درباره عربستان
جمعه, 10 آبان 1392 ساعت 13:56
karenBook
معرفی کتاب
مازیار کاکوان
«درباره عربستان سعودی» (On Saudi Arabia)، کتابی است از خانم کارن الیوت هاوس، برنده جایزه پولیتزر، که در سال 2012 توسط انتشارات Alfred A. Knopf در نیویورک منتشر شده است. این کتاب، گزارشی است تحلیلی از جامعه عربستان؛ جامعه ای پیچیده در لفافِ لبادههای بلند و سنتهای سختجان و سنگین گذر.
این کتاب ثمره پنج سال غور و غواصی نویسنده در اعماق آبهای راکد این دریاست. پژوهشگر یک زن است و موضوع پژوهش، جامعهای بشدت مردسالار. شاید در نگاه نخست، تحقق چنین تحقیقی ناممکن بنماید، اما برعکس، زن بودن نویسنده، برگه عبوری است برای ورود به اندرونیِ خانهها و خیمهها و همنشینی و همسخنی با محرومترین لایه اجتماعی این جامعه. جامعهای که طی سدهها و اعصار برپایه استیلای قبایل، شیوخ و شریعت شکل گرفته است؛ «برزنان، مردان حکم میرانند و بر مردان، الله.»
در تارهای درهمتنیده سنت و شریعت، نه تنها زنان، که مردان نیز اسیرند، و فردیٌت آدمی نیز اعتنائی برنمیانگیزد. جامعهای در کلیت خود، محصور در دیوارهای بلندِ احکام پرسشناپذیر شرع، استبداد رای شیوخ و ملاحظاتِ مزاحمِ سنتی است. سیطره این سه عامل چنان است که میتوان گفت: توانِ ابتکار، نوآوری، نقد، خطرپذیری و اعتماد بنفس در این جامعه هنوز ناچیز است.
کارن هاوس برآن است که دستیابی عربستان در دهههای اخیر به منابع عظیم ثروت نفت، اگرچه بر اهمیت نقش این کشور درتحولات منطقه و جهان افزود، اما این تاثیر بخاطر نگرش فرهنگی- سیاسی حاکم بر این کشور، زیانبار بودهاست. «موقعیت استراتژیک عربستان به ایالات متحده آمریکا امکان داد که طِیِ13 سال ( 2003 - 1990 )، دو جنگ در منطقه خلیج فارس بهراهاندازد.»
حاکمیت سیاسی عربستان در حدود یک سده پیش شکل گرفت؛ محمد آل سعود رئیس یکی از قبایل عرب، با تمسک به تعلیمات بنیادگرایانه محمد بن عبدالوهاب، موفق شد قبایل پراکنده و دائم درستیزِ عربستان را گردهم آورد. این اتحاد سیاسی-مذهبی که وهابیگری وجهاداسلامی، ایدئولوژی آن بود، پایه مشروعیت رژیم آل سعود در عربستان شد. حکومت آل سعود در سال 1932 توسط ملک عبدالعزیز شکل نوینی بخود گرفت. پیوند سیاسی نهادهای قبیلهای و دینی به برکت ثروت نفت و تولیت اماکن مقدسه، موقعیت ایدئولوژیک-سیاسیِ رژیم آل سعود را تقویت کرد و بازار هر دو نهاد (خاندان حکومتی و دستگاه دینی) را رونق داد. عبدالعزیز، از 300 زنِ خود 44 پسر و دهها دختر داشت و فرزندان و نوادگان او تا امروز به 7 هزارتن رسیدهاند. کشوری با 19میلیون جمعیت و هفت هزار پرنس! و تنها نیروی سازمانیافته دیگر، که در ساختار حاکمیت عربستان وجود دارد، دستگاه دینی آن تحت رهبری روحانیان متعصبِ وهابی است، که 70 هزار مسجد در سراسر کشور را اداره میکنند. به تعبیری، عربستان سعودیِ امروز، کشوری است متکی بر شبکهای از 7 هزار شاهزاده و 70 هزار مسجد.
همه مسئولیتهای مهم حکومتی (در همه عرصههای اقتصادی، سیاسی، نظامی و اطلاعاتی) تا سطح اداره استانهای 13گانه کشور، دراختیار"شاهزادگان" است. عربستان، به قول نویسنده کتاب؛ « اساساً یک شرکت عظیم خانوادگی است؛ شرکتی به ثبت رسیده بنام موسسه اسلامی آل سعود.»
فصل مهمی از کتاب کارن هاوس بررسی وضع زنان عربستان و نقش خفقانبار احکام شرع (و نه تنها شرع، بلکه عرف نیز) علیه این قشر اجتماعی است.
«در میان همه اختلافات اجتماعی موجود در عربستان، هیچ یک ژرف تر و فاجعه بارتر از تبعیض علیه زنان نیست. طبق شعائر اسلام وهابی؛ مردان باید از الله، اطاعت کنند و زنان از مردان. اما مساله این است که خدا از دسترس دور است و کاری به چند و چونِ اطاعت روزمره مردان ندارد، اما زنان در دسترساند و آنها را از اطاعتِ مدام، گریزی نیست...یک پدر بر همه وجوه زندگی دخترش سلطه دارد تا روزی که او را به دست سلطهگر دیگری که شوی آینده اوست، بسپارد.»
نویسنده، گستره این محرومیت ها را دردمندانه میکاود؛ از حجاب اجباری که گوئی با هویت زن عجین است تا محرومیت از حق کار در کنار مردان ِ(نامحرم) در واحدهای تولیدی و خدماتی، حق رانندگی و حتی حق شرکت در نماز جماعت. " زنان باید نماز خود را در چاردیواری خانه بخوانند، و اجازه حضور در مسجد را ندارند." هرگونه تخلف از این موازین، توسط کمیته امر به معروف و نهی از منکر و بازوی اجرائی آن مطوٌعه (پاسبانان شرع) سرکوب میشود. کارن هاوس، حادثه دردناکی را نقل میکند:
«در سال 2002، اقدام ننگآمیز پلیس شرع (مطوٌعه)، موجب مرگ 14 دختر در آتشسوزی یک مدرسه شد. پلیس شرع مانع خروج دخترانی شد که سرآسیمه از بیم آتش به بیرون میگریختند. آنها بزور به داخل مدرسه بازگردانده شدند و در آتش سوختند. چون هنگام فرار، حجاب کامل نداشتند.»
نویسنده در مورد مفهوم قانون در عربستان وتاثیر زیانبار درآمیختگی دین و دولت در این کشور مینویسد: «در عربستان سعودی تنها یک قانون حاکم است؛ شرع اسلام. و تنها یک داور نهائی برای تعیین حد و مرز این قانون وجود دارد؛ پادشاه عربستان. اسلام به منبع عمده اختلاف میان رهبران فرقههای مختلف مذهبی بدل شده و تفسیرهای گوناگونی از قرآن و اراده الله مطرح است...مذهبی که زمانی ستونِ ثبات قلمروی آل سعود بود، خود، اینک آبشخور اختلاف میان سعودیها شدهاست. بسیاری از مردم اعم از متجدد و یا محافظهکار، از آل سعود بخاطر بهرهگیری آن از دین در خدمت تامین قدرت سیاسی انحصاری، آزردهاند. تمکین رهبران روحانی به این روند، موجب تضعیف مشروعیت هر دو نهاد (سلطنت و روحانیت) شده است.»
نفاقهای کهنه قبیلهای، محلی، فرقهای و تبعیضهای جنسی و طبقاتی، بیش از هر زمان دیگر آشکار شده و توانائی دین برای تعدیل این شکافها کاهش یافتهاست. و افزون بر این، درآویزی و ستیز اسلام حاکم با حقوق مدنی، منزلت سنتی آن را بنحو چشمگیری فروکاسته است. و این یکی از پیآمدهای متاخر روند درآمیختن دیانت و قدرت، توسط آل سعود بودهاست.
کارن هاوس، در آسیبشناسی جامعه عربستان، بر نقش مخرٌب تسلط شرع، پای میفشارد و آسیبهای برآمده از این سلطه را برمیشمارد. اما زیانبارترین عرصه آسیبدیدگی اجتماعی را سلطه دین بر نظام آموزشی کشور میداند. او گفتاوردی از یکی از کارشناسان دارد که : «نظام آموزشی چنان زیر تسلط اخوان المسلمینِ وهابی است که اگر اساساً بنا باشد اصلاحی در آن صورت بگیرد، 20سال طول میکشد. وهابی ها آموزش و پرورش را پایه کار خود قراردادهاند و در این زمینه به هیچ وجه کوتاه نمیآیند.» گویا حساسیت آنها در این عرصه حتی از تعصبی که در اسیر نگه داشتن زنان جامعه دارند، نیز بیشتر است.
سطح عمومی آموزش نازل است. نویسنده، که فصلی از کتاب خود را به این موضوع اختصاص داده، در آغاز آن مینویسد: «در عربستان سعودی هیچگاه، بیسوادی عار نبودهاست. چه سرمشقی مهمتر از خودِ محمد، که نه خواندن میدانست و نه نوشتن. جبرئیل، حدود بیست سال وحی مُنزَل را بر او میخواند و او آن را تکرار میکرد و سپس بهگوش پیروان خود میرساند. مثال محمد؛ شنیدن و تکرارکردن، محورکُلِ آموزش در عربستان سعودی است.»
تا سال 1960، برنامهای برای آموزش ابتدائی و عمومی وجود نداشت. در پنج دهه اخیر، پولهای هنگفتی بعنوان "بودجه آموزشی" صرف شده ، اما بنا به ارزیابی نویسنده؛ «حاصل آن، تنها میتوان گفت که فاجعهبار بودهاست.» چرا؟
نظام آموزشی کشور قلمروی دستگاه روحانیت است. روحانیان وهابی، آموزش و پرورش را مهمترین عرصه القای احکام شرع و بقای حرمت شریعت در جامعه میدانند. آنها آموزش زبانهای خارجی، علوم طبیعی و بویژه علوم انسانی را برنمیتابند. شیخ عبدالعزیزبن عبدالله، مفتی اعظم عربستان که در سال 1999 مرد، تا روز مرگش کروی بودن زمین را انکار میکرد.
طبق بررسی نویسنده : «در عربستان سعودی همه مدارس دولتی، مذهبیاند. درآنها آموزش روزمره قرآن اجباری است. در دبستانها تمام ساعتهای درس در پیش از ظهر، به آموزش قرآن اختصاص دارد. در دبیرستانها، از مجموع 21 ماده درسی، 9 ماده منحصر به آموزش قرآن است." و در باره سطح وکیفیت آموزش دانشگاهی مینویسد: " از همه بدتر اینکه، اغلب دانشجویان فارغ التحصیل مدارس عالی و دانشگاههای عربستان سعودی، اندیشیدن را نیاموختهاند، بلکه چیزهائی را از بر کردهاند.(شنیده و تکرارکردهاند)...باید بگویم که در عربستان، درس فلسفه، که در آن پرسش، محور آموزش است، موضوعیت ندارد.»
یکی از مشکلات جدی آموزش دانشگاهی و فراتر از آن، جامعه روشنفکری در عربستان، نیرویِ ماندِ محفوظات شنیده و تکرارشده است.
بنا به گزارش این کتاب، در سالهای اخیر، برای اصلاح نظام آموزشی کوششهائی شدهاست. اما بخشنامههای دولتی دربرابر بوروکراسی نظام آموزش مذهبی، کارآئی چندانی نداشتهاست. این بخشنامهها درباره منابع کتابهای درسی، چگونگی آموزش و مضمون مواد آموزشی بود. اما بخش عمده این اصلاحیه روی کاغذ ماند. هاوس در این باره مینویسد: «بنابه یک ارزیابی آماری، 70 درصد از3 هزار ناظر و بازرس مدارس دولتی، سلفیاند.»
نویسنده در مورد نگرش و نقش سلفیها میافزاید: «سلفی، از نظر سیاسی واژه مناسبتری از وهابی است. برای سلفیها، آنچه اهمیت دارد، آموزش سنتی اسلامی است نه اصلاحات آموزشی...امروز در عربستان سعودی، میلیونها جوان بیسواد و کمسواد و بیکار وجود دارند که مناسبترین منبع تغذیه گروههای افراطی اسلامیاند. بسیاری از آنها برآنند که رژیم سعودی، اسلام را به جهان غرب فروخته است. یک چنین گرایشی، با به دریا انداختن جسد بنلادن از بین نمیرود...گوئی در عربستانِ غرقه در غنای نفت، آموزشِ درست، کیمیائی است که با پول دستیافتنی نمینماید.»
کارن هاوس در تحلیل ساختار اجتماعی و اقتصادی عربستان، شکافها و گسلهائی را میبیند که در لایههای زیرین جامعه در تنش و گسترشاند و سکون و ثبات نظام سعودی را تهدید میکنند. در کشوری با جمعیتی اندک که یکی از ثروتمندترین کشورهای جهاناست، بیش از 40 درصد مردم در فقر زندگی میکنند. 60 درصد مردم خانه ندارند. 40درصد جوانان بیکارند. 85 درصد کارگران، خارجیاند (با دستمزدهای اندک)...بادیهنشینان، روستائیان و انبوه حاشیهنشینان شهری از فقیرترین لایههای اجتماعی این کشورند. کارن هاوس از دیدار و گفتگوی خود با بخشهائی از این اقشار فرودست، مینویسد:
«حاشیهنشینانی هستند بنام بدون (Bedoons) ، بهمعنای غیر شهروند یا بدون حق شهروندی، که در زاغهها میزیند. کودکان آنها اجازه تحصیل در مدارس دولتی را ندارند. مردم از امکانات عمومی(آب، برق،راه و...) محروماند. وقتی نزد آنها رفتم، شب بود. تنها نوری که در آنجا میتابید، نورِ ماه بود و بس!...کشوری با 400 میلیارد دلار ذخیره ارزی در خارج از کشور و 200 میلیارد دلار درآمد سالانه از نفت، از عهده خدمات عمومیِ ابتدائی و اساسیای چون آموزش، بهداشت و درمان وحتی ایجاد یک شبکه مطمئن فاضلاب در برابر سیلهای ناگهانی بر نمیآید...در ژانویه 2011، در جدٌه، دومین شهر بزرگ عربستان، دراثر رگباری ناگهانی، سیلاب با فاضلاب درآمیخت، شهر را آلود و بخشی از آن را ویران کرد. درسال 2009، نیز سیلاب موجب کشتهشدن 120 نفر و بیخانمانی 22 هزار نفر و ویرانی 8 هزار خانه شده بود... سالهاست که بودجههای میلیاردی اختصاص یافته برای اجرای طرحهای دولتی توسط مقامات "مسئول" حیف و میل میشود... بنا بر یک برآورد آماری در سال 2011، از 300 طرح دولتی در دست اجرا، 97 درصد آنها، بموقع اجرا نشده و 80 درصد آنها بیش از بودجه در نظرگرفتهشده، هزینه برداشتهاست! چون اغلب"ناظران" این طرحها از مقامات رسمیاند و باکی ازحیف و میلهای هنگفت سرمایه ملی ندارند.»
اما آنچه را که این"ناظران" در اعماق این "آبگیر راکد" نمیبینند، چشمان کاونده کارن الیوت هاوس، میبیند. او گسترش خطرخیز گسلها و درآمیختن ناگهانی سیلابها و فاضلابها را به تمثیل، هشدار میدهد. شاید به همین خاطر بوده است که برژینسکی، به رهبران آینده عربستان توصیه اکید میکند که این کتاب را بخوانند.
معضل بزرگ دیگری که گریبانگیر جامعه امروز عربستان است، مساله نسل جوان است؛ یکی از چندین وچند گره کوری که به شمشیر آل سعود گشوده نخواهد شد. نویسنده کتاب، تصویر جامع و مستندی از طیفهای مختلف نسل جوان و مسائل آنها با نگاهی به پیشینه و بستر شکلگیری آن، ارائه میدهد. و با نگرانی و بیم، چشمانداز های پرمخاطره آن را تصویر میکند؛
«آهنگ شتابان افزایش جمعیت، فقر آموزش، اکراه مردان سعودی ازاشتغال به کارهای تولیدی و خدماتی، محدودیتهای اجتماعی برای اشتغال زنان، نازل بودن سطح دستمزد کارگران خارجی، وانعطافناپذیری ساختار اقتصادی- که با فساد مزمن و رایج عجین شدهاست- موجب تنزل معیارهای زندگی و تشدید عوارض زیانبار بیکاری در میان جوانان شده است. بسیاری از جوانان احساس میکنند که آینده آنها بهسرقت رفته است...نوجوئی و نارضائی جوانان، ویژه این یا آن کشور نیست، اما در عربستان سعودی مشکل جوانان ابعاد ویژهای دارد. در کشوری که از نظر ترکیب سنی جمعیت، یکی از جوانترین کشورهای جهان است، سرخوردگی جوانان از خانواده و فراتر از آن از مذهب و رژیم سعودی، روز بهروز آشکارتر میشود. و آبشخور این سرخوردگی و گسست، احساس بیگانگی آنها نسبت به این مراجع اتوریته است. بنا به یک بررسی آماری، 31 درصد جوانانِ امروزِ عربستان سعودی برآنند که » معیارهای سنتی، دیگر کهنه شدهاند...ما جویای ارزشها و ایدههای مدرن هستیم. کوتاهسخن اینکه اژدرمارِ کرخت و کم تحرک سعودی، برای هضم لقمه گلوگیر نسل جوان، روزهای سختی در پیش دارد.»
بنا به روایت نویسنده، واکنشهای اعتراضآمیز نسل جوان امروز عربستان اشکال گوناگونی دارد. برخی، نوجوئی خود را با نوع پوشاک و سرگرمیهای مدرن و مشغلههای دنیای مجازی اینترنت و کسب آگاهی از منابع غیررسمی نشان میدهند. شماری با قانونشکنیهای شرعی و عرفی و رویآوری به الکل و مواد مخدر و خشونت و سرقت، آزردگی و اعتراض خود را ابراز میکنند. بسیاری در اعتراض به "تجاوز فرهنگی" مدرنیته به حریم اسلام، اسلامگرائی بنیادی را تنها حربه مبارزه علیه رژیم و جامعه غربزده سعودی میدانند. و اقلیتی از این اسلامگرایان افراطی نیز به تروریسم رویمیآورند... «برای یک جامعه سنتی و محافظهکار مثل عربستان سعودی، این گرایشها بهخودیخود، نوعی بدعت و انقلاب است. و نشانه و نمود آن همه جا محسوس است.»
کارن هاوس بر نقش جوانان در عربستان تاکید دارد:
«جامعه عربستان، جامعهای است با شکافهای عمیق ناشی از اختلافهای قبیلهای ، محلی، مذهبی و تبعیض جنسی، که خط مشی خطای سران سعودی طی سالیان سال، این شکافها را تشدید کردهاست. و این شکافهای اجتماعی، امروز بیش از همه در نسل جوان تبلور یافتهاست. تداوم ثبات سیاسی رژیم آل سعود را اینک این شکافها تهدید میکند. وکانون این تهدید، وضعیت جوانان امروز عربستان است... اینترنت و نیروی آگاهی برآمده از آن، ممکن است بزرگترین تهدید برای رژیم سعودی باشد، اما تنها عامل نیست. هرچه مردم عربستان بیشتر در معرض آگاهی قرار میگیرند، سران سعودی بیشتر و بیشتر از این مدار دور میشوند.»
شاید این، مهمترین عامل در تشدید شکاف میان مردم و رژیم سعودی باشد.
کارن هاوس در آغاز فصل یازدهم کتاب که به نقش عربستان سعودی در راهاندازی، تجهیز و تقویت اسلامگرائی افراطی و تروریسم در منطقه، اختصاص دارد، مینویسد:
«یک آبگیر راکد را پیش خود مجسم کنید که نامش عربستان سعودیاست. با آب تیره و تاری که چیزی را در آن نمیتوان دید. سطح آب مملو از زباله است. پسدادهها و عوارض جامعهای کژکار و نابسامان؛ مردانی بیکار، زنانی سرخورده، جوانانی خشمگین، تهیدستانی فراموششده، آموزشی نازل و اقتصادی بیتحرک. اینها موانعی هستند آشکار در برابر چشم سران سعودی. اما نوع دیگری از جذبناشدهها و پسدادههای اجتماعی، زیر سطح آب شناورند، که برای رژیم، خطری بلاواسطه ومستقیماند، اینها تروریستهای سعودیاند. همان دستپروردگان مورد تحسین و حمایت آل سعود. همانها که به اشاره سران سعودی، کفٌار را در راه خدا به قتل میرساندند. و اینک که تهدیدی برای خود رژیم شدهاند، تروریستهای یاغی نام گرفتهاند.
آنها پس از رویداد 9 سپتامبر 2001، توجه جهانیان را برانگیختهاند. اینکه 15 تن از 19تروریست آن واقعه، سعودیهای تحت رهبری القاعده بودهاند، همه را شگفتزده کرد. اما 11سپتامبر، آغاز کار تروریسم جهادگرای سعودی نبود. در سالهای دهه 80 ، هزاران جوان مذهبی سعودی به هموطن خود، اسامه بن لادن برای جهاد با کفار اشغالگرِ افغانستان (اتحادشوروی)، پیوسته بودند... طی بیش از سه دهه اخیر، رژیم سعودی دست خشکاندیشانِ مذهبی را برای تدوین موازین حکومتی باز گذاشت و جامعه را چنان در چنبره تعصب فروبست که جوانان، مفری برای صرف انرژی و استعداد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود نیابند و از سر استیصال به "جهاد" روی آورند و در مجاهدانِ چربزبان و اغواگری چون بنلادن، مسیحای خود را بجویند.»
نویسنده در آخرین بخشهای کتاب خود به " سناریوی آل سعود" برای پرهیز و گریز از همسرنوشتی با دیکتاتورهای دیگر منطقه، میپردازد. سناریوئی که به زبان ساده میتوان آن را صدقه دادن برای رفع بلا نامید. ملک عبدالله درسال 2011 ، پس از تحولات تونس و مصر، بسرعت دستبهکار شد؛
«او 130میلیارد دلار ( بهاندازه 85 درصد بودجه سالانه کشور)، در میان گروههای اجتماعی مختلف که ناراضی بودند و یا بیم نارضائیشان میرفت، پخش کرد. این مبلغ عمدتاً در اختیار گروههای مذهبی، نیروهای نظامی، دانشجویان و بیکاران قرار گرفت. و بخشی از آن نیز صرف تامین مسکن شد.» ارزیابی کارن هاوس از این بذل و بخشش اضطراری این است:
«در عربستان سعودیِ امروز، شاید بتوان با پول، مردم را منفعل کرد، اما بعید است بتوان وفاداری آنها را خرید. و صد البته، امروز دیگر شاهد آن وفاداریای که زمانی سکههای ملک عبدالعزیز در قبایل تابعه برمی انگیخت، نخواهیم بود.»
کارن هاوس، سرانجام، جایگاه امروزِعربستان سعودی در جهان را با اشاره به یک تمثیل، در چند جمله خلاصه میکند:
«عربستان سعودی مثل یک بچه مدرسهای پولدارِ نُنُر است، که عزیز کرده معلم است اما سعی میکند با خوشرقصی برای بچهقلدرهای مدرسه، وابستگی خود به معلم را بپوشاند. ضمن آنکه به هر کاری دست میزند تا عزیزکرده معلم به نظر نیاید، اما ازاین هم میترسد که مبادا معلم بخاطر معاشرت او با دوستان ناباب، اورا مواخذه کند. درنتیجه، این موجود، نه احترامی برمی انگیزد و نه اعتمادی.»
کتاب «درباره عربستان»، بازتاب گستردهای در میان پژوهشگران، سیاستمداران و کارشناسان مسائل خاورمیانه داشتهاست. برژینسکی درباره این کتاب نوشت: کتابی است که باید رهبران آینده سعودی آن را بدقت بخوانند. این کتاب، تضادهای اجتماعی عربستان و شکنندگی ساختار اجتماعی و سیاسی آن را صریح و منصفانه بررسی میکند. کتابی است واقعاً مهم و بجا، که میبایست نوشته میشد
منبع :جهان امروز،سایت تحلیلی- سیاسی.