Sunday, 5 July 2015
جنگ ساختگی بین تمدن و توحش
برای آن که تروریسم (واقعا) پایان یابد
Alain GRESH
سوء قصدهای تونس و صنعا تایید می کند که کشورهای مسلمان بیش از دیگر کشورها هدف اقدامات جهادگرایان علیه مردم غیرنظامی قرارمی گیرند. آخرین شماره نشریه «شیوه نگرش» این را نیز یادآوری می کند که اگرچه «جنگ علیه تروریسم» موجب بسیج افکار عمومی می شود، ولی در وخیم تر شدن مشکلات سیاسی، به ویژه در خاور نزدیک، نقش دارد.
نويسنده
Alain GRESH
مسئول هيئت تحريريه لوموند ديپلماتيک و مؤلف کتاب اسراييل و فلسطين، انتشارات فايارد، پاريس ٢٠٠٢ اين کتاب به ترجمه آقای بهروز عارفی توسط انتشارات خاوران در پاريس به چاپ رسيده است.
برگردان:
Shahbaz NAKHAEI شهباز نخعي
نبردی حماسی بود که ساعت به ساعت توسط همه رسانه های دنیا پوشش داده می شد. سازمان خلافت اسلامی [داعش]، که موصل را در ژوئن ۲۰۱۴ تصرف کرده بود، پیشروی برق آسای خود را هم به سوی بغداد و هم مرز ترکیه ادامه می داد و بیش از ۸۰ درصد از شهر کوبانی در سوریه را در تصرف داشت. به مدت چند ماه جنگ بیداد می کرد. شبه نظامیان کرد محلی که توسط نیروی هوایی امریکا پشتیبانی می شدند، سلاح دریافت کردند و از حمایت حدود ۱۵۰ سرباز [پیشمرگه] اعزامی توسط دولت منطقه ای اقلیم کردستان عراق برخوردار شدند. درگیری ها که با شور و هیجان توسط تلویزیون های غربی دنبال می شد، در آغاز سال ۲۰۱۵ با عقب نشینی داعش پایان یافت.
اما، این مقاومت کنندگان قهرمان که یکی ازسرهای اژدهای تروریست را قطع کرده اند کیستند؟ بخش اعظم اینها که به طور کلی با نام «کرد» توصیف می شوند، وابسته به حزب اتحاد دموکراتیک کردستان، شاخه سوریه ای حزب کارگران کردستان (پ ک ک) هستند. ولی، پ ک ک بیش از یک دهه است که در فهرست سازمان های تروریستی ایالات متحده و اتحادیه اروپا قراردارد. به این ترتیب، می توان در پاریس به خاطر اظهارنظر هوادارانه نسبت به پ ک ک به اتهام «دفاع از تروریسم» محکوم شد ولی در کوبانی مبارزان آن سزاوار ستایش و تحسین ما هستند. درحال حاضر، چه کسی تعجب می کند که واشنگتن و تهران درحال مذاکره درباره توافقی تاریخی درمورد برنامه هسته ای هستند و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت امریکا گزارشی به مجلس سنا می دهد که در آن ایران و حزب الله [لبنان] نهاد های تروریستی که منافع امریکا را تهدید می کنند به شمار نمی آیند (۱)؟
تابستان گذشته به نحوی خاص پرتنش و تشنج بود. در ۶ ژوئیه، مردی در یک بازار در حیفا بمب گذاشت که موجب کشته شدن ۲۳ تن و مجروح شدن ۷۵ تن دیگر شد که بیشتر آنها زن و کودک بودند. ۱۵ ژوئیه، در حمله ای در اورشلیم ۱۰ تن کشته و ۲۹ تن مجروح شدند. ده روز بعد، باز هم در حیفا بمبی منفجر شد که موجب کشته شدن ۳۹ تن گردید. همه قربانیان غیرنظامی و عرب بودند. درسال ۱۹۳۸ در فلسطین، مسئولیت این گونه اقدامات را «ایرگون»، شاخه مسلح جناح «تجدید نظرطلب» جنبش صهیونیستی به عهده می گرفت که دو تن از نخست وزیران اسرائیل: مناخم بگین و اسحاق شامیر وابسته به آن بودند (۲).
مفهومی مبهم
مقاومت کنندگان ؟ رزمندگان آزادی؟ بزهکاران؟ وحشیان؟ این را می دانیم که واژه «تروریست» همیشه درباره «دیگری» به کار برده می شود و هرگز درمورد «رزمندگان خودی» . این را نیز تاریخ به ما آموخته که تروریست های دیروز می توانند رهبران فردا شوند. آیا جای تعجب دارد؟ تروریسم می تواند به عنوان نوعی از عملکرد تعریف شود و نه بمثابه یک ایدیولوژی. نمونه های پ ک ک و گروه های مسلح صهیونیستی نشانگر ابهام این مفهوم است. هیچ پیوندی بین گروه های راست افراطی ایتالیایی در دهه ۱۹۷۰، ببرهای تامیل، ارتش [آزادی بخش] جمهوری ایرلند، سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) و کنگره ملی افریقا نیست. این دو سازمان آخر توسط رونالد ریگان، مارگارت تاچر و البته بنیامین نتانیاهو، که کشورهایشان همکاری تنگاتنگی با رژیم تبعیض نژادی افریقای جنوبی داشتند، «تروریست» نامیده می شدند (۳).
در بهترین حالت، می توان تروریسم را در فهرست ابزارهای نظامی به شمار آورد و چنان که غالبا گفته می شود ترور سلاح ضعیفان است. لاربی بن مهیدی، چهره درخشان انقلاب الجزایر و رئیس منطقه خودمختار الجزیره، که درسال ۱۹۵۷ توسط ارتش فرانسه دستگیر شد، درمورد دلیل این که چرا جبهه آزادی بخش ملی بمب هایی مخفی شده در ته سبد در کافه ها یا مکان های عمومی می گذارد مورد بازجویی قرارگرفت. او به شکنجه گرانی که چند روز بعد با خونسردی او را کشتند پاسخ داد: «هواپیماهایتان را به ما بدهید، ما هم سبدهایمان را به شما می دهیم». عدم تناسب ابزارهای یک نیروی چریکی و ارتش عادی منجر به عدم تناسب شمار قربانیان می شود. اگر حماس و متحدانش می باید برای کشتن سه غیرنظامی درطول جنگ غزه در تابستان ۲۰۱۴ «تروریست» نامیده شوند، به حکومت اسرائیل چه نامی باید داد که، بنابر پایین ترین برآوردها یعنی برآورد ارتش خود اسرائیل، بین ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ تن، که صدهاتن آنها کودک بودند، را کشته است؟
کاربرد مفهوم تروریسم، ورای ویژگی مبهم و غیرمشخص آن، تحلیل ها را غیرسیاسی نموده و درنتیجه راه را بر درک مشکل موجود می بندد. جرج دبلیو بوش، رئیس جمهوری پیشین امریکا در ۲۴ سپتامبر ۲۰۰۱ دربرابر کنگره امریکا تاکید می کرد که ما علیه «محور شرارت» مبارزه می کنیم و می افزود: «آنها از آنچه که در این مجمع می بینند یعنی دولتی که به طور دموکراتیک انتخاب شده نفرت دارند. رهبران آنها منتخب مردم نیستند. آنها از آزادی های ما نفرت دارند: آزادی مذهبی ما، آزادی بیان ما، آزادی رای دادن و گردهم آمدن ما و آزادی این که با یکدیگر توافق نداشته باشیم». بنابراین، برای رویارویی با تروریسم، ضرورتی ندارد که سیاست های جنگی امریکا در منطقه را تغییر داده و به کابوس فلسطینی پایان دهیم. تنها راه حل این است که «وحشی» ها را حذف فیزیکی کنیم. اگر چنان که مسئولان اصلی سیاست های فرانسه اعلام کرده اند، برادران کواشی و أمدی کولیباری، عاملان سوء قصد علیه شارلی ابدو و فروشگاه کاشر یهودی اساسا به خاطر نفرتی که از آزادی بیان داشتند منگ بودند، هرگونه پرسش گری درباره سیاست های اعمال شده در لیبی، مالی و ساحل [مغرب] بیهوده است. روزی که مجلس ملی به بزرگداشت قربانیان سوء قصدهای ماه ژانویه پرداخت، درهمان جلسه به ادامه عملیات نظامی فرانسه در عراق نیز رای داد.
آیا زمان آن نرسیده که به بررسی ترازنامه این «جنگ علیه تروریسم» که از سال ۲۰۰۱ جریان دارد، ازنظر هدف های اعلام شده اش بپردازیم؟ بنابر «بانک اطلاعاتی تروریسم بین المللی دانشگاه مریلند»، القاعده و شاخه های آن بین سال های ۲۰۰۷ و ۲۰۱۰ هرسال حدود ۲۰۰ سوء قصد انجام داده اند. این تعداد درسال ۲۰۱۳ با ۳۰۰ درصد افزایش به ۶۰۰ سوء قصد رسیده و تردیدی نیست که ارقام سال ۲۰۱۴ این رکورد را نیز خواهد شکست (۴). شمار تروریست ها چقدر است؟ بنابر ارزیابی های غربی، بیست هزار رزمنده خارجی، که سه چهارم آنها اروپایی اند، به سازمان خلافت اسلامی [داعش] و دیگر سازمان های بنیادگرا در عراق و سوریه پیوسته اند. نیک راسموسن، رئیس مرکز ضد تروریسم امریکا تاکید کرده که: «موج رزمندگان خارجی که به سوریه رفته اند، با فاصله زیاد از شمار کسانی که در یک دوره مشخص در ۲۰ سال اخیر برای جهاد به افغانستان، پاکستان، عراق، یمن یا سومالی رفته اند بیشتر شده است (۵)».
این ترازنامه حاوی تنها بخشی از «جنگ علیه تروریسم» است و باید فاجعه های ژئوپولیتیکی و انسانی نیز به حساب آورده شود. ازسال ۲۰۰۱، ایالات متحده، گاه با کمک متحدانش، جنگ هایی در افغانستان، عراق، لیبی و به صورت غیرمستقیم در پاکستان، یمن و سومالی به راه انداخته است. نتیجه این که حکومت لیبی ازبین رفته، حکومت عراق در فرقه گرایی مذهبی و جنگ داخلی غرق شده، قدرت در افغانستان متزلزل است و طالبان هرگز در پاکستان چنین قدرتمند نبوده اند.
خانم کاندولیزا رایس، وزیرامور خارجه پیشین امریکا درسال ۲۰۰۵ برای توجیه سیاست دولت بوش در منطقه از «هرج و مرج سازنده» سخن می گفت و نوید فرداهایی را می داد که در آنها سرود دموکراسی خوانده شود. ده سال بعد، هرج ومرج به همه آنچه که ایالات متحده «خاورمیانه بزرگ» می نامد، از پاکستان تا ساحل [مغرب] بسط یافت و مردم نخستین قربانیان این مدینه فاضله ای شدند که به زحمت می توان دریافت چه چیز آن سازنده است.
دهها هزار نفرقربانی «بمباران های هدفمند» هواپیماهای بدون سرنشین، نیروهای ویژه، بازداشت های خودسرانه، شکنجه های زیرنظر مشاوران سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) شدند. هیچ چیز در امان نماند. نه جشن عروسی، نه مراسم تولد، نه تشییع جنازه هایی که با گلوله های «هدفمند» امریکایی به خاکستر بدل شد. تام انگلهارد روزنامه نگار می گوید که هشت مجلس عروسی درفاصله سال های ۲۰۰۱ و ۲۰۱۳ در افغانستان، عراق و یمن بمباران شده است (۶). اگر درغرب به ندرت ازاین قربانیان صحبتی به میان آید، به خلاف قربانیان «تروریسم»، اینان هرگز چهره و هویت ندارند، ناشناس و «جانبی» اند. این درحالی است که، هریک ازاین قربانیان خانواده، برادر و خواهر و پدر و مادر دارند. آیا باید ازاین که خاطره آنها موجب برانگیختن نفرتی رشد یابنده در بازماندگان علیه ایالات متحده و غرب شود تعجب کرد؟ آیا می توان انتظار داشت که بوش رئیس جمهوری پیشین امریکا به خاطر اشغال و ویران کردن عراق دردادگاه جزایی بین المللی به پای میز محاکمه کشیده شود؟ این جنایات بی مجازات مانده، موجب رواج بنیادگرایانه ترین گفتمان ها در منطقه می شود.
با نشان دادن دشمن به عنوان یک «تهدید موجود» و تنزل دادن آن به «فاشیسم اسلامی»، کاری که نخست وزیر مانوئل والس کرده، و با مطرح کردن جنگ جهانی سوم علیه یک اقتدارگرایی جدید میراث دار فاشیسم و کمونیسم، غرب برای القاعده و سازمان خلافت اسلامی [داعش] جایگاه، اشتهار و اهمیتی قابل قیاس با اتحاد جماهیرشوروی یا حتی آلمان نازی قایل می شود و به طور مصنوعی حیثیت و جذابیت کسانی که آرزومند ایستادگی دربرابر نظم تحمیلی توسط ارتش های بیگانه هستند را افزایش می دهد.
گاه دربرخی از رهبران امریکا بارقه ای از هوشمندی و روشن بینی دیده می شود. در اکتبرسال ۲۰۱۴، جان کری وزیر امور خارجه امریکا، درحالی که با مسلمانان «عید قربان» را جشن می گرفت، با شرح سفرهایش درمنطقه و گفتگوهایش درباره سازمان خلافت اسلامی [داعش] گفت: «همه رهبران [منطقه] به طور بدیهی ضرورت تلاش برای برقراری صلح بین اسرائیل و فلسطینی ها را عنوان کرده اند، زیرا [فقدان] صلح به نفع عضوگیری سازمان خلافت اسلامی [داعش] و خشم و تظاهرات خیابانی ای است که رهبران منطقه باید پاسخگوی آنها باشند. باید ارتباط این قضیه با تحقیر و ازدست رفتن شان و کرامت [انسانی] را درک کرد (۷)».
براین مبنا، آیا ارتباطی بین «تروریسم» و فلسطین وجود دارد؟ بین ویران کردن عراق و سربرآوردن سازمان خلافت اسلامی [داعش]؟ بین کشتارهای «هدفمند» و نفرت از غرب؟ بین سوء قصد [موزه] باردو در تونس و فروپاشی لیبی و محرومیت مناطق رها شده تونس که امید نه چندان باورپذیر به آن است که سرانجام روزی کمک اساسی مشروط به نسخه های متداول صندوق بین المللی پول، که موجد بی عدالتی و طغیان است، را دریافت کند؟
تغییر در سیاست های غربی
گراهام فولر، کارمند پیشین «سیا» و متخصص برجسته اسلام، کتابی با عنوان «دنیای بدون اسلام» (۸) منتشرکرده که درآن یک نتیجه گیری اساسی را مطرح می کند: «حتی اگر دینی به نام اسلام یا پیامبری به نام محمد وجود نداشت، امروز وضعیت روابط بین غرب و خاورنزدیک کم و بیش تغییری نمی کرد. این می تواند غیر طبیعی به نظر بیاید، اما بر نکته ای اساسی نور می تاباند: در ورای اسلام و مذهب، حدود یک دوجین دلیل موجه وجود دارد که به خاطر آنها روابط بین غرب و خاورنزدیک بد است (...): جنگ های صلیبی (ماجراجویی اقتصادی، اجتماعی و ژئوپولیتیک غرب)، سلطه جویی، استعمار، کنترل غرب بر منابع سوخت خاورنزدیک، گماشتن دیکتاتورهای گوش به فرمان غرب، مداخلات پایان ناپذیر سیاسی و نظامی غرب، بازترسیم مرزها، ایجاد حکومت اسرائیل توسط غرب، اشغالگری و جنگ های امریکایی، سیاست های جانبدارانه و مصرانه امریکا درمورد مساله فلسطین و غیره. هیچ کدام از اینها ربطی به اسلام ندارد. این درست است که واکنش های منطقه ای بیش از پیش با مضمون های مذهبی و فرهنگی یعنی مسلمان یا اسلامی ابراز می شود اما این تعجب برانگیز نیست. در هر رویارویی بزرگ، کوشش می شود که از باور خود با عالی ترین مفاهیم اخلاقی دفاع شود. این کاری است که صلیبی ها کرده اند یا کمونیسم با شعار «مبارزه برای زحمت کشان بین المللی» انجام داده است (۹).
حتی اگر به خاطر سخنان تنفربرانگیز برخی از واعظان تندروی مسلمان جای نگرانی باشد، اصلاح اسلام به عهده باورمندان آن است. ازسوی دیگر، تغییر در سیاست های غربی که چند دهه است آشوب و تنفر می پراکند، به عهده ما است. به توصیه های کارشناسان «جنگ علیه تروریسم» به دیده بدگمانی بنگریم. فردی که از سی سال پیش بیش از دیگران حرفش در واشنگتن گوش شنوا داشته کسی جز آقای نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل نیست که درکتاب «تروریسم، غرب چگونه می تواند پیروز شود» (۱۰) مدعی تشریح این است که چگونه می توان به تروریسم پایان داد. ازاین متن به عنوان کتاب مذهبی صلیبیون جدید استفاده می شود. نسخه هایی که او تجویز می کند «جنگ تمدن ها» را تغذیه می نماید و منطقه را در آشوبی فروبرده که به سختی می تواند از آن خارج شود.
۱- Cf. Jack Moore, « US omits Iran and Hezbollah from terror threat list », Newsweek, New York, 16 mars 2015.
۲- Uri Avnery, «Who are the terrorists ? », article paru dans Haolam Hazeh, 9 mai 1979, et reproduit dans Journal of Palestine Studies, Beyrouth, automne 1979.
۳- مقاله «فلسطین از دید آفریقای جنوبی»، لوموند دیپلماتیک ، اوت ۲۰۰۹ http://ir.mondediplo.com/article145...
۴- Cf. Gray Matter, «Where terrorism research goes wrong », International New York Times, 6 mars 2015.
۵- Associated Press, 10 février 2015.
۶- Tom Engelhardt, «Washington’s wedding album from hell », TomDispatch, 20 décembre 2013, www.tomdispatch.com/blog
۷- Joseph Klein, « Kerry blames Israel for ISIS recruitment », Frontpage Mag, 23 octobre 2014, www.frontpagemag.com
۸- Little Brown and Co, New York, 2010.
۹- Graham E. Fuller, «Yes, it is islamic extremism – But why ? », 22 février 2015, http://grahamefuller.com
۱۰- Farrar, Straus and Giroux, New York, 1986.
0 comments:
Post a Comment