدشاه مسعود،ازروی عمدیاازروی مصروفیت های وظیفه ی درکابل باولایتی ملاقات نکرد.نویسنده بیادداردکه ولایتی تالحظه ی بیرون شدن ازدفترریاست جمهوری؛ چندین بار،تکرارکردکه آمرصاحب/عنوانی که مسعوددردوره ی جهادبه آن مشهورشده بود،کجااست؟درحالیکه مسعودباآماده ی ملاقات نشدن باولایتی نشان دادکه نمی خواهدازکوچه پس کوچه های تنگ وتاریک سیاست بگذرد،ولایتی هم به حیث یک داکتراطفال که ملاهم شده بود،ثابت کردکه درنافهمی درامورسیاست منطقه، دست کمی ازفرمانده مسعودندارد!
پس ازمرخصی ملاعلی اکبرولایتی ازکابل،چندروزبعدبه ملاقات مزاری رفتم.درنخستین لحظه دریافتم که اوضاع به گونه ی پیش نیست ووزیرخارجه ی رژیم آخوندی،زهرخودرادرروابط جمعیت وحزب وحدت تزریق کرده بود.پس ازخدمات ملاعلی اکبربه تفرقه ی مذهبی- قومی درافغانستان،دوصحنه خودنمایی کرد:نخست،حزب وحدت درسردوراهی پیوستن به جناح هایی حکمتیاروربانی قرارگرفت.دوم،فضای فکری- سیاسی - میان گروهی نه تنهامیان حزب وحدت وجمعیت،بلکه میان شاخه های درونی حزب وحدت ومناسبات آن باحرکت اسلامی،یک حزب شیعی دیگرنیز به سویی خشونت وجنگ طلبی رانده شد.درهمین راستا،برخورددرون گروهی درحزب وحدت ومیان گروهی باحرکت اسلامی دوتنظیم شیعه وکشمکش شاخه ی نظامی حزب وحدت باشورای نظار،شاخه ی نظامی جمعیت نیزآغازگردید.برخوردیکه نمونه ی کوچک آن درقوس1371درچینداول ونمونه ی بزرگترآن سال بعد درافشارصورت گرفت.رخ دادهای غم انگیزواسفباریکه نبایدمیان مجاهدین صورت می گرفت.بدبختانه،نفوذخزنده ی عربستان،ایران وپاکستان درگروه های بنیادگرای افغانی وعلاقمندیی آن هابه راه اندازیی جنگ های نیابتی،بزرگترین سیاست کاران راهم قربانی می کند،چه ماندبه تفنگ داران جهادی که هم وابستگی؛ وهمچنان نادانی سیاسی، آن هاراطعمه ی قابل بلعیدن برای جنگ افروزان بیرونی ساخته بود.دررابطه باحادثه ی افشار،دومسئله دارای اهمیت می باشد:نخست،تعبیرآن جنگ به نسل کشی.دوم،وقوع تجاوزجنسی.دراین شکی نیست که درجنگ ها،چه میان گروهی وچه میان دولت ها،شیرینی توزیع نمی شودودستاوردی جزکشتارندارند.کشتار،البته به گونه ی گروهی که آن روزهادرکابل،به آسانی صورت می گرفت.اما،دررابطه بانسل کشی وتجاوزجنسی که درزمینه، دستگاه لایت فقیه ونوکران افغانی اش فلمی هم تهیه کرده بودند،سندی وجودندارد.زمانیکه می گویم سندی وجودندارد،دودلیل دارم:نخست اینکه،درتمام افغانستان باوجودازدواج های جبری که زورمندانِ همه ی قومیت هامرتکب شده اند،تجاوزجنسی به هیچ صورت بوقوع نه پیوسته است.دوم،درروز واقعه ی افشار،افرادمسلح عضوشوایی نظارکه ازولایت تخاربودندودرمنطقه ی قرغه موقعیت داشتند،خانواده های هزاره راکمک کردندتابه سوی خیرخانه ودیگربخش های کابل بروند.پس ازآن،هرباریکه به ملاقات مزاری می رفتم،البته نه برای گفت وگوهای سیاسی،بلکه بخاطردوستی شخصی که بااوداشتم.افزون بررابطه ی شخصی من بارهبرحزب وحدت،بخاطرکمک تخاری هابه هزاره هادرروزجنگ افشار،حتی خشن ترین تفنگ داران اطراف مزاری هم بخاطرتخاری بودن،به سوی من بدیده ی احترام می نگریستند.امادررابطه بانسل کشی هم،همان مقوله ی نخست می تواندکاربردپیدانماید.دویاسه روزپس ازرخ دادنامیمون افشار،دررابطه باشمارتلفات انسانی ازاحمدشاه مسعودپرسان کردم.مرحوم مسعودگفت که317نفرکشته شده اند.بازپرسان کردم!ملکی یانظامی!پاسخ دادکه تلفات ملکی درمیان نبود.ازاینکه وظیفه تدفین مردگان راحجت الاسلام هادی- هادی،روحانی شیعه بدوش داشت،به سراغ موصوف رفتم که همان سخن فرمانده مسعودراتائیدکرد.بهرحال،این نتیجه ی سیاست ناجوان مردانه ی ایران وواکنش دربرابرجنایت های شفیع دیوانه،نجف دیوانه ونصیردیوانه بودکه بهای آن راحزب وحدت پرداخت.آنچه که درافغانستان ازفروپاشی رژیم کمونیستی تاکنون می گذرد،نشان میدهدکه بنیادگرایان مطابق این سخن پاسکال که"بدترین شرآن است که به نیت خیرانجام داده شود."به نیت دینی که درجوهرخودخیرمی باشد،دست به انجام شرمی زنند!
برای اینکه خوب ترازسیاست های بنیادگرایانه ی ایران آخوندی وعربستان وهابی درافغانستان آگاه شویم،به این اصل پرداخته می شودکه چرادرویرانگری وجنگ های نیابتی درکشورماکمک کردندودربازسازی که نیازمبرم افغان هامی باشد،کمک نمی کنند؟عربستان که خیر!منتظرمانده است تاپروژه ی نظامی های پاکستان درقالب یک امارت طالبانی درافغانستان که دیگرنامحتمل به نظرمی رسد،جامه ی عمل به تن نماید!اما،ایران آخوندی چرادرافغانستان مرکزی درجهت بهبودوضعیت اجتماعی-اقتصادی وفرهنگی هزاره هاکمک نمی کند؟پاسخ این پرسش رابه بنیادگرایان شیعه ی افغانستانی می سپارم.مگرگاهی هم شیعه های افغانستان فکرکرده اندکه چراایران آخوندی میان شیعه های عراق ولبنان وافغانستان تمیزقایل می شود؟اگرایران،یک درصدِکمک های خودبه حزب الله لبنان رابه شیعه های افغانستان می کرد،امروز،هزاره هادرمرکزکشورماوضعیت بهتری داشتند.ازیادآوری ازحجم کمک های ایران به شیعه های عراق ولبنان وبی اعتنایی به شیعه های افغانستان که این هاشایدمستضعفین به شمارنه آیند،چشم پوشی کرده، به رژیم آخوندی پیشنهادکرده می شودکه بجای مداخله وپرداخت پول به گونه ی غرض آلودبه مقام هایی نرم و درشت دولتی درکابل که تشت رسوایی آن هاسال گذشته ازبام به زیرافتاد،خودداری وبه حیث یک کشورهمسایه ومسلمان که دارای مناسبات ریشه دارتاریخی- فرهنگی- دینی وزبانی بامردم افغانستان می باشد،درپروسه ی بازسازی،بازگشت صلح وثبات واعاده ی خودگردانی کمک نماید.تنهادراین صورت است که افغانستان آرام وزمینه برای عقب نشینی نیروهای غربی که تهدیدبرای رژیم تهران به شمارمی آیند،مساعدمی شود.برخلاف،مداخله چه ازجانب ایران وچه ازجانب عربستان وپاکستان،پی آمدی جزبدرازاکشیدن حضورنیروهای غربی درکشورماندارد.
پانویس ها:
(1)الفکرالعربی قی القرن العشرین1950-2000شاکرالنابلسی الجزء الثانی---الفکرالعربی فی القرن العشرین(1950—2000)فکرالعربی-دراسات شاکرالنابلسی/مولف من الاردن اطبعته الاولی،2001حقوق الطبع محفوظ.الموسسته العربیه للدراسات والنشرالمرکزالرئیسی:بیروت،ساقیته الجنزیر،بنایته برج الکارلتون،ص،ب:5460-11،العنوان البرقی:موکیالی،ص14
2-Fundamentalism,The search for meaningBy Malise Ruthven,Oxford university press
Publishe in the U.S.Abyoxford university press inc.New york©Malise Ruthven2004.pp.26-27-138
3-Unholy wars,Afghanistan,America and International Terrorism.by:Tohnk Cooley,Pluto press,London.SterlingIvirGin15.Firs publishedin1999by Pluto press.secondeditionpublished in2000.Copyright©John cooley1999,2000.newedition.p.43
4-Fundamentalism,The search for meaning.p.148
5- برگ سبز/سیاسی ،صدای پای فاشیسم می آید.مرتضی کاظمیان-28-1-1390
Rahesaz.net/story/35642/
6-Ghost wars,The secret History of theC.I.A,Afghanistan and The Bin Laden,From The Soviet Invasion To September11,2001.By S Tev Coll,The Penguin press,Newyork2004.Copyright©Stev coll,2004,Allright reserved.Printed in the U.S.A13579108642.P.238





0 comments:

Post a Comment